امامان فرمانروایان دینى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
سخن پیرامون شرح فرازهاى زیارت جامعه کبیره بود در این مقاله به توضیح چند فراز دیگر از این زیارت بلند مىپردازیم.
از فرازهاى زیارت جامعه کبیره در توصیف امامان «و اولى الامر» است. این توصیف برگرفته از قرآن کریم است:
«یا ایهاالذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم فان تنازعتم فى شىء فردّوه الى اللّه و الرسول ان کنتم تؤمنون باللّه و الیوم الآخر ذلک خیر و احسن تأویلا»(1)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولواالامر را و هرگاه در چیزى نزاع داشتید آن را به خدا و پیامبر باز گردانید (و از آنها داورى بطلبید) اگر به خدا و رستاخیز ایمان دارید این کار براى شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است.
واژهها:
اولوالامر ترکیب یافته از دو واژه است:
1- «اولوا» اسم جمع است به معناى صاحبان که در حالت نصبى و جرّى «اولى» خوانده مىشود و از ماده خود مفرد ندارد از این رو «ذو» که مفرد «اولى» است در تکریم و مدح به کار مىرود اما واژه «صاحب» عکس آن است و به دو آیه «و ذاالنون اذ ذهب مغاضباً» (انبیاء، آیه 87).
«و لاتکن کصاحب الحوت» (سوره قلم، آیه 47)
استناد کردهاند که اولى براى ثنا و دومى براى سرزنش به کار رفته است.(2)
واژه "امر"
«امر» در آیه بى تردید به معناى حکومت و اداره امور است به "اولى الامر" از آن رو اولواالامر گفتند که قوامش از یک سو به امر است و به اطاعت مردم از سوى دیگر.
امیرمؤمنان على(ع) فرمود:
«فلما نهضت بالامر نکثت طائفة و مرقت اخرى و قسط آخرون...؛(3) آنگاه که به پا خاستم و حکومت را بدست گرفتم جمعى پیمان شکستند و گروهى از اطاعت من سرباز زده از دین خارج شدند و برخى از اطاعت حق سر برتافتند.»
نیز فرمود: «انّ احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر اللّه فیه...؛(4) همانا سزاوارترین اشخاص به خلافت آن کس است که در تحقق حکومت نیرومندتر و در آگاهى از فرمان خداوند داناتر است.»
حضرت امام حسین(ع) در برخورد با اصحاب حرّ فرمود:
«و نحن اهل بیت محمّد اولى بولایة هذا الامر علیکم...؛(5) ما اهل بیت پیامبر(ص) هستیم که در حکومت بر شما شایستهایم.»
بنابراین «اولى الامر» یعنى صاحبان حکومت.
اینک سؤال این است که مصداق «اولى الامر» کیانند؟
«اولى الامر کیانند؟»
اقوال متعددى در این زمینه هست:
گروهى از مفسران و عالمان اهل سنت معتقدند که اولى الامر حاکمان هستند، در هر زمان و هیچ استثناء و شرطى هم قائل نشدند، از این منظر مسلمانان موظفند که از هر حکومتى به هر شکل پیروى کنند ولو ظالمترین باشند.
قاضى ابولیلى فراد حنبلى از عالمان اهل سنت در کتاب «الاحکام السلطانیه» گوید: در روایت عبدوس بن مالک قطان آمده:
«و من غلبهم بالسیف حتّى صار خلیفة و سمّى امیرالمؤمنین لایحل لاحد مؤمن باللّه و الیوم الآخر ان یبیت ولایراه اماماً علیه برّاً کان او فاجراً فهو امیرالمؤمنین؛(6) و آن کس که کودتا کرد و بزور قدرت حکومت را تصاحب کرد و خلیفه و امیرمؤمنان شد جایز نیست بر کسى که ایمان به خدا و روز قیامت دارد اینکه صبح کند و او را امام نداند چه نیکوکار باشد چه فاجر پس او امیرالمؤمنین است.»
در روایتى ابوهریره از پیامبر اکرم(ص) آورده است:
«الجهاد واجب علیکم مع کل امیر برّاً کان او فاجراً والصلاة واجبة علیکم خلف کلّ مسلم برّاً کان اوفاجراً و ان عمل الکبائر؛(7) بر شما واجب است به همراه هر فرماندهى نیکوکار یا فاجر و گهنکار جهاد کنید و نماز پشت سر هر مسلمانى واجب است چه نیکوکار باشد یا بدکار هر چند مرتکب گناهان کبیره باشد.»
تردیدى نیست که این نظریه، نظریهاى ضد قرآن است و روایت ابوهریره خلاف نص صریح قرآن است و به دستور پیامبر ما موظفیم که روایات ضد قرآن را نپذیریم. تمام آیاتى که سخن از حرمت اطاعت از گنهکاران را دارد گویاى نادرستى نظریه فوق در باب رهبرى است:
«ولاترکنوا الى الّذین ظلموا فتمسّکم النار و مالکم من دون اللّه من اولیاء ثم لاتنصرون؛(8) و بر ظالمان تکیه نکنید که موجب مىشود آتش شما را فرا گیرد و در آن حال هیچ ولى و سرپرستى جز خدا نخواهید داشت و یارى نمىشوید.»
على بن ابراهیم قمى در تفسیر آیه مىگوید: «رکون مودة و نصیحة و اطاعة»(9) یعنى این اعتماد شامل دوستى و نصیحت و اطاعت است یعنى نه دوست ظالمان باشید و نه دلسوز آنها باشید و از آنها اطاعت نکنید.»
«ولاتطیعوا امر المسرفین، الّذین یفسدون فى الارض و لایصلحون»(10) و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید همانا که در زمین فساد کرده اصلاح نمىکنند حاکمان جائر از مصادیق مسرفین هستند که ما موظف به نافرمانى آنها هستیم.
«... و لاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطاً»(11) و از کسانى که قلبشان را از یاد خدا غافل ساختیم اطاعت مکن همانا که از هواى نفس پیروى کردند و کارهایشان افراطى است.
حاکمان ستمگر از مصادیق بارز آنان هستند که آیه مىگوید از آنها اطاعت نکنید «فاصبر لحکم ربّک ولاتطع منهم آثما او کفوراً»(12) پس در تبلیغ و اجراى حکم پروردگارت شکیبا و با استقامت باش و از هیچ گنهکار یا کافرى از آنان اطاعت مکن و حکام جائر از مصادیق روشن «آثم و کفور» هستند که آیه مىگوید مجاز به اطاعت از آنان نیستید.
دیگر نظریه در تفسیر اولى الامر آن است که مراد نمایندگان عموم طبقات حکام، زمامداران، علماء و صاحب منصبان در تمام شئون زندگى مردم هستند به شرط آنکه بر خلاف احکام و مقررات اسلام عملى انجام ندهند.(13)
نظریه دیگر این است که مقصود از اولى الامر زمامداران فکرىو معنوى یعنى علماء و دانشمندانند.(14)
دیگر نظریه اینست که اولى الامر فقط خلفاى چهارگانه نخستیناند.(15) و غیر آنها را شامل نیست و در اعصار دیگر اولى الامر نیست و نظریه دیگر اولى الامر را به معنى صحابه و یاران پیامبر(16) و برخى دیگر فرماندهان لشکر اسلام گرفتهاند.(17)
ما براین باوریم که «اولى الامر» فقط امامان معصوم علیهم السلام هستند که رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى در تمام شئون زندگى از طرف خداوند و پیامبر(ص) به آنها سپرده شده و غیر آنها را شامل نیست.
دلیل ما این است که اطاعت از اولى الامر همانند اطاعت از رسول خداست همانگونه که اطاعت از پیامبر(ص) اطلاق دارد و بى قید و شرط است اطاعت از «اولى الامر» نیز چنین است و این ممکن نیست مگر آنکه «اولى الامر» معصوم باشند و گرنه لازمه فرمان به اطاعت مطلق از کسى که عصیان و نسیان در او راه دارد، تجویز ارتکاب گناه و معصیت (حداقل در برخى موارد) است و این زیبنده و در شأن ذات مقدّس ربوبى نیست.
«سلیم بن قیس هلالى» مىگوید: از امیرمؤمنان على(ع) شنیدم که فرمود: «لاطاعة لمن عصى اللّه انما الطاعة لله و لرسوله و لولاة الامر و انّما امر اللّه بطاعة الرسول لانّه معصوم مطهر لایأمر بمعصیته و انّما یأمر بطاعة اولى الامر لانّهم معصومون مطهرون لایأمرون بمعصیته»(18)
اطاعت از کسى که معصیت خدا مىکند جایز نیست. همانا اطاعت مطلق از آن خدا و رسول او و والیان امر است از آن جهت خداوند به اطاعت از رسول خود فرمان داده که آن حضرت معصوم و مطهر است و هرگز به معصیت امر نمىکند لزوم اطاعت از اولى الامر نیز از همین جهت است.
از طرفى این فقط اهل بیت علیهم السلام هستند که قرآن تصریح به عصمت آنها دارد.
«انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»(19)
و طبق نصوص فراوان شیعه و اهل سنت اهل بیت پیامبر اکرم(ص) امیرمؤمنان على(ع) حضرت صدیقه طاهره علیها السلام و حضرت امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند و اینان دیگر امامان معصوم(ع) را از مصادیق "اهل بیت" دیدهاند که خداوند هرگونه رجس و پلیدى ظاهرى و معنوى را از آنها برده است.
روایات فراوان شیعه و اهل سنت گویاى آن است که تفسیر صحیح اولى الامر فقط امامان معصوم هستند و این حصر حقیقى است نه حصر اضافى. امام باقر(ع) فرمود: «ایانا عنى خاصة»(20) مراد از اولى الامر فقط مائیم و بس این لسان با حصر اضافى سازگار نیست.
حصر اضافى یعنى آنکه در زمان حضور معصومین اولى الامر فقط آنها هستند و در غیبت آنها همانند عصر ما هر حاکم عادلى مىتواند «اولى الامر» باشد. این با مضمون روایات سازگار نیست ما بر این باوریم در عصر غیبت نیز اولى الامر حضرت بقیة اللّه الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء است و ولى فقیه به عنوان حاکم عادل مشروعیت خویش را از اولى الامر حقیقى یعنى حضرت امام زمان (عج) دارد و در حقیقت به نیابت از او اعمال ولایت و حکومت دارد.
«ابوریحان اندلسى مغربى (متوفاى سال 756) در تفسیر البحر المحیط مىنویسد این آیه در حق على(ع) و ائمه اهل بیت نازل گردیده است»(21)
شیخ سلیمان حنفى قندوزى از دانشمندان معروف اهل تسنن در کتاب ینابیع المودة از کتاب مناقب سلیم بن قیس هلالى نقل مىکند: روزى مردى به خدمت مولى على(ع) آمد پرسید کمترین چیزى که انسان در پرتو آن جزء مؤمنان خواهد شد چیست؟ و نیز کمترین چیزى که با آن جزء کافران یا گمراهان مىگردد کدام است؟ امام فرمود: اما کمترین چیزى که انسان به سبب آن در زمره گمراهان در مىآید این است که حجت و نماینده خدا و شاهد و گواه او را که اطاعت و ولایت او لازم است نشناسد. آن مرد گفت یا امیرالمؤمنین آنها را به من معرفى کن حضرت فرمود: همان که خداوند در ردیف خود و پیامبر قرار داده و فرمود: «یا ایها الّذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم» آن مرد گفت فدایت شوم باز هم روشنتر بفرما، فرمود: همانا که رسول خدا در خطبه روز آخر عمرش از آنها یاد کرده و فرمود: «انى ترکت فیکم امرین لن تضلوا بعدى ان تمسکتم بهما کتاب اللّه و عترتى اهل بیتى؛ من در میان شما دو چیز به یادگار گذاشتم که اگر دست به دامن آنها بزنید هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و خاندانم».(22)
در تفسیر نورالثقلین 35 روایت از امامان معصوم(ع) نقل شده که مراد از اولى الامر امامان معصوم (ع) هستند.
مجموع این روایات در مصادر شیعى که در پاورقى آوردهایم ذکر شده است.(23)
مرحوم علامه امینى از 66 کتاب از مصادر اهل سنت نقل کرده است که مقصود از اولى الامر امامان معصوم(ع) هستند.(24)
سلام بر امامان که "اولى الامر" هستند ولایت و رهبرى امت حق آنهاست و مشروعیت حکومتها تا قیامت با امضاى آنهاست. هر حکومتى که امضاى معصومین(ع) به نحو خاص «نیابت خاصة» یا به نحو عام «نیابت عامه» را نداشته باشند حکومت طاغوت است.
بقیة اللّه
دیگر وصفى که امامان را به آن مىخوانیم بقیة اللّه است.
این وصف اقتباس از قرآن کریم و از زبان حضرت شعیب، پیامبر خداوند به قوم خویش است:
«بقیة اللّه خیرٌ لکم ان کنتم مؤمنین و ما انا علیکم بحفیظ»(25)
آنچه را خداوند براى شما باقى گذارده برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید و من پاسدار شما(و مأمور بر اجبارتان بر ایمان نیستم.)
واژه بقیة بر وزن فعیله صفت مشبهه از «بقى» است که تاء مبالغه به آن ملحق شده است واژه بقاء در مقابل فناء است یعنى نیستى، بقاء یعنى ماندگارى، بقیة اللّه به چیزى گفته مىشود که خداوند آن را ماندگار ساخته است.
ظاهر آیه فوق این است که سرمایه حلالى که براى شما باقى بماند هرچند کم و اندک باشد اگر ایمان به خدا و دستورش داشته باشید بهتر است یا اینکه تحصیل حلال باعث دوام نعمت الهى و بقاى برکات مىباشد. ولى باید به این نکته توجه داشت که قرآن هرچند در مورد خاصى نازل شده باشد مفاهیم جامعى دارد که مىتواند در اعصار و قرون بعد بر مصداقهاى کلىتر و وسیعتر تطبیق شود بر این اساس است که «بقیة اللّه» یکى از القاب مقدّس حضرت بقیة اللّه الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداست.
حضرت امام باقر(ع) فرمود: «...فاذا خرج اسندظهره الى الکعبة و اجتمع الیه ثلاثمأئة و ثلاثة عشر رجلاً فاول ماینطق به هذه الآیة «بقیة اللّه خیرلکم ان کنتم مؤمنین» ثم یقول انا بقیّة اللّه و خلیفته و حجته علیکم فلا یسلّم علیه مسلم الّا قال السلام علیک یا بقیة اللّه فى ارضه...»(26)
... حضرت به هنگام ظهور تکیه به کعبه مىدهد و 313 مرد گرد او مىآیند، نخستین سخنى که مىگوید همین آیه است (بقیة اللّه...) سپس مىگوید منم بقیة اللّه و خلیفه او در میان شما، و حجت خداوند بر شما آنگاه هیچ مسلمانى بر او سلام نمىکند مگر آنکه با عنوان «بقیة اللّه فى ارضه» برحضرت سلام مىکند.
آرى بحق امام زمان مهدى موعود بقیة اللّه است او امید همه انبیاء و امامان است که آرمان بلند امامان را تحقق مىبخشد و ما در انتظار رؤیت خورشیدیم!
البته وصف بقیة اللّه آنچنان که از زیارت جامعه کبیره استفاده مىشود اختصاصى آقا امام زمان (عج) نیست. در روایتى آمده در ماجراى سفر اسارت گونه امام باقر(ع) به شام حضرت دست بر سینه مبارک نهاد و با صداى بلند دو مرتبه فرمود: «انا و اللّه بقیة اللّه، انا و اللّه بقیة اللّه...»(27) به خدا قسم من بقیة اللهم. حضرت امام کاظم(ع) امام رضا(ع) را بقیة اللّه نامید خطاب به مادر بزرگوار امام رضا(ع) فرمود: «خذیه فانه بقیة اللّه عزّ و جلّ فى ارضه»(28) او را بگیر که او بقیة اللّه در زمین است.
سرّ علم شدن لقب بقیة اللّه براى خاتم اوصیاى الهى خصوصیت هایى است که خود آن حضرت و قیام او دارد و ناشى از برکاتى است که آن قیام عدالت گستر بدنبال دارد.
امامان برگزیدگان خداوند
دیگر ویژگى امامان در آن است «و خیرته» آنان برگزیدگان خداوند هستند، خیره به معناى برگزیده است و برگرفته از اختیار است. خداوند امامان را برگزید و آنان را برتر قرار داد. در روایتى از امام رضا(ع) از نبى اکرم(ص) نقل مىکند: «انّ اللّه اختارنا معاشر آل محمّد و اختار النبیین و اختار الملائکة المقرّبین و ما اختارهم الّا على علم منه بهم انّهم لایواقعون ما یخرجون به عن ولایته؛(29) خداوند ما آل محمّد را برگزید، نیز پیامبران و ملائکه مقرب درگاه خدا را و راز برگزیدگى آنها این بود که خداوند مىدانست آنها کارى نمىکنند که از ولایت خداوند خارج شده و ارتباطشان از خداوند قطع گردد.»
آنچه در روایت است گویاى آن است که همه آنچه را که ذات مقدّس ربوبى گزینش مىکند از خاستگاه علم است «و لقد اخترناهم على علم على العالمین»(30)
ما بنى اسرائیل را عالمانه در آن عصر و زمان برترى دادیم و برگزیدیم.
بنى اسرائیل امت برگزیده عصر خویش بودند زیرا منظور از عالمین مردم جهان درآن عصر و زمان است نه در تمام قرون و اعصار چرا که قرآن صریحاً در سوره آل عمران، آیه 110 خطاب به امت اسلامى مىفرماید: «کنتم خیر امة اخرجت للناس» شما بهترین امتى بودید که به سود انسانها آفریده شدید. این نکته گفتنى است که بنى اسرائیل قدر این نعمتها را ندانستند و کفران کردند و مجازات شدند.
امامان حزباللّهاند
دیگر ویژگى امامان آن است که آنان «حزب اللّه» هستند.
حزب به معناى گروهى گفته مىشود که داراى هدف و انگیزه واحد باشند، برخى گفتهاند مراد از حزب جماعتى است که داراى غلظت و شدّت باشند گویا اصل این واژه از «حزباء» است که به معناى زمین سخت مىآید. لیکن برخى معتقدند تنها رأى و هدف داشتن در معناى آن اخذ شده است اما شدّت، فشار و غلظت از لوازم تحزّب است بنابراین افزون بر هدف واحد داشتن، غلظت و شدّت نیز در این واژه مطرح است خواه به صورت اصلى یا به صورت لازمى، از این رو مىتوان گفت مخاصمه و صفبندى در معناى حزب اخذ شده است چنانکه مىتوان این قید مخاصمه را از خوشحالى هر حزب تنها به آن چیزى که در پیش خودشان است «کل حزب بما لدیهم فرحون»(31) استنتاج کرد.(32)
قرآن کریم حزب اللّه را با ویژگىهاى ذیل معرفى مىکند:
«لاتحبّ قوماً یؤمنون باللّه و الیوم الآخر یؤادون من حاد اللّه و رسوله ولوکانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فى قلوبهم الایمان و ایدّهم بروح منه و یدخلهم جنات تجرى من تحتهاالانهار خالدین فیها ابداً رضى اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون»(33)
هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمىیابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانش باشند آنان کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحى از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده و آنها را در باغهایى از بهشت وارد مىکند که نهرها از زیر درختانش جارى است، جاودانهاند، در آن مىمانند، خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند «آنها حزب اللّه هستند بدانید حزب اللّه پیروز و رستگارند.»
خاستگاه واقعى ایمان جان است و محک آن حب فى اللّه و بغض فى اللّه است. "حزب اللّه" آنان هستند که تمام زندگى خود را با مهندسى دینى تنظیم مىکنند حتى احساسات و عواطف خود را با این برنامه تنظیم مىکنند، راز و رمز فراوان، تأکید فراوان امامان(ع) عنصر «دوستى براى خدا، دشمنى براى خدا»(34) همین است و مصداق بارز گروهى که این ویژگى را دارند مولى على(ع) و فرزندان معصوم او هستند.
سلمان مىگوید: به مولى على(ع) عرض کردم هر زمان خدمت پیامبر(ص) مىرسیدم دست بر شانه من مىزد و مىفرمود: «یا سلمان هذا و حزبه هم المفلحون؛ اى سلمان این مرد و حزبش پیروزند.»(35)
آنان که این ولایت الهى را هم بپذیرند مصداق حزب اللّهاند.
«و من یتول اللّه و رسوله و الّذین آمنوا فان حزب اللّه هم الغالبون؛(36) و کسانى که ولایت خدا و پیامبر او و افراد با ایمان را بپذیرند پیروزند، زیرا حزب و جمعیت خدا پیروز است.»
مراد از الّذین آمنوا در آیه همه مؤمنین نیستند بلکه دقیقاً همان کس است که در آیه قبل از آن آمده است:
«انّما ولیکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون»(37) سرپرست و ولىّ شما تنها خداست و پیامبر او آنها که ایمان آوردهاند همانها که نماز را بر پا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند.
مصداق «الّذین آمنوا» فقط و فقط مولى على(ع) است. در کتاب غایة المرام 24 حدیث در این باره از طریق اهل تسنن و 19 حدیث از طریق شیعه نقل کرده است.(38)
حسان بن ثابت این منقبت مولى را به شعر بیان کرده است:
فانت الّذى اذ کنت راکعاً
زکاتا فدتک النفس یا خیر راکع
فانزل فیک اللّه خیر ولایة
و بینها فى محکمات السرائع(39)
یعنى تو بودى که در حال رکوع زکات بخشیدى جان به فداى تو بود اى بهترین رکوع کنندگان و به دنبال آن خداوند بهترین ولایت را درباره تو نازل کرد و در ضمن قرآن مجید آنرا ثبت نموده است سلام بر امامان که حزب خدایند و هر آنکس که در خط آنها باشد نیز افتخار این عنوان را دارد.
پىنوشتها: -
1. سوره نساء، آیه 59.
2. ادب فناى مقربان، ج 3، ص 53.
3. نهج البلاغه، خطبه 3.
4. همان، خطبه 173.
5. ارشاد مفید، ص 207.
6. الاحکام السلطانیه، ص 20.
7. سنن ابى داود، ج 2، ص 17 کتاب الجهاد باب فى الغزو مع آلة الجور.
8. سوره هود، آیه 113.
9. تفسیر على بن ابراهیم قمى، ص 315.
10. سوره شعراء، آیه 151 - 152.
11. سوره کهف، آیه 28.
12. سوره انسان، آیه 24.
13. تفسیر المنار، ج 5، ص 180 تا 187.
14. تفسیر طبرى، ج 1، ص 162، تفسیر قرطبى، ج 5، ص 259.
15. تفسیر الدرالمنثور، ج 2، ص 572 ذیل آیه 59 نساء.
16. همان.
17. همان.
18. کتاب الخصال، ج 1، ص 139 باب الثلاثة، حدیث 158 ؛ تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 158 چاپ مؤسسة التاریخ العربى لبنان.
19. سوره احزاب، آیه 33.
20. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 246؛تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 93.
21. تفسیر البحر المحیط، ج 3، ص 278، طبع مصر.
22. ینابیعالمودة، ص 116، کتاب سلیم بن قیس، ص 177؛بحارالانوار، ج 66، ص 17.
23. اصول کافى، ج 1، ص 178، 189،276،286؛ وسائل الشیعة، ج 27، ص 77، 171 - 195 و 200 چاپ آل البیت؛ بحارالانوار، ج 22، ص 282 به بعد باب 17 نیز تفسیر برهان ذیل آیه 59 سوره نساء.
24. الغدیر، ج 3، ص 156.
25. سوره هود، آیه 86.
26. کمال الدین، ج 1، ص 33 ؛ اعلام الورى، ص 462؛ بحارالانوار، ج24، ص 212 ؛ بحارالانوار، ج 52، ص 192؛تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص392.
27. بحارالانوار، ج 46، ص 315.
28. تفسیرنورالثقلین، ج 2، ص 391.
29. بحارالانوار، ج 59، ص 323.
30. سوره دخان، آیه 32.
31. سوره مؤمنون، آیه 53 ؛ سوره روم، آیه 30.
32. ادب فناء مقربان، ج 3، ص 74 به نقل از العین، ج 1، ص 375 مفردات کلمه حزب، مقائیس اللغة، ج 2، ص 55؛ التحقیق، ج 2، ص 223.
33. سوره مجادله، آیه 22.
34. رجوع کنید به کتاب میزان الحکمة کلمه «حب».
35. تفسیر برهان، ج 4، ص 312.
36. سوره مائده، آیه 56.
37. همان، آیه 55.
38. نیز ر.ک به:
1- ذخائر العقبى، محب الدین طبرى، ص 88.
2- تفسیر فتح القدیر، علامه قاضى سورانى، ج 2، ص 50.
3- جامع الاصول، ج 9، ص 478.
4- اسباب النزول واحدى، ص 148.
5 - لباب النقول، سیوطى، ص 90.
6- تذکرةالخواص، ابن جوزى، ص 18.
7- نورالابصار، شبلنجى، ص 105.
8 - تفسیر طبرى، ذیل آیه.
9- الکافى الشاف، ابن حجر، ص 56.
10- تفسیر مفاتیح الغیب، ج 3، ص 431.
11- تفسیر الدرالمنثور، ج 2، ص 393.
12- کنزالعمال، ج 6، ص 391.
به نقل از احقاق الحق، ج 2، ص 299؛ الغدیر، ج 2، ص 53؛المراجعات نامه 30؛تفسیر نمونه، ج 4، ص 535 و 536.
39. بحارالانوار، ج 35، ص 197و...و....
از فرازهاى زیارت جامعه کبیره در توصیف امامان «و اولى الامر» است. این توصیف برگرفته از قرآن کریم است:
«یا ایهاالذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم فان تنازعتم فى شىء فردّوه الى اللّه و الرسول ان کنتم تؤمنون باللّه و الیوم الآخر ذلک خیر و احسن تأویلا»(1)
اى کسانى که ایمان آوردهاید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولواالامر را و هرگاه در چیزى نزاع داشتید آن را به خدا و پیامبر باز گردانید (و از آنها داورى بطلبید) اگر به خدا و رستاخیز ایمان دارید این کار براى شما بهتر و عاقبت و پایانش نیکوتر است.
واژهها:
اولوالامر ترکیب یافته از دو واژه است:
1- «اولوا» اسم جمع است به معناى صاحبان که در حالت نصبى و جرّى «اولى» خوانده مىشود و از ماده خود مفرد ندارد از این رو «ذو» که مفرد «اولى» است در تکریم و مدح به کار مىرود اما واژه «صاحب» عکس آن است و به دو آیه «و ذاالنون اذ ذهب مغاضباً» (انبیاء، آیه 87).
«و لاتکن کصاحب الحوت» (سوره قلم، آیه 47)
استناد کردهاند که اولى براى ثنا و دومى براى سرزنش به کار رفته است.(2)
واژه "امر"
«امر» در آیه بى تردید به معناى حکومت و اداره امور است به "اولى الامر" از آن رو اولواالامر گفتند که قوامش از یک سو به امر است و به اطاعت مردم از سوى دیگر.
امیرمؤمنان على(ع) فرمود:
«فلما نهضت بالامر نکثت طائفة و مرقت اخرى و قسط آخرون...؛(3) آنگاه که به پا خاستم و حکومت را بدست گرفتم جمعى پیمان شکستند و گروهى از اطاعت من سرباز زده از دین خارج شدند و برخى از اطاعت حق سر برتافتند.»
نیز فرمود: «انّ احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر اللّه فیه...؛(4) همانا سزاوارترین اشخاص به خلافت آن کس است که در تحقق حکومت نیرومندتر و در آگاهى از فرمان خداوند داناتر است.»
حضرت امام حسین(ع) در برخورد با اصحاب حرّ فرمود:
«و نحن اهل بیت محمّد اولى بولایة هذا الامر علیکم...؛(5) ما اهل بیت پیامبر(ص) هستیم که در حکومت بر شما شایستهایم.»
بنابراین «اولى الامر» یعنى صاحبان حکومت.
اینک سؤال این است که مصداق «اولى الامر» کیانند؟
«اولى الامر کیانند؟»
اقوال متعددى در این زمینه هست:
گروهى از مفسران و عالمان اهل سنت معتقدند که اولى الامر حاکمان هستند، در هر زمان و هیچ استثناء و شرطى هم قائل نشدند، از این منظر مسلمانان موظفند که از هر حکومتى به هر شکل پیروى کنند ولو ظالمترین باشند.
قاضى ابولیلى فراد حنبلى از عالمان اهل سنت در کتاب «الاحکام السلطانیه» گوید: در روایت عبدوس بن مالک قطان آمده:
«و من غلبهم بالسیف حتّى صار خلیفة و سمّى امیرالمؤمنین لایحل لاحد مؤمن باللّه و الیوم الآخر ان یبیت ولایراه اماماً علیه برّاً کان او فاجراً فهو امیرالمؤمنین؛(6) و آن کس که کودتا کرد و بزور قدرت حکومت را تصاحب کرد و خلیفه و امیرمؤمنان شد جایز نیست بر کسى که ایمان به خدا و روز قیامت دارد اینکه صبح کند و او را امام نداند چه نیکوکار باشد چه فاجر پس او امیرالمؤمنین است.»
در روایتى ابوهریره از پیامبر اکرم(ص) آورده است:
«الجهاد واجب علیکم مع کل امیر برّاً کان او فاجراً والصلاة واجبة علیکم خلف کلّ مسلم برّاً کان اوفاجراً و ان عمل الکبائر؛(7) بر شما واجب است به همراه هر فرماندهى نیکوکار یا فاجر و گهنکار جهاد کنید و نماز پشت سر هر مسلمانى واجب است چه نیکوکار باشد یا بدکار هر چند مرتکب گناهان کبیره باشد.»
تردیدى نیست که این نظریه، نظریهاى ضد قرآن است و روایت ابوهریره خلاف نص صریح قرآن است و به دستور پیامبر ما موظفیم که روایات ضد قرآن را نپذیریم. تمام آیاتى که سخن از حرمت اطاعت از گنهکاران را دارد گویاى نادرستى نظریه فوق در باب رهبرى است:
«ولاترکنوا الى الّذین ظلموا فتمسّکم النار و مالکم من دون اللّه من اولیاء ثم لاتنصرون؛(8) و بر ظالمان تکیه نکنید که موجب مىشود آتش شما را فرا گیرد و در آن حال هیچ ولى و سرپرستى جز خدا نخواهید داشت و یارى نمىشوید.»
على بن ابراهیم قمى در تفسیر آیه مىگوید: «رکون مودة و نصیحة و اطاعة»(9) یعنى این اعتماد شامل دوستى و نصیحت و اطاعت است یعنى نه دوست ظالمان باشید و نه دلسوز آنها باشید و از آنها اطاعت نکنید.»
«ولاتطیعوا امر المسرفین، الّذین یفسدون فى الارض و لایصلحون»(10) و فرمان مسرفان را اطاعت نکنید همانا که در زمین فساد کرده اصلاح نمىکنند حاکمان جائر از مصادیق مسرفین هستند که ما موظف به نافرمانى آنها هستیم.
«... و لاتطع من اغفلنا قلبه عن ذکرنا و اتبع هواه و کان امره فرطاً»(11) و از کسانى که قلبشان را از یاد خدا غافل ساختیم اطاعت مکن همانا که از هواى نفس پیروى کردند و کارهایشان افراطى است.
حاکمان ستمگر از مصادیق بارز آنان هستند که آیه مىگوید از آنها اطاعت نکنید «فاصبر لحکم ربّک ولاتطع منهم آثما او کفوراً»(12) پس در تبلیغ و اجراى حکم پروردگارت شکیبا و با استقامت باش و از هیچ گنهکار یا کافرى از آنان اطاعت مکن و حکام جائر از مصادیق روشن «آثم و کفور» هستند که آیه مىگوید مجاز به اطاعت از آنان نیستید.
دیگر نظریه در تفسیر اولى الامر آن است که مراد نمایندگان عموم طبقات حکام، زمامداران، علماء و صاحب منصبان در تمام شئون زندگى مردم هستند به شرط آنکه بر خلاف احکام و مقررات اسلام عملى انجام ندهند.(13)
نظریه دیگر این است که مقصود از اولى الامر زمامداران فکرىو معنوى یعنى علماء و دانشمندانند.(14)
دیگر نظریه اینست که اولى الامر فقط خلفاى چهارگانه نخستیناند.(15) و غیر آنها را شامل نیست و در اعصار دیگر اولى الامر نیست و نظریه دیگر اولى الامر را به معنى صحابه و یاران پیامبر(16) و برخى دیگر فرماندهان لشکر اسلام گرفتهاند.(17)
ما براین باوریم که «اولى الامر» فقط امامان معصوم علیهم السلام هستند که رهبرى مادى و معنوى جامعه اسلامى در تمام شئون زندگى از طرف خداوند و پیامبر(ص) به آنها سپرده شده و غیر آنها را شامل نیست.
دلیل ما این است که اطاعت از اولى الامر همانند اطاعت از رسول خداست همانگونه که اطاعت از پیامبر(ص) اطلاق دارد و بى قید و شرط است اطاعت از «اولى الامر» نیز چنین است و این ممکن نیست مگر آنکه «اولى الامر» معصوم باشند و گرنه لازمه فرمان به اطاعت مطلق از کسى که عصیان و نسیان در او راه دارد، تجویز ارتکاب گناه و معصیت (حداقل در برخى موارد) است و این زیبنده و در شأن ذات مقدّس ربوبى نیست.
«سلیم بن قیس هلالى» مىگوید: از امیرمؤمنان على(ع) شنیدم که فرمود: «لاطاعة لمن عصى اللّه انما الطاعة لله و لرسوله و لولاة الامر و انّما امر اللّه بطاعة الرسول لانّه معصوم مطهر لایأمر بمعصیته و انّما یأمر بطاعة اولى الامر لانّهم معصومون مطهرون لایأمرون بمعصیته»(18)
اطاعت از کسى که معصیت خدا مىکند جایز نیست. همانا اطاعت مطلق از آن خدا و رسول او و والیان امر است از آن جهت خداوند به اطاعت از رسول خود فرمان داده که آن حضرت معصوم و مطهر است و هرگز به معصیت امر نمىکند لزوم اطاعت از اولى الامر نیز از همین جهت است.
از طرفى این فقط اهل بیت علیهم السلام هستند که قرآن تصریح به عصمت آنها دارد.
«انّما یرید اللّه لیذهب عنکم الرجس اهل البیت و یطهرکم تطهیراً»(19)
و طبق نصوص فراوان شیعه و اهل سنت اهل بیت پیامبر اکرم(ص) امیرمؤمنان على(ع) حضرت صدیقه طاهره علیها السلام و حضرت امام حسن و امام حسین علیهم السلام هستند و اینان دیگر امامان معصوم(ع) را از مصادیق "اهل بیت" دیدهاند که خداوند هرگونه رجس و پلیدى ظاهرى و معنوى را از آنها برده است.
روایات فراوان شیعه و اهل سنت گویاى آن است که تفسیر صحیح اولى الامر فقط امامان معصوم هستند و این حصر حقیقى است نه حصر اضافى. امام باقر(ع) فرمود: «ایانا عنى خاصة»(20) مراد از اولى الامر فقط مائیم و بس این لسان با حصر اضافى سازگار نیست.
حصر اضافى یعنى آنکه در زمان حضور معصومین اولى الامر فقط آنها هستند و در غیبت آنها همانند عصر ما هر حاکم عادلى مىتواند «اولى الامر» باشد. این با مضمون روایات سازگار نیست ما بر این باوریم در عصر غیبت نیز اولى الامر حضرت بقیة اللّه الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداء است و ولى فقیه به عنوان حاکم عادل مشروعیت خویش را از اولى الامر حقیقى یعنى حضرت امام زمان (عج) دارد و در حقیقت به نیابت از او اعمال ولایت و حکومت دارد.
«ابوریحان اندلسى مغربى (متوفاى سال 756) در تفسیر البحر المحیط مىنویسد این آیه در حق على(ع) و ائمه اهل بیت نازل گردیده است»(21)
شیخ سلیمان حنفى قندوزى از دانشمندان معروف اهل تسنن در کتاب ینابیع المودة از کتاب مناقب سلیم بن قیس هلالى نقل مىکند: روزى مردى به خدمت مولى على(ع) آمد پرسید کمترین چیزى که انسان در پرتو آن جزء مؤمنان خواهد شد چیست؟ و نیز کمترین چیزى که با آن جزء کافران یا گمراهان مىگردد کدام است؟ امام فرمود: اما کمترین چیزى که انسان به سبب آن در زمره گمراهان در مىآید این است که حجت و نماینده خدا و شاهد و گواه او را که اطاعت و ولایت او لازم است نشناسد. آن مرد گفت یا امیرالمؤمنین آنها را به من معرفى کن حضرت فرمود: همان که خداوند در ردیف خود و پیامبر قرار داده و فرمود: «یا ایها الّذین آمنوا اطیعوا اللّه و اطیعوا الرسول و اولى الامر منکم» آن مرد گفت فدایت شوم باز هم روشنتر بفرما، فرمود: همانا که رسول خدا در خطبه روز آخر عمرش از آنها یاد کرده و فرمود: «انى ترکت فیکم امرین لن تضلوا بعدى ان تمسکتم بهما کتاب اللّه و عترتى اهل بیتى؛ من در میان شما دو چیز به یادگار گذاشتم که اگر دست به دامن آنها بزنید هرگز بعد از من گمراه نخواهید شد، کتاب خدا و خاندانم».(22)
در تفسیر نورالثقلین 35 روایت از امامان معصوم(ع) نقل شده که مراد از اولى الامر امامان معصوم (ع) هستند.
مجموع این روایات در مصادر شیعى که در پاورقى آوردهایم ذکر شده است.(23)
مرحوم علامه امینى از 66 کتاب از مصادر اهل سنت نقل کرده است که مقصود از اولى الامر امامان معصوم(ع) هستند.(24)
سلام بر امامان که "اولى الامر" هستند ولایت و رهبرى امت حق آنهاست و مشروعیت حکومتها تا قیامت با امضاى آنهاست. هر حکومتى که امضاى معصومین(ع) به نحو خاص «نیابت خاصة» یا به نحو عام «نیابت عامه» را نداشته باشند حکومت طاغوت است.
بقیة اللّه
دیگر وصفى که امامان را به آن مىخوانیم بقیة اللّه است.
این وصف اقتباس از قرآن کریم و از زبان حضرت شعیب، پیامبر خداوند به قوم خویش است:
«بقیة اللّه خیرٌ لکم ان کنتم مؤمنین و ما انا علیکم بحفیظ»(25)
آنچه را خداوند براى شما باقى گذارده برایتان بهتر است اگر ایمان داشته باشید و من پاسدار شما(و مأمور بر اجبارتان بر ایمان نیستم.)
واژه بقیة بر وزن فعیله صفت مشبهه از «بقى» است که تاء مبالغه به آن ملحق شده است واژه بقاء در مقابل فناء است یعنى نیستى، بقاء یعنى ماندگارى، بقیة اللّه به چیزى گفته مىشود که خداوند آن را ماندگار ساخته است.
ظاهر آیه فوق این است که سرمایه حلالى که براى شما باقى بماند هرچند کم و اندک باشد اگر ایمان به خدا و دستورش داشته باشید بهتر است یا اینکه تحصیل حلال باعث دوام نعمت الهى و بقاى برکات مىباشد. ولى باید به این نکته توجه داشت که قرآن هرچند در مورد خاصى نازل شده باشد مفاهیم جامعى دارد که مىتواند در اعصار و قرون بعد بر مصداقهاى کلىتر و وسیعتر تطبیق شود بر این اساس است که «بقیة اللّه» یکى از القاب مقدّس حضرت بقیة اللّه الاعظم ارواحنا لتراب مقدمه الفداست.
حضرت امام باقر(ع) فرمود: «...فاذا خرج اسندظهره الى الکعبة و اجتمع الیه ثلاثمأئة و ثلاثة عشر رجلاً فاول ماینطق به هذه الآیة «بقیة اللّه خیرلکم ان کنتم مؤمنین» ثم یقول انا بقیّة اللّه و خلیفته و حجته علیکم فلا یسلّم علیه مسلم الّا قال السلام علیک یا بقیة اللّه فى ارضه...»(26)
... حضرت به هنگام ظهور تکیه به کعبه مىدهد و 313 مرد گرد او مىآیند، نخستین سخنى که مىگوید همین آیه است (بقیة اللّه...) سپس مىگوید منم بقیة اللّه و خلیفه او در میان شما، و حجت خداوند بر شما آنگاه هیچ مسلمانى بر او سلام نمىکند مگر آنکه با عنوان «بقیة اللّه فى ارضه» برحضرت سلام مىکند.
آرى بحق امام زمان مهدى موعود بقیة اللّه است او امید همه انبیاء و امامان است که آرمان بلند امامان را تحقق مىبخشد و ما در انتظار رؤیت خورشیدیم!
البته وصف بقیة اللّه آنچنان که از زیارت جامعه کبیره استفاده مىشود اختصاصى آقا امام زمان (عج) نیست. در روایتى آمده در ماجراى سفر اسارت گونه امام باقر(ع) به شام حضرت دست بر سینه مبارک نهاد و با صداى بلند دو مرتبه فرمود: «انا و اللّه بقیة اللّه، انا و اللّه بقیة اللّه...»(27) به خدا قسم من بقیة اللهم. حضرت امام کاظم(ع) امام رضا(ع) را بقیة اللّه نامید خطاب به مادر بزرگوار امام رضا(ع) فرمود: «خذیه فانه بقیة اللّه عزّ و جلّ فى ارضه»(28) او را بگیر که او بقیة اللّه در زمین است.
سرّ علم شدن لقب بقیة اللّه براى خاتم اوصیاى الهى خصوصیت هایى است که خود آن حضرت و قیام او دارد و ناشى از برکاتى است که آن قیام عدالت گستر بدنبال دارد.
امامان برگزیدگان خداوند
دیگر ویژگى امامان در آن است «و خیرته» آنان برگزیدگان خداوند هستند، خیره به معناى برگزیده است و برگرفته از اختیار است. خداوند امامان را برگزید و آنان را برتر قرار داد. در روایتى از امام رضا(ع) از نبى اکرم(ص) نقل مىکند: «انّ اللّه اختارنا معاشر آل محمّد و اختار النبیین و اختار الملائکة المقرّبین و ما اختارهم الّا على علم منه بهم انّهم لایواقعون ما یخرجون به عن ولایته؛(29) خداوند ما آل محمّد را برگزید، نیز پیامبران و ملائکه مقرب درگاه خدا را و راز برگزیدگى آنها این بود که خداوند مىدانست آنها کارى نمىکنند که از ولایت خداوند خارج شده و ارتباطشان از خداوند قطع گردد.»
آنچه در روایت است گویاى آن است که همه آنچه را که ذات مقدّس ربوبى گزینش مىکند از خاستگاه علم است «و لقد اخترناهم على علم على العالمین»(30)
ما بنى اسرائیل را عالمانه در آن عصر و زمان برترى دادیم و برگزیدیم.
بنى اسرائیل امت برگزیده عصر خویش بودند زیرا منظور از عالمین مردم جهان درآن عصر و زمان است نه در تمام قرون و اعصار چرا که قرآن صریحاً در سوره آل عمران، آیه 110 خطاب به امت اسلامى مىفرماید: «کنتم خیر امة اخرجت للناس» شما بهترین امتى بودید که به سود انسانها آفریده شدید. این نکته گفتنى است که بنى اسرائیل قدر این نعمتها را ندانستند و کفران کردند و مجازات شدند.
امامان حزباللّهاند
دیگر ویژگى امامان آن است که آنان «حزب اللّه» هستند.
حزب به معناى گروهى گفته مىشود که داراى هدف و انگیزه واحد باشند، برخى گفتهاند مراد از حزب جماعتى است که داراى غلظت و شدّت باشند گویا اصل این واژه از «حزباء» است که به معناى زمین سخت مىآید. لیکن برخى معتقدند تنها رأى و هدف داشتن در معناى آن اخذ شده است اما شدّت، فشار و غلظت از لوازم تحزّب است بنابراین افزون بر هدف واحد داشتن، غلظت و شدّت نیز در این واژه مطرح است خواه به صورت اصلى یا به صورت لازمى، از این رو مىتوان گفت مخاصمه و صفبندى در معناى حزب اخذ شده است چنانکه مىتوان این قید مخاصمه را از خوشحالى هر حزب تنها به آن چیزى که در پیش خودشان است «کل حزب بما لدیهم فرحون»(31) استنتاج کرد.(32)
قرآن کریم حزب اللّه را با ویژگىهاى ذیل معرفى مىکند:
«لاتحبّ قوماً یؤمنون باللّه و الیوم الآخر یؤادون من حاد اللّه و رسوله ولوکانوا آباءهم او ابناءهم او اخوانهم او عشیرتهم اولئک کتب فى قلوبهم الایمان و ایدّهم بروح منه و یدخلهم جنات تجرى من تحتهاالانهار خالدین فیها ابداً رضى اللّه عنهم و رضوا عنه اولئک حزب اللّه الا انّ حزب اللّه هم المفلحون»(33)
هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمىیابى که با دشمنان خدا و رسولش دوستى کنند هرچند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندانش باشند آنان کسانى هستند که خدا ایمان را بر صفحه دلهایشان نوشته و با روحى از ناحیه خودش آنها را تقویت فرموده و آنها را در باغهایى از بهشت وارد مىکند که نهرها از زیر درختانش جارى است، جاودانهاند، در آن مىمانند، خدا از آنها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند «آنها حزب اللّه هستند بدانید حزب اللّه پیروز و رستگارند.»
خاستگاه واقعى ایمان جان است و محک آن حب فى اللّه و بغض فى اللّه است. "حزب اللّه" آنان هستند که تمام زندگى خود را با مهندسى دینى تنظیم مىکنند حتى احساسات و عواطف خود را با این برنامه تنظیم مىکنند، راز و رمز فراوان، تأکید فراوان امامان(ع) عنصر «دوستى براى خدا، دشمنى براى خدا»(34) همین است و مصداق بارز گروهى که این ویژگى را دارند مولى على(ع) و فرزندان معصوم او هستند.
سلمان مىگوید: به مولى على(ع) عرض کردم هر زمان خدمت پیامبر(ص) مىرسیدم دست بر شانه من مىزد و مىفرمود: «یا سلمان هذا و حزبه هم المفلحون؛ اى سلمان این مرد و حزبش پیروزند.»(35)
آنان که این ولایت الهى را هم بپذیرند مصداق حزب اللّهاند.
«و من یتول اللّه و رسوله و الّذین آمنوا فان حزب اللّه هم الغالبون؛(36) و کسانى که ولایت خدا و پیامبر او و افراد با ایمان را بپذیرند پیروزند، زیرا حزب و جمعیت خدا پیروز است.»
مراد از الّذین آمنوا در آیه همه مؤمنین نیستند بلکه دقیقاً همان کس است که در آیه قبل از آن آمده است:
«انّما ولیکم اللّه و رسوله و الّذین آمنوا الّذین یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و هم راکعون»(37) سرپرست و ولىّ شما تنها خداست و پیامبر او آنها که ایمان آوردهاند همانها که نماز را بر پا مىدارند و در حال رکوع زکات مىدهند.
مصداق «الّذین آمنوا» فقط و فقط مولى على(ع) است. در کتاب غایة المرام 24 حدیث در این باره از طریق اهل تسنن و 19 حدیث از طریق شیعه نقل کرده است.(38)
حسان بن ثابت این منقبت مولى را به شعر بیان کرده است:
فانت الّذى اذ کنت راکعاً
زکاتا فدتک النفس یا خیر راکع
فانزل فیک اللّه خیر ولایة
و بینها فى محکمات السرائع(39)
یعنى تو بودى که در حال رکوع زکات بخشیدى جان به فداى تو بود اى بهترین رکوع کنندگان و به دنبال آن خداوند بهترین ولایت را درباره تو نازل کرد و در ضمن قرآن مجید آنرا ثبت نموده است سلام بر امامان که حزب خدایند و هر آنکس که در خط آنها باشد نیز افتخار این عنوان را دارد.
پىنوشتها: -
1. سوره نساء، آیه 59.
2. ادب فناى مقربان، ج 3، ص 53.
3. نهج البلاغه، خطبه 3.
4. همان، خطبه 173.
5. ارشاد مفید، ص 207.
6. الاحکام السلطانیه، ص 20.
7. سنن ابى داود، ج 2، ص 17 کتاب الجهاد باب فى الغزو مع آلة الجور.
8. سوره هود، آیه 113.
9. تفسیر على بن ابراهیم قمى، ص 315.
10. سوره شعراء، آیه 151 - 152.
11. سوره کهف، آیه 28.
12. سوره انسان، آیه 24.
13. تفسیر المنار، ج 5، ص 180 تا 187.
14. تفسیر طبرى، ج 1، ص 162، تفسیر قرطبى، ج 5، ص 259.
15. تفسیر الدرالمنثور، ج 2، ص 572 ذیل آیه 59 نساء.
16. همان.
17. همان.
18. کتاب الخصال، ج 1، ص 139 باب الثلاثة، حدیث 158 ؛ تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 158 چاپ مؤسسة التاریخ العربى لبنان.
19. سوره احزاب، آیه 33.
20. تفسیر عیاشى، ج 1، ص 246؛تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص 93.
21. تفسیر البحر المحیط، ج 3، ص 278، طبع مصر.
22. ینابیعالمودة، ص 116، کتاب سلیم بن قیس، ص 177؛بحارالانوار، ج 66، ص 17.
23. اصول کافى، ج 1، ص 178، 189،276،286؛ وسائل الشیعة، ج 27، ص 77، 171 - 195 و 200 چاپ آل البیت؛ بحارالانوار، ج 22، ص 282 به بعد باب 17 نیز تفسیر برهان ذیل آیه 59 سوره نساء.
24. الغدیر، ج 3، ص 156.
25. سوره هود، آیه 86.
26. کمال الدین، ج 1، ص 33 ؛ اعلام الورى، ص 462؛ بحارالانوار، ج24، ص 212 ؛ بحارالانوار، ج 52، ص 192؛تفسیر نورالثقلین، ج 2، ص392.
27. بحارالانوار، ج 46، ص 315.
28. تفسیرنورالثقلین، ج 2، ص 391.
29. بحارالانوار، ج 59، ص 323.
30. سوره دخان، آیه 32.
31. سوره مؤمنون، آیه 53 ؛ سوره روم، آیه 30.
32. ادب فناء مقربان، ج 3، ص 74 به نقل از العین، ج 1، ص 375 مفردات کلمه حزب، مقائیس اللغة، ج 2، ص 55؛ التحقیق، ج 2، ص 223.
33. سوره مجادله، آیه 22.
34. رجوع کنید به کتاب میزان الحکمة کلمه «حب».
35. تفسیر برهان، ج 4، ص 312.
36. سوره مائده، آیه 56.
37. همان، آیه 55.
38. نیز ر.ک به:
1- ذخائر العقبى، محب الدین طبرى، ص 88.
2- تفسیر فتح القدیر، علامه قاضى سورانى، ج 2، ص 50.
3- جامع الاصول، ج 9، ص 478.
4- اسباب النزول واحدى، ص 148.
5 - لباب النقول، سیوطى، ص 90.
6- تذکرةالخواص، ابن جوزى، ص 18.
7- نورالابصار، شبلنجى، ص 105.
8 - تفسیر طبرى، ذیل آیه.
9- الکافى الشاف، ابن حجر، ص 56.
10- تفسیر مفاتیح الغیب، ج 3، ص 431.
11- تفسیر الدرالمنثور، ج 2، ص 393.
12- کنزالعمال، ج 6، ص 391.
به نقل از احقاق الحق، ج 2، ص 299؛ الغدیر، ج 2، ص 53؛المراجعات نامه 30؛تفسیر نمونه، ج 4، ص 535 و 536.
39. بحارالانوار، ج 35، ص 197و...و....