آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

واقعه عاشورا از عالى‏ترین حماسه‏هاى جاویدان است که در کم‏ترین زمان و با فداکارى افراد معدودى رخ داد و همیشه به عنوان «انقلاب بزرگ» بر تارک تاریخ بشریّت مى‏درخشد.
اندیشمندان مسلمان این حادثه عظیم را از ابعاد گوناگون فرهنگى، اجتماعى، اخلاقى، عبادى، عرفانى، تاریخى و... مورد تحلیل و بررسى قرار داده‏اند و هر یک در خور شأن و مقام خود، آموزه‏هایى را براى پویندگان راه حسینى به ارمغان آورده‏اند. امّا آن چه بیش از همه حادثه عاشورا را پر فروغ‏تر و جاویدان‏تر مى‏سازد، «بعد سیاسى» آن است که بسیارى از انسان‏ها را متحوّل و انقلابى ساخته و جلو خودکامگى بسیارى از زمامداران فاسد را گرفته است.
اگر حماسه عاشورا رخ نمى‏داد، بدون شک هیچ نهضت اسلامى دیگرى به وقوع نمى‏پیوست و خودکامگى زمامداران فاسد افزون‏تر مى‏شد، در نتیجه رشد جوامع اسلامى با خطرات جدّى‏ترى روبه رو شده و مکتب «انسان ساز» اسلام تعطیل مى‏شد، اما تأثیر حماسه حسینى در بیدارى سیاسى و شور انقلابى مردم به اندازه‏اى عمیق بود که سلاطین پر قدرت و کم شعورى مانند متوکل عباسى ناچار مى‏شدند براى تحکیم پایه‏هاى حکومتشان با کشته آن حضرت بجنگند و تبلیغات مسمومى بر ضدش به راه اندازند، اما جذابیت این واقعه سرنوشت ساز در ضمیر حق پرست مردم به صورت مقدس و هدایت بخش استوار مانده و به نقش اساسى اش - که هدایت و نجات جامعه بشرى است - هم چنان ادامه مى‏دهد.
در این نوشتار سعى بر این است تا به بخشى از اهداف سیاسى این حماسه جاویدان اشاره شود. امید است که مورد توجه و عنایت پویندگان راه ولایت و عاشقان حسینى قرار گیرد.
تشکیل حکومت‏
اولین مولّفه سیاسى قیام امام حسین(ع)، تشکیل حکومت اسلامى بود. آن حضرت به صراحت مى‏فرمود: آل ابوسفیان لیاقت حکومت را ندارند و از جدّم رسول خدا(ص) شنیدم که فرمود: «خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است و اگر روزى معاویه را در بالاى منبر من دیدید او را بکشید، ولى مردم مدینه او را بالاى منبر دیدند و نکشتند و اینک خداوند آنان را به یزید فاسق (بدتر از معاویه) گرفتار نموده است.»(1)
حضرت اباعبداللّه (ع) هم چنان که بر عدم شایستگى آل ابوسفیان براى خلافت پافشارى مى‏نمود، بر لیاقت و شایستگى خود به امر حکومت و خلافت اصرار داشت. با مطالعه تاریخ این نهضت بزرگ مشخص مى‏شود که سیدالشهداء(ع) در هرجا مناسب مى‏دید، شایستگى خود را براى تشکیل حکومت اعلام مى‏نمود و مردم را به پذیرش حکومت و رهبرى عادل دعوت مى‏کرد.(2)
امام (ع) ضمن دعا براى مردم کوفه که تصمیم گرفته بودند ایشان را براى رسیدن به حقشان، یعنى تشکیل حکومت یارى کنند، فرمود: نامه‏هاى مسلم بن عقیل را که مشعر به اجتماع هماهنگى شما در راه نصرت و یارى ما و مطالبه حق ما بود، دریافت نمودم، از خداوند مسئلت دارم که آینده همه ما و شما را ختم به خیر به گرداند و در این اتحاد و اتّفاق به شما پاداش بزرگ عنایت فرماید.(3)
هم چنین در نامه‏اى به مردم بصره نوشت: «... و نحن نعلم انّا احقّ بذلک الحقّ؛(4) ما یقین داریم که در مسئله حکومت و خلافت از همه شایسته‏تر هستیم.»
از سخنان گهر بار امام حسین (ع) استفاده مى‏شود که ایشان خود را شایسته‏ترین و جامع‏ترین فرد براى رهبرى مى‏دانست و آمادگى خود را براى تشکیل حکومت اصیل اسلامى اعلام کرد. و هر چند نتواند این حکومت را تشکیل دهد، اما با قیام خود در بلند مدت زمینه تشکیل یک حکومت اصیل اسلامى را فراهم نمود.
نفى سکولاریزم‏
معاویه و پسرش یزید عملاً تفکر «سکولاریستى» را رواج مى‏دادند، به عنوان نمونه وقتى که معاویه بر خلافت نشست، بلافاصله به عراق آمد و در سخنرانى خود به مردم اخطار نمود که من با شما سرنماز و روزه نمى‏جنگیدم، بلکه مى‏خواستم بر شما حکومت کنم و به مقصود خود رسیدم.(5)
مرحوم علّامه طباطبایى (ره) در مورد این سخن معاویه، مى‏گوید: «معاویه با این سخن اشاره مى‏کرد که سیاست را از دیانت جدا خواهد کرد و نسبت به مقرّرات دینى ضمانتى نخواهد داشت و همه نیروى خود را در زنده نگه داشتن حکومت خود به کار خواهد بست و البته روشن است که چنین حکومتى سلطنت و پادشاهى است نه خلافت و جانشینى پیامبر خدا(ص).»(6)
امام حسین (ع) با قیام خونین خود نشان داد که مرز سیاست از دیانت جدا نیست ودر اسلام بین این دو هم گرایى و هماهنگى وجود دارد و هر وقت در رأس حکومت، زمامداران و حاکمانى فاسد قرار گیرند که لیاقت منصب حکومت و کشور دارى را ندارند باید بر علیه آن‏ها شورید و از منصب حکومت عزل کرد.
عدالت خواهى‏
سالار شهیدان تلاش مى‏کرد تا تبعیض و بى عدالتى را از جامعه مسلمانان ریشه کن کند و عدالت و مساوات را در میان مردم برقرار سازد. از دیدگاه بلند آن حضرت، زمامدار مسلمانان باید در رفتار گفتار و انتخاب کارگزارانش شیوه‏اى عادلانه پیش گیرد و در جهت گسترش عدل و داد قدم بردارد.
سیدالشهداء(ع) بر این باور تأکید مى‏کرد و مى‏فرمود: «فلعمرى ما الامام الّا الحاکم بالکتاب و القائم بالقسط الدائن بدین الحقّ الحابس نفسه على ذات اللّه؛(7) به جان خودم سوگند! امام نیست مگر کسى که بر اساس کتاب خدا حکم کند؛ براى عدالت قیام کند؛ متدیّن به دین حق باشد و جان خود را در راه خدا گرو بگذارد.»
مرام عدالت گسترى آن حضرت و یاران باوفایش در همه جا اعلان و مشخص شده بود. حضرت مسلم بن عقیل - سفیر آن امام(ع) - وقتى در دار الاماره کوفه با حاکم ستمگر یزید (عبیدالله بن زیاد) روبرو شد، به این هدف والاى قیام اشاره کرد و از ایجاد عدالت سخن گفت.
ابن زیاد وقتى از مسلم بن عقیل پرسید: براى چه به کوفه آمدى و مردم را به انقلاب دعوت مى‏کنى؟ او پاسخ داد: «فاتیناهم لنأمر بالعدل و ندعو الى حکم الکتاب؛(8) آمده‏ایم تا امر به عدالت کرده و به قانون کتاب خدا دعوت کنیم.»
ظلم ستیزى
ستم پذیرى آسیب مهمى براى دین دارى مردم است که موجب مى‏شود جبّاران و ستمگران بر جامعه حاکم شوند، امّا اگر انسان‏ها با عزّت زندگى کنند قطعاً خط سیر جامعه سراز ستم و بى عدالتى در نمى‏آورد. امام حسین (ع) فرمود: آن چه جبّاران را بر شما مسلط ساخته این است که شما از مرگ گریزان هستید و به این زندگى ننگین نا پایدار دل بسته‏اید. جمعى مانند بردگان بى اراده و مقهور هستند و گروهى گرسنه و مغلوب و ستمگران به دلخواه در امور مملکت تصّرف مى‏کنند. به دنبال این بیان، حضرت مى‏فرماید:شگفتا که سرزمین اسلام قبضه کسانى است که یا خائن و ستم کار هستند و یا باج گیر و نابکار و یا حکمران بى رحم و بى انصاف.(9)
حضرت اباعبدالله (ع) پس از ممانعت «حربن یزید ریاحى» از حرکت ایشان به کوفه یا مراجعت به مدینه در خطابه‏اى فرمود: آیا نمى‏بینید که به حق عمل نمى‏شود و از باطل جلوگیرى به عمل نمى‏آید؟! در حالى که مؤمن باید حق جو و طالب دیدار خداوند باشد و من مرگ را جز سعادت نمى‏بینم و زندگى با ستمکاران را جز ملامت و خستگى و کسالت نمى‏دانم.(10)
مبارزه با علت فساد
سید الشهداء(ع) با قیام جاویدان خود قلب فساد را نشانه رفت. آن حضرت لحظه‏اى با یزید پلید به مجالست و مصالحت ننشست ؛ زیرا وى غیر از معاویه بود. یزید فردى بى شخصیت، میمون باز، شراب خوار و بى کفایت بود که براى برچیدن سفره توحید از ابتدا سفره بان آن را هدف قرار داده بود و چاره‏اى نبود جز آن که با پیکان مبارزه از ابتدا قلب او را نشانه رود. شهید بزرگوار آیت اللّه مرتضى مطهرى(ره) مى‏گوید: چنان چه دعوت کوفیان براى قیام در کار نبود و حتى اگر معاویه بیعتش را از امام حسین(ع) بر مى‏داشت و او را به حال خود رها مى‏کرد، امام حسین(ع) دست از یزید بر نمى‏داشت. (11)
زنده کردن روح مقاومت اسلامى در جامعه
قیام امام حسین(ع) و یارانش احساس ضعف و وحشت مسلمانان را نسبت به بنى امیه تا حدّ زیادى از بین برد ؛ به طورى که پس از شهادت آن حضرت شاهد چندین قیام در حجاز و عراق بر علیه امویان هستیم. قیام هایى که هر یک نشان گر رشد غیرت دینى جامعه اسلامى و پیام آور عزّت مسلمانان مى‏باشد.
ناگفته پیداست که مهم‏ترین کار کرد قیام حضرت سید الشهداء(ع) حفظ بقاى اسلام بود. بنى امیه در زمان خلافت یزید در پى ویران کردن بنیادهاى دین پیامبر(ص) یعنى، توحید، نبوت، نماز، روزه و... بودند، ولى امام (ع) با حماسه خونین خویش چهره کریه بنى امیه را فاش کرد و با از بین بردن مشروعیّت و مقبولیّت بنى امیه، بقاى اصول اعتقادات و مسلّمات دین را تضمین نمود. از این رو وقتى «ابراهیم» پسر «طلحة بن عبیداللّه» در شام از امام سجاد(ع) پرسید:(اگر در جنگ جمل جدّت پیروز شد) حالا چه کسى پیروز شده است؟ امام (ع) در پاسخ او فرمود: «اذا اردت ان تعلم من غلب و دخل وقت الصّلاة فاذّن ثمّ اقم ؛(12) اگر مى‏خواهى بدانى چه کسى پیروز شده است، هنگام فرا رسیدن وقت نماز، ابتدا اذان بگو و سپس نماز را اقامه کن.»
این سخن نشانگر آن است که هدف نهضت حضرت اباعبداللّه الحسین(ع) در درجه اول حفظ اسلام و استمرار شهادت به توحید و نبوت بر مأذنه‏هاى مساجد بود، زیرا اگر این مولّفه‏هاى مهم از صفحه جامعه محو مى‏شد، دیگر چیزى از اسلام باقى نمى‏ماند.
عدم پذیرش ذلّت
شخصیت هر انسانى در گرو عزّت و سربلندى اوست. از این رو خداوند متعال اجازه نداده است که هیچ مؤمنى تن به ذلّت دهد.
امام على(ع) در این زمینه مى‏فرماید: «من اذلّ نفسه فى طاعة اللّه فهو اعزّ ممّن تعزُّ بمعصیة اللّه؛(13) هر کس نفس خود را در راه اطاعت خدا خوار کند، عزیزتر از کسى است که با نافرمانى خدا به عزّت برسد.»
تمام عزّت و سربلندى امام حسین (ع) در بندگى و اطاعت او از خداوند بود. او در روز عاشورا زیر باران تیر دشمن، برترین عبادت الهى، یعنى نماز را در اول وقت برگزار کرد. و شب عاشورا از حضرت ابوالفضل (ع) درخواست کرد تا از دشمن مهلت بگیرد و انگیزه خود را از این مهلت خواهى چنین بیان کرد: «... امشب را نماز بخوانیم و به درگاه خداوند دعا و استغفار کنیم. خدا مى‏داند که من نماز خواندن براى او و تلاوت کتابش و زیاد دعا کردن و استغفار را دوست دارم.»(14)
«قیس بن اشعث» از امام حسین(ع) خواست تا با یزید بیعت کند، حضرت فرمود: «لا واللّه لا اعطیکم بیدى اعطاء الذّلیل و لا افرّ فرار العبید؛(15) به خدا سوگند! چون افراد ذلیل با شما دست ذلّت نمى‏دهم و مانند بردگان فرار نمى‏کنم.»
صبح عاشورا که دو سپاه نابرابر در مقابل هم قرار گرفتند فرمانده هان لشکرها مشخص شدند، امام حسین (ع) با جمعى از یاران خود به سوى لشکر کوفیان رفت تا با آنان اتمام حجت کند. آن حضرت خطبه خواند و سخنرانى کرد و در بخشى از آن فرمود: «... بیدار باشید که زنازاده فرزند زنازاده مرا بین دو چیز مجبور کرده است؛ بین مرگ و ذلّت، امّا ذلّت و خوارى از ما دور است...»(16)
برگرداندن روحیه حق‏گرایى
نیم قرن از ارتحال آخرین فرستاده الهى حضرت محمد مصطفى(ص) نگذشته بود که حوادث و وقایعى پیش آمد که تصور آن هم استخوان سوز است. ظهور و بروز جریان «جعل احادیث»، سازمان دهى جریان‏هاى انحرافى مثل «مرجئه» و احیاى ارزش‏هاى قومى و تعصّبات قبیله‏اى و دامن زدن به تفاخر و هجو و طعن قبایل نسبت به یکدیگر و بسنده کردن به آن چه که از طرف بنى امیه به اسم اسلام به خورد جامعه داده مى‏شد، از نمونه‏هاى بارز از بین رفتن روحیه حق گرایى در جامعه مسلمین بود.
امام حسین(ع) فرمود: «چنین وضعى براى ما پیش آمده است که مى‏بینید. جداً اوضاع زمان دگرگون شده، زشتى‏ها آشکار گردیده و نیکى‏ها و فضایل از محیط ما رخت بر بسته است. مردم در زندگى پست و ذلت بارى به سر مى‏برند و صحنه زندگى همچون چراگاهى سنگلاخ و کم علت و به جایگاه سخت و دشوارى تبدیل شده است! آیا نمى‏بینید که دیگر به حق عمل نمى‏گردد و از باطل خوددارى نمى‏شود؟ در چنین محیط ذلّت بار و آلوده‏اى، مرگ را جز سعادت و زندگى با ستمگران را جز رنج و آزردگى نمى‏دانم. این مردم بردگان دنیا هستند و دین لقلقه زبان آنهاست. حمایت و پشتیبانى شان از دین تا آن جاست که زندگى اشان همراه با رفاه و آسایش باشد و آن گاه که در بوته امتحان قرار گیرند، دین داران کم هستند.»(17)
احیاى روحیه شهادت‏طلبى
اعتقاد به مکتب شهادت در قیام حسینى تا آن جاست که آن حضرت عشق خود را به مرگ در راه خدا این گونه ابراز مى‏داشت: «خطّ الموت على ولد آدم مخطّ القلادة على جید الفتاة و ما اولهنى الى اسلافى اشتیاق یعقوب الى یوسف؛(18) مرگ بر انسان‏ها همچون گردن بند برگردن دختران جوان است و من به دیدار نیاکانم آن چنان اشتیاق دارم که یعقوب به دیدار یوسف چنان مشتاق بود.»
امام حسین (ع) آرمان شهادت‏طلبى را از ارکان قیام جاودانه خود مى‏دانست و در ضمن یک دعوت عمومى از تمامى آزادگان این مهم را بیان مى‏کرد که: «من کان باذلاً فینا مهجته و موطّناً على لقاء اللّه نفسه فلیرحل معنا فانّى راحلٌ مصبحاً ان شاءاللّه تعالى؛(19) هر کس حاضر است تا در راه ما از خون خویش بگذرد و جان خود را در راه لقاى پروردگار نثار کند، آماده حرکت با ما باشد که من صبحگاهان حرکت خواهم کرد ان شاءاللّه تعالى.»
حسین بن على(ع) با آگاهى به شهادت راه کربلا را پیش گرفت و دیگران را هم آگاه ساخت. چنان چه آن هنگام که «ام سلمه» از سفر آن حضرت اظهار ناراحتى کرد، فرمود:من مى‏دانم در چه ساعتى و در چه روزى کشته خواهم شد و مى‏دانم کدام شخص مرا خواهد کشت و از خاندان و یاران من کدام افراد کشته مى‏شوند!(20)
سرانجام آن حضرت با شهادتش راه جاودانگى را به بشریت آموخت و با خون سرخش نسخه آزادگى را نگاشت و ارزش‏هاى اسلامى و انسانى را دوباره زنده کرد. از آن پس تا به امروز هر انسان آزاده‏اى راه سالار شهیدان را در پیش گرفته و با اقتدا به آن امام همام(ع) در مقابل ظلم ایستاده و مرگ سرخ را برگزیده است. تا هم خود را ماندگار سازد و هم جامعه را از آلودگى پاک کند و تا این روحیه در خلق و خوى بشر بوده و هست هیچ ظلمى پایدار نمانده و هیچ ظالمى ماندگار نخواهد ماند.
همان گونه که بنى امیه پس از شهادت حضرت ابا عبداللّه الحسین (ع) و یارانش ریشه کن گردیدند.
پى‏نوشت‏ها: -
1. سخنان امام حسین(ع) از مدینه تا کربلا، محمد صادق نجمى،ص‏16.
2. فرهنگ عاشورایى، جمعى از نویسندگان، ج 10، ص‏90.
3. مأخذ قبل، ص‏104.
4. تاریخ طبرى، محمد بن جریر طبرى، ج 7، ص 240.
5. شرح نهج البلاغه، ابن ابى الحدید معتزلى، ج 4، ص‏160.
6. شیعه در اسلام، محمد حسین طباطبایى، ص 44.
7. کتاب الغیبة، نعمانى، ص‏206.
8. تاریخ طبرى، ج 4، ص 282.
9. تحف العقول، ابن شعبه حرّانى، ص 272-271.
10. لمعات الحسین، محمد حسین حسینى طهرانى، ص 37.
11. حماسه حسینى، شهید مطهرى، ج 3، ص 178.
12. امالى شیخ صدوق، ص 677.
13. کنز العمّال، متقى هندى، ج 2، حدیث 42084.
14. بحار الانوار، مجلسى، ج 44، ص 391.
15. ناسخ التواریخ، محمد تقى سپهر، ج 2، ص‏234.
16. مأخذ قبل، ج 45، ص 8.
17. سخنان حسین بن على از مدینه تا کربلا، ص‏180.
18. بحار الانوار، ج 44، ص‏366.
19. کشف الغمّه فى معرفة الائمّه، على بن عیسى اربلى، ج 2، ص‏29.
20. چهره خونین حسین (ع)، علّامه سید عبدالرزّاق مقرّم، ترجمه عزیزاللّه عطاردى، ص‏58.

تبلیغات