علل پیشرفت و انحطاط جامعه از منظر آموزههاى اسلامى
آرشیو
چکیده
متن
یکى از مباحث اساسى جامعهشناسى بحث علل پیشرفت وانحطاط جامعه است به این معنا که چگونه یک جامعه ترقى مىکند و چگونه و چرا جامعهاى سقوط مىکند، ناگفته نماند مفهوم پیشرفت و انحطاط روشن است و نیاز به بیان ندارد آن چه که مهم است، آن است که تفسیرى صحیح از پیشرفت و انحطاط ارائه گردد.
علل و عوامل پیشرفت و انحطاط تبیین شود و روشن شود که اگر جامعهاى پیشرفت کرد چگونه مىتوان آن پیشرفت را حفظ کرد و از سقوط و انحطاط آن جلوگیرى کرد و آن را از سقوط نجات داد.
مسئله پیشرفت و انحطاط از مسائل علوم انسانى است و وقتى مىتوان سخن صحیح را در این رابطه بیان کرد که هم انسان شناخته شود و هم جامعه شناخته گردد و چون انسان به جهان وابسته است در صورتى مىتوان انسان را شناخت که جهان به خوبى شناخته گردد. وقتى انسان و جهان درست شناخته نشود انحطاط و پیشرفت جامعه نیز روشن نخواهد شد و به عبارت دیگر: تغییر پیشرفت و انحطاط جامعه به نوع جهانبینى بستگى دارد و چون جهان مختلف است تفسیرها از انحطاط و پیشرفت گوناگون است.
انواع جهانبینى
دو نوع جهانبینى وجود دارد: 1- جهانبینى مادى 2- جهانبینى الهى
جهانبینى مادى هستى را مساوى ماده مىداند و عالم و آدم را مادى معرفى مىکند مىگوید: جهان داراى آغاز و انجام مادى است، این نظام کیهانى در مرحلهاى ظهور مىکند و سرانجام نابود خواهد شد و بعد از زوال جهان چیزى نیست، انسان نیز یک پدیده طبیعى و مادى است که با تولد ظهور مىکند و با مرگ نابود مىشود. تمام حیات آدمى و حقیقت انسان بین گهواره تا گور خلاصه مىشود. وقتى جهان و انسان مادى باشد رابطه انسان و جهان نیز در همین مدار قرار مىگیرد و تحلیل مىشود.
جهانبینى الهى
در جهانبینى الهى هستى اعم از ماده است بخشى از هستى ماده و بخشى از آن مجرد و غیر مادى است. جهان نیز محدود به عالمطبیعت نیست بلکه بخشى از جهان طبیعت و بخشى از آن ماوراء طبیعت است. جهان نابود نمىشود بلکه جنبه جاودانهاى دارد، انسان نیز داراى وجود جاودانه است. انسان یک بدنى دارد که در فاصله بین تولد و مرگ و گهواره و گور خلاصه مىشود ولى جانى دارد که جنبه جاودانگى در او تأمین مىکند، این روح و جان ظرف عقیده و افکار و اندیشه و ملکات نفسانى و عواطف و گرایشهاى اوست و چون روح حقیقت مجرد است از بین نمىرود و چون ظرف از بین نمىرود، مظروف او که عقیده و افکار و ادراکات و اوصاف نفسانى باشد نیز از بین نخواهد رفت، چنان که قواعد ریاضى و قواعد مبرهن فلسفى و قوانین کلى اخلاقى هرگز از بین نمىروند، روحى که این مسائل را ادراک مىکند نیز یقیناً از بین نمىرود، زیرا وقتى صفت پایدار بود، موصوف نیز پایدار خواهد بود. از باب مثال: اگر نقشى جاوید بود لوحى که حامل این نقش است جاوید خواهد بود، اگر معناى تقوا و عدالت و ایثار از بین نمىرود، روحى که حامل این اوصاف است از بین نخواهد رفت. بر این اساس است که هیچ وقت انسان نابود نمىشود. زیرا آن چه که نابود شدنى است بدن انسان است. آن چه که بین گهواره و گور خلاصه مىشود جسد و جسم انسان است. اما آن چه که هویت واقعى انسان را مىسازد روح اوست و روح آدمى امرى جاودانه است. و چون روح جاودانه است ارتباطش با جهان نیز جاودانه است و جهان نیز غیر از صبغه طبیعى و مادى. از صبغه ماوراء طبیعى و ملکوتى نیز برخوردار است این جنبه ماوراء طبیعى و ملکوتى عالم جاوید است.
معیار پیشرفت و انحطاط در جهانبینى قرآنى
قرآن در تفسیر انحطاط و ترقى سبک خاصى دارد که با جهانبینى و بینش آن هماهنگ است.
از دیدگاه قرآن کسانى که بینش مادى دارند پیشرفت را از نظر اقتصادى به پیشرفت اقتصادى و رفاهى و از نظر سیاسى به سیاست بازى مىدانند. از باب مثال وقتى که ادعاى پیشرفت و پیروزى آل فرعون را مطرح مىکند پیروزى و پیشرفت را در سیاست بازى آن مىداند و گفته آنها را چنین نقل مىکند:
«قد افلح الیوم من استعلى ؛(1) هر که اهل استعلا و برترىطلبى بود به فلاح و رستگارى مىرسد».
وقتى پیشرفت مالى و اقتصادى را مطرح مىکند مىفرماید: «ان تکون امة اربى من امة؛(2) تمام تلاششان گروهى آن است که از نظر مسائل رفاهى و مالى برجستهتر از دیگران باشد» از ثروتى برخوردار باشند که برجستگى خود را با آن نشان دهند.(3)
این گروه با این ویژگىها در برابر انبیاء مىایستند و با آنها مبارزه مىکنند گرچه در مبارزه خود شکست خوردند یعنى این دسته با همه امکانات مالى و با همه مکر و فریب و تزویر سقوط کردند.
قرآن مىفرماید: «وکم اهلکنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثاً و رئیاً؛(4) ما بسیارى را پیش از این هلاک کردیم که هم از نظر اثاث و لوازم خانگى از لوازم بیشترى برخوردار بودند و هم از نظر برخوردارى از مال و ثروت چشمگیرتر بودند»، افرادى که در دید مردم پیشرفته بودند و با چشمگیر بودن، مردم را متوجه خودشان مىکردند و به عبارت دیگر: در گذشته عدهاى بودند که از نظر اثاث و لوازم زندگى از زیبائى برخوردار بودند و هم به لحاظ مالى در معرض رؤیت مردم بودند اما با وجود این هلاک شدند و این امکانات و ثروت آنها را از سقوط و هلاکت حفظ نکرد. با این بیان روشن مىشود که سعادت و پیشرفت انسانى در گرو مال و ثروت و داشتن لوازم منزل زیبا نیست. برخوردارى از این امور مشکل انسان را حل نمىکند.
زیرا مال و اولاد وسیله کمال و تقرب نیست چنان که فرمود: «و ما اموالکم و لا اولادکم بالتى تقربکم عندنا زلفى ؛(5) اموال و فرزندان وسیله تقرب به کمال نیست».
همه آدمیان مىدانند که ناقص هستند نه حیات ما، نه عمر ما، نه سلامت ما، به دست ما نیست و روزى که خطر فرا مىرسد مال و فرزند انسان براى او سودى ندارد.
خدا به پیامبر اسلام (ص) مىفرماید: اگر مشرکین حجاز و سردمداران شرک با سیاست بازى در برابر تو صف آرایى کردند به آنها بگو: ما اقوامى را از بین بردیم که این اقوام موجود یک عشر(یکدهم) قدرت آنها را نداشتند «ومابلغوا معشار ما آتیناهم ؛(6) یعنى مقتدران و قدرتمندان عصر تو بدانند کسانى قبل از آن هلاک شدند که این متمکنین یکدهم قدرت آنها را ندارند».
از این سخنان استفاده مىشود که نه قدرت و نه سیاست بازى و نه ثروت عامل نجات و سعادت انسان نیست.
در برابر این دسته انبیاء هستند که معیار فلاح و رستگارى را تزکیه نفس مىدانند «قد افلح من تزکّى ؛(7) هر که اهل تهذیب روح و تزکیه جان است رستگار است» و فرمود «قد افلح من زکّیها؛(8) کسى که خود را تزکیه و تهذیب کند به فلاح و رستگارى مىرسد» دلیل این مسئله آن است که انسان فقط تن و بدن نیست بلکه آدمى جانى دارد که ظرف اندیشه و اوصاف نفسانى و عواطف است و این جان مجرد است و چون جان و روح صبغه تجرد دارد با حقایقى باید آراسته گردد که با او هماهنگى داشته باشد.
بر اساس آموزههاى قرآنى پیشرفت انسان معلول رشد علمى و رشد عملى است، جامعهاى که خوب بفهمد و فهمیدهها را خوب عمل کند پیشرفت مىکند، رشد علمى به ایمان بر مىگردد و رشد عملى به عمل صالح و در قرآن کریم ایمان و عمل صالح دو رکن پیشرفت هستند.
در برابر عامل انحطاط انسان و جوامع به فقدان ایمان یا فقدان کارهاى خوب است جالب است که به این نکته توجه کنیم در ناحیه پیشرفت دو رکن معتبر است ولى در ناحیه انحطاط و سقوط فقدان یکى از آنها کافى است و آن کار بد موجب سقوط است این کار بد چه از شخص خوب صادر شود و چه از شخص بد صادر شود یعنى اگر انسان به خدا و قیامت ایمان دارد ولى چون کار بد مىکند سقوط مىکند و گاهى آدم بدى است که به خدا و قیامت اعتقادى ندارد او نیز سقوط مىکند.
با توجه به مطالب پیش گفته روشن مىشود تفسیر پیشرفت و انحطاط فرد با جامعه به نوع جهانبینى افراد بستگى دارد، انسانى که داراى جهانبینى مادى است آن را به گونهاى تفسیر مىکند و انسانى که داراى جهانبینى الهى است آن را به گونه دیگرى تفسیر مىکند.
بر اساس بینش قرآنى و جهانبینى که قرآن ارائه مىدهد پیشرفت جوامع و انسانها در پیشرفت فکرى و اعتقادى و علمى است که از حق سرچشمه گرفته باشد و اساس آن را اعتقادات صحیح تشکیل دهد و در عمل در چارچوب آموزههاى دینى عمل کند چنین جامعه در همه ابعاد اقتصادى، سیاسى و اجتماعى و فرهنگى و علمى پیشرفت خواهد کرد. حال با توجه به این مطالب به بیان علمى پیشرفت و انحطاط جامعه پرداخته مىشود.
عزّت در قرآن کریم
عزت از مباحثى است که قرآن کریم آن را مطرح مىکند، عزّت از فضائل انسانى است و خوب و ذلّت از رذایل انسانى است و بد اما در حقیقت آن بیان ویژه خود را دارد.
عزّت به صلابت و نفوذ ناپذیرى است و لازمه صلابت و نفوذ ناپذیرى پیروزى است، براساس آموزههاى قرآن عزّت به این معنا پیش خداست که قرآن فرمود: «فانّ العزة لله جمیعاً»(9) و اگر خدا عزیز محض است اگر کسى خواست از عزت سهمى ببرد، چارهاى ندارد که با خدا رابطه داشته باشد، آنها که با خدا رابطه دارند - مانند انبیاء و شاگردان آن ها از عزّت برخوردارند «العزّة للّه و لرسوله و للمؤمنین؛(10) پیامبر عزیز است، مؤمنان عزیزند و سرّ بهره مندى آن از عزت وابستگى آنها به خداست» برخى به دنبال عزّت هستند اما نمىدانند که عزّت کجاست و راه آن چیست چنان چه اگر انسانى تشنه است و به دنبال آب است اول باید سرچشمه و محل وجود آب را بشناسد و در ثانى راه رسیدن به چشمه و دستیابى به آب را نیز بداند در این صورت اگر حرکت کرد و به آب رسید و از آن استفاده کرد خود را از تشنگى نجات مىدهد.
قرآن کریم در باره منافقان فرمود: آنان به دنبال عزّت هستند ولکن بى راه مىروند زیرا عزّت واقعى پیش خداست. «ایبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة لله جمیعاً؛(11) منافقان با کافران ارتباط برقرار مىکنند آیا آنها به راستى مىخواهند از طریق این ارتباط به عزت برسند، در حالى که تمام عزتها مخصوص خداست». زیرا عزت همواره از علم و قدرت سرچشمه مىگیرد و تنها خدا علیم و قادر مطلق است ولى کفار قدرت و علمشان ناچیز است از این رو آ نها نمىتوانند عزت را براى شما فراهم کنند.
در آیه دیگرى مىفرماید: عدهاى عزت را از راه گناه تعقیب مىکنند نه از راه تقوا و لذا به آنها گفته مىشود از خدا پروا داشته باش، او عزت را در سایه گناه مىداند «و اذا قیل له اتق الله اخذته العزّة بالاثم».(12)
این آیات نشان مىدهد که عزت را باید در سایه ارتباط با خدا بیابند زیرا سرچشمه عزتها اوست نه کفار و بیگانگان و نه راه گناه بلکه باید با خدا رابطه برقرار کرد و از گناه پرهیز کرد. از این رو در سوره فاطر فرمود: «من کان یرید العزّة فلله العزّة جمیعاً الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه و الذین یمکرون السیئات لهم عذاب شدید و مکر اولئک هو یبور؛(13) کسانى که عزت مىخواهنداز خدا بطلبند، زیرا تمام عزت از آن خداست (و راه وصول آن کسب عزت در پرتو عزت الهى است) سخنان پاکیزه به سوى او صعود مىکند و عمل صالح را بالا مىبرد و آنها که نقشههاى سوء مىکشند عذاب شدید براى آن هاست و مکر و تلاش افسادگرانه آنان نابود مىشود و به جایى نمىرسد».
بر اساس این آیه سرچشمه عزت خداست و راه رسیدن به آن عقیده خوب، منطق خوب، اوصاف نفسانى است که به سوى خدا صعود مىکند و تنها عقیده و سخن کافى نیست بلکه عمل هم لازم است زیرا عمل صالح عقیده پاک را تقویت مىکند که به سوى خدا صعود کند و وقتى صعود کرد به مرکز عزت نزدیک مىشود وقتى به مرکز عزت نزدیک شد پیشرفت مىکند و چیزى او را زایل نخواهد کرد و پیامبر و مؤمنان با کلمات طیّب و عمل صالح به مرکز عزت نزدیک شدند.
در مقابل اگر کسى از خدا فاصله گرفت در بخش عقیده دچار انحراف شد و در عمل به نافرمانى خدا مبتلا گردید ذلت به سراغ او خواهد آمد. در واقع آن چه که از منظر قرآن به صورت عزت و پیشرفت است اعتقاد و عمل است که مواردى که ذکر مىشود مصادیق آن اعتقاد و عمل مىباشد.
عوامل پیشرفت
علل و عواملى که در پیشرفت انسان و جوامع انسانى مؤثر است فراوان است برخى طبیعى است و برخى فکرى است و برخى اجتماعى و برخى روحى و معنوى که در دین از آنها سخن به میان آمده است.
1- عوامل طبیعى
یکى از مسائلى که در پیشرفت جوامع مؤثر است شرایط طبیعى است که آدمى در آن زندگى مىکند، اگر محیط طبیعى از سلامت و امکانات طبیعى مناسب برخوردار باشد پیشرفت مىکند از این رو لازم است براى زندگى سرزمینى را انتخاب کند که از شرایط خوبى برخوردار باشد، امام صادق (ع) فرمود: سرزمینى را براى زندگى انتخاب کنید که وجود سه اصل طبیعى را در آن احراز کرده باشید «لاتطیب السکنى الّا بثلاث: الهواء الطیّب و الماء الغزیر العذب و الارض الخوّاره ؛(14) زندگى در یک شهر وروستا وقتى گوارا است که اولا مردم آن منطقه داراى هواى سالم بوده و از سلامت محیط زیست برخوردار باشند، زندگى بدون هواى سالم و پاکیزه گوارا نیست، ثانیاً آب فراوان خوشگوار داشته باشند و ثالثاً زمینى داشته باشند که نرم بوده و براى باغدارى و کشاورزى و مانند آن آماده باشد».
براساس این سخن آدمیان در انتخاب محل زندگى و سکونت باید به دنبال انتخاب احسن باشد و محل زیبا و مناسب را براى زندگى انتخاب کند از این رو نمىتواند جایى را که نیاکان او براى زندگى انتخاب کردهاند اما به لحاظ طبیعى و شرایط آب و هوایى براى زندگى پاکیزه مناسب نیست به دلیل زندگى نیاکان خود. تعصب داشته باشد و زندگى در همان شرائط نامناسب را ادامه دهد.
اصول انسانى پیشرفت
امام صادق (ع) در کنار اصول سه گانه طبیعى به سه اصل انسانى اشاره کرده است که جامعه براى بقاء و دوام نیازمند به آن سه اصل است «لایستغنى اهل کل بلد عن ثلاثة یفزع فى امر دنیاهم و آخرتهم فان عدموا ذلک کانوا همجا، فقیهٌ عالمٌ ورعٌ، و امیرٌ خیرٌ مطاعٌ و طیّبٌ بصیرٌ ثقة؛(15) هر شهرى و کشورى نیاز به سرکرده است تا مردم در امور دنیوى و اخروى خود به آنها پناه ببرند و حل مشکلات خود را از آنها درخواست کنند به گونهاى که اگر آن جامعه فاقد این عناصر سه گانه باشد زندگى آنها انسانى نبوده و از خیر بهرهاى ندارند اوّل داشتن فقهاى آگاه، مدیر، مدبر، وارسته و پارسا، فقهاى دین شناس دین دار. زیرا اگر دین شناس دین دار در جامعه حضور داشته باشد هم با عمل خود و هم با سخن خویش مىتواند در دلهاى مردم نفوذ کند.
دوم: فرمان روایان و مسئولین سیاسى که هم در بینش هوشمندانه مسائل را تحلیل کنند و هم خیر خواه جامعه باشند و اگر جامعه از چنین مسئولینى بهرهمند باشند به طور طبیعى مردم از آن اطاعت مىکنند. زیرا این دسته از مسئولین داراى پشتوانه مردمى هستند و اگر رهبران سیاسى جامعه از پشتوانه مردمى برخوردار باشند، آن جامعه شکست نخواهد خورد. جامعه هیچگاه از زر یا زور یا نیرنگ اطاعت نمىکند و اگر این عوامل بر جامعه مسلط شدند تا زمانى که سلطه هست و ترس و وحشت حاکم است ممکن است چیزى گفته نشود ولى اگر روزنه ضعیفى پیدا شد آن جامعه مخالفت خود را نشان مىدهد و با عوامل زرو و زور و نیرنگ برخورد مىکند.
سوم: پزشک حاذقى که مورد وثوق جامعه باشد، هم از نظر فنّ پزشکى از تخصص برخوردار و هم به لحاظ امانت دارى، مورد اعتماد مردم باشد. با این بیان امام صادق(ع) معناى سخن رسول اکرم (ص) روشن مىشود که فرمود: «انمّا العلم ثلاثة، آیةٌ محکمة او فریضةٌ عادلة او سنةٌ قائمة؛(16) علم سه چیز است آیه محکم و فریضه عادله و سنت قائمه، در واقع علم سه رکن است.
از مقایسه این سخن رسول خدا (ص) و امام صادق (ع) روشن مىشود که علم تنها علم تفسیر و فقه و اصول و کلام و عرفان و حکمت نیست بلکه مراد هر علمى است که در تأمین نیاز جامعه سهم داشته باشد و همین علم است که فرا گرفتن آن بصورت واجب عینى یا کفایى واجب است و اگر امتى به این علوم آشنا شدند یعنى در بخش اعتقادات داراى عقاید خوب و محکم و مستدل بودند و در بخش اخلاقى داراى اخلاق فاضله بودند و در بخش علوم طبیعى و تجربى از بیگانه، مستغنى و بى نیاز بودند و به بیگانه نیاز نداشتند و در عمل بر اساس قسط و عدل عمل کردند آن جامعه سالم است و پیشرفت خواهد کرد.
در مقابل اگر جامعه فاقد دینشناس دین دار و مسئولین خیرخواه مطاع و پزشک آگاه و حاذق و مورد اعتماد باشد و یا در امور خود از جهت علمى و غیر علمى به بیگانه نیاز داشته باشد سقوط خواهد کرد.
عوامل پیشرفت و سقوط از منظر امام على (ع)
علل پیشرفت یک امت و نشانههاى سقوط در بیانى از امیرالمؤمنین (ع) نیز تبیین شده است که به آن اشاره مىشود حضرت فرمود: «یستدلّ على ادبار الدول باربع تضییع الاصول، والتمسک بالغرور، تقدیم الاراذل و تأخیر الافاضل؛(17) دولتها و جوامع زمانى به انحطاط گرایش پیدا مىکنند که اصول ارزشى از بین برود و نیرنگ به عنوان اصل ارزشى مورد قبول قرار گیرد، فرومایه گان سمتها و مسئولیتها را به عهده گیرند و کسانى که فاضلند منزوى شوند.
بنابراین اگر انسان با مطالعه دریافت اصول ارزشى در جامعه تضییع شده و تباه گردیده و نیرنگ و غرور و فریب جاى آن را گرفته و همچنین اگر پستهاى حساس جامعه در اختیار فرومایگان قرار گرفته و انسانهاى فاضل و شریف از تصدى آن مشاغل محرومند ، مىتواند استدلال کند که آن جامعه به سوى سقوط و انحطاط مىرود و اگر یافت که اصول ارزشى بر ارکان جامعه حاکم است، صداقت و امانت دارى و تلاش و کوشش و عدالت و آزادى در آن جامعه برجسته است وانسانهاى شریف و فاضل مسئولیتهاى گوناگون را به عهده دارند آن جامعه پیشرفت خواهد کرد.
در بیان دیگرى امام على (ع) فرمود: «یستدل على الادبار باربع، سوء التدبیر وقبح التبذیر و قلة الاعتبار وکثرة الاعتذار؛(18) بر ادبار دولتها به چهار چیز استدلال مىشود 1- بدى تدبیر 2- زشتى اسراف و تبذیر 3- کمى اعتبار 4- بسیار مغرور شدن و یا بسیار پوزش خواستن».
بر اساس این بیان اگر جامعهاى از مدیریت خوب بهرهمند نباشد و گرفتار اسراف و تبذیر و ریخت و پاش مالى باشد و از حوادث درس عبرت نگیرد و براى حوادث پیش بینى نشده، چارهاندیشى وآینده نگرى نداشته باشد و به دلیل خطاهایى که مرتکب مىشود پیوسته پوزش بطلبد یا پیوسته در دام غرور باشد. آن جامعه و دولت سقوط خواهد کرد. ولى در مقابل آن اگر جامعه از مدیریت و برنامه ریزى خوب برخوردار باشد و از اسراف و تبذیر دورى گزیند و از حوادث و رویدادها درس عبرت بگیرد و از خطاء و اشتباه بجاى عذرخواهى بعد از خطا اجتناب کند پیشرفت خواهد کرد، چنان چه همان حضرت فرمود: «حسن التدبیر و تجنّب التبذیر من حسن السیاسة؛(19) نیکویى تدبیر و دورى و اجتناب نمودن از اسراف از نیکویى سیاست است».
نتیجهگیرى: در این مقاله اصل مسئله پیشرفت و انحطاط مطرح شد و بیان گردید که معناى انحطاط و پیشرفت روشن است اما مهم تفسیر و بیان علل و عوامل آن است که این مسئله مهم مبتنى بر جهانبینى و بینشى است که تفسیر کننده آن را تبیین و بر آن اساس علل و عوامل آن را بیان مىکند سپس بر اساس جهانبینى دینى به برخى عوامل طبیعى و انسانى پیشرفت و انحطاط اشاره شده است.
پىنوشتها: -
1. سوره طه،آیه 64.
2. سوره نحل، آیه 92.
3. واژه اربى، از ماده ربوه به معناى برآمدگى و برجستگى است، برجستگى زمین در بیابان را (ربوه) مىگویند. ربا نیز چون برآمدن مال بدون تلاش و کوشش است از همین ماده مشتق است.
4. سوره مریم، آیه 74.
5. سوره سبأ، آیه 37.
6. سوره سبأ، آیه 45.
7. سوره الاعلى، آیه 14.
8. سوره شمس، آیه 9.
9. سوره نساء، آیه 129.
10. سوره منافقین، آیه 8.
11. سوره نساء، آیه 129.
12. سوره بقره، آیه 206.
13. سوره زمر، آیه 10.
14. تحف العقول، انتشارات جامعه مدرسین، ص320.
15. همان، ص321.
16. اصول کافى، ج 1، ص32.
17. شرح غرر و درر، ج 6، ص450، شماره 10965.
18. شرح غرر و درر، ج6،ص 449.
19. همان، ج 3، ص 385.
علل و عوامل پیشرفت و انحطاط تبیین شود و روشن شود که اگر جامعهاى پیشرفت کرد چگونه مىتوان آن پیشرفت را حفظ کرد و از سقوط و انحطاط آن جلوگیرى کرد و آن را از سقوط نجات داد.
مسئله پیشرفت و انحطاط از مسائل علوم انسانى است و وقتى مىتوان سخن صحیح را در این رابطه بیان کرد که هم انسان شناخته شود و هم جامعه شناخته گردد و چون انسان به جهان وابسته است در صورتى مىتوان انسان را شناخت که جهان به خوبى شناخته گردد. وقتى انسان و جهان درست شناخته نشود انحطاط و پیشرفت جامعه نیز روشن نخواهد شد و به عبارت دیگر: تغییر پیشرفت و انحطاط جامعه به نوع جهانبینى بستگى دارد و چون جهان مختلف است تفسیرها از انحطاط و پیشرفت گوناگون است.
انواع جهانبینى
دو نوع جهانبینى وجود دارد: 1- جهانبینى مادى 2- جهانبینى الهى
جهانبینى مادى هستى را مساوى ماده مىداند و عالم و آدم را مادى معرفى مىکند مىگوید: جهان داراى آغاز و انجام مادى است، این نظام کیهانى در مرحلهاى ظهور مىکند و سرانجام نابود خواهد شد و بعد از زوال جهان چیزى نیست، انسان نیز یک پدیده طبیعى و مادى است که با تولد ظهور مىکند و با مرگ نابود مىشود. تمام حیات آدمى و حقیقت انسان بین گهواره تا گور خلاصه مىشود. وقتى جهان و انسان مادى باشد رابطه انسان و جهان نیز در همین مدار قرار مىگیرد و تحلیل مىشود.
جهانبینى الهى
در جهانبینى الهى هستى اعم از ماده است بخشى از هستى ماده و بخشى از آن مجرد و غیر مادى است. جهان نیز محدود به عالمطبیعت نیست بلکه بخشى از جهان طبیعت و بخشى از آن ماوراء طبیعت است. جهان نابود نمىشود بلکه جنبه جاودانهاى دارد، انسان نیز داراى وجود جاودانه است. انسان یک بدنى دارد که در فاصله بین تولد و مرگ و گهواره و گور خلاصه مىشود ولى جانى دارد که جنبه جاودانگى در او تأمین مىکند، این روح و جان ظرف عقیده و افکار و اندیشه و ملکات نفسانى و عواطف و گرایشهاى اوست و چون روح حقیقت مجرد است از بین نمىرود و چون ظرف از بین نمىرود، مظروف او که عقیده و افکار و ادراکات و اوصاف نفسانى باشد نیز از بین نخواهد رفت، چنان که قواعد ریاضى و قواعد مبرهن فلسفى و قوانین کلى اخلاقى هرگز از بین نمىروند، روحى که این مسائل را ادراک مىکند نیز یقیناً از بین نمىرود، زیرا وقتى صفت پایدار بود، موصوف نیز پایدار خواهد بود. از باب مثال: اگر نقشى جاوید بود لوحى که حامل این نقش است جاوید خواهد بود، اگر معناى تقوا و عدالت و ایثار از بین نمىرود، روحى که حامل این اوصاف است از بین نخواهد رفت. بر این اساس است که هیچ وقت انسان نابود نمىشود. زیرا آن چه که نابود شدنى است بدن انسان است. آن چه که بین گهواره و گور خلاصه مىشود جسد و جسم انسان است. اما آن چه که هویت واقعى انسان را مىسازد روح اوست و روح آدمى امرى جاودانه است. و چون روح جاودانه است ارتباطش با جهان نیز جاودانه است و جهان نیز غیر از صبغه طبیعى و مادى. از صبغه ماوراء طبیعى و ملکوتى نیز برخوردار است این جنبه ماوراء طبیعى و ملکوتى عالم جاوید است.
معیار پیشرفت و انحطاط در جهانبینى قرآنى
قرآن در تفسیر انحطاط و ترقى سبک خاصى دارد که با جهانبینى و بینش آن هماهنگ است.
از دیدگاه قرآن کسانى که بینش مادى دارند پیشرفت را از نظر اقتصادى به پیشرفت اقتصادى و رفاهى و از نظر سیاسى به سیاست بازى مىدانند. از باب مثال وقتى که ادعاى پیشرفت و پیروزى آل فرعون را مطرح مىکند پیروزى و پیشرفت را در سیاست بازى آن مىداند و گفته آنها را چنین نقل مىکند:
«قد افلح الیوم من استعلى ؛(1) هر که اهل استعلا و برترىطلبى بود به فلاح و رستگارى مىرسد».
وقتى پیشرفت مالى و اقتصادى را مطرح مىکند مىفرماید: «ان تکون امة اربى من امة؛(2) تمام تلاششان گروهى آن است که از نظر مسائل رفاهى و مالى برجستهتر از دیگران باشد» از ثروتى برخوردار باشند که برجستگى خود را با آن نشان دهند.(3)
این گروه با این ویژگىها در برابر انبیاء مىایستند و با آنها مبارزه مىکنند گرچه در مبارزه خود شکست خوردند یعنى این دسته با همه امکانات مالى و با همه مکر و فریب و تزویر سقوط کردند.
قرآن مىفرماید: «وکم اهلکنا قبلهم من قرن هم احسن اثاثاً و رئیاً؛(4) ما بسیارى را پیش از این هلاک کردیم که هم از نظر اثاث و لوازم خانگى از لوازم بیشترى برخوردار بودند و هم از نظر برخوردارى از مال و ثروت چشمگیرتر بودند»، افرادى که در دید مردم پیشرفته بودند و با چشمگیر بودن، مردم را متوجه خودشان مىکردند و به عبارت دیگر: در گذشته عدهاى بودند که از نظر اثاث و لوازم زندگى از زیبائى برخوردار بودند و هم به لحاظ مالى در معرض رؤیت مردم بودند اما با وجود این هلاک شدند و این امکانات و ثروت آنها را از سقوط و هلاکت حفظ نکرد. با این بیان روشن مىشود که سعادت و پیشرفت انسانى در گرو مال و ثروت و داشتن لوازم منزل زیبا نیست. برخوردارى از این امور مشکل انسان را حل نمىکند.
زیرا مال و اولاد وسیله کمال و تقرب نیست چنان که فرمود: «و ما اموالکم و لا اولادکم بالتى تقربکم عندنا زلفى ؛(5) اموال و فرزندان وسیله تقرب به کمال نیست».
همه آدمیان مىدانند که ناقص هستند نه حیات ما، نه عمر ما، نه سلامت ما، به دست ما نیست و روزى که خطر فرا مىرسد مال و فرزند انسان براى او سودى ندارد.
خدا به پیامبر اسلام (ص) مىفرماید: اگر مشرکین حجاز و سردمداران شرک با سیاست بازى در برابر تو صف آرایى کردند به آنها بگو: ما اقوامى را از بین بردیم که این اقوام موجود یک عشر(یکدهم) قدرت آنها را نداشتند «ومابلغوا معشار ما آتیناهم ؛(6) یعنى مقتدران و قدرتمندان عصر تو بدانند کسانى قبل از آن هلاک شدند که این متمکنین یکدهم قدرت آنها را ندارند».
از این سخنان استفاده مىشود که نه قدرت و نه سیاست بازى و نه ثروت عامل نجات و سعادت انسان نیست.
در برابر این دسته انبیاء هستند که معیار فلاح و رستگارى را تزکیه نفس مىدانند «قد افلح من تزکّى ؛(7) هر که اهل تهذیب روح و تزکیه جان است رستگار است» و فرمود «قد افلح من زکّیها؛(8) کسى که خود را تزکیه و تهذیب کند به فلاح و رستگارى مىرسد» دلیل این مسئله آن است که انسان فقط تن و بدن نیست بلکه آدمى جانى دارد که ظرف اندیشه و اوصاف نفسانى و عواطف است و این جان مجرد است و چون جان و روح صبغه تجرد دارد با حقایقى باید آراسته گردد که با او هماهنگى داشته باشد.
بر اساس آموزههاى قرآنى پیشرفت انسان معلول رشد علمى و رشد عملى است، جامعهاى که خوب بفهمد و فهمیدهها را خوب عمل کند پیشرفت مىکند، رشد علمى به ایمان بر مىگردد و رشد عملى به عمل صالح و در قرآن کریم ایمان و عمل صالح دو رکن پیشرفت هستند.
در برابر عامل انحطاط انسان و جوامع به فقدان ایمان یا فقدان کارهاى خوب است جالب است که به این نکته توجه کنیم در ناحیه پیشرفت دو رکن معتبر است ولى در ناحیه انحطاط و سقوط فقدان یکى از آنها کافى است و آن کار بد موجب سقوط است این کار بد چه از شخص خوب صادر شود و چه از شخص بد صادر شود یعنى اگر انسان به خدا و قیامت ایمان دارد ولى چون کار بد مىکند سقوط مىکند و گاهى آدم بدى است که به خدا و قیامت اعتقادى ندارد او نیز سقوط مىکند.
با توجه به مطالب پیش گفته روشن مىشود تفسیر پیشرفت و انحطاط فرد با جامعه به نوع جهانبینى افراد بستگى دارد، انسانى که داراى جهانبینى مادى است آن را به گونهاى تفسیر مىکند و انسانى که داراى جهانبینى الهى است آن را به گونه دیگرى تفسیر مىکند.
بر اساس بینش قرآنى و جهانبینى که قرآن ارائه مىدهد پیشرفت جوامع و انسانها در پیشرفت فکرى و اعتقادى و علمى است که از حق سرچشمه گرفته باشد و اساس آن را اعتقادات صحیح تشکیل دهد و در عمل در چارچوب آموزههاى دینى عمل کند چنین جامعه در همه ابعاد اقتصادى، سیاسى و اجتماعى و فرهنگى و علمى پیشرفت خواهد کرد. حال با توجه به این مطالب به بیان علمى پیشرفت و انحطاط جامعه پرداخته مىشود.
عزّت در قرآن کریم
عزت از مباحثى است که قرآن کریم آن را مطرح مىکند، عزّت از فضائل انسانى است و خوب و ذلّت از رذایل انسانى است و بد اما در حقیقت آن بیان ویژه خود را دارد.
عزّت به صلابت و نفوذ ناپذیرى است و لازمه صلابت و نفوذ ناپذیرى پیروزى است، براساس آموزههاى قرآن عزّت به این معنا پیش خداست که قرآن فرمود: «فانّ العزة لله جمیعاً»(9) و اگر خدا عزیز محض است اگر کسى خواست از عزت سهمى ببرد، چارهاى ندارد که با خدا رابطه داشته باشد، آنها که با خدا رابطه دارند - مانند انبیاء و شاگردان آن ها از عزّت برخوردارند «العزّة للّه و لرسوله و للمؤمنین؛(10) پیامبر عزیز است، مؤمنان عزیزند و سرّ بهره مندى آن از عزت وابستگى آنها به خداست» برخى به دنبال عزّت هستند اما نمىدانند که عزّت کجاست و راه آن چیست چنان چه اگر انسانى تشنه است و به دنبال آب است اول باید سرچشمه و محل وجود آب را بشناسد و در ثانى راه رسیدن به چشمه و دستیابى به آب را نیز بداند در این صورت اگر حرکت کرد و به آب رسید و از آن استفاده کرد خود را از تشنگى نجات مىدهد.
قرآن کریم در باره منافقان فرمود: آنان به دنبال عزّت هستند ولکن بى راه مىروند زیرا عزّت واقعى پیش خداست. «ایبتغون عندهم العزّة فانّ العزّة لله جمیعاً؛(11) منافقان با کافران ارتباط برقرار مىکنند آیا آنها به راستى مىخواهند از طریق این ارتباط به عزت برسند، در حالى که تمام عزتها مخصوص خداست». زیرا عزت همواره از علم و قدرت سرچشمه مىگیرد و تنها خدا علیم و قادر مطلق است ولى کفار قدرت و علمشان ناچیز است از این رو آ نها نمىتوانند عزت را براى شما فراهم کنند.
در آیه دیگرى مىفرماید: عدهاى عزت را از راه گناه تعقیب مىکنند نه از راه تقوا و لذا به آنها گفته مىشود از خدا پروا داشته باش، او عزت را در سایه گناه مىداند «و اذا قیل له اتق الله اخذته العزّة بالاثم».(12)
این آیات نشان مىدهد که عزت را باید در سایه ارتباط با خدا بیابند زیرا سرچشمه عزتها اوست نه کفار و بیگانگان و نه راه گناه بلکه باید با خدا رابطه برقرار کرد و از گناه پرهیز کرد. از این رو در سوره فاطر فرمود: «من کان یرید العزّة فلله العزّة جمیعاً الیه یصعد الکلم الطیّب و العمل الصالح یرفعه و الذین یمکرون السیئات لهم عذاب شدید و مکر اولئک هو یبور؛(13) کسانى که عزت مىخواهنداز خدا بطلبند، زیرا تمام عزت از آن خداست (و راه وصول آن کسب عزت در پرتو عزت الهى است) سخنان پاکیزه به سوى او صعود مىکند و عمل صالح را بالا مىبرد و آنها که نقشههاى سوء مىکشند عذاب شدید براى آن هاست و مکر و تلاش افسادگرانه آنان نابود مىشود و به جایى نمىرسد».
بر اساس این آیه سرچشمه عزت خداست و راه رسیدن به آن عقیده خوب، منطق خوب، اوصاف نفسانى است که به سوى خدا صعود مىکند و تنها عقیده و سخن کافى نیست بلکه عمل هم لازم است زیرا عمل صالح عقیده پاک را تقویت مىکند که به سوى خدا صعود کند و وقتى صعود کرد به مرکز عزت نزدیک مىشود وقتى به مرکز عزت نزدیک شد پیشرفت مىکند و چیزى او را زایل نخواهد کرد و پیامبر و مؤمنان با کلمات طیّب و عمل صالح به مرکز عزت نزدیک شدند.
در مقابل اگر کسى از خدا فاصله گرفت در بخش عقیده دچار انحراف شد و در عمل به نافرمانى خدا مبتلا گردید ذلت به سراغ او خواهد آمد. در واقع آن چه که از منظر قرآن به صورت عزت و پیشرفت است اعتقاد و عمل است که مواردى که ذکر مىشود مصادیق آن اعتقاد و عمل مىباشد.
عوامل پیشرفت
علل و عواملى که در پیشرفت انسان و جوامع انسانى مؤثر است فراوان است برخى طبیعى است و برخى فکرى است و برخى اجتماعى و برخى روحى و معنوى که در دین از آنها سخن به میان آمده است.
1- عوامل طبیعى
یکى از مسائلى که در پیشرفت جوامع مؤثر است شرایط طبیعى است که آدمى در آن زندگى مىکند، اگر محیط طبیعى از سلامت و امکانات طبیعى مناسب برخوردار باشد پیشرفت مىکند از این رو لازم است براى زندگى سرزمینى را انتخاب کند که از شرایط خوبى برخوردار باشد، امام صادق (ع) فرمود: سرزمینى را براى زندگى انتخاب کنید که وجود سه اصل طبیعى را در آن احراز کرده باشید «لاتطیب السکنى الّا بثلاث: الهواء الطیّب و الماء الغزیر العذب و الارض الخوّاره ؛(14) زندگى در یک شهر وروستا وقتى گوارا است که اولا مردم آن منطقه داراى هواى سالم بوده و از سلامت محیط زیست برخوردار باشند، زندگى بدون هواى سالم و پاکیزه گوارا نیست، ثانیاً آب فراوان خوشگوار داشته باشند و ثالثاً زمینى داشته باشند که نرم بوده و براى باغدارى و کشاورزى و مانند آن آماده باشد».
براساس این سخن آدمیان در انتخاب محل زندگى و سکونت باید به دنبال انتخاب احسن باشد و محل زیبا و مناسب را براى زندگى انتخاب کند از این رو نمىتواند جایى را که نیاکان او براى زندگى انتخاب کردهاند اما به لحاظ طبیعى و شرایط آب و هوایى براى زندگى پاکیزه مناسب نیست به دلیل زندگى نیاکان خود. تعصب داشته باشد و زندگى در همان شرائط نامناسب را ادامه دهد.
اصول انسانى پیشرفت
امام صادق (ع) در کنار اصول سه گانه طبیعى به سه اصل انسانى اشاره کرده است که جامعه براى بقاء و دوام نیازمند به آن سه اصل است «لایستغنى اهل کل بلد عن ثلاثة یفزع فى امر دنیاهم و آخرتهم فان عدموا ذلک کانوا همجا، فقیهٌ عالمٌ ورعٌ، و امیرٌ خیرٌ مطاعٌ و طیّبٌ بصیرٌ ثقة؛(15) هر شهرى و کشورى نیاز به سرکرده است تا مردم در امور دنیوى و اخروى خود به آنها پناه ببرند و حل مشکلات خود را از آنها درخواست کنند به گونهاى که اگر آن جامعه فاقد این عناصر سه گانه باشد زندگى آنها انسانى نبوده و از خیر بهرهاى ندارند اوّل داشتن فقهاى آگاه، مدیر، مدبر، وارسته و پارسا، فقهاى دین شناس دین دار. زیرا اگر دین شناس دین دار در جامعه حضور داشته باشد هم با عمل خود و هم با سخن خویش مىتواند در دلهاى مردم نفوذ کند.
دوم: فرمان روایان و مسئولین سیاسى که هم در بینش هوشمندانه مسائل را تحلیل کنند و هم خیر خواه جامعه باشند و اگر جامعه از چنین مسئولینى بهرهمند باشند به طور طبیعى مردم از آن اطاعت مىکنند. زیرا این دسته از مسئولین داراى پشتوانه مردمى هستند و اگر رهبران سیاسى جامعه از پشتوانه مردمى برخوردار باشند، آن جامعه شکست نخواهد خورد. جامعه هیچگاه از زر یا زور یا نیرنگ اطاعت نمىکند و اگر این عوامل بر جامعه مسلط شدند تا زمانى که سلطه هست و ترس و وحشت حاکم است ممکن است چیزى گفته نشود ولى اگر روزنه ضعیفى پیدا شد آن جامعه مخالفت خود را نشان مىدهد و با عوامل زرو و زور و نیرنگ برخورد مىکند.
سوم: پزشک حاذقى که مورد وثوق جامعه باشد، هم از نظر فنّ پزشکى از تخصص برخوردار و هم به لحاظ امانت دارى، مورد اعتماد مردم باشد. با این بیان امام صادق(ع) معناى سخن رسول اکرم (ص) روشن مىشود که فرمود: «انمّا العلم ثلاثة، آیةٌ محکمة او فریضةٌ عادلة او سنةٌ قائمة؛(16) علم سه چیز است آیه محکم و فریضه عادله و سنت قائمه، در واقع علم سه رکن است.
از مقایسه این سخن رسول خدا (ص) و امام صادق (ع) روشن مىشود که علم تنها علم تفسیر و فقه و اصول و کلام و عرفان و حکمت نیست بلکه مراد هر علمى است که در تأمین نیاز جامعه سهم داشته باشد و همین علم است که فرا گرفتن آن بصورت واجب عینى یا کفایى واجب است و اگر امتى به این علوم آشنا شدند یعنى در بخش اعتقادات داراى عقاید خوب و محکم و مستدل بودند و در بخش اخلاقى داراى اخلاق فاضله بودند و در بخش علوم طبیعى و تجربى از بیگانه، مستغنى و بى نیاز بودند و به بیگانه نیاز نداشتند و در عمل بر اساس قسط و عدل عمل کردند آن جامعه سالم است و پیشرفت خواهد کرد.
در مقابل اگر جامعه فاقد دینشناس دین دار و مسئولین خیرخواه مطاع و پزشک آگاه و حاذق و مورد اعتماد باشد و یا در امور خود از جهت علمى و غیر علمى به بیگانه نیاز داشته باشد سقوط خواهد کرد.
عوامل پیشرفت و سقوط از منظر امام على (ع)
علل پیشرفت یک امت و نشانههاى سقوط در بیانى از امیرالمؤمنین (ع) نیز تبیین شده است که به آن اشاره مىشود حضرت فرمود: «یستدلّ على ادبار الدول باربع تضییع الاصول، والتمسک بالغرور، تقدیم الاراذل و تأخیر الافاضل؛(17) دولتها و جوامع زمانى به انحطاط گرایش پیدا مىکنند که اصول ارزشى از بین برود و نیرنگ به عنوان اصل ارزشى مورد قبول قرار گیرد، فرومایه گان سمتها و مسئولیتها را به عهده گیرند و کسانى که فاضلند منزوى شوند.
بنابراین اگر انسان با مطالعه دریافت اصول ارزشى در جامعه تضییع شده و تباه گردیده و نیرنگ و غرور و فریب جاى آن را گرفته و همچنین اگر پستهاى حساس جامعه در اختیار فرومایگان قرار گرفته و انسانهاى فاضل و شریف از تصدى آن مشاغل محرومند ، مىتواند استدلال کند که آن جامعه به سوى سقوط و انحطاط مىرود و اگر یافت که اصول ارزشى بر ارکان جامعه حاکم است، صداقت و امانت دارى و تلاش و کوشش و عدالت و آزادى در آن جامعه برجسته است وانسانهاى شریف و فاضل مسئولیتهاى گوناگون را به عهده دارند آن جامعه پیشرفت خواهد کرد.
در بیان دیگرى امام على (ع) فرمود: «یستدل على الادبار باربع، سوء التدبیر وقبح التبذیر و قلة الاعتبار وکثرة الاعتذار؛(18) بر ادبار دولتها به چهار چیز استدلال مىشود 1- بدى تدبیر 2- زشتى اسراف و تبذیر 3- کمى اعتبار 4- بسیار مغرور شدن و یا بسیار پوزش خواستن».
بر اساس این بیان اگر جامعهاى از مدیریت خوب بهرهمند نباشد و گرفتار اسراف و تبذیر و ریخت و پاش مالى باشد و از حوادث درس عبرت نگیرد و براى حوادث پیش بینى نشده، چارهاندیشى وآینده نگرى نداشته باشد و به دلیل خطاهایى که مرتکب مىشود پیوسته پوزش بطلبد یا پیوسته در دام غرور باشد. آن جامعه و دولت سقوط خواهد کرد. ولى در مقابل آن اگر جامعه از مدیریت و برنامه ریزى خوب برخوردار باشد و از اسراف و تبذیر دورى گزیند و از حوادث و رویدادها درس عبرت بگیرد و از خطاء و اشتباه بجاى عذرخواهى بعد از خطا اجتناب کند پیشرفت خواهد کرد، چنان چه همان حضرت فرمود: «حسن التدبیر و تجنّب التبذیر من حسن السیاسة؛(19) نیکویى تدبیر و دورى و اجتناب نمودن از اسراف از نیکویى سیاست است».
نتیجهگیرى: در این مقاله اصل مسئله پیشرفت و انحطاط مطرح شد و بیان گردید که معناى انحطاط و پیشرفت روشن است اما مهم تفسیر و بیان علل و عوامل آن است که این مسئله مهم مبتنى بر جهانبینى و بینشى است که تفسیر کننده آن را تبیین و بر آن اساس علل و عوامل آن را بیان مىکند سپس بر اساس جهانبینى دینى به برخى عوامل طبیعى و انسانى پیشرفت و انحطاط اشاره شده است.
پىنوشتها: -
1. سوره طه،آیه 64.
2. سوره نحل، آیه 92.
3. واژه اربى، از ماده ربوه به معناى برآمدگى و برجستگى است، برجستگى زمین در بیابان را (ربوه) مىگویند. ربا نیز چون برآمدن مال بدون تلاش و کوشش است از همین ماده مشتق است.
4. سوره مریم، آیه 74.
5. سوره سبأ، آیه 37.
6. سوره سبأ، آیه 45.
7. سوره الاعلى، آیه 14.
8. سوره شمس، آیه 9.
9. سوره نساء، آیه 129.
10. سوره منافقین، آیه 8.
11. سوره نساء، آیه 129.
12. سوره بقره، آیه 206.
13. سوره زمر، آیه 10.
14. تحف العقول، انتشارات جامعه مدرسین، ص320.
15. همان، ص321.
16. اصول کافى، ج 1، ص32.
17. شرح غرر و درر، ج 6، ص450، شماره 10965.
18. شرح غرر و درر، ج6،ص 449.
19. همان، ج 3، ص 385.