امام خمینى و دفاع از ارزشهاى اسلامى
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
میراث معصومین
در قرآن مىخوانیم: «الّذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه ولایخشون احداً الّا اللّه و کفى باللّه حسیباً(1) کسانى که رسالتهاى الهى را به مردم مىرسانند و تنها از او بیم دارند و از هیچ کسى جز حق تعالى واهمهاى به دل راه نمىدهند و همین بس که خداوند، حسابگر (و پاداش دهنده اعمالشان) مىباشد.»
این کلام آسمانى به یکى از مهمترینهاى برنامههاى فرستادگان الهى اشاره دارد و تأکید مىنماید افرادى که مىخواهند چنین وظیفهاى را بر عهده گیرند در این مسیر از کسى وحشتى ندارند زیرا در راه خدا باید قاطعانه پیش رفت و باید بى اعتنا به جوّ سازىهاى عوام، توطئههاى فاسدان، مفسدان،زورگویان و عوامل استکبار، برنامههاى خویش را پىگیرند. این آیه دلیل آشکارى است براى این که شرط اساسى براى پیشرفت در مسایل ارزشى و فرهنگى اخلاص و عدم وحشت از هر چیزى است، کسانى که چنین رسالت سنگینى را پذیرا شدهاند هیچ عاملى بر تصمیم و اراده و برنامه آنان اثر نمىگذارد.
اصولاً کار بزرگان دین و وارثان راستین انبیاء این است که راه را براى اصلاح جامعه، رشد و آگاهى افراد و سوق دادن انسانها به سوى ایمان و پارسایى هموار سازند و جهت عملى ساختن این برنامهها آفتها و موانع را از میان برمىدارند، قاطعانه پیش مىروند، سخنان غیر منطقى، سست و بىاساس بدگویان و مخالفان، تأثیرى در راهى که آنان برگزیدهاند ندارد. چرا که این شخصیتها طالب حقاند و متوجه این واقعیتاند که باید رضایت پروردگار را بدست آورند نه رضایت دستهها، گروهها، جمعیتها، احزاب و مانند آنها را.
در حدیث مشهورى آمده است: «انّ العلماء ورثة الانبیاء؛(2) دانشمندان وارثان پیامبرانند.»
ارث پیامبران چیزى جز هدایت، تعلیم، پایدارى، احیاى نفوس، ارشاد و تصحیح مسیر بشریت نمىباشد. عالمانى که وارثان فرستادگان آسمانى هستند در تعهدات و تکالیف انسانى و اجتماعى و دینى پیامبر، وارث اویند و باید جاى خالى پیامبر را در میان جوامع بشرى پرکنند عالمى مىتواند حرکت سترگ انبیاء را استمرار ببخشد که چون حضرت ابراهیم(ع) تبر ایمان و خرد را بر دوش گیرد و بتهاى خودیت، خرافه و جهالت را درهم بکوبد، به مثابه حضرت موسى(ع) براى سرنگونى جبّاران، در هر چهرهاى که باشند، لحظهاى از پاى نایستد و چون نبى اکرم(ص) و پیامبر اعظم حضرت ختمى مرتبت با خلقى عالى و معنویتى فوق العاده، و قداستى شگفت انگیز، مروّج فضایل و مکارم باشد که خود در عرصه اندیشه و عمل به آنها التزام دارد و به بهترین نحو آنها را در زندگى فردى و اجتماعى خویش پیاده کرده است و نیز همچون امیرمؤمنان(ع) و جانشینان بر حق او، به بیان احکام و معارف الهى در فرصتهاى مقتضى بپردازد و سنت پیامبر، حضرت محمد(ص) را زنده نگاه دارد و فرهنگ سیاسى جامعه را شجاعانه اصلاح کند. براى گسترش حقایق اسلامى و دفاع از حریم دیانت، جلوگیرى از تحریفها و بدعتها، به پرورش شاگردانى پرمایه، دانشور و مؤمن اهتمام ورزد. جبهه حق را رهبرى کند و در هر شرایطى یارى آنان را فراموش نکند. و ستیز با کفر و نفاق وظیفه اصلیش باشد و این که در حدیثى تصریح گردیده که: «الفقها امناء الرُسُل(3)؛ دانشوران امانت داران فرستادگان خدایند.» امانت همان محتواى رسالت است که دانشمند مسلمان باید در نشر و تبلیغ آن بکوشد و به هنگام حضور موانع، براى رفع آنها قیام کند. او باید خارها و علفهاى هرزى را که اجازه نمىدهند در سرزمین نفوس بشرى گلهاى فضیلت و عدالت کاشته شود و بروید، کنار زند. حضرت على(ع) مسؤولیتهاى اجتماعى را تنها متوجه حکّام و امیران نمىدانند و مىفرمایند: «و ما اخذ اللّه على العلماء الّا یقاروا على کظة ظالم و لاسغب مظلوم؛(4) و قرارى که خدا با دانشمندان دارد که با ظالمان قرار نداشته باشند و بر سیرى آنان و گرسنگى مظلوم تاب نیاورند.»
قرآن اصرار دارد که باید در برابر کفر و عناد بسیج گردید و نیروها را مهیا ساخت: «و اعدّوا لهم مااستطعتم من قوة»(5) در طریق نشر فرهنگ قرآن و عترت و استقرار موازین الهى، برخى شرایط پیش مىآید که انسان تصوّر مىنماید براى پشت سرنهادن موانع و صعوبتها، با پیروان ادیان و فرق دیگر آن چنان باید کنار بیاید که زمینههاى خشنودى و رضایت آنان را فراهم سازد. اما واقعیت مسلّم و محتوم این است که قرآن آن را مطرح مىنماید: یعنى به تعبیر کلام وحى دشمنان و مخالفان موقعى رضایت خود را اعلام مىدارند که مؤمنین از ایمان، تقوا و دستورات قرآنى و سنّت نبوى دست بردارند. بر این اساس پیروى از خواستههاى استکبار، لیبرالیسم، پلورالیسم و هر تفکر ضد الهى، با فرهنگ قرآن، تباینى آشکار دارد: «ولن ترضى عنک الیهود ولا النصارى حتّى تتّبع ملّتهم قل انّ هدى اللّه هو الهدى و لئن اتبعت اهواهم بعد الّذى جاءک من العلم مالک من اللّه من ولىّ ولانصیر(6)؛ در جاى دیگر قرآن از این که مؤمنان، افرادى جز اهل خودشان را به عنوان محرم اسرار بگیرند نهى کرده است: «یا ایّها الّذین آمنوا لاتتّخذوا بطانةً من دونکم لایألونکم خبالاً ودّوا ما عنتم قد بدت البغضاء من افواهم و ما تخفى صدورهم أکبر قد بیّنا لکم الآیات ان کنتم تعقلون(7)؛ البته استقامت در راه حق نیاز به یقین، ایمان و توکل دارد و از کمى همراهان نباید واهمه داشت چنانچه حضرت على(ع) فرمودهاند: «لاتستوحشوا فى طریق الهدى لقلّة اهله».(8) مقاومتى فراگیر
حضرت امام خمینى(ره) خورشید درخشان قیام در سپهر تشیع بود که آیات نجات وحیات را بر صحیفه سرخ فجر نگاشت. سمند انقلابش سرادق کفر، نفاق و الحاد را سرنگون ساخت و انسانهاى مشتاق حق و تشنه فضیلت را از تیرگى و تباهى رهانید و به سرزمین عزت و سربلندى رسانید و کوشید آیه شریفه: «اللّه ولىّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور»(9) را تحقق عینى و عملى ببخشد.
امام در خصوص ارزشهاى مقدس و ولاى دینى، باورهاى مذهبى و رعایت حریم الهى به حق و به جدّ غیرت فوق العادهاى داشت و کوشید با بیانات، موضعگیرىها و رفتارهاى خویش دفاع از دیانت را در بین امّت مسلمان به عنوان سنتى پسندیده، جارى و سارى نماید.
امام کوچکترین سستى و مسامحه در روحیه مسلمین را برنمىتابید زیرا اعتقاد داشت، چنین عارضهاى حریم دیانت را مورد خدشه قرار مىدهد،صبغه مذهبى را کمرنگ کرده و در صورت استمرار، تسامح و سستى در جامعه اسلامى ملّتى را که با سلاح ایمان به نبرد با اهریمنان پرداخته و از دژهاى استوار معنویت صیانت مىکند، چنان دچار آفت مىنماید که اگر خصم در روز روشن به سرزمین ایمان و پارسایى یورش آورد، مسلمین خم به ابرو نیاورند و رگ غیرتشان که با شعارهاى دروغین مداهنه و تساهل تخدیر شده به جوش نیاید و بدین گونه زمینههاى هجوم همه جانبه استکبار و نفاق مدرن به مرزهاى اعتقادى فراهم گردد.
امام در فراز پیامى به مناسبت نوروز سال 1359 مىفرمایند: «ما باید حسابمان را با قدرتها و ابرقدرتها یکسره کنیم و به آنها نشان دهیم که با تمام گرفتارىهاى مشقت بارى که داریم، با جهان برخوردى مکتبى مىنمائیم برادران عزیزم که چشم امید من به شماست، با یک دست قرآن و با دست دیگر سلاح را برگیرید و چنان از حیثیت و شرافت خود دفاع کنید که قدرت تفکر علیه خود را از آنان سلب نمائید.»(10)
امام به پیروى از برگزیده پیامبران، حضرت رسول اکرم(ص) و در تداوم بخشیدن به شیوههاى رشد دهنده ائمه هدى(ع) در هیچ شرایطى اجازه نمىداد گروهى با ادعاهاى دروغین، آزادى، مردم و ملت، حقایق دینى و معارف معنوى قرآن و عترت را مورد یورش قرار دهند و عقاید آحاد جامعه را نسبت به باورها و موازین شرعى با تردید و تشویش بیامیزند و با شبهههاى ویران گر توأم سازند امام از موضع غیرت مذهبى مبارزه با استبداد و استکبار را در رأس برنامههاى خود قرار داد و اصول و قواعد ستیزش از سنت نبوى و سیره امامان الهام گرفته شده بود و این همه تلاش همه جانبه سیاسى توسط آن رهبر عالیقدر یک نبرد صرف براى درهم کوبیدن خصم به عنوان دشمنى مزاحم جامعه نبود بلکه وظیفهاى الهى و تکلیف شرعى به شمار مىرفت و اهداف والاى آن بر طرف کردن موانع و مزاحمتها و آفتها، براى رشد و تعالى جامعه بود.
امام در مصاحبه با نشریه دیلى تلگراف در تاریخ 15 آذرماه سال 1357 تذکر دادهاند: «من هرگز حتى براى یک لحظه هم موضع خود را تغییر نمىدهم، این تکلیف الهى است و در صورت سکوت، مسؤول خواهم بود.»(11)
شکست و پیروزى ظاهرى در روح آن عبدصالح خداوند هیچ حرمان یا غرورى ایجاد نمىنمود و این روند خالصانه یک قاطعیت بىنظیرى را در عمق وجود امام بوجود آورد که بر اساس آن در این راه هیچ گونه سازش و مماشاتى را از خود بروز نداد، همچنین آن روح قدسى به افسانه کذب و موهوم جدایى دین از سیاست که از سوى عوامل استبداد و ملىگرایان و غرب زدهها، تبلیغ و ترویج مىگردید، خاتمه داد و مبارزات سیاسى را که قبلاً به رهبرى علماى شیعه انجام گرفته ولى به پیروزى نرسیده بود، به کمال رسانید.(12) به این بیانات عنایت نمائید:
«آیا) خمینى مىتواند با ظلم تفاهم کند؟...خمینى در حبس هم که بود، مجد اسلام را حفظ مىکرد. (آیا) مىتواند حفظ نکند؟ اسلامى را که پیغمبر اسلام این قدر زحمتش را کشیده است، ائمه هدى این قدر خون دل برایش خوردهاند، علماى اسلام این قدر زحمتش را کشیدهاند...من از آن آدمها نیستم که اگر یک حکمى کردم بنشینم چُرت بزنم. من دنبالش راه مىافتم. اگر خداى نخواسته یک وقتى دیدم که مصلحت اسلامى اقتضا مىکند که حرفى بزنم، مىزنم و دنبالش راه مىافتم و بحمداللّه تعالى از هیچ چیز نمىترسم. واللّه تا حالا نترسیدهام. آن روز هم که مرا مىبردند، آنها مىترسیدند، من آنها را تسلیت مىدادم که نترسید.»(13) و در پاسخ به نامه علما و حجج اسلام یزد امام این گونه مىنویسد: «من مصمم هستم که از پاى ننشینم تا دستگاه فاسد را به جاى خودشان بنشانم و یا در پیشگاه مقدّس حق تعالى با عذر وفود کنم.»(14)
بیانات آن بزرگوار فریاد راستین انسانهاى صالح و محرومى بود که از اعماق دلشان بر مىآمد و بر ژرفاى جان آدمیان مىنشست و مردم پیرو این عواطف مقدس در طول انقلاب اسلامى به عرصه مبارزه و فداکارى گام نهادند و شهادتطلبى را بالاترین فیض و عالىترین مقصد تلقى کردند.
امام در پیامى به مناسبت هفده شهریور فرمودهاند: «ملّت ما اکنون به شهادت و فداکارى خو گرفته است و از هیچ دشمن و هیچ قدرتى و هیچ توطئهاى هراس ندارد... ملتى که شهادت براى او سعادت است پیروز است ملّتى که خود همه چیز خود را براى اسلام مىخواهد پیروزمند است.»(15)
حرکت کوبنده و سخنان چون توفان امام نه تنها کاخ استبداد شاهنشاهى را در هم کوبید بلکه بى اثر بودن احزاب و تشکلهاى سیاسى را که داعیه حمایت از ملّت را داشتند، به اثبات رسانید، امام به عنوان شخصیتى وارسته طى ستیز براى محو استبداد و خنثى کردن نقشههاى استکبار یک دگرگونى در روابط اجتماعى پدید آورد، از پس این حرکت فرهنگى و سیاسى امام حضور دیانت در میدان سیاست امرى متعارف تلقى گردید و تفکر الحادى و التقاطى که بر فضاهاى دانشگاهى و مراکز آموزشى حاکم بود، به تدریج جاى خود را به باورهاى اعتقادى و اندیشههاى مذهبى داد و بر تعداد دانشجویان متدین و دلسوز به نسبت مسایل مذهبى افزوده شد و مبارزانى از این اقشار در پیروزى انقلاب اسلامى نقش اساسى را عهدهدار گشتند.
دست خطى با تاریخ 11 جمادى الاول سال 1363 ه.ق از امام به یادگار مانده که در یادنامه مرحوم سید على وزیرى آمده است. در این سند ایشان به لزوم یک حرکت الهى در جهت مصون نگاه داشتن جامعه از مفاسد و ابتذالهاى موجود مىپردازد و ضمن ملامت شیوه سکوت و بىتفاوتى، تمام افراد خصوصاً عالمان دینى را به قیام اسلامى فرا مىخواند و هشدار مىدهد که سکون و جمود، سلطه همه جانبه فساد یاغیان را به دنبال مىآورد: «اگر مجال را از دست بدهید و قیام براى خدا نکنید و مراسم دینى را عودت ندهید، فرداست که مشتى هرزهگرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند...»(16)
اما بر این حقیقت اصرار مىورزند که اگر مسلمانان بر جاى خود بنشینند، طعمه دیگران مىشوند آنان باید بدانند که مقصد اصلى اعتلاى اعتقادات و معارف ناب قرآنى است و باید در این راه استقامت ورزید و مشکلات و ناگوارىها را به جان و دل خرید و از هیچ عاملى که مزاحم و مانع این راه است نباید هراس داشت. هدف اصلى در اسلام والاتر و برتر از زندگى دنیوى و تعفنهاى ننگین و ذلّتآور آن است و ما نباید به بهانه این که زندگیمان مورد مخاطره و تهدید قرار مىگیرد و از میزان آسایش و رفاهمان کاسته مىگردد در مقابل حیلههاى اجانب و نقشههاى استکبار، خاموش باشیم و بعد توصیه مىفرمایند در راستاى حفظ بقا، گسترش و تعمیق فرهنگ اسلامى، باید امت اسلامى در حد توان مجهز و آماده باشند تا دشمن نتواند به آنان یورش ببرد.(17) رحمت و قاطعیت
از دیدگاه امام حتى مبارزه با عوامل فتنه و فساد وجههاى رحمانى دارد و در مشى انبیاء و اولیاء حتى خنثى کردن توطئههاى طمعکاران کینه ورز جنبه رحمت به خود مىگیرد و در واقع نبرد بر علیه اهل طغیان و نفاق، از بین بردن علفهاى هرز و آفتهاى مهلکى است که رشد و اعتلاى جامعه را دچار نقصان مىسازد و اگر به بهانه تکثرگرایى، ملى گرایى و آزادى نوع غربى افرادى را رها کنند، بدیهى است آنان به بوستان معطر معنویت مردم یورش مىبرند و طبعاً چنین تهاجمى اختناقى خطرناک و استبدادى فکرى و روحى را براى اهل دیانت بوجود مىآورد که خود اصل حیثیت انسانى را نقض مىنماید چرا که اهل تقوا و مؤمنان اقشارى از جامعه هستند که در جستجوى فضاى سالم و آرام بخش مىباشند تا در پرتو آن با اطمینان و امنیت کامل به امور عبادى، رویش فضایل و مکارم در وجود خویش بپردازند و نیز نسل شایستهاى را تربیت کنند که مشتاق معنویت و معارف الهى باشند و چنین تلاشى شرایط عارى از هرگونه آشفتگى و هراس را مىطلبد. نبردهاى حضرت رسول اکرم(ص) نه تنها با رحمة للعاللمین منافاتى ندارد بلکه مؤیّد و موکّد آن هم مىباشد. چنانچه امام خمینى (ره) فرمودهاند: «...جنگهاى پیامبر رحمت بوده است، بر عالم و رحمت بوده است حتى بر کفارى که با آنها جنگ مىکرده است. رحمت بر عالم است براى این که فتنه در عالم اگر نباشد، همه عالم در آسایش اند اگر چنانچه آنهایى که مستکبر هستند با جنگ سرجاى خودشان بنشینند این رحمت است بر آن امّتى که آن مستکبر بر او غلبه کرده است. بر خود مستکبر رحمت است براى این که اساس عذاب الهى بر اعمال ماست...»(18) اصولاً امام عقیده دارند اسلام دین خشن و سختى نمىباشد بلکه برخى قوانین قاطع این آیین براى صیانت از ارزشها و حفظ جامعه از گزند گرفتارىهاى گوناگون است: «...این مثل این است که یک طبیبى کارد را برداشته و شکم را پاره مىکند و غده سرطانى را بیرون آورد، بگوئید که این دارد خشونت مىکند، این رحمت است یا خشونت؟... این جامعه مثل یک انسان مىماند... یک نفر آدمى مىخواهد مملکت را فاسد بکند...و قابل اصلاح نیست... باید براى تهذیب جامعه این غده سرطانى را از جامعه دور کرد. یک حدّ از حدود الهى وقتى که واقع بشود یک جامعه اصلاح مىشود...»(19) البته اسلام ضمن آن که حامیان خود را به مبارزهاى مستمر با کفّار و مشرکان فرا مىخواند مسلمین را به همزیستى م
سالمتآمیز با ملتهاى دیگر که آیینى غیر از اسلام دارند، دعوت مىکند و حتى توصیه شده که در برخورد با پیروان مذاهب دیگر، خوشخویى و رفتار پسندیده، فراموش نشود امّا باید مراقب بود که هنگام این رابطه و صمیمیّتها، حیلهها و مکاید آنان بر مسلمین تأثیر نگذارد. امام با الهام از مضامین قرآنى جامعه اسلامى را به مقابله با هرگونه تهاجمى مهیّا مىکند و خواهان آن است که ستیزهجویى با قدرت طلبان و دین ستیزان، در روح مسلمین با تمام اقتدار و عزّت زنده بماند و به مصداق ولن یجعل اللّه للکافرین على المؤمنین سبیلا»(20) خاطر نشان نمودهاند: «...نکته مهمى که همه ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهان خواران تا کى و تا کجا ما را تحمّل مىکنند و تا چه مرزى استقلال و آزادى ما را قبول دارند و به یقین آنان مرزى جز عدول از همه هویتها و ارزشهاى معنوى و الهیمان نمىشناسند، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیستها و آمریکاو...در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینى و شرافت مکتبىمان را لکه دار نمایند.»(21) در یکى از روزهاى سال 1363 ه.ش امام به مهمانان خارجى تذکر دادند، براى مردم توضیح دهید: «اشداء على الکفار رحماء بینهم» یعنى چه؟ براى مردم بگوئید که قتال هم رحمت است و رحمت خداوند بر آنان است.(22) و ضمن آن که سفارش مىنمایند با محبت و رأفت و ملایمت بهتر مىتوان انحرافات را از بین برد بر این عقیدهاند که قاطعیتها و مقاومتهاى دینى و سازش ناپذیرى در برابر خلافکاران نیز همان هدف رحمت را پى مىگیرند. عزت و عظمت معنوى
امام از همان آغاز مبارزه سیاسى، رأس حکومت و اساس سلطنت شاهنشاهى را هدف قرار داد، در صورتى که دیگران در کنار حکومت شاه، امور دیگر را آماج ستیزهاى خود قرار مىدادند و حتى برخى خواص به امام توصیه مىنمودند تا از مواضع استوار خود، کوتاه بیاید و این شیوه از مجاهدات امام یادآور روش مبارزه امام حسین(ع) است که چون از مدینه حرکت کردند فرمودند: «انا للّه و انّا الیه راجعون و على الاسلامالسلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید»(23) و بدین گونه خطر حاکم فاسد را گوشزد کردند و در پاىبندى به اصول به گونهاى بودند که فرمودند: واللّه لولم یکن ملجأ ولاماوى لما بایعت یزید بن معاویه؛ از زمان امتناع امام حسین(ع) از بیعت با یزید و هجرت به سوى مکّه تا عزیمت به عراق بسیارى از خواص به حضرت پیشنهاد تغییر مسیر و یا انحراف را دادند ولى امام بر ادامه مسیر و پىگیرى هدف و بیان انگیزه عالى خود از قیام تأکید نمودند.(24)
سیاست حضرت على(ع) در بیرون راندن دشمن اصلى یعنى معاویه نیز چنین بود. براى آن حضرت، کمى قوا و زیادى قشون دشمن مطرح نبود و در هیچ شرایطى اجازه نمىداد ارزشهاى الهى و اصول مسلّم قرآنى و سنت نبوى کمرنگ گردد و دشمن در اجراى نقشههاى شوم خود گستاخ گردد. امام خمینى نیز پیرو راستین آن امام همام بود که فریاد زد: «هیهات که خمینى در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران، به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امت محمد(ص) و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره گر صحنههاى ذلّت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خویش را براى اداى واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نمودهام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینى یکّه و تنها بماند، به راه خود...ادامه مىدهد و به یارى خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنگان مغضوب دیکتاتورها، خواب را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگان که به ستم و ظلم خویشتن اصرار مىنمایند سلب خواهد کرد.»(25) امام حضور مردم در صحنههاى گوناگون را در هر شرایطى مهمترین وظیفه آنان مىدانست و به مناسبتهاى مقتضى براى تحکیم و تعمیق این ویژگى و تقویت توان دشمن ستیزى جامعه و صیانت امّت مسلمان از ارزشهاى معنوى، نکاتى را تذکر مىداد و آفتهایى را که امکان داشت این روحیه را به تحلیل ببرد یادآور مىگردید و در این خصوص مىفرمود: «...مادامى که ملّت ایران همان قدرت اوّل را که قدرت معنوى بود با اللّه اکبر پیش برد، مادامى که این حال حفظ بشود، شما بیمه هستید، بیمه الهى هستید. خدا نکند که دست هایى که الآن در کار هست مىخواهند شما را مأیوس بکنند در این شیطنتشان پیروز شوند و شما را از آن حالى که در آن اوّل انقلاب داشتید منحرف کنند، آن روز، روزى است که خداى تبارک و تعالى عنایتش را خداى نخواسته از شما برمىدارد و شما به همان حال مىافتید، حفظ کنید آن حالى را که در اوّل نهضت داشتید.»(26)
بدیهى است همانگونه که حرکت اسلامى تاکنون با صلابت و عزّت تمام پیش رفت و در جهان عظمت و اقتدار آفریده همراه با تقویت روحیه تقوا، ایثار و شهادتطلبى، مىتواند به توفیق هایى دست یابد و موانع و مشکلات را پشت سر نهد. از زمانى که امام خمینى مبارزه را آغاز کرد، تا آخر یک کلمه را بر زبان آورد و آن اسلام بود که در این راه محرومیّتها و تنگناهاى زیادى را تحمل نمود، اصولاً حیات فردى و اجتماعى امام در پیروى از موازین دینى خلاصه مىگردید و به همین خاطر احساس پیروزى مىنمودند و مىفرمودند: «ما به هر حال چون اوامر الهى را اطاعت مىکنیم پیروزیم حالا چه ظاهراً شکستى خورده باشیم. کشتهاى داده باشیم و چه نداده باشیم به هر حال پیروزیم.»(27)
از اهداف مهم مکتب انبیاء آزاد نمودن انسانها از انواع بندهایى است که بر جسم و جانشان تنیده است. طاغوتها عوامل اسارت بدنهایند و نفس امّاره جان آدمى را به بند مىکشد. پیامبران در گشودن این زنجیرها، هادى و یاور بندگان خدا بودهاند و با طاغوتهاى بیرونى به مبارزه برخاستند تا مسدود کنندگان طریق توحید را از میان بردارند و با دعوت به تقوا و تزکیه، مردم را براى گسستن نیروهاى درونى توانمند سازند امام خمینى در این دو عرصه اسوهاى شایسته و پیروزمند بود و در مصاف با شیاطین درونى و برونى شهامتى شگفت از خود بروز داد و بر هر دو فائق آمد و همچون اجداد طاهرینش از غیر خدا، نهراسید و در سرکوبى مظاهر کفر و الحاد لحظهاى تردید به خود راه نداد. یک بار یکى از افرادى که داعیه انقلابى بودن داشت به محضر امام آمد و از فراوانى و فرساینده بودن توطئهها شِکوِه کرد، امام به آرامى دستى بر سینهاش زد و فرمود: «تو چرا مىترسى؟! هیچ اتفاقى نمىافتد» در ماجراى اشغال لانه جاسوسى آمریکا که برخى از ملّى گراها مخالفت مىکردند و براى عقب نشینى از گروگانگیرى دلایلى ارائه مىدادند، امام خطاب به آنان خاطرنشان ساخت: «آمریکا هیچ غلطى نمىتواند بکند» البته این گونه شهامتها و آن اقتدار و ابهت فوق العاده امام در برابر نیروهاى اهریمنى بیرونى، ریشه در آن آزادى معنوى و قدرت ملکوتى امام داشت که از طریق پارسایى، عبادت، دعا، انس با قرآن و تزکیه به آنها دست یافته بود و اصولاً تا کسى در پیکار با درون خویش توفیق نیابد، نمىتواند در نبرد با ستم و استکبار موفق گردد و به هیچ عنوان قدرت رها کردن خود یا دیگران را از چنگال اسارتهاى سیاسى - اجتماعى نخواهد داشت.(28) شکوه شکیبایى
فرهنگ تربیتى امام خمینى شاگردانى را پرورش داد، که از حصارهاى پولادین دود و آتش عبور کردند و بر هستى غارتگران، زر، زور و تزویر حرمان هستى سوز محرومان صالح را نشان دادند و این ویژگى عاملى شد براى این که جهانخواران به خود آیند. امام با عملکرد پربار خویش آیینه تمام نماى صدق، صفا و نماد ایثار و پرهیزگارى بود و به ما این گونه فهمانید: «انبیاء یک نفر بودند لکن از باب این که یک آدمى بود که از کانال عبودیت رسیده بود به مقام رسالت، همه چیزش انسانى بود.(آنان) یک جامعه از زمان خودشان (را) تا بعدها اصلاح کردند (در حالى که) یک نفر بودند ولى یک نفرى که جامعه را اصلاح کردند...»(29)
آرى آن روح قدسى، با رسالتى الهى، اصلاح، تربیت، تزکیه جامعه و نیز ستیز علیه بیداد را در تاریکترین دوران توحّش دنیاى متمدن آغاز کرد و با اتکال به خداوند متعال و حمایت مردم دست از جان شسته، جامعه جهانى و دنیاى اسلام را دگرگون ساخت و تربیتى نو بنیاد نهاد که ریشه در اسلام ناب محمّدى داشت. اسوه راستین تربیت دینى تمامى نیروها را از ورطه تباهى به قلّه فداکارى و نورانیّت رهنمون ساخت.
امام از موضع ایمانى راسخ و اعتقادى استوار در هنگام بروز خلاف و گناه دچار خشم و غضب مىگردید و در راه اجراى احکام الهى و عزت مسلمین ملاحظه کسى را نمىکرد و همچون سلف صالح خویش غیرت فوق العادهاى در این راه، داشت. بارها مىفرمود: وقتى عکس شاه معدوم را در برابر فلان رئیس جمهور آمریکا دیدم که آن طور ذلیلانه در مقابلش ایستاده بود، بسیار ناراحت شدم و تلخى این منظره هنوز برایم باقى است که (چرا باید) حاکم یک کشور مسلمان در برابر کافرى خدا ناشناس این طور اظهار حقارت کند؟. روزى یکى از نشریات، بعد از انقلاب اسلامى، با استفاده از هرج و مرج مطبوعاتى آن زمان به مرحوم شهید شیخ فضل اللّه نورى اهانت کرده بود امام فریاد برآورد که: اینها چه مىکنند؟(30)
موضعگیرى شدید ایشان نسبت به یک برنامه رادیویى که طى آن در گفتگویى، فردى الگوى خود را یک زن ژاپنى دانسته بود و طى آن نسبت به ساحت مقدّس حضرت فاطمه زهرا(س) اسائه ادب شده بود، شاهد دیگرى بر حمّیت دینى امام مىباشد. شهادت زائران خانه خدا در آن جمعه خونین توسط مأموران رژیم سعودى نیز به صورت چشمگیرى امام را آشفته ساخت و از این فاجعه دردناک و خونین با عنوان «جهان در این ماتم نشسته، و دل پیامبر خاتم شکسته» یاد کردند صدور فتواى مهدور الدم بودن مؤلف کتاب منفور آیات شیطانى، از جانب آن روح قدسى به دلیل صیانت از مقدّسات دینى و مقابله با اهانت به وحى و رسول اکرم(ص) بود و این که دشمنان متنبّه شوند و در ذهن خودشان چنین امور وهن انگیزى را نپرورانند. امام همچون ابراهیم خلیل(ع) تبر فریاد، خشم و روشنگرى را بر دوش خود حمل نمود و از منزل به فیضیه و از آنجا به حرم حضرت فاطمه معصومه(س) و از حرم به خیابان، با سخنرانى، پیام، اعلامیه و حرکت دادن مردم به سوى میدان مبارزه، همچنان آن را مىکوبد تا آن که سرانجام آتش نمرودیان شعلهور گردید و امام را در انتخاب سکوت و سازش یا تحمّل دردها و آوارگىها مخیّر ساخت، ولى او راه کعبه تقرّب و سرزمین هاجر و قربانگاه اسماعیل را برگزید، زندان مىرود، تبعید مىشود، شهادت فرزندش را مىنگرد و پس از تحمّل مصائب فراوان، در مهد آزادى یعنى فرانسه صاحبان همه بتها را بهت زده، رسوا ساخت و سرانجام روز موعود فرا رسید و او به ایران یعنى سرزمین مقاومت و فداکارى بازگشت.
او ایران را به عنوان کانون انتقال قدرتهاى معنوى و کانون صدور ارزشهاى راستین به جهانیان، انتخاب کرد و کوشید جامعه را به سوى عدالت، انصاف و دیانت سوق دهد. حرکت تحول، اصلاحات و سازندگى امام خمینى چنان حیرتانگیز بود که در اندک زمانى چنان اندیشهها و آرمانهاى مردم را پرورش داد که گویا آنان در کلاسهاى سیاست، دانش آموختهاند و در بردبارى و استقامت در مقابل مصائب و مشکلات از پولاد آبدیدهتر شدهاند. کورباد چشمى که نمىخواهد این همه مجد، شکوه و عظمت را بنگرد، همانها که از این خورشید فروزان، فروغ گرفتهاند و از گرماى آن تحرک یافتهاند ولى تازه از شب سیاه سخن مىگویند گویى خفاشهاى شب پرست در دلشان رسوخ کرده و اینان را چنان مسخ نموده که چون تابش و فروزندگى امام و انقلاب اسلامى را مشاهده مىکنند، از آن مىگریزند و به جاى این که، در پرتو چنین درخششى به اوج ملکوت و معنویت پرواز کنند و حالات روحانى خود را تقویت نمایند و با بال مکارم و معارف به جامعه و مردم خدمت کنند، در حضیض دنیا فرو غلطیدهاند و در باتلاقى که خود پدید آوردهاند، دست و پا مىزنند. امام همان کسى است که مىفرماید: «در تمام عمرم جز خداوند متعال از کسى نترسیدهام» و با چنین ویژگى چنان صلابتى از خود نشان داد که حوادث پرتلاطم روزگار و فشارهاى سیاسى استکبار و تهدیدهاى ابرقدرتها هیچ گونه تزلزلى در وجودش بوجود نیاورد و در اقیانوس این شخصیت هیچ موجى پدید نیامد. برخى افراد چون از شدت گرفتارىها دچار یأس مىشدند به خدمتش مىرفتند و خواستار گرهگشایى داشتند امام با آرامش باطنى و صفاى معنوى که از ایمانشان سرچشمه مىگرفت مىفرمودند. چیز مهمى نمىباشد و با مشاهده سیماى قدسى آن روح والا، دشوارىهاى آنان چون برف ذوب شده و بر طرف مىگردید. در خطرناکترین بحرانها و پیچیدهترین رخدادها که بطور طبیعى غالب افراد در موجى از نگرانى و ناامیدى فرو مىروند، امام به جاى ناراحتى و تشویش خاطر با نشاطى درونى بر آن وقایع و حوادث لبخند مىزد و مىفرمود چیزى نیست به همین دلیل قادر نبودند، بر دیگران اثر بگذارند و افراد را امیدوار کنند و این ویژگى روایتى را در ذهن متبادر مىکند: «انّ المؤمن لیسکن الى المؤمن کما یکسن الظمآن الى الماء البارد؛(31) فرد با ایمان به سوى مؤمن آرامش مىگیرد، چنان که تشنه با نوشیدن آب سرد آرام مىگردد.» به صلابت کوه، به آرامش چشمه
آیة اللّه اراکى خاطر نشان نموده است: خداوند یک قوه غریبى در این مرد (امام) خلق فرموده که همچون قوهاى که به ایشان داده، به هیچ احدى نداده است.(32) نویسندهاى مسیحى پس از مراجعت از ایران مىگوید: خاطره من از رهبر انقلاب ایران این بود که تا به حال کسى را مانند وى صمیمى، مطمئن و آرام ندیدهام در عین حال که مردى انقلابى و خستگىناپذیر است ولى گویا جهانى از آرامش و اطمینان او را همراهى مىکند.(33) یکى از اطرافیان امام مىگوید: یک بار متوجه شدیم که گروهى از دانشجویان فرانسوى براى گوش دادن به سخنرانى مىآمدند و این روند طى چند شب استمرار یافت برادرى به زبان فرانسه از آنان پرسید: آیا شما از بیانات امام چیزى درک مىنمائید و اصولاً آیا زبان فارسى را مىدانید؟ آنها جواب دادند: خیر ما متوجه نمىشویم که چه مىفرمایند امّا وقتى این شخصیت مشغول سخنرانى مىگردد ما به هنگام نگریستن به سیماى پرصلابتش درخودمان یک آرامش و روحانیتى احساس مىکنیم.(34)
در ماجراى یورش مزدوران بعثى به ایران که در پى آن فرودگاهها بمباران گردید و هزاران تانک و نفربر به همراه کثیرى از نظامیان عراقى به مرزهاى ایران یورش آوردند و هراس چون ابر تیرهاى بر همه جا سایه افکنده بود. امام به دریایى از شعلهها و احساسات منفى، آب اطمینان و بُردبارى ریخت و به آرامى فرمود: دزدى آمد و سنگى انداخت و در همین اوضاع و احوال که همه نگران سرنوشت جنگ بودند، امام فرمودند: این حادثه یک نعمت الهى بود.(35) در برابر حوادث شکننده و سخت امام یادآور مىگردیدند: در دنیایى که ابرقدرتها علیه ما هستند باید به انجام وظیفه فکر کنیم و چون بیم توطئههاى سنگین استکبار و گروهکهاى نفاق و الحاد مىرفت و در این زمینهها بحث و تحلیل مىگردید امام در پایان لبخندى زده و مىگفتند: حدّاکثر این است که بیایند همین جا که ما ایستادهایم ما را بکشند و اوج پیروزى و سعادت ما در این لحظه است.(36)
یکى از یاران امام مىگوید در تمام حالاتى که توفیق دیدار با امام را داشته و تقاضاى ارشاد یا درخواست تعیین تکلیف، در مسایل مربوط را مىکردیم، چه قبل از پیروزى انقلاب و چه در ارتباط با مسؤولیتهاى خود بعد از انقلاب، هرگز شکست یا ناکامى را در سیماى ایشان مشاهده نکردم.(37)
از آن جا که امام در تلاشها و مقاومتها و مبارزات خویش هدف والاتر و بالاترى داشتند و این کوششها وسیلهاى براى رسیدن به آن مقاصد به شمار مىرفت از وقوع برخى حوادث به ظاهر سخت و ناراحت کننده تکان نمىخوردند و گویا خود را براى این گونه رویدادها مهیا کرده بودند، در فاجعه تلخ هفتم تیر سال 1360، انفجار نخست وزیرى و شهادت بزرگانى چون شهید مطهرى، دکتر بهشتى، دکتر مفتح و شهداى محراب و برخى یاران صدیق و مبارز، امام چنان بود که گویى از قبل این حوادث به ایشان الهام گردیده بود البته این بدان معنا نمىباشد که آن روح قدسى در برابر شهادت این عزیزان و بزرگان بى تفاوت باشد بلکه عطوفت و رقت قلب امام نمونه بود ولى با آگاهى از این حوادث خود را نمىباختند و با تسلط کامل به مسایل، رفع مشکلات را در برنامههاى خود قرار مىدادند و هرچه حادثهها شدت مىیافت اطمینان امام به هدف مقدّس فزونى مىیافت و در واقع همین مصایب بزرگ خود دلیل مهمى بر این است که به مقصدهاى مهم نزدیک شدهاند و از این جهت شیاطین که این نقشهها را به اجرا در مىآوردند ناامید مىشدند قرآن در این باره مىفرماید: و لمّا رأالمؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللّه و رسوله و صدق اللّه و رسوله و ما زادهم الّا ایماناً و تسلیماً؛(38) چون مؤمنان آن گروهها را دیدند گفتند این همان چیزى است که خدا و فرستادهاش به ما وعده دادهاند پروردگار و رسولش راست گفتهاند و جز به ایمان و تسلیمشان نیفزود. در حالى که احزاب دشمن براى نبرد، قتل و تخریب به مدینه آمده بودند و مىخواستند کار مسلمانان را یکسره کنند. حضرت امام حسین(ع) نیز هرچه به روز عاشورا نزدیکتر مىگشت قیافهاى شادابتر مىیافت همچون عاشقى که مىخواهد به لحظات وصل برسد. تلاشهاى امام، در آغاز مبارزه و پس از پیروزى روندى یکسان و نوسان نداشت و این خیلى مهم است که انسانى سالها در غربت و تبعید با هزاران مشقت و رنج بسر برد ولى هرگز اظهار ملامت و رنج نکند و مقاومتر بشود و صلابت و قاطعیت او افزایش یابد. در سال 1342 ه.ش که امام را به تهران انتقال داده و زندانى نمودند، رئیس سازمان امنیت وقت، پاکروان، تصمیم به آزادى ایشان گرفت، پیرو این مقصد به امام عرض کرد بهتر است براى تغییر آب و هوا به جاى دیگر بروید، امام در جوابش فرموده بود: واضحتر صحبت کنید بعد افزودند شما چهار کار مىتوانید انجام دهید ی
کى این که تبعیدم کنید، دوم این که مرا بکشید، سوم این که زندانم نمائید و یا این که آزادم نمائید براى من انجام هر کدام از این موارد مساوى است ولى براى شما هر کدام از آنها ضرر دارد.(39)
امام در سال 1323 ه.ش با نگارش کتاب «کشف اسرار» به انتقاد از رژیم پهلوى پرداخت و خواهان تغییرات بنیادین در روابط و مناسبات سیاسى نظام حاکم گردید و در آن ایام سیاه به حکم وظیفه دینى و روح تعهد به پا خاست و جهت بیدار نمودن امت بزرگ مسلمان از حوادث تلخى که بر آنان مىگذشت و نقشههاى شومى که در شرف پیاده شدن بود، درس عمومى و همگانى را آغاز کرد، گام نخست مقاومتش در برابر تباهى با درس اخلاق آغاز شد که بطور شگفت انگیزى با استقبال اقشار گوناگون مواجه گردید و در مدّتى کوتاه به یک اجتماع بزرگ تبدیل شد. این اجتماع طبقه حاکمه را در هراس افکند و عمال استکبار براى تعطیل نمودن آن به دست و پا افتادند که در این ماجرا نیز امام صلابت و سازش ناپذیرى خود را شجاعانه بروز داد.(40) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1- سوره احزاب، آیه 39. 2- کافى، ج 1،ص 32،الحیاط، ج 2 ص 234. 3- بحارالانوار، ج 1، ص 216 ؛ الحیاة، ج 2، ص 335. 4- نهج البلاغه، خطبه سوم. 5- سوره انفال، آیه 60. 6- سوره بقره، آیه 120. 7- سوره آل عمران، آیه 118. 8- نهج البلاغه، خطبه 192. 9- سوره بقره، آیه 257. 10- در جستجوى راه از کلام امام (دفتر 14)، ص 401 - 400. 11- مصاحبههاى امام خمینى، ص 137. 12- در این مورد بنگرید به کتاب زندگانى سیاسى امام خمینى، محمد حسن رجبى. 13- سخنرانى پس از آزادى و بازگشت از تهران، در مسجد اعظم قم، ذیحجه سال 1383 ه.ق، کتاب خمینى و جنبش، ص 12. 14- در جستجوى راه از کلام امام - دفتر ششم (رهبرى انقلاب اسلامى)، ص 55. 15- همان، دفتر چهارم، ص 42. 16- صحیفه نور، ج 1، ص 4 - 3. 17- نک: ولایت فقیه، امام خمینى، ص 38. 18- صحیفه نور، ج 11، ص 83. 19- تفسیر سوره حمد، امام خمینى، ص 110 - 109، فرازهاى فروزان، ص 15. 20- سوره نساء، آیه 141. 21- صحیفه نور، ج 20، ص 237. 22- روزنامه کیهان، شماره 16497. 23- مقتل خوارزمى، ج 1، ص 185. 24- نک: تاریخ طبرى، ج 7، ص 275، تاریخ ابن اثیر، ج 3، ص 276؛ بحارالانوار، ج 44، ص 329. 25- صحیفه نور، ج 20، ص 113. 26- همان، ج 12، ص 140. 27- پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 116. 28- مجموعه مقالات کنگره بررسى اندیشه و آثار تربیتى امام خمینى، ص 541. 29- صحیفه نور، ج 14، ص 31. 30- پا به پاى آفتاب، ج 2، ص 231 - 230. 31- اصول کافى، ج 3، ص 345. 32- سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى، ج 1، ص 12. 33- سیماى فرزانگان، رضا مختارى، ص 380. 34- سرگذشتهاى ویژه،...ج 2، ص 15. 35- نشریه با معارف اسلامى آشنا شویم، سال هیجدهم، شماره 43، ص 76. 36- پابه پاى آفتاب، ج 4، ص 177. 37- روزنامه کیهان، شماره 16579. 38- سوره احزاب، آیه 22. 39- پابه پاى آفتاب، ج 2، ص 96. 40- زندگینامه نایب الامام خمینى، نویسنده:؟، ج 1، ص 32.
در قرآن مىخوانیم: «الّذین یبلّغون رسالات اللّه و یخشونه ولایخشون احداً الّا اللّه و کفى باللّه حسیباً(1) کسانى که رسالتهاى الهى را به مردم مىرسانند و تنها از او بیم دارند و از هیچ کسى جز حق تعالى واهمهاى به دل راه نمىدهند و همین بس که خداوند، حسابگر (و پاداش دهنده اعمالشان) مىباشد.»
این کلام آسمانى به یکى از مهمترینهاى برنامههاى فرستادگان الهى اشاره دارد و تأکید مىنماید افرادى که مىخواهند چنین وظیفهاى را بر عهده گیرند در این مسیر از کسى وحشتى ندارند زیرا در راه خدا باید قاطعانه پیش رفت و باید بى اعتنا به جوّ سازىهاى عوام، توطئههاى فاسدان، مفسدان،زورگویان و عوامل استکبار، برنامههاى خویش را پىگیرند. این آیه دلیل آشکارى است براى این که شرط اساسى براى پیشرفت در مسایل ارزشى و فرهنگى اخلاص و عدم وحشت از هر چیزى است، کسانى که چنین رسالت سنگینى را پذیرا شدهاند هیچ عاملى بر تصمیم و اراده و برنامه آنان اثر نمىگذارد.
اصولاً کار بزرگان دین و وارثان راستین انبیاء این است که راه را براى اصلاح جامعه، رشد و آگاهى افراد و سوق دادن انسانها به سوى ایمان و پارسایى هموار سازند و جهت عملى ساختن این برنامهها آفتها و موانع را از میان برمىدارند، قاطعانه پیش مىروند، سخنان غیر منطقى، سست و بىاساس بدگویان و مخالفان، تأثیرى در راهى که آنان برگزیدهاند ندارد. چرا که این شخصیتها طالب حقاند و متوجه این واقعیتاند که باید رضایت پروردگار را بدست آورند نه رضایت دستهها، گروهها، جمعیتها، احزاب و مانند آنها را.
در حدیث مشهورى آمده است: «انّ العلماء ورثة الانبیاء؛(2) دانشمندان وارثان پیامبرانند.»
ارث پیامبران چیزى جز هدایت، تعلیم، پایدارى، احیاى نفوس، ارشاد و تصحیح مسیر بشریت نمىباشد. عالمانى که وارثان فرستادگان آسمانى هستند در تعهدات و تکالیف انسانى و اجتماعى و دینى پیامبر، وارث اویند و باید جاى خالى پیامبر را در میان جوامع بشرى پرکنند عالمى مىتواند حرکت سترگ انبیاء را استمرار ببخشد که چون حضرت ابراهیم(ع) تبر ایمان و خرد را بر دوش گیرد و بتهاى خودیت، خرافه و جهالت را درهم بکوبد، به مثابه حضرت موسى(ع) براى سرنگونى جبّاران، در هر چهرهاى که باشند، لحظهاى از پاى نایستد و چون نبى اکرم(ص) و پیامبر اعظم حضرت ختمى مرتبت با خلقى عالى و معنویتى فوق العاده، و قداستى شگفت انگیز، مروّج فضایل و مکارم باشد که خود در عرصه اندیشه و عمل به آنها التزام دارد و به بهترین نحو آنها را در زندگى فردى و اجتماعى خویش پیاده کرده است و نیز همچون امیرمؤمنان(ع) و جانشینان بر حق او، به بیان احکام و معارف الهى در فرصتهاى مقتضى بپردازد و سنت پیامبر، حضرت محمد(ص) را زنده نگاه دارد و فرهنگ سیاسى جامعه را شجاعانه اصلاح کند. براى گسترش حقایق اسلامى و دفاع از حریم دیانت، جلوگیرى از تحریفها و بدعتها، به پرورش شاگردانى پرمایه، دانشور و مؤمن اهتمام ورزد. جبهه حق را رهبرى کند و در هر شرایطى یارى آنان را فراموش نکند. و ستیز با کفر و نفاق وظیفه اصلیش باشد و این که در حدیثى تصریح گردیده که: «الفقها امناء الرُسُل(3)؛ دانشوران امانت داران فرستادگان خدایند.» امانت همان محتواى رسالت است که دانشمند مسلمان باید در نشر و تبلیغ آن بکوشد و به هنگام حضور موانع، براى رفع آنها قیام کند. او باید خارها و علفهاى هرزى را که اجازه نمىدهند در سرزمین نفوس بشرى گلهاى فضیلت و عدالت کاشته شود و بروید، کنار زند. حضرت على(ع) مسؤولیتهاى اجتماعى را تنها متوجه حکّام و امیران نمىدانند و مىفرمایند: «و ما اخذ اللّه على العلماء الّا یقاروا على کظة ظالم و لاسغب مظلوم؛(4) و قرارى که خدا با دانشمندان دارد که با ظالمان قرار نداشته باشند و بر سیرى آنان و گرسنگى مظلوم تاب نیاورند.»
قرآن اصرار دارد که باید در برابر کفر و عناد بسیج گردید و نیروها را مهیا ساخت: «و اعدّوا لهم مااستطعتم من قوة»(5) در طریق نشر فرهنگ قرآن و عترت و استقرار موازین الهى، برخى شرایط پیش مىآید که انسان تصوّر مىنماید براى پشت سرنهادن موانع و صعوبتها، با پیروان ادیان و فرق دیگر آن چنان باید کنار بیاید که زمینههاى خشنودى و رضایت آنان را فراهم سازد. اما واقعیت مسلّم و محتوم این است که قرآن آن را مطرح مىنماید: یعنى به تعبیر کلام وحى دشمنان و مخالفان موقعى رضایت خود را اعلام مىدارند که مؤمنین از ایمان، تقوا و دستورات قرآنى و سنّت نبوى دست بردارند. بر این اساس پیروى از خواستههاى استکبار، لیبرالیسم، پلورالیسم و هر تفکر ضد الهى، با فرهنگ قرآن، تباینى آشکار دارد: «ولن ترضى عنک الیهود ولا النصارى حتّى تتّبع ملّتهم قل انّ هدى اللّه هو الهدى و لئن اتبعت اهواهم بعد الّذى جاءک من العلم مالک من اللّه من ولىّ ولانصیر(6)؛ در جاى دیگر قرآن از این که مؤمنان، افرادى جز اهل خودشان را به عنوان محرم اسرار بگیرند نهى کرده است: «یا ایّها الّذین آمنوا لاتتّخذوا بطانةً من دونکم لایألونکم خبالاً ودّوا ما عنتم قد بدت البغضاء من افواهم و ما تخفى صدورهم أکبر قد بیّنا لکم الآیات ان کنتم تعقلون(7)؛ البته استقامت در راه حق نیاز به یقین، ایمان و توکل دارد و از کمى همراهان نباید واهمه داشت چنانچه حضرت على(ع) فرمودهاند: «لاتستوحشوا فى طریق الهدى لقلّة اهله».(8) مقاومتى فراگیر
حضرت امام خمینى(ره) خورشید درخشان قیام در سپهر تشیع بود که آیات نجات وحیات را بر صحیفه سرخ فجر نگاشت. سمند انقلابش سرادق کفر، نفاق و الحاد را سرنگون ساخت و انسانهاى مشتاق حق و تشنه فضیلت را از تیرگى و تباهى رهانید و به سرزمین عزت و سربلندى رسانید و کوشید آیه شریفه: «اللّه ولىّ الذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الى النور»(9) را تحقق عینى و عملى ببخشد.
امام در خصوص ارزشهاى مقدس و ولاى دینى، باورهاى مذهبى و رعایت حریم الهى به حق و به جدّ غیرت فوق العادهاى داشت و کوشید با بیانات، موضعگیرىها و رفتارهاى خویش دفاع از دیانت را در بین امّت مسلمان به عنوان سنتى پسندیده، جارى و سارى نماید.
امام کوچکترین سستى و مسامحه در روحیه مسلمین را برنمىتابید زیرا اعتقاد داشت، چنین عارضهاى حریم دیانت را مورد خدشه قرار مىدهد،صبغه مذهبى را کمرنگ کرده و در صورت استمرار، تسامح و سستى در جامعه اسلامى ملّتى را که با سلاح ایمان به نبرد با اهریمنان پرداخته و از دژهاى استوار معنویت صیانت مىکند، چنان دچار آفت مىنماید که اگر خصم در روز روشن به سرزمین ایمان و پارسایى یورش آورد، مسلمین خم به ابرو نیاورند و رگ غیرتشان که با شعارهاى دروغین مداهنه و تساهل تخدیر شده به جوش نیاید و بدین گونه زمینههاى هجوم همه جانبه استکبار و نفاق مدرن به مرزهاى اعتقادى فراهم گردد.
امام در فراز پیامى به مناسبت نوروز سال 1359 مىفرمایند: «ما باید حسابمان را با قدرتها و ابرقدرتها یکسره کنیم و به آنها نشان دهیم که با تمام گرفتارىهاى مشقت بارى که داریم، با جهان برخوردى مکتبى مىنمائیم برادران عزیزم که چشم امید من به شماست، با یک دست قرآن و با دست دیگر سلاح را برگیرید و چنان از حیثیت و شرافت خود دفاع کنید که قدرت تفکر علیه خود را از آنان سلب نمائید.»(10)
امام به پیروى از برگزیده پیامبران، حضرت رسول اکرم(ص) و در تداوم بخشیدن به شیوههاى رشد دهنده ائمه هدى(ع) در هیچ شرایطى اجازه نمىداد گروهى با ادعاهاى دروغین، آزادى، مردم و ملت، حقایق دینى و معارف معنوى قرآن و عترت را مورد یورش قرار دهند و عقاید آحاد جامعه را نسبت به باورها و موازین شرعى با تردید و تشویش بیامیزند و با شبهههاى ویران گر توأم سازند امام از موضع غیرت مذهبى مبارزه با استبداد و استکبار را در رأس برنامههاى خود قرار داد و اصول و قواعد ستیزش از سنت نبوى و سیره امامان الهام گرفته شده بود و این همه تلاش همه جانبه سیاسى توسط آن رهبر عالیقدر یک نبرد صرف براى درهم کوبیدن خصم به عنوان دشمنى مزاحم جامعه نبود بلکه وظیفهاى الهى و تکلیف شرعى به شمار مىرفت و اهداف والاى آن بر طرف کردن موانع و مزاحمتها و آفتها، براى رشد و تعالى جامعه بود.
امام در مصاحبه با نشریه دیلى تلگراف در تاریخ 15 آذرماه سال 1357 تذکر دادهاند: «من هرگز حتى براى یک لحظه هم موضع خود را تغییر نمىدهم، این تکلیف الهى است و در صورت سکوت، مسؤول خواهم بود.»(11)
شکست و پیروزى ظاهرى در روح آن عبدصالح خداوند هیچ حرمان یا غرورى ایجاد نمىنمود و این روند خالصانه یک قاطعیت بىنظیرى را در عمق وجود امام بوجود آورد که بر اساس آن در این راه هیچ گونه سازش و مماشاتى را از خود بروز نداد، همچنین آن روح قدسى به افسانه کذب و موهوم جدایى دین از سیاست که از سوى عوامل استبداد و ملىگرایان و غرب زدهها، تبلیغ و ترویج مىگردید، خاتمه داد و مبارزات سیاسى را که قبلاً به رهبرى علماى شیعه انجام گرفته ولى به پیروزى نرسیده بود، به کمال رسانید.(12) به این بیانات عنایت نمائید:
«آیا) خمینى مىتواند با ظلم تفاهم کند؟...خمینى در حبس هم که بود، مجد اسلام را حفظ مىکرد. (آیا) مىتواند حفظ نکند؟ اسلامى را که پیغمبر اسلام این قدر زحمتش را کشیده است، ائمه هدى این قدر خون دل برایش خوردهاند، علماى اسلام این قدر زحمتش را کشیدهاند...من از آن آدمها نیستم که اگر یک حکمى کردم بنشینم چُرت بزنم. من دنبالش راه مىافتم. اگر خداى نخواسته یک وقتى دیدم که مصلحت اسلامى اقتضا مىکند که حرفى بزنم، مىزنم و دنبالش راه مىافتم و بحمداللّه تعالى از هیچ چیز نمىترسم. واللّه تا حالا نترسیدهام. آن روز هم که مرا مىبردند، آنها مىترسیدند، من آنها را تسلیت مىدادم که نترسید.»(13) و در پاسخ به نامه علما و حجج اسلام یزد امام این گونه مىنویسد: «من مصمم هستم که از پاى ننشینم تا دستگاه فاسد را به جاى خودشان بنشانم و یا در پیشگاه مقدّس حق تعالى با عذر وفود کنم.»(14)
بیانات آن بزرگوار فریاد راستین انسانهاى صالح و محرومى بود که از اعماق دلشان بر مىآمد و بر ژرفاى جان آدمیان مىنشست و مردم پیرو این عواطف مقدس در طول انقلاب اسلامى به عرصه مبارزه و فداکارى گام نهادند و شهادتطلبى را بالاترین فیض و عالىترین مقصد تلقى کردند.
امام در پیامى به مناسبت هفده شهریور فرمودهاند: «ملّت ما اکنون به شهادت و فداکارى خو گرفته است و از هیچ دشمن و هیچ قدرتى و هیچ توطئهاى هراس ندارد... ملتى که شهادت براى او سعادت است پیروز است ملّتى که خود همه چیز خود را براى اسلام مىخواهد پیروزمند است.»(15)
حرکت کوبنده و سخنان چون توفان امام نه تنها کاخ استبداد شاهنشاهى را در هم کوبید بلکه بى اثر بودن احزاب و تشکلهاى سیاسى را که داعیه حمایت از ملّت را داشتند، به اثبات رسانید، امام به عنوان شخصیتى وارسته طى ستیز براى محو استبداد و خنثى کردن نقشههاى استکبار یک دگرگونى در روابط اجتماعى پدید آورد، از پس این حرکت فرهنگى و سیاسى امام حضور دیانت در میدان سیاست امرى متعارف تلقى گردید و تفکر الحادى و التقاطى که بر فضاهاى دانشگاهى و مراکز آموزشى حاکم بود، به تدریج جاى خود را به باورهاى اعتقادى و اندیشههاى مذهبى داد و بر تعداد دانشجویان متدین و دلسوز به نسبت مسایل مذهبى افزوده شد و مبارزانى از این اقشار در پیروزى انقلاب اسلامى نقش اساسى را عهدهدار گشتند.
دست خطى با تاریخ 11 جمادى الاول سال 1363 ه.ق از امام به یادگار مانده که در یادنامه مرحوم سید على وزیرى آمده است. در این سند ایشان به لزوم یک حرکت الهى در جهت مصون نگاه داشتن جامعه از مفاسد و ابتذالهاى موجود مىپردازد و ضمن ملامت شیوه سکوت و بىتفاوتى، تمام افراد خصوصاً عالمان دینى را به قیام اسلامى فرا مىخواند و هشدار مىدهد که سکون و جمود، سلطه همه جانبه فساد یاغیان را به دنبال مىآورد: «اگر مجال را از دست بدهید و قیام براى خدا نکنید و مراسم دینى را عودت ندهید، فرداست که مشتى هرزهگرد شهوتران بر شما چیره شوند و تمام آیین و شرف شما را دستخوش اغراض باطله خود کنند...»(16)
اما بر این حقیقت اصرار مىورزند که اگر مسلمانان بر جاى خود بنشینند، طعمه دیگران مىشوند آنان باید بدانند که مقصد اصلى اعتلاى اعتقادات و معارف ناب قرآنى است و باید در این راه استقامت ورزید و مشکلات و ناگوارىها را به جان و دل خرید و از هیچ عاملى که مزاحم و مانع این راه است نباید هراس داشت. هدف اصلى در اسلام والاتر و برتر از زندگى دنیوى و تعفنهاى ننگین و ذلّتآور آن است و ما نباید به بهانه این که زندگیمان مورد مخاطره و تهدید قرار مىگیرد و از میزان آسایش و رفاهمان کاسته مىگردد در مقابل حیلههاى اجانب و نقشههاى استکبار، خاموش باشیم و بعد توصیه مىفرمایند در راستاى حفظ بقا، گسترش و تعمیق فرهنگ اسلامى، باید امت اسلامى در حد توان مجهز و آماده باشند تا دشمن نتواند به آنان یورش ببرد.(17) رحمت و قاطعیت
از دیدگاه امام حتى مبارزه با عوامل فتنه و فساد وجههاى رحمانى دارد و در مشى انبیاء و اولیاء حتى خنثى کردن توطئههاى طمعکاران کینه ورز جنبه رحمت به خود مىگیرد و در واقع نبرد بر علیه اهل طغیان و نفاق، از بین بردن علفهاى هرز و آفتهاى مهلکى است که رشد و اعتلاى جامعه را دچار نقصان مىسازد و اگر به بهانه تکثرگرایى، ملى گرایى و آزادى نوع غربى افرادى را رها کنند، بدیهى است آنان به بوستان معطر معنویت مردم یورش مىبرند و طبعاً چنین تهاجمى اختناقى خطرناک و استبدادى فکرى و روحى را براى اهل دیانت بوجود مىآورد که خود اصل حیثیت انسانى را نقض مىنماید چرا که اهل تقوا و مؤمنان اقشارى از جامعه هستند که در جستجوى فضاى سالم و آرام بخش مىباشند تا در پرتو آن با اطمینان و امنیت کامل به امور عبادى، رویش فضایل و مکارم در وجود خویش بپردازند و نیز نسل شایستهاى را تربیت کنند که مشتاق معنویت و معارف الهى باشند و چنین تلاشى شرایط عارى از هرگونه آشفتگى و هراس را مىطلبد. نبردهاى حضرت رسول اکرم(ص) نه تنها با رحمة للعاللمین منافاتى ندارد بلکه مؤیّد و موکّد آن هم مىباشد. چنانچه امام خمینى (ره) فرمودهاند: «...جنگهاى پیامبر رحمت بوده است، بر عالم و رحمت بوده است حتى بر کفارى که با آنها جنگ مىکرده است. رحمت بر عالم است براى این که فتنه در عالم اگر نباشد، همه عالم در آسایش اند اگر چنانچه آنهایى که مستکبر هستند با جنگ سرجاى خودشان بنشینند این رحمت است بر آن امّتى که آن مستکبر بر او غلبه کرده است. بر خود مستکبر رحمت است براى این که اساس عذاب الهى بر اعمال ماست...»(18) اصولاً امام عقیده دارند اسلام دین خشن و سختى نمىباشد بلکه برخى قوانین قاطع این آیین براى صیانت از ارزشها و حفظ جامعه از گزند گرفتارىهاى گوناگون است: «...این مثل این است که یک طبیبى کارد را برداشته و شکم را پاره مىکند و غده سرطانى را بیرون آورد، بگوئید که این دارد خشونت مىکند، این رحمت است یا خشونت؟... این جامعه مثل یک انسان مىماند... یک نفر آدمى مىخواهد مملکت را فاسد بکند...و قابل اصلاح نیست... باید براى تهذیب جامعه این غده سرطانى را از جامعه دور کرد. یک حدّ از حدود الهى وقتى که واقع بشود یک جامعه اصلاح مىشود...»(19) البته اسلام ضمن آن که حامیان خود را به مبارزهاى مستمر با کفّار و مشرکان فرا مىخواند مسلمین را به همزیستى م
سالمتآمیز با ملتهاى دیگر که آیینى غیر از اسلام دارند، دعوت مىکند و حتى توصیه شده که در برخورد با پیروان مذاهب دیگر، خوشخویى و رفتار پسندیده، فراموش نشود امّا باید مراقب بود که هنگام این رابطه و صمیمیّتها، حیلهها و مکاید آنان بر مسلمین تأثیر نگذارد. امام با الهام از مضامین قرآنى جامعه اسلامى را به مقابله با هرگونه تهاجمى مهیّا مىکند و خواهان آن است که ستیزهجویى با قدرت طلبان و دین ستیزان، در روح مسلمین با تمام اقتدار و عزّت زنده بماند و به مصداق ولن یجعل اللّه للکافرین على المؤمنین سبیلا»(20) خاطر نشان نمودهاند: «...نکته مهمى که همه ما باید به آن توجه کنیم و آن را اصل و اساس سیاست خود با بیگانگان قرار دهیم این است که دشمنان ما و جهان خواران تا کى و تا کجا ما را تحمّل مىکنند و تا چه مرزى استقلال و آزادى ما را قبول دارند و به یقین آنان مرزى جز عدول از همه هویتها و ارزشهاى معنوى و الهیمان نمىشناسند، ما چه بخواهیم و چه نخواهیم صهیونیستها و آمریکاو...در تعقیبمان خواهند بود تا هویت دینى و شرافت مکتبىمان را لکه دار نمایند.»(21) در یکى از روزهاى سال 1363 ه.ش امام به مهمانان خارجى تذکر دادند، براى مردم توضیح دهید: «اشداء على الکفار رحماء بینهم» یعنى چه؟ براى مردم بگوئید که قتال هم رحمت است و رحمت خداوند بر آنان است.(22) و ضمن آن که سفارش مىنمایند با محبت و رأفت و ملایمت بهتر مىتوان انحرافات را از بین برد بر این عقیدهاند که قاطعیتها و مقاومتهاى دینى و سازش ناپذیرى در برابر خلافکاران نیز همان هدف رحمت را پى مىگیرند. عزت و عظمت معنوى
امام از همان آغاز مبارزه سیاسى، رأس حکومت و اساس سلطنت شاهنشاهى را هدف قرار داد، در صورتى که دیگران در کنار حکومت شاه، امور دیگر را آماج ستیزهاى خود قرار مىدادند و حتى برخى خواص به امام توصیه مىنمودند تا از مواضع استوار خود، کوتاه بیاید و این شیوه از مجاهدات امام یادآور روش مبارزه امام حسین(ع) است که چون از مدینه حرکت کردند فرمودند: «انا للّه و انّا الیه راجعون و على الاسلامالسلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید»(23) و بدین گونه خطر حاکم فاسد را گوشزد کردند و در پاىبندى به اصول به گونهاى بودند که فرمودند: واللّه لولم یکن ملجأ ولاماوى لما بایعت یزید بن معاویه؛ از زمان امتناع امام حسین(ع) از بیعت با یزید و هجرت به سوى مکّه تا عزیمت به عراق بسیارى از خواص به حضرت پیشنهاد تغییر مسیر و یا انحراف را دادند ولى امام بر ادامه مسیر و پىگیرى هدف و بیان انگیزه عالى خود از قیام تأکید نمودند.(24)
سیاست حضرت على(ع) در بیرون راندن دشمن اصلى یعنى معاویه نیز چنین بود. براى آن حضرت، کمى قوا و زیادى قشون دشمن مطرح نبود و در هیچ شرایطى اجازه نمىداد ارزشهاى الهى و اصول مسلّم قرآنى و سنت نبوى کمرنگ گردد و دشمن در اجراى نقشههاى شوم خود گستاخ گردد. امام خمینى نیز پیرو راستین آن امام همام بود که فریاد زد: «هیهات که خمینى در برابر تجاوز دیوسیرتان و مشرکان و کافران، به حریم قرآن کریم و عترت رسول خدا و امت محمد(ص) و پیروان ابراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره گر صحنههاى ذلّت و حقارت مسلمانان باشد. من خون و جان ناقابل خویش را براى اداى واجب حق و فریضه دفاع از مسلمانان آماده نمودهام و در انتظار فوز عظیم شهادتم. قدرتها و ابرقدرتها و نوکران آنان مطمئن باشند که اگر خمینى یکّه و تنها بماند، به راه خود...ادامه مىدهد و به یارى خدا در کنار بسیجیان جهان اسلام، این پابرهنگان مغضوب دیکتاتورها، خواب را از دیدگان جهانخواران و سرسپردگان که به ستم و ظلم خویشتن اصرار مىنمایند سلب خواهد کرد.»(25) امام حضور مردم در صحنههاى گوناگون را در هر شرایطى مهمترین وظیفه آنان مىدانست و به مناسبتهاى مقتضى براى تحکیم و تعمیق این ویژگى و تقویت توان دشمن ستیزى جامعه و صیانت امّت مسلمان از ارزشهاى معنوى، نکاتى را تذکر مىداد و آفتهایى را که امکان داشت این روحیه را به تحلیل ببرد یادآور مىگردید و در این خصوص مىفرمود: «...مادامى که ملّت ایران همان قدرت اوّل را که قدرت معنوى بود با اللّه اکبر پیش برد، مادامى که این حال حفظ بشود، شما بیمه هستید، بیمه الهى هستید. خدا نکند که دست هایى که الآن در کار هست مىخواهند شما را مأیوس بکنند در این شیطنتشان پیروز شوند و شما را از آن حالى که در آن اوّل انقلاب داشتید منحرف کنند، آن روز، روزى است که خداى تبارک و تعالى عنایتش را خداى نخواسته از شما برمىدارد و شما به همان حال مىافتید، حفظ کنید آن حالى را که در اوّل نهضت داشتید.»(26)
بدیهى است همانگونه که حرکت اسلامى تاکنون با صلابت و عزّت تمام پیش رفت و در جهان عظمت و اقتدار آفریده همراه با تقویت روحیه تقوا، ایثار و شهادتطلبى، مىتواند به توفیق هایى دست یابد و موانع و مشکلات را پشت سر نهد. از زمانى که امام خمینى مبارزه را آغاز کرد، تا آخر یک کلمه را بر زبان آورد و آن اسلام بود که در این راه محرومیّتها و تنگناهاى زیادى را تحمل نمود، اصولاً حیات فردى و اجتماعى امام در پیروى از موازین دینى خلاصه مىگردید و به همین خاطر احساس پیروزى مىنمودند و مىفرمودند: «ما به هر حال چون اوامر الهى را اطاعت مىکنیم پیروزیم حالا چه ظاهراً شکستى خورده باشیم. کشتهاى داده باشیم و چه نداده باشیم به هر حال پیروزیم.»(27)
از اهداف مهم مکتب انبیاء آزاد نمودن انسانها از انواع بندهایى است که بر جسم و جانشان تنیده است. طاغوتها عوامل اسارت بدنهایند و نفس امّاره جان آدمى را به بند مىکشد. پیامبران در گشودن این زنجیرها، هادى و یاور بندگان خدا بودهاند و با طاغوتهاى بیرونى به مبارزه برخاستند تا مسدود کنندگان طریق توحید را از میان بردارند و با دعوت به تقوا و تزکیه، مردم را براى گسستن نیروهاى درونى توانمند سازند امام خمینى در این دو عرصه اسوهاى شایسته و پیروزمند بود و در مصاف با شیاطین درونى و برونى شهامتى شگفت از خود بروز داد و بر هر دو فائق آمد و همچون اجداد طاهرینش از غیر خدا، نهراسید و در سرکوبى مظاهر کفر و الحاد لحظهاى تردید به خود راه نداد. یک بار یکى از افرادى که داعیه انقلابى بودن داشت به محضر امام آمد و از فراوانى و فرساینده بودن توطئهها شِکوِه کرد، امام به آرامى دستى بر سینهاش زد و فرمود: «تو چرا مىترسى؟! هیچ اتفاقى نمىافتد» در ماجراى اشغال لانه جاسوسى آمریکا که برخى از ملّى گراها مخالفت مىکردند و براى عقب نشینى از گروگانگیرى دلایلى ارائه مىدادند، امام خطاب به آنان خاطرنشان ساخت: «آمریکا هیچ غلطى نمىتواند بکند» البته این گونه شهامتها و آن اقتدار و ابهت فوق العاده امام در برابر نیروهاى اهریمنى بیرونى، ریشه در آن آزادى معنوى و قدرت ملکوتى امام داشت که از طریق پارسایى، عبادت، دعا، انس با قرآن و تزکیه به آنها دست یافته بود و اصولاً تا کسى در پیکار با درون خویش توفیق نیابد، نمىتواند در نبرد با ستم و استکبار موفق گردد و به هیچ عنوان قدرت رها کردن خود یا دیگران را از چنگال اسارتهاى سیاسى - اجتماعى نخواهد داشت.(28) شکوه شکیبایى
فرهنگ تربیتى امام خمینى شاگردانى را پرورش داد، که از حصارهاى پولادین دود و آتش عبور کردند و بر هستى غارتگران، زر، زور و تزویر حرمان هستى سوز محرومان صالح را نشان دادند و این ویژگى عاملى شد براى این که جهانخواران به خود آیند. امام با عملکرد پربار خویش آیینه تمام نماى صدق، صفا و نماد ایثار و پرهیزگارى بود و به ما این گونه فهمانید: «انبیاء یک نفر بودند لکن از باب این که یک آدمى بود که از کانال عبودیت رسیده بود به مقام رسالت، همه چیزش انسانى بود.(آنان) یک جامعه از زمان خودشان (را) تا بعدها اصلاح کردند (در حالى که) یک نفر بودند ولى یک نفرى که جامعه را اصلاح کردند...»(29)
آرى آن روح قدسى، با رسالتى الهى، اصلاح، تربیت، تزکیه جامعه و نیز ستیز علیه بیداد را در تاریکترین دوران توحّش دنیاى متمدن آغاز کرد و با اتکال به خداوند متعال و حمایت مردم دست از جان شسته، جامعه جهانى و دنیاى اسلام را دگرگون ساخت و تربیتى نو بنیاد نهاد که ریشه در اسلام ناب محمّدى داشت. اسوه راستین تربیت دینى تمامى نیروها را از ورطه تباهى به قلّه فداکارى و نورانیّت رهنمون ساخت.
امام از موضع ایمانى راسخ و اعتقادى استوار در هنگام بروز خلاف و گناه دچار خشم و غضب مىگردید و در راه اجراى احکام الهى و عزت مسلمین ملاحظه کسى را نمىکرد و همچون سلف صالح خویش غیرت فوق العادهاى در این راه، داشت. بارها مىفرمود: وقتى عکس شاه معدوم را در برابر فلان رئیس جمهور آمریکا دیدم که آن طور ذلیلانه در مقابلش ایستاده بود، بسیار ناراحت شدم و تلخى این منظره هنوز برایم باقى است که (چرا باید) حاکم یک کشور مسلمان در برابر کافرى خدا ناشناس این طور اظهار حقارت کند؟. روزى یکى از نشریات، بعد از انقلاب اسلامى، با استفاده از هرج و مرج مطبوعاتى آن زمان به مرحوم شهید شیخ فضل اللّه نورى اهانت کرده بود امام فریاد برآورد که: اینها چه مىکنند؟(30)
موضعگیرى شدید ایشان نسبت به یک برنامه رادیویى که طى آن در گفتگویى، فردى الگوى خود را یک زن ژاپنى دانسته بود و طى آن نسبت به ساحت مقدّس حضرت فاطمه زهرا(س) اسائه ادب شده بود، شاهد دیگرى بر حمّیت دینى امام مىباشد. شهادت زائران خانه خدا در آن جمعه خونین توسط مأموران رژیم سعودى نیز به صورت چشمگیرى امام را آشفته ساخت و از این فاجعه دردناک و خونین با عنوان «جهان در این ماتم نشسته، و دل پیامبر خاتم شکسته» یاد کردند صدور فتواى مهدور الدم بودن مؤلف کتاب منفور آیات شیطانى، از جانب آن روح قدسى به دلیل صیانت از مقدّسات دینى و مقابله با اهانت به وحى و رسول اکرم(ص) بود و این که دشمنان متنبّه شوند و در ذهن خودشان چنین امور وهن انگیزى را نپرورانند. امام همچون ابراهیم خلیل(ع) تبر فریاد، خشم و روشنگرى را بر دوش خود حمل نمود و از منزل به فیضیه و از آنجا به حرم حضرت فاطمه معصومه(س) و از حرم به خیابان، با سخنرانى، پیام، اعلامیه و حرکت دادن مردم به سوى میدان مبارزه، همچنان آن را مىکوبد تا آن که سرانجام آتش نمرودیان شعلهور گردید و امام را در انتخاب سکوت و سازش یا تحمّل دردها و آوارگىها مخیّر ساخت، ولى او راه کعبه تقرّب و سرزمین هاجر و قربانگاه اسماعیل را برگزید، زندان مىرود، تبعید مىشود، شهادت فرزندش را مىنگرد و پس از تحمّل مصائب فراوان، در مهد آزادى یعنى فرانسه صاحبان همه بتها را بهت زده، رسوا ساخت و سرانجام روز موعود فرا رسید و او به ایران یعنى سرزمین مقاومت و فداکارى بازگشت.
او ایران را به عنوان کانون انتقال قدرتهاى معنوى و کانون صدور ارزشهاى راستین به جهانیان، انتخاب کرد و کوشید جامعه را به سوى عدالت، انصاف و دیانت سوق دهد. حرکت تحول، اصلاحات و سازندگى امام خمینى چنان حیرتانگیز بود که در اندک زمانى چنان اندیشهها و آرمانهاى مردم را پرورش داد که گویا آنان در کلاسهاى سیاست، دانش آموختهاند و در بردبارى و استقامت در مقابل مصائب و مشکلات از پولاد آبدیدهتر شدهاند. کورباد چشمى که نمىخواهد این همه مجد، شکوه و عظمت را بنگرد، همانها که از این خورشید فروزان، فروغ گرفتهاند و از گرماى آن تحرک یافتهاند ولى تازه از شب سیاه سخن مىگویند گویى خفاشهاى شب پرست در دلشان رسوخ کرده و اینان را چنان مسخ نموده که چون تابش و فروزندگى امام و انقلاب اسلامى را مشاهده مىکنند، از آن مىگریزند و به جاى این که، در پرتو چنین درخششى به اوج ملکوت و معنویت پرواز کنند و حالات روحانى خود را تقویت نمایند و با بال مکارم و معارف به جامعه و مردم خدمت کنند، در حضیض دنیا فرو غلطیدهاند و در باتلاقى که خود پدید آوردهاند، دست و پا مىزنند. امام همان کسى است که مىفرماید: «در تمام عمرم جز خداوند متعال از کسى نترسیدهام» و با چنین ویژگى چنان صلابتى از خود نشان داد که حوادث پرتلاطم روزگار و فشارهاى سیاسى استکبار و تهدیدهاى ابرقدرتها هیچ گونه تزلزلى در وجودش بوجود نیاورد و در اقیانوس این شخصیت هیچ موجى پدید نیامد. برخى افراد چون از شدت گرفتارىها دچار یأس مىشدند به خدمتش مىرفتند و خواستار گرهگشایى داشتند امام با آرامش باطنى و صفاى معنوى که از ایمانشان سرچشمه مىگرفت مىفرمودند. چیز مهمى نمىباشد و با مشاهده سیماى قدسى آن روح والا، دشوارىهاى آنان چون برف ذوب شده و بر طرف مىگردید. در خطرناکترین بحرانها و پیچیدهترین رخدادها که بطور طبیعى غالب افراد در موجى از نگرانى و ناامیدى فرو مىروند، امام به جاى ناراحتى و تشویش خاطر با نشاطى درونى بر آن وقایع و حوادث لبخند مىزد و مىفرمود چیزى نیست به همین دلیل قادر نبودند، بر دیگران اثر بگذارند و افراد را امیدوار کنند و این ویژگى روایتى را در ذهن متبادر مىکند: «انّ المؤمن لیسکن الى المؤمن کما یکسن الظمآن الى الماء البارد؛(31) فرد با ایمان به سوى مؤمن آرامش مىگیرد، چنان که تشنه با نوشیدن آب سرد آرام مىگردد.» به صلابت کوه، به آرامش چشمه
آیة اللّه اراکى خاطر نشان نموده است: خداوند یک قوه غریبى در این مرد (امام) خلق فرموده که همچون قوهاى که به ایشان داده، به هیچ احدى نداده است.(32) نویسندهاى مسیحى پس از مراجعت از ایران مىگوید: خاطره من از رهبر انقلاب ایران این بود که تا به حال کسى را مانند وى صمیمى، مطمئن و آرام ندیدهام در عین حال که مردى انقلابى و خستگىناپذیر است ولى گویا جهانى از آرامش و اطمینان او را همراهى مىکند.(33) یکى از اطرافیان امام مىگوید: یک بار متوجه شدیم که گروهى از دانشجویان فرانسوى براى گوش دادن به سخنرانى مىآمدند و این روند طى چند شب استمرار یافت برادرى به زبان فرانسه از آنان پرسید: آیا شما از بیانات امام چیزى درک مىنمائید و اصولاً آیا زبان فارسى را مىدانید؟ آنها جواب دادند: خیر ما متوجه نمىشویم که چه مىفرمایند امّا وقتى این شخصیت مشغول سخنرانى مىگردد ما به هنگام نگریستن به سیماى پرصلابتش درخودمان یک آرامش و روحانیتى احساس مىکنیم.(34)
در ماجراى یورش مزدوران بعثى به ایران که در پى آن فرودگاهها بمباران گردید و هزاران تانک و نفربر به همراه کثیرى از نظامیان عراقى به مرزهاى ایران یورش آوردند و هراس چون ابر تیرهاى بر همه جا سایه افکنده بود. امام به دریایى از شعلهها و احساسات منفى، آب اطمینان و بُردبارى ریخت و به آرامى فرمود: دزدى آمد و سنگى انداخت و در همین اوضاع و احوال که همه نگران سرنوشت جنگ بودند، امام فرمودند: این حادثه یک نعمت الهى بود.(35) در برابر حوادث شکننده و سخت امام یادآور مىگردیدند: در دنیایى که ابرقدرتها علیه ما هستند باید به انجام وظیفه فکر کنیم و چون بیم توطئههاى سنگین استکبار و گروهکهاى نفاق و الحاد مىرفت و در این زمینهها بحث و تحلیل مىگردید امام در پایان لبخندى زده و مىگفتند: حدّاکثر این است که بیایند همین جا که ما ایستادهایم ما را بکشند و اوج پیروزى و سعادت ما در این لحظه است.(36)
یکى از یاران امام مىگوید در تمام حالاتى که توفیق دیدار با امام را داشته و تقاضاى ارشاد یا درخواست تعیین تکلیف، در مسایل مربوط را مىکردیم، چه قبل از پیروزى انقلاب و چه در ارتباط با مسؤولیتهاى خود بعد از انقلاب، هرگز شکست یا ناکامى را در سیماى ایشان مشاهده نکردم.(37)
از آن جا که امام در تلاشها و مقاومتها و مبارزات خویش هدف والاتر و بالاترى داشتند و این کوششها وسیلهاى براى رسیدن به آن مقاصد به شمار مىرفت از وقوع برخى حوادث به ظاهر سخت و ناراحت کننده تکان نمىخوردند و گویا خود را براى این گونه رویدادها مهیا کرده بودند، در فاجعه تلخ هفتم تیر سال 1360، انفجار نخست وزیرى و شهادت بزرگانى چون شهید مطهرى، دکتر بهشتى، دکتر مفتح و شهداى محراب و برخى یاران صدیق و مبارز، امام چنان بود که گویى از قبل این حوادث به ایشان الهام گردیده بود البته این بدان معنا نمىباشد که آن روح قدسى در برابر شهادت این عزیزان و بزرگان بى تفاوت باشد بلکه عطوفت و رقت قلب امام نمونه بود ولى با آگاهى از این حوادث خود را نمىباختند و با تسلط کامل به مسایل، رفع مشکلات را در برنامههاى خود قرار مىدادند و هرچه حادثهها شدت مىیافت اطمینان امام به هدف مقدّس فزونى مىیافت و در واقع همین مصایب بزرگ خود دلیل مهمى بر این است که به مقصدهاى مهم نزدیک شدهاند و از این جهت شیاطین که این نقشهها را به اجرا در مىآوردند ناامید مىشدند قرآن در این باره مىفرماید: و لمّا رأالمؤمنون الاحزاب قالوا هذا ما وعدنا اللّه و رسوله و صدق اللّه و رسوله و ما زادهم الّا ایماناً و تسلیماً؛(38) چون مؤمنان آن گروهها را دیدند گفتند این همان چیزى است که خدا و فرستادهاش به ما وعده دادهاند پروردگار و رسولش راست گفتهاند و جز به ایمان و تسلیمشان نیفزود. در حالى که احزاب دشمن براى نبرد، قتل و تخریب به مدینه آمده بودند و مىخواستند کار مسلمانان را یکسره کنند. حضرت امام حسین(ع) نیز هرچه به روز عاشورا نزدیکتر مىگشت قیافهاى شادابتر مىیافت همچون عاشقى که مىخواهد به لحظات وصل برسد. تلاشهاى امام، در آغاز مبارزه و پس از پیروزى روندى یکسان و نوسان نداشت و این خیلى مهم است که انسانى سالها در غربت و تبعید با هزاران مشقت و رنج بسر برد ولى هرگز اظهار ملامت و رنج نکند و مقاومتر بشود و صلابت و قاطعیت او افزایش یابد. در سال 1342 ه.ش که امام را به تهران انتقال داده و زندانى نمودند، رئیس سازمان امنیت وقت، پاکروان، تصمیم به آزادى ایشان گرفت، پیرو این مقصد به امام عرض کرد بهتر است براى تغییر آب و هوا به جاى دیگر بروید، امام در جوابش فرموده بود: واضحتر صحبت کنید بعد افزودند شما چهار کار مىتوانید انجام دهید ی
کى این که تبعیدم کنید، دوم این که مرا بکشید، سوم این که زندانم نمائید و یا این که آزادم نمائید براى من انجام هر کدام از این موارد مساوى است ولى براى شما هر کدام از آنها ضرر دارد.(39)
امام در سال 1323 ه.ش با نگارش کتاب «کشف اسرار» به انتقاد از رژیم پهلوى پرداخت و خواهان تغییرات بنیادین در روابط و مناسبات سیاسى نظام حاکم گردید و در آن ایام سیاه به حکم وظیفه دینى و روح تعهد به پا خاست و جهت بیدار نمودن امت بزرگ مسلمان از حوادث تلخى که بر آنان مىگذشت و نقشههاى شومى که در شرف پیاده شدن بود، درس عمومى و همگانى را آغاز کرد، گام نخست مقاومتش در برابر تباهى با درس اخلاق آغاز شد که بطور شگفت انگیزى با استقبال اقشار گوناگون مواجه گردید و در مدّتى کوتاه به یک اجتماع بزرگ تبدیل شد. این اجتماع طبقه حاکمه را در هراس افکند و عمال استکبار براى تعطیل نمودن آن به دست و پا افتادند که در این ماجرا نیز امام صلابت و سازش ناپذیرى خود را شجاعانه بروز داد.(40) پاورقی ها:پىنوشتها: - 1- سوره احزاب، آیه 39. 2- کافى، ج 1،ص 32،الحیاط، ج 2 ص 234. 3- بحارالانوار، ج 1، ص 216 ؛ الحیاة، ج 2، ص 335. 4- نهج البلاغه، خطبه سوم. 5- سوره انفال، آیه 60. 6- سوره بقره، آیه 120. 7- سوره آل عمران، آیه 118. 8- نهج البلاغه، خطبه 192. 9- سوره بقره، آیه 257. 10- در جستجوى راه از کلام امام (دفتر 14)، ص 401 - 400. 11- مصاحبههاى امام خمینى، ص 137. 12- در این مورد بنگرید به کتاب زندگانى سیاسى امام خمینى، محمد حسن رجبى. 13- سخنرانى پس از آزادى و بازگشت از تهران، در مسجد اعظم قم، ذیحجه سال 1383 ه.ق، کتاب خمینى و جنبش، ص 12. 14- در جستجوى راه از کلام امام - دفتر ششم (رهبرى انقلاب اسلامى)، ص 55. 15- همان، دفتر چهارم، ص 42. 16- صحیفه نور، ج 1، ص 4 - 3. 17- نک: ولایت فقیه، امام خمینى، ص 38. 18- صحیفه نور، ج 11، ص 83. 19- تفسیر سوره حمد، امام خمینى، ص 110 - 109، فرازهاى فروزان، ص 15. 20- سوره نساء، آیه 141. 21- صحیفه نور، ج 20، ص 237. 22- روزنامه کیهان، شماره 16497. 23- مقتل خوارزمى، ج 1، ص 185. 24- نک: تاریخ طبرى، ج 7، ص 275، تاریخ ابن اثیر، ج 3، ص 276؛ بحارالانوار، ج 44، ص 329. 25- صحیفه نور، ج 20، ص 113. 26- همان، ج 12، ص 140. 27- پابه پاى آفتاب، ج 1، ص 116. 28- مجموعه مقالات کنگره بررسى اندیشه و آثار تربیتى امام خمینى، ص 541. 29- صحیفه نور، ج 14، ص 31. 30- پا به پاى آفتاب، ج 2، ص 231 - 230. 31- اصول کافى، ج 3، ص 345. 32- سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى، ج 1، ص 12. 33- سیماى فرزانگان، رضا مختارى، ص 380. 34- سرگذشتهاى ویژه،...ج 2، ص 15. 35- نشریه با معارف اسلامى آشنا شویم، سال هیجدهم، شماره 43، ص 76. 36- پابه پاى آفتاب، ج 4، ص 177. 37- روزنامه کیهان، شماره 16579. 38- سوره احزاب، آیه 22. 39- پابه پاى آفتاب، ج 2، ص 96. 40- زندگینامه نایب الامام خمینى، نویسنده:؟، ج 1، ص 32.