روش تربیت مجرمان و گناه کاران
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
آنچه در گفتههاى پیشین آمد، روش تربیت به صورت کلّى بود، در این بخش برآنیم که مسائل را جزئىتر بیان نموده، به برخى روشهاى خاص یک موضوع، بپردازیم تا مسأله جنبه عملىتر و کاربردىتر پیدا کند، در این بخش اوّلین بحثى که مطرح مىشود روش تربیت خلافکاران، مجرمان و گناهکاران است، همان چیزى که امروز سخت جامعه ما به آن نیازمند است. 1- گفتگوى دوجانبه
یکى از شیوههاى برخورد با خلافکاران گفتگوى طرفین و استدلال منطقى است از این شیوه شخص پیامبر(ص) و امامان معصوم از جمله امیرمؤمنان(ع) استفاده برده است.
از جمله وقتى پیامبر اکرم(ص) از دنیا رفت و امیرمؤمنان به کار تجهیز او مشغول شد، اندکى از مردم در سقیفه گرد آمدند و با زیر پا گذاشتن بیعتهاى مکرّر با على(ع) به فکر تعیین خلیفه رسول خدا افتادند، پس از جریانات مفصّلى با ابوبکر بیعت کردند و به مسجد آمده مردم را اجبار به بیعت با وى نمودند از على(ع) نیز خواستند که با او بیعت کند. حضرت براى بازداشتن آنان از منکر بزرگ تغییر رهبرى الهى امت و دعوت آنان به راه صحیح یعنى امامت و ولایت شروع به استدلال کرد و حقّانیت خویش، و ویژگىهاى خو و بیعت غدیر را به یادشان آورد. با این بیان امیرمؤمنان(ع) فریادها بالا گرفت و عمر که احساس مىکرد ممکن است مردم گرد على(ع) جمع شده سخنانش را بپذیرند، مجلس را برهم زد و مردم را متفرق کرد.(1) همچنین در شوراى تعیین خلیفه، پس از درگذشت عمر بن خطاب، حضرت رو به اعضاى شورا نموده فرمود: سخنم را بشنوید، اگر حق بود بپذیرید و اگر باطل بود انکار کنید، سپس فضائل و ویژگیهاى خود را بیان کرد در هر مورد مخاطبان را سوگند مىداد و از آنان پاسخ مىطلبید. آنان نیز سخن حضرت را تأیید کردند، طبرسى در احتجاج صد مورد از این سوگندها را نقل نموده از آن جمله حضرت فرمود: شما را به خدا سوگند مىدهم آیا غیر از من کسى از شما هست که به دو قبله نماز گذارده باشد و در دو بیعت فتح و رضوان شرکت جسته باشد و همسرش سرور زنان جهانیان و دو فرزندش سرور جوانان اهل بهشت باشند؟ همگى پاسخ دادند: نه کسى غیر از تو نیست، سپس آن حضرت اعلمیّت خود، عصمت و پاکى خود، حوادث جنگ بدر و احد و... را بیان کرد و همگان را سوگند داد آنان نیز سخن آن حضرت را تصدیق کردند، آنگاه حضرت فرمود: «شما علیه خودتان اعتراف کردید و سخن پیامبرتان براى شما روشن شد. شما را به پرواى از خداوندى که شریکى ندارد توصیه مىکنم و از خشم او باز مىدارم، فرمان خداى را مخالفت نکنید و حق را به اهلش برگردانید، سنّت رسول اللّه (ص) را پیروى کنید زیرا مخالفت با سنّت او مخالفت با خداوند است، خلافت را به اهل آن برگردانید و به آنانکه خلافت حق ایشان است تحویل دهید...» آنها در جواب گفتند: اگر على به خلافت رسد میان اهل شورا و دیگران به تساوى خواهد نگریست، بنابراین عثمان انتخاب مىشود...(2)
امیر مؤمنان حتى در میدان جنگ نیز براى هدایت متخلّفان و مخالفان از استدلال منطقى چشم پوشى نکرد و در جنگ جمل به فردى که نسبت به حقانیّت حضرت در مقابل طلحه و زبیر و عائشه تردید داشت فرمود: حق را با افراد نمىتوان شناخت، تو اوّل حق را بشناس آنگاه افراد را با آن مقایسه کن... 2- پند و اندرز
گاه امیرالمؤمنین با مجرمان و متخلّفان از در موعظه و پند وارد مىشود این بخش را چون در ضمن روش موعظه توضیح دادهایم، از آن گذر نموده فقط به ذکر گوشههایى از پند آن حضرت به کسانى که او را تنها گذارده و این جرم بزرگ را مرتکب شدند بسنده مىکنیم: اى مردم! مهار بار سنگین گناهان را رها کنید، امام خود را تنها مگذارید، که در آینده خود را سرزنش مىکنید. خود را در آتش فتنههایى که پیشاپیش افروختهاید نیفکنید راه خود گیرید، و از راهى که به سوى فتنهها کشانده مىشود دورى کنید. به جانم سوگند که مؤمن در شعله آن فتنهها نابود نشود... همانا من در میان شما چونان چراغ درخشنده در تاریکى هستم، که هر کس به آن روى مىآورد از نورش بهرهمند مىگردد. اى مردم سخنان مرا بشنوید، و بخوبى حفظ کنید، گوش دل خود را باز کنید تا گفتههاى مرا بفهمید.(3)
و همچنین على(ع) هنگام عبور از بازار با خواندن آیات الهى سعى داشت مردم را پند و اندرز دهد، مردى به نام ذاذان نقل مىکند که «امیرمؤمنان در بازارها بدون همراه مىگذشت، گمشدگان را راهنمایى مىکرد، ناتوان را کمک مىکرد و چون به فروشندگان و بقّالها مىرسید، قرآن را در برابرشان مىگشود و این آیه را تلاوت مىکرد: آن سراى آخرت است که آن را براى کسانى که قصد برترى جویى و فساد انگیزى در زمین ندارند، قرار دادیم و عاقبت از آن پرهیز کاران است(4)»(5). 3- تألیف قلوب با کمکهاى اقتصادى
برخى منحرفان و خلافکاران هستند که تربیت آنها نیاز به کمکهاى مادى دارد تا قلب آنها جلب شده، هدایت یابند. پیامبر اکرم یک بخش از بیت المال را به این امر اختصاص داده بود، چنان که امام هفتم (ع) مىفرماید: «آنان گروهى بودند که خدا را به یگانگى پذیرفته بودند و عبادت غیر خدا را رها کرده بودند ولى این شناخت که محمد(ص) رسول خداست در قلوبشان وارد نشده بود. رسول خدا(ص) با آنان الفت مىگرفت، تعلیمشان مىداد و براى این که شناخت پیدا کنند با آنها سخن مىگفت و قسمتى از صدقات را به ایشان اختصاص داد تا شناخت و تمایل (به دین خداوند) پیدا کنند.»(6)
انسان بنده احسان است ممکن است انسان با احسانى مجرمى را براى همیشه هدایت کند، امیرمؤمنان از کسانى است که از این طریق بهره برد و انسانهاى زیادى را هدایت و تربیت نمود، ابن عباس در تفسیر آیه شریفه «رجالٌ لاتلهیهم تجارةٌ ولابیعٌ عن ذکر اللّه»(7) مىگوید به خدا سوگند منظور از این آیه شریفه، امیرمؤمنان(ع) است. روزى رسول خدا(ص) سیصد دینار به على هدیه کرد. على(ع) گفت: من دینارها را گرفتم و با خود گفتم: به خدا سوگند، امشب با این دینارها صدقهاى خواهم داد که خداوند از من بپذیرد. چون نماز عشاء را با رسول خدا(ص) گزاردم. از مسجد بیرون رفتم زنى از من درخواست کمک کرد و من صد دینار به او دادم. فردا صبح چون به میان مردم آمدم، دیدم آنان به همدیگر مىگویند، على دیشب صد دینار به زنى بدکاره کمک کرده است. بشدّت ناراحت شدم و فردا شب چون نماز را خواندم صد دینار را برداشته از مسجد خارج شدم و با خود گفتم به خدا سوگند، صدقهاى خواهم داد که خداوند از من بپذیرد. مردى را دیدم و دینارها را به وى دادم، فردا صبح اهل مدینه مىگفتند على دیشب به مرد دزد صدقه داده است. من باز در اندوهى شدید فرو رفتم و به خود گفتم امشب صدقهاى خواهم داد که خدا از من بپذیرد. بعد از نماز صد دینار به مردى دادم که فرداى آن روز مردم گفتند: على دیشب به مرد ثروتمند صدقه داده... نزد پیامبر اکرم(ص) رفتم، فرمود: این جبرئیل است که به تو مىگوید: همانا خداوند عزّ و جلّ صدقات تو را پذیرفته است و عملت را پاک و پاکیزه ساخت آن صد دینار شب اوّل به دست زنى فاسد رسید، به خانهاش برگشت، از فساد توبه کرد، همان صد دینار را سرمایه خود قرار داد و الآن در جستجوى شوهرى است که با وى ازدواج کند. صد دینار شب دوم به دست دزدى رسید، دزد با گرفتن صد دینار به خانه برگشت. از دزدى توبه کرد و با همان صد دینار به تجارت مشغول است صد دینار سوم به دست مرد ثروتمندى رسید که چندین سال زکات مالش را نپرداخته بود او نیز با گرفتن صد دینار از تو، به خانهاش برگشت و خویش را سرزنش کرد و گفت: من چقدر بخیل و خسیسم. على(ع) که ثروتى ندارد صد دینار صدقه مىدهد ولى سالها است که خداى زکات را بر من واجب کرده است و من آن را نپرداختم. سپس مرد ثروتمند حساب مال خویش را رسیدگى کرد و زکات مالش را پرداخت...(8)
امیرمؤمنان علاوه بر رفتار، در سخنانش نیز روى این روش تأکید نموده است از جمله فرمود:
«اصلح المسىء بحسن فعالک و دلّ على الخیر بجمیل مقالک؛ بد کار را با رفتار نیک اصلاح نما و با زیبا و خوب سخن گفتن او را به کار خیر راهنمائى کن.»(9)
و همچنین فرمود: «عاتب اخاک بالاحسان الیه، و اردد شرّه بالانعام علیه؛ سرزنش و ملامت کن برادر خود را (که به تو اهانت کرده) با احسان نمودن به او، و شرّ او را با هدیه دادن بر طرف(10) کن.»
البته این شیوه اختصاص به امیرالمؤمنین نداشت تمام امامان معصوم ما یکى از روشهاى هدایت گناهکاران و مجرمان را تألیف قلوب و کمکهاى اقتصادى مىدانستند، ولى على(ع) بر این روش بیشتر تکیه داشت. از امام صادق(ع) نقل شده است که مردى را نزد امیرمؤمنان آوردند که استمنا کرده بود. امیرمؤمنان(ع) اوّل او را تأدیب نمود، سپس از بیت المال هزینه ازدواج وى را فراهم کرد و او را همسر داد(11) و بدینوسیله همیشه او را از جرم و ارتکاب آن نجات بخشید. 4- تشویق هدایت شدگان
مواردى لازم است براى برخورد با مجرم، طرف مقابل او را تشویق نمود، شاگردى که خوب درس نمىخواند با تشویق کسى که نمره عالى آورده مىشود زمینه درس خواندن او را فراهم، نموده، با تشویق کسى که اعتیاد را ترک کرده مىتوان معتادان دیگر را وادار به ترک اعتیاد نمود، و همین طور در گناهان دیگر، على(ع) در این زمینه دستور کلّى مىدهد و مىفرماید: «ازجر المسىء بثواب المحسن؛ بدکار را با پاداش دادن به نیکوکار از کار بد باز دار (و زجر بده).»(12)
ابن اشهب نخعى از امیرمؤمنان(ع) نقل مىکند که فرمود: «من دخل فى الاسلام طائعاً و قرء القرآن ظاهراً فله فى کلّ سنةٍ مأتا دینارٍ فى بیت مال المسلمین؛ سالانه دویست دینار از بیت المال مسلمین، از آن کسى است که به اختیار خویش اسلام آورد و قرآن را آشکارا بخواند.»(13)
اگر چنین تشویقهایى در سطح جامعه گسترش یابد جلوى خیلى از جرمها گرفته مىشود. 5 - مهربانى و ملامت نکردن مجرمان
روش دیگرى که امیرمؤمنان در نهج البلاغه بدان پرداخته عدم ملامت و این که گناه او را به رخ او نکشند، چون ملامت باعث لجاجت در نتیجه باعث افزایش جرم مىشود بلکه با گناهکار مهربانى و ترحم کند على(ع) در این زمینه مىفرماید:«به کسانى که گناه ندارند و از سلامت دین برخوردارند سزاوار است که:« ان یرحموا اهل الذّنوب و المعصیة؛ به گناهکاران ترحم کنند، و شکر این نعمت گذارند، که شکر گزارى آنان را از عیب جویى دیگران بازدارند، چرا و چگونه آن عیب جو، عیب برادر خویش گوید؟ و او را به بلایى که گرفتار است سرزنش مىکند؟ آیا به خاطر ندارد که خدا چگونه او را بخشید و گناهان او را پرده پوشى فرمود؟ چگونه دیگرى را بر گناهى سرزنش مىکند که همانند آن را مرتکب شده! یا گناه دیگرى انجام داده که از آن بزرگتر است؟ به خدا سوگند! گرچه خدا را در گناهان بزرگ عصیان نکرده و تنها گناه کوچکى مرتکب شده باشد، امّا جرأت او بر عیبجویى از مردم، خود گناه بزرگترى است.
اى بنده خدا، در گفتن عیب کسى شتاب مکن، شاید خدایش بخشیده باشد، و برگناهان کوچک خود ایمن مباش، شاید بر آنها کیفر شوى! پس هر کدام از شما که به عیب کسى آگاه است به خاطر آنچه که از عیب خود مىداند باید از عیبجوئى دیگران خوددارى کند.»(14) 6- برخورد آرام
گاه ممکن است مهربانى، و یا عدم ملامت کار ساز نباشد براى تربیت گناهکار نیاز است که برخورد مستقیم شود، منتهى در گام اول باید برخورد با آرامى همراه باشد.
رسول اکرم(ص) در سفر حج، هنگام رفتن به عرفات، اسامة بن زید را پشت سر خود بر مرکب سوار کرد و چون وقوف در صحراى عرفات به پایان رسید و خواستند به طرف مشعر الحرام کوچ کنند فضل بن عباس را که جوان بسیار خوش سیما و زیبایى بود پشت خود بر مرکب جاى داد. در همین هنگام عربى همراه با خواهرش، که او نیز از زیباترین زنان عرب بود، جلو رسول اکرم(ص) را گرفت و سؤالاتى از آن حضرت کرد. حضرت به پاسخ گفتن مشغول شد ناگهان متوجه شد که فضل به آن زن عرب چشم دوخته است. پس با آرامى دستش را به صورت او گذاشته صورتش را برگرداند و مانع نگاه کردن او شد و به سخن خویش ادامه داد. فضل از زاویه دیگر، باز به نگاه کردن خویش به آن زن ادامه داد. وقتى رسول خدا(ص) از پاسخ دادن فراغت یافت، به فضل فرمود: «آیا نمىدانى این روزها ایّام شمرده شده و مشخص شدهاى هستند که هیچ مردى در این ایّام چشم خویش و زبان و دست خود را (از حرام) باز نمىدارد مگر آن که خداوند همانند ثواب حج سال آینده را برایش مىنویسد.»(15)
على (ع) نیز با این شیوه برخورد مىکرد، روزى حضرت در رحبه کوفه نشسته بود یکى از فرزندانش را دید که با لباسى از خز و گردنبندى از طلا خارج شد (و مى دانیم که اسلام استفاده از زیور طلا براى مردان را حرام شمرده است) حضرت سؤال کرد: آیا این شخص فرزند من است گفتند: آرى، حضرت او را صدا زد و لباس او را پاره کرد و گردنبندش را قطعه قطعه ساخت.(16) گرفتن لباسها
امیرمؤمنان از مأموریت یمن با گروهى از مردم و با مقدارى از اموال، که باید خدمت رسول اکرم(ص) برده مىشد، به طرف مدینه حرکت کرد. چون آن روزها با ایّام حج مصادف بود رسول خدا(ص) براى حج به مکه رفته بود، على(ع) نیز آهنگ مکّه کرد. نزدیکى مکّه شور اشتیاق زیارت رسول خدا(ص) امیرمؤمنان را بىتاب ساخت، مردى را به سرپرستى قافله، گماشت و خود به سرعت به طرف مکّه حرکت کرد، چون به مکّه رسید و رسول اکرم(ص) را دیدار کرد، دوباره سراغ قافله آمد ولى با کمال شگفتى مشاهده کرد که همه افراد قافله لباسهاى بیت المال را پوشیدهاند، حضرت به نماینده خود فرمود: واى برتو این چه وضعیتى است؟ آن مرد جواب داد لباس نو و زیبا بر تن اینان کردم تا هنگام ورود خوش قیافه باشند. حضرت فرمود: واى بر تو قبل از آن که اموال به دست رسول خدا(ص) برسد (و او اجازه مصرف بدهد)؟ سپس خود لباسها را از تن افراد بیرون و در کیسهاى پنبهاى ریخت و خدمت رسول خدا(ص) آورد.
همراهانش شکایت على(ع) را به پیامبر بردند، حضرت پیامبر فرمود: از على شکایت نکنید زیرا او در امور الهى خشن و سخت گیر است.(17) 7- برخورد شدیدتر
ممکن است جرم در حدّى باشد که یک برخورد نرم و ملایم کارساز نباشد بلکه براى اصلاح و تربیت خلافکار و مجرم برخورد شدیدى لازم است که این مسأله نیز در نهج البلاغه و رفتار على(ع) مورد سفارش و استفاده قرار گرفته است از جمله: نامه حضرت است به مصقلة بن هیبرة الشیبانى، فرماندار اردشیر خرّه (فیروز آباد) از شهرهاى فارس ایران که در سال 38 هجرى نوشته شد، در آن نامه مىفرماید: «گزارشى از تو به من دادند اگر چنان کرده باشى، خداى خود را به خشم آوردهاى و امام خویش را نافرمانى کردهاى، خبر رسید که تو غنیمت مسلمانان را که نیزه و اسب هاشان گرد آورده، و با ریخته شدن خون هایشان به دست آمده، به اعرابى که خویشاوندان تواند و تو را برگزیدند، مىبخشى! به خدایى که دانه را شکافت، و پدیدهها را آفرید، اگر این گزارش درست باشد، در نزد من خوار شده، و منزلت تو سبک گردیده است! پس حق پروردگارت را سبک مشمار، و دنیاى خود را با نابودى دین آباد نکن، که زیانکارترین انسانى. آگاه باش، حق مسلمانانى که نزد من یا پیش تو هستند در تقسیم بیت المال مساوى است، همه باید نزد من آیند و سهم خود را بگیرند.»(18)
و همچنین به منذر بن جارود عبدى، که در فرماندارى خود خیانتى مرتکب شد، نوشت: «...همانا شایستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبین، و گمان کردم همانند پدرت مىباشى(19) و راه او را مىروى ناگهان به من خبر دادند، که در هواپرستى چیزى فروگذار نکرده، و توشهاى براى آخرت خود باقى نگذاشتهاى، دنیاى خود را با تباه کردن آخرت آباد مىکنى، و براى پیوستن با خویشاوندانت از دین خدا بریدهاى، اگر آنچه به من گزارش رسیده درست باشد، شتر خانهات، و بند کفش تو، از تو با ارزشتر است، وکسى که همانند تو باشد، نه لیاقت پاسدارى از مرزهاى کشور را دارد، و نه مىتواند کارى را به انجام رساند، یا ارزش او بالا رود، یا شریک در امانت باشد یا از خیانتى دور ماند پس چون این نامه به دست تو رسد، نزد من بیا...»(20) در این موارد چون پاى بیت المال مسلمین در بین بوده حضرت این گونه شدید برخورد مىکرد که هم طرف را عزل مىکرد و هم ملامت و سرزنش. 8 - تنبیه بدنى
بحثى امروز مطرح است که آیا در تربیت کودک، مجرمان، خلافکاران، تنبیه بدنى و مجازات سنگین روا است یا نه؟ برخى از روشنفکران با تأثّر از فرهنگ تبلیغاتى غرب برخى برنامههاى تأدیبى و مجازاتهاى بدنى در اسلام را زیر سؤال برده و آن را نوعى خشونت تلقى نمودهاند، مخصوصاً مسأله قصاص و اعدام را و حال آن که همین غرب مخصوصاً خود آمریکا در برنامه اعدام از تمامى کشورها جلوتر است با این حال برنامههاى قصاص اسلام را که قرآن باعث حیات و حفظ جامعه مىداند زیر سؤال مىبرند، به این آمار توجّه کنید. بر اساس آمار به دست آمده از 70 کشور جهان، دو سوّم موارد اعدام شده افراد زیر 18 سال طى سال گذشته در آمریکا صورت گرفته است(21) این آمار نشان مىدهد که تبلیغات آنها علیه اسلام از باب تخریب است نه از نوعى بشر دوستى.
بهرحال در این شکّى نیست که در اسلام بر حفظ امنیت و حیات معنوى جامعه هم مجازات اعدام و قصاص را در مواردى روا دانسته (هرچند عفو از صاحبان دم و اولیاء مقتول را بهتر دانسته) و هم مجازات بدنى را تحت عنوان حدود در مورد قذف و شرب خمر و...تجویز نموده و هم تنبیه بدنى را به عنوان تعزیر و یا تأدیب در مواردى بیان نموده است، از جمله در مورد تأدیب همسر در مسأله خاص رابطه زن و شوهرى روا دانسته، در سیره امیرمؤمنان و نهج البلاغه نیز مواردى دیده مىشود که براى تربیت خلافکار مجرم و یا حتى کودک از تنبیه بدنى استفاده شده و یا روا شمرده شده است، این نشان مىدهد که در برخى موارد براى تکمیل تربیت، و یا جلوگیرى از تکرار جرم تنبیه بدنى نیز لازم است به نمونه هایى در این زمینه توجّه نمائید.
1- پیامبر اسلام فرمود: فرزندان را از هفت سالگى به نماز عادت دهید، و از ده سالگى مىتوانید تأدیب کنید (اگر نماز را ترک گفتند).(22)
2- على (ع) فرمود:« استصلاح الاخیار باکرامهم و الاشرار بتأدیبهم؛ نیکان را باگرامى داشتن اصلاح (و تربیت) کنید و بدان را با تأدیب( و تنبیه).»(23)
3- تنبیه خرما فروش: امیرمؤمنان وارد بازار خرما فروشان شد،
زنى را مشاهده کرد که مىگریست و با مردى خرما فروش بحث مىکرد، حضرت به زن فرمود: چه شده است؟
زن عرض کرد: اى امیرمؤمنان، من از این مرد خرما خریدهام ولى خرماى زیرین، خرماى پست و بىارزش است و همانند خرماى رویین که من دیده بودم نیست. حضرت به مرد خرما فروش فرمود: پول این زن را پس بده. ولى مرد خرما فروش قبول نکرد، حضرت سه بار تکرار کرد ولى باز هم فروشنده نپذیرفت، پس حضرت با شلاق خویش او را کتک زد تا پول زن را پس داد.»(24)
4- تنبیه مرد قصه گو: امیر مؤمنان مرد قصّه گو را در مسجد دید که با گفتن قصه مانع و مزاحم نماز مردم بود و با داستانهاى بىارزش باعث اتلاف وقت آنها مىشد. پس حضرت با شلاقى که در دست داشت، او را تنبیه کرد و از مسجد بیرون راند.(25)
5 - نهى از بدعت: روزى امیرمؤمنان (ع) مردى را در مسجد مشاهده کرد که قبل از رسیدن وقت، مشغول خواندن نماز نافله ظهر بود. این نمازى بود که برخى بدعت گزارى کرده و آن را «صلاة الضحى» مىنامیدند. حضرت با شلاق به پهلوى او اشاره کرد. آرام به پهلوى او نواخت و فرمود: «نماز توبه کنندگان (و نافله ظهر) را تباه کردى (قبل از وقت خواندى) خداى تو را تباه کند.»(26)
6- تنبیه مردم آزار: مردى به نام زرین مىگوید: در شهر کوفه در محل وضو گرفتن، مشغول وضو بودم، مردى را مشاهده کردم که کفشهاى خود را در آورد، شلاق خویش را بالاى کفشهایش گذاشت، سپس نزدیکتر آمد و شروع به وضو گرفتن کرد. من به او فشار آوردم تا این که بر اثر فشار من روى دستهایش افتاد، سپس برخاست و وضویش را کامل کرد، آنگاه سهبار با شلاق بر سر من کوبید و فرمود: بپرهیز از این که دیگران را با فشار دادن کنار بزنى، عضوى از آنان را بشکنى و مجبور شوى غرامت آن را بپردازى. از مردم سؤال کردم: این مرد کیست؟ گفتند او امیرمؤمنان(ع) بود. من به سوى حضرت رفتم تا عذرخواهى کنم ولى آن حضرت توجهى نکرد.(27)
7 - برخورد بسیار شدید: گاه براى دفع منکر و از بین بردن ان و تربیت مجرم نیاز به برخورد شدید است. در اینجا است که رحم دلى و اظهار عواطف و احساسات بىجا بىاعتنایى به دستورات الهى است و نشان دهنده برگزیدن هواى نفس بر حکم خداست. از این رو معصومین(ع) که مظهر رحمت الهى هستند و در بعد احساس و عاطفه انسانى، همچون سایر ابعاد کاملترین افرادند، در این گونه موارد از هرگونه اظهار ترحم و احساسات عاطفى خوددارى کرده، شدیدترین برخوردها را با گناهکاران داشتهاند. اگرچه گناه این گناهکاران احترام و اظهار محبت بیش از اندازه و نسبت خدا بودن به امیر مؤمنان (ع) باشد. امام صادق(ع) مىفرماید: گروهى نزد امیرمؤمنان رسیدند و گفتند: السلام علیک یا ربّنا، سلام بر تو اى پروردگار ما. امیرمؤمنان(ع) از آنان خواست از این عقیده و گفتار خود توبه کنند. ولى نصیحت امیرمؤمنان(ع) کارگر نیفتاد و آنان حاضر به توبه نشدند. پس امیرمؤمنان(ع) فرمان داد دو گودال در کنار هم حفر کردند و آنها را به وسیله کانالى به هم وصل کردند آنگاه این گروه را در یکى از آنها قرار داد و در یک گودال آتش برافروخت تا بر اثر دود ناشى از آتش مردند.(28)
در واقعهاى نظیر آنچه گذشت نیز حضرت امیر(ع) این مجازات را اجرا کرد. امام باقر(ع) فرمودند: عدهاى را خدمت امیرالمؤمنین(ع) آوردند که ادّعا مىکردند و مىگفتند: اى على تو خداى ما هستى؟ حضرت على(ع) آنان را وادار به توبه کردند و چون نپذیرفتند آنها را به همان کیفیت که در بالا گذشت به هلاکت رساند.(29)
و همین طور درباره خوارج که حضرت آنها را بارها نصیحت و پند داد در آنها اثر نکرد در خطبه هشدار شدیدى داد به آنها آنجا که فرمود: شما را از آن مىترسانم! مبادا صبح کنید در حالى که جنازههاى شما در اطراف رود نهروان(30) و زمین پست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن که برهان روشنى از پروردگار، و حجّت و دلیل قاطعى داشته باشید، از خانهها آواره گشته و بدام قضا گرفتار شده باشید، من شما را از این حکمیّت نهى کردم، ولى با سرسختى مخالفت کردید، تا به دلخواه شما کشانده شوم شما اى بى خردان اى ناکسان... من که این فاجعه را به بار نیاوردم و هرگز زیان شما را نخواستم».(31) ولى سخنان حضرت در آنها اثر نگذاشت بلکه آنها دست به طغیان زدند، امنیّت راهها را سلب کردند، غارتگرى و آشوب را پیشه کردند مىخواستند حکومت وقت را از پاى درآورند. اینجا دیگر جاى گذشت و آزاد گذاشتن نبود زیرا مسأله اظهار عقیده نیست اخلال به اجتماع است... لذا على(ع) آنان را تعقیب کرد و در کنار نهروان با آنان رو در رو قرار گرفت. باز هم خطابه خواند و نصیحت کرد و اتمام حجّت نمود. آنگاه پرچم امان را به دست ابو ایّوب انصارى داد و فرمود هر کس در سایه آن قرار گرفت در امان است ازدوازده هزار نفر هشت هزارشان برگشتند و بقیه سرسختى نشان دادند حضرت همه را جز ده نفر از دم شمشیر گذراند.(32) و فرمود: «فانّى فقأت عین الفتنة و لم یکن لیجترى علیها احدٌ غیرى بعد ان ماج غیهبها و اشتدّ طلبها؛ من بودم که چشم این فتنه را کندم غیر از من احدى جرأت چنین کارى را نداشت پس از آنکه موج دریاى تاریکى و شبهه ناکى آن بالا گرفته بود و «هارى» آن فزونى یافته بود.»(33) گاهى حفظ جامعه و نسل اسلامى نیاز به چنین جراحیهاى سنگینى دارد که جز متخصص ماهر و با ایمانى جز على جرأت چنین جرّاحى را ندارد، على با این عملش حیات هشت هزار نفر را و جامعه آن روزى را بلکه حیات جامعه اسلامى آن روز و بشریت را خرید، لذا دستور داد بعد از من کسى حق ندارد خوارج را بکشد، چنان که فرمود: «لاتقاتلوا الخوارج بعدى فلیس من طلب الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فادرکه؛ خوارج را پس از من دیگر نکشید، زیرا آن کس که حق را مىجوید و خطا مىرود همانند آن کس نیست که باطل را مىجوید و آن را مىیابد.»(34)
آنچه بیان شد مراحل و مراتب تربیت و برخورد با مجرمان و خلافکاران و...بود، نکته در خور دقّت این است که در کجا از کدامیک از این روشها استفاده شود نیاز به شناخت مسائل اسلامى، و شناخت شیوههاى تربیتى دارد. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. ابو على طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 182. 2. احتجاج، ج 1، ص 230. 3. سوره قصص، آیه 83. 4. امر به معروف نهى از منکر، سید محمود مدنى بجستانى، قم، نشر معروف، 1376، ص 108 و 109. 5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 187، ص 368. 6. وسائل الشیعه، ج 6، ص 145. 7. سوره نور، آیه 37. 8. بحارالانوار، ج 41، ص 28. 9. محمدى رى شهرى، منتخب میزان الحکمه، دارالحدیث قم، 1382، ص 19 حدیث 158 و غررالحکم شماره 2304. 10. بحارالانوار، ج 78، ص 82 و منتخب میزان الحکمه، ص 19 روایت 157. 11. وسائل الشیعه، ج 18، ص 574. 12. نهج البلاغه، همان، حکمت 177، ص 666. 13. وسائل الشیعه، همان، ج 4، ص 838. 14. نهج البلاغه، همان، خطبه 140، ص 258. 15. مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى، ج 2، ص 8 و کتاب امر به معروف و نهى از منکر، همان، ص 134. 16. موسوعة کلمات الامام الحسین، سازمان تبلیغات اسلامى، ص 730. 17. بحارالانوار، ج 41، ص 116. 18. نهج البلاغه، همان، ص 550، نامه 43. 19. جارود پدر منذر در سال نهم هجرت خدمت پیامبر آمد و مسلمان شد، و فردى صالح و شایسته بود امام(ع) او را والى استخر فارس کرد که در سال 21 در جنگ فارس شهید شد. 20. همان، نامه 71، ص 614. 21. افق حوزه، شماره 29، 6/5/1382 ص 4 و اصغر جدائى، آمارها پرده بر مىدارند، ص 193. 22. منتخب میزان الحکمه، همان، ص 18 روایت 151 و کنزالعمال، حدیث 4533. 23. همان، ص 19، روایت 156. 24. وسائل الشیعه، ج 12، ص 419. 25. همان، ج 3، ص 515. 26. همان، ص 75 و بحارالانوار، ج 85، ص 156. 27. وسائل الشیعه، ج 18، ص 583. 28. بحار الانوار، ج 40، ص 300 و 301. 29. همان. 30. نهروان دامنه رودخانهاى در نزدیکى کوفه، در کنار صحرارى «حروراء» میان کوفه و بغداد است لذا به خوارج «حروریّه» گفته مىشود، و رئیس آنها حرقوص بن زهیر بود که به «ذوالثدیه» معروف شد. 31. نهج البلاغه، همان، ص 88، خطبه 36. 32. ر - ک الامامة و السیاسة، ص 141 - 143 و کامل مبرد ج2، و جاذبه و دافعه على، مرتضى مطهرى، ص 133 و نهجالبلاغه، همان خطبه 59، ص 108. 33. همان، خطبه 93، ص 172. 34. نهج البلاغه، خطبه 61، ص 110.
یکى از شیوههاى برخورد با خلافکاران گفتگوى طرفین و استدلال منطقى است از این شیوه شخص پیامبر(ص) و امامان معصوم از جمله امیرمؤمنان(ع) استفاده برده است.
از جمله وقتى پیامبر اکرم(ص) از دنیا رفت و امیرمؤمنان به کار تجهیز او مشغول شد، اندکى از مردم در سقیفه گرد آمدند و با زیر پا گذاشتن بیعتهاى مکرّر با على(ع) به فکر تعیین خلیفه رسول خدا افتادند، پس از جریانات مفصّلى با ابوبکر بیعت کردند و به مسجد آمده مردم را اجبار به بیعت با وى نمودند از على(ع) نیز خواستند که با او بیعت کند. حضرت براى بازداشتن آنان از منکر بزرگ تغییر رهبرى الهى امت و دعوت آنان به راه صحیح یعنى امامت و ولایت شروع به استدلال کرد و حقّانیت خویش، و ویژگىهاى خو و بیعت غدیر را به یادشان آورد. با این بیان امیرمؤمنان(ع) فریادها بالا گرفت و عمر که احساس مىکرد ممکن است مردم گرد على(ع) جمع شده سخنانش را بپذیرند، مجلس را برهم زد و مردم را متفرق کرد.(1) همچنین در شوراى تعیین خلیفه، پس از درگذشت عمر بن خطاب، حضرت رو به اعضاى شورا نموده فرمود: سخنم را بشنوید، اگر حق بود بپذیرید و اگر باطل بود انکار کنید، سپس فضائل و ویژگیهاى خود را بیان کرد در هر مورد مخاطبان را سوگند مىداد و از آنان پاسخ مىطلبید. آنان نیز سخن حضرت را تأیید کردند، طبرسى در احتجاج صد مورد از این سوگندها را نقل نموده از آن جمله حضرت فرمود: شما را به خدا سوگند مىدهم آیا غیر از من کسى از شما هست که به دو قبله نماز گذارده باشد و در دو بیعت فتح و رضوان شرکت جسته باشد و همسرش سرور زنان جهانیان و دو فرزندش سرور جوانان اهل بهشت باشند؟ همگى پاسخ دادند: نه کسى غیر از تو نیست، سپس آن حضرت اعلمیّت خود، عصمت و پاکى خود، حوادث جنگ بدر و احد و... را بیان کرد و همگان را سوگند داد آنان نیز سخن آن حضرت را تصدیق کردند، آنگاه حضرت فرمود: «شما علیه خودتان اعتراف کردید و سخن پیامبرتان براى شما روشن شد. شما را به پرواى از خداوندى که شریکى ندارد توصیه مىکنم و از خشم او باز مىدارم، فرمان خداى را مخالفت نکنید و حق را به اهلش برگردانید، سنّت رسول اللّه (ص) را پیروى کنید زیرا مخالفت با سنّت او مخالفت با خداوند است، خلافت را به اهل آن برگردانید و به آنانکه خلافت حق ایشان است تحویل دهید...» آنها در جواب گفتند: اگر على به خلافت رسد میان اهل شورا و دیگران به تساوى خواهد نگریست، بنابراین عثمان انتخاب مىشود...(2)
امیر مؤمنان حتى در میدان جنگ نیز براى هدایت متخلّفان و مخالفان از استدلال منطقى چشم پوشى نکرد و در جنگ جمل به فردى که نسبت به حقانیّت حضرت در مقابل طلحه و زبیر و عائشه تردید داشت فرمود: حق را با افراد نمىتوان شناخت، تو اوّل حق را بشناس آنگاه افراد را با آن مقایسه کن... 2- پند و اندرز
گاه امیرالمؤمنین با مجرمان و متخلّفان از در موعظه و پند وارد مىشود این بخش را چون در ضمن روش موعظه توضیح دادهایم، از آن گذر نموده فقط به ذکر گوشههایى از پند آن حضرت به کسانى که او را تنها گذارده و این جرم بزرگ را مرتکب شدند بسنده مىکنیم: اى مردم! مهار بار سنگین گناهان را رها کنید، امام خود را تنها مگذارید، که در آینده خود را سرزنش مىکنید. خود را در آتش فتنههایى که پیشاپیش افروختهاید نیفکنید راه خود گیرید، و از راهى که به سوى فتنهها کشانده مىشود دورى کنید. به جانم سوگند که مؤمن در شعله آن فتنهها نابود نشود... همانا من در میان شما چونان چراغ درخشنده در تاریکى هستم، که هر کس به آن روى مىآورد از نورش بهرهمند مىگردد. اى مردم سخنان مرا بشنوید، و بخوبى حفظ کنید، گوش دل خود را باز کنید تا گفتههاى مرا بفهمید.(3)
و همچنین على(ع) هنگام عبور از بازار با خواندن آیات الهى سعى داشت مردم را پند و اندرز دهد، مردى به نام ذاذان نقل مىکند که «امیرمؤمنان در بازارها بدون همراه مىگذشت، گمشدگان را راهنمایى مىکرد، ناتوان را کمک مىکرد و چون به فروشندگان و بقّالها مىرسید، قرآن را در برابرشان مىگشود و این آیه را تلاوت مىکرد: آن سراى آخرت است که آن را براى کسانى که قصد برترى جویى و فساد انگیزى در زمین ندارند، قرار دادیم و عاقبت از آن پرهیز کاران است(4)»(5). 3- تألیف قلوب با کمکهاى اقتصادى
برخى منحرفان و خلافکاران هستند که تربیت آنها نیاز به کمکهاى مادى دارد تا قلب آنها جلب شده، هدایت یابند. پیامبر اکرم یک بخش از بیت المال را به این امر اختصاص داده بود، چنان که امام هفتم (ع) مىفرماید: «آنان گروهى بودند که خدا را به یگانگى پذیرفته بودند و عبادت غیر خدا را رها کرده بودند ولى این شناخت که محمد(ص) رسول خداست در قلوبشان وارد نشده بود. رسول خدا(ص) با آنان الفت مىگرفت، تعلیمشان مىداد و براى این که شناخت پیدا کنند با آنها سخن مىگفت و قسمتى از صدقات را به ایشان اختصاص داد تا شناخت و تمایل (به دین خداوند) پیدا کنند.»(6)
انسان بنده احسان است ممکن است انسان با احسانى مجرمى را براى همیشه هدایت کند، امیرمؤمنان از کسانى است که از این طریق بهره برد و انسانهاى زیادى را هدایت و تربیت نمود، ابن عباس در تفسیر آیه شریفه «رجالٌ لاتلهیهم تجارةٌ ولابیعٌ عن ذکر اللّه»(7) مىگوید به خدا سوگند منظور از این آیه شریفه، امیرمؤمنان(ع) است. روزى رسول خدا(ص) سیصد دینار به على هدیه کرد. على(ع) گفت: من دینارها را گرفتم و با خود گفتم: به خدا سوگند، امشب با این دینارها صدقهاى خواهم داد که خداوند از من بپذیرد. چون نماز عشاء را با رسول خدا(ص) گزاردم. از مسجد بیرون رفتم زنى از من درخواست کمک کرد و من صد دینار به او دادم. فردا صبح چون به میان مردم آمدم، دیدم آنان به همدیگر مىگویند، على دیشب صد دینار به زنى بدکاره کمک کرده است. بشدّت ناراحت شدم و فردا شب چون نماز را خواندم صد دینار را برداشته از مسجد خارج شدم و با خود گفتم به خدا سوگند، صدقهاى خواهم داد که خداوند از من بپذیرد. مردى را دیدم و دینارها را به وى دادم، فردا صبح اهل مدینه مىگفتند على دیشب به مرد دزد صدقه داده است. من باز در اندوهى شدید فرو رفتم و به خود گفتم امشب صدقهاى خواهم داد که خدا از من بپذیرد. بعد از نماز صد دینار به مردى دادم که فرداى آن روز مردم گفتند: على دیشب به مرد ثروتمند صدقه داده... نزد پیامبر اکرم(ص) رفتم، فرمود: این جبرئیل است که به تو مىگوید: همانا خداوند عزّ و جلّ صدقات تو را پذیرفته است و عملت را پاک و پاکیزه ساخت آن صد دینار شب اوّل به دست زنى فاسد رسید، به خانهاش برگشت، از فساد توبه کرد، همان صد دینار را سرمایه خود قرار داد و الآن در جستجوى شوهرى است که با وى ازدواج کند. صد دینار شب دوم به دست دزدى رسید، دزد با گرفتن صد دینار به خانه برگشت. از دزدى توبه کرد و با همان صد دینار به تجارت مشغول است صد دینار سوم به دست مرد ثروتمندى رسید که چندین سال زکات مالش را نپرداخته بود او نیز با گرفتن صد دینار از تو، به خانهاش برگشت و خویش را سرزنش کرد و گفت: من چقدر بخیل و خسیسم. على(ع) که ثروتى ندارد صد دینار صدقه مىدهد ولى سالها است که خداى زکات را بر من واجب کرده است و من آن را نپرداختم. سپس مرد ثروتمند حساب مال خویش را رسیدگى کرد و زکات مالش را پرداخت...(8)
امیرمؤمنان علاوه بر رفتار، در سخنانش نیز روى این روش تأکید نموده است از جمله فرمود:
«اصلح المسىء بحسن فعالک و دلّ على الخیر بجمیل مقالک؛ بد کار را با رفتار نیک اصلاح نما و با زیبا و خوب سخن گفتن او را به کار خیر راهنمائى کن.»(9)
و همچنین فرمود: «عاتب اخاک بالاحسان الیه، و اردد شرّه بالانعام علیه؛ سرزنش و ملامت کن برادر خود را (که به تو اهانت کرده) با احسان نمودن به او، و شرّ او را با هدیه دادن بر طرف(10) کن.»
البته این شیوه اختصاص به امیرالمؤمنین نداشت تمام امامان معصوم ما یکى از روشهاى هدایت گناهکاران و مجرمان را تألیف قلوب و کمکهاى اقتصادى مىدانستند، ولى على(ع) بر این روش بیشتر تکیه داشت. از امام صادق(ع) نقل شده است که مردى را نزد امیرمؤمنان آوردند که استمنا کرده بود. امیرمؤمنان(ع) اوّل او را تأدیب نمود، سپس از بیت المال هزینه ازدواج وى را فراهم کرد و او را همسر داد(11) و بدینوسیله همیشه او را از جرم و ارتکاب آن نجات بخشید. 4- تشویق هدایت شدگان
مواردى لازم است براى برخورد با مجرم، طرف مقابل او را تشویق نمود، شاگردى که خوب درس نمىخواند با تشویق کسى که نمره عالى آورده مىشود زمینه درس خواندن او را فراهم، نموده، با تشویق کسى که اعتیاد را ترک کرده مىتوان معتادان دیگر را وادار به ترک اعتیاد نمود، و همین طور در گناهان دیگر، على(ع) در این زمینه دستور کلّى مىدهد و مىفرماید: «ازجر المسىء بثواب المحسن؛ بدکار را با پاداش دادن به نیکوکار از کار بد باز دار (و زجر بده).»(12)
ابن اشهب نخعى از امیرمؤمنان(ع) نقل مىکند که فرمود: «من دخل فى الاسلام طائعاً و قرء القرآن ظاهراً فله فى کلّ سنةٍ مأتا دینارٍ فى بیت مال المسلمین؛ سالانه دویست دینار از بیت المال مسلمین، از آن کسى است که به اختیار خویش اسلام آورد و قرآن را آشکارا بخواند.»(13)
اگر چنین تشویقهایى در سطح جامعه گسترش یابد جلوى خیلى از جرمها گرفته مىشود. 5 - مهربانى و ملامت نکردن مجرمان
روش دیگرى که امیرمؤمنان در نهج البلاغه بدان پرداخته عدم ملامت و این که گناه او را به رخ او نکشند، چون ملامت باعث لجاجت در نتیجه باعث افزایش جرم مىشود بلکه با گناهکار مهربانى و ترحم کند على(ع) در این زمینه مىفرماید:«به کسانى که گناه ندارند و از سلامت دین برخوردارند سزاوار است که:« ان یرحموا اهل الذّنوب و المعصیة؛ به گناهکاران ترحم کنند، و شکر این نعمت گذارند، که شکر گزارى آنان را از عیب جویى دیگران بازدارند، چرا و چگونه آن عیب جو، عیب برادر خویش گوید؟ و او را به بلایى که گرفتار است سرزنش مىکند؟ آیا به خاطر ندارد که خدا چگونه او را بخشید و گناهان او را پرده پوشى فرمود؟ چگونه دیگرى را بر گناهى سرزنش مىکند که همانند آن را مرتکب شده! یا گناه دیگرى انجام داده که از آن بزرگتر است؟ به خدا سوگند! گرچه خدا را در گناهان بزرگ عصیان نکرده و تنها گناه کوچکى مرتکب شده باشد، امّا جرأت او بر عیبجویى از مردم، خود گناه بزرگترى است.
اى بنده خدا، در گفتن عیب کسى شتاب مکن، شاید خدایش بخشیده باشد، و برگناهان کوچک خود ایمن مباش، شاید بر آنها کیفر شوى! پس هر کدام از شما که به عیب کسى آگاه است به خاطر آنچه که از عیب خود مىداند باید از عیبجوئى دیگران خوددارى کند.»(14) 6- برخورد آرام
گاه ممکن است مهربانى، و یا عدم ملامت کار ساز نباشد براى تربیت گناهکار نیاز است که برخورد مستقیم شود، منتهى در گام اول باید برخورد با آرامى همراه باشد.
رسول اکرم(ص) در سفر حج، هنگام رفتن به عرفات، اسامة بن زید را پشت سر خود بر مرکب سوار کرد و چون وقوف در صحراى عرفات به پایان رسید و خواستند به طرف مشعر الحرام کوچ کنند فضل بن عباس را که جوان بسیار خوش سیما و زیبایى بود پشت خود بر مرکب جاى داد. در همین هنگام عربى همراه با خواهرش، که او نیز از زیباترین زنان عرب بود، جلو رسول اکرم(ص) را گرفت و سؤالاتى از آن حضرت کرد. حضرت به پاسخ گفتن مشغول شد ناگهان متوجه شد که فضل به آن زن عرب چشم دوخته است. پس با آرامى دستش را به صورت او گذاشته صورتش را برگرداند و مانع نگاه کردن او شد و به سخن خویش ادامه داد. فضل از زاویه دیگر، باز به نگاه کردن خویش به آن زن ادامه داد. وقتى رسول خدا(ص) از پاسخ دادن فراغت یافت، به فضل فرمود: «آیا نمىدانى این روزها ایّام شمرده شده و مشخص شدهاى هستند که هیچ مردى در این ایّام چشم خویش و زبان و دست خود را (از حرام) باز نمىدارد مگر آن که خداوند همانند ثواب حج سال آینده را برایش مىنویسد.»(15)
على (ع) نیز با این شیوه برخورد مىکرد، روزى حضرت در رحبه کوفه نشسته بود یکى از فرزندانش را دید که با لباسى از خز و گردنبندى از طلا خارج شد (و مى دانیم که اسلام استفاده از زیور طلا براى مردان را حرام شمرده است) حضرت سؤال کرد: آیا این شخص فرزند من است گفتند: آرى، حضرت او را صدا زد و لباس او را پاره کرد و گردنبندش را قطعه قطعه ساخت.(16) گرفتن لباسها
امیرمؤمنان از مأموریت یمن با گروهى از مردم و با مقدارى از اموال، که باید خدمت رسول اکرم(ص) برده مىشد، به طرف مدینه حرکت کرد. چون آن روزها با ایّام حج مصادف بود رسول خدا(ص) براى حج به مکه رفته بود، على(ع) نیز آهنگ مکّه کرد. نزدیکى مکّه شور اشتیاق زیارت رسول خدا(ص) امیرمؤمنان را بىتاب ساخت، مردى را به سرپرستى قافله، گماشت و خود به سرعت به طرف مکّه حرکت کرد، چون به مکّه رسید و رسول اکرم(ص) را دیدار کرد، دوباره سراغ قافله آمد ولى با کمال شگفتى مشاهده کرد که همه افراد قافله لباسهاى بیت المال را پوشیدهاند، حضرت به نماینده خود فرمود: واى برتو این چه وضعیتى است؟ آن مرد جواب داد لباس نو و زیبا بر تن اینان کردم تا هنگام ورود خوش قیافه باشند. حضرت فرمود: واى بر تو قبل از آن که اموال به دست رسول خدا(ص) برسد (و او اجازه مصرف بدهد)؟ سپس خود لباسها را از تن افراد بیرون و در کیسهاى پنبهاى ریخت و خدمت رسول خدا(ص) آورد.
همراهانش شکایت على(ع) را به پیامبر بردند، حضرت پیامبر فرمود: از على شکایت نکنید زیرا او در امور الهى خشن و سخت گیر است.(17) 7- برخورد شدیدتر
ممکن است جرم در حدّى باشد که یک برخورد نرم و ملایم کارساز نباشد بلکه براى اصلاح و تربیت خلافکار و مجرم برخورد شدیدى لازم است که این مسأله نیز در نهج البلاغه و رفتار على(ع) مورد سفارش و استفاده قرار گرفته است از جمله: نامه حضرت است به مصقلة بن هیبرة الشیبانى، فرماندار اردشیر خرّه (فیروز آباد) از شهرهاى فارس ایران که در سال 38 هجرى نوشته شد، در آن نامه مىفرماید: «گزارشى از تو به من دادند اگر چنان کرده باشى، خداى خود را به خشم آوردهاى و امام خویش را نافرمانى کردهاى، خبر رسید که تو غنیمت مسلمانان را که نیزه و اسب هاشان گرد آورده، و با ریخته شدن خون هایشان به دست آمده، به اعرابى که خویشاوندان تواند و تو را برگزیدند، مىبخشى! به خدایى که دانه را شکافت، و پدیدهها را آفرید، اگر این گزارش درست باشد، در نزد من خوار شده، و منزلت تو سبک گردیده است! پس حق پروردگارت را سبک مشمار، و دنیاى خود را با نابودى دین آباد نکن، که زیانکارترین انسانى. آگاه باش، حق مسلمانانى که نزد من یا پیش تو هستند در تقسیم بیت المال مساوى است، همه باید نزد من آیند و سهم خود را بگیرند.»(18)
و همچنین به منذر بن جارود عبدى، که در فرماندارى خود خیانتى مرتکب شد، نوشت: «...همانا شایستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبین، و گمان کردم همانند پدرت مىباشى(19) و راه او را مىروى ناگهان به من خبر دادند، که در هواپرستى چیزى فروگذار نکرده، و توشهاى براى آخرت خود باقى نگذاشتهاى، دنیاى خود را با تباه کردن آخرت آباد مىکنى، و براى پیوستن با خویشاوندانت از دین خدا بریدهاى، اگر آنچه به من گزارش رسیده درست باشد، شتر خانهات، و بند کفش تو، از تو با ارزشتر است، وکسى که همانند تو باشد، نه لیاقت پاسدارى از مرزهاى کشور را دارد، و نه مىتواند کارى را به انجام رساند، یا ارزش او بالا رود، یا شریک در امانت باشد یا از خیانتى دور ماند پس چون این نامه به دست تو رسد، نزد من بیا...»(20) در این موارد چون پاى بیت المال مسلمین در بین بوده حضرت این گونه شدید برخورد مىکرد که هم طرف را عزل مىکرد و هم ملامت و سرزنش. 8 - تنبیه بدنى
بحثى امروز مطرح است که آیا در تربیت کودک، مجرمان، خلافکاران، تنبیه بدنى و مجازات سنگین روا است یا نه؟ برخى از روشنفکران با تأثّر از فرهنگ تبلیغاتى غرب برخى برنامههاى تأدیبى و مجازاتهاى بدنى در اسلام را زیر سؤال برده و آن را نوعى خشونت تلقى نمودهاند، مخصوصاً مسأله قصاص و اعدام را و حال آن که همین غرب مخصوصاً خود آمریکا در برنامه اعدام از تمامى کشورها جلوتر است با این حال برنامههاى قصاص اسلام را که قرآن باعث حیات و حفظ جامعه مىداند زیر سؤال مىبرند، به این آمار توجّه کنید. بر اساس آمار به دست آمده از 70 کشور جهان، دو سوّم موارد اعدام شده افراد زیر 18 سال طى سال گذشته در آمریکا صورت گرفته است(21) این آمار نشان مىدهد که تبلیغات آنها علیه اسلام از باب تخریب است نه از نوعى بشر دوستى.
بهرحال در این شکّى نیست که در اسلام بر حفظ امنیت و حیات معنوى جامعه هم مجازات اعدام و قصاص را در مواردى روا دانسته (هرچند عفو از صاحبان دم و اولیاء مقتول را بهتر دانسته) و هم مجازات بدنى را تحت عنوان حدود در مورد قذف و شرب خمر و...تجویز نموده و هم تنبیه بدنى را به عنوان تعزیر و یا تأدیب در مواردى بیان نموده است، از جمله در مورد تأدیب همسر در مسأله خاص رابطه زن و شوهرى روا دانسته، در سیره امیرمؤمنان و نهج البلاغه نیز مواردى دیده مىشود که براى تربیت خلافکار مجرم و یا حتى کودک از تنبیه بدنى استفاده شده و یا روا شمرده شده است، این نشان مىدهد که در برخى موارد براى تکمیل تربیت، و یا جلوگیرى از تکرار جرم تنبیه بدنى نیز لازم است به نمونه هایى در این زمینه توجّه نمائید.
1- پیامبر اسلام فرمود: فرزندان را از هفت سالگى به نماز عادت دهید، و از ده سالگى مىتوانید تأدیب کنید (اگر نماز را ترک گفتند).(22)
2- على (ع) فرمود:« استصلاح الاخیار باکرامهم و الاشرار بتأدیبهم؛ نیکان را باگرامى داشتن اصلاح (و تربیت) کنید و بدان را با تأدیب( و تنبیه).»(23)
3- تنبیه خرما فروش: امیرمؤمنان وارد بازار خرما فروشان شد،
زنى را مشاهده کرد که مىگریست و با مردى خرما فروش بحث مىکرد، حضرت به زن فرمود: چه شده است؟
زن عرض کرد: اى امیرمؤمنان، من از این مرد خرما خریدهام ولى خرماى زیرین، خرماى پست و بىارزش است و همانند خرماى رویین که من دیده بودم نیست. حضرت به مرد خرما فروش فرمود: پول این زن را پس بده. ولى مرد خرما فروش قبول نکرد، حضرت سه بار تکرار کرد ولى باز هم فروشنده نپذیرفت، پس حضرت با شلاق خویش او را کتک زد تا پول زن را پس داد.»(24)
4- تنبیه مرد قصه گو: امیر مؤمنان مرد قصّه گو را در مسجد دید که با گفتن قصه مانع و مزاحم نماز مردم بود و با داستانهاى بىارزش باعث اتلاف وقت آنها مىشد. پس حضرت با شلاقى که در دست داشت، او را تنبیه کرد و از مسجد بیرون راند.(25)
5 - نهى از بدعت: روزى امیرمؤمنان (ع) مردى را در مسجد مشاهده کرد که قبل از رسیدن وقت، مشغول خواندن نماز نافله ظهر بود. این نمازى بود که برخى بدعت گزارى کرده و آن را «صلاة الضحى» مىنامیدند. حضرت با شلاق به پهلوى او اشاره کرد. آرام به پهلوى او نواخت و فرمود: «نماز توبه کنندگان (و نافله ظهر) را تباه کردى (قبل از وقت خواندى) خداى تو را تباه کند.»(26)
6- تنبیه مردم آزار: مردى به نام زرین مىگوید: در شهر کوفه در محل وضو گرفتن، مشغول وضو بودم، مردى را مشاهده کردم که کفشهاى خود را در آورد، شلاق خویش را بالاى کفشهایش گذاشت، سپس نزدیکتر آمد و شروع به وضو گرفتن کرد. من به او فشار آوردم تا این که بر اثر فشار من روى دستهایش افتاد، سپس برخاست و وضویش را کامل کرد، آنگاه سهبار با شلاق بر سر من کوبید و فرمود: بپرهیز از این که دیگران را با فشار دادن کنار بزنى، عضوى از آنان را بشکنى و مجبور شوى غرامت آن را بپردازى. از مردم سؤال کردم: این مرد کیست؟ گفتند او امیرمؤمنان(ع) بود. من به سوى حضرت رفتم تا عذرخواهى کنم ولى آن حضرت توجهى نکرد.(27)
7 - برخورد بسیار شدید: گاه براى دفع منکر و از بین بردن ان و تربیت مجرم نیاز به برخورد شدید است. در اینجا است که رحم دلى و اظهار عواطف و احساسات بىجا بىاعتنایى به دستورات الهى است و نشان دهنده برگزیدن هواى نفس بر حکم خداست. از این رو معصومین(ع) که مظهر رحمت الهى هستند و در بعد احساس و عاطفه انسانى، همچون سایر ابعاد کاملترین افرادند، در این گونه موارد از هرگونه اظهار ترحم و احساسات عاطفى خوددارى کرده، شدیدترین برخوردها را با گناهکاران داشتهاند. اگرچه گناه این گناهکاران احترام و اظهار محبت بیش از اندازه و نسبت خدا بودن به امیر مؤمنان (ع) باشد. امام صادق(ع) مىفرماید: گروهى نزد امیرمؤمنان رسیدند و گفتند: السلام علیک یا ربّنا، سلام بر تو اى پروردگار ما. امیرمؤمنان(ع) از آنان خواست از این عقیده و گفتار خود توبه کنند. ولى نصیحت امیرمؤمنان(ع) کارگر نیفتاد و آنان حاضر به توبه نشدند. پس امیرمؤمنان(ع) فرمان داد دو گودال در کنار هم حفر کردند و آنها را به وسیله کانالى به هم وصل کردند آنگاه این گروه را در یکى از آنها قرار داد و در یک گودال آتش برافروخت تا بر اثر دود ناشى از آتش مردند.(28)
در واقعهاى نظیر آنچه گذشت نیز حضرت امیر(ع) این مجازات را اجرا کرد. امام باقر(ع) فرمودند: عدهاى را خدمت امیرالمؤمنین(ع) آوردند که ادّعا مىکردند و مىگفتند: اى على تو خداى ما هستى؟ حضرت على(ع) آنان را وادار به توبه کردند و چون نپذیرفتند آنها را به همان کیفیت که در بالا گذشت به هلاکت رساند.(29)
و همین طور درباره خوارج که حضرت آنها را بارها نصیحت و پند داد در آنها اثر نکرد در خطبه هشدار شدیدى داد به آنها آنجا که فرمود: شما را از آن مىترسانم! مبادا صبح کنید در حالى که جنازههاى شما در اطراف رود نهروان(30) و زمین پست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن که برهان روشنى از پروردگار، و حجّت و دلیل قاطعى داشته باشید، از خانهها آواره گشته و بدام قضا گرفتار شده باشید، من شما را از این حکمیّت نهى کردم، ولى با سرسختى مخالفت کردید، تا به دلخواه شما کشانده شوم شما اى بى خردان اى ناکسان... من که این فاجعه را به بار نیاوردم و هرگز زیان شما را نخواستم».(31) ولى سخنان حضرت در آنها اثر نگذاشت بلکه آنها دست به طغیان زدند، امنیّت راهها را سلب کردند، غارتگرى و آشوب را پیشه کردند مىخواستند حکومت وقت را از پاى درآورند. اینجا دیگر جاى گذشت و آزاد گذاشتن نبود زیرا مسأله اظهار عقیده نیست اخلال به اجتماع است... لذا على(ع) آنان را تعقیب کرد و در کنار نهروان با آنان رو در رو قرار گرفت. باز هم خطابه خواند و نصیحت کرد و اتمام حجّت نمود. آنگاه پرچم امان را به دست ابو ایّوب انصارى داد و فرمود هر کس در سایه آن قرار گرفت در امان است ازدوازده هزار نفر هشت هزارشان برگشتند و بقیه سرسختى نشان دادند حضرت همه را جز ده نفر از دم شمشیر گذراند.(32) و فرمود: «فانّى فقأت عین الفتنة و لم یکن لیجترى علیها احدٌ غیرى بعد ان ماج غیهبها و اشتدّ طلبها؛ من بودم که چشم این فتنه را کندم غیر از من احدى جرأت چنین کارى را نداشت پس از آنکه موج دریاى تاریکى و شبهه ناکى آن بالا گرفته بود و «هارى» آن فزونى یافته بود.»(33) گاهى حفظ جامعه و نسل اسلامى نیاز به چنین جراحیهاى سنگینى دارد که جز متخصص ماهر و با ایمانى جز على جرأت چنین جرّاحى را ندارد، على با این عملش حیات هشت هزار نفر را و جامعه آن روزى را بلکه حیات جامعه اسلامى آن روز و بشریت را خرید، لذا دستور داد بعد از من کسى حق ندارد خوارج را بکشد، چنان که فرمود: «لاتقاتلوا الخوارج بعدى فلیس من طلب الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فادرکه؛ خوارج را پس از من دیگر نکشید، زیرا آن کس که حق را مىجوید و خطا مىرود همانند آن کس نیست که باطل را مىجوید و آن را مىیابد.»(34)
آنچه بیان شد مراحل و مراتب تربیت و برخورد با مجرمان و خلافکاران و...بود، نکته در خور دقّت این است که در کجا از کدامیک از این روشها استفاده شود نیاز به شناخت مسائل اسلامى، و شناخت شیوههاى تربیتى دارد. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. ابو على طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 182. 2. احتجاج، ج 1، ص 230. 3. سوره قصص، آیه 83. 4. امر به معروف نهى از منکر، سید محمود مدنى بجستانى، قم، نشر معروف، 1376، ص 108 و 109. 5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 187، ص 368. 6. وسائل الشیعه، ج 6، ص 145. 7. سوره نور، آیه 37. 8. بحارالانوار، ج 41، ص 28. 9. محمدى رى شهرى، منتخب میزان الحکمه، دارالحدیث قم، 1382، ص 19 حدیث 158 و غررالحکم شماره 2304. 10. بحارالانوار، ج 78، ص 82 و منتخب میزان الحکمه، ص 19 روایت 157. 11. وسائل الشیعه، ج 18، ص 574. 12. نهج البلاغه، همان، حکمت 177، ص 666. 13. وسائل الشیعه، همان، ج 4، ص 838. 14. نهج البلاغه، همان، خطبه 140، ص 258. 15. مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى، ج 2، ص 8 و کتاب امر به معروف و نهى از منکر، همان، ص 134. 16. موسوعة کلمات الامام الحسین، سازمان تبلیغات اسلامى، ص 730. 17. بحارالانوار، ج 41، ص 116. 18. نهج البلاغه، همان، ص 550، نامه 43. 19. جارود پدر منذر در سال نهم هجرت خدمت پیامبر آمد و مسلمان شد، و فردى صالح و شایسته بود امام(ع) او را والى استخر فارس کرد که در سال 21 در جنگ فارس شهید شد. 20. همان، نامه 71، ص 614. 21. افق حوزه، شماره 29، 6/5/1382 ص 4 و اصغر جدائى، آمارها پرده بر مىدارند، ص 193. 22. منتخب میزان الحکمه، همان، ص 18 روایت 151 و کنزالعمال، حدیث 4533. 23. همان، ص 19، روایت 156. 24. وسائل الشیعه، ج 12، ص 419. 25. همان، ج 3، ص 515. 26. همان، ص 75 و بحارالانوار، ج 85، ص 156. 27. وسائل الشیعه، ج 18، ص 583. 28. بحار الانوار، ج 40، ص 300 و 301. 29. همان. 30. نهروان دامنه رودخانهاى در نزدیکى کوفه، در کنار صحرارى «حروراء» میان کوفه و بغداد است لذا به خوارج «حروریّه» گفته مىشود، و رئیس آنها حرقوص بن زهیر بود که به «ذوالثدیه» معروف شد. 31. نهج البلاغه، همان، ص 88، خطبه 36. 32. ر - ک الامامة و السیاسة، ص 141 - 143 و کامل مبرد ج2، و جاذبه و دافعه على، مرتضى مطهرى، ص 133 و نهجالبلاغه، همان خطبه 59، ص 108. 33. همان، خطبه 93، ص 172. 34. نهج البلاغه، خطبه 61، ص 110.