آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

آنچه در گفته‏هاى پیشین آمد، روش تربیت به صورت کلّى بود، در این بخش برآنیم که مسائل را جزئى‏تر بیان نموده، به برخى روش‏هاى خاص یک موضوع، بپردازیم تا مسأله جنبه عملى‏تر و کاربردى‏تر پیدا کند، در این بخش اوّلین بحثى که مطرح مى‏شود روش تربیت خلافکاران، مجرمان و گناه‏کاران است، همان چیزى که امروز سخت جامعه ما به آن نیازمند است. 1- گفتگوى دوجانبه‏
یکى از شیوه‏هاى برخورد با خلافکاران گفتگوى طرفین و استدلال منطقى است از این شیوه شخص پیامبر(ص) و امامان معصوم از جمله امیرمؤمنان(ع) استفاده برده است.
از جمله وقتى پیامبر اکرم(ص) از دنیا رفت و امیرمؤمنان به کار تجهیز او مشغول شد، اندکى از مردم در سقیفه گرد آمدند و با زیر پا گذاشتن بیعت‏هاى مکرّر با على(ع) به فکر تعیین خلیفه رسول خدا افتادند، پس از جریانات مفصّلى با ابوبکر بیعت کردند و به مسجد آمده مردم را اجبار به بیعت با وى نمودند از على(ع) نیز خواستند که با او بیعت کند. حضرت براى بازداشتن آنان از منکر بزرگ تغییر رهبرى الهى امت و دعوت آنان به راه صحیح یعنى امامت و ولایت شروع به استدلال کرد و حقّانیت خویش، و ویژگى‏هاى خو و بیعت غدیر را به یادشان آورد. با این بیان امیرمؤمنان(ع) فریادها بالا گرفت و عمر که احساس مى‏کرد ممکن است مردم گرد على(ع) جمع شده سخنانش را بپذیرند، مجلس را برهم زد و مردم را متفرق کرد.(1) همچنین در شوراى تعیین خلیفه، پس از درگذشت عمر بن خطاب، حضرت رو به اعضاى شورا نموده فرمود: سخنم را بشنوید، اگر حق بود بپذیرید و اگر باطل بود انکار کنید، سپس فضائل و ویژگیهاى خود را بیان کرد در هر مورد مخاطبان را سوگند مى‏داد و از آنان پاسخ مى‏طلبید. آنان نیز سخن حضرت را تأیید کردند، طبرسى در احتجاج صد مورد از این سوگندها را نقل نموده از آن جمله حضرت فرمود: شما را به خدا سوگند مى‏دهم آیا غیر از من کسى از شما هست که به دو قبله نماز گذارده باشد و در دو بیعت فتح و رضوان شرکت جسته باشد و همسرش سرور زنان جهانیان و دو فرزندش سرور جوانان اهل بهشت باشند؟ همگى پاسخ دادند: نه کسى غیر از تو نیست، سپس آن حضرت اعلمیّت خود، عصمت و پاکى خود، حوادث جنگ بدر و احد و... را بیان کرد و همگان را سوگند داد آنان نیز سخن آن حضرت را تصدیق کردند، آنگاه حضرت فرمود: «شما علیه خودتان اعتراف کردید و سخن پیامبرتان براى شما روشن شد. شما را به پرواى از خداوندى که شریکى ندارد توصیه مى‏کنم و از خشم او باز مى‏دارم، فرمان خداى را مخالفت نکنید و حق را به اهلش برگردانید، سنّت رسول اللّه (ص) را پیروى کنید زیرا مخالفت با سنّت او مخالفت با خداوند است، خلافت را به اهل آن برگردانید و به آنانکه خلافت حق ایشان است تحویل دهید...» آنها در جواب گفتند: اگر على به خلافت رسد میان اهل شورا و دیگران به تساوى خواهد نگریست، بنابراین عثمان انتخاب مى‏شود...(2)
امیر مؤمنان حتى در میدان جنگ نیز براى هدایت متخلّفان و مخالفان از استدلال منطقى چشم پوشى نکرد و در جنگ جمل به فردى که نسبت به حقانیّت حضرت در مقابل طلحه و زبیر و عائشه تردید داشت فرمود: حق را با افراد نمى‏توان شناخت، تو اوّل حق را بشناس آنگاه افراد را با آن مقایسه کن... 2- پند و اندرز
گاه امیرالمؤمنین با مجرمان و متخلّفان از در موعظه و پند وارد مى‏شود این بخش را چون در ضمن روش موعظه توضیح داده‏ایم، از آن گذر نموده فقط به ذکر گوشه‏هایى از پند آن حضرت به کسانى که او را تنها گذارده و این جرم بزرگ را مرتکب شدند بسنده مى‏کنیم: اى مردم! مهار بار سنگین گناهان را رها کنید، امام خود را تنها مگذارید، که در آینده خود را سرزنش مى‏کنید. خود را در آتش فتنه‏هایى که پیشاپیش افروخته‏اید نیفکنید راه خود گیرید، و از راهى که به سوى فتنه‏ها کشانده مى‏شود دورى کنید. به جانم سوگند که مؤمن در شعله آن فتنه‏ها نابود نشود... همانا من در میان شما چونان چراغ درخشنده در تاریکى هستم، که هر کس به آن روى مى‏آورد از نورش بهره‏مند مى‏گردد. اى مردم سخنان مرا بشنوید، و بخوبى حفظ کنید، گوش دل خود را باز کنید تا گفته‏هاى مرا بفهمید.(3)
و همچنین على(ع) هنگام عبور از بازار با خواندن آیات الهى سعى داشت مردم را پند و اندرز دهد، مردى به نام ذاذان نقل مى‏کند که «امیرمؤمنان در بازارها بدون همراه مى‏گذشت، گمشدگان را راهنمایى مى‏کرد، ناتوان را کمک مى‏کرد و چون به فروشندگان و بقّالها مى‏رسید، قرآن را در برابرشان مى‏گشود و این آیه را تلاوت مى‏کرد: آن سراى آخرت است که آن را براى کسانى که قصد برترى جویى و فساد انگیزى در زمین ندارند، قرار دادیم و عاقبت از آن پرهیز کاران است(4)»(5). 3- تألیف قلوب با کمکهاى اقتصادى‏
برخى منحرفان و خلافکاران هستند که تربیت آن‏ها نیاز به کمک‏هاى مادى دارد تا قلب آنها جلب شده، هدایت یابند. پیامبر اکرم یک بخش از بیت المال را به این امر اختصاص داده بود، چنان که امام هفتم (ع) مى‏فرماید: «آنان گروهى بودند که خدا را به یگانگى پذیرفته بودند و عبادت غیر خدا را رها کرده بودند ولى این شناخت که محمد(ص) رسول خداست در قلوبشان وارد نشده بود. رسول خدا(ص) با آنان الفت مى‏گرفت، تعلیمشان مى‏داد و براى این که شناخت پیدا کنند با آنها سخن مى‏گفت و قسمتى از صدقات را به ایشان اختصاص داد تا شناخت و تمایل (به دین خداوند) پیدا کنند.»(6)
انسان بنده احسان است ممکن است انسان با احسانى مجرمى را براى همیشه هدایت کند، امیرمؤمنان از کسانى است که از این طریق بهره برد و انسانهاى زیادى را هدایت و تربیت نمود، ابن عباس در تفسیر آیه شریفه «رجالٌ لاتلهیهم تجارةٌ ولابیعٌ عن ذکر اللّه»(7) مى‏گوید به خدا سوگند منظور از این آیه شریفه، امیرمؤمنان(ع) است. روزى رسول خدا(ص) سیصد دینار به على هدیه کرد. على(ع) گفت: من دینارها را گرفتم و با خود گفتم: به خدا سوگند، امشب با این دینارها صدقه‏اى خواهم داد که خداوند از من بپذیرد. چون نماز عشاء را با رسول خدا(ص) گزاردم. از مسجد بیرون رفتم زنى از من درخواست کمک کرد و من صد دینار به او دادم. فردا صبح چون به میان مردم آمدم، دیدم آنان به همدیگر مى‏گویند، على دیشب صد دینار به زنى بدکاره کمک کرده است. بشدّت ناراحت شدم و فردا شب چون نماز را خواندم صد دینار را برداشته از مسجد خارج شدم و با خود گفتم به خدا سوگند، صدقه‏اى خواهم داد که خداوند از من بپذیرد. مردى را دیدم و دینارها را به وى دادم، فردا صبح اهل مدینه مى‏گفتند على دیشب به مرد دزد صدقه داده است. من باز در اندوهى شدید فرو رفتم و به خود گفتم امشب صدقه‏اى خواهم داد که خدا از من بپذیرد. بعد از نماز صد دینار به مردى دادم که فرداى آن روز مردم گفتند: على دیشب به مرد ثروتمند صدقه داده... نزد پیامبر اکرم(ص) رفتم، فرمود: این جبرئیل است که به تو مى‏گوید: همانا خداوند عزّ و جلّ صدقات تو را پذیرفته است و عملت را پاک و پاکیزه ساخت آن صد دینار شب اوّل به دست زنى فاسد رسید، به خانه‏اش برگشت، از فساد توبه کرد، همان صد دینار را سرمایه خود قرار داد و الآن در جستجوى شوهرى است که با وى ازدواج کند. صد دینار شب دوم به دست دزدى رسید، دزد با گرفتن صد دینار به خانه برگشت. از دزدى توبه کرد و با همان صد دینار به تجارت مشغول است صد دینار سوم به دست مرد ثروتمندى رسید که چندین سال زکات مالش را نپرداخته بود او نیز با گرفتن صد دینار از تو، به خانه‏اش برگشت و خویش را سرزنش کرد و گفت: من چقدر بخیل و خسیسم. على(ع) که ثروتى ندارد صد دینار صدقه مى‏دهد ولى سالها است که خداى زکات را بر من واجب کرده است و من آن را نپرداختم. سپس مرد ثروتمند حساب مال خویش را رسیدگى کرد و زکات مالش را پرداخت...(8)
امیرمؤمنان علاوه بر رفتار، در سخنانش نیز روى این روش تأکید نموده است از جمله فرمود:
«اصلح المسى‏ء بحسن فعالک و دلّ على الخیر بجمیل مقالک؛ بد کار را با رفتار نیک اصلاح نما و با زیبا و خوب سخن گفتن او را به کار خیر راهنمائى کن.»(9)
و همچنین فرمود: «عاتب اخاک بالاحسان الیه، و اردد شرّه بالانعام علیه؛ سرزنش و ملامت کن برادر خود را (که به تو اهانت کرده) با احسان نمودن به او، و شرّ او را با هدیه دادن بر طرف(10) کن.»
البته این شیوه اختصاص به امیرالمؤمنین نداشت تمام امامان معصوم ما یکى از روشهاى هدایت گناهکاران و مجرمان را تألیف قلوب و کمک‏هاى اقتصادى مى‏دانستند، ولى على(ع) بر این روش بیشتر تکیه داشت. از امام صادق(ع) نقل شده است که مردى را نزد امیرمؤمنان آوردند که استمنا کرده بود. امیرمؤمنان(ع) اوّل او را تأدیب نمود، سپس از بیت المال هزینه ازدواج وى را فراهم کرد و او را همسر داد(11) و بدینوسیله همیشه او را از جرم و ارتکاب آن نجات بخشید. 4- تشویق هدایت شدگان‏
مواردى لازم است براى برخورد با مجرم، طرف مقابل او را تشویق نمود، شاگردى که خوب درس نمى‏خواند با تشویق کسى که نمره عالى آورده مى‏شود زمینه درس خواندن او را فراهم، نموده، با تشویق کسى که اعتیاد را ترک کرده مى‏توان معتادان دیگر را وادار به ترک اعتیاد نمود، و همین طور در گناهان دیگر، على(ع) در این زمینه دستور کلّى مى‏دهد و مى‏فرماید: «ازجر المسى‏ء بثواب المحسن؛ بدکار را با پاداش دادن به نیکوکار از کار بد باز دار (و زجر بده).»(12)
ابن اشهب نخعى از امیرمؤمنان(ع) نقل مى‏کند که فرمود: «من دخل فى الاسلام طائعاً و قرء القرآن ظاهراً فله فى کلّ سنةٍ مأتا دینارٍ فى بیت مال المسلمین؛ سالانه دویست دینار از بیت المال مسلمین، از آن کسى است که به اختیار خویش اسلام آورد و قرآن را آشکارا بخواند.»(13)
اگر چنین تشویق‏هایى در سطح جامعه گسترش یابد جلوى خیلى از جرم‏ها گرفته مى‏شود. 5 - مهربانى و ملامت نکردن مجرمان‏
روش دیگرى که امیرمؤمنان در نهج البلاغه بدان پرداخته عدم ملامت و این که گناه او را به رخ او نکشند، چون ملامت باعث لجاجت در نتیجه باعث افزایش جرم مى‏شود بلکه با گناهکار مهربانى و ترحم کند على(ع) در این زمینه مى‏فرماید:«به کسانى که گناه ندارند و از سلامت دین برخوردارند سزاوار است که:« ان یرحموا اهل الذّنوب و المعصیة؛ به گناهکاران ترحم کنند، و شکر این نعمت گذارند، که شکر گزارى آنان را از عیب جویى دیگران بازدارند، چرا و چگونه آن عیب جو، عیب برادر خویش گوید؟ و او را به بلایى که گرفتار است سرزنش مى‏کند؟ آیا به خاطر ندارد که خدا چگونه او را بخشید و گناهان او را پرده پوشى فرمود؟ چگونه دیگرى را بر گناهى سرزنش مى‏کند که همانند آن را مرتکب شده! یا گناه دیگرى انجام داده که از آن بزرگ‏تر است؟ به خدا سوگند! گرچه خدا را در گناهان بزرگ عصیان نکرده و تنها گناه کوچکى مرتکب شده باشد، امّا جرأت او بر عیبجویى از مردم، خود گناه بزرگترى است.
اى بنده خدا، در گفتن عیب کسى شتاب مکن، شاید خدایش بخشیده باشد، و برگناهان کوچک خود ایمن مباش، شاید بر آنها کیفر شوى! پس هر کدام از شما که به عیب کسى آگاه است به خاطر آنچه که از عیب خود مى‏داند باید از عیبجوئى دیگران خوددارى کند.»(14) 6- برخورد آرام‏
گاه ممکن است مهربانى، و یا عدم ملامت کار ساز نباشد براى تربیت گناهکار نیاز است که برخورد مستقیم شود، منتهى در گام اول باید برخورد با آرامى همراه باشد.
رسول اکرم(ص) در سفر حج، هنگام رفتن به عرفات، اسامة بن زید را پشت سر خود بر مرکب سوار کرد و چون وقوف در صحراى عرفات به پایان رسید و خواستند به طرف مشعر الحرام کوچ کنند فضل بن عباس را که جوان بسیار خوش سیما و زیبایى بود پشت خود بر مرکب جاى داد. در همین هنگام عربى همراه با خواهرش، که او نیز از زیباترین زنان عرب بود، جلو رسول اکرم(ص) را گرفت و سؤالاتى از آن حضرت کرد. حضرت به پاسخ گفتن مشغول شد ناگهان متوجه شد که فضل به آن زن عرب چشم دوخته است. پس با آرامى دستش را به صورت او گذاشته صورتش را برگرداند و مانع نگاه کردن او شد و به سخن خویش ادامه داد. فضل از زاویه دیگر، باز به نگاه کردن خویش به آن زن ادامه داد. وقتى رسول خدا(ص) از پاسخ دادن فراغت یافت، به فضل فرمود: «آیا نمى‏دانى این روزها ایّام شمرده شده و مشخص شده‏اى هستند که هیچ مردى در این ایّام چشم خویش و زبان و دست خود را (از حرام) باز نمى‏دارد مگر آن که خداوند همانند ثواب حج سال آینده را برایش مى‏نویسد.»(15)
على (ع) نیز با این شیوه برخورد مى‏کرد، روزى حضرت در رحبه کوفه نشسته بود یکى از فرزندانش را دید که با لباسى از خز و گردنبندى از طلا خارج شد (و مى دانیم که اسلام استفاده از زیور طلا براى مردان را حرام شمرده است) حضرت سؤال کرد: آیا این شخص فرزند من است گفتند: آرى، حضرت او را صدا زد و لباس او را پاره کرد و گردنبندش را قطعه قطعه ساخت.(16) گرفتن لباسها
امیرمؤمنان از مأموریت یمن با گروهى از مردم و با مقدارى از اموال، که باید خدمت رسول اکرم(ص) برده مى‏شد، به طرف مدینه حرکت کرد. چون آن روزها با ایّام حج مصادف بود رسول خدا(ص) براى حج به مکه رفته بود، على(ع) نیز آهنگ مکّه کرد. نزدیکى مکّه شور اشتیاق زیارت رسول خدا(ص) امیرمؤمنان را بى‏تاب ساخت، مردى را به سرپرستى قافله، گماشت و خود به سرعت به طرف مکّه حرکت کرد، چون به مکّه رسید و رسول اکرم(ص) را دیدار کرد، دوباره سراغ قافله آمد ولى با کمال شگفتى مشاهده کرد که همه افراد قافله لباسهاى بیت المال را پوشیده‏اند، حضرت به نماینده خود فرمود: واى برتو این چه وضعیتى است؟ آن مرد جواب داد لباس نو و زیبا بر تن اینان کردم تا هنگام ورود خوش قیافه باشند. حضرت فرمود: واى بر تو قبل از آن که اموال به دست رسول خدا(ص) برسد (و او اجازه مصرف بدهد)؟ سپس خود لباسها را از تن افراد بیرون و در کیسه‏اى پنبه‏اى ریخت و خدمت رسول خدا(ص) آورد.
همراهانش شکایت على(ع) را به پیامبر بردند، حضرت پیامبر فرمود: از على شکایت نکنید زیرا او در امور الهى خشن و سخت گیر است.(17) 7- برخورد شدیدتر
ممکن است جرم در حدّى باشد که یک برخورد نرم و ملایم کارساز نباشد بلکه براى اصلاح و تربیت خلافکار و مجرم برخورد شدیدى لازم است که این مسأله نیز در نهج البلاغه و رفتار على(ع) مورد سفارش و استفاده قرار گرفته است از جمله: نامه حضرت است به مصقلة بن هیبرة الشیبانى، فرماندار اردشیر خرّه (فیروز آباد) از شهرهاى فارس ایران که در سال 38 هجرى نوشته شد، در آن نامه مى‏فرماید: «گزارشى از تو به من دادند اگر چنان کرده باشى، خداى خود را به خشم آورده‏اى و امام خویش را نافرمانى کرده‏اى، خبر رسید که تو غنیمت مسلمانان را که نیزه و اسب هاشان گرد آورده، و با ریخته شدن خون هایشان به دست آمده، به اعرابى که خویشاوندان تواند و تو را برگزیدند، مى‏بخشى! به خدایى که دانه را شکافت، و پدیده‏ها را آفرید، اگر این گزارش درست باشد، در نزد من خوار شده، و منزلت تو سبک گردیده است! پس حق پروردگارت را سبک مشمار، و دنیاى خود را با نابودى دین آباد نکن، که زیانکارترین انسانى. آگاه باش، حق مسلمانانى که نزد من یا پیش تو هستند در تقسیم بیت المال مساوى است، همه باید نزد من آیند و سهم خود را بگیرند.»(18)
و همچنین به منذر بن جارود عبدى، که در فرماندارى خود خیانتى مرتکب شد، نوشت: «...همانا شایستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبین، و گمان کردم همانند پدرت مى‏باشى(19) و راه او را مى‏روى ناگهان به من خبر دادند، که در هواپرستى چیزى فروگذار نکرده، و توشه‏اى براى آخرت خود باقى نگذاشته‏اى، دنیاى خود را با تباه کردن آخرت آباد مى‏کنى، و براى پیوستن با خویشاوندانت از دین خدا بریده‏اى، اگر آن‏چه به من گزارش رسیده درست باشد، شتر خانه‏ات، و بند کفش تو، از تو با ارزش‏تر است، وکسى که همانند تو باشد، نه لیاقت پاسدارى از مرزهاى کشور را دارد، و نه مى‏تواند کارى را به انجام رساند، یا ارزش او بالا رود، یا شریک در امانت باشد یا از خیانتى دور ماند پس چون این نامه به دست تو رسد، نزد من بیا...»(20) در این موارد چون پاى بیت المال مسلمین در بین بوده حضرت این گونه شدید برخورد مى‏کرد که هم طرف را عزل مى‏کرد و هم ملامت و سرزنش. 8 - تنبیه بدنى‏
بحثى امروز مطرح است که آیا در تربیت کودک، مجرمان، خلافکاران، تنبیه بدنى و مجازات سنگین روا است یا نه؟ برخى از روشنفکران با تأثّر از فرهنگ تبلیغاتى غرب برخى برنامه‏هاى تأدیبى و مجازات‏هاى بدنى در اسلام را زیر سؤال برده و آن را نوعى خشونت تلقى نموده‏اند، مخصوصاً مسأله قصاص و اعدام را و حال آن که همین غرب مخصوصاً خود آمریکا در برنامه اعدام از تمامى کشورها جلوتر است با این حال برنامه‏هاى قصاص اسلام را که قرآن باعث حیات و حفظ جامعه مى‏داند زیر سؤال مى‏برند، به این آمار توجّه کنید. بر اساس آمار به دست آمده از 70 کشور جهان، دو سوّم موارد اعدام شده افراد زیر 18 سال طى سال گذشته در آمریکا صورت گرفته است(21) این آمار نشان مى‏دهد که تبلیغات آن‏ها علیه اسلام از باب تخریب است نه از نوعى بشر دوستى.
بهرحال در این شکّى نیست که در اسلام بر حفظ امنیت و حیات معنوى جامعه هم مجازات اعدام و قصاص را در مواردى روا دانسته (هرچند عفو از صاحبان دم و اولیاء مقتول را بهتر دانسته) و هم مجازات بدنى را تحت عنوان حدود در مورد قذف و شرب خمر و...تجویز نموده و هم تنبیه بدنى را به عنوان تعزیر و یا تأدیب در مواردى بیان نموده است، از جمله در مورد تأدیب همسر در مسأله خاص رابطه زن و شوهرى روا دانسته، در سیره امیرمؤمنان و نهج البلاغه نیز مواردى دیده مى‏شود که براى تربیت خلافکار مجرم و یا حتى کودک از تنبیه بدنى استفاده شده و یا روا شمرده شده است، این نشان مى‏دهد که در برخى موارد براى تکمیل تربیت، و یا جلوگیرى از تکرار جرم تنبیه بدنى نیز لازم است به نمونه هایى در این زمینه توجّه نمائید.

1- پیامبر اسلام فرمود: فرزندان را از هفت سالگى به نماز عادت دهید، و از ده سالگى مى‏توانید تأدیب کنید (اگر نماز را ترک گفتند).(22)
2- على (ع) فرمود:« استصلاح الاخیار باکرامهم و الاشرار بتأدیبهم؛ نیکان را باگرامى داشتن اصلاح (و تربیت) کنید و بدان را با تأدیب( و تنبیه).»(23)
3- تنبیه خرما فروش: امیرمؤمنان وارد بازار خرما فروشان شد،
زنى را مشاهده کرد که مى‏گریست و با مردى خرما فروش بحث مى‏کرد، حضرت به زن فرمود: چه شده است؟
زن عرض کرد: اى امیرمؤمنان، من از این مرد خرما خریده‏ام ولى خرماى زیرین، خرماى پست و بى‏ارزش است و همانند خرماى رویین که من دیده بودم نیست. حضرت به مرد خرما فروش فرمود: پول این زن را پس بده. ولى مرد خرما فروش قبول نکرد، حضرت سه بار تکرار کرد ولى باز هم فروشنده نپذیرفت، پس حضرت با شلاق خویش او را کتک زد تا پول زن را پس داد.»(24)
4- تنبیه مرد قصه گو: امیر مؤمنان مرد قصّه گو را در مسجد دید که با گفتن قصه مانع و مزاحم نماز مردم بود و با داستانهاى بى‏ارزش باعث اتلاف وقت آنها مى‏شد. پس حضرت با شلاقى که در دست داشت، او را تنبیه کرد و از مسجد بیرون راند.(25)
5 - نهى از بدعت: روزى امیرمؤمنان (ع) مردى را در مسجد مشاهده کرد که قبل از رسیدن وقت، مشغول خواندن نماز نافله ظهر بود. این نمازى بود که برخى بدعت گزارى کرده و آن را «صلاة الضحى» مى‏نامیدند. حضرت با شلاق به پهلوى او اشاره کرد. آرام به پهلوى او نواخت و فرمود: «نماز توبه کنندگان (و نافله ظهر) را تباه کردى (قبل از وقت خواندى) خداى تو را تباه کند.»(26)
6- تنبیه مردم آزار: مردى به نام زرین مى‏گوید: در شهر کوفه در محل وضو گرفتن، مشغول وضو بودم، مردى را مشاهده کردم که کفشهاى خود را در آورد، شلاق خویش را بالاى کفشهایش گذاشت، سپس نزدیکتر آمد و شروع به وضو گرفتن کرد. من به او فشار آوردم تا این که بر اثر فشار من روى دستهایش افتاد، سپس برخاست و وضویش را کامل کرد، آن‏گاه سه‏بار با شلاق بر سر من کوبید و فرمود: بپرهیز از این که دیگران را با فشار دادن کنار بزنى، عضوى از آنان را بشکنى و مجبور شوى غرامت آن را بپردازى. از مردم سؤال کردم: این مرد کیست؟ گفتند او امیرمؤمنان(ع) بود. من به سوى حضرت رفتم تا عذرخواهى کنم ولى آن حضرت توجهى نکرد.(27)
7 - برخورد بسیار شدید: گاه براى دفع منکر و از بین بردن ان و تربیت مجرم نیاز به برخورد شدید است. در اینجا است که رحم دلى و اظهار عواطف و احساسات بى‏جا بى‏اعتنایى به دستورات الهى است و نشان دهنده برگزیدن هواى نفس بر حکم خداست. از این رو معصومین(ع) که مظهر رحمت الهى هستند و در بعد احساس و عاطفه انسانى، همچون سایر ابعاد کامل‏ترین افرادند، در این گونه موارد از هرگونه اظهار ترحم و احساسات عاطفى خوددارى کرده، شدیدترین برخوردها را با گناهکاران داشته‏اند. اگرچه گناه این گناهکاران احترام و اظهار محبت بیش از اندازه و نسبت خدا بودن به امیر مؤمنان (ع) باشد. امام صادق(ع) مى‏فرماید: گروهى نزد امیرمؤمنان رسیدند و گفتند: السلام علیک یا ربّنا، سلام بر تو اى پروردگار ما. امیرمؤمنان(ع) از آنان خواست از این عقیده و گفتار خود توبه کنند. ولى نصیحت امیرمؤمنان(ع) کارگر نیفتاد و آنان حاضر به توبه نشدند. پس امیرمؤمنان(ع) فرمان داد دو گودال در کنار هم حفر کردند و آنها را به وسیله کانالى به هم وصل کردند آنگاه این گروه را در یکى از آنها قرار داد و در یک گودال آتش برافروخت تا بر اثر دود ناشى از آتش مردند.(28)
در واقعه‏اى نظیر آنچه گذشت نیز حضرت امیر(ع) این مجازات را اجرا کرد. امام باقر(ع) فرمودند: عده‏اى را خدمت امیرالمؤمنین(ع) آوردند که ادّعا مى‏کردند و مى‏گفتند: اى على تو خداى ما هستى؟ حضرت على(ع) آنان را وادار به توبه کردند و چون نپذیرفتند آنها را به همان کیفیت که در بالا گذشت به هلاکت رساند.(29)
و همین طور درباره خوارج که حضرت آن‏ها را بارها نصیحت و پند داد در آن‏ها اثر نکرد در خطبه هشدار شدیدى داد به آن‏ها آنجا که فرمود: شما را از آن مى‏ترسانم! مبادا صبح کنید در حالى که جنازه‏هاى شما در اطراف رود نهروان(30) و زمین پست و بلند آن افتاده باشد، بدون آن که برهان روشنى از پروردگار، و حجّت و دلیل قاطعى داشته باشید، از خانه‏ها آواره گشته و بدام قضا گرفتار شده باشید، من شما را از این حکمیّت نهى کردم، ولى با سرسختى مخالفت کردید، تا به دلخواه شما کشانده شوم شما اى بى خردان اى ناکسان... من که این فاجعه را به بار نیاوردم و هرگز زیان شما را نخواستم».(31) ولى سخنان حضرت در آن‏ها اثر نگذاشت بلکه آنها دست به طغیان زدند، امنیّت راهها را سلب کردند، غارتگرى و آشوب را پیشه کردند مى‏خواستند حکومت وقت را از پاى درآورند. اینجا دیگر جاى گذشت و آزاد گذاشتن نبود زیرا مسأله اظهار عقیده نیست اخلال به اجتماع است... لذا على(ع) آنان را تعقیب کرد و در کنار نهروان با آنان رو در رو قرار گرفت. باز هم خطابه خواند و نصیحت کرد و اتمام حجّت نمود. آن‏گاه پرچم امان را به دست ابو ایّوب انصارى داد و فرمود هر کس در سایه آن قرار گرفت در امان است ازدوازده هزار نفر هشت هزارشان برگشتند و بقیه سرسختى نشان دادند حضرت همه را جز ده نفر از دم شمشیر گذراند.(32) و فرمود: «فانّى فقأت عین الفتنة و لم یکن لیجترى علیها احدٌ غیرى بعد ان ماج غیهبها و اشتدّ طلبها؛ من بودم که چشم این فتنه را کندم غیر از من احدى جرأت چنین کارى را نداشت پس از آنکه موج دریاى تاریکى و شبهه ناکى آن بالا گرفته بود و «هارى» آن فزونى یافته بود.»(33) گاهى حفظ جامعه و نسل اسلامى نیاز به چنین جراحیهاى سنگینى دارد که جز متخصص ماهر و با ایمانى جز على جرأت چنین جرّاحى را ندارد، على با این عملش حیات هشت هزار نفر را و جامعه آن روزى را بلکه حیات جامعه اسلامى آن روز و بشریت را خرید، لذا دستور داد بعد از من کسى حق ندارد خوارج را بکشد، چنان که فرمود: «لاتقاتلوا الخوارج بعدى فلیس من طلب الحق فاخطاه کمن طلب الباطل فادرکه؛ خوارج را پس از من دیگر نکشید، زیرا آن کس که حق را مى‏جوید و خطا مى‏رود همانند آن کس نیست که باطل را مى‏جوید و آن را مى‏یابد.»(34)
آن‏چه بیان شد مراحل و مراتب تربیت و برخورد با مجرمان و خلافکاران و...بود، نکته در خور دقّت این است که در کجا از کدامیک از این روش‏ها استفاده شود نیاز به شناخت مسائل اسلامى، و شناخت شیوه‏هاى تربیتى دارد. پاورقی ها:پى‏نوشت‏ها: - 1. ابو على طبرسى، الاحتجاج، ج 1، ص 182. 2. احتجاج، ج 1، ص 230. 3. سوره قصص، آیه 83. 4. امر به معروف نهى از منکر، سید محمود مدنى بجستانى، قم، نشر معروف، 1376، ص 108 و 109. 5. نهج البلاغه، ترجمه محمد دشتى، خطبه 187، ص 368. 6. وسائل الشیعه، ج 6، ص 145. 7. سوره نور، آیه 37. 8. بحارالانوار، ج 41، ص 28. 9. محمدى رى شهرى، منتخب میزان الحکمه، دارالحدیث قم، 1382، ص 19 حدیث 158 و غررالحکم شماره 2304. 10. بحارالانوار، ج 78، ص 82 و منتخب میزان الحکمه، ص 19 روایت 157. 11. وسائل الشیعه، ج 18، ص 574. 12. نهج البلاغه، همان، حکمت 177، ص 666. 13. وسائل الشیعه، همان، ج 4، ص 838. 14. نهج البلاغه، همان، خطبه 140، ص 258. 15. مستدرک الوسائل، میرزا حسین نورى، ج 2، ص 8 و کتاب امر به معروف و نهى از منکر، همان، ص 134. 16. موسوعة کلمات الامام الحسین، سازمان تبلیغات اسلامى، ص 730. 17. بحارالانوار، ج 41، ص 116. 18. نهج البلاغه، همان، ص 550، نامه 43. 19. جارود پدر منذر در سال نهم هجرت خدمت پیامبر آمد و مسلمان شد، و فردى صالح و شایسته بود امام(ع) او را والى استخر فارس کرد که در سال 21 در جنگ فارس شهید شد. 20. همان، نامه 71، ص 614. 21. افق حوزه، شماره 29، 6/5/1382 ص 4 و اصغر جدائى، آمارها پرده بر مى‏دارند، ص 193. 22. منتخب میزان الحکمه، همان، ص 18 روایت 151 و کنزالعمال، حدیث 4533. 23. همان، ص 19، روایت 156. 24. وسائل الشیعه، ج 12، ص 419. 25. همان، ج 3، ص 515. 26. همان، ص 75 و بحارالانوار، ج 85، ص 156. 27. وسائل الشیعه، ج 18، ص 583. 28. بحار الانوار، ج 40، ص 300 و 301. 29. همان. 30. نهروان دامنه رودخانه‏اى در نزدیکى کوفه، در کنار صحرارى «حروراء» میان کوفه و بغداد است لذا به خوارج «حروریّه» گفته مى‏شود، و رئیس آن‏ها حرقوص بن زهیر بود که به «ذوالثدیه» معروف شد. 31. نهج البلاغه، همان، ص 88، خطبه 36. 32. ر - ک الامامة و السیاسة، ص 141 - 143 و کامل مبرد ج‏2، و جاذبه و دافعه على، مرتضى مطهرى، ص 133 و نهج‏البلاغه، همان خطبه 59، ص 108. 33. همان، خطبه 93، ص 172. 34. نهج البلاغه، خطبه 61، ص 110.

تبلیغات