تاریخچه پیدایش خوارج
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
درمقاله پیشین به زمان، خاستگاه، روندشکل گیرى وعوامل پیدایش خوارج اشاره شده بود؛ تعصبات قبیله اى، طولانى شدن نبردهاى جمل وصفین، دست نیافتن به غنایم، ضعف بنیانهاى عقیدتى، تردید وشک درجنگ با دشمنان به ظاهر مسلمان، تندروى و قرائت هاى نادرست ازدین، مجموعه عواملى بود که در پدیدار شدن این گروه متعصب وفتنه گر نقش بسزایى داشت اینک با نحوه شکلگیرى جنگ صفین آشنا مىشویم. چگونگى شکلگیرى نبرد صفین
سرزمین شام، در سال(17ه.ق) در عهد خلافت خلیفه دوم فتح شد؛ او یزیدبن ابى سفیان و بعد از مرگ وى برادرش معاویة بن ابىسفیان رابه فرمانروایى آنجا منصوب کرد. معاویه در حکومت خود، به تقلید از حکومت امپراطورى روم شرقى، دستگاهى مفصل فراهم کرد و خدم وحشم انبوهى را به کار گرفت؛ به طورى که از طرف خلیفه دوم، به او اعتراض شد، ولى وى در زمان خلافت عثمان به مقصود خود نزدیکتر شد؛ زیرا در این زمان حمیت و تعصبات قبیلهاى و مال اندوزى شدت یافت؛ از این رو فرزند ابوسفیان در شام براى خود حکومت خاصى، شبیه حکومتهاى شاهان ایران و روم ترتیب داد.
هنگام شورش مردم برضد عثمان و محاصره خانه او، معاویه به نامه و درخواست کمک خلیفه(1) اعتنایى نکرد و هیچگونه کمکى به مدینه (پایتخت حکومتاسلامى) نرساند، ولى با کشته شدن عثمان، وى پیراهن خون آلود او و انگشتان بریده "نائله" همسر خلیفه را روى منبر دمشق آویخت و شامیان دسته دسته به نظاره مىنشستند و بر مظلومیت خلیفه مقتول اشک ماتم مىریختند.
سرانجام معاویه با دسیسههایى فراوان، در میان مردم شام و قبایل اطراف، امام علىعلیه السلام را کشنده عثمان و خود را ولى خون خلیفه مقتول معرفى کرد وبا وجود نامه صریح امامعلیه السلام(2) به وى براى گرفتن بیعت از اهالى شام، او عَلَم مخالفت برافراشت و از گردن نهادن به فرمان حکومت نوپاى امامعلیه السلام سرباز زد.
از سویى، امیرمؤمنانعلیه السلام پس از بهدست گرفتن قدرت سیاسى، فرمانداران و کارگزاران عثمان را از کار برکنارکرد؛ مثلاً علىرغم سفارشهاى افرادى چون مغیرة بن شعبه و ابنعباس بر ابقاى معاویه، امامعلیه السلام وى را از فرماندارى شام خلع نمود(3).
به هر روى، با پیروزى قاطع حضرت امیرعلیه السلام در جنگ جمل که توسط عایشه، طلحه، زبیر و گروهى ازناکثین بر امام تحمیل شده بود، بر شدت بغض و کینه فرزند ابوسفیان به امیرمؤمنان، على علیه السلام افزوده شد و امام علیه السلام پس از پیروزى در این نبرد راهى کوفه شد و آنجا را مرکز خلافت خویش قرار داد. اهالى کوفه، نخستین کسانى بودند که با هدایت امام حسن مجتبىعلیه السلام، عمار بن یاسر، حجر بن عدى و مالک اشتر با امام على علیهالسلام بیعت کردند و در جنگ جمل قاطعانه از امام حمایت نمودند.(4)
در بدو ورود امام على علیهالسلام به کوفه، اشراف، قُراء و اهالى کوفه به استقبال رهبر و مقتداى خویش شتافتند وحضرت امیر علیهالسلام پس از ورود به مسجد اعظم کوفه و خواندن دو رکعت نمازِ تحیت، براى مردم سخنرانى کرده، آنان را از پیروى هواى نفس برحذر داشت و به تقواى الهى سفارش نمود.(5)
به طور طبیعى، حمایتسراسرى مردم کوفه از امام علیهالسلام تهدیدى جدى علیه معاویه محسوب مىشد و از طرفى، بیعت نکردن معاویه با امیرمؤمنان، على علیهالسلام رهبران شیعى کوفه را برآن داشت تا امام علیهالسلام را به جنگ با وى ترغیب کنند، ولى حضرت که روش مسالمتآمیز را بر جنگ و خونریزى ترجیح مىدادند، با ارسال نامههاى بسیارى نزد معاویه از وى خواست که به حکومت او تن در دهد و تحت رهبرى خلیفه مسلمانان درآید، امّا معاویه با ترفند خاصِ خود، با پیش کشیدن بهانه واهى خونخواهى عثمان، عملاً از دستور امام على علیهالسلام سرپیچى کرد و از اطاعت امام علیهالسلام شانه خالى نمود.
بنابراین، امام علیهالسلام مصلحت را برآن دید که فردى را جهت بیعت گرفتن نزد معاویه بفرستد تا در صورت عدم پذیرش، با اقدام نظامى او را به اطاعت وا دارد.
بدین ترتیب حضرت امیر علیهالسلام جریر بن عبدالله بجلى را همراه نامهاى(6) به شام فرستاد و در ضمن آن از معاویه خواست مانند حاضران در مدینه و سایر مناطق اسلامى که با او بیعت کردند، وى نیز تحت امر خلیفه مسلمانان در آید.
جریر رهسپار شام شد و معاویه را از بیعت مهاجر و انصار با حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام با خبر ساخت و گفت: تنها سرزمینهاى تحت امر شما در این امر سرپیچى کردند؛ بهتر است شما نیز به راه راست هدایت شوى و با على علیهالسلام بیعتکنى،(7) ولى معاویه با بهانههاى گوناگون نماینده امام را در دمشق معطل کرد و در این میان با ایراد خطبههایى مردم شام و قبایل اطراف را تحریک و خود را خون خواه عثمان معرفى مىکرد.
در این گیرودار، معاویه در نامهاى به عمروعاص که آن روز در فلسطین بود، او را به شام فرا خواند. عمرو نیز به دعوت معاویه پاسخ مثبت داد و رهسپار شام شد و به دیدار پسر ابوسفیان شتافت و با او به گفتوگو و مشورت پرداخت؛ معاویه ضمن معطل ساختن او از وى کمک خواست و به او قول داد در صورت پیروزى بر على علیهالسلام امارت مصر را به وى واگذار نماید.(8)
از طرفى در کوفه، یاران امام علیهالسلام با فشار آوردن بر او خواستار مبارزه با معاویه بودند، ولى حضرت امیر علیهالسلام در پاسخ فرمودند: «مهیا شدنم براى جنگ با شامیان، درحالى که جریر را به سویشان فرستادهام، به معناى این است که راه را به روى آنها بستهام و اگر بخواهند به کار نیکى اقدام کنند، آنها را منصرف ساختهام؛ من مدتِ اقامت وى را در شام معین کردم که اگر تأخیر کند، روشن مىشود یا فریبش دادهاند یا از اطاعتم سرپیچى کرده است؛ به عقیده من صبر کنید، ولى در عین حال آمادگى خود را براى پیکار حفظ نمایید...».(9)
در این میان، جریر به امام علیهالسلام نوشت که معاویه تقاضاى حکومت بر مصر و شام را دارد، ولى حضرت پاسخ داد که او با این پیشنهاد مىخواهد تو را سرگرم کند تا وضع شام برایش مشخص شود.(10)
با طولانى شدن مدت اقامت جریر در شام و سرگردانى وى، معاویه به اهداف شومِ خود نزدیکتر مىشد؛ به طورى که در مدت اقامت فرستاده امام در شام، مردم را براى انتقام گرفتن خون عثمان آماده ساخت؛ حتى بچهها در کوچه و بازار شعارهایى هیجانآور درباره مظلومیت خلیفه مقتول و انتقام گرفتن خون وى سرمىدادند. سرانجام، معاویه با ارسال نامهاى توسط جریر، از نیت پلید خود پرده برداشت و آشکارا امام علیهالسلام را به جنگ و مبارزه فرا خواند و فرستاده امام مأیوسانه به کوفه باز گشت.(11)
حضرت امیر علیهالسلام که جهت تدارک نیرو و آگاهى از نتیجه مذاکرات با معاویه چهار ماه در کوفه مانده بود، اکنون با دریافت نامه تهدید آمیز او، به نبرد با شامیان مصمم گشت و در اولین فرصت با مهاجر و انصار جهت مقابله با اهل شام به مشورت پرداخت.(12) سپس با نیرویى عظیم به سوى شام حرکت کرد تا به سرزمین "رقه(13)" رسید.
از طرفى، معاویه نیز با مشورت عمروعاص به سوى "صفین" حرکت کرد و زودتر از سپاه کوفه در کنار فرات اردو زد و با اقدامى ناجوانمردانه در اولین مرحله، آب را بر لشکریان امام بست. حضرت على علیهالسلام با ارسال پیامى براى معاویه، وى را از این کار برحذرداشت، ولى او نپذیرفت، در این هنگام، امام علیهالسلام خطاب به سپاهیان خویش فرمود:
قَدِ اسْتَطْعَمُوکُمُ الْقِتَالَ، فَأقَرُّوا عَلَی مَذَلَّة، وَ تَأخِیرِ مَحَلَّة؛ أوْ رَوُّوا السُّیُوفَ مِن الدِّمَاء تَرْوَوا مِن الماء؛ فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ، وَالْحَیاةُ فِی مَوْتِکُم ْقَاهِرینَ.ألا إنَّ مُعَاویَةَ قَادَ لُمَةً منَ الْغُوَاةِ، وَ عَمَّسَ عَلَیْهمُ الْخَبَرَ، حَتَّی جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أغْراضَ الْمَنِیَّةِ؛(14) شامیان با بستن آب، شما را به پیکار دعوت کردند. اکنون بر سر دو راهى قرار دارید؛ یا به ذلت و خوارى بر جاى خود بنشینید یا شمشیرها را از خون آنها تر نمایید تا از آب سیراب شوید. پس بدانید که مرگ در زندگى توأم با شکست و زندگى جاویدان در مرگ پیروزمندانه شماست. آگاه باشید! معاویه گروهى از گمراهان را همراه آورده و حقیقت را از آنان پوشیده داشته، تا کورکورانه گلوهاشان را آماج تیر و شمشیر کنند.
در نهایت، لشکریان امام علیهالسلام با رشادتهایى چشمگیر بر شریعه سلطه یافتند و پس از دستیابى بر فرات، گروهى خواستار مقابله به مثل و بستن آب بر روى سپاهیان شام شدند، ولى حضرت آنها را از این کارِ دور از منطق و انسانیت برحذر داشت؛ به گونهاى که سپاهیان شام آزادانه با برداشتن از آب فرات، خود و حیواناتشان را سیراب مىکردند.
سپس دو لشکر به تثبیت مواضع خویش پرداخته و گهگاهى مانورهایى را به اجرا در مىآوردند. در طول مدت صف آرایى دو سپاه در مقابل یکدیگر، سفیران و نامههایى میانآنها مبادله مىشد؛ در حالى که درگیرىهاى پراکندهاى در طول شبانه روز آرامش را از اردوى دو طرف مىربود. در این میان، معاویه همچنان بر ادعاى دروغین خویش مبنى بر خون خواهى عثمان پافشارى مىکرد؛ بلکه کمکم پا را از این فراتر گذاشته، در مواردى به سفیران امام علیهالسلام مىگفت: از نزد من دور شوید که جز شمشیر میان من و شما چیز دیگرى حکمفرما نیست.(15) صفین، صحنه بروز خوارج
در جریان پیکار صفین ابتدا از صلح گفتوگو مىشد و هیئتهایى میان دو طرف رفت و آمد مىکرد، ولى طراحان اصلى قتل عثمان که در سپاه امام على علیهالسلام حضور داشتند، از پذیرش صلح از سوى امام علیهالسلام مخالفت مىورزیدند؛ زیرا ممکن بود روزى عوامل پنهان در قتل عثمان آشکار گردد و با تحویل قاتلان عثمان از سوى حضرت امیر علیهالسلام آنها خود را در معرض خطر جدى ببینند؛ حتى بعضى از این سفیران همانند شبث بن رِبعى(16)، جدایى و اختلاف را بین دو لشکر مىافزودند و زمینه شروع جنگ و آتش نبرد را شعلهور مىکردند.(17)
رفت و آمد سفیران و تبادل نظر و ردوبدل کردن نامهها سودى نبخشید وسرانجام پساز"محرم الحرامِ"(18) سال 37 (ه .ق) طبل جنگ نواخته شد و سپاهیان دو طرف با تمام قدرت مشغول کارزار شدند.
در طول جنگ، مراجعات فراوانى به امیرمؤمنان علیهالسلام و اصحاب خاصش مىشد و برخى در مورد مشروعیت پیکار با دیگر مسلمانان از امام سؤالاتى داشتند و حضرت هم با استدلالهاى قرآنى به این گونه شبهات پاسخى قاطع مىدادند.(19)
از مطالب گذشته روشن مىشود که خوارج، از طرفى نگران افشاى دسیسه قتل عثمان بودند و از سویى درباره جنگ با مسلمانان در حیرت فرو رفته بودند.
در این میان، نباید از نقش کسانى که کینه و حسد امیرمؤمنان، على علیهالسلام را در دل داشتند ولى ناچار در سپاه آن حضرت قرار گرفته بودند به سادگى گذشت. این افراد همواره در پى فرصتى بودند تا به امام علیهالسلام ضربهاى وارد و آنچه را مدتها پنهان کرده بودند آشکار سازند و چنینفرصتى را بهترین زمان براى آغاز پرخاشگرى و طغیان خود و هم فکرانشان مىدیدند؛ از اینرو با ترسیم نقشههاى شوم و ترفندهاى زیرکانه، عملاً صحنه جنگ را براى رشد تفکر خارجىگرى و پیدایش فرقه نوظهور خوارج فراهم کردند. اثر شهادت عمار بن یاسر
درست هنگامى که تردید و شک سراسر وجود سپاهیان حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام را فرا گرفته بود و چون خوره پیکره لشکر را متلاشى و نابود مىکرد، عماربنیاسر، صحابى نود و سه ساله رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم که از نخستین مسلمانان بود، میان دو لشکر چون کوهى پرصلابت ایستاد و با ایراد خطبهاى رسا برحقانیت على علیهالسلام وبطلان معاویه صحه گذاشت.پس از مدتى جنگیدن تشنگى بر او غالب شد و شربتى خواست که براى او شیر آوردند و عمار با دیدن آن تکبیر گفت و فرمود: «پیامبرصلى اللّه علیه و آله و سلّم به من خبر داد که آخرین نصیب تو از دنیا، شربت شیرى خواهد بود و تو را فرقه ستمکار خواهند کُشت».(20) وى پس از نوشیدن شیر دوباره راهى میدان نبرد شد تا از حریم ولایت دفاع کند که بر اثر حمله دشمن به شهادت رسید.
شهادت عمار سندى برحق بودن على علیهالسلام و باطل بودن معاویه شد؛ چون حدیث پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم درباره عمار که «او را فرقهاى ستمکار خواهند کشت»، متواتر بود، ولى معاویه با ترفندهاى گوناگون آن را به گردن على علیهالسلام انداخت و وانمود کرد که او عمار را به میدان جنگ کشاند تا کشته شد؛ با اینحال، برخى چون خزیمه بن ثابت (ذوالشهادتین)(21) که تا آن زمان در تردید بودند، با شهادت عماریاسر، به ناحق بودن معاویه و حقانیت على علیهالسلام پىبردند و با اعتقادى راسخ به نبرد با شامیان پرداختند. خذیمه پس از شستوشوى شمشیر خویش به پیکار پرداخت تا به شهادت رسید، اما شهادت عمار هم نتوانست بیمارى شک و تردید را که در بیشتر سپاهیان امام علیهالسلام رسوخ کرده بود درمان کند وسرانجام، سرنوشت نهایى جنگ صفین با حیلههاى معاویه و عمروعاص به دست حکمین رقم خورد. درمقاله بعدى با زمینه هاى پذیرش حکمیت و توطئه گران این میدان آشنا خواهیم شد؛ ان شاء الله. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. الجمل، ص 195. 2. نهج البلاغه، نامه 75. 3. مروج الذهب، ج2، ص 263و 264. 4. الجمل، ص254-251 . 5. وقعة صفین، ص3 و4. 6. نهج البلاغه، نامه 6؛ با اندکى اختلاف در متن نامه: وقعة صفین، ص29. 7. وقعة صفین ، ص 27 و28 . 8. همان، ص 34. 9. نهج البلاغه،خطبه 43. 10. وقعة صفین، ص 52. 11. همان، ص 56. 12. همان ،ص 92. 13. "رقه یا رافقه" در مجاورت منطقه صفین درسرزمین شام قرار دارد. چون رود فرات در این قسمت گسترده مىشود، بدین نام شهرت یافت و در اصطلاح به زمینهاى رملى کنارفرات گفته میشود.این منطقه در سال هفدهم هجرى فتح شد. (معجم البلدان، ج3، ص67). این شهر هم اکنون در کشور سوریه، 547 کیلومترى شمال شرقى دمشق قرار دارد. 14. نهج البلاغه، خطبه 51. 15. الکامل فى التاریخ، ج3، ص169. 16. در مورد ملونى و چند چهرهگى این شخص، ر.ک: کتابِ خوارج، تندیس فتنه، اثرنگارنده، ص124-122. 17. وقعة صفین، ص188. 18. به نوشته نصربنمزاحم، جنگ درماه محرم به علت حرمت این ماه متوقف شده بود که این توقف زمینهاى براى دستیابى به صلح در آینده شد(همان،ص196). 19. همان، ص132 ،131. 20. فضائل امیرالمؤمنین (مناقب خوارزمى )، ص230؛ کَنز العمال، ج13، ص426 540 وج11، ص351؛ صحیح مسلم، ج4، ص2236؛ مسند، احمدبنحنبل، ج8، ص 380 و ج4، ص 45. 21. وى از اولین مسلمانان بود که در جنگ بدر و نبردهاى بعدى در رکاب پیامبر اسلامصلى اللّه علیه و آله و سلّم علیه مشرکان شمشیر مىزد. رسول خداصلى اللّه علیه و آله و سلّم به او لقب "ذوالشهادتین" دادند؛ زیرا پیامبر( اسبى را از فردى به نام سواءبنقیس خرید او بعد از مدتى انکار کرد و اسب را از حضرت مطالبه نمود، اما خزیمه شهادت داد که آن اسب متعلق به رسول الله صلى اللّه علیه و آله و سلّم است. حضرت از وى پرسیدند: تو که از خرید من اطلاع نداشتى، چگونه شهادت دادى؟ پاسخ داد: هر چه تو آوردهاى من تصدیق کردم و مىدانم جز حق، چیز دیگرى نمىگویى؛ سپس پیامبرصلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: گواهى خزیمه به جاى شهادت دو نفر است و براى هر کسى شهادت دهد، کافى است (اُسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج1 ص610؛ الإصابة فى تمییز الصحابة، ج2، ص239 و 240؛ الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج2، ص30 و31؛ الکنی و الألقاب، ج2، ص255).
سرزمین شام، در سال(17ه.ق) در عهد خلافت خلیفه دوم فتح شد؛ او یزیدبن ابى سفیان و بعد از مرگ وى برادرش معاویة بن ابىسفیان رابه فرمانروایى آنجا منصوب کرد. معاویه در حکومت خود، به تقلید از حکومت امپراطورى روم شرقى، دستگاهى مفصل فراهم کرد و خدم وحشم انبوهى را به کار گرفت؛ به طورى که از طرف خلیفه دوم، به او اعتراض شد، ولى وى در زمان خلافت عثمان به مقصود خود نزدیکتر شد؛ زیرا در این زمان حمیت و تعصبات قبیلهاى و مال اندوزى شدت یافت؛ از این رو فرزند ابوسفیان در شام براى خود حکومت خاصى، شبیه حکومتهاى شاهان ایران و روم ترتیب داد.
هنگام شورش مردم برضد عثمان و محاصره خانه او، معاویه به نامه و درخواست کمک خلیفه(1) اعتنایى نکرد و هیچگونه کمکى به مدینه (پایتخت حکومتاسلامى) نرساند، ولى با کشته شدن عثمان، وى پیراهن خون آلود او و انگشتان بریده "نائله" همسر خلیفه را روى منبر دمشق آویخت و شامیان دسته دسته به نظاره مىنشستند و بر مظلومیت خلیفه مقتول اشک ماتم مىریختند.
سرانجام معاویه با دسیسههایى فراوان، در میان مردم شام و قبایل اطراف، امام علىعلیه السلام را کشنده عثمان و خود را ولى خون خلیفه مقتول معرفى کرد وبا وجود نامه صریح امامعلیه السلام(2) به وى براى گرفتن بیعت از اهالى شام، او عَلَم مخالفت برافراشت و از گردن نهادن به فرمان حکومت نوپاى امامعلیه السلام سرباز زد.
از سویى، امیرمؤمنانعلیه السلام پس از بهدست گرفتن قدرت سیاسى، فرمانداران و کارگزاران عثمان را از کار برکنارکرد؛ مثلاً علىرغم سفارشهاى افرادى چون مغیرة بن شعبه و ابنعباس بر ابقاى معاویه، امامعلیه السلام وى را از فرماندارى شام خلع نمود(3).
به هر روى، با پیروزى قاطع حضرت امیرعلیه السلام در جنگ جمل که توسط عایشه، طلحه، زبیر و گروهى ازناکثین بر امام تحمیل شده بود، بر شدت بغض و کینه فرزند ابوسفیان به امیرمؤمنان، على علیه السلام افزوده شد و امام علیه السلام پس از پیروزى در این نبرد راهى کوفه شد و آنجا را مرکز خلافت خویش قرار داد. اهالى کوفه، نخستین کسانى بودند که با هدایت امام حسن مجتبىعلیه السلام، عمار بن یاسر، حجر بن عدى و مالک اشتر با امام على علیهالسلام بیعت کردند و در جنگ جمل قاطعانه از امام حمایت نمودند.(4)
در بدو ورود امام على علیهالسلام به کوفه، اشراف، قُراء و اهالى کوفه به استقبال رهبر و مقتداى خویش شتافتند وحضرت امیر علیهالسلام پس از ورود به مسجد اعظم کوفه و خواندن دو رکعت نمازِ تحیت، براى مردم سخنرانى کرده، آنان را از پیروى هواى نفس برحذر داشت و به تقواى الهى سفارش نمود.(5)
به طور طبیعى، حمایتسراسرى مردم کوفه از امام علیهالسلام تهدیدى جدى علیه معاویه محسوب مىشد و از طرفى، بیعت نکردن معاویه با امیرمؤمنان، على علیهالسلام رهبران شیعى کوفه را برآن داشت تا امام علیهالسلام را به جنگ با وى ترغیب کنند، ولى حضرت که روش مسالمتآمیز را بر جنگ و خونریزى ترجیح مىدادند، با ارسال نامههاى بسیارى نزد معاویه از وى خواست که به حکومت او تن در دهد و تحت رهبرى خلیفه مسلمانان درآید، امّا معاویه با ترفند خاصِ خود، با پیش کشیدن بهانه واهى خونخواهى عثمان، عملاً از دستور امام على علیهالسلام سرپیچى کرد و از اطاعت امام علیهالسلام شانه خالى نمود.
بنابراین، امام علیهالسلام مصلحت را برآن دید که فردى را جهت بیعت گرفتن نزد معاویه بفرستد تا در صورت عدم پذیرش، با اقدام نظامى او را به اطاعت وا دارد.
بدین ترتیب حضرت امیر علیهالسلام جریر بن عبدالله بجلى را همراه نامهاى(6) به شام فرستاد و در ضمن آن از معاویه خواست مانند حاضران در مدینه و سایر مناطق اسلامى که با او بیعت کردند، وى نیز تحت امر خلیفه مسلمانان در آید.
جریر رهسپار شام شد و معاویه را از بیعت مهاجر و انصار با حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام با خبر ساخت و گفت: تنها سرزمینهاى تحت امر شما در این امر سرپیچى کردند؛ بهتر است شما نیز به راه راست هدایت شوى و با على علیهالسلام بیعتکنى،(7) ولى معاویه با بهانههاى گوناگون نماینده امام را در دمشق معطل کرد و در این میان با ایراد خطبههایى مردم شام و قبایل اطراف را تحریک و خود را خون خواه عثمان معرفى مىکرد.
در این گیرودار، معاویه در نامهاى به عمروعاص که آن روز در فلسطین بود، او را به شام فرا خواند. عمرو نیز به دعوت معاویه پاسخ مثبت داد و رهسپار شام شد و به دیدار پسر ابوسفیان شتافت و با او به گفتوگو و مشورت پرداخت؛ معاویه ضمن معطل ساختن او از وى کمک خواست و به او قول داد در صورت پیروزى بر على علیهالسلام امارت مصر را به وى واگذار نماید.(8)
از طرفى در کوفه، یاران امام علیهالسلام با فشار آوردن بر او خواستار مبارزه با معاویه بودند، ولى حضرت امیر علیهالسلام در پاسخ فرمودند: «مهیا شدنم براى جنگ با شامیان، درحالى که جریر را به سویشان فرستادهام، به معناى این است که راه را به روى آنها بستهام و اگر بخواهند به کار نیکى اقدام کنند، آنها را منصرف ساختهام؛ من مدتِ اقامت وى را در شام معین کردم که اگر تأخیر کند، روشن مىشود یا فریبش دادهاند یا از اطاعتم سرپیچى کرده است؛ به عقیده من صبر کنید، ولى در عین حال آمادگى خود را براى پیکار حفظ نمایید...».(9)
در این میان، جریر به امام علیهالسلام نوشت که معاویه تقاضاى حکومت بر مصر و شام را دارد، ولى حضرت پاسخ داد که او با این پیشنهاد مىخواهد تو را سرگرم کند تا وضع شام برایش مشخص شود.(10)
با طولانى شدن مدت اقامت جریر در شام و سرگردانى وى، معاویه به اهداف شومِ خود نزدیکتر مىشد؛ به طورى که در مدت اقامت فرستاده امام در شام، مردم را براى انتقام گرفتن خون عثمان آماده ساخت؛ حتى بچهها در کوچه و بازار شعارهایى هیجانآور درباره مظلومیت خلیفه مقتول و انتقام گرفتن خون وى سرمىدادند. سرانجام، معاویه با ارسال نامهاى توسط جریر، از نیت پلید خود پرده برداشت و آشکارا امام علیهالسلام را به جنگ و مبارزه فرا خواند و فرستاده امام مأیوسانه به کوفه باز گشت.(11)
حضرت امیر علیهالسلام که جهت تدارک نیرو و آگاهى از نتیجه مذاکرات با معاویه چهار ماه در کوفه مانده بود، اکنون با دریافت نامه تهدید آمیز او، به نبرد با شامیان مصمم گشت و در اولین فرصت با مهاجر و انصار جهت مقابله با اهل شام به مشورت پرداخت.(12) سپس با نیرویى عظیم به سوى شام حرکت کرد تا به سرزمین "رقه(13)" رسید.
از طرفى، معاویه نیز با مشورت عمروعاص به سوى "صفین" حرکت کرد و زودتر از سپاه کوفه در کنار فرات اردو زد و با اقدامى ناجوانمردانه در اولین مرحله، آب را بر لشکریان امام بست. حضرت على علیهالسلام با ارسال پیامى براى معاویه، وى را از این کار برحذرداشت، ولى او نپذیرفت، در این هنگام، امام علیهالسلام خطاب به سپاهیان خویش فرمود:
قَدِ اسْتَطْعَمُوکُمُ الْقِتَالَ، فَأقَرُّوا عَلَی مَذَلَّة، وَ تَأخِیرِ مَحَلَّة؛ أوْ رَوُّوا السُّیُوفَ مِن الدِّمَاء تَرْوَوا مِن الماء؛ فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ، وَالْحَیاةُ فِی مَوْتِکُم ْقَاهِرینَ.ألا إنَّ مُعَاویَةَ قَادَ لُمَةً منَ الْغُوَاةِ، وَ عَمَّسَ عَلَیْهمُ الْخَبَرَ، حَتَّی جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أغْراضَ الْمَنِیَّةِ؛(14) شامیان با بستن آب، شما را به پیکار دعوت کردند. اکنون بر سر دو راهى قرار دارید؛ یا به ذلت و خوارى بر جاى خود بنشینید یا شمشیرها را از خون آنها تر نمایید تا از آب سیراب شوید. پس بدانید که مرگ در زندگى توأم با شکست و زندگى جاویدان در مرگ پیروزمندانه شماست. آگاه باشید! معاویه گروهى از گمراهان را همراه آورده و حقیقت را از آنان پوشیده داشته، تا کورکورانه گلوهاشان را آماج تیر و شمشیر کنند.
در نهایت، لشکریان امام علیهالسلام با رشادتهایى چشمگیر بر شریعه سلطه یافتند و پس از دستیابى بر فرات، گروهى خواستار مقابله به مثل و بستن آب بر روى سپاهیان شام شدند، ولى حضرت آنها را از این کارِ دور از منطق و انسانیت برحذر داشت؛ به گونهاى که سپاهیان شام آزادانه با برداشتن از آب فرات، خود و حیواناتشان را سیراب مىکردند.
سپس دو لشکر به تثبیت مواضع خویش پرداخته و گهگاهى مانورهایى را به اجرا در مىآوردند. در طول مدت صف آرایى دو سپاه در مقابل یکدیگر، سفیران و نامههایى میانآنها مبادله مىشد؛ در حالى که درگیرىهاى پراکندهاى در طول شبانه روز آرامش را از اردوى دو طرف مىربود. در این میان، معاویه همچنان بر ادعاى دروغین خویش مبنى بر خون خواهى عثمان پافشارى مىکرد؛ بلکه کمکم پا را از این فراتر گذاشته، در مواردى به سفیران امام علیهالسلام مىگفت: از نزد من دور شوید که جز شمشیر میان من و شما چیز دیگرى حکمفرما نیست.(15) صفین، صحنه بروز خوارج
در جریان پیکار صفین ابتدا از صلح گفتوگو مىشد و هیئتهایى میان دو طرف رفت و آمد مىکرد، ولى طراحان اصلى قتل عثمان که در سپاه امام على علیهالسلام حضور داشتند، از پذیرش صلح از سوى امام علیهالسلام مخالفت مىورزیدند؛ زیرا ممکن بود روزى عوامل پنهان در قتل عثمان آشکار گردد و با تحویل قاتلان عثمان از سوى حضرت امیر علیهالسلام آنها خود را در معرض خطر جدى ببینند؛ حتى بعضى از این سفیران همانند شبث بن رِبعى(16)، جدایى و اختلاف را بین دو لشکر مىافزودند و زمینه شروع جنگ و آتش نبرد را شعلهور مىکردند.(17)
رفت و آمد سفیران و تبادل نظر و ردوبدل کردن نامهها سودى نبخشید وسرانجام پساز"محرم الحرامِ"(18) سال 37 (ه .ق) طبل جنگ نواخته شد و سپاهیان دو طرف با تمام قدرت مشغول کارزار شدند.
در طول جنگ، مراجعات فراوانى به امیرمؤمنان علیهالسلام و اصحاب خاصش مىشد و برخى در مورد مشروعیت پیکار با دیگر مسلمانان از امام سؤالاتى داشتند و حضرت هم با استدلالهاى قرآنى به این گونه شبهات پاسخى قاطع مىدادند.(19)
از مطالب گذشته روشن مىشود که خوارج، از طرفى نگران افشاى دسیسه قتل عثمان بودند و از سویى درباره جنگ با مسلمانان در حیرت فرو رفته بودند.
در این میان، نباید از نقش کسانى که کینه و حسد امیرمؤمنان، على علیهالسلام را در دل داشتند ولى ناچار در سپاه آن حضرت قرار گرفته بودند به سادگى گذشت. این افراد همواره در پى فرصتى بودند تا به امام علیهالسلام ضربهاى وارد و آنچه را مدتها پنهان کرده بودند آشکار سازند و چنینفرصتى را بهترین زمان براى آغاز پرخاشگرى و طغیان خود و هم فکرانشان مىدیدند؛ از اینرو با ترسیم نقشههاى شوم و ترفندهاى زیرکانه، عملاً صحنه جنگ را براى رشد تفکر خارجىگرى و پیدایش فرقه نوظهور خوارج فراهم کردند. اثر شهادت عمار بن یاسر
درست هنگامى که تردید و شک سراسر وجود سپاهیان حضرت امیرمؤمنان علیهالسلام را فرا گرفته بود و چون خوره پیکره لشکر را متلاشى و نابود مىکرد، عماربنیاسر، صحابى نود و سه ساله رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله و سلّم که از نخستین مسلمانان بود، میان دو لشکر چون کوهى پرصلابت ایستاد و با ایراد خطبهاى رسا برحقانیت على علیهالسلام وبطلان معاویه صحه گذاشت.پس از مدتى جنگیدن تشنگى بر او غالب شد و شربتى خواست که براى او شیر آوردند و عمار با دیدن آن تکبیر گفت و فرمود: «پیامبرصلى اللّه علیه و آله و سلّم به من خبر داد که آخرین نصیب تو از دنیا، شربت شیرى خواهد بود و تو را فرقه ستمکار خواهند کُشت».(20) وى پس از نوشیدن شیر دوباره راهى میدان نبرد شد تا از حریم ولایت دفاع کند که بر اثر حمله دشمن به شهادت رسید.
شهادت عمار سندى برحق بودن على علیهالسلام و باطل بودن معاویه شد؛ چون حدیث پیامبر صلى اللّه علیه و آله و سلّم درباره عمار که «او را فرقهاى ستمکار خواهند کشت»، متواتر بود، ولى معاویه با ترفندهاى گوناگون آن را به گردن على علیهالسلام انداخت و وانمود کرد که او عمار را به میدان جنگ کشاند تا کشته شد؛ با اینحال، برخى چون خزیمه بن ثابت (ذوالشهادتین)(21) که تا آن زمان در تردید بودند، با شهادت عماریاسر، به ناحق بودن معاویه و حقانیت على علیهالسلام پىبردند و با اعتقادى راسخ به نبرد با شامیان پرداختند. خذیمه پس از شستوشوى شمشیر خویش به پیکار پرداخت تا به شهادت رسید، اما شهادت عمار هم نتوانست بیمارى شک و تردید را که در بیشتر سپاهیان امام علیهالسلام رسوخ کرده بود درمان کند وسرانجام، سرنوشت نهایى جنگ صفین با حیلههاى معاویه و عمروعاص به دست حکمین رقم خورد. درمقاله بعدى با زمینه هاى پذیرش حکمیت و توطئه گران این میدان آشنا خواهیم شد؛ ان شاء الله. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. الجمل، ص 195. 2. نهج البلاغه، نامه 75. 3. مروج الذهب، ج2، ص 263و 264. 4. الجمل، ص254-251 . 5. وقعة صفین، ص3 و4. 6. نهج البلاغه، نامه 6؛ با اندکى اختلاف در متن نامه: وقعة صفین، ص29. 7. وقعة صفین ، ص 27 و28 . 8. همان، ص 34. 9. نهج البلاغه،خطبه 43. 10. وقعة صفین، ص 52. 11. همان، ص 56. 12. همان ،ص 92. 13. "رقه یا رافقه" در مجاورت منطقه صفین درسرزمین شام قرار دارد. چون رود فرات در این قسمت گسترده مىشود، بدین نام شهرت یافت و در اصطلاح به زمینهاى رملى کنارفرات گفته میشود.این منطقه در سال هفدهم هجرى فتح شد. (معجم البلدان، ج3، ص67). این شهر هم اکنون در کشور سوریه، 547 کیلومترى شمال شرقى دمشق قرار دارد. 14. نهج البلاغه، خطبه 51. 15. الکامل فى التاریخ، ج3، ص169. 16. در مورد ملونى و چند چهرهگى این شخص، ر.ک: کتابِ خوارج، تندیس فتنه، اثرنگارنده، ص124-122. 17. وقعة صفین، ص188. 18. به نوشته نصربنمزاحم، جنگ درماه محرم به علت حرمت این ماه متوقف شده بود که این توقف زمینهاى براى دستیابى به صلح در آینده شد(همان،ص196). 19. همان، ص132 ،131. 20. فضائل امیرالمؤمنین (مناقب خوارزمى )، ص230؛ کَنز العمال، ج13، ص426 540 وج11، ص351؛ صحیح مسلم، ج4، ص2236؛ مسند، احمدبنحنبل، ج8، ص 380 و ج4، ص 45. 21. وى از اولین مسلمانان بود که در جنگ بدر و نبردهاى بعدى در رکاب پیامبر اسلامصلى اللّه علیه و آله و سلّم علیه مشرکان شمشیر مىزد. رسول خداصلى اللّه علیه و آله و سلّم به او لقب "ذوالشهادتین" دادند؛ زیرا پیامبر( اسبى را از فردى به نام سواءبنقیس خرید او بعد از مدتى انکار کرد و اسب را از حضرت مطالبه نمود، اما خزیمه شهادت داد که آن اسب متعلق به رسول الله صلى اللّه علیه و آله و سلّم است. حضرت از وى پرسیدند: تو که از خرید من اطلاع نداشتى، چگونه شهادت دادى؟ پاسخ داد: هر چه تو آوردهاى من تصدیق کردم و مىدانم جز حق، چیز دیگرى نمىگویى؛ سپس پیامبرصلى اللّه علیه و آله و سلّم فرمودند: گواهى خزیمه به جاى شهادت دو نفر است و براى هر کسى شهادت دهد، کافى است (اُسدالغابة فی معرفة الصحابة، ج1 ص610؛ الإصابة فى تمییز الصحابة، ج2، ص239 و 240؛ الإستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج2، ص30 و31؛ الکنی و الألقاب، ج2، ص255).