تاریخچه پیدایش خوارج
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
در این مقاله و سلسله مقالات بعدى به تاریخچه، خاستگاه، روند شکل گیرى و زمان پیدایش یکى از فرقه هایى که جامعه اسلامى را با چالش هاى زیادى مواجه کرده است،خواهیم پرداخت که درضمن بحث، عوامل پیدایش خوارج، چگونگى شکلگیرى نبرد صفین و زمینه هاى پذیرش حکمیت تجزیه و تحلیل خواهد شد؛ همچنین تلاش شده است افراد مؤثّر در این توطئه ها معرفى شوند. مقدمه
تاریخ نگاران، سر چشمه پیدایش گروه خوارج را جنگ صفین و داستان حکمیت دانستهاند،(1) ولى آیا باور کردنى است که حزبى متشکل و سازمان یافته، بى هیچ پیشینه و به یکباره و در چند ساعت، متولد شود و شعارهایى تند دهد؛ حتى امام على(ع) خلیفه بر حقّ مسلمانان و همفکران وى را کافر به شمار آورد.
ساده انگاشتن این جریان، برازنده محقق راستین نیست؛ بلکه باید با ریشهیابى زمینههاى فکرى چنین رویدادهایى به بررسى، نقد و تحلیل گفتار و نظریات مورّخان پرداخت و با قضاوت عادلانه حوادث تاریخى را تجزیه و تحلیلکرد؛ ازاینرو در این مقاله ومقالات بعدى، همراه بیان شواهد معتبر تاریخى، بعضى از نظریات تاریخنویسان درباره پیدایش این گروه را بررسى و نقد مىکنیم. ردپاى خوارج در زمان رسول اکرم(ص)
از منابع تاریخى قدیم و جدید و تحقیقات محققان معاصر به دست مىآید که خوارج نخستین، بیشتر از اعراب بادیهنشین بودند؛ در سالهاى پایانى عمر پیامبر اسلام(ص) بسیارى از قبایل عرب به میل خود و گروهى به اکراه اسلام آوردند. قرآن کریم مىفرماید: «قالَتِ الاعرابُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أسْلَمْنا ولَمّا یَدخُل الایمانُ فى قُلُوبِکم وَ إنْ تُطِیعُوا اللّه و رَسُولَهُ لایَلِتْکُم مِنْ أعمالِکم شَیئاً إنَّ اللُهَ غَفورٌ رَحِیم(2) عربهاى بادیه نشین گفتند: ما ایمان آوردیم، به آنها بگو شما ایمان نیاوردید؛ چون حقیقت ایمان هنوز در قلب شما داخل نشده است، بلکه بگویید که اسلام آوردیم و اگر از خدا و رسول وى اطاعت کنید، از اجر اعمال شما هیچ کاسته نخواهد شد؛ که خداوند آمرزنده و مهربان است».
در زمان پیامبر اکرم(ص) برخى از این افراد به ظاهر مسلمان، مخالفت و دشمنى خویش را با پیامبر اسلام در جنگها یا مجالس عمومى اعلام مىکردند و گاهى اهانتهایىبه حضرتش روامىداشتند که با دقت در گفتار و کردارشان ونیز تأمل در وابستگىهاى قبیلهاى و طایفهاى این افراد، مىتوان ردپایى از خوارج و تفکر خارجىگرى را میان آنها مشاهده نمود؛ در اینجا دو نمونه از بىادبى و اهانت به ساحت مقدس رسول الله(ص) را ذکر مىکنیم:
1- مرحوم طبرسى در ذیل آیه چهارم از سوره «حجرات» (3) نقل مىکند: «روزى جمعى از قبیله بنىتمیم وارد مسجد پیامبر(ص) شدند و بدون احترام و ادب از پشت پنجره ندا دادند: اى محمد! بیرون بیا، مىخواهیم با تو مفاخره کنیم؛ آنگاه، مال، ثروت و جمعیت قبیله خویش را بر شمردند و بر نبى مکرّم اسلام(ص) فخر کردند.»(4) این نمونهاى از بىادبى این به ظاهر مسلمانان نسبت به پیامبر بزرگوار اسلام (ص) است.
2- طبق نقل مرحوم علامه طباطبایى، طبرسى، زمخشرى و... در ذیل آیه پنجاه و هشتم از سوره «توبه»،(5) در جریان جنگ حُنَین (در منطقه جُعرانه) وقتى پیامبر اسلام(ص) غنائم قبیله «هوازِن» را تقسیم مىکرد، مردى از قبیله بنىتمیم به نام «ذوالخویصره»(6) اعتراضش بلند شد و گفت: اى محمد! عدالت را رعایت کن! پیامبر در جواب فرمودند: واى برتو! اگر من عدالت را رعایت نکنم، چه کسى مراعات خواهد کرد؟
عمربنخطاب در این هنگام ناراحت شد و پیشنهاد کرد وى را به قتل برساند، ولى پیامبر مکرّم اسلام (ص) فرمودند: رهایش کن، همانا براى او یارانى خواهد بود که نماز و روزه شما در مقابل نماز و روزه آنان کوچک شمرده مىشود؛ آنها قرآن تلاوت مىکنند ولى از گلویشان تجاوز نمىکند؛ آنان از دین خارج مىشوند؛ همانند تیرى که در صید فرو مىرود و از طرف دیگر خارج مىشود. نشانه آنها این است که در میانشان مردى سیاه چهره هست که یکى از پستانهاى او مانند پستان زن است. زمانى که این گروه خروج کردند آنها را بکُشید؛ پس اگر مجدداً خروج کردند آنان را بکشید.(7)
در بعضى از نقلها آمده است که بر روى بازوى او چیزى شبیه پستان زن است. ابنکثیر این حدیث را از طریق دوازده سند از رسولاللّه(ص) نقل مىکند،(8) ولى برخى معاصران، این داستان را افسانهاى بیش ندانستهاند؛(9)در حالىکه ماجراى ذوالثدیه از اخبار متواتر و مسلّمات است که در بسیارى از منابع و کتب تفسیر، تاریخ، حدیث و تراجم آمده است. این تواتر و اشتهار که به منابع اصلى و بسیارى از منابع دست اول مستند است، نشان مىدهد که ادعاى این گروه از معاصران پندارى بیش نیست.
آنچه گذشت نمونهاى بود از پیشینه خوارج درزمان رسولخدا(ص) و نشانى از وجود رد پاهایى از این گروه افراطى در آن زمان؛ بنابراین، مىتوان ادعا کرد که خوارج و بعضى از رهبرانشان در همان زمان حضور پیامبر اسلام (ص) بنا را بر ناسازگارى با حکومت اسلامى گذاشتند و تا حدّى بر جرأت خویش افزودند که به شخص رسولاللّه (ص) اعتراض و او را به جهت عدم رعایت عدالت (به گمان خویش) نکوهش و سرزنش کردند. عوامل پیدایش خوارج 1- تعصبات قبیلهاى
تعصبات قبیلهاى که میان عربها رایج بود، در ظهور این فرقه نقشى بسزا داشت؛ بسیارى از رهبران خوارج از قبیله «بنىتمیم» و «بنىربیعه» بودند؛ چنان که شَبُث بن رِبعى، حْرقوص بن زُهیر، مسعر بن فدکى، عروة بن أدیه و مرداس بن أدیه(10) همگى از قبیله بنىتمیم و بنىربیعه(11) بودند. گرچه از قبایل دیگر، کم و بیش، در میان آنان یافت مىشد، ولى بیشتر رهبران خوارج و هسته مرکزى آنان را قبیله بنىتمیم تشکیل مىداد و از طایفه «قریش» کسى در میان آنان نبود(12) و اکثر سربازان خارجى نیز از قبیله بنى تمیم بودند.(13)
قبیله بنىتمیم در زمان جاهلیت با قبیله «مُضَر»(14) خصوصاً با تیره قریش، دشمنى و ستیز داشتند؛ به طورى که پس از اسلام که به ظاهر مسلمان شده بودند، گاه و بیگاه دشمنى خویش را ابراز مىکردند و از اینکه پیامبر(ص) از قریش است ناراحت بوده، رشک مىورزیدند.
این پیشینه سوء، تفاخر و تعصبات قبیلهاى، نقشى بسزا در جدایى آنان از مسیر اسلام راستین داشته است که نخستین نشانههاى آن در ماجراى سقیفه، بعد از رحلت رسولاکرم (ص) رخ نمود و سرنوشت امت اسلام را برخلاف خواست خدا و رسولش رقم زد و امت پیامبر را به مسیرى بیراهه سوق داد و از مسیر حق منحرف ساخت.
پس از رحلت رسول اکرم (ص) و در زمان حکومت خلیفه اول، بسیارى از قبایل یاد شده به جهت عدم پرداخت زکات، دست به شورش زدند که در تاریخ به واقعه «رِده» معروف است؛ در عصر زمامدارى خلیفه دوم که ده سال به طول انجامید و همراه با پیروزىهاى مهمى براى مسلمانان بود، فرهنگ و تربیت خاصى بر جامعه حکمفرما شد که یکى از آنها روحیه خاص خشونت بود که شخصیت نسل آینده را شکل بخشید.
در دوران حکومت عثمان، عصبیتها، سنتهاى قبیلهاى و تموّلگرایى بار دیگر زنده شد و کارهاى مخالف سنت پیامبر(ص) گسترش یافت؛ از جمله اینکه گردنبند زنش به اندازه مالیات شمال آفریقا قیمت داشت و گاه خراج شهرى را به یکى از اطرافیانش مىبخشید.(15) این کارهاى ناشایست، در نهایت، قیام مردم و قتل خلیفه را به دنبال داشت؛ طیف وسیعى که در این قتل شرکت داشتند - عده زیادى از آنها بعدها هسته مرکزى خوارج را تشکیل دادند - پس از کشتن خلیفه، نزد امام على(ع) آمدند وبا وى دستِ بیعت دادند؛(16) از جمله اینکه هفتصد تن از مهاجران و هشتصد نفر از انصار با حضرت بیعت کردند.(17)
دیرى نپایید که گروهى نقض بیعت کردند؛ براى نمونه طلحة بن عُبیدالله و زُبیر بن عوام، جزء اولین نفراتى بودند که با امام على(ع) بیعت کردند،(18) ولى به همراهى عایشه، جنگ جمل را برامام (ع) تحمیل نمودند؛ حضرت امیرمؤمنان(ع) ضمن بررسى انحرافات و کینه توزىهاى طلحه و زبیر، به پیشگاه الهى چنین شکوه کردند: «اللُّهمَّ إنّهما قَطَعانى و ظَلَمانِى و نَکَثا بَیْعَتى و ألبّا النّاسَ عَلَىّ(19) خدایا! آن دو پیوند مرا گسستند و بر من ستم کردند و بیعتم را شکستند و مردم را براى جنگ با من گرد آوردند».
در پى جنگ جمل که با پیروزى قاطع امام على(ع) پایان یافت، دومین جنگ توسط معاویه بر امام(ع) تحمیل شد. سپاهیان حضرت امیر(ع) که از قبایل مختلف و با انگیزههاى گوناگون مانند تعصبات قبیلهاى در صحنه «صفین» حضور پیدا کرده بودند، با حیله عمروعاص روبهرو شدند و در اندک زمانى شمشیر برزمین نهادند و حضرت را به داورى کتاب الهى و در نهایت پذیرش حکمیت واداشتند، ولى در این میان، تعصبات قبیلهاى پدیدار گشت و این جریان انحرافى هنگام انتخاب حکمین، بروز بیشترى پیدا کرد.
بدین شرح که وقتى امام(ع) عبداللّه بن عباس را براى داورى برگزیدند و فرمودند که هر گرهى عمروعاص ببندد، ابنعباس باز خواهد کرد و هر گرهى را که عمرو باز کند، او خواهد بست، در این میان صداى اشعث بن قیس بلند شد که نباید دو حَکَم از قبیله مُضَر باشند؛ ما از طرف خود باید فردى از اهالى یمن را انتخاب کنیم؛ وى گفت: اگر دو حَکم به ضرر ما حُکم کنند ولى یمنى باشند، بهتر است تا به نفع ما حُکم کنند و از قبیله مُضَر و قریش باشند! این غائله، سرانجام با انتخاب ابوموسى اشعرى یمنى ختم گردید.(20)
چنان که مشاهده مىشود، این گروه متعصب و نژادپرست، ضرر احتمالى خویش را در نتیجه حَکَمیت، بر انتخاب فردى قریشى ترجیح دادند و این نشانهاى از شدت تعصبات قبیلهاى در میان آنان بود؛ حتى هنگامى که امام على(ع) ابنعباس را جهت مذاکره نزد آنان به اردوگاه حروراء فرستاد، آنها وقتى خود را در مقابل استدلالهاى قوى و منطقى او خلع سلاح یافتند، در نهایت به یکدیگر گفتند: احتجاج قریش را براى خود حجت قرار ندهید؛ زیرا آنان قومى هستند که خداوند درباره آنها فرمود: «بَل هُم قَومٌ خَصِمُون»(21)بنابر این، همگى از کنار ابنعباس دور شدند.(22)
تاریخ اسلام همواره از این دست تعصبات قبیلهاى پر بوده که همگىنشانگرِ روح نژاد پرستى خوارج است که علىرغم تظاهرشان به اسلام، زهد و تقوا تعصبهاى قبیلهاى در اعمال آنها آشکار بود.نکته درخور تامل در سیره عملى و نظرى آنان این است که در وراى سیماى فریبنده خود، این گونه تعصبات را نیز داشتند که با اندکى درنگ به روشنى مشاهده مىشود. این نژاد پرستى چنان شدت یافت که روح ناسازگارى را در آنان برتافت؛ به گونهاى که در برههاى از زمان، فرمانروایى بر جامعه را انکار و نوعى آنارشیسم را در اندیشهها تبلیغ مىکردند؛ اگرچه عملاً، در «حروراء» براى خود فرمانده وامیر برگزیدند و با عبداللّه بن وهب راسبى دست بیعت دادند.
بنابراین، باید در مواردى ریشههاى دشمنى سران خوارج با امیرمؤمنان، على(ع) را در تعصبات قبیلگى آنها جست وجو کرد و چنین مىنماید که آنان از مدتها پیش، در صدد ضربه زدن به حضرت بودند و جریان حکمیت را بستر مناسبى براى اجراى منویات خود یافتند، ولى باید حساب اکثریت نادانى را که به نام «قُراء»، جاهلانه و با حماقت، از شعارهاى فریبنده سران خوارج پیروى کردند، از حساب این گروه متعصب، مغرض و فتنهگر جدا دانست. 2- ترک صحنه سیاست توسط خواص
دومین عامل مهم در پیدایش گروه خوارج، ترک صحنه سیاست از سوى خواص بود؛ به طورى که گروهى از صحابه از روى کج فهمى و سوء برداشت، از صحنه سیاسى اجتماعى کنارهگیرى کردند و بعضى حتى از بیعت با امیرمؤمنان(ع) سرباز زدند و در جریان جنگهاى جمل و صفین، خویشرا از حوادث جارى جامعه اسلامى کنار کشیدند.
این عامل توانست در ایجاد روزنههاى شک و تردید در میان توده مردم مؤثر واقع شود و به مخالفتها و شورشهایى ضد حاکم اسلامى بینجامد؛ چنان که در جنگ جمل، سعدبن أبى وقّاص، سردار فاتح جنگهاى صدر اسلام، عبداللّه بن عمر بن خطّاب، محمد بن مُسلَمُه و اسامة بن زید به حضور امیرمومنان(ع) رسیدند و به بهانه شرکت نکردن درجنگ با مسلمانان، حضرتعلى(ع) را در این جنگ همراهى نکردند؛(23) حتّى سعد بن أبى وقّاص به امام عرض کرد: «اگر شمشیرى به من بدهى که مؤمن را از کافر تشخیص دهد، با تو همراه خواهم شد».(24)
بنابراین، برخى از خواص، به علت عدم درک صحیح از حساسیتهاى سیاسىِ آن روز، از صحنه سیاست شانه خالى کردند صحنه سیاسى را به روى یکهتازى انسانهاى کج اندیش و بدون تشخیص گشودند و در چنین موقعیتى زمینه رشد خوارج و تفکر خارجىگرى مهیا شد و به دنبال آن، حکومت اسلامى نو پاى امام على(ع) با انبوه سؤالات و شبهات انتقادى روبهرو شد. 3- طولانى شدن جنگ و عدم کسب غنائم
از عواملى که در پیدایش این فرقه باید بدان توجه کرد، طولانى شدن جنگهاى جمل، صفین و تحمل تلفات فراوان و عدم کسب غنیمتهاى جنگى است. سرزمین عراق، خصوصاً دو مرکز اصلى آن یعنى بصره و کوفه، نقطه هجوم مسلمانان به کشورهاى دیگر از جمله ایران بود، در این دو شهر، مردمى زندگى مىکردند که همگى اهل جبهه و جنگ بوده، پیوسته پیروزمندانه و همراه غنائم بسیارى به خانههایشان باز مىگشتند، ولى در نبردهاى جمل و صفّین با مسلمانان درگیر شدند و نیز کشتههاى فراوانى دادند که بنابه بعضى از گفتهها فقط در جنگ جمل، نزدیک ده تا چهارده هزار نفر از طرفین کشته شدند.(25) همچنین ضمن طولانى شدن این جنگها، غنیمتى هم به دست نیاوردند.
عوامل یاد شده در تضعیف روحیه سربازان اثر شگرفى گذاشت؛ از این رو با حرکتى کوچک از طرف فتنه انگیزان، دوازده هزار نفر به دنبال آنان راهى شدند و به نام خارجى در مقابل خلیفه مسلمانان موضع گرفتند. 4- عدم تقویت بُنیانهاى عقیدتى
مردم عراق، در آن روزها همیشه در جنگ بودند؛ ازاین رو از نظر اعتقادى و تقویت مبانى فکرى، کار چندانى بر روى آنها صورت نگرفت؛ به طورى که غیر از احکام نماز، روزه و جنگ، از دیگر مبانى و آموزههاى عقیدتى اطلاعات چندانى نداشتند.
در دوره خلفاى گذشته با کمال تأسف، بیشتر بهکشورگشایى اهتمام مىشد؛ غافل از اینکه به موازات بازکردن دروازههاى اسلام به روى ملتهاى دیگر مىبایست فرهنگ و معارف اسلامى را نیز به مسلمانان تعلیم داد. افزون بر این، مردم عراق از ابتدا داراى رهبرى خاص و مشخص نبودند تا بنیانهاى فکرى آنان را بر اساس اصولى صحیح تربیت کند؛ زیرا همواره با درخواست اهالى این دیار از طرف خلیفه وقت، حاکم این منطقه و به خصوص کوفه، تعویض مىشد و اهل عراق به علت کنجکاوى و هوشیارى، به عدم اطاعت و ایجاد اختلاف با فرمانروایان خود معروف بودند و این خود در رشد و نمو عقیده خارجىگرى و طغیانگرى سهمى چشمگیر داشت؛ برخلاف مردم شام که پس از فتح این سرزمین، یزید بن ابىسفیان و سپس برادرش معاویة بن ابىسفیان، مسلک اموى را به نام اسلام حقیقى به مردم آن دیار باورانده بودند و آنان نیز کورکورانه تقلید مىکردند.(26) 5 - تردید و دودلى
عامل دیگرى که در پیدایش خوارج نقشى مؤثر داشت، تردید و شکى بود که در سربازان حضرت على(ع) رسوخ کرده بود؛ جنگ جمل شکاف عمیقى در جامعه اسلامى به وجود آورد و تردیدهاى بسیارى در توده مردم برانگیخت، به طورى که گروهى از یاران امام در جنگ با اهل شام، این دشمنان اصلى اسلام و مسلمانان، دچار دودلى و تردید شدند.
براى نمونه عبدالله بن مسعود، عْبیده سلمانى و رَبیعة بن خُثَیم همراه چهارصد تن از قاریان قرآن به حضور حضرت امیر(ع) رسیدند و گفتند: اى امیرالمؤمنین! با آنکه به فضل شما معترف هستیم، ولى درباره این جنگ گرفتار شک و تردیدیم؛ ما را براى نگهدارى یکى از مرزها گسیل فرما تا در آنجا انجام وظیفه نماییم و از جنگ با مسلمانان معاف بدار. حضرت على(ع) نیز آنان را براى مرزبانى سرزمینهاى رى و قزوین فرستاد.(27) 6 - تندروى و قرائت نادرست از دین
یکى از عوامل پیدایش فرقة خوارج، تندروىها و قرائت نادرست آنها از دین بود. این عامل نقشى بسزا داشت وگویا همین کجفهمىها سبب شد از زیر رهبرى امیرمؤمنان(ع) بیرون روند و به وادى گمراهى گام نهند؛ تا جایى که امام زمان خویش را کافر پنداشته، از وى خواستند از گناه ناکرده توبه کند.
در مقابل، آنحضرت با استدلال ومنطق روشن با این کجاندیشىها به مبارزه گفتارى برخاست، امّا اینگروه که هیچگونه دلیل و حجت روشنى نداشتند، ناآگاهانه و از سرتندروى دست به شمشیر بردند و سرانجام در جنگ نهروان از دم تیغ امام(ع) و یارانش گذشتند.
مجموع عواملى که برشمردیم در ظهور گروه فتنهگر خوارج مؤثر افتاد و موجب پیدایش فرقهاى جدید در تاریخ اسلام شد که در نبرد صفین، نقاب ِنفاق از چهره خود برداشت و هویت خود را افشا کرد. در قسمت بعدى نگاهى گذرا به شکلگیرى جنگ «صفین» خواهیم داشت تا با چگونگى پیدایش خوارج در هنگامه این نبرد آشنا شویم. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. آقای ناصربنعبدالکریم العقل، ظهور خوارج را در جریان قتل عثمان مىداند، الخوارج اول الفرق فىتاریخ الاسلام، چاپ اول، ریاض، دارالوطن، 1416 ه.ق ص 16. 2.سوره حجرات،آیه 14. 3.« إنَّ الذینَ یُنادُونک مِنْ وَراءِ الحُجُراتِ أکثرُهُمْ لایَعقِلونِ؛ کسانى که تو را از پشت پنجره با صداى بلند مىخوانند، بیشترشان بى عقل هستند». 4. مجمعالبیان، ج9، ص 195. 5. «وَمِنْهُم مَنْ یَلمِزُکَ فِى الصدَقاتِ فَإن اُعطُوا مِنها رَضُوا و إن لَم یُعطَوا مِنها إذا هُم یَسخَطُونَ؛ بعضى از مردم در تقسیم صدقات بر تو اعتراض مىکنند، اگر از آن غنائم به آنها داده شود، راضى مىشوند و اگر داده نشود، خشم مىگیرند». 6. «ذوالخویصره»،«ذوالثدیه» همان حرقوص بن زهیر است که یکى از رهبران خوارج بود و در نبرد نهروان به هلاکت رسید. حضرت على (ع) بعد از پایان جنگ، جنازه وى را جست و جو کرد و به جهت تحقق وعده پیامبر، خدا را شکر کرد.براى آگاهى بیشتر ر.ک:کتاب خوارج تندیس فتنه، نوشته نگارنده، ص119- 117. 7. المیزان، ج 9، ص 319؛ مجمع البیان، ج5، ص63 ؛ الکشاف، ج2، ص281، تفسیر نمونه، ج7 ،ص 454، الملل و النحل، ج1، ص115 شرحنهجالبلاغه ابنابىالحدید، ج2، ص 266 ؛بحار الانوار، ج22، ص 37 و 38 ؛صحیحمسلم،ج 2، کتابالزکات، ص750 - 743، ح 148، 147، 158 و 156. 8. البدایة و النهایة، ج7، ص 327 - 321. 9. تاریخ سیاسى صدر اسلام شیعه و خوارج ،یولیوس ولهوزن، ترجمه:محمود افتخارزاده، چاپاول،(1375 ه.ش) ،قم،دفترنشرمعارفاسلامى،ص 42 ؛ الخوارج هم انصار على، الجزایر، 1403 ه.ق(1983م)، ص 58. 10. براى آشنایى با سرگذشت و نحوه برخورد این افراد با حکومت اسلامى، ر.ک: کتاب خوارج تندیس فتنه، ص138 - 111. 11. بنى ربیعه نیزتیرهاى از بنى تمیم بود. 12. الخوارج فى العصرالاموى، ص 28. 13. فجر الاسلام ص 256. 14. «مُضَر» اسم طایفهاى بزرگ است از اعراب عدنانى که منسوب به مُضَر بن نزار بن معد بن عدنان، از نوادگان حضرت اسماعیل است. اینان درتهامه، حجاز و نجد زندگى مىکردند که قریش تیرهاى از این قبیله بزرگ است. مُضَر بن نزار چون شیر ماضِر(ترش) مىنوشید، بدین نام شهرت یافت؛ پیامبر اسلام(ص) نیز از این طایفه است و درباره صداقت این قبیله فرمودند: «إذا اختَلَفَ الناسُ فَالعدل فى مُضر»؛ اگرمردم با هم اختلاف کردند، حق با مضر است. (القصد و الامم فى التعریف بأصول أنساب العرب والعجم، ص 65، لسان العرب، ج 13، ص 127 ؛ دائرة المعارف القرن الرابع عشر، ج 6، ص 248 و 249 ؛ المنجد، ص 765). 15. مروج الذهب، ج2، ص 341 ؛ جهت آگاهى بیشتر ر.ک: کتاب رسالت خواص، نوشته سید احمد خاتمى. 16. تاریخ الخلفاء، ص 194. 17. الجمل، ص 101. 18. همان، ص 130، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 195. 19. نهج البلاغه، خطبه 137. 20. وقعة صفین، ص 500، مروج الذهب، ج 2، ص 402 ؛ اسدالغابة فى معرفة الصحابة، ج 3، ص 265. 21. سوره زخرف، آیه 58، آنان (مشرکان قریش) گروهى کینهتوز و پرخاشگر هستند. 22. الخوارج تاریخهم و أدبهم، ص 27. 23. الاخبار الطوال، ص 143، الجمل، ص 94. 24. همان، ص 95. 25. الجمل، ص 419، تاریخ الأمم و الملوک، ج 1، ص 543. 26. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 343. 27. وقعة صفین، ص 115، الأخبار الطوال، ص 165.
تاریخ نگاران، سر چشمه پیدایش گروه خوارج را جنگ صفین و داستان حکمیت دانستهاند،(1) ولى آیا باور کردنى است که حزبى متشکل و سازمان یافته، بى هیچ پیشینه و به یکباره و در چند ساعت، متولد شود و شعارهایى تند دهد؛ حتى امام على(ع) خلیفه بر حقّ مسلمانان و همفکران وى را کافر به شمار آورد.
ساده انگاشتن این جریان، برازنده محقق راستین نیست؛ بلکه باید با ریشهیابى زمینههاى فکرى چنین رویدادهایى به بررسى، نقد و تحلیل گفتار و نظریات مورّخان پرداخت و با قضاوت عادلانه حوادث تاریخى را تجزیه و تحلیلکرد؛ ازاینرو در این مقاله ومقالات بعدى، همراه بیان شواهد معتبر تاریخى، بعضى از نظریات تاریخنویسان درباره پیدایش این گروه را بررسى و نقد مىکنیم. ردپاى خوارج در زمان رسول اکرم(ص)
از منابع تاریخى قدیم و جدید و تحقیقات محققان معاصر به دست مىآید که خوارج نخستین، بیشتر از اعراب بادیهنشین بودند؛ در سالهاى پایانى عمر پیامبر اسلام(ص) بسیارى از قبایل عرب به میل خود و گروهى به اکراه اسلام آوردند. قرآن کریم مىفرماید: «قالَتِ الاعرابُ آمَنّا قُل لَم تُؤمِنُوا وَ لکِنْ قُولُوا أسْلَمْنا ولَمّا یَدخُل الایمانُ فى قُلُوبِکم وَ إنْ تُطِیعُوا اللّه و رَسُولَهُ لایَلِتْکُم مِنْ أعمالِکم شَیئاً إنَّ اللُهَ غَفورٌ رَحِیم(2) عربهاى بادیه نشین گفتند: ما ایمان آوردیم، به آنها بگو شما ایمان نیاوردید؛ چون حقیقت ایمان هنوز در قلب شما داخل نشده است، بلکه بگویید که اسلام آوردیم و اگر از خدا و رسول وى اطاعت کنید، از اجر اعمال شما هیچ کاسته نخواهد شد؛ که خداوند آمرزنده و مهربان است».
در زمان پیامبر اکرم(ص) برخى از این افراد به ظاهر مسلمان، مخالفت و دشمنى خویش را با پیامبر اسلام در جنگها یا مجالس عمومى اعلام مىکردند و گاهى اهانتهایىبه حضرتش روامىداشتند که با دقت در گفتار و کردارشان ونیز تأمل در وابستگىهاى قبیلهاى و طایفهاى این افراد، مىتوان ردپایى از خوارج و تفکر خارجىگرى را میان آنها مشاهده نمود؛ در اینجا دو نمونه از بىادبى و اهانت به ساحت مقدس رسول الله(ص) را ذکر مىکنیم:
1- مرحوم طبرسى در ذیل آیه چهارم از سوره «حجرات» (3) نقل مىکند: «روزى جمعى از قبیله بنىتمیم وارد مسجد پیامبر(ص) شدند و بدون احترام و ادب از پشت پنجره ندا دادند: اى محمد! بیرون بیا، مىخواهیم با تو مفاخره کنیم؛ آنگاه، مال، ثروت و جمعیت قبیله خویش را بر شمردند و بر نبى مکرّم اسلام(ص) فخر کردند.»(4) این نمونهاى از بىادبى این به ظاهر مسلمانان نسبت به پیامبر بزرگوار اسلام (ص) است.
2- طبق نقل مرحوم علامه طباطبایى، طبرسى، زمخشرى و... در ذیل آیه پنجاه و هشتم از سوره «توبه»،(5) در جریان جنگ حُنَین (در منطقه جُعرانه) وقتى پیامبر اسلام(ص) غنائم قبیله «هوازِن» را تقسیم مىکرد، مردى از قبیله بنىتمیم به نام «ذوالخویصره»(6) اعتراضش بلند شد و گفت: اى محمد! عدالت را رعایت کن! پیامبر در جواب فرمودند: واى برتو! اگر من عدالت را رعایت نکنم، چه کسى مراعات خواهد کرد؟
عمربنخطاب در این هنگام ناراحت شد و پیشنهاد کرد وى را به قتل برساند، ولى پیامبر مکرّم اسلام (ص) فرمودند: رهایش کن، همانا براى او یارانى خواهد بود که نماز و روزه شما در مقابل نماز و روزه آنان کوچک شمرده مىشود؛ آنها قرآن تلاوت مىکنند ولى از گلویشان تجاوز نمىکند؛ آنان از دین خارج مىشوند؛ همانند تیرى که در صید فرو مىرود و از طرف دیگر خارج مىشود. نشانه آنها این است که در میانشان مردى سیاه چهره هست که یکى از پستانهاى او مانند پستان زن است. زمانى که این گروه خروج کردند آنها را بکُشید؛ پس اگر مجدداً خروج کردند آنان را بکشید.(7)
در بعضى از نقلها آمده است که بر روى بازوى او چیزى شبیه پستان زن است. ابنکثیر این حدیث را از طریق دوازده سند از رسولاللّه(ص) نقل مىکند،(8) ولى برخى معاصران، این داستان را افسانهاى بیش ندانستهاند؛(9)در حالىکه ماجراى ذوالثدیه از اخبار متواتر و مسلّمات است که در بسیارى از منابع و کتب تفسیر، تاریخ، حدیث و تراجم آمده است. این تواتر و اشتهار که به منابع اصلى و بسیارى از منابع دست اول مستند است، نشان مىدهد که ادعاى این گروه از معاصران پندارى بیش نیست.
آنچه گذشت نمونهاى بود از پیشینه خوارج درزمان رسولخدا(ص) و نشانى از وجود رد پاهایى از این گروه افراطى در آن زمان؛ بنابراین، مىتوان ادعا کرد که خوارج و بعضى از رهبرانشان در همان زمان حضور پیامبر اسلام (ص) بنا را بر ناسازگارى با حکومت اسلامى گذاشتند و تا حدّى بر جرأت خویش افزودند که به شخص رسولاللّه (ص) اعتراض و او را به جهت عدم رعایت عدالت (به گمان خویش) نکوهش و سرزنش کردند. عوامل پیدایش خوارج 1- تعصبات قبیلهاى
تعصبات قبیلهاى که میان عربها رایج بود، در ظهور این فرقه نقشى بسزا داشت؛ بسیارى از رهبران خوارج از قبیله «بنىتمیم» و «بنىربیعه» بودند؛ چنان که شَبُث بن رِبعى، حْرقوص بن زُهیر، مسعر بن فدکى، عروة بن أدیه و مرداس بن أدیه(10) همگى از قبیله بنىتمیم و بنىربیعه(11) بودند. گرچه از قبایل دیگر، کم و بیش، در میان آنان یافت مىشد، ولى بیشتر رهبران خوارج و هسته مرکزى آنان را قبیله بنىتمیم تشکیل مىداد و از طایفه «قریش» کسى در میان آنان نبود(12) و اکثر سربازان خارجى نیز از قبیله بنى تمیم بودند.(13)
قبیله بنىتمیم در زمان جاهلیت با قبیله «مُضَر»(14) خصوصاً با تیره قریش، دشمنى و ستیز داشتند؛ به طورى که پس از اسلام که به ظاهر مسلمان شده بودند، گاه و بیگاه دشمنى خویش را ابراز مىکردند و از اینکه پیامبر(ص) از قریش است ناراحت بوده، رشک مىورزیدند.
این پیشینه سوء، تفاخر و تعصبات قبیلهاى، نقشى بسزا در جدایى آنان از مسیر اسلام راستین داشته است که نخستین نشانههاى آن در ماجراى سقیفه، بعد از رحلت رسولاکرم (ص) رخ نمود و سرنوشت امت اسلام را برخلاف خواست خدا و رسولش رقم زد و امت پیامبر را به مسیرى بیراهه سوق داد و از مسیر حق منحرف ساخت.
پس از رحلت رسول اکرم (ص) و در زمان حکومت خلیفه اول، بسیارى از قبایل یاد شده به جهت عدم پرداخت زکات، دست به شورش زدند که در تاریخ به واقعه «رِده» معروف است؛ در عصر زمامدارى خلیفه دوم که ده سال به طول انجامید و همراه با پیروزىهاى مهمى براى مسلمانان بود، فرهنگ و تربیت خاصى بر جامعه حکمفرما شد که یکى از آنها روحیه خاص خشونت بود که شخصیت نسل آینده را شکل بخشید.
در دوران حکومت عثمان، عصبیتها، سنتهاى قبیلهاى و تموّلگرایى بار دیگر زنده شد و کارهاى مخالف سنت پیامبر(ص) گسترش یافت؛ از جمله اینکه گردنبند زنش به اندازه مالیات شمال آفریقا قیمت داشت و گاه خراج شهرى را به یکى از اطرافیانش مىبخشید.(15) این کارهاى ناشایست، در نهایت، قیام مردم و قتل خلیفه را به دنبال داشت؛ طیف وسیعى که در این قتل شرکت داشتند - عده زیادى از آنها بعدها هسته مرکزى خوارج را تشکیل دادند - پس از کشتن خلیفه، نزد امام على(ع) آمدند وبا وى دستِ بیعت دادند؛(16) از جمله اینکه هفتصد تن از مهاجران و هشتصد نفر از انصار با حضرت بیعت کردند.(17)
دیرى نپایید که گروهى نقض بیعت کردند؛ براى نمونه طلحة بن عُبیدالله و زُبیر بن عوام، جزء اولین نفراتى بودند که با امام على(ع) بیعت کردند،(18) ولى به همراهى عایشه، جنگ جمل را برامام (ع) تحمیل نمودند؛ حضرت امیرمؤمنان(ع) ضمن بررسى انحرافات و کینه توزىهاى طلحه و زبیر، به پیشگاه الهى چنین شکوه کردند: «اللُّهمَّ إنّهما قَطَعانى و ظَلَمانِى و نَکَثا بَیْعَتى و ألبّا النّاسَ عَلَىّ(19) خدایا! آن دو پیوند مرا گسستند و بر من ستم کردند و بیعتم را شکستند و مردم را براى جنگ با من گرد آوردند».
در پى جنگ جمل که با پیروزى قاطع امام على(ع) پایان یافت، دومین جنگ توسط معاویه بر امام(ع) تحمیل شد. سپاهیان حضرت امیر(ع) که از قبایل مختلف و با انگیزههاى گوناگون مانند تعصبات قبیلهاى در صحنه «صفین» حضور پیدا کرده بودند، با حیله عمروعاص روبهرو شدند و در اندک زمانى شمشیر برزمین نهادند و حضرت را به داورى کتاب الهى و در نهایت پذیرش حکمیت واداشتند، ولى در این میان، تعصبات قبیلهاى پدیدار گشت و این جریان انحرافى هنگام انتخاب حکمین، بروز بیشترى پیدا کرد.
بدین شرح که وقتى امام(ع) عبداللّه بن عباس را براى داورى برگزیدند و فرمودند که هر گرهى عمروعاص ببندد، ابنعباس باز خواهد کرد و هر گرهى را که عمرو باز کند، او خواهد بست، در این میان صداى اشعث بن قیس بلند شد که نباید دو حَکَم از قبیله مُضَر باشند؛ ما از طرف خود باید فردى از اهالى یمن را انتخاب کنیم؛ وى گفت: اگر دو حَکم به ضرر ما حُکم کنند ولى یمنى باشند، بهتر است تا به نفع ما حُکم کنند و از قبیله مُضَر و قریش باشند! این غائله، سرانجام با انتخاب ابوموسى اشعرى یمنى ختم گردید.(20)
چنان که مشاهده مىشود، این گروه متعصب و نژادپرست، ضرر احتمالى خویش را در نتیجه حَکَمیت، بر انتخاب فردى قریشى ترجیح دادند و این نشانهاى از شدت تعصبات قبیلهاى در میان آنان بود؛ حتى هنگامى که امام على(ع) ابنعباس را جهت مذاکره نزد آنان به اردوگاه حروراء فرستاد، آنها وقتى خود را در مقابل استدلالهاى قوى و منطقى او خلع سلاح یافتند، در نهایت به یکدیگر گفتند: احتجاج قریش را براى خود حجت قرار ندهید؛ زیرا آنان قومى هستند که خداوند درباره آنها فرمود: «بَل هُم قَومٌ خَصِمُون»(21)بنابر این، همگى از کنار ابنعباس دور شدند.(22)
تاریخ اسلام همواره از این دست تعصبات قبیلهاى پر بوده که همگىنشانگرِ روح نژاد پرستى خوارج است که علىرغم تظاهرشان به اسلام، زهد و تقوا تعصبهاى قبیلهاى در اعمال آنها آشکار بود.نکته درخور تامل در سیره عملى و نظرى آنان این است که در وراى سیماى فریبنده خود، این گونه تعصبات را نیز داشتند که با اندکى درنگ به روشنى مشاهده مىشود. این نژاد پرستى چنان شدت یافت که روح ناسازگارى را در آنان برتافت؛ به گونهاى که در برههاى از زمان، فرمانروایى بر جامعه را انکار و نوعى آنارشیسم را در اندیشهها تبلیغ مىکردند؛ اگرچه عملاً، در «حروراء» براى خود فرمانده وامیر برگزیدند و با عبداللّه بن وهب راسبى دست بیعت دادند.
بنابراین، باید در مواردى ریشههاى دشمنى سران خوارج با امیرمؤمنان، على(ع) را در تعصبات قبیلگى آنها جست وجو کرد و چنین مىنماید که آنان از مدتها پیش، در صدد ضربه زدن به حضرت بودند و جریان حکمیت را بستر مناسبى براى اجراى منویات خود یافتند، ولى باید حساب اکثریت نادانى را که به نام «قُراء»، جاهلانه و با حماقت، از شعارهاى فریبنده سران خوارج پیروى کردند، از حساب این گروه متعصب، مغرض و فتنهگر جدا دانست. 2- ترک صحنه سیاست توسط خواص
دومین عامل مهم در پیدایش گروه خوارج، ترک صحنه سیاست از سوى خواص بود؛ به طورى که گروهى از صحابه از روى کج فهمى و سوء برداشت، از صحنه سیاسى اجتماعى کنارهگیرى کردند و بعضى حتى از بیعت با امیرمؤمنان(ع) سرباز زدند و در جریان جنگهاى جمل و صفین، خویشرا از حوادث جارى جامعه اسلامى کنار کشیدند.
این عامل توانست در ایجاد روزنههاى شک و تردید در میان توده مردم مؤثر واقع شود و به مخالفتها و شورشهایى ضد حاکم اسلامى بینجامد؛ چنان که در جنگ جمل، سعدبن أبى وقّاص، سردار فاتح جنگهاى صدر اسلام، عبداللّه بن عمر بن خطّاب، محمد بن مُسلَمُه و اسامة بن زید به حضور امیرمومنان(ع) رسیدند و به بهانه شرکت نکردن درجنگ با مسلمانان، حضرتعلى(ع) را در این جنگ همراهى نکردند؛(23) حتّى سعد بن أبى وقّاص به امام عرض کرد: «اگر شمشیرى به من بدهى که مؤمن را از کافر تشخیص دهد، با تو همراه خواهم شد».(24)
بنابراین، برخى از خواص، به علت عدم درک صحیح از حساسیتهاى سیاسىِ آن روز، از صحنه سیاست شانه خالى کردند صحنه سیاسى را به روى یکهتازى انسانهاى کج اندیش و بدون تشخیص گشودند و در چنین موقعیتى زمینه رشد خوارج و تفکر خارجىگرى مهیا شد و به دنبال آن، حکومت اسلامى نو پاى امام على(ع) با انبوه سؤالات و شبهات انتقادى روبهرو شد. 3- طولانى شدن جنگ و عدم کسب غنائم
از عواملى که در پیدایش این فرقه باید بدان توجه کرد، طولانى شدن جنگهاى جمل، صفین و تحمل تلفات فراوان و عدم کسب غنیمتهاى جنگى است. سرزمین عراق، خصوصاً دو مرکز اصلى آن یعنى بصره و کوفه، نقطه هجوم مسلمانان به کشورهاى دیگر از جمله ایران بود، در این دو شهر، مردمى زندگى مىکردند که همگى اهل جبهه و جنگ بوده، پیوسته پیروزمندانه و همراه غنائم بسیارى به خانههایشان باز مىگشتند، ولى در نبردهاى جمل و صفّین با مسلمانان درگیر شدند و نیز کشتههاى فراوانى دادند که بنابه بعضى از گفتهها فقط در جنگ جمل، نزدیک ده تا چهارده هزار نفر از طرفین کشته شدند.(25) همچنین ضمن طولانى شدن این جنگها، غنیمتى هم به دست نیاوردند.
عوامل یاد شده در تضعیف روحیه سربازان اثر شگرفى گذاشت؛ از این رو با حرکتى کوچک از طرف فتنه انگیزان، دوازده هزار نفر به دنبال آنان راهى شدند و به نام خارجى در مقابل خلیفه مسلمانان موضع گرفتند. 4- عدم تقویت بُنیانهاى عقیدتى
مردم عراق، در آن روزها همیشه در جنگ بودند؛ ازاین رو از نظر اعتقادى و تقویت مبانى فکرى، کار چندانى بر روى آنها صورت نگرفت؛ به طورى که غیر از احکام نماز، روزه و جنگ، از دیگر مبانى و آموزههاى عقیدتى اطلاعات چندانى نداشتند.
در دوره خلفاى گذشته با کمال تأسف، بیشتر بهکشورگشایى اهتمام مىشد؛ غافل از اینکه به موازات بازکردن دروازههاى اسلام به روى ملتهاى دیگر مىبایست فرهنگ و معارف اسلامى را نیز به مسلمانان تعلیم داد. افزون بر این، مردم عراق از ابتدا داراى رهبرى خاص و مشخص نبودند تا بنیانهاى فکرى آنان را بر اساس اصولى صحیح تربیت کند؛ زیرا همواره با درخواست اهالى این دیار از طرف خلیفه وقت، حاکم این منطقه و به خصوص کوفه، تعویض مىشد و اهل عراق به علت کنجکاوى و هوشیارى، به عدم اطاعت و ایجاد اختلاف با فرمانروایان خود معروف بودند و این خود در رشد و نمو عقیده خارجىگرى و طغیانگرى سهمى چشمگیر داشت؛ برخلاف مردم شام که پس از فتح این سرزمین، یزید بن ابىسفیان و سپس برادرش معاویة بن ابىسفیان، مسلک اموى را به نام اسلام حقیقى به مردم آن دیار باورانده بودند و آنان نیز کورکورانه تقلید مىکردند.(26) 5 - تردید و دودلى
عامل دیگرى که در پیدایش خوارج نقشى مؤثر داشت، تردید و شکى بود که در سربازان حضرت على(ع) رسوخ کرده بود؛ جنگ جمل شکاف عمیقى در جامعه اسلامى به وجود آورد و تردیدهاى بسیارى در توده مردم برانگیخت، به طورى که گروهى از یاران امام در جنگ با اهل شام، این دشمنان اصلى اسلام و مسلمانان، دچار دودلى و تردید شدند.
براى نمونه عبدالله بن مسعود، عْبیده سلمانى و رَبیعة بن خُثَیم همراه چهارصد تن از قاریان قرآن به حضور حضرت امیر(ع) رسیدند و گفتند: اى امیرالمؤمنین! با آنکه به فضل شما معترف هستیم، ولى درباره این جنگ گرفتار شک و تردیدیم؛ ما را براى نگهدارى یکى از مرزها گسیل فرما تا در آنجا انجام وظیفه نماییم و از جنگ با مسلمانان معاف بدار. حضرت على(ع) نیز آنان را براى مرزبانى سرزمینهاى رى و قزوین فرستاد.(27) 6 - تندروى و قرائت نادرست از دین
یکى از عوامل پیدایش فرقة خوارج، تندروىها و قرائت نادرست آنها از دین بود. این عامل نقشى بسزا داشت وگویا همین کجفهمىها سبب شد از زیر رهبرى امیرمؤمنان(ع) بیرون روند و به وادى گمراهى گام نهند؛ تا جایى که امام زمان خویش را کافر پنداشته، از وى خواستند از گناه ناکرده توبه کند.
در مقابل، آنحضرت با استدلال ومنطق روشن با این کجاندیشىها به مبارزه گفتارى برخاست، امّا اینگروه که هیچگونه دلیل و حجت روشنى نداشتند، ناآگاهانه و از سرتندروى دست به شمشیر بردند و سرانجام در جنگ نهروان از دم تیغ امام(ع) و یارانش گذشتند.
مجموع عواملى که برشمردیم در ظهور گروه فتنهگر خوارج مؤثر افتاد و موجب پیدایش فرقهاى جدید در تاریخ اسلام شد که در نبرد صفین، نقاب ِنفاق از چهره خود برداشت و هویت خود را افشا کرد. در قسمت بعدى نگاهى گذرا به شکلگیرى جنگ «صفین» خواهیم داشت تا با چگونگى پیدایش خوارج در هنگامه این نبرد آشنا شویم. پاورقی ها:پىنوشتها: - 1. آقای ناصربنعبدالکریم العقل، ظهور خوارج را در جریان قتل عثمان مىداند، الخوارج اول الفرق فىتاریخ الاسلام، چاپ اول، ریاض، دارالوطن، 1416 ه.ق ص 16. 2.سوره حجرات،آیه 14. 3.« إنَّ الذینَ یُنادُونک مِنْ وَراءِ الحُجُراتِ أکثرُهُمْ لایَعقِلونِ؛ کسانى که تو را از پشت پنجره با صداى بلند مىخوانند، بیشترشان بى عقل هستند». 4. مجمعالبیان، ج9، ص 195. 5. «وَمِنْهُم مَنْ یَلمِزُکَ فِى الصدَقاتِ فَإن اُعطُوا مِنها رَضُوا و إن لَم یُعطَوا مِنها إذا هُم یَسخَطُونَ؛ بعضى از مردم در تقسیم صدقات بر تو اعتراض مىکنند، اگر از آن غنائم به آنها داده شود، راضى مىشوند و اگر داده نشود، خشم مىگیرند». 6. «ذوالخویصره»،«ذوالثدیه» همان حرقوص بن زهیر است که یکى از رهبران خوارج بود و در نبرد نهروان به هلاکت رسید. حضرت على (ع) بعد از پایان جنگ، جنازه وى را جست و جو کرد و به جهت تحقق وعده پیامبر، خدا را شکر کرد.براى آگاهى بیشتر ر.ک:کتاب خوارج تندیس فتنه، نوشته نگارنده، ص119- 117. 7. المیزان، ج 9، ص 319؛ مجمع البیان، ج5، ص63 ؛ الکشاف، ج2، ص281، تفسیر نمونه، ج7 ،ص 454، الملل و النحل، ج1، ص115 شرحنهجالبلاغه ابنابىالحدید، ج2، ص 266 ؛بحار الانوار، ج22، ص 37 و 38 ؛صحیحمسلم،ج 2، کتابالزکات، ص750 - 743، ح 148، 147، 158 و 156. 8. البدایة و النهایة، ج7، ص 327 - 321. 9. تاریخ سیاسى صدر اسلام شیعه و خوارج ،یولیوس ولهوزن، ترجمه:محمود افتخارزاده، چاپاول،(1375 ه.ش) ،قم،دفترنشرمعارفاسلامى،ص 42 ؛ الخوارج هم انصار على، الجزایر، 1403 ه.ق(1983م)، ص 58. 10. براى آشنایى با سرگذشت و نحوه برخورد این افراد با حکومت اسلامى، ر.ک: کتاب خوارج تندیس فتنه، ص138 - 111. 11. بنى ربیعه نیزتیرهاى از بنى تمیم بود. 12. الخوارج فى العصرالاموى، ص 28. 13. فجر الاسلام ص 256. 14. «مُضَر» اسم طایفهاى بزرگ است از اعراب عدنانى که منسوب به مُضَر بن نزار بن معد بن عدنان، از نوادگان حضرت اسماعیل است. اینان درتهامه، حجاز و نجد زندگى مىکردند که قریش تیرهاى از این قبیله بزرگ است. مُضَر بن نزار چون شیر ماضِر(ترش) مىنوشید، بدین نام شهرت یافت؛ پیامبر اسلام(ص) نیز از این طایفه است و درباره صداقت این قبیله فرمودند: «إذا اختَلَفَ الناسُ فَالعدل فى مُضر»؛ اگرمردم با هم اختلاف کردند، حق با مضر است. (القصد و الامم فى التعریف بأصول أنساب العرب والعجم، ص 65، لسان العرب، ج 13، ص 127 ؛ دائرة المعارف القرن الرابع عشر، ج 6، ص 248 و 249 ؛ المنجد، ص 765). 15. مروج الذهب، ج2، ص 341 ؛ جهت آگاهى بیشتر ر.ک: کتاب رسالت خواص، نوشته سید احمد خاتمى. 16. تاریخ الخلفاء، ص 194. 17. الجمل، ص 101. 18. همان، ص 130، مناقب آل ابى طالب، ج 3، ص 195. 19. نهج البلاغه، خطبه 137. 20. وقعة صفین، ص 500، مروج الذهب، ج 2، ص 402 ؛ اسدالغابة فى معرفة الصحابة، ج 3، ص 265. 21. سوره زخرف، آیه 58، آنان (مشرکان قریش) گروهى کینهتوز و پرخاشگر هستند. 22. الخوارج تاریخهم و أدبهم، ص 27. 23. الاخبار الطوال، ص 143، الجمل، ص 94. 24. همان، ص 95. 25. الجمل، ص 419، تاریخ الأمم و الملوک، ج 1، ص 543. 26. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحدید، ج 1، ص 343. 27. وقعة صفین، ص 115، الأخبار الطوال، ص 165.