آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

اسلام، از آغاز ظهورش با ویژگى‏هایى چون عمومى و جهانى و همیشگى بودن شناخته شده است، از طرفى این دین به همه ابعاد زندگى آدمى نیز نظر دارد و تنها به بعد فردى و درونى و معنوى او نپرداخته بلکه به زندگى اجتماعى او نیز توجه کرده است. گرچه، پیوسته سؤالاتى در پیرامون این دین وجود داشت و متکلمان و دین پژوهان به پاسخگویى آن‏ها مى‏پرداختند اما در جهان جدید، چالش‏هاى تازه‏اى با عنوان سؤال و شبهه مطرح مى‏شود که باید مناسب با شرایط زمانى به پاسخ آن‏ها پرداخت. از این رو در این مباحث به شبهات و سؤالات مربوط به دین و حکومت دینى از این بعد پرداخته مى‏شود.
پس از اثبات ضرورت نبوت و لزوم تشکیل حکومت دینى و طرح مسئله ولایت فقیه، پاسخ به سؤالات و شبهات مباحث یاد شده جهت تثبیت ادله حکومت دینى ضرورى است.
قبل از ورود به بحث و طرح شبهات و پاسخ آن‏ها، اشاره به چند نکته درباره لزوم شبهه‏شناسى و ضرورت استقبال از آن‏ها در محافل علمى شایان توجه است:
1. شناخت زمان و لزوم شبهه شناسى‏
طرح مسایل دینى و شبهه‏شناسى با شناخت زمان و مکان در ارتباط است. امام صادق (ع) مى‏فرماید: «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللوابس(1)، کسى که آگاه به زمان خود باشد، مورد هجوم خطاها قرار نمى‏گیرد» و امور اشتباه انداز بر او مشتبه نمى‏شود. عکس نقیض‏اش این است. «مَن هَجمت علیه اللوابس فلیس بعالم». یعنى کسى که شبهات زمان خود را نمى‏شناسد و امر بر او مشتبه مى‏شود، عالم نیست. اگر قضیه‏اى صادق است، عکس نقیضش هم یقیناً صادق خواهد بود.
مراد از عالم به زمان، آگاه از تقویم و فصول چهار گانه و سال و ماه نیست. على (علیه السلام) درباره چگونگى تغییر و دگرگونى زمان مى‏فرماید:«اذا تغیّر السلطان تغیّر الزمان(2)، آنگاه که حکومت و سلطان و سیاست تغییر یافت، زمان عوض مى‏شود» و در حدیث دیگرى چنین فرمود:«اذا تغیّرت نیة السلطان تغیّر الزمان(3)، هنگامى که اندیشه دستگاه حکومتى عوض شد، زمان نیز تغییر مى‏یابد».(یعنى اوضاع سیاسى، اجتماعى، اخلاقى، فرهنگى و اقتصادى و... جامعه تغییر مى‏یابد.) بنابراین عالمان دینى باید با احساس مسئولیت شبهات زمان خود را به حسب نیاز روزشناسایى و پاسخ دهند و گرنه عالم به زمان نخواهند بود. تحریر و نجات بدنه دین از شبهات امرى لازم است. هر مطلب نظرى که با بحث و بررسى ضرورى شد و حق و باطل بودن آن روشن گردید، حق مى‏ماند و باطل از صحنه علم رخت برمى‏بندد. از این رو شبهاتى که در گذشته نظرى بود و لازم بود پاسخ آن‏ها داده شود و امروزه آن شبهه و دفع آن ضرورى گردید و در نتیجه تاریخ مصرف آن گذشته است. اکنون باید به سراغ شبهات جدید رفت و به پاسخ گویى از آنها پرداخت.
2. نهى از طرح شبهات علمى در میان عامه مردم
این که مى‏بینیم بزرگانى مانند ابن سینا و صدرالمتألهین خواندن فلسفه را بر افرادى که داراى استعداد متوسطاند، تحریم کرده‏اند، براى آن است که فهم شبهات علمى در توان افراد عادى نیست. درک شبهات فلسفى و کلامى مانند شبهه ابن کمونه استعداد فوق متوسط مى‏طلبد، سلامت فطرت، سریرت و سیرت مستقیم حسنه مى‏خواهد. شبهات فلسفى و کلامى غیر از شبهات فقهى است. تفاوت شبه کلامى و فقهى در این است. حل نشدن شبهه فقهى سبب فسق و عصیان انسان مى‏شود اما شبهه کلامى و فلسفى عقیده انسان را خراب مى‏کند و گاه آدمى را مرتد مى‏نماید. این بارى نیست که هر کسى توان کشیدن آن را داشته باشد. حتى طرح بعضى از این شبهات براى عالمان و محققان متوسط حوزوى روا نیست. تصور حدیث «هو فى الاشیاء على غیر ممازجة خارج منها على غیر مباینة...داخل فى الأشیاء لا کشى‏ءداخل و خارج منها لا کشى‏ء من خارج...(4)،براى اینان دشوار است، چه رسد به تصدیق و اقامه برهان آن. چون همه اشیاء طیب و طاهر و ملکوتى نیستند، چگونه ممکن است خداوند داخل در اشیاء باشد؟...»
بنابراین از طرح بعضى از مسایل و شبهات در جمع خواص نهى شده است چه رسد به توده مردم و جوان‏هایى که حدیث العهد به فطرت و اسلام هستند. ذهن جوان‏ها مانند آیینه شفاف است. هرچه را در برابر آنها قرار دهید، همان را نشان مى‏دهد و او نیز همان را مى‏گیرد.
اما براى خواص مستعد طرح هر نوع شبهه‏اى نه تنها اشکالى ندارد، بلکه لازم و سبب رشد و شکوفایى است. اینان باید از شبهات استقبال کنند ونهراسند. نوشتن رساله‏هاى عمیق علمى و تخصّصى در پاسخ به این سؤالات و شبهات لازم است. فقهاى بزرگى مانند امام خمینى (ره) در بحث حرمت خرید و فروش کتب ضلال، به جواز بلکه وجوب آن براى اهلش فتوا داده‏اند. از این رو علماى این فن از دیر زمان نسخ خطى کتاب‏هاى ضلال را به بالاترین قیمت مى‏خریدند. خرید و فروش این کتاب‏ها گرچه براى افراد عادى تکلیفا حرام و وضعاً باطل بود. ولى براى صاحب آن اندیشه و فکر جایز یا احیاناً واجب بود.
شایان ذکر است: گفتمان و مذاکره و محاجه بسیار مطلوب است. اساساً بخش قابل توجهى از سفرنامه اهل بیت (علیهم‏السلام) را مناظرات و احتجاجات آنان تشکیل مى‏دهد. سفر آنها به حرمین شریفین براى مناظره با علماى صاحب نظر بلاد مختلف صورت مى‏گرفت. غالب احتجاجات امام صادق (علیه السلام) کنار مسجد الحرام بود.
اکنون نیز اگر کسى وارد حوزه علمیه شود و بگوید: دین کهنه شده و کپک زده و تاریخ مصرفش گذشته است، عالم دینى سخن او را مى‏شنود و با دلیل پاسخ مى‏دهد و ثابت مى‏کند که دین الهى تا روز قیامت براى هر عصر و مصرى میوه تازه است. و باطل در آن راه ندارد، «لا یأتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه»(5)، این گونه نقد و نظرها در حوزه علمى هیچ گونه محذور و اثر سویى ندارد. بلکه باید از طرح شبهات در مجامع علمى استقبال کرد و این نشانه آزاد اندیشى و سبب رشد علمى است. در روایات به تضارب آرا و اندیشه‏ها توصیه شده است:«قال على (علیه السلام) اضربوا بعض الرأى ببعض یتولد منه الصواب(6)، این رأى‏ها را به هم بزنید تا صواب یعنى اندیشه ناب و راست و درست از آن متولد شود». آرى، انسان باید تلاش کند تا در میان آرا و افکار به فکر صحیح برسد و آن را در سطح جهان منتشر کند و این کار سهلى نیست. از این رو، مرحوم شیخ و دیگران گفته‏اند: اجتهاد مثل آن است که انسان با مژه چشم چاه بکند و آب در آورد.
به هر تقدیر، طرح و نشر شبهات علمى در سطح جامعه که سبب لغزش جوانان و عامه مردم مى‏شود، روا نیست. طرح شبهات علمى براى کسانى که مشکل دارند و زمینه کفر در آنها فراهم است؛«و أُشربوا فى قلوبهم العجل»(7)،و بیمار دلند، «والذّین فى قلوبهم مرض و المرجفون فى المدینة»(8)، یا بر اساس ساده‏لوحى زود فریب مى‏خورند، به مصلحت نیست. از این رو در فتاواى فقهى فقهامطالعه کتب ضلال براى خواص جایز بلکه در مواردى لازم است. اما براى عوام فتواى به حرمت داده شده است. خرید و فروش و نشر آن نیز حرام است. اگر اهلبیت (علیهم السلام) محاجّه و مناظره علمى را به بعضى از اصحاب خود اجازه داده‏اند و از برخى نهى فرموده‏اند، ناظر به این جهت است. امام صادق (علیه السلام) شاگردان بسیارى مانند زراره، هشام بن حکم، هشام بن سالم و... در رشته‏هاى گوناگون علوم دینى تربیت کرد. اما وقتى سخن از مناظره به میان مى‏آمد، به برخى مى‏فرمود:«... یا هشام لاتکاد تقع تلوى رجلیک اذا هممت بالأرض طرت، مثلک فلیکلم الناس...»(9)، یعنى «أنّک کلما قربت تقع من الطیران على الارض تلوى رجلیک،کما هو داب الطیور ثم تطیرو لا تقع و الغرض أنک لا تغلب من خصمک قط و اذا قرب أن یغلب علیک تجد مفراً حسناً فتغلب علیه»(10)، بیان مضمون سخن امام (علیه السلام) این است که به برخى از شاگردانش مانند هشام بن حکم مى‏فرمود: تو در مناظرات علمى شرکت کن. چون اوج مى‏گیرى و نمى‏افتى ولى برخى دیگر را نهى مى‏فرمود.
3. ضرورت پاسخ‏گویى به شبهات‏
مهمترین رسالت حوزه‏ها، شناخت دین، تبیین صحیح و تحلیل مبانى آن بر اساس برهان و استدلال و دفاع از دین است و پاسخ به شبهاتى که در مورد دین مطرح مى‏شود به صورت واجب عینى یا کفایى از مهم‏ترین رسالت‏هاى حوزه به شمار مى‏رود. زیرا یکى از بهترین راه‏هاى حمایت از دین پاسخ به شبهات مربوط به آن است و اگر دین تبیین و تعلیل نشود و کسى از دین دفاع و حمایت نکند، چه بسا در طول زمان از یاد مردم برود و به دست فراموشى سپرده شود. چون همان گونه که باطل به ترک ذکرش مى‏میرد؛ «الباطل یموت بترک ذکره»، حق نیز این گونه است. این اصل کلى است. دلیلش هم روشن است. نزدیک به دوهزار و پانصد سال در این مملکت (ایران) حق مرده بود. زیرا کسى به یاد حق نبود. مردم ساکت بودند. انقلاب اسلامى با شهدایى که تقدیم کرده است از انقلاب اسلامى و اسلام دفاع کرده است اما این به تنهایى براى دفاع از حوزه دین کافى نیست. بلکه همواره براى بقاء حق و دین باید از حوزه فکرى دین دفاع و حمایت شود، تا حق از یاد مردم نرود.
گرچه خداوند فرمود: من اگر بخواهم دین و آیین خود را با معجزه حفظ کرده و همه مردم روى زمین را مسلمان مى‏کنم، لکن نظام دنیا بر تکامل اختیارى آدمى است؛«ولو شاء ربّک لأمن من فى الأرض کلّهم جمیعاً»(11)،یعنى خداوند مى‏تواند در دل‏هاى همه مردم روى زمین اثر کند و آنان را مسلمان و موحد گرداند یا با رعب آنها را به سوى اسلام بکشاند به گونه‏اى که هیچ کافرى روى زمین نباشد؛ اما این کمال نیست. از این رو فرمود:«و لو یشاء اللّه لانتصر منهم ولکن لیبلوا بعضکم ببعض».(12)
4. تفاوت شبهه علمى با شهوت عملى‏
شبهات بر دو قسمند، برخى علمى‏اند و پاسخ عالمانه مى‏طلبند، بعضى از شبهات نیز برخاسته از شهوت عملى است. آنان که با اصل دین و دین دارى مشکل دارند، شبهه آنان به گفته شارح مقاصد شبهه اوباش است. «اوباش» جمع «وَبش» یا «وَبَش» به معناى چرک‏هاى روى ناخن است. «گال»، «جرب» و «گر» در اصطلاح نساب «وبش» گفته مى‏شود. فرومایه‏ها را نیز اوباش گویند. اوباش کسانى‏اند که به دنبال رهایى و آزادى بى‏حد و مرزند. آنان که مى‏گویند: ما نیازى به دین و پیامبر نداریم و احکام دینى را اسطوره و خرافات مى‏پندارند. به دنبال رهایى از دین‏اند.
قرآن کریم با اشاره به هر دو دسته فرمود: آنان که درباره معاد حرف دارند، دو گروهند:
1. کسانى که شبهه علمى دارند و مى‏گویند: چه کسى این استخوان‏هاى پوسیده را دوباره زنده مى‏کند؟ خداوند مى‏فرماید: بگو همان کسى که او را بار اول آفرید؛«و ضرب لنا مثلاً و نسى خلقه قال من یحیى العظام و هى رمیم* قل یحییها الذى أنشأها اوّل مرّة و هو بکل خلق علیم»(13)، و در جاى دیگر نیز مى‏فرماید: آیا انسان گمان مى‏کند ما در جمع کردن استخوان هایش عاجزیم؟ ما بر جمع کردن و برگرداندن خطوط ریز سر انگشتان او نیز قادریم؛«أیحسب الإنسان ألن نجمع عظامه* بلى قادرین على أن نسوى بنانه»(14)، آرى، قدرت بیکران الهى محدودیت ندارد.
2. آنان که گرفتار شهوت عملى‏اند و با اساس دین مشکل دارند و مى‏خواهند آزاد و رها باشند؛«بل یرید الانسان لیفجر أمامه»(15).
شبهات همیشه بوده و خواهد بود. در زمان پیامبر (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) و امیرالمؤمنین (علیه السلام) نیز وجود داشته است. دنیا هرگز خالى از لغو و باطل نبوده و نیست. آنجا که لغو و باطل و گناه راه ندارد، قیامت است؛«لا لغو فیها و لا تأثیم»(16).در مورد شبهات اوباش جاى هیچ نگرانى نیست و باید حساب آن را از شبهات دانشمندان جدا کرد. شبهات علمى براى پیشرفت علم مفید است از این رو باید به آنها پاسخ داد. چنانچه به شبهات علمى منکران بعثت که در کتاب‏هاى کلامى مانند: تجرید الاعتقاد خواجه طوسى، مواقف قاضى عضدایجى، شرح مواقف میرسیدشریف، شرح مقاصد سعد تفتازانى پاسخ داده شده است. سعد تفتازانى در شرح مقاصد هشت شبهه منکران بعثت را طرح ونقد کرده است، در شبهه پنجم به تفاوت میان شبهه علمى با شهوت عملى اشاره کرده و مى‏گوید: برخى از منکران نبوّت بعثت انبیاء را محال مى‏دانند و منکر رابطه انسان با خدا شده و گفته‏اند: رسالت حق است ولى بر عهده فرشتگان است. ارتباط بشر با ربّ العالمین ممکن نیست. اثبات معجزه آسان نیست و...
بعضى گفته‏اند: احتیاجى به نبوت نیست.مانند براهمه - گروهى بودند که در هند و چین و ژاپن به سر مى‏بردند، مشابه همین سخن را دارند - این‏ها شبهات عالمانه است که پاسخ عالمانه نیز مى‏طلبد. اما عده دیگرى از منکران وحى و نبوت کسانى‏اند که دین و بعثت و معجزات را اسطوره و امر خرافى و مخالف آزادى و لذائذ بشرى مى‏پندارند، اینان اوباشى هستند که داراى ملت و مکتب خاصى نیستند. هیچ برهانى براى سخنان خود ندارند ولى از نوع عملکردشان برمى‏آید که با نبوّت مخالفند؛«المنکرون للنبوة، منهم من قال باستحالتها و لا اعتداد بهم،ومنهم من قال بعدم الاحتیاج الیها کالبراهمة(جمع من الهند أصحاب البرهام) و منهم من لزم ذلک من عقائدهم کالفلاسفة النافین لاختیار البارى و علمه بالجزئیات و ظهور الملک على البشر و نزوله من السموات، و منهم من لاح ذلک من على أفعاله و أقوامه کالمصرین على الخلاعة و عدم المبالات و فى التکالیف و دلالة المعجزات و هؤلاء احاد أوباش من الطوائف، لا طائفة معینه یکون لها ملة و نحلة».(17)
شبهات علمى پیام الهى است باید از آن‏ها استقبال کرد و نباید آن‏ها را سرکوب و خفه کرد. و گرنه بى‏مهرى مى‏کند و سبب رنجش مى‏شود و کم‏کم عقده مى‏گردد و انسان را از بسیارى کمالات علمى محروم مى‏کند. پس باید از این قسم شبهات که سبب ترقى و بالندگى علمى است استفاده کرد. اساساً پیشرفت علوم و فنون به برکت پرسش و پاسخ‏هاى علمى است.
شبهات دین و حکومت دینى
پس از پیروزى انقلاب اسلامى و تشکیل حکومت در پرتو آموزه‏ها و تعلیم اسلامى و حضور دین در صحنه‏هاى اجتماعى و سیاسى و اقتصادى سؤالات و اشکالات فراوانى مطرح شده است که حکومت اسلامى و مبانى آن را به چالش مى‏کشاند.شبهات و سؤالات مربوط به دین و حکومت دینى سه قسم است و هر قسم زیر مجموعه فصل مستقلى قرار مى‏گیرد.
الف - شبهاتى که متوجه اصل دین است خواه دین حکومت داشته باشد یا نداشته باشد. مانند احکام فقهى: مسائلى چون حکم قتل مرتد، حرمت نشر کتب ظلال و... به لحاظ این که این احکام با آزادى اندیشه و حق حیات که از حقوق اولیه بشر است منافات دارد و با این حقوق هماهنگ نیست. شبهاتى از این قبیل که اساساً کارى به حکومت ندارد. قبل از انقلاب اسلامى ایران و استقرار حکومت دینى نیز وجود داشت. مشکل سازمان ملل و جوامع غربى و مجامع حقوقى جهان از دیر زمان با اسلام روى جهات یاد شده است. اکنون نیز کشورهایى که حکومت اسلامى ندارند، درگیر این گونه شبهاتند.
ب - شبهات و سؤالاتى که مربوط به حکومت دینى است. آیا دین حکومت دارد؟ اگر حکومت دارد مفاسدش چیست؟ اگر حکومت نداشته باشد چه مفاسدى به دنبال دارد؟ و...
ج - شبهاتى که متوجه حاکم دینى است. آیا حاکم باید فقیه جامع الشرایط باشد یا مؤمن عادل هم مى‏تواند حاکم اسلامى باشد؟ حاکمیّت فقیه جامع الشرایط به نحو ولایت است یا وکالت یعنى حاکم والى و ولى مردم از سوى صاحب شریعت است یا وکیل و نماینده مردم از طرف جمهور؟و...
فصل یکم. شبهات مربوط به دین‏
1. دین و آزادى‏
یکى از شبهات حکومت دینى که نشأت گرفته از تفکر سکولاریستى است، مربوط به نسبت دین و آزادى است به این صورت که دخالت دین در سیاست و حکومت دینى مستلزم اکراه و اجبار است و حکومتى که به پشتوانه قدرت عمل کند و با اکراه و اجبار سازمان یابد،کالاى شیطان است، نه دین خدا. زیرا هر حکومتى با پشتوانه قدرت ایجاد مى‏شود و باقى مى‏ماند و قدرت سبب اکراه و اجبار خواهد بود. حاکم قادر امت را به پذیرش و اجراى قوانین وادار مى‏کند و بر تخلّف از آن کیفر مى‏دهد. هر حکومتى با اکراه و اجبار همراه است و این هم، با آزادى انسان که حقّ اولیه و مسلّم اوست، مخالف است، هم با متن دین مخالف است. زیرا قرآن مى‏فرماید:«لا اکراه فى الدین»(18)،و چون در دین اکراهى نیست، هر کس خود باید آن را بپذیرد و به آن عمل کند، پس دین امر شخصى است و افراد در پذیرش و عدم آن آزادند.
افزون بر آن در قرآن هرگونه سلطه‏اى براى رهبران الهى نفى شده است، خداوند متعال در آیات فراوانى که با تأکید زیاد نیز همراه است، به رسول گرامى اسلام (صلّى الله علیه و آله و سلّم) مى‏فرماید:«فذکّر انّما أنت مذکّر* لست علیهم بمصیطر(19)؛پس تذکر ده که تو تنها تذکر دهنده‏اى. تو بر مردم سیطره ندارى».«و قل الحق من ربّکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر(20)؛و بگو:حق از پروردگارتان (رسیده) است. پس هر که بخواهد بگرود و هر که بخواهد انکار کند».«و ما جعلناک علیهم حفیظاً و ما أنت علیهم بوکیل(21)؛تو حفیظ و وکیل مردم نیستى»؛«ان أنت إلا نذیر(22)،تو فقط بیم دهنده‏اى» ؛ «و ما على الرّسول الاّ البلاغ(23)،بلاغ مصدر باب تفعیل است یعنى تو فقط مبلّغ و معلّمى». غیر از صفت تبلیغ هر صفت دیگرى نفى شده است؛«ما أنا علیکم بوکیل(24)،من وکیل شما نیستم»؛«فان أعرضوا فما أرسلناک علیهم حفیظاً ان علیک الا البلاغ(25)،پس اگر روى برتابند، ما تو را بر آنان نگهبان نفرستاده‏ایم. بر عهده تو جز رسانیدن (پیام) نیست».
از این آیات استفاده مى‏شود که پیامبر(صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) فقط وظیفه ابلاغ پیام الهى را بر عهده دارد، مأمور و وکیل تنظیم کفر و دین و مردم نیست. قرآن نمى‏خواهد مردم را با اجبار و اکراه دین دار کند. فقط باید به ارشاد و تبلیغ پرداخت خواه آن را بپذیرند و یا نپذیرند. از این رو دخالت دین در سیاست روا نیست. چون حکومت ناگزیر با اجبار و اکراه همراه است و دین اگر بخواهد با پشتوانه حکومت و قدرت در دل‏ها نفوذ کند، امر الهى نخواهد بود.
کوتاه سخن این که هم از جهت مبدأ قابلى که انسان کریم است و آزاد آفریده شده است، هم به لحاظ مبدأ فاعلى که خدا فرمود:«لا اکراه فى الدین، اجبار و اکراه در دین راه ندارد»، آزادى و کرامت از یک سو و نفى اکراه و اجبار از سوى دیگر نشانه آن است که دین حکومت ندارد.به این سؤال و اشکال به دو شکل اجمالى و تفصیلى مى‏توان پاسخ داد. پاسخ اجمالى آن است که آزادى بر دو قسم است: 1- آزادى تکوینى 2- آزادى تشریعى، آدمى به لحاظ تکوین آزاد آفریده شده است نه مجبور و مکره گرچه به لحاظ تشریعى آزاد نیست که هر راهى را برود و هرکارى را انجام دهد بلکه براى رسیدن به سعادت و فلاح باید در چارچوب تعالیم دین حرکت کند در غیر این صورت به فلاح و سعادت نخواهد رسید و آیاتى که براى نفى حکومت دینى مورد استناد مستشگل قرار گرفت ناظر به آزادى تکوینى آدمى است نه آزادى تشریعى به این صورت که انسان به لحاظ عقیده در تکوین آزاد است توضیح این که مفاد آیه شریفه،«لا اکراه فى الدین»، از دو حال خارج نیست، یا اخبار است، یا انشاء، در هر دو صورت، به معناى رهایى انسان نیست. خداوند هرگز انسان را به حال خود رها نکرده است. پس دو معنا براى آیه شریفه متصوّر است:
1. دین که بخش اصیل آن را اعتقادات تشکیل مى‏دهد، اکراه‏پذیر نیست. چون دین امر قلبى است و امر قلبى مبادى علمى دارد که با حصول آن مبادى، عقیده پدید مى‏آید و با عدم آن عقیده پدید نمى‏آید. اگر دین بر پایه روایات اهل بیت (علیهم السلام) ووحى و گیرندگان وحى الهى است ؛ «قال الصادق (علیه السلام):هل الدین الا الحبّ(26)»،این امر قلبى با فشار زندان و سرنیزه به دست نمى‏آید. اگر دین قبول یا نکول از یک جهان بینى است، قبول و نکول با تهدید و فشار و اکراه و اجبار حاصل نمى‏شود. این گونه امور با برهان و دلیل حاصل مى‏شوند، نه تحمیل و زور. جزم علمى که تحت رهبرى برهان است، غیر از عزم عملى است. جزم علمى در اختیار انسان نیست، به خلاف عزم عملى که کارى به جهان بینى ندارد. عزم عملى در محدوده ایمان و کفر امر اختیارى است. یعنى میان نفس و ایمان، اراده فاصله است. اما جهان بینى مربوط به علم است علم و فهم امر ضرورى و بدیهى است. از این رواگر مسئله‏اى براى انسان ضرورى شد، نسبت به فهم آن مضطر است. فهم در اختیار دلیل است. پس دین اکراه‏پذیر نیست. گرچه مجبور کردن انسان به اسلام ظاهرى و گفتن شهادتین یا وادار کردن به خواندن نماز و گرفتن روزه و انجام حج و... ممکن است، اما هیچ یک از این‏ها با نیت قرب الهى سازگار نیست. چون نیت و عقیده با اجبار و اکراه حاصل نمى‏شود. طبق این معنا آیه شریفه متضمّن انشا و تکلیف نیست، بلکه گزارش از یک واقعیت است. بنابراین ربطى به آزادى انسان ندارد. پس استدلال به آن براى نفى حکومت دینى نارواست. زیرا موضوع آن عقیده است و اکراه در عقیده راه ندارد.
2. مراد از آیه شریفه «لا اکراه فى الدین» این است: دین، چه حق باشد یا باطل، به لحاظ جهان بینى، اکراه‏پذیر نیست، بلکه انسان تکویناً در قبول حق و باطل آزاد است. این معنانیز بى ارتباط با معناى اول نیست. انسان آزاد است، یعنى آزاد آفریده شده است. موجودى که آزاد خلق شده، بر خلاف آفرینش او نمى‏توان کارى انجام داد. اکراه و اجبار گرچه در محدوده بدن و ظاهر محقق مى‏شود. یعنى وادار کردن انسان به انجام دادن یا انجام ندادن کارى، گفتن یا نگفتن سخنى ممکن است. از این رو، محدوده تن گاهى در اختیار انسان است، گاهى در اختیار بیگانه، گاهى خود مى‏رود، گاهى او را مى‏برند. اما فهمیدن و باور کردن چیزى درباره انسان مختار، اکراه بردار نیست. اختیار براى موجود متفکر مختار مثل ناطقیت براى انسان و زوجیت براى اربعه است عرض لازم او است. هرگز نمى‏توان اختیار را از انسان گرفت پس از جهت تکوینى او در انتخاب راه حق یا باطل آزاد است؛ «و هدیناه النجدین»(27)؛«انّا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً»(28)، چیزى را که انسان مالک اوست مانند قلب که ملک طلق اوست، نه ملک مشاع، اکراه‏پذیر نیست. اما تن که ملک مشاع او و دیگرى است، اکراه‏پذیر است. پس اختیار براى انسان عرض و وصف لازم است، نه عرض مفارق، اختیار براى انسان مانند زوجیت براى اربعه است که زوال‏ناپذیر است. از این رو، در مواردى که انسان از روى اجبار و اکراه کارى را انجام مى‏دهد در حقیقت کار او نیست و لذا عقاب هم ندارد؛«عن ابى عبداللّه (علیه‏السلام) قال قال رسول اللّه (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم):رفع عن امّتى تسعة اشیاء... و ما اکرهوا علیه... و ما اضطروا الیه...»(29). پس اگر کسى را تهدید و مجبور به افطار روزه ماه رمضان کند و او براى حفظ جان خود،این کار را انجام دهد، گرچه روزه‏اش باطل مى‏شود و قضا دارد، امّا به لحاظ تکلیف معصیت نکرده است و کفاره هم ندارد، چون عصیان مربوط به کار آزادانه است و از روى اختیار این کار را انجام نداده است. البته اگر دیگرى با توسل به زور روزه‏اش را باطل کند. مثل این که دهانش را باز کند و در حلقش آب بریزد، یا سرش را زیر آب ببرد، در این صورت روزه او نیز صحیح است و قضا هم ندارد. چون آب خوردن مبطل روزه است، نه خوراندن آب، سر به زیر آب بردن مبطل است نه این که دیگرى سر او را در آب فرو ببرد.
کوتاه سخن اینکه قلب انسان در دسترس کسى نیست، تا بتوان چیزى را با اجبار و اکراه به آن تحمیل کرد. از این رو، دین نه با اجبار وارد قلب مى‏شود، نه با اکراه از آن خارج مى‏گردد. این مطلب مربوط به بحث‏هاى تکوینى است و در راستاى این گونه مباحث آیات فراوانى نازل شده است، آیاتى که به آنها براى نفى حکومت دینى استدلال شده از این قبیل است یعنى مربوط به آزادى تکوینى است، نه تشریعى، پس اگر ذات اقدس الهى به پیامبرش (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) فرمود: تو نمى‏توانى ایمان را در قلب مردم جاى دهى، من آنان را آزاد آفریدم. تو مصیطر و مسلّط و مهیمن بر آنها و وکیل‏شان نیستى. تو فقط مبلّغى و وظیفه ارشاد و تبلیغ دارى و.. ؛ همه این دستورات الهى به رسول گرامى (صلّى اللّه علیه و آله و سلّم) ناظر به دایره تکوین است، نه تشریع. پس استدلال به این آیات براى اثبات مدعا ناصواب است و آیات یاد شده مانند آیه شریفه «لا اکراه فى الدین» یا ناظر به این معناست که اساساً دین اکراه‏پذیر نیست، یا بدین معناست که موجود مختار بالذات تکویناً آزاد آفریده شده است و در برابر این حریت و آزادى تکوینى اکراه معنا ندارد؛«انا هدیناه السبیل اما شاکراً و اما کفوراً»(30)؛ «فمن اهتدى فانما یهتدى لنفسه و من ضلّ فانما یضلّ علیها»(31).
اما در فضاى تشریع که جاى باید و نباید و الزام است، این آزادى وجود ندارد. انسان آزاد نیست هر عقیده و مکتبى را بپذیرد و نسبت به هر دینى قبول و نکول داشته باشد. انسان در فضاى مکتب تشریعى عبد است، نه حر.
دو راه در برابر انسان قرار دارد: سعادت و شقاوت، فلاح و طغیان. در فضاى تشریع باید راه مستقیم حق، یعنى راه خیر و صلاح و فلاح را طى کند، نه راه شرّ و گناه را. پس آزاد نیست. چون همه تکلیف‏هایى که از سوى شارع مقدس رسیده است، راه را یک سویه نمایانده است. راه همه حرام‏ها و باطل‏ها و فسادها را بسته است و در مقابل راه همه صلاح‏ها و فلاح‏ها و واجب‏ها و مستحب‏ها را گشوده است. پس راه شریعت یک طرفه است. یعنى اگر انسان خواهان فلاح و سعادت است باید صراط مستقیم الهى را بپیماید،چون اگر انسان در فضاى شریعت آزاد باشد، وعید به مؤاخذه و عذاب معنا ندارد.آیات فراوانى نظیر«خذوه فغلّوه ثم الجحیم صلّوه* ثم فى سلسلة ذرعها سبعون ذراعاً فاسلکوه»(32)؛ بیانگر ضرورت بندگى انسان در برابر خداست. این تهدیدها براى آن است که انسان آزاد نیست. در فضاى تشریع همه بنده‏اند و بنده باید مطیع اوامر و نواهى مولا باشد؛ وگرنه به عذاب سخت الهى گرفتار مى‏شود و این عذاب هم نتیجه عمل خود اوست؛ «انّما تجزون ما کنتم تعملون»(33)؛چون خداوند به وسیله انبیاء (علیهم السلام) و عقل انسان را به سوى فلاح و صلاح ابدى دعوت کرد و اگر از سوخت و سوز جهنم سخن به میان آورد، براى این است که انسان به سوء اختیار خود گرفتار آن نگردد. از این رو فرمود: خودتان را آتش گیره و هیزم جهنم نسازید، زیرا شما مى‏توانید شجره طوبى باشید؛«قوا أنفسکم و اهلیکم ناراً وقودها الناس و الحجارة»(34).
ادامه دارد.
پى‏نوشت‏ها:
1. کافى، ج 1، ص 27،ح‏29.
2. بحار،ج 74،ص 232،ح‏2.
3. غررو درر،ج‏3،ص 120.
4. بحار،ج 4، ص 27،ح 2، باب 5.
5. سوره فصلت، آیه 42.
6. شرح غرر و درر،ج 2،ص 266.
7. سوره بقره، آیه 93.
8. سوره احزاب، آیه 60.
9. بحار، ج 23، ص 13،ح 12.
10. بحار، ج 23، ص 16.
11. سوره یونس، آیه 99.
12. سوره محمد(ص)، آیه 4.
13. سوره یس، آیه 78 - 79.
14. سوره قیامت، آیه 3 - 4.
15. سوره قیامت، آیه 5.
16. سوره طور، آیه 23.
17. شرج المقاصد، ج 5، مقصد ششم، ص 9.
18. سوره بقره، آیه 256.
19. سوره غاشیه، آیه 21 - 22.
20. سوره کهف، آیه 29.
21. سوره انعام، آیه 107.
22. سوره فاطر، آیه 23.
23. سوره مائده، آیه 99.
24. سوره یونس، آیه 108.
25. سوره شورى، آیه 48.
26. بحار، ج 69، ص 237.
27. سوره بلد، آیه 10.
28. سوره انسان، آیه 3.
29. وسایل الشیعه ، ج 15، باب 56،ص 369،ح 20769.
30. سوره انسان، آیه 3.
31. سوره یونس، آیه 108.
32. سوره حاقه، آیه 30 - 32.
33. سوره تحریم، آیه 7.
34. همان، آیه 6.
 

تبلیغات