از تزکیه درون تا تصفیه برون
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
گسترش دایره عرفان ناب
با وجود آن که امام خمینى روش صوفیان را به باد انتقاد مىگرفت، ضمن زدودن هرگونه انحراف از اهل تصوف و عرفان به مخالفان مشى عرفانى سخت مىتاخت، چنانچه در مکتوبى نوشتهاند: «... انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنى و معاندت با آنان را از وظایف دینى نشمرى چون ما جاهلان از آنها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم، من نمىخواهم مدعیان را تطهیر کنم کهاى بسا خرقه که مستوجب آتش باشد مىخواهم اصل معنى و معنویت را انکار نکنى»(1)
به همان اندازه که عرفان منفى جمود، خمود و رکود به بار مىآورد، انسجام جامعه را مخدوش مىسازد و فرهنگ خودمحورى، خزیدن به کنج عزلت و بى تفاوتى نسبت به سرنوشت جامعه را ترویج مىسازد و از باورهاى قرآنى و روایى فاصله گرفته است، عرفان ناب و حقیقى و مباحثى که این مشرب مطرح مىسازد جویبار باصفایى مىباشد که از فرهنگ مقدس اسلامى منشأ گرفته است، به اعتدال و واقعیتها توجه دارد، از ایجاد یأس و حرمان و برخوردهاى انحرافى و تفریط و افراط پرهیز مىکند و به منظور رسیدن به مقام قرب به خداوند ضمن تزکیه و تطهیر باطن مىکوشد افراد جامعه را
از باتلاق معاصى و مرداب مفاسد، دنیا زدگى و زخارف فناپذیر برهاند و همه را به سوى حق و حقیقت رهنمون سازد. این گونه عرفان نه تنها با حماسه آفرینى مغایرتى ندارد بلکه با تقویت روحیه فداکارى، مقاومت و مبارزه در افراد، آنان را براى از بین بردن مظاهر شرک، کفر، ستم و نفاق بسیج مىکند. عرفان مثبت مسیرى برهانى و عقلانى را طى مىکند و مقصدش قرار گرفتن در جاذبه کمال مطلق است و هیچ واقعیتى را از عالم هستى حذف نمىکند بلکه همه عالم را با یک عامل قدسى درونى صیقل و شفاف مىنماید. انعکاس نور الهى را در تمام ذرات و روابط اجزاء جهان هستى نشان مىدهد.(2)
عرفان ناب ناامیدى و یأس را که چون موریانهاى مهلک جوامع انسانى را از درون تهى مىسازد و روح و روان را آشفته و متزلزل مىنماید ریشه کن مىکند. در اندیشه و شعر حافظ این روح اعتدال و امیدوارى دیده مىشود و استقبال فارسى زبانان از سرودههاى این شاعر شیرین سخن مىتواند به دلیل همین ویژگى و اعتماد به نفس حافظ باشد. اصولاً حافظ وقتى مىخواهد حادثهاى ناگوار و توام با سوگ و ماتم را مطرح کند باز هم حدیث غمش شیرین و دلنشین است:
چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد
ما به امید غمت خاطر شادى طلبیم
حافظ مصلح اجتماعى هم هست و با آفتهاى جامعه به مبارزه بر مىخیزد. از حکّام و سلاطین جور، عارف نمایان و زهد پیشگان دروغین انتقاد مىکند و روح امیدوارى، عشق، آرزومندى را در اذهان و قلوب زنده مىکند و مىگوید: «مژدهاى دل که مسیحا نفسى مىآید» یا «یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور» و یا «نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد» و این عبارت: «خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندى»(3) اما در بررسى شخصیت امام خمینى (ره) ایشان را انسان کاملى مىبینیم که هم عارف است و هم فیلسوف و فقیه و فرماندهى نیروهاى نظامى را عهده دار است، رهبر جامعه اسلامى هم هست و چون سیماى ملکوتى او با ابعاد گوناگونش مورد بررسى قرار مىگیرد مشاهده مىشود عرفان ایشان بر مسلک عرفانى دیگر عارفان تفوق دارد زیرا او از این موضع، شجاعتها و استقامتهاى خاص نشان داده و ضمن آن که خصائص انسانى را در خود به کمال رسانیده همچون اجداد پاکش امّتى را آگاه کرده و به آنان بینش داده و به قیامى واداشته و انقلابى را شخصاً رهبرى کرده است. امام رزمندگانى را تربیت کرد که همه با حالاتى عارفانه و عاشقانه و توأم با عبادت، دعا و ذکر حماسه آفریدند. در واقع امام چنان دایره ارشاد عرفانى را گسترش داده عمومى نمود تا همه افراد اجتماع به این جرگه وارد شوند و اگر شایستگى و لیاقت دارند از این ارشاد بهره گیرند و مشاهده شد که جوانان و نوجوانان با چهرههاى گلگون و ایثارگرىهاى خود چگونه در پرتو رهنمودهاى امام خمینى (ره) به اوج کمال رسیدند و ره صدساله را یک شبه پیمودند، سلحشوران راستینى که نشانههاى اهل سیر و سلوک در سیماى پر صلابت آنان مشهود بود و بیانات امیر مؤمنان (ع) درباه شان صادق است که فرمودهاند: «کجایند مردمانى این چنین که به اسلام دعوت شده و آن را پذیرفتند، قرآن را قرائت نموده و معنى آن را متقن و محکم یافته و باور نمودند و به سوى جهاد برانگیخته شدند آنگاه عاشقانه به مانند شوق مادرى شتر ماده نسبت به فرزندان خود بدان سوى حرکت کردند و شمشیرها را از غلاف بدر آوردند و در اطراف زمین گروه گروه شدند، برخى کشته و عدهاى نجات یافتند نه به زندگانى کسانى که از مرگ رهایى پیدا کردند مژدگانى دریافت نمودند و نه از کشته شدن کسانى که به شهادت رسیدند نگران بودند تا تسلیت و تعزیت داده شوند.»(4)
چهارمین فروغ امامت امام سجاد (ع) در مناجات عارفین ضمن برشمردن بسیارى از اوصاف و شرایط ویژه آنان، نتایج و آثار عرفان را چنین بیان فرمودهاند: «چشمهایشان از نظر کردن به محبوب و معشوقشان روشن شود و در معامله دنیا براى بدست آوردن آخرت، تجارتى سود آور مىکنند.»(5) حالتى که رزمندگان ایران از خود بروز دادند و امام خمینى در وصفشان فرمود: «شهید نظر مىکند به وجه اللّه» و یا «شهادت اوج کمال انسان است» وقتى آدمى با عرفان و معارف معنوى به بوستان عرشیان گام نهاد چنین مقامى را از آن خود مىنماید. شیخ نجم الدین کبرى که خود از مشاهیر عرفان است، بر این اعتقاد مىباشد که عرفان بدون ایثار و فداکارى نتیجهاش همان خواهد بود که گوش نامحرمى چون حسن بصرى جاى پیغام سروش نگردد و در تحت سلطه و نفوذ شیطان باشد و شخصى چون عبدالله عمر را به بیعت با پاى حجّاج وادارد و نجم الدین دایه را به فرار و ترک ناموس و فرزندان و خانه و کاشانه ترغیب نموده و این کار را مقبول و پسندیده جلوه دهد.(6)
اساسىترین مختصات عرفان ناب را قرآن کریم ترسیم کرده است. آنجا که مىفرماید:«قُل اِنَّ صَلوتى و نُسُکى و محیاى و مماتى للّه ربّ العالمین.»(7) و اصولاً دنیا به تعبیر قرآن عرصهاى براى سبقت در نیکىها، و امور خیر مىباشد: «ولکلّ وجهة هو مولّیها فاستبقوا الخیرات(8)؛ و براى هر کسى طریقى یا هدفى است که روى بدان جهت دارد و شما براى خوبى از یکدیگر سبقت بگیرید». از رسول اکرم (ص) نقل شده است که آن سرور عالمیان فرمودهاند: سه گروهاند که در روز قیامت مىتوانند شفاعت نمایند و شفاعت آنان را خداوند قبول مىکند: پیامبران، عالمان، و شهیدان.(9)
البته نیل به مقام شامخ شفاعت از بهترین آمال عارفان خداست گرچه عارف حقیقى چیزى جز لقاء حق طلب نمىکند ولى تداوم راه معرفت وى را به مقام شفاعت واصل مىنماید و آنچه خواسته مُسلّم عارف است در دسترس شهیدان شاهد قرار مىگیرد و جهاد با این هدف بدون عرفان سازنده امکانپذیر نخواهد بود کما این که عرفان با انگیزههاى مزبور بدون فداکارى در راه دین نخواهد آمد البته عارفى که همواره مشغول جهاد اکبر و تزکیه درونى است هرگز جهاد اصغر را ترک نمىکند و گرنه در جهاد با نفس دچار شکست خواهد گردید.(10) و سرانجام عارف راستین انسانى است در گلستان جهان بدون خار، دین حق را یار و یاور، در گفتار با مردم گویندهاى بیدار است. در برابر حق و حقیقت موجودى پرکار و در باغ انسانیت درختى پر بار و در تمام اعمال، رفتار و حرکاتش صفات خداوندى نمودار، فرمان حق را به گوش جان نیوشیده، در این درگه دل سپرده و جان خویش به عشق زنده کرده و جز حق نگفته و غیر حضرت جمال و جلال چیزى ندیده است. پرورش مکتب انبیاست و مأنوس با فرهنگ اولیا و به سیر و سلوک بینا، عاشق خدا، مجاهدى فى سبیل الله، آراسته به اخلاق وارستگان، همراه و همراز ابرار و امید ناامیدان.(11) و ما در سیره نظرى و عملى امام خمینى عارفى را نظاره گر بودیم که خود را به چنین خصایلى زینت داده بود. در واقع امام، سلوک یک عارف را طى نمود و به حقیقت واصل گردید، تکلیف خویش را تمام شده تلقى نکرد و متوجه جامعه گردید تا انسانها را با مراقبتهاى ویژه تربیت نماید،او که قبلاً شیطان را از ساحت تفکر و عمل خویش رانده بود، تصمیم گرفت عرصههاى اجتماعى را از لوث وجود این جرثومه فساد پاک کند و چون خواست به این تلاش همت گمارد با حاکمیت طاغوت مواجه گشت و در این حال ستیز با استبداد و ستم را در رأس برنامههاى خویش قرار داد. در این حال گویى بالاترین مرحله سلوک عرفانى امام آغاز گردید و وظیفهاى که پیش رویش نهاده شده بود بخوبى از انجامش برآمد و حماسهاى آفرید که در طول قرون و اعصار هیچ کدام از عارفان موفق به تحقق آن نشدند و همچون اولیاى الهى اصلاحات اجتماعى را از حقایق ملکوتى که عرفان به آن دست مىیابد انفکاکناپذیر دانست و بىتفاوتى نسبت به جامعه را یک نوع محرومیت دینى تلقى کرد:
خرقه پوشان به وجود تو مباهات کنند
ذکر خیر تو در آن سوى سماوات کنند
پارسایان سفر کرده در آفاق شهود
با شمیم صلوات تو مناجات کنند
بعد از این شرط نخستین سلوک این باشد
که خط سیر نگاه تو مراعات کنند...(12)
یاران امام خمینى همانها بودند که در مکتب عاشورا عرفان و حماسه را بخوبى آموختند، شهیدان کربلایى که ثبات و اخلاص از خود نشان دادند و جان مقدس خود را در حمایت از حق فدا کردند و مرگ باعزت و سعادت را به زندگى ننگین با گروه ستمگر ترجیح دادند.(13)
مدرّس عالى مقام هنر آمیختن معنویت با سیاست
هنر امام خمینى این بود که مسایل معنوى و عرفانى را با شریعت ارتباط داد و این دو را به سیاست پیوند زد و راه رستگارى را در دنیا و آخرت در این ویژگى جستجو نمود. نکته مهم این است که امام خمینى چنین هنرى را نزد که آموخت، به نظر مىرسد یکى از ریشههاى آن شخصیت استاد وارسته و عارف فرزانه آیة الله میرزا محمد على شاه آبادى(1369 - 1292 ه. ق) نهفته است و این درس مهم را امام نزد آن بزرگوار عرصه عرفان و سیاست آموخته است.(14) اگر چه آیة الله شاهآبادى به عرفان شهرت دارد امّا آغاز آشنایى امام با ایشان از بحثهاى فلسفى بین آن دو مىباشد. تجاذب و تجانس روحى و فروتنى در برابر استاد مذکور باعث شد که امام امت درباره آن مرحوم بفرماید: من در تمام عمرم مردى به این لطیفى ندیدهام، لطافت روحى شگفتى داشت و آیة الله شاهآبادى را گوهرى کمیاب تشخیص داد که در مورد بحث هایش خاطر نشان ساخت اگر هشتاد سال هم درس بگوید در درس او حاضر مىشوم. آن عارف مبارز چنان با امام صمیمى بود که مىگفت: «روح الله واقعاً روح الله است» یا «روح الله فرد خاصى است».(15)
آیة الله شاه آبادى علاوه بر آن که قلههاى دانش، حکمت، عرفان و فقه را فتح نموده و از نظر سجایاى اخلاقى و کمالات روحى و خصال معنوى سیره معصومین را تداعى مىنمود، شیوههاى تبلیغاتى و مبارزات پیگیرش با رژیم پهلوى و افشاى خلاف کارىهاى کارگزاران ستم، استمرار حرکت انبیاء را به ذهن آدمى متبادر مىنماید. آن مرحوم عرفان و حماسه را با یکدیگر عجین ساخت و ضمن طى مقامات معنوى و سلوک عرفانى هیأتهاى مذهبى را تشکیل داد که بعدها به هستههاى مقاومت علیه نظام پهلوى تبدیل گشت به همین دلیل امام خمینى دربارهاش فرمود: «... مرحوم آیة الله شاه آبادى علاوه بر آن که یک فقیه و یک عارف کامل بودند یک مبارز به تمام معنا هم بودند».(16)
آیة الله شاه آبادى علاوه بر آن که مقتضیات زمان و مسایل سیاسى اجتماعى عصر خود را به خوبى مىشناخت، داراى رفتار مبارزاتى بود و مشى او در این مسیر بر اندیشه ملهم از مبانى عرفانى استوار بود. رئوس کلّى نگرش سیاسى او را مىتوان در کتاب «شذرات المعارف» وى مشاهده نمود. هنگامى که نام این اثر به گوش مىخورد آنچه در ذهن آدمى ترسیم مىگردد و انتظارش را از خواندن این نوشتار دارد طرح مباحثى درباب معرفت شهودى و عرفان و مقولاتى از این نمونه است ولى وقتى کتاب گشوده مىشود و نخستین شذره «مروارید» با عنوان «شعاء صدور الانام» ملاحظه مىشود، خواننده درمى یابد که مؤلّف بابصیرتى خاص و احاطهاى کامل به بحث آسیبشناسى اجتماعى جوامع اسلامى و علل رشد اندیشههاى باطل و رذایل اخلاقى و رفتارهاى مذموم و قبیح پرداخته است و بدین گونه آینهاى از عرفان ناب و پیوند میان معارف شهودى و مسایل اجتماعى در برابر چشم خواننده اثر مذکور نهاده مىشود در همین بخش آیةالله شاه آبادى مىگوید: «قرآن مجید با اسلام انفرادى مناسبت ندارد زیرا که نمىفرماید: به تنهایى نماز کن بلکه علاوه تولید نمازگزار و اقامة صلوة را در عهده مسلمین گذارده (است)...»(17)
آیة الله شاه آبادى اسلام را دینى اجتماعى و مؤثر در سرنوشت مردم معرفى مىکند و عقیده دارد براى درمان دردهاى اجتماعى، مسلمانان باید غرور به حقانیّت خود را کنار بگذارند و میدان تبلیغ را به دشمن واگذار نکرده و به اسلام انفرادى قناعت نکنند بلکه باید با امر به معروف و نهى از منکر به میدان آمده، یأس از سعادت دنیوى و اخروى را کنار نهاده، افتراق و اختلاف را فراموش کنند و بنیه اقتصادى را تقویت نمایند تا موفق شوند. در شذره دوم ایشان سیاست را این گونه تعریف مىکند:سیاست تحریف نشده و غیر شیطانى عبارت از تدبیر در جریان مصالح نوعیّه و منع از تحقّق مفاسد آنهاست. از نگاه آن فقیه عارف نه تنها حدود، دیات و قصاص، سیاست اسلامى و دینى است بلکه اغلب احکام اسلامى مشتمل بر سیاست است و در پایان این مباحث خاطر نشان مىنماید: مىتوان گفت على التحقیق دین اسلام سیاسى است.(18)
مباحث این اثر از مسایل اجتماعى - سیاسى و راههاى علاج مشکلات جوامع و اتخاذ تدابیرى در این ارتباط آغاز مىگردد و به بحثهاى ژرف عرفانى و شهودى، مطالبى درباره اسماء، صفات و مظاهر آن ختم مىگردد و در واقع واژگان اسلام، عرفان و سیاست از بنیادهاى اساسى اندیشه آیة الله شاه آبادى است که خود نیز در میدان عمل این طرح را به اجرا نهاد و همین بنیاد اعتقادى عمیق است که در دهههاى بعد در اندیشه و رفتار امام خمینى (ره) به عنوان هنر شگرف احیاگر اسلام ناب محمّدى در عصر حاضر در تابلویى اعجاب آور و عظیم به شرح، بسط و تعمیق مىنشیند و عرض اندام مىنماید و به طور تفسیر گونه، تقریر و تحریر یافته و اندیشه موجز و درهم پیچیده مرحوم شاه آبادى در آثار گوناگون امام خمینى (ره) مشاهده مىگردد، نکات اساسى نظریه امام در این مجموعه نورانى در دو محور خلاصه مىگردد. نخست: پیوند شریعت و طریقت (به هم آمیختگى ظاهر و باطن دین) دوم: ارتباط اساسى بین موازین شرعى و مسایل سیاسى. اوّلین محور در شرح دعاى سحر مطرح شده است: عارف کامل کسى است که دو چشم دارا باشد ظاهر و باطن، کتاب الهى هر دو را ببیند ظاهر بدون باطن، جسم بدون روح و دنیاى بدون آخرت است، به باطن نیز جز از طریق ظاهر نمىتوان دست یافت. کسى که با چنگ زدن به ظاهر دینى خود را به باطن شریعت برساند و به آینه نظر افکند تا جمال محبوب را مشاهده کند به راه مستقیم راه یافته است.(19)
محور دوم که مبنى بر پیوند دیانت با سیاست است از بدیهیات و ضروریات در سیره و اندیشه امام خمینى است، امام مىگوید: «واللّه اسلام تمامش سیاست است»(20) و معتقد است: «این معنا را که کسى بگوید اسلام با زندگانى چه کار دارد این جنگ با اسلام است، این نشناختن اسلام است...»(21) در وصیت نامه سیاسى الهى امام متذکر گردیدهاند: «... اسلام مکتبى است که بر خلاف مکتبهاى غیر توحیدى در تمام شئون فردى و اجتماعى و مادى و معنوى و فرهنگى و سیاسى و نظامى و اقتصادى دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادى و معنوى نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده است...»(22)
از آموزشهاى اخلاقى تا تلاشهاى مبارزاتى
پرورش شاگردانى که بتوانند با سلاح حکمت و عرفان و معارف معنوى در مقابل افکار پوچ و جریانات الحادى و التقاطى بایستند نخستین اقدام امام در حوزه علمیه قم به شمار مىآید و لذا این مباحث را از سال 1324 ه ش تدریس مىنمودند و مقیّد بودند در مجلس درسشان افراد شناخته شده، فاضل و معتقد حضور یابند. با این وجود با امتحان کتبى و شفاهى که مرتب از شاگردان به عمل آوردند آنان را به طور مستمر ارزیابى مىنمودند.(23) امام به هنگام تدریس حکمت و عرفان از سوى جاهلان متنسّک تحت فشار بود. مرحوم حاج سید احمد خمینى در این باره گفته است: مقدس مآبها در زمینه دروس عرفانى و فلسفى تحمّل بینش امام را نداشتند اما آن روح قدسى شکستن این جوّ متحجّران و سد انجماد را در درون حوزه به عنوان قدم نخست مبارزه تشخیص دادند و روحیه و توان علمى و مبارزاتى ایشان که جویبارى از لطف و رحمت خداوند متعال بود، نگذاشت امام در برابر رسوبات فکرى عقب نشینى نمایند یا شکست بخورند.(24)
شهید آیة الله مرتضى مطهرى که از برجستهترین شاگردان امام در عرصه حکمت و عرفان بود، شیوه ستیز با افکار انحرافى مادى گرایى را از مکتب امام آموخت و با تألیف آثار گرانبهایى به دفاع از اسلام و مبارزه با تجددگرایى و تفکرات معارض دین واندیشههاى التقاطى پرداخت.(25) پروفسور حامد الگار در این مورد نوشته است: امام در بیست و هفت سالگى با تدریس حکمت که بسیار به عرفان نزدیک است کار تدریس خود را شروع کرد و اندک زمانى پس از آن جلسات خصوصى تدریس عرفان را ترتیب داد. در همین جلسات بود که امام بهترین و صمیمىترین شاگردان خود نظیر آیةالله مطهرى را تعلیم داد که پس از شهادت ایشان، او را پاره تن خود نامید.(26)
مرحوم آیة الله جوادى ملکى تبریزى بحث خصوصى در اخلاق و عرفان داشت که امام جزء مستمعین این مباحث بود، امام پس از ارتحال مرحوم ملکى درس مذکور را عصر روزهاى جمعه به ترتیب شرح منازل السائرین خواجه عبدالله انصارى براى جمعى از اهل علم و عدهاى از مقدسین بازار ادامه دادند. درس مذکور که در مدرسه فیضیه برگزار مىگردید به دلیل دور نبودن از مسائل سیاسى، توسط عمّال رضاخان تعطیل گردید تا آن که مکان تدریس به مدرسه حاج ملاصادق انتقال یافت.(27)
کتاب اربعین حدیث امام خمینى بخشى از همین درسهاى اخلاقى است که در سال 1358 ه ق از تألیف آن فارغ گشتهاند.(28) امام با مطرح نمودن این مباحث مىخواست ضمن تعلیم مکارم اخلاقى و مبارزه با آفات نفسانى (از جمله ترس و هراس) زمینههاى فکرى - تربیتى لازم براى مبارزه با رژیم شاه را در اذهان بوجود آورد یا حداقل از گرفتار شدن اغلب مردم در دامهاى الوانى که دستگاه ستم گسترده بود جلوگیرى کند.(29) شهید آیةالله مرتضى مطهرى درباره اثرات ارزشمند این دروس نوشته است: «درس اخلاقى که وسیله شخصیت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته مىشد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود نه اخلاق به مفهوم خشک علمى، مرا سراسر مست مىکرد...بخش مهمى از شخصیت فکرى و روحى من در آن درس و درسهاى دیگر - که در طى دوازده سال از آن استاد الهى فرا گرفتم - انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و مىدانم راستى که او روح قدسى الهى بود.»(30)
فرهنگ عرفانى تربیتى امام خمینى شاگردانى پرورش داد که از حصارهاى پولادین دود و آتش عبور کردند و بر هستى غارتگران زر، زورگویان و سلطه طلبان حرمان هستى سوز عصیان محرومین صالح را نشان دادند و این مبنایى شد براى آن که جهان خواران به خود آیند. امام از آغازین روزهاى تدریس آیینه تمام نماى صدق، صفا و سمبل ایثار و تقوا بوده با رسالت الهى اصلاح، تربیت و تزکیه مبارزه علیه ظلم و بیداد و تمامى عوامل استکبار در تاریکترین دوران توحش دنیاى متمدن قد برافراشت و با اتکا به خداوند متعال و حمایت یاران باوفایش و فداکارى مردم دست از جان شسته جامعه جهانى و دنیاى اسلام را دچار تحول نموده و نظام تربیتى نوینى بنیان نهاد که در اسلام ناب محمّدى ریشه داشت. آن اسوه راستین تربیت دینى، تمامى نیروهاى مستعد را از ورطه تباهى به قله ایثار و نور رهنمود ساخت. عزت و افتخار را براى مسلمین جهان به ارمغان آورد.
امام در دوران جوانى متأثر از اندیشههاى اساتید عرفان و اخلاق بود و در همین سنین وقتى سیاستهاى ضد اسلامى رضاخان را مشاهده کرد با تألیف و تدریس علوم و معارف دینى از فرهنگ اسلام و ارزشهاى الهى پاسدارى نمود و این موضوع را تا ایستادگى در برابر کارشکنى عمّال رژیم در تعطیل کردن مجلس درس و بحث ادامه داد.(31)
عرفان و مسایل عبادى و ادعیه که در تزکیه و سیر و سلوک نقش مهمى دارند موضوع اولین نوشتههاى امام را تشکیل مىدهند. در حالى که بیست و هفت بهار از عمر ایشان سپرى مىگشت، نخستین اثر عرفانى خود را، که از نبوغ و ذوق سرشار عرفانى او حکایت داشت، در قالب شرح دعاى مباهله که داراى اسم اعظم و تجلى اتمّ است بیان کرد. این نوشتار بانام شرح دعاى سحر معروف و به طبع رسیده است بعدها آن روح قدسى آثار دیگرى را در این قلمرو به رشته نگارش در آورده این آثار چیزى جز سلوک و پیشرفت مداوم ایشان به سوى منبع حقیقت نبود، سازماندهى مردم براى قیام اسلامى و مبارزه با ستم. استکبار توسط امام از جهتى مرحلهاى از پرتو افشانى عرفانى ایشان بوده است در واقع ثمره تلاش درونى و تزکیه روحى امام از مرحله فردى عبور نمود و با تأثیرگذارى عمیق بر قلمرو سیاست ببار نشست. در اولین اعلامیههاى سیاسى امام این آیه زینت بخش است: قل انّما اعظکم بواحدة ان تقوموا للّه مثنى و فرادى ثمّ تتفکروا.(32) این همان آیهاى است که در آغاز کتاب منازل السایرین در ابتداى باب یقظه آمده است، نوشتارى که در ایام درس آیة الله شاهآبادى مأخذ به شمار مىرفت و امام آن را به عنوان متن درس مورد استفاده و مراجعه قرار مىداد. قیام کردن بر این اساس در راه حق نقطه عزیمت سیر و سلوک است به همین دلیل امام در این باره مىگوید: خداوند قادر متعال. راه حرکت از دنیاى تاریک طبیعت به سوى دورترین نقطه انسانیت واقعى را پیش روى بشر گذاشته است و فرمان خداوند در این آیه تنها راه اصلاح در این دنیاست. پس از تفسیر عرفانى اخلاقى این آیه، امام در ادامه به تحلیل وضع اسف بار مسلمانان مىپردازد و آن را ناشى از این مىداند که همه مسلمانان فقط براى ارضاى نفس طمّاعشان قیام کردهاند. تنها به کمک «قیام براى خدا» است که مسایل و مشکلات اصلاح مىشوند. در نتیجه قیام براى خدا هم علمى است براى تزکیه نفس و هم مسئولیتى است براى اصلاح امور امّت مسلمان. مبارزه را هم علیه نفس و غفلت و هم علیه فساد، بىدینى و ظلم در جهان. شاید در هیچ جاى دیگر جز در همین تفسیر که امام از قیام براى خدا ارائه مىدهد ایشان به این صراحت به ارتباط تنگاتنگ درونى میان عرفان، اخلاق و سیاست در تجزیه و تحلیلهاى خود نپرداخته است.(33)
پىنوشتها: -
1- نامه عرفانى امام خمینى (رهعشق)، ص19 ؛ یک ساغر از هزاران، دکتر فاطمه طباطبایى، ص58.
2- عرفان در ارتباط چهارگانه انسان، علامه محمد تقى جعفرى، مجله حضور، شماره 5 و 6، سال 1371، مشرب عرفان امام خمینى و حافظ، احمد فرشبافیان، ص58.
3- نک: گفتگویى با بهاءالدین خرمشاهى، سوره جنگ دهم، 187 و 184.
4- نهج البلاغه، خطبه 121.
5- مناجات خمس عشر(مناجات عارفین). مفاتیح الجنان.
6- مشرب عرفانى امام خمینى و حافظ، ص21
7- سوره انعام، آیه 162.
8- سوره بقره، آیه 148.
9- جامع الاحادیث، ج13، ص16.
10- عرفان و حماسه، آیةالله جوادى آملى، ص 43 و 42.
11- عرفان اسلامى، حسین انصاریان، ج اول، ص36 و 35.
12- دفتر تبسّمهاى شرقى، ذکریا اخلاقى، ص 26 و 25.
13- نک: مقتل الحسین، علامه مقرّم،ص89.
14- در این مورد بنگرید به کتاب کاروان علم و عرفان از نگارنده، ج دوم ،ص 33 - 9.
15- عارف کامل(نکتهها و آموزههایى از آیة الله شاه آبادى، ص 50، 35، 26، مجله رشد معارف اسلامى، شماره 14 و 15، پاییز و زمستان 1370 ؛صحیفه نور، ج18، ص267.
16- نک: فرازهاى فروزان (پژوهشى در سیره تربیتى، اخلاقى و عرفانى امام خمینى)، از نگارنده، ص305 - 300.
17- شذرات المعارف، آیةالله میرزا محمد على شاه آبادى، ص4.
18- همان، ص 11.
19- بنگرید به شرح دعاى سحر امام خمینى، ص 63 - 62.
20- صحیفه نور، ج اول، ص 65.
21- همان، ج 2، ص 165.
22- صحیفه امام، ج 21، ص 403 - 402.
23- بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، سید حمید روحانى، ج اول، ص 38.
24- امام حوزه و سیاست، سید احمد خمینى، مجله حضور، شماره اول، خرداد 1370، ص 9.
25- نقش امام خمینى در احیاء تفکر فلسفى، علىاکبر ضیایى،ص24 - 23.
26- پگاه حوزه، شماره 9، ص 8 - 7.
27- مجله حوزه، شماره 32، ص 51.
28- بنابه اظهارات آیةالله سبحانى.
29- زندگینامه سیاسى امامخمینى، محمد حسن رجبى، ج اول، ص 86.
30- علل گرایش به مادى گرى، ص 9 - 8.
31- علما و رژیم رضاخان، ص 278.
32- سبأ، آیه 46.
33- مجله پرسمان، شماره 11، ص 3.
با وجود آن که امام خمینى روش صوفیان را به باد انتقاد مىگرفت، ضمن زدودن هرگونه انحراف از اهل تصوف و عرفان به مخالفان مشى عرفانى سخت مىتاخت، چنانچه در مکتوبى نوشتهاند: «... انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنى و معاندت با آنان را از وظایف دینى نشمرى چون ما جاهلان از آنها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم، من نمىخواهم مدعیان را تطهیر کنم کهاى بسا خرقه که مستوجب آتش باشد مىخواهم اصل معنى و معنویت را انکار نکنى»(1)
به همان اندازه که عرفان منفى جمود، خمود و رکود به بار مىآورد، انسجام جامعه را مخدوش مىسازد و فرهنگ خودمحورى، خزیدن به کنج عزلت و بى تفاوتى نسبت به سرنوشت جامعه را ترویج مىسازد و از باورهاى قرآنى و روایى فاصله گرفته است، عرفان ناب و حقیقى و مباحثى که این مشرب مطرح مىسازد جویبار باصفایى مىباشد که از فرهنگ مقدس اسلامى منشأ گرفته است، به اعتدال و واقعیتها توجه دارد، از ایجاد یأس و حرمان و برخوردهاى انحرافى و تفریط و افراط پرهیز مىکند و به منظور رسیدن به مقام قرب به خداوند ضمن تزکیه و تطهیر باطن مىکوشد افراد جامعه را
از باتلاق معاصى و مرداب مفاسد، دنیا زدگى و زخارف فناپذیر برهاند و همه را به سوى حق و حقیقت رهنمون سازد. این گونه عرفان نه تنها با حماسه آفرینى مغایرتى ندارد بلکه با تقویت روحیه فداکارى، مقاومت و مبارزه در افراد، آنان را براى از بین بردن مظاهر شرک، کفر، ستم و نفاق بسیج مىکند. عرفان مثبت مسیرى برهانى و عقلانى را طى مىکند و مقصدش قرار گرفتن در جاذبه کمال مطلق است و هیچ واقعیتى را از عالم هستى حذف نمىکند بلکه همه عالم را با یک عامل قدسى درونى صیقل و شفاف مىنماید. انعکاس نور الهى را در تمام ذرات و روابط اجزاء جهان هستى نشان مىدهد.(2)
عرفان ناب ناامیدى و یأس را که چون موریانهاى مهلک جوامع انسانى را از درون تهى مىسازد و روح و روان را آشفته و متزلزل مىنماید ریشه کن مىکند. در اندیشه و شعر حافظ این روح اعتدال و امیدوارى دیده مىشود و استقبال فارسى زبانان از سرودههاى این شاعر شیرین سخن مىتواند به دلیل همین ویژگى و اعتماد به نفس حافظ باشد. اصولاً حافظ وقتى مىخواهد حادثهاى ناگوار و توام با سوگ و ماتم را مطرح کند باز هم حدیث غمش شیرین و دلنشین است:
چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد
ما به امید غمت خاطر شادى طلبیم
حافظ مصلح اجتماعى هم هست و با آفتهاى جامعه به مبارزه بر مىخیزد. از حکّام و سلاطین جور، عارف نمایان و زهد پیشگان دروغین انتقاد مىکند و روح امیدوارى، عشق، آرزومندى را در اذهان و قلوب زنده مىکند و مىگوید: «مژدهاى دل که مسیحا نفسى مىآید» یا «یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور» و یا «نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد» و این عبارت: «خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندى»(3) اما در بررسى شخصیت امام خمینى (ره) ایشان را انسان کاملى مىبینیم که هم عارف است و هم فیلسوف و فقیه و فرماندهى نیروهاى نظامى را عهده دار است، رهبر جامعه اسلامى هم هست و چون سیماى ملکوتى او با ابعاد گوناگونش مورد بررسى قرار مىگیرد مشاهده مىشود عرفان ایشان بر مسلک عرفانى دیگر عارفان تفوق دارد زیرا او از این موضع، شجاعتها و استقامتهاى خاص نشان داده و ضمن آن که خصائص انسانى را در خود به کمال رسانیده همچون اجداد پاکش امّتى را آگاه کرده و به آنان بینش داده و به قیامى واداشته و انقلابى را شخصاً رهبرى کرده است. امام رزمندگانى را تربیت کرد که همه با حالاتى عارفانه و عاشقانه و توأم با عبادت، دعا و ذکر حماسه آفریدند. در واقع امام چنان دایره ارشاد عرفانى را گسترش داده عمومى نمود تا همه افراد اجتماع به این جرگه وارد شوند و اگر شایستگى و لیاقت دارند از این ارشاد بهره گیرند و مشاهده شد که جوانان و نوجوانان با چهرههاى گلگون و ایثارگرىهاى خود چگونه در پرتو رهنمودهاى امام خمینى (ره) به اوج کمال رسیدند و ره صدساله را یک شبه پیمودند، سلحشوران راستینى که نشانههاى اهل سیر و سلوک در سیماى پر صلابت آنان مشهود بود و بیانات امیر مؤمنان (ع) درباه شان صادق است که فرمودهاند: «کجایند مردمانى این چنین که به اسلام دعوت شده و آن را پذیرفتند، قرآن را قرائت نموده و معنى آن را متقن و محکم یافته و باور نمودند و به سوى جهاد برانگیخته شدند آنگاه عاشقانه به مانند شوق مادرى شتر ماده نسبت به فرزندان خود بدان سوى حرکت کردند و شمشیرها را از غلاف بدر آوردند و در اطراف زمین گروه گروه شدند، برخى کشته و عدهاى نجات یافتند نه به زندگانى کسانى که از مرگ رهایى پیدا کردند مژدگانى دریافت نمودند و نه از کشته شدن کسانى که به شهادت رسیدند نگران بودند تا تسلیت و تعزیت داده شوند.»(4)
چهارمین فروغ امامت امام سجاد (ع) در مناجات عارفین ضمن برشمردن بسیارى از اوصاف و شرایط ویژه آنان، نتایج و آثار عرفان را چنین بیان فرمودهاند: «چشمهایشان از نظر کردن به محبوب و معشوقشان روشن شود و در معامله دنیا براى بدست آوردن آخرت، تجارتى سود آور مىکنند.»(5) حالتى که رزمندگان ایران از خود بروز دادند و امام خمینى در وصفشان فرمود: «شهید نظر مىکند به وجه اللّه» و یا «شهادت اوج کمال انسان است» وقتى آدمى با عرفان و معارف معنوى به بوستان عرشیان گام نهاد چنین مقامى را از آن خود مىنماید. شیخ نجم الدین کبرى که خود از مشاهیر عرفان است، بر این اعتقاد مىباشد که عرفان بدون ایثار و فداکارى نتیجهاش همان خواهد بود که گوش نامحرمى چون حسن بصرى جاى پیغام سروش نگردد و در تحت سلطه و نفوذ شیطان باشد و شخصى چون عبدالله عمر را به بیعت با پاى حجّاج وادارد و نجم الدین دایه را به فرار و ترک ناموس و فرزندان و خانه و کاشانه ترغیب نموده و این کار را مقبول و پسندیده جلوه دهد.(6)
اساسىترین مختصات عرفان ناب را قرآن کریم ترسیم کرده است. آنجا که مىفرماید:«قُل اِنَّ صَلوتى و نُسُکى و محیاى و مماتى للّه ربّ العالمین.»(7) و اصولاً دنیا به تعبیر قرآن عرصهاى براى سبقت در نیکىها، و امور خیر مىباشد: «ولکلّ وجهة هو مولّیها فاستبقوا الخیرات(8)؛ و براى هر کسى طریقى یا هدفى است که روى بدان جهت دارد و شما براى خوبى از یکدیگر سبقت بگیرید». از رسول اکرم (ص) نقل شده است که آن سرور عالمیان فرمودهاند: سه گروهاند که در روز قیامت مىتوانند شفاعت نمایند و شفاعت آنان را خداوند قبول مىکند: پیامبران، عالمان، و شهیدان.(9)
البته نیل به مقام شامخ شفاعت از بهترین آمال عارفان خداست گرچه عارف حقیقى چیزى جز لقاء حق طلب نمىکند ولى تداوم راه معرفت وى را به مقام شفاعت واصل مىنماید و آنچه خواسته مُسلّم عارف است در دسترس شهیدان شاهد قرار مىگیرد و جهاد با این هدف بدون عرفان سازنده امکانپذیر نخواهد بود کما این که عرفان با انگیزههاى مزبور بدون فداکارى در راه دین نخواهد آمد البته عارفى که همواره مشغول جهاد اکبر و تزکیه درونى است هرگز جهاد اصغر را ترک نمىکند و گرنه در جهاد با نفس دچار شکست خواهد گردید.(10) و سرانجام عارف راستین انسانى است در گلستان جهان بدون خار، دین حق را یار و یاور، در گفتار با مردم گویندهاى بیدار است. در برابر حق و حقیقت موجودى پرکار و در باغ انسانیت درختى پر بار و در تمام اعمال، رفتار و حرکاتش صفات خداوندى نمودار، فرمان حق را به گوش جان نیوشیده، در این درگه دل سپرده و جان خویش به عشق زنده کرده و جز حق نگفته و غیر حضرت جمال و جلال چیزى ندیده است. پرورش مکتب انبیاست و مأنوس با فرهنگ اولیا و به سیر و سلوک بینا، عاشق خدا، مجاهدى فى سبیل الله، آراسته به اخلاق وارستگان، همراه و همراز ابرار و امید ناامیدان.(11) و ما در سیره نظرى و عملى امام خمینى عارفى را نظاره گر بودیم که خود را به چنین خصایلى زینت داده بود. در واقع امام، سلوک یک عارف را طى نمود و به حقیقت واصل گردید، تکلیف خویش را تمام شده تلقى نکرد و متوجه جامعه گردید تا انسانها را با مراقبتهاى ویژه تربیت نماید،او که قبلاً شیطان را از ساحت تفکر و عمل خویش رانده بود، تصمیم گرفت عرصههاى اجتماعى را از لوث وجود این جرثومه فساد پاک کند و چون خواست به این تلاش همت گمارد با حاکمیت طاغوت مواجه گشت و در این حال ستیز با استبداد و ستم را در رأس برنامههاى خویش قرار داد. در این حال گویى بالاترین مرحله سلوک عرفانى امام آغاز گردید و وظیفهاى که پیش رویش نهاده شده بود بخوبى از انجامش برآمد و حماسهاى آفرید که در طول قرون و اعصار هیچ کدام از عارفان موفق به تحقق آن نشدند و همچون اولیاى الهى اصلاحات اجتماعى را از حقایق ملکوتى که عرفان به آن دست مىیابد انفکاکناپذیر دانست و بىتفاوتى نسبت به جامعه را یک نوع محرومیت دینى تلقى کرد:
خرقه پوشان به وجود تو مباهات کنند
ذکر خیر تو در آن سوى سماوات کنند
پارسایان سفر کرده در آفاق شهود
با شمیم صلوات تو مناجات کنند
بعد از این شرط نخستین سلوک این باشد
که خط سیر نگاه تو مراعات کنند...(12)
یاران امام خمینى همانها بودند که در مکتب عاشورا عرفان و حماسه را بخوبى آموختند، شهیدان کربلایى که ثبات و اخلاص از خود نشان دادند و جان مقدس خود را در حمایت از حق فدا کردند و مرگ باعزت و سعادت را به زندگى ننگین با گروه ستمگر ترجیح دادند.(13)
مدرّس عالى مقام هنر آمیختن معنویت با سیاست
هنر امام خمینى این بود که مسایل معنوى و عرفانى را با شریعت ارتباط داد و این دو را به سیاست پیوند زد و راه رستگارى را در دنیا و آخرت در این ویژگى جستجو نمود. نکته مهم این است که امام خمینى چنین هنرى را نزد که آموخت، به نظر مىرسد یکى از ریشههاى آن شخصیت استاد وارسته و عارف فرزانه آیة الله میرزا محمد على شاه آبادى(1369 - 1292 ه. ق) نهفته است و این درس مهم را امام نزد آن بزرگوار عرصه عرفان و سیاست آموخته است.(14) اگر چه آیة الله شاهآبادى به عرفان شهرت دارد امّا آغاز آشنایى امام با ایشان از بحثهاى فلسفى بین آن دو مىباشد. تجاذب و تجانس روحى و فروتنى در برابر استاد مذکور باعث شد که امام امت درباره آن مرحوم بفرماید: من در تمام عمرم مردى به این لطیفى ندیدهام، لطافت روحى شگفتى داشت و آیة الله شاهآبادى را گوهرى کمیاب تشخیص داد که در مورد بحث هایش خاطر نشان ساخت اگر هشتاد سال هم درس بگوید در درس او حاضر مىشوم. آن عارف مبارز چنان با امام صمیمى بود که مىگفت: «روح الله واقعاً روح الله است» یا «روح الله فرد خاصى است».(15)
آیة الله شاه آبادى علاوه بر آن که قلههاى دانش، حکمت، عرفان و فقه را فتح نموده و از نظر سجایاى اخلاقى و کمالات روحى و خصال معنوى سیره معصومین را تداعى مىنمود، شیوههاى تبلیغاتى و مبارزات پیگیرش با رژیم پهلوى و افشاى خلاف کارىهاى کارگزاران ستم، استمرار حرکت انبیاء را به ذهن آدمى متبادر مىنماید. آن مرحوم عرفان و حماسه را با یکدیگر عجین ساخت و ضمن طى مقامات معنوى و سلوک عرفانى هیأتهاى مذهبى را تشکیل داد که بعدها به هستههاى مقاومت علیه نظام پهلوى تبدیل گشت به همین دلیل امام خمینى دربارهاش فرمود: «... مرحوم آیة الله شاه آبادى علاوه بر آن که یک فقیه و یک عارف کامل بودند یک مبارز به تمام معنا هم بودند».(16)
آیة الله شاه آبادى علاوه بر آن که مقتضیات زمان و مسایل سیاسى اجتماعى عصر خود را به خوبى مىشناخت، داراى رفتار مبارزاتى بود و مشى او در این مسیر بر اندیشه ملهم از مبانى عرفانى استوار بود. رئوس کلّى نگرش سیاسى او را مىتوان در کتاب «شذرات المعارف» وى مشاهده نمود. هنگامى که نام این اثر به گوش مىخورد آنچه در ذهن آدمى ترسیم مىگردد و انتظارش را از خواندن این نوشتار دارد طرح مباحثى درباب معرفت شهودى و عرفان و مقولاتى از این نمونه است ولى وقتى کتاب گشوده مىشود و نخستین شذره «مروارید» با عنوان «شعاء صدور الانام» ملاحظه مىشود، خواننده درمى یابد که مؤلّف بابصیرتى خاص و احاطهاى کامل به بحث آسیبشناسى اجتماعى جوامع اسلامى و علل رشد اندیشههاى باطل و رذایل اخلاقى و رفتارهاى مذموم و قبیح پرداخته است و بدین گونه آینهاى از عرفان ناب و پیوند میان معارف شهودى و مسایل اجتماعى در برابر چشم خواننده اثر مذکور نهاده مىشود در همین بخش آیةالله شاه آبادى مىگوید: «قرآن مجید با اسلام انفرادى مناسبت ندارد زیرا که نمىفرماید: به تنهایى نماز کن بلکه علاوه تولید نمازگزار و اقامة صلوة را در عهده مسلمین گذارده (است)...»(17)
آیة الله شاه آبادى اسلام را دینى اجتماعى و مؤثر در سرنوشت مردم معرفى مىکند و عقیده دارد براى درمان دردهاى اجتماعى، مسلمانان باید غرور به حقانیّت خود را کنار بگذارند و میدان تبلیغ را به دشمن واگذار نکرده و به اسلام انفرادى قناعت نکنند بلکه باید با امر به معروف و نهى از منکر به میدان آمده، یأس از سعادت دنیوى و اخروى را کنار نهاده، افتراق و اختلاف را فراموش کنند و بنیه اقتصادى را تقویت نمایند تا موفق شوند. در شذره دوم ایشان سیاست را این گونه تعریف مىکند:سیاست تحریف نشده و غیر شیطانى عبارت از تدبیر در جریان مصالح نوعیّه و منع از تحقّق مفاسد آنهاست. از نگاه آن فقیه عارف نه تنها حدود، دیات و قصاص، سیاست اسلامى و دینى است بلکه اغلب احکام اسلامى مشتمل بر سیاست است و در پایان این مباحث خاطر نشان مىنماید: مىتوان گفت على التحقیق دین اسلام سیاسى است.(18)
مباحث این اثر از مسایل اجتماعى - سیاسى و راههاى علاج مشکلات جوامع و اتخاذ تدابیرى در این ارتباط آغاز مىگردد و به بحثهاى ژرف عرفانى و شهودى، مطالبى درباره اسماء، صفات و مظاهر آن ختم مىگردد و در واقع واژگان اسلام، عرفان و سیاست از بنیادهاى اساسى اندیشه آیة الله شاه آبادى است که خود نیز در میدان عمل این طرح را به اجرا نهاد و همین بنیاد اعتقادى عمیق است که در دهههاى بعد در اندیشه و رفتار امام خمینى (ره) به عنوان هنر شگرف احیاگر اسلام ناب محمّدى در عصر حاضر در تابلویى اعجاب آور و عظیم به شرح، بسط و تعمیق مىنشیند و عرض اندام مىنماید و به طور تفسیر گونه، تقریر و تحریر یافته و اندیشه موجز و درهم پیچیده مرحوم شاه آبادى در آثار گوناگون امام خمینى (ره) مشاهده مىگردد، نکات اساسى نظریه امام در این مجموعه نورانى در دو محور خلاصه مىگردد. نخست: پیوند شریعت و طریقت (به هم آمیختگى ظاهر و باطن دین) دوم: ارتباط اساسى بین موازین شرعى و مسایل سیاسى. اوّلین محور در شرح دعاى سحر مطرح شده است: عارف کامل کسى است که دو چشم دارا باشد ظاهر و باطن، کتاب الهى هر دو را ببیند ظاهر بدون باطن، جسم بدون روح و دنیاى بدون آخرت است، به باطن نیز جز از طریق ظاهر نمىتوان دست یافت. کسى که با چنگ زدن به ظاهر دینى خود را به باطن شریعت برساند و به آینه نظر افکند تا جمال محبوب را مشاهده کند به راه مستقیم راه یافته است.(19)
محور دوم که مبنى بر پیوند دیانت با سیاست است از بدیهیات و ضروریات در سیره و اندیشه امام خمینى است، امام مىگوید: «واللّه اسلام تمامش سیاست است»(20) و معتقد است: «این معنا را که کسى بگوید اسلام با زندگانى چه کار دارد این جنگ با اسلام است، این نشناختن اسلام است...»(21) در وصیت نامه سیاسى الهى امام متذکر گردیدهاند: «... اسلام مکتبى است که بر خلاف مکتبهاى غیر توحیدى در تمام شئون فردى و اجتماعى و مادى و معنوى و فرهنگى و سیاسى و نظامى و اقتصادى دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادى و معنوى نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده است...»(22)
از آموزشهاى اخلاقى تا تلاشهاى مبارزاتى
پرورش شاگردانى که بتوانند با سلاح حکمت و عرفان و معارف معنوى در مقابل افکار پوچ و جریانات الحادى و التقاطى بایستند نخستین اقدام امام در حوزه علمیه قم به شمار مىآید و لذا این مباحث را از سال 1324 ه ش تدریس مىنمودند و مقیّد بودند در مجلس درسشان افراد شناخته شده، فاضل و معتقد حضور یابند. با این وجود با امتحان کتبى و شفاهى که مرتب از شاگردان به عمل آوردند آنان را به طور مستمر ارزیابى مىنمودند.(23) امام به هنگام تدریس حکمت و عرفان از سوى جاهلان متنسّک تحت فشار بود. مرحوم حاج سید احمد خمینى در این باره گفته است: مقدس مآبها در زمینه دروس عرفانى و فلسفى تحمّل بینش امام را نداشتند اما آن روح قدسى شکستن این جوّ متحجّران و سد انجماد را در درون حوزه به عنوان قدم نخست مبارزه تشخیص دادند و روحیه و توان علمى و مبارزاتى ایشان که جویبارى از لطف و رحمت خداوند متعال بود، نگذاشت امام در برابر رسوبات فکرى عقب نشینى نمایند یا شکست بخورند.(24)
شهید آیة الله مرتضى مطهرى که از برجستهترین شاگردان امام در عرصه حکمت و عرفان بود، شیوه ستیز با افکار انحرافى مادى گرایى را از مکتب امام آموخت و با تألیف آثار گرانبهایى به دفاع از اسلام و مبارزه با تجددگرایى و تفکرات معارض دین واندیشههاى التقاطى پرداخت.(25) پروفسور حامد الگار در این مورد نوشته است: امام در بیست و هفت سالگى با تدریس حکمت که بسیار به عرفان نزدیک است کار تدریس خود را شروع کرد و اندک زمانى پس از آن جلسات خصوصى تدریس عرفان را ترتیب داد. در همین جلسات بود که امام بهترین و صمیمىترین شاگردان خود نظیر آیةالله مطهرى را تعلیم داد که پس از شهادت ایشان، او را پاره تن خود نامید.(26)
مرحوم آیة الله جوادى ملکى تبریزى بحث خصوصى در اخلاق و عرفان داشت که امام جزء مستمعین این مباحث بود، امام پس از ارتحال مرحوم ملکى درس مذکور را عصر روزهاى جمعه به ترتیب شرح منازل السائرین خواجه عبدالله انصارى براى جمعى از اهل علم و عدهاى از مقدسین بازار ادامه دادند. درس مذکور که در مدرسه فیضیه برگزار مىگردید به دلیل دور نبودن از مسائل سیاسى، توسط عمّال رضاخان تعطیل گردید تا آن که مکان تدریس به مدرسه حاج ملاصادق انتقال یافت.(27)
کتاب اربعین حدیث امام خمینى بخشى از همین درسهاى اخلاقى است که در سال 1358 ه ق از تألیف آن فارغ گشتهاند.(28) امام با مطرح نمودن این مباحث مىخواست ضمن تعلیم مکارم اخلاقى و مبارزه با آفات نفسانى (از جمله ترس و هراس) زمینههاى فکرى - تربیتى لازم براى مبارزه با رژیم شاه را در اذهان بوجود آورد یا حداقل از گرفتار شدن اغلب مردم در دامهاى الوانى که دستگاه ستم گسترده بود جلوگیرى کند.(29) شهید آیةالله مرتضى مطهرى درباره اثرات ارزشمند این دروس نوشته است: «درس اخلاقى که وسیله شخصیت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته مىشد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود نه اخلاق به مفهوم خشک علمى، مرا سراسر مست مىکرد...بخش مهمى از شخصیت فکرى و روحى من در آن درس و درسهاى دیگر - که در طى دوازده سال از آن استاد الهى فرا گرفتم - انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و مىدانم راستى که او روح قدسى الهى بود.»(30)
فرهنگ عرفانى تربیتى امام خمینى شاگردانى پرورش داد که از حصارهاى پولادین دود و آتش عبور کردند و بر هستى غارتگران زر، زورگویان و سلطه طلبان حرمان هستى سوز عصیان محرومین صالح را نشان دادند و این مبنایى شد براى آن که جهان خواران به خود آیند. امام از آغازین روزهاى تدریس آیینه تمام نماى صدق، صفا و سمبل ایثار و تقوا بوده با رسالت الهى اصلاح، تربیت و تزکیه مبارزه علیه ظلم و بیداد و تمامى عوامل استکبار در تاریکترین دوران توحش دنیاى متمدن قد برافراشت و با اتکا به خداوند متعال و حمایت یاران باوفایش و فداکارى مردم دست از جان شسته جامعه جهانى و دنیاى اسلام را دچار تحول نموده و نظام تربیتى نوینى بنیان نهاد که در اسلام ناب محمّدى ریشه داشت. آن اسوه راستین تربیت دینى، تمامى نیروهاى مستعد را از ورطه تباهى به قله ایثار و نور رهنمود ساخت. عزت و افتخار را براى مسلمین جهان به ارمغان آورد.
امام در دوران جوانى متأثر از اندیشههاى اساتید عرفان و اخلاق بود و در همین سنین وقتى سیاستهاى ضد اسلامى رضاخان را مشاهده کرد با تألیف و تدریس علوم و معارف دینى از فرهنگ اسلام و ارزشهاى الهى پاسدارى نمود و این موضوع را تا ایستادگى در برابر کارشکنى عمّال رژیم در تعطیل کردن مجلس درس و بحث ادامه داد.(31)
عرفان و مسایل عبادى و ادعیه که در تزکیه و سیر و سلوک نقش مهمى دارند موضوع اولین نوشتههاى امام را تشکیل مىدهند. در حالى که بیست و هفت بهار از عمر ایشان سپرى مىگشت، نخستین اثر عرفانى خود را، که از نبوغ و ذوق سرشار عرفانى او حکایت داشت، در قالب شرح دعاى مباهله که داراى اسم اعظم و تجلى اتمّ است بیان کرد. این نوشتار بانام شرح دعاى سحر معروف و به طبع رسیده است بعدها آن روح قدسى آثار دیگرى را در این قلمرو به رشته نگارش در آورده این آثار چیزى جز سلوک و پیشرفت مداوم ایشان به سوى منبع حقیقت نبود، سازماندهى مردم براى قیام اسلامى و مبارزه با ستم. استکبار توسط امام از جهتى مرحلهاى از پرتو افشانى عرفانى ایشان بوده است در واقع ثمره تلاش درونى و تزکیه روحى امام از مرحله فردى عبور نمود و با تأثیرگذارى عمیق بر قلمرو سیاست ببار نشست. در اولین اعلامیههاى سیاسى امام این آیه زینت بخش است: قل انّما اعظکم بواحدة ان تقوموا للّه مثنى و فرادى ثمّ تتفکروا.(32) این همان آیهاى است که در آغاز کتاب منازل السایرین در ابتداى باب یقظه آمده است، نوشتارى که در ایام درس آیة الله شاهآبادى مأخذ به شمار مىرفت و امام آن را به عنوان متن درس مورد استفاده و مراجعه قرار مىداد. قیام کردن بر این اساس در راه حق نقطه عزیمت سیر و سلوک است به همین دلیل امام در این باره مىگوید: خداوند قادر متعال. راه حرکت از دنیاى تاریک طبیعت به سوى دورترین نقطه انسانیت واقعى را پیش روى بشر گذاشته است و فرمان خداوند در این آیه تنها راه اصلاح در این دنیاست. پس از تفسیر عرفانى اخلاقى این آیه، امام در ادامه به تحلیل وضع اسف بار مسلمانان مىپردازد و آن را ناشى از این مىداند که همه مسلمانان فقط براى ارضاى نفس طمّاعشان قیام کردهاند. تنها به کمک «قیام براى خدا» است که مسایل و مشکلات اصلاح مىشوند. در نتیجه قیام براى خدا هم علمى است براى تزکیه نفس و هم مسئولیتى است براى اصلاح امور امّت مسلمان. مبارزه را هم علیه نفس و غفلت و هم علیه فساد، بىدینى و ظلم در جهان. شاید در هیچ جاى دیگر جز در همین تفسیر که امام از قیام براى خدا ارائه مىدهد ایشان به این صراحت به ارتباط تنگاتنگ درونى میان عرفان، اخلاق و سیاست در تجزیه و تحلیلهاى خود نپرداخته است.(33)
پىنوشتها: -
1- نامه عرفانى امام خمینى (رهعشق)، ص19 ؛ یک ساغر از هزاران، دکتر فاطمه طباطبایى، ص58.
2- عرفان در ارتباط چهارگانه انسان، علامه محمد تقى جعفرى، مجله حضور، شماره 5 و 6، سال 1371، مشرب عرفان امام خمینى و حافظ، احمد فرشبافیان، ص58.
3- نک: گفتگویى با بهاءالدین خرمشاهى، سوره جنگ دهم، 187 و 184.
4- نهج البلاغه، خطبه 121.
5- مناجات خمس عشر(مناجات عارفین). مفاتیح الجنان.
6- مشرب عرفانى امام خمینى و حافظ، ص21
7- سوره انعام، آیه 162.
8- سوره بقره، آیه 148.
9- جامع الاحادیث، ج13، ص16.
10- عرفان و حماسه، آیةالله جوادى آملى، ص 43 و 42.
11- عرفان اسلامى، حسین انصاریان، ج اول، ص36 و 35.
12- دفتر تبسّمهاى شرقى، ذکریا اخلاقى، ص 26 و 25.
13- نک: مقتل الحسین، علامه مقرّم،ص89.
14- در این مورد بنگرید به کتاب کاروان علم و عرفان از نگارنده، ج دوم ،ص 33 - 9.
15- عارف کامل(نکتهها و آموزههایى از آیة الله شاه آبادى، ص 50، 35، 26، مجله رشد معارف اسلامى، شماره 14 و 15، پاییز و زمستان 1370 ؛صحیفه نور، ج18، ص267.
16- نک: فرازهاى فروزان (پژوهشى در سیره تربیتى، اخلاقى و عرفانى امام خمینى)، از نگارنده، ص305 - 300.
17- شذرات المعارف، آیةالله میرزا محمد على شاه آبادى، ص4.
18- همان، ص 11.
19- بنگرید به شرح دعاى سحر امام خمینى، ص 63 - 62.
20- صحیفه نور، ج اول، ص 65.
21- همان، ج 2، ص 165.
22- صحیفه امام، ج 21، ص 403 - 402.
23- بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، سید حمید روحانى، ج اول، ص 38.
24- امام حوزه و سیاست، سید احمد خمینى، مجله حضور، شماره اول، خرداد 1370، ص 9.
25- نقش امام خمینى در احیاء تفکر فلسفى، علىاکبر ضیایى،ص24 - 23.
26- پگاه حوزه، شماره 9، ص 8 - 7.
27- مجله حوزه، شماره 32، ص 51.
28- بنابه اظهارات آیةالله سبحانى.
29- زندگینامه سیاسى امامخمینى، محمد حسن رجبى، ج اول، ص 86.
30- علل گرایش به مادى گرى، ص 9 - 8.
31- علما و رژیم رضاخان، ص 278.
32- سبأ، آیه 46.
33- مجله پرسمان، شماره 11، ص 3.