آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

گسترش دایره عرفان ناب‏
با وجود آن که امام خمینى روش صوفیان را به باد انتقاد مى‏گرفت، ضمن زدودن هرگونه انحراف از اهل تصوف و عرفان به مخالفان مشى عرفانى سخت مى‏تاخت، چنانچه در مکتوبى نوشته‏اند: «... انکار مقامات عارفین و صالحین را نکنى و معاندت با آنان را از وظایف دینى نشمرى چون ما جاهلان از آنها محرومیم با آن به معارضه برخاستیم، من نمى‏خواهم مدعیان را تطهیر کنم که‏اى بسا خرقه که مستوجب آتش باشد مى‏خواهم اصل معنى و معنویت را انکار نکنى»(1)
به همان اندازه که عرفان منفى جمود، خمود و رکود به بار مى‏آورد، انسجام جامعه را مخدوش مى‏سازد و فرهنگ خودمحورى، خزیدن به کنج عزلت و بى تفاوتى نسبت به سرنوشت جامعه را ترویج مى‏سازد و از باورهاى قرآنى و روایى فاصله گرفته است، عرفان ناب و حقیقى و مباحثى که این مشرب مطرح مى‏سازد جویبار باصفایى مى‏باشد که از فرهنگ مقدس اسلامى منشأ گرفته است، به اعتدال و واقعیت‏ها توجه دارد، از ایجاد یأس و حرمان و برخوردهاى انحرافى و تفریط و افراط پرهیز مى‏کند و به منظور رسیدن به مقام قرب به خداوند ضمن تزکیه و تطهیر باطن مى‏کوشد افراد جامعه را
از باتلاق معاصى و مرداب مفاسد، دنیا زدگى و زخارف فناپذیر برهاند و همه را به سوى حق و حقیقت رهنمون سازد. این گونه عرفان نه تنها با حماسه آفرینى مغایرتى ندارد بلکه با تقویت روحیه فداکارى، مقاومت و مبارزه در افراد، آنان را براى از بین بردن مظاهر شرک، کفر، ستم و نفاق بسیج مى‏کند. عرفان مثبت مسیرى برهانى و عقلانى را طى مى‏کند و مقصدش قرار گرفتن در جاذبه کمال مطلق است و هیچ واقعیتى را از عالم هستى حذف نمى‏کند بلکه همه عالم را با یک عامل قدسى درونى صیقل و شفاف مى‏نماید. انعکاس نور الهى را در تمام ذرات و روابط اجزاء جهان هستى نشان مى‏دهد.(2)
عرفان ناب ناامیدى و یأس را که چون موریانه‏اى مهلک جوامع انسانى را از درون تهى مى‏سازد و روح و روان را آشفته و متزلزل مى‏نماید ریشه کن مى‏کند. در اندیشه و شعر حافظ این روح اعتدال و امیدوارى دیده مى‏شود و استقبال فارسى زبانان از سروده‏هاى این شاعر شیرین سخن مى‏تواند به دلیل همین ویژگى و اعتماد به نفس حافظ باشد. اصولاً حافظ وقتى مى‏خواهد حادثه‏اى ناگوار و توام با سوگ و ماتم را مطرح کند باز هم حدیث غمش شیرین و دلنشین است:
چون غمت را نتوان یافت مگر در دل شاد
ما به امید غمت خاطر شادى طلبیم‏
حافظ مصلح اجتماعى هم هست و با آفت‏هاى جامعه به مبارزه بر مى‏خیزد. از حکّام و سلاطین جور، عارف نمایان و زهد پیشگان دروغین انتقاد مى‏کند و روح امیدوارى، عشق، آرزومندى را در اذهان و قلوب زنده مى‏کند و مى‏گوید: «مژده‏اى دل که مسیحا نفسى مى‏آید» یا «یوسف گم گشته باز آید به کنعان غم مخور» و یا «نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد» و این عبارت: «خطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندى»(3) اما در بررسى شخصیت امام خمینى (ره) ایشان را انسان کاملى مى‏بینیم که هم عارف است و هم فیلسوف و فقیه و فرماندهى نیروهاى نظامى را عهده دار است، رهبر جامعه اسلامى هم هست و چون سیماى ملکوتى او با ابعاد گوناگونش مورد بررسى قرار مى‏گیرد مشاهده مى‏شود عرفان ایشان بر مسلک عرفانى دیگر عارفان تفوق دارد زیرا او از این موضع، شجاعت‏ها و استقامت‏هاى خاص نشان داده و ضمن آن که خصائص انسانى را در خود به کمال رسانیده همچون اجداد پاکش امّتى را آگاه کرده و به آنان بینش داده و به قیامى واداشته و انقلابى را شخصاً رهبرى کرده است. امام رزمندگانى را تربیت کرد که همه با حالاتى عارفانه و عاشقانه و توأم با عبادت، دعا و ذکر حماسه آفریدند. در واقع امام چنان دایره ارشاد عرفانى را گسترش داده عمومى نمود تا همه افراد اجتماع به این جرگه وارد شوند و اگر شایستگى و لیاقت دارند از این ارشاد بهره گیرند و مشاهده شد که جوانان و نوجوانان با چهره‏هاى گلگون و ایثارگرى‏هاى خود چگونه در پرتو رهنمودهاى امام خمینى (ره) به اوج کمال رسیدند و ره صدساله را یک شبه پیمودند، سلحشوران راستینى که نشانه‏هاى اهل سیر و سلوک در سیماى پر صلابت آنان مشهود بود و بیانات امیر مؤمنان (ع) درباه شان صادق است که فرموده‏اند: «کجایند مردمانى این چنین که به اسلام دعوت شده و آن را پذیرفتند، قرآن را قرائت نموده و معنى آن را متقن و محکم یافته و باور نمودند و به سوى جهاد برانگیخته شدند آنگاه عاشقانه به مانند شوق مادرى شتر ماده نسبت به فرزندان خود بدان سوى حرکت کردند و شمشیرها را از غلاف بدر آوردند و در اطراف زمین گروه گروه شدند، برخى کشته و عده‏اى نجات یافتند نه به زندگانى کسانى که از مرگ رهایى پیدا کردند مژدگانى دریافت نمودند و نه از کشته شدن کسانى که به شهادت رسیدند نگران بودند تا تسلیت و تعزیت داده شوند.»(4)
چهارمین فروغ امامت امام سجاد (ع) در مناجات عارفین ضمن برشمردن بسیارى از اوصاف و شرایط ویژه آنان، نتایج و آثار عرفان را چنین بیان فرموده‏اند: «چشم‏هایشان از نظر کردن به محبوب و معشوقشان روشن شود و در معامله دنیا براى بدست آوردن آخرت، تجارتى سود آور مى‏کنند.»(5) حالتى که رزمندگان ایران از خود بروز دادند و امام خمینى در وصفشان فرمود: «شهید نظر مى‏کند به وجه اللّه» و یا «شهادت اوج کمال انسان است» وقتى آدمى با عرفان و معارف معنوى به بوستان عرشیان گام نهاد چنین مقامى را از آن خود مى‏نماید. شیخ نجم الدین کبرى که خود از مشاهیر عرفان است، بر این اعتقاد مى‏باشد که عرفان بدون ایثار و فداکارى نتیجه‏اش همان خواهد بود که گوش نامحرمى چون حسن بصرى جاى پیغام سروش نگردد و در تحت سلطه و نفوذ شیطان باشد و شخصى چون عبدالله عمر را به بیعت با پاى حجّاج وادارد و نجم الدین دایه را به فرار و ترک ناموس و فرزندان و خانه و کاشانه ترغیب نموده و این کار را مقبول و پسندیده جلوه دهد.(6)
اساسى‏ترین مختصات عرفان ناب را قرآن کریم ترسیم کرده است. آنجا که مى‏فرماید:«قُل اِنَّ صَلوتى و نُسُکى و محیاى و مماتى للّه ربّ العالمین.»(7) و اصولاً دنیا به تعبیر قرآن عرصه‏اى براى سبقت در نیکى‏ها، و امور خیر مى‏باشد: «ولکلّ وجهة هو مولّیها فاستبقوا الخیرات(8)؛ و براى هر کسى طریقى یا هدفى است که روى بدان جهت دارد و شما براى خوبى از یکدیگر سبقت بگیرید». از رسول اکرم (ص) نقل شده است که آن سرور عالمیان فرموده‏اند: سه گروه‏اند که در روز قیامت مى‏توانند شفاعت نمایند و شفاعت آنان را خداوند قبول مى‏کند: پیامبران، عالمان، و شهیدان.(9)
البته نیل به مقام شامخ شفاعت از بهترین آمال عارفان خداست گرچه عارف حقیقى چیزى جز لقاء حق طلب نمى‏کند ولى تداوم راه معرفت وى را به مقام شفاعت واصل مى‏نماید و آنچه خواسته مُسلّم عارف است در دسترس شهیدان شاهد قرار مى‏گیرد و جهاد با این هدف بدون عرفان سازنده امکان‏پذیر نخواهد بود کما این که عرفان با انگیزه‏هاى مزبور بدون فداکارى در راه دین نخواهد آمد البته عارفى که همواره مشغول جهاد اکبر و تزکیه درونى است هرگز جهاد اصغر را ترک نمى‏کند و گرنه در جهاد با نفس دچار شکست خواهد گردید.(10) و سرانجام عارف راستین انسانى است در گلستان جهان بدون خار، دین حق را یار و یاور، در گفتار با مردم گوینده‏اى بیدار است. در برابر حق و حقیقت موجودى پرکار و در باغ انسانیت درختى پر بار و در تمام اعمال، رفتار و حرکاتش صفات خداوندى نمودار، فرمان حق را به گوش جان نیوشیده، در این درگه دل سپرده و جان خویش به عشق زنده کرده و جز حق نگفته و غیر حضرت جمال و جلال چیزى ندیده است. پرورش مکتب انبیاست و مأنوس با فرهنگ اولیا و به سیر و سلوک بینا، عاشق خدا، مجاهدى فى سبیل الله، آراسته به اخلاق وارستگان، همراه و همراز ابرار و امید ناامیدان.(11) و ما در سیره نظرى و عملى امام خمینى عارفى را نظاره گر بودیم که خود را به چنین خصایلى زینت داده بود. در واقع امام، سلوک یک عارف را طى نمود و به حقیقت واصل گردید، تکلیف خویش را تمام شده تلقى نکرد و متوجه جامعه گردید تا انسان‏ها را با مراقبت‏هاى ویژه تربیت نماید،او که قبلاً شیطان را از ساحت تفکر و عمل خویش رانده بود، تصمیم گرفت عرصه‏هاى اجتماعى را از لوث وجود این جرثومه فساد پاک کند و چون خواست به این تلاش همت گمارد با حاکمیت طاغوت مواجه گشت و در این حال ستیز با استبداد و ستم را در رأس برنامه‏هاى خویش قرار داد. در این حال گویى بالاترین مرحله سلوک عرفانى امام آغاز گردید و وظیفه‏اى که پیش رویش نهاده شده بود بخوبى از انجامش برآمد و حماسه‏اى آفرید که در طول قرون و اعصار هیچ کدام از عارفان موفق به تحقق آن نشدند و همچون اولیاى الهى اصلاحات اجتماعى را از حقایق ملکوتى که عرفان به آن دست مى‏یابد انفکاک‏ناپذیر دانست و بى‏تفاوتى نسبت به جامعه را یک نوع محرومیت دینى تلقى کرد:
خرقه پوشان به وجود تو مباهات کنند
ذکر خیر تو در آن سوى سماوات کنند
پارسایان سفر کرده در آفاق شهود
با شمیم صلوات تو مناجات کنند
بعد از این شرط نخستین سلوک این باشد
که خط سیر نگاه تو مراعات کنند...(12)
یاران امام خمینى همانها بودند که در مکتب عاشورا عرفان و حماسه را بخوبى آموختند، شهیدان کربلایى که ثبات و اخلاص از خود نشان دادند و جان مقدس خود را در حمایت از حق فدا کردند و مرگ باعزت و سعادت را به زندگى ننگین با گروه ستمگر ترجیح دادند.(13)
مدرّس عالى مقام هنر آمیختن معنویت با سیاست‏
هنر امام خمینى این بود که مسایل معنوى و عرفانى را با شریعت ارتباط داد و این دو را به سیاست پیوند زد و راه رستگارى را در دنیا و آخرت در این ویژگى جستجو نمود. نکته مهم این است که امام خمینى چنین هنرى را نزد که آموخت، به نظر مى‏رسد یکى از ریشه‏هاى آن شخصیت استاد وارسته و عارف فرزانه آیة الله میرزا محمد على شاه آبادى(1369 - 1292 ه. ق) نهفته است و این درس مهم را امام نزد آن بزرگوار عرصه عرفان و سیاست آموخته است.(14) اگر چه آیة الله شاه‏آبادى به عرفان شهرت دارد امّا آغاز آشنایى امام با ایشان از بحث‏هاى فلسفى بین آن دو مى‏باشد. تجاذب و تجانس روحى و فروتنى در برابر استاد مذکور باعث شد که امام امت درباره آن مرحوم بفرماید: من در تمام عمرم مردى به این لطیفى ندیده‏ام، لطافت روحى شگفتى داشت و آیة الله شاه‏آبادى را گوهرى کمیاب تشخیص داد که در مورد بحث هایش خاطر نشان ساخت اگر هشتاد سال هم درس بگوید در درس او حاضر مى‏شوم. آن عارف مبارز چنان با امام صمیمى بود که مى‏گفت: «روح الله واقعاً روح الله است» یا «روح الله فرد خاصى است».(15)
آیة الله شاه آبادى علاوه بر آن که قله‏هاى دانش، حکمت، عرفان و فقه را فتح نموده و از نظر سجایاى اخلاقى و کمالات روحى و خصال معنوى سیره معصومین را تداعى مى‏نمود، شیوه‏هاى تبلیغاتى و مبارزات پیگیرش با رژیم پهلوى و افشاى خلاف کارى‏هاى کارگزاران ستم، استمرار حرکت انبیاء را به ذهن آدمى متبادر مى‏نماید. آن مرحوم عرفان و حماسه را با یکدیگر عجین ساخت و ضمن طى مقامات معنوى و سلوک عرفانى هیأت‏هاى مذهبى را تشکیل داد که بعدها به هسته‏هاى مقاومت علیه نظام پهلوى تبدیل گشت به همین دلیل امام خمینى درباره‏اش فرمود: «... مرحوم آیة الله شاه آبادى علاوه بر آن که یک فقیه و یک عارف کامل بودند یک مبارز به تمام معنا هم بودند».(16)
آیة الله شاه آبادى علاوه بر آن که مقتضیات زمان و مسایل سیاسى اجتماعى عصر خود را به خوبى مى‏شناخت، داراى رفتار مبارزاتى بود و مشى او در این مسیر بر اندیشه ملهم از مبانى عرفانى استوار بود. رئوس کلّى نگرش سیاسى او را مى‏توان در کتاب «شذرات المعارف» وى مشاهده نمود. هنگامى که نام این اثر به گوش مى‏خورد آنچه در ذهن آدمى ترسیم مى‏گردد و انتظارش را از خواندن این نوشتار دارد طرح مباحثى درباب معرفت شهودى و عرفان و مقولاتى از این نمونه است ولى وقتى کتاب گشوده مى‏شود و نخستین شذره «مروارید» با عنوان «شعاء صدور الانام» ملاحظه مى‏شود، خواننده درمى یابد که مؤلّف بابصیرتى خاص و احاطه‏اى کامل به بحث آسیب‏شناسى اجتماعى جوامع اسلامى و علل رشد اندیشه‏هاى باطل و رذایل اخلاقى و رفتارهاى مذموم و قبیح پرداخته است و بدین گونه آینه‏اى از عرفان ناب و پیوند میان معارف شهودى و مسایل اجتماعى در برابر چشم خواننده اثر مذکور نهاده مى‏شود در همین بخش آیةالله شاه آبادى مى‏گوید: «قرآن مجید با اسلام انفرادى مناسبت ندارد زیرا که نمى‏فرماید: به تنهایى نماز کن بلکه علاوه تولید نمازگزار و اقامة صلوة را در عهده مسلمین گذارده (است)...»(17)
آیة الله شاه آبادى اسلام را دینى اجتماعى و مؤثر در سرنوشت مردم معرفى مى‏کند و عقیده دارد براى درمان دردهاى اجتماعى، مسلمانان باید غرور به حقانیّت خود را کنار بگذارند و میدان تبلیغ را به دشمن واگذار نکرده و به اسلام انفرادى قناعت نکنند بلکه باید با امر به معروف و نهى از منکر به میدان آمده، یأس از سعادت دنیوى و اخروى را کنار نهاده، افتراق و اختلاف را فراموش کنند و بنیه اقتصادى را تقویت نمایند تا موفق شوند. در شذره دوم ایشان سیاست را این گونه تعریف مى‏کند:سیاست تحریف نشده و غیر شیطانى عبارت از تدبیر در جریان مصالح نوعیّه و منع از تحقّق مفاسد آنهاست. از نگاه آن فقیه عارف نه تنها حدود، دیات و قصاص، سیاست اسلامى و دینى است بلکه اغلب احکام اسلامى مشتمل بر سیاست است و در پایان این مباحث خاطر نشان مى‏نماید: مى‏توان گفت على التحقیق دین اسلام سیاسى است.(18)
مباحث این اثر از مسایل اجتماعى - سیاسى و راههاى علاج مشکلات جوامع و اتخاذ تدابیرى در این ارتباط آغاز مى‏گردد و به بحث‏هاى ژرف عرفانى و شهودى، مطالبى درباره اسماء، صفات و مظاهر آن ختم مى‏گردد و در واقع واژگان اسلام، عرفان و سیاست از بنیادهاى اساسى اندیشه آیة الله شاه آبادى است که خود نیز در میدان عمل این طرح را به اجرا نهاد و همین بنیاد اعتقادى عمیق است که در دهه‏هاى بعد در اندیشه و رفتار امام خمینى (ره) به عنوان هنر شگرف احیاگر اسلام ناب محمّدى در عصر حاضر در تابلویى اعجاب آور و عظیم به شرح، بسط و تعمیق مى‏نشیند و عرض اندام مى‏نماید و به طور تفسیر گونه، تقریر و تحریر یافته و اندیشه موجز و درهم پیچیده مرحوم شاه آبادى در آثار گوناگون امام خمینى (ره) مشاهده مى‏گردد، نکات اساسى نظریه امام در این مجموعه نورانى در دو محور خلاصه مى‏گردد. نخست: پیوند شریعت و طریقت (به هم آمیختگى ظاهر و باطن دین) دوم: ارتباط اساسى بین موازین شرعى و مسایل سیاسى. اوّلین محور در شرح دعاى سحر مطرح شده است: عارف کامل کسى است که دو چشم دارا باشد ظاهر و باطن، کتاب الهى هر دو را ببیند ظاهر بدون باطن، جسم بدون روح و دنیاى بدون آخرت است، به باطن نیز جز از طریق ظاهر نمى‏توان دست یافت. کسى که با چنگ زدن به ظاهر دینى خود را به باطن شریعت برساند و به آینه نظر افکند تا جمال محبوب را مشاهده کند به راه مستقیم راه یافته است.(19)
محور دوم که مبنى بر پیوند دیانت با سیاست است از بدیهیات و ضروریات در سیره و اندیشه امام خمینى است، امام مى‏گوید: «واللّه اسلام تمامش سیاست است»(20) و معتقد است: «این معنا را که کسى بگوید اسلام با زندگانى چه کار دارد این جنگ با اسلام است، این نشناختن اسلام است...»(21) در وصیت نامه سیاسى الهى امام متذکر گردیده‏اند: «... اسلام مکتبى است که بر خلاف مکتب‏هاى غیر توحیدى در تمام شئون فردى و اجتماعى و مادى و معنوى و فرهنگى و سیاسى و نظامى و اقتصادى دخالت و نظارت دارد و از هیچ نکته ولو بسیار ناچیز که در تربیت انسان و جامعه و پیشرفت مادى و معنوى نقش دارد فروگذار ننموده است و موانع و مشکلات سر راه تکامل را در اجتماع و فرد گوشزد نموده و به رفع آنها کوشیده است...»(22)
از آموزش‏هاى اخلاقى تا تلاشهاى مبارزاتى‏
پرورش شاگردانى که بتوانند با سلاح حکمت و عرفان و معارف معنوى در مقابل افکار پوچ و جریانات الحادى و التقاطى بایستند نخستین اقدام امام در حوزه علمیه قم به شمار مى‏آید و لذا این مباحث را از سال 1324 ه ش تدریس مى‏نمودند و مقیّد بودند در مجلس درسشان افراد شناخته شده، فاضل و معتقد حضور یابند. با این وجود با امتحان کتبى و شفاهى که مرتب از شاگردان به عمل آوردند آنان را به طور مستمر ارزیابى مى‏نمودند.(23) امام به هنگام تدریس حکمت و عرفان از سوى جاهلان متنسّک تحت فشار بود. مرحوم حاج سید احمد خمینى در این باره گفته است: مقدس مآبها در زمینه دروس عرفانى و فلسفى تحمّل بینش امام را نداشتند اما آن روح قدسى شکستن این جوّ متحجّران و سد انجماد را در درون حوزه به عنوان قدم نخست مبارزه تشخیص دادند و روحیه و توان علمى و مبارزاتى ایشان که جویبارى از لطف و رحمت خداوند متعال بود، نگذاشت امام در برابر رسوبات فکرى عقب نشینى نمایند یا شکست بخورند.(24)
شهید آیة الله مرتضى مطهرى که از برجسته‏ترین شاگردان امام در عرصه حکمت و عرفان بود، شیوه ستیز با افکار انحرافى مادى گرایى را از مکتب امام آموخت و با تألیف آثار گرانبهایى به دفاع از اسلام و مبارزه با تجددگرایى و تفکرات معارض دین واندیشه‏هاى التقاطى پرداخت.(25) پروفسور حامد الگار در این مورد نوشته است: امام در بیست و هفت سالگى با تدریس حکمت که بسیار به عرفان نزدیک است کار تدریس خود را شروع کرد و اندک زمانى پس از آن جلسات خصوصى تدریس عرفان را ترتیب داد. در همین جلسات بود که امام بهترین و صمیمى‏ترین شاگردان خود نظیر آیةالله مطهرى را تعلیم داد که پس از شهادت ایشان، او را پاره تن خود نامید.(26)
مرحوم آیة الله جوادى ملکى تبریزى بحث خصوصى در اخلاق و عرفان داشت که امام جزء مستمعین این مباحث بود، امام پس از ارتحال مرحوم ملکى درس مذکور را عصر روزهاى جمعه به ترتیب شرح منازل السائرین خواجه عبدالله انصارى براى جمعى از اهل علم و عده‏اى از مقدسین بازار ادامه دادند. درس مذکور که در مدرسه فیضیه برگزار مى‏گردید به دلیل دور نبودن از مسائل سیاسى، توسط عمّال رضاخان تعطیل گردید تا آن که مکان تدریس به مدرسه حاج ملاصادق انتقال یافت.(27)
کتاب اربعین حدیث امام خمینى بخشى از همین درس‏هاى اخلاقى است که در سال 1358 ه ق از تألیف آن فارغ گشته‏اند.(28) امام با مطرح نمودن این مباحث مى‏خواست ضمن تعلیم مکارم اخلاقى و مبارزه با آفات نفسانى (از جمله ترس و هراس) زمینه‏هاى فکرى - تربیتى لازم براى مبارزه با رژیم شاه را در اذهان بوجود آورد یا حداقل از گرفتار شدن اغلب مردم در دام‏هاى الوانى که دستگاه ستم گسترده بود جلوگیرى کند.(29) شهید آیةالله مرتضى مطهرى درباره اثرات ارزشمند این دروس نوشته است: «درس اخلاقى که وسیله شخصیت محبوبم در هر پنج شنبه و جمعه گفته مى‏شد و در حقیقت درس معارف و سیر و سلوک بود نه اخلاق به مفهوم خشک علمى، مرا سراسر مست مى‏کرد...بخش مهمى از شخصیت فکرى و روحى من در آن درس و درس‏هاى دیگر - که در طى دوازده سال از آن استاد الهى فرا گرفتم - انعقاد یافت و همواره خود را مدیون او دانسته و مى‏دانم راستى که او روح قدسى الهى بود.»(30)
فرهنگ عرفانى تربیتى امام خمینى شاگردانى پرورش داد که از حصارهاى پولادین دود و آتش عبور کردند و بر هستى غارتگران زر، زورگویان و سلطه طلبان حرمان هستى سوز عصیان محرومین صالح را نشان دادند و این مبنایى شد براى آن که جهان خواران به خود آیند. امام از آغازین روزهاى تدریس آیینه تمام نماى صدق، صفا و سمبل ایثار و تقوا بوده با رسالت الهى اصلاح، تربیت و تزکیه مبارزه علیه ظلم و بیداد و تمامى عوامل استکبار در تاریک‏ترین دوران توحش دنیاى متمدن قد برافراشت و با اتکا به خداوند متعال و حمایت یاران باوفایش و فداکارى مردم دست از جان شسته جامعه جهانى و دنیاى اسلام را دچار تحول نموده و نظام تربیتى نوینى بنیان نهاد که در اسلام ناب محمّدى ریشه داشت. آن اسوه راستین تربیت دینى، تمامى نیروهاى مستعد را از ورطه تباهى به قله ایثار و نور رهنمود ساخت. عزت و افتخار را براى مسلمین جهان به ارمغان آورد.
امام در دوران جوانى متأثر از اندیشه‏هاى اساتید عرفان و اخلاق بود و در همین سنین وقتى سیاست‏هاى ضد اسلامى رضاخان را مشاهده کرد با تألیف و تدریس علوم و معارف دینى از فرهنگ اسلام و ارزش‏هاى الهى پاسدارى نمود و این موضوع را تا ایستادگى در برابر کارشکنى عمّال رژیم در تعطیل کردن مجلس درس و بحث ادامه داد.(31)
عرفان و مسایل عبادى و ادعیه که در تزکیه و سیر و سلوک نقش مهمى دارند موضوع اولین نوشته‏هاى امام را تشکیل مى‏دهند. در حالى که بیست و هفت بهار از عمر ایشان سپرى مى‏گشت، نخستین اثر عرفانى خود را، که از نبوغ و ذوق سرشار عرفانى او حکایت داشت، در قالب شرح دعاى مباهله که داراى اسم اعظم و تجلى اتمّ است بیان کرد. این نوشتار بانام شرح دعاى سحر معروف و به طبع رسیده است بعدها آن روح قدسى آثار دیگرى را در این قلمرو به رشته نگارش در آورده این آثار چیزى جز سلوک و پیشرفت مداوم ایشان به سوى منبع حقیقت نبود، سازماندهى مردم براى قیام اسلامى و مبارزه با ستم. استکبار توسط امام از جهتى مرحله‏اى از پرتو افشانى عرفانى ایشان بوده است در واقع ثمره تلاش درونى و تزکیه روحى امام از مرحله فردى عبور نمود و با تأثیرگذارى عمیق بر قلمرو سیاست ببار نشست. در اولین اعلامیه‏هاى سیاسى امام این آیه زینت بخش است: قل انّما اعظکم بواحدة ان تقوموا للّه مثنى و فرادى ثمّ تتفکروا.(32) این همان آیه‏اى است که در آغاز کتاب منازل السایرین در ابتداى باب یقظه آمده است، نوشتارى که در ایام درس آیة الله شاه‏آبادى مأخذ به شمار مى‏رفت و امام آن را به عنوان متن درس مورد استفاده و مراجعه قرار مى‏داد. قیام کردن بر این اساس در راه حق نقطه عزیمت سیر و سلوک است به همین دلیل امام در این باره مى‏گوید: خداوند قادر متعال. راه حرکت از دنیاى تاریک طبیعت به سوى دورترین نقطه انسانیت واقعى را پیش روى بشر گذاشته است و فرمان خداوند در این آیه تنها راه اصلاح در این دنیاست. پس از تفسیر عرفانى اخلاقى این آیه، امام در ادامه به تحلیل وضع اسف بار مسلمانان مى‏پردازد و آن را ناشى از این مى‏داند که همه مسلمانان فقط براى ارضاى نفس طمّاعشان قیام کرده‏اند. تنها به کمک «قیام براى خدا» است که مسایل و مشکلات اصلاح مى‏شوند. در نتیجه قیام براى خدا هم علمى است براى تزکیه نفس و هم مسئولیتى است براى اصلاح امور امّت مسلمان. مبارزه را هم علیه نفس و غفلت و هم علیه فساد، بى‏دینى و ظلم در جهان. شاید در هیچ جاى دیگر جز در همین تفسیر که امام از قیام براى خدا ارائه مى‏دهد ایشان به این صراحت به ارتباط تنگاتنگ درونى میان عرفان، اخلاق و سیاست در تجزیه و تحلیل‏هاى خود نپرداخته است.(33)
پى‏نوشت‏ها: -
1- نامه عرفانى امام خمینى (ره‏عشق)، ص‏19 ؛ یک ساغر از هزاران، دکتر فاطمه طباطبایى، ص‏58.
2- عرفان در ارتباط چهارگانه انسان، علامه محمد تقى جعفرى، مجله حضور، شماره 5 و 6، سال 1371، مشرب عرفان امام خمینى و حافظ، احمد فرشبافیان، ص‏58.
3- نک: گفتگویى با بهاءالدین خرمشاهى، سوره جنگ دهم، 187 و 184.
4- نهج البلاغه، خطبه 121.
5- مناجات خمس عشر(مناجات عارفین). مفاتیح الجنان.
6- مشرب عرفانى امام خمینى و حافظ، ص‏21
7- سوره انعام، آیه 162.
8- سوره بقره، آیه 148.
9- جامع الاحادیث، ج‏13، ص‏16.
10- عرفان و حماسه، آیةالله جوادى آملى، ص 43 و 42.
11- عرفان اسلامى، حسین انصاریان، ج اول، ص‏36 و 35.
12- دفتر تبسّم‏هاى شرقى، ذکریا اخلاقى، ص 26 و 25.
13- نک: مقتل الحسین، علامه مقرّم،ص‏89.
14- در این مورد بنگرید به کتاب کاروان علم و عرفان از نگارنده، ج دوم ،ص 33 - 9.
15- عارف کامل(نکته‏ها و آموزه‏هایى از آیة الله شاه آبادى، ص 50، 35، 26، مجله رشد معارف اسلامى، شماره 14 و 15، پاییز و زمستان 1370 ؛صحیفه نور، ج‏18، ص‏267.
16- نک: فرازهاى فروزان (پژوهشى در سیره تربیتى، اخلاقى و عرفانى امام خمینى)، از نگارنده، ص‏305 - 300.
17- شذرات المعارف، آیةالله میرزا محمد على شاه آبادى، ص‏4.
18- همان، ص 11.
19- بنگرید به شرح دعاى سحر امام خمینى، ص 63 - 62.
20- صحیفه نور، ج اول، ص 65.
21- همان، ج 2، ص 165.
22- صحیفه امام، ج 21، ص 403 - 402.
23- بررسى و تحلیلى از نهضت امام خمینى، سید حمید روحانى، ج اول، ص 38.
24- امام حوزه و سیاست، سید احمد خمینى، مجله حضور، شماره اول، خرداد 1370، ص 9.
25- نقش امام خمینى در احیاء تفکر فلسفى، على‏اکبر ضیایى،ص‏24 - 23.
26- پگاه حوزه، شماره 9، ص 8 - 7.
27- مجله حوزه، شماره 32، ص 51.
28- بنابه اظهارات آیةالله سبحانى.
29- زندگینامه سیاسى امام‏خمینى، محمد حسن رجبى، ج اول، ص 86.
30- علل گرایش به مادى گرى، ص 9 - 8.
31- علما و رژیم رضاخان، ص 278.
32- سبأ، آیه 46.
33- مجله پرسمان، شماره 11، ص 3.
 

تبلیغات