از تزکیه درون تا تصفیه برون
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
تنفس صبح
لبخند تو خلاصه خوبى هاست
لختى بخند، خنده گل زیباست
پیشانىات تنفس یک صبح است
صبحى که انتهاى شب یلداست
تو امتداد کوثر جوشانى
سرچشمه تو سوره اعطیناست
فریاد تو تلاطم یک طوفان
آرامشت تلاوت یک دریاست(1)
امام خمینى طلایه معاریف و مشاهیرى است که توانستند راه رسول اکرم(ص) و اهل بیت آن سرور عالمیان را استمرار بخشند و با تأسّى به سیره و سنت خاتم رسولان و ستارگان آسمان امامت در مسیر حق گام بردارند و اسوه تشنگان حقیقت و جویندگان زلال حکمت گردند.
آن بارقه ملکوتى به پیروى از اجداد طاهرینش نخست فضیلتها و ارزشهاى معنوى را در روح و روان و خلق و خوى خویش متبلور ساخت آن گاه با فروزندگى، فیض انفاس قدسى و به مدد دم جانبخش خود بر دلهاى انسانها حیات، پویایى و تحرّک بخشید. خدامحورى و خداجویى به همراه انقطاع کامل از امور فناپذیر و نیز رستن از تمامى حجابها والاترین و برجستهترین خصلت آن عبد صالح به شمار مىرفت که پرتو پرتابش این بُعد معنوى و ملکوتى همگان را نورانى و پرحرارت ساخت، این گونه هویّت ایمانى و تقوایى محصول نگرش قرآنى و روایى امام خمینى است که پس از طى مراحل تزکیه و پالایش درونى در جامعه، نمود پیدا کرد و امّت اسلامى را براى درهم پیچیدن بساط استکبار و استبداد و پایه ریزى تشکیلاتى بر بنیان دیانت و معرفتى قرآنى و روایى مهیّا ساخت.
از منظر امام کسى که از محسوسات و حتى معقولات عبور کرده و به حقیقت ناب رسیده است در این حرکت صعودى ضمن آن که خویشتن را با پویایى و تحرّک، مجاهدتى پیوسته و کوششى مستمر از اسارت نفس رها کرده است، مبارز نستوهى است که نمىتواند ستم، پلیدى، منکرات و ناگوارىهاى جامعه را تحمل کند و از تحمیل فرهنگ زورگویى و خودمدارى بر انسانها بر مىآشوبد و آتش بر خرمن خصم مىزند تا رذالتها و خباثتها را محو کند. از دیدگاه امام کسى که مسیر سیر و سلوک را طى مىکند و به عرفان روى مىآورد با هر گونه ذلت و خوارى، تن پرورى، انزواگزینى مخالف است و با بىبند و بارى و فاصله گرفتن از آداب و فریضههاى مذهبى، سازگارى ندارد.
از تصفیه باطن تا پالایش جامعه از باطل
امام خمینى با احاطهاى جامع به منابع عرفانى و آگاهى دقیق از دیدگاههاى اهل تصوّف، به مدد نقّادى و ارزیابى دقیق، به اندیشههاى عارفان پویایى بخشید در واقع امام نخست آموزههاى عرفان سنتى را مورد ملاحظه قرار داد و پس از پالایش، تفکرى این گونه را در مجموعهاى دیگر که اجزاى آن را فقه، فلسفه، اخلاق، تفسیر و دیگر ملاحظات تشکیل مىداد، به کار گرفت. این تلاش ابتکارى و خلاقیّت ویژه بزرگترین حرکت علمى براى حل تناقض آشکار میان عرفان و مسایل اجتماعى و سیاسى به شمار مىآید زیرا به دو دلیل ماهیتى و تاریخى فاصله زیادى بین آموزشهاى عرفانى و جامعه پدید آمده و پرداختن به یکى، انسان را نسبت به دیگرى بیگانه ساخته و موجب دوگانگى در حیات اجتماعى گردیده بود. امام خمینى با آن توانایىهاى فوق العاده و جنبههاى ژرفى که در عرفان علمى و عملى داشت نوعى اتحاد، همگونى و تفاهم بین سلوک عرفانى و مسایل امت اسلامى، پس از مدتها نزاع و تخاصم، ایجاد نمود و یکى از اسرار اقبال مردم و اقشار گوناگون اجتماع به سوى ایشان در این ویژگى نهفته بود.
در همان دورانى که امام به مراقبه، تهذیب نفس و تصفیه باطن اشتغال داشت و در کسب کمالات معنوى مىکوشید متذکر گردید: «یکى از مقاصد بزرگ شرایع و انبیاى عظام که علاوه بر آن که خود مقصود مستقل است و وسیله پیشرفت مقاصد بزرگ و دخیل تمام در تشکیل مدینه فاضله مىباشد توحید کلمه و توحید عقیده و اجتماع در امور مهم و جلوگیرى از تعدّیات ظالمانه ارباب تعدّى است که مستلزم فساد بنى الانسان و خراب مدینه فاضله است و این مقصد بزرگ که مصلح اجتماعى و فردى است انجام نگیرد مگر در سایه وحدت نفوس و اتحاد هِمَمْ و الفت و اخوّت و صداقت قلبى و صفاى باطنى و ظاهرى که افراد جامعه به طورى شوند که بنىآدم تشکیل یک شخص دهند و تمام کوششها حول یک مقصد بزرگ الهى چرخ زند و اگر چنین مودّت و اخوتى در یک نوع یا یک طایفه پیدا شد غلبه کنند بر تمامى طوایف و ملکى که در این طریقه نباشند.»(2)
حماسه و عرفان
از دیدگاه اسلام کسى که درون را از آلودگىها دور مىکند و خود را از باتلاق شهوات و رذائل مىرهاند به باورى متکى بر ایمان و تقوا مسلّح مىشود که نیروهاى عاشق را نه به کنج دیرها و صومعهها که براى دفاع از حریم حق و مبارزه با باطل و نفاق به میادین ایثار و فداکارى رهسپار مىنماید و اذکار و اورادى که به سالکان کوى دوست آموخته مىشود نه یاهو در خانقاه است و نه وردهاى متکى بر موهومات و تخیّلات بلکه فریاد الله اکبر و لا اله الاّ الله بر فرازین قلههاى شرف و انسانیت است. این شیوه شایسته مصداق کلام نورانى رسول اکرم(ص) است که فرمودهاند: رهبانیة امّتى الجهاد، لباسى که بر تن این سلحشوران مىکنند خرقه و پشمینه صوفیان نمىباشد بلکه کسوت رزم، دفاع و مقاومت است. ندایى که براى ترنّم به یاران یاد مىدهد نه شعار دروغین عارف نمایان براى جلب مشترى است بلکه رمز یا محمد، یا على، یا زهرا و یا حسین براى حماسه آفرینى در عرصه نبرد با استکبار و اهل باطل است. امام خمینى نیز ارزش فداکارى، شهادت و ایثار را این گونه ترسیم مىنماید:
«در آینده ممکن است افرادى آگاهانه یا از روى ناآگاهى در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد؟
اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بىخبرند و نمىدانند کسى که فقط براى رضاى خدا به جهاد رفته است، و سر در طَبَق اخلاص و بندگى نهاده است حوادث زمان به جاودانگى و بقا و جایگاه رفیع آن لطمهاى وارد نمىسازد. خدا مىداند که راه و رسم شهادت کور شدنى نیست و این قلبها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتداء خواهند نمود و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود. خداوندا! این دفتر و کتاب شهادت را هم چنان به روى مشتاقانت باز و ما را هم از وصول به آن محروم مکن»(3)
امام خمینى دلها را با نیروى معنویت و کشف و شهود به حرکت و تحول واداشت و اهداف و مقاصد مردم را جهت آسمانى و قدسى داد و همگام با این راهنمایىها و رهنمودها در قلوب دشمنان رعب و هراس افکند و فکر و اندیشه آنان را در هالهاى از نگرانى و ناگوارى قرار داد و به تمامى مخالفانى که در برابر دین و ایمان صف کشیده بودند هشدار داد که اگر بخواهید به این روند ادامه دهید ما نیز قادریم به قوّت تقوا و به صلابت ایمانى، در مقابل دنیاى شما بایستیم و اجازه ندهیم از جلوههاى آن با آرامش بهره ببرید. امام پس از پژوهشهاى توأم با پارسایى از عرفان مصطلح و تصوّف متداول و متعارف فراتر رفت و عرفان و حماسه را با یکدیگر توأم نمود، سپس تأکید نمود باید از رهگذر عشق و در تحت توجّهات ولایت، به خداوند رسید:
در جرگه عُشّاق رَوَم بلکه بیابم
از گلشن دلدار نسیمى، ردّ پایى
میزانِ مُنوّر
امام خمینى به این حقیقت مسلّم واقف بود که انسان عارف به میزانى نیاز دارد که به وسیله آن حق را از باطل تشخیص دهد و آن قرآن و عترت مىباشد زیرا گرایشهاى عرفانى به دلیل تأثیرپذیرى از برخى مسایل مصون از خطا و اشتباه نمىباشد، پس طى این طریق بدون بهره مندى و استمداد از کلام وحى و ستارگان درخشان آسمان امامت امکانپذیر نخواهد بود و آن فردى که معارف و حقایق را از چشمه جوشان خاندان پیامبر دریافت دارد و از زلال کوثر آن وجودهاى پاک استفاده کند هیچ گاه دچار ضلالت نمىشود به همین دلیل امیرمؤمنان(ع) تأکید فرمودهاند: این دو ستون - خدامحورى و سنت رسول الله(ص) - را برپاى دارید و این دو چراغ را فروزان نگاه دارید(4) و در جاى دیگر آن امام مؤمنان(ع) فرمودهاند: آنان (اهل بیت (ع)) زیربناى دین و ستون یقین هستند، تندروها (غالیان) باید به سوى آنان بازگردند و کُندرُوها و عقب ماندهها لازم است خود را به این وجودها برسانند.(5)
این اصل استوار، اساسى و تأثیرگذار در فرهنگ عرفانى امام خمینى جایگاهى حسّاس و نقشى محورى دارد و سیره نظرى و عملى آن روح قُدسى بر آن مُهر تأیید زده است. به باور امام خمینى قرآن مظهر رحمت الهى است که تمامى کمالات در آن مندرج است و نازلهاى غیبى مىباشد که در کسوت الفاظ و مضامین در آمده است تا بشریت را با حقایق ملکوتى مأنوس سازد. البته نشستن بر سر سفرهاى آسمانى و بهرهورى از چنین مائدهاى معنوى شروطى دارد، پاکى درون، رفع حجابها و موانع و شاگردى نزد مفسّران و معلمان واقعى قرآن که ائمه هدى(ع) هستند در زمره شرایط بهرهمندى از بارقه قرآنى مىباشد. آن حکیم عارف بعد از آن که عظمت کلام الهى را از جمیع جهات مورد بررسى قرار داد و راه استفاده از حقایق آن را گوشزد نمود از فراگیران خواست تا براى آن که نورانیّت قرآن بیشتر و بهتر بر صفحه دلشان پرتو افشانى کند خود را از تعلّقات اسارت آور، منجمد و متصلّب نجات دهند و با نوعى وارستگى، آزادگى و بلند همتى در این وادى نورانى گام نهند.(6) امام به موازات این فراخوانى معنوى و رشددهنده، یادآور گردید: کلام وحى بیدار کننده آدمیان و موجب پرخاش علیه ستمگران و متجاوزان مىشود و اضافه نمود: حیات و مجد مسلمانان در گذشته به دلیل عمل به قرآن و درماندگى و سستى آنان در جدایى از قرآن است و اگر تجدید حیات معنوى و سرافرازى مىخواهند باید به این صحیفه آسمانى اقبال نشان دهند. ایشان مىفرمایند:
«مسؤولیت پاسدارى قوانین الهى و عمل به قرآن کریم تنها راه بازیابى عظمت و عزت و شکوه پیشین اسلام و مسلمین، مسؤولیت پاسدارى وحدت و برادرى دینى تنها ضامن استقلال سرزمینهاى اسلامى و زداینده هرگونه نفوذ استعمارى»(7) از دیدگاه امام سعادت دنیوى و اخروى در پرتو عمل به قرآن به دست مىآید:
«... هان اى قطرههاى جدا از اقیانوس قرآن و اسلام به خود آئید و به این اقیانوس الهى متصل شوید و به این نور مطلق استناره کنید تا چشم طمع جهانخواران از شما ببُرد و دست تطاول و تجاوز آنان قطع شود و به زندگى شرافتمندانه و ارزشهاى انسانى برسید...»(8)
امام خمینى پیروزى امت اسلامى ایران را بر استبداد و استکبار به دلیل اتکاى به قرآن مىدانست و به تمامى ملتها توصیه فرمود که این رمز را به کار ببرند تا پیروزى را در آغوش بگیرند.(9)
آن مرد میدان فضیلت و تقوا سالیان متمادى معتکف آستان قرآن بود و با تهذیب نفس وخروج از قفس تنگ و تاریک نفس امّاره، انسى مقدّس با این صحیفه مبارک داشت و از خرمن آن اثر جاویدان خوشههاى فراوانى فراهم آورد و از چشمه باطراوتش بهرهها بُرد. اُنس امام با قرآن توأم با رعایت آداب ظاهر و باطنى بود. هر جا که مىنشست آن را بالاتر از خویش مىگذاشت و هیچ چیزى را بر روى آن نمىنهاد. در حال تلاوت قرآن به گونهاى بود که گویى در محضر حق نشسته است، درهنگام قرائت آن با وضو و نیز حالتى آمیخته به ادب، سکون و وقار چهار زانو مىنشست و به جایى تکیه نمىنمود، درست مانند کسى که مىخواهد محضر بزرگى را درک کند.(10)
آن پارساى پایدار از رهگذر اُنس با قرآن به مراتب و مقاماتى نایل گردید که خود آن را توضیح داده است:
«... معلوم است کسى که تفکر و تدبّر در معانى قرآن کرد در قلب آن اثر کند و کم کم به مقام متقین رسد و اگر توفیق الهى شامل حالش شود از آن مقام نیز بگذرد و هر یک از اعضاء و جوارح و قواى آن آیهاى از آیات الهیه شود و شاید جذوات و جذبات و خطابات الهى او را از خود بىخود کند و حقیقت «اقرأ واصعد» را در همین عالم دریابد تا آن که کلام را بىواسطه از متکلّمش بشنود و آن چه را در وَهْم تو و من ناید آن شود.»(11)
از بررسىهاى فوق دو نکته به دست مىآید: یکى آن که رسیدن به مقامات معنوى و عرفانى و درک درجات ملکوتى بدون ارتباط با قرآن میسّر نمىباشد.
دیگر آن که با تمسّک به قرآن مىتوان در عرصههاى سیاسى و اجتماعى حماسهاى باشکوه را ترتیب داد و در واقع فائق آمدن بر خصم برون و درون در پرتو قرآن به دست مىآید.
محبّت و معرفت
امام خمینى از سنین صباوت و دوران نوجوانى دل به محبت خاندان عصمت و طهارت سپرد اما به تدریج این عشق مقدس با معرفتى ژرف، بصیرتى جامع و اطاعت از فرامین و دستورات ائمه که در واقع قوانین و موازین الهى است توأم گردید و ایشان هرچه در عمل به تعلیمات خاندان پیامبر اهتمام مىورزید به همان اندازه اشتیاقش نسبت به آن فروغ فروزان رو به فزونى مىرفت. امام مىکوشید تا تبلورى از سیره اهل بیت را در زندگى خویش به نمایش بگذارد و به عنوان اسوهاى برجسته قوىترین تأثیر را در عرصههاى اخلاقى، سیاسى و اجتماعى بروز دهد. او نه تنها از طریق زبان و بیان و نوشتههایش تعالیم و ارزش هاى دینى را تبلیغ و ارشاد مىنمود بلکه به آن درجه از تزکیه و تهذیب رسیده بود که اعمال و کردارش براى مردم سرمشق و مشحون از اندرزهاى آموزنده به شمار مىآمد و این ویژگى مصداق فرمایش امام صادق(ع) است که فرمودهاند: کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم (به غیر زبانتان دعوتگر مردم باشید). امام طى بیاناتى متذکر گردیدهاند: «... ما تابع حضرت رسول (ص) و ائمّه هستیم که همه امور دست آنها بود، حکومت تشکیل دادند و مردم را هدایت نمودند»(12) امام خمینى در محورهاى ذیل از سیره و سنّت اهل بیت(ع) الهام گرفته بود:
1 - امام هم چون حضرت على(ع) در ستیز با دشمنان برخوردى قاطع و سازشناپذیر داشت بدون آن که هراسى به دل راه دهد اما در ضمن این صلابت و اقتدار در مواجهه با بینوایان، محرومان، کودکان و مظلومان عطوفت و مهربانى و همدردى خاصى بروز مىداد.(13)
2 - امام خمینى در انجام فرائض دینى و حتى نوافل و مستحبات در بین زاهدان و عارفان مىدرخشید ضمن آن که در مسایل علمى و احاطه بر معارف بر همگنان خویش برترى داشت. در ضمن آن که به جهت اخلاقى، شرعى، ریزه کارىهاى ادب اسلامى، امور مستحبى و مانند آن تقیّد ویژهاى نشان مىداد در عرصههاى سیاسى چون سیاستمدارى مجرّب و مسلّط اعلام موضع مىنمود. پیروان خویش را به نبرد با کفر، شرک و الحاد فرا مىخواند و استکبار را به استیصال وا مىداشت در واقع هم چون جد بزرگوارش حضرت على(ع) که دربارهاش گفتهاند: جمعت فى صفاتک الاضداد، امام خمینى شخصیتى با ابعاد گوناگون و حالات به ظاهر مختلف به شمار مىرفت.(14)
3 - در وصف ائمه هدى(ع) نقل نمودهاند: آن وجودهاى بزرگوار در ضمن فروتنى داراى هیبتى معنوى بودند و این ویژگى موجب مىگردید که همواره مردم در مقابل آن فروغهاى فروزان احترام و تکریم نشان دهند و حتى دشمنان و مخالفان تحت تأثیر مهابت ائمه(ع) قرار گیرند. امام خمینى نیز وقتى در جلساتى حضور مىیافت با وجود سادگى، تواضع و خاکسارى، ابهتش همه افراد را تحت تأثیر قرار مىداد.(15)
4 - جاه و مقام و درجات دنیایى نتوانست بر حالات معنوى امام اثر منفى بگذارد. او از تشریفات و تجملات رنج مىبرد و همواره در زندگى به ساده پوشى و ساده زیستى اکتفا مىنمود و از غذاهاى رنگارنگ اجتناب مىنمود، مىکوشید در شرایطى مشابه محرومان و رنج دیدگان جامعه زندگى نماید. با وجود آن که مبالغ زیادى از وجوهات شرعى در اختیار ایشان بود ولى از آنها براى تدارک امکانات شخصى استفاده نکرد. با نهایت دقت، مراقب بود که حتى اطرافیان و بستگانش به روش او تأسّى جویند. این شیوه ساده زیستى، قناعت و اکتفا به حداقل امکانات که عامل هماهنگى با مستضعفین جامعه است و زندگى امام بر آن استوار بود سیره رسول اکرم(ص) و امامان را در اذهان تداعى مىنمود.(16)
5 - امام خمینى همچون اجداد طاهرینش در راه احیاى حق و بر افراشتن پرچم فضیلت و تقوا رنجهاى فراوانى دید و سختىهاى فرسایندهاى را متحمّل گردید و آن گاه که عدهاى، و بیش از همه مقدس نمایان و اهل تحجّر و به عبارتى جاهلان متنسک از تسلیم به حقیقت سر بر مىتافتند و در اجراى دستورات و توصیههاى او سستى نشان مىدادند دلش از درد و رنج مشحون مىگردید و هالهاى از اندوه روح و روانش را فشار مىداد.
6 - شیوه زندگى اهل بیت(ع)در برخورد با مخالفان این بود که به جاى انتقام گرفتن با آنان برخوردى نیکو مىنمودند امام خمینى نیز در برابر این گونه اشخاص تا آن جایى که به ارزشها و مقدّسات خدشهاى و لطمهاى وارد نشود و مردابهاى تفکرات آلوده اقیانوس مسلمین را خراب نکند نرمش و ملایمت نشان مىداد و در جلسات خود، غالباً از رحمت و عطوفت سخن مىگفت و بر این اعتقاد بود که رأفت و ملایمت، بیشتر اثر مىکند و البته اجراى حدود الهى و قاطعیت نشان دادن در برابر مجرمان، خلافکاران و خاطیان را براى اصلاح، پاکى و تأمین آرامش جامعه لازم و مفید مىدانست و این جنبه را نیز جویبارى از چشمه رحمت الهى تلقى مىنمود.(17)
7 - امام در مخاطره انگیزترین توطئهها
و صحنههاى خوفناک با شهامت و صلابت نقش محورى داشت و از کاهش طرفداران یا قدرت یافتن دشمنان و تهدیدهاى آنان هراسى به دل راه نمىداد. یک بار شهید آیة الله سعیدى به ایشان گفته بود: شما را تنها مىگذارند، امام در جواب آن شهید والا مقام فرمود: اگر جن و انس یک طرف باشند و من هم یک طرف، همین است که مىگویم. به دشمن روى خوش نشان نمىداد و با نوعى عزت نفس و صلابت معنوى کوچکترین اعتنایى به مقامات سیاسى و کارگزاران استبداد و استکبار نداشت. پیروزى ظاهرى هدف غایى او نبود و مقصد عالىترى را تعقیب مىنمود و آن رضاى حق و وصال او بود و این روش شایسته از سیره معصومین الهام گرفته بود.(18)
فرهنگ عاشورایى
حضرت سیدالشهداء(ع) و یارانش جز به توحید محض نمىاندیشیدند و شخصیتشان با عشق به حق جویى و حق پرستى عجین گشته و دل از هر چه غیر اوست شسته بودند. ارایه این شاخصه توحیدى از قیام کربلا بیان زیبایى از عرفان عاشورایى است که امام خمینى هم بدان اشاره دارد: «مائیم و تحت عنایات خداى تبارک و تعالى و پرچم توحید که همان پرچم امام حسین (ع) است»(19) تجلّى توحید قلبى کربلائیان، نفى تمامى مظاهر شرک و طاغوت را مىطلبید و نیز اقامه حکومتى بر مبناى قانون الهى و نه امیال خودخواهانه و آراء فاسدان و زورمداران و زراندوزان همین اصل برخاسته از عرفان عاشورا از دیدگاه امام خمینى(ره) در تبیینقیام عاشورا مطرح است: «حضرت سیدالشهداء را کشتند اما (کشته شدن او) اطاعت خدا بود، تمام حیثیت براى او بود از این جهت هیچ شکستى در کار نبود...»(20)
انسانِ گرفتار در اندیشههاى باطل و تصورات بیهوده به گوشهاى مىخزد و از قیام علیه باطل اجتناب مىکند و از تن دادن به مصائب و مشکلات گریزان است. این بىتعهدى و بىدردى هرگز با عرفان حسینى سازگارى ندارد زیرا که زیباترین تجلى عرفان در مبارزه علیه دشمنان ارزشها و حقایق است و باید شجره طیبه حقیقت و حاکمیت خوبىها با فریاد و خون تضمین گردد، لذا باید از عواملى که مانع رشد فرهنگ ایثار و حماسه است جلوگیرى نمود و مراسم عاشورایى را در فضایى آغشته به عرفان و معنویت برگزار نمود. از این جهت امام خمینى فرمودهاند: «این خون سیدالشهداء است که خونهاى همه ملتهاى اسلامى را به جوش مىآورد و این دستجات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان مىآورد و براى اسلام و حفظ مقاصد اسلامى مهیّا مىکند. در این امر نباید سستى کرد...»(21) امام خمینى با تحقق بخشیدن به فرهنگ عاشورایى، جامعه اسلامى و بلکه تمامى آزادى خواهان جهان را حیات عرفانى و حماسى بخشید و جوانان و حتى بانوانى را تربیت نمود که به شهادت عشق مىورزیدند و با اشتیاق به دعا، ذکر و عبادت و بازگشت به فطرت الهى، در تمامى صحنههاى سیاسى و اجتماعى حضور فعّال داشتندو در این مسیر حماسهها آفریدند و رشادتها به نمایش گذاشتند. رمز و راز پیروزى انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى و غلبه بر طاغوت و استکبار جهانى الهام گرفتن از قیام کربلا بود و به فرموده امام خمینى «... اگر این مجالس وعظ و خطابه و عزادارى و اجتماعات سوگوارى نبود کشور ما پیروز نمىشد همه در تحت بیرق امام حسین سلام الله علیه قیام کردند»(22)
در حقیقت امام حسین(ع) با فداکارىهاى همه جانبهاش که با اخلاص ویژهاى توأم بود سرمشق جاویدان مسلمانانى گردید که در مقام یک روح مقدس و هدایت آفرین، خونى جوشان و حرکت ساز، رهبرى الهى و الهام بخش بر ژرفاى وجودشان حکومت مىکند و دل و ذهنشان را از افقهاى دنیایى و امور مادى به ملکوت مىبرد و به خدا و خلق و عدالت پیوند مىدهد و عرفان راستین و ناب یعنى این که آنان از تعلّقات ضد رشد مىرهند و بر کرانه توحید گام مىنهند و از آثار این تحوّل روحى آن است که مسلمانها را در میدان زندگى مقاوم و مبارز مىسازد و به دست آنها نهضتهاى الهى و ضد طاغوتى را ترتیب مىدهد. اگر روح حسینى که تجلّىبخش رسالت محمدى و ولایت علوى است در کالبد امت مسلمان ایران جریان نمىیافت هرگز انقلاب اسلامى که براساس اهداف الهى پى ریزى شد به وقوع نمىپیوست.
مخالفت با عُزلت و انزواگزینى صوفیان
امام خمینى ضمن آن که در سیره و اندیشه، مدافع عرفان راستین بود، با طریقه صوفیانى که جز خودپرورى و تقوا کشى کارشان محصولى ندارد، مخالفت مىورزید، به اعتقاد آن عارف فرزانه روش معمول اهل تصوّف را که عرفان را در انزواطلبى، دورى از مردم، خلوت گزینى، ترک دنیا، کسالت، خرقه پوشى و خانقاه نشینى خلاصه کردهاند و برداشتى سطحى و قشرى و احیاناً انحرافآمیز از معارف معنوى دارد مردود مىشمارد و مىگوید:
در حلقه درویش ندیدیم صفایى
در صومعه از او نشنیدیم ندایى
در مدرسه از دوست نخواندیم کتابى
در مأذنه از یار ندیدیم صدایى
در جَرگه عُشّاق رَوَم بلکه بیابم
از گلشن دلدار، نسیمى رد پایى(23)
امام بر این اعتقاد بود که از را تصوّف مصطلح نمىتوان به حقیقت رسید همانگونه که عارف نامدار شیخ ابوسعید ابوالخیر چنین باورى داشت:
در رفع حُجُب کوش نه در جمع کتب
کز جمع کتب کجا شود رفع حُجُب
در طى کُتُب کجا بود نشئه حبّ
طى کن همه را بگو الى الله اتب
جداى از نقاط مثبتى که میراث علمى، فرهنگى و ادبى عارفان در جهان اسلام دارد، از گذشتههاى دور، تفکّر و طرز تلقّى آنان از برخى مفاهیم اسلامى، امت مسلمان را درگیر مشکلات و سوء تعبیرهایى نموده است. آنان همواره کوشیدهاند از همه تعالیم حیاتبخش، رشد دهنده و پویاى اسلامى برداشتهاى صوفیانه و تک بعدى ارائه دهند که این شیوه مذموم، خطر بزرگ تحریف و تفسیر به رأى را به دنبال داشته و جامعیت و تعالى اسلام را در معرض تهدید جدّى قرار مىداده است در تفاسیرى که صوفیّه نوشتهاند از این نمونهها به وفور مىتوان مشاهده کرد. داستان آن عارف متهجد در عصر حضرت على(ع) معروف است که در نبرد صفین و مبارزه با قواى اموى، عذر آورد و گفت: در جنگ شبهه است اما در عبادت نه! و من به کارى عارى از شک و تردید روى مىآورم تا از رضاى حق تعالى اطمینان حاصل کنم. این گونه تعابیر از مسایل اجتماعى و رخدادهاى سیاسى و برخورد با قرآن و حدیث در طول قرون به جایى رسید که صوفیان دنیایى جداى از واقعیتهاى زندگى مسلمانان ترسیم کردند و حتى در توضیح سیره معصومین آن چه را خود مىپسندیدهاند بیان مىنمودهاند و مىگفتند آن چه رسول اکرم و امامان فرمودهاند دستورالعمل زهد سلوک اهل تصوّف مىباشد و قطب درویشان آن بزرگواران هستند! هم چنین با تأویل عارفانه و صوفیانه وجوه اجتماعى و دستورالعملهاى انسان ساز قرآن و عترت را به نفع معارف رمز آلود و سمبلیک تصوّف به بوته فراموشى سپردند. این گونه تصور و تلقّى از اسلام، ناگزیر بىاعتنایى به دنیا و نوعى خودیابى و خودبینى را ترویج مىکرد و نوعى تشخص و منیّت معنوى را نزد افراد برجسته صوفى جز در موارد نادر پدید مىآورد که آنان را نسبت به مسایل و معضلات افراد جامعه بىاعتنا مىساخت. در آینه این خودبینى اندیشه صوفیان، بىاعتنایى توأم با ترحّم را در خصوص مردمان روى آورده به مسایل دنیایى به دنبال داشت.
فقر و خاکسارى که اهل تصوّف تبلیغ مىکردند وقتى در چهارچوب عُزلت و زاویهنشینى مطرح مىگردید تفرّد و حرکت غیر اجتماعى و بریده از همنوعان را مضاعف مىساخت. البته متصوفه به شناخت روان شناسانه و عمیقى از باطن انسان و تمایلات روحى وى دست مىیافتند اما این شناخت را نه در جهت زندگى اجتماعى انسانها و گسترش و بهبود روابط آدمیان بلکه در راه تلقین تنهایى و اشاعه عزلت به کار مىگرفتند و بدین ترتیب برخلاف وحدت اعتقادى و بینشى، صوفیان درصدد ایجاد گرداب تفرقه میان انسانها و ایجاد تکثّر و تشتت روح اجتماعى برمىآمدند، زیرا وقتى روح اجتماعى، وفاق جمعى و مشارکت در میان افراد جامعه رو به اضمحلال و افول برود و هر کسى دغدغه سلوک خود را در بستر تفکرات صوفیانه داشته باشد، قوام، دوام، ثبات و حیات جامعه دستخوش تهدید شده و با زوال پیوندهاى اجتماعى، حیات فردى انسانى و رستگارى آحاد جامعه به خطر مىافتد. در این میان آنچه مصائب، معاصى، تباهى و عقب گرد متوجه جامعه مىگشت، حکّام زر و زور و تزویر با پدید آوردن اختناقى شدید بر گرده مردم حکومت مىکردند و در گسترش جهل و جور مىکوشیدند با بىاعتنایى اهل تصوّف روبرو مىگردید و اگر در مواقعى، افرادى از آنان مصمم به ستیز با ستم مىشدند نه تنها قادر نبودند تحول اساسى در اوضاع آشفته جامعه پدید آورند بلکه فریادشان در گلو خاموش مىگردید و با اتهامات دروغین از صحنههاى فرهنگى اجتماعى حذف مىشدند.
امام خمینى این گونه تفکر عرفانى را به نقد کشیده و ضمن آن که قابلیتهاى استفاده از حقایق عرفانى را به امور خاصى منحصر ننمودند، گستره بهرهگیرى از آن را به سیاست و زندگى تسرّى دادند و حتى مطالعه آثار عرفانى را براى روى آوردن به معنویت و رهایى از چنگال مادیّت و اندیشههاى الحادى لازم دانستند، چنان چه در پیام ایشان به میخائیل گورباچف رهبر شوروى سابق این تأکید و رویکرد مشاهده مىشود.
تفاوت آشکار نگرش عرفانى امام با عرفانى سلف در این واقعیت نهفته است که ایشان ثابت کردند لازمه عارف بودن گوشه عزلت اختیار نمودن و انزوا گزینى نیست و اصولاً این گوشهگیرى و بىتفاوت بودن در مقابل مسایل اجتماع و بىاعتنایى به حوادث و وقایعى که ارزشها و انسانیت را در معرض خدشه و تهدید قرار دادهاند مقاصد عالى عرفان را عقیم مىنماید. انزوا در مدتى کوتاه آن هم براى تزکیه درونى، تهذیب نفس و صفاى باطن مىتواند با برکت و پرثمر باشد اما این عزلت براى تمامى دوران زندگى فردى و اجتماعى آفت زا و ویرانگرى است و به همین دلیل آن عارف سیاستمدار به رغم ارادتى که نسبت به عرفاى نامدار و مشهور داشتند، از آنان انتقاد مىکند و مىفرماید:
«... یک مدت زیادى گرفتار عرفا بودیم. اسلام گرفتار عرفا بود. آنها خدمتشان خوب بود اما گرفتارى براى این بود که همه چیز را برمىگرداندند به آن طرف مثل تفسیر ملاعبدالرزاق، خوب او مرد بسیار دانشمندى، مرد بافضیلتى است، اما همه قرآن را برگردانده آن طرف، کانّه قرآن با این کارها کار ندارد.»(24)
امام در تفسیر سوره حمد خاطرنشان نمودهاند: «بالاخره باید از دنیا رفت، گفته نشود که اینها دعوت به آن طرف [آخرت ]مىکنند نه به این جا [دنیا] انبیاء در حالى که همه دعوت هایشان براى آن جا بود در اینجا عدالت را رواج مىدادند.»(25)
امام نوعى از کمال و نور مقدس را هدف انسان مىداند و همه چیز را در این طریق وسیله مىپندارد: «تمام عبادات وسیله است، تمام ادعیه وسیله است، همه براى این است که انسان این لُبابش ظاهر شود آنچه بالقوّه است به فعلیّت برسد و انسان بشود.»(26)
به اعتقاد آن روح قدسى، عرفان و اندیشههاى عارفان مىتواند در حرکتهاى انقلابى و تحول آفرینى جامعه تأثیرگذار باشد و از این جهت فرمودهاند: «... بیدارى اوّل قدم است، اوّل قدم یقظه است. در سیر عرفانى هم یقظه قدم اول است. در این سیر، این هم مسیر الهى و عرفانى است. بیدارى قدم اوّل است و کشورهاى اسلامى، ملتهاى مسلم، ملتهاى مستضعف در سراسر جهان، اینها بیدار شدهاند و ان شاءالله پیروز خواهند شد»(27) و ذیل تفسیر سوره حمد متذکر گردیدهاند:
«... اینها خیال کردهاند که این علوم معنوى مردم را از فعالیت باز مىدارد، اشتباه است همان آدمى که این علوم معنوى را به مردم یاد مىداد، و کسى هم مثل او بعد از رسول الله(ص) حقایق را نمىدانست همان روزى که با او بیعت کردند به حسب تاریخ کلنگش را برداشت و رفت سراغ فعالیتش، منافات با هم ندارند...»(28)
در سیره نظرى و عملى امام به خوبى مىشد ناظر این حقیقت بود که فرد باید به خودسازى بپردازد و با حالت انقطاع، از گرداب نفس خویش بیرون آید و بداند تا در حجاب «من» سرگرم است، و این خرقه را پاره نکرده است راهى به معدن معرفت و چشمه توحید نخواهد بُرد چنان چه در «محرم راز» مىگوید:
تا اسیر رنگ و بویى، بوى دلبر نشنوى
هر که این اغلال در جانش بود آماده نیست
و بدین گونه انحراف آمیخته به تفکرات صوفى زدهها را از صفاى عارفان دلسوخته تفکیک نمودند و نفرت و انزجار خویش را از تصوّف آغشته به خرافات، بدعتها و آلودگىهاى دیگر اعلام کردند:
این جاهلان که دعوى ارشاد مىکنند
در خرقهشان به غیر مَنَم تحفهاى مَیاب
دم درنیار و دفتر بیهوده پاک کن
تا کى کلام بیهده گفتار ناصواب(29)
و بىاعتقادى خود را نسبت به عرفانى که در بین متصوفه رواج داشته، باز گفتهاند:
عارفان پرده بیفکنده به رُخسار حبیب
من دیوانه گشاینده رخسار توأم(30)
چون به عشق آمدم از حوزه عرفان دیدم
آنچه خواندیم و شنیدیم همه باطل بود(31)
از درس و بحث مدرسهام حاصلى نشد
کى مىتوان رسید به دریا از این سراب
هرچه فرا گرفتم و هر چه ورق زدم
چیزى نبود غیر حجابى پس حجاب...(32)
امام خمینى در مذمت عارف نمایان نوشته است: «آن بیچارهاى که خود را مرشد و هادى خلایق مىداند و در مسند دستگیرى و تصوّف قرار گرفته حالش پستتر و غمزهاش بیشتر است، اصطلاحات را به سرقت برده و سر و صورتى به متاع بازار خود داده و گمان کرده به لفظ مجذوب علیشاه یا محبوب علیشاه حال و جذبه دست مىدهد»(33)
ایشان چنین صوفیانى را بىخبر از فهم حقایق و محروم از وصل دوست مىداند و صفاتى چون نامحرم، عارى از صفا و دغلبازى به آنها مىدهد:
طرب ساغر و درویش نفهمد صوفى
باده از دست بتى گیر که محرم باشد(34)
گوش از عربده صوفى و درویش ببند
تا به جانت رسد از کوى دل آوازسروش(35)
صوفى صافى اگر هستى بِکَنْ این خرقه را
دم زدن از خویشتن با بوق و کرنا چه شد(36)
بر فراز دار فریاد انا الحق مىزنى
مدعى حق طلب انیّت و انّا چه شد(37)
صوفى از وصل دوست بىخبر است
صوفى بىصفا نمىخواهم(38)
بر در میکده با آه و فغان آمدهام
از دغل بازى صوفى به امان آمدهام(39)
این انتقادها و ملامتها بدان جهت است که فرهنگ صوفیان جز در موارد نادر با روح قرآن و عترت مغایرت دارد و این شیوه قادر نخواهد بود که روح حقیقت جوى انسان را به سرمنزل مقصود برساند و انجام این برنامه نجات بخش از عهده مکتبى برمىآید که با توجه به واقعیتها و رعایت کمال اعتدال، انصاف و در نظر گرفتن تمامى نیازهاى انسان روح او را در حالتى متعادل به سوى کمال مطلوب سوق دهد و این موضوع اصلى قرآنى است:
«وابتغ فیما آتاک الله الدار الآخرة و لا تنس نصیبک من الدّنیا و احسن کما احسن الله الیک»(40) یعنى در آنچه خداوند به تو عطا نموده، سراى جاوید را بطلب و به دست آور و نصیب خود را از دنیا فراموش مکن و هم چنان که خداوند به تو نیکى کرده، نیکى کن. ادامه دارد
پىنوشتها:
1 - اشعار از قیصر امین پور است، نقل از روزنامه جام جم، شماره 801.
2 - فصلنامه حضور، شماره 20، ص99.
3 - صحیفه نور، ج20، ص238.
4 - نهج البلاغه، نامه 47 و خطبه 149.
5 - همان، خطبه دوم.
6 - برگرفته از کتاب آداب الصلوة، امام خمینى، ص224 - 215، کتاب قرآن باب معرفة الله (مجموعه بیانیهها و نوشتههاى امام خمینى درباره قرآن)، ص 89 - 82.
7 - صحیفه نور، ج6، ص81.
8 - همان، ج1، ص192.
9 - همان، ج8، ص171.
10 - خلوتى با خویشتن، ص42 - 40، ویژگى هایى از زندگى امام خمینى، ص20؛ پا به پاى آفتاب، ج1، ص286؛ سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى، ج4، ص129.
11 - چهل حدیث، امام خمینى، حدیث بیست و نهم.
12 - تبیان، دفتر دوازدهم، ص187.
13 - نک: سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى، ج1، ص116.
14 - پا به پاى آفتاب، ج4، ص208.
15 - همان، ص161.
16 - نک: ویژگى هایى از زندگى امام خمینى، ص56؛ در سایه آفتاب، محمد حسن رحیمیان، ص86؛ تجلّى جلال (ویژه پنجمین سالگرد رحلت امام خمینى)، ص8؛ مجله پیام انقلاب، شماره 52، ص25.
17 - صحیفه نور، ج18، ص152؛ تفسیر سوره حمد، ص110 - 109.
18 - مجله نور علم، دوره سوم، شماره هفتم، ص114.
19 - صحیفه نور، ج17، ص58.
20 - همان، ج4، ص20 - 19.
21 - همان، ج15، ص204.
22 - صحیفه حوزه، شماره 50، ص3.
23 - دیوان امام خمینى، ص187.
24 - سخنرانى امام در روز 17 تیر سال 1358 براى روحانیان و واعظان تهران، روزنامه همشهرى، شماره 127.
25 - تفسیر سوره حمد، ص52.
26 - همان، ص74.
27 - صحیفه نور، ج12، ص141.
28 - تفسیر سوره حمد، ص55.
29 - دیوان امام خمینى، ص48.
30 - همان، ص136.
31 - همان، ص104.
32 - همان، ص48.
33 - چهل حدیث، ص91.
34 - دیوان امام، ص86.
35 - همان، ص130.
36 - همان، ص94.
37 - همان.
38 - همان، ص160.
39 - همان، ص140.
40 - سوره قصص، آیه77.
لبخند تو خلاصه خوبى هاست
لختى بخند، خنده گل زیباست
پیشانىات تنفس یک صبح است
صبحى که انتهاى شب یلداست
تو امتداد کوثر جوشانى
سرچشمه تو سوره اعطیناست
فریاد تو تلاطم یک طوفان
آرامشت تلاوت یک دریاست(1)
امام خمینى طلایه معاریف و مشاهیرى است که توانستند راه رسول اکرم(ص) و اهل بیت آن سرور عالمیان را استمرار بخشند و با تأسّى به سیره و سنت خاتم رسولان و ستارگان آسمان امامت در مسیر حق گام بردارند و اسوه تشنگان حقیقت و جویندگان زلال حکمت گردند.
آن بارقه ملکوتى به پیروى از اجداد طاهرینش نخست فضیلتها و ارزشهاى معنوى را در روح و روان و خلق و خوى خویش متبلور ساخت آن گاه با فروزندگى، فیض انفاس قدسى و به مدد دم جانبخش خود بر دلهاى انسانها حیات، پویایى و تحرّک بخشید. خدامحورى و خداجویى به همراه انقطاع کامل از امور فناپذیر و نیز رستن از تمامى حجابها والاترین و برجستهترین خصلت آن عبد صالح به شمار مىرفت که پرتو پرتابش این بُعد معنوى و ملکوتى همگان را نورانى و پرحرارت ساخت، این گونه هویّت ایمانى و تقوایى محصول نگرش قرآنى و روایى امام خمینى است که پس از طى مراحل تزکیه و پالایش درونى در جامعه، نمود پیدا کرد و امّت اسلامى را براى درهم پیچیدن بساط استکبار و استبداد و پایه ریزى تشکیلاتى بر بنیان دیانت و معرفتى قرآنى و روایى مهیّا ساخت.
از منظر امام کسى که از محسوسات و حتى معقولات عبور کرده و به حقیقت ناب رسیده است در این حرکت صعودى ضمن آن که خویشتن را با پویایى و تحرّک، مجاهدتى پیوسته و کوششى مستمر از اسارت نفس رها کرده است، مبارز نستوهى است که نمىتواند ستم، پلیدى، منکرات و ناگوارىهاى جامعه را تحمل کند و از تحمیل فرهنگ زورگویى و خودمدارى بر انسانها بر مىآشوبد و آتش بر خرمن خصم مىزند تا رذالتها و خباثتها را محو کند. از دیدگاه امام کسى که مسیر سیر و سلوک را طى مىکند و به عرفان روى مىآورد با هر گونه ذلت و خوارى، تن پرورى، انزواگزینى مخالف است و با بىبند و بارى و فاصله گرفتن از آداب و فریضههاى مذهبى، سازگارى ندارد.
از تصفیه باطن تا پالایش جامعه از باطل
امام خمینى با احاطهاى جامع به منابع عرفانى و آگاهى دقیق از دیدگاههاى اهل تصوّف، به مدد نقّادى و ارزیابى دقیق، به اندیشههاى عارفان پویایى بخشید در واقع امام نخست آموزههاى عرفان سنتى را مورد ملاحظه قرار داد و پس از پالایش، تفکرى این گونه را در مجموعهاى دیگر که اجزاى آن را فقه، فلسفه، اخلاق، تفسیر و دیگر ملاحظات تشکیل مىداد، به کار گرفت. این تلاش ابتکارى و خلاقیّت ویژه بزرگترین حرکت علمى براى حل تناقض آشکار میان عرفان و مسایل اجتماعى و سیاسى به شمار مىآید زیرا به دو دلیل ماهیتى و تاریخى فاصله زیادى بین آموزشهاى عرفانى و جامعه پدید آمده و پرداختن به یکى، انسان را نسبت به دیگرى بیگانه ساخته و موجب دوگانگى در حیات اجتماعى گردیده بود. امام خمینى با آن توانایىهاى فوق العاده و جنبههاى ژرفى که در عرفان علمى و عملى داشت نوعى اتحاد، همگونى و تفاهم بین سلوک عرفانى و مسایل امت اسلامى، پس از مدتها نزاع و تخاصم، ایجاد نمود و یکى از اسرار اقبال مردم و اقشار گوناگون اجتماع به سوى ایشان در این ویژگى نهفته بود.
در همان دورانى که امام به مراقبه، تهذیب نفس و تصفیه باطن اشتغال داشت و در کسب کمالات معنوى مىکوشید متذکر گردید: «یکى از مقاصد بزرگ شرایع و انبیاى عظام که علاوه بر آن که خود مقصود مستقل است و وسیله پیشرفت مقاصد بزرگ و دخیل تمام در تشکیل مدینه فاضله مىباشد توحید کلمه و توحید عقیده و اجتماع در امور مهم و جلوگیرى از تعدّیات ظالمانه ارباب تعدّى است که مستلزم فساد بنى الانسان و خراب مدینه فاضله است و این مقصد بزرگ که مصلح اجتماعى و فردى است انجام نگیرد مگر در سایه وحدت نفوس و اتحاد هِمَمْ و الفت و اخوّت و صداقت قلبى و صفاى باطنى و ظاهرى که افراد جامعه به طورى شوند که بنىآدم تشکیل یک شخص دهند و تمام کوششها حول یک مقصد بزرگ الهى چرخ زند و اگر چنین مودّت و اخوتى در یک نوع یا یک طایفه پیدا شد غلبه کنند بر تمامى طوایف و ملکى که در این طریقه نباشند.»(2)
حماسه و عرفان
از دیدگاه اسلام کسى که درون را از آلودگىها دور مىکند و خود را از باتلاق شهوات و رذائل مىرهاند به باورى متکى بر ایمان و تقوا مسلّح مىشود که نیروهاى عاشق را نه به کنج دیرها و صومعهها که براى دفاع از حریم حق و مبارزه با باطل و نفاق به میادین ایثار و فداکارى رهسپار مىنماید و اذکار و اورادى که به سالکان کوى دوست آموخته مىشود نه یاهو در خانقاه است و نه وردهاى متکى بر موهومات و تخیّلات بلکه فریاد الله اکبر و لا اله الاّ الله بر فرازین قلههاى شرف و انسانیت است. این شیوه شایسته مصداق کلام نورانى رسول اکرم(ص) است که فرمودهاند: رهبانیة امّتى الجهاد، لباسى که بر تن این سلحشوران مىکنند خرقه و پشمینه صوفیان نمىباشد بلکه کسوت رزم، دفاع و مقاومت است. ندایى که براى ترنّم به یاران یاد مىدهد نه شعار دروغین عارف نمایان براى جلب مشترى است بلکه رمز یا محمد، یا على، یا زهرا و یا حسین براى حماسه آفرینى در عرصه نبرد با استکبار و اهل باطل است. امام خمینى نیز ارزش فداکارى، شهادت و ایثار را این گونه ترسیم مىنماید:
«در آینده ممکن است افرادى آگاهانه یا از روى ناآگاهى در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمره خونها و شهادتها و ایثارها چه شد؟
اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بىخبرند و نمىدانند کسى که فقط براى رضاى خدا به جهاد رفته است، و سر در طَبَق اخلاص و بندگى نهاده است حوادث زمان به جاودانگى و بقا و جایگاه رفیع آن لطمهاى وارد نمىسازد. خدا مىداند که راه و رسم شهادت کور شدنى نیست و این قلبها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتداء خواهند نمود و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود. خداوندا! این دفتر و کتاب شهادت را هم چنان به روى مشتاقانت باز و ما را هم از وصول به آن محروم مکن»(3)
امام خمینى دلها را با نیروى معنویت و کشف و شهود به حرکت و تحول واداشت و اهداف و مقاصد مردم را جهت آسمانى و قدسى داد و همگام با این راهنمایىها و رهنمودها در قلوب دشمنان رعب و هراس افکند و فکر و اندیشه آنان را در هالهاى از نگرانى و ناگوارى قرار داد و به تمامى مخالفانى که در برابر دین و ایمان صف کشیده بودند هشدار داد که اگر بخواهید به این روند ادامه دهید ما نیز قادریم به قوّت تقوا و به صلابت ایمانى، در مقابل دنیاى شما بایستیم و اجازه ندهیم از جلوههاى آن با آرامش بهره ببرید. امام پس از پژوهشهاى توأم با پارسایى از عرفان مصطلح و تصوّف متداول و متعارف فراتر رفت و عرفان و حماسه را با یکدیگر توأم نمود، سپس تأکید نمود باید از رهگذر عشق و در تحت توجّهات ولایت، به خداوند رسید:
در جرگه عُشّاق رَوَم بلکه بیابم
از گلشن دلدار نسیمى، ردّ پایى
میزانِ مُنوّر
امام خمینى به این حقیقت مسلّم واقف بود که انسان عارف به میزانى نیاز دارد که به وسیله آن حق را از باطل تشخیص دهد و آن قرآن و عترت مىباشد زیرا گرایشهاى عرفانى به دلیل تأثیرپذیرى از برخى مسایل مصون از خطا و اشتباه نمىباشد، پس طى این طریق بدون بهره مندى و استمداد از کلام وحى و ستارگان درخشان آسمان امامت امکانپذیر نخواهد بود و آن فردى که معارف و حقایق را از چشمه جوشان خاندان پیامبر دریافت دارد و از زلال کوثر آن وجودهاى پاک استفاده کند هیچ گاه دچار ضلالت نمىشود به همین دلیل امیرمؤمنان(ع) تأکید فرمودهاند: این دو ستون - خدامحورى و سنت رسول الله(ص) - را برپاى دارید و این دو چراغ را فروزان نگاه دارید(4) و در جاى دیگر آن امام مؤمنان(ع) فرمودهاند: آنان (اهل بیت (ع)) زیربناى دین و ستون یقین هستند، تندروها (غالیان) باید به سوى آنان بازگردند و کُندرُوها و عقب ماندهها لازم است خود را به این وجودها برسانند.(5)
این اصل استوار، اساسى و تأثیرگذار در فرهنگ عرفانى امام خمینى جایگاهى حسّاس و نقشى محورى دارد و سیره نظرى و عملى آن روح قُدسى بر آن مُهر تأیید زده است. به باور امام خمینى قرآن مظهر رحمت الهى است که تمامى کمالات در آن مندرج است و نازلهاى غیبى مىباشد که در کسوت الفاظ و مضامین در آمده است تا بشریت را با حقایق ملکوتى مأنوس سازد. البته نشستن بر سر سفرهاى آسمانى و بهرهورى از چنین مائدهاى معنوى شروطى دارد، پاکى درون، رفع حجابها و موانع و شاگردى نزد مفسّران و معلمان واقعى قرآن که ائمه هدى(ع) هستند در زمره شرایط بهرهمندى از بارقه قرآنى مىباشد. آن حکیم عارف بعد از آن که عظمت کلام الهى را از جمیع جهات مورد بررسى قرار داد و راه استفاده از حقایق آن را گوشزد نمود از فراگیران خواست تا براى آن که نورانیّت قرآن بیشتر و بهتر بر صفحه دلشان پرتو افشانى کند خود را از تعلّقات اسارت آور، منجمد و متصلّب نجات دهند و با نوعى وارستگى، آزادگى و بلند همتى در این وادى نورانى گام نهند.(6) امام به موازات این فراخوانى معنوى و رشددهنده، یادآور گردید: کلام وحى بیدار کننده آدمیان و موجب پرخاش علیه ستمگران و متجاوزان مىشود و اضافه نمود: حیات و مجد مسلمانان در گذشته به دلیل عمل به قرآن و درماندگى و سستى آنان در جدایى از قرآن است و اگر تجدید حیات معنوى و سرافرازى مىخواهند باید به این صحیفه آسمانى اقبال نشان دهند. ایشان مىفرمایند:
«مسؤولیت پاسدارى قوانین الهى و عمل به قرآن کریم تنها راه بازیابى عظمت و عزت و شکوه پیشین اسلام و مسلمین، مسؤولیت پاسدارى وحدت و برادرى دینى تنها ضامن استقلال سرزمینهاى اسلامى و زداینده هرگونه نفوذ استعمارى»(7) از دیدگاه امام سعادت دنیوى و اخروى در پرتو عمل به قرآن به دست مىآید:
«... هان اى قطرههاى جدا از اقیانوس قرآن و اسلام به خود آئید و به این اقیانوس الهى متصل شوید و به این نور مطلق استناره کنید تا چشم طمع جهانخواران از شما ببُرد و دست تطاول و تجاوز آنان قطع شود و به زندگى شرافتمندانه و ارزشهاى انسانى برسید...»(8)
امام خمینى پیروزى امت اسلامى ایران را بر استبداد و استکبار به دلیل اتکاى به قرآن مىدانست و به تمامى ملتها توصیه فرمود که این رمز را به کار ببرند تا پیروزى را در آغوش بگیرند.(9)
آن مرد میدان فضیلت و تقوا سالیان متمادى معتکف آستان قرآن بود و با تهذیب نفس وخروج از قفس تنگ و تاریک نفس امّاره، انسى مقدّس با این صحیفه مبارک داشت و از خرمن آن اثر جاویدان خوشههاى فراوانى فراهم آورد و از چشمه باطراوتش بهرهها بُرد. اُنس امام با قرآن توأم با رعایت آداب ظاهر و باطنى بود. هر جا که مىنشست آن را بالاتر از خویش مىگذاشت و هیچ چیزى را بر روى آن نمىنهاد. در حال تلاوت قرآن به گونهاى بود که گویى در محضر حق نشسته است، درهنگام قرائت آن با وضو و نیز حالتى آمیخته به ادب، سکون و وقار چهار زانو مىنشست و به جایى تکیه نمىنمود، درست مانند کسى که مىخواهد محضر بزرگى را درک کند.(10)
آن پارساى پایدار از رهگذر اُنس با قرآن به مراتب و مقاماتى نایل گردید که خود آن را توضیح داده است:
«... معلوم است کسى که تفکر و تدبّر در معانى قرآن کرد در قلب آن اثر کند و کم کم به مقام متقین رسد و اگر توفیق الهى شامل حالش شود از آن مقام نیز بگذرد و هر یک از اعضاء و جوارح و قواى آن آیهاى از آیات الهیه شود و شاید جذوات و جذبات و خطابات الهى او را از خود بىخود کند و حقیقت «اقرأ واصعد» را در همین عالم دریابد تا آن که کلام را بىواسطه از متکلّمش بشنود و آن چه را در وَهْم تو و من ناید آن شود.»(11)
از بررسىهاى فوق دو نکته به دست مىآید: یکى آن که رسیدن به مقامات معنوى و عرفانى و درک درجات ملکوتى بدون ارتباط با قرآن میسّر نمىباشد.
دیگر آن که با تمسّک به قرآن مىتوان در عرصههاى سیاسى و اجتماعى حماسهاى باشکوه را ترتیب داد و در واقع فائق آمدن بر خصم برون و درون در پرتو قرآن به دست مىآید.
محبّت و معرفت
امام خمینى از سنین صباوت و دوران نوجوانى دل به محبت خاندان عصمت و طهارت سپرد اما به تدریج این عشق مقدس با معرفتى ژرف، بصیرتى جامع و اطاعت از فرامین و دستورات ائمه که در واقع قوانین و موازین الهى است توأم گردید و ایشان هرچه در عمل به تعلیمات خاندان پیامبر اهتمام مىورزید به همان اندازه اشتیاقش نسبت به آن فروغ فروزان رو به فزونى مىرفت. امام مىکوشید تا تبلورى از سیره اهل بیت را در زندگى خویش به نمایش بگذارد و به عنوان اسوهاى برجسته قوىترین تأثیر را در عرصههاى اخلاقى، سیاسى و اجتماعى بروز دهد. او نه تنها از طریق زبان و بیان و نوشتههایش تعالیم و ارزش هاى دینى را تبلیغ و ارشاد مىنمود بلکه به آن درجه از تزکیه و تهذیب رسیده بود که اعمال و کردارش براى مردم سرمشق و مشحون از اندرزهاى آموزنده به شمار مىآمد و این ویژگى مصداق فرمایش امام صادق(ع) است که فرمودهاند: کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم (به غیر زبانتان دعوتگر مردم باشید). امام طى بیاناتى متذکر گردیدهاند: «... ما تابع حضرت رسول (ص) و ائمّه هستیم که همه امور دست آنها بود، حکومت تشکیل دادند و مردم را هدایت نمودند»(12) امام خمینى در محورهاى ذیل از سیره و سنّت اهل بیت(ع) الهام گرفته بود:
1 - امام هم چون حضرت على(ع) در ستیز با دشمنان برخوردى قاطع و سازشناپذیر داشت بدون آن که هراسى به دل راه دهد اما در ضمن این صلابت و اقتدار در مواجهه با بینوایان، محرومان، کودکان و مظلومان عطوفت و مهربانى و همدردى خاصى بروز مىداد.(13)
2 - امام خمینى در انجام فرائض دینى و حتى نوافل و مستحبات در بین زاهدان و عارفان مىدرخشید ضمن آن که در مسایل علمى و احاطه بر معارف بر همگنان خویش برترى داشت. در ضمن آن که به جهت اخلاقى، شرعى، ریزه کارىهاى ادب اسلامى، امور مستحبى و مانند آن تقیّد ویژهاى نشان مىداد در عرصههاى سیاسى چون سیاستمدارى مجرّب و مسلّط اعلام موضع مىنمود. پیروان خویش را به نبرد با کفر، شرک و الحاد فرا مىخواند و استکبار را به استیصال وا مىداشت در واقع هم چون جد بزرگوارش حضرت على(ع) که دربارهاش گفتهاند: جمعت فى صفاتک الاضداد، امام خمینى شخصیتى با ابعاد گوناگون و حالات به ظاهر مختلف به شمار مىرفت.(14)
3 - در وصف ائمه هدى(ع) نقل نمودهاند: آن وجودهاى بزرگوار در ضمن فروتنى داراى هیبتى معنوى بودند و این ویژگى موجب مىگردید که همواره مردم در مقابل آن فروغهاى فروزان احترام و تکریم نشان دهند و حتى دشمنان و مخالفان تحت تأثیر مهابت ائمه(ع) قرار گیرند. امام خمینى نیز وقتى در جلساتى حضور مىیافت با وجود سادگى، تواضع و خاکسارى، ابهتش همه افراد را تحت تأثیر قرار مىداد.(15)
4 - جاه و مقام و درجات دنیایى نتوانست بر حالات معنوى امام اثر منفى بگذارد. او از تشریفات و تجملات رنج مىبرد و همواره در زندگى به ساده پوشى و ساده زیستى اکتفا مىنمود و از غذاهاى رنگارنگ اجتناب مىنمود، مىکوشید در شرایطى مشابه محرومان و رنج دیدگان جامعه زندگى نماید. با وجود آن که مبالغ زیادى از وجوهات شرعى در اختیار ایشان بود ولى از آنها براى تدارک امکانات شخصى استفاده نکرد. با نهایت دقت، مراقب بود که حتى اطرافیان و بستگانش به روش او تأسّى جویند. این شیوه ساده زیستى، قناعت و اکتفا به حداقل امکانات که عامل هماهنگى با مستضعفین جامعه است و زندگى امام بر آن استوار بود سیره رسول اکرم(ص) و امامان را در اذهان تداعى مىنمود.(16)
5 - امام خمینى همچون اجداد طاهرینش در راه احیاى حق و بر افراشتن پرچم فضیلت و تقوا رنجهاى فراوانى دید و سختىهاى فرسایندهاى را متحمّل گردید و آن گاه که عدهاى، و بیش از همه مقدس نمایان و اهل تحجّر و به عبارتى جاهلان متنسک از تسلیم به حقیقت سر بر مىتافتند و در اجراى دستورات و توصیههاى او سستى نشان مىدادند دلش از درد و رنج مشحون مىگردید و هالهاى از اندوه روح و روانش را فشار مىداد.
6 - شیوه زندگى اهل بیت(ع)در برخورد با مخالفان این بود که به جاى انتقام گرفتن با آنان برخوردى نیکو مىنمودند امام خمینى نیز در برابر این گونه اشخاص تا آن جایى که به ارزشها و مقدّسات خدشهاى و لطمهاى وارد نشود و مردابهاى تفکرات آلوده اقیانوس مسلمین را خراب نکند نرمش و ملایمت نشان مىداد و در جلسات خود، غالباً از رحمت و عطوفت سخن مىگفت و بر این اعتقاد بود که رأفت و ملایمت، بیشتر اثر مىکند و البته اجراى حدود الهى و قاطعیت نشان دادن در برابر مجرمان، خلافکاران و خاطیان را براى اصلاح، پاکى و تأمین آرامش جامعه لازم و مفید مىدانست و این جنبه را نیز جویبارى از چشمه رحمت الهى تلقى مىنمود.(17)
7 - امام در مخاطره انگیزترین توطئهها
و صحنههاى خوفناک با شهامت و صلابت نقش محورى داشت و از کاهش طرفداران یا قدرت یافتن دشمنان و تهدیدهاى آنان هراسى به دل راه نمىداد. یک بار شهید آیة الله سعیدى به ایشان گفته بود: شما را تنها مىگذارند، امام در جواب آن شهید والا مقام فرمود: اگر جن و انس یک طرف باشند و من هم یک طرف، همین است که مىگویم. به دشمن روى خوش نشان نمىداد و با نوعى عزت نفس و صلابت معنوى کوچکترین اعتنایى به مقامات سیاسى و کارگزاران استبداد و استکبار نداشت. پیروزى ظاهرى هدف غایى او نبود و مقصد عالىترى را تعقیب مىنمود و آن رضاى حق و وصال او بود و این روش شایسته از سیره معصومین الهام گرفته بود.(18)
فرهنگ عاشورایى
حضرت سیدالشهداء(ع) و یارانش جز به توحید محض نمىاندیشیدند و شخصیتشان با عشق به حق جویى و حق پرستى عجین گشته و دل از هر چه غیر اوست شسته بودند. ارایه این شاخصه توحیدى از قیام کربلا بیان زیبایى از عرفان عاشورایى است که امام خمینى هم بدان اشاره دارد: «مائیم و تحت عنایات خداى تبارک و تعالى و پرچم توحید که همان پرچم امام حسین (ع) است»(19) تجلّى توحید قلبى کربلائیان، نفى تمامى مظاهر شرک و طاغوت را مىطلبید و نیز اقامه حکومتى بر مبناى قانون الهى و نه امیال خودخواهانه و آراء فاسدان و زورمداران و زراندوزان همین اصل برخاسته از عرفان عاشورا از دیدگاه امام خمینى(ره) در تبیینقیام عاشورا مطرح است: «حضرت سیدالشهداء را کشتند اما (کشته شدن او) اطاعت خدا بود، تمام حیثیت براى او بود از این جهت هیچ شکستى در کار نبود...»(20)
انسانِ گرفتار در اندیشههاى باطل و تصورات بیهوده به گوشهاى مىخزد و از قیام علیه باطل اجتناب مىکند و از تن دادن به مصائب و مشکلات گریزان است. این بىتعهدى و بىدردى هرگز با عرفان حسینى سازگارى ندارد زیرا که زیباترین تجلى عرفان در مبارزه علیه دشمنان ارزشها و حقایق است و باید شجره طیبه حقیقت و حاکمیت خوبىها با فریاد و خون تضمین گردد، لذا باید از عواملى که مانع رشد فرهنگ ایثار و حماسه است جلوگیرى نمود و مراسم عاشورایى را در فضایى آغشته به عرفان و معنویت برگزار نمود. از این جهت امام خمینى فرمودهاند: «این خون سیدالشهداء است که خونهاى همه ملتهاى اسلامى را به جوش مىآورد و این دستجات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان مىآورد و براى اسلام و حفظ مقاصد اسلامى مهیّا مىکند. در این امر نباید سستى کرد...»(21) امام خمینى با تحقق بخشیدن به فرهنگ عاشورایى، جامعه اسلامى و بلکه تمامى آزادى خواهان جهان را حیات عرفانى و حماسى بخشید و جوانان و حتى بانوانى را تربیت نمود که به شهادت عشق مىورزیدند و با اشتیاق به دعا، ذکر و عبادت و بازگشت به فطرت الهى، در تمامى صحنههاى سیاسى و اجتماعى حضور فعّال داشتندو در این مسیر حماسهها آفریدند و رشادتها به نمایش گذاشتند. رمز و راز پیروزى انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى و غلبه بر طاغوت و استکبار جهانى الهام گرفتن از قیام کربلا بود و به فرموده امام خمینى «... اگر این مجالس وعظ و خطابه و عزادارى و اجتماعات سوگوارى نبود کشور ما پیروز نمىشد همه در تحت بیرق امام حسین سلام الله علیه قیام کردند»(22)
در حقیقت امام حسین(ع) با فداکارىهاى همه جانبهاش که با اخلاص ویژهاى توأم بود سرمشق جاویدان مسلمانانى گردید که در مقام یک روح مقدس و هدایت آفرین، خونى جوشان و حرکت ساز، رهبرى الهى و الهام بخش بر ژرفاى وجودشان حکومت مىکند و دل و ذهنشان را از افقهاى دنیایى و امور مادى به ملکوت مىبرد و به خدا و خلق و عدالت پیوند مىدهد و عرفان راستین و ناب یعنى این که آنان از تعلّقات ضد رشد مىرهند و بر کرانه توحید گام مىنهند و از آثار این تحوّل روحى آن است که مسلمانها را در میدان زندگى مقاوم و مبارز مىسازد و به دست آنها نهضتهاى الهى و ضد طاغوتى را ترتیب مىدهد. اگر روح حسینى که تجلّىبخش رسالت محمدى و ولایت علوى است در کالبد امت مسلمان ایران جریان نمىیافت هرگز انقلاب اسلامى که براساس اهداف الهى پى ریزى شد به وقوع نمىپیوست.
مخالفت با عُزلت و انزواگزینى صوفیان
امام خمینى ضمن آن که در سیره و اندیشه، مدافع عرفان راستین بود، با طریقه صوفیانى که جز خودپرورى و تقوا کشى کارشان محصولى ندارد، مخالفت مىورزید، به اعتقاد آن عارف فرزانه روش معمول اهل تصوّف را که عرفان را در انزواطلبى، دورى از مردم، خلوت گزینى، ترک دنیا، کسالت، خرقه پوشى و خانقاه نشینى خلاصه کردهاند و برداشتى سطحى و قشرى و احیاناً انحرافآمیز از معارف معنوى دارد مردود مىشمارد و مىگوید:
در حلقه درویش ندیدیم صفایى
در صومعه از او نشنیدیم ندایى
در مدرسه از دوست نخواندیم کتابى
در مأذنه از یار ندیدیم صدایى
در جَرگه عُشّاق رَوَم بلکه بیابم
از گلشن دلدار، نسیمى رد پایى(23)
امام بر این اعتقاد بود که از را تصوّف مصطلح نمىتوان به حقیقت رسید همانگونه که عارف نامدار شیخ ابوسعید ابوالخیر چنین باورى داشت:
در رفع حُجُب کوش نه در جمع کتب
کز جمع کتب کجا شود رفع حُجُب
در طى کُتُب کجا بود نشئه حبّ
طى کن همه را بگو الى الله اتب
جداى از نقاط مثبتى که میراث علمى، فرهنگى و ادبى عارفان در جهان اسلام دارد، از گذشتههاى دور، تفکّر و طرز تلقّى آنان از برخى مفاهیم اسلامى، امت مسلمان را درگیر مشکلات و سوء تعبیرهایى نموده است. آنان همواره کوشیدهاند از همه تعالیم حیاتبخش، رشد دهنده و پویاى اسلامى برداشتهاى صوفیانه و تک بعدى ارائه دهند که این شیوه مذموم، خطر بزرگ تحریف و تفسیر به رأى را به دنبال داشته و جامعیت و تعالى اسلام را در معرض تهدید جدّى قرار مىداده است در تفاسیرى که صوفیّه نوشتهاند از این نمونهها به وفور مىتوان مشاهده کرد. داستان آن عارف متهجد در عصر حضرت على(ع) معروف است که در نبرد صفین و مبارزه با قواى اموى، عذر آورد و گفت: در جنگ شبهه است اما در عبادت نه! و من به کارى عارى از شک و تردید روى مىآورم تا از رضاى حق تعالى اطمینان حاصل کنم. این گونه تعابیر از مسایل اجتماعى و رخدادهاى سیاسى و برخورد با قرآن و حدیث در طول قرون به جایى رسید که صوفیان دنیایى جداى از واقعیتهاى زندگى مسلمانان ترسیم کردند و حتى در توضیح سیره معصومین آن چه را خود مىپسندیدهاند بیان مىنمودهاند و مىگفتند آن چه رسول اکرم و امامان فرمودهاند دستورالعمل زهد سلوک اهل تصوّف مىباشد و قطب درویشان آن بزرگواران هستند! هم چنین با تأویل عارفانه و صوفیانه وجوه اجتماعى و دستورالعملهاى انسان ساز قرآن و عترت را به نفع معارف رمز آلود و سمبلیک تصوّف به بوته فراموشى سپردند. این گونه تصور و تلقّى از اسلام، ناگزیر بىاعتنایى به دنیا و نوعى خودیابى و خودبینى را ترویج مىکرد و نوعى تشخص و منیّت معنوى را نزد افراد برجسته صوفى جز در موارد نادر پدید مىآورد که آنان را نسبت به مسایل و معضلات افراد جامعه بىاعتنا مىساخت. در آینه این خودبینى اندیشه صوفیان، بىاعتنایى توأم با ترحّم را در خصوص مردمان روى آورده به مسایل دنیایى به دنبال داشت.
فقر و خاکسارى که اهل تصوّف تبلیغ مىکردند وقتى در چهارچوب عُزلت و زاویهنشینى مطرح مىگردید تفرّد و حرکت غیر اجتماعى و بریده از همنوعان را مضاعف مىساخت. البته متصوفه به شناخت روان شناسانه و عمیقى از باطن انسان و تمایلات روحى وى دست مىیافتند اما این شناخت را نه در جهت زندگى اجتماعى انسانها و گسترش و بهبود روابط آدمیان بلکه در راه تلقین تنهایى و اشاعه عزلت به کار مىگرفتند و بدین ترتیب برخلاف وحدت اعتقادى و بینشى، صوفیان درصدد ایجاد گرداب تفرقه میان انسانها و ایجاد تکثّر و تشتت روح اجتماعى برمىآمدند، زیرا وقتى روح اجتماعى، وفاق جمعى و مشارکت در میان افراد جامعه رو به اضمحلال و افول برود و هر کسى دغدغه سلوک خود را در بستر تفکرات صوفیانه داشته باشد، قوام، دوام، ثبات و حیات جامعه دستخوش تهدید شده و با زوال پیوندهاى اجتماعى، حیات فردى انسانى و رستگارى آحاد جامعه به خطر مىافتد. در این میان آنچه مصائب، معاصى، تباهى و عقب گرد متوجه جامعه مىگشت، حکّام زر و زور و تزویر با پدید آوردن اختناقى شدید بر گرده مردم حکومت مىکردند و در گسترش جهل و جور مىکوشیدند با بىاعتنایى اهل تصوّف روبرو مىگردید و اگر در مواقعى، افرادى از آنان مصمم به ستیز با ستم مىشدند نه تنها قادر نبودند تحول اساسى در اوضاع آشفته جامعه پدید آورند بلکه فریادشان در گلو خاموش مىگردید و با اتهامات دروغین از صحنههاى فرهنگى اجتماعى حذف مىشدند.
امام خمینى این گونه تفکر عرفانى را به نقد کشیده و ضمن آن که قابلیتهاى استفاده از حقایق عرفانى را به امور خاصى منحصر ننمودند، گستره بهرهگیرى از آن را به سیاست و زندگى تسرّى دادند و حتى مطالعه آثار عرفانى را براى روى آوردن به معنویت و رهایى از چنگال مادیّت و اندیشههاى الحادى لازم دانستند، چنان چه در پیام ایشان به میخائیل گورباچف رهبر شوروى سابق این تأکید و رویکرد مشاهده مىشود.
تفاوت آشکار نگرش عرفانى امام با عرفانى سلف در این واقعیت نهفته است که ایشان ثابت کردند لازمه عارف بودن گوشه عزلت اختیار نمودن و انزوا گزینى نیست و اصولاً این گوشهگیرى و بىتفاوت بودن در مقابل مسایل اجتماع و بىاعتنایى به حوادث و وقایعى که ارزشها و انسانیت را در معرض خدشه و تهدید قرار دادهاند مقاصد عالى عرفان را عقیم مىنماید. انزوا در مدتى کوتاه آن هم براى تزکیه درونى، تهذیب نفس و صفاى باطن مىتواند با برکت و پرثمر باشد اما این عزلت براى تمامى دوران زندگى فردى و اجتماعى آفت زا و ویرانگرى است و به همین دلیل آن عارف سیاستمدار به رغم ارادتى که نسبت به عرفاى نامدار و مشهور داشتند، از آنان انتقاد مىکند و مىفرماید:
«... یک مدت زیادى گرفتار عرفا بودیم. اسلام گرفتار عرفا بود. آنها خدمتشان خوب بود اما گرفتارى براى این بود که همه چیز را برمىگرداندند به آن طرف مثل تفسیر ملاعبدالرزاق، خوب او مرد بسیار دانشمندى، مرد بافضیلتى است، اما همه قرآن را برگردانده آن طرف، کانّه قرآن با این کارها کار ندارد.»(24)
امام در تفسیر سوره حمد خاطرنشان نمودهاند: «بالاخره باید از دنیا رفت، گفته نشود که اینها دعوت به آن طرف [آخرت ]مىکنند نه به این جا [دنیا] انبیاء در حالى که همه دعوت هایشان براى آن جا بود در اینجا عدالت را رواج مىدادند.»(25)
امام نوعى از کمال و نور مقدس را هدف انسان مىداند و همه چیز را در این طریق وسیله مىپندارد: «تمام عبادات وسیله است، تمام ادعیه وسیله است، همه براى این است که انسان این لُبابش ظاهر شود آنچه بالقوّه است به فعلیّت برسد و انسان بشود.»(26)
به اعتقاد آن روح قدسى، عرفان و اندیشههاى عارفان مىتواند در حرکتهاى انقلابى و تحول آفرینى جامعه تأثیرگذار باشد و از این جهت فرمودهاند: «... بیدارى اوّل قدم است، اوّل قدم یقظه است. در سیر عرفانى هم یقظه قدم اول است. در این سیر، این هم مسیر الهى و عرفانى است. بیدارى قدم اوّل است و کشورهاى اسلامى، ملتهاى مسلم، ملتهاى مستضعف در سراسر جهان، اینها بیدار شدهاند و ان شاءالله پیروز خواهند شد»(27) و ذیل تفسیر سوره حمد متذکر گردیدهاند:
«... اینها خیال کردهاند که این علوم معنوى مردم را از فعالیت باز مىدارد، اشتباه است همان آدمى که این علوم معنوى را به مردم یاد مىداد، و کسى هم مثل او بعد از رسول الله(ص) حقایق را نمىدانست همان روزى که با او بیعت کردند به حسب تاریخ کلنگش را برداشت و رفت سراغ فعالیتش، منافات با هم ندارند...»(28)
در سیره نظرى و عملى امام به خوبى مىشد ناظر این حقیقت بود که فرد باید به خودسازى بپردازد و با حالت انقطاع، از گرداب نفس خویش بیرون آید و بداند تا در حجاب «من» سرگرم است، و این خرقه را پاره نکرده است راهى به معدن معرفت و چشمه توحید نخواهد بُرد چنان چه در «محرم راز» مىگوید:
تا اسیر رنگ و بویى، بوى دلبر نشنوى
هر که این اغلال در جانش بود آماده نیست
و بدین گونه انحراف آمیخته به تفکرات صوفى زدهها را از صفاى عارفان دلسوخته تفکیک نمودند و نفرت و انزجار خویش را از تصوّف آغشته به خرافات، بدعتها و آلودگىهاى دیگر اعلام کردند:
این جاهلان که دعوى ارشاد مىکنند
در خرقهشان به غیر مَنَم تحفهاى مَیاب
دم درنیار و دفتر بیهوده پاک کن
تا کى کلام بیهده گفتار ناصواب(29)
و بىاعتقادى خود را نسبت به عرفانى که در بین متصوفه رواج داشته، باز گفتهاند:
عارفان پرده بیفکنده به رُخسار حبیب
من دیوانه گشاینده رخسار توأم(30)
چون به عشق آمدم از حوزه عرفان دیدم
آنچه خواندیم و شنیدیم همه باطل بود(31)
از درس و بحث مدرسهام حاصلى نشد
کى مىتوان رسید به دریا از این سراب
هرچه فرا گرفتم و هر چه ورق زدم
چیزى نبود غیر حجابى پس حجاب...(32)
امام خمینى در مذمت عارف نمایان نوشته است: «آن بیچارهاى که خود را مرشد و هادى خلایق مىداند و در مسند دستگیرى و تصوّف قرار گرفته حالش پستتر و غمزهاش بیشتر است، اصطلاحات را به سرقت برده و سر و صورتى به متاع بازار خود داده و گمان کرده به لفظ مجذوب علیشاه یا محبوب علیشاه حال و جذبه دست مىدهد»(33)
ایشان چنین صوفیانى را بىخبر از فهم حقایق و محروم از وصل دوست مىداند و صفاتى چون نامحرم، عارى از صفا و دغلبازى به آنها مىدهد:
طرب ساغر و درویش نفهمد صوفى
باده از دست بتى گیر که محرم باشد(34)
گوش از عربده صوفى و درویش ببند
تا به جانت رسد از کوى دل آوازسروش(35)
صوفى صافى اگر هستى بِکَنْ این خرقه را
دم زدن از خویشتن با بوق و کرنا چه شد(36)
بر فراز دار فریاد انا الحق مىزنى
مدعى حق طلب انیّت و انّا چه شد(37)
صوفى از وصل دوست بىخبر است
صوفى بىصفا نمىخواهم(38)
بر در میکده با آه و فغان آمدهام
از دغل بازى صوفى به امان آمدهام(39)
این انتقادها و ملامتها بدان جهت است که فرهنگ صوفیان جز در موارد نادر با روح قرآن و عترت مغایرت دارد و این شیوه قادر نخواهد بود که روح حقیقت جوى انسان را به سرمنزل مقصود برساند و انجام این برنامه نجات بخش از عهده مکتبى برمىآید که با توجه به واقعیتها و رعایت کمال اعتدال، انصاف و در نظر گرفتن تمامى نیازهاى انسان روح او را در حالتى متعادل به سوى کمال مطلوب سوق دهد و این موضوع اصلى قرآنى است:
«وابتغ فیما آتاک الله الدار الآخرة و لا تنس نصیبک من الدّنیا و احسن کما احسن الله الیک»(40) یعنى در آنچه خداوند به تو عطا نموده، سراى جاوید را بطلب و به دست آور و نصیب خود را از دنیا فراموش مکن و هم چنان که خداوند به تو نیکى کرده، نیکى کن. ادامه دارد
پىنوشتها:
1 - اشعار از قیصر امین پور است، نقل از روزنامه جام جم، شماره 801.
2 - فصلنامه حضور، شماره 20، ص99.
3 - صحیفه نور، ج20، ص238.
4 - نهج البلاغه، نامه 47 و خطبه 149.
5 - همان، خطبه دوم.
6 - برگرفته از کتاب آداب الصلوة، امام خمینى، ص224 - 215، کتاب قرآن باب معرفة الله (مجموعه بیانیهها و نوشتههاى امام خمینى درباره قرآن)، ص 89 - 82.
7 - صحیفه نور، ج6، ص81.
8 - همان، ج1، ص192.
9 - همان، ج8، ص171.
10 - خلوتى با خویشتن، ص42 - 40، ویژگى هایى از زندگى امام خمینى، ص20؛ پا به پاى آفتاب، ج1، ص286؛ سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى، ج4، ص129.
11 - چهل حدیث، امام خمینى، حدیث بیست و نهم.
12 - تبیان، دفتر دوازدهم، ص187.
13 - نک: سرگذشتهاى ویژه از زندگى امام خمینى، ج1، ص116.
14 - پا به پاى آفتاب، ج4، ص208.
15 - همان، ص161.
16 - نک: ویژگى هایى از زندگى امام خمینى، ص56؛ در سایه آفتاب، محمد حسن رحیمیان، ص86؛ تجلّى جلال (ویژه پنجمین سالگرد رحلت امام خمینى)، ص8؛ مجله پیام انقلاب، شماره 52، ص25.
17 - صحیفه نور، ج18، ص152؛ تفسیر سوره حمد، ص110 - 109.
18 - مجله نور علم، دوره سوم، شماره هفتم، ص114.
19 - صحیفه نور، ج17، ص58.
20 - همان، ج4، ص20 - 19.
21 - همان، ج15، ص204.
22 - صحیفه حوزه، شماره 50، ص3.
23 - دیوان امام خمینى، ص187.
24 - سخنرانى امام در روز 17 تیر سال 1358 براى روحانیان و واعظان تهران، روزنامه همشهرى، شماره 127.
25 - تفسیر سوره حمد، ص52.
26 - همان، ص74.
27 - صحیفه نور، ج12، ص141.
28 - تفسیر سوره حمد، ص55.
29 - دیوان امام خمینى، ص48.
30 - همان، ص136.
31 - همان، ص104.
32 - همان، ص48.
33 - چهل حدیث، ص91.
34 - دیوان امام، ص86.
35 - همان، ص130.
36 - همان، ص94.
37 - همان.
38 - همان، ص160.
39 - همان، ص140.
40 - سوره قصص، آیه77.