آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

تنفس صبح
لبخند تو خلاصه خوبى هاست‏
لختى بخند، خنده گل زیباست‏
پیشانى‏ات تنفس یک صبح است‏
صبحى که انتهاى شب یلداست‏
تو امتداد کوثر جوشانى‏
سرچشمه تو سوره اعطیناست‏
فریاد تو تلاطم یک طوفان‏
آرامشت تلاوت یک دریاست(1)

امام خمینى طلایه معاریف و مشاهیرى است که توانستند راه رسول اکرم(ص) و اهل بیت آن سرور عالمیان را استمرار بخشند و با تأسّى به سیره و سنت خاتم رسولان و ستارگان آسمان امامت در مسیر حق گام بردارند و اسوه تشنگان حقیقت و جویندگان زلال حکمت گردند.
آن بارقه ملکوتى به پیروى از اجداد طاهرینش نخست فضیلت‏ها و ارزش‏هاى معنوى را در روح و روان و خلق و خوى خویش متبلور ساخت آن گاه با فروزندگى، فیض انفاس قدسى و به مدد دم جانبخش خود بر دل‏هاى انسان‏ها حیات، پویایى و تحرّک بخشید. خدامحورى و خداجویى به همراه انقطاع کامل از امور فناپذیر و نیز رستن از تمامى حجاب‏ها والاترین و برجسته‏ترین خصلت آن عبد صالح به شمار مى‏رفت که پرتو پرتابش این بُعد معنوى و ملکوتى همگان را نورانى و پرحرارت ساخت، این گونه هویّت ایمانى و تقوایى محصول نگرش قرآنى و روایى امام خمینى است که پس از طى مراحل تزکیه و پالایش درونى در جامعه، نمود پیدا کرد و امّت اسلامى را براى درهم پیچیدن بساط استکبار و استبداد و پایه ریزى تشکیلاتى بر بنیان دیانت و معرفتى قرآنى و روایى مهیّا ساخت.
از منظر امام کسى که از محسوسات و حتى معقولات عبور کرده و به حقیقت ناب رسیده است در این حرکت صعودى ضمن آن که خویشتن را با پویایى و تحرّک، مجاهدتى پیوسته و کوششى مستمر از اسارت نفس رها کرده است، مبارز نستوهى است که نمى‏تواند ستم، پلیدى، منکرات و ناگوارى‏هاى جامعه را تحمل کند و از تحمیل فرهنگ زورگویى و خودمدارى بر انسان‏ها بر مى‏آشوبد و آتش بر خرمن خصم مى‏زند تا رذالت‏ها و خباثت‏ها را محو کند. از دیدگاه امام کسى که مسیر سیر و سلوک را طى مى‏کند و به عرفان روى مى‏آورد با هر گونه ذلت و خوارى، تن پرورى، انزواگزینى مخالف است و با بى‏بند و بارى و فاصله گرفتن از آداب و فریضه‏هاى مذهبى، سازگارى ندارد.
از تصفیه باطن تا پالایش جامعه از باطل‏
امام خمینى با احاطه‏اى جامع به منابع عرفانى و آگاهى دقیق از دیدگاههاى اهل تصوّف، به مدد نقّادى و ارزیابى دقیق، به اندیشه‏هاى عارفان پویایى بخشید در واقع امام نخست آموزه‏هاى عرفان سنتى را مورد ملاحظه قرار داد و پس از پالایش، تفکرى این گونه را در مجموعه‏اى دیگر که اجزاى آن را فقه، فلسفه، اخلاق، تفسیر و دیگر ملاحظات تشکیل مى‏داد، به کار گرفت. این تلاش ابتکارى و خلاقیّت ویژه بزرگترین حرکت علمى براى حل تناقض آشکار میان عرفان و مسایل اجتماعى و سیاسى به شمار مى‏آید زیرا به دو دلیل ماهیتى و تاریخى فاصله زیادى بین آموزش‏هاى عرفانى و جامعه پدید آمده و پرداختن به یکى، انسان را نسبت به دیگرى بیگانه ساخته و موجب دوگانگى در حیات اجتماعى گردیده بود. امام خمینى با آن توانایى‏هاى فوق العاده و جنبه‏هاى ژرفى که در عرفان علمى و عملى داشت نوعى اتحاد، همگونى و تفاهم بین سلوک عرفانى و مسایل امت اسلامى، پس از مدت‏ها نزاع و تخاصم، ایجاد نمود و یکى از اسرار اقبال مردم و اقشار گوناگون اجتماع به سوى ایشان در این ویژگى نهفته بود.
در همان دورانى که امام به مراقبه، تهذیب نفس و تصفیه باطن اشتغال داشت و در کسب کمالات معنوى مى‏کوشید متذکر گردید: «یکى از مقاصد بزرگ شرایع و انبیاى عظام که علاوه بر آن که خود مقصود مستقل است و وسیله پیشرفت مقاصد بزرگ و دخیل تمام در تشکیل مدینه فاضله مى‏باشد توحید کلمه و توحید عقیده و اجتماع در امور مهم و جلوگیرى از تعدّیات ظالمانه ارباب تعدّى است که مستلزم فساد بنى الانسان و خراب مدینه فاضله است و این مقصد بزرگ که مصلح اجتماعى و فردى است انجام نگیرد مگر در سایه وحدت نفوس و اتحاد هِمَمْ و الفت و اخوّت و صداقت قلبى و صفاى باطنى و ظاهرى که افراد جامعه به طورى شوند که بنى‏آدم تشکیل یک شخص دهند و تمام کوشش‏ها حول یک مقصد بزرگ الهى چرخ زند و اگر چنین مودّت و اخوتى در یک نوع یا یک طایفه پیدا شد غلبه کنند بر تمامى طوایف و ملکى که در این طریقه نباشند.»(2)
حماسه و عرفان‏
از دیدگاه اسلام کسى که درون را از آلودگى‏ها دور مى‏کند و خود را از باتلاق شهوات و رذائل مى‏رهاند به باورى متکى بر ایمان و تقوا مسلّح مى‏شود که نیروهاى عاشق را نه به کنج دیرها و صومعه‏ها که براى دفاع از حریم حق و مبارزه با باطل و نفاق به میادین ایثار و فداکارى رهسپار مى‏نماید و اذکار و اورادى که به سالکان کوى دوست آموخته مى‏شود نه یاهو در خانقاه است و نه وردهاى متکى بر موهومات و تخیّلات بلکه فریاد الله اکبر و لا اله الاّ الله بر فرازین قله‏هاى شرف و انسانیت است. این شیوه شایسته مصداق کلام نورانى رسول اکرم(ص) است که فرموده‏اند: رهبانیة امّتى الجهاد، لباسى که بر تن این سلحشوران مى‏کنند خرقه و پشمینه صوفیان نمى‏باشد بلکه کسوت رزم، دفاع و مقاومت است. ندایى که براى ترنّم به یاران یاد مى‏دهد نه شعار دروغین عارف نمایان براى جلب مشترى است بلکه رمز یا محمد، یا على، یا زهرا و یا حسین براى حماسه آفرینى در عرصه نبرد با استکبار و اهل باطل است. امام خمینى نیز ارزش فداکارى، شهادت و ایثار را این گونه ترسیم مى‏نماید:
«در آینده ممکن است افرادى آگاهانه یا از روى ناآگاهى در میان مردم این مسئله را مطرح نمایند که ثمره خون‏ها و شهادت‏ها و ایثارها چه شد؟
اینها یقیناً از عوالم غیب و از فلسفه شهادت بى‏خبرند و نمى‏دانند کسى که فقط براى رضاى خدا به جهاد رفته است، و سر در طَبَق اخلاص و بندگى نهاده است حوادث زمان به جاودانگى و بقا و جایگاه رفیع آن لطمه‏اى وارد نمى‏سازد. خدا مى‏داند که راه و رسم شهادت کور شدنى نیست و این قلب‏ها و آیندگان هستند که به راه شهیدان اقتداء خواهند نمود و همین تربت پاک شهیدان است که تا قیامت مزار عاشقان و عارفان و دلسوختگان و دارالشفاى آزادگان خواهد بود. خداوندا! این دفتر و کتاب شهادت را هم چنان به روى مشتاقانت باز و ما را هم از وصول به آن محروم مکن»(3)
امام خمینى دل‏ها را با نیروى معنویت و کشف و شهود به حرکت و تحول واداشت و اهداف و مقاصد مردم را جهت آسمانى و قدسى داد و همگام با این راهنمایى‏ها و رهنمودها در قلوب دشمنان رعب و هراس افکند و فکر و اندیشه آنان را در هاله‏اى از نگرانى و ناگوارى قرار داد و به تمامى مخالفانى که در برابر دین و ایمان صف کشیده بودند هشدار داد که اگر بخواهید به این روند ادامه دهید ما نیز قادریم به قوّت تقوا و به صلابت ایمانى، در مقابل دنیاى شما بایستیم و اجازه ندهیم از جلوه‏هاى آن با آرامش بهره ببرید. امام پس از پژوهش‏هاى توأم با پارسایى از عرفان مصطلح و تصوّف متداول و متعارف فراتر رفت و عرفان و حماسه را با یکدیگر توأم نمود، سپس تأکید نمود باید از رهگذر عشق و در تحت توجّهات ولایت، به خداوند رسید:
در جرگه عُشّاق رَوَم بلکه بیابم‏
از گلشن دلدار نسیمى، ردّ پایى‏
میزانِ مُنوّر
امام خمینى به این حقیقت مسلّم واقف بود که انسان عارف به میزانى نیاز دارد که به وسیله آن حق را از باطل تشخیص دهد و آن قرآن و عترت مى‏باشد زیرا گرایش‏هاى عرفانى به دلیل تأثیرپذیرى از برخى مسایل مصون از خطا و اشتباه نمى‏باشد، پس طى این طریق بدون بهره مندى و استمداد از کلام وحى و ستارگان درخشان آسمان امامت امکان‏پذیر نخواهد بود و آن فردى که معارف و حقایق را از چشمه جوشان خاندان پیامبر دریافت دارد و از زلال کوثر آن وجودهاى پاک استفاده کند هیچ گاه دچار ضلالت نمى‏شود به همین دلیل امیرمؤمنان(ع) تأکید فرموده‏اند: این دو ستون - خدامحورى و سنت رسول الله(ص) - را برپاى دارید و این دو چراغ را فروزان نگاه دارید(4) و در جاى دیگر آن امام مؤمنان(ع) فرموده‏اند: آنان (اهل بیت (ع)) زیربناى دین و ستون یقین هستند، تندروها (غالیان) باید به سوى آنان بازگردند و کُندرُوها و عقب مانده‏ها لازم است خود را به این وجودها برسانند.(5)
این اصل استوار، اساسى و تأثیرگذار در فرهنگ عرفانى امام خمینى جایگاهى حسّاس و نقشى محورى دارد و سیره نظرى و عملى آن روح قُدسى بر آن مُهر تأیید زده است. به باور امام خمینى قرآن مظهر رحمت الهى است که تمامى کمالات در آن مندرج است و نازله‏اى غیبى مى‏باشد که در کسوت الفاظ و مضامین در آمده است تا بشریت را با حقایق ملکوتى مأنوس سازد. البته نشستن بر سر سفره‏اى آسمانى و بهره‏ورى از چنین مائده‏اى معنوى شروطى دارد، پاکى درون، رفع حجاب‏ها و موانع و شاگردى نزد مفسّران و معلمان واقعى قرآن که ائمه هدى(ع) هستند در زمره شرایط بهره‏مندى از بارقه قرآنى مى‏باشد. آن حکیم عارف بعد از آن که عظمت کلام الهى را از جمیع جهات مورد بررسى قرار داد و راه استفاده از حقایق آن را گوشزد نمود از فراگیران خواست تا براى آن که نورانیّت قرآن بیشتر و بهتر بر صفحه دلشان پرتو افشانى کند خود را از تعلّقات اسارت آور، منجمد و متصلّب نجات دهند و با نوعى وارستگى، آزادگى و بلند همتى در این وادى نورانى گام نهند.(6) امام به موازات این فراخوانى معنوى و رشددهنده، یادآور گردید: کلام وحى بیدار کننده آدمیان و موجب پرخاش علیه ستمگران و متجاوزان مى‏شود و اضافه نمود: حیات و مجد مسلمانان در گذشته به دلیل عمل به قرآن و درماندگى و سستى آنان در جدایى از قرآن است و اگر تجدید حیات معنوى و سرافرازى مى‏خواهند باید به این صحیفه آسمانى اقبال نشان دهند. ایشان مى‏فرمایند:
«مسؤولیت پاسدارى قوانین الهى و عمل به قرآن کریم تنها راه بازیابى عظمت و عزت و شکوه پیشین اسلام و مسلمین، مسؤولیت پاسدارى وحدت و برادرى دینى تنها ضامن استقلال سرزمین‏هاى اسلامى و زداینده هرگونه نفوذ استعمارى»(7) از دیدگاه امام سعادت دنیوى و اخروى در پرتو عمل به قرآن به دست مى‏آید:
«... هان اى قطره‏هاى جدا از اقیانوس قرآن و اسلام به خود آئید و به این اقیانوس الهى متصل شوید و به این نور مطلق استناره کنید تا چشم طمع جهانخواران از شما ببُرد و دست تطاول و تجاوز آنان قطع شود و به زندگى شرافتمندانه و ارزش‏هاى انسانى برسید...»(8)
امام خمینى پیروزى امت اسلامى ایران را بر استبداد و استکبار به دلیل اتکاى به قرآن مى‏دانست و به تمامى ملتها توصیه فرمود که این رمز را به کار ببرند تا پیروزى را در آغوش بگیرند.(9)
آن مرد میدان فضیلت و تقوا سالیان متمادى معتکف آستان قرآن بود و با تهذیب نفس وخروج از قفس تنگ و تاریک نفس امّاره، انسى مقدّس با این صحیفه مبارک داشت و از خرمن آن اثر جاویدان خوشه‏هاى فراوانى فراهم آورد و از چشمه باطراوتش بهره‏ها بُرد. اُنس امام با قرآن توأم با رعایت آداب ظاهر و باطنى بود. هر جا که مى‏نشست آن را بالاتر از خویش مى‏گذاشت و هیچ چیزى را بر روى آن نمى‏نهاد. در حال تلاوت قرآن به گونه‏اى بود که گویى در محضر حق نشسته است، درهنگام قرائت آن با وضو و نیز حالتى آمیخته به ادب، سکون و وقار چهار زانو مى‏نشست و به جایى تکیه نمى‏نمود، درست مانند کسى که مى‏خواهد محضر بزرگى را درک کند.(10)
آن پارساى پایدار از رهگذر اُنس با قرآن به مراتب و مقاماتى نایل گردید که خود آن را توضیح داده است:
«... معلوم است کسى که تفکر و تدبّر در معانى قرآن کرد در قلب آن اثر کند و کم کم به مقام متقین رسد و اگر توفیق الهى شامل حالش شود از آن مقام نیز بگذرد و هر یک از اعضاء و جوارح و قواى آن آیه‏اى از آیات الهیه شود و شاید جذوات و جذبات و خطابات الهى او را از خود بى‏خود کند و حقیقت «اقرأ واصعد» را در همین عالم دریابد تا آن که کلام را بى‏واسطه از متکلّمش بشنود و آن چه را در وَهْم تو و من ناید آن شود.»(11)
از بررسى‏هاى فوق دو نکته به دست مى‏آید: یکى آن که رسیدن به مقامات معنوى و عرفانى و درک درجات ملکوتى بدون ارتباط با قرآن میسّر نمى‏باشد.
دیگر آن که با تمسّک به قرآن مى‏توان در عرصه‏هاى سیاسى و اجتماعى حماسه‏اى باشکوه را ترتیب داد و در واقع فائق آمدن بر خصم برون و درون در پرتو قرآن به دست مى‏آید.
محبّت و معرفت‏
امام خمینى از سنین صباوت و دوران نوجوانى دل به محبت خاندان عصمت و طهارت سپرد اما به تدریج این عشق مقدس با معرفتى ژرف، بصیرتى جامع و اطاعت از فرامین و دستورات ائمه که در واقع قوانین و موازین الهى است توأم گردید و ایشان هرچه در عمل به تعلیمات خاندان پیامبر اهتمام مى‏ورزید به همان اندازه اشتیاقش نسبت به آن فروغ فروزان رو به فزونى مى‏رفت. امام مى‏کوشید تا تبلورى از سیره اهل بیت را در زندگى خویش به نمایش بگذارد و به عنوان اسوه‏اى برجسته قوى‏ترین تأثیر را در عرصه‏هاى اخلاقى، سیاسى و اجتماعى بروز دهد. او نه تنها از طریق زبان و بیان و نوشته‏هایش تعالیم و ارزش هاى دینى را تبلیغ و ارشاد مى‏نمود بلکه به آن درجه از تزکیه و تهذیب رسیده بود که اعمال و کردارش براى مردم سرمشق و مشحون از اندرزهاى آموزنده به شمار مى‏آمد و این ویژگى مصداق فرمایش امام صادق(ع) است که فرموده‏اند: کونوا دعاة النّاس بغیر السنتکم (به غیر زبانتان دعوت‏گر مردم باشید). امام طى بیاناتى متذکر گردیده‏اند: «... ما تابع حضرت رسول (ص) و ائمّه هستیم که همه امور دست آنها بود، حکومت تشکیل دادند و مردم را هدایت نمودند»(12) امام خمینى در محورهاى ذیل از سیره و سنّت اهل بیت(ع) الهام گرفته بود:
1 - امام هم چون حضرت على(ع) در ستیز با دشمنان برخوردى قاطع و سازش‏ناپذیر داشت بدون آن که هراسى به دل راه دهد اما در ضمن این صلابت و اقتدار در مواجهه با بینوایان، محرومان، کودکان و مظلومان عطوفت و مهربانى و همدردى خاصى بروز مى‏داد.(13)
2 - امام خمینى در انجام فرائض دینى و حتى نوافل و مستحبات در بین زاهدان و عارفان مى‏درخشید ضمن آن که در مسایل علمى و احاطه بر معارف بر همگنان خویش برترى داشت. در ضمن آن که به جهت اخلاقى، شرعى، ریزه کارى‏هاى ادب اسلامى، امور مستحبى و مانند آن تقیّد ویژه‏اى نشان مى‏داد در عرصه‏هاى سیاسى چون سیاستمدارى مجرّب و مسلّط اعلام موضع مى‏نمود. پیروان خویش را به نبرد با کفر، شرک و الحاد فرا مى‏خواند و استکبار را به استیصال وا مى‏داشت در واقع هم چون جد بزرگوارش حضرت على(ع) که درباره‏اش گفته‏اند: جمعت فى صفاتک الاضداد، امام خمینى شخصیتى با ابعاد گوناگون و حالات به ظاهر مختلف به شمار مى‏رفت.(14)
3 - در وصف ائمه هدى(ع) نقل نموده‏اند: آن وجودهاى بزرگوار در ضمن فروتنى داراى هیبتى معنوى بودند و این ویژگى موجب مى‏گردید که همواره مردم در مقابل آن فروغ‏هاى فروزان احترام و تکریم نشان دهند و حتى دشمنان و مخالفان تحت تأثیر مهابت ائمه(ع) قرار گیرند. امام خمینى نیز وقتى در جلساتى حضور مى‏یافت با وجود سادگى، تواضع و خاکسارى، ابهتش همه افراد را تحت تأثیر قرار مى‏داد.(15)
4 - جاه و مقام و درجات دنیایى نتوانست بر حالات معنوى امام اثر منفى بگذارد. او از تشریفات و تجملات رنج مى‏برد و همواره در زندگى به ساده پوشى و ساده زیستى اکتفا مى‏نمود و از غذاهاى رنگارنگ اجتناب مى‏نمود، مى‏کوشید در شرایطى مشابه محرومان و رنج دیدگان جامعه زندگى نماید. با وجود آن که مبالغ زیادى از وجوهات شرعى در اختیار ایشان بود ولى از آنها براى تدارک امکانات شخصى استفاده نکرد. با نهایت دقت، مراقب بود که حتى اطرافیان و بستگانش به روش او تأسّى جویند. این شیوه ساده زیستى، قناعت و اکتفا به حداقل امکانات که عامل هماهنگى با مستضعفین جامعه است و زندگى امام بر آن استوار بود سیره رسول اکرم(ص) و امامان را در اذهان تداعى مى‏نمود.(16)
5 - امام خمینى همچون اجداد طاهرینش در راه احیاى حق و بر افراشتن پرچم فضیلت و تقوا رنج‏هاى فراوانى دید و سختى‏هاى فرساینده‏اى را متحمّل گردید و آن گاه که عده‏اى، و بیش از همه مقدس نمایان و اهل تحجّر و به عبارتى جاهلان متنسک از تسلیم به حقیقت سر بر مى‏تافتند و در اجراى دستورات و توصیه‏هاى او سستى نشان مى‏دادند دلش از درد و رنج مشحون مى‏گردید و هاله‏اى از اندوه روح و روانش را فشار مى‏داد.
6 - شیوه زندگى اهل بیت(ع)در برخورد با مخالفان این بود که به جاى انتقام گرفتن با آنان برخوردى نیکو مى‏نمودند امام خمینى نیز در برابر این گونه اشخاص تا آن جایى که به ارزش‏ها و مقدّسات خدشه‏اى و لطمه‏اى وارد نشود و مرداب‏هاى تفکرات آلوده اقیانوس مسلمین را خراب نکند نرمش و ملایمت نشان مى‏داد و در جلسات خود، غالباً از رحمت و عطوفت سخن مى‏گفت و بر این اعتقاد بود که رأفت و ملایمت، بیشتر اثر مى‏کند و البته اجراى حدود الهى و قاطعیت نشان دادن در برابر مجرمان، خلافکاران و خاطیان را براى اصلاح، پاکى و تأمین آرامش جامعه لازم و مفید مى‏دانست و این جنبه را نیز جویبارى از چشمه رحمت الهى تلقى مى‏نمود.(17)
7 - امام در مخاطره انگیزترین توطئه‏ها
و صحنه‏هاى خوفناک با شهامت و صلابت نقش محورى داشت و از کاهش طرفداران یا قدرت یافتن دشمنان و تهدیدهاى آنان هراسى به دل راه نمى‏داد. یک بار شهید آیة الله سعیدى به ایشان گفته بود: شما را تنها مى‏گذارند، امام در جواب آن شهید والا مقام فرمود: اگر جن و انس یک طرف باشند و من هم یک طرف، همین است که مى‏گویم. به دشمن روى خوش نشان نمى‏داد و با نوعى عزت نفس و صلابت معنوى کوچکترین اعتنایى به مقامات سیاسى و کارگزاران استبداد و استکبار نداشت. پیروزى ظاهرى هدف غایى او نبود و مقصد عالى‏ترى را تعقیب مى‏نمود و آن رضاى حق و وصال او بود و این روش شایسته از سیره معصومین الهام گرفته بود.(18)
فرهنگ عاشورایى‏
حضرت سیدالشهداء(ع) و یارانش جز به توحید محض نمى‏اندیشیدند و شخصیتشان با عشق به حق جویى و حق پرستى عجین گشته و دل از هر چه غیر اوست شسته بودند. ارایه این شاخصه توحیدى از قیام کربلا بیان زیبایى از عرفان عاشورایى است که امام خمینى هم بدان اشاره دارد: «مائیم و تحت عنایات خداى تبارک و تعالى و پرچم توحید که همان پرچم امام حسین (ع) است»(19) تجلّى توحید قلبى کربلائیان، نفى تمامى مظاهر شرک و طاغوت را مى‏طلبید و نیز اقامه حکومتى بر مبناى قانون الهى و نه امیال خودخواهانه و آراء فاسدان و زورمداران و زراندوزان همین اصل برخاسته از عرفان عاشورا از دیدگاه امام خمینى(ره) در تبیین‏قیام عاشورا مطرح است: «حضرت سیدالشهداء را کشتند اما (کشته شدن او) اطاعت خدا بود، تمام حیثیت براى او بود از این جهت هیچ شکستى در کار نبود...»(20)
انسانِ گرفتار در اندیشه‏هاى باطل و تصورات بیهوده به گوشه‏اى مى‏خزد و از قیام علیه باطل اجتناب مى‏کند و از تن دادن به مصائب و مشکلات گریزان است. این بى‏تعهدى و بى‏دردى هرگز با عرفان حسینى سازگارى ندارد زیرا که زیباترین تجلى عرفان در مبارزه علیه دشمنان ارزش‏ها و حقایق است و باید شجره طیبه حقیقت و حاکمیت خوبى‏ها با فریاد و خون تضمین گردد، لذا باید از عواملى که مانع رشد فرهنگ ایثار و حماسه است جلوگیرى نمود و مراسم عاشورایى را در فضایى آغشته به عرفان و معنویت برگزار نمود. از این جهت امام خمینى فرموده‏اند: «این خون سیدالشهداء است که خون‏هاى همه ملت‏هاى اسلامى را به جوش مى‏آورد و این دستجات عزیز عاشوراست که مردم را به هیجان مى‏آورد و براى اسلام و حفظ مقاصد اسلامى مهیّا مى‏کند. در این امر نباید سستى کرد...»(21) امام خمینى با تحقق بخشیدن به فرهنگ عاشورایى، جامعه اسلامى و بلکه تمامى آزادى خواهان جهان را حیات عرفانى و حماسى بخشید و جوانان و حتى بانوانى را تربیت نمود که به شهادت عشق مى‏ورزیدند و با اشتیاق به دعا، ذکر و عبادت و بازگشت به فطرت الهى، در تمامى صحنه‏هاى سیاسى و اجتماعى حضور فعّال داشتندو در این مسیر حماسه‏ها آفریدند و رشادت‏ها به نمایش گذاشتند. رمز و راز پیروزى انقلاب اسلامى ایران به رهبرى امام خمینى و غلبه بر طاغوت و استکبار جهانى الهام گرفتن از قیام کربلا بود و به فرموده امام خمینى «... اگر این مجالس وعظ و خطابه و عزادارى و اجتماعات سوگوارى نبود کشور ما پیروز نمى‏شد همه در تحت بیرق امام حسین سلام الله علیه قیام کردند»(22)
در حقیقت امام حسین(ع) با فداکارى‏هاى همه جانبه‏اش که با اخلاص ویژه‏اى توأم بود سرمشق جاویدان مسلمانانى گردید که در مقام یک روح مقدس و هدایت آفرین، خونى جوشان و حرکت ساز، رهبرى الهى و الهام بخش بر ژرفاى وجودشان حکومت مى‏کند و دل و ذهنشان را از افق‏هاى دنیایى و امور مادى به ملکوت مى‏برد و به خدا و خلق و عدالت پیوند مى‏دهد و عرفان راستین و ناب یعنى این که آنان از تعلّقات ضد رشد مى‏رهند و بر کرانه توحید گام مى‏نهند و از آثار این تحوّل روحى آن است که مسلمان‏ها را در میدان زندگى مقاوم و مبارز مى‏سازد و به دست آن‏ها نهضت‏هاى الهى و ضد طاغوتى را ترتیب مى‏دهد. اگر روح حسینى که تجلّى‏بخش رسالت محمدى و ولایت علوى است در کالبد امت مسلمان ایران جریان نمى‏یافت هرگز انقلاب اسلامى که براساس اهداف الهى پى ریزى شد به وقوع نمى‏پیوست.
مخالفت با عُزلت و انزواگزینى صوفیان
امام خمینى ضمن آن که در سیره و اندیشه، مدافع عرفان راستین بود، با طریقه صوفیانى که جز خودپرورى و تقوا کشى کارشان محصولى ندارد، مخالفت مى‏ورزید، به اعتقاد آن عارف فرزانه روش معمول اهل تصوّف را که عرفان را در انزواطلبى، دورى از مردم، خلوت گزینى، ترک دنیا، کسالت، خرقه پوشى و خانقاه نشینى خلاصه کرده‏اند و برداشتى سطحى و قشرى و احیاناً انحراف‏آمیز از معارف معنوى دارد مردود مى‏شمارد و مى‏گوید:
در حلقه درویش ندیدیم صفایى‏
در صومعه از او نشنیدیم ندایى‏
در مدرسه از دوست نخواندیم کتابى‏
در مأذنه از یار ندیدیم صدایى‏
در جَرگه عُشّاق رَوَم بلکه بیابم‏
از گلشن دلدار، نسیمى رد پایى(23)
امام بر این اعتقاد بود که از را تصوّف مصطلح نمى‏توان به حقیقت رسید همان‏گونه که عارف نامدار شیخ ابوسعید ابوالخیر چنین باورى داشت:
در رفع حُجُب کوش نه در جمع کتب‏
کز جمع کتب کجا شود رفع حُجُب‏
در طى کُتُب کجا بود نشئه حبّ‏
طى کن همه را بگو الى الله اتب‏
جداى از نقاط مثبتى که میراث علمى، فرهنگى و ادبى عارفان در جهان اسلام دارد، از گذشته‏هاى دور، تفکّر و طرز تلقّى آنان از برخى مفاهیم اسلامى، امت مسلمان را درگیر مشکلات و سوء تعبیرهایى نموده است. آنان همواره کوشیده‏اند از همه تعالیم حیات‏بخش، رشد دهنده و پویاى اسلامى برداشت‏هاى صوفیانه و تک بعدى ارائه دهند که این شیوه مذموم، خطر بزرگ تحریف و تفسیر به رأى را به دنبال داشته و جامعیت و تعالى اسلام را در معرض تهدید جدّى قرار مى‏داده است در تفاسیرى که صوفیّه نوشته‏اند از این نمونه‏ها به وفور مى‏توان مشاهده کرد. داستان آن عارف متهجد در عصر حضرت على(ع) معروف است که در نبرد صفین و مبارزه با قواى اموى، عذر آورد و گفت: در جنگ شبهه است اما در عبادت نه! و من به کارى عارى از شک و تردید روى مى‏آورم تا از رضاى حق تعالى اطمینان حاصل کنم. این گونه تعابیر از مسایل اجتماعى و رخدادهاى سیاسى و برخورد با قرآن و حدیث در طول قرون به جایى رسید که صوفیان دنیایى جداى از واقعیت‏هاى زندگى مسلمانان ترسیم کردند و حتى در توضیح سیره معصومین آن چه را خود مى‏پسندیده‏اند بیان مى‏نموده‏اند و مى‏گفتند آن چه رسول اکرم و امامان فرموده‏اند دستورالعمل زهد سلوک اهل تصوّف مى‏باشد و قطب درویشان آن بزرگواران هستند! هم چنین با تأویل عارفانه و صوفیانه وجوه اجتماعى و دستورالعمل‏هاى انسان ساز قرآن و عترت را به نفع معارف رمز آلود و سمبلیک تصوّف به بوته فراموشى سپردند. این گونه تصور و تلقّى از اسلام، ناگزیر بى‏اعتنایى به دنیا و نوعى خودیابى و خودبینى را ترویج مى‏کرد و نوعى تشخص و منیّت معنوى را نزد افراد برجسته صوفى جز در موارد نادر پدید مى‏آورد که آنان را نسبت به مسایل و معضلات افراد جامعه بى‏اعتنا مى‏ساخت. در آینه این خودبینى اندیشه صوفیان، بى‏اعتنایى توأم با ترحّم را در خصوص مردمان روى آورده به مسایل دنیایى به دنبال داشت.
فقر و خاکسارى که اهل تصوّف تبلیغ مى‏کردند وقتى در چهارچوب عُزلت و زاویه‏نشینى مطرح مى‏گردید تفرّد و حرکت غیر اجتماعى و بریده از همنوعان را مضاعف مى‏ساخت. البته متصوفه به شناخت روان شناسانه و عمیقى از باطن انسان و تمایلات روحى وى دست مى‏یافتند اما این شناخت را نه در جهت زندگى اجتماعى انسان‏ها و گسترش و بهبود روابط آدمیان بلکه در راه تلقین تنهایى و اشاعه عزلت به کار مى‏گرفتند و بدین ترتیب برخلاف وحدت اعتقادى و بینشى، صوفیان درصدد ایجاد گرداب تفرقه میان انسان‏ها و ایجاد تکثّر و تشتت روح اجتماعى برمى‏آمدند، زیرا وقتى روح اجتماعى، وفاق جمعى و مشارکت در میان افراد جامعه رو به اضمحلال و افول برود و هر کسى دغدغه سلوک خود را در بستر تفکرات صوفیانه داشته باشد، قوام، دوام، ثبات و حیات جامعه دستخوش تهدید شده و با زوال پیوندهاى اجتماعى، حیات فردى انسانى و رستگارى آحاد جامعه به خطر مى‏افتد. در این میان آنچه مصائب، معاصى، تباهى و عقب گرد متوجه جامعه مى‏گشت، حکّام زر و زور و تزویر با پدید آوردن اختناقى شدید بر گرده مردم حکومت مى‏کردند و در گسترش جهل و جور مى‏کوشیدند با بى‏اعتنایى اهل تصوّف روبرو مى‏گردید و اگر در مواقعى، افرادى از آنان مصمم به ستیز با ستم مى‏شدند نه تنها قادر نبودند تحول اساسى در اوضاع آشفته جامعه پدید آورند بلکه فریادشان در گلو خاموش مى‏گردید و با اتهامات دروغین از صحنه‏هاى فرهنگى اجتماعى حذف مى‏شدند.
امام خمینى این گونه تفکر عرفانى را به نقد کشیده و ضمن آن که قابلیت‏هاى استفاده از حقایق عرفانى را به امور خاصى منحصر ننمودند، گستره بهره‏گیرى از آن را به سیاست و زندگى تسرّى دادند و حتى مطالعه آثار عرفانى را براى روى آوردن به معنویت و رهایى از چنگال مادیّت و اندیشه‏هاى الحادى لازم دانستند، چنان چه در پیام ایشان به میخائیل گورباچف رهبر شوروى سابق این تأکید و رویکرد مشاهده مى‏شود.
تفاوت آشکار نگرش عرفانى امام با عرفانى سلف در این واقعیت نهفته است که ایشان ثابت کردند لازمه عارف بودن گوشه عزلت اختیار نمودن و انزوا گزینى نیست و اصولاً این گوشه‏گیرى و بى‏تفاوت بودن در مقابل مسایل اجتماع و بى‏اعتنایى به حوادث و وقایعى که ارزش‏ها و انسانیت را در معرض خدشه و تهدید قرار داده‏اند مقاصد عالى عرفان را عقیم مى‏نماید. انزوا در مدتى کوتاه آن هم براى تزکیه درونى، تهذیب نفس و صفاى باطن مى‏تواند با برکت و پرثمر باشد اما این عزلت براى تمامى دوران زندگى فردى و اجتماعى آفت زا و ویرانگرى است و به همین دلیل آن عارف سیاستمدار به رغم ارادتى که نسبت به عرفاى نامدار و مشهور داشتند، از آنان انتقاد مى‏کند و مى‏فرماید:
«... یک مدت زیادى گرفتار عرفا بودیم. اسلام گرفتار عرفا بود. آنها خدمتشان خوب بود اما گرفتارى براى این بود که همه چیز را برمى‏گرداندند به آن طرف مثل تفسیر ملاعبدالرزاق، خوب او مرد بسیار دانشمندى، مرد بافضیلتى است، اما همه قرآن را برگردانده آن طرف، کانّه قرآن با این کارها کار ندارد.»(24)
امام در تفسیر سوره حمد خاطرنشان نموده‏اند: «بالاخره باید از دنیا رفت، گفته نشود که این‏ها دعوت به آن طرف [آخرت ]مى‏کنند نه به این جا [دنیا] انبیاء در حالى که همه دعوت هایشان براى آن جا بود در این‏جا عدالت را رواج مى‏دادند.»(25)
امام نوعى از کمال و نور مقدس را هدف انسان مى‏داند و همه چیز را در این طریق وسیله مى‏پندارد: «تمام عبادات وسیله است، تمام ادعیه وسیله است، همه براى این است که انسان این لُبابش ظاهر شود آنچه بالقوّه است به فعلیّت برسد و انسان بشود.»(26)
به اعتقاد آن روح قدسى، عرفان و اندیشه‏هاى عارفان مى‏تواند در حرکت‏هاى انقلابى و تحول آفرینى جامعه تأثیرگذار باشد و از این جهت فرموده‏اند: «... بیدارى اوّل قدم است، اوّل قدم یقظه است. در سیر عرفانى هم یقظه قدم اول است. در این سیر، این هم مسیر الهى و عرفانى است. بیدارى قدم اوّل است و کشورهاى اسلامى، ملت‏هاى مسلم، ملت‏هاى مستضعف در سراسر جهان، اینها بیدار شده‏اند و ان شاءالله پیروز خواهند شد»(27) و ذیل تفسیر سوره حمد متذکر گردیده‏اند:
«... اینها خیال کرده‏اند که این علوم معنوى مردم را از فعالیت باز مى‏دارد، اشتباه است همان آدمى که این علوم معنوى را به مردم یاد مى‏داد، و کسى هم مثل او بعد از رسول الله(ص) حقایق را نمى‏دانست همان روزى که با او بیعت کردند به حسب تاریخ کلنگش را برداشت و رفت سراغ فعالیتش، منافات با هم ندارند...»(28)
در سیره نظرى و عملى امام به خوبى مى‏شد ناظر این حقیقت بود که فرد باید به خودسازى بپردازد و با حالت انقطاع، از گرداب نفس خویش بیرون آید و بداند تا در حجاب «من» سرگرم است، و این خرقه را پاره نکرده است راهى به معدن معرفت و چشمه توحید نخواهد بُرد چنان چه در «محرم راز» مى‏گوید:
تا اسیر رنگ و بویى، بوى دلبر نشنوى‏
هر که این اغلال در جانش بود آماده نیست‏
و بدین گونه انحراف آمیخته به تفکرات صوفى زده‏ها را از صفاى عارفان دلسوخته تفکیک نمودند و نفرت و انزجار خویش را از تصوّف آغشته به خرافات، بدعت‏ها و آلودگى‏هاى دیگر اعلام کردند:
این جاهلان که دعوى ارشاد مى‏کنند
در خرقه‏شان به غیر مَنَم تحفه‏اى مَیاب‏
دم درنیار و دفتر بیهوده پاک کن‏
تا کى کلام بیهده گفتار ناصواب(29)
و بى‏اعتقادى خود را نسبت به عرفانى که در بین متصوفه رواج داشته، باز گفته‏اند:
عارفان پرده بیفکنده به رُخسار حبیب‏
من دیوانه گشاینده رخسار توأم(30)
چون به عشق آمدم از حوزه عرفان دیدم‏
آنچه خواندیم و شنیدیم همه باطل بود(31)
از درس و بحث مدرسه‏ام حاصلى نشد
کى مى‏توان رسید به دریا از این سراب‏
هرچه فرا گرفتم و هر چه ورق زدم‏
چیزى نبود غیر حجابى پس حجاب...(32)
امام خمینى در مذمت عارف نمایان نوشته است: «آن بیچاره‏اى که خود را مرشد و هادى خلایق مى‏داند و در مسند دست‏گیرى و تصوّف قرار گرفته حالش پست‏تر و غمزه‏اش بیشتر است، اصطلاحات را به سرقت برده و سر و صورتى به متاع بازار خود داده و گمان کرده به لفظ مجذوب علیشاه یا محبوب علیشاه حال و جذبه دست مى‏دهد»(33)
ایشان چنین صوفیانى را بى‏خبر از فهم حقایق و محروم از وصل دوست مى‏داند و صفاتى چون نامحرم، عارى از صفا و دغل‏بازى به آنها مى‏دهد:
طرب ساغر و درویش نفهمد صوفى‏
باده از دست بتى گیر که محرم باشد(34)
گوش از عربده صوفى و درویش ببند
تا به جانت رسد از کوى دل آوازسروش(35)
صوفى صافى اگر هستى بِکَنْ این خرقه را
دم زدن از خویشتن با بوق و کرنا چه شد(36)
بر فراز دار فریاد انا الحق مى‏زنى‏
مدعى حق طلب انیّت و انّا چه شد(37)
صوفى از وصل دوست بى‏خبر است‏
صوفى بى‏صفا نمى‏خواهم(38)
بر در میکده با آه و فغان آمده‏ام
از دغل بازى صوفى به امان آمده‏ام(39)
این انتقادها و ملامت‏ها بدان جهت است که فرهنگ صوفیان جز در موارد نادر با روح قرآن و عترت مغایرت دارد و این شیوه قادر نخواهد بود که روح حقیقت جوى انسان را به سرمنزل مقصود برساند و انجام این برنامه نجات بخش از عهده مکتبى برمى‏آید که با توجه به واقعیت‏ها و رعایت کمال اعتدال، انصاف و در نظر گرفتن تمامى نیازهاى انسان روح او را در حالتى متعادل به سوى کمال مطلوب سوق دهد و این موضوع اصلى قرآنى است:
«وابتغ فیما آتاک الله الدار الآخرة و لا تنس نصیبک من الدّنیا و احسن کما احسن الله الیک»(40) یعنى در آنچه خداوند به تو عطا نموده، سراى جاوید را بطلب و به دست آور و نصیب خود را از دنیا فراموش مکن و هم چنان که خداوند به تو نیکى کرده، نیکى کن. ادامه دارد
پى‏نوشت‏ها:
1 - اشعار از قیصر امین پور است، نقل از روزنامه جام جم، شماره 801.
2 - فصلنامه حضور، شماره 20، ص‏99.
3 - صحیفه نور، ج‏20، ص‏238.
4 - نهج البلاغه، نامه 47 و خطبه 149.
5 - همان، خطبه دوم.
6 - برگرفته از کتاب آداب الصلوة، امام خمینى، ص‏224 - 215، کتاب قرآن باب معرفة الله (مجموعه بیانیه‏ها و نوشته‏هاى امام خمینى درباره قرآن)، ص 89 - 82.
7 - صحیفه نور، ج‏6، ص‏81.
8 - همان، ج‏1، ص‏192.
9 - همان، ج‏8، ص‏171.
10 - خلوتى با خویشتن، ص‏42 - 40، ویژگى هایى از زندگى امام خمینى، ص‏20؛ پا به پاى آفتاب، ج‏1، ص‏286؛ سرگذشت‏هاى ویژه از زندگى امام خمینى، ج‏4، ص‏129.
11 - چهل حدیث، امام خمینى، حدیث بیست و نهم.
12 - تبیان، دفتر دوازدهم، ص‏187.
13 - نک: سرگذشت‏هاى ویژه از زندگى امام خمینى، ج‏1، ص‏116.
14 - پا به پاى آفتاب، ج‏4، ص‏208.
15 - همان، ص‏161.
16 - نک: ویژگى هایى از زندگى امام خمینى، ص‏56؛ در سایه آفتاب، محمد حسن رحیمیان، ص‏86؛ تجلّى جلال (ویژه پنجمین سالگرد رحلت امام خمینى)، ص‏8؛ مجله پیام انقلاب، شماره 52، ص‏25.
17 - صحیفه نور، ج‏18، ص‏152؛ تفسیر سوره حمد، ص‏110 - 109.
18 - مجله نور علم، دوره سوم، شماره هفتم، ص‏114.
19 - صحیفه نور، ج‏17، ص‏58.
20 - همان، ج‏4، ص‏20 - 19.
21 - همان، ج‏15، ص‏204.
22 - صحیفه حوزه، شماره 50، ص‏3.
23 - دیوان امام خمینى، ص‏187.
24 - سخنرانى امام در روز 17 تیر سال 1358 براى روحانیان و واعظان تهران، روزنامه همشهرى، شماره 127.
25 - تفسیر سوره حمد، ص‏52.
26 - همان، ص‏74.
27 - صحیفه نور، ج‏12، ص‏141.
28 - تفسیر سوره حمد، ص‏55.
29 - دیوان امام خمینى، ص‏48.
30 - همان، ص‏136.
31 - همان، ص‏104.
32 - همان، ص‏48.
33 - چهل حدیث، ص‏91.
34 - دیوان امام، ص‏86.
35 - همان، ص‏130.
36 - همان، ص‏94.
37 - همان.
38 - همان، ص‏160.
39 - همان، ص‏140.
40 - سوره قصص، آیه‏77.

تبلیغات