آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

پارسایان دانشور پس از سپرى نمودن مراحل و مدارج کمال و سیراب شدن از چشمه معرفت در عرصه اندیشه و عمل با توضیح و تبیین حقایق قرآنى و روایى و نشر مکارم و فضائل به رشد اخلاقى و پویایى معنوى جامعه و شکوفایى درونى انسان‏ها کمک شایان توجهى کرده‏اند و به رغم دشوارى‏هاى توان فرسا و شقاوت وافر سرمایه ارزشمند فکرى و روحى خویش را براى بارور نمودن خُلق و خوى پسندیده و صیانت از دیانت به کار گرفته‏اند. گویا آنان مصداق این فرمایش امام صادق اند که فرموده‏اند: «رحم الله قوماً کانوا سراجاً و مناداً کانوا دعاة الینا اعمالهم و مجهود طاقتهم»(1) یعنى خداوند رحمت واسعه خویش را نصیب افرادى مى‏نماید که چون چراغ فروزان و مشعل منیر راه دیگران را روشن ساخته‏اند و با کردار خود مردمان را به طریق ما [که راه رشد و تعالى و فضیلت است‏] فرا خوانده‏اند و با تمامى توان و نهایت کوشش و اهتمام حق را معرفى کرده‏اند.
حکیم میرزا مهدى الهى قمشه‏اى از تبار چنین فرزانگان وارسته‏اى است که از قلّه توحید و کوهستان ایمان جویبارهاى باصفا و چشمه‏هاى با طراوتى را به سوى دشت تشنه انسانیت جارى ساخت تا در این مزارع بذرهاى درستى و راستى به بار نشیند. نوشتار حاضر کوشیده است در حد توان به اجمال و اختصار فرازهایى شکوهمند از زندگى علمى، اخلاقى و تحصیلى این مفسّر قرآن و مترجم حدیث را ترسیم نماید.
خاندان، خانواده و ولادت‏
اجداد این عارف ناشناخته از سادات بحرین بوده‏اند که همگى از بزرگان علم و معرفت و حافظان قرآن به شمار مى‏رفته‏اند.(2) این کاروان پربار رهسپار ایران شده و در شهر عالم پرور قمشه(3) (واقع در 80 کیلومترى جنوب اصفهان) اقامت گزیده‏اند. ظاهراً آنان در عصر اختناق نادرشاهى و براى رهایى از فشارها و شکنجه‏هاى عوامل وى موطن خویش را ترک مى‏نمایند و تا مدتى سیادت خویش را پنهان مى‏کنند. یکى از علماى نسّابه شیراز به مرحوم الهى قمشه‏اى نوشته بود شجره‏نامه شما در دست ماست، بیایید و بگیرید و نیز دستخطى از آن حکیم نیز بر جاى مانده که در آن سلسله شریف خاندانش را براى برادرزاده‏اش نگاشته که در آن آمده است: میرزا مهدى بن حاج ملا ابوالحسن بن حاج عبدالمجید بن حاج محمد رضا بن حاج عبدالملک ابن حاج شیخ جعفر السید البحرینى رحمة الله تعالى علیه(4)
علاّمه حسن زاده آملى نوشته است: «... آن بزرگوار... اصلاً از سادات بحرین و از بیت علم و عرفان بود... بارها به این بنده مى‏فرمود که از سادات بحرینم ولى چون در کسوت متعارف فعلى که اختصاص به شیخ دارد، شناخته شده‏ام از تبدیل عمامه سفید به سیاه خوددارى مى‏کنم...»(5) دکتر محمد انوار - از اساتید دانشگاه تهران و تربیت یافته مکتب الهى قمشه‏اى به این موضوع اشاره دارد.(6) حکیم الهى قمشه‏اى در سروده‏اى این نکته را مطرح کرده است:
نیاکان بُودَم از سادات بحرین‏
ز حفّاظ قرآن قرّاء دفتر
زمانه خواندشان در شهر قمشه‏
به دور نادر آن مرد دلاور(7)
هم چنین در رؤیایى صادقه با نوید حضرت امام رضا(ع) به سیادت خود یقین حاصل کرده است.(8)
در محضر اساتید
از نخستین روزهاى کودکى، این مولود تحت فضاى پاکیزه‏اى که خانواده‏اش با ایمان، تقوا و حسن اخلاق آن را آراسته و معطر نموده بودند به نحوى شایسته پرورش یافت و فطرت الهى و سرشت ملکوتى او به نحوى شکوهمند شکوفا گردید و زمینه‏هاى رشد و تعالى او فراهم گشت.
حکیم الهى قمشه‏اى دوران صباوت را در این بیت به سر برد و در سن پنج سالگى به مکتب خانه رفت و تا هفت سالگى مقدمات ادبیات فارسى و زبان عربى را آموخت، سپس نزد پدر، اساتید و ادیبان شهرضا به پیگیرى تحصیلات و فراگیرى علوم متداول پرداخت و به رغم خردسالى به دلیل برخوردارى از هوش سرشار و استعدادى شگرف کتب مهم و دشوار پارسى و عربى را یاد گرفت و در سن پانزده سالگى به پایه‏اى از توانایى علمى و آموزشى رسید که توانست شرح نظام نیشابورى و مطوّل تفتازانى را تدریس کند.(9)
به دلیل ذکاوتى که داشت کمتر نیاز مى‏دید به مرور درسهایى که آموخته بود بپردازد، از این جهت در اوقات فراغت خویش براى کمک به تأمین معاش خانواده تلاش کرد.(10) آن مشتاق معرفت مقدمات فقه، اصول و حکمت را در زادگاه خود از ملا محمد مهدى فرزانه قمشه‏اى (1302 - 1371 ه.ق) آموخت، نامبرده در قمشه حوزه دینى فلسفه داشت و بحث هایش از اندیشه‏هاى ملاصدرا ملهم بود و خود از دانش آموختگان مکتب میرزا نصرالله قمشه‏اى (متوفى 1324 ه.ق)، بود.(11)
میرزا مهدى جوان بر خلاف ممانعت برادر بزرگترش در صبحگاهى عزم خویش را براى مهاجرت جزم نمود و با مختصر حاضرى پیاده راه اصفهان را پیش گرفت و به شوق تحصیل در این شهر به مدرسه صدر رفت و در حجره طلبه‏هاى قمشه‏اى ساکن اصفهان مسکن گزید و در اولین روزها به محضر شیخ محمد حکیم خراسانى رفت و به مدت یک سال از پرتو اندیشه‏اش استفاضه نمود.(12)
مجلس درس آیة الله شهید سید حسن مدرس در اصفهان بزم محبت و کلاس تدریس رشادت و شجاعت بود. مرحوم مهدى الهى قمشه‏اى که از محفل گرم و با صفاى این فقیه فرزانه محظوظ بوده است مى‏گوید: وقتى صبحگاه در محضرش حاضر شده به بیانش گوش مى‏دادیم هر لحظه در وجود ما نیرویى تازه دمیده مى‏شد به نحوى که در خاتمه درس خود را یک فرد دلیر حسّ مى‏نمودیم.(13)
به رغم دشوارى‏ها و مصائب گوناگون مرحوم الهى قمشه‏اى پس از یک سال اقامت در حوزه اصفهان این دیار را به قصد مشهد مقدس ترک نمود و روح تشنه معارفش او را وادار نمود تا در جوار بارگاه ملکوتى حضرت على بن موسى الرضا(ع) اقامت گزیند تا به مدد عنایات معنوى و نورانى آن فروغ فروزان آسمان امامت در چنین ارض مقدسى به کمالات علمى و عرفانى نایل آید، گویى حکمت و دانش گوهر مفقودى بود که مى‏توانست آن را در این اقیانوس رضوى بیابد.
در هر حال این دانشور پارسا پس از طى مدارج علم و حکمت و کسب دانش قرآنى و روایى در مشهد مقدس بر آن شد تا به تهران آید و از آن جا به رى و قم و سپس عتبات عالیات رفته و به حوزه نجف اشرف برود ولى به قول خودش زمانه خیمه‏اش را در تهران زد و خاک مُلک رى دامنگیرش ساخت.
بر کرسى تدریس‏
در تهران میرزا مهدى الهى به مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى کنونى) وارد شد و در همین زمان شهید آیة الله سید حسن مدرس به عنوان تولیت این مکان مشغول تعمیرات لازم و رسیدگى به امور آن بود، آن مرحوم مى‏گوید: پس از مهاجرت به تهران در نخستین شبى که در این مدرسه بیتوته نمودم کمى بعد از اذان صبح صداى عصایى شنیدم، دیدم مُدرّس است، سلام عرض کردم، نگاهى به من کرد و فرمود: آشیخ مهدى کى آمدى؟ عرض کردم: دیروز از مشهد مقدس، فرمود: چه قصد دارى؟ گفتم: عازم نجف هستم، فرمود: ان شاء الله موفق باشى. طولى نکشید که طلاب آمدند و مدرّس درس کفایه را شروع کرد، مدتى آن‏جا ماندم و ایام اقامتم به دراز انجامید. روزى آن عالم نستوه و مبارز از من پرسید: مسافرت شما چه شد؟ عرض کردم:
چشم مسافر چو بر جمال تو افتد
عزم رحیلش بدل شود به اقامت‏
فرمودند: خوب! درس و بحث را آغاز کن. پذیرفتم و ضمن این که به درس ایشان مى‏رفتم یک درس منطقه و فلسفه را در مدرسه یاد شده شروع کردم.(14)
پس از تأسیس دانشگاه در کشور، مدرسه سپهسالار که محفل ادیبان و مجلس حکیمان بود به دانشکده معقول و منقول تبدیل گردید. مرحوم الهى قمشه‏اى ضمن تدریس منطق، حکمت و ادبیات در آن مکان، به عنوان یکى از برجسته‏ترین استادان دانشگاه تهران شناخته شد و با نوشتن کتاب «توحید هوشمندان» به دریافت درجه دکترا از این دانشکده نائل آمد. هم‏چنین به عنوان استاد زبان و ادبیات عرب در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول افاضه به مشتاقان معرفت بود.(15)
غوّاص اقیانوس معارف‏
آن پژوهشگر پارسا در منزل خود جلسه تفسیر قرآن برگزار مى‏کرد و جمعى از اهل فضل و کمال در این محفل نورانى شرکت مى‏کردند و از بحث‏هاى قرآنى و نکات تفسیرى که توسط حکیم الهى قمشه‏اى مطرح مى‏گردید استفاده مى‏نمودند از دیگر تلاش‏هاى آن مرحوم در پیشگاه قرآن، تصحیح و حاشیه نویسى بر تفسیر ابوالفتوح رازى است که طى سال‏هاى 1320 - 1322 ه.ش به اهتمام ایشان در ده جلد انتشار یافت. حواشى ارزنده‏اى که وى بر این اثر نگاشته بسیار مورد توجه اهل فن و مأخذ و مرجع محققان علوم قرآنى بوده و مى‏باشد، نامبرده در توضیحات و حاشیه نویسى‏هاى خود در مواقعى با براهین محکم و مباحث عمیق و خردمندانه به نقد مطالب و احیاناً رد برخى ادعاهاى ابوالفتوح رازى پرداخته است.(16)
از برجسته‏ترین کوشش‏هاى این محقّق وارسته بر ساحل کلام وحى، ترجمه‏اى به زبان امروزى یا خلاصة التفاسیر است که مرحوم آیة الله العظمى بروجردى که در تفسیر قرآن صاحب نظر بودند آن را ستوده‏اند.(17)
از دیگر آثار این عارف نامدار عبارتند از:
- شرح فصوص الحکم فارابى در الهیات خاص، عرفان و معرفت نفس‏
- فلسفه معلم ثانى ابونصر فارابى که همراه با کتاب توحید هوشمندان در تهران به سال 1322 ه.ش چاپ شده است.
- مشاهد العارفین فى احوال سالکین الى الله که آن را با خط خویش نگاشته و به امضاء و مهر خویش ممهور نموده است.
- رساله‏اى در فلسفه کلّى.
- رساله‏اى در سیر و سلوک.
- رساله‏اى در مراتب ادراک.
- حاشیه بر مبدأ و معاد ملاصدراى شیرازى.
- رساله‏اى در مراتب عشق.
- ترجمه مفاتیح الجنان که به کرّات و در تیراژهاى بسیار وسیع از سوى ناشرین متعدد چاپ شده است.
- دروس عرفانى از مکتب علوى که در تهران به سال 1337 ه.ش چاپ شده است.
- تصحیح دوبیتى‏هاى بابا طاهر عریان.
طبع لطیف‏
از موهبت‏هاى ارزنده حکیم الهى این است که زبان و خامه شاعران را به جهان رازها و زیبایى‏ها و عوالم اخلاص و کمال آشنا نموده و آنان را به تصویر و نمایش اسرار هوش رباى دنیاى پر رمز و راز توانایى بخشیده است تا اندوه جانکاه هستى را از چهره جان برگرفته و جهان پرجاذبه معانى را در برگزیده‏ترین مضامین منظوم که شعر نام دارد، عرضه کند، این موهبت شامل حال حکیم الهى قمشه‏اى گردید و او از سنین نوجوانى با احساسات ظریف شاعرانه انس و الفت داشت و در قلمرو شعر توانایى‏هاى خود را بروز داد و از زبان سروده‏هاى خویش گرایش‏هاى مذهبى، باورها و اندیشه‏هاى اعتقادى و عرفانى خود را مشخص کرد. رگ‏هایى از عرفان و کلام اسلامى را در اشعارش به هم آمیخته و به جهان بینى وى رنگ و بوى حکمت عملى بخشیده است. قصاید حاوى اندرز و حکمت دارد و در آنها به وفور اهل بیت(ع) را مدح نموده و یا در رثاى آنان اشعارى سروده است هم چنین برخى احادیث منقول از فروغ‏هاى امامت را در اشعار خود شرح نموده است. معارف قرآنى و حکمت‏هاى عالى و براهین فلسفى را با هم آشنایى داده و از آنها نتایج اخلاقى گرفته و اندرزهاى ارزنده‏اى با استناد بر منابع قرآنى و روایى در قالب اشعار نغز و پراحساس مطرح کرده، خواننده را موعظه مى‏نماید و نصیحت مى‏کند تا او را از خواب غفلت بیدار کند و خرد دفن شده و سرمست غبار گرفته‏اش را حیاتى معنوى بخشد.
خُلق و خوى
حکیم الهى قمشه‏اى در مسیر زندگى علمى، آموزشى و مسایل اجتماعى و فردى به خواسته‏هاى متعالى و گرایش‏هاى والا توجه داشت و بدین جهت حالاتى چون صداقت، وارستگى و زهد در اخلاق و رفتارش متجلّى بود و از طریق ارتباط با خدا، ذکر، عبادت، تهجد و خالص نمودن اعمال این خصوصیات را در خویشتن تقویت مى‏نمود، از هرگونه تعلقى که نسیان و فراموشى یاد خدا را در بر داشت اجتناب مى‏کرد و در برابر اوامر الهى و تأکیدهاى ائمه از امیال و خواسته‏هاى فردى چشم مى‏پوشید و از دام خودخواهى نفرت داشت، در سروده‏اى با نهایت فروتنى مى‏گوید:
دریغا که در دام نامم هنوز
اسیر خیالات خامم هنوز
زبعد ریاضات و درس و سلوک‏
نشد توسن نفس رامم هنوز
تن سفله طبع از تمناى شهد
کند دم به دم تلخ کامم هنوز
دل من اگر خلوت خاص هوست‏
چرا در غم خاص و عامم هنوز
قناعت در زندگى این حکیم بسیار مشهود بود، ملبسش عادى و مسکنش ساده، سقف خانه‏اش حصیر و چوب بود و فاقد برق. مى‏فرمود: برق را در پشت بام داریم و مرادش ماه و ستارگان بودند. این انسان الهى صفت که تنها حق را شایسته پرستش مى‏دید و دل در گرو و محبت اهل بیت بسته و بر ساحل قرآن و حدیث نشسته بود از مظاهر شرک و نفاق و ستم نفرتى آشکار داشت و با برخوردارى از روحیه‏اى قوى که در پرتو پارسایى و ایمان کسب کرده بود نه تنها از دستگاه ستم هراسى نداشت بلکه به طریق بیزارى خود را از ستمگران و کارگزاران آنان نشان مى‏داد. گویا زمانى وى را تهدید به زندان یا تطمیع به کمکى از سوى دستگاه رضاخان کرده بودند که آن وقت غزلى به این مطلع گفته بود:
من نه آن دیوانه عشقم که زنجیرم کنند
یا به جز در دام زلف یار تسخیرم کنند
من نه آن مرغم که صیادان عالم بافسون‏
دانه افشانند و در دامى به تزویرم کنند(18)
حضرت آیة الله حسن زاده آملى خاطر نشان نموده است: جناب استاد میرزا مهدى الهى قمشه‏اى براى ما نقل فرمود که روزى در زمان رضاخان تنى چند نزد من آمدند و گفتند: شما قصیده‏اى یا غزلى در مدح شاه سروده‏اید؟
گفتم: در این باره چیزى نگفته‏ام. از من خواستند ولى عذر آوردم نپذیرفتند و گفتند باید شعرى بسرایى، گفتم پس اجازه بدهید تا امشب غزلى بسازم و فردا به شما تقدیم کنم اگر مورد قبول افتاد فبها، فرمود: در آن شب غزلى گفتیم:
جهان کشور من، خدا شاه من‏
ندارد جز این جان آگاه من...
آنان آمدند و همین که غزل یاد شده (با مطلع فوق) را براى آنان خواندم، گفتند این که نشد، گفتم این‏ها را یاد گرفته‏ام چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم.(19)
مرحوم الهى قمشه‏اى علاقه ویژه‏اى به حضرت امام خمینى داشت و لذا همواره کسانى که به ایشان مراجعه مى‏کردند و در باب مرجعیت سؤال داشتند آن مرحوم در اختناق دهشتناک پهلوى با صراحت افراد مزبور را به تقلید از امام خمینى و پیروى از رهنمودهاى آن روح قدسى فرا مى‏خواند.(20)
سرانجام این مرد بزرگوار پس از عمرى تدریس، تحقیق و کوشش در جهت نشر فرهنگ قرآن و عترت در شب سه شنبه دوازدهم ربیع الثانى سال 1393 ه.ق (مطابق با 25 اردیبهشت سال 1352 ه.ش) از ناسوت به سوى ملکوت پر کشید فرداى آن شب بدن مطهّرش را پس از انجام تغسیل از تهران به قم انتقال داده و در وادى السلام این شهر و در جوار بارگاه مقدس حضرت فاطمه معصومه(س) در اتاق شماره 19 واقع در ضلع جنوبى وادى السلام به خاک سپردند. چون بدن آن مرحوم در قبر قرار گرفت علامه طباطبایى در کنار مزارش نشست و دستمال به دست گرفت و بسیار گریست و دو شب پس از آن در جمعى فرموده بود: در این سال، دو فرد روحانى که خیلى به معنویت آنان ایمان داشتم از دست مردم ایران گرفته شد یکى مرحوم حاج شیخ محمد تقى آملى (1304 - 1390 ه.ق) و دیگرى مرحوم الهى قمشه‏اى.(21)
پى‏نوشت‏ها: -
1 - الحیاة، محمد رضا حکیمى، محمد حکیمى، ج‏1، ص‏298.
2 - مجله پیام انقلاب، شماره مسلسل 168، ص‏32.
3 - درباره این دیار بنگرید به تاریخ شهرضا، مسیح الله جمالى، قم، اسماعیلیان، 1374 ه.ش‏
4 - مجله پیام انقلاب، همان شماره.
5 - نامه‏ها و برنامه‏ها، آیة الله حسن زاده آملى، ص‏80.
6 - مجله گوهر، سال اول، شماره‏6، تیرماه سال 1352 ه.ش، ص‏545.
7 - نغمه عشاق، الهى قمشه‏اى، ص‏367؛ نغمه حسینى، همان، ص‏215.
8 - خوشه‏ها، طیبه الهى قمشه‏اى (تربتى)، ص‏121 - 122.
9 - مجله گوهر، همان شماره.
10 - مجله پیام انقلاب، همان.
11 - تذکره شعراى معاصر اصفهان، سیدمصلح‏الدین مهدوى، ص 53.
12 - تذکره شعراى معاصر اصفهان، ص‏57.
13 - مرد روزگاران، دکتر على مدرّسى، ص‏148.
14 - مدرس مجاهدى شکست‏ناپذیر، عبدالعلى باقى، ص‏191 - 192.
15 - مجله پیام انقلاب، شماره 169.
16 - الذریعه الى تصانیف الشیعة، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج‏7، ص‏95 - 96.
17 - مجله پیام انقلاب، شماره 169، ص‏20.
18 - دیوان حکیم الهى قمشه‏اى، ص‏876.
19 - گلشن جلوه، ص‏16.
20 - همان مأخذ.
21 - نامه‏ها برنامه‏ها، ص‏89 - 88.

تبلیغات