مرواریدى که بر ساحل قرآن و عترت درخشید
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تفسیر و علوم قرآن تفسیر قرآن کلیات مفسران و تأویل گران شیعی
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی اخلاق و تعلیم و تربیت اسلامی تعلیم و تربیت اسلامی تربیت تربیت دینی الگوها و عبرتهای شخصیتی و رفتاری
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تصوف و عرفان اسلامی کلیات شخصیت ها[زندگینامه ها؛ اندیشه ها و..]
آرشیو
چکیده
متن
پارسایان دانشور پس از سپرى نمودن مراحل و مدارج کمال و سیراب شدن از چشمه معرفت در عرصه اندیشه و عمل با توضیح و تبیین حقایق قرآنى و روایى و نشر مکارم و فضائل به رشد اخلاقى و پویایى معنوى جامعه و شکوفایى درونى انسانها کمک شایان توجهى کردهاند و به رغم دشوارىهاى توان فرسا و شقاوت وافر سرمایه ارزشمند فکرى و روحى خویش را براى بارور نمودن خُلق و خوى پسندیده و صیانت از دیانت به کار گرفتهاند. گویا آنان مصداق این فرمایش امام صادق اند که فرمودهاند: «رحم الله قوماً کانوا سراجاً و مناداً کانوا دعاة الینا اعمالهم و مجهود طاقتهم»(1) یعنى خداوند رحمت واسعه خویش را نصیب افرادى مىنماید که چون چراغ فروزان و مشعل منیر راه دیگران را روشن ساختهاند و با کردار خود مردمان را به طریق ما [که راه رشد و تعالى و فضیلت است] فرا خواندهاند و با تمامى توان و نهایت کوشش و اهتمام حق را معرفى کردهاند.
حکیم میرزا مهدى الهى قمشهاى از تبار چنین فرزانگان وارستهاى است که از قلّه توحید و کوهستان ایمان جویبارهاى باصفا و چشمههاى با طراوتى را به سوى دشت تشنه انسانیت جارى ساخت تا در این مزارع بذرهاى درستى و راستى به بار نشیند. نوشتار حاضر کوشیده است در حد توان به اجمال و اختصار فرازهایى شکوهمند از زندگى علمى، اخلاقى و تحصیلى این مفسّر قرآن و مترجم حدیث را ترسیم نماید.
خاندان، خانواده و ولادت
اجداد این عارف ناشناخته از سادات بحرین بودهاند که همگى از بزرگان علم و معرفت و حافظان قرآن به شمار مىرفتهاند.(2) این کاروان پربار رهسپار ایران شده و در شهر عالم پرور قمشه(3) (واقع در 80 کیلومترى جنوب اصفهان) اقامت گزیدهاند. ظاهراً آنان در عصر اختناق نادرشاهى و براى رهایى از فشارها و شکنجههاى عوامل وى موطن خویش را ترک مىنمایند و تا مدتى سیادت خویش را پنهان مىکنند. یکى از علماى نسّابه شیراز به مرحوم الهى قمشهاى نوشته بود شجرهنامه شما در دست ماست، بیایید و بگیرید و نیز دستخطى از آن حکیم نیز بر جاى مانده که در آن سلسله شریف خاندانش را براى برادرزادهاش نگاشته که در آن آمده است: میرزا مهدى بن حاج ملا ابوالحسن بن حاج عبدالمجید بن حاج محمد رضا بن حاج عبدالملک ابن حاج شیخ جعفر السید البحرینى رحمة الله تعالى علیه(4)
علاّمه حسن زاده آملى نوشته است: «... آن بزرگوار... اصلاً از سادات بحرین و از بیت علم و عرفان بود... بارها به این بنده مىفرمود که از سادات بحرینم ولى چون در کسوت متعارف فعلى که اختصاص به شیخ دارد، شناخته شدهام از تبدیل عمامه سفید به سیاه خوددارى مىکنم...»(5) دکتر محمد انوار - از اساتید دانشگاه تهران و تربیت یافته مکتب الهى قمشهاى به این موضوع اشاره دارد.(6) حکیم الهى قمشهاى در سرودهاى این نکته را مطرح کرده است:
نیاکان بُودَم از سادات بحرین
ز حفّاظ قرآن قرّاء دفتر
زمانه خواندشان در شهر قمشه
به دور نادر آن مرد دلاور(7)
هم چنین در رؤیایى صادقه با نوید حضرت امام رضا(ع) به سیادت خود یقین حاصل کرده است.(8)
در محضر اساتید
از نخستین روزهاى کودکى، این مولود تحت فضاى پاکیزهاى که خانوادهاش با ایمان، تقوا و حسن اخلاق آن را آراسته و معطر نموده بودند به نحوى شایسته پرورش یافت و فطرت الهى و سرشت ملکوتى او به نحوى شکوهمند شکوفا گردید و زمینههاى رشد و تعالى او فراهم گشت.
حکیم الهى قمشهاى دوران صباوت را در این بیت به سر برد و در سن پنج سالگى به مکتب خانه رفت و تا هفت سالگى مقدمات ادبیات فارسى و زبان عربى را آموخت، سپس نزد پدر، اساتید و ادیبان شهرضا به پیگیرى تحصیلات و فراگیرى علوم متداول پرداخت و به رغم خردسالى به دلیل برخوردارى از هوش سرشار و استعدادى شگرف کتب مهم و دشوار پارسى و عربى را یاد گرفت و در سن پانزده سالگى به پایهاى از توانایى علمى و آموزشى رسید که توانست شرح نظام نیشابورى و مطوّل تفتازانى را تدریس کند.(9)
به دلیل ذکاوتى که داشت کمتر نیاز مىدید به مرور درسهایى که آموخته بود بپردازد، از این جهت در اوقات فراغت خویش براى کمک به تأمین معاش خانواده تلاش کرد.(10) آن مشتاق معرفت مقدمات فقه، اصول و حکمت را در زادگاه خود از ملا محمد مهدى فرزانه قمشهاى (1302 - 1371 ه.ق) آموخت، نامبرده در قمشه حوزه دینى فلسفه داشت و بحث هایش از اندیشههاى ملاصدرا ملهم بود و خود از دانش آموختگان مکتب میرزا نصرالله قمشهاى (متوفى 1324 ه.ق)، بود.(11)
میرزا مهدى جوان بر خلاف ممانعت برادر بزرگترش در صبحگاهى عزم خویش را براى مهاجرت جزم نمود و با مختصر حاضرى پیاده راه اصفهان را پیش گرفت و به شوق تحصیل در این شهر به مدرسه صدر رفت و در حجره طلبههاى قمشهاى ساکن اصفهان مسکن گزید و در اولین روزها به محضر شیخ محمد حکیم خراسانى رفت و به مدت یک سال از پرتو اندیشهاش استفاضه نمود.(12)
مجلس درس آیة الله شهید سید حسن مدرس در اصفهان بزم محبت و کلاس تدریس رشادت و شجاعت بود. مرحوم مهدى الهى قمشهاى که از محفل گرم و با صفاى این فقیه فرزانه محظوظ بوده است مىگوید: وقتى صبحگاه در محضرش حاضر شده به بیانش گوش مىدادیم هر لحظه در وجود ما نیرویى تازه دمیده مىشد به نحوى که در خاتمه درس خود را یک فرد دلیر حسّ مىنمودیم.(13)
به رغم دشوارىها و مصائب گوناگون مرحوم الهى قمشهاى پس از یک سال اقامت در حوزه اصفهان این دیار را به قصد مشهد مقدس ترک نمود و روح تشنه معارفش او را وادار نمود تا در جوار بارگاه ملکوتى حضرت على بن موسى الرضا(ع) اقامت گزیند تا به مدد عنایات معنوى و نورانى آن فروغ فروزان آسمان امامت در چنین ارض مقدسى به کمالات علمى و عرفانى نایل آید، گویى حکمت و دانش گوهر مفقودى بود که مىتوانست آن را در این اقیانوس رضوى بیابد.
در هر حال این دانشور پارسا پس از طى مدارج علم و حکمت و کسب دانش قرآنى و روایى در مشهد مقدس بر آن شد تا به تهران آید و از آن جا به رى و قم و سپس عتبات عالیات رفته و به حوزه نجف اشرف برود ولى به قول خودش زمانه خیمهاش را در تهران زد و خاک مُلک رى دامنگیرش ساخت.
بر کرسى تدریس
در تهران میرزا مهدى الهى به مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى کنونى) وارد شد و در همین زمان شهید آیة الله سید حسن مدرس به عنوان تولیت این مکان مشغول تعمیرات لازم و رسیدگى به امور آن بود، آن مرحوم مىگوید: پس از مهاجرت به تهران در نخستین شبى که در این مدرسه بیتوته نمودم کمى بعد از اذان صبح صداى عصایى شنیدم، دیدم مُدرّس است، سلام عرض کردم، نگاهى به من کرد و فرمود: آشیخ مهدى کى آمدى؟ عرض کردم: دیروز از مشهد مقدس، فرمود: چه قصد دارى؟ گفتم: عازم نجف هستم، فرمود: ان شاء الله موفق باشى. طولى نکشید که طلاب آمدند و مدرّس درس کفایه را شروع کرد، مدتى آنجا ماندم و ایام اقامتم به دراز انجامید. روزى آن عالم نستوه و مبارز از من پرسید: مسافرت شما چه شد؟ عرض کردم:
چشم مسافر چو بر جمال تو افتد
عزم رحیلش بدل شود به اقامت
فرمودند: خوب! درس و بحث را آغاز کن. پذیرفتم و ضمن این که به درس ایشان مىرفتم یک درس منطقه و فلسفه را در مدرسه یاد شده شروع کردم.(14)
پس از تأسیس دانشگاه در کشور، مدرسه سپهسالار که محفل ادیبان و مجلس حکیمان بود به دانشکده معقول و منقول تبدیل گردید. مرحوم الهى قمشهاى ضمن تدریس منطق، حکمت و ادبیات در آن مکان، به عنوان یکى از برجستهترین استادان دانشگاه تهران شناخته شد و با نوشتن کتاب «توحید هوشمندان» به دریافت درجه دکترا از این دانشکده نائل آمد. همچنین به عنوان استاد زبان و ادبیات عرب در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول افاضه به مشتاقان معرفت بود.(15)
غوّاص اقیانوس معارف
آن پژوهشگر پارسا در منزل خود جلسه تفسیر قرآن برگزار مىکرد و جمعى از اهل فضل و کمال در این محفل نورانى شرکت مىکردند و از بحثهاى قرآنى و نکات تفسیرى که توسط حکیم الهى قمشهاى مطرح مىگردید استفاده مىنمودند از دیگر تلاشهاى آن مرحوم در پیشگاه قرآن، تصحیح و حاشیه نویسى بر تفسیر ابوالفتوح رازى است که طى سالهاى 1320 - 1322 ه.ش به اهتمام ایشان در ده جلد انتشار یافت. حواشى ارزندهاى که وى بر این اثر نگاشته بسیار مورد توجه اهل فن و مأخذ و مرجع محققان علوم قرآنى بوده و مىباشد، نامبرده در توضیحات و حاشیه نویسىهاى خود در مواقعى با براهین محکم و مباحث عمیق و خردمندانه به نقد مطالب و احیاناً رد برخى ادعاهاى ابوالفتوح رازى پرداخته است.(16)
از برجستهترین کوششهاى این محقّق وارسته بر ساحل کلام وحى، ترجمهاى به زبان امروزى یا خلاصة التفاسیر است که مرحوم آیة الله العظمى بروجردى که در تفسیر قرآن صاحب نظر بودند آن را ستودهاند.(17)
از دیگر آثار این عارف نامدار عبارتند از:
- شرح فصوص الحکم فارابى در الهیات خاص، عرفان و معرفت نفس
- فلسفه معلم ثانى ابونصر فارابى که همراه با کتاب توحید هوشمندان در تهران به سال 1322 ه.ش چاپ شده است.
- مشاهد العارفین فى احوال سالکین الى الله که آن را با خط خویش نگاشته و به امضاء و مهر خویش ممهور نموده است.
- رسالهاى در فلسفه کلّى.
- رسالهاى در سیر و سلوک.
- رسالهاى در مراتب ادراک.
- حاشیه بر مبدأ و معاد ملاصدراى شیرازى.
- رسالهاى در مراتب عشق.
- ترجمه مفاتیح الجنان که به کرّات و در تیراژهاى بسیار وسیع از سوى ناشرین متعدد چاپ شده است.
- دروس عرفانى از مکتب علوى که در تهران به سال 1337 ه.ش چاپ شده است.
- تصحیح دوبیتىهاى بابا طاهر عریان.
طبع لطیف
از موهبتهاى ارزنده حکیم الهى این است که زبان و خامه شاعران را به جهان رازها و زیبایىها و عوالم اخلاص و کمال آشنا نموده و آنان را به تصویر و نمایش اسرار هوش رباى دنیاى پر رمز و راز توانایى بخشیده است تا اندوه جانکاه هستى را از چهره جان برگرفته و جهان پرجاذبه معانى را در برگزیدهترین مضامین منظوم که شعر نام دارد، عرضه کند، این موهبت شامل حال حکیم الهى قمشهاى گردید و او از سنین نوجوانى با احساسات ظریف شاعرانه انس و الفت داشت و در قلمرو شعر توانایىهاى خود را بروز داد و از زبان سرودههاى خویش گرایشهاى مذهبى، باورها و اندیشههاى اعتقادى و عرفانى خود را مشخص کرد. رگهایى از عرفان و کلام اسلامى را در اشعارش به هم آمیخته و به جهان بینى وى رنگ و بوى حکمت عملى بخشیده است. قصاید حاوى اندرز و حکمت دارد و در آنها به وفور اهل بیت(ع) را مدح نموده و یا در رثاى آنان اشعارى سروده است هم چنین برخى احادیث منقول از فروغهاى امامت را در اشعار خود شرح نموده است. معارف قرآنى و حکمتهاى عالى و براهین فلسفى را با هم آشنایى داده و از آنها نتایج اخلاقى گرفته و اندرزهاى ارزندهاى با استناد بر منابع قرآنى و روایى در قالب اشعار نغز و پراحساس مطرح کرده، خواننده را موعظه مىنماید و نصیحت مىکند تا او را از خواب غفلت بیدار کند و خرد دفن شده و سرمست غبار گرفتهاش را حیاتى معنوى بخشد.
خُلق و خوى
حکیم الهى قمشهاى در مسیر زندگى علمى، آموزشى و مسایل اجتماعى و فردى به خواستههاى متعالى و گرایشهاى والا توجه داشت و بدین جهت حالاتى چون صداقت، وارستگى و زهد در اخلاق و رفتارش متجلّى بود و از طریق ارتباط با خدا، ذکر، عبادت، تهجد و خالص نمودن اعمال این خصوصیات را در خویشتن تقویت مىنمود، از هرگونه تعلقى که نسیان و فراموشى یاد خدا را در بر داشت اجتناب مىکرد و در برابر اوامر الهى و تأکیدهاى ائمه از امیال و خواستههاى فردى چشم مىپوشید و از دام خودخواهى نفرت داشت، در سرودهاى با نهایت فروتنى مىگوید:
دریغا که در دام نامم هنوز
اسیر خیالات خامم هنوز
زبعد ریاضات و درس و سلوک
نشد توسن نفس رامم هنوز
تن سفله طبع از تمناى شهد
کند دم به دم تلخ کامم هنوز
دل من اگر خلوت خاص هوست
چرا در غم خاص و عامم هنوز
قناعت در زندگى این حکیم بسیار مشهود بود، ملبسش عادى و مسکنش ساده، سقف خانهاش حصیر و چوب بود و فاقد برق. مىفرمود: برق را در پشت بام داریم و مرادش ماه و ستارگان بودند. این انسان الهى صفت که تنها حق را شایسته پرستش مىدید و دل در گرو و محبت اهل بیت بسته و بر ساحل قرآن و حدیث نشسته بود از مظاهر شرک و نفاق و ستم نفرتى آشکار داشت و با برخوردارى از روحیهاى قوى که در پرتو پارسایى و ایمان کسب کرده بود نه تنها از دستگاه ستم هراسى نداشت بلکه به طریق بیزارى خود را از ستمگران و کارگزاران آنان نشان مىداد. گویا زمانى وى را تهدید به زندان یا تطمیع به کمکى از سوى دستگاه رضاخان کرده بودند که آن وقت غزلى به این مطلع گفته بود:
من نه آن دیوانه عشقم که زنجیرم کنند
یا به جز در دام زلف یار تسخیرم کنند
من نه آن مرغم که صیادان عالم بافسون
دانه افشانند و در دامى به تزویرم کنند(18)
حضرت آیة الله حسن زاده آملى خاطر نشان نموده است: جناب استاد میرزا مهدى الهى قمشهاى براى ما نقل فرمود که روزى در زمان رضاخان تنى چند نزد من آمدند و گفتند: شما قصیدهاى یا غزلى در مدح شاه سرودهاید؟
گفتم: در این باره چیزى نگفتهام. از من خواستند ولى عذر آوردم نپذیرفتند و گفتند باید شعرى بسرایى، گفتم پس اجازه بدهید تا امشب غزلى بسازم و فردا به شما تقدیم کنم اگر مورد قبول افتاد فبها، فرمود: در آن شب غزلى گفتیم:
جهان کشور من، خدا شاه من
ندارد جز این جان آگاه من...
آنان آمدند و همین که غزل یاد شده (با مطلع فوق) را براى آنان خواندم، گفتند این که نشد، گفتم اینها را یاد گرفتهام چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم.(19)
مرحوم الهى قمشهاى علاقه ویژهاى به حضرت امام خمینى داشت و لذا همواره کسانى که به ایشان مراجعه مىکردند و در باب مرجعیت سؤال داشتند آن مرحوم در اختناق دهشتناک پهلوى با صراحت افراد مزبور را به تقلید از امام خمینى و پیروى از رهنمودهاى آن روح قدسى فرا مىخواند.(20)
سرانجام این مرد بزرگوار پس از عمرى تدریس، تحقیق و کوشش در جهت نشر فرهنگ قرآن و عترت در شب سه شنبه دوازدهم ربیع الثانى سال 1393 ه.ق (مطابق با 25 اردیبهشت سال 1352 ه.ش) از ناسوت به سوى ملکوت پر کشید فرداى آن شب بدن مطهّرش را پس از انجام تغسیل از تهران به قم انتقال داده و در وادى السلام این شهر و در جوار بارگاه مقدس حضرت فاطمه معصومه(س) در اتاق شماره 19 واقع در ضلع جنوبى وادى السلام به خاک سپردند. چون بدن آن مرحوم در قبر قرار گرفت علامه طباطبایى در کنار مزارش نشست و دستمال به دست گرفت و بسیار گریست و دو شب پس از آن در جمعى فرموده بود: در این سال، دو فرد روحانى که خیلى به معنویت آنان ایمان داشتم از دست مردم ایران گرفته شد یکى مرحوم حاج شیخ محمد تقى آملى (1304 - 1390 ه.ق) و دیگرى مرحوم الهى قمشهاى.(21)
پىنوشتها: -
1 - الحیاة، محمد رضا حکیمى، محمد حکیمى، ج1، ص298.
2 - مجله پیام انقلاب، شماره مسلسل 168، ص32.
3 - درباره این دیار بنگرید به تاریخ شهرضا، مسیح الله جمالى، قم، اسماعیلیان، 1374 ه.ش
4 - مجله پیام انقلاب، همان شماره.
5 - نامهها و برنامهها، آیة الله حسن زاده آملى، ص80.
6 - مجله گوهر، سال اول، شماره6، تیرماه سال 1352 ه.ش، ص545.
7 - نغمه عشاق، الهى قمشهاى، ص367؛ نغمه حسینى، همان، ص215.
8 - خوشهها، طیبه الهى قمشهاى (تربتى)، ص121 - 122.
9 - مجله گوهر، همان شماره.
10 - مجله پیام انقلاب، همان.
11 - تذکره شعراى معاصر اصفهان، سیدمصلحالدین مهدوى، ص 53.
12 - تذکره شعراى معاصر اصفهان، ص57.
13 - مرد روزگاران، دکتر على مدرّسى، ص148.
14 - مدرس مجاهدى شکستناپذیر، عبدالعلى باقى، ص191 - 192.
15 - مجله پیام انقلاب، شماره 169.
16 - الذریعه الى تصانیف الشیعة، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج7، ص95 - 96.
17 - مجله پیام انقلاب، شماره 169، ص20.
18 - دیوان حکیم الهى قمشهاى، ص876.
19 - گلشن جلوه، ص16.
20 - همان مأخذ.
21 - نامهها برنامهها، ص89 - 88.
حکیم میرزا مهدى الهى قمشهاى از تبار چنین فرزانگان وارستهاى است که از قلّه توحید و کوهستان ایمان جویبارهاى باصفا و چشمههاى با طراوتى را به سوى دشت تشنه انسانیت جارى ساخت تا در این مزارع بذرهاى درستى و راستى به بار نشیند. نوشتار حاضر کوشیده است در حد توان به اجمال و اختصار فرازهایى شکوهمند از زندگى علمى، اخلاقى و تحصیلى این مفسّر قرآن و مترجم حدیث را ترسیم نماید.
خاندان، خانواده و ولادت
اجداد این عارف ناشناخته از سادات بحرین بودهاند که همگى از بزرگان علم و معرفت و حافظان قرآن به شمار مىرفتهاند.(2) این کاروان پربار رهسپار ایران شده و در شهر عالم پرور قمشه(3) (واقع در 80 کیلومترى جنوب اصفهان) اقامت گزیدهاند. ظاهراً آنان در عصر اختناق نادرشاهى و براى رهایى از فشارها و شکنجههاى عوامل وى موطن خویش را ترک مىنمایند و تا مدتى سیادت خویش را پنهان مىکنند. یکى از علماى نسّابه شیراز به مرحوم الهى قمشهاى نوشته بود شجرهنامه شما در دست ماست، بیایید و بگیرید و نیز دستخطى از آن حکیم نیز بر جاى مانده که در آن سلسله شریف خاندانش را براى برادرزادهاش نگاشته که در آن آمده است: میرزا مهدى بن حاج ملا ابوالحسن بن حاج عبدالمجید بن حاج محمد رضا بن حاج عبدالملک ابن حاج شیخ جعفر السید البحرینى رحمة الله تعالى علیه(4)
علاّمه حسن زاده آملى نوشته است: «... آن بزرگوار... اصلاً از سادات بحرین و از بیت علم و عرفان بود... بارها به این بنده مىفرمود که از سادات بحرینم ولى چون در کسوت متعارف فعلى که اختصاص به شیخ دارد، شناخته شدهام از تبدیل عمامه سفید به سیاه خوددارى مىکنم...»(5) دکتر محمد انوار - از اساتید دانشگاه تهران و تربیت یافته مکتب الهى قمشهاى به این موضوع اشاره دارد.(6) حکیم الهى قمشهاى در سرودهاى این نکته را مطرح کرده است:
نیاکان بُودَم از سادات بحرین
ز حفّاظ قرآن قرّاء دفتر
زمانه خواندشان در شهر قمشه
به دور نادر آن مرد دلاور(7)
هم چنین در رؤیایى صادقه با نوید حضرت امام رضا(ع) به سیادت خود یقین حاصل کرده است.(8)
در محضر اساتید
از نخستین روزهاى کودکى، این مولود تحت فضاى پاکیزهاى که خانوادهاش با ایمان، تقوا و حسن اخلاق آن را آراسته و معطر نموده بودند به نحوى شایسته پرورش یافت و فطرت الهى و سرشت ملکوتى او به نحوى شکوهمند شکوفا گردید و زمینههاى رشد و تعالى او فراهم گشت.
حکیم الهى قمشهاى دوران صباوت را در این بیت به سر برد و در سن پنج سالگى به مکتب خانه رفت و تا هفت سالگى مقدمات ادبیات فارسى و زبان عربى را آموخت، سپس نزد پدر، اساتید و ادیبان شهرضا به پیگیرى تحصیلات و فراگیرى علوم متداول پرداخت و به رغم خردسالى به دلیل برخوردارى از هوش سرشار و استعدادى شگرف کتب مهم و دشوار پارسى و عربى را یاد گرفت و در سن پانزده سالگى به پایهاى از توانایى علمى و آموزشى رسید که توانست شرح نظام نیشابورى و مطوّل تفتازانى را تدریس کند.(9)
به دلیل ذکاوتى که داشت کمتر نیاز مىدید به مرور درسهایى که آموخته بود بپردازد، از این جهت در اوقات فراغت خویش براى کمک به تأمین معاش خانواده تلاش کرد.(10) آن مشتاق معرفت مقدمات فقه، اصول و حکمت را در زادگاه خود از ملا محمد مهدى فرزانه قمشهاى (1302 - 1371 ه.ق) آموخت، نامبرده در قمشه حوزه دینى فلسفه داشت و بحث هایش از اندیشههاى ملاصدرا ملهم بود و خود از دانش آموختگان مکتب میرزا نصرالله قمشهاى (متوفى 1324 ه.ق)، بود.(11)
میرزا مهدى جوان بر خلاف ممانعت برادر بزرگترش در صبحگاهى عزم خویش را براى مهاجرت جزم نمود و با مختصر حاضرى پیاده راه اصفهان را پیش گرفت و به شوق تحصیل در این شهر به مدرسه صدر رفت و در حجره طلبههاى قمشهاى ساکن اصفهان مسکن گزید و در اولین روزها به محضر شیخ محمد حکیم خراسانى رفت و به مدت یک سال از پرتو اندیشهاش استفاضه نمود.(12)
مجلس درس آیة الله شهید سید حسن مدرس در اصفهان بزم محبت و کلاس تدریس رشادت و شجاعت بود. مرحوم مهدى الهى قمشهاى که از محفل گرم و با صفاى این فقیه فرزانه محظوظ بوده است مىگوید: وقتى صبحگاه در محضرش حاضر شده به بیانش گوش مىدادیم هر لحظه در وجود ما نیرویى تازه دمیده مىشد به نحوى که در خاتمه درس خود را یک فرد دلیر حسّ مىنمودیم.(13)
به رغم دشوارىها و مصائب گوناگون مرحوم الهى قمشهاى پس از یک سال اقامت در حوزه اصفهان این دیار را به قصد مشهد مقدس ترک نمود و روح تشنه معارفش او را وادار نمود تا در جوار بارگاه ملکوتى حضرت على بن موسى الرضا(ع) اقامت گزیند تا به مدد عنایات معنوى و نورانى آن فروغ فروزان آسمان امامت در چنین ارض مقدسى به کمالات علمى و عرفانى نایل آید، گویى حکمت و دانش گوهر مفقودى بود که مىتوانست آن را در این اقیانوس رضوى بیابد.
در هر حال این دانشور پارسا پس از طى مدارج علم و حکمت و کسب دانش قرآنى و روایى در مشهد مقدس بر آن شد تا به تهران آید و از آن جا به رى و قم و سپس عتبات عالیات رفته و به حوزه نجف اشرف برود ولى به قول خودش زمانه خیمهاش را در تهران زد و خاک مُلک رى دامنگیرش ساخت.
بر کرسى تدریس
در تهران میرزا مهدى الهى به مدرسه سپهسالار (شهید مطهرى کنونى) وارد شد و در همین زمان شهید آیة الله سید حسن مدرس به عنوان تولیت این مکان مشغول تعمیرات لازم و رسیدگى به امور آن بود، آن مرحوم مىگوید: پس از مهاجرت به تهران در نخستین شبى که در این مدرسه بیتوته نمودم کمى بعد از اذان صبح صداى عصایى شنیدم، دیدم مُدرّس است، سلام عرض کردم، نگاهى به من کرد و فرمود: آشیخ مهدى کى آمدى؟ عرض کردم: دیروز از مشهد مقدس، فرمود: چه قصد دارى؟ گفتم: عازم نجف هستم، فرمود: ان شاء الله موفق باشى. طولى نکشید که طلاب آمدند و مدرّس درس کفایه را شروع کرد، مدتى آنجا ماندم و ایام اقامتم به دراز انجامید. روزى آن عالم نستوه و مبارز از من پرسید: مسافرت شما چه شد؟ عرض کردم:
چشم مسافر چو بر جمال تو افتد
عزم رحیلش بدل شود به اقامت
فرمودند: خوب! درس و بحث را آغاز کن. پذیرفتم و ضمن این که به درس ایشان مىرفتم یک درس منطقه و فلسفه را در مدرسه یاد شده شروع کردم.(14)
پس از تأسیس دانشگاه در کشور، مدرسه سپهسالار که محفل ادیبان و مجلس حکیمان بود به دانشکده معقول و منقول تبدیل گردید. مرحوم الهى قمشهاى ضمن تدریس منطق، حکمت و ادبیات در آن مکان، به عنوان یکى از برجستهترین استادان دانشگاه تهران شناخته شد و با نوشتن کتاب «توحید هوشمندان» به دریافت درجه دکترا از این دانشکده نائل آمد. همچنین به عنوان استاد زبان و ادبیات عرب در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران مشغول افاضه به مشتاقان معرفت بود.(15)
غوّاص اقیانوس معارف
آن پژوهشگر پارسا در منزل خود جلسه تفسیر قرآن برگزار مىکرد و جمعى از اهل فضل و کمال در این محفل نورانى شرکت مىکردند و از بحثهاى قرآنى و نکات تفسیرى که توسط حکیم الهى قمشهاى مطرح مىگردید استفاده مىنمودند از دیگر تلاشهاى آن مرحوم در پیشگاه قرآن، تصحیح و حاشیه نویسى بر تفسیر ابوالفتوح رازى است که طى سالهاى 1320 - 1322 ه.ش به اهتمام ایشان در ده جلد انتشار یافت. حواشى ارزندهاى که وى بر این اثر نگاشته بسیار مورد توجه اهل فن و مأخذ و مرجع محققان علوم قرآنى بوده و مىباشد، نامبرده در توضیحات و حاشیه نویسىهاى خود در مواقعى با براهین محکم و مباحث عمیق و خردمندانه به نقد مطالب و احیاناً رد برخى ادعاهاى ابوالفتوح رازى پرداخته است.(16)
از برجستهترین کوششهاى این محقّق وارسته بر ساحل کلام وحى، ترجمهاى به زبان امروزى یا خلاصة التفاسیر است که مرحوم آیة الله العظمى بروجردى که در تفسیر قرآن صاحب نظر بودند آن را ستودهاند.(17)
از دیگر آثار این عارف نامدار عبارتند از:
- شرح فصوص الحکم فارابى در الهیات خاص، عرفان و معرفت نفس
- فلسفه معلم ثانى ابونصر فارابى که همراه با کتاب توحید هوشمندان در تهران به سال 1322 ه.ش چاپ شده است.
- مشاهد العارفین فى احوال سالکین الى الله که آن را با خط خویش نگاشته و به امضاء و مهر خویش ممهور نموده است.
- رسالهاى در فلسفه کلّى.
- رسالهاى در سیر و سلوک.
- رسالهاى در مراتب ادراک.
- حاشیه بر مبدأ و معاد ملاصدراى شیرازى.
- رسالهاى در مراتب عشق.
- ترجمه مفاتیح الجنان که به کرّات و در تیراژهاى بسیار وسیع از سوى ناشرین متعدد چاپ شده است.
- دروس عرفانى از مکتب علوى که در تهران به سال 1337 ه.ش چاپ شده است.
- تصحیح دوبیتىهاى بابا طاهر عریان.
طبع لطیف
از موهبتهاى ارزنده حکیم الهى این است که زبان و خامه شاعران را به جهان رازها و زیبایىها و عوالم اخلاص و کمال آشنا نموده و آنان را به تصویر و نمایش اسرار هوش رباى دنیاى پر رمز و راز توانایى بخشیده است تا اندوه جانکاه هستى را از چهره جان برگرفته و جهان پرجاذبه معانى را در برگزیدهترین مضامین منظوم که شعر نام دارد، عرضه کند، این موهبت شامل حال حکیم الهى قمشهاى گردید و او از سنین نوجوانى با احساسات ظریف شاعرانه انس و الفت داشت و در قلمرو شعر توانایىهاى خود را بروز داد و از زبان سرودههاى خویش گرایشهاى مذهبى، باورها و اندیشههاى اعتقادى و عرفانى خود را مشخص کرد. رگهایى از عرفان و کلام اسلامى را در اشعارش به هم آمیخته و به جهان بینى وى رنگ و بوى حکمت عملى بخشیده است. قصاید حاوى اندرز و حکمت دارد و در آنها به وفور اهل بیت(ع) را مدح نموده و یا در رثاى آنان اشعارى سروده است هم چنین برخى احادیث منقول از فروغهاى امامت را در اشعار خود شرح نموده است. معارف قرآنى و حکمتهاى عالى و براهین فلسفى را با هم آشنایى داده و از آنها نتایج اخلاقى گرفته و اندرزهاى ارزندهاى با استناد بر منابع قرآنى و روایى در قالب اشعار نغز و پراحساس مطرح کرده، خواننده را موعظه مىنماید و نصیحت مىکند تا او را از خواب غفلت بیدار کند و خرد دفن شده و سرمست غبار گرفتهاش را حیاتى معنوى بخشد.
خُلق و خوى
حکیم الهى قمشهاى در مسیر زندگى علمى، آموزشى و مسایل اجتماعى و فردى به خواستههاى متعالى و گرایشهاى والا توجه داشت و بدین جهت حالاتى چون صداقت، وارستگى و زهد در اخلاق و رفتارش متجلّى بود و از طریق ارتباط با خدا، ذکر، عبادت، تهجد و خالص نمودن اعمال این خصوصیات را در خویشتن تقویت مىنمود، از هرگونه تعلقى که نسیان و فراموشى یاد خدا را در بر داشت اجتناب مىکرد و در برابر اوامر الهى و تأکیدهاى ائمه از امیال و خواستههاى فردى چشم مىپوشید و از دام خودخواهى نفرت داشت، در سرودهاى با نهایت فروتنى مىگوید:
دریغا که در دام نامم هنوز
اسیر خیالات خامم هنوز
زبعد ریاضات و درس و سلوک
نشد توسن نفس رامم هنوز
تن سفله طبع از تمناى شهد
کند دم به دم تلخ کامم هنوز
دل من اگر خلوت خاص هوست
چرا در غم خاص و عامم هنوز
قناعت در زندگى این حکیم بسیار مشهود بود، ملبسش عادى و مسکنش ساده، سقف خانهاش حصیر و چوب بود و فاقد برق. مىفرمود: برق را در پشت بام داریم و مرادش ماه و ستارگان بودند. این انسان الهى صفت که تنها حق را شایسته پرستش مىدید و دل در گرو و محبت اهل بیت بسته و بر ساحل قرآن و حدیث نشسته بود از مظاهر شرک و نفاق و ستم نفرتى آشکار داشت و با برخوردارى از روحیهاى قوى که در پرتو پارسایى و ایمان کسب کرده بود نه تنها از دستگاه ستم هراسى نداشت بلکه به طریق بیزارى خود را از ستمگران و کارگزاران آنان نشان مىداد. گویا زمانى وى را تهدید به زندان یا تطمیع به کمکى از سوى دستگاه رضاخان کرده بودند که آن وقت غزلى به این مطلع گفته بود:
من نه آن دیوانه عشقم که زنجیرم کنند
یا به جز در دام زلف یار تسخیرم کنند
من نه آن مرغم که صیادان عالم بافسون
دانه افشانند و در دامى به تزویرم کنند(18)
حضرت آیة الله حسن زاده آملى خاطر نشان نموده است: جناب استاد میرزا مهدى الهى قمشهاى براى ما نقل فرمود که روزى در زمان رضاخان تنى چند نزد من آمدند و گفتند: شما قصیدهاى یا غزلى در مدح شاه سرودهاید؟
گفتم: در این باره چیزى نگفتهام. از من خواستند ولى عذر آوردم نپذیرفتند و گفتند باید شعرى بسرایى، گفتم پس اجازه بدهید تا امشب غزلى بسازم و فردا به شما تقدیم کنم اگر مورد قبول افتاد فبها، فرمود: در آن شب غزلى گفتیم:
جهان کشور من، خدا شاه من
ندارد جز این جان آگاه من...
آنان آمدند و همین که غزل یاد شده (با مطلع فوق) را براى آنان خواندم، گفتند این که نشد، گفتم اینها را یاد گرفتهام چه کنم حرف دگر یاد نداد استادم.(19)
مرحوم الهى قمشهاى علاقه ویژهاى به حضرت امام خمینى داشت و لذا همواره کسانى که به ایشان مراجعه مىکردند و در باب مرجعیت سؤال داشتند آن مرحوم در اختناق دهشتناک پهلوى با صراحت افراد مزبور را به تقلید از امام خمینى و پیروى از رهنمودهاى آن روح قدسى فرا مىخواند.(20)
سرانجام این مرد بزرگوار پس از عمرى تدریس، تحقیق و کوشش در جهت نشر فرهنگ قرآن و عترت در شب سه شنبه دوازدهم ربیع الثانى سال 1393 ه.ق (مطابق با 25 اردیبهشت سال 1352 ه.ش) از ناسوت به سوى ملکوت پر کشید فرداى آن شب بدن مطهّرش را پس از انجام تغسیل از تهران به قم انتقال داده و در وادى السلام این شهر و در جوار بارگاه مقدس حضرت فاطمه معصومه(س) در اتاق شماره 19 واقع در ضلع جنوبى وادى السلام به خاک سپردند. چون بدن آن مرحوم در قبر قرار گرفت علامه طباطبایى در کنار مزارش نشست و دستمال به دست گرفت و بسیار گریست و دو شب پس از آن در جمعى فرموده بود: در این سال، دو فرد روحانى که خیلى به معنویت آنان ایمان داشتم از دست مردم ایران گرفته شد یکى مرحوم حاج شیخ محمد تقى آملى (1304 - 1390 ه.ق) و دیگرى مرحوم الهى قمشهاى.(21)
پىنوشتها: -
1 - الحیاة، محمد رضا حکیمى، محمد حکیمى، ج1، ص298.
2 - مجله پیام انقلاب، شماره مسلسل 168، ص32.
3 - درباره این دیار بنگرید به تاریخ شهرضا، مسیح الله جمالى، قم، اسماعیلیان، 1374 ه.ش
4 - مجله پیام انقلاب، همان شماره.
5 - نامهها و برنامهها، آیة الله حسن زاده آملى، ص80.
6 - مجله گوهر، سال اول، شماره6، تیرماه سال 1352 ه.ش، ص545.
7 - نغمه عشاق، الهى قمشهاى، ص367؛ نغمه حسینى، همان، ص215.
8 - خوشهها، طیبه الهى قمشهاى (تربتى)، ص121 - 122.
9 - مجله گوهر، همان شماره.
10 - مجله پیام انقلاب، همان.
11 - تذکره شعراى معاصر اصفهان، سیدمصلحالدین مهدوى، ص 53.
12 - تذکره شعراى معاصر اصفهان، ص57.
13 - مرد روزگاران، دکتر على مدرّسى، ص148.
14 - مدرس مجاهدى شکستناپذیر، عبدالعلى باقى، ص191 - 192.
15 - مجله پیام انقلاب، شماره 169.
16 - الذریعه الى تصانیف الشیعة، شیخ آقا بزرگ تهرانى، ج7، ص95 - 96.
17 - مجله پیام انقلاب، شماره 169، ص20.
18 - دیوان حکیم الهى قمشهاى، ص876.
19 - گلشن جلوه، ص16.
20 - همان مأخذ.
21 - نامهها برنامهها، ص89 - 88.