آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

ترک امر به معروف و نهى از منکر
از دیگر عوامل مهم و کاملا موثر در تنظیم ارتباطات اجتماعى مسئله امر به معروف و نهى از منکر است که به عنوان یکى از فروع دین مبین اسلام نیز مطرح مى باشد.
شاید بتوان گفت کاربردى بودن و گستره اجتماعى این سنت الهى بیش از مواردى از قبیل: جهاد, خمس, زکات و... باشد.
على(ع) صریحا در باب فریضه امر به معروف و نهى از منکر مى فرماید:
((مردم! مثل هاى قرآن درباره کسانى که عذاب و کیفر شدند و روزهاى سخت آنان و آسیب هاى شدیدى که دیدند, در نزد شماست, پس وعده عذاب خدا را دور مپندارید و به عذر این که آگاهى ندارید خود را گرفتار نسازید و انتقام خدا را سبک و خود را از کیفر الهى ایمن مپندارید, زیرا که خداى سبحان, مردم روزگاران گذشته را از رحمت خود دور نساخت, مگر به خاطر ترک امر به معروف و نهى از منکر.
پس خدا, بى خردان را براى نافرمانى و خردمندان را براى ترک و بازداشتن دیگران از گناه لعنت کرد.))(1)
در جاى دیگر مى فرماید: ((فساد آشکار شد, نه کسى باقیمانده که کار زشت را دگرگون کند و یا از نافرمانى و معصیت بازدارد, شما با چنین وضعى مى خواهید در خانه قدس الهى و جوار رحمت پروردگارى قرار گیرید؟
و عزیزترین دوستانش باشید؟
هرگز! نمى توان خدا را نسبت به بهشت جاویدانش فریفت و جز با عبادت نمى توان رضایت او را به دست آورد, نفرین بر آنان که امر به معروف مى کنند و خود ترک مى نمایند و نهى از منکر دارند و خود مرتکب آن مى شوند.))(2)
همان طور که ذکر شد دایره عمل امر به معروف و نهى از منکر, حوزه هاى مختلف و وسیعى از جامعه را ـ چه ابعاد فردى و چه ابعاد اجتماعى ـ در بر مى گیرد; از جمله زمینه هاى اقتصادى فرهنگى, سیاسى, اخلاقى و...
متإسفانه بعضى اوقات به دلیل سطحى نگرى, دامنه وسیع این فریضه به طور ناخواسته محدود به مسایل کم اهمیت تر مى شود که خود این موضوع را مى توان نوعى منکر پنهان, نامید.
به هر حال براساس آیات و روایات متعدد, بى توجهى به موضوع امر به معروف و نهى از منکر منجر به عوارض و نابسامانى هاى اجتماعى شده که به برخى از آن ها به صورت گذرا اشاره مى کنیم:
1. کم رنگ شدن ارزش ها و نیکى ها در سطح جامعه (تغییر ارزش هاى حاکم بر یک جامعه)
2. گسترش فساد و گناه در سطوح مختلف جامعه.
3. رواج عدم مسئولیت پذیرى و بى تفاوتى نسبت به رذایل اخلاقى در گروه هاى مختلف اجتماعى به دلیل از بین رفتن قبح ذاتى و فعلى معاصى (که این نابود شدن قبح معاصى از خود معاصى و تباهى ها مخرب تر و ویران گرتر مى باشد.)
4. اختلاط حق وباطل, نیکى و بدى به دلیل تناقض به دستورات الهى با عرف مردم جامعه.
5. تسلط بدکاران و فاسقان بر جامعه.
6. عدم استجابت دعاى نیکان و پرهیزکاران جامعه (که به نوعى تمثیل سوختن تر و خشک با همدیگر را تداعى مى کند)
7. محروم شدن از نعمت هاى الهى.
ى ـ دورى از نعمت اسلام
از آنجایى که دین مبین اسلام کامل ترین و جامع ترین ادیان الهى بوده و تمامى دستورات این دین در قرآن کریم متجلى و جهت هدایت آدمیان بر پیامبر(ص) اسلام نازل گردیده ـ و بنا به تصریح خود قرآن که فرموده: ((لا رطب و لایابس الا فى کتاب مبین))(3) مسلما به راه سعادت و نجات آدمیان نیز در آن اشاره شده, لذا دورى از نعمت دین اسلام به معناى واقعى, باعث خسران و زیان زندگى انسان ها مى گردد.
خداى متعال در قرآن مى فرماید: ((و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه))(4)
امام(ع) نیز با استناد به کلام الهى مى فرماید: ((هر کس جز اسلام دینى را انتخاب کند به یقین, شقاوت او ثابت و پیوند او با خدا قطع و سقوطش سهمگین خواهد بود, سرانجامش رنج و اندوهى بى پایان و شکنجه اى پردرد مى باشد.))(5)
البته این که جامعه مسلمین در مقایسه با سایر بلاد غیر اسلامى از لحاظ پیشرفت عمومى چه جایگاهى دارد و یا چه عواملى در عقب ماندگى یا شکوفایى جامعه اسلامى (در مقاطع خاصى از تاریخ) دخیل بوده بحثى جداگانه است که در این مجال نمى گنجد اما براى آگاهى بیشتر مى توان به بخش ((علل انحطاط مسلمین)), کتاب ((اسلام و مقتضیات زمان)) شهید مطهرى مراجعه کرد.
ک ـ رهبر ناسالم
از فاکتورهاى مهم که در ارتقا یا تنزل مرتبه اجتماعى مردم یک جامعه موثر بوده و اختصاص به مسلمین ندارد, ویژگى هاى شخصیتى و کارآمدى پیشوا و مقتداى آن جامعه است. از زمان فلاسفه قدیم ـ مانند ارسطو و افلاطون ـ تا حال حاضر, علماى اجتماعى عنایت خاصى به شیوه هاى زمامدارى و شرایط داشته اند, چون قوام و بقاى حکومت ها بستگى به نوع تقابل بین رهبر و مردم دارد.
البته وجود رهبر, اگرچه واجد شرایط هم نباشد, جهت پیشگیرى از متلاشى شدن و از هم گسیختگى جامعه ضرورى است.
حضرت على(ع) با توجه به شرایط خاص و بحرانى زمان واگذارى خلافت به ایشان مى فرماید: ((سوگند به خدا! به آن چه انجام داده اید گردن مى نهم تا هنگامى که اوضاع مسلمین رو به راه باشد و از هم نپاشد و جز من بر دیگرى ستم نشود.))(6)
حضرت على(ع) به برخى از ویژگى هاى منفى رهبر جامعه ـ که باعث سقوط جامعه مى شود ـ اشاره مى فرمایند:
((... همانا شما دانستید که سزاوار نیست بخیل بر ناموس, جان, غنیمت ها و احکام مسلمین رهبرى کرده و امامت مسلمین را عهده دار شود تا در اموال آن ها حریص گردد. نادان نیز لیاقت رهبرى ندارد تا با نادانى خود مسلمانان را به گمراهى کشاند. ستم کار نیز نمى تواند رهبر مردم باشد که با ستم, حق مردم را غصب و عطاهاى آنان را قطع کند و نه کسى که در تقسیم بیت المال عدالت ندارد, زیرا در اموال و ثروت آنان حیف و میل داشته و گروهى را بر گروهى مقدم مى دارد. رشوه خوار درقضاوت هم نمى تواند امام باشد, زیرا براى داورى با رشوه گرفتن, حقوق مردم را پایمال و حق را به صاحبان آن نرساند. آن کس که سنت پیامبر(ص) را ضایع مى کند, لیاقت رهبرى ندارد, زیرا امت اسلامى را به هلاکت مى کشاند.))(7)
در جاى دیگر مى فرماید: ((آگاه باشید! به زودى پس از من به خوارى و ذلت گرفتار مى شوید و شمشیر برنده بر شما مسلط مى گردد و به استبدادى دچار خواهید شد که براى دیگر ستم گران راه و رسم حکومت قرار خواهد گرفت.))(8)
امام(ع) به طور واضح به حقوق متقابل رهبر و مردم و اثرات آن اشاره مى فرماید:
((... در میان حقوق الهى بزرگ ترین حق, حق رهبر بر مردم و حق مردم بر رهبر است, حقى که خداى سبحان بر هر دو گروه لازم کرد و آن را عامل پایدارى پیوند ملت و رهبر و عزت دین قرار داد. پس رعیت اصلاح نمى شود, جز آن که زمامداران اصلاح گردند, و زمامداران اصلاح نمى شوند جز با درست کارى رعیت. آن گاه که مردم حق رهبرى را ادا کنند و زمامدار حق مردم را بپردازد, حق در جامعه عزت مى یابد و راه هاى دین پدیدار, و نشانه هاى عدالت برقرار و سنت پیامبر(ص) پایدار گردد, پس روزگار اصلاح شود و مردم در تداوم حکومت امیدوار و دشمن در آرزوهایش مإیوس مى شود, اما اگر مردم هر حکومت چیره شوند یا زمامدار بر رعیت ستم کند, وحدت کلمه از بین مى رود, نشانه هاى ستم آشکار و نیرنگ بازى در دین فراوان مى گردد و راه گسترده سنت پیامبر(ص) متروک, هواپرستى فراوان, احکام دین تعطیل و بیمارىهاى دل فراوان گردد, مردم از این که حق بزرگى فراموش مى شود یا باطل خطرناکى در جامعه رواج مى یابد, احساس نگرانى اى نمى کنند.
پس در آن زمان نیکان خوار و بدان قدرت مند مى شوند و کیفر الهى بر بندگان بزرگ و دردناک خواهد بود.))
از دیدگاه امام (ع), عدم رعایت حقوق رهبر و مردم داراى پیامدهاى مضرى است که عبارت اند از: بى ثباتى جامعه, به وجود آمدن تبعیض هاى اجتماعى و تغییر هنجارهاى جامعه که نهایتا به استحاله فکرى ـ عقیدتى خواص و عامه مردم مى انجامد.
علاوه بر این, یک رهبر کارآمد و موفق و واجد شرایط مدیریت جامعه, باید سرپرستى گروهى از مردم را به عهده بگیرد تا آن جامعه نیز در مسیر موفقیت و سربلندى قرار گیرد.
ل ـ عدم رعایت حقوق مردم
اصولا عدم رعایت حقوق اجتماعى مردم سبب ایجاد بى عدالتى, هرج و مرج, تبعیض ودر نهایت افزایش فاصله هاى طبقاتى در جامعه مى شود که پیدایش شکاف طبقاتى آفت بسیار بزرگى جهت سست شدن پایه هاى هر حکومتى ـ چه مسلمان و چه غیر مسلمان ـ مى شود.
بحث عدم تجاوز و تعدى به حریم عمومى و خصوصى دیگران به حدى گسترده است که از دیرباز مطمح نظر اغلب فلاسفه و علماى علوم انسانى و اجتماعى بوده تا جایى که منجر به پیدایش مکتب ها و نظریات مختلفى در این باب شده است.
امام(ع) مى فرماید: ((... همانا ملت هاى پیش از شما به هلاکت رسیدند, بدان جهت که حق مردم را نپرداختند. پس دنیا را با رشوه دادن به دست آوردند و به راه باطلشان بردند و آنان هم اطاعت کردند.))(9)
وقتى رعایت قانون و گسترش قسط و عدالت در جامعه اى کم رنگ شد, وقتى اهداف و مطامع شخصى وسیله و ابزار رسیدن به اهداف را توجیه نمایند, وقتى فرهنگ رایج این است که با پول هر امرى ممکن مى شود, وقتى جمع شدن ثروت از راه هاى مشروع و غیرمشروع از هم تشخیص داده نشود, وقتى از رشوه به عنوان هبه و هدیه یاد شود, وقتى رسیدگى عادلانه اى در خصوص افزایش بى حد و حصر ثروت عده اى محدود در جامعه صورت نپذیرد, وقتى هر کس بنا به سلیقه و منافع خود حامى عدالت و قانون باشد و از رانت هاى موجود به جاى خدمت به کشور از قانون بهره بردارى شخصى شود, طبیعتا جایگاه رفیع قانون و عدالت به جاى احقاق حقوق مظلومین و مستحقین, به نوعى, ابزار دست صاحبان ثروت و قدرت مى گردد.
پر واضح است که اگر در جامعه اى که اجراى قانون, توجه به عدالت و انصاف, رسیدگى به تخلفات در سایه دستورات الهى نباشد, و آرامش و امنیت اجتماعى نیز دچار تزلزل و آسیب پذیرى شود و جامعه اى که روى آرامش نبیند, همیشه درگیر تخاصمات گروهى و اجتماعى خواهد بود.
به جاى این که از فرصت هاى موجود جهت پیشرفت و آبادانى جامعه استفاده شود, تمام وقت و هزینه عمومى; حتى خصوصى صرف امور باطل و مخرب جامعه مى گردد. تصمیم گیرندگان و نخبگان به جاى ارائه راه کارهاى جدید و مناسب جهت ارتقإ جامعه باید درگیر مسایل جزیى و بى اهمیت باندى و گروهى شوند.
م ـ فقر (اقتصادى, فرهنگى, سیاسى)
حضرت على(ع) خطاب به فرزندش محمد حنفیه مى فرماید: ((اى فرزند من از تهیدستى بر تو هراسناکم, از فقر به خدا پناه ببر که همانا فقر دین انسان را ناقص, عقل را سرگردان مى کند و عامل دشمنى است.))
البته مراد از فقر فقط جنبه اقتصادى آن نیست, بلکه در زمینه هاى مختلف مى تواند در زندگى فردى و اجتماعى افراد موثر باشد. اگر جامعه اى از لحاظ امکانات مادى و رفاهى در مضیقه باشد چه تبعات نامناسبى بر تعاملات و روابط اجتماعى ـ چه در داخل جامعه و یک ملت و چه در ارتباط با سایر ممالک دیگر ـ به بار مىآورد. مسلما وقتى کشورى داراى ذخایر مادى فراوان باشد و فرهنگ استفاده صحیح آن نیز رایج باشد به استقلال, استغنإ و عزت آن ملت کمک خواهد کرد.
با تخصیص منابع مالى مطلوب, امکان نشر اصول اعتقادى و فکرى مناسب حال افراد جامعه نیز فراهم مىآید. فقر و فلاکت از عواملى هستند که به طور واضح در نوع زندگى فردى و اجتماعى افراد دخیل است. معصومین(ع) و بزرگان دین اسلام نیز نسبت به آفات فقر توصیه هاى متعددى بیان کرده اند, از جمله: ((من لا معاد له لا معاش له)).
در هر حال تمکن مادى به اقتدار وپایدارى جوامع کمک خواهد کرد. البته داشتن ثروت هاى طبیعى وغنى و تمکن مادى یک مسإله است و استفاده مطلوب و بهینه از این گونه منابع و ذخایر, جهت پیشرفت و آبادانى یک مملکت, مسئله مهم تر دیگر است.
ن ـ از خود بیگانگى (خود فراموشى)
موضوع از خود بیگانگى یا به عبارتى فراموش کردن هویت واقعى انسان ها, در مکاتب مختلف از زوایاى گوناگون بررسى شده است, به عنوان مثال, در مارکسیسم هم به نوعى ـ البته از دید اقتصادى نیروى کار و تولید ـ به مسئله از خود بیگانگى پرداخته شده است. اما چون ما از دیدگاه اسلام ـ یا به عبارتى از منظر نهج البلاغه ـ به موضوع پرداخته ایم, بهتر است به قرآن کریم و کلام نورانى حضرت (ع) مراجعه کنیم:
((دشمن ترین آفریده ها نزد خدا دو نفرند: مردى که خدا او را به حال خود واگذاشته و از راه راست دور افتاده است که دلش شیفته بدعت و مردم را گمراه کرده و به فتنه انگیزى مى کشاند و راه رستگارى گذشتگان را گم کرده و طرفداران خود و آیندگان را گمراه ساخته بار گناه دیگران را بر دوش کشیده و گرفتار زشتى هاى خود نیز مى باشد و مردى که مجهولاتى به هم یافته و در میان انسان هاى نادان جایگاهى پیدا کرده است.))(10)
خداوند متعال نیز در قرآن صریحا مى فرماید: ((نسوا الله فنسیهم ان المنافقین هم الفاسقون))(11) (شما مومنان) مانند آنها نباشید که خدا را فراموش کردند, خدا هم نفوس آنها را از یادشان برد. آنها به حقیقت بدکاران عالمند.(12)
یکى از آفت هاى بزرگ فردى و اجتماعى فراموش کردن خود واقعى فرد یا گروه است که هر چه دامنه این فراموشى گسترده تر باشد, ضرر و زیان آن نیز بیشتر است, یعنى از خود بیگانگى یک جامعه به مراتب زیان بارتر از خود بیگانگى فرد است. عدم شناخت خود واقعى افرادیک جامعه, منجر به عدم شناخت موقعیت و وضعیت آن جامعه, هم چنین ارتباطات متقابل با جوامع و ملل دیگر مى شود. وقتى جامعه اى به نقصان یا توانمندىهاى خود به طور دقیق واقف نباشد چگونه ممکن است مسیر ترقى و پیشرفت خود را تشخیص دهد. این که در متون اسلامى خودشناسى مترادف یا مقدم بر خداشناسى شمرده مى شود. به همین دلیل است, چنان که پیامبر اکرم(ص) فرمود: ((من عرف نفسه فقد عرف ربه)).
چه خسرانى بالاتر از این که آفریدگار قادر و متعال, گروهى از انسان ها را به حال خود واگذارد تا در کفران و عصیان نعمت هاى الهى غرق شوند. حتى در برخى کتاب هاى روانشناسى در مبحث تشویق و تنبیه یادآورى شده است که یک نمونه از جدیدترین تنبیه هاى افراد تحت آموزش, رها کردن آن ها و توجه نداشتن به حال آنهاست, به طورى که نه تذکرى داده شود و نه پاداشى در نظر گرفته شود.
اصولا بریدن و جدا شدن از هویت خود نتیجه اى جز سرگردانى, بلاتکلیفى, بى هدفى و بى نظمى فکرى و اعتقادى ندارد که ـ این موارد ذکر شده ـ اگر در فرهنگ عامه یک ملتى نهادینه شود, تصور آینده مبهم و تاریک آن جامعه نیز زجرآور خواهد بود. مصادیق فراوانى از سرگذشت افراد و ملل مختلفى که خود واقعیشان یا به عبارتى بعد انسانى انسانیتشان رابه دست فراموشى سپرده و به دلیل ازدست دادن نعمت هاى الهى و فرصت هاى مغتنم, نهایتا به فلاکت و اضمحلال رسیده اند مورد اشاره مى باشد, از جمله سرگذشت عبرت انگیز قوم بنى اسرائیل که فراز و نشیب هاى فراوانى داشته است.
ص ـ دنیا پرستى
حضرت على (ع) جهت خودسازى و تزکیه افراد در فرصت هاى مختلف هشدارها, ارشادات و رهنمودهاى خود را با دلسوزى تمام بیان داشته است. آن جا که مى فرماید:
((اى مردم! همانا بر شما از دو چیز مى ترسم: هواپرستى و آرزوهاى طولانى. اما پیروى از خواهش نفس, انسان را از حق باز مى دارد و آرزوهاى طولانى آخرت را از یاد مى برد.))(13)
در جاى دیگرى نیز مى فرماید:
((همانا بسیارى از مردم دگرگون شدند و از سعادت و رستگارى بى بهره ماندند به دنیاپرستى روى آورده و از روى هواى نفس سخن گفتند... همانا بدبخت کسى است که از عقل و تجربه اى که نصیب او شده محروم بماند.))(14)
هم چنین مى فرماید: ((آگاه باشید! دنیاى حرام چونان عشوه گر هرزه اى است که تسلیم نشود و مرکب سرکشى است که فرمان نبرد, دروغ گویى خیانت کار, ناسپاسى حق نشناس, دشمنى حیله گر, پشت کننده اى سرگردان, حالاتش متزلزل, عزتش خوارى, جدش بازى و شوخى و بلنداى آن سقوط است, خانه جنگ و غارت گرى, تبه کارى و هلاکت و سرمنزل ناآرامى است.))(15)
اگر در جوامع امروزى, تمدن غرب را با بارزترین تمایل به دنیا دوستى و دنیاپرستى قلمداد کنیم شاید با اندکى تإمل و تعقل از وضعیت زمان حال کشورهاى مختلف جهان به فهم سخنان امیرالمومنین(ع) نزدیک شویم.
مى توان نظریه ((اشپنگلر)) مبنى بر این که هر تمدنى چهار مرحله: تولد, بلوغ, انحطاط و مرگ را دارد و این که غرب فعلا در مرحله انحطاط آن به سر مى برد را,(16) به نوعى موید همان کلام امام(ع) بدانیم. (البته مطالعه اوضاع کنونى جوامع نیز به اثبات نظریه ((اشپنگلر)) کمک مى کند.)
ع ـ خودخواهى و خودپسندى
حضرت على(ع) در ذم خودپسندى و خودخواهى مى فرماید:
((... در حل مشکلات به خود پناه مى برند و در مبهمات تنها به رإى خویش تکیه مى کنند, گویا هر کدام امام و راهبر خویش اند که به دست گیره هاى مطمئن و اسباب محکمى ـ که خود باور دارند ـ چنگ مى زنند))(17)
تکبر, غرور, گردنکشى, عجب, خودخواهى و خودپسندى به نوعى در یک سنخ قرار مى گیرند.
رذایلى که ریشه در نفس پرستى و تبعیت از بعد حیوانى انسان ها دارد ـ این که انسانى فقط به خود تکیه داشته باشد و از هیچ گونه خرد جمعى, مشورت, تجربه و یا دستورات متقن الهى و دینى استفاده نکند ـ راهى جز بن بست پیش روى خود ندارد. اوج خودمحورى انسان منجر به پیدایش مکتب اومانیسم گردیده که پیروان آن سعى در جهان شمول کردن آن داشتند, لکن در عمل و واقعیت نتوانست پاسخ گوى نیازها و زوایاى گوناگون زندگى انسان ها باشد و عینا مشاهده مى شود که تاریخ مصرف اصول و مبانى این مکتب گذشته است. تلاش هایى که جهت برقرارى اسلوب و اصول دهکده جهانى مى شود کاملامتناقض با نظریه ها و مکتب هایى از قبیل اصالت فرد یا اومانیسم مى باشد.
ف ـ لقمه حرام
امام(ع) در نکوهش و آگاهى به مردم عصر خود راجع به وضعیت موجود و خبر از آینده نابسامان آنها پس از توضیحات مفصلى مى فرماید:
((... سعى کنید تا شما پرچم فتنه ها و بدعت ها نباشید و آنچه را که پیوند امت اسلامى بدان استوار است و پایه هاى طاعت بر آن پایدار, بر خود لازم شمارید و در محضرخدا, ستمدیده وارد شوید, نه ستم گر.
از افتادن درون دام هاى شیطان و قرارگرفتن در وادى دشمنى ها بپرهیزید و لقمه هاى حرام به شکم خود راه ندهید...))(18)
وقتى در جامعه اى ـ خصوصا اسلامى ـ تکاثر ثروت از هر راهى مشروع شمرده شود, فرهنگ کسب درآمد زیاد, بدون سعى و تلاش و سختى کشیدن, عمومى گردد ـ برخلاف آیات و روایات متعدد ـ رباخوارى امرى مذموم به حساب نیاید, پرداخت خمس و زکات مفهوم عملى و جدى اى نداشته باشد, لقمه هاى شبهه ناک و حرام افزایش یابد, به تدریج اثرات وضعى این گونه درآمدهاى غیرحلال و غیر قانونى در تار و پود شکل گیرى اخلاق شخصیتى افراد جامعه و در نتیجه تغییرات آرام رفتار اجتماعى بروز کرده و اثرات مخرب و جبران ناپذیر آن دامن گیر عموم جامعه مى گردد.
نمونه عینى آن در واقعه عاشورا اتفاق افتاد. پس از آن همه وعظ و نصیحت امام حسین(ع) خطاب به لشکریان دشمن ـ که متإسفانه موثر واقع نشد ـ فرمود:
((شکم هاى شما از لقمه هاى حرام پر شده, لذا سخن حق را درک نمى کنید.))
بنابراین اثرات لقمه حرام طورى در تغییرات اجتماعى و چرخش هاى عقیدتى و فکرى مردم موثر است تا آن جا که تلاش ها و زحمات شخصیتى چون پیامبر اکرم(ص) و امیرالمومنین(ع) به فراموشى سپرده شده و گروه بى شمارى اصرار بر کشتن فرزند آن شخصیت بزرگ الهى داشته اند.
البته تمایل به زندگى شیطانى و غیرخدایى و سوق به حرام خوارى تبعات فراوان دیگرى از جمله: عدم استجابت دعا نیز دارد.
نتیجه گیرى:
با مطالعه و تدبر در موارد ذکر شده ـ که به عنوان عوامل بى ثباتى و انحطاط جوامع مطرح گردید ـ مى توان گفت چه بسا که هر کدام از این ویژگى ها به تنهایى نیز عاملى اثرگذار و مخرب در جهت تضعیف و تحلیل رفتن هر جامعه اى باشد. اما هر کدام داراى شدت و ضعفى هستند.
از دید فرامذهبى و کلى که به قضیه پرداخته شود به نظر مى رسد که ویژگى عدم اتحاد و همدلى مهم ترین عامل بدبختى و عقب نگه داشته شدن, تشتت آرا و تضعیف پایه هاى حکومتى یک نظام و جامعه به شمار مىآید. اما از دید اسلام و دستورات الهى اگر به موضوع پرداخته شود شاید بتوان گفت مهم ترین عامل سقوط و هلاکت جوامع همان دورى از نعمت اسلام است.
بدیهى است که سایر عوامل ذکر شده حتى نداشتن همدلى و اتحاد, اعراض از سنت نبوى(ص), مهجورى قرآن و... مجموعه اى از فاصله گرفتن و دورى از نعمت اسلام اصیل است.
اگر در همین جامعه خودمان ـ بعد از وقوع انقلاب اسلامى تاکنون ـ با بصیرت و تدبر مطالعه و ملاحظه شود کاملا تإثیر دورى یا نزدیکى به مبانى اسلام واقعى در جریانات اجتماعى را مشاهده خواهیم کرد.
حتى مى توان تک تک عوامل انحطاط و سقوط را به صورت موردى بررسى نمود و باز هم مشاهده کرد که ریشه همه آن ها همان دورى از اسلام است. (تإکید ما بر اسلام به دلیل اسلامى بودن سیستم حکومتى کشورمان مى باشد.) به عنوان مثال: در دوران هشت سال دفاع مقدس چه شور و شوقى جهت اهداى انواع کمک هاى مادى و معنوى به جبهه ها سرازیر بود; حتى برخى تمام زندگى و هستى خود را فداى دفاع از اسلام مى نمودند, اما بعد از شروع دوران سازندگى ـ و به اصطلاح آرامش بعد از جنگ ـ برخى از همان افراد کم کم با تغییر هنجارها و ارزش ها به سمت و سوى دیگرى از قبیل تجمل گرایى و مصرف گرایى متمایل شده و حتى در برخى موارد کار به جایى رسید که اصولا فلسفه جنگ و دفاع و حضور در جبهه ها نیز زیر سوال رفت.
البته این که چرا دنیاى اسلام با وجود برخوردارى بیش از یک میلیارد نفر مسلمان در سطح جهان, وضیعتى نامطلوب و زجرآور دارد, یا این که چرا در محدوده اى کوچک تر ـ مانند کشور خودمان ـ تفسیرهاى متفاوت و سلیقه اى از گوهر دین اسلام شده و هر روز گروهى گروه دیگرى را به بى دینى و نامسلمانى متهم مى کنند, شاید ریشه در عدم شناخت دقیق اصول و مبانى اسلام وقرآن دارد که متإسفانه تبعات ویران گر و مخرب آن ـ چه در سطح بین المللى وچه داخل جامعه خودمان ـ بر هیچ عقل بصیرى پوشیده نیست.
به هر حال با مطالعه تاریخى در سیر زندگى انسان ها مشاهده مى کنیم که روزگار با هیچ کس و هیچ قوم و ملتى عقد اخوت و برادرى نبسته است, و آن جا که اراده ها یکسان, همدلى و اتحاد بارز بوده و آن چه که تعیین کنده و تإثیرگذار بوده همان عزم و اراده جمعى بوده است, پیروزى و سربلندى جوامع و به تبع آن ارتقاى جمعى, حاصل شده است, اگرچه رهبرى و امامت مختص اولیاى خدا هم نباشد.
اما آن جایى که گسستگى, خودخواهى و خودمحورى در قالب بى دینى و از یاد بردن خدا و آخرت بوده ثمره اى جز فلاکت و انحطاط در بر نداشته, اگرچه معصوم(ع) در رإس حکومت باشد, که این مسإله واقعه تلخ و جبران ناپذیرى است که از وجود و برکت اولیاى الهى و معصومین(ع) ـ آن طور که شایسته باشد ـ در زمان حیات نورانیشان استفاده نشد, وگرنه وضعیت امروز مسلمین بسیار متفاوت تر از آن چیزى بود که امروزه مشاهده مى کنیم.
امید که با بهره گیرى از سیره عملى زندگانى امام على(ع) ـ که برخى رشحات آن در صحیفه گران قدر نهج البلاغه گردآورى شده ـ سعى در گسترش و استحکام بنیان هاى یک جامعه واقعا شکوفاى اسلامى ـ انسانى داشته باشیم.
پى نوشت ها:
1. دشتى, محمد ـ محمدى, سید کاظم, ترجمه نهج البلاغه, خطبه 50.
2. همان, 129.
3. قرآن کریم, انعام, آیه59.
4. آل عمران, 85.
5. ترجمه نهج البلاغه, خطبه161.
6. همان, خطبه74.
7. همان, خطبه131.
8. همان, خطبه58.
9. همان, خطبه216.
10. همان, نامه 79.
11. همان, خطبه17.
12. سوره حشر, آیه19.
13. ترجمه نهج البلاغه, ص22.
14. همان, نامه78.
15. همان, خطبه191.
16. روشه, گى ـ تغییرات اجتماعى ـ ترجمه منصور وثوقى, ص25, انتشارات نى, 1366.
17. ترجمه نهج البلاغه, ص38, خطبه88.
18. همان مإخذ, خطبه151.

تبلیغات