ویژگى هاى بى ثباتى حکومت ها از دیدگاه نهج البلاغه (1)
آرشیو
چکیده
متن
حدود بیست درصد خطبه هاى نهج البلاغه به بررسى جوامع و حکومت ها و دلایل پیشرفت یا عقب ماندگى آنها پرداخته است. از آن جایى که این ویژگى ها عوامل نابودى و سقوط یک جامعه را تبیین مى کنند, بدیهى است که عوامل مخالف آن, سبب عزت, سربلندى و کرامت آن به حساب مىآیند.
به هر حال به شرح مختصر این ویژگى ها از منظر نهج البلاغه مى پردازیم:
الف ـ نداشتن اتحاد و همدلى
شاید مهم ترین و موثرترین مشخصه یک جامعه رو به زوال مسئله عدم یکپارچگى و اتحاد در فکر و عمل در آن جامعه باشد. البته ممکن است وحدت و هماهنگى عده محدودى سبب انجام کارهاى بزرگ و مفیدى هم بشود.
((زمانى که همه خواسته ها یکى بود, قلب ها یکسان و مددکار یکدیگر و اراده ها واحد بود, جامعه نیز لباس کرامت بر تن داشت))(1) اما اگر جامعه اى تمایلى به پوشیدن لباس عزت و کرامت نداشته باشد مى بایست خود را براى شرایط دشوار و تلخ ناهمگونى و تفرقه افکنى ـ که مقدمه اى براى اضمحلال عمومى است ـ آماده نماید. از نمونه هاى عینى این مطلب, وضعیت اسفبار کشور افغانستان است. عدم یکپارچگى و هم فکرى در رفتار اجتماعى, داراى اثرات گسترده و متفاوتى است که نتیجه اى جز از هم پاشیدگى اجتماعى نخواهد داشت. امام على (علیه السلام) صریحا خطاب به مردم مى فرماید:
((ایها الناس المجتمعه ابدانهم, المختلفه اهواوهم; اى مردم بدن هایتان در کنار هم اما افکار و خواسته هاى شما پراکنده است.))(2) در جایى دیگر مى فرماید: ((و انى والله لاظن إن هولإ القوم سیدالون منکم باجتماعهم على باطلهم و تفرقکم عن حقکم; سوگند به خدا مى دانستم که مردم شام به زودى بر شما غلبه خواهند کرد, زیرا آنها در یارى کردن باطل خود, وحدت دارند و شما در دفاع از حق متفرقید. ))(3)
با توجه به کلام روشن امام (علیه السلام) مشخص مى گردد که انسجام و اتحاد ـ حتى در امور خلاف حق ـ ارزش بیشترى نسبت به تشتت آرا در پیروى از حق خواهد داشت.
ب ـ عدم تبعیت از رهبر (امام)
ویژگى دیگرى که باعث انحطاط جوامع شده ـ که به نوعى محصول نداشتن اتحاد و همدلى است ـ نافرمانى از دستورات رهبر و پیشواى یک جامعه است; خصوصا اگر رهبر برگزیده خداوند بوده ـ و به لحاظ داشتن عصمت ـ برترى خاصى بر سایر مردمان داشته باشد.
مسلم است که عدم بهره گیرى مطلوب و ناسپاسى از وجود رهبر فرزانه در هر جامعه بشرى لطمه هاى جبران ناپذیرى نصیب آن خواهد کرد. امام على(علیه السلام) در این مورد مى فرماید: ((آگاه باشید: پس از من مردى با گلوى گشاده و شکمى بزرگ بر شما مسلط خواهد شد که هرچه بیابد مى خورد... او را بکشید! ولى هرگز نمى توانید او را بکشید.))(4)
دو مطلب از کلام امام(علیه السلام) استفاده مى شود: اول این که قدرنشناسى از حاکم مصلح جامعه سبب تسلط و حکم رانى فاسقان و بدکاران مى شود. دیگر این که جامعه به سستى و بى کفایتى سوق پیدا مى کند.
معلوم است که وقتى جامعه اى لیاقت داشتن نعمت بزرگى, چون امامت حضرت على(علیه السلام) را نداشته باشند, گرفتار شخصى چون معاویه مى شوند. البته این موضوع, قانون الهى است ((ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم;(5) به درستى که خداوند سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمى دهد مگر این که آن قوم خود تغییر دهند.))
امام على(علیه السلام) از نافرمانى و سرپیچى مردم روزگار خود بارها لب به شکوه ـ و حتى نفرین گشوده است که آثار برخى نفرین هاى او در همان زمان و برخى دیگر ـ اگر با تدبر و تحقیق در احوال مردمان کوفه و بصره امروزى مطالعه شود ـ در آینده آشکار مى باشد. امام(علیه السلام) در خصوص علل نکوهش و شکست کوفیان مى فرماید: ((و لقد اصبحت الامم تخاف ظلم رعاتها و اصبحت اخاف رعیتى; هر آینه ملت هاى جهان صبح مى کنند در حالى که از ستم زمامدارانشان در ترس و وحشت اند, من صبح مى کنم در حالى که از ستم گرى پیروان خود وحشت دارم.))(6) در جاى دیگرى مى فرماید: ((اصبحت والله لا إصدق قولکم و لا اطمع فى نصرکم و لا اوعدوا العدو بکم; به خدا سوگند صبح کردم در حالى که گفتار شما را باور ندارم و به یارى شما امیدوار نیستم و دشمنان را به وسیله شما تهدید نمى کنم.))(7)
به راحتى قابل تصور است که با چنین شکنندگى و گسستگى ارتباط مردم با رهبر, سرنوشت چنین حکومت هایى به کجا مى انجامد.
با سیرى در تاریخ مربوطه فهمیده مى شود که اگر ارتباط منطقى و سالمى بین تمامى عناصر تشکیل دهنده یک حکومت یا جامعه برقرار نبوده و جامعه فاقد انسجام و هماهنگى لازم باشد, آن جامعه مسیر انحطاط و زوال را طى مى کند; اگرچه شخصیتى مانند امیرالمومنین(علیه السلام) هم حاکم آن باشد.
در جاى دیگرى به از بین رفتن وحدت اجتماعى مردم اشاره کرده و مى فرماید: ((بعد الموالاه احزابا, ما تتعلقون من الاسلام الا باسمه, و لاتعرفون من الایمان الا رسمه; پس از وحدت و برادرى به احزاب گوناگون تبدیل گشته اید, از اسلام, نام آن و از ایمان جز نشانى نمى شناسید.))(8)
با اندکى تدبر مصداق عملى کلام امام(علیه السلام) را در همین جامعه فعلى خودمان شاهد بوده و هستیم. وقوع انقلاب اسلامى ایران با رهبرى امام خمینى(ره) نشانه ارتباط صمیمى و تبعیت عمومى مردم از رهبر است که نتیجه اى جز پیروزى و عزت جامعه ندارد. امام خمینى(ره)هم وحدت کلمه را رمز پیروزى انقلاب اسلامى ایران مى دانست. مقایسه آن شور و حال و یکپارچگى مردم, با وضعیت کنونى جامعه ـ که در حال سازندگى اصلاحات مى باشد ـ براى افراد بصیر و خردمند نکات عبرت آموزى دارد.
ج ـ عدم عبرت آموزى از گذشتگان
عامل مهم دیگرى که در ذلت و عزت جوامع موثر است عدم پندگیرى از وضعیت و دگرگونى هاى زندگى گذشتگان مى باشد.
حضرت على(علیه السلام) در خطبه شانزدهم مى فرماید: ((ان من صرحت له العبر, عما بین یدیه من المثلات حجرته التقوى عن تقحم الشبهات; کسى که عبرت ها براى او آشکار شود و از عذاب آن پند گیرد, تقوا و خویشتن دارى او را از سقوط در شبهات نگه مى دارد.))(9)
امام(علیه السلام) در خطبه هاى 85, 86 و 103 هم به این مطلب اشاره نموده است; از جمله این که مى فرماید:
((ما اکثر العبر و اقل الاعتبار; عبرت ها چقدر فراوانند و عبرت پذیران چه اندک))(10)
در جاى دیگر ـ پس از یادآورى عبرت گرفتن از درس هاى روزگار ـ خطاب به مردم مى فرماید: ((اى مردم! خداوند به شما ظلم نخواهد کرد, اما هرگز شما را از آزمایش ایمن نساخت)).(11)
در ادامه و تکمیل آن مى فرماید: ((خدا هرگز جباران دنیا را درهم نشکسته مگر پس از آن که مهلت هاى لازم و نعمت هاى فراوان بخشید, و هرگز استخوان شکسته ملتى را بازسازى نفرمود, مگر پس از آزمایش ها و تحمل مشکلات. اى مردم! در سختى هایى که با آن روبه رو هستید, و مشکلاتى که پشت سر گذاشته اید درس هاى عبرت فراوان وجود دارد, نه هر که صاحب قلبى است خردمند است و نه هر دارنده گوشى شنواست, و نه هر دارنده چشمى بیناست.))(12)
در جایى دیگر مى فرماید: ((و لا نتخوف قارعه حتى تحل بنا; و نه از هیچ حادثه مهمى تا به ما فرود نیاید, مى ترسیم.))(13)
د ـ ترس از جنگ با دشمن
مسلما جماعتى که توان مقابله و رویارویى با دشمن خود نداشته باشد راهى جز تسلیم شدن در برابر خواسته هاى آنها ندارد. امام على(علیه السلام) مى فرماید: ((کسى که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند خدا لباس ذلت و خوارى بر او مى پوشاند. دچار بلا و مصیبت شده و ذلیل مى گردد, دل او در پرده گمراهى مانده و حق از او روى مى گرداند, به جهت ترک جهاد به خوارى محکوم و از عدالت محروم است. ))(14) در جاى دیگر مى فرماید: ((به خدا سوگند! شما در خانه ها فراوان و زیر پرچم هاى میدان نبرد اندکید... خدا بر پیشانى شما داغ بگذارد.))(15) در خطبه دیگرى مى فرماید: ((آیا غیرتى نیست که شما را براى جنگ با دشمن بسیج کند؟(16) به خدا سوگند هر ملتى که درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد, ذلیل خواهد شد.(17) آیا به جاى عزت و سربلندى, بدبختى و ذلت را انتخاب کرده اید؟ شما را به جهاد با دشمنانتان دعوت مى کنم. چشمانتان از ترس در کاسه مى گردد, گویا ترس از مرگ, عقل شما را ربوده و چون انسان هاى مست از خود بیگانه شده, حیران و سرگردانید... به خدا سوگند شما وسیله اى براى افروختن آتش جنگ هستید. شما را فریب مى دهند اما فریب دادن نمى دانید, سرزمین شما را پیاپى مى گیرند و شما پروا ندارید, چشم دشمن براى حمله شما خواب ندارد ولى شما در خواب غفلت به سر مى برید, به خدا سوگند! شکست براى کسانى است که دست از یارى یکدیگر مى کشند.))(18)
هـ ـ اعراض از سنت نبوى (صلى الله علیه و آله و سلم)
پس از رحلت جانکاه پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) و فتنه سقیفه بنى ساعده ـ که بر خلاف دستورات صریح قرآن و نبى اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) به وقوع پیوست ـ و دشمن تلاش بسیار زیادى جهت به فراموشى سپردن سنت نبوى انجام داد که تا حد زیادى نیز موفق بوده است .
امام على(علیه السلام) سیر حرکت جامعه اسلامى را چنین ترسیم مى نماید: ((ساع سریع نجا و طالب بطىء رجا و مقصر فى النار هوى, الیمین والشمال مضله والطریق الوسطى هى الجاده علیها باقى الکتاب و آثار النبوه و منها منفذ السنه و الیها مصیر العاقبه; برخى از مردم به سرعت به سوى حق پیش مى روند که اهل نجات اند و بعضى به کندى مى روند و امیدوارند, و برخى کوتاهى مى کنند و در آتش گرفتاراند. چپ و راست, گمراهى و راه میانه جاده مستقیم الهى است که قرآن و آثار نبوت آن را سفارش مى کند و گذرگاه ما سنت پیامبر است و سرانجام بازگشت همه بدان سراست. ))(19)
همچنین مى فرماید: ((به جانم سوگند! سرگردانى شما پس از من بیشتر خواهد شد. چرا که به حق پشت کردید و از نزدیکان پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) بریده و به بیگانه ها نزدیک شدید, آگاه باشید اگر از امام خود پیروى مى کردید, شما را به راهى هدایت مى کرد که رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) رفته بود و از اندوه بى راهه رفتن در امان بودید و بار سنگین مشکلات را از دوش خود برمى داشتید. ))(20)
و ـ رجعت به گذشته (جاهلیت)
على(علیه السلام) فرموده: ((تا آن که خدا پیامبرش را نزد خود برد, (افسوس) که گروهى به گذشته جاهلى خود برگشتند و با پیمودن راه هاى گوناگون به گمراهى رسیدند و به دوستان منحرف خود پیوستند و از دوستى با مومنان بریدند که به آن امر شده بودند و بنیان اسلامى را تغییر داده, در جاى دیگر بنا نهادند... سرانجام در سرگردانى فرو رفته و در غفلت و سستى به روش و آیین فرعونیان درآمدند, یا از همه بریده و دل به دنیا بسته یا پیوند خود را با دین گسستند.))(21)
اصولا برگشت اگر به آداب, سنن و فرهنگ انسانى صورت پذیرد مایه ترقى و پیشرفت جوامع است, اما اگر ـ مانند مردم زمان امیرالمومنین ـ بازگشت به عصر جاهلیت باشد, حاصلى جز احیاى آن آداب و رسوم غلط نخواهد داشت.
ز ـ در افتادن با حق
امام(علیه السلام) موضوع دورى از حقیقت و درگیر شدن با حق را نیز یکى از عوامل مهم تضعیف و اضمحلال جامعه مى دانند, لذا مى فرماید: ((من ابدى صفحته للحق هلک; هر کس با حق درافتاد هلاک مى گردد.))(22) در جاى دیگر مى فرماید: ((اى مردم اگر دست از یارى حق برنمى داشتید و در خوار ساختن باطل سستى نمى کردید, هیچ گاه آنان که به پاى شما نمى رسند در نابودى شما طمع نمى کردند و هیچ قدرت مندى بر شما پیروز نمى گشت, اما چونان امت بنى اسرائیل در حیرت و سرگردانى فرو رفتید.))(23)
اگر مراد از حقیقت, دین اسلام باشد خداى متعال صریحا در قرآن فرموده: ((ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم; اگر خدا را یارى کنید, خداوند هم شما را یارى مى کند و قدم هایتان را استوار مى گرداند.))(24) یعنى اگر گروهى از دین خدا دفاع کرده و در راه الهى قدم گذاردند, خداوند متعال نیز آنها را یارى مى نماید.
ح ـ شبهه افکنى و بدعت گذارى
از پیامدهاى ناگوار اعراض از سنت نبوى(صلى الله علیه و آله و سلم) که پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) به طور جدى شیوع پیدا کرد, تلاش سرسختانه دشمن در شبهه افکنى و بدعت گذارى مسایل اعتقادى مردم بود که شاید ایجاد شکاف بین مسلمانان و تقسیم آنها (به شیعه و سنى) از تلخ ترین حوادث بوده است. البته ایجاد بذر شک و تردید و تحریف اصول اعتقادى مردم تبعات گسترده تر دیگرى نیز دارد.
امام على(علیه السلام) صریحا علل پیدایش فتنه ها را برمى شمرد: ((همواره آغاز پدید آمدن فتنه ها, هواپرستى و بدعت گذارى در احکام آسمانى است, نوآورىهایى که قرآن با آن مخالف است و گروهى بر گروه دیگر سلطه و ولایت یابند که بر خلاف دین خداست. پس اگر باطل با حق مخلوط نمى شد بر طرفداران حق پوشیده نمى ماند و اگر حق از باطل جدا و خالص مى گشت زبان دشمنان قطع مى گردید, اما قسمتى از باطل را مى گیرند و به هم مىآمیزند, آن جاست که شیطان بر دوستان خود چیره مى گردد و تنها آنان که مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند یافت.))(25)
در جاى دیگر مى فرماید: ((فیا عجبا! و مالى لا اعجب; در شگفتم; چرا در شگفت نباشم؟! از خطاى گروه هاى پراکنده با دلایل مختلف که هر یک در مذهب خود دارند! نه گام بر جاى گام پیامبر مى نهند و نه از رفتار جانشین پیغمبر پیروى مى کنند نه به غیب ایمان مىآورند و نه خود را از عیب برکنار مى دارند, به شبهات عمل مى کنند و در گرداب شهوات غوطه ورند, نیکى در نظرشان همان است که مى پندارند و زشتى همان است که آنها منکرند.))(26)
همان گونه که در کلام امام(علیه السلام) اشاره شد, اثرات مخرب و شوم شبهه افکنى و رواج بدعت, تبعات گوناگونى از قبیل مخلوط شدن حق و باطل (جابه جایى حق و باطل), معرفى نیکوکار به جاى بدکار, شکسته شدن پیمان هاى الهى, انحراف و بر عکس شدن مبانى و اصول دینى و اعتقادى, خدشه دار شدن سیره و سنت واقعى پیامبراکرم(صلى الله علیه و آله و سلم), پیدایش دسته ها و گروه هاى مختلف دارد.
ط ـ کنار گذاشتن قرآن (مهجورى قرآن)
حضرت على(علیه السلام) به طور واضح وضعیت جامعه زمان خود را در صورت جدایى از حق و حقیقت در خطبه 147 بیان مى فرماید: ((همانا پس از من روزگارى بر شما فرا خواهد رسید که چیزى پنهان تر از حق و آشکارتر از باطل و فراوان تر از دروغ به خدا و پیامبرش نباشد. نزد مردم آن زمان کالایى زیان مندتر از قرآن نیست. البته اگر آن را درست بخوانند و تفسیر کنند. متاعى پرسودتر از قرآن یافت نمى شود آن گاه که آن را تحریف کنند و معانى دلخواه خود را رواج دهند. در شهرها چیزى ناشناخته تر از معروف و شناخته تر از منکر نیست. حاملان قرآن, قرآن را واگذاشته و حافظان قرآن آن را فراموش مى کنند. پس در آن روز قرآن و پیروانش از میان مردم رانده و مهجور مى گردند و هر دو غریبانه در یک راه ناشناخته سرگردانند و پناه گاهى میان مردم وجود ندارند. پس قرآن و پیروانش در میان مردمند اما گویا حضور ندارند; با مردمند ولى از آنها بریده اند, زیرا گمراهى و هدایت هرگز هماهنگ نشوند; اگرچه (27) کنار یکدیگر قرار گیرند. مردم در آن روز در جدایى و تفرقه همداستان و در اتحاد و یگانگى پراکنده اند, گویى آنان پیشواى قرآن بوده و قرآن پیشواى آنان نیست. از قرآن جز نامى نزدشان باقى نماند و آنان جز خطى از قرآن نشناسند. ))(28)
در روایات آمده است: قرآنى که در خانه اى مهجور و متروک مانده و توجهى ه آن نمى شود فرداى قیامت از صاحب آن خانه شکایت مى کند. وقتى در جامعه مسلمین استفاده از قرآن به مراسم عزادارى اموات و گذاشتن سر سفره عقد و عروسى بسنده شود و به محض شنیدن صداى قرآن یاد تشییع جنازه و گورستان در ذهن ها تداعى شود و در واقع از تدبر و تعقل و عمل به آن کاهلى شود, سرنوشت درخشانى پیش روى جامعه اسلامى نمى باشد.
حضرت در بیان ویژگى قرآن و اصحاب آن مى فرماید: ((کتاب خدا قرآن... خانه اى است که ستون هاى آن هرگز فرو نمى ریزد و صاحب عزتى است که یارانش هرگز شکست ندارند. ))(29)
با توجه به توضیحات امام(علیه السلام) راجع به استفاده ابزارى و منفعت طلبانه از قرآن, در جامعه خودمان نیز چند سالى است به لحاظ تغییرات سیاسى و اجتماعى رخ داده و شاهد پدیده هرمنوتیک (تفسیر به رإى قرآن) و سایر مبانى اصیل دینى بوده ایم که بحمدالله تا حدودى از شدت آن کاسته شده است. رواج این گونه اظهار نظرهاى غیرعملى و غیرکارشناسانه و نشر برخى شبهات اعتقادى و فکرى مى تواند یادآور وضعیت آزاردهنده جامعه زمان امیرالمومنین باشد.
ى ـ تغییر ارزش ها و هنجارهاى جامعه:
طبیعى است در جامعه اى که از فرامین الهى, دستورات قرآن و سنت نبوى (صلى الله علیه و آله و سلم) فاصله گرفته و به سمت دنیاپرستى سوق پیدا کند, به تدریج هنجارها و ارزش هاى آن جامعه نیز تغییر مى یابد. امام(علیه السلام) در این باره مى فرماید: ((اى مردم در روزگارى کینه توز و پر از ناسپاسى و کفران نعمت ها, صبح کرده ایم که نیکوکار به جاى بدکار به شمار مىآید و ستم گر بر تجاوز و سرکشى خود مى افزاید... و در این روزگاران مردم چهار گروهند: گروه اول که اگر دست به فساد نمى زنند براى این است که روحشان ناتوان و شمشیرشان کند و امکانات مالى در اختیار ندارند.
گروه دومى آنان که شمشیر کشیده و شر و فسادشان را آشکار کرده اند, لشکرهاى پیاده و سواره خود را گردآورده و خود آماده کشتار دیگرانند. دین را براى به دست آوردن مال دنیا تباه کردند که یا فرمانده گروهى شوند, یا به منبرى فرا رفته خطبه بخوانند, چه بد تجارتى!!...
گروه سوم با اعمال آخرت, دنیا مى طلبند و با اعمال دنیا در پى کسب مقام هاى معنوى آخرت نیستند, خود را کوچک و متواضع جلوه مى دهند, گام ها را ریاکارانه کوتاه برمى دارند, دامن خود را جمع کرده و خود را همانند مومنان واقعى مىآرایند, پوشش الهى را وسیله نفاق و دورویى و دنیاطلبى خود قرار مى دهند.
و گروه چهارم نیز با پستى و ذلت و فقدان امکانات از به دست آوردن قدرت محروم مانده اند که خود را به زیور قناعت آراسته و لباس زاهدان پوشیده اند. اینان هرگز, در هیچ زمانى از شب و روز از زاهدان راستین نبوده اند. در میان این گروه اندکى باقى مانده اند که یاد قیامت, چشم هایشان را بر همه چیز فرو بسته و ترس رستاخیز, اشک هایشان را جارى ساخته است, برخى از آنها از جامعه رانده شده و تنها زندگى مى کنند و برخى دیگر را ترسان و سرکوب شده یا لب فروبسته و سکوت اختیار کرده اند, بعضى مخلصانه همچنان مردم را به سوى خدا دعوت مى کنند و بعضى دیگر گریان و دردناکند که تقیه و خویشتن دارى, آنان را از چشم مردم انداخته است. ))(30)
((همانا بسیارى از مردم دگرگون شدند و از سعادت و رستگارى بى بهره ماندند و به دنیاپرستى روى آورده و از روى هواى نفس سخن گفتند.))(31)
در خطبه دیگر مى فرماید: ((.. باطل بر جاى خود استوار شد و جهل و نادانى بر مرکب ها سوار و طاغوت زمان عظمت یافته و دعوت کنندگان به حق اندک و بى مشترى خواهند شد. روزگار چونان درنده خطرناکى حمله ور شده و باطل پس از مدت ها سکوت, نعره مى کشد و مردم در شکستن قوانین خدا دست در دست هم مى گذارند و در جدا شدن از دین متحد مى گردند, در دروغ پردازى با هم دوست و در راست گویى دشمن یکدیگرند... پست فطرتان همه جا را پر مى کنند و نیکان و بزرگواران کمیاب مى شوند مردم آن روزگار چون گرگان, و پادشاهان چون درندگان, تهیدستان طعمه آنان و مستمندان چونان مردگان خواهند بود. راستى از میانشان رخت برمى بندد و دروغ فراوان مى شود, با زبان تظاهر به دوستى دارند, اما در دل دشمن هستند, به گناه افتخار مى کنند و از پاکدامنى به شگفت مىآیند و اسلام را چون پوستینى واژگونه مى پوشند.))(32)
((مردم! گویا به خیانت و کینه ورزى اتفاق دارید و در رفتار ریاکارانه به گیاهان روئیده از سرگین مى مانید, در دوستى با آرزوها به وحدت رسیدید و در جمع آورى ثروت به دشمنى پرداختید, شیطان شما را در سرگردانى افکنده و غرور شما را به هلاکت مى کشاند, براى خود و شما از خدا یارى مى طلبم.))(33)
((بدانید که همانا شما در روزگارى هستید که گوینده حق اندک, و زبان از راست گویى عاجز و حق طلبان بى ارزشند, مردم گرفتار گناه و به سازش کارى همداستانند. جوانشان بداخلاق و پیرانشان گنه کار و عالمشان دور و نزدیکانشان سود جویند, نه خردسالانشان بزرگان را حرمت مى نهند و نه توانگرانشان دست مستمندان را مى گیرند. ))(34)
بد نیست در این جا یادى از هنجارها و ارزش هاى والاى جامعه خودمان در اوایل پیروزى انقلاب و دوران دفاع مقدس و مقایسه اى با وضعیت فعلى جامعه مان, بکنیم. به عنوان مثال, اگر زمان جنگ براى مبارزه با دشمن واقعى و حضور در جبهه ها برخى جوان هاى ما شناسنامه هاى خود را دست کارى مى کردند تا سنشان را بزرگ تر نشان دهند, پس از گذشت ده سال از همان جنگ برخى از جوان ها و خانواده هایشان حاضر مى شوند به هر قیمتى دوران سربازى فرزندانشان را در زمان صلح خریدارى کنند تا مبادا اندکى سختى زندگى (البته اگر سختى اى در بین باشد) به جوانانشان آسیب برساند. مسلما در جامعه اى که راستى جاى خود را به دروغ, صداقت و اخلاص جاى خود را به تظاهر و ریاکارى, دعوت به خیر جاى خود را به گسترش فساد و تباهى و دورى از حق (نیکى ها و فضیلت ها) جاى خود را به بدىها و رذیلت ها بسپارد, آیا جز آینده اى مبهم و تاریک مى توان انتظار دیگرى داشت؟!
پى نوشت ها:
1. دشتى, محمد, محمدى سید کاظم, ترجمه نهج البلاغه, ص116, انتشارات مشهور (قم) چاپ اول, 1380 خطبه192.
2. همان مإخذ, خطبه 29.
3. همان, خطبه 25.
4. همان, خطبه 57.
5. رعد, 11.
6. دشتى, ترجمه نهج البلاغه, ص47, خطبه97.
7. همان مإخذ, خطبه 29.
8. همان, خطبه192.
9. همان, خطبه16.
10. همان, حکمت 297.
11. همان, خطبه103.
12. همان, خطبه88.
13. همان, خطبه32.
14. همان, خطبه27.
15. همان, خطبه69.
16. همان, خطبه31.
17. همان, خطبه27.
18. همان, خطبه34.
19. همان, خطبه16.
20. همان, خطبه16.
21. همان, خطبه151.
22. همان, خطبه16.
23. همان, خطبه166.
24. محمد(ص), آیه7.
25. دشتى, خطبه50.
26. همان مإخذ, خطبه 88.
27. همان, خطبه 147.
28. همان, خطبه 133.
29. همان, خطبه 32.
30. همان, نامه 78.
31. همان, خطبه 108.
32. همان, خطبه 133.
33. همان, خطبه 233.
34. همان, خطبه 50.
به هر حال به شرح مختصر این ویژگى ها از منظر نهج البلاغه مى پردازیم:
الف ـ نداشتن اتحاد و همدلى
شاید مهم ترین و موثرترین مشخصه یک جامعه رو به زوال مسئله عدم یکپارچگى و اتحاد در فکر و عمل در آن جامعه باشد. البته ممکن است وحدت و هماهنگى عده محدودى سبب انجام کارهاى بزرگ و مفیدى هم بشود.
((زمانى که همه خواسته ها یکى بود, قلب ها یکسان و مددکار یکدیگر و اراده ها واحد بود, جامعه نیز لباس کرامت بر تن داشت))(1) اما اگر جامعه اى تمایلى به پوشیدن لباس عزت و کرامت نداشته باشد مى بایست خود را براى شرایط دشوار و تلخ ناهمگونى و تفرقه افکنى ـ که مقدمه اى براى اضمحلال عمومى است ـ آماده نماید. از نمونه هاى عینى این مطلب, وضعیت اسفبار کشور افغانستان است. عدم یکپارچگى و هم فکرى در رفتار اجتماعى, داراى اثرات گسترده و متفاوتى است که نتیجه اى جز از هم پاشیدگى اجتماعى نخواهد داشت. امام على (علیه السلام) صریحا خطاب به مردم مى فرماید:
((ایها الناس المجتمعه ابدانهم, المختلفه اهواوهم; اى مردم بدن هایتان در کنار هم اما افکار و خواسته هاى شما پراکنده است.))(2) در جایى دیگر مى فرماید: ((و انى والله لاظن إن هولإ القوم سیدالون منکم باجتماعهم على باطلهم و تفرقکم عن حقکم; سوگند به خدا مى دانستم که مردم شام به زودى بر شما غلبه خواهند کرد, زیرا آنها در یارى کردن باطل خود, وحدت دارند و شما در دفاع از حق متفرقید. ))(3)
با توجه به کلام روشن امام (علیه السلام) مشخص مى گردد که انسجام و اتحاد ـ حتى در امور خلاف حق ـ ارزش بیشترى نسبت به تشتت آرا در پیروى از حق خواهد داشت.
ب ـ عدم تبعیت از رهبر (امام)
ویژگى دیگرى که باعث انحطاط جوامع شده ـ که به نوعى محصول نداشتن اتحاد و همدلى است ـ نافرمانى از دستورات رهبر و پیشواى یک جامعه است; خصوصا اگر رهبر برگزیده خداوند بوده ـ و به لحاظ داشتن عصمت ـ برترى خاصى بر سایر مردمان داشته باشد.
مسلم است که عدم بهره گیرى مطلوب و ناسپاسى از وجود رهبر فرزانه در هر جامعه بشرى لطمه هاى جبران ناپذیرى نصیب آن خواهد کرد. امام على(علیه السلام) در این مورد مى فرماید: ((آگاه باشید: پس از من مردى با گلوى گشاده و شکمى بزرگ بر شما مسلط خواهد شد که هرچه بیابد مى خورد... او را بکشید! ولى هرگز نمى توانید او را بکشید.))(4)
دو مطلب از کلام امام(علیه السلام) استفاده مى شود: اول این که قدرنشناسى از حاکم مصلح جامعه سبب تسلط و حکم رانى فاسقان و بدکاران مى شود. دیگر این که جامعه به سستى و بى کفایتى سوق پیدا مى کند.
معلوم است که وقتى جامعه اى لیاقت داشتن نعمت بزرگى, چون امامت حضرت على(علیه السلام) را نداشته باشند, گرفتار شخصى چون معاویه مى شوند. البته این موضوع, قانون الهى است ((ان الله لایغیر ما بقوم حتى یغیروا ما بانفسهم;(5) به درستى که خداوند سرنوشت هیچ قومى را تغییر نمى دهد مگر این که آن قوم خود تغییر دهند.))
امام على(علیه السلام) از نافرمانى و سرپیچى مردم روزگار خود بارها لب به شکوه ـ و حتى نفرین گشوده است که آثار برخى نفرین هاى او در همان زمان و برخى دیگر ـ اگر با تدبر و تحقیق در احوال مردمان کوفه و بصره امروزى مطالعه شود ـ در آینده آشکار مى باشد. امام(علیه السلام) در خصوص علل نکوهش و شکست کوفیان مى فرماید: ((و لقد اصبحت الامم تخاف ظلم رعاتها و اصبحت اخاف رعیتى; هر آینه ملت هاى جهان صبح مى کنند در حالى که از ستم زمامدارانشان در ترس و وحشت اند, من صبح مى کنم در حالى که از ستم گرى پیروان خود وحشت دارم.))(6) در جاى دیگرى مى فرماید: ((اصبحت والله لا إصدق قولکم و لا اطمع فى نصرکم و لا اوعدوا العدو بکم; به خدا سوگند صبح کردم در حالى که گفتار شما را باور ندارم و به یارى شما امیدوار نیستم و دشمنان را به وسیله شما تهدید نمى کنم.))(7)
به راحتى قابل تصور است که با چنین شکنندگى و گسستگى ارتباط مردم با رهبر, سرنوشت چنین حکومت هایى به کجا مى انجامد.
با سیرى در تاریخ مربوطه فهمیده مى شود که اگر ارتباط منطقى و سالمى بین تمامى عناصر تشکیل دهنده یک حکومت یا جامعه برقرار نبوده و جامعه فاقد انسجام و هماهنگى لازم باشد, آن جامعه مسیر انحطاط و زوال را طى مى کند; اگرچه شخصیتى مانند امیرالمومنین(علیه السلام) هم حاکم آن باشد.
در جاى دیگرى به از بین رفتن وحدت اجتماعى مردم اشاره کرده و مى فرماید: ((بعد الموالاه احزابا, ما تتعلقون من الاسلام الا باسمه, و لاتعرفون من الایمان الا رسمه; پس از وحدت و برادرى به احزاب گوناگون تبدیل گشته اید, از اسلام, نام آن و از ایمان جز نشانى نمى شناسید.))(8)
با اندکى تدبر مصداق عملى کلام امام(علیه السلام) را در همین جامعه فعلى خودمان شاهد بوده و هستیم. وقوع انقلاب اسلامى ایران با رهبرى امام خمینى(ره) نشانه ارتباط صمیمى و تبعیت عمومى مردم از رهبر است که نتیجه اى جز پیروزى و عزت جامعه ندارد. امام خمینى(ره)هم وحدت کلمه را رمز پیروزى انقلاب اسلامى ایران مى دانست. مقایسه آن شور و حال و یکپارچگى مردم, با وضعیت کنونى جامعه ـ که در حال سازندگى اصلاحات مى باشد ـ براى افراد بصیر و خردمند نکات عبرت آموزى دارد.
ج ـ عدم عبرت آموزى از گذشتگان
عامل مهم دیگرى که در ذلت و عزت جوامع موثر است عدم پندگیرى از وضعیت و دگرگونى هاى زندگى گذشتگان مى باشد.
حضرت على(علیه السلام) در خطبه شانزدهم مى فرماید: ((ان من صرحت له العبر, عما بین یدیه من المثلات حجرته التقوى عن تقحم الشبهات; کسى که عبرت ها براى او آشکار شود و از عذاب آن پند گیرد, تقوا و خویشتن دارى او را از سقوط در شبهات نگه مى دارد.))(9)
امام(علیه السلام) در خطبه هاى 85, 86 و 103 هم به این مطلب اشاره نموده است; از جمله این که مى فرماید:
((ما اکثر العبر و اقل الاعتبار; عبرت ها چقدر فراوانند و عبرت پذیران چه اندک))(10)
در جاى دیگر ـ پس از یادآورى عبرت گرفتن از درس هاى روزگار ـ خطاب به مردم مى فرماید: ((اى مردم! خداوند به شما ظلم نخواهد کرد, اما هرگز شما را از آزمایش ایمن نساخت)).(11)
در ادامه و تکمیل آن مى فرماید: ((خدا هرگز جباران دنیا را درهم نشکسته مگر پس از آن که مهلت هاى لازم و نعمت هاى فراوان بخشید, و هرگز استخوان شکسته ملتى را بازسازى نفرمود, مگر پس از آزمایش ها و تحمل مشکلات. اى مردم! در سختى هایى که با آن روبه رو هستید, و مشکلاتى که پشت سر گذاشته اید درس هاى عبرت فراوان وجود دارد, نه هر که صاحب قلبى است خردمند است و نه هر دارنده گوشى شنواست, و نه هر دارنده چشمى بیناست.))(12)
در جایى دیگر مى فرماید: ((و لا نتخوف قارعه حتى تحل بنا; و نه از هیچ حادثه مهمى تا به ما فرود نیاید, مى ترسیم.))(13)
د ـ ترس از جنگ با دشمن
مسلما جماعتى که توان مقابله و رویارویى با دشمن خود نداشته باشد راهى جز تسلیم شدن در برابر خواسته هاى آنها ندارد. امام على(علیه السلام) مى فرماید: ((کسى که جهاد را ناخوشایند دانسته و ترک کند خدا لباس ذلت و خوارى بر او مى پوشاند. دچار بلا و مصیبت شده و ذلیل مى گردد, دل او در پرده گمراهى مانده و حق از او روى مى گرداند, به جهت ترک جهاد به خوارى محکوم و از عدالت محروم است. ))(14) در جاى دیگر مى فرماید: ((به خدا سوگند! شما در خانه ها فراوان و زیر پرچم هاى میدان نبرد اندکید... خدا بر پیشانى شما داغ بگذارد.))(15) در خطبه دیگرى مى فرماید: ((آیا غیرتى نیست که شما را براى جنگ با دشمن بسیج کند؟(16) به خدا سوگند هر ملتى که درون خانه خود مورد هجوم قرار گیرد, ذلیل خواهد شد.(17) آیا به جاى عزت و سربلندى, بدبختى و ذلت را انتخاب کرده اید؟ شما را به جهاد با دشمنانتان دعوت مى کنم. چشمانتان از ترس در کاسه مى گردد, گویا ترس از مرگ, عقل شما را ربوده و چون انسان هاى مست از خود بیگانه شده, حیران و سرگردانید... به خدا سوگند شما وسیله اى براى افروختن آتش جنگ هستید. شما را فریب مى دهند اما فریب دادن نمى دانید, سرزمین شما را پیاپى مى گیرند و شما پروا ندارید, چشم دشمن براى حمله شما خواب ندارد ولى شما در خواب غفلت به سر مى برید, به خدا سوگند! شکست براى کسانى است که دست از یارى یکدیگر مى کشند.))(18)
هـ ـ اعراض از سنت نبوى (صلى الله علیه و آله و سلم)
پس از رحلت جانکاه پیامبر اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) و فتنه سقیفه بنى ساعده ـ که بر خلاف دستورات صریح قرآن و نبى اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) به وقوع پیوست ـ و دشمن تلاش بسیار زیادى جهت به فراموشى سپردن سنت نبوى انجام داد که تا حد زیادى نیز موفق بوده است .
امام على(علیه السلام) سیر حرکت جامعه اسلامى را چنین ترسیم مى نماید: ((ساع سریع نجا و طالب بطىء رجا و مقصر فى النار هوى, الیمین والشمال مضله والطریق الوسطى هى الجاده علیها باقى الکتاب و آثار النبوه و منها منفذ السنه و الیها مصیر العاقبه; برخى از مردم به سرعت به سوى حق پیش مى روند که اهل نجات اند و بعضى به کندى مى روند و امیدوارند, و برخى کوتاهى مى کنند و در آتش گرفتاراند. چپ و راست, گمراهى و راه میانه جاده مستقیم الهى است که قرآن و آثار نبوت آن را سفارش مى کند و گذرگاه ما سنت پیامبر است و سرانجام بازگشت همه بدان سراست. ))(19)
همچنین مى فرماید: ((به جانم سوگند! سرگردانى شما پس از من بیشتر خواهد شد. چرا که به حق پشت کردید و از نزدیکان پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) بریده و به بیگانه ها نزدیک شدید, آگاه باشید اگر از امام خود پیروى مى کردید, شما را به راهى هدایت مى کرد که رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) رفته بود و از اندوه بى راهه رفتن در امان بودید و بار سنگین مشکلات را از دوش خود برمى داشتید. ))(20)
و ـ رجعت به گذشته (جاهلیت)
على(علیه السلام) فرموده: ((تا آن که خدا پیامبرش را نزد خود برد, (افسوس) که گروهى به گذشته جاهلى خود برگشتند و با پیمودن راه هاى گوناگون به گمراهى رسیدند و به دوستان منحرف خود پیوستند و از دوستى با مومنان بریدند که به آن امر شده بودند و بنیان اسلامى را تغییر داده, در جاى دیگر بنا نهادند... سرانجام در سرگردانى فرو رفته و در غفلت و سستى به روش و آیین فرعونیان درآمدند, یا از همه بریده و دل به دنیا بسته یا پیوند خود را با دین گسستند.))(21)
اصولا برگشت اگر به آداب, سنن و فرهنگ انسانى صورت پذیرد مایه ترقى و پیشرفت جوامع است, اما اگر ـ مانند مردم زمان امیرالمومنین ـ بازگشت به عصر جاهلیت باشد, حاصلى جز احیاى آن آداب و رسوم غلط نخواهد داشت.
ز ـ در افتادن با حق
امام(علیه السلام) موضوع دورى از حقیقت و درگیر شدن با حق را نیز یکى از عوامل مهم تضعیف و اضمحلال جامعه مى دانند, لذا مى فرماید: ((من ابدى صفحته للحق هلک; هر کس با حق درافتاد هلاک مى گردد.))(22) در جاى دیگر مى فرماید: ((اى مردم اگر دست از یارى حق برنمى داشتید و در خوار ساختن باطل سستى نمى کردید, هیچ گاه آنان که به پاى شما نمى رسند در نابودى شما طمع نمى کردند و هیچ قدرت مندى بر شما پیروز نمى گشت, اما چونان امت بنى اسرائیل در حیرت و سرگردانى فرو رفتید.))(23)
اگر مراد از حقیقت, دین اسلام باشد خداى متعال صریحا در قرآن فرموده: ((ان تنصروا الله ینصرکم و یثبت اقدامکم; اگر خدا را یارى کنید, خداوند هم شما را یارى مى کند و قدم هایتان را استوار مى گرداند.))(24) یعنى اگر گروهى از دین خدا دفاع کرده و در راه الهى قدم گذاردند, خداوند متعال نیز آنها را یارى مى نماید.
ح ـ شبهه افکنى و بدعت گذارى
از پیامدهاى ناگوار اعراض از سنت نبوى(صلى الله علیه و آله و سلم) که پس از رحلت پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) به طور جدى شیوع پیدا کرد, تلاش سرسختانه دشمن در شبهه افکنى و بدعت گذارى مسایل اعتقادى مردم بود که شاید ایجاد شکاف بین مسلمانان و تقسیم آنها (به شیعه و سنى) از تلخ ترین حوادث بوده است. البته ایجاد بذر شک و تردید و تحریف اصول اعتقادى مردم تبعات گسترده تر دیگرى نیز دارد.
امام على(علیه السلام) صریحا علل پیدایش فتنه ها را برمى شمرد: ((همواره آغاز پدید آمدن فتنه ها, هواپرستى و بدعت گذارى در احکام آسمانى است, نوآورىهایى که قرآن با آن مخالف است و گروهى بر گروه دیگر سلطه و ولایت یابند که بر خلاف دین خداست. پس اگر باطل با حق مخلوط نمى شد بر طرفداران حق پوشیده نمى ماند و اگر حق از باطل جدا و خالص مى گشت زبان دشمنان قطع مى گردید, اما قسمتى از باطل را مى گیرند و به هم مىآمیزند, آن جاست که شیطان بر دوستان خود چیره مى گردد و تنها آنان که مشمول لطف و رحمت پروردگارند نجات خواهند یافت.))(25)
در جاى دیگر مى فرماید: ((فیا عجبا! و مالى لا اعجب; در شگفتم; چرا در شگفت نباشم؟! از خطاى گروه هاى پراکنده با دلایل مختلف که هر یک در مذهب خود دارند! نه گام بر جاى گام پیامبر مى نهند و نه از رفتار جانشین پیغمبر پیروى مى کنند نه به غیب ایمان مىآورند و نه خود را از عیب برکنار مى دارند, به شبهات عمل مى کنند و در گرداب شهوات غوطه ورند, نیکى در نظرشان همان است که مى پندارند و زشتى همان است که آنها منکرند.))(26)
همان گونه که در کلام امام(علیه السلام) اشاره شد, اثرات مخرب و شوم شبهه افکنى و رواج بدعت, تبعات گوناگونى از قبیل مخلوط شدن حق و باطل (جابه جایى حق و باطل), معرفى نیکوکار به جاى بدکار, شکسته شدن پیمان هاى الهى, انحراف و بر عکس شدن مبانى و اصول دینى و اعتقادى, خدشه دار شدن سیره و سنت واقعى پیامبراکرم(صلى الله علیه و آله و سلم), پیدایش دسته ها و گروه هاى مختلف دارد.
ط ـ کنار گذاشتن قرآن (مهجورى قرآن)
حضرت على(علیه السلام) به طور واضح وضعیت جامعه زمان خود را در صورت جدایى از حق و حقیقت در خطبه 147 بیان مى فرماید: ((همانا پس از من روزگارى بر شما فرا خواهد رسید که چیزى پنهان تر از حق و آشکارتر از باطل و فراوان تر از دروغ به خدا و پیامبرش نباشد. نزد مردم آن زمان کالایى زیان مندتر از قرآن نیست. البته اگر آن را درست بخوانند و تفسیر کنند. متاعى پرسودتر از قرآن یافت نمى شود آن گاه که آن را تحریف کنند و معانى دلخواه خود را رواج دهند. در شهرها چیزى ناشناخته تر از معروف و شناخته تر از منکر نیست. حاملان قرآن, قرآن را واگذاشته و حافظان قرآن آن را فراموش مى کنند. پس در آن روز قرآن و پیروانش از میان مردم رانده و مهجور مى گردند و هر دو غریبانه در یک راه ناشناخته سرگردانند و پناه گاهى میان مردم وجود ندارند. پس قرآن و پیروانش در میان مردمند اما گویا حضور ندارند; با مردمند ولى از آنها بریده اند, زیرا گمراهى و هدایت هرگز هماهنگ نشوند; اگرچه (27) کنار یکدیگر قرار گیرند. مردم در آن روز در جدایى و تفرقه همداستان و در اتحاد و یگانگى پراکنده اند, گویى آنان پیشواى قرآن بوده و قرآن پیشواى آنان نیست. از قرآن جز نامى نزدشان باقى نماند و آنان جز خطى از قرآن نشناسند. ))(28)
در روایات آمده است: قرآنى که در خانه اى مهجور و متروک مانده و توجهى ه آن نمى شود فرداى قیامت از صاحب آن خانه شکایت مى کند. وقتى در جامعه مسلمین استفاده از قرآن به مراسم عزادارى اموات و گذاشتن سر سفره عقد و عروسى بسنده شود و به محض شنیدن صداى قرآن یاد تشییع جنازه و گورستان در ذهن ها تداعى شود و در واقع از تدبر و تعقل و عمل به آن کاهلى شود, سرنوشت درخشانى پیش روى جامعه اسلامى نمى باشد.
حضرت در بیان ویژگى قرآن و اصحاب آن مى فرماید: ((کتاب خدا قرآن... خانه اى است که ستون هاى آن هرگز فرو نمى ریزد و صاحب عزتى است که یارانش هرگز شکست ندارند. ))(29)
با توجه به توضیحات امام(علیه السلام) راجع به استفاده ابزارى و منفعت طلبانه از قرآن, در جامعه خودمان نیز چند سالى است به لحاظ تغییرات سیاسى و اجتماعى رخ داده و شاهد پدیده هرمنوتیک (تفسیر به رإى قرآن) و سایر مبانى اصیل دینى بوده ایم که بحمدالله تا حدودى از شدت آن کاسته شده است. رواج این گونه اظهار نظرهاى غیرعملى و غیرکارشناسانه و نشر برخى شبهات اعتقادى و فکرى مى تواند یادآور وضعیت آزاردهنده جامعه زمان امیرالمومنین باشد.
ى ـ تغییر ارزش ها و هنجارهاى جامعه:
طبیعى است در جامعه اى که از فرامین الهى, دستورات قرآن و سنت نبوى (صلى الله علیه و آله و سلم) فاصله گرفته و به سمت دنیاپرستى سوق پیدا کند, به تدریج هنجارها و ارزش هاى آن جامعه نیز تغییر مى یابد. امام(علیه السلام) در این باره مى فرماید: ((اى مردم در روزگارى کینه توز و پر از ناسپاسى و کفران نعمت ها, صبح کرده ایم که نیکوکار به جاى بدکار به شمار مىآید و ستم گر بر تجاوز و سرکشى خود مى افزاید... و در این روزگاران مردم چهار گروهند: گروه اول که اگر دست به فساد نمى زنند براى این است که روحشان ناتوان و شمشیرشان کند و امکانات مالى در اختیار ندارند.
گروه دومى آنان که شمشیر کشیده و شر و فسادشان را آشکار کرده اند, لشکرهاى پیاده و سواره خود را گردآورده و خود آماده کشتار دیگرانند. دین را براى به دست آوردن مال دنیا تباه کردند که یا فرمانده گروهى شوند, یا به منبرى فرا رفته خطبه بخوانند, چه بد تجارتى!!...
گروه سوم با اعمال آخرت, دنیا مى طلبند و با اعمال دنیا در پى کسب مقام هاى معنوى آخرت نیستند, خود را کوچک و متواضع جلوه مى دهند, گام ها را ریاکارانه کوتاه برمى دارند, دامن خود را جمع کرده و خود را همانند مومنان واقعى مىآرایند, پوشش الهى را وسیله نفاق و دورویى و دنیاطلبى خود قرار مى دهند.
و گروه چهارم نیز با پستى و ذلت و فقدان امکانات از به دست آوردن قدرت محروم مانده اند که خود را به زیور قناعت آراسته و لباس زاهدان پوشیده اند. اینان هرگز, در هیچ زمانى از شب و روز از زاهدان راستین نبوده اند. در میان این گروه اندکى باقى مانده اند که یاد قیامت, چشم هایشان را بر همه چیز فرو بسته و ترس رستاخیز, اشک هایشان را جارى ساخته است, برخى از آنها از جامعه رانده شده و تنها زندگى مى کنند و برخى دیگر را ترسان و سرکوب شده یا لب فروبسته و سکوت اختیار کرده اند, بعضى مخلصانه همچنان مردم را به سوى خدا دعوت مى کنند و بعضى دیگر گریان و دردناکند که تقیه و خویشتن دارى, آنان را از چشم مردم انداخته است. ))(30)
((همانا بسیارى از مردم دگرگون شدند و از سعادت و رستگارى بى بهره ماندند و به دنیاپرستى روى آورده و از روى هواى نفس سخن گفتند.))(31)
در خطبه دیگر مى فرماید: ((.. باطل بر جاى خود استوار شد و جهل و نادانى بر مرکب ها سوار و طاغوت زمان عظمت یافته و دعوت کنندگان به حق اندک و بى مشترى خواهند شد. روزگار چونان درنده خطرناکى حمله ور شده و باطل پس از مدت ها سکوت, نعره مى کشد و مردم در شکستن قوانین خدا دست در دست هم مى گذارند و در جدا شدن از دین متحد مى گردند, در دروغ پردازى با هم دوست و در راست گویى دشمن یکدیگرند... پست فطرتان همه جا را پر مى کنند و نیکان و بزرگواران کمیاب مى شوند مردم آن روزگار چون گرگان, و پادشاهان چون درندگان, تهیدستان طعمه آنان و مستمندان چونان مردگان خواهند بود. راستى از میانشان رخت برمى بندد و دروغ فراوان مى شود, با زبان تظاهر به دوستى دارند, اما در دل دشمن هستند, به گناه افتخار مى کنند و از پاکدامنى به شگفت مىآیند و اسلام را چون پوستینى واژگونه مى پوشند.))(32)
((مردم! گویا به خیانت و کینه ورزى اتفاق دارید و در رفتار ریاکارانه به گیاهان روئیده از سرگین مى مانید, در دوستى با آرزوها به وحدت رسیدید و در جمع آورى ثروت به دشمنى پرداختید, شیطان شما را در سرگردانى افکنده و غرور شما را به هلاکت مى کشاند, براى خود و شما از خدا یارى مى طلبم.))(33)
((بدانید که همانا شما در روزگارى هستید که گوینده حق اندک, و زبان از راست گویى عاجز و حق طلبان بى ارزشند, مردم گرفتار گناه و به سازش کارى همداستانند. جوانشان بداخلاق و پیرانشان گنه کار و عالمشان دور و نزدیکانشان سود جویند, نه خردسالانشان بزرگان را حرمت مى نهند و نه توانگرانشان دست مستمندان را مى گیرند. ))(34)
بد نیست در این جا یادى از هنجارها و ارزش هاى والاى جامعه خودمان در اوایل پیروزى انقلاب و دوران دفاع مقدس و مقایسه اى با وضعیت فعلى جامعه مان, بکنیم. به عنوان مثال, اگر زمان جنگ براى مبارزه با دشمن واقعى و حضور در جبهه ها برخى جوان هاى ما شناسنامه هاى خود را دست کارى مى کردند تا سنشان را بزرگ تر نشان دهند, پس از گذشت ده سال از همان جنگ برخى از جوان ها و خانواده هایشان حاضر مى شوند به هر قیمتى دوران سربازى فرزندانشان را در زمان صلح خریدارى کنند تا مبادا اندکى سختى زندگى (البته اگر سختى اى در بین باشد) به جوانانشان آسیب برساند. مسلما در جامعه اى که راستى جاى خود را به دروغ, صداقت و اخلاص جاى خود را به تظاهر و ریاکارى, دعوت به خیر جاى خود را به گسترش فساد و تباهى و دورى از حق (نیکى ها و فضیلت ها) جاى خود را به بدىها و رذیلت ها بسپارد, آیا جز آینده اى مبهم و تاریک مى توان انتظار دیگرى داشت؟!
پى نوشت ها:
1. دشتى, محمد, محمدى سید کاظم, ترجمه نهج البلاغه, ص116, انتشارات مشهور (قم) چاپ اول, 1380 خطبه192.
2. همان مإخذ, خطبه 29.
3. همان, خطبه 25.
4. همان, خطبه 57.
5. رعد, 11.
6. دشتى, ترجمه نهج البلاغه, ص47, خطبه97.
7. همان مإخذ, خطبه 29.
8. همان, خطبه192.
9. همان, خطبه16.
10. همان, حکمت 297.
11. همان, خطبه103.
12. همان, خطبه88.
13. همان, خطبه32.
14. همان, خطبه27.
15. همان, خطبه69.
16. همان, خطبه31.
17. همان, خطبه27.
18. همان, خطبه34.
19. همان, خطبه16.
20. همان, خطبه16.
21. همان, خطبه151.
22. همان, خطبه16.
23. همان, خطبه166.
24. محمد(ص), آیه7.
25. دشتى, خطبه50.
26. همان مإخذ, خطبه 88.
27. همان, خطبه 147.
28. همان, خطبه 133.
29. همان, خطبه 32.
30. همان, نامه 78.
31. همان, خطبه 108.
32. همان, خطبه 133.
33. همان, خطبه 233.
34. همان, خطبه 50.