اقتصاد در سیره پیشوایان
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
اقتصاد در لغت به معناى راست و مستقیم است. بر همین اساس در قرآن به معناى قصد و اعتدال آمده است(1) . در اصطلاح نیز به معناى کند و کاو و گزینش و اتخاذ روش هاى صحیح براى بهره بردارى از منابع اقتصادى, براى تولید کالاها و خدمات و توزیع آنها در جهت مصرف است.
اقتصاد, یکى از ارکان اصلى حفظ نظام و اقتدار آن است که پشتوانه استوارى براى استقلال و مسایل سیاسى, علمى, فرهنگى و اخلاقى است که خداوند آن را مایه قوام و استحکام جامعه قرار داده است آن جا که مى فرماید: ((ولا توتوا السفهإ اموالکم التى جعل الله لکم قیاما; اموال خود را که آن را خداوند وسیله قوام شما قرار داده به دست سفیهان نسپارید.))(2)
با بررسى و ارزیابى آیات قرآن و سیره عملى و گفتار پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) و امامان(علیهم السلام) چنین استفاده مى شود که اقتصاد بر دو گونه است: مثبت و منفى. اقتصاد مثبت, درآمدهاى مالى اى است که از راه حلال و پاک به دست آمده و حقوق آن ادا شود. چنان که امام صادق (علیه السلام) به یکى یاران فرمود: ((احفظ عزک; عزت خود را حفظ کن.)) او پرسید: قربانت گردم! عزتم چیست؟ فرمود: ((صبح زود به بازار رفتن (براى کار و تلاش) و در نتیجه گرامى داشتن خود.))(3)
طبق این سخن, کسى که بر اثر کار و تلاش و زحمت براى کسب روزى حلال, خود را از دیگران بى نیاز مى کند, عزیز و باشرافت است.
خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر مى فرماید: ((خذ من اموالهم صدقه تطهرهم وتزکیهم; از اموال مردم, صدقه (و زکات) بگیر, تا به این وسیله آنها را پاک سازى و پرورش دهى.))(4)
در این آیه پرداخت زکات, پاک کننده روح و روان, معرفى شده است.
اقتصاد منفى, درآمدهایى است که از راه نامشروع به دست آید, یا حقوق آن رعایت نگردد و یا ثروتى که موجب طغیان و غرور گردد; مثلا در قرآن آمده: ((ویل للمطففین; واى بر کم فروشان))(5) قارون که بر اثر غرور, از اداى زکات اموالش سرکشى کرد, در پاسخ موسى(علیه السلام) علت زکات ندادن خود را چنین بیان کرد: ((انما اوتیته على علم من عندى; من با علم خود این مال را به دست آورده ام.)) (نه این که خدا به من داده باشد)(6)
بنابراین اقتصاد گاهى مثبت است و زمانى هم منفى. بر همین اساس دنیا از نظر اسلام بر دو گونه است: پسندیده و ناپسند. اقتصاد نیک از ارکان حفظ جامعه و موجب بروز ارزش هاى فراوان است. لذا چنین اقتصادى از نظر اسلام مایه قوام, استوارى و عزت است. رسول اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) فرموده است: ((العباده سبعون جزءا افضلها طلب الحلال; عبادت هفتاد جزء است, برترین آن, کسب روزى حلال است. ))(7) امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود: ((احتفظ بمالک فانه قوام دینک; مال خود را محافظت کن, چرا که ثروت مایه برپایى دین تو است.))(8)
نگاهى به سیره پیشوایان
پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) و امامان(علیه السلام) به مسئله کار, کشاورزى, دام دارى و به طور کلى به امر تولید اهمیت بسیار مى دادند. در گفتار و رفتار, اقتصاد خوب را محور و معیار ارزش ها
مى دانستند. بر همین اساس پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) دست سعد انصارى را که بر اثر کار پینه بسته بود بوسید و فرمود: ((هذه ید لاتمسها النار; این دستى است که آتش دوزخ به آن نخواهد رسید.))(9)
امام صادق(علیه السلام) دورنماى زندگى اقتصادى حضرت على(علیه السلام) را چنین بیان مى کند:
((کان امیرالمومنین صلوات الله علیه یضرب بالمر و یستخرج الارضین... و ان امیرالمومنین اعتق الف مملوک من ماله و کد یده; امیرمومنان, على(علیه السلام) در زمین بیل مى زد و مواهب زمین را (بر اثر کشاورزى) خارج مى نمود. آن حضرت هزار برده را از مال شخصى و با دسترنج خود خرید و آزاد کرد.))(10)
حضرت على(علیه السلام) آن چنان به توسعه کشاورزى اهمیت مى داد که بر اثر تلاش خستگى ناپذیرش نخلستانى که داراى صد هزار نخله خرما بود پدیدار ساخت.(11)
از برسى تاریخ و روایات به دست مىآید که حضرت على(علیه السلام) در عصر خلافت سه خلیفه اول ـ که از مقام رهبرى برکنار زده شده بود ـ به آباد کردن قنات ها و احداث باغ ها پرداخت. سپس همه آنها را ـ که تعدادشان بیش از ده مورد بود ـ وقف فقرا, زائران خانه خدا و درماندگان راه نمود.(12)
در این راستا نظر شما را به بیان یک نمونه جلب مى کنیم:
نام دو باغ از باغ هاى احداثى حضرت على(علیه السلام) ((بغیبغه)) و ((ابونیزر)) بود که آن حضرت سرپرستى این دو باغ را بر عهده شخصى به نام ابونیزر (شاهزاده تازه مسلمان) قرار داده بود. ابو نیزر مى گوید: روزى در باغ بودم, امام على(علیه السلام) هنگام غذا وارد باغ شده و به من فرمود: آیا در باغ غذا هست؟ گفتم: ((با کدویى که از محصولات این باغ است, روغنى که موجود بوده, غذایى را آماده ساخته ام)) فرمود: آن غذا را بیاور تا با هم بخوریم. غذا را حاضر کردم و پس از میل غذا و شستن دست ها, کلنگ را به دست گرفت و به سوى قنات چشمه آن باغ حرکت کرد. داخل چاه شد و به لاىروبى و پاک سازى مسیر قنات پرداخت. پس از مدتى در حالى که عرق از پیشانیش مى ریخت از چاه بیرون آمده و پس از رفع خستگى بار دیگر به داخل چاه رفت و هم چنان به لاىروبى و صاف کردن مجراى آب چاه پرداخت. هنگام کلنگ زدن به زمین چاه, صداى همهمه آن حضرت به بیرون چاه مى رسید. آن قنات را به گونه اى پاک سازى نمود که بر اثر آن مانند قطر گردن شتر, آب قنات زیاد شد, آن حضرت هنگام بیرون آمدن از چاه فرمود: ((خدا را گواه مى گیرم که این چشمه و باغ را وقف کردم)) آن گاه از من قلم و کاغذ طلبید. حاضر کردم, آن حضرت در آن چنین نوشت: ((بسم الله الرحمن الرحیم, وقف کرد بنده خدا على امیرمومنان این دو باغ معروف به ((چشمه ابى نیزر)) و ((بغیبغه)) را تا درآمد محصولات آنها در تإمین هزینه زندگى فقراى مدینه و درماندگان راه صرف گردد; ((لیقى الله بهما وجهه حر النار یوم القیامه; تا خداوند به وسیله این دو چشمه و مرزعه وقف شده, چهره على (علیه السلام) را در قیامت از داغى آتش دوزخ حفظ کند.))
پس از شهادت على(علیه السلام) دو مزرعه مذکور تحت سرپرستى امام حسن(علیه السلام) و پس از او تحت سرپرستى و نظارت امام حسین(علیه السلام) بود. آنها نیز مطابق وقف نامه, از درآمد آن, به فقرا و درماندگان راه بذل و بخشش مى کردند. جالب این که در یکى از سال ها امام حسین(علیه السلام) مقروض شد. معاویه ـ که در آن عصر حکومت مى کرد ـ خواست از این فرصت سوء استفاده کند لذا به امام حسین (علیه السلام) پیغام داد که حاضرم آن دو باغ را به مبلغ دویست هزار دینار خریدارى کنم. امام حسین(علیه السلام) در پاسخ به او فرمود: ((این دو مزرعه قابل فروش نیستند. پدرم آن را بر عموم فقرا و مستمندان وقف نموده, تا چهره اش از حرارت آتش دوزخ مصون بماند. بنابراین آنها را به هیچ قیمتى نمى فروشم.))(13)
امامان دیگر نیز به مسئله کار و تولید, از راه کشاورزى, دام دارى, تجارت و... بسیار اهمیت مى دادند و خود به طور مستقیم و غیر مستقیم پرچم دار این میدان بودند. شخصى به خدمت امام صادق(علیه السلام) آمد در حالى که دستش بر اثر بیمارى از کار افتاده بود, عرض کرد چون نمى توانستم با دستم کار کنم, درمانده و تهیدست شده ام. امام صادق(علیه السلام) به او فرمود: ((اعمل فاحمل على رإسک واستغن عن الناس...; کار کن, اگر با دست نمى توانى, با سر خود بار حمل کن, و به این وسیله هزینه زندگیت را تإمین کرده و از مردم بى نیاز شو, همانا رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) با دوش خود سنگ را حمل مى کرد بر دیوار یکى از باغ هاى خود مى نهاد و آن را مى ساخت.))(14)
برو کار میکن مگو چیست کار
که سرمایه جاودانى است کار
یکى از اشعار منسوب به امام على (علیه السلام) این رباعى است:
لنقل الصخر من قلل الجبال
احب الى من منن الرجال
یقول الناس لى فى الکسب عار
فقلت العار فى ذل السوال
یعنى: حمل سنگ هاى سخت از بالاى کوه ها براى من دوست داشتنى تر و آسان تر است از این که زیر بار منت کسى بروم. مردم مى گویند: کسب و کار, عار و مایه سرشکستگى است, ولى من مى گویم: ننگ و عار, پذیرش ذلت و دست نیاز به سوى دیگران دراز کردن است.))
امام صادق(علیه السلام) مى فرمود:
((من در بعضى از مزرعه هاى خودم کار مى کنم و با عرق جبین به کشاورزى مى پردازم, با این که اشخاصى هستند که به جاى من کار کنند, ولى کار کردن خودم از این روست تا خداوند متعال بنگرد که من در جست و جوى روزى حلال هستم.))(15)
یکى از اصحاب امام کاظم(علیه السلام) ـ به نام على ـ مى گوید: روزى امام کاظم(علیه السلام) را دیدم که در زمین, مشغول کشاورزى است, به گونه اى که از پاهایش عرق مى ریخت. پیش رفتم و گفتم: ((فدایت گردم مردان کجایند, که به جاى شما کار کنند و شما خود را به زحمت نیندازید.)) آن بزرگوار در پاسخ من چنین فرمود: ((اى على! آن کس که از من و از پدرم بهتر بود, در زمین کار مى کرد.))
گفتم: او چه کسى بود؟
فرمود: رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) و امیرمومنان على(علیه السلام) و همه پدرانم.
کلهم کانوا قد عملوا بایدیهم و هو من عمل النبیین والمرسلین و الاوصیإ والصالحین; همه آنها با دست خود کار مى کردند و کار کردن, روش پیامبران, رسولان, امامان و صالحان است.))(16)
مردى به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: سوگند به خدا که من دنیا طلب شده ام, و (به وسیله کار و کشاورزى و دام دارى و...) دنیا را طلب مى کنم و دوست دارم ثروتمند شوم (از این رو متإسف هستم) امام صادق(علیه السلام) از او پرسید: مى خواهى با این ثروت چه کنى؟ جواب داد: مى خواهم به وسیله آن هزینه زندگیم را تإمین کنم. امام صادق(علیه السلام) فرمود: ((لیس هذا طلب الدنیا, هذا طلب الاخره; این روش, دنیاطلبى نیست, بلکه آخرت طلبى است.))(17)
آخرین سخن این که حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: ((الذى یطلب من فضل الله عزوجل ما یکف به عیاله اعظم اجرا من المجاهدین فى سبیل الله; آن کس که با کار و کسب, در جست و جوى فضل و رزق خدا است, تا به این وسیله هزینه زندگى اهل خانه اش را تإمین نماید, پاداشش همانند پاداش جهادگرى در میدان هاى نبرد, براى خداست. ))(18)
پى نوشت ها:
1. لقمان, ;19 مائده, 66.
2. نسإ, 5.
3. بحارالانوار, ج78, ص352.
4. توبه, 103.
5. مطففین, 1.
6. قصص, 78.
7. وسائل الشیعه, ج12, ص11.
8. غرر الحکم, ج2, ص262.
9. اسدالغابه, ج2, ص269 (شرح حال سعد بن معاذ)
10. فروع کافى, ج5, ص74.
11. همان, ص75.
12. در این باره به وسائل الشیعه, ج13, ص302 و... مراجعه گردد.
13. مستدرک الوسائل, ج2, ص;514 معجم البلدان, ج4, ص176.
14. فروع کافى, ج5, ص76 و 77.
15. همان.
16. همان, ص76.
17. وسائل الشیعه, ج12, ص19.
18. فروع کافى, ج5, ص88.
اقتصاد, یکى از ارکان اصلى حفظ نظام و اقتدار آن است که پشتوانه استوارى براى استقلال و مسایل سیاسى, علمى, فرهنگى و اخلاقى است که خداوند آن را مایه قوام و استحکام جامعه قرار داده است آن جا که مى فرماید: ((ولا توتوا السفهإ اموالکم التى جعل الله لکم قیاما; اموال خود را که آن را خداوند وسیله قوام شما قرار داده به دست سفیهان نسپارید.))(2)
با بررسى و ارزیابى آیات قرآن و سیره عملى و گفتار پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) و امامان(علیهم السلام) چنین استفاده مى شود که اقتصاد بر دو گونه است: مثبت و منفى. اقتصاد مثبت, درآمدهاى مالى اى است که از راه حلال و پاک به دست آمده و حقوق آن ادا شود. چنان که امام صادق (علیه السلام) به یکى یاران فرمود: ((احفظ عزک; عزت خود را حفظ کن.)) او پرسید: قربانت گردم! عزتم چیست؟ فرمود: ((صبح زود به بازار رفتن (براى کار و تلاش) و در نتیجه گرامى داشتن خود.))(3)
طبق این سخن, کسى که بر اثر کار و تلاش و زحمت براى کسب روزى حلال, خود را از دیگران بى نیاز مى کند, عزیز و باشرافت است.
خداوند در قرآن کریم خطاب به پیامبر مى فرماید: ((خذ من اموالهم صدقه تطهرهم وتزکیهم; از اموال مردم, صدقه (و زکات) بگیر, تا به این وسیله آنها را پاک سازى و پرورش دهى.))(4)
در این آیه پرداخت زکات, پاک کننده روح و روان, معرفى شده است.
اقتصاد منفى, درآمدهایى است که از راه نامشروع به دست آید, یا حقوق آن رعایت نگردد و یا ثروتى که موجب طغیان و غرور گردد; مثلا در قرآن آمده: ((ویل للمطففین; واى بر کم فروشان))(5) قارون که بر اثر غرور, از اداى زکات اموالش سرکشى کرد, در پاسخ موسى(علیه السلام) علت زکات ندادن خود را چنین بیان کرد: ((انما اوتیته على علم من عندى; من با علم خود این مال را به دست آورده ام.)) (نه این که خدا به من داده باشد)(6)
بنابراین اقتصاد گاهى مثبت است و زمانى هم منفى. بر همین اساس دنیا از نظر اسلام بر دو گونه است: پسندیده و ناپسند. اقتصاد نیک از ارکان حفظ جامعه و موجب بروز ارزش هاى فراوان است. لذا چنین اقتصادى از نظر اسلام مایه قوام, استوارى و عزت است. رسول اکرم(صلى الله علیه و آله و سلم) فرموده است: ((العباده سبعون جزءا افضلها طلب الحلال; عبادت هفتاد جزء است, برترین آن, کسب روزى حلال است. ))(7) امام صادق(علیه السلام) نیز فرمود: ((احتفظ بمالک فانه قوام دینک; مال خود را محافظت کن, چرا که ثروت مایه برپایى دین تو است.))(8)
نگاهى به سیره پیشوایان
پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) و امامان(علیه السلام) به مسئله کار, کشاورزى, دام دارى و به طور کلى به امر تولید اهمیت بسیار مى دادند. در گفتار و رفتار, اقتصاد خوب را محور و معیار ارزش ها
مى دانستند. بر همین اساس پیامبر(صلى الله علیه و آله و سلم) دست سعد انصارى را که بر اثر کار پینه بسته بود بوسید و فرمود: ((هذه ید لاتمسها النار; این دستى است که آتش دوزخ به آن نخواهد رسید.))(9)
امام صادق(علیه السلام) دورنماى زندگى اقتصادى حضرت على(علیه السلام) را چنین بیان مى کند:
((کان امیرالمومنین صلوات الله علیه یضرب بالمر و یستخرج الارضین... و ان امیرالمومنین اعتق الف مملوک من ماله و کد یده; امیرمومنان, على(علیه السلام) در زمین بیل مى زد و مواهب زمین را (بر اثر کشاورزى) خارج مى نمود. آن حضرت هزار برده را از مال شخصى و با دسترنج خود خرید و آزاد کرد.))(10)
حضرت على(علیه السلام) آن چنان به توسعه کشاورزى اهمیت مى داد که بر اثر تلاش خستگى ناپذیرش نخلستانى که داراى صد هزار نخله خرما بود پدیدار ساخت.(11)
از برسى تاریخ و روایات به دست مىآید که حضرت على(علیه السلام) در عصر خلافت سه خلیفه اول ـ که از مقام رهبرى برکنار زده شده بود ـ به آباد کردن قنات ها و احداث باغ ها پرداخت. سپس همه آنها را ـ که تعدادشان بیش از ده مورد بود ـ وقف فقرا, زائران خانه خدا و درماندگان راه نمود.(12)
در این راستا نظر شما را به بیان یک نمونه جلب مى کنیم:
نام دو باغ از باغ هاى احداثى حضرت على(علیه السلام) ((بغیبغه)) و ((ابونیزر)) بود که آن حضرت سرپرستى این دو باغ را بر عهده شخصى به نام ابونیزر (شاهزاده تازه مسلمان) قرار داده بود. ابو نیزر مى گوید: روزى در باغ بودم, امام على(علیه السلام) هنگام غذا وارد باغ شده و به من فرمود: آیا در باغ غذا هست؟ گفتم: ((با کدویى که از محصولات این باغ است, روغنى که موجود بوده, غذایى را آماده ساخته ام)) فرمود: آن غذا را بیاور تا با هم بخوریم. غذا را حاضر کردم و پس از میل غذا و شستن دست ها, کلنگ را به دست گرفت و به سوى قنات چشمه آن باغ حرکت کرد. داخل چاه شد و به لاىروبى و پاک سازى مسیر قنات پرداخت. پس از مدتى در حالى که عرق از پیشانیش مى ریخت از چاه بیرون آمده و پس از رفع خستگى بار دیگر به داخل چاه رفت و هم چنان به لاىروبى و صاف کردن مجراى آب چاه پرداخت. هنگام کلنگ زدن به زمین چاه, صداى همهمه آن حضرت به بیرون چاه مى رسید. آن قنات را به گونه اى پاک سازى نمود که بر اثر آن مانند قطر گردن شتر, آب قنات زیاد شد, آن حضرت هنگام بیرون آمدن از چاه فرمود: ((خدا را گواه مى گیرم که این چشمه و باغ را وقف کردم)) آن گاه از من قلم و کاغذ طلبید. حاضر کردم, آن حضرت در آن چنین نوشت: ((بسم الله الرحمن الرحیم, وقف کرد بنده خدا على امیرمومنان این دو باغ معروف به ((چشمه ابى نیزر)) و ((بغیبغه)) را تا درآمد محصولات آنها در تإمین هزینه زندگى فقراى مدینه و درماندگان راه صرف گردد; ((لیقى الله بهما وجهه حر النار یوم القیامه; تا خداوند به وسیله این دو چشمه و مرزعه وقف شده, چهره على (علیه السلام) را در قیامت از داغى آتش دوزخ حفظ کند.))
پس از شهادت على(علیه السلام) دو مزرعه مذکور تحت سرپرستى امام حسن(علیه السلام) و پس از او تحت سرپرستى و نظارت امام حسین(علیه السلام) بود. آنها نیز مطابق وقف نامه, از درآمد آن, به فقرا و درماندگان راه بذل و بخشش مى کردند. جالب این که در یکى از سال ها امام حسین(علیه السلام) مقروض شد. معاویه ـ که در آن عصر حکومت مى کرد ـ خواست از این فرصت سوء استفاده کند لذا به امام حسین (علیه السلام) پیغام داد که حاضرم آن دو باغ را به مبلغ دویست هزار دینار خریدارى کنم. امام حسین(علیه السلام) در پاسخ به او فرمود: ((این دو مزرعه قابل فروش نیستند. پدرم آن را بر عموم فقرا و مستمندان وقف نموده, تا چهره اش از حرارت آتش دوزخ مصون بماند. بنابراین آنها را به هیچ قیمتى نمى فروشم.))(13)
امامان دیگر نیز به مسئله کار و تولید, از راه کشاورزى, دام دارى, تجارت و... بسیار اهمیت مى دادند و خود به طور مستقیم و غیر مستقیم پرچم دار این میدان بودند. شخصى به خدمت امام صادق(علیه السلام) آمد در حالى که دستش بر اثر بیمارى از کار افتاده بود, عرض کرد چون نمى توانستم با دستم کار کنم, درمانده و تهیدست شده ام. امام صادق(علیه السلام) به او فرمود: ((اعمل فاحمل على رإسک واستغن عن الناس...; کار کن, اگر با دست نمى توانى, با سر خود بار حمل کن, و به این وسیله هزینه زندگیت را تإمین کرده و از مردم بى نیاز شو, همانا رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) با دوش خود سنگ را حمل مى کرد بر دیوار یکى از باغ هاى خود مى نهاد و آن را مى ساخت.))(14)
برو کار میکن مگو چیست کار
که سرمایه جاودانى است کار
یکى از اشعار منسوب به امام على (علیه السلام) این رباعى است:
لنقل الصخر من قلل الجبال
احب الى من منن الرجال
یقول الناس لى فى الکسب عار
فقلت العار فى ذل السوال
یعنى: حمل سنگ هاى سخت از بالاى کوه ها براى من دوست داشتنى تر و آسان تر است از این که زیر بار منت کسى بروم. مردم مى گویند: کسب و کار, عار و مایه سرشکستگى است, ولى من مى گویم: ننگ و عار, پذیرش ذلت و دست نیاز به سوى دیگران دراز کردن است.))
امام صادق(علیه السلام) مى فرمود:
((من در بعضى از مزرعه هاى خودم کار مى کنم و با عرق جبین به کشاورزى مى پردازم, با این که اشخاصى هستند که به جاى من کار کنند, ولى کار کردن خودم از این روست تا خداوند متعال بنگرد که من در جست و جوى روزى حلال هستم.))(15)
یکى از اصحاب امام کاظم(علیه السلام) ـ به نام على ـ مى گوید: روزى امام کاظم(علیه السلام) را دیدم که در زمین, مشغول کشاورزى است, به گونه اى که از پاهایش عرق مى ریخت. پیش رفتم و گفتم: ((فدایت گردم مردان کجایند, که به جاى شما کار کنند و شما خود را به زحمت نیندازید.)) آن بزرگوار در پاسخ من چنین فرمود: ((اى على! آن کس که از من و از پدرم بهتر بود, در زمین کار مى کرد.))
گفتم: او چه کسى بود؟
فرمود: رسول خدا(صلى الله علیه و آله و سلم) و امیرمومنان على(علیه السلام) و همه پدرانم.
کلهم کانوا قد عملوا بایدیهم و هو من عمل النبیین والمرسلین و الاوصیإ والصالحین; همه آنها با دست خود کار مى کردند و کار کردن, روش پیامبران, رسولان, امامان و صالحان است.))(16)
مردى به امام صادق(علیه السلام) عرض کرد: سوگند به خدا که من دنیا طلب شده ام, و (به وسیله کار و کشاورزى و دام دارى و...) دنیا را طلب مى کنم و دوست دارم ثروتمند شوم (از این رو متإسف هستم) امام صادق(علیه السلام) از او پرسید: مى خواهى با این ثروت چه کنى؟ جواب داد: مى خواهم به وسیله آن هزینه زندگیم را تإمین کنم. امام صادق(علیه السلام) فرمود: ((لیس هذا طلب الدنیا, هذا طلب الاخره; این روش, دنیاطلبى نیست, بلکه آخرت طلبى است.))(17)
آخرین سخن این که حضرت رضا (علیه السلام) فرمود: ((الذى یطلب من فضل الله عزوجل ما یکف به عیاله اعظم اجرا من المجاهدین فى سبیل الله; آن کس که با کار و کسب, در جست و جوى فضل و رزق خدا است, تا به این وسیله هزینه زندگى اهل خانه اش را تإمین نماید, پاداشش همانند پاداش جهادگرى در میدان هاى نبرد, براى خداست. ))(18)
پى نوشت ها:
1. لقمان, ;19 مائده, 66.
2. نسإ, 5.
3. بحارالانوار, ج78, ص352.
4. توبه, 103.
5. مطففین, 1.
6. قصص, 78.
7. وسائل الشیعه, ج12, ص11.
8. غرر الحکم, ج2, ص262.
9. اسدالغابه, ج2, ص269 (شرح حال سعد بن معاذ)
10. فروع کافى, ج5, ص74.
11. همان, ص75.
12. در این باره به وسائل الشیعه, ج13, ص302 و... مراجعه گردد.
13. مستدرک الوسائل, ج2, ص;514 معجم البلدان, ج4, ص176.
14. فروع کافى, ج5, ص76 و 77.
15. همان.
16. همان, ص76.
17. وسائل الشیعه, ج12, ص19.
18. فروع کافى, ج5, ص88.