آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

 

تاکنون راه هایى که براى تبیین انتظار بشر از دین مطرح شد بیشتر به منبع عقل ارتباط داشت اما در این بخش, تبیین انتظار بشر از دین از نظر منبع نقلى مورد بررسى قرار مى گیرد. به دین گونه که با مراجعه به قرآن و روایات و بررسى و ارزیابى آن ها روشن مى شود که دین, چنان که ناظر به آخرت و جنبه ابدیت انسان است, اما در عین حال به ابعاد گوناگون زندگى انسان در دنیا, نیز نظر دارد و به عبارت دیگر: با بررسى آیات قرآن کریم و روایات پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین (علیهم السلام) استفاده مى شود که دین اسلام از طرفى مبدء و معاد و وحى و رسالت را به عنوان مسائل اعتقادى براى جامعه بشرى مطرح کرده است و از سوى دیگر به بحث از فضائل و رذائل اخلاقى و چگونگى تحصیل فضائل و ترک رذایل پرداخته است و از سوى سوم مسائل عادى و فردى را براى آن ها ارائه کرده است و از سوى چهارم در کنار همه این معارف و مسائل, مطالب اجتماعى و اقتصادى و نظامى و سیاسى و قضایى و حقوقى و. .. را به جامعه انسانى تعلیم داده است.
در این جا به برخى آیات که ناظر به جنبه اجتماعى زندگى انسان است اشاره مى شود.
قرآن در سوره حدید, عدالت را از اهداف اساسى رسالت همه انبیإ الهى مى داند. چنان که آهن براى حفظ اقتدار و صیانت نظام عادلانه نازل شده است و خداوند در این باره چنین فرمود: ((لقد ارسلنا رسلنا بالبینات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناس بالقسط وانزلنا الحدید فیه باس شدید ومنافع للناس))(1) به راستى ما پیامبران خود را با دلایل آشکار روانه کردیم و با آن ها کتاب و ترازو فرود آوردیم تا مردم به انصاف برخیزند و آهن را که در آن براى مردم خطرى سخت و سودهایى است, پدید آوردیم.
در سوره مائده بعد از دعوت مومنان به رعایت عدالت آن را به تقوى و پرهیزکارى نزدیک دانسته و فرموده است: ((یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین لله شهدإ بالقسط ولا یجرمنکم شنآن قوم على الا تعدلوا اعدلوا هو اقرب للتقوى))(2) اى کسانى که ایمان آورده اید, براى خدا به داد برخیزید و به عدالت شهادت دهید و البته نباید دشمنى گروهى شما را بر آن دارد که عدالت نکنید, عدالت کنید که آن به تقوا نزدیک تر است و در سوره نسإ فرمود: ((یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهدإ لله ولو على انفسکم او الوالدین والاقربین ان یکن غنیا او فقیرا فالله اولى بهما فلا تتبعوا الهوى ان تعدلوا وان تلووا او تعرضوا فان الله کان بما تعملون خبیرا))(3) اى کسانى که ایمان آورده اید پیوسته به عدالت قیام کنید و براى خدا گواهى دهید, هر چند به زیان خودتان یا به زیان پدر و مادر و خویشاوندان شما باشد اگر یکى از دو طرف دعوا توان گر یا نیازمند باشد, باز خدا به آن دو از شما سزاوارتر است پس از پى هوس نروید که در نتیجه از حق عدول کنید و اگر به انحراف گرایید یا اعراض نمایید قطعا خدا به آن چه انجام مى دهید آگاه است.
قرآن مومنان را به تعاون بر محور تقوا فرا خوانده, فرموده است: ((تعاونوا على البر والتقوى ولا تعاونوا على الاثم والعدوان))(4) در نیکوکارى و پرهیزگارى با یک دیگر همکارى کنید و در گناه و تعدى دستیار هم نگردید.
خداوند در قرآن مسلمانان را به کسب قدرت براى پیش گیرى از تجاوز نظامى دشمنان دعوت کرده, و فرمود: ((واعدوا لهم ما استطعتم من قوه ومن رباط الخیل ترهبون به عدو الله وعدوکم وآخرین من دونهم لا تعلمونهم الله یعلمهم))(5) هرچه در توان دارید, از نیرو و اسب هاى آماده, بسیج کنید تا با این تدارکات, دشمن خدا و دشمن خودتان و دشمنان دیگرى را جز ایشان که شما نمى شناسیدشان و خدا آنان را مى شناسد, بترسانید.
قرآن مسلمانان را به استقلال اقتصادى و سیاسى و نفى سلطه بیگانگان توجه داده وفرمود: ((لن یجعل الله للکافرین على المومنین سبیلا))(6) خداوند هرگز بر زیان مومنان, براى کافران راه تسلى قرار نداده است.
در زمینه اجراى حدود الهى بعد از تمکن و استقرار قدرت, فرمود: ((الذین ان مکناهم فى الارض اقاموا الصلاه وآتوا الزکاه وامروا بالمعروف ونهوا عن المنکرولله عاقبه الامور))(7) همان کسانى که چون در زمین به آنان توانایى دهیم, نماز را برپا مى دارند و زکات مى دهند و به کارهاى پسندیده وامیدارند و از کارهاى ناپسند باز مى دارند و فرجام همه کارها از آن خداست.
قرآن جامعه اسلامى را به مشورت و راى زنى در امور اجتماعى توجه داده و فرموده است: ((والذین استجابوا لربهم واقاموا الصلاه وامرهم شورى بینهم ومما رزقناهم ینفقون))(8) و کسانى که نداى پروردگارشان را پاسخ مثبت داده و نماز برپا کردند و کارشان در میانشان مشورت است و از آن چه روزیشان دادیم انفاق مى کنند.
در رابطه با نظارت اجتماعى براى اجراى صحیح قانون و کنترل قدرت, تحت عنوان امر به معروف و نهى از منکر, فرموده است: ((ولتکن منکم امه یدعون الى الخیر ویامرون بالمعروف وینهون عن المنکر))(9) و باید از میان شما گروهى مردم را به نیکى دعوت کنند و به کار شایسته وادارند و از زشتى باز دارند. خداوند نه تنها جامعه اسلامى را به این فریضه بزرگ فراخوانده بلکه آن را از امتیاز امت اسلامى معرفى کرده است و فرمود: کنتم خیر امه اخرجت للناس تامرون بالمعروف وتنهون عن المنکر وتومنون بالله))(10) شما بهترین امتى هستید که براى مردم پدیدار شده اید, به کار پسندیده فرمان مى دهید و از کار ناپسند باز مى دارید و به خدا ایمان دارید.
آن چه گفته شد, نمونه اى از مسائل اجتماعى و حقوقى و دنیوى بود که در قرآن مطرح شده است (گرچه برخى از آیات مسائل معنوى و اخروى را به همراه مسائل اجتماعى یادآور شده اند) که اگر همه آن استقصا شود, خود نیازمند تإلیفى مستقل است, اما در عین حال به عنوان نمونه بخشى از مسائل در مورد اسلام و امنیت ملى و اسلام وحدت ملى و اسلام و اقتدار ملى و... در چند بخش عرضه مى گردد.

O بخش اول:
اسلام و وحدت ملى
وحدت ملى و وفاق همگانى از بهترین ره آورد وحى الهى است, قرآن کریم گذشته از جنبه اثباتى وحدت و امر به اعتصام همگان به حبل متین خدا, یعنى اسلام که در قرآن و عترت متبلور است, از جنبه منفى تشتت و آثار زیان بار اختلاف نیز سخن گفته است.
کلام خدا درباره اهمیت وفاق ملى چنین است: ((واعتصموا بحبل الله جمیعا ولا تفرقوا واذکروا نعمه الله علیکم اذ کنتم اعدإ فالف بین قلوبکم فاصبحتم بنعمته اخوانا))(11) و همگى به ریسمان خدا چنگ زنید و پراکنده نشوید و نعمت خدا را بر خود یاد کنید, آن گاه که دشمنان یکدیگر بودید, پس میان دل هاى شما الفت انداخت تا به لطف او برادران هم شدید.
سخن خدا درباره تحذیر از اختلاف و تخویف از مخالفت و ترهیب از تفرق و تهویل از تشتت, چنین است ((تحسبهم جمیعا وقلوبهم شتى ذلک بانهم قوم لا یعقلون))(12) یعنى آنان را متحد مى پندارى ولى دل هایشان پراکنده است زیرا آنان مردمى اند که نمى اندیشند. در آیه مزبور اختلاف ملتى که اصول ارزشى مشترک دارند, نشانه بى عقلى آن ها محسوب شده, پس علامت خردورزى یک امت در اتحاد آنان متجلى است.
حضرت على بن ابى طالب (علیه السلام) که همتاى قرآن کریم است, در دو محور اصلى مزبور چونان وحى الهى سخن مى گوید: زیرا چنان که قرآن کریم اولا از گزند اختلاف مصون است: ((ولو کان من عند غیر الله لوجدوا فیه اختلافا کثیرا))(13) و ثانیا امت اسلامى را از آسیب تشتت محفوظ کرده است, حضرت امیرالمومنین(علیه السلام) نیز اولا از لوث هر گونه تفرقه و روث هر گونه مخالفت ملى مطهر بوده و هماره در مسیر وفاق همگان گام برمى داشت, از این رو در نامه اى به ابوموسى اشعرى چنین مرقوم فرمود: ((و لیس رجل ـ فاعلم ـ احرص على جماعه امه محمد(ص) و إلفتها منى إبتغى بذلک حسن الثواب و کرم المآب))(14) بدان که هیچ کس چون من به اتحاد, اجتماع و ائتلاف امت اسلامى حریص نیست, من در این آزمندى پاداش نیک و فرجام کریمانه را از خدواند درخواست دارم.
ثانیا خطر تفرقه را انذار و تحذیر مى فرمود: ((فإیاکم والتلون فى دین الله فان جماعه فیما تکرهون من الحق خیر من فرقه فیما تحبون من الباطل و ان الله سبحانه لم یعط احدا بفرقه خیرا, ممن مضى و لا ممن بقى))(15) از رنگ بازى در دین خدا برحذر باشید, زیرا اتحاد در مسیر حق هر چند به آن مایل نباشید, بهتر است از اختلاف در راه باطلى که به آن علاقمندید, خداى سبحان هیچ کس از گذشته وحال و آینده را در اثر تفرقه خیر نداده و نخواهد بخشید.
حضرت على (علیه السلام) از آن لحاظ که عدل قرآن حکیم است, منشإ اتحاد ملى را عقل مدارى دانسته و مبدإ اختلاف ملى را هوى محورى آنان مى داند. همان طور که قرآن کریم بى خردى را مایه پراکندگى مى داند, امیرالمومنین (علیه السلام) نابخردى و زشتى و پلشتى دل را پایه تفرقه مى داند و در این باره چنین مى فرماید: ((و انما إنتم اخوان على دین الله, ما فرق بینکم الا خبث السرائر و سوء الضمائر))(16) شما, به استناد کلام خدا ((انما المومنون اخوه)) برادران دینى یکدیگرید, هیچ چیز غیر از سریره پلید و ضمیر زشت سبب اختلاف شما نخواهد بود, یعنى بیگانه اگر بخواهد بین شما تفرقه بیندازد و حکومت کند, فقط از فساد درون شما استمداد مى کند, و در صورت صلاح و فلاح دل هاى شما هرگز مجالى براى ایجاد شکاف در بنیان مرصوص نظام اسلامى حاصل نخواهد شد.
با این تحلیل آن چه از رسول گرامى اسلام(ص) رسیده است, روشن مى شود که فرمود: ((الجماعه رحمه و الفرقه عذاب))(17) اجتماع رحمت است و تفرقه رنج و عذاب.
جمع کن خود را جماعت رحمت است
تا توانم با تو گفتن آن چه هست(18)
راز گویان با زبان و بى زبان
الجماعه رحمه را تإویل دان(19)

O بخش دوم:
اسلام و امنیت ملى
امنیت ملى از عناصر محورى اهداف حکومت اسلامى است, امنیت همه جانبه اى که زمینه رشد و تعالى انسان را فراهم کند, از این رو با تشکیل حکومت توسط پیامبر گرامى اسلام(ص) در مدینه غارت دوران جاهلى به امنیت و استئثار بدوى و امتیاز خواهى هاى آن به تمدن ایثار تبدیل شد.
حضرت امیرالمومنین (علیه السلام) هدف مبارزه علیه طغیان جاهلى را استقرار امنیت مناطق مسکونى و احساس ایمنى مردم مظلوم دانست و فرمود: ((اللهم انک تعلم انه لم یکن الذى کان منا منافسه فى سلطان و لا التماس شىء من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک, فیإمن المظلومون من عبادک و تقام المعطله من حدودک))(20) خدایا تو مى دانى هیچ یک از قیام و اقدام مبارزاتى ما براى علاقه به کشور گشایى و سلطه بر مردم و نیز براى جلب متاع پست و از بین رفتنى دنیا نبوده است بلکه براى برگرداندن سنت ها و نشانه هاى فراموش شده دینى از یک سو و اصلاح در سرزمین زندگى مردم از سوى دیگر بود, تا مظلومان احساس امنیت کنند و حدود تعطیل شده الهى اقامه شود.

O بخش سوم:
اسلام و اقتدار ملى
قدرت و اقتدار دو مفهوم اساسى در نظریه هاى سیاسى است, به دست آوردن قدرت و نگهدارى و چگونگى کاربرد آن, یکى از هسته هاى علم سیاست را تشکیل مى دهد.
قدرت و اقتدار ضمن این که به هم پیوند دارند تفاوت هایى نیز با هم دارند. بر طبق بعضى تعاریف قدرت توانایى دارنده آن است براى واداشتن دیگران به تسلیم در برابر خواست خود به هر شکلى.(21)
و طبق بعضى دیدگاه و تعاریف قدرت توانایى تحمیل اراده مان است بر دیگران به اتکاى ضمانت اجراى موثر در صورت عدم قبول.(22)
و براساس تعریف سومى منظور از داشتن قدرت, توانایى تمرکز, تنظیم یا هدایت رفتار اشخاص یا کارهاست.(23)
اما اقتدار به معناى قدرت مشروع است و بعضى آن را به توانایى ذاتى یا اکتسابى براى اعمال سلطه بر یک گروه است, اقتدار جلوه اى از قدرت است و بر اطاعت از آن دلالت دارد, تعریف کرده اند.(24)
برخى گفته اند: اقتدار یعنى قدرتى که مشروعیت آن براساس سنت یا قانون پذیرفته شده است.(25)
با توجه به این که اقتدار به قدرتى مى گویند که مستلزم اطاعت باشد(26) اقتدار را به دو نوع تقسیم کرده اند: 1ـ اقتدار واقعى و بالفعل, اقتدار بالفعل هنگامى وجود دارد که فرد یا گروهى از افراد, اعمال قدرت بر خودشان را مى پذیرند و از دستورها یا فرمان هاى کسانى که داراى آن قدرت هستند, اطاعت مى کنند.
2ـ اقتدار مشروع یا قانونى, اقتدار مشروع یا قانونى زمانى وجود دارد که اعمال قدرت به منزله یک حق توسط کسانى که نسبت به آنها اعمال مى گردد, پذیرفته شود(27) در فلسفه سیاسى منشإ و منبع اقتدار را گاهى تقدس و ویژگى هاى شخصى حاکم و رهبر مى دانند و گاهى عقلانیت و قانونى بودن مى دانند که افراد براساس اعتقاد به قانونى بودن الگوهاى قواعد هنجارى و حق کسانى که تحت چنین قواعدى براى صدور دستور اقتدار یافته اند, استوار است.(28)
از آن جایى که از شرایط اساسى هرحکومتى براى موفقیت در جلوگیرى از هرج و مرج, اجراى قانون, ایجاد امنیت و جلوگیرى از تجاوز دشمنان خارجى, برخوردارى از قدرت است, قدرت زمانى اعمال مى گردد که مشروعیت داشته باشد و ملاک مشروعیت را برخى براساس قرارداد اجتماعى و خواست مردم مى دانند و برخى ملاک آن را ارزش هاى اخلاقى و عدالت مى دانند.

تفاوت قدرت و اقتدار
تفاوت هاى عمده قدرت و اقتدار عبارتند از:
1 ـ اقتدار همیشه مشروع و قانونى است, اما قدرت ممکن است مشروع یا نامشروع باشد.
2 ـ اقتدار مبتنى بر رضایت است, اما قدرت اغلب بر زور مبتنى است.
3 ـ بنا به سرشت, اقتدار دموکراتیک تر از قدرت است زیرا همیشه قانونى و مبتنى بر پشتیبانى همگانى است, اقتدار نشان مى دهد که انسان براى قبولاندن هدف هاى خود چه توانایى هایى دارد, در حالى که قدرت توانایى انسان براى تغییر رفتار دیگران است.(29)
در حکومت دینى مشروع بودن قدرت و مراحل کسب قدرت در جامعه بر دو شرط استوار است.
1ـ برخوردارى شخص حاکم از شایستگیهاى فکرى, والائیهاى معنوى که بتواند هدف هاى نظام سیاسى اسلام را شناخته و اعلام کند و ابزار قدرت را در جهت دست یابى به آن اهداف به کار گیرد چنان که حضرت امیر (علیه السلام) فرمود: ((ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه واعلمهم بامر الله)).(30)
اى مردم بى گمان براى تصدى مقام رهبرى, سزاوارترین انسان همانى است که در اجرا از دیگران نیرومندتر و در آشنایى به فرمان خدا داناتر باشد.
و در خطبه دیگرى در ویژگى هاى رهبر جامعه اسلامى فرمود: ((و قد علمتم ان لاینبغى ان یکون الوالى على الفروج والدمإ والمغانم والاحکام و امامه المسلمین البخیل فتکون فى اموالهم نهمته و لا الجاهل فیضلهم بجهله و لا الجافى فیقطعهم بجفائه و لا الخائف للدول فیتخذ قوما دون قوم و لا المرتشى فى الحکم فیذهب بالحقوق و یقف بها دون المقاطع و لا المعطل للسنه فیهلک الامه)).(31)
دانستید که سزاوار نیست بخیل و جاهل و نادان و ستمکار و خائف و مرتشى و معطل و تعطیل کننده سنت, بر ناموس و جان و غنیمت ها و احکام مسلمانان و امامت و پیشواى مسلمانان ولایت یابد زیرا بخیل حریص در اموال آنان مى شود و جاهل و نادان مسلمانان را با جهل خود به سوى گمراهى مى برد و ستمکار حق آنان را ببرد و خائف بى عدالتى کرده مردمى را محروم و مردمى را بهره مند مى کند و رشوه گیرنده در حکم, حقوق انسان ها را پاى مال کرد, و آن ها را به حقشان نرساند و تعطیل کننده سنت با تضییع سنت امت را به هلاکت اندازد.
از این دو بیان استفاده مى شود, قدرت باید در دست کسى باشد که هم نیرومند و مقتدر و هم عالم به حقایق و هم مهذب و وارسته باشد.
2ـ ویژگى دوم آن که از خاستگاه مردمى و رضامندى عموم مردم برخوردار باشد و مردم او را مستقیم یا غیر مستقیم انتخاب کرده باشند.
چنان که خود حضرت امیر (علیه السلام) یکى از دلایل عهده دارى حکومت و قدرت سیاسى خود را به حضور و خواست مردم و پشتیبانى آنان متکى مى داند و مى فرماید: ((لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر... لا لقیت حبلها على غاربها)). (32)
اگر بیعت کننده نبودند و با حضور ایشان حجت بر من تمام نمى شد رشته این کار را واگذار مى کردم.
با توجه به این دو خصوصیت رهبرى جامعه اسلامى با ویژگى اول یعنى شایستگى علمى و اخلاقى مشروعیت پیدا مى شود و با شرط دوم اقتدار, یعنى قدرت اعمال مى شود و مردم از دارنده قدرت مشروع پیروى خواهند کرد.

پى نوشت ها:
1 . سوره حدید آیه 25.
2 . سوره مائده, آیه 8.
3 . سوره نسإ, آیه 135.
4 . سوره مائده, آیه 2.
5 . سوره انفال, آیه 6.
6 . سوره نسإ, آیه 141.
7 . سوره حج, آیه 41.
8 . سوره شورى, آیه 38.
9 . سوره آل عمران, آیه 104.
10 . همان, آیه110.
11 . همان, آیه103.
12 . سوره حشر, آیه 14.
13 . سوره نسإ, آیه 82.
14 . نهج البلاغه, نامه 78.
15 . نهج البلاغه, خطبه 176.
16 . همان, خطبه113.
17 . جامع صغیر, ج1, ص144.
18 . مثنوى, دفتر چهارم, 3294.
19 . همان, دفتر ششم, 2236.
20 . نهج البلاغه, خطبه 131.
21 . دانشنامه سیاسى, داریوش آشورى, ص247.
22 . بنیادهاى علم سیاست, عبدالرحمن عالم, ص89.
23 . همان.
24 . همان, ص101.
25 . دانشنامه سیاسى, ص247.
26 . جامعه و حکومت, ص100.
27 . جامعه و سیاست, ص58.
28 . همان, ص59.
29 . بنیادهاى علم سیاست, ص103.
30 . نهج البلاغه, خطبه173.
31 . همان, خطبه131.
32 . همان, خطبه3.

تبلیغات