جریان خوارج
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی تاریخ و سیره اهل بیت(ع)
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی تاریخ اسلام و سیره تاریخ و سیره شناسی سایر
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی حدیث و علوم حدیث حدیث معارف حدیثی حکومت وسیاست در روایات
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی فقه و اصول فقه اندیشه و فقه سیاسی اندیشه سیاسی اسلام تاریخ سیاسی
آرشیو
چکیده
متن
به یارى خداوند تاکنون بخشهایى از فرازهاى مهم سیاسى در سیره امیرمومنان على(ع) مورد بحث قرار گرفت و مشخصا طى سلسله مقالاتى سیره حضرت در برخورد با ناکثین و قاسطین را مورد بحث قرار دادیم. اینک سیره حضرت را در برخورد با سومین جریان مخالف حکومت حضرت یعنى ((خوارج)) مورد بحث قرار مى دهیم. ان شإالله.
جریان خوارج
از فرازهاى مهم و قابل عبرت در سیره امام امیرمومنان على(ع) برخورد امام(ع) با خوارج است. هر حکومتى بدون تردید مخالفانى دارد و نمى توان حکومتى یافت چه حق و چه باطل که بى مخالف باشد. لکن آنچه قابل تإمل و بررسى است ترکیب و کیفیت مخالفان است. امام على(ع) با جریان ناکثین به عنوان اولین جریان مخالف در حکومت خود مقابله و برخورد کرد و شورش آنها را سرکوب نمود.
برجسته ترین ویژگى این جریان جاه طلبى, قدرت طلبى, رانت خواهى بود نیز حضرت با جریان قاسطین معاویه و یارانش مقابله کرد, جریانى که در حقیقت با دین فاصله داشت و تنها از دین به عنوان ابزار استفاده مى کرد.
در سلسله مقالاتى که تاکنون خواندید به بررسى ویژگى این دو جریان پرداختیم و در حد توان قاصر خویش نحوه برخورد مولى على(ع) را با ایشان بیان کردیم. لکن در این جریان مواجه با جریانى جدید هستیم که در حکومت مولى هم بى سابقه بود. درست است در جریان ناکثین و قاسطین هم دین و ظواهر دینى مطرح بود, اما در جریان خوارج علمدارى دین از ناحیه آنان مطرح مى شد. بى سابقه بودن این جریان از همین رهگذر است, اینکه کسانى خود را در نهایت تقدس بدانند و با همین ستار و پوشش به نبرد با مولى برخیزند این بى سابقه بود. لذا امیرمومنان على(ع), برخورد با خوارج را از افتخارات خود برمى شمرد که با بصیرت الهى خود با آنان مقابله نمود و مى فرماید که کسى جز او جرإت بر این نداشت:
((إیها الناس فانى فقإت عین الفتنه و لم یکن لیجترى علیها احد غیرى بعد ان ماج غیبها و اشتد کلبها))(1)
مردم! من چشم فتنه را درآوردم و آن را ریشه کن کردم و جز من هیچ کس جرإت چنین کارى را نداشت, در آن روزگار که تاریکى و موج فتنه همه گیر شده و بیمارى واگیر آن به اوج رسیده بود.
آن چه در این جریان عبرتآمیز است تحلیل و بررسى ویژگى هاى این جریان و نیز برخورد امام(ع) با آن است.
ویژگیهاى خوارج
این بحث بسیار گسترده است ولى از آن جا که ما در این سلسله مباحث در مدار سیره امام على(ع) بحث مى کنیم ویژگیهاى این جریان را نیز با الهام از رهنمودهاى امام على(ع) پى مى گیریم:
1 ـ بى بصیرتى
شاخص ترین ویژگى خوارج بى بصیرتى بود. بى بصیرتى یعنى کوردلى و نداشتن تحلیل درست و واقع بینانه از حوادث و جریانها.
بى بصیرتى مرادف است با عوام بودن و همراه است با پوک و بى وزن شدن و با هر بادى به هر طرف غلتیدن.
در روایتى آمده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود:
((لیس الاعمى من یعمى بصره انما الاعمى من تعمى بصیرته))(2)
کور آن کس نیست که چشم ندارد بلکه کور واقعى آن کس است که چشم دلش کور است.
امیر مومنان على(ع) فرمود:
((فقد البصر إهون من فقد البصیره))(3) نابینائى آسان تر است از کوردلى.
خوارج نهروان به خاطر بى بصیرتى نتوانستند بین ظاهر خط و جلد قرآن و محتواى آن تفکیک قائل شوند, لذا فریب نیرنگ ساده معاویه و عمروعاص را خوردند, تا قرآنها بالاى نیزه رفت از مولا خواستند جنگ را متوقف سازد و با این حرکت جاهلانه خود بیشترین ضربه را به حکومت امام على(ع) و در حقیقت به سعادت انسان زدند. امام على(ع) درمورد این ویژگى آنان مى فرماید: ((و انتم معاشر اخفإ الهام سفهإ الاحلام))(4)
و شما اى سبکسران و بى خردان نادان.
هام جمع هامه به معناى سر انسان یا سایر موجودات ذى روح است و با توجه به اینکه اخفإ جمع خفیف است, این تعبیر به معناى افراد سبک سر است.
این بى بصیرتى معمولا سبب مى شود که اینان ابزار و آلت دست شیادان سیاست باز قرار گرفته و سد راه مصالح عالى اسلامى گردند.
امام على(ع) فرمود:
((ثم انتم شرار الناس و من رمى به الشیطان مرامیه و ضرب به تهیه))(5)
همانا شما بدترین مردم هستید شما تیرهایى هستید در دست شیطان و به وسیله شما مردم را در حیرت و تردید و گمراهى مى افکند.
براین اساس است که امیرمومنان على(ع) بصیرت را از شرائط ضرورى و لازم رهروان راه دین مى داند و مى فرماید:
((... و لایحمل هذا العلم الا إهل البصر و الصبر والعلم بمواضع الحق))(6)
این پرچم ((دین)) را جز اهل بصیرت و مقاومت و آگاهان با موضعگیریهاى حق نمى توانند به دوش کشند.
این نکته را نباید ناگفته گذاشت که بى بصیرتى و سفاهت بدنه جریان منحرف خوارج را تشکیل مى داد اما سران این انحراف کسانى بودند که با زیرکى شیطانى این جریان را هدایت مى کردند و به نظر مى رسد که این ویژگى بسیارى از جریانهاى انحرافى است که سران آنها افرادى زیرک و شیطان اند و از بدنه هاى نادان و سفیه به عنوان ابزار استفاده مى کنند, به همین جهت است که امام على(ع) در مقابله با هر سه جریان انحرافى (ناکثین, قاسطین, مارقین) تمام تلاش خود را براى آگاهى و بیدارى بدنه این جمع منحرفان به کار مى گیرد, تلاشى که در حد خود بسیار موفق بود و توانست عده زیادى از آنان را از دام انحراف برهاند.
2ـ دنیاپرستى
دومین ویژگى خوارج دنیاپرستى آنها بود. شاید در بدو امر قدرى پذیرش این مطلب سخت باشد که خوارج دنیاپرست اند, اما با بررسى رفتار خوارج, این واقعیتى انکارناپذیر است, امیرمومنان على(ع) هر سه جریان منحرف را دنیاپرست مى نامند: ((ولکنهم حلیت الدنیا فى اعینهم و راقهم زبرجها...)) (7)
زیبایى دنیا در چشمشان جلوه کرد و دلشان را ربود.
دنیاپرستى اشکالى دارد گاه در پوشش ریاست طلبى است و گاه در پوشش ریاست گریزى براى رسیدن به ریاست!
دنیاپرستى گاه در پوشش مال پرستى و ثروت اندوزى است و گاه در پوشش زهد براى رسیدن به ثروت.
دنیاپرستى گاه در پوشش عبادت گریزى و فرار از جلوه هاى معنویت است و گاه در پوشش عبادت براى گشودن صید فریب مردم!
سلام و درود خداوند بر امیرمومنان على(ع) که این حقیقت را با بیانى بسیار شفاف و زیبا بیان کرده است:
((... و منهم من یطلب الدنیا بعمل الاخره ولایطلب الاخره بعمل الدنیا قد طامن من شخصه و قارب من خطوه و شمر من ثوبه و زخرف من نفسه للامانه و اتخذ ستر الله ذریعه الى المعصیه)) (8)
گروهى از مردم کسانى اند که از زیر نقاب کارهاى آخرتى دنیا را مى طلبند و آخرت را بوسیله کارهاى این جهان نمى طلبند خود را کوچک و متواضع جلوه مى دهند گامها را کوتاه برمى دارند و این لباس خویش را جمع مى نمایند خویشتن را به زیور ایمان داران مىآرایند (خود را به شعار مردان صالح آراسته مى کنند) و پوشش خدایى را وسیله معصیت قرار داده اند.
مالک اشتر این چهره برجسته بصیرت مدار اردوگاه امیرمومنان على(ع) بعد از آنکه با اصرار شیطنتآمیز و تهدید احمقانه خوارج از جبهه نبرد رویاروى با معاویه برگشت خطاب به آنان فرمود:
((یا اصحاب الجباه السود کنا نظن صلاتکم هذه زهاده فى الدنیا و شوقا الى الله فلا ارى فرارکم من الموت الا الى الدنیا.))(9)
اى صاحبان پیشانیهاى پینه بسته و سیاه چنین مى پنداشتیم که این نماز شما نشانه زهد و بى اعتنایى به دنیا و شوق به خداست, اکنون نمى بینم فرار شما از مرگ را مگر به خاطر دنیا.
3ـ ظاهرى آراسته
خوارج نهروان از ظاهرى آراسته برخوردار بودند و به اصطلاح خود را مقدس نشان مى دادند.
امام على(ع) ابن عباس را جهت نصیحت خوارج فرستاد, او پس از بازگشت آنها را چنین توصیف کرد:
((لهم جباه قرحه لطول السجود و اید کثفنات الابل علیهم قمص مرخصه و هم مشمرون))(10)
آنان پیشانیهاى پینه بسته از کثرت عبادت داشتند, دستهایشان را از بس روى زمینهاى خشک و سوزان گذاشته اند و در مقابل حق به خاک افتاده اند همچون پاهاى شتر سفت شده است, پیراهنهاى کهنه و مندرس به تن کرده اند اما مردمى مصمم و قاطع اند.
بسیارى از کسانى که در جریان خوارج در مقابل مولى على(ع) ایستادند قاریان قرآن بودند, لکن قاریانى بى بصیرت, قاریانى که ظاهر قرآن را زیبا مى خواندند, اما قرآن ناطق امیرمومنان على(ع) را ندیدند و با جلد و ظاهر قرآن به جنگ با قرآن واقعى رفتند!
امام على(ع) شنید که یکى از خوارج نماز شب گزارده قرآن مى خواند فرمود: ((نوم على یقین خیر من صلوه فى شک))(11) خوابى که با یقین همراه باشد بهتر است از نماز گذاردن با شک.
در تاریخ زندگى مولى آورده اند که حضرت نیمه شبى از مسجد کوفه به طرف خانه مى رفت, کمیل نیز افتخار همراهى با آن جناب را داشت, در مسیر به خانه اى رسیدند که در آن ساعت شب شخصى با صوتى حزین قرآن مى خواند و آیه اى که در ستایش دعا و مناجات مردان خداست تلاوت مى کرد ((امن هو قانت...)) (زمر/ 9)
کمیل گوید: من در دلم به خواننده قرآن در این ساعت از شب آفرین گفتم, اما چیزى به زبان نیاوردم بلافاصله امام(ع) باطن مرا خواند و فرمود این قارى قرآن را تحسین نکن که جهنمى است!! و رازش را در آینده برایت خواهم گفت. کمیل مى گوید: از دو جهت در تحیر فرو رفتم, یکى آن که امام باطن مرا خواند! دوم اینکه چگونه فردى با این ویژگیها (بیدارى شب و تلاوت قرآن) جهنمى است؟! من همچنان در اندیشه بودم که قصه چیست؟ تا اینکه جنگ نهروان و برخورد حضرت با آنان صورت گرفت در وسط میدان دیدم امام(ع) در حالى که شمشیر در دست مبارکش هست مرا خواست, شمشیر مبارک را بر سر جنازه اى گذارد و فرمود: ((کمیل!! امن هو قانت...)) یعنى این جنازه همان است که نیمه شب قرآن آنچنانى مى خواند و تو در دلت او را تحسین کردى!! آرى او همانست!!
کمیل مى گوید پاهاى حضرت را بوسیدم و استغفار نمودم.(12)
این سیماى ظاهرى خوارج نهروان بود و برخورد با چهره هایى این چنین, بصیرتى علوى مى خواهد.
4ـ استفاده از شعار متشابه
از ویژگى هاى خوارج استفاده از شعار متشابه بود. شعار متشابه یعنى شعارى که ظاهرى درست دارد لیکن آنان برداشتى نادرست از آن داشتند. این شعار ((لا حکم الا لله)) بود. این شعار برگرفته از قرآن بود: ((ان الحکم الا لله یقص الحق و هو خیر الفاصلین))(13) یعنى حکم مختص خداوند است و اوست که حقیقت را بیان مى کند و او بهترین تفاوت گذارنده بین حق و باطل است.
معناى صحیح آیه این است که هیچ کس به جز خداوند حق قانونگذارى ندارد. اما این منحرفان آن را به معناى نفى حاکمیت غیر خداوند مى گرفتند و مى گفتند حاکمى جز خداوند نیست و این را بهانه اى براى نفى حکومت امام على(ع) قرار مى دادند اینها از این غافل بودند که جامعه بدون حاکم نمى شود که البته باید این حاکم صبغه الهى داشته باشد و آن کس که این ویژگى را دارد امیرمومنان على(ع) است.
امام على(ع) وقتى این شعار را از خوارج شنید فرمود: ((کلمه حق یراد بها باطل نعم انه لا حکم الا لله ولکن هولإ یقولون لا امره الا لله و انه لابد للناس من امیر بر إو فاجر...))(14)
سخن حقى است که از آن اراده باطل (نادرست) مى شود, آرى حکم جز از آن خدا نیست ولى این گروه مى گویند حکومت و فرماندهى مخصوص خداست حال آن که به یقین مردم نیازمند امیر و حاکمى هستند خواه نیکوکار باشد یا بدکار (اگر دسترسى به حاکم نیکوکارى نداشتند وجود امیر فاجر از نبودن حکومت بهتر است)
با این برداشت نادرست از آیه و استفاده از این شعار متشابه عده اى ساده لوح را فریفتند و یک جنگ تمام عیار علیه مولى على(ع) به راه انداختند. از این رهگذر است که نباید از خطر شعارهاى به ظاهر زیبا, و در باطن شیطنتآمیز غفلت کرد. سه جنگ بزرگ علیه امیرمومنان را دو شعار اداره کرد: یکى شعار خونخواهى عثمان و مبارزه با خشونت که ابزار ناکثین و قاسطین بود. و این در حالى بود که طلحه که از سردمداران ناکثین بود خود در قتل عثمان دست داشت و معاویه نیز مى توانست عثمان را از محاصره نجات دهد ولى چنین نکرد و به طور غیر مستقیم در قتل عثمان سهیم بود. اینان که سردمدار خشونت بودند شعار خونخواهى عثمان و مبارزه با خشونت را سر دادند و دو جنگ علیه مولى براه انداختند.
و دیگرى شعار ((لا حکم الا لله)) که شعار خوارج بود.
5 ـ حربه تکفیر
از ویژگى هاى خوارج آن بود که خود را معیار حق دانسته و اندیشه خود را محور کفر و ایمان مى دیدند و هر کس که باور آنان را نداشت تکفیر مى کردند تا جایى که اول مومن و فداکار در راه اسلام امیرمومنان على(ع) را هم تکفیر کردند!! و هر کس را که معتقد نبود امیرمومنان کافر باشد کافر دیده و مى کشتند!! نمونه آن: کشتن عبدالله بن خباب بن ارت و همسر وفادارش تنها به جرم آن که حاضر نشدند بپذیرند که امام على(ع) کافر شده است. امام على(ع) در پاسخ این حربه ظالمانه فرمود: ((اصابکم حاصب و لابقى منکم آثر إبعد ایمانى بالله و جهادى مع رسول الله اشهد على نفسى بالکفر؟))(15)
این نشانه خود بزرگ بینى و عجب این منحرفان است که خود را محور حق مى دیدند و هر کس که فکر و اندیشه آنها را نداشت, باطل مى دیدند.
اینها برخى از ویژگیهاى فردى و اجتماعى و سیاسى خوارج بود که مى توان با دقت در این ویژگیها این جریان را در طول تاریخ شناسائى کرد عمده ترین ویژگى این جریان در دوره امیرمومنان على(ع) و در طول تاریخ ولایت ناپذیرى و مقابله و تخریب ولایت است باید ویژگیهاى فوق را در کنار این ویژگى محور قرار داده و جریان خارجیگرى را شناخت.
پى نوشت ها:
1- نهج البلاغه, خطبه92.
2- کنزالعمال, حدیث1220.
3- فهرست موضوعى غرر, ص34.
4- نهج البلاغه, خطبه36.
5- همان, خطبه127.
6- همان, خطبه173.
7- همان, خطبه3.
8- همان, خطبه32.
9- تاریخ طبرى, ج5, ص;50 الکامل فى التاریخ ج2, ص;387 وقعه صفین, 491.
10- العقد الفرید, ج2, ص389.
11- نهج البلاغه, حکمت 93.
12- ارشاد القلوب ص226, بحارالانوار, ج33, ص399.
13- سوره انعام, آیه57.
14- نهج البلاغه , خطبه40.
15- نهج البلاغه, خطبه58.
جریان خوارج
از فرازهاى مهم و قابل عبرت در سیره امام امیرمومنان على(ع) برخورد امام(ع) با خوارج است. هر حکومتى بدون تردید مخالفانى دارد و نمى توان حکومتى یافت چه حق و چه باطل که بى مخالف باشد. لکن آنچه قابل تإمل و بررسى است ترکیب و کیفیت مخالفان است. امام على(ع) با جریان ناکثین به عنوان اولین جریان مخالف در حکومت خود مقابله و برخورد کرد و شورش آنها را سرکوب نمود.
برجسته ترین ویژگى این جریان جاه طلبى, قدرت طلبى, رانت خواهى بود نیز حضرت با جریان قاسطین معاویه و یارانش مقابله کرد, جریانى که در حقیقت با دین فاصله داشت و تنها از دین به عنوان ابزار استفاده مى کرد.
در سلسله مقالاتى که تاکنون خواندید به بررسى ویژگى این دو جریان پرداختیم و در حد توان قاصر خویش نحوه برخورد مولى على(ع) را با ایشان بیان کردیم. لکن در این جریان مواجه با جریانى جدید هستیم که در حکومت مولى هم بى سابقه بود. درست است در جریان ناکثین و قاسطین هم دین و ظواهر دینى مطرح بود, اما در جریان خوارج علمدارى دین از ناحیه آنان مطرح مى شد. بى سابقه بودن این جریان از همین رهگذر است, اینکه کسانى خود را در نهایت تقدس بدانند و با همین ستار و پوشش به نبرد با مولى برخیزند این بى سابقه بود. لذا امیرمومنان على(ع), برخورد با خوارج را از افتخارات خود برمى شمرد که با بصیرت الهى خود با آنان مقابله نمود و مى فرماید که کسى جز او جرإت بر این نداشت:
((إیها الناس فانى فقإت عین الفتنه و لم یکن لیجترى علیها احد غیرى بعد ان ماج غیبها و اشتد کلبها))(1)
مردم! من چشم فتنه را درآوردم و آن را ریشه کن کردم و جز من هیچ کس جرإت چنین کارى را نداشت, در آن روزگار که تاریکى و موج فتنه همه گیر شده و بیمارى واگیر آن به اوج رسیده بود.
آن چه در این جریان عبرتآمیز است تحلیل و بررسى ویژگى هاى این جریان و نیز برخورد امام(ع) با آن است.
ویژگیهاى خوارج
این بحث بسیار گسترده است ولى از آن جا که ما در این سلسله مباحث در مدار سیره امام على(ع) بحث مى کنیم ویژگیهاى این جریان را نیز با الهام از رهنمودهاى امام على(ع) پى مى گیریم:
1 ـ بى بصیرتى
شاخص ترین ویژگى خوارج بى بصیرتى بود. بى بصیرتى یعنى کوردلى و نداشتن تحلیل درست و واقع بینانه از حوادث و جریانها.
بى بصیرتى مرادف است با عوام بودن و همراه است با پوک و بى وزن شدن و با هر بادى به هر طرف غلتیدن.
در روایتى آمده است که پیامبر اکرم(ص) فرمود:
((لیس الاعمى من یعمى بصره انما الاعمى من تعمى بصیرته))(2)
کور آن کس نیست که چشم ندارد بلکه کور واقعى آن کس است که چشم دلش کور است.
امیر مومنان على(ع) فرمود:
((فقد البصر إهون من فقد البصیره))(3) نابینائى آسان تر است از کوردلى.
خوارج نهروان به خاطر بى بصیرتى نتوانستند بین ظاهر خط و جلد قرآن و محتواى آن تفکیک قائل شوند, لذا فریب نیرنگ ساده معاویه و عمروعاص را خوردند, تا قرآنها بالاى نیزه رفت از مولا خواستند جنگ را متوقف سازد و با این حرکت جاهلانه خود بیشترین ضربه را به حکومت امام على(ع) و در حقیقت به سعادت انسان زدند. امام على(ع) درمورد این ویژگى آنان مى فرماید: ((و انتم معاشر اخفإ الهام سفهإ الاحلام))(4)
و شما اى سبکسران و بى خردان نادان.
هام جمع هامه به معناى سر انسان یا سایر موجودات ذى روح است و با توجه به اینکه اخفإ جمع خفیف است, این تعبیر به معناى افراد سبک سر است.
این بى بصیرتى معمولا سبب مى شود که اینان ابزار و آلت دست شیادان سیاست باز قرار گرفته و سد راه مصالح عالى اسلامى گردند.
امام على(ع) فرمود:
((ثم انتم شرار الناس و من رمى به الشیطان مرامیه و ضرب به تهیه))(5)
همانا شما بدترین مردم هستید شما تیرهایى هستید در دست شیطان و به وسیله شما مردم را در حیرت و تردید و گمراهى مى افکند.
براین اساس است که امیرمومنان على(ع) بصیرت را از شرائط ضرورى و لازم رهروان راه دین مى داند و مى فرماید:
((... و لایحمل هذا العلم الا إهل البصر و الصبر والعلم بمواضع الحق))(6)
این پرچم ((دین)) را جز اهل بصیرت و مقاومت و آگاهان با موضعگیریهاى حق نمى توانند به دوش کشند.
این نکته را نباید ناگفته گذاشت که بى بصیرتى و سفاهت بدنه جریان منحرف خوارج را تشکیل مى داد اما سران این انحراف کسانى بودند که با زیرکى شیطانى این جریان را هدایت مى کردند و به نظر مى رسد که این ویژگى بسیارى از جریانهاى انحرافى است که سران آنها افرادى زیرک و شیطان اند و از بدنه هاى نادان و سفیه به عنوان ابزار استفاده مى کنند, به همین جهت است که امام على(ع) در مقابله با هر سه جریان انحرافى (ناکثین, قاسطین, مارقین) تمام تلاش خود را براى آگاهى و بیدارى بدنه این جمع منحرفان به کار مى گیرد, تلاشى که در حد خود بسیار موفق بود و توانست عده زیادى از آنان را از دام انحراف برهاند.
2ـ دنیاپرستى
دومین ویژگى خوارج دنیاپرستى آنها بود. شاید در بدو امر قدرى پذیرش این مطلب سخت باشد که خوارج دنیاپرست اند, اما با بررسى رفتار خوارج, این واقعیتى انکارناپذیر است, امیرمومنان على(ع) هر سه جریان منحرف را دنیاپرست مى نامند: ((ولکنهم حلیت الدنیا فى اعینهم و راقهم زبرجها...)) (7)
زیبایى دنیا در چشمشان جلوه کرد و دلشان را ربود.
دنیاپرستى اشکالى دارد گاه در پوشش ریاست طلبى است و گاه در پوشش ریاست گریزى براى رسیدن به ریاست!
دنیاپرستى گاه در پوشش مال پرستى و ثروت اندوزى است و گاه در پوشش زهد براى رسیدن به ثروت.
دنیاپرستى گاه در پوشش عبادت گریزى و فرار از جلوه هاى معنویت است و گاه در پوشش عبادت براى گشودن صید فریب مردم!
سلام و درود خداوند بر امیرمومنان على(ع) که این حقیقت را با بیانى بسیار شفاف و زیبا بیان کرده است:
((... و منهم من یطلب الدنیا بعمل الاخره ولایطلب الاخره بعمل الدنیا قد طامن من شخصه و قارب من خطوه و شمر من ثوبه و زخرف من نفسه للامانه و اتخذ ستر الله ذریعه الى المعصیه)) (8)
گروهى از مردم کسانى اند که از زیر نقاب کارهاى آخرتى دنیا را مى طلبند و آخرت را بوسیله کارهاى این جهان نمى طلبند خود را کوچک و متواضع جلوه مى دهند گامها را کوتاه برمى دارند و این لباس خویش را جمع مى نمایند خویشتن را به زیور ایمان داران مىآرایند (خود را به شعار مردان صالح آراسته مى کنند) و پوشش خدایى را وسیله معصیت قرار داده اند.
مالک اشتر این چهره برجسته بصیرت مدار اردوگاه امیرمومنان على(ع) بعد از آنکه با اصرار شیطنتآمیز و تهدید احمقانه خوارج از جبهه نبرد رویاروى با معاویه برگشت خطاب به آنان فرمود:
((یا اصحاب الجباه السود کنا نظن صلاتکم هذه زهاده فى الدنیا و شوقا الى الله فلا ارى فرارکم من الموت الا الى الدنیا.))(9)
اى صاحبان پیشانیهاى پینه بسته و سیاه چنین مى پنداشتیم که این نماز شما نشانه زهد و بى اعتنایى به دنیا و شوق به خداست, اکنون نمى بینم فرار شما از مرگ را مگر به خاطر دنیا.
3ـ ظاهرى آراسته
خوارج نهروان از ظاهرى آراسته برخوردار بودند و به اصطلاح خود را مقدس نشان مى دادند.
امام على(ع) ابن عباس را جهت نصیحت خوارج فرستاد, او پس از بازگشت آنها را چنین توصیف کرد:
((لهم جباه قرحه لطول السجود و اید کثفنات الابل علیهم قمص مرخصه و هم مشمرون))(10)
آنان پیشانیهاى پینه بسته از کثرت عبادت داشتند, دستهایشان را از بس روى زمینهاى خشک و سوزان گذاشته اند و در مقابل حق به خاک افتاده اند همچون پاهاى شتر سفت شده است, پیراهنهاى کهنه و مندرس به تن کرده اند اما مردمى مصمم و قاطع اند.
بسیارى از کسانى که در جریان خوارج در مقابل مولى على(ع) ایستادند قاریان قرآن بودند, لکن قاریانى بى بصیرت, قاریانى که ظاهر قرآن را زیبا مى خواندند, اما قرآن ناطق امیرمومنان على(ع) را ندیدند و با جلد و ظاهر قرآن به جنگ با قرآن واقعى رفتند!
امام على(ع) شنید که یکى از خوارج نماز شب گزارده قرآن مى خواند فرمود: ((نوم على یقین خیر من صلوه فى شک))(11) خوابى که با یقین همراه باشد بهتر است از نماز گذاردن با شک.
در تاریخ زندگى مولى آورده اند که حضرت نیمه شبى از مسجد کوفه به طرف خانه مى رفت, کمیل نیز افتخار همراهى با آن جناب را داشت, در مسیر به خانه اى رسیدند که در آن ساعت شب شخصى با صوتى حزین قرآن مى خواند و آیه اى که در ستایش دعا و مناجات مردان خداست تلاوت مى کرد ((امن هو قانت...)) (زمر/ 9)
کمیل گوید: من در دلم به خواننده قرآن در این ساعت از شب آفرین گفتم, اما چیزى به زبان نیاوردم بلافاصله امام(ع) باطن مرا خواند و فرمود این قارى قرآن را تحسین نکن که جهنمى است!! و رازش را در آینده برایت خواهم گفت. کمیل مى گوید: از دو جهت در تحیر فرو رفتم, یکى آن که امام باطن مرا خواند! دوم اینکه چگونه فردى با این ویژگیها (بیدارى شب و تلاوت قرآن) جهنمى است؟! من همچنان در اندیشه بودم که قصه چیست؟ تا اینکه جنگ نهروان و برخورد حضرت با آنان صورت گرفت در وسط میدان دیدم امام(ع) در حالى که شمشیر در دست مبارکش هست مرا خواست, شمشیر مبارک را بر سر جنازه اى گذارد و فرمود: ((کمیل!! امن هو قانت...)) یعنى این جنازه همان است که نیمه شب قرآن آنچنانى مى خواند و تو در دلت او را تحسین کردى!! آرى او همانست!!
کمیل مى گوید پاهاى حضرت را بوسیدم و استغفار نمودم.(12)
این سیماى ظاهرى خوارج نهروان بود و برخورد با چهره هایى این چنین, بصیرتى علوى مى خواهد.
4ـ استفاده از شعار متشابه
از ویژگى هاى خوارج استفاده از شعار متشابه بود. شعار متشابه یعنى شعارى که ظاهرى درست دارد لیکن آنان برداشتى نادرست از آن داشتند. این شعار ((لا حکم الا لله)) بود. این شعار برگرفته از قرآن بود: ((ان الحکم الا لله یقص الحق و هو خیر الفاصلین))(13) یعنى حکم مختص خداوند است و اوست که حقیقت را بیان مى کند و او بهترین تفاوت گذارنده بین حق و باطل است.
معناى صحیح آیه این است که هیچ کس به جز خداوند حق قانونگذارى ندارد. اما این منحرفان آن را به معناى نفى حاکمیت غیر خداوند مى گرفتند و مى گفتند حاکمى جز خداوند نیست و این را بهانه اى براى نفى حکومت امام على(ع) قرار مى دادند اینها از این غافل بودند که جامعه بدون حاکم نمى شود که البته باید این حاکم صبغه الهى داشته باشد و آن کس که این ویژگى را دارد امیرمومنان على(ع) است.
امام على(ع) وقتى این شعار را از خوارج شنید فرمود: ((کلمه حق یراد بها باطل نعم انه لا حکم الا لله ولکن هولإ یقولون لا امره الا لله و انه لابد للناس من امیر بر إو فاجر...))(14)
سخن حقى است که از آن اراده باطل (نادرست) مى شود, آرى حکم جز از آن خدا نیست ولى این گروه مى گویند حکومت و فرماندهى مخصوص خداست حال آن که به یقین مردم نیازمند امیر و حاکمى هستند خواه نیکوکار باشد یا بدکار (اگر دسترسى به حاکم نیکوکارى نداشتند وجود امیر فاجر از نبودن حکومت بهتر است)
با این برداشت نادرست از آیه و استفاده از این شعار متشابه عده اى ساده لوح را فریفتند و یک جنگ تمام عیار علیه مولى على(ع) به راه انداختند. از این رهگذر است که نباید از خطر شعارهاى به ظاهر زیبا, و در باطن شیطنتآمیز غفلت کرد. سه جنگ بزرگ علیه امیرمومنان را دو شعار اداره کرد: یکى شعار خونخواهى عثمان و مبارزه با خشونت که ابزار ناکثین و قاسطین بود. و این در حالى بود که طلحه که از سردمداران ناکثین بود خود در قتل عثمان دست داشت و معاویه نیز مى توانست عثمان را از محاصره نجات دهد ولى چنین نکرد و به طور غیر مستقیم در قتل عثمان سهیم بود. اینان که سردمدار خشونت بودند شعار خونخواهى عثمان و مبارزه با خشونت را سر دادند و دو جنگ علیه مولى براه انداختند.
و دیگرى شعار ((لا حکم الا لله)) که شعار خوارج بود.
5 ـ حربه تکفیر
از ویژگى هاى خوارج آن بود که خود را معیار حق دانسته و اندیشه خود را محور کفر و ایمان مى دیدند و هر کس که باور آنان را نداشت تکفیر مى کردند تا جایى که اول مومن و فداکار در راه اسلام امیرمومنان على(ع) را هم تکفیر کردند!! و هر کس را که معتقد نبود امیرمومنان کافر باشد کافر دیده و مى کشتند!! نمونه آن: کشتن عبدالله بن خباب بن ارت و همسر وفادارش تنها به جرم آن که حاضر نشدند بپذیرند که امام على(ع) کافر شده است. امام على(ع) در پاسخ این حربه ظالمانه فرمود: ((اصابکم حاصب و لابقى منکم آثر إبعد ایمانى بالله و جهادى مع رسول الله اشهد على نفسى بالکفر؟))(15)
این نشانه خود بزرگ بینى و عجب این منحرفان است که خود را محور حق مى دیدند و هر کس که فکر و اندیشه آنها را نداشت, باطل مى دیدند.
اینها برخى از ویژگیهاى فردى و اجتماعى و سیاسى خوارج بود که مى توان با دقت در این ویژگیها این جریان را در طول تاریخ شناسائى کرد عمده ترین ویژگى این جریان در دوره امیرمومنان على(ع) و در طول تاریخ ولایت ناپذیرى و مقابله و تخریب ولایت است باید ویژگیهاى فوق را در کنار این ویژگى محور قرار داده و جریان خارجیگرى را شناخت.
پى نوشت ها:
1- نهج البلاغه, خطبه92.
2- کنزالعمال, حدیث1220.
3- فهرست موضوعى غرر, ص34.
4- نهج البلاغه, خطبه36.
5- همان, خطبه127.
6- همان, خطبه173.
7- همان, خطبه3.
8- همان, خطبه32.
9- تاریخ طبرى, ج5, ص;50 الکامل فى التاریخ ج2, ص;387 وقعه صفین, 491.
10- العقد الفرید, ج2, ص389.
11- نهج البلاغه, حکمت 93.
12- ارشاد القلوب ص226, بحارالانوار, ج33, ص399.
13- سوره انعام, آیه57.
14- نهج البلاغه , خطبه40.
15- نهج البلاغه, خطبه58.