آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

نمونه اى هم از زمان حاضر
در بین مجموعه کسانى که مخدوم ما هستند یعنى خانواده هاى معظم شهدا هم, به زن هایى برخورد مى کنیم که واقعا هیچ مردى در این روزگار به پاى آنها نمى رسد.
براى نمونه پدر و مادر شهیدى را مى شناسم که هر دو خیلى خوبند, فوق العاده هستند, اما مادر قابل قیاس با پدر نیست. اینگونه موارد کم هم نیستند.
در مسجد النبى(ص) نماز مى خواندم. بعد از نماز متوجه شدم پیرمردى کنارم نشسته است. با او احوالپرسى کردم و متوجه شدم که ایرانى است, از لابه لاى صحبت ها فهمیدم خانواده شهید است و بعد متوجه شدم که پدر سه شهید است. وقتى خواست برود گفت که ((با خانواده ام(مادر سه شهید) کنار فلان در مسجد قرار دارم)). او را همراهى کردم, با این نیت که عرض ادبى کنم به مادر سه شهید. به جایى که قرار گذاشته بودند رفتیم ولى مادر نبود.
گفتم: در کدام هتل هستید؟
گفت: اسمش را نمى دانم.
باز هم همراهى با او را ادامه دادم و اتفاقا در هتلى بودند که ما اقامت داشتیم.
وقتى رسیدیم نزدیک هتل به من گفت: به خانواده ام نگویید که من به شما گفتم که ما خانواده شهید هستیم!
گفتم: چطور؟
گفت: همسرم ناراحت مى شود اگر من به کسى بگویم که خانواده شهید هستیم. نه اینکه خانواده شهید بودن را براى خودش افتخار نداند بلکه از این بابت که اگر بگوییم خانواده شهید هستیم, شاید تصور شود مى خواهیم با عنوان شهید, به مردم فخر بفروشیم. یا مثلا سوء استفاده کنیم. لذا هیچ جا ابراز نمى کند. الان هم شما نگویید که من گفتم خانواده سه شهید هستیم! گفتم: ((چشم)).
به هتل رسیدیم مادر شهیدان آنجا منتظر بود, سلام و عرض ادب کردم, در مدینه و بعد هم در مکه مکرر از محضرشان فیض بردم. بعد از مراجعت به ایران, مدیرکل بنیاد شهید تهران به منزلشان در کرج رفته بود و پدر شهیدان به ایشان گفته بودند: ((با یک طلبه اى در مدینه دوست شدیم)) و توصیف کرده و گفته بودند: ((او اسم ما را فهمید ولى ما غفلت کردیم اسم او را بپرسیم, و اینجا که آمدیم و تلویزیون را نگاه کردیم فهمیدیم که او, فلان کس بوده است. خودش هم آنجا قول داده است که منزل ما بیاید)).
به هر صورت ما مدتى بعد موفق شدیم و به منزلشان رفتیم. واقعا آن پدر سه شهید, یک انسان متعالى و برجسته بود, ولى مادر, چیز دیگرى بود و در اوج عظمت. آن تعبیراتى که امام(قدس سره) مى فرمودند که: ((انسان در برابر عظمت این خانواده هاى شهدا احساس حقارت مى کند.)) ما واقعا در برابر عظمت روح این مادر احساس هیچ بودن کردیم.
تنها مطلبى که این مادر شهید به من گفت, فرمود که ((اگر آقا (مقام معظم رهبرى) را دیدید به ایشان بگویید که آقا چرا به داد اسلام نمى رسید؟ ((چرا با بدحجابى و مظاهر فساد برخورد نمى کنید)).
یعنى سه شهید داده و اصلا در فکر خواسته هاى خودش نیست. یک پیغام هم که مى خواهد براى رهبرش بدهد, مى گوید آقا به داد اسلام برسید! مثلا فلان حکم خدا درست عمل نمى شود. حجاب رعایت نمى شود و... ناراحتى و نگرانیش براى مسائل جامعه است. واقعا انسان اوج عظمت و معنویت را در او مشاهده مى کرد.

مى خواهم قبل از مردن آقایم را زیارت کنم
یک نمونه دیگر از خانواده هاى شهدا را اشاره کنم: سال گذشته در مسجد جامع سارى شخص ناشناسى یک کاغذ کوچک به دست من داد و رفت.
کاغذ را باز کردم و دیدم نوشته که همسر شهید کریمى در فلان روستاى شهرستان نکإ, دو فرزند داشته است (یک پسر و یک دختر) پسر سرطان گرفته و از وقتى که سرطان او آشکار شده, بیشتر از چهار ماه طول نکشیده و فوت کرده است. تقریبا همزمان, یعنى دو ماه بعد از شروع سرطان پسر, متوجه شده اند دختر هم سرطان حنجره گرفته است و نوشته بود که مادر در وضعیت بدى است و دختر هم در حالت احتضار است.
با اینکه مى خواستیم شب به تهران برگردیم, منصرف شدیم و با چند تن از مسئولین استان, به منزل آنها در یکى از روستاهاى شهرستان نکإ رفتیم.
شوهر این زن حدود 18 سال پیش شهید شده بود. (یعنى دخترش نوزاد و پسر یکساله بوده است) این زن, بچه ها را مثل دسته گل بزرگ کرده بود. پسر, آنچنان که توصیف مى کردند و عکسش هم آنجا بود, مثل یک قطعه نور بود.
مادر, دست تنها, هم نقش مادر را براى فرزندان ایفا کرده بود و هم نقش پدر را. پسر 19 ساله که تازه دیپلم گرفته بود با گرفتن دیپلم بعد از چهار ماه سرطان, تازه ده روز بود که فوت کرده بود. و دختر هم که از دو ماه قبل, سرطان حنجره گرفته بود.
آن دختر گوشه اتاق, در بستر بیمارى, رنگ پریده و با وضعیت بسیار نحیف و در کنار او مادرى که بعد از 18 سال از فقدان شوهر و سرپرست زندگى خود و غم از دست دادن جوان رعنا و دلبندش در طى چند روز گذشته, حالا شاهد و ناظر از دست رفتن دختر 18 ساله اش بود. صحنه اى غیرقابل تصور بود. واقعا فضاى غمآلود و بسیار بسیار متإثرکننده اى بود. شاید من یک ساعت صحبت کردم که شاید دختر یا مادر یک کلمه حرف بزنند, یا کمى چهره آنها باز شود, ولى اصلا تإثیرى نداشت.
گفتم: ((اگر الان مایل باشید همین فردا شما را با هزینه خودمان به کربلا بفرستیم)). جوابى ندادند.
ماه شوال بود. گفتم: ((حج نزدیک است. اگر اجازه بدهید براى حج امسال هر دو نفرتان را به مکه بفرستیم)). هیچ واکنشى نشان ندادند. مشهد را گفتیم. وقتى مکه و کربلا را جواب ندهد, کجا را بگوییم؟ بعد گفتیم هر کارى داشتید ما در خدمت شما هستیم, انشإالله که مشکلى نیست. مسئله مهمى نیست. انشإالله خوب مى شوید. (نخواستیم اعتراف کنیم که سرطان و آن بیمارى مهلک هست.) ولى اگر لازم باشد یا پزشک ها تشخیص بدهند, به هر جاى دنیا که باشد شما را اعزام و هزینه اش را هم پرداخت مى کنیم)). هر چه گفتیم, نه دختر و نه مادر یک کلمه حرف نزدند.
ساعت 12 شب شده بود. باید بلند مى شدیم و رفع زحمت مى کردیم. جمع زیادى همراه ما بودند (استاندار و مسئولین استان). گفتیم:((بالاخره باید مرخص شویم. یک چیزى بگویید تا ما برویم.)) بعد از التماس کردن ما, احساس کردیم دختر مى خواهد سخنى بگوید, همه ساکت شدند تمام حاضران سراپا گوش شدند تا سخنى ازاوبشنوند, بشنوند که او دراین حالت چه مى گوید وچه مى خواهد. جمله کوتاه اما عجیب او بعد از یک ساعت صحبت کردن دیگران و پیشنهاد حج و زیارت عتبات و اعزام به خارج براى درمان. جمله اى را بر زبان آورد که فضاى مکدر و تاریک غم هاى سنگین را شکافت و دل ها را لرزاند و به چشم هایى که تا آن لحظه به خاطر رعایت حال خانواده از باریدن اشک امساک کرده بود رخصت داد تا در شگفتى جلوه حق و بهار عشق به ولایت, گریه شوق, دل هاى غمزده را سبکبال و سبکبار کند. دختر با صداى نحیفى گفت: ((من فقط یک آرزو دارم. آرزویم این است که قبل از مردن, قبل از اینکه از دنیا بروم, دلم مى خواهد چشمم به جمال ((آقایم, رهبرم و نائب امام زمانم روشن شود!))
به محض بازگشت به تهران موضوع را با دفتر مطرح کردم. قرار شد هر وقت به تهران آمدند ملاقات انجام شود. چند روز بعد خانواده شهید به همراه دامادشان که یک معلم متدین است به همراه راننده اى از بنیاد شهید سارى به تهران آمدند. همگى آنها را به دفتر بردم, آن روز فقط برنامه نماز ظهر بود, در صف نماز آماده نشستیم, اذان شد و مقام معظم رهبرى (مدظله) وارد شدند. معظم له مطلع بودند, با ایشان احوالپرسى گرمى کردند و به نماز ایستادند همسر و فرزند شهید به حاجت خود رسیده بودند. نمازجماعت هم فراتر از انتظارشان بود. بعد از نماز, مقام معظم رهبرى برخلاف معمول در کنار سجاده رو به خانواده نشستند و آنها را از صف عقب در کنار خود فراخواندند, با یکایک آنها صحبت کردند و با تفقد و مهربانى از همه چیز سوال کردند. امواج محبت فضا را پر کرده بود معلوم نبود مراد کیست و مرید کدام است هر دو طرف مرید بودند و مراد, عشق متقابل آنهامثنوى وحدت را مى سرود و ظلمات ((کثرت)) در نور وحدت محو شده بود, زنگار افسردگى رسوب یافته در آشیانه قلبشان با برق شادى وصال زدوده مى شد و غبار غم هاى دیرین با وضوى عشق در چشمه سار زلال ولایت از چهره آنان پاک مى گردید. ترنم باران لطافت ولطف ازسخنان دلنشین على گونه رهبر,همراه با بارش اشک شوق همسر و دخترک یتیم شهید, زیباترین بهار بهشتى را در بوستان گل هاى محمدى به نمایش گذاشته بود.
در آیینه این صحنه دلربا, صدها و هزارها خاطره زیبا و دلنشینى که در مدت ربع قرن در محضر آفتاب انقلاب, خمینى عزیز از عشق متقابل امام و امت از نزدیک مشاهده کرده بودم بار دیگر در ذهنم زنده گردید و یکجا در برابر عظمت و شکوه دل انگیز انسان دوستى و محبت بى پایان امامان حق در طول تاریخ و عشق متقابل انسان هاى پاک سرشت نسبت به آنها که بار دیگر در پرتو امامت ولایت الهیه در عصر حاضر متجلى مى یافتم با تمام وجود احساس و باور کردم.
آرى ولى امر و رهبر یعنى شبیه ترین مردم به پیغمبر(ص) پیغمبرى که در مقام تجلى قهرالهى مجرى فرمان شدت عمل در جهاد با کفار و منافقان است. ((جاهد الکفار والمنافقین و اغلظ علیهم))(1)
و قرآن او را به همراه جمع پیروانش به ((اشدإ على الکفار)) توصیف فرموده است و همو که درمقام تجلى رحمت حق جل و علا باید بال فروتنى و محبتش را براى مومنانى که از او تبعیت مى کنند بگشاید. ((واخفض جناحک لمن اتبعک من المومنین))(2)
به همین گونه, رهبرى که در برابر ابرقدرتهاى ستمگر و شیطان بزرگ همچون کوهى آتش فشان مى خروشد اینجا درکنار سجاده عبادتش و در تعقیب نمازش با نسیم بهارى تبسمش و باران عطوفت کلامش, جان و دل یادگاران شهید راه خدا را مى نوازد.
هر چند عقربه ساعت گذشت زمانى نسبتا طولانى را در نظر حاشیه نشینان خاکى باز مى نماید اما آنگاه که معراج محبت و ولایت به معراج نماز مى پیوندد و ارواح وارسته از عالم طبیعت و تعلقات مادى, زمین و زمان را پشت سر مى گذارند, گویى تمام برنامه هاى عادى بهم مى ریزد, زمین قطعه اى از بهشت نور مى گردد و زمان در آن میان گم مى شود.
گفت و شنود صمیمانه, بطور بى سابقه و کم نظیر به طول انجامیده بود و حالا انتظار پایان جلسه بود که رهبر چند جلد قرآن خواست و براى هریک ـ و حتى راننده که برادر دو شهید بود و آقا در طى گفتگوى خود به آن پى برده
بود ـ متنى را در صفحه اول قرآن که مشتمل به ابراز ارادت و محبت به خانواده شهید و شهید بود با کمال آرامش و زیبایى مرقوم و امضإ کردند.
در همان حال که مشغول نوشتن بودند این نکته را بیان کردند که در طول نزدیک به بیست سال چه در زمان ریاست جمهورى و چه بعد از آن که مرتب سعى کرده ام به منازل شهدا بروم و یک جلد کلام اله مجید نیز به آنها اهدإ کنم همواره مقید بوده ام که در پایان جمله اى که در کنار قرآن نوشته ام, آخرین کلمه نام شهید باشد تا نام و امضایم در کنار نام شهید قرار گیرد, با این امید که حداقل به برکت مجاورت کتبى و لفظى با نام شهید خداوند مرا با آنها نزدیک و محشور فرماید!
سپس قرآن ها را همراه با هدیه اى دیگر به یکایک آنها اهدإ فرمودند و برخاستند. فکر کردیم جلسه تمام شد و هنگام خداحافظى فرا رسید اما...
رهبر روى سجاده رو به قبله ایستاد و فرزند شهید و مادرش نیز کنار ایشان ایستادند. فضاى معنوى و روحانى به نقطه اوج رسید آنچنان که درک و تصور آن در اندیشه و خیال نمى گنجید. رهبر با بستن چشمان خود از عالم طبیعت چشم دل را یکسر به سوى خدا گشود و خانواده شهید با همه وجود, چشم به چهره نورانى بنده صالح خدا دوختند. رهبر با زمزمه ملکوتى دعایش و دختر و همسر شهید با گریه و اشک بى امانشان زمانى طولانى را سرکردند و کوتاه سخن که وصف آن حالت و ترسیم آن منظره با هیچ بیان و زبانى میسور نیست, فقط مى توانم بگویم هر که آنجا بود و من سنگدل آنچنان گریستند و گریستم که کمتر به یاد دارم.

نقش زن در مدیریت خانه
همانگونه که گفتیم خانه و خانواده هسته اصلى جامعه بزرگ بشرى است و در این هسته اصلى, نقش اصلى مدیریت برعهده زن است, پدر در واقع براى این جامعه کوچک و هسته اصلى, نقش لجستیک و پشتیبانى را دارد. باید بیرون خانه برود, با کار و تلاش و اکتساب رزق حلال, مقدمات و وسائل زندگى را فراهم سازد و آن که نقش اول را در متن زندگى و مدیریت و سامان دادن خانه ایفإ مى کند زن است. و دیگران باید حول محور مادر با تعاون و مشارکت در کارها زندگى شیرین و دلپذیرى را از جهت معیشتى و عواطف پاک انسانى پدید آورند و فضایى بهشت گونه و آکنده از محبت و صمیمیت و پناهگاهى مستحکم از سکون و آرامش فراهم سازند.

نقش زن در موفقیت شوهر
نقش بسیار مهم دیگر زن, نقشى است که در طول نقش هاى قبلى در همکارى و همدلى با شوهر ایفإ مى کند تا شوهر بتواند نقش بیرون از خانه را به نحو احسن ایفإ کند.
شاید کم باشند در دنیا مردانى که بدون داشتن همسرى همراه و همدل در صحنه زندگى اجتماعى, علمى و مدیریتى به موفقیت هاى چشمگیرى دست یافته باشند.
در واقع نقش همسر در تمهید و زمینه سازى موفقیت شوهر نقشى بسیار اساسى و حیاتى است که منهاى آن و در صورتى که زن همراهى و همدلى لازم را نداشته باشد ـ و با ایجاد دغدغه خاطر در مدیریت خانه و جنگ اعصاب در زندگى مشترک نقش بازدارنده را ایفإ کند ـ هرگونه امکان موفقیت و دسترسى به اهداف بلند را از شوهر سلب مى نماید.

نقش همسران در سرنوشت مدیران
نقش همسران بخصوص در مورد مدیران در نظام اسلامى بارزتر و سرنوشت سازتر است. زیرا یکى از مهمترین مشخصه هاى مدیران در حکومت اسلامى ساده زیستى آنان و همگونى ایشان با زیرمجموعه خود و مردم عادى است و هر چه شإن و جایگاه مدیر و مسئولیت او بالاتر مى رود مسإله ساده زیستى و زهد نسبت به دنیا و مظاهر تجمل و دلبستگى به مادیات باید کمتر و کمتر شود. در این صورت ــ زنانى که آراسته به زهد باشند و اسیر چشم و هم چشمى هاى دنیاپرستانه نباشند و الگوى خود را در زندگى حضرت زهرا(س) قرار دهند.
ــ و به جاى رفت و آمد و معاشرت با مترفین و اهل تجمل و رفاه طلبى, با فقرا و خانواده هاى مستضعف و اولیإ خدا نشست و برخاست کنند و فرزندان و حتى شوهر خود را در مسیر این نوع زندگى و معاشرت قرار دهند.
ــ و به جاى مهمانى هاى آنچنانى و سفره هاى رنگین و آکنده از اسراف و تبذیر و رقابت و مسابقه با مسرفین و مبذرین ـ که به تعبیر قرآن مجید ((اخوان الشیاطین)) هستند و آرام آرام خانواده را به قعر جهنم فرو مى برد ـ با الهام از شیوه امامان معصوم(ع) مسیر ساده زیستى, میانه روى و خیررسانى به مستمندان را پیش گیرند و در همه زمینه هاى زندگى, خدا و رضایت خدا و مصلحت آخرت و روسفیدى در پیشگاه خدا و اولیإ خدا را در روز قیامت مدنظر قرار دهند, چنین زنانى مى توانند بزرگترین نقش را در سلامت مدیریت و موفقیت مدیران ایفإ کنند.
تنظیم یک زندگى آراسته به ارزش هاى الهى در خانه به وسیله زن که با ساده زیستى و سبکبارى و هزینه کم همراه است, باعث مى شود که مرد مجبور نباشد, کار و مدیریت خود را بیش از حد به حقوق و مزایا و پاداش گره بزند و تلاش و زحمت خود را که مى تواند باقصد قربت و نیت متعالى کسب رضایت حق و پاداش اخروى قرین سازد, به معامله مادى و سوداى دنیوى تنزل دهد و باآلوده شدن به مادیات و اسیر شدن دربند حقوق ها و پاداش هاى بالا ازقشر متوسط ومستضعف زیرمجموعه خود و جامعه فاصله بگیرد و مورد خشم و نفرت آنان و خداى بزرگ واقع شود.
یک زن مومنه و پارسا علاوه بر زمینه سازى عملى براى وارستگى و پارسایى شوهر خود در مقام مدیریت خانه مى تواند به عنوان یک تذکردهنده مشفق و دلسوز, شوهر خود را به وارستگى و زهد از دنیا ـ و
ساده زیستى شخصى و شإنى بخصوص در مسند مدیریت و آزادى از قید و بند حقوق و پاداش بالا که به شدت در بین مدیران رایج شده است ـ دعوت نماید و خانه خود را در همین دنیا به قطعه اى از بهشت برین معنویت مبدل سازد.
این در حالى است که اگر زن در بیراهه تجمل پرستى و اسراف و تبذیر و دنیاطلبى قدم گذارد نه فقط خود در دره فنا و تباهى سقوط مى کند, بلکه چه بسا اهل خانه و شوهر را به شقاوت و فساد فرو مى غلطاند و این زنان مصداق این آیه قرآنند که مى فرماید: ((ان من ازواجکم و اولادکم عدوا لکم فاحذروهم))(3) برخى از همسران و فرزندانتان ((دشمن)) شمایند که باید از آنان برحذر باشید!
این نوع زنان با افزایش بى رویه و غیرمنطقى هزینه هاى زندگى, شوهرانشان را تحت فشار قرار مى دهند و چنانچه مرد نتواند مقاومت کند و با ضعف نفس و ایمان تدریجا تسلیم فشارها و وسوسه هاى زن شود, کم کم براى فراهم کردن خانه کذایى, اتومبیل فلان مدل, وسایل تجمل خانه و ریخت و پاش هاى آنچنانى, وجهه همت خود را از کار کردن براى رضایت حق ـ و قناعت به رزق حلالى که خداوند رزاق براى او مقرر و مقدر فرموده ـ به سوى مادیگرایى و چانه زنى حقیرانه براى افزایش حقوق و پاداش دنیوى منصرف مى کند و این تازه آغاز راه است. راهى که در حقیقت بیراهه است و عاقبت آن به جهنم ختم مى شود, زیرا که مال دنیا و دنیاخواهى را به آب شور دریا تشبیه کرده اند که آدم تشنه هر چه بیشتر بنوشد تشنه تر مى شود تا او را خفه کند و نابود سازد!
ادامه این روند, دست اندازى به امکانات بیت المال است و باتوجه به این که مدیران از بسط ید و اختیارات بیشترى در مقایسه با زیردستان و سایرین برخوردارند, ابتدا به قلمرو مشتبهات که معمولا همراه با توجیهات و به عبارت دقیق تر تسویلات شیطانى است دست مى یازند و با خارج شدن از دایره ((ورع)) و آلوده شدن بر مشتبهات کم کم زمینه دست درازى به محرمات و ارتکاب گناهان قطعى در آنها هموار مى شود و با مرور زمان و حتى بدون این که خود باور پیدا کنند به قعر جهنم سقوط مى کنند و وقتى به واقعیت تلخ و سرانجام شوم خود واقف مى شوند که کار از کار گذشته و همه چیز تمام شده و راه چاره و بازگشتى وجود نخواهد داشت و هر چه فریاد مى زنند: ((رب ارجعون لعلى اعمل صالحا فیما ترکت...))(4) پروردگارا مرا برگردان تا.... اما به او نهیب مى زنند: کلا انها کلمه هو قائلها ....(5)

مسجد و نماز پایگاه نیکان
انسان همواره در معرض آسیب و انحراف و لغزش و خطر است. اگر آدم بخواهد که مطمئنا از لغزش و آسیب مصون بماند, باید پیوند خودش را با خدا همواره حفظ و به طور مستمر محکم تر کند.
خواهران! شما در این جهت براى خانواده تان و همسرانتان نقش اساسى و حیاتى دارید. سعى کنید که خودتان همراه با همسر و فرزند, پسرها و دخترهایتان به مسجد وصل باشید ـ دور یا نزدیک به خانه, مسجدى که جذاب است, مسجدى که روحانى خوب دارد ـ به مسجد وصل باشید. به نمازجماعت وصل باشید, به نمازجمعه وصل باشید. اگر همسرتان هم غفلت کرد, بخاطر گرفتارى و کار تنبلى کرد, شما مى توانید و باید آنها را راه بیندازید.
اینهایى که با مسجد و نمازجماعت و جمعه پیوند دارند, در قیاس با آنهایى که پیوندشان با مسجد و نمازجماعت گسسته است, خیلى وضعیتشان بهتر است.
شما ببینید, خانواده هایى که با مسجد و جماعت رابطه دارند, بچه هایشان چه شکلى هستند و آنها که سر و کار ندارند, بچه هایشان چگونه از آب درمىآیند؟
شرایط الان, شرایط خیلى! سختى است.
شما خودتان را, زمان خودتان را, ده دوازده سال پیش, بیست سال پیش را با الان مقایسه نکنید.
الان دام ها براى منحرف کردن بچه ها, بسیار بیشتر شده است. اگر بچه ها را وصل به مسجد و نمازجماعت و نمازجمعه و بسیج نکنیم, امکان آسیب پذیرى آنها خیلى زیاد است.
نمى خواهم استدلال کنم. کافى است شما نگاهى به خانواده هایى بیندازید که اصلا با مسجد و جماعت و جمعه سر و کار ندارند, ببینید بچه هایشان چگونه از آب درمىآیند؟ و نگاه کنید به خانواده هایى که ارتباط دارند با این محورها. چهره نورانى بچه هایشان را نگاه کنید! سلامت روح و جسم اینها را مى بینید.
در میان آنهایى که به هرزگى در کوچه ها و خیابان ها و پارک ها و سینماها مشغولند, اعتیاد کولاک مى کند! وضع فاجعهآمیزى است که مسئولین و کارآگاهان مربوط نمى توانند واقعیت تلخ آن را اعلام کنند.
مفاسد و فضاهائى که در آن, غفلت از خدا و دین مشهود است, دارد بچه ها را قدم به قدم در کام جهنم فرو مى برد.
از این طرف, در اصحاب مسجد, در بچه هاى بسیج, نمازجماعت, نمازجمعه, چند نفر را سراغ دارید که منحرف شده باشد, آلوده شده باشد, معتاد شده باشد؟ چهره نورانى بچه هاى نمازجمعه اى را نگاه کنید و مقایسه کنید با چهره آدم هایى که از پارک ها به صورت ولگرد خارج مى شوند.
پس هم بخاطر بچه هایتان و هم بخاطر خودتان به این مسئله همت کنید. اگر خداى ناکرده, فرزند به راه انحراف کشیده شود, در اولین مرحله, دودش به چشم پدر و مادر مى رود.
نکته بعد, آثارى است که ارتباط با مسجد و نمازجماعت در مجموعه خانواده دارد, صفایى که ایجاد مى کند, صمیمیتى که ایجاد مى کند, مصونیتى که از سایر انحرافات ایجاد مى کند و جایگاه انسان را در نظام اسلامى و جامعه اسلامى بالا مى برد.
الان یکى از فجایعى که کار تحقیقى هم روى آن انجام شده است, دام هاى خاص و برنامه هاى ویژه اى است که دستگاه هاى جاسوسى و دستهاى مرموز وابسته به خارج, براى بچه هاى مسئولین اجرا مى کنند. موارد آن هم اتفاق افتاده که شنیده اید.
به هرحال, این نکته را هم براى خودتان, هم براى بچه ها و هم براى همسرانتان درنظر داشته باشید. البته مطمئن هستم که اینطور هستید. منتهى مى خواهم باز تإکید کنم که این وضعیت را حفظ کنید و استمرار ببخشید و اگر از دوستانتان کسانى را سراغ دارید که مى خواهند در این نظام حضور داشته باشند و خدمت بکنند, اما ارتباط با مسجد ندارند, دستشان را بگیرید و مسجدى کنید.
اگر همسرتان در اثر گرفتارى و اشتغال نمى رسد, سعى کنید طورى برنامه ریزى کنید که آنها به مسجد و نمازجماعت وصل شوند. خدا مى داند مسجد و نمازجماعت با انسان چه مى کند؟ چطور مسیر زندگى را عوض مى کند!
از پیامبراکرم(ص) نقل شده که فرمود: ((اذا انزلت الا فات و العاهات عوفى اهل المساجد))
زمانى که آفتها و تباهیها ـ از فضا و از طریق امواج و ماهواره ها بر جامعه ـ فرود مى بارد, اهل مساجد در عافیت قرار دارند ـ و تنها اصحاب مسجدند که از تهاجم فرهنگى در امان هستند ـ
نکته آخر باز هم تاکید بر ساده زیستى
نکته آخر اینکه زن ها, همسرها, هم مى توانند شوهرهایشان را جهنمى کنند, هم مى توانند بهشتى کنند.
الان متإسفانه در جامعه ما, رقابت در مسائل مادى و مادیگرایى زیاد شده است. چشم و همچشمى ها در زمینه تجمل گرایى فراوان شده است. این نکته بسیار مهم است.
بسیارى از مدیران بوده اند که زنهایشان آنها را جهنمى کرده و باعث سقوط آنها و لجن مال شدن آنها شده اند. خیلى از مسئولین هم داریم که همسرانشان باعث ارتقإ جایگاه و تکامل معنوى آنها شده اند.
شاید ایفإ این مهم براى عده اى دشوار باشد, اما مطمئنم براى شما کار سختى نیست.
براى شما که الگویتان و پیشوایتان فاطمه زهرا(س) است, براى شما که مقتدایتان زینب کبرى(س) است و براى شما که امیرتان و امام اولتان, امیرالمومنین(ع) است و به او عشق مى رزید, آسان است.
پى نوشت ها:
1ـ سوره توبه آیه 73.
2ـ سوره شعرإ 215.
3ـ سوره تغابن آیه 14.
4ـ سوره مومنون آیه 99 و 100.
5ـ سوره مومنون آیه 100.

تبلیغات