آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

یکى از مسائل حوزه دین پژوهى به طور کلى و انسان و دین در قلمرو مطروحه در این مقالات, مسئله گوهر و صدف دین است , بدین صورت که گوهر دین چیست ؟ و صدف آن کدام است با توجه به این که صدف براى پاسدارى از حریم گوهر است به گونه اى که صدف نباشد, آن در و گوهر از بین مى رود و در صورت استفاده از گوهر صدف را باید به دور انداخت و در واقع ارزش صدف به اعتبار گوهر درون است. آیا دین نیز چنین است که داراى گوهر و صدفى باشد, به گونه اى ارزش دین به اعتبار گوهر او بوده و صدف در حدى که براى حفظ گوهر لازم است, از آن استفاده شود, در غیر این صورت باید آن را به کنارى نهاد, یا خیر؟
براى پاسخ این سوال باید مطالب و مقدماتى را بیان کرد.
1ـ مراد از دین در تعبیر ـ گوهر و صدف دین ـ چیست : آیا مراد دین به معناى تدین و دیندارى است؟ یا مجموعه گزاره هایى که عقاید و اخلاق و احکام یک مکتب را تشکیل مى دهد. اگر مراد, تدین و دین دارى باشد مى توان گفت : سخن از گوهر و صدف دین صحیح است, چنان که در اسلام, گوهر دین دارى, معرفت توحیدى و شناخت صفات جمال و جلال الهى است به گونه اى که منشا اعمال صالح گردد. و اگر انسان کارى را بدون معرفت انجام دهد و یا در انجام آن کار, نیت خالصانه و الهى و توحیدى نداشته و آن کار را به قصد تقرب به خدا انجام ندهد, بى ارزش خواهد بود و اثرى بر آن مترتب نخواهد شد. از این رو قرآن فرمود: ((و ما امروا الا لیعبدوا الله مخلصین له الدین حنفإ))(1) به آنها دستورى داده نشده, جز آن که خدا را بپرستند و در حالى که به توحید گرویده اند, دین خود را براى او خالص کنند.
در روایات نیز بر نیت خالصانه تإکید شده و ارزش عمل را در نیت آن مى داند. چنان که امام سجاد (ع) فرمود: ((لاعمل الا بالنیه))(2) هیچ عملى بدون نیت نیست و پیامبر اکرم (صلى الله علیه وآله) فرمود: ((انما الاعمال بالنیات و لکل امرىء ما نوى فمن غزا ابتغإ ما عندالله وقع اجره على الله عز وجل و من غزا یرید عرض الدنیا او نوى عقالا لم یکن له الا مانوى))(3) اعمال انسان به نیات اوست و آن چه براى انسان ارزشمند است, نیت اوست. اگر کسى در میدان پیکار شرکت کند و نیت او طلب چیزى باشد که در نزد خداست, پاداش او بر خداوند خواهد بود و اما اگر هدف و نیت او به دست آوردن متاع دنیا (غنائم جنگى) باشد و یا غرض او دست یافتن به شتر باشد, همانى براى اوست که نیت کرده است.
اما اگر مراد از دین مجموعه گزاره هاى اعتقادى و اخلاقى و احکام عملى باشد. گرچه از یک نظر همه دین گوهرند و صدف اصلا در حریم دین راه ندارد. از این رو تعبیر به گوهر و صدف دین روا نخواهد بود, ولى مى توان گوهر دین را اصل واحدى به نام توحید دانست. به گونه اى که همه مسائل اعتقادى و اخلاقى و احکام عملى, تفصیل همان توحید باشد و به توحید بازگشت کند. مرحوم علامه طباطبائى(ره) فرمودند: همه معارف گوناگون دین ـ یعنى اصول معارف الهى و اخلاق کریمه انسانى و احکام شرعى که عبارت از کلیات عبادات و معاملات و سیاسات و ولایات باشد و هم چنین, توصیف نظام آفرینش مانند عرش و کرسى و لوح و قلم و آسمان و زمین و فرشتگان و جن و شیاطین و گیاهان و حیوانات و انسان ها, و توصیف آغاز و انجام خلقت و چگونگى آن ـ اعتماد و تکیه گاه آن بر اصل واحد یعنى توحید است. (4)
بنابراین, جوهر دین و به عبارتى, محور و مرکز اساسى دین, توحید است. یعنى خداوند واحد است و انسان باید بکوشد این وحدت و یگانگى را بفهمد, نه تنها یگانگى خداوند را بفهمد, بلکه باید بیابد که بین همه اشیإ نوعى درهم شدگى و ارتباط متقابل وجود دارد. توحیدى هست که در کل نظام مخلوق خداوند و جامعه بشرى سریان داشته و در زندگى انسانى, در رابطه میان انسان و جهان طبیعت, در اندیشه انسان, در ساخته هاى انسان, وجود خواهد داشت به گونه اى که همه اشکال این توحید, حکمت و مشیت خداوند را در جهان منعکس مى کند, مشیتى که به عینى ترین وجه در قانون الهى یا شریعت مندرج است و باید در هر کدام از وجوه اصیل زندگى مسلمین نیز ظهور پیدا کرده و انعکاس یابد.
از این رو مسلمان زیستن, یعنى زندگى کردن مطابق مشیت خداوند, زیستن با فضائلى مطابق با اصول اخلاقى عرضه شده در قرآن مجید و سنت نبوى و ائمه معصومین(ع) و زیستن با آگاهى از وحدانیت خداوند که در مخلوقات او و نیز در انسان و جامعه انسانى منعکس شده و تجلى کرده است.
ناگفته نماند: مراد ما در این مسئله دین به معناى دین دارى نیست بلکه مراد دین به معناى مجموعه گزاره هاى اعتقادى و اخلاقى و احکام عملى است.

2ـ مراد از گوهر و صدف دین چیست؟
مطلب دومى که در رابطه با مسئله مورد نظر جاى بحث دارد, تبیین مفهوم گوهر و صدف دین است که آیا تلقى واحدى از گوهر و صدف دین وجود دارد یا دیدگاه هاى متفاوتى در ارتباط با آن ارائه گردیده است؟ در تبیین مقصود از گوهر و صدف دین, بیانات متفاوتى وجود دارد.
قول اول: برخى مراد از گوهر و صدف دین را در بیان اهداف دین تبیین مى کنند و مى گویند: دین داراى اهداف متعدد طولى است و این اهداف به یک هدف اعلى و غایت قصوا منتهى مى شود و گوهر دین آن هدف اعلى و غایت قصوا است. در نتیجه صدف آن, همان اهداف متوسط دین خواهد بود.(5)

نقد و تحلیل
در این که دین اهدافى دارد و این اهداف در طول همند و هدف نهایى و غایت قصواى دین یکى است, جاى تردید ندارد. اما این که هدف نهایى دین چیست و اهداف متوسط آن کدامند؟ دین پژوهان عمیق و ژرف اندیش, هدف اساسى دین و احکام و روش هاى تربیتى را آن توحید مى دانند و اهداف دیگر را مقدمات آن هدف عالى مى دانند به طورى که انسان فرد و جامعه انسانى ـ با طى این اهداف متوسط مى تواند بر بام بلند آن هدف متعالى صعود کند.
مرحوم علامه طباطبائى(ره) ضمن بیان چگونگى اکتساب فضائل اخلاقى, مى گوید:
در این رابطه مسالکى وجود دارد که بعضى راه تهذیب نفس و تزکیه جان و تحصیل ارزشهاى اخلاقى را با عنایت هاى صالح دنیوى, هموار مى کنند و بعضى با غایات اخروى, این مسیر را طى مى کنند به این معنا که انسان اگر بخواهد به بهشت و نعمت هاى آن راه یابد و از جهنم و نعمتهاى آن محفوظ بماند. باید به تحصیل فضائل اخلاقى بپردازد. ولى راهى مخصوص قرآن کریم است که نه در تعالیم انبیإ پیشین ـ آن طور که در اختیار ماست ـ و نه در معارف حکمإ الهى, سابقه ندارد و آن این که انسان را به گونه اى در وصف و علم با به کار گیرى علوم و معارف, تربیت مى کند که موضوعى براى رذایل نماند. بلکه آن را از ریشه دفع مى کند. دین راه مبتنى بر توحید خالص کاملى است که مخصوص اسلام است.
این روش, به لحاظ این که پایه و اساس آن محبت الهى و ایثار مشیت الهى بر مشیت خویشتن نتایج و آثارى دارد که آن روش هاى دیگر, آن آثار و نتایج را نخواهد داشت. (6)
بنابراین هدف عالى دین, توحید و به تعبیر اهل معرفت رسیدن به مقام فنإ فى الله است و اهدافى از قبیل حتى زندگى اخروى یا توجه به زندگى دنیوى و یا ساختن جامعه نمونه و یا تإمین عدالت اجتماعى, اهداف متوسط دین اند که ارزش آن ها به غایت نهایى یعنى توحید است و شاید براى همین باشد که در روایات ما کسانى که براى راه یافتن به بهشت و دست یابى به نعمتهاى بهشتى خدا را عبادت مى کنند, عبادت آن ها را, عبادت تجار و سوداگران و کسانى که براى ترس از جهنم و محفوظ ماندن از عذاب آن, خدا را عبادت مى کنند, عبادت آن ها را عبادت بردگان و کسانى که عبادتشان از منشا محبت الهى و شایستگى خداوند براى عبادت سرچشمه بگیرد. عبادت آن ها را عبادت احرار و آزادگان,(7) مى داند.
قول دوم: برخى در تبیین مراد از گوهر و صدف دین, از مسئله اى بنام ذاتیات و عرضیات دین استمداد مى کنند و مى گویند: تمایز بین وجوه ذاتى از وجوه عرضى موجب توفیق بیشتر در بدست آوردن گوهر دین مى شود. وى در بیان مراد از ذاتیات دین, امور ماهوى و گوهرى دین را پیام هایى مى داند که پیامبر اگر در هر کجا بوده و در هر محیطى و زمانى ظهور مى کرد به ناچار آن ها را ابلاغ مى کرد و مصادیق آن را مقاصد شارع مى داند و مى گوید: مقاصد شارع همان ذاتیات دین اند. و آن ذاتیات عمدتا عبارتند از الف: آدمى خدا نیست بلکه بنده است (اعتقاد) ب: سعادت اخروى مهمترین هدف زندگى آدمى و غایت اخلاق دینى است (اخلاق) ج: حفظ دین و عقل و جان و نسل ومال مهمترین مقاصد شارع در حیات دنیوى است (فقه) قوانین اجتماعى اسلام براى حفظ و تإمین این مقاصد فقهى وضع شده اند.(8)
همین نویسنده با بیان دیگرى غایت اصلى دین را آبادانى آخرت ذکر مى کند و زندگى دنیوى را تابعى از زندگى اخروى مى داند و مى گوید: دین مرامى است که در اصل براى آخرت مىآید و دنیا تابع آن است(9) و در جمله دیگرى مى گوید: اسلام عقیدتى عین ذاتیات و اسلام تاریخى عین عرضیات دین است.(10)

نقد و تحلیل
مسئله ذاتیات و عرضیات به بیان این نویسنده جاى تحلیل و نقد گسترده اى دارد اما آیا واقعا ذاتیات دین, ممد کشف گوهر دین است وچگونه ؟ محل تامل است. زیرا ایشان در بیان عرضیات دین امورى را ذکر مى کند که نه تنها مقوم دین نیست بلکه خارج و در تضاد با دین است مثل جعل و وضع و تحریف که در واقع با دین بیگانه است و یا فقه را از عرضیات دین مى داند در حالى که در همان مقاله, فقه را یکى از مصادیق ذاتیات دین ذکر مى کند, با صرف نظر کردن از این گونه نقدها, اگر مراد ایشان در بیان ذاتیات دین همان باشد که سعادت حیات اخروى در پرتو آن تإمین شود در این صورت مى توان گفت نظر ایشان به همان نظر قبلى برمى گردد که غایت اصلى دین چه باید باشد و دیگر نظر جدیدى نخواهد بود.
قول سوم: بعضى در تبیین گوهر و صدف دین از تعابیر اهل معرفت در ادبیات عرفانى سود مى جویند و گوهر دین را لب دین یا حقیقت دین مى دانند و صدف دین را قشر دین و شریعت و طریقت مى دانند و از همین جا این پندار پیش آمده است که با رسیدن به لب و مغز باید قشر را بدور انداخت و بارسیدن به بام حقیقت باید نردبان شریعت را به کنارى نهاد, گرچه آن ها که اهل توجه اند مى گویند: این توهم باطل است چرا که قشر اگر چه کم ارزش است اما حافظ و نگهبان مغز است.
گرچه مقوم و معرف مغز نیست. از این رو مى گویند: کنار زدن قشر باعث زوال دیندارى پس باید ضمن توجه به حقیقت و مغز از قشر و شریعت غافل نبود. مگر اینکه انسان از زندگى دنیوى کوچ کرده و به عالم آخرت راه یابد که در این صورت عالم برزخ و آخرت, عالم تکلیف و شریعت نیست بلکه عالم ظهور حقیقت است.
مولوى در مقدمه دفتر پنجم مى نویسد: شریعت همچو شمع است ره مى نماید و بى آن که شمع به دست آورى راه رفته نشود و چون در ره آمدى آن رفتن تو طریقت است و چون رسیدى به مقصود آن حقیقت است و جهت این گفته اند که لوظهرت الحقایق بطلت الشرایع همچنان که مس زر شود و یا خود از اصل زر بود او را نه علم کیمیا حاجت است که آن شریعت است و نه خود را در کیمیا مالیدن که آن طریقت است چنان که گفته اند: طلب الدلیل بعدالوصول الى المدلول قبیح و ترک الدلیل قبل الوصول الى المدلول مذموم(11), حاصل آن که شریعت همچون علم کیمیا آموختن است از استاد یا کتاب و طریقت استعمال کردن داروها و مس را در کیمیا مالیدن است و حقیقت زر شدن مس. کیمیا دانان به علم کیمیا شادند که ما علم دین مى دانیم و عمل کنندگان به عمل کیمیا شادند که ما چنین کارها مى کنیم و حقیقت یافتگان به حقیقت شادند که ما زر شدیم و از علم و عمل کیمیا آزاد شده ایم چون آدمى از این حیات میرد شریعت و طریقت از او منقطع شود و حقیقت ماند.
حقیقت اگر دارد نعره مى زند که: یا لیت قومى یعلمون بما غفرلى ربى(12) و اگر ندارد نعره مى زند که:
((یالیتى لم اوت کتابیه و لم ادر ما حسابیه, یا لیتها کانت القاضیه ما اغنى عنى مالیه هلک عنى سلطانیه(13), شریعت علم است, طریقت عمل است, حقیقت الوصول الى الله, فمن کان یرجو لقإ ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا))(14)
قرآن کریم عبادت را نردبان یقین مى داند و مى فرماید: ((فسبح بحمد ربک و کن من الساجدین واعبد ربک حتى یاتیک الیقین))(15) پروردگارت را تسبیح و حمد گو و از سجده کنندگان باش و پروردگارت را عبادت کن تا یقین تو فرا رسد.
یقین در آیه همان یقین معرفتى است و اگر در روایت یقین به مرگ تفسیر شده است از باب جرى و تطبیق است نه تفسیر مفهوم یقین و وجه اطلاق یقین بر مرگ آن است که در آن حال پرده هاى ظلمانى عالم طبیعت به کنارى رفته و دیده تیزبین برزخى به تماشاى جمال حقایق مى نشیند از این رو همه تردیدها و شبهات رخت بربسته و یقین جایگزین آن ها مى شود.
لفظ ((حتى)) غایت نیست تا معناى آیه این باشد که وصول به یقین غایت باشد به این معنا که عبادت کن تا به یقین برسى و در نتیجه اگر کسى به یقین رسید مى تواند عبادت را رها کند, هرگز! بلکه مراد آن است که یکى از منافع عبادت یقین است و رسیدن به یقین جز از راه عبادت و بندگى میسور نیست. مفهوم آیه در مثل, مانند آن است که پله هاى نردبان را طى کن تا دستت به آن شاخسار بلند برسد. به این معنا نیست که به محض دسترسى نردبان را رها کن زیرا رهاکردن نردبان مایه سقوط و هلاکت قطعى است.
بنابر این مفاد آیه: این است که یقین بر پله هاى نردبان عبادت استوار است و دست برداشتن از ابزار صعود, انسان را به دره سقوط مى کشاند.
از مجموع این مطالب استفاده مى شود قشر از لب و شریعت و طریقت از حقیقت تفکیک ناپذیرند.
البته تعبیر به لب و قشر از قرآن اقتباس شده است, در سوره نور از لب دین به نور واز قشر و پوست دین به چراغ و چراغدان تعبیر شده است ((الله نور السموات والارض مثل نوره کمشکاه فیها مصباح, المصباح فى زجاجه, الزجاجه کانها کوکب درى یوقد من شجره مبارکه زیتونه لا شرقیه و لا غربیه یکاد زیتها یضىء و لو لم تمسسه نار نور على نور))(16) خدا نور آسمان ها و زمین است, مثل نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى و آن چراغ در شیشه اى است, آن شیشه گویى اخترى درخشان است که از درخت خجسته زیتونى که نه شرقى است و نه غربى, افروخته مى شود نزدیک است که روغنش هر چند بدان آتشى نرسیده باشد, روشنى بخشد.
گرچه در آیه چنین تمثیل مى کند که یک لبى است و فرعى, مثل این که چراغى است که شعله اش با شیشه تنظیم و چراغ در چراغدان جاسازى مى شود تا از گزند مصون بماند, ولى این تمثیل از بعضى جهات مقرب است واز بعضى جهات مبعد. زیرا سراسر دین نور است نه این که بعضى احکام و اخلاقیات آن مثل شیشه بى نور باشد.
بنابر این اگر از شریعت به قشر تعبیر شده باید توجه داشت که قشر محافظ آن لب است, چنان که چراغ و چراغدان محافظ نور است و اگر چراغ و شیشه و چراغ دان شکسته شود, نورى عاید انسان نمى شود و اگر شریعت ترک شود اصل دین و توحید رها مى شود.
قرآن در تبیین این حقیقت که سراسر دین نور و گوهر است فرمود: ((قد جائکم من الله نور و کتاب مبین))(17) سراسر قرآن کریم نور است و گوهر. نه این که بخشى از آن صدف باشد و به توان آن را به دور انداخت بلکه حتى رسیدن به گوهر و لب, همین گوهرهاى فرعى است.
پس به لحاظ این که دین سراسر آن نور است و نور داراى درجات و مراتب قوى و ضعیف است, همان طور که دین دارى افراد داراى مراتب و درجات ضعیف و قوى است خود دین نیز داراى درجات قوى و ضعیف است که اصول دین به منزله نور قوى دین و فروع دین به منزله نور ضعیف است.
اگر بخواهیم از اصول دین به عنوان گوهر دین و از فروع دین به عنوان صدف دین یاد کنیم, لازم است توجه داشته باشیم که اصول اعتقادى دین سبب بروز فروع دین است و فروغ دین زمینه ساز حفظ و تقویت اصول دین است. از این رو اگر کسى به خدا و قیامت معتقد است, اهل نماز و عبادت و طهارت بوده و از گناه پرهیز مى کند وهمین اعمال دینى یعنى پرهیز از گناه و اطاعت ذات اقدس خداوند, موجب شکوفایى اصول دین است به گونه اى که همین اعمال موجب مى شود تا بینش توحیدى در انسان قوىتر و راسخ تر گردد.
قرآن کریم مى فرماید: ((مثل الذین ینفقون اموالهم ابتغإ مرضات الله و تثبیتا من انفسهم))(18) انفاق اموال به انگیزه طلب رضاى الهى و بلکه هر گونه اعمال صالحى موجب تثبیت اعتقادات مى باشد و کسانى که از اعتقاد راسخ برخوردار نیستند در مقام عمل نیز متزلزلند و به بهانه هاى واهى از انجام کارهاى فردى و اجتماعى امتناع مى ورزند.
بنابراین, عمل صالح, اخلاق و فروع دین براى تثبیت موقعیت اعتقادى یعنى اصول دین است, چنان که اگر کسى در باغش درختى را غرس نماید باید آن را آبیارى کند تا این نهال لرزان تثبیت شود. لازم است با اخلاق و عمل صالح و انجام عبادات, نهال اعتقاد به خدا و قیامت آب یارى شده و تثبیت گردد.
گرچه بعضى گوهر دین را صرفا عرفان مى دانند و اخلاقیات و جزییات و عواطف را از آن جدا مى کنند(19) و سعى دارند انسان را به سمت عرفان سوق دهند ولى در واقع عرفان داراى دو بخش نظر و عمل است و هر دو براى انسانى که مى خواهد به مرحله عالیه آن نور قوى نائل شود باید مورد توجه واقع گیرد.

نتیجه گیرى
با توجه به مجموعه مطالبى که مطرح شد مى توان چنین نتیجه گیرى کرد که: تعبیر از محتواى دین به صدف و گوهر با این غرض که گوهر ارزش مند است و صدف بى ارزش, سخن صحیحى نیست.
زیرا دین صدف و گوهر آن, اهداف متوسط و نهایى آن, اصول و فروع آن, لب و قشر آن و شریعت و طریقت و حقیقت آن, همه ارزش مند هستند, گرچه به لحاظ کیفیت آن داراى مراتب و درجات است که بعضى از مراتب آن قوى و بعضى ضعیف است اما در عین حال این مراتب ضعیف و قوى در هم تاثیر و تاثر متقابل دارند; یعنى اصول دین در تجلى اعمال و فروع دین موثر است و اعمال دینى و فروع آن در شکوفایى و تثبیت اصول اعتقادى تاثیر دارد.

گوهر همه ادیان واحد است
گوهر دین در همه اقوام و ملل یکسان است زیرا اولا دینى غیر از اسلام مقبول حق نیست و ثانیا حقیقت انسان که آفریده خداست واحد و تغییر ناپذیر است, ثالثا خدا مسئول پرورش این حقیقت است و رابعا خدا هرگز دچار جهل و فراموشى و سهو نمى شود, بلکه همه حقایق را از ازل تا ابد مى داند و لذا دو تا دین ندارد و دو گونه دستور ارائه نمى دهد, قرآن هم با عنوان مثبت بیان مى فرماید: که ((ان الدین عندالله الاسلام))(20) و هم با سلب و نفى روشن کرد که ((و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه))(21) و لذا استعمال ادیان به صیغه جمع در صورتى رواست که مقصود تکامل دین و تنزلات دین باشد یعنى ظهورات دین تکمیل شود نه این که دین زمانى ناقص بود و بعد کامل شد و سپس به اکمل و اتم و اعلى درجه خود بار یافت بلکه حقیقت دین یکى است که گاهى مراحل نازله آن نازل مى شود و گاهى مراحل متوسط آن ظهور مى کند و گاهى هم مراحل پایانى آن تجلى مى کند و با جمله نورانى ((الیوم اکملت لکم دینکم و اتممت علیکم نعمتى))(22) پایان مى پذیرد در غیر این صورت, حقیقت دین, بیش از یکى نیست, ولى چون مقتضیات زمان متفاوت است موجب تغییر فروع دین است نه این که سبب تغییر اصول دین باشد, بلکه اصول و کلیات دین ثابت و همیشگى است.
پى نوشت ها:
1. سوره بینه, آیه5.
2. وسائل الشیعه, ج1, طبع آل البیت, حدیث1, ص46.
3. همان, حدیث /10 49.
4. المیزان, ج10, ص131ـ128.
5. همان, ج1, ص361ـ354.
6. وسائل الشیعه, ج1, باب9, ص62 و 63.
7. مدارا و مدیریت, ص4 و 5, و مجله کیان, شماره42, ص19.
8. همان, ص189ـ180.
9. کیان, شماره 42, ص18.
10. درخواست دلیل و راهنما بعد از رسیدن به مطلوب ناپسند است و ترک راهنما قبل از رسیدن به مطلوب نکوهیده.
11. سوره یس, آیه26 و ;27 آن که به بهشت راه یافت مى گوید: اى کاش قوم من مى دانستند که پروردگارم مرا آمرزیده (و از مکرمین قرار داده است).
12. سوره الحاقه آیه29ـ;25 آن که نامه اعمالش را به دست چپش دهند مى گوید: اى کاش هرگز نامه اعمالم را به من نمى دادند و نمى دانستم حساب من چیست. اى کاش مرگم فرا مى رسید, مال و ثروتم هرگز مرا بى نیاز نکرد, قدرت من نیز از دست رفت.
13. سوره کهف, آیه;110 هر که به لقاى پروردگارش امید دارد باید کارى شایسته انجام دهد و هیچ کس را در عبادت پروردگارش شریک نکند.
14. مثنوى معنوى, چاپ انتشارات راستین ص702ـ701.
15. سوره فجر, آیه99ـ 98.
16. سوره نور, آیه35.
17. سوره مائده, آیه15.
18. سوره بقره, آیه265.
19. دین ونگرش نوین, استلیس, ترجمه احمد رضا جلیلى, ص368ـ366.
20. سوره آل عمران, آیى19.
21. سروه آل عمران, آیه85.
22. سوره مائده, آیه32.

تبلیغات