آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

((حج بى روح و بى تحرک و قیام, حج بـى بـرائت, حج بـى وحدت و حـجـى که از آن هدم کفر و شرک بـرنیاید حـج نیست)) (امام خمینى ((ره ))
ماه ذى الحجـه الحـرام, ماه مهمانى خدا, ماه وصال عاشقان بـه معشوق در راه است. حـج گزاران که بـه مهمانى خـدا دعوت شده اند, آماده مى شوند تـا در ضیافت خـاص الهى شرکت جـویند. آنان که بـه نداى ابراهیم خلیل الرحمان لبیک گفته اند, بـه سفرى عازم اند که همه شعور و آرزوست ; آرزوى رسیدن به معشوق تا با طواف کعبه عهد و پیمان با ابراهیم بت شکن ببندند که دیگر جز کعبه به گرد چیزى نگردند و بـا کشـتـن قربـانى در منا, همه مظاهر غیرالهى را سـر ببرند و با پرتاب سنگ بـه سوى شیطان, از هر چه رنگ غیر خدایى و شرک دارد برائت جویند و با شرکت در اجتماع پرشکوه و کنگره عظیم حج تمام عوامل اختلاف انگیز را کنار گذاشته, در برابـر کفر جهانى یگانه شوند و بـا وحدت خود, عزت اسلامى را نمایش داده, پـشت کفر را بلرزانند.
نوشته حاضر را بدین مناسبت و بـه لحاظ اهمیت سیاسى این فریضه الهى به حـج گزاران و همه علاقه مندان حـج تـقدیم مى کنیم و در آن کوشیده ایم به آیات قرآن کریم و سخنان رسول خدا(صلى الله علیه و آله)و ائمه معصومین(علیهم السـلام)بـه عنوان مبـناى دیدگاه امام خـمینى(ره)اشاره کنیم تـا بـر غناى آن افزوده گردد و بـا بـیان گوشه هایى از اهمیت این کنگره عظیم الهى و فریضه مذهبى, برخى از وظایف حج گزاران ـ که یکایک آنان نماینده کشور جمهورى اسلامى اند ـ یادآورى شود بـه آن امید که رعایت آن ها موجـب بـرائت عملى حج گزاران و مسلمانان از شیاطین, بـه خـصوص شیطان بـزرگ شود و بـا ارمغان استقلال امت اسلامى, به عزت آنان بیفزاید.

کعبه مظهر قیام و پایدارى امت اسلامى
بـا اندک تامل در منابـع حج در قرآن وسنت و سیره مبـارک پـیش روان مکتب توحید به خوبى درمى یابـیم که آثار و منافع این فریضه عظیم الهى بیش از آن است که بتوان کاملا بیان کرد.
حج از بعد سـیاسـى ـ اجـتـماعى در حـیات سـیاسـى و اجـتـماعى مسلمانان, بلکه در سرنوشت بشر نقشى بـسیار ارزنده دارد. نخستین خـانه اى که بـراى مردم بـنا گردیده و مشعل هدایت انسان خـوانده شده, کعبه است. امام خمینى(ره)با توجه بـه این مسئله مى فرماید:
((یک همچـو مجـلس هایى که اسلام درست کرد مثـل حـج هیچ قدرتـى نمى تـواند درست کند; هیچ قدرتـى, همه ممالک اسلامى و سران ممالک اسلامى جمع بشوند که نیم میلیون جمعیت را یک جایى ببرند نخواهند موفق شد... این اجتـماعات, اجـتـماعات سیاسى است. بـاید در این اجتماعات گویندگان و نویسندگان همه بـلاد مسلمین در آن جا مسائل اسلام را مسائل بـلاد مسلمین, گرفتـارى هایى که دارند, مسلمین از دست کى گرفتـارى دارند و آن بـاید چـه بـکند, دولت هایى که بـا مسلمین چه مى کنند با او چه بکند کوشش کنند.))
در جاى دیگر مى فرماید:
((در حج.... باید بـررسى از اوضاع مسلمین در هر سال بـشود که مسلمین در چه حال هستند. این سفر حج براى این مسائل بـوده است, براى ((قیام ناس)) بوده اسـت, بـراى این بـوده اسـت که مسـلمین مشکلات مسلمین را درک کنند و در رفعش کوشش کنند.))
قـرآن کریم مى فـرماید: ((ان اول بـیت وضـع للناس للذى بـبـکه مبارکا و هدى للعالمین; نخستین خانه اى که بـراى مردم قرار داده شد, همان است که در سـرزمین مکه اسـت که پـربـرکت و مایه هدایت جهانیان است.))
و در آیه دیگر, خانه خدا را عامل قیام و پـایدارى مردم معرفى کرده اسـت ((جـعل الله الکعبـه البـیت الحـرام قیاما للناس...; خداوند کعبه بـیت الحرام را وسیله استوارى و سامان بـخشیدن بـه کار مردم قرار داده است.))
((ناس)) واژه اى است براى همه مردم و فرزندان آدم بـدون نام و مشخصه و بـى رنگ و فراگیرتـرین کلمه اى است که در فرهنگ قرآن بـه کار رفتـه است. از آن رو که دین وسیله سعادت و فلاح آدمیان است, همه انسان ها مخـاطب قرآن اند و مشخـصه هاى انسـانى آن را محـدود نمى سازد. همین واژه در آیات مربوط بـه حج و بـناى کعبـه و دعوت ابـراهیم(ع)محـور قرار گرفتـه اسـت. همه جـا سـخـن از ناس یعنى توده هاى انسانى به میان مىآید: آن جا که قرآن از بناى کعبه سخن گفته و آن گاه که نقش این خانه را در قوام و استوارى انسان یاد آورده, واژه ناس را مطرح کرده است, چرا که این خانه مایه بـرکت و هدایت و رستگارى همه عالمیان است.
امام خمینى(رض)در این باره مى فرماید:
((فریضه حـج در میان فرایض, از ویژگى خـاصى بـرخـوردار است و شاید جنبـه سیاسى و اجتماعى آن بـر جنبـه هاى دیگرش غلبـه داشته باشد, با آن که جنبه عبادىاش نیز ویژگى خاصى دارد.))
ائمه(ع)با تـوجه بـه این اهمیت, حج را وسیله تـقویت دین الهى نامیده و کعبـه را پـرچم رفیع اسلام معرفى کرده اند. یعنى تـا حج برپـا است و عظمت دارد, دین الهى مقتـدر و پـرچم آن در اهتـزاز خواهد بود.
على(علیه السلام)مى فرماید: ((والحج تقویه للدین; خداوند متعال حج را مایه تـقـویت دین قـرار داد)) و در جـاى دیگر مى فـرماید:
((جعله الله سبـحانه و تـعالى للاسلام علما; خداوند پـاک و بـلند مرتبه حج را پـرچـم اسلام قرار داده است.)) , چـه پـرچـم نماد و نشانه بـقاى یک ملت و کشور و استقرار و پـایدار آن است, لذا در میان تـمام ملل و اقوام نشانه عزت و استـقلال تـلقى شده و آن را مقدس دانسته اند و بـراى نگهدارى آن از گزند زمان و در افراشتـه داشتـن آن فداکارىها کرده اند. اسـلام از این نیز فراتـر رفتـه و بزرگ ترین نماد توحید و هدایت یعنى کعبه را پرچم معرفى کرده است تـا امت را در زیر سـایه خـود جـمع کند و از تـفرقه نگه دارد و مسلمانان با قبله قرار دادن آن و طواف به دور آن این یگانگى را عملى سازند. عظمت و عزت اسلام و استـقلال مسـلمانان در سـایه این پـرچم پـرافتخار است, بـنابـراین بـاید همواره افراشته بـماند. طبیعى است این نقش در صورتى جامه عمل خواهد پوشید که حج, بـا روح و تحرک انجام بگیرد و وحدت واقعى که جز با طرد بـیگانگان و دشمنان اسلام و بـرائت جستن از آن ها امکان نخواهد داشت بـه وجود آید. لذا دشمنان اسلام تـلاش مى کنند ابـعاد اجـتـماعى و سیاسى حج بـراى مسلمانان تبـیین نگردد و گاه حرکت سیاسى را در حج متناقض با روح معنوى حج مى دانند و این یکى از دردهاى بزرگ جامعه اسلامى است.
حضرت امام خمینى(ره)مى فرماید:
((بزرگ ترین درد جـوامع اسـلامى این اسـت که هنوز فلسـفه واقعى بسیارى از احکام الهى را درک نکرده و حج با آن همه راز و عظمتى که دارد, هنوز به صورت یک عبادت خشک و یک حرکت بى حاصل و بى ثمر باقى مانده است.))
و در ادامه در باره اهمیت حج از بعد سیاسى ـ اجتماعى و وظیفه حج گزاران مى فرماید:
((حج عرصه نمایش و آیینه سنجش استعدادها و توان مادى و معنوى مسلمانان است. حج بـسان قرآن است که همه از آن بـهره مند مى شوند ولى اندیشـمندان و غواصـان و دردآشـنایان امت اگر دل بـه دریاى معارف آن بـزنند و از نزدیک شدن و فرورفتن در احکام و سیاست هاى اجتماعى آن نترسند, از صدف این دریا گوهر هدایت و رشد و حکمت و آزادگى را بـیش تر صید خواهند نمود و از زلال حکمت و معرفت آن تا ابد سیراب خواهند گشت و همان اندازه که آن کتاب زندگى و کمال و جـمال در حجـاب هاى خود ساختـه ما پـنهان شده است و این گنجـینه اسرار آفرینش در دل خروارها خاک کج فکرىهاى ما دفن گردیده است, حج نیز بـه همان سرنوشت گرفتار گشته است ; سرنوشتى که میلیون ها مسلمان هر سال به مکه مى روند و پا جاى پاى ابـراهیم واسماعیل و هاجـر مى گذارند ولى هیچ کس نیسـت ازخـود بـپـرسـد ابـراهیم(ع)و محـمد(صلى الله علیه و آله)که بـودند و چـه کردند و چـه هدفشان بود, از ما چه خواستند. گویى بـه تنها چیزى که فکر نمى شود همین است مسلم حج بى روح و بى تحرک و قیام, حج بى برائت, حج بى وحدت و حجى که از آن هدم کفر و شرک برنیاید حج نیست.))
از این جـااست که استـمرار و قوام دین بـر قیام کعبـه پـیوند مى خـورد. امام صادق (علیه السلام)مى فرماید: ((لایزال الدین قائما ما قامت الکعبه; دین پیوسته برپا خواهد بـود تا زمانى که کعبـه پابرجاست.))
و از این رو دشمنان اسلام مى کوشند اجتماع با عظمت مسلمانان را در مراسم حج کم رنگ و آن را از محتـواى عالى سیاسى ـ اجـتـماعى خالى کنند و آثار مهم و نقش عظیم آن را در عزت بخشیدن به امت و استـحکام دین الهى بـى ثـمر سازند و بـه همین جـهت است که امام رضا(علیه السلام)حج و اجتـماع مردم در آن را سرچشمه سود و خیر و منفعت بـراى جـمیع خـلق مى داند و مى فرماید: ((... مع ما فى ذلک لجمیع الخلق من المنافع لجمیع من فى شرق الارض و غربـها و من فى البر و البحر ممن یحج و ممن لم یحج; با منافعى که حج براى تمام انسان ها, در شرق و غرب عالم, در خـشکى و در دریا, آنانى که حـج مى گذارند و یا نمى گذارند, دارد.))

حج عبادت صرف نیست
قرآن کریم آن جـا که مردم را بـه حـج دعوت مى کند فلسفه آن را چنین بیان مى دارد:
((لیشهدوا منافع لهم و یذکروا اسـم الله فى ایام معلومات على ما رزقهم...)) .
یعنى حج گزاران از هر نقطه عالم بـیایند تا بـر منافع خودشان گواه باشند و در روزهاى معینى یاد خدا بـکنند. پس فلسفه حج این است که حـاجـیان در این کنگره عظیم شرکت کنند و بـر منافع خـود شاهد باشند.
در باره این آیات نکاتى را تذکر مى دهیم:
1)طبـق این آیه حج عملى چند بـعدى است: عبـادى و اجـتـماعى و سیاسى و فرهنگى و... تنها یک عمل عبادى صرف نیست.
2)شهادت بر منافع در این آیه کریمه نه تنها در مقابل یاد خدا آمده, بـلکه مقدم ذکر شده است و از این تقدیم بـه نظر مىآید که بعد غیر عبادى حج بیش از بعد عبـادى آن مورد توجه قرار گرفته و اهمیت دارد و این در حالى است که بعد عبادى حج در مقابـل اعمال دیگر عبادى عظمت بسیار بزرگ دارد.
حضرت امام(ره)در این مورد مى فرماید:
فریضه حج در میان فرایض از ویژگى خـاص بـرخـوردار است و شاید جنبه سیاسى و اجتماعى آن بر جنبه هاى دیگرش غلبه داشته باشد بـا آن که جنبه عبادى اش نیز ویژگى خاص دارد.))
3)کلمه ((منافع)) در آیه فوق جـمع اسـت و مفهومى عـام دارد و شامل تمام منافع دنیوى و اخروى مى باشد, لذا مفسران این کلمه را به گونه عام معنا کرده اند ; مثلا طبرى در تفسیر خود بـعد از ذکر احتمالات متعدد معناى عام را ترجیح مى دهد.
شیخ شلتوت رئیس اسـبـق دانشگاه الازهر مصر در تـفسـیر این آیه مى گوید:
منافعى که حج وسیله شهود و تـحصیل آن مى بـاشد بـه صورت اولین فلسفه حج در آمده است و شامل تـمام منافع مى بـاشد ; اگر تـزکیه نفس منفعت است مشاوره در ترسیم خطوط گسترش علم و فرهنگ نیز سود است و دعوت مسـلمین بـر اتـحـاد منفعت دیگر اسـت و همین طور...
پـس دقت در معناى آیه مى رسـاند که آن چـه بـا مصالح و سـعادت مسلمین در ارتـبـاط است و هر چـه مایه قوام حیات و کیان آن ها و عزت و استـقلال مسـلمانان بـه شمار مى رود در این مراسـم تـاءمین مى شود; حال چـه مصلحت و منفعتـى بـالاتـر از یک عمل سیاسى که در بـرابـر دشمنان اسلام مسلمانان را یگانگى و وحـدت بـخشد و در صف واحد قرار دهد.
شایسته تـوجه است که قرآن کریم بـعد از آیات یاد شده در مورد حج, که همگى بـیانگر شئون و منافع حج است سخن را بـه آیات جهاد معطوف داشته, گویا بـین حج و جهاد ارتبـاطى منطقى و واقعى وجود دارد که این دو را کنار هم قرار داده اسـت و این یکى منافعى را تاءمین مى کند که آن دیگرى تاءمین مى کند. بـااین بـیان اگر جهاد براى عزت اسلام و براى از بـین بـردن توطئه ها و دشمنى هاى دشمنان اسلام است, لابد حج هم باید همان نقش را داشته باشد. بـنابـراین, حجـى مى تـواند چـنین نقش را داشتـه بـاشد که بـه قول حضرت امام خمینى(ره)بى روح و بى تحرک و قیام و بى برائت و بى وحدت نبـاشد در یک کلمه حجـى که ارکان کفر و شرک دشمنان کیان وعزت مسلمانان را بـه لرزه در آورد. بـراین اساس, منفعت سیاسى حج بـسیار عظیم خواهد بـود و مسلمانان موظف اند در این کنگره بـزرگ آن را شهود کنند و به دست آورند.
پس این همایش بـزرگ سالانه, مظهر اقتدار امت و وسیله نیرومندى است که مسلمانان جهان اختلافات جزئى خود را کنار گذاشته, به خود آیند و یک هدف مشترک را که همانا عزت اسـلام و امت اسـت ـ و این جز با بـرائت از دشـمـنان اسـلام و یهود و امـریکـا, کـه امـروز بـزرگ تـرین دشمن مسلمانان و اسلام است, ممکن نخواهد بـود ـ وجهه همت خود سازند و هویت اسلامى خویش را بـا بـه دست آوردن عظمت از دست رفته خود بـاز یابـند و بـه مصالح جهان اسلام بـیندیشند تـا وظیفه الهى خود را در عزت بـخشیدن بـه اسلام و مسلمانان آن گونه که شایسته امت بزرگ اسلام است ادا کنند و عملا شایستگى و امت وسط بـودن خود را نشان دهند. که قرآن کریم اولین فلسفه حج را شهادت و تـحصیل منافع مسلمانان قرار داده است. طبـیعى است اگر از این وسیله اقتدار و عزت اسلام اسـتـفاده بـهینه نشود, امت اسـلامى نه تنها در پـیشگاه الهى جواب گو نمى تواند بـاشد, در نزد ملل جهان بـه عنوان مردمان زمانه شناس و شایستـه جلوه نخواهد کرد و چنین مردمى سزاوار استقلال و عزت نخواهد بود.
4)در آیه فوق حج, این فریضه بزرگ نقطه التقاى عبادت با سیاست معرفى شده است و مرکز پـیوند خـدا بـا دیگر مسـائل اجـتـماعى و اقتصادى و سیاسى مى بـاشد پـس کل اسلام نه تـنها یک مجموعه سیاسى است بـلکه تـک تـک عبـادات آن, بـه خصوص حـج نیز سیاسى است پـس دیدگاهى که سیاست را از دین اسلام جـدا مى داند نشانه ناآگاهى از اسلام است.

حج تعطیل پذیر نیست
بـه سبـب نقش حـیاتـى و اهمیت حـج است که در روایات منقول از معصومان(ع)بـه هیچ وجـه تـعطیلى آن روا دانستـه نشده است و بـر حکومت اسلامى در اقامه و بـرپـاداشتن حج مسئولیتى ویژه مقرر شده که در هیچ یک از فرایض دینى بدین صورت نمى باشد و آن این که اگر مردم در رفتـن بـه حج تـساهل کنند, بـر حاکم اسلامى واجب است که الزاما آنان را به حج بفرستـد و هر گاه تـوان مالى نداشتـند از بیت المال هزینه سفر آنان را تاءمین کند تا با اجتماع مسلمانان در حج عظمت و وحدت و عزت مسلمانان نمایش داده شود.
امام صادق(علیه السـلام)مى فرماید: ((لو عطل الناس الحـج لوجـب على الامام ان یجبرهم على الحج ان شاوا و ان ابوا, فان هذاالبیت وضع للحج; اگر مردم حج را تعطیل کنند بر امام واجب است که آن ها را به حج اجبار کند چه بـخواهند یا نه, زیرا این خانه بـراى حج قرار داده شده است.)) لذا در احـادیث و متـون دینى بـه آنان که حضور در مراسم حـج و انجـام فریضه الهى حـج را تـرک کنند هشدار داده شده که مستوجب هلاکت و عقوبـت الهى خواهند شد مسلما تارکان حج قبـل از گرفتـارى و عقاب آخرت, عذاب و بـدبـختـى در دنیا را خواهند چشید و ذلت پراکندگى را تحمل خواهند نمود.
رسـول خـدا(صلى الله علیه و آله)مى فرماید: ((یا على! من سـوف الحج حتـى یموت بـعثـه الله یوم القیامه یهودیا او نصرانیا; یا على! هر فردى که حج را تاءخیر اندازد تا بمیرد خداوند وى را در روز قیامت یهودى یا نصرانى برمى انگیزد.)) گویا این تعبـیر رسول خدا(صلى الله علیه و آله)بـراى آن است که حج نگهدارنده و موجـب یگانگى و اتحـاد امت اسلامى است و هنگامى که حـج از اسلام گرفتـه شود, اسلامى نمى ماند پس باید در قیامت بـه صورت یهودى یا نصرانى برانگیخته شود.
حال که حج پرچـم اسلام و نشانه عزت است پـس حضور در آن, هرچـه بیش تر باشد عظمت اسلام بیش تر خواهد بود, لذا در روایات به تکرار حج تـاءکید و تـوصیه هاى بـسیار شده است و خود رسول خدا(صلى الله علیه و آله)و ائمه(علیهم السلام)مکررا آن را به جا مىآورند. نقل شده است که رسول خدا(صلى الله علیه و آله)بیست بـار حج گذارد که هفت بار آن, قبل از بعثت بـوده است و در بـرخى روایات آمده است که امام(علیه السلام)از شخصى پـرسید: ((چـه مانعى تـو را از حـج گذارى در هر سال باز مى دارد؟ عرض کرد: فرزند و عیال. امام(علیه السلام)فرمود: بـا اهل و عیال حج بـه جا آور گر چه بـا قناعت در خوراکى باشد.))
تاءکید بـر عدم ترک حج و اداى آن در هر سال بـه قدرى مهم است که برخى از علماى قدیم شیعه بـه وجوب حج فتوا داده اند, زیرا در روایات آمده است که حج را, هرچند بـا قرض گرفتـن یا اجاره دادن خود(نایب شدن)ترک نکن.

هیچ عملى هر چند صالح جایگزین حج نمى شود
اهمیت زیاد حج و نقش عظیم آن باعث شده است که هیچ عمل عبـادى نتـواند بـا آن بـرابـرى کـند و یا جـایگزین آن شـود. از رسـول خـدا(صلى الله علیه و آله)نقل شده اسـت که فرمود: ((... اما انه لیس شـىء اءفضل من الحـج الا الصلوه و فى الحـج هیهنا صلوه. ..; چـیزى بـرتـر از حـج نیسـت جـز نماز و در حـج, نماز هم هسـت.)) در حدیث دیگر نقل شده است که شخص ثروتمندى که حج(مستـحبـى)از او فوت شده بـود خـدمت رسول خـدا(صلى الله علیه و آله)آمد از آن حضرت خواست عملى را به وى معرفى کند تا بدین وسیله بـه ثواب حج از دسـت رفـتـه نایل گردد, ایشـان فـرمودند: ((اگر بـه وزن کوه ابوقبیس طلاى سرخ داشته باشى و در راه خدا انفاق کنى برابـر بـا ثواب حج نمى شود.)) بلى بـاید هم چنین بـاشد, زیرا حج در مقایسه بـا اعمال عبـادى دیگر تنها عبـادتى است که اگر بـا روح و تحرک انجام بگیرد و به خصوص اگر با برائت از مشرکین همراه بـاشد امت اسلامى اسیر یهود زمان نخـواهد بـود و هیچ عملى نمى تـواند چـنین اثرى داشته باشد.

کعبه مظهر آزادگى
کعبه بناى عتـیق و آزاد خانه اى است که تـحت تـملک و سلطه کسى نبوده و در گستـره تـاریخ از تـطاول و دست اندازى جبـاران مصون مانده و از اختـصاص بـه غیر خدا چـه شخصى یا گروه, قوم و نژاد, دولت و حـکومت آزاد بـوده است و موحـدان و خداجـویان و آنان که تـنها طوق بـندگى خـدا را در گردن دارند, همواره رو بـه سوى آن دارند و با طواف بـه دور آن, از قصرهاى شاهان و کاخ هاى جبـاران روى گردان و از سلطه ستمگران و زرق و بـرق دنیا داران آزادند و این خود, در تـشکیل و سازندگى جامعه مستـقل اسلامى نقشى بـه سزا دارد ; یعنى مسلمانان باید بـه دور خانه آزاد طواف کنند تا درس آزادگى و استـقلال بـیاموزند و سلطه هیچ کس و هیچ چیز جز خدا را نپذیرند.
در قرآن کریم مى فرماید: ((ولیطوفوا بالبیت العتیق; بـاید بـه دور خـانه عتـیق طواف کنید.)) عتـیق یعنى آزاد, زیرا این خـانه آزاد بـوده و هرگز مالکى جـز خـدا نداشتـه است ; آزاد از تـملک انسان ها و سلطه جباران.
از امام باقر(علیه السلام)سوال شد که ((چرا این خانه بیت عتیق نامیده شده است؟)) فرمودند: ((کعبه تنها خانه اى است که از تملک و تـصـرف انسـان ها آزاد اسـت و هیچ فـرد مـالـک آن نمـى شـود.)) بـنابـر این کعبـه مظهر آزادگى است و بـه انسان هاى موحـد درس آزادگى مى دهد که سلطه هیچ کس و چیزى را جز بـندگى خدا نپـذیرند تا به حقیقت آزاد باشند.
امام خمینى(ره)با توجه به آیات و روایات فوق, در پیام خودشان در سال 58 به زائران خانه خدا فرمودند:
((فلسفه حج باید جوابـگوى این فریادهاى مظلومانه بـاشد(منظور فریاد مظلومانه آفریقاى مسلمان...اسـت)گردش بـه دور خـانه خـدا نشان دهنده این است که بـه غیر از خدا, گرد دیگرى نگردید و رجم عقبات رجم شیاطین انس و جن است, شما بـا رجم, بـا خداى خود عهد کنید تـا شـیاطین انس و ابـرقدرت ها را از کشـورهاى اسـلامى عزیز برانید. امروز جهان اسلام بـه دست امریکا گرفتار است, شما بـراى مسلمانان قاره هاى مختلف جهان پیامى از خداوند ببـرید; پیامى که به غیر از خـدا بـردگى و بـندگى هیچ کس را نداشـتـه بـاشـید.))

حج و برائت از مشرکان و کافران
شخص مومن بـه حـکم انگیزه ایمانى و بـا پـیروى از خدا و رسول خدا(صلى الله علیه و آله)باید از هر چه سد راه خداست و از هر کس که در مقام خصومت با خلق او است تـبـرى جوید و ارتـبـاط روحى و عملى خود را با آنان قطع کند.
قرآن کریم مى فرماید:
((لا تجد قوما یومنون بالله و الیوم الاخر یوادون من حادالله و رسوله و لو کانوا ابـائهم او ابـنائهم او اخـوانهم او عشیرتـهم اولئک کتـب فى قلوبـهم الایمان و ایدهم بـروح منه و یدخلهم جـنات تـجرى من تـحتـهاالانهار خالدین فیها رضى الله عنهم و روضوا عنه اولئک حـزب الله الا ان حـزب الله هم المفلحـون; هیچ قومى را که ایمان به خدا و روز رستاخیز دارند نمى یابى که بـا دشمنان خدا و رسـولش دوسـتـى کنند, هرچـند پـدران یا فرزندان یا بـرادران یا خویشاوندان آن ها بـاشند. آنان کسانى هستند که خدا ایمان را بـر صفحه دلهایشان نوشته و بـا روحـى از ناحـیه خود آنها را تـقویت فرموده و آنان را در باغ هایى از بـهشت وارد مى کند که نهرها از زیر درختـانش جـارى است, جـاودانه در آن مى مانند, خـدا از آن ها خشنود است و آنان نیز از خدا خشنودند آن ها حزب خدایند, بـدانید که حزب الله پیروزان و رستگارانند.))
بـنابـراین, بـرائت از دشمنان خدا و آن چه مانع رشد و تـکامل انسان و سد راه خوشبـختـى او است, قبـل از آن که مسئله اى سیاسى اجتماعى باشد جنبه اعتقادى و تربیتى دارد و مى توان گفت بـرائت, سیاست اصولى مکتب اسلام, بـه خصوص در عمل حج است. بـر این اساس, بـر حـج گزاران و مومنان است که از دشمنان خدا و بـت هاى زمان و قطب هاى شرک و الحاد, که مصمم بـر نابـود کردن اسلام و بـه ذلت و بدبختى کشاندن مسلمانان اند, برائت جویند.
برائت مقطعى نیست بلکه بـرگرفته از سرچشمه الهى است و آغازگر برائت, خدا و پیامبر او است. پس همواره بـراى مومنان بـاید بـه عنوان حقیقتى ایمانى سرمشق باشد.
اعلام برائت اقدام عملى و دفاع تبلیغى ـ روانى در مقابل کفر و شرک و مقابله بـا استکبـار و فساد است و این, سیاست خارجى اسلام را با جهان کفر در صحنه روابط بـین الملل و تبـلیغ و جهاد مشخص مى کند. از این رو بـر مسلمانان است که بـه خود اجازه ندهند بـا الحـاد و شرک و آنانى که علیه مصالح اسلام تـوطئه مى کنند رابـطه دوستانه داشته باشند. و از این جا معلوم مى شود که چرا با برائت مخالفت مى شود و یا دشمنان مى کوشند مردم را نسبـت بـه مسائل دین بى توجه کنند و از حساسیت مردم نسبت به مسائل دین بـکاهند. چون برائت حساسیت مسلمانان را نسبت به مسائل دین بالا مى برد و بـراى دشـمن و تـوطئه گران فرصت عملى کردن دشـمنى و تـوطئه را نمى دهد, بنابـر این بـرائت و راندن دشمنان و توطئه گران و ایجاد حساسیت دینى درجایى بـاید انجام بـگیرد که فایده بـیش تر بـدهد, لذا در زمان رسول خدا(صلى الله علیه و آله)برائت, در روز حج اکبر(قربان یا عرفه)با بانگ بـلند اذان اعلام شد تا بـه گوش همه مردم برسد و قطع نامه برائت, که در خصوص روابـط آینده مسلمانان و مشرکان بـود, بـه دستـور رسول خدا(صلى الله علیه و آله)تـوسط حضرت على(علیه السلام)خوانده شد.
خداوند متعال در آیات برائت, بـا تحریض و تشجیع مسلمانان بـه آنان توصیه مى کند که از دشمن نهراسند و تنها از خدا پروا کنند, چه خدا بـه دست مومنان عذاب و گرفتارى را بـر دشمن مى فرستد, پس برائت تشجیع مومنان است و تقویت جبهه توحید و از این جا است که برائت آزمایشى است بـراى مومنان و مجـاهدان صادق, که جـز خدا و رسول را پناه و همراز برنگزینند.
با توجه به مطالب یاد شده, نظام مقدس اسلامى جز با برائت قوام نخواهد گرفت, زیرا بـرائت جنبـه دافعه توحید و ولایت است که این دو از یکدیگر جدا نیستند و از روز اعلان برائت, اساس دولت اسلامى استقرار یافت.
نویسنده کتـاب ((حـیاه محـمد(صلى الله علیه و آله )) در مورد برائت گوید:
هرگاه بـا دقت بـه این آیات نگاه کنید, بـه حـق آن را بـنیاد معنوى در قوىترین شکل آن براى دولت نوپاى اسلام خواهى یافت. اگر تـوجه شود که نزول آیات بـرائت هنگامى بـود که جنگ هاى پـیامبـر پایان یافته بود و طائف و حجاز, تهامه, نجد و بسیارى از قبـایل جنوب شبـه جزیره بـه اسلام گرویده بـودند حکمت تـاریخى نزول این آیات که شالوده معنوى دولت را سـامان مى دهد روشن خـواهد شد. یک دولت نیرومند بـاید داراى ایده و اعتـقادى بـاشـد که همه بـدان ایمان آورده و با تمام توان از آن دفاع کنند و کدام عقیده برتر از ایمان به خداى یگانه اى که شریک ندارد...
امام خمینى(ره)در پیام تاریخى خود در مورد برائت با الهام از آیات مذکور مى فرماید:
((حاشا که خلوص عشق موحدین جز به ظهور کامل نفرت از مشرکین و منافقین میسر شود و کدام خانه اى سزاوارتر از کعبه و خانه امن و طهارت و ((الناس)) که در آن بـه هر چه تجاوز و ستم و استثمار و بـردگى و یا دون صفتـى و نامردمى اسـت عملا و قولا پـشت شود و در تجدید میثاق ((الست بربکم)) بت الهه ها و اربـابـان متفرق شکسته شود و خاطره مهم ترین و بزرگ ترین حرکت سیاسى پیامبر در ((و اذان من الله و رسوله الى الناس یوم الحج الاکبـر)) زنده بـماند, چرا که سـنت پـیامبـر(صلى الله علیه و آله)و اعلان بـرائت کهنه شدنى نیست و نه تنها اعلان بـرائت بـه ایام و مراسم حج منحصر نشود که باید مسلمانان فضاى سراسر عالم را از محبت و عشق نسبـت بـه ذات حق و نفرت و بـغض عملى نسبـت بـه دشمنان خدا لبـریز کنند و بـه وسوسه خناسان و شبهات تـردید آفرینان و متـحجرین و منحرفین گوش فرا ندهند و لحظه اى از این آهنگ مقدس تـوحیدى و جهان شمول اسلام غفلت نکنند.))
و در ادامه مى فرماید:
((فریاد برائت ما فریاد برائت امتى است که کفر و استکبار بـه مرگ او در کمین نشسته اند و همه تیرها و کمان ها و نیزه ها به طرف قرآن و عترت عظیم الشان رفتـه اند و هیهات که امت محمد(صلى الله علیه و آله)سیراب شدگان کوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان به مرگ ذلت بار و به اسارت غرب و شرق تن دهند و هیهات که خمینى در برابر تجاوز دیو سیرتان و مشرکان و کافران به حریم قرآن و عترت رسول خـدا و امت محـمد(صلى الله علیه و آله)و پـیروان ابـراهیم حنیف ساکت و آرام بماند و یا نظاره گر صحنه هاى ذلت بـار و حقارت مسلمانان باشد.))

اوج برائت در رمى جمرات
یکى از مناسک حج رمى جمرات و سنگ زدن بـه تـندیس شیاطین است. این حکم نیز همانند سایر مناسک حـج, بـرگرفتـه از سنت ابـراهیم خلیل است که موقع رفتن به منا بـراى قربـانى کردن اسماعیل, بـا وسوسه هاى ابلیس روبه رو شد و بـه او سنگ انداخت, او را دور کرد و زیبـاتـرین جلوه ایمان و عشق را نشان داد, زیرا بـرائت و دور کردن شیطان خـالص کردن تـوحـید و ایمان اسـت و ابـراز تـنفر از شیطان, همزمان با تعبد براى خداى یگانه همواره در متن اعمال حج بوده و از آن جدا ناشدنى است.
بـدیهى است مفهوم واقعى ((رمى)) , همان سنگ زدن بـه ابـلیس و مجسمه سنگى آن نمى باشد بـلکه مفهومى وسیع تر و بـا ژرفاى بـیش تر وراى این عمل نمادین نهفته است و حکمت خدا بـالاتر از آن است که رمى جمرات را به رمى ستون هاى سنگى محدود کند بلکه بـى تردید صف آرایى و نبرد مومنان را در برابـر شیطان و صفات و مظاهر شیطانى و ابلیس صفتان در این مصاف لحاظ کرده است و با بررسى آیات, این مطلب کاملا واضح مى شود.
بنابر این پیدا است که چرا ایادى ابلیس دست به دست هم داده و به بهانه هاى واهى سعى در جلوگیرى از بـرائت از مشرکین در مراسم حـج دارند و از طرفى, عوامل داخـلى آنان در روزنامه و مجـلات از حساسیت مسئله دشمن ستیزى کاسته, دشمنى استکبار را انکار مى کنند و با سـرگرم کردن مردم مسـلمان بـه مسـائل انحـرافى و بـا غوغا سالارى, آنان را از توجه به سرنوشت واقعى خود باز مى دارند. مسلم اینان کارى مى کنند که مسیحیان و عوامل ستون پنجم آن ها در اندلس مسلمان (اسپـانیا)انجام دادند; یعنى مى کوشند حساسیت مسلمانان و بـه خصوص نسل جدید را بـا عناوین فریبـنده و مجمل, مثل تساهل و تسامح و صلح طلبى و... نسبت به مسائل دینى از بـین بـبـرند و در نهایت بتوانند بـا تغییر فرهنگى و ایجاد وابـستگى فکرى هر کارى را انجام بدهند. بنابر این بـر مسلمین لازم است نسبـت بـه مسائل دینى از خود حـساسیت نشان دهند و بـه خـصوص بـرائت از مشرکان و توطئه گران را جدى گرفته, در هر جایى به خصوص در کنگره عظیم حج انجام بدهند.
حج و وحدت امت اسلامى
حضرت امام(ره)فرمودند:
عموم برادران و خواهران اسلامى باید توجه داشته بـاشند که یکى از مهمات فلسفه حج ایجـاد تـفاهم و تـحکیم بـرادرى بـین مسلمین است.))
اجتماع حج یکى از عوامل موثر در خنثى کردن توطئه هایى است که براى تفرقه افکنى میان مسلمانان چیده مى شود و به طرق مختلف حتى گاهى تحت عنوان مذهب, براى بـرهم زدن وحدت جامعه اسلامى و ایجاد تـفرقه, کوشـش هایى بـه کار مى رود. اگر این کنگره عـظیم سـالانه نبود, بـى تردید توطئه ها موثر افتاده, همبـستگى ضعیفى که امروز در میان میلیون ها مسلمان بـا مذاهب متعدد وجود دارد, دیگر وجود نداشت. این اجتماع, بـا عظمتى که دارد جلو حرکت هاى تند انحرافى است که گاه به نام طرف دارى از توحید انجام مى گیرد.
حج ادامه فلسفه جـماعت و جـمعه و عید است و فراگیرتـرین عامل بـازدارنده از پـراکندگى مسلمانان از هر ملت و کشور است. بـدین سان حج بـه عنوان یکى از ارکان عملى اسلام در بـنیان وحدت جامعه اسلامى جایگاه اساسى دارد.
عقیده بـه توحید و یگانگى خداوند متعال تنها رشته پیوندى است که مى تـواند آحـاد بـشر را در بـرگیرد. در هر یک از مناسک حـج, توحید مبدا و معبود, مقصد و مقصود به وضوح تجلى دارد آن گاه که حج گزار تلبیه مى گوید, تنها به خداى یگانه پاسخ مى دهد و شرک را طرد مى کند: ((لبیک اللهم لبیک, لبیک لا شریک لک لبیک)) و چون بر محـور کعبـه طواف مى کند نقطه مرکزى تـوحـید را قبـله قلب خـویش مى سازد و بر کعبه بـه عنوان سنگ نشانى بـراى راه یافتن بـه کوى دوست نظر مى کند و آن گاه که به نماز مى ایستـد, سـر بـه آسـتـان محبوب مى ساید و چون به قربانگاه مى رود تعلقات مادى را بـه مسلخ مى کشد و محبت هاى غیر خدایى را ذبــح مى کــند و در جمــرات مظاهر شیاطین و چهره هاى نمادین آن ها را سنگ مى زند....
رسول خدا(صلى الله علیه و آله)ضمن خطبه اى در مسجد ((خیف)) به این وحدت اشاره فرموده اند:
((المومنون اخـوه تـتـکافا دماوهم و هم ید على من سـواهم...; مومنان برادرند, خون هایشان با یک دیگر برابر مى باشد و آن ها در برابر دیگران یک دست و متحدند.))
امام خمینى(ره)بـا الهام از فرمایش پـیامبـر(صلى الله علیه و آله)در این که حج عامل وحدت است مى فرماید:
((حج تـجلى و تـکرار همه صحنه هاى عشق آفرین زندگى یک انسان و یک جامعه متکامل در دنیا است و مناسک حج مناسک زندگى است, و از آن جا که امت اسلامى از هر نژاد و ملتى باید ابراهیمى شود تا به خیل امت محمد(صلى الله علیه و آله)پیوند بخورد و یکى گردد و ید واحد شد, حج تنظیم و تمرین و تشکیل این زندگانى تـوحیدى است.))
آرى اساس کعبه بر توحید نهاده شده و حج کانون پرستش موحدان و تبرى از مشرکان است و طهارت کعبـه و حرم بـه مفهوم پاک سازى آن از شرک و مشرکان و مظاهر استـکبـار است, چنان که در روایت آمده است که خانه خدا را از آن جهت حرام نامیدند که وارد شدن مشرکین در آن حرام گردیده است: ((سمى البـیت الله الحـرام لانه حـرم على المشرکین ان یدخلوه))
نکته شایان ذکر این که, بـنا بـر مطالب فوق, توحید شکل دیگرى از برائت است ; یعنى تـوحـید واقعى در سـایه طرد غیر خـدا اسـت

امامت و رهبرى در حج
در روایات, زیارت و دیدار امام مکمـل حـج و تـمـام کـننده آن نامیده شده است, چه گویا زائر خانه خدا هنگامى که بـا اعمال حج با بنیان گذار مکتب توحید آشنا شد و عملا درس توحید را یاد گرفت و هدف توحیدى ابراهیم بت شکن را عملى کرد, باید بـا دیدار امام و ملاقات وى و با اعلام آمـادگى بر نصرت وى, درس حج را پى گیرد و با پیوستن به امام و رهبرى, درس توحیدى ابراهیم راعملاپیاده کند و به پایان برساند و با قرار گرفتن در حــزب الهى در تحت رهبرى امام حج خود را معنا بـــدهد, زیرا پـیروى امامت و داشتـن ولایت کلید همه اعمال اسـت و بدون رهبرى امت معنا پیدا نمى کند و مردم جز سرگردانى چیزى بـه دست نمىآورند.
امام زین العابدین(علیه السلام)مى فرماید:
((افضل بـقاع الارض ما بـین الرکن و المقام لو ان رجلا عمر عمر نوح فى قومه, الف سنه الا خـمسین عاما یصوم النهار و یقوم اللیل فى ذلک المکان ثم لقى الله عز و جل بـغیر ولایتـنا لم ینفعه ذلک شیئا; بهترین نقطه روى زمین بین رکن و مقام است حال اگر کسى آن قدر عمر کند که نوح در میان قوم خـود درنگ کرد(نهصـد و پـنجـاه سال)و روزها را به روزه دارى و شب ها را زنده دارى کند در آن جا سپس خداى عز و جل را بـدون ولایت ما ملاقات کند این عبـادت ها بـه حال وى سودى نمى رساند.))
پس عبـادت و حج تنها بـا معرفت منزلت معنوى اهل بـیت و پذیرش رهبـرى آنان, منشا سعادت دنیا و آخرت است و بـدون معرفت امام و حق حرمت مقام ولایت اعمال ناقص و بى حاصل خواهد بود.
امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: ((انما امر الناس ان یاءتـوا هذه الاحجار فیطوفوا بها ثم یاءتونا فیخبرونا بـولایتهم و یعرضوا علینا نصرتهم; بـه مردم دستـور داده شده است بـه سوى این سنگ ها بیایند و پیرامون آن بگردند و طواف کنند آن گاه نزد ما بـیایند و به ما خبر بدهند که ولایت ما را دارند و از ما فرمانبردارند و به ما عرضه کنند که آماده کمک به ما هستند.))
پس مردم باید در پایان مناسک نزد امام بـیایند و بـر یارى او اعلان آمادگى کنند تا حـجـشـان کامل شـود و مفهوم و معنا یابـد.
بنابر این, میان امامت حق و رهبرى امت از طرفى و کعبه از طرف دیگر, پیوندى است ناگسستنى و گو این که بـنابـراین پیوند معنوى است که اراده خالق حکیم بر این تعلق گرفت که قطب دایره امامت و ولایت, على بن ابـى طالب(علیه السلام)در خانه کعبـه چشم بـه جهان بـگشاید پـس ولایت متـمم و مکمل حج و بـلکه روح و حقیقت آن است. امام بـاقر(علیه السلام)مى فرماید: ((تمام الحج لقاء الامام; کمال و تـمامیت حج دیدار امام است.)) دیدار و زیارت امام(ع)عملى است دو بـعدى که از طرفى اعلان وفادارى بـر امام و طرفدارى حق است و از سوى دیگر, تبـرى جستن از دشمنان حق و حقیقت مى بـاشد. پس حول محور امامت و ولایت قرار گرفتـن, روى دیگر سکه بـرائت از مشرکین است ; خـواه در زمان حـضور ائمه(ع)یا در زمان غیبـت آن ها که در این هنگام نایبان ائمه(ع)محـور حـق مى بـاشند و مسلمین بـا اعلان یارى ولى امر مسلمین در نظام امامت و در جـمع امت قرار گرفتـه, بدین وسیله حج خود را تمام مى کنند.
بنابراین حج, تنها اخروى نیست که اثر آن پس از مرگ هویدا شود بـلکه عملى است که اثرش را فرد و جامعه بـاید پـیش از مرگ و در زندگى ببیند پس اگر فردى وابسته به این جامعه و فرهنگ ابراهیمى و ولایى است هرچه زودتر باید حج برود و ببـیند و بـیاندیشد و در پایان با زیارت امام و ارتباط با ولایت امر به امت بپیوندد و به حج خود معنا بخشیده و کامل کند. علاوه بر وظایف ذکر شده حج گزار باید به نکات زیر توجه بکند:

تقوا روح عمل است
چون محور پذیرش هر عملى تـقوا و وارستـگى است, خداوند متـعال اساس کعبـه و مناسک حج را بـا تقوا پـى ریزى کرد. مردم قبـل از اسلام بـه حج و زیارت کعبـه مى پـرداختـند و در اطراف کعبـه طواف مى کـردند و بـرخـى مناسـک نظیر قـربـانى و مانند آن را بـه جـا مىآوردند ; اما آمیختـه بـا شرک. اسلام وقتـى وارد عربـستـان شد فـرمود: ((لن ینال الله لحـومهاو لا دمائها و لکن یناله التـقوى منکم; خداوند این قربانى را با گوشت و خون نمى پذیرد)) . گوشت و خون قربـانى بـه خدا نمى رسد بـلکه روح عمل که تقوا و پرهیزکارى است بـه خدا مى رسد پـس قربـانى که بـخشى از مناسک حج است وقتـى مقبول است که با تقوا انجام بگیرد.
در دوران جـاهلیت مردم اطراف کعـبـه طواف مى کردند اما عبـادت آن ها سوت کشیدن و کف زدن بـود. قرآن مى فرماید: ((ما کان صلاتـهم عندالبیت الا مکاء و تصدیه)) مشرک اگر در کنار کعبه بـه زمزمه و نماز بایستد سوت مى کشد اگر تکبیر بگوید, کف مى زند, زیرا تکبـیر و زمزمه شرک آلود بـیان انسـانى نیسـت بـلکه صفیر و سـوت اسـت.

کعبه خانه پاک براى پاکان
خداى متعال با ابراهیم و اسماعیل پیمان مى بندد که خانه او را پـاکیزه کنند, چه اگر ازیک طرف خانه از آن خدا است و از یک طرف دیگر, میهمانانى را فرا خوانده:
((و عهدنا الى ابـراهیم و اسماعیل ان طهرا بـیتـى للطائفین و العاکفین و الرکع السجود)) پـس این خانه خانه طهارت است و طواف آن, طواف حریم طهارت. نتـیجه طواف کعبـه طاهر شدن است همان طور که قرآن کتـاب طاهر مطهر و تـنزیه رب العالمین است و فهم آن جز با طهارت دل میسر نیست(لا یمسه الا المطهرون). کعبه نیز خانه پاک خدا است و کسى در حریم و اطراف کعبـه طواف مى کند که پـاک بـاشد قداست حریم ایجاب کرده که که تخطى از دستورهاى شرع و آلودگى به رذایل اخلاقى در آن حریم کبـریایى بـه مثابـه الحاد تـلقى گردد. قرآن مى فـرماید: ((و من یرد فـیه بـالحـاد بـظلم نذقه من عـذاب الیم)) .
در تـفسیر آیه فوق, در المیزان از امام صادق نقل شده است که:
((و کل ظلم یظلم الرجل نفسه بمکه من سرقه اءو ظلم اءحد اءو شىء من الظلم فانى اراه الحـادا; هر کار ظالمانه که شخص در مکه بـر خودش روا مى دارد مثل سرقت, ستمگرى بر کسى یا هر ظلمى, من آن را الحاد مى دانم.))
حرم, حریم کبـریایى است که علاوه بـر انسان ها همه جـانداران و درختان و گیاهان و حتى جمادات و خاک و سنگ هاى مسجدالحرام در آن امنیت دارند و نباید مورد تعرض قرار گیرند.
فضاى حـج, فضاى امنیت اخلاقى است. امام سجـاد(علیه السلام)چـهل بار با شتـرى حج گزارد اما حتـى یک تـازیانه بـر آن حیوان نزد.
امنیت ناموسى در مکه نیز مهم است. پـوشیدن دیده از نامحرم از آن رو که زنان در حال احرام نباید روى خود را بـپوشانند, بـراى مردان تمرین و آزمایشى است که بـر نفس اماره تسلط یابـند. امام باقر(علیه السلام)مى فرماید: ((انما سمیت مکه بـکه لانه یبـک بـها الرجـال و النسـاء و المراءه تـصـلى بـین یدیک و عن یمینک و عن شمالک و معک و لاباس بذلک انما یکره فى سایر البلدان; مکه را از آن رو بـکه گویند که مردان و زنان در آن جـا اصطکاک و بـرخـورد دارند, زن پیش روى تو و در چپ و راست تو, با تو نماز مى خواند و مانعى ندارد, در حالى که این امر در سایر شهرها ناپـسند است.))

تواضع و خوددارى از غرور و تکبر
یکى از حکمت هاى مهم حج پرورش روح عبـودیت و بـندگى و تواضع و تذلل در پیشگاه خدا و مبارزه با خودبـینى است لبـاس ساده و ترک زینت و زیور, خاک سارى در تـمام اعمال و در مطاف و مواقف و سعى همپاى خلق حرکت کردن, همه بـراى پرورش روح تواضع و تذلل و خضوع و خـشوع و نفى کبـر و غرور و فرو ریخـتـن مرزهاى طبـقاتـى است. از امیر مومنان(عـلیه السـلام)پـرسـیدند چـرا مکه را ((بـکه)) گویند؟ فـرمود: بـدان جـهت که گردنکشـان و تـبـهکاران را در هم کوبیده است: ((لانها بکت رقاب الجبارین والمذنبین)) بـلى در این میعادگاه توحید, قدرت مداران روزگار باید بـه ذلت افتند تا عزت بندگى خدا را بچشند.
امام صادق(علیه السلام)مى فرماید: ((سعى محبـوب تـرین مکان است, چون جبـاران در آن جا بـه ذلت مى افتند بـه ویژه هنگام هروله که همه ساز و برگ ها از بدن فرو مى ریزد.))
خدمت در سفر حج:
خدمت به مومنان در سفر ـ به ویژه در حج ـ پاداش بسیار دارد و بـه آن سـفارش شده اسـت. پـاداش آنان که بـراى رفاه حـال زایران خالصانه خدمت مى کنند از سایر زایران کم تر نیست بلکه طبق روایتى بیش تر است. شخصى به امام صادق(علیه السلام) گفت: ((هنگامى که به مکه رسیدیم یاران بـه طواف رفتـند و مرا بـراى حفاظت وسایل خود گماشتند, حضرت فرمود: اجر تو بیشتر است.))
ملازم بـن حکیم گوید: من و محمدبـن مصادف همسفر شدیم. چون بـه مدینه رسیدیم بـیمار شدم, او مرا تـنها رها مى کرد و بـه مسـجـد مى رفت. از این موضوع به مصادف گله کردم. او این مطلب را به عرض امام صادق(علیه السلام)رسـاند. امام بـراى وى پـیام فرسـتـاد که ((اگر نزد او بـنشینى فضیلت آن بـیش از نماز خـواندن در مسـجـد است.))
این سفر داراى مشکلات خاص خـود است ; حـتـى بـا وجـود امکانات رفاهى گستـرده و شاید این که در قرآن مى فرماید: ((فمن فرض فیهن الحج فلا رفث و لا فسوق و لا جدال فى الحج; کسى که حج وعمره به جا مىآورد در حج درشت گویى و فجور و جدال جایگاهى ندارد)) ناظر به این موضوع مى باشد. پس حج گزار نباید همت خود را رفاه قرار دهد, زیرا در مواردى به خصوص در منا و عرفات سختى هایى هست که آمادگى خاص لازم دارد.

جز نیکى سخن نگوید
این سفر روحانى که پس از انتظار بـسیار بـه دست مىآید, فرصتى است بـراى زائر که بـه تـهذیب نفس بـپـردازد و بـا ذکر و دعا و خواندن قـرآن, در تـزکـیه روح و غـنى سـازى آن تـلاش کـند. امام صادق(علیه السلام)در این بـاره مى فرماید: ((از خدا پروا داشته و زبان هایتـان را جز از خیر و نیکى نگه دارید و سکوت را اختـیار کنید مگر از آن چه خداوند به وسیله آن در امر آخرت به شما سودى رساند و اجرى بدهد. بسیار لااله الا الله بگویید و تقدیس و تنزیه حق کنید و ثناى او گویید و بـه او تضرع نمایید و بـه آن چه نزد او است از خیر و نیکى ـ که کسى نتـواند قدر آن را تـعیین کند و به کنه آن برسد ـ راغب باشید و بدین وسیله زبان هایتان رااز آن چه خداوند منع کرده از سخنان باطل که اگر کسى ازآن توبه نکند و دست بـرندارد موجـب خـلود در آتـش مى شـود, بـر حـذر بـاشـید.))
در روایت دیگر مى فرماید: ((چون محرم شدى تـقواى خدا کن و ذکر بـسیار و سخن کم کن ; مگر سخن خیر, زیرا کمال حج وعمره بـه این است که انسان زبان خود را جز از نیکى باز دارد.))
امام صادق(علیه السلام)در تـفسیر آیه: ((ثـم لیقضوا تـفثـهم)) فرمودند: ((و من التـفث ان تـتـکلم فى احـرامک بـکلام قبـیح...; خداوند مى فرماید: آن گاه آلودگى را از خود بـزدایید و از جـمله آلودگى ها این است که در احرام خود سخن زشت بگویى.))

نشانه قبولى حج
ائمه(ع)از رسـول خـدا(صـلى الله عـلیه و آله)نقـل کرده اند که فرمود: ((اگر کسى بـه زیارت خـانه خـدا و حـج موفق شد و پـس از بازگشت انسان صالحى شد و دست و پاى خود را بـه گناه نگشود, این نشانه قبولى حـج اوست, اما اگر چـنین نشد حـج او مردود است)) .
این نکته مى تواند در نوبه خود بـیانگر سر حج بـاشد, زیرا اسرار عبادات در قیامت ظهور مى کند که روز ظهور بـاطن است و در آن روز هر کس مى فهمد که عمل او مقبـول است یا مردود. اما در حـج انسان نه تنها در قیامت نتیجه و سر رد یا قبول شدن حج اش را درمى یابد, در دنیا نیز معلوم مى شود که آیا عملش قبول است یا مردود. پس حج عمل واجب اخروى صرف نیست که اثـرش بـعد از مرگ آشکار شود بـلکه عملى است که اثـرش را بـاید فرد و جـامعه پـیش از مرگ در زندگى ببیند.
پاورقی ها:

تبلیغات