آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

در بررسى و تحلیل ریشه ها و عوامل پدیدآورنده انقلاب اسلامى, جوانان به عنوان یکى از عناصر کارآمد و پایه هاى مستحکم این بناى رفیع, جایگاهى ارزنده و پربها دارند. جوانى تجلى گاه شور, حرکت, شجاعت, خستگى ناپذیرى و استعداد است و همین ویژگى ها, جوانان را در رابطه اى تنگاتنگ با پدیده انقلاب, که دگرگون کننده اوضاع و ارزش هاى یک جامعه است, قرار مى دهد.
اگرچه پیوند بین عناصر جوان یک مملکت و پدیده انقلاب ـ هر انقلابى که باشد ـ طرفینى و متقابل است, اما با توجه به سخن ما در مقدمه که فقط جوانان را در رابطه با انقلاب اسلامى مورد توجه قرار مى دهد, باید گفت: آن روز که نطفه انقلاب اسلامى در حال شکل گیرى و تکامل بود, کسانیکه از رهبر و پیشواى آن انقلاب درباره یاران و سربازانش سوال کردند, امام(ره) آن ها را به کودکانى که هنوز در گهواره بودند, حواله نمود و همه دیدند که سال ها پس از آن, همان کودکان که جوانانى برومند و پرشور و نشاط گردیده بودند, با قلب هایى سرشار از ایمان و آکنده از بغض و نفرت نسبت به ستمگران و طاغوت ها, تا پاى جان ایستادگى کردند, صبورى و استقامت ورزیدند و خون خویش را نثار درختى نمودند که میوه اش کام تلخ مظلومان و ستم چشیدگان تاریخ را, گوارا و شیرین مى ساخت.
از سوى دیگر, انقلاب اسلامى که ماهیتى دینى داشت و در ردیف هیچ کدام از انقلاب هاى پیش از خود جاى نمى گرفت, بعد از پیروزى, همه ره آورد خود را هدیه جوانانى کرد که از ایمان و خستگى ناپذیرىشان, انقلاب برآمده بود و از خون شان بالیده ورشد کرده بود. مردم ستمدیده سرزمین ما, به خصوص نسل جوان و توانمند, در چهره انقلاب خود, چیزى را مى جستند که پیش از آن, به وسیله حاکمان زر و زور و تزویر از آن ها دریغ شده بود. رژیم مزدور و امریکایى پهلوى جز به بردگى و سرسپردگى تام و بى چون و چراى مردم راضى نبود و در این راه همه آن چه را که مى توانست مى کرد و مىآزمود. نگاه داشتن مردم در فقر و بیچارگى , و حذف دین به عنوان برنامه و نظام زندگى فردى و اجتماعى, از مهم ترین و اساسى ترین این برنامه ها بود. و البته این کار, سهمگین ترین ضربه را متوجه قشر جوان و سازنده ما, مى ساخت. نسلى که مى بایست روح بى قرار و زندگى ساز جامعه باشد, روز به روز در غفلت و بى خبرى بیشتر فرو مى رفت و همزمان دین و دنیایش فداى قدرت طلبى و زیاده خواهى حاکمانى مى شد که لیاقت سرپرستى مردم را نداشتند و مزدور بیگانگان و ظالمان روزگار بودند.
بعد از پیروزى انقلاب, در پرتو شناخت عمیق و درک همه جانبه امام(ره) از نیازهاى واقعى انسان و فهم دقیق ایشان از حالات و روحیات جوانان, این قشر ارجمند و عزیز بیش از همه وقت, در کانون توجه رهبران و شخصیت هاى بزرگ انقلاب, به خصوص شخص امام, واقع شدند. رهبر انقلاب, در هر مقطعى از نهضت وبعد از آن, جوانان را به مطالبى که براى آن ها جنبه حیاتى داشت, توجه مى دادند و با نظر به شرایط هر دوره, از اندیشه هاى تابناک و خدایى خویش, شعله هایى راهنما و هدایت گر, پیش روى آن ها مى افروختند. و این بدان جهت بود که انقلاب, که با جان نثارى و شکیبایى هزاران انسان والا و شایسته به دست آمده بود و دستاورد شگرفى به نام جمهورى اسلامى داشت, خداى نخواسته دچار انحراف و کجروى نشود و از مسیر اصلى خود که بر بسترى از معنویات قرار گرفته بود , خارج نگردد.
بر شمردن توصیه هاى معنوى امام(ره) به جوانان, فرصتى بیش از این مى طلبد و بیان و توضیح یکایک آن ها در توان این مقاله نیست. قصد ما گشت وگذار در نکات پر ارجى است که آن جناب بر آن ها تإکید داشته است; تإکیدى که با توجه به شخصیت امام که اغراق و زیاده گویى را برنمى تابیده, در حقیقت بر ارزشمندى آن موارد دلالت دارد:

فرصت پاک زیستن
خداوند تهذیب نفوس انسان ها را هدف نهایى رسولان و پیامبران خویش قرار داد و آنان را برانگیخت تا پاسبان حریم دل هاى خداجو و خداخواه آدمیان باشند و آنان را از دشمنى ها و حیله هاى شیطان قسم خورده, بیم دهند. پیراستن نفس از بدى ها و آراستن آن به مکارم اخلاق, در آن درجه از اهمیت قرار دارد که خداوند بعثت انبیإ را براى این امر شریف, نعمتى بزرگ مى شمارد و به عطاى آن, بر بندگان خویش منت مى گذارد. که فرمود: ((لقد من الله على المومنین اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمه و ان کانوا من قبل لفى ضلال مبین; خداوند بر مومنان منت نهاد که در میانشان پیامبرى از خودشان برانگیخت که آیاتش را بر آن ها بخواند و پاکشان دارد و کتاب و فرزانگى به آن ها بیاموزد, اگرچه پیش از این در گمراهى آشکار بودند.))
(آل عمران, 164)
امام خمینى(ره) رهبر بى نظیر قرن, که از اندیشه هاى والا و آگاهى به حقایق عالم پر رمز و راز از معنا, برخوردار بود, همچون خلفإ صالح خویش همان راه و هدفى را پى گرفت که آنان در پى تحقق و به سامان رساندن آن از هیچ زحمت و مشقتى روى گردان نبودند. قلم و بیان امام(ره) جان هاى واله و شیفته حق و قلب هاى تشنه معرفت را نشانه مى گرفت و تربیت الهى انسان را جست وجو مى کرد. او درس درست زیستن و شایسته مردن را به مخاطبان خویش مىآموخت و فکر و اندیشه شان را به نور معارف خداوندى نورانى مى ساخت.
از همه بیشتر و پیش تر, جوانان که به تعبیر امام(ره) ((به افق ملکوت نزدیک ترند)) به عرصه وارد شدند و خود را بى مهابا به دست نوازشگر نسیم هاى کلام و نوشتار او سپردند و جان و روان خویشتن را پاکى و طهارت بخشیدند.
امام(ره) دوران جوانى را دوران سرنوشت و ارجمندترین دوران حیات انسان بر روى کره خاکى, مى دانست. و به همین جهت, بر خودسازى و خویشتن بانى جوانان تإکید بسیار مى ورزید و جوانى را بهترین فرصت براى بیدارشدن از خواب هاى شیطانى غفلت و پرداختن به امور معنوى ترسیم مى کرد.
در اندیشه امام(ره) عنصر بیدارى, که عارفان از آن به ((یقظه)) تعبیر مى کنند و آن را اولین گام موثر در سلوک مى دانند, نقشى بس حساس و آینده ساز دارد; و اگر این نقش مهم, به هر دلیلى ایفا نگردد و فرصت آن بگذرد, آینده اى تاریک و ظلمانى, همراه با تإسف و تباهى, به خصوص براى جوانان, به بار خواهد آورد:
((هان اى عزیز! از خواب بیدار شو. از غفلت تنبه پیدا کن و دامن همت به کمر زن و تا وقت است, فرصت را غنیمت شمار و تا عمر باقى است و قواى تو در تحت تصرف تو است و جوانى برقرار است و اخلاق فاسده بر تو غالب نشده و ملکات رذیله بر تو چیره نگردیده, چاره اى کن و دوایى براى رفع اخلاق فاسده و قبیحه پیدا کن و راهى براى اطفاى نائره شهوت و غضب پیدا نما.))(1)
به عقیده امام بزرگوار, به دو دلیل مهم, جوانى تنها فرصت دست یافتن به سعادت ابدى و تزکیه شدن از مفاسد اخلاقى مى باشد: دلیل اول: جوانى عبارت است از دوران قدرت و توانایى; دوران به انجام رساندن امور مشکل و به ظاهر نشدنى. دورانى است که اراده انسان بیشتر از دیگر دوران هاست. چرا که در کودکى و نوجوانى هنوز از اراده اى که به تکامل رسیده باشد, خبرى نیست و در دوران پیرى همان اراده و قدرت روحى, رو به ضعف و کاستى مى گذارد و انسان را بى چاره وناتوان مى سازد. بنابراین, ریشه کن کردن بدىهاى نفسانى و ایستادگى نمودن در برابر وسوسه هاى رنگارنگ شیطان, در این دوران راحت تر و امکان پذیرتر است:
((شما جوان ها مى توانید . قدرت دارید. قدرت جوانى دارید... هرچه سن شما اضافه بشود و هر قدمى که بردارید و برداریم به طرف آخرت, آن چیزهایى که منافى است با سعادت انسان, زیاد مى شود. قدرت هم کم مى شود... هرقدر در جوانى مهذب شد, شده; اگر در جوانى خداى نخواسته مهذب نشد, بسیار مشکل است که در زمان کهولت و پیرى که اراده ضعیف است و دشمن قوى, کارى از پیش برود.))(2)
دلیل دوم: جوانى دوران پاک زیستن و زلال بودن است و جوان بیشتر از دیگران در جست وجوى ارزش ها و کمالات انسانى خود را به این در و آن در مى زند و در طلب سعادتى که رسولان الهى آن را وعده داده اند, راه هاى دشوار و سخت پیماى حیات را, زیر گام هاى خود هموار مى سازد. خصلت هاى بى مثال در این دوران تجلى مى کند و میدان غالب شدن بر شیطان هاى جنى و انسى در این فرصت, گسترده مى گردد.
انگیزه هاى فساد و روى آوردن به کارهاى ناصواب, در جوانان بسیار اندک است و بر عکس گرایش به خوبى ها و اعمال شایسته و مقبول, که همگون با طبیعت پاک و الهى آن هاست در آن ها جلوه اى خاص دارد. و همین وضع است که جوانى را به عنوان فرصتى بى بدیل, مورد توجه قرار مى دهد:
[)) در جوانى] قوت شما زیاد است و شیطان در شما ضعیف. وقتى سن شما زیاد شد, قواى شما ضعیف مى شود و شیطان در شما قوى. آن وقت دیگر نمى توانید. شکست مى خورید. الان باید خودتان را تهذیب کنید.))(3)
از آن جا که شیطان از آدم و فرزندان او کینه اى دیرینه به دل دارد و در پیشگاه خداوند قسم یاد کرده است که: ((و لاغوینهم اجمعین الا عبادک منهم المخلصین))(حجر, 39 و 40) بنابراین راه هاى گوناگونى را براى ورود به ساحت روح و جان انسان مىآزماید و هر کسى را به گونه اى خاص و مناسب با روحیات او, با وسایل مختلف به وسوسه مى اندازد و مى فریبد. و در این راه از اندک کوششى دریغ نمى کند. اصلا کار شیطان جز این نمى تواند باشد. یعنى انداختن وسوسه گناه و معصیت در دل انسان ها و دورکردن آن ها از درگاه لطف و عنایت پروردگار.
یکى از روزنه هاى ورود شیطان به قلب و روح افراد جوان, افکندن تخم غفلت و بى خبرى در دلآنها و دل خوش نمودنشان به روزگار پیرى, که به غلط دوران خودسازى و بازگشت به سوى خداوند نام گرفته, مى باشد. شیطان به جوانان چنین تفهیم مى کند که جوانى فرصت شاد زیستن و بهره بردن از لذت هاى دنیایى و کام گرفتن از روزهایى است که اگر از کف انسان بروند هرگز باز نمى گردند. به بیان امام(ره): ((شیطان به شما مى گوید, جوانید و در این فصل جوانى وقت تمتع و لذات است. اکنون مطابق شهوات خود رفتار کن. ان شإالله در اواخر عمر راه توبه و باب رحمت خداوند باز است و خداوند ارحم الراحمین است.))(4)
پر واضح است که این وعده شیطان, وسوسه اى بیش نیست و همانند دیگر وسوسه هاى او, بى بنیاد و دروغین مى باشد. اعتماد کردن به ایام عمر و طمع نمودن به روزگار پیرى براى اصلاح شدن و تقوى پیشه کردن, دور از عقل و نشانه کم خردى است. على علیه السلام فرمود: ((هیچ فریبى چون اعتماد به ایام نیست.))(5)
ایام جوانى, و نیروهاى نهفته شده در جوانان, آنان را قادر مى سازد که به انجام کارهاى بزرگ و برداشتن قدم هاى بلند در تربیت و اصلاح خویش و رسیدن به جوار پروردگار, همت گمارند و روح و قلب خود را که همانند آینه صاف و سیقلى است به زینت توصیه ها و نصیحت ها بیارایند و بدانند که آن ها به سبب نزدیکى شان به ملکوت و ضعیف بودن انگیزه هاى فساد, آمادگى و لیاقت فزون ترى براى پاک ماندن و آراسته شدن به ملکات و فضایل اخلاقى دارند.
قلب انسان نقطه اى سپید و نورانى است که اگر در معرض کدورت هاى گناه واقع گردد به تدریج سیاه وظلمانى مى شود و از صافى و صفاى اصلى خود دور مى افتد. هرچه انسان به پیرى و دوران از کارافتادگى قواى روحى و جسمى نزدیک مى شود, اگر در اندیشه آن سیاهى ها نباشد و بر عکس هر روز بر آن ها بیفزاید, در این صورت هم ریشه گناهان در جان او استوارتر مى شود و هم قدرت و اراده او کارآیى خود را از دست مى دهد: ((جوانان متوجه باشند و گول وسوسه هاى نفسانى و شیطانى را نخورند. مرگ به جوانان و پیران به یک اندازه نزدیک است. کدام جوان مى تواند اطمینان حاصل کند که به پیرى مى رسدو کدام انسان از حوادث دهر مصون است. حوادث روزانه به جوانان نزدیک تر است.))(6)

گریز از گناه
انسان همیشه با افکار درونى و وسوسه هاى شیطانى محاصره شده است. وسوسه هاى شیطان انسان را به وادى اغوإ , اضطراب و رنج هاى متعدد روحى مى اندازد. براى رهایى یافتن از این مهلکه ها چاره اى جز گریختن از دست رس شیطان و پناه جستن در سایه عنایت خداوند, نیست.
راه گریز از شیطان این است که فرد به آداب دینى ارج بنهد و قلب و جوارح خود را پاسدارى کند و وظیفه خویش را در اوامر و تکالیف, و نهى از منکر ادا نماید و نسبت به سرنوشت خود نگران و حساس باشد. وظیفه همه انسان ها, به خصوص جوانان که بیشتر در معرض تهاجمات وسوسه هاى شیطان واقعند, ایجاب مى کند که بر حفظ و حراست از اعضا و اندام خود تإکید و مداومت داشته باشند و در همه حال نگران ورود شیطان و تجاوز او به حریم روح و قلب خود باشند. چشم و گوش و قلب انسان بیش از اعضاى دیگر تحت تصرفات شیطان هستند. این اعضا, از جمله مجارى و منافذىاند که بهترین راه ورود شیطان را مهیا مى کنند و اگر نیرویى قوى آن ها را در اختیار خود درنیاورد نابودى و هلاکت انسان حتمى خواهد بود: ((ان السمع والبصر والفواد کل اولئک کان عنه مسئولا)) گوش و چشم و دل... همه... بازخواست خواهند شد (اسرإ,36) بى جهت نیست که قرآن از میان این همه اعضاى بدن انسان, از گوش و چشم و قلب نام مى برد و این گونه اهمیت آن ها را تإکید مى کند. آرى, در روز حساب, از این امانات الهى, از انسان سوال مى کنند و بدا به حال کسى که در این امانت ها خیانت ورزیده باشد, که در آن روز سرافکنده و در برابر دادگاه عدل الهى بى پاسخ و درمانده خواهد بود: ((این چشم و این گوش که در اختیار شماست این دست و زبان که تحت فرمان شماست, این اعضا و جوارحى که با آن زیست مى کنید, همه امانات خداوند متعال مى باشند که با کمال پاکى و درستى به شما داده شده است. اگر ابتلا به معاصى پیدا کرد, آلوده مى گردد. خداى نخواسته اگر به محرمات آلوده شود, رذالت پیدا مى کند و آن گاه که این امانات را مسترد دارید, ممکن است از شما بپرسند که راه و رسم امانتدارى این گونه است. ما این امانت را این طور در اختیار شما سپردیم, قلبى که به شما سپردیم چنین بود؟ جسمى که به شما سپردیم این گونه بود؟ دیگر اعضا و جوارحى که در اختیار شما قرار دادیم, چنین آلوده و کثیف بود؟ در مقابل این سوال ها چه جواب خواهید داد.))(7)

زهد ورزى مطلوب
اشتغال به امور معنوى و سرگرم شدن به واجبات و مستحبات, بسیارى را از صحنه کار و زندگى دور مى سازد. این دسته از اشخاص اندیشه اى جز خود و پرداختن به خویشتن ندارند. همراه شدن با مردم و درگیرى با فعالیت هاى اجتماعى را بر نمى تابند و خود را تافته اى جدا بافته مى دانند. و این همان چیزى است که در مسیحیت به آن ((رهبانیت)) نام مى دهند و اصلا مطلوب شریعت متکامل و همه سونگر اسلام نیست. پیامبر(ص) فرمود: ((لارهبانیه فى الاسلام))(8) اسلام دینى جامع گرا و زندگى گراست. تعلیمات جامع و همه جانبه اسلامى در مسائل اجتماعى, اقتصادى, سیاسى, اخلاقى براساس محترم شمردن زندگى و روى آوردن به آن است, نه پشت کردن به آن.
بر جوانان فرض است که از روى علم و آگاهى به وادى معنویات وارد شوند و ناپختگى دوران جوانى را با آموختن از تجربه و علم سالکان و واصلان حقیقى, متکامل و پربار سازند, که در این راه خطرها و عقبه هاى سخت, و دزدان بى شمار وجود دارد, و شیطان با چهره هاى گوناگون در برابر انسان رخ مى نمایاند. شیطان به روح جوان نفوذ مى کند و او را با زنجیر تعبد و زهدورزى دربند مى کشد. دورى گزیدن از مردم را پیش چشم او زیبا مى سازد و رها کردن خلق و بى تفاوت بودن در قبال رنج ها و سختى هاى بندگان خدا را براى او کارى شایسته و مرضى پروردگار جلوه مى دهد. البته این نکته را هم باید اضافه کرد که گاه سرگرمى به امور اجتماعى چنان شخص را دلمشغول مى سازد که از امور معنوى و وظایف عبادىاش باز مى ماند و ادامه سلوک الى الله را براى او ناممکن مى کند. پس انسانى که هم دغدغه خود را دارد و هم نگران وظیفه خود در قبال مردم و اجتماع است باید جانب هر دو را نگه دارد و به خاطر یکى دیگرى را رها نکند. امام(ره) در وصیت خود به فرزندش, سید احمد خمینى, چنین مى گوید: ((و تو اى فرزندم! از جوانى خود استفاده کن و با یاد او ـ جل و علا ـ و محبت به او و رجوع به ((فطرت الله)) بزى و عمر را بگذران و این یاد محبوب هیچ منافات با فعالیت هاى سیاسى و اجتماعى در خدمت به دین او و بندگان او ندارد. بلکه تو را در راه او اعانت مى کند. ولى بدان که خدعه هاى نفس اماره و شیطان داخلى و خارجى بسیار است و چه بسا انسان را به اسم خدا و اسم خدمت به خلق خدا, از خدا باز مى دارد و به سوى خود و آمال خود سوق مى دهد.))(9)

بازگشت به خدا
نخستین مرحله در رسیدن به سلامت روح و گام برداشتن به سوى لقإ پروردگار ((توبه)) است. توبه, یعنى بازگشت به خدا, عرش و پاى گاه ایمان است. بیمارىهاى نفسانى و رنج هاى کشنده روحى از رهگذر توبه درمان پذیر و اصلاح شدنى است. ((رسول خدا فرمود: شما را خبر دهم که بیمارى و درمان شما کدام است؟ گفتند: آرى, یا رسول الله. پس فرمود: بیمارىتان گناهان است و درمان تان, توبه است.))(10) توبه, با چنین مفهومى عبارت است از بازگشت و پشیمانى انسان از گناه و انحراف, و این اولین منزلى است که سالک الى الله باید از آن بگذرد, تا به مقام قرب پروردگار نایل گردد.
توبه و بازگشت به سوى خداوند داراى ماهیتى است که آن را به گونه اى خاص با جوان و دوران جوانى پیوند مى دهد. استاد شهید مطهرى درباره ماهیت توبه مى گوید: ((توبه عبارت است از عکس العمل نشان دادن مقامات عالى و مقدس روح انسان علیه مقامات دانى و پست و حیوانى انسان. توبه عبارت است از قیام و انقلاب مقدس قواى فرشته صفت انسان علیه قواى بهیمى صفت و شیطانى صفت انسان. این ماهیت توبه است. )) با توجه به چنین تعریفى از ماهیت توبه یک نکته ارجمند مفهوم مى شود و آن اینکه عنصرى به نام اراده و قوت روح در به ظهور رساندن توبه نقش تعیین کننده دارد. و اگر به هر دلیل قواى انسان رو به ضعف و سستى نهاده باشد و اراده انسان نتواند به وظیفه خود آن گونه که باید, عمل نماید رسیدن به یک توبه واقعى و درست بسیار مشکل و دور از دسترس خواهد بود. به همین دلیل دوران جوانى که دوران تجلى قوت و قدرت و اراده است, بهترین فرصت براى یک انقلاب درونى و بازگشت به فطرت پاک الهى, مى باشد. در نظرگاه بلند و متعالى امام(ره) ایام جوانى ((بهار توبه)) است چرا که در این دوران بار گناهان سبک تر است و کدورت هاى قلبى و ظلمات باطنى در حداقل قرار دارد و شرایط توبه فراهم است: ((بهار توبه جوانى است که بار گناهان کمتر و کدورت قلبى و ظلمت باطنى ناقص تر و شرایط توبه سهل تر و آسان تر است. انسان در پیرى حرص و طمع و حب جاه و مال و طول املش بیشتر است. پس اى عزیز! هرچه زودتر دامن همت به کمر زن و عزم را محکم و اراده را قوى کن و از گناهان تا در سن جوانى هستى یا در حیات دنیایى مى باشى توبه کن و مگذار فرصت خداداد از دستت برود و به تسویلات شیطان و مکاید نفس اماره اعتنا مکن.))(11)
نکته مهم دیگرى که جوانان سالک الى الله باید بدان متوجه باشند, شرایط و خصوصیات توبه است. در این باره گفتنى هاى بسیار وجود دارد. نکته مهم تر این است که: توبه در حقیقت یک حالت روحى و روانى است. یعنى از مقوله لفظ نیست. کلماتى از قبیل ((استغفر الله ربى و اتوب الیه)) و ((اتوب الى الله)) خود توبه نیستند تا کسى گمان کند که تنها با گفتن این جملات توبه کرده و باید منتظر قبول خداوند باشد. بلکه این الفاظ بیان گر توبه و بازگشت انسان اند, نه خود توبه. تا وقتى که پشیمانى از گناه و عزم بر ترک معاصى در اعماق روح انسان رسوخ نکند, گفتن ((استغفر الله ربى و اتوب الیه)) آن هم هزار دفعه, مشکلى را حل نمى کند و گرهى از کار فروبسته نمى گشاید: ((توبه یک امرى نیست که انسان با لفظ ((اتوب الى الله)) کارش درست بشود. ندامت است. این ندامت به این زودىها نمىآید براى اشخاص که پنجاه سال غیبت کرده, پنجاه سال فحش داده. او دیگر سقوط کرده در کفر و غیبت. او نمى تواند. او تا آخر عمر مبتلاست.))(12)

در محضر قرآن
خداى بزرگ, قرآن را براى راهنمایى و هدایت بشر نازل فرمود و انسان ها را آموخت که به آن تمسک جویند و از آیات پربارش بیاویزند و این چنین خود را از پستى ها و رذالت ها پاک کرده, در بارگاه قدس پروردگار که سراسر نیکویى و طهارت است, جاى گیرند. بر همه ما حکم است که قرآن را به متن زندگى عادى و روزمره خود وارد سازیم و آن را میزان سنجش اعمال و گفتار خویش قرار دهیم, و با نور کاستى ناپذیرش جاده سنگلاخ زندگى را پیش روى خود هموار و روشن نمائیم. على علیه السلام فرمود: ((هر کس سخن خدا را راهنماى خود سازد, به بهترین راه رهنمون گردد. ))(13)
یکى از ویژگى هاى منحصر به فرد قرآن, جوانى, تازه گى و نشاط دائمى آن است. گذشت ایام بر آن تإثیر نمى گذارد و معارف وحیانى آن کهنگى نمى پذیرد, به همین دلیل انسان فهیم صاحب اندیشه هر بار که به قرآن مراجعه مى کند, پیش روى خود معانى تازه و نکات ناب و ارزنده مى یابد و از مکرر خواندن آن و تفکر بسیار پیرامون آیات, خسته و ملول نمى شود. امام على بن موسى علیه السلام در پاسخ شخصى که پرسیده بود: چرا قرآن با تکرار مطالعه و تلاوت کهنه نمى گردد, فرمود: ((خداوند قرآن را براى همه زمان ها و براى همه انسان ها قرار داد, پس قرآن در هر زمانى جدید و نزد همه انسان ها تازه است.))(14)
جوانان وظیفه دارند که پیوند معنوى خود را با قرآن محکم و ابدى سازند و جوانى خود را با طراوت و تازه گى آیات حیات بخش و زندگى ساز آن, جلوه اى الهى ببخشند و با تدبر و اندیشه در آیه آیه آن کتاب سترگ, و تفکر در قصه ها و حکایت هاى عبرتآموز و حکمت آمیزش به جست و جوى معناى اصیل حیات برخیزند و با بهره گیرى از قدرت و توانایى خود, جاده ناهموار زندگى را تا رسیدن به سرمنزل مقصود که همان لقإالله است, در پرتو نورافشانى قرآن بپیمایند. قلب هاى نورانى و به دور از تصرفات شیطانى جوانان, آماده گى بیشترى براى پذیرش معانى بلند قرآن, در اختیار آنان مى گذارد و استعداد آن ها براى قرار گرفتن در مسیر هدایت قرآن و ورود به جرگه ((اهل الله و خاصته)) از همه شکوفاتر و آماده تر است: ((در حدیث است که در کسى که قرآن را در جوانى بخواند, قرآن با گوشت و خونش مخلتط مى شود. و نکته آن, آن است که در جوانى اشتغال قلب و کدورت آن کمتر است. از این جهت قلب از آن بیشتر و زودتر متإثر مى شود و اثر آن نیز بیشتر باقى مى ماند.))(15)

دوست بد, آفت جان
معاشرت با دوستان و رفقا, و همنشینى با بندگان خدا, طبیعى زندگى و جزو ضروریات حیات اجتماعى هر انسانى است. حس دوست یابى و همدم شدن با کسى که بتواند آدمى را از رنج تنهایى برهاند, در دوران جوانى پرجوش تر از هر زمان دیگر خودنمایى مى کندو شخص را به جست و جوى یارى و رفیقى به این جا و آن جا مى اندازد. با توجه به اهمیت و حساسیت این گرایش, در فرهنگ مکتوب و شفاهى اسلامى ما, سفارش ها و توصیه هاى فراوانى در این باب شده است و روایات متعددى درباره دوستى و اخوت, و شرایط دوستان, از پیشروان مکتب به دست ما رسیده است. اهمیت قضیه از آن جاست که دوستان و رفیقان در تربیت روحى و اخلاقى انسان, و شیوه سلوک فردى و اجتماعى, بیشترین تإثیر و کارایى را دارا مى باشد. دوستان از یکدیگر متإثر مى شوند و بر یکدیگر اثر مى گذارند. صفات و خصوصیات اخلاقى خویش را به دیگرى انتقال مى دهند و سعادت و شقاوت همنشینان خود را, با کردار و گفتار, سامان مى بخشند. سخن تمام این که: هر کس را به وسیله دوستان او مى شناسند و ارزش و قدر او را با توجه به رفیقانش سنجش مى کنند: ((... فان الصاحب معتبر بصاحبه.))(16)
دوستى و همنشینى با دیگران, همچون هر کار مهم دیگرى, شرایط و لوازمى دارد که بر شمردن همه آن ها در حد این گفتار نیست. اما این نکته را نباید فراموش کرد که همه اشخاص, به خصوص جوانان که در دوران جوانى تمایل شدید به دوستى و رفاقت با هم سن و سالان خود دارند, باید در گزینش مصاحبان خود, وسواس به خرج دهند و به هر بهانه اى باب مراوده و رفت و آمد با افراد را نگشایند, چرا که یک غفلت و ندانم کارى هرچند به ظاهر بى اهمیت مى تواند یک عمر بیچاره گى و ندامت به بار آورد. جوانان به علت شرایط روحى و روانى خاص, و به خاطر وجود استعداد قبول و پذیرش, بیشتر از دیگران تحت تإثیر واقع مى شوند و قلب هاشان آسان تر کردارهاى زشت و زیبا را پذیرا مى گردد. پس بر آن ها لازم است از دوستى با بدکاران و صاحبان اندیشه هاى گناهآلود و منحرفانه بپرهیزند و خود را, خداى ناکرده, به راحتى به دام تباهى و سرنوشت بد و تاریک نیفکنند. به تعبیر مولانا جلال الدین رومى, یار بد, بدتر بود از مار بد چرا که:
مار بد تنها تو را بر جان زند
یار بد بر جان و بر ایمان زند
آرى, ایمان بزرگ ترین سرمایه زندگى یک انسان مسلمان است. و به هر قیمتى باید از آن پاسدارى و محافظت کرد. ذبح کردن ایمان در مسلخ دوستى هاى فساد انگیز و ایمان برانداز, خسارتى است که جبران آن گاه امکان ناپذیر است. بنابراین, شرط عقل, دوستى نکردن با گناه کاران و بدگوهران, و از آن سو, همنشین شدن با بندگان صالح و پرهیزکار خداوند است; کسانى که نظر کردن به صورت آن ها عبادت است و چهره شان یاد خدا و قیامت را در نگاه انسان زنده مى سازد.
شیطان, گاهى با وسیله ایمان به سراغ جوان ها مى رود و به آن ها چنین القا مى کند که: ((تو ایمان محکمى دارى و به راحتى تحت تإثیر بدىهاى دیگران قرار نمى گیرى. )) و بدین سان آن ها را مى فریبد و زمینه دوستى هاى ناروا را فراهم مى کند. پس همه ما باید در امر دوستى و دوستى یابى هر چه مى توانیم حساس باشیم و به بهانه هاى شیطانى تن ندهیم و به ایمان خود غره نشویم, که در غیر این صورت هیچ تضمینى براى سلامت روح ما و نیفتادن به دام روابط بى ثمر و مضر وجود نخواهد داشت: ((هر خلق زشت و زیبایى در قلب جوان بهتر داخل مى شود و شدیدتر و زودتر از آن متإثر و منفعل مى گردد. و بسیار اتفاق مى افتد که حق یا باطل, یا زشت و زیبا را به مجرد معاشرت با اهل آن, بدون دلیل و حجت قبول نماید. پس بر جوان ها لازم است که کیفیت معاشرت و موانست خود را ملتفت باشند و از معاشر بد اجتناب کنند, گرچه دل آن ها محکم به ایمان باشد, بلکه معاشرت با تباهکاران و اهل خلق و عمل بد براى نوع طبقات ضرر داردو هیچ کس نباید از خود مطمئن باشد و به ایمان یا اخلاق و اعمال خود مغرور گردد.))(17)

پیروزى آرى, غرور نه
جوانى عرصه تلاش و تکاپو, و دست یازیدن به کارهاى سترگ و ارزشمند است. قدرت و نیروى جوانى, جوانان را به وارد شدن در جریان پرخروش زندگى, که آکنده از کامیابى ها, ناکامى ها, اضطراب ها و امیدوارىهاست, برمى انگیزد و دل آن ها را براى مقابله با دشوارىها و موانع موفقیت گرم مى سازد و همین امر باعث بروز پیروزىها و موفقیت هاى بزرگ و فخرآمیز براى آن ها مى شود. پیروزىهایى که آفتى به نام ((غرور و خودبینى)) به همراه دارد و اگر این آفت از بین نرود, ناکامى و شکست حتمى را به بار خواهد آورد. غرور و خودپسندى از وسوسه هاى شیطان است که نگاه انسان را از خداى بزرگ باز مى گیرد و آن را متوجه نفس او مى کند.
دوران جوانى فرصت هاى بیشمار پیروزى و کسب افتخارات را به ارمغان مىآورد:
موفقیت در مسابقات ورزش و کسب امتیازات بالا در المپیادهاى گوناگون و مانند آن, طعم خوش و گواراى پیروزى را در کام جوانان ما خوش آیند و ماندنى مى سازد و این همه اگر انسان را از یاد خدا, که هرچه هست از اوست, غافل سازد, باعث سقوط انسان و بى ارزش شدن آن ظفرمندىها مى شود. آرى آنان که ایمان دارند, همه خوبى ها را از لطف و توجه پروردگار خویش مى دانند و کامیابى ها و شهرت ها ایشان را به وسوسه هاى شیطانى گرفتار نمى سازد و آفت غرور و خودبینى کارهایشان را بر باد نمى دهد. که: ((من اعجب بعمله, احبط اجره))(18) و امام(ره) مى فرماید: ((توجه کنید که غرور پیروزىها و جوانمردىها در قلب شما رخنه نکند که این مرض نفسانى از دام هاى شیطان است که بندگان خدا را از توجه به او باز مى دارد و از مکاید نفس اماره بالسوء است که انسان را به شرک و عبودیت بت ها و خصوص مادر بت ها که بت نفس است, مى کشاند. وقتى براى اسلام کار مى کنیم باید به طورى مهذب باشد که اگر خداى نخواسته کارها با خودخواهى و غرور همراه شد, مبدا شکست انسان است. باید اتکال به خدا باشد و خدمت براى خدا; خدمتى که در هر جا انجام شد, عبادت است.))(19)

پى نوشت ها:
1 ) چهل حدیث, ص25 ـ 24.
2 ) صحیفه نور, ج22, ص6.
3 ) همان, ج5, ص167.
4 ) وعده دیدار, ص95 ـ 94.
5 ) شرح غرر و درر آمدى, ج2, ص365.
6 ) وعده دیدار, ص95 ـ 94.
7 ) جهاد اکبر, ص60.
8 ) بحارالانوار, ج15, باب14.
9 ) وعده دیدار, ص93.
10 ) نهج الفصاحه, ص257.
11 ) چهل حدیث, ص272.
12 ) صحیفه نور, ج22, ص6.
13 ) شرح غرر و درر, ج5, ص374.
14 ) سفینه البحار, ج2, ص413.
15 ) آداب الصلوه, ص19.
16 ) شرح غرر و درر آمدى, ج2, ص276.
17 ) چهل حدیث, ص499.
18 ) شرح غرر و درر, ج5, 310.
19 ) صحیفه نور, ج18, ص230.

تبلیغات