آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

در مقاله گذشته به اولین ویژگى محورى کارگزاران در حکومت على(ع) اشاره کردیم که عبارت بود از فرهنگ خدمت گزارى.
و ابعاد آن را مورد بحث قرار دادیم. به یارى خداوند در این مقاله دیگر ویژگى کارگزاران در حکومت مولى را مورد بحث قرار مى دهیم.
لیاقت مدارى
از اصول اساسى در گزینش ها مسإله ((شایسته سالارى)) است. برخوردارى از خصال و فضایل برجسته فردى به تنهایى نمى تواند محور گزینش باشد, باید در کنار آن توان کارى نیز باشد به دیگر عبارت مجموعه ((تعهد)) و ((تخصص)) معیار گزینش است.
شایسته سالارى در قرآن
به هنگامى که یوسف سرفرازانه از زندان آزاد شد و عزیز مصر درصدد واگذارى مسوولیتى به او گردید او گفت: ((اجعلنى على خزائن الارض انى حفیظ علیم; مرا سرپرست خزائن مصر قرار ده که نگه دارنده و آگاهم)). حضرت یوسف مسوولیت اقتصادى کشور مصر را مى پذیرد به دلیل آن که توانایى اداره امور در این زمینه را دارد. او هم امانت دار است ((حفیظ)) و هم ((علیم)) است. آگاهى و تخصص کافى در این زمینه دارد.
نیز زمانى که بنى اسرائیل از پیامبرى به نام ((اشموئیل)) درخواست فرماندهى کردند تا به همراه او با ستم گران بستیزند. او به درگاه خداوند روى آورد و درخواست قومش را به پیشگاه حضرتش عرضه داشت. خداوند طالوت را به فرماندهى آن ها برگزید بنى اسرائیل که هم چنان معیارهاى مادى بر اندیشه آن ها حکومت مى کرد بر این انتصاب اعتراض کردند که: ((قالوا انى یکون له الملک علینا و نحن احق بالملک منه و لم یوت سعه من المال; چگونه او بر ما حکومت داشته باشد با این که ما از او شایسته تریم و او ثروت زیادى ندارد.)) آن پیامبر خداوند در پاسخ بر شایستگى و لیاقت طالوت تکیه کرد و فرمود: ((ان الله اصطفیه علیکم و زاده بسطه فى العلم و الجسم;(1) خداوند او را بر شما برگزیده و علم و قدرت جسمى به او داده است)). یعنى در فرماندهى نظامى دو ویژگى اساسى است 1ـ علم و آگاهى به فنون نظامى و روش ها و تدبیرها در این زمینه 2ـ توانایى جسمى و این دو را طالوت دارد. و این یعنى شایسته سالارى.
نیز در قرآن مى خوانیم به هنگامى که حضرت موسى(ع) از مصر گریخت و به مدین رو آورد و خدمتى شایسته به دختران شعیب صورت داد یکى از دختران شعیب پیشنهاد کرد که: ((یا ابت استإجره ان خیر من استإجرت القوى الامین;(2) پدرم او را اجیر کن چرا که بهترین کسى که به این کار مىآید ((قوى)) و ((امین)) است.)) دختر فهمیده شعیب در این گزینش بر لیاقت حضرت موسى براى اجیر شدن در خانه حضرت شعیب تإکید مى کند زیرا که از دو ویژگى برخوردار است 1ـ توانایى جسمى زیرا او به تنهایى دلو سنگین را یک تنه از چاه کشید 2ـ امانت دارى چرا که در زمینه خانه شعیب راضى نشد دختر جوانى پیش روى او راه برود چرا که باد ممکن بود لباس او را جابجا کند, به دختر شعیب گفت من جلو حرکت مى کنم تو پشت سر من حرکت کن.(3)
این هم سندى دیگر بر ضرورت عنصر شایسته سالارى در گزینش ها از دیدگاه قرآن است این ویژگى را از آیات دیگر قرآن نیز مى توان یافت(4) که به همین مقدار بسنده مى کنیم.

شایسته سالارى در سیره نبوى(ص)
در سیره نبى اکرم(ص) نیز شایسته سالارى در گزینش ها جایگاه ویژه اى داشت در بینش پیامبر گرامى اسلام(ص) فضیلت و برترىهاى شخصى تنها معیار نبود بلکه حضرت در کنار ایمان و تعهد ((لیاقت)) را نیز لحاظ مى کرد. در روایتى آمده است: روزى ابى ذر این صحابى بزرگ و وفادار و مخلص پیامبر(ص) به حضرت عرض کرد آیا مرا به مسوولیتى نمى گمارى ((الاتستعملنى؟)) حضرت دستى بر شانه ابى ذر زد و فرمود: ابى ذر تو را دوست مى دارم و هر آن چه را که براى خود مى پسندم برایت نیز مى خواهم لیکن مسوولیت ها امانت است و اگر انسان درست از عهده آن برنیاید مایه خوارى و پشیمانى در قیامت مى باشد. من تو را در مدیریت ضعیف مى بینم بنابراین هیچ گاه امارت حتى بر دو نفر را نپذیر و ولایت بر مال یتیم را بر عهده مگیر ((انى اراک ضعیفا فلاتإمرن على اثنین و لاتولین مال یتیم.))(5)
این روایت هرگز دلالتى بر کم ارجى ابى ذر ندارد که شخص پیامبر بارها و بارها او را به بهترین خصال ستوده است. بلکه الهام بخش این درس است که شایسته سالارى به حدى از دیدگاه پیامبر(ص) مهم است که حتى در مورد شخصیتى هم چون ابى ذر نیز پیامبر در سپردن مسوولیت به او امتناع مى کند چرا که توان کارى در او نمى بیند.
نیز در سیره حضرت مى خوانیم حضرت پس از فتح مکه عازم نبرد حنین شد و جوانى بیست و یک ساله به نام ((عتاب بن اسید)) را به فرماندارى مکه برگزید و فرمود: ((لو اعلم لهم خیرا منک استعملته علیهم;(6) اگر براى اداره مکه بهتر از تو کسى را مى شناختم او را برمى گزیدم)). این انتصاب مورد اعتراض برخى قرار گرفت حضرت فرمود: ((لایحتج محتج منکم فى مخالفته بصغر سنه فلیس الاکبر هو الافضل بل الافضل هو الاکبر;(7) نباید هیچ یک از شما به خاطر کمى سن او مخالفت کنید زیرا که هر که سن بیش ترى دارد برتر نیست بلکه هر آن کس که برتر است او بزرگ تر است.))
در روایتى پیامبر گرامى اسلام(ص) فرمود: ((لاتصلح الامامه الا لرجل فیه ثلاث خصال ورع یحجزه عن معاصى الله و حلم یملک به غضبه و حسن الولایه على من یلى حتى یکون کالوالد الرحیم; (8) رهبرى و امامت امت صالح نیست مگر براى کسى که از سه ویژگى برخوردار باشد 1ـ پارسایى که او را از معصیت باز دارد 2ـ بردبارى که بتواند با آن خشمش را کنترل کند 3ـ مدیریت نیکو بر مجموعه زیر پوشش مدیریتش داشته باشد تا براى آنان همانند پدرى مهربان باشد.))
این ویژگى ها در حقیقت شرطهاى اساسى براى هر گزینشى است.

شایسته سالارى در سیره امام على(ع)
امام على(ع) این بزرگ تربیت یافته مکتب نیز هم در گفتار و هم در رفتار خویش بر این ویژگى تإکید خاصى داشت.
حضرت در سخنى فرمود : ((ایها الناس ان احق الناس بهذا الامر اقواهم علیه و اعلمهم بامر الله فیه...;(9) اى مردم همانا سزاوارترین مردم به امر خلافت و رهبرى امت تواناترین بر اداره آن و داناترین به فرمان خداوند در فهم مسایل مى باشد.))
از این روایت باید معیار را استنباط کرد که در تمامى مسایل مربوط به حکومت از صدر که رهبرى امت است تا ذیل و پایین ترین مسوولیت ها باید پیوسته شایستگى محور باشد.
در سخنى دیگر فرمود: ((من احسن الکفایه استحق الولایه;(10) آن کس که درست از عهده اداره امور برآید شایستگى رهبرى بر امت را دارد.))
سفارش پیوسته مولا على(ع) به کارگزاران خویش تإکید بر ((شایسته سالارى)) در گزینش ها است در موارد
متعددى از عهدنامه مالک اشتر بر این امر تإکید شده است در بخشى از آن آمده است:
((ثم انظر فى امور عمالک فاستعملهم اختبارا و لاتولهم محاباه و اثره و توفى منهم اهل التجربه والحیإ من اهل البیوتات الصالحه والقدم فى الاسلام فانهم اکرم اخلاقا و اصح اعراضا و اقل فى المطامع اشرافا و ابلغ فى عواقب الامور نظرا;(11) سپس در امور کارگزاران ات بنگر آن ها را آزموده به کارگیر (واحدى تحت عنوان گزینش داشته باشد تا صلاحیت ها را بررسى کند) و محور گزینشت میل و گرایش شخصى تو نباشد زیرا که این دو کانونى از شعبه هاى جور و خیانت است و از میان آن ها افرادى که با تجربه تر و پاک تر و پیشگام تر در اسلامند برگزین, زیرا اخلاق آن ها بهتر و خانواده آن ها پاک تر و هم چنین کم طمع تر و در سنجش عواقب امور بیناترند.))
نیز در سخنى به یکى از کارگزاران خویش فرمود:
((لاتقبلن فى استعمال عمالک و امرائک شفاعه الا شفاعه الکفاله والامانه;(12) در به کارگیرى کارمندانت که باید زیر نظر تو کار کنند واسطه و شفاعتى را نپذیر مگر شفاعت ((کفایت)) و امانت را.)) و کفایت یعنى شایسته سالارى.

و خود در گزینش ها پیوسته بر این اصل عنایت داشت. وقتى حضرت مالک اشتر را به استان دارى مصر منصوب مى کند بر شایستگى هاى او تإکید مى کند:
((اما بعد فقد بعثت الیکم عبدا من عبادالله لاینام ایام الخوف ولاینکل عن الاعدإ ساعات الروع اشد على الفجار من حریق النار و هو مالک بن الحارث اخو مذحج. ..;(13) اما بعد یکى از بندگان خداوند را به سوى شما فرستادم که به هنگام خوف خواب به چشم راه نمى دهد در ساعات ترس و وحشت از دشمن هراس ندارد نسبت به بدکاران از شعله آتش سوزنده تر است او مالک فرزند حارث از قبیله مذحج است.))
این اصل آن قدر از نظر مولى مهم بود که چه بسا شخصى را در آغاز براى مسوولیتى شایسته مى دید اما در ادامه با تغییر شرایط, مى دید که مسوولى قوىتر لازم است بلافاصله جابجایى صورت مى داد. لکن همراه با تجلیل و تکریم از کارگزارى که از مسوولیت کنار گذاشته شده است.
به عنوان نمونه: امام على(ع) محمد بن ابى بکر این یار وفادارش را به استان دارى مصر منصوب کرد. پس از مدتى معاویه بر آن شد که با حمله به مصر آن را از تحت سلطه حکومت مولى جدا کند. بر این اساس عمروعاص را بر این مإموریت گماشت تا مصر را اشغال کند, امام دید براى جلوگیرى از این خطر باید فرد مقتدرى را براى مسوولیت مصر برگزیند; او مالک اشتر بود. براین اساس مسوولیت مصر را به مالک سپرده و محمد بن ابى بکر را به مدینه فراخواند. گرچه مالک به مصر نرسیده توسط ایادى معاویه به شهادت رسید, ولى به مولا گزارش رسید که ((محمد بن ابى بکر)) از این رفتار مولا نسبت به او ناراحت شده است. حضرت نامه اى براى او نوشت و او را در جریان این عزل و نصب قرار داد:
((اما بعد فقد بلغنى موجدتک من تسریح الاشتر الى عملک و انى لم افعل ذلک استبطإا فى الجهد و لا ازدیادا لک فى الجد ولو نزعت ما تحت یدک من سلطانک لولیتک ما هو ایسر علیک موونه و اعجب الیک ولایه;(14) اما بعد به من خبر رسیده است که از فرستادن اشتر به سوى مسوولیت مصر ناراحت شده اى ولى این کار را من نه به این جهت انجام دادم که تو در تلاش و کوششت کندى ورزیده اى و یا براى این باشد که جدیت بیش ترى به خرج دهى, اگر آن چه در اختیارت قرار دادم از تو گرفتم تو را والى جایى قرار دادم که درد سر کم ترى داشته و حکومت آن برایت خوشایندتر است.))
این برخورد مولا گویاى نکات فراوانى است که به سه نکته اشاره مى کنم:
1ـ براى مسوولین حکومت باید پیوسته ((مصلحت نظام)) اصل باشد و هرگز نباید این اصل فداى برخى از ملاحظات در رابطه با اشخاص شود. افراد هر چه قدر هم که محترم باشند ولى مصلحت نظام از هر مسإله اى مهم تر و بالاتر است. در این زمینه امام راحل گفتار صریح و روشن گرى دارند:
((طلاب عزیز, ائمه محترم جمعه و جماعات, روزنامه ها و رادیو و تلویزیون باید... براى مردم این قضیه ساده را روشن کنند که در اسلام مصلحت نظام از مسایلى است که مقدم بر همه چیز است و همه باید تابع آن باشیم...)).(15)
((... این مسإله که نظام در اهداف خود جدى است و با هیچ کس شوخى ندارد و در صورت به خطر افتادن ارزش هاى اسلامى با هر کس در هر موقعیت قاطعانه برخورد مى نماید باید به عنوان یک اصل خدشه ناپذیر براى تمامى دست اندرکاران و مردم تبلیغ گردد...))(16)
2ـ آن که باید حریم خدمت گزاران حفظ شود و اگر مسوولى پس از مدتى خدمت نه به دلیل تخلف بلکه به دلایل دیگر از جمله ناتوانى یا ضعف در اداره امور کنار گذاشته شد نباید حریمش شکسته شود و برکنارىاش به گونه اى باشد که موجب هتک شود. در این روش مى بینیم مولا على(ع) از کارگزار برکنار شده تجلیل مى کند و او را مورد مهر و محبت قرار مى دهد.
3ـ آن که اگر مسوولى از عهده مسوولیت سنگینى برنیامد ولى توان اداره مسوولیت آسان ترى را داشت باید از تجربه او استفاده شده و او را بر آن گمارد. نباید در عزل و نصب ها به گونه اى عمل شود که از تجربه مدیران استفاده بهینه به عمل نیاید. مدیرى که پس از سال ها مدیریت کسب تجربه کرده و مدیریت را آموخته در حقیقت سرمایه یک نظام است این ظلم بزرگ است که به بهانه اى واهى از مدیران لایق استفاده نشده و تجربه فراوان آن ها کان لم یکن تلقى شود. آرى باید با تخلف در هر سطحى هرچند در بالاترین مسوولیت و در مورد باتجربه ترین نیز برخورد شود. ولى هرگز نباید مسائل خطى, جناحى, سلیقه اى سبب شود که از تجربه مدیران کارآمد استفاده نگردد.
در این سیره امام بى بیم محمد بن ابى بکر را از مسوولیت زمام دارى مصر برکنار کرده و او را در مسوولیتى دیگر به کار مى گیرد.
امید که این روش امام على(ع) نصب العین تمامى کارگزاران نظام اسلامى باشد ان شإ الله.

پاورقی ها:پى نوشت ها: 1 ) سوره یوسف, آیه55. 2 ) سوره بقره, آیه247. 3 ) سوره قصص, آیه26. 4 ) تفسیر نورالثقلین, ج4, ص123. 5 ) بنگرید به سوره نمل آیه39 و سوره نحل آیه76. 6 ) بحارالانوار, ج22, ص406. بحارالانوار طبع بیروت, ج72, ص342 و طبع ایران ج75, ص;342 و صحیح مسلم ج3, ص1457, کتاب الاماره, باب4, ح1825. 7 ) اسدالغابه, ج3, ص358. 8 ) ناسخ التواریخ, حالات النبى, ص387. 9 ) اصول کافى, ج1, ص407, کتاب الحجه باب مایجب من حق الامام على الرعیه, ح8. 10 ) نهج البلاغه, خطبه173. (براساس نهج البلاغه صبحى صالح, نسخه معجم و...) 11 ) الغرر والدرر, ج5, ص349, حدیث8025. 12 ) نهج البلاغه, نامه53. 13 ) نظام الحکم والاداراه فى الاسلام, ص301. 14 ) نهج البلاغه, نامه38. 15 ) همان, نامه34. 16 ) صحیفه نور, ج21, ص112. 17 ) همان, ص113.

تبلیغات