آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

مسإله ولایت فقیه, که نظام جمهورى اسلامى ایران در محور آن, شکل گرفت, از مسایل بسیار مهم و از ارکان اصلى این نظام است, و در قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران در ضمن اصل5, و حدود و اختیارات و وظایف وشرایط آن, در ضمن اصول 107 تا 112 به تصویب رسید. این اصل به عنوان رکن رکین, و مهم ترین اصل قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران مطرح شده و با اکثریت قاطع آرا تصویب شد. با توجه به این که این قانون اساسى در روز دوازدهم فروردین سال 1358 شمسى, روز همه پرسى با رإى اکثریت قاطع و بى نظیر 98/2% با شرکت پرتلاش و میلیونى ملت مسلمان ایران, تصویب گردید. ملت سرافراز ایران به طور یک پارچه و با شرکت مراجع تقلید و علما و دانشمندان اسلام و مقام رهبرى, بنیان گذار جمهورى اسلامى ایران حضرت امام خمینى ـ قدس سره ـ در همه پرسى جمهورى اسلامى, تصمیم نهایى و قاطع خود را به ایجاد نظام جمهورى اسلامى اعلام کرد.
اکنون قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران, به عنوان بیانگر و مبین اسلام ناب و آرإ قاطع ملت ایران براى چگونگى شکل حکومت اسلامى است, که از انقلاب عظیم 22 بهمن 1357 نشإت گرفته و ارائه کننده طرح نوین نظام حکومتى بر ویرانه هاى رژیم طاغوتى قبلى است.
درباره مسإله ولایت فقیه, در همان آغاز وسوسه گرانى بودند که با القاى شبهه ها که از آن سوى مرزها نشإت مى گرفت و اکثرا مغرضانه و گاهى ناآگاهانه بود, دست اندازهایى ایجاد مى کردند, و هنوز دنباله روهاى آن ها به این زمزمه ها ادامه مى دهند, و اذهان نسل نو را که اطلاعاتشان در این باره عمیق و وسیع نیست, خدشه دار مى سازند, از این رو بر آن شدیم در ضمن چند مقاله, پس از تبیین ماهیت ولایت فقیه, شبهه ها را مطرح کرده و به پاسخ فشرده آن بپردازیم, به امید آن که رهروان حقیقت با روشن بینى شفاف, به دور از هرگونه پیش داورىها و تحت تإثیر قرار گرفتن در برابر اغراض دگراندیشان, این بحث را دنبال کرده و به نتیجه مطلوب برسیم.

ولایت فقیه در امتداد خط امامت
مسإله ولایت فقیه قبل از آن که در فقه مطرح شود, یک مسإله کاملا کلامى است که در علم کلام مطرح شده و باید مطرح شود, سپس به خاطر شاخ و برگ هاى اجرایى آن در فقه نیز مطرح گردد, چرا که ولایت فقیه امتداد مسإله امامت است, و مسإله امامت امتداد مسإله نبوت است و همان استدلال هاى عقلى, و بخشى از استدلال هاى نقلى که در مسإله نبوت و امامت هست, در مسإله ولایت فقیه نیز جارى است.
توضیح این که پیامبر اسلام(ص) براى خود جانشین تعیین کرد, و در غدیر خم رسما این جانشین را که امیرمومنان حضرت على(ع) بود به مسلمانان معرفى نمود, و مسلمانان در همان روز غدیر رسما به حضرت على(ع) به عنوان امیرمومنان و رهبر مسلمانان بیعت کردند.(1)
خطبه اى که پیامبر اسلام(ص) در روز غدیر خواند, نشان دهنده آن است که همه ویژگى ها و مناصب پیامبر(ص) ـ جز مقام نبوت ـ در وجود حضرت على(ع) جمع است, و مردم بر این اساس, با امیرمومنان على(ع) بیعت کردند.
حضرت على(ع) در آغاز خلافت عثمان, براى اثبات خلافت خود به امورى از جمله به ماجراى غدیر استدلال کرد و به مردم چنین فرمود: ((شما را به خدا سوگند مى دهم, آیا مى دانید که رسول خدا(ص) در روز غدیر خم مرا به رهبرى نصب فرمود؟ و به من فرمود: برخیز, برخاستم, آن گاه گفت: ((من کنت مولاه فعلى مولاه...; کسى که من مولى و رهبر او هستم, پس على(ع) مولى و رهبر اوست)) سلمان از رسول خدا(ص) پرسید: منظور از این ولایت چیست؟ رسول خدا(ص) در پاسخ فرمود: ((ولإ کولاى, من کنت اولى به من نفسه;(2) منظور از ولایت, ولایتى هم چون ولایت من است که من بر خود مومنان از خودشان اولى هستم, و از جان آن ها به آن ها برترى دارم.))
پس از امیرمومنان على(ع) بر اساس مبانى قطعى شیعه که در بحث امامت در علم کلام به طور عمیق و وسیع بررسى شده یازده امام به ترتیب از امام حسن مجتبى(ع) تا حضرت مهدى(عج) امام و رهبر مسلمانان هستند, آیات متعدد قرآن و روایات بى شمار بر این مطلب دلالت دارند(3) جالب این که در کتب اهل تسنن نام هاى دوازده امام معصوم, از حضرت على(ع) تا حضرت مهدى(عج) از زبان رسول خدا(ص) ذکر شده اند.(4)
از دیدگاه اسلام, مسإله امامت از مسإله حکومت جدا نیست, و روح امامت همان حاکمیت بر نفوس و ابدان و هدایت آن ها به صراط مستقیم و حرکت به سوى کمال و سعادت است. از سوى دیگر مسإله حکومت یک امر ضرورى براى جوامع بشرى است, جامعه بدون حکومت جامعه هرج و مرجى است که هیچ کس آن را نپذیرفته و نمى پذیرد. و تا آن جا که تاریخ نشان مى دهد, نوعى از حکومت در میان جامعه ها وجود داشته است; مانند: حکومت قبیلگى, حکومت سلاطین و شاهان, حکومت جمهورى, و انواع حکومت هایى که امروز در دنیا وجود دارد. و این موضوع بیان گر آن است که بشر در هر مرحله اى از علم و فرهنگ باشد, به حکم ضرورت نیاز به حکومت دارد و مى داند که زندگى اجتماعى بدون حکومت و نظم و قانون در پرتو آن حکومت, حتى یک روز هم امکان پذیر نیست. بنابراین, هیچ خردمندى در ضرورت وجود حکومت براى جامعه هاى انسانى تردید نمى کند, و به همین دلیل در قرآن مجید, آیات متعددى به این مطلب دلالت دارد و حکومت الهى را یکى از نعمت هاى بزرگ خدا مى داند, چنان که خداوند در ضمن برشمردن نعمت هاى الهى بر بنى اسرائیل مى فرماید: ((و اذ قال موسى لقومه یا قوم اذکروا نعمت الله علیکم اذ جعل فیکم انبیإ و جعلکم ملوکا و آتاکم ما لم یوت إحدا من العالمین;(5) به یاد آورید هنگامى را که موسى(ع) به قوم خود گفت: اى قوم من! نعمت خدا را نسبت به خود متذکر شوید, هنگامى که در میان شما پیامبرانى قرار داد (تا زنجیر بندگى و اسارت را برگیرند) و شما را حاکم و صاحب اختیار خود قرار داد و به شما چیزهایى بخشید که به هیچ یک از جهانیان نداده بود.))
با توجه به این که همه بنى اسرائیل حاکم و سلطان نبودند, بلکه هنگامى که خداوند حاکمانى در میان آن ها برمى گزیند, آن ها را به عنوان یک ملت و قوم, مخاطب قرار داده و مى فرماید خداوند شما را حاکمان و پادشاهان قرار داد. و یا در مورد حضرت سلیمان(ع) آمده به خدا عرض مى کند: ((رب اغفرلى وهب لى ملکا لا ینبغى لاحد من بعدى;(6) پروردگارا! مرا ببخش, و حکومتى به من عطا کن که بعد از من سزاوار هیچ کس نباشد, که تو بسیار بخشنده اى.))
امیرمومنان على(ع) پس از ذکر آیاتى; مانند آیه 24 سوره انفال, و 179 بقره و آیات دیگر مى فرماید:
((و فى هذا اوضح دلیل على انه لابد للامه من امام یقومه بامرهم, فیإمرهم و ینهاهم, ویقیم فیهم الحدود, و یجاهد العدو, و یقسم الغنائم, و یفرض الفرائض و یعرفهم ابواب ما فیه صلاحهم, و یحذرهم ما فیه مضارهم, اذ کان الامر والنهى احد اسباب بقإ الخلق و الا سقطت الرغبه والرهبه و لم یرتدع و لفسدت التدبیر و کان ذلک سببا لهلاک العباد;(7) در این آیات دلیل بسیار روشنى است بر این که امت باید داراى امام و پیشوا باشد, که به انجام کارهاى آن ها قیام و اقدام کند, به آن ها امر و نهى نماید, حدود الهى را در میان آن ها به پا دارد, با دشمن پیکار کند, و غنائم را عادلانه تقسیم نماید, واجبات را تحقق بخشد و درهاى اصلاح و صلاح را به آن ها نشان دهد, و آنان را از آن چه به ایشان زیان بخش است برحذر دارد, زیرا امر و نهى یکى از اسباب بقاى خلق است, وگرنه تشویق و ترس, از بین مى رود, و هیچ کس از گناه باز نمى ایستد و شیرازه نظام جامعه از هم مى گسلد, و چنین هرج و مرجى باعث هلاکت بندگان خدا است.))
نتیجه این که: ضرورت اقتضا مى کند که مسإله امامت و رهبرى پس از پیامبر(ص) متوقف نگردد, بلکه هم چنان پایا و پویا تا پایان دنیا ادامه یابد.

چگونگى انتقال امامت از امام معصوم به فقیه جامع الشرایط
حضرت مهدى(عج) آخرین امام معصوم, در روز پانزده شعبان سال 255 هـ.ق دیده به جهان گشود. زندگى آن حضرت در سه دوره خلاصه مى شود:
1ـ دوره کودکى, از سال 255 تا 260 هـ.ق;
2ـ دوره غیبت صغرى(کوتاه), از سال 260 تا 329, حدود هفتاد سال;
3ـ دوره غیبت کبرى(طولانى) که از سال 329 شروع شده و تا عصر ظهور حضرت ولى عصر(عج) ادامه دارد.
اوضاع سخت زمان, و طغیان و ظلم بى حد خلفا و طاغوت هاى عباسى, و در اقلیت قرار داشتن شیعیان باعث شد که جان عزیز حضرت مهدى(عج) به شدت در خطر قرار گرفت, به طورى که در همان پنج سال دوران کودکى, از سال 255 تا 260 در عصر پدر, به طور کامل مخفى بود, و جز پدر و مادر و خواص از یاران اطلاعى از وجود او نداشتند, هنگامى که امام حسن عسکرى(ع) در سال 260 به شهادت رسید, حضرت مهدى(عج) امام بعد از او به طور کلى مخفى گردید, طبیعى است که وقتى امام مردم غایب شد مردم را یله و رها به حال خود وانمى گذارد, بلکه افراد مخصوصى را بین خود و مردم, واسطه قرار مى دهد, وظیفه مردم در این شرایط سخت این است که با بررسى دقیق این افراد خاص را بشناسند و تکلیف و رهنمودهاى زندگى خود را از آن ها به دست آورند.
بر همین اساس, پس از آن که حضرت مهدى(عج) در سال 260 هنگام رحلت پدر بزرگوارشان, به طور کلى از نظرها پنهان شد, غیبت صغرى به وجود آمد. آن حضرت در این مدت که از سال 260 تا نیمه شعبان 329 طول کشید, چهار نفر از علما و فقهاى ربانى را به ترتیب تعیین کرده و آن ها را بین خود و شیعیان, واسطه قرار داد.
آن چهار نفر به ترتیب زیر عبارت اند از:
1ـ عثمان بن سعید(ره) نخستین نایب خاص حضرت مهدى(عج) که در سال 300 هجرى وفات کرد;
2ـ محمد بن عثمان(ره) که پنج سال عهده دار نیابت خاص بود و در سال 305 درگذشت;
3ـ حسین بن روح (ره) که نوزده سال عهده دار نیابت خاص بود و در سال 326 وفات کرد;
4ـ على بن محمد سیمرى که پس از عهده دارى سه سال نیابت خاص, در نیمه شعبان سال 329 از دنیا رفت, و در همین سال از جانب حضرت مهدى(عج) براى على بن محمد سیمرى توقیع صادر شد که دیگر کسى را جانشین خاص خود قرار ندهد, به این ترتیب دوران غیبت صغرى به پایان رسید, و غیبت کبرى از آغاز نیمه شعبان سال 329 شروع شد(8) در این هنگام مسإله ((نیابت عام)) مطرح گردید, و بر اساس رهنمودهاى امامان معصوم(ع) باید مجتهد جامع الشرایط که از آن به ((ولى فقیه)) تعبیر مى شود, زمام امور رهبرى و افتإ را به دست گرفته و به نیابت عام منصوب شده و عهده دار مسإله امامت گردد.
امامان(ع) پیرامون ولایت فقهاى جامع الشرایط به طور کلى فرمودند: ((ما آن ها را بر شما حاکم, قاضى, حجت و جانشین خود قرار دادیم, و با این تعبیرات زمینه را براى پذیرش ولایت فقها بعد از غیبت صغرى, هموار ساختند, که در مقاله بعد به بررسى دلایل ولایت فقیه خواهیم پرداخت, در این جا به عنوان حسن ختام و روشن شدن اهمیت و ماهیت ولایت فقیه, نظر شما را به چند حدیث زیر جلب مى کنم:
1ـ امام باقر(ع) فرمود: ((بنى الاسلام على خمس: على الصلاه والزکاه والصوم والحج والولایه و لم یناد بشىء کما نودى بالولایه;(9) اسلام بر پنج پایه بنا شده است, بر نماز, زکات, روزه, حج و ولایت (حکومت و رهبرى) و در اسلام هیچ چیزى مانند ولایت مورد توجه قرار نگرفته است.))
و در سخن دیگر فرمود: ((والولایه افضل, لانها مفتاحهن, والوالى هو الدلیل علیهن;(10) ولایت (حکومت و رهبرى) برتر از نماز, زکات و حج است, زیرا ولایت کلید آن ها است, و رهبر راهنماى (تحقق صحیح) نماز, زکات و حج است.))
2ـ امام صادق(ع) در ضمن گفتارى فرمود: ((من کان منکم ممن قد روى حدیثنا و نظر فى حلالنا و حرامنا, و عرف احکامنا, فلیرضوا به حکما, فانى قد جعلته علیکم حاکما, فاذا حکم بحکمنا فلم یقبله منه استخف بحکم الله و علینا رد والراد علینا الراد على الله و هو على حد الشرک;(11) هر گاه کسى در میان شما از کسانى باشد که حدیث ما را روایت کند, و حلال و حرام ما را بررسى نماید, و احکام ما را بشناسد, باید حاکم و داور بودن او را بپذیرید, همانا من او را حاکم و رهبر شما قرار دادم, هرگاه او به حکم ما حکم کند, و این حکم از او پذیرفته نشود, به حکم خدا تحقیر شده و دستور ما رد گشته است, و آن کس که ما را رد کند خدا را رد کرده است و گناه چنین کارى همانند گناه شرک است.))
3ـ حضرت مهدى(عج) در ضمن توقیعى که از محضرش صادر شد, در مورد فقهاى جامع الشرایط فرمود: ((و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الى رواه حدیثنا, فانهم حجتى علیکم و انا حجه الله;(12) در حوادثى که رخ دهد به راویان حدیث ما (فقهاى عادل) رجوع کنید, آن ها حجت من بر شما هستند, و من حجت خدا مى باشم.))
نتیجه این که: ولایت فقیه; یعنى حکومت و رهبرى مجتهد جامع الشرایط, و اهمیت آن بالاتر از همه ارزش ها و مفاهیم اسلامى است, و ماهیت آن, همان نیابت عامه از طرف امام معصوم(ع), و در این عصر از طرف حضرت مهدى(عج) امام عصر است, و بر اساس فرمان امامان معصوم(ع) حجت کامل است, و رد کردن آن در حد شرک به خدا است.
بر همین اساس, حضرت امام خمینى مسإله ولایت فقیه را همان امتداد خط امامت امامان معصوم(ع) دانسته, و براى تثبیت این مطلب مهم در اذهان, گفتار بسیار فرموده به عنوان نمونه:
((امروز فقهاى اسلام, از طرف امام(ع) حجت بر مردم هستند, همه امور و تمام کارهاى مسلمین به آنان واگذار شده است, در امر حکومت, تمشیت امور مسلمین, اخذ عواید عمومى, هر کس تخلف کند, خداوند بر او احتجاج خواهد کرد, همان طور که حضرت رسول(ص) حجت خدا بود, و همه امور به او سپرده شده بود, و هر کس تخلف مى کرد بر او احتجاج مى شد.))(13)
((امروز که ما در عصر غیبت به سر مى بریم, مسإله ولایت فقیه, دنباله همان غدیر است, بنابر این غدیر یک مسإله روز است, غدیر یعنى نباید دین را از سیاست جدا کرد, حکومت آمیخته با سیاست است, و حکومت صالح و عادل, عین اسلام و دین است, آن ها که سیاست را از دین جدا مى دانند در حقیقت منکر غدیر هستند, بنابراین همیشه باید غدیر را ـ به این معنا که گفته شد ـ زنده نگاه داشت... این که این قدر صداى غدیر بلند شده است, و این قدر براى غدیر اجر قایل شده اند ـ و ارج هم دارد ـ براى این است که با اقامه ولایت; یعنى با رسیدن حکومت به دست صاحب حق, همه این مسایل حل مى شود, و همه انحرافات از بین مى رود...))(14)
اگر کسى اشکال کند که در عصر امام صادق(ع) حکومت حق اسلامى وجود نداشت. بنابراین, چرا در حدیث مذکور, آن حضرت مى فرماید: ((به حاکم حق و عادل مراجعه کنید و من او را حاکم شما قرار دادم.))
امام خمینى ـ قدس سره ـ در پاسخ مى فرماید: ((امام صادق(ع) با این جعل و قرارداد, خواسته است تا مسلمانان به زمینه سازى و تإسیس حکومت عدل اسلامى بپردازند, و شاید همین زمینه سازى موجب تشکیل حکومت اسلامى از طرف فقیه عادل گردد, و به این وسیله دست هاى خائنان را که به سوى کشورهاى اسلامى دراز شده است, قطع نمایند. در حقیقت این سخن امام صادق(ع) تإسیس حکومت, و بیدارسازى مسلمانان و طلاب حوزه ها و دانشجویان و طبقه جوانان است تا با هشیارى به پى ریزى این طرح بپردازند.))(15)

پاورقی ها:پى نوشت ها: 1 ) در کتاب ارزشمند ((الغدیر)) این ماجرا از 110 نفر از صحابه و 84 نفر از تابعین از کتاب هاى مورد اعتماد اهل تسنن نقل شده است (علامه امینى, الغدیر, ج1, ص14 ـ 60) 2 ) همان. 3 ) مشروح استدلالى این موضوع در کتاب ارزشمند تفسیر موضوعى پیام قرآن (تحت نظر آیت الله مکارم شیرازى) جلد 9 و 10 آمده است. 4 ) قندوزى حنفى, ینابیع الموده, باب 76, ص240 و 242. 5 ) مائده (5) آیه20. 6 ) ص (38) آیه35. 7 ) تفسیر نعمانى, طبق نقل علامه مجلسى, بحار, چاپ اسلامیه, ج93, ص41. 8 ) اقتباس از علامه طبرسى, اعلام الورى, ص417, محدث اربلى, کشف الغمه, ج3, ص454, علامه مجلسى, بحار, ج51, ص344 به بعد. 9 ) محمد بن یعقوب کلینى, اصول کافى, ج2, ص18. 10 ) همان. 11 ) همان, ج1, ص67, شیخ حر عاملى, وسایل الشیعه, ج18, ص99. 12 ) شیخ حر عاملى, وسایل الشیعه, ج18, ص101. 13 ) امام خمینى, کتاب البیع, ج2, ص467 و 476. 14 ) امام خمینى, صحیفه نور, ج20, ص28 و 29. 15 ) امام خمینى, کتاب البیع, ج2, بحث ولایت فقیه.

تبلیغات