آرشیو

آرشیو شماره ها:
۲۸۱

چکیده

متن

امام على(ع) همانند قرآن کریم اسوه همیشه قرون و اعصار است و سیره او الهام بخش زندگى در همه ابعاد.
حکومت الگو
حکومت کوتاه و چند ساله امام على(ع) مى تواند الگوى همه حکومت هاى اسلامى در طول تاریخ باشد و براى امت اسلامى ما که بعد از سالیان طولانى حکومت جور و ستم, بر نعمت بزرگ و ارزشمند جمهورى اسلامى دست یافته است, بهترین الگو حکومت مولا است. گو این که باید اعتراف کنیم که ما کجا و مولا کجا؟ با این وصف, نظام اسلامى ما این افتخار را دارد که بر رهروى از راه مولا تصمیم جدى دارد و تا آن جا که در توان بوده, این راه را پیموده و درصدد است با برداشتن موانع, راه خود را به آن حکومت حق نزدیک نماید. گرچه مولا خود قله اى از فضائل و کمالات است(1) و قهرا حکومتى هم که او در رإس آن باشد, آن چنان در قله و فراز است که با تلاش فراوان نزدیک شدن به آن حکومت دادگسترانه نیز افتخارى بزرگ است.
در این مقاله و چند گفتار دیگر سیرى در حکومت مولا داریم و هرگز مدعى تتبع و بررسى همه جانبه در این زمینه نیستیم.

بینش حکومتى امام
اولین سخن در این زمینه آن است که بینش حکومتى مولا چه بود؟ بى تردید این ((بینش)) اولین نقش را در عملکرد دارد. بینش حکومتى مولا همان بینش قرآن است. قرآن همه مسئولیت ها را امانتى در دست انسان مى داند: ((ان الله یإمرکم ان تودوا الامانات الى إهلها...;(2) همانا خداوند فرمانتان مى دهد که امانت ها را به اهل آن برگردانید...))
در ذیل آیه, روایات فراوانى از معصومین رسیده است که از مصادیق آیه شریفه مسئولیت ها و برترین مسئولیت; یعنى ((امامت)) است.(3)
از آیه شریفه سه نکته استفاده مى شود:
1ـ آن که مسئولیت ها امانت است.
2ـ آن که مردم موظفند در رابطه با این امانت مسئولانه عمل کرده به دنبال افرادى لایق و توانا و متعهد براى عهده دار شدن این مسئولیت ها باشند.
3ـ افرادى که لایق و شایسته به دوش گرفتن مسئولیت ها هستند (که قرآن از آن ها به ((اهل)) تعبیر کرده است) باید این بار مسئولیت را به دوش کشند زیرا که این دستور (سپردن مسئولیت ها به اهل) بدون وجوب پذیرش از ناحیه واجدین شرط لغو است ((دقت کنید!))
این بینش قرآنى را مولا على(ع) در سرلوحه برنامه هاى حکومتى خویش قرار داد. هم خود با تمام باور, معتقد بود هم به کارگزاران خویش توصیه مى کرد با این ((بینش)) به انجام وظیفه بپردازند.
امام(ع) به اشعث بن قیس ((استاندار آذربایجان)) نوشت:
((و ان عملک لیس لک بطعمه ولکنه فى عنقک امانه...;(4) فرماندارى براى تو وسیله آب و نان نیست, بلکه امانتى است که به عهده ات واگذار شده است.))
در نامه دیگر خطاب به کارگزاران جمعآورى صدقات مى فرماید:
((... و من لم یختلف سره و علانیته و فعله و مقالته فقد ادى الامانه...;(5) ... و آن کس که پنهانى و آشکارش, کردار و گفتارش با هم مخالفت نداشته باشد, امانت الهى را ادا کرده است...))
نیز در همین نامه مى فرماید:
((... و من استهان بالامانه و رتع فى الخیانه و لم ینزه نفسه و دینه عنها فقد احل بنفسه الذل والخزى فى الدنیا و هو فى الاخره اذل و اخزى...;(6) ... و آن کس که امانت (مسئولیت) را سبک شمرد و دست به خیانت آلاید و خویشتن و دینش را از آن منزه نسازد درهاى ذلت و رسوایى را در دنیا به روى خود گشوده و در قیامت خوارتر و رسواتر خواهد بود... .))
در موارد دیگرى از نامه هاى مولا نیز از این واژه ((امانت)) براى مسئولیت ها استفاده شده است.(7)

جلوه هاى این بینش
حکومت با این بینش جلوه هایى دارد:
1ـ حکومت ((هدف)) نیست, ((وسیله)) است; یعنى آن که بنابراین دیدگاه, حکومت از آن رو که از دید دنیاپرستان ریاست, آقایى و مسند و منصب است, ارزشى ندارد. آن قدر که حتى از آب بینى بز(8) و استخوان خوک در دست جذامى(9) و برگ جویده اى که در دهان ملخى باشد(10) نیز بى ارزش تر است. از دیدگاه امام عارفان اصل حکومت و امارت اگر براى هدفى والا و انسانى نباشد, از ((کفش کهنه وصله دار)) نیز بى ارزش تر است.
ارزش حکومت از دیدگاه مولا به آن است که پلى براى خدمت به خداوند و بندگانش باشد, فرمود: ((والله لهى احب الى من امرتکم هذه الا ان اقیم حقا او ادفع باطلا;(11) به خدا سوگند همین کفش بى ارزش برایم از حکومت بر شما محبوب تر است, مگر آن که حقى را به پا دارم یا باطلى را دفع نمایم.))
در جاى دیگر شکوهمندانه اهداف بلند خویش را از به دست گرفتن حکومت چنین بیان مى کند:
((اللهم انک تعلم انه لم یکن الذى کان منا منافسه فى سلطان و لا التماس شىء من فضول الحطام ولکن لنرد المعالم من دینک و نظهر الاصلاح فى بلادک فیإمن المظلومون من عبادک و تقام المعطله من حدودک;(12) ... پروردگارا, تو مى دانى آن چه ما انجام دادیم نه براى این بود که ملک و سلطنتى به دست آوریم و نه براى این که از متاع پست دنیا چیزى تهیه کنیم, بلکه براى این بود که نشانه هاى از بین رفته دینت را باز گردانیم و صلح و مسالمت را در شهرهایت آشکار سازیم تا بندگان ستمدیده ات در ایمنى قرار گیرند و قوانین و مقرراتى که به دست فراموشى سپرده شد بار دیگر عملى گردد... .))
در این سخن خدمت به آیین حق و بندگان خداوند از اهداف حکومت مولا بیان شده است و به راستى حکومتى ارزشمند است که در راستاى این دو هدف مقدس حرکت کند و کارگزارانى در نظام اسلامى در شإن نظام اند که این دو هدف را با تمام وجود باور کرده باشند و در این راستا حرکت کنند. مسئولیت را ((لقمه چرب)) ندانسته, بلکه آن را زمینه اى براى خدمت به دین خدا و بندگان او بدانند.
و در خطبه شقشقیه مولا یکى از اهداف حکومتش را خدمت به مظلومان و محرومان این زجر کشیده هاى همیشه تاریخ معرفى مى کند و مى فرماید:
((... اما والذى فلق الحبه و برإ النسمه لولا حضور الحاضر و قیام الحجه بوجود الناصر و ما اخذ الله على العلمإ الا یقاروا على کظه ظالم و لا سغب مظلوم لا لقیت حبلها على غاربها...;(13) ... آگاه باشید سوگند به خدایى که دانه را شکافت و انسان را آفرید, اگرنه این بود که جمعیت بسیارى گرداگردم را گرفته و به یارىام قیام کرده اند و از این جهت حجت تمام شده است و اگر نبود عهد و مسئولیتى که خداوند از دانشمندان هر جامعه گرفته که در برابر شکمخوارى ستمگران و گرسنگى ستمدیدگان سکوت نکنند, من مهار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرف نظر مى کردم. ..))
در سخنى دیگر مولا پس از آن که شرحى از ستمى که در دوره قبل از حکومت بر حضرت رفت, بیان مى کند و فلسفه سکوت خویش را ((حفظ مصالح اسلام)) معرفى مى نماید: اعراض خود را از حکومت به عنوان جلوه اى از دنیا ابراز مى دارد و مى فرماید: ((... و انى الى لقإ الله لمشتاق و حسن ثوابه لمنتظر راج...;(14) ... و همانا من مشتاق ملاقات پروردگارم و به پاداش نیکویش منتظر و امیدوارم... .))
ولکن فلسفه پذیرش حکومت را به عنوان ((امانت)), ((وظیفه)) و ((تکلیف)) چنین بیان مى کند که اگر من با این اشتیاق فراوان مردم, مسئولیت امامت را به دست نمى گرفتم, نااهلان زمام دار امور مى شدند و عرصه بر خوبان تنگ گرفته و ناصالحان را بر گرده مردم سوار مى کردند.))
((... ولکنى اسى ان یلى امر هذه الامه سفهاوها و فجارها فتتخذوا مال الله دولا و عباده خولا والصالحین حربا والفاسقین حزبا...;(15) ... ولى از این اندوهناکم که سرپرستى حکومت این امت به دست این فرومایه گان و نابه کاران افتد, پس بیت المال را به غارت برند, بندگان خدا را به اسارت گیرند, با صالحان بستیزند و فاسقان را همکار خویش سازند...))
آرى وقتى بینش در باب حکومت ((امانت)) است اهداف نیز مقدس خواهد شد.

2ـ حکومت خدمتگزار
وقتى بینش کارگزار حکومت اسلامى این گونه شد که ((مسئولیت)) ((امانتى)) است که براى خدمت به مردم به او واگذار شده است, مردم را ((ارباب)) خود مى داند نه خود را ((ارباب)) آن ها. در برابر آن ها متواضع و فروتن است و برخورد مردمى با آن ها دارد, ولى آن گاه که مسئولیت را لقمه چرب دید تا وقتى به تکریم مردم مى پردازد که بتواند بر گرده آن ها سوار شود و آن گاه که به کام خویش رسید, با مردم دیکتاتور مآبانه برخورد مى کند.
مولا على(ع) خود انسانى ترین برخورد را با مردم داشت و به معناى دقیق کلمه ((خدمتگزار)) بندگان خدا بود.
او آن چنان بود که صاحبان حاجت بدون تکلف به حضرت دسترسى داشته و عرض حال مى کردند.
حضرت همین سفارش را به کارگزاران خویش داشت.
در عهد نامه مالک اشتر چنین آمده است:
((... واشعر قلبک الرحمه للرعیه والمحبه لهم و اللطف بهم و لاتکونن علیهم سبعا ضاریا تغتنم اکلهم فانهم صنفان اما اخ لک فى الدین إو نظیر لک فى الخلق... ;(16)... و دلت را سرا پرده رحمت به بندگان خدا و محبت و لطف به آنان ساز, و همانند درنده نسبت به آنان مباش که خوردن آنان را غنیمت شمارى! زیرا ((رعیت)) (مردمى که در پوشش حکومت اند) بر دو گروه اند یا برادر دینى تواند و یا انسان هایى همانند تو... .))
و سپس مالک را از برخورد دیکتاتور مآبانه نسبت به مردم منع مى کند و مى فرماید:
((... و لاتقولن انى مومر آمر فاطاع فان ذلک ادغال فى القلب و منهکه للدین و تقرب من الغیر...;(17) ... و هرگز مگو که من مإمورم و بر اوضاع مسلط! امر مى کنم و باید اطاعت شوم! (برخورد دیکتاتور منشانه با مردم نداشته باش) که این موجب خرابى دل و دین و زمینه ساز دگرگونى (برخورد مردمى) خواهد شد...))
با بینش ((امانت)) دیگر جایى براى برخوردهاى دیکتاتور مآبانه باقى نمى ماند, چرا که مردم صاحب امانت اند و ارباب رجوع! مسئول هرچه دارد از آنان دارد؟ دیگر دیکتاتورى معنا نخواهد داشت. (به یارى خداوند در آینده توضیح خواهیم داد که قاطعیت براى حکومت ضرورى است و این به معناى دیکتاتورى و استبداد نیست که استبداد خود محورى است و قاطعیت ((قانون محورى)) و بین این دو فاصله بسیار است!!).
امام على(ع) در نامه اى به ((قثم بن عباس)) فرماندار مکه مى نویسد:
((... و لا یکن لک الى الناس سفیر الا لسانک و لا حاجب الا وجهک و لا تحجبن ذا حاجه عن لقائک بها فانها ان ذیدت عن إبوابک فى اول وردها لم تحمد فیما بعد على قضائها...;(18)... و نباید بین تو و مردم واسطه و سفیرى جز زبانت و حاجب و پرده اى جز چهره ات باشد (یعنى مستقیم و رو در رو با مردم سخن بگو و چهره به چهره با آنان رفتار کن تا به راحتى درد دل هاى خود را گفته و از طرفى بتوانى مشکلات خود را براى آنان بیان کنى) و هرگز افراد حاجت مندى که با تو کار دارند از ملاقات خود محروم مساز که اگر آن ها از آغاز از در خانه ات رانده شوند حل مشکل آن ها بعدا جبران آن نخواهد کرد.))
آرى: با این بینش ((امانت)) افتخار مسئول در نظام اسلامى خدمتگزارى مردم است آن چنان که امام راحل این فرزند شایسته مولا على(ع) مى فرمود: به من خدمتگزار بگویید بهتر از آن است که ((رهبر)) بگویید!!

3ـ امانتدارى شایسته
صاحبان بینش ((امانت)) در باب حکومت هیچ گاه دست خود را به ((خیانت)) نمىآلایند, اما آنان که حکومت و مسئولیت را ((لقمه چرب)) مى دانند اساس کارشان بر ((خیانت)) است!! مگر آن که نتوانند!! آن چنان که در طول تاریخ حاکمان ستمگر چنین بودند و ملت عزیز ایران تجربه تلخ دوران سیاه ستم شاهى را فراموش نکرده اند, مسئولان رده اول آن نظام سیاه همتى جز غارت اموال مردم نداشتند و اگر اندک خدمتى هم صورت دادند براى آن بود که جاده را براى غارت خود هموار ساخته مواجه با اعتراض و شورش مردمى نشوند و خداى را سپاس که:
((آن سبو بشکست, آن پیمانه ریخت))!!
آن چنان که در حکومت مردمى مولا على(ع) ناجوان مرد مردمانى خیانت کردند و با آن همه سفارش مولا در مورد اهمیت امانت دارى در بیت المال خیانت کردند و البته با نکوهش و برخورد شدید مولا على(ع) مواجه شدند. این خائنان کسانى بودند که حکومت را ((لقمه چرب)) مى دیدند و از رهگذر این بینش فاسد عملکردى ناپسند داشتند امام على(ع) در نامه اى به یکى از این قماش کارگزاران نوشت: ((بلغنى عنک امر ان کنت فعلته فقد اسخطت الهک و عصیت امامک انک تقسم فىء المسلمین الذى حازته رماحهم و خیولهم و اریقت علیه دمإهم فیمن اعتامک من اعراب قومک فو الذى فلق الحبه و برإ النسمه لئن کان ذلک حقا لتجدن لک على هوانا و لتخفن عندى میزانا فلاتستهن بحق ربک و لاتصلح دنیاک بمحق دینک فتکون من الاخسرین اعمالا...;(19) درباره ات به من گزارشى رسیده است که اگر درست باشد و این کار را انجام داده باشى خدایت را به خشم آورده و امامت را عصیان کرده اى, گزارش این است که تو غنائم مربوط به مسلمانان را که به وسیله اسلحه و اسب هایشان به دست آمده و خون هایشان در این راه ریخته شده در بین افرادى از بادیه نشینان قبیله ات که خود برگزیده اى تقسیم مى کنى, سوگند به کسى که دانه را شکافت و روح انسان را آفرید اگر این گزارش درست باشد, در نزد من خوار خواهى شد و ارزش و مقدارت کم خواهد گشت, پس حق پروردگارت را سبک مشمار و دنیایت را با نابودى دینت اصلاح مکن که از زیان کارترین ها از حیث عمل خواهى بود...))
و با تتبع در نهج البلاغه و مستدرکات آن به موارد متعددى از این دست برخورد خواهیم کرد که متإسفانه این کارگزاران فاسد نتوانستند خود را با حکومت عدل علوى تطبیق داده و هم چنان در پى غارت بیت المال بودند.
سوالى که ممکن است براى نظاره گر این بخش سیره مولا پدید آید آن است که چرا اینان از ناحیه مولا براى مسئولیت ها برگزیده شدند؟
پاسخ آن است که حکومت مولا حکومتى بشرى بود. گرچه مولا مى توانست به ((اذن الله)) از گذشته و آینده کسانى را که مى خواست براى مسئولیتى نصب کند مطلع شود. ولى از آن جا که امام مى خواست از طریق عادى امور را اداره کند از این ابزار الهى استفاده نکرد. بسیارى از اینان در آغاز عناصرى صالح بودند, ولى وقتى به قدرت رسیدند بر اثر ظرفیت اندکشان طغیان کردند که: ((ان الانسان لیطغى ان راه استغنى;(20) همانا انسان همین که خود را بى نیاز دید طغیان مى کند. آن چه در این جا گفتنى است دو نکته است:
1ـ فاسد شدن و خائن درآمدن برخى از کارگزاران هیچ گاه نمى تواند موجب زیر سوال بردن اساس یک حکومت باشد, زیرا در یک حکومت صالح کارگزاران نه فرشته اند و نه معصوم!! بنابراین تخلف در سطح جزیى و کلان امرى طبیعى است, لکن آنچه مهم است نکته دوم است و آن:
2ـ این که باید با چهره هاى خائن بیت المال در هر رده اى که هستند برخورد شود آن چنان که مولا چنین کرد. و در این برخورد هم باید آبروى افراد مورد عنایت باشد هم مصلحت نظام! بدین معنى که نمى توان به صرف یک گزارش ((انگ خیانت)) به مسئولى زد, بلکه باید این اتهام در محکمه صالح اثبات شود و آن گاه که اثبات شد باید بدون در نظر گرفتن ملاحظات, حق اجرا شده, مجازات متناسب براى متخلف در نظر گرفته شود. و این سیره امام على(ع) در برخورد با کارگزاران متخلف بود.
آن چه را گفتیم در این عبارت خلاصه مى کنیم که: اساس حکومت عدل علوى را ((بینش قرآنى)) در باب حکومت تشکیل مى دهد که ((مسئولیت امانت است)).
به یارى خداوند در مقاله آینده ((اصول اساسى حکومت مولى على(ع))) را تقدیم خواهیم کرد ان شإ الله.
پاورقی ها:پى نوشت ها: 1 ) امام(ع) در توصیف خود مى فرماید: ((ینحدر عنى السیل و لایرقى الى الطیر)) از بلنداى وجودم سیل فضائل جارى است و مرغان دور پرواز نیز نخواهند توانست به اوج قله فضائل من دست یابند.)) (نهج البلاغه, خطبه سوم) 2 ) سوره نسإ, آیه58. 3 ) تفسیر البرهان, ج;1 تفسیر نور الثقلین, ج1, ذیل آیه. 4 ) نهج البلاغه, نامه 5 (نسخه معجم المفهرس که با نهج البلاغه صبحى صالح هماهنگ است). 5 ) و 6 ) نهج البلاغه, نامه 26. 7 ) مانند: نهج البلاغه, نامه 40 و 41 و 42 و 53 و 71و.... 8 ) نهج البلاغه, خطبه 3. 9 ) نهج البلاغه, کلمه قصار 236. 10 ) نهج البلاغه, خطبه 224. 11 ) نهج البلاغه, خطبه33. 12 ) نهج البلاغه, خطبه131. 13 ) نهج البلاغه, خطبه 3. 14 ) و 15 ) نهج البلاغه, نامه 62. 16 ) و 17 ) نهج البلاغه, نامه 53. 18 ) نهج البلاغه, نامه 67. 19 ) نهج البلاغه, نامه 43. 20 ) سوره علق, آیه 6.

تبلیغات