نامدارى ناشناخته
حوزه های تخصصی:
دریافت مقاله
آرشیو
چکیده
متن
مصباح منیر
نجم الدین رازى مى نویسد: ((حکمت بى نهایت و قدرت بى غایت[ خداوند] اقتضا کرد که در وقت تخمیر طینت آدم به ید قدرت در باطن آدم, که گنجینه خانه غیب بود, دلى زجاجه صفت بسازد و آن را در مشکاه جسد نهد و در میان زجاجه دل مصباحى سازد و آن را سرگویند و فتیله خفى در آن مصباح نهد, پس روغن روح را که از شجره مبارکه ((من روحى)) گرفته است نه شرقى عالم ملکوت بود و نه غربى عالم ملک در زجاجه دل کرد, روغن در غایت صفا و نورانیتى بود که مى خواست تا ضوء مصباح دهد اگرچه هنوز نار بدو ناپیوسته بود, ((یکاد زیتها یضىء ولو لم تمسسه نار))(1) از غایت نورانیت روغن روح زجاجه دل به کمال نورانیت ((الزجاجه کانها کوکب درى)) رسید عکس آن نورانیت از زجاجه بر هواى اندرون مشکاه افتاد, منور کرد, عبارت از آن نورانیت عقل آمد....))(2)
بدون شک این عبارات و مضامین بیشتر شایسته انسانهایى است که درون خویش را به نور معرفت و روشنایى معنویت آراسته اند و از تعلقات دنیایى رسته و به نهر خروشان حقیقت پیوسته اند, آنان که عمرى را در جهت کسب کمالات و نشر معارف از هیچ گونه کوششى دریغ ننموده و اهتمامى در خور اهمیت از خویش بروز داده و با غواصى در بحر معارف, گوهرهاى نفیس و درهاى ثمینى را تحویل جامعه دینى داده اند و غناى فرهنگ اسلامى و ارزشهاى شیعى را سبب گشته اند. حکیم الهى و عارف متشرع آقا سید حسین بادکوبه اى از جمله این فرزانگان است که علاوه بر کمال ذاتى به مصداق ((ذلک فضل الله یوتیه من یشإ))(3) از مراقبتى بسیار قوى بهره مند بود و توسن سرکش نفس را با تازیانه سلوک کنترل کرده و با مطالب عرشى و کردارى شایسته, آشناى قدسیان گشته بود, همان دانشورى که در حکمت و فلسفه و ریاضیات و دانش فقه و اصول مهارت داشت و به خوبى قدرت حمل بار معارف را داشت که: ((رخش مى باید تن رستم کشد)) این نامدار عرصه اندیشه بذر معارف را در قلوب مستعد افشاند چنان که حضرت على(ع) مى فرماید: ((و یزرعوها فى قلوب اشباههم))(4) و بدین وسیله ارزشهاى دینى و مضامین معرفتى را با قلم و زبان و تدریس حفظ نمود و این چنین موهبت و لطفى بدان خاطر نصیب حکیم بادکوبه اى گردید که چشم از زخارف دنیوى پوشیده و رو به سوى دیار کمالات نموده و گردنه ها و مسیرهاى پرمشقت و صعبى را پیموده بود و به خاطر چنین رنجى به گنجینه حقایق دست یافت, همان کسى که هم در علوم نقلى مجتهد بود و هم در مباحث عقلى صاحب نظر گشت.
مولد و دوران کودکى
بادکوبه (باکوى کنونى) شهر بندرى است در قفقاز از نواحى دربند در ((شیروان)) که در 23 ـ 40 عرض شمالى و 51 ـ 49 طول شرقى در ساحل دریاى خزر و بر کناره جنوبى شبه جزیره ((آبشوران)) واقع بوده و هم اکنون مرکز جمهورى آذربایجان است. گویند این شهر بخشى از ((اران)) است که ایرانیان آن را بادکوبه نامیده اند و در ((معجم البلدان)) و ((نزهه القلوب)) به همین عنوان و نیز با لفظ ((باکوبه)) از آن سخن گفته اند. در کتاب ((التنبیه الاشراف)) مسعودى (متوفى در حدود 345 هـ.ق) نخستین بار نام آن با لفظ ((باکه)) آمد و در ((عالم آراى عباسى)) تإلیف ((اسکندر بیک)) منشى آن را به نام ((باکو)) مى شناسیم. هزار سال است که این شهر با جهان اسلام و دنیاى تشیع پیوند دارد و بر خلاف ادعاى دائره المعارف اسلام (طبع لیدن) که اکثر سکنه آن را سنى حنفى ذکر نموده, باکو یکى از مهمترین مراکز شیعه نشین در ماوراى قفقاز به شمار مى رود. استقرار تشیع در آن از زمان شاه اسماعیل صفوى بوده است. باکو در وضع کنونى پیشرفت علمى, فرهنگى و صنعتى زایدالوصفى نموده و حدود دو میلیون نفر سکنه دارد.
در یکى از روستاهاى این ناحیه که ((خوددلان)) نام دارد به سال 1293 هـ.ق در خانواده اى معتقد و وارسته و منسوب به خاندان عصمت و طهارت, کودکى دیده به جهان گشود که او را ((حسین)) نامیدند و البته چون بخشى از دوران زندگى وى در آبادى ((لاهج)) واقع در جنوب قفقاز و مابین ارتفاعات این منطقه سپرى شده او را به عنوان بادکوبى لاهجى در کتابهاى تراجم معرفى نموده اند و این لاهج غیر از ((لاهیجان)) گیلان است.(5)
سید حسین ایام کودکى و دوران صباوت خویش را در زادگاه خود تحت تربیت پدرى فاضل به نام ((سید رضا)) فرزند ((سیدموسى)) و مادرى نیکوسرشت گذراند و مقدمات علوم را در باکو آموخت, در ایامى که این نوجوان شیفته معرفت با علاقه وصف ناپذیرى مشغول فراگیرى دانش بود, تندباد حوادث بوستان زندگیش را آشفته ساخت و پدرى مهربان و مربى دلسوز و باغبانى مدبر را از دست داد و در فقد او سوگوار و متإثر گردید, به رغم این ضایعه و با وجود تإلمات روحى که ذهن سید حسین را مشوش نموده بود, او هرگز از کسب معارف و پى گیرى تحصیلات دینى باز نماند و سختى ها و مشقات این دوران را با پیشه نمودن صبر و متانت, تحمل نمود.
یک سال بعد از ارتحال جانگداز پدر, مولد و موطن خویش را ترک نمود و به قصد فراگیرى معلومات فلسفى, فقهى و ریاضى به تهران رفت و در مدرسه صدر این شهر اقامت گزید.
شکوفایى اندیشه
مکتب فلسفى تهران که در زمان فتحعلیشاه قاجار و در مدرسه مروى تإسیس شد با روانه شدن یکى از بهترین شاگردان ملاعبدالله زنوزى به این دیار فعالیت خود را افزایش داد. آقا على زنوزى مشهور به مدرس (متوفى در 1307 هـ.ق)
که در فلسفه آوازه اى همسان پدر داشت و اثر معروفش ((بدایع الحکم)) است در رونق این مکتب دخالت داشت.
محمد رضا قمشه اى که طرفدار پرشور ملاصدرا بود در تهران رحل اقامت افکند و در مدرسه صدر به تدریس اسفار ملاصدرا و فصوص ابن عربى اشتغال داشت.(6)
سید حسین بادکوبه اى که به فراگیرى علوم عقلى, مفاهیم برهانى و اندیشه هاى عرفانى اشتیاق داشت از محضر این دانشوران بهره مند گردید.
فیلسوف دیگرى که به سال 1273 هـ.ق و در سن 35 سالگى مکتب اصفهان را ترک و به تهران آمد, حکیم میرزا ابوالحسن جلوه (1238ـ1314 هـ.ق) نام داشت, وى در مدرسه دارالشفاى این دیار دو حجره تو در تو را براى خود برگزید که یکى مدرس و دیگرى محل زندگى و کتابخانه او بود, نامبرده ضمن تدریس فلسفه و حکمت, دروس ریاضى از جمله شرح ملخص چغمینى را درس مى داد,(7) حکیم بادکوبه اى به منظور آشنایى با قواعد و قضایاى برهانى نزد این فیلسوف نامدار ضمن فراگیرى شفاى ابوعلى سینا به آموختن فنون ریاضى و هیئت پرداخت.
میرزا حسن کرمانشاهى متوفى (1336 هـ.ق) که از ارکان انتقال فلسفه به طبقات متإخرتر به شمار مى رود و شاگرد مسلم جلوه مى باشد و حواشى فراوانى بر اسفار, شفا و شرح اشارات دارد(8) از دیگر اساتید سید حسین بادکوبه اى است و نامبرده برخى آثار مشهور فلسفى چون شفا و شرح اشارات را نزد وى آموخته است.
میرزا هاشم اشکورى رشتى که در فلسفه و عرفان صاحب نظر بوده و در این دو رشته شاگردان زیادى تربیت نموده و بر مصباح الانس فنارى ـ که شرح مفتاح الغیب قونوى است ـ حاشیه زده از دیگر نامداران عرصه معرفت است که ذهن پرجوشش حکیم بادکوبه اى را با اندیشه هاى برهانى و بنیانهاى خردمندانه آشنایى داده است.
سید حسین بادکوبه اى ضمن فراگیرى این دروس در تهران نزد برخى استادان فن به آموختن طب پرداخت و در این رشته مهارتهایى به دست آورد, ((علامه طباطبایى)) به شاگردان خود گفته است: آقا سید حسین بادکوبه اى در ریاضیات, حکمت و طب استاد بود و من جلدین شفا را به طور کامل و نیز اخلاق ابن مسکویه, اسفار و عرشیه ملاصدرا را در نجف نزد ایشان آموخته ام.(9) این گونه مهارتها را مرحوم بادکوبه اى در تهران کسب نمود.
این حکیم وارسته پس از هفت سال اقامت در تهران و استفاضه از محضر اساتیدى که بدانها اشاره شد و کسب کمالات در حکمت و عرفان و دیگر علوم عقلى و توانمند شدن در بحثهاى فلسفى و عرفانى و اشتهار در این رشته ها, این دیار را به قصد اقامت در نجف اشرف ترک نمود.
در جوار بارگاه پیشواىپرهیزگاران
سید حسین, خستگى این راه طولانى و پرمشقت را با زیارت بارگاه ملکوتى حضرت على(ع) از تن به در کرد و با توسل به آن پیشواى پاکان و وارستگان, مصمم بر پیگیرى تحصیلات خویش گردید بدین منظور با محرومیتها و سختیها ساخت و مشکلات را به جان خرید تا توانست عصاره دانش را به دست آورد.
زمانى که وى در نجف اشرف رحل اقامت افکند, حوزه درسى آخوند ملا محمدکاظم خراسانى انبوه تشنگان دانش را به محفل او کشانیده بود و جذبه تدریس و قدرت بیان وى به حدى بود که او را از موفق ترین استادان تاریخ حوزه هاى علمیه شمرده اند و به همین دلیل آوازه علمى او از مرزهاى عراق گذشت و طلاب بسیارى از کشورهاى ایران, پاکستان, هندوستان, لبنان و هند به شوق شرکت در درس او با پیمودن مسیرهاى طولانى خود را به نجف رسانیدند.
سید حسین بادکوبه اى همچون دیگران شاگردان آخوند خراسانى افتخار بهره مندى از محضر چنین فقیهى را به دست آورد و هنگامى که آخوند خراسانى مشغول تدوین مهمترین اثر خود یعنى کفایه الاصول بود و فرازین قله هاى این دانش را سپرى مى کرد از دانسته هاى وى در این رشته محظوظ گشت و آگاهى خویش را در علم اصول توانمند نمود.
شخصیت دیگرى که استاد سید حسین بادکوبه اى در فقه بود, علامه شیخ محمد حسن مامقانى (1238ـ 1323 هـ.ق) است, نامبرده به سال 1270 هـ.ق به نجف رفت و از محضر درس شیخ مرتضى انصارى تا زمان رحلتش مستفیض گشت و پس از ارتحال استاد خود, در مجلس درس اصول سید حسین کوهکمرى حاضر گردید و مرجع کارهاى مهم این استاد و متصدى جواب مسائلى گردید که از سید استفتا مى شد و مقرر درسش نیز بود.
علامه مامقانى علاوه بر مقامات علمى, مردى کاملا وارسته و زاهد بود و از رجال دولت وقت هدیه اى قبول نمى کرد, پس از فوت میرزاى شیرازى مردم آذربایجان از او تقلید نمودند و با این که به مقام مرجعیت رسید هیچ گونه تغییرى در احوال شخصى او به وجود نیامد, خانه اى استیجارى داشت و از حقوق شرعیه استفاده نمى کرد,(10) سید حسین بادکوبه اى علاوه بر این که از این استاد خود کمالات فقهى را آموخت, در زندگى شخصى و رفتارهاى اجتماعى, مرحوم مامقانى را اسوه خویش قرار داد و حالات روحى وى در شخصیت مرحوم بادکوبه اى اثرى فراوان بخشید.
ابعاد تبحر
این حکیم الهى پس از آن که در رشته هاى گوناگون علوم اسلامى به مهارتهایى دست یافت و در دانشهاى عقلى و نقلى صاحب نظر گردید به تدریس فقه, اصول, فلسفه, عرفان و ریاضیات اشتغال یافت, حوزه درسى وى مجمع فضلا و اهل کمال بود و تدریس فلسفه او شهرت افزونترى یافت و از درس فقه و اصول نامبرده پیشى گرفت, توانایى وى در تدریس و تشریح مفاهیم فلسفى و اندیشه هاى عرفانى به حدى رسید که کمتر کسى در حوزه نجف همطراز او بود, شیخ آقا بزرگ تهرانى, وى و شیخ محمد حسین اصفهانى معروف به کمپانى (متوفى1361 هـ.ق) را برجسته ترین استادان و صاحبان مکتب علوم عقلى در نجف اشرف مى شمارد که در علوم نقلى نیز مقام شامخ و در خور ارجى داشته اند.(11)
تدریس وى تا پایان عمر در نجف همچنان استمرار داشت و خیل کثیرى از دانشوران در مکتب این نامدار جهان تشیع پرورش یافتند, علامه طباطبایى, مفسر گرانقدر و فیلسوف عالیقدر, در زندگینامه خود به بهره مندى از حوزه درسى این حکیم اشاراتى روشن دارد.
از جمله ابتکارات این مرد بزرگ این بود که فلسفه و عرفان را به یکدیگر نزدیک نمود, از این رو در دیدگاه این شخصیت بین برهان, عرفان و قرآن جدایى نبود و پافشارى و اصرارش بر آن بود که اگر کسى بخواهد بین فلسفه و دین انفکاکى ایجاد کند جهالتى آشکار و ظلمى عظیم مرتکب شده است.
به اعتقاد او فلسفه تنها در چندین واژه و اصطلاح و تعریف و لفظ خلاصه نمى شود و بر برهان و مضامین خردمندانه اتکا دارد و نیز دین اسلام و منطق وحى تمامى احکام خود را بر برهان استوار نموده و رهبران دینى که خودشان کلام الله ناطق بوده اند با برهان و اقامه دلیل و حجتهاى قطعى با مردم سخن مى گفته اند و در جوامع روایى کتابهایى تحت عنوان احتجاج نوشته شده چون احتجاج طبرسى و احتجاج بحار که بر اساس این روایات ائمه هدى(ع) و نیز رسول اکرم(ص) به نحو احسن با مردم از طریق برهان و استدلال سخن مى گفته اند.
علامه طباطبایى مى نویسد: ((در فلسفه نیز به درس حکیم و فیلسوف معروف وقت مرحوم آقا سید حسین بادکوبى موفق شدم, در ظرف شش سال که پیش معظم له تلمذ مى کردم منظومه سبزوارى, و اسفار و مشاعر ملاصدرا و دوره شفاى بوعلى و کتاب اثولوجیا و تمهید ابن ترکه و اخلاق ابن مسکویه را خواندم.
مرحوم بادکوبه اى از فرط عنایتى که به تعلیم و تربیت نویسنده داشت براى این که مرا به طرز تفکر برهانى آشنا ساخته باذوق فلسفى تقویت بخشد امر فرمود که به تعلیم ریاضیات بپردازم در امتثال امر معظم له به درس مرحوم آقا سید ابوالقاسم خوانسارى (متولد 1313 هـ.ق) که ریاضیدان زبردستى بود حاضر شدم و یک دوره حساب استدلالى و یک دوره هندسه مسطحه و فضایى و جبر استدلالى از معظم له فرا گرفتم. (12)
علامه طباطبایى مدت دو سال و اندى از محضر سید ابوالقاسم خوانسارى بهره برد, نامبرده در ریاضیات تبحر داشت و به بخشى از سوالهاى دانشگاهیان آن روز در خصوص این علم پاسخ مى گفت, در معادلات جبر و مقابله یکى از صاحبنظران مشهور به شمار مى رفت, وى تثلیث زاویه ـ که یک مسإله ریاضى قابل توجه است ـ مى نمود.(13)
استاد آیه الله جعفر سبحانى طى مقاله اى مبسوط مى نویسد: ((با این که او[ علامه طباطبایى] در زادگاه خود در ریاضیات, ارشاد الحساب و در فلسفه و کلام, اشارات و کشف المراد را خوانده بود, ولى ذوق سرشار فلسفى استاد را, این دو کتاب اشباع نمى کرد و در نجف اشرف او با حکیم بزرگى برخورد مى کند که از فحول فلاسفه و از استادان بس لایق این دانش بوده یعنى با حکیم و فیلسوف وقت خود سید حسین بادکوبه اى (رضوان الله علیه) آشنا مى گردد..))(14)
استاد فقید (علامه طباطبایى) بر اثر حقوقى که مرحوم بادکوبه اى بر گردن وى داشت در مجالس و محافل علمى خود از او یاد مى کرد و در تفسیر خود در دلالت آیه قال و من ذریتى قال لاینال عهدى الظالمین(15) بر لزوم وجود عصمت در امام دلیل بس استوارى از او نقل کرده و نوشته است:
در این جا بد نیست به خاطره اى اشاره کنم: روزى شخصى از یکى از اساتید ما پرسید: به چه بیانى این آیه دلالت بر عصمت امام دارد؟ او در جواب فرمود: مردم به حکم عقل از یکى از چهار قسم بیرون نیستند و قسم پنجمى هم براى این تقسیم نیست: یا در تمامى عمر ظالمند و یا در تمامى عمر ظالم نیستند یا در اول عمر ظالم و در آخر توبه کارند و یا به عکس در اول صالح و در آخر ظالمند, و ابراهیم(ع) شإنش اجل از این است که از خداى تعالى درخواست کند که مقام امامت را به دسته اول و چهارم از ذریه اش بدهد, پس به طور قطع دعاى ابراهیم(ع) شامل حال این دو دسته نیست باقى مى ماند دسته دوم و سوم; یعنى آن کسى که در تمام عمرش ظلم نمى کند و آن کسى که در اول عمر ظلم کرده, در آخر توبه کرده است, از این دو قسم قسم دوم را خدا نفى کرده باقى مى ماند یک قسم و آن کسى که در تمام عمرش هیچ ظلمى مرتکب نشده. پس از چهار قسم بالا دو قسمش را ابراهیم(ع) از خدا نخواست و از دو قسمى که خواست یک قسمش مستجاب شد و آن کسى است که در تمام عمر معصوم باشد.))(16)
از این عبارت دو نکته مستفاد مى گردد: یکى آن که مرحوم بادکوبه اى در مباحث تفسیرى و قرآنى صاحب نظر بوده و در این رشته تدریس داشته است و دیگر آن که نظرات وى آنقدر براى علامه طباطبایى اهمیت داشته که در تفسیر قرآن آنها را مورد اعتنا و استناد قرار مى دهد.
((علامه حسن زاده آملى)) مى نویسد: ((روزى در محضر مبارک مرحوم استاد علامه طباطبایى ـ قدس سره العزیز ـ سوالاتى در ولایت و امامت عنوان کردم تا این که سخن از آیه 125 سوره بقره به میان آمد به حضور شریفش عرض کردم: جناب عالى در تفسیر در وجه استفاده این آیه بر عصمت امام بیانى از بعضى اساتیدتان دارید, این استاد کدام بزرگوار است؟ فرمود: مرحوم آقا سید حسین بادکوبه اى.))(17)
کتاب ((تمهید القواعد)) صائن الدین على معروف به ((ابن ترکه)) در شرح ((قواعدالتوحید)) جد خود ابوحامد محمد اصفهانى مشهور به ((ترکه)) نوشته است, این کتاب نخستین اثر درسى عرفانى است, مرحوم میرزا محمد رضا قمشه اى به این کتاب اعتناى شدیدى داشت و آن را تدریس مى نمود و به نشر آن اهتمام ورزید و بر آن حواشى و تعلیقاتى نوشت, سید حسین بادکوبه اى این متن سنگین عرفانى را نزد مرحوم قمشه اى آموخت و آن جناب خود در نجف به تدریس آن مبادرت نمود و شخصیتهایى چون علامه طباطبایى و برادرش و نیز ((آیه الله محمد تقى آملى)) تمهید القواعد را نزد وى فرا گرفتند.(18) تبحر بادکوبه اى در تدریس متون عرفانى و خصوصا اثر مورد اشاره از کمالات عرفانى وى در بعد نظرى حکایت دارد و البته از بعد عملى نیز ایشان سیر عرفانى را پیموده و اهل محاسبه نفس بود و از ذکر خدا غافل نبود و این امر در صورت و سیرتش هویدا بود و بنا به گفته شاگردانش از سخنانش چنین برمىآمد که در محضرخدا نشسته و به مصداق فرمایش حضرت امام صادق(ع) در کتاب ((مصباح الشریعه)) قلبش با خدا بود ولى در میان مردم مى زیست: العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله, قلبش در پیشگاه ملکوت رفت و آمد داشت و به صفات معنوى متصف و به عالم قدس انس گرفته بود, در واقع او مصداق حدیث شریف رسول الله(ص) بود که در ارشاد القلوب دیلمى آمده که ((لکل شىء معدن و معدن التقوى قلوب العارفین)).
علامه طباطبایى به کرات در جلسات درسى از تسلط استادش بادکوبه اى بر حکمت متعالیه ملاصدرا سخن مى گفت و احاطه وى را بر براهین عرفانى مى ستود و در مجلسى اظهار داشته بود که استادم مرحوم آقا سید حسین بادکوبه اى مى فرمودند: شرح حکمت اشراق قطب الدین شیرازى تقریرات درس خواجه نصیرالدین طوسى است که قطب الدین از محضر خواجه استفاده کرده و افادات خواجه و بیاناتش را پیرامون گفتار شیخ اشراق تقریر کرده.(19)
و در جاى دیگر خاطر نشان نموده که ((خواجه نصیرالدین طوسى)) مکتب اشراق داشت و در حکمت اشراقى تبحر داشت و در شرح اشارات ـ در بحث علم خداوند ـ بر خلاف آنچه که در آغاز کتاب شرط کرده که مبانى مشائى ها را تشریح کند با آن مخالفت کرده و علم بارى تعالى را به طریق اشراق که فاعل بالرضا مى دانند, تقریر کرده است.(20)
ادامه دارد
پاورقی ها:پاورقیها: 1 ) نور (24) آیه35. 2 ) نجم الدین رازى, مرصاد العباد, به اهتمام دکتر محمد امین ریاحى, ص121 ـ 122. 3 ) جمعه (62) آیه5. 4 ) نهج البلاغه, قصار الحکم 147. 5 ) شیخ آقا بزرگ تهرانى, نقبإ البشر فى القرن الرابع عشر, ج2, طبع دوم (مشهد), ص584. 6 ) هانرى کرین, تاریخ فلسفه اسلامى, ترجمه جواد طباطبایى, ج2, ص173. 7 ) نک: گلى زواره, میرزا ابوالحسن جلوه, حکیم فروتن. 8 ) شیخ آقا بزرگ تهرانى, اعلام الشیعه, ص;223 مرحوم درى, کنز الحکمه, ج2, ص156. 9 ) علامه حسن زاده آملى, هزار و یک نکته, ص715. 10 ) ضیإ الدین سبط الشیخ, زندگینامه استادالفقها شیخ انصارى, ص244 ـ 245. 11 ) شیخ آقا بزرگ تهرانى, نقبإ البشر, ص584. 12 ) یادنامه مفسر کبیر استاد علامه سید محمد حسین طباطبایى, ص56 ـ 57. 13 ) علامه حسن زاده, هزار و یک کلمه, ج1, ص585. 14 ) یادنامه مفسر کبیر استاد علامه طباطبایى, ص55. 15 ) بقره (2) آیه125. 16 ) تفسیر المیزان, ج1, ص277 و نیز ترجمه فارسى محمد باقر موسوى همدانى, ج1, ص415. 17 ) هزار و یک نکته, ص;715 هزار و یک کلمه, ج1, ص297.
نجم الدین رازى مى نویسد: ((حکمت بى نهایت و قدرت بى غایت[ خداوند] اقتضا کرد که در وقت تخمیر طینت آدم به ید قدرت در باطن آدم, که گنجینه خانه غیب بود, دلى زجاجه صفت بسازد و آن را در مشکاه جسد نهد و در میان زجاجه دل مصباحى سازد و آن را سرگویند و فتیله خفى در آن مصباح نهد, پس روغن روح را که از شجره مبارکه ((من روحى)) گرفته است نه شرقى عالم ملکوت بود و نه غربى عالم ملک در زجاجه دل کرد, روغن در غایت صفا و نورانیتى بود که مى خواست تا ضوء مصباح دهد اگرچه هنوز نار بدو ناپیوسته بود, ((یکاد زیتها یضىء ولو لم تمسسه نار))(1) از غایت نورانیت روغن روح زجاجه دل به کمال نورانیت ((الزجاجه کانها کوکب درى)) رسید عکس آن نورانیت از زجاجه بر هواى اندرون مشکاه افتاد, منور کرد, عبارت از آن نورانیت عقل آمد....))(2)
بدون شک این عبارات و مضامین بیشتر شایسته انسانهایى است که درون خویش را به نور معرفت و روشنایى معنویت آراسته اند و از تعلقات دنیایى رسته و به نهر خروشان حقیقت پیوسته اند, آنان که عمرى را در جهت کسب کمالات و نشر معارف از هیچ گونه کوششى دریغ ننموده و اهتمامى در خور اهمیت از خویش بروز داده و با غواصى در بحر معارف, گوهرهاى نفیس و درهاى ثمینى را تحویل جامعه دینى داده اند و غناى فرهنگ اسلامى و ارزشهاى شیعى را سبب گشته اند. حکیم الهى و عارف متشرع آقا سید حسین بادکوبه اى از جمله این فرزانگان است که علاوه بر کمال ذاتى به مصداق ((ذلک فضل الله یوتیه من یشإ))(3) از مراقبتى بسیار قوى بهره مند بود و توسن سرکش نفس را با تازیانه سلوک کنترل کرده و با مطالب عرشى و کردارى شایسته, آشناى قدسیان گشته بود, همان دانشورى که در حکمت و فلسفه و ریاضیات و دانش فقه و اصول مهارت داشت و به خوبى قدرت حمل بار معارف را داشت که: ((رخش مى باید تن رستم کشد)) این نامدار عرصه اندیشه بذر معارف را در قلوب مستعد افشاند چنان که حضرت على(ع) مى فرماید: ((و یزرعوها فى قلوب اشباههم))(4) و بدین وسیله ارزشهاى دینى و مضامین معرفتى را با قلم و زبان و تدریس حفظ نمود و این چنین موهبت و لطفى بدان خاطر نصیب حکیم بادکوبه اى گردید که چشم از زخارف دنیوى پوشیده و رو به سوى دیار کمالات نموده و گردنه ها و مسیرهاى پرمشقت و صعبى را پیموده بود و به خاطر چنین رنجى به گنجینه حقایق دست یافت, همان کسى که هم در علوم نقلى مجتهد بود و هم در مباحث عقلى صاحب نظر گشت.
مولد و دوران کودکى
بادکوبه (باکوى کنونى) شهر بندرى است در قفقاز از نواحى دربند در ((شیروان)) که در 23 ـ 40 عرض شمالى و 51 ـ 49 طول شرقى در ساحل دریاى خزر و بر کناره جنوبى شبه جزیره ((آبشوران)) واقع بوده و هم اکنون مرکز جمهورى آذربایجان است. گویند این شهر بخشى از ((اران)) است که ایرانیان آن را بادکوبه نامیده اند و در ((معجم البلدان)) و ((نزهه القلوب)) به همین عنوان و نیز با لفظ ((باکوبه)) از آن سخن گفته اند. در کتاب ((التنبیه الاشراف)) مسعودى (متوفى در حدود 345 هـ.ق) نخستین بار نام آن با لفظ ((باکه)) آمد و در ((عالم آراى عباسى)) تإلیف ((اسکندر بیک)) منشى آن را به نام ((باکو)) مى شناسیم. هزار سال است که این شهر با جهان اسلام و دنیاى تشیع پیوند دارد و بر خلاف ادعاى دائره المعارف اسلام (طبع لیدن) که اکثر سکنه آن را سنى حنفى ذکر نموده, باکو یکى از مهمترین مراکز شیعه نشین در ماوراى قفقاز به شمار مى رود. استقرار تشیع در آن از زمان شاه اسماعیل صفوى بوده است. باکو در وضع کنونى پیشرفت علمى, فرهنگى و صنعتى زایدالوصفى نموده و حدود دو میلیون نفر سکنه دارد.
در یکى از روستاهاى این ناحیه که ((خوددلان)) نام دارد به سال 1293 هـ.ق در خانواده اى معتقد و وارسته و منسوب به خاندان عصمت و طهارت, کودکى دیده به جهان گشود که او را ((حسین)) نامیدند و البته چون بخشى از دوران زندگى وى در آبادى ((لاهج)) واقع در جنوب قفقاز و مابین ارتفاعات این منطقه سپرى شده او را به عنوان بادکوبى لاهجى در کتابهاى تراجم معرفى نموده اند و این لاهج غیر از ((لاهیجان)) گیلان است.(5)
سید حسین ایام کودکى و دوران صباوت خویش را در زادگاه خود تحت تربیت پدرى فاضل به نام ((سید رضا)) فرزند ((سیدموسى)) و مادرى نیکوسرشت گذراند و مقدمات علوم را در باکو آموخت, در ایامى که این نوجوان شیفته معرفت با علاقه وصف ناپذیرى مشغول فراگیرى دانش بود, تندباد حوادث بوستان زندگیش را آشفته ساخت و پدرى مهربان و مربى دلسوز و باغبانى مدبر را از دست داد و در فقد او سوگوار و متإثر گردید, به رغم این ضایعه و با وجود تإلمات روحى که ذهن سید حسین را مشوش نموده بود, او هرگز از کسب معارف و پى گیرى تحصیلات دینى باز نماند و سختى ها و مشقات این دوران را با پیشه نمودن صبر و متانت, تحمل نمود.
یک سال بعد از ارتحال جانگداز پدر, مولد و موطن خویش را ترک نمود و به قصد فراگیرى معلومات فلسفى, فقهى و ریاضى به تهران رفت و در مدرسه صدر این شهر اقامت گزید.
شکوفایى اندیشه
مکتب فلسفى تهران که در زمان فتحعلیشاه قاجار و در مدرسه مروى تإسیس شد با روانه شدن یکى از بهترین شاگردان ملاعبدالله زنوزى به این دیار فعالیت خود را افزایش داد. آقا على زنوزى مشهور به مدرس (متوفى در 1307 هـ.ق)
که در فلسفه آوازه اى همسان پدر داشت و اثر معروفش ((بدایع الحکم)) است در رونق این مکتب دخالت داشت.
محمد رضا قمشه اى که طرفدار پرشور ملاصدرا بود در تهران رحل اقامت افکند و در مدرسه صدر به تدریس اسفار ملاصدرا و فصوص ابن عربى اشتغال داشت.(6)
سید حسین بادکوبه اى که به فراگیرى علوم عقلى, مفاهیم برهانى و اندیشه هاى عرفانى اشتیاق داشت از محضر این دانشوران بهره مند گردید.
فیلسوف دیگرى که به سال 1273 هـ.ق و در سن 35 سالگى مکتب اصفهان را ترک و به تهران آمد, حکیم میرزا ابوالحسن جلوه (1238ـ1314 هـ.ق) نام داشت, وى در مدرسه دارالشفاى این دیار دو حجره تو در تو را براى خود برگزید که یکى مدرس و دیگرى محل زندگى و کتابخانه او بود, نامبرده ضمن تدریس فلسفه و حکمت, دروس ریاضى از جمله شرح ملخص چغمینى را درس مى داد,(7) حکیم بادکوبه اى به منظور آشنایى با قواعد و قضایاى برهانى نزد این فیلسوف نامدار ضمن فراگیرى شفاى ابوعلى سینا به آموختن فنون ریاضى و هیئت پرداخت.
میرزا حسن کرمانشاهى متوفى (1336 هـ.ق) که از ارکان انتقال فلسفه به طبقات متإخرتر به شمار مى رود و شاگرد مسلم جلوه مى باشد و حواشى فراوانى بر اسفار, شفا و شرح اشارات دارد(8) از دیگر اساتید سید حسین بادکوبه اى است و نامبرده برخى آثار مشهور فلسفى چون شفا و شرح اشارات را نزد وى آموخته است.
میرزا هاشم اشکورى رشتى که در فلسفه و عرفان صاحب نظر بوده و در این دو رشته شاگردان زیادى تربیت نموده و بر مصباح الانس فنارى ـ که شرح مفتاح الغیب قونوى است ـ حاشیه زده از دیگر نامداران عرصه معرفت است که ذهن پرجوشش حکیم بادکوبه اى را با اندیشه هاى برهانى و بنیانهاى خردمندانه آشنایى داده است.
سید حسین بادکوبه اى ضمن فراگیرى این دروس در تهران نزد برخى استادان فن به آموختن طب پرداخت و در این رشته مهارتهایى به دست آورد, ((علامه طباطبایى)) به شاگردان خود گفته است: آقا سید حسین بادکوبه اى در ریاضیات, حکمت و طب استاد بود و من جلدین شفا را به طور کامل و نیز اخلاق ابن مسکویه, اسفار و عرشیه ملاصدرا را در نجف نزد ایشان آموخته ام.(9) این گونه مهارتها را مرحوم بادکوبه اى در تهران کسب نمود.
این حکیم وارسته پس از هفت سال اقامت در تهران و استفاضه از محضر اساتیدى که بدانها اشاره شد و کسب کمالات در حکمت و عرفان و دیگر علوم عقلى و توانمند شدن در بحثهاى فلسفى و عرفانى و اشتهار در این رشته ها, این دیار را به قصد اقامت در نجف اشرف ترک نمود.
در جوار بارگاه پیشواىپرهیزگاران
سید حسین, خستگى این راه طولانى و پرمشقت را با زیارت بارگاه ملکوتى حضرت على(ع) از تن به در کرد و با توسل به آن پیشواى پاکان و وارستگان, مصمم بر پیگیرى تحصیلات خویش گردید بدین منظور با محرومیتها و سختیها ساخت و مشکلات را به جان خرید تا توانست عصاره دانش را به دست آورد.
زمانى که وى در نجف اشرف رحل اقامت افکند, حوزه درسى آخوند ملا محمدکاظم خراسانى انبوه تشنگان دانش را به محفل او کشانیده بود و جذبه تدریس و قدرت بیان وى به حدى بود که او را از موفق ترین استادان تاریخ حوزه هاى علمیه شمرده اند و به همین دلیل آوازه علمى او از مرزهاى عراق گذشت و طلاب بسیارى از کشورهاى ایران, پاکستان, هندوستان, لبنان و هند به شوق شرکت در درس او با پیمودن مسیرهاى طولانى خود را به نجف رسانیدند.
سید حسین بادکوبه اى همچون دیگران شاگردان آخوند خراسانى افتخار بهره مندى از محضر چنین فقیهى را به دست آورد و هنگامى که آخوند خراسانى مشغول تدوین مهمترین اثر خود یعنى کفایه الاصول بود و فرازین قله هاى این دانش را سپرى مى کرد از دانسته هاى وى در این رشته محظوظ گشت و آگاهى خویش را در علم اصول توانمند نمود.
شخصیت دیگرى که استاد سید حسین بادکوبه اى در فقه بود, علامه شیخ محمد حسن مامقانى (1238ـ 1323 هـ.ق) است, نامبرده به سال 1270 هـ.ق به نجف رفت و از محضر درس شیخ مرتضى انصارى تا زمان رحلتش مستفیض گشت و پس از ارتحال استاد خود, در مجلس درس اصول سید حسین کوهکمرى حاضر گردید و مرجع کارهاى مهم این استاد و متصدى جواب مسائلى گردید که از سید استفتا مى شد و مقرر درسش نیز بود.
علامه مامقانى علاوه بر مقامات علمى, مردى کاملا وارسته و زاهد بود و از رجال دولت وقت هدیه اى قبول نمى کرد, پس از فوت میرزاى شیرازى مردم آذربایجان از او تقلید نمودند و با این که به مقام مرجعیت رسید هیچ گونه تغییرى در احوال شخصى او به وجود نیامد, خانه اى استیجارى داشت و از حقوق شرعیه استفاده نمى کرد,(10) سید حسین بادکوبه اى علاوه بر این که از این استاد خود کمالات فقهى را آموخت, در زندگى شخصى و رفتارهاى اجتماعى, مرحوم مامقانى را اسوه خویش قرار داد و حالات روحى وى در شخصیت مرحوم بادکوبه اى اثرى فراوان بخشید.
ابعاد تبحر
این حکیم الهى پس از آن که در رشته هاى گوناگون علوم اسلامى به مهارتهایى دست یافت و در دانشهاى عقلى و نقلى صاحب نظر گردید به تدریس فقه, اصول, فلسفه, عرفان و ریاضیات اشتغال یافت, حوزه درسى وى مجمع فضلا و اهل کمال بود و تدریس فلسفه او شهرت افزونترى یافت و از درس فقه و اصول نامبرده پیشى گرفت, توانایى وى در تدریس و تشریح مفاهیم فلسفى و اندیشه هاى عرفانى به حدى رسید که کمتر کسى در حوزه نجف همطراز او بود, شیخ آقا بزرگ تهرانى, وى و شیخ محمد حسین اصفهانى معروف به کمپانى (متوفى1361 هـ.ق) را برجسته ترین استادان و صاحبان مکتب علوم عقلى در نجف اشرف مى شمارد که در علوم نقلى نیز مقام شامخ و در خور ارجى داشته اند.(11)
تدریس وى تا پایان عمر در نجف همچنان استمرار داشت و خیل کثیرى از دانشوران در مکتب این نامدار جهان تشیع پرورش یافتند, علامه طباطبایى, مفسر گرانقدر و فیلسوف عالیقدر, در زندگینامه خود به بهره مندى از حوزه درسى این حکیم اشاراتى روشن دارد.
از جمله ابتکارات این مرد بزرگ این بود که فلسفه و عرفان را به یکدیگر نزدیک نمود, از این رو در دیدگاه این شخصیت بین برهان, عرفان و قرآن جدایى نبود و پافشارى و اصرارش بر آن بود که اگر کسى بخواهد بین فلسفه و دین انفکاکى ایجاد کند جهالتى آشکار و ظلمى عظیم مرتکب شده است.
به اعتقاد او فلسفه تنها در چندین واژه و اصطلاح و تعریف و لفظ خلاصه نمى شود و بر برهان و مضامین خردمندانه اتکا دارد و نیز دین اسلام و منطق وحى تمامى احکام خود را بر برهان استوار نموده و رهبران دینى که خودشان کلام الله ناطق بوده اند با برهان و اقامه دلیل و حجتهاى قطعى با مردم سخن مى گفته اند و در جوامع روایى کتابهایى تحت عنوان احتجاج نوشته شده چون احتجاج طبرسى و احتجاج بحار که بر اساس این روایات ائمه هدى(ع) و نیز رسول اکرم(ص) به نحو احسن با مردم از طریق برهان و استدلال سخن مى گفته اند.
علامه طباطبایى مى نویسد: ((در فلسفه نیز به درس حکیم و فیلسوف معروف وقت مرحوم آقا سید حسین بادکوبى موفق شدم, در ظرف شش سال که پیش معظم له تلمذ مى کردم منظومه سبزوارى, و اسفار و مشاعر ملاصدرا و دوره شفاى بوعلى و کتاب اثولوجیا و تمهید ابن ترکه و اخلاق ابن مسکویه را خواندم.
مرحوم بادکوبه اى از فرط عنایتى که به تعلیم و تربیت نویسنده داشت براى این که مرا به طرز تفکر برهانى آشنا ساخته باذوق فلسفى تقویت بخشد امر فرمود که به تعلیم ریاضیات بپردازم در امتثال امر معظم له به درس مرحوم آقا سید ابوالقاسم خوانسارى (متولد 1313 هـ.ق) که ریاضیدان زبردستى بود حاضر شدم و یک دوره حساب استدلالى و یک دوره هندسه مسطحه و فضایى و جبر استدلالى از معظم له فرا گرفتم. (12)
علامه طباطبایى مدت دو سال و اندى از محضر سید ابوالقاسم خوانسارى بهره برد, نامبرده در ریاضیات تبحر داشت و به بخشى از سوالهاى دانشگاهیان آن روز در خصوص این علم پاسخ مى گفت, در معادلات جبر و مقابله یکى از صاحبنظران مشهور به شمار مى رفت, وى تثلیث زاویه ـ که یک مسإله ریاضى قابل توجه است ـ مى نمود.(13)
استاد آیه الله جعفر سبحانى طى مقاله اى مبسوط مى نویسد: ((با این که او[ علامه طباطبایى] در زادگاه خود در ریاضیات, ارشاد الحساب و در فلسفه و کلام, اشارات و کشف المراد را خوانده بود, ولى ذوق سرشار فلسفى استاد را, این دو کتاب اشباع نمى کرد و در نجف اشرف او با حکیم بزرگى برخورد مى کند که از فحول فلاسفه و از استادان بس لایق این دانش بوده یعنى با حکیم و فیلسوف وقت خود سید حسین بادکوبه اى (رضوان الله علیه) آشنا مى گردد..))(14)
استاد فقید (علامه طباطبایى) بر اثر حقوقى که مرحوم بادکوبه اى بر گردن وى داشت در مجالس و محافل علمى خود از او یاد مى کرد و در تفسیر خود در دلالت آیه قال و من ذریتى قال لاینال عهدى الظالمین(15) بر لزوم وجود عصمت در امام دلیل بس استوارى از او نقل کرده و نوشته است:
در این جا بد نیست به خاطره اى اشاره کنم: روزى شخصى از یکى از اساتید ما پرسید: به چه بیانى این آیه دلالت بر عصمت امام دارد؟ او در جواب فرمود: مردم به حکم عقل از یکى از چهار قسم بیرون نیستند و قسم پنجمى هم براى این تقسیم نیست: یا در تمامى عمر ظالمند و یا در تمامى عمر ظالم نیستند یا در اول عمر ظالم و در آخر توبه کارند و یا به عکس در اول صالح و در آخر ظالمند, و ابراهیم(ع) شإنش اجل از این است که از خداى تعالى درخواست کند که مقام امامت را به دسته اول و چهارم از ذریه اش بدهد, پس به طور قطع دعاى ابراهیم(ع) شامل حال این دو دسته نیست باقى مى ماند دسته دوم و سوم; یعنى آن کسى که در تمام عمرش ظلم نمى کند و آن کسى که در اول عمر ظلم کرده, در آخر توبه کرده است, از این دو قسم قسم دوم را خدا نفى کرده باقى مى ماند یک قسم و آن کسى که در تمام عمرش هیچ ظلمى مرتکب نشده. پس از چهار قسم بالا دو قسمش را ابراهیم(ع) از خدا نخواست و از دو قسمى که خواست یک قسمش مستجاب شد و آن کسى است که در تمام عمر معصوم باشد.))(16)
از این عبارت دو نکته مستفاد مى گردد: یکى آن که مرحوم بادکوبه اى در مباحث تفسیرى و قرآنى صاحب نظر بوده و در این رشته تدریس داشته است و دیگر آن که نظرات وى آنقدر براى علامه طباطبایى اهمیت داشته که در تفسیر قرآن آنها را مورد اعتنا و استناد قرار مى دهد.
((علامه حسن زاده آملى)) مى نویسد: ((روزى در محضر مبارک مرحوم استاد علامه طباطبایى ـ قدس سره العزیز ـ سوالاتى در ولایت و امامت عنوان کردم تا این که سخن از آیه 125 سوره بقره به میان آمد به حضور شریفش عرض کردم: جناب عالى در تفسیر در وجه استفاده این آیه بر عصمت امام بیانى از بعضى اساتیدتان دارید, این استاد کدام بزرگوار است؟ فرمود: مرحوم آقا سید حسین بادکوبه اى.))(17)
کتاب ((تمهید القواعد)) صائن الدین على معروف به ((ابن ترکه)) در شرح ((قواعدالتوحید)) جد خود ابوحامد محمد اصفهانى مشهور به ((ترکه)) نوشته است, این کتاب نخستین اثر درسى عرفانى است, مرحوم میرزا محمد رضا قمشه اى به این کتاب اعتناى شدیدى داشت و آن را تدریس مى نمود و به نشر آن اهتمام ورزید و بر آن حواشى و تعلیقاتى نوشت, سید حسین بادکوبه اى این متن سنگین عرفانى را نزد مرحوم قمشه اى آموخت و آن جناب خود در نجف به تدریس آن مبادرت نمود و شخصیتهایى چون علامه طباطبایى و برادرش و نیز ((آیه الله محمد تقى آملى)) تمهید القواعد را نزد وى فرا گرفتند.(18) تبحر بادکوبه اى در تدریس متون عرفانى و خصوصا اثر مورد اشاره از کمالات عرفانى وى در بعد نظرى حکایت دارد و البته از بعد عملى نیز ایشان سیر عرفانى را پیموده و اهل محاسبه نفس بود و از ذکر خدا غافل نبود و این امر در صورت و سیرتش هویدا بود و بنا به گفته شاگردانش از سخنانش چنین برمىآمد که در محضرخدا نشسته و به مصداق فرمایش حضرت امام صادق(ع) در کتاب ((مصباح الشریعه)) قلبش با خدا بود ولى در میان مردم مى زیست: العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله, قلبش در پیشگاه ملکوت رفت و آمد داشت و به صفات معنوى متصف و به عالم قدس انس گرفته بود, در واقع او مصداق حدیث شریف رسول الله(ص) بود که در ارشاد القلوب دیلمى آمده که ((لکل شىء معدن و معدن التقوى قلوب العارفین)).
علامه طباطبایى به کرات در جلسات درسى از تسلط استادش بادکوبه اى بر حکمت متعالیه ملاصدرا سخن مى گفت و احاطه وى را بر براهین عرفانى مى ستود و در مجلسى اظهار داشته بود که استادم مرحوم آقا سید حسین بادکوبه اى مى فرمودند: شرح حکمت اشراق قطب الدین شیرازى تقریرات درس خواجه نصیرالدین طوسى است که قطب الدین از محضر خواجه استفاده کرده و افادات خواجه و بیاناتش را پیرامون گفتار شیخ اشراق تقریر کرده.(19)
و در جاى دیگر خاطر نشان نموده که ((خواجه نصیرالدین طوسى)) مکتب اشراق داشت و در حکمت اشراقى تبحر داشت و در شرح اشارات ـ در بحث علم خداوند ـ بر خلاف آنچه که در آغاز کتاب شرط کرده که مبانى مشائى ها را تشریح کند با آن مخالفت کرده و علم بارى تعالى را به طریق اشراق که فاعل بالرضا مى دانند, تقریر کرده است.(20)
ادامه دارد
پاورقی ها:پاورقیها: 1 ) نور (24) آیه35. 2 ) نجم الدین رازى, مرصاد العباد, به اهتمام دکتر محمد امین ریاحى, ص121 ـ 122. 3 ) جمعه (62) آیه5. 4 ) نهج البلاغه, قصار الحکم 147. 5 ) شیخ آقا بزرگ تهرانى, نقبإ البشر فى القرن الرابع عشر, ج2, طبع دوم (مشهد), ص584. 6 ) هانرى کرین, تاریخ فلسفه اسلامى, ترجمه جواد طباطبایى, ج2, ص173. 7 ) نک: گلى زواره, میرزا ابوالحسن جلوه, حکیم فروتن. 8 ) شیخ آقا بزرگ تهرانى, اعلام الشیعه, ص;223 مرحوم درى, کنز الحکمه, ج2, ص156. 9 ) علامه حسن زاده آملى, هزار و یک نکته, ص715. 10 ) ضیإ الدین سبط الشیخ, زندگینامه استادالفقها شیخ انصارى, ص244 ـ 245. 11 ) شیخ آقا بزرگ تهرانى, نقبإ البشر, ص584. 12 ) یادنامه مفسر کبیر استاد علامه سید محمد حسین طباطبایى, ص56 ـ 57. 13 ) علامه حسن زاده, هزار و یک کلمه, ج1, ص585. 14 ) یادنامه مفسر کبیر استاد علامه طباطبایى, ص55. 15 ) بقره (2) آیه125. 16 ) تفسیر المیزان, ج1, ص277 و نیز ترجمه فارسى محمد باقر موسوى همدانى, ج1, ص415. 17 ) هزار و یک نکته, ص;715 هزار و یک کلمه, ج1, ص297.