چکیده

متن

از مـفاهیم رایج امروز جامعه ما ((اصول گرایى )) و ((اصلاح طلبى )) است . دو جناح منتسب به جریان اسلامى که دیروز به غلط ((راست )) و ((چپ )) نام گرفته بودند، امروز به اصـول گـرایـان و اصـلاح طـلبـان مـشـهـور شـده انـد. مـدعـیـان اصـول گـرایـى و اصـلاح طـلبى براى فتح مظاهر قدرت در انتخابات گوناگون به رقـابـت مـى پـردازنـد و با توجه به اختلاف و یا تضاد بین خود، این دو مفهوم را نیز در مقابل هم قرار داده اند.

خلا مفهوم سازى در ادبیات سیاسى جامعه ما موجب شده است تا عده اى اصطلاحاتى از تبار ادبیات سیاسى سکولار همچون چپ و راست را وارد جامعه کنند، بدون اینکه مصادیق آنها به درسـتـى بـر عـیـن خـارجـى اش مـنطبق باشند. منظور این نیست که مفاهیم یاد شده در ادبیات سـیـاسـى اسـلام وجـود نـدارد، مـنـظور آن است که آنها تبار دینى نداشته اند و از ادبیات سـیـاسـى غـرب وارد جـامـعـه مـا شـده انـد. یـعـنى چپ و راستِ مطرح ، ریشه در قرآن و سنت نـداشـتـه انـد و از ((اصـحـاب الیـمـیـن )) و ((اصـحـاب الشِّمـال )) قـرآنـى سـرچـشـمـه نـگـرفـتـه انـد، حـال پـرسـش ایـن اسـت کـه آیـا اصـول گـرایى و اصلاح طلبى مطرح در جامعه امروز ریشه در گفتمان اسلامى دارند یا از گـفـتـمـان سکولار غرب به نظر مى رسد این دو مفهوم نیز چون چپ و راست به صورت زیرکانه اى از گفتمان سکولار غربى به جامعه ما سرایت کرده است و بر این اساس است که مى بینیم رهبر هشیار انقلاب اسلامى هشدار مى دهند که :

((اصـول گـرایـى در مقابل نحله هاى سیاسى رایج کشور نیست . این غلط است که ما کشور یا فعالان سیاسى را به اصولگرا و اصلاح طلب تقسیم کنیم .))46

((اصـول گـرایـى )) در گـفـتـمـان سـکـولار غـرب هـمـان ((بـنـیـادگـرایـى )) یـا Fundamentalism است ، که در درون خود بازگشت به سنت (Tradition)، تحجّر، جزم گـرایـى و کـهـنـه گـرایـى را نـهفته دارد و ((اصلاح طلبى )) یادآور حرکت رفرمیستى و نـهضت رفرماسیون یا اصلاح دینى در اروپاى رنسانس است . با توجه به تبار غربى ایـن مـفـاهـیـم بـه صـورت زیـرکـانـه اى القـاء مـى شـود کـه اصول گرایان کهنه پرست و قدیمى و اصلاح طلبان نوگرا و مدرن هستند.

وجـود ایـن مفاهیم ـ البته با معانى متفاوت از گفتمان غربى ـ در گفتمان اسلامى موجب شده است تا تضاد آنها با گفتمان اسلامى بر بسیارى مخفى بماند.

بـى گـمان رواج این مفاهیم با لایه زیرین غربى و لایه رویى اسلامى آثار منفى خود را بـر جـاى خـواهـد گـذاشـت ، لذا بـرمـاسـت کـه بـا بـهره گیرى از منابع غنى اسلامى این اصطلاحات را با معانى درست خود معرفى کنیم و روشن است معناى درست این مفاهیم را باید در قرآن و عترت رسول اعظم (ص ) جست .

مـتـنـاسـب بـا ایام عاشوراى حسینى و با توجه به فلسفه نهضت حسینى ، این مقاله پس از مـفـهـوم شـنـاسـى ، اهـداف و مـعـیـارهـاى اصـلاح طـلبـى اصـول گـرا را بـا بـهـره گـیـرى از سـخـنـان مـصـبـاح هـدایـت ، پـیـشـواى اصول گرایان و اصلاح طلبان حقیقى ، امام حسین (ع ) به اختصار بیان مى کند.
مفهوم شناسى

الف : اصـول گـرایـى : اصـول گـرایـى در فـرهـنـگ و گـفتمان سیاسى غرب به معناى بنیادگرایى است . در تعریف این عنوان آمده است : بنیادگرایى به جنبش محافظه کار در آمـریـکاى پروتستان اطلاق مى شود که از جنبش هزاره گراى (اعتقاد به سلطنت هزار ساله مـسـیـح ) قـرن 19 بـرخـاسـتـه اسـت و بـه صـورت بـنـیـادى بـر اصول مسیحیت تاکید دارد، دوم حضرت مسیح (ع ).47

گـفـتـنـى اسـت کـه بـنـیادگرایى تنها مخصوص مسیحیت نیست ، بلکه طبق گفتمان یاد شده سـایر ادیان را نیز در برمى گیرد. لذا درباره مشخصات بنیادگرایى به صورت کلى آمده است :

مـشـخصه اصلى بنیادگرایان یک شریعت آن است که بیش از دیگر پیروان شریعت که با دنـیـاى پـیـرامـون همساز شده اند، پیگیر مفاهیم بنیادى نخستین مى مانند. آنان به بنیادهاى ایـدئولوژى یعنى متن هاى بنیادى مقدس باز مى گردند و قاطعیت و جزمیّت آنها را جدّى مى گـیرند. جزمیات مدارا ستیز در اصل باید مدام فتنه گر، خشونت پیشه و جنگجو باشند و هر تفکر جزمى به ناگزیر مدارا ستیز است .48

بـا تـاءمـل در ایـن تـعـریـف بـه وضـوح نـگـاه مـنـفـى نـسـبـت بـه بـنـیـادگـرایـى یـا اصـول گرایى در ادبیات سکولار غرب نمایان مى شود. شاخص هایى چون ناهمسازى با دنیاى پیرامون و جدید، جزمیّت گرایى ، فتنه گرى ، خشونت پیشگى و جنگجویى .

بـنـابـرایـن هـنـگـامـى کـه در گـفـتـمـان لیـبـرال غـربـى از اصول گرایى درباره یک دین یا مکتب سخن گفته مى شود، نگاه منفى و تنفّرآمیز نسبت به آن آشـکـار اسـت . مـرادشـان مـفـهـوم مـثـبـت پـایـبـنـدى بـه اصول و مبانى منطقى نیست بلکه تنگ نظرى و کوته بینى را القاء مى کنند.

مقام معظم رهبرى در این باره مى فرمایند:

در مـفـهـوم فـرهـنـگـى بـنـیـادگـرایـى ، تـعـصـب و تـحـجـر و جـمـود هـسـت . بعضى از ماها خـیـال مـى کـنـنـد بـنـیـادگـرایـى یـعـنـى پـایـبـنـدى بـه اصول ... او که مى گوید بنیادگرا یعنى متحجر یعنى متعصب ، یعنى هیچى ندان ، که این کلمه و این واژه در فرهنگ متفاهم غرب معنایش این است .49

در جـاى دیـگـر نـیـز تـذکـر مـى دهـنـد کـه مـقصود غربى ها از بنیادگرایى ، التزام به اصـول و پـایه هاى فکرى و ارزش هاى اساسى نیست بلکه مرادشان واپس نگرى ، کهنه پرستى و متحجر به مسائل نگاه کردن است . بنیادگرا در این فرهنگ یک دشنام است یعنى متحجر، عقب افتاده و دگم .50

بـنـابـرایـن فـرض اسـت کـه بـه تـبـیـیـن درسـت مـفـاهـیـم و عـنـاویـن از جـمـله اصـول گـرایـى بـر اسـاس فـرهـنـگ و گـفـتـمـان اسـلامـى بـپـردازیـم . اصول گرایى در جامعه امروز ما اگر به شکل درست ترویج شود با پایبندى به مبانى اسـلام ، ولایت محورى ، ارزش هاى جمهورى اسلامى ایران ، عدالت محورى ، خدمت گزارى ، مـردم گـرایـى و پـرهـیـز از رانـت مـبـانـى و شـاخـص هـاى اصول گرایى در گفتمان امروز جمهورى اسلامى کاملا متفاوت از نگاه غربى آن است . بر پـایـه انـدیـشـه سـیـاسـى مـقـام مـعـظـم رهـبـرى مـبـانـى اصول گرایى برگرفته از قوانین اسلام و نظریات اندیشمندانى همچون امام خمینى مى باشد.

بـا تـوجـه بـه ایـن مـبـانـى رهـبـر مـعـظـم انـقـلاب اسـلامـى شـاخـص هـاى مـهـم اصول گرایى را به قرار زیر برمى شمردند:

1. عدالت خواهى و عدالت گسترى ؛

2. فساد ستیزى ؛

3. اعتزاز (افتخار) به اسلام ؛

4. ساده زیستى و مردم گرایى ؛

5 . خـرد گـرایـى و تـدبـیـر و حـکـمـت در تـصـمـیـم گـیـرى و عمل ؛

6 . اهتمام به علم و پیشرفت علمى ، (جهاد علمى )؛

7. سعه صدر و تحمل مخالف ؛

8 . شایسته سالارى ؛

9. قانون گرایى ؛

10. انس با قرآن و استمداد دائمى از خدا؛51

11. ایمان و هویت اسلامى و انقلابى و پایبندى به آن ؛

12. حفظ استقلال سیاسى ؛

13. تقویت خودباورى و اعتماد به نفس ملى ؛

14. تثبیت و تامین آزادى و آزاد اندیشى ؛

15. اصلاح طلبى (اصلاح و تصحیح روش ها)؛

16. شکوفایى اقتصادى .52

روشن است که مبانى و شاخص هاى یاد شده ، ریشه در قرآن کریم و سیره ائمه اطهار(ع ) دارد. بـنـابـرایـن اصـول گـرایـى بـر اسـاس فـرهـنـگ اسـلامـى یعنى اعتقاد به مبانى ، اصول ، ارزش ها و احکام اسلام و تلاش جدّى براى اجراى آنها در جامعه .

ب : اصـلاح طلبى : به سامان آوردن امور، تغییر شرایط و تقاضا براى موقعیتى بهتر از آنـچـه هـسـت ، خـواسـت طـبـیـعى انسان هاست . بر این اساس اصلاح طلبى در فرهنگ هاى مـشـابـه وجـود دارد. مـدتى پس از روى کار آمدن سیدمحمدخاتمى رئیس جمهورى وقت ایران پس از دوم خرداد 1376 نیز این اصلاح در جامعه ما از سوى طرفداران ایشان رواج یافت . آنـان پـس از راهـبرد ((توسعه سیاسى )) به عنوان شعار خود، ((اصلاح طلبى )) را نیز بر آن افزودند و به جاى ((جبهه دوم خرداد))، نام ((اصلاح طلبان )) را بر خود گذاشته ، در مـقـابـل اصـول گرایان صف کشیدند. پرسش این است که مراد آنان از مفهوم یاد شده ، برخاسته از کدام فرهنگ و گفتمان بود؟!

قـبـل از پاسخ به این پرسش به توضیح مفهوم اصلاح طلبى در گفتمان هاى مختلف مى پردازیم .

در گفتمان لیبرال غربى ، مفهوم اصلاح با واژه رفرم (Reform) بیان مى شود و منظور از آن اقدامات اصلاحى انجام یافته از سوى نظام سیاسى حاکم براى جلوگیرى از وقوع انقلاب (Revolution) و تثبیت نظام سیاسى حاکم است .

در کـنـار مـفـهـوم یـاد شده ، اصطلاح رفرماسیون (Reformation) نیز وجود دارد که به انقلاب مذهبى در کلیساى کاتولیت غربى در قرن 16 میلادى اطلاق مى شود. بزرگترین رهـبـران آن مـارتین لوتر و جان کالوین بودند. این انقلاب مذهبى اثرات وسیع سیاسى ، اقـتـصادى و اجتماعى از خود در اروپا بر جاى گذاشت و مبناى تاءسیس یکى از سه شاخه بزرگ مذهب مسیحیت به نام ((پروتستان )) شد.53

ریـشـه هاى اولیه رفرماسیون در قرون وسطا و در نقد نگرش کلیساى کاتولیکى ظاهر شـد و در نـهـایـت در قـالب پـروتستانتیزم توانست گونه اى دیگر از کلیساى مسیحى در غـرب تـاءسـیـس کند. آنان بر این باور بودند که کلیساى کاتولیک با بهره گیرى از اعـتـقادات نادرست مردم به سودجویى همت گماشته است و لذا هدف اولیه خود را ((اصلاح مذهبى )) و نیل به ((روح واقعى حاکم بر دین مسیحیت )) معرفى کردند.54

رفرماسیون بر بستر اومانیسم (اصالت انسان ) روئید، این حرکت ابتدا به عنوان یک مکتب فکرى و سپس به یک جنبش (Movement) تبدیل شد.55

در گـفـتـمـان مـارکـسیستى ، امروزه پس از فروپاشى شوروى پیروان مارکسیسم در جوامع غـربـى عـمـدتـا از راهـبـرد اصـلاح طـلبـى یـا رفرمیستى پیروى مى کنند و برنامه آنها شامل دو مرحله است .

دوم : بهره مندى از مزایاى قانونى اکثریت و مبارزه با مظاهر ظالمانه سرمایه دارى .56

بـا تـوجـه بـه مـفـهـوم رفـرم در گـفـتـمـان غـربـى اعـم از مـارکـسـیـسـتـى و لیـبـرال ، این سؤ ال مطرح مى شود که اصلاح طلبى در جامعه اسلامى امروز ما داراى چه مـعـنـایـى است ؟! آیا به مفهوم انجام تغییرات براى جلوگیرى از وقوع انقلابى دیگر در ایـران اسـت یـا مـنظور اصلاح و انقلاب مذهبى است ؟ آیا مفهوم نفى انقلاب و انقلابیگرى و روى آوردن به روش هاى مسالمت آمیز مبارزه را در خود دارد یا مرادشان چیز دیگرى است ؟

اصلاح طلبان واقعى اگر خود را منتسب به اسلام مى کنند که چنین نیز هست ، مى بایست از مـنـابـع اصیل اسلامى راه بجویند و آن نیز جز با تمسّک به ثقلین (قرآن و عترت ) میسر نیست .

اصـلاح طـلبـان واقـعـى جـز ایـن راهـى نـدارنـد و گـرنـه دچـار سـردرگـمـى التـقـاط و انـفـعـال خـواهـنـد شـد، هر اصلاح طلب مسلمانى مى بایست معناى دقیق این عنوان را از منابع اسلامى بجوید و به آن ملتزم باشد.

به تعبیر شهید مطهرى :

اصـلاح طـلبـى یک روحیه اسلامى است . هر مسلمانى به حکم اینکه مسلمان است خواه ناخواه اصـلاح طـلب و لااقـل طـرفـدار اصـلاح طـلبى است . زیرا اصلاح طلبى هم به عنوان یک شـاءن پـیـامـبرى در قرآن مطرح است و هم مصداق امر به معروف و نهى از منکر است که از ارکان تعلیمات اجتماعى اسلام است .57

بر این اساس اصلاح طلبى جزء جوهر اسلام است و از درون دین سرچشمه مى گیرد نه از بیرون آن ، یک ضرورت دینى است و یک فریضه مذهبى ، چنانکه رهبر فرزانه انقلاب مى فرماید:

اصـلاحـات یـک حـقـیـقـت ضرورى و لازم است و باید در کشور ما انجام بگیرد. اصلاحات در کشور ما از سر اضطرار نیست ، جزء ذات هویت انقلابى و دینى نظام ماست ... اصلاحات یک فریضه است .58

واژه اصـلاح در فـرهنگ اسلامى فراتر از رفورم غربى ، متفاوت و متغایر از آن در هر دو گـفـتـمان لیبرال و مارکسیستى است . کلمه ((اصلاح )) و مشتقات آن در قرآن کریم فراوان بـه کـار رفـتـه است . عمل صالح در این کتاب آسمانى هیچ گاه از ایمان جدا نیست . انسان هـایـى کـه در اصلاح یعنى به سامان آوردن امور فردى ، گروهى و اجتماعى کوشا هستند مورد ستایش خداوند قرار دارند.

مـعـنـاى تـبـاه کـردن ، نـابود کردن ، از بین بردن و متلاشى کردن قرار دارد. در تعالیم قرآن انبیاء(ع ) سرآمد اصلاح طلبان محسوب مى شوند. حضرت شعیب (ع ) خطاب به مردم زمانش ماهیت حرکت خود را اصلاح طلبى معرفى مى کند و اعلام مى دارد که با تمام توان و به توفیق الهى چنین خواهد کرد.59

خـداى بـزرگ وعـده داده اسـت کـه هـیـچ قـریـه اى را مـادامـى کـه اهل آن مصلح اند نابود نکند.60 همچنین اجر مصلحان را تباه نمى سازد:

... إِنَّا لاَ نُضِیعُ اءَجْرَ الْمُصلِحِینَ. (اعراف / 170)

در فـرهـنـگ قـرآنـى مـقـابـل صالحان و مصلحان ، افراد فاسد و مفسد؛ طاغوتیان و ظالمان قرار دارند و به شدت مورد نکوهش الهى قرار گرفته اند.

از رسول خدا(ص ) نیز بیان شده است که :

اصلح الناس ، اصلحهم للناس ؛61

صالح ترین انسان ها، اصلاح طلب ترین آنهاست .

بـا تـوجـه بـه آنـچـه آمـد، مـعلوم مى گردد که اصلاح طلبى در گفتمان اسلامى جزء متن اسـلام اسـت و چنانکه از قول رهبر معظم انقلاب اسلامى قبلا بیان کردیم ، از شاخصه هاى اصـلى اصـول گـرایـى اسـلامـى اسـت . اصـلاحـات اصـولگـرایـانـه و اصول گرایى مصلحانه درهم تنیده اند.62

بنابراین اصلاح طلبى در گفتمان اسلامى تحول و دگرگونى در فرد، جامعه و دولت بـر اسـاس مبانى ، اصول و ارزشهاى اسلامى است و در صدد است تا هر فسادى را ریشه کـن کند. با توجه به این تعریف اصلاح طلبى مختص به اقدام دولت حاکم نیست ، همچنین هـیـچ گـاه انـقـلاب در دیـن و مـذهـب را مـنـظـور نـدارد، البـته خرافات و افکار انحرافى ، التـقـاطـى و مـتـحـجـر را نـشـانـه مـى گـیـرد. اصـلاح طـلبـى اسـلامـى در مقابل انقلاب نیز قرار ندارد و منحصر در روش مسالمت آمیز نیست . بلکه هر اقدام ضد فساد و افساد به منظور به سامان کردن امور از سوى دولت و مردم با روش انقلابى یا مسالمت آمـیـز در چـارچـوب اسـلام صـورت گـیـرد، اصـلاح طـلبـى اسلامى نام دارد. آیا به واقع اصـول گـرایـى اسـلامـى غـیـر از ایـن اسـت ؟ آیـا مـى تـوان مـرزى بـیـن آن دو قائل شد؟ مسلما پاسخ منفى است .

پـس از انـبـیـاء(ص )، امـامـان بـزرگـوار شـیـعـه سـرآمـد جـریـان اصـول گـرایـى و اصـلاح طـلبى در تاریخ بوده اند و در این میان پرچم اصلاح طلبى اصـولگرایانه حسین بن على (ع ) براى اصلاح طلبى اصولگرایانه را از دیدگاه آن حضرت بیان مى کنیم ، تا هر که خود را اصلاح طلب و اصولگراى اسلامى مى داند، با مـیـزان ولایـت حـسـیـن بـن عـلى (ع ) خـود را بـسـنـجـد و حـق را از باطل تشخیص دهد.
اهداف اصلاح طلبى اصولگرا از دیدگاه امام حسین (ع )

یـکـى از مـهمترین منابعى که به وسیله آن مى توان اهداف اصلاح طلبى اصولگرایانه امـام حـسـیـن (ع ) را دریـافـت ، خـطـبـه تـاریـخـى آن حـضـرت در سـال 58 هـجـرى قـمـرى در مـنـا اسـت . در شـرایـطى که خفقان و استبداد معاویه بر جامعه اسـلامـى گـسـتـرده شـده و بـه قـیـام شـکـوهـمـنـد امـام (ع ) در کـربـلا سـه سـال بـاقـى اسـت . ایـن خـطـبـه مـفـصـل بـه نـقـل از مـرحـوم طـبـرسـى دو سال قبل از هلاکت معاویه در منا ایراد شده است و بیش از هزار نفر از علما و نخبگان جامعه آن روز حضور داشته 63 و بیانات آن حضرت را تصدیق کرده اند.

حـسـیـن بـن عـلى (ع )، ابـتـدا بـه جـایـگـاه والاى پـدر بـزرگـوارش نـزد رسـول خـدا(ص ) اشـاره مـى کـنـد و فـضـایـل آن حـضرت را یک به یک بر مى شمرد و از خـواص حاضر در صحنه اعتراف مى گیرد. علماى حاضر پس از هر قسمت از سخنان امام در فضایل على (ع ) بیانات امام حسین (ع ) را تصدیق مى کنند.

در بخش دوم ، امام (ع ) خواستار پندگیرى و عبرت آموزى ، از نکوهش خداوند درباره علماى یـهـود اسـت و عـلت لعـن و نفرین آنان را عدم اقدام آنان نسبت به نفى و نهى از ظلم و فساد عـصـر خـود اعـلام مـى کـند. آن حضرت انگیزه سکوت در برابر ظلم و فساد توسط علماى یهود را ((مال دوستى )) و ((ترس از آزار و تعقیب )) بیان مى کند، سپس در وصف فریضه والاى امر به معروف و نهى از منکر سخن مى گوید و در تعریف آن مى فرماید:

اَنَّ اَلاْ مـرَ بـِالْمـَعـروفِ و النَّهـىِ عـَنِ اَلْمـُنـکـَرِ دُعـاءٌ اِلى الاسلامِ مَعَ رَدِّ اَلْمَظ الِمِ وَ مُخ الَفَةِ الظّالِمِ وَ قِسْمَةِ الفَى ءِ وَ اَلْغَن ائِمِ وَ اَخْذِ اَلصَّدَقاتِ مِنْ مَواضِعُه ا وَ وَضْعِه ا فى حَقِّه ا64

همانا امر به معروف و نهى از منکر عبارت است از: دعوت به اسلام به همراه بازگرداندن حـقـوق سـتـمـدیـدگـان و مـخالفت با ستمکار و توزیع عادلانه ثروت هاى عمومى و غنایم جـنـگـى و گـرفـتـن صـدقـات (مالیات اسلامى ) از مصادیق صحیح آن و مصرف در جایگاه حقیقى آن .

در بـخـش سـومِ خـطـبـه ، امـام حـسـین ، به اوصاف عالمان دینى و نفوذ و اقتدار آنان در مى شمارد و سپس از کوتاه آمدن آنان در اجراى حق الهى ، استخفاف حق ائمه و ضایع کردن حق ضعفا، از بى تفاوتى در برابر نقض عهد الهى و بى توجهى به طبقات پایین اجتماع ، چاپلوسى و سازش با ستمکاران شکوه مى کند.

امام (ع ) اعلام مى کند که مجارى امور در نظام اسلامى باید به دست علما باشد و از اینکه ایـن جـایـگـاه در عـصـر مـعـاویـه از آنـان سـلب شده است ، مصیبت علما را از همه مردم بیشتر مـعرفى مى کند: وَ اَنْتُمْ اَعْظَمُ النّاسِ مُصیبَةً. علت این وضعیت را نیز پراکندگى و اختلاف از حقّ و سنت برمى شمارند. سالار آزادگان علت تسلّط ظالمان بر علما را فرار از مرگ و دلبستگى به دنیا برمى شمارد و نتیجه آن را اسارت توده ها؛ استبداد و هوسبازى حاکمان ، پیروى از اشرار و گستاخى نسبت به خداوند جبّار اعلام مى کند.

امام (ع ) در ادامه تحلیل خود از اوضاع عصرش به وضع سیاسى حاکم بر جامعه آن روز، از خـطـبـاى دسـت نـشـانـده ، گـسـتـرش ظـلم در شـهـرهـا، بـنـدگـى مردم براى ستمکاران ، دیـکـتـاتـورى ، کـیـنـه ورزى حاکم و خدانشناسى حاکمان اموى سخن مى گوید و در پایان خطبه از هدفش در نهضت اصلاحى خود چنین سخن مى گوید:

اَللّهـُمَّ اِنـّکَ تـَعـْلَمُ اَنَّهُ لَمْ یـَکـُنْ م ا ک انَ مـِنـّا تـَنـافـُسـا فـى سُلط انٍ وَ لا اِلْتماسَا مِنْ فـُضـولِ اَلْحـُطـّامِ وَل کـِنْ لِنـُرِىَ اَلْمـَع الِمَ مِنْ دینکَ وَ نُظْهِرَ اَلاِْصلاحَ فى بَلا دِکَ وَ یَاءمَنَ اَلْمظْلُومُونَ مِنْ عِب ادِکَ وَ یُعْمَلُ بِفَرائِضِکَ و سُنَنِکَ وَ اَحْک امِکَ؛65

خـداوندا! به درستى آگاهى که اقدام ما [مبارزه علیه دستگاه اموى ] رقابت بر سر قدرت نـیـست و در پى افزایش ثروت نیستیم بلکه مى خواهیم نشانه هاى دین تو را نشان دهیم و در سرزمین هاى تو اصلاح را آشکار کنیم و بندگان مظلوم ترا امنیت بخشیم و به واجبات ، مستحبّات و احکام تو عمل کنیم .

دقـت در ایـن قـسـمـت از سـخنان حسین بن على (ع ) به وضوع ما را به اهداف خدائى اش ‍ در اصـلاح طـلبـىِ اصـول گـرایـانـه آن حـضـرت مـى رسـانـد کـه هـر اصول گرا و اصلاح طلب حقیقى باید در هدف گذارى خود در صحنه رقابت ها و مبارزات سـیـاسـى آن را نـصـب العـیـن قرار دهد. امام (ع ) از دو دسته اهداف به شرح زیر سخن مى گوید:
الف . اهداف سلبى
1. نفى قدرت طلبى سیاسى : ... ما کان مِنّا تنافسا فى سلطان

امـام (ع ) بـیـان مـى کـنـد کـه هـمـچـون رقـابـت هـا و مـبـارزات مـعـمـول سـیـاسـتـمـدارانِ دنـیـوى ، در پـى اسـلامى را به دست بگیرد، چون خود را از همه شـایـسـتـه تر به خلافت معرفى مى کند، بلکه نیت از قیام خود را فراتر از امور دنیوى مى داند. کسب قدرت سیاسى براى آن حضرت به منزله ابزارى براى اجراى دین بود نه قرار گرفتن در راءس هرم قدرت و کسب پرستیژ و جاه طلبى .
2. نـفـى ثـروت انـدوزى و مـال طـلبـى : ... وَ لا التـمـاسـا مـن فضول الحطّام

سـالار شهیدان هر گونه خدشه مال اندوزى و ثروت افزایى را از ساحت حرکت الهى خود نـفـى مـى کـنـد و بـه همه انسان ها پیام مى دهد که جنبش او فقط و فقط صبغه الهى دارد و لاغیر.

نـگـاه ابـزارى امام حسین (ع ) به قدرت سیاسى ، پرستیژ اجتماعى و ثروت و فدا کردن هـمـه آنـهـا در راه خـدا، مـیـزانِ راسـتـى آزمـایـى افـکـار و اعـمـال مـاسـت و صـحـت و سـقـم ادعاى اصول گرایى و اصلاح طلبى را آشکار مى کند. آن حـضـرت در اهـداف سـلبـى نـهـضـت ، خـدا را گـواه مـى گـیـرد و بـر بـنـیـاد خـداباورى ، خداحاضرى و خدا ناظرى اش ، در مقابل چشمان علماى عصر خود با خدا چنین سخن مى گوید: اللهمّ انّکَ تَعْلَمُ اَنَّهُ... .
ب . اهداف ایجابى
1. ارائه نشانه هاى دین خدا: ... ولکن لِنُرِىَ المَع الِمَ مِنْ دینکَ

نـشـانـه هـاى دین خدا بر دو گونه اند، نشانه هاى ظاهرى و نشانه هاى باطنى . در بخش اول اگـر ظـواهر احکام الهى در جامعه اى رعایت شود، نشانه هاى ظاهرى دین خدا ارائه شده اسـت . بـا تـوجـه به این مطلب پرسش این است که آیا در جامعه اموى آن روز ظواهر دینى رعـایـت نـمـى شـد. پـاسـخ نـسـبت به غیر از دربار معاویه و یزید و حاکمان او مثبت است ، بـنابراین منظور از نشان دادن معالم دین تنها این بخش نیست . بلکه باید به نشانه هاى باطنى و واقعى نیز توجه اساسى شود. اگر در جامعه اى ((عدالت خواهى )) رنگ ببازد، ((ظـلم پـذیـرى )) شـیـوه عـوام و خـواص شـود، ((اسـتبداد)) و خفقان حاکم گردد. ((فقر)) و ((فـسـاد)) و ((تـبـعـیـض )) در حوزه هاى مختلف سیاسى ، اقتصادى و فرهنگى وجود داشته بـاشد، ریاکارى ، چاپلوسى ، دنیاطلبى ، زرمدارى ، شکاف طبقاتى وجود داشته باشد، ضعیف نتواند به راحتى حق خود را از قوى بستاند هر چند ظواهر دینى رواج داشته باشد، نشانه هاى دین خدا ارائه نشده است .

بـاشـنـد، امـّا در جـامـعـه امـوى چـنین نبود. لذا حسین بن على (ع ) در آغاز نهضت خود این هدف اسـاسـى را پـى مـى گـیـرد. اقـدام امـام (ع ) ایـن نـکـتـه را بـه مـا مـى آمـوزد کـه اصول گرایى تنها به معناى کوشش براى حفظ ظواهر دینى نیست ، حساسیت ها تنها نباید مـتـوجـه ظواهر باشد بلکه روح دین باید در جامعه زنده بماند، جامعه اموى از نظر دینى یـک جـسـم بـى جـان بـود و حـسـیـن (ع ) احـیـاى مـبـانـى ، اصول و ارزش هاى درخشان اسلام را هدف گرفته بود. بندگى حقیقى خداوند، نفى شرک ، اجـتـنـاب از طاغوت ولایت مدارى و برپایى عدالت از معالم روح دین به حساب مى آیند و اصـول گـرایـى یـا اصـلاح طـلبـى اسـلامـى بـدون تـلاش بـراى زنـده نـگه داشتن این اصول در کنار حفظ و ترویج نشانه هاى ظاهرى دین بى معناست .
2. اصلاح طلبى : ... و نُظْهِرَ الاِصلاحَ فى بلادِکَ

بى گمان جامعه اموى از جهات متعددى فاسد بوده است و این فساد دامن گیر جامعه اسلامى آن روز شـده بـود. امـام حـسین (ع ) در همین خطبه ابعاد مختلف فساد اجتماعى در عصر حاکمیت معاویه را به شرح زیر برمى شمرد:

1. سهل انگارى و سکوت عالمان دینى در برابر زشتى ها و فسادهاى آشکار ستمکاران :

... لاَِنَّهُمْ یَرَوْنَ مِنْ اَلظَّلَمَةِ اَلّذینَ بَیْنَ اَظْهُرِهِمْ اَلْمُنْکَرَ وَ اَلْفَس ادَ، فَلا یَنْهَوْنَهُمْ عَنْ ذلک .

2. حـاکـمـیـت روحـیـه دنـیـا خـواهـى و تـرس از مـرگ امـام (ع ) عـلت سـهـل انـگـارى و سـکـوت عـالمـان جـامـعـه آن روز را میل به ثروت دنیا و ترس از آزار و تعقیب برمى شمرد:

رَغْبَةً فیما ک انُوا یَن الونَ مِنْهُمْ و رَهبَةً مِمّا یَحْذَرُونَ

3. تـضـعـیـف روحـیه خداترسى و حاکمیت روحیه ترس از مردم . امام (ع ) اشاره مى کنند که به جاى ترس از مردم باید از خدا بترسند:

وَ اللّهُ یَقولُ: فَلا تَخْشَوُا الناسَ وَ اخْشَوْنِ

4. تـرک روحیه امر به معروف و نهى از منکر. سرور آزادگان پس از اشاره به این مطلب در خطبه مِنا نزد کبار علماى عصر خود اهمیّت والاى فریضه امر به معروف و نهى از منکر را بـرمـى شـمـارند و در تعریف آن ، چنان که قبلا نیز بیان شد، آن را دعوت به اسلام ، بـازگرداندن حقوق ستمدیدگان ، مبارزه با ستمکاران و توزیع عادلانه ثروت عمومى و غنایم جنگى و سیستم صحیح مالیات گیرى و مصرف درست آن برمى شمارد.

جامعه و در مقابل ، پى گیرى منافع شخصى . امام (ع ) با اشاره به منزلت بالاى عالمان دینى در جامعه مى فرماید:

آیـه بـه هـمـه ایـن هـا [احـتـرام و مـنـزلت بـالاى اجـتـمـاعـى ] بـدان جـهـت نـائل نـشـده ایـد کـه امـید مى رود از سوى شما قیام به حق الهى صورت گیرد؟ هر چند در بیشتر حق الهى کوتاهى کرده اید. حق ائمه را سبک شمردید، حقّ ضعیفان را ضایع کردید و امـّا بـه زعـم خـود حـق خـود را طـلب کـردیـد. در حالى که نه پولى خرج کرده اید و نه جانتان را در راه خدا به خطر انداخته اید و نه با عشیره اى به خاطر خدا دشمنى کرده اید.

در ادامـه خـطـبـه مـِنـا امـام حـسـیـن (ع ) بـا اشـاره بـه ایـن نـکـتـه کـه عـلمـا در سـایـه فـضـل الهـى به کرامت رسیده اند، از بى احترامى آنان نسبت به خداشناسان واقعى شکوه مى کند.

6 . بـى تـفـاوتـى در بـرابـر نـقـض پـیـمـان هـاى الهـى در عـیـن حـال نـگـرانى درباره نقض ‍ تعهدات خانوادگى خود و بى اعتنایى در مورد تعهدات نسبت به رسول خدا(ص ).

7. بـى تـوجـهـى نـسـبـت بـه اقـشـار ضـعـیـف جـامـعـه و عمل نکردن مطابق شاءن و منزلت اجتماعى .

وَ اَلْعـُمـْىُ وَ اَلْبـُکْمُ وَ اَلزَّمْنى فى اَلْمَد ائِنِ مُهْمَلَةٌ لا تُرْحَمُونَ وَ لا فى مَنْزِلَتَکُمْ تَعْمَلُونَ وَلا مَنْ عَمِلَ فیه ا تُعى نُونَ؛

نابینایان ، لال ها و زمین گیران در شهرها رها شده اند. بر آنان ترحّم نمى شود و مطابق منزلت خودکار نمى کنید و نه به کسى که چنین کند کمک مى کنید.

8 . رواج چاپلوسى ، چرب زبانى و سازشکارى در برابر حاکمان ظالم براى حفظ امنیّت شخصى .

9. سـلب مـقـام واقـعـى عالمان دینى در جامعه و خارج شدن مجارى اجراى امور جامعه و احکام الهى از دست علماء باللّه و تسلیم امور الهى به ستمکاران و اسیر کردن ضعیفان در دست آنها.

10. حـاکـمـیـت سـتـمـکـارانـى کـه بـه دلیـل کـوتـاهـى عـلمـا بـه شـبـهـات عمل و در شهوات سیر مى کنند، از اشرار پیروى مى کنند و در برابر خدا گستاخند.

... وَ اسـْتـَسـْلَمـْتـُمْ اُمـُورَ اللّهِ فـى اَیـْدى هـِمْ یـَعـْمـَلُونَ بـِالشُّبـَهاتِ و یَسى رُونَ فى الشَّهواتِ... اِقْتِد اءً بِالاَشْرارِ وَ جُرْاءَةً عَلى اَلْجَبّارِ

11. تبلیغات فاسد و گمراه کننده از طریق خطباى گماشته از سوى بنى امیه .

اجـتـمـاعـى ، دولتى و در حوزه هاى مختلف سیاسى ، فرهنگى ، اقتصادى و اجتماعى برمى شـمـرد، بـنـابـرایـن انـجام اصلاحات به منظور بسامان کردن امور و رفع مفاسد یک نیاز ضـرورى است . امام (ع ) در صدد است تا به عالمان عصر خود یادآور شود که بسیارى از امـور جـامـعـه از مـجـراى حـقـیقى و اعتدال خارج شده ، بازگرداندن امور به جایگاه خود یک ضرورت است .

بـا مرگ معاویه و روى کار آمدن یزید اوضاع اسفناک تر مى شود فساد در امت فزون تر مـى گردد، سیره رسول خدا(ص ) و على بن ابیطالب (ع ) نه تنها به فراموشى سپرده شـده اسـت بـلکـه درسـت خـلاف آنـهـا عـمـل مى شود. امام حسین (ع ) در اشاره به این وضعیت هنگامى که ولیدبن عقبه در صدد برآمد تا از امام (ع ) براى یزید بیعت بگیرد فرمود:

... وَیَزیدُ رَجُلٌ ش ارِبُ اَلْخَمْرِ وَ قاتِلُ اَلنَّفْسِ اَلُْمحْتَرَمةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَ مِثْلى لا یُب ایعُ مِثْلَهُ.66

امـام (ع ) در پـاسـخ به مروان بن حکم (استاندار قبلى معاویه ) که اصرار بر بیعت داشت پس از ذکر ((انّا للّه و انّا الیه راجعون )) فرمود:

بـایـد فـاتـحـه اسلام را خواند هنگامى که مسلمانان به حاکمى مانند یزید گرفتار شده انـد. از جـدّم رسـول خـدا(ص ) شـنـیـدم که فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است . اگر روزى معاویه را بر منبر من دیدید شکمش را پاره کنید. ولى مردم مدینه او را بر منبر پیامبر(ص ) دیدند امّا او را نکشتند و خداوند آنان را به یزید فاسق مبتلا کرد.67

در نامه امام (ع ) به مردم بصره نیز آمده است :

فَاِنَّ السُّنَةَ قَدْ اُمى تَتْ و اَلْبِدْعَةَ قَدْ اُحْى یَتْ.68

در منزل بیضه در مسیر حرکت به کربلا نیز حسین بن على (ع ) خطاب به سپاهیان حُر بن یزید ریاحى فرمود:

اى مـردم ، همانا رسول خدا(ص ) فرمود: ((هر کس سلطان ستمکارى را ببیند که حرام خدا را حـلال کـنـد و پـیـمـان خـداونـد را نـقـض کـنـد، بـا سـنـت رسـول خـدا مـخـالفـت کـنـد و در مـیـان بـنـدگـان خـدا بـه گـنـاه و دشـمـنـى عـمـل کند و در مقابل چنین کسى با گفتار یا رفتارش مخالفت نکند، حقّ خداست که او را وارد همان جایگاه آتش ستمگر نماید.))

آگـاه بـاشـیـد که بنى امیه اطاعت خداوند رحمان را ترک و پیروى شیطان را بر خود لازم کـردنـد، فـسـاد را آشـکـار و حـدود الهـى را تـعـطـیـل کـردنـد و فـى ء (امـوال مـخـتـص خـانـدان پـیـامـبـر(ص ) ) را بـه خـود اخـتـصـاص دادنـد و حـرام خـدا را حـلال و حـلال خـدا را حـرام در بـیـانـات امام حسین (ع ) عمق فساد را در زمان یزید شاهدیم ؛ فـسـاد عـمـیـق سـیـاسـى بـا حـاکـمـیـت یـزیـد در راءس دولت اسـلامـى و فـسـاد کل سیستم اموى . نکته اساسى تر بدعت گذارى در دین و تلاش براى نابودى اسلام است . بـراسـاس چـنـیـن تـحـلیـلى از واقـعـیـت زمـانـه و احـسـاس تـکـلیـف الهـى نـسـبـت بـه تـحـول در اوضـاع سـیاسى ـ اجتماعى ، حسین بن على (ع )، اصلاح طلبى اصولى خود را براى نجات اسلام و مردم آغاز مى کند، لذا در وصیت به برادرش محمدبن حنفیّه مى نویسد:

وَ اِنّما خَرَجْتُ لِطَلَب الاِصْلاح فى اُمَّةِ جَدّى (ص ).69

اقـدام بـه اصـلاحـات سیاسى ، فرهنگى ، اقتصادى و اجتماعى ضرورى است ، امّا برنامه اصـلاحـات چـیست ؟ امام حسین (ع ) به وضوح اعلام مى دارد که اصلاح طلبى اش بر بنیاد اصولگرایى اسلامى است ، لذا برنامه اصلاحات خود را به قرار زیر بیان مى کند.70

1. انجام فریضه امر به معروف و نهى از منکر.

... اُریدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعروفِ وَ اَنْهى عَنِ اَلْمُنْکَرِ.

2. عمل به سیره رسول خدا(ص ) و على بن ابیطالب (ع )

... و اَسیرَ بسیرةِ جَدّى وَ اَبى على بن ابیطالب .

طـبـق سـیـره رسـول اعظم (ص ) و امام اوّل ، حاکمى باید در راءس قدرت سیاسى در جامعه اسـلامـى حـضـور داشـتـه بـاشـد کـه مـهـذّب ، لایـق ، شـریـعـت مـحـور و عادل باشد. امام (ع ) در پاسخ به نامه هاى مردم کوفه مى فرماید:

فـَلَعـَمْرى م ا اَلاِم امُ اِلاّ اَلْع امِلُ بِالکِت ابِ وَ اَلا خِذُ بِالْقِسْطِ و اَلدّائِنُ بالْحَقّ وَ اَلْح ابسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِ اللّه ؛71

بـه جـانـم سـوگـنـد! پـیـشـواى حـقـیـقـى کـسـى نـیـسـت مـگـر ایـنـکـه بـه قـرآن عمل کند، عدل و قسط را پیشه سازد، پیرو حقّ باشد و نفس خود را وقف خدا کند.

امّا در شرایطى که به حق عمل نشود و از باطل جلوگیرى نگردد و دین لقلقه زبان باشد و افـراد تـنـهـا بـه دلیـل مـنافع مادى خود از آن طرفدارى کنند مرگ براى مؤ من بهتر از تـحـمـّل زنـدگـى بـا ظـالمـان اسـت : ((اَلا تـَرَوْنَ اِلى الحَقّ لا یُعْمَلُ بِهِ وَ اِلى الباطِلِ لا یـُتـَنـاهـى عـَنْهُ لِیَرْغبِ المُؤ مِنُ فى لِقاء اللّه فَاِنّىَ لا اَرى الموتَ اِلاّ سَعادةً وَ الحَیاةَ مَعَ الظّالِمینَ اِلاّ بَرَما.))72

3. امنیت بخشى به مظلومان : ... و یامن المظلومون من عبادک

را ضـایـع مـى کـنند و فریاد عدالت خواهى و استحقاق آنان به جایى نمى رسد. افرادى کـه ظـلم حـاکـم را نـپـذیـرفـتـه و در مـقـابـل آن قـیـام مـى کـنـنـد، امـّا بـه دلایل مختلف توانایى گرفتن حقّ خود را ندارند، از هر طبقه اى از اجتماع که باشند، ویژه از مـحـرومـان و مـسـتـضـعـفـان ، اقـشـار آسـیـب پـذیـر و طبقات پایین اجتماع . این گروه به دلیـل نـاهـمـاهـنـگـى بـا سـتـمـگـران از امـنـیـّت لازم در جـامـعـه بـرخـوردار نـیـسـتـنـد. مال و جان و حیثیت آنان در معرض خطر گروههاى تبهکار قرار دارد، به علّت دورى از قدرت ، حـاشیه امنى برایشان وجود ندارد، صاحب ثروت هاى کلان و مقامات عالیه دنیوى نیستند تا از خود دفاع کنند، نیازمند کسانى هستند تا امنیّت و آرامش و آسایش را به زندگى آنان باز گرداند و دست متجاوزان به حقوق آنها را کوتاه کند. بنابراین یکى از اهداف اصلى نـهـضـت هـاى اصـلاحى باید ایجاد امنیت براى مظلومان باشد. چگونه مى توان نام اصلاح طـلب یـا اصـول گرا بر خود گذاشت امّا دغدغه هاى اصلى طبقات پایین اجتماع و محرومان غـافـل بـود و نیازهاى اصلى آنان را درک نکرد؟! هرگونه بى توجهى به مظلومان جامعه خروج از خط اصیل اصول گرایى اصلاح طلبانه است .

4. اجراى شریعت در جامعه : ... وَ یُعْمَلُ بفرائضک و سننک و احکامک

عـمـل بـه واجـبـات ، مستحبات و احکام خداوند در جامعه از دیگر اهداف حسین بن على (ع ) به شمار مى رود. بر این مبنا اصلاح طلبى بدون هدف گیرى اجراى شریعت در جامعه و تحقق اسـلام فـقـاهـتـى مـعـنـا نـدارد. گـرایـش بـه افـکـار غـیـر اسـلامـى و سـسـتـى و سـهـل انـگـارى نـسـبـت بـه اجـراى احـکـام خـداونـد بـا ادعـاى اصـلاح طـلبـى و یـا اصـول گـرایـى نـمـى سـازد. نـهـضـت اصـلاح طـلبـى اصول گرا تلاش مى کند تا بستر لازم براى احکام دینى فراهم شود و جهت گیرى جامعه را بـه سـوى اجـراى بـهـتـر و بـیـشـتـر احـکـام سـوق مـى دهـد نـه ایـنـکـه بـه دلایل و بهانه هایى از اجراى احکام الهى سرباز زند.
معیارهاى اصلاح طلبى اصول گرا در نگاه امام حسین (ع )

اصـلاح طـلبـى آن حـضـرت اصولى و اصول گرائى اش مصلحانه بود. نهضت جاوید آن حـضـرت الگـویـى فـرا زمـانـى و فـرامـکـانـى بـراى هـمـه کـسـانـى اسـت کـه دل در گـرو اجـراى اصول و ارزش هاى دینى دارند و در صدد رفع نابسامانى ها و انواع فساد در جامعه برآمده اند. بنابراین جهت جلوگیرى از انحراف هر حرکت اصلاح طلبانه و اصولگرایانه لازم است ، اهداف ، معیارهاى اصلاحاتِ اصولىِ اسلامى را با بهره گیرى از سـخـنـان آن حضرت بویژه از وصیت نامه و خطبه مِنا در دو بعد سلبى و ایجابى به قرار زیر برمى شمریم :

الف . بـعـد سـلبـى : شـاخـص هـایـى کـه حـرکـت اصـلاح طـلبـى اصول گرا باید از آن برى باشد عبارتند از:

1. نفى طغیانگرى ... اِنّى لَمْ اَخْرُج اَشِرا؛ من از براى طغیان و خودخواهى قیام نکرده ام .

2. نفى تکبر، خوش گذرانى و ریا کارى ... و لا بَطِرا؛

3. نفى فساد... وَ لا مُفْسِدا؛

4. نفى ظلم ... و لا ظ الِمَا؛

5 . نفى قدرت طلبى ... لم یکن ... تنافسا فى سلطان ؛

6 . نفى مال خواهى ... و لا التماسا من فضول الحُطّام ؛

7. نفى سازشکارى و ذلت پذیرى ... هیهات مِنّا الذِّلَةِ.

ب . بـعـد ایـجـابـى : شـاخـص هـایـى کـه حـرکـت اصـلاح طـلبـى اصول گرا باید براساس آن بنا شود عبارتند از:

1. عزت طلبى و تسلیم ناپذیرى در برابر دشمن ، چنانکه فرمود:

هـیـهـات مـنـّا الذّلةِ، ابى اللّه ذلک لنا و رسوله و المؤ منونَ و جدود طابت و حجورٌ طهرت و انوفٌ حمیّةٌ و نفوسٌ ابیّهٌ مِن اَنْ تُؤ ثر طاعةِ اللئامِ على مصارعِ الکرام ؛73

چـه دور اسـت از مـن ذلت ! خـدا و رسولش و دامنهاى پاک واشخاص غیرتمند و جانهاى ذلت ناپذیر، همه از اینکه اطاعت دونان را بر قتلگاه سرافرازان برگزینم ابا دارند.

2. خـدا مـحـورى : چـنـانکه در خطبه منا تنها خدا را مخاطب قرار داد و در سراسر وصیت نامه نـیـز تـنها سخن از خداست و هنگام شهادت نیز رضایت خود را از قضاى الهى و تسلیم به درگاه معبود بى همتا اعلام مى دارد.

3. اصلاح طلبى ... ونظهر الاصلاح فى بلادک ... انّما خرجت لطلب الاصلاح فى امة جدى .

4. امر به معروف و نهى از منکر... ارید ان آمر بالمعروف و انى عن المنکر.

5 . رفتار نبوى (ص ) و علوى (ع )... و اسیر بسیرة جدّى و اَبى .

6 . قرآن محورى ... ما الامام الاّ العامل بالکتاب .

7. عدالت گسترى : ما الامام الاّ... و الا خِذُ بالقسط

8 . حق گرایى : ما الامام الا... و الدائنُ بالحَقِّ.

10. قانون (شریعت ) محورى ... و یُعْمَلُ بفرائضک و سننک و احکامک .

11. خدمت به محرومان و مظلومان ... و یاءمَنَ المظلومون من عبادک

12. ترویج شعائر الهى ... لِنُرى المعالم من دینک .

13. رفـتـار انـقـلابـى : مـن راى سـلطـانـا جـائرا... فـلم یـُغـَیـّر عـلیـه بفعل و لا قولٍ...

14. تـکـلیـف گرایى : اَما و اللّهِ! اِنّى لاَرجوا اَنْ یَکُونَ خیرا م ا اَر ادَ اللّهُ بِن ا قُتِلن ا اَمْ ظـَفـَرْنا...74 به خدا سوگند! امیدوارم که آنچه خدا براى ما خواسته خیر باشد، چه به شهادت برسیم و چه پیروز شویم .
نتیجه گیرى

1. به شهادت قرآن ، احادیث نبوى و سیره ائمه اطهار(ع ) بویژه امام حسین (ع )، ((اصلاح طلبى )) جزو متن اسلام ناب است و از درون آن سرچشمه گرفته است .

2. بـر ایـن مـبـنـا اصـلاح طـلبـى اسلامى از اصول گرایى اسلامى جدا نیست ، اصلاحات اصول گرایانه و اصول گرایى مصلحانه در هم تنیده است .

3. اصـلاح طـلبـى در گـفـتـمان اسلامى به معناى رفع فساد در همه سطوح اندیشه اى ، گـرایـشـى و رفـتـارى در جـامـعـه و بـسـامـان کـردن امـور بـر اسـاس مـبـانـى ، اصول و ارزش هاى اسلامى است .

4. اصـلاح طلبى در گفتمان اسلامى مترادف با رفرم نیست ، بلکه فراتر و عمیق تر از آن است ، همچنین اصول گرایى مترادف با بنیادگرایى نیست تا مفهوم ارتجاع و تحجّر و بى توجهى به مقتضیات زمان و مکان را در خود نهفته باشد.

5 . انـبـیـاء الهى سرآمد اصلاح طلبان تاریخ بوده اند و پس از آنان بویژه خاتم انبیاء مـحـمـد مـصـطـفـى (ص )، امـامـان شیعه و فقیهان پارسا در راءس پیشوایان اصلاح طلبى اصولگرا قرار داشته اند. در این میان نقش حسین بن على (ع ) فوق العاده برجسته است .

6 . معیارهاى برجسته اصلاح طلبى اصول گـرا در نـگـاه آن حـضرت در دو بعد سلبى و ایجابى عبارتند از: نفى طغیانگرى ، نفى تـکـبـر، خـوش گـذرانـى و ریـاکـارى ، نـفـى فـسـاد، نـفى ظلم ، نفى قدرت طلبى ، نفى مـال خـواهـى ، نـفـى سـازشـکـارى و ذلت پـذیـرى ، عـزّت طـلبـى و تسلیم ناپذیرى در مقابل دشمن ، خدامحورى ، اصلاح طلبى ، امر به معروف و نهى از منکر، رفتار نبوى (ص ) و عـلوى (ع )، قـرآن مـحـورى ، عـدالت گـسترى ، حق گرایى ، الهى ، رفتار انقلابى و تکلیف گرایى .

7. حـسـیـن بـن على (ع ) پیشواى همه اصول گرایان راستین و اصلاح طلبان واقعى است ، لذا وظـیـفـه مـاست که حرکت خود را مطابق با اهداف و معیارهاى ارائه شده از سوى آن اسوه ناب محمدى (ص )، هماهنگ کنیم .

انّ الحسین مصباح الهدى و سفینة النجاة .
پى نوشتها:

46. بیانات در دیدار کارگزاران فعلى و قبلى نظام جمهورى اسلامى 29/3/1385.

47. See:Britaniea Encyclopedia; Fundamentalism.

48. نـک : شـگردها، امکان ها و محدودیت هاى بحث با بنیادگرایان ، انتشارات طرح نو و یا به معرفى کتاب یاد شده در سایت آمده .

49. بیانات در دیدار اعضاى جامعه مطبوعات کشور، 24/2/1373.

50. نـک : بـه بـیـانـات در دیدار کارگزاران و مسئولان نظام جمهورى اسلامى در روز عید سـعـیـد فطر 11/12/1373 و بیانات در جمع میهمانان خارجى سالگرد رحلت امام خمینى (ره )، 17/3/1374.

51. بیانات در دیدار با هیئت دولت ، 6/6/1385.

52. بیانات در جمع کارگزاران فعلى و سابق نظام ، 29/3/1385.

53.See: Britanica Encyclopedia; Reformatin

54. تـى . بـاتامور، ا.مراد، ح الگار، ع . احمد ((رفرم در گفتمان سیاسى غرب و اسلام )) تـرجـمه دکتر على اصغر افتخارى ، فصلنامه کتاب نقد، (پاییز 1379)، ش 16، ص 243.

55. همان ، ص 244 ـ 245.

56. همان ، ص 246 ـ 247.

57. مرتضى ، مطهرى ، نهضت هاى اسلامى در صد ساله اخیر، (قم : صدرا، بى تا)، ص 7 ـ 8.

58. بیانات مورخه 28/1/1379.

59. هود(11)، آیه 88.

60. هود(11)، آیه 117.

61. علامه مجلسى ، بحارالانوار، ج 77، ص 112.

62. نک : به بیانات مورخه 29/3/1385.

63. نک : احتجاج طبرسى ، ج 2، ص 17.

64. ایـن خـطـبـه در کـتـاب ((سـلیـم بـن قـیـس هـلالى )) (بـخـش اول خـطـبـه ) و ((تـحـف العـقـول )) حسن بن شعبه حرّانى و بحار الانوار علامه مجلسى ، ج 100، ص 79 (بخش هاى دوم و سوم خطبه ) نقل شده است . آقاى محمدصادق نجمى در کتاب سـخـنـان حـسـیـن بن على (ع ) (ویرایش دوم ) کل خطبه را با شرح بیان کرده است . نک به چاپ نهم ، از انتشارات بوستان کتاب قم ، 1381، ص 337، 340.

65. همان .

66. نک : بحارالانوار، ج 44، ص 325.

67. همان ، ص 326.

68. نـک : سـخـنـان حـسـیـن بن على (ع ) از مدینه تا کربلا، محمد صادق نجمى ، ص 70 و تاریخ طبرى حوادث سال 61 هجرى .

69. نک . سخنان حسین بن على (ع ) از مدینه تا کربلا، محمدصادق نجمى ، ص 54.

70. همان .

71. نک : کامل ابن اثیر، ج 3، ص 267 و مقتل خوارزمى ، ج 1، ص 195.

72. تـحـف العـقـول ، ص 174، تـاریـخ طـبـرى ، ج 6، حـوادث سال 61.

73. نـک : سـیـدمـحمد صحفى ، زندگانى حضرت اباعبدالله الحسین (ع )، ترجمه و شرح لهوف سیدبن طاوس (قم : اهل بیت ، 1361) ص 61.

74. تاریخ طبرى ، ج 6، ص 230 و سخنان حسین بن على (ع )، ص 161.

تبلیغات