چکیده

متن

 

گستردگى مسائل فلسفه سیاسى اسلام از دیدگاه مقام رهبرى ، هر نگارنده اى را با مشکلِ انـتـخـاب مـواجـه مـى کـنـد. آوردن هـمـه مـسـائل در یک مقاله ، غیر مقدور و نامناسب مى نماید؛ گـزیـنـش ‍ هـم نیازمند ملاکى براى ترجیح برخى بر برخى دیگر است . نگارنده در این مـقـاله کـوشـیـده تـا مـسـائل فلسفه سیاسى را بر سه محور اساسى متمرکز کند، با این تـصـور کـه بـتـوانـد مـسـائل اسـاسـى و کـلان را مـطـرح نـمـایـد. ایـن مـسائل عبارتند از: 1. مسئله فرد و جامعه 2.مسئله قدرت سیاسى 3. مسئله حکومت اسلامى . اما بـا عـنـایـت بـه ابـهـامـاتـى کـه در مـفـهـوم ((فـلسـفـه سـیاسى اسلام )) ممکن است به ذهن خـوانـنـدگـان مـحـتـرم خـطـور کند، ترجیح داد که در آغاز نوشتار، چیستى فلسفه سیاسى اسلام از دیدگاه مقام معظم رهبرى را به اختصار مورد توجه قرار دهد.
چیستى فلسفه سیاسى اسلام از دیدگاه مقام معظم رهبرى
در اینکه آیا دانش یا نگرش علمى مستقلى به نام فلسفه سیاسى اسلام وجود دارد و یا مى تـوانـد وجـود داشـتـه بـاشـد بحث هایى مطرح است . برخى منکر وجود و امکان چنین دانشى هـسـتـنـد82 و بـرخـى تـنـها وجود آن را منکر شده اند. برخى بین فلسفه سیاسى اسلام و فلسفه سیاسى اسلامى تمایز قائل شده اند، در حالى که به دومى اعتراف دارند، اولى را مـنـکـر شـده انـد. در مـقـابـل ، برخى هر دو مورد را امکان پذیر و بر وجود آن دو اصرار دارنـد. اسـتـدلال مـنـکـران آن اسـت کـه فـلسـفه سیاسى ، تاءملات عقلى بشرى بوده و با تـاءمـلات قـطعى وحیانى مانند آموزه ها و معارف اسلامى متفاوت است . مرز فلسفه سیاسى در جـایـى اسـت کـه پـاى وحـى در مـیـان نـبـاشـد. در فـلسـفـه سـیـاسـى ، عـقـل بـه عـنـوان ابـزارى قـوى و انـتـزاعى از مقدمات بدیهى کار خود را آغاز مى کند و ذهن انسان را به سمت هدف رهنمون مى شود و همه پدیده هاى سیاسى با ترازوى خرد انسانى ارزیابى مى شود.
ایـن نـوشـتـار بـر پـیش فرض امکان و وجود فلسفه سیاسى در اسلام استوار شده است و بـالطـبـع وظـیـفـه خـود مـى دانـد تـا مـسـائل فـلسـفـه سـیـاسـى اسـلام را کـه مـتـاءخـر از اصل دانش یا نگرش و مترتب بر وجود آن است بررسى نماید.

مـقـام مـعـظـم رهـبرى عقل و وحى را در مقام تفکر قابل جمع مى دانند و مى فرمایند: ((سیاست اسـلامـى بر مبناى فلسفه اسلامى استوار است ؛ بریده از فلسفه الهام گرفته از قرآن نـیـسـت . بـه طـور مـجـمـل سـیـاسـت مـا بـرمـبـنـاى ایـجـاد یـک روابـط مـنـطـقـى و مـعـقـول و دور از هـرگـونـه سـتـیـزه گـرى بـیـجـا و هـمـچـنـیـن دور از قبول هرگونه سلطه و تحمیل در رابطه با مردم جهان است .))83

و در جاى دیگر در مورد نسبت فلسفه اسلامى و کلام مى فرمایند
حـکـمـت و کـلام هـم لازم اسـت . حـکـمت و کلام هم به مثابه تاءمین کننده شالوده اساسى نظام فـکـرى و نـظـام عـمـلى و امـروز نظام سیاسى است . مبادا تصوّر بشود که ما یک مشت فقیه عـالى مـقـام تـربـیت کنیم و حکمت و کلام را بیندازیم کنار! ابداً! این اشتباه بزرگى است ! حـالا مـذاقـهـاى افراد در زمینه حکمت الهى ، متفاوت است . بعضى معتقد به شیوه یى در کار فـهـم فـلسـفـه اسـلامـى هـسـتـنـد. بـرخـى مـعـتـقـد بـه شـیـوه دیـگـرى هـسـتـنـد. بـه هـر حـال فـلسفه اسلامى و کلام اسلامى ، که به گفته بعضى از صاحبنظران ، کلام اسلامى هم در دوره هاى متوسط و اخیر، در حقیقت همان فلسفه است . که لباس کلام پوشیده است که حرف بیراهى هم نیست .84
فـلسـفـه سـیاسى (قید وصفى ) یا فلسفه سیاست (قید اضافى ) در تعریف پسینى به تـعـبـیـر برخى از فیلسوفان سیاسى 85 عبارت از آن چیزى است که موضوع مشترک یک سـلسـله کـتـاب هـاى مـشـهـور مـانـنـد جـمـهـور افـلاطـون ، سـیـاسـت ارسـطـو، آراء اهـل المـدیـنةُ الفاضله فارابى است . در جهان اسلام این اصطلاح اولین بار توسط حکیم ابـونـصـر فـارابـى در کـتـاب ((التنبیه على سبیل السعادة )) به کار رفت . او مفهوم عام ((فـلسفه مدنى )) را شامل دو نوع دانش مى داند و در تعریف آن مى گوید: ((فلسفه مدنى دو قـسـم اسـت : قـسم نخست به شناخت افعال خوب و اخلاق جمیله که از آن صادر مى شود و تـوانایى بر اسباب آن ها و... مى پردازد و صناعه خلقى نامیده مى شود و قسم دوم عملى اسـت شـامـل معرفت بر امورى که موجب تحصیل اشیاء جمیله براى اهالى شهرها و توانایى کـسـب و حـفـظ آن هـا تـوسـط آنـان مى شود و این علم را ((فلسفه سیاسى )) نامیده اند.86 بـرخـى از مـتـفـکران معاصر هم در تعریف خود به همان مضمون فارابى اشاره دارند و مى نـویـسند: ((تمام اعمال سیاسى ذاتاً جهتى به سوى معرفت به ماهیت خیر دارند؛ یعنى به سـوى مـعـرفـت بـه زنـدگـى خـوب یـا جـامـعـه خـوب ؛ زیـرا جـامـعـه خـوب هـمـان سعادت کـامـل سـیـاسى است . اگر این جهت گیرى به سوى معرفت به خیر تصریح شود و اگر انـسـان ها هدف صریح خود را کسب معرفت نسبت به زندگى خوب و جامعه خوب قرار دهند، فلسفه سیاسى پدیدار مى شود... در اصطلاحِ ((فلسفه سیاسى )) کلمه فلسفه بیانگر روش ‍ بـحـث از مـقـوله سـیـاسـى است ؛ روشى که هم فراگیر است و هم به ریشه مساءله تـوجـه دارد. کـلمه سیاسى هم بیانگر موضوع بحث است و هم کار ویژه این مشغله را نشان مـى دهـد... فـلسـفـه سـیـاسـى شـاخـه اى از فـلسفه است که با زندگى سیاسى ، یعنى زنـدگى غیر فلسفى و زندگى بشرى ، بیشترین نزدیکى را دارد.87 در حقیقت ((فلسفه بـایـد مـا را بـه مـعـرفـت کـامل برساند. باید ببینیم در جامعه بشرى در وادى معرفت چه کـارهـایـى مى شود. باید در حوزه هاى پى در پى ، کارهاى جدید، افکار جدید، روشها و متدهاى جدید مطرح بشود.))

در عـنـوان ((مـسائل فلسفه سیاسى اسلام از منظر مقام معظم رهبرى )) لازم است مقصود از دو قـیـد ((مـسـائل )) و ((اسلام )) نیز روشن شود. در بررسى یک دانش معمولاً به زوایاى هشت گـانـه آن پـرداخـتـه مـى شـود88 کـه مـسـائل هـر دانـشـى بـیشترین حجم مباحث را به خود اخـتـصـاص مـى دهـد، امـا در ایـن مـقـاله کـه بـنـا بـر اخـتـصـار است ، به ناچار به کلیات مـسـائل و یـا بـرخـى از مـسائل اساسى فلسفه سیاسى از منظر مقام معظم رهبرى اشاره مى شـود. در مـورد قـید ((اسلام )) هم نگارنده از مجموع کاربردهاى رایج براى این قید، پنج معنا را در نظر دارد که آن را در اندیشه سیاسى ایشان ردیابى مى کند:

1. فلسفه سیاسى اسلام به معناى فلسفه سیاسى مسلمانان است . و هر متفکرى مى تواند با توجه به درک و فهم خویش از اسلام یک فلسفه سیاسى داشته باشد همان طورى که فـارابـى ، خواجه ، ملاصدرا و امام خمینى فلسفه سیاسى اسلامى دارند. مقام معظم رهبرى هم براى خویش ‍ فلسفه سیاسى اسلامى دارند.

2. فـلسـفـه سـیـاسـى اسـلام در مـعـنـاى عـام بـه کـار رفـتـه اسـت و تـسـامـحـاً مـعـادل انـدیـشـه سـیـاسـى اسـلام اسـتـعـمـال شـده اسـت و بـیـانـگـر هـر نـوع تـفـکـر و تاءمل با هر نوع روشى در باب سیاست است . در این معنا رویکرد کلامى و فقهى سیاسى هـم داخـل در اطـلاق فـلسفه سیاسى شده است . ((اسلام ، حکومت را با تعبیر ولایت بیان مى کـنـد و شـخـصـى را کـه در راءس حـکـومـت قـرار دارد، به عنوان والى ، ولى ، مولا ـ یعنى اشـتـقـاقـات کلمه ولایت ـ معرفى مى نماید. معناى آن چیست ؟ معناى آن ، این است که در نظام سـیـاسـى اسلام ، آن کسى که در راءس قدرت قرار دارد و آن کسانى که قدرت حکومت بر آنـهـا در اخـتـیـار اوسـت ، ارتـبـاط و اتصال و پیوستگى جدایى ناپذیرى از هم دارند. این مـعـناى این قضیه است . این ((فلسفه سیاسى اسلام )) را در مساءله حکومت براى ما معنا مى کـنـد. هـر حکومتى که این طور نباشد، این ولایت نیست ؛ یعنى حاکمیتى که اسلام پیش بینى کـرده اسـت نـیـسـت . اگر فرض کنیم در راءس قدرت کسانى باشند که با مردم ارتباطى نداشته باشند، این ولایت نیست .))89

3. مـقـصـود از فلسفه سیاسى اسلام ، مجموعه تاءملات عقلانى در باب زندگى سیاسى اسـت کـه در حـوزه تـمـدن اسـلامـى جـریـان داشـتـه ؛ خواه منشاء بومى و اسلامى براى آن قـائل بـاشـیـم و یـا از یـونـان و... اقـتـبـاس شـده بـاشـد. بـه هـر حال فیلسوفان مسلمان در آن تفکر کرده اند و بعضاً آن را در کنار سایر معارف اسلامى و یا در خدمت دین قرار داده اند.

4. اضـافـه شـدن قـیـد اسـلام بـه فـلسـفـه سـیـاسـى بـه دلیل ابتناء آن بر پیش فرض هاى اسلامى است . تفکر عقلى و فلسفى بر مبناى توحید و مـعـتـقدات اسلامى فلسفه سیاسى را متصف به قید اسلام مى کند. همان طورى که مقام معظم رهبرى مى فرماید:

هـمـچنین ((له الملک )) تغابن / 1 مبناى فلسفه سیاسى و نظام سیاسى و اجتماعى اسلام هم هـسـت . نـظـام سـیـاسى اسلام ، نظام حکومت الهى است ، حاکمیت الهى است . حاکمیت الهى به معناى همه جانبه کامل . حاکمیت الهى یعنى هم قانون از سوى خداست هم مجرى قانون منصوب خداست .90

5. فلسفه سیاسى اسلام به آن بخش از آموزه هاى سیاسى عقلى اسلام به مثابه یک مکتب اشاره دارد که به زندگى سیاسى انسان ها توجه دارد.

این تفکر نوین اسلامى ناظر بر این است که اسلام را به صورت یک مکتبى مطرح کند که هـم شـامـل یـک نـظـام فـکرى است که گره هاى ذهنى مردم جهان را باز مى کند به سؤ الات پـاسـخ مـى دهـد... و پـاسـخـگـوى نـیـاز فـکـرى بـشـر متحول و مترقى این زمان است . و همچنین یک نظام اجتماعى را، یک نظام زندگى را ارائه مى کند. و به اصطلاح رایج ، اسلام به عنوان مکتب زندگى ، فلسفه اى براى اداره زندگى انسان دارد.91

این نوشتار بر اساس قدر متیقّنى از معانى اول ، سوم و چهارم بنا شده است ؛ یعنى آن چه بـا عـنـوان فـلسـفه سیاسى توسط فیلسوفان مسلمان برمبناى پیش فرض هاى اسلامى بـیـان شـده اسـت .92 بـنـابـرایـن تـلاش خـواهیم کرد از به کار بردن معناى عام فلسفه سیاسى خوددارى کنیم .
1. مسئله فرد و جامعه

از مـسـائل اساسى فلسفه سیاسى اسلام در اندیشه سیاسى مقام معظم رهبرى مسئله فرد و جـامـعـه اسـت ، تـا آن جـا که انسان سازى و جامعه سازى را یکى از بزرگ ترین هدفهاى اسلام مى دانند.93 ایشان براساس مبانى ارزشى خویش ابتدا جامعه را به دو بخش جامعه اسـلامـى (تـوحـیـدى ، مـعـنـوى ، آرمـانـى ) و جـامـعه جاهلى تقسیم مى کنند و معتقدند یکى از رسـالت هـاى عمومى انبیا توجه به سالم سازى جامعه بوده است : ((پیامبران آمده اند تا دنـیا را به شکل نوینى بسازند تا نابسامانیها را ریشه کن کنند، تا رستاخیزى در محیط جـاهـلى زمـان پـدیـد آورنـد... جـامـعـه اى بـسـازنـد بـراسـاس تـوحـیـد و عدل اجتماعى و تکریم انسان و تاءمین آزادى و براى حقوقى و قانونى میان همه گروه ها و افـراد و نـفـى اسـتـثـمـار و اسـتـبـداد و احـتـکـار؛ یـعـنـى تـحمل و تحمیق ؛ و میدان دادن به استعدادهاى انسان و تشویق به اندیشمندى و دانش آموزى و خـلاصه جامعه اى که مهد پرورش و تعالى انسان از همه سو و با همه ابعاد اصلى اش بـاشـد و او را در مـسـیـر تـکـامـل تـاریـخ ‌اش از نـقـطـه تـحول و نقطه عطفى بس مهم بگذارند. این است وظیفه اى که پیامبران خدا براى قیام به آن برانگیخته شده اند.))94

یکایک انسانها و افرادى که در جامعه و نظام توحیدى زندگى مى کنند، روش تفکرشان ، رفتارشان با برادرانشان ، رفتارشان با همه انسانها، رفتارشان با زندگى شخصى خـودشـان وضعیتى دارد جدا از وضعیت مردمى که در نظامهاى مادى زندگى مى کنند: با خدا زندگى مى کنند، از خدا مى خواهند، به خدا عشق مى ورزند، از خدا مى ترسند، به خدا پناه مـى بـرنـد، خود را بنده خدا مى دانند، به بندگان خدا احساس مهر و عطوفت مى کنند، به بـنـدگـان خـدا سـتـم نـمـى کـنـنـد، بـه آنـها حسد نمى ورزند، به آنها نمى خواهند حرص بـورزنـد، و هـمـه اخلاقیات فاضله اى که در کتب اخلاق ذکر شده است ناشى از ایمان به خـدا اسـت و پایه ا خلاق اسلامى ایمان به خدا است . همان طورى که ملاحظه مى کنید اعتقاد بـه خـدا و بـه تـوحـیـد مـبـنـاى سـاخـت اجـتـمـاعـى جـامـعـه اسـلامـى اسـت و هـمـه مسائل اجتماعى باید از این چاشنى اساسى بهره مند باشد.95

پیغمبران همه آمدند تا جامعه اى را به وجود بیاورند براساس ارزشهاى الهى . یعنى در واقـعـیـت زندگى مردم تاءثیر بگذارند. بعضى توانستند، بعضى هم نتوانستند. بعضى مـبـارزاتـشـان بـه نـتیجه رسید، بعضى هم نرسید؛ ولى این جنبه در زندگى پیغمبر یک جـنـبـه اصـلى اسـت که مظهر قدرت خدا در زمین و در میان بشر و مظهر حاکمیت الهى و ولایت الهى در میان مردم هستند.))96 و در مورد حقیقت وجودى فرد انسانى مى فرماید:

انـبـیـاء بـراى تـفـهیم این حقیقت مبعوث شده اند و به میان بشر قدم نهاده اند تا به بشر بـفـهـمـانـنـد که این اختلافات ظاهرى است ، سطحى است . همه آنچه که در اختیار شماست ـ اراده شـمـا، چـشـم شـمـا، زبان شما، ثروت شما، قدرت شما، مقام شما، آگاهیهاى سیاسى شما، آگاهیهاى فنى شما، علم شما، صنعت شما، قدرت بازوى شما، همه و همه ـ مى تواند در خدمت هدف عالم وجود قرار بگیرد؛ مثل انسانى که در یک رودخانه اى در مسیر آب شنا مى کند، نه برخلاف مسیر. زندگى راحت مى شود، روح آسایش پیدا مى کند. امنیّت ، بر تمام وجود انسان سایه مى اندازد، از درگیریها، از حسدها، از بغضها، از کینه ها در درون انسان خـبـرى بـاقـى نـمـى ماند. این زندگى توصیه شده به وسیله پیامبران الهى است ، عکس آنـچه که در زندگى شیطانها و شیطان صفتهاست که همه درگیرى است ، همه تنازع است ، همه شنا کردن برخلاف جریان عالم وجود است ، در جهت عکس هدف خلقت است .97

پـس جـامعه سازى در فلسفه سیاسى اسلام بر پایه خمیر مایه دینى ابتدا توسط انبیا الهـى شـکل گرفته است ؛ همان طورى که در قرآن تعابیر ((قریه ))، ((مدینه ))، ((مدین ))، ((مـصـر)) هـم زمـان بـا پـیـامـبـران اولواالعـزم اسـتـعـمـال شـده اسـت . تـا قـبل از حضرت نوح ، زندگى کوچ نشینى و اقتصاد بر پایه دامـدارى اسـت . امـا بـا آمـدن حـضرت نوح با رواج کشاورزى زندگى یک جانشینى و اولین نطفه ((جامعه )) به وجود آمد:98 ((انبیا این را مى خواهند به وجود بیاورند. جامعه اى الهى ، جـامـعـه اى با دل انسانى ، جامعه اى با احساسات و عواطف صحیح و سالم ، جامعه اى که در آن کـسـى بـه کسى و آن جامعه به جوامع دیگر ظلم نکند... . جامعه اى که مردم آن جامعه دچـار غـفـلت نـبـاشند، غرق در مادّیت نباشند، غرق در خودخواهى و خودپرستى نباشند. کار بـراى خـدا، کـار بـراى رسـیـدن بـه آسـتـان لقـاء ربـوبـیـت . ایـن انـسـان کـامـل اسـت . ایـن جـامـعـه کـامـل است . خوب ، انبیا مى آیند تا این جور جامعه اى را به وجود بـیـاورنـد، آن وقـت اگـر جـامـعـه اى کـه انـسـانـهـایـش و مردمش درست فکر مى کنند، درست عـمـل مـى کـنـنـد، داراى رحم و مروّتند، داراى احساس مسئولیت در پیش خداى بزرگند، داراى احساس معنویت اند، غرق در مادّه نیستند، همه چیز را براى خود نمى خواهند.99

بـنـابراین در این فلسفه سیاسى ((اعتقاد به خدا و به توحید مبناى ساخت اجتماعى جامعه اسـلامـى اسـت و هـمـه مـسائل اجتماعى باید از این چاشنى اساسى بهره مند باشد))100 و جـامـعـه بـر اساس اسلام اداره شود.101 در این نوشتار ابتدا دیدگاه مقام معظم رهبرى در مـورد جـامـعـه اسـلامـى و در پـایـان درباره جامعه جاهلى مطرح خواهد شد. ایشان در تعریف جامعه اسلامى مى فرمایند:

جـامـعـه اسـلامـى یـعـنـى آن جامعه اى ... که در راءس آن جامعه خدا حکومت مى کند، قوانین آن جـامـعـه ، قـوانـیـن خـدایـى اسـت حـدود الهـى در آن جـامـعـه جـارى مـى شـود، عـزل و نـصـب را خـدا مـى کـنـد، در مـخـروط اجـتـمـاعـى اگـر جـامـعـه را بـه شـکـل مـخـروط فـرض و تـرسـیـم کـنـیـم ، هـمـچـنـان کـه معمول و مرسوم عده اى از جامعه شناسان است ، در راءس مخروط خدا است و پایین تر از خدا همه انسانیت و همه انسانها هستند. تشکیلات را دین خدا به وجود مى آورد، قانون صلح و جنگ را مـقـررات الهى ایجاد مى کند، روابط اجتماعى را اقتصاد را، حکومت را، حقوق را همه و همه را دیـن خـدا تـعـیـیـن مـى کـنـد و دیـن خـدا اجـرا مـى کـنـد و دیـن خـدا دنبال این قانون مى ایستد و این جامعه اسلامى است .102

و در جاى دیگر آمده است :

جامعه اسلامى آن جامعه اى است که بر طبق تعالیم و توصیه هاى پیغمبران خدا مردم داراى انـدیـشـه و فـکر شده اند، قدرت تصمیم گیرى پیدا کرده اند، خودشان انتخاب مى کنند، خودشان دشمن را مى شناسند، دشمن را دفع مى کنند.103

جـامـعـه اسـلامى آن جامعه اى است که ... در آن از تبعیض و ظلم و نابرابرها هیچ نشانه اى نباشد در آن از فقر از محرومیت خبرى نباشد.104

و در تعریف جامعه دینى هم مى فرمایند:

جامعه ، جامعه معنوى ـ یعنى متوجه به اصول و معارف دینى و متکى به اهداف الهى و هدف گـیـرنـده آخـرت از طـریق دنیا (این خصوصیت دین و جامعه دینى ، اینهاست )؛ غرق نشدن و محدود نشدن در چهارچوب ظواهر مادى .105

و در تعریف جامعه توحیدى مى فرمایند:

آن جامعه اى که نبى در آن ظهور مى کند و مى خواهد آن جامعه را آن نظم را دگرگون کند و عـوض کـنـد و یـک نظم بهترى برقرار بکند و نظام بهترى مستقر کند. این نظم جاهلى به اصـطـلاح کـه بـه تـعـبـیـر مـتـشـرعـه و بـه تـعـبـیـر اسـلام ، نـظـم قبل از نبى را نظم جاهلى مى گوییم ، نظم نبى را نظم توحیدى مى گوییم .106
جامعه آرمانى اسلامى

امـام زمـان (عج )، جامعه اش را بر این چند پایه بنا مى کند: اولاً بر نابود کردن و قلع و قـمـع کردن ریشه هاى ظلم و طغیان . یعنى در جامعه اى که در زمان ولى عصر(عج ) ساخته مـى شود باید ظلم و جور نباشد... نه ظلم اقتصادى و نه ظلم سیاسى و نه ظلم فرهنگى . ... دوم : خصوصیت جامعه ایده آل ، بالا رفتن سطح اندیشه انسان است ؛ هم اندیشه عملى و هـم انـدیـشـه اسـلامـى انـسـان . یـعـنـى در دوران ولى عـصـر، شـمـا بـایـد نـشـانـى از جـهل و بیسوادى و فقر فکرى و فرهنگى در عالم پیدا نکنید... خصوصیت سومى که جامعه امـام زمـان (عـج ) جـامـعـه مـهـدوى داراسـت ایـن اسـت کـه در آن روز هـمه نیروهاى طبیعت و همه نـیـروهـاى انسانى استخراج مى شود و چیزى در بطن زمین نمى ماند که بشر از آن استفاده نکند... . خصوصیت دیگر این است که محور در زمان امام زمان ، محور فضیلت و اخلاق است . هر کس که داراى فضیلت اخلاقى بیشتر است او مقدم تر و پیش تر است .107

در جـامـعـه آرمانى اسلامى ... دنیا به یک کمال نسبى رسیده ... جامعه مهدوى را ما یک جامعه انسانى عادلانه صد در صد مى دانیم .108

ویژگیهاى جامعه اسلامى از منظر مقام معظم رهبرى :

در جـامـعه اسلامى دایماً باید صیرورت و تحول وجود داشته باشد، تا در این تزریقات بیگانه یا رسوبات گذشته ، افراد استحاله نشوند.109

اسـلام بـراى جامعه اسلامى قدرت ، صلابت ، تمکن مادى و معنوى ، آزادى حقیقى از قید همه اسارتهایى که بشر را اسیر مى کند و مبتلا مى کند. یک چنین چیزى را براى جامعه اسلامى خواسته تا جامعه اسلامى بتواند دنیا را نجات بدهد.110

بـنـابـرایـن جامعه اى مى تواند هدف یک ملت زنده ، بیدار، باهوش قرار بگیرد؛ یعنى آن تـصـویر آرمانى یک جامعه براى یک چنین ملتى ، آن جامعه اى است که در او معنویت باشد، عدالت باشد، عزت و قدرت باشد، ثروت باشد، رفاه باشد. اگر بخواهیم این مجموعه با هم باشد، بدون معنویت ممکن نیست ، بدون آرمان معنوى ممکن نیست ، بدون اخلاق ممکن نیست ، بـدون در نـظـر گـرفـتـن خـدا مـمـکـن نـیـسـت ، بـدون مـجـاهـدت فـى سبیل اللّه ممکن نیست .111

ـ در جامعه اسلامى آزادى اندیشه وجود دارد.112

ـ مبناى ساخت اجتماعى جامعه اسلامى ، نگرش توحیدى است .113

ـ جامعه اسلامى ، جامعه امامت محور است .114

ـ جامعه اسلامى جامعه اى هدایت محور است .115

ـ جامعه اسلامى ، جامعه اى عدالت محور است .116

ـ جامعه دینى ، یک جامعه فرهنگى است .117

ـ معنویت بر جامعه اسلامى حاکم است .118

ـ اخلاق ، محور جامعه اسلامى است .119

ـ جامعه اسلامى جایگاه بلندى دارد.120

ـ در جامعه اسلامى نقش مردم ، یک نقش اصلى است .121

ـ احترام به انسانها در جامعه اسلامى کاملاً وجود دارد.122

ـ تکامل گرایى در جامعه اسلامى به وضوح به چشم مى خورد.123

ـ ابزار بودن اقتصاد در جامعه اسلامى یک اصل است .124

ـ تخصص گرایى در جامعه اسلامى مورد توجه است .125

ـ قانون گرا بودن جامعه اسلامى یک اصل است .126

ـ رفتار عالمانه در اداره جامعه اسلامى از شرایط سیاستمداران است .127

ـ در جامعه اسلامى تناقض نیست .128
جامعه جاهلى

مـقـام مـعظم رهبرى در مقابل جامعه اسلامى و مطلوب خویش ، جامعه نامطلوب و جاهلى را قرار مـى دهـد و بـا مـعیارهاى دینى در تعریف آن مى فرماید: ((جامعه اى که بر مبناى شرک بنا شده باشد، طبقات انسان هم جدا و بیگانه از یکدیگر است . وقتى در یک جامعه شرک آلود، ربـط انسانها به مبداء هستى و نیروى قاهر و مسلط عالم مطرح مى شود، به طور طبیعى و قـهـرى ، در ایـن جـامـعـه انـسـانها از هم جدا مى افتند؛ یکى به یک خدا، دیگرى به خدایى دیـگـر و سومى هم به خدایى دیگر. جامعه اى که برمبناى شرک باشد، میان آحاد و طوایف انـسـان ، یـک دیـوار غـیـر قـابـل نـفـوذ و یـک دره جـدایـىِ غـیـر قابل وصل وجود دارد.129

ویژگیهاى جامعه جاهلى 1. در دست طاغوت بودن مناسبات اجتماعى .130

2. وجود خودفراموشى در جوامع جاهلى .131

3. دورى از انسانیت و معنویت و اخلاق و فضیلت .132

4. ضعف معرفتى انسان در جامعه جاهلى .133

5. طبقاتى شدن جامعه جاهلى .134

آسیب شناسى جامعه اسلامى :

مـقـام مـعـظـم رهـبـرى ، ریـشـه هـاى فـسـاد، انـحـراف و زوال جـامـعه را علاوه بر گرایش به ویژگى هاى جامعه جاهلى در امورى مى دانند که به مواردى از آن اشاره مى شود:

1. خروج جامعه از سنت هاى الهى 135

2. مصرفى شدن جامعه 136

3. پوچ گرایى اخلاقى 137

4. ستمگرى و ستم پذیرى 138 5. غرور و استبداد فردى جامعه 139

6. ترویج فساد اخلاقى و بى بند و بارى 140

7. تبعیض و بى عدالتى 141

8. بى تقوایى و غفلت و بى توجهى و غرق شدن در منجلاب شهوات 142

9. خودفراموشى در جامعه 143

10. دور شدن از معنویت و دین 144

11. فسق و فساد عامل زوال جامعه .145
2. مسئله قدرت سیاسى

قـدرت از مـفـاهـیـم اسـاسـى ، سـیـّال و انـتـزاعـى و از مسائل مهم فلسفه سیاسى است . از منظر مقام معظم رهبرى ، قدرت پدیده اى ذو ابعاد و همه جـانـبـه و قـابـل انطباق بر مصادیق گوناگون است . در تعریف آن مى فرمایند: ((قدرت عـبارت است از آمادگیها و صلاحیتهاى گوناگونى که وقتى در یک موجود، در یک ملت ، در یـک انـسـان ، جـمـع شـد، آن را بـه صـورت یک موجود مقتدر درمى آورد. صلاحیت فرهنگى ، صلاحیت فنى ، صلاحیت اخلاقى ، صلاحیت مالى ، صلاحیت نظامى ، این قابلیت ها وقتى در یک ملت جمع شد، این ملت مى شود مقتدر.))146

ایـشـان بـیـن قـدرت و اقـتـدار و ابـهـت و نـفـوذ تـفـاوت قـائل مـى شـوند. برخلاف سه مفهوم اخیر، قدرت را عبارت از پدیده اى مى دانند، که به وسـیله ابزار مادى منشاء ایجاد فعل مى شود. انسان در عرصه سیاست یا در صحنه اجتماع بـه خـاطـر این که با ابزار مادى که در اختیار دارد قدرتمند مى شود؛ توانایىِ اتکا به مـادیـات دارد. البـتـه خـداى مـتعال هم قدرت دارد اما این قدرت متکى به مادیات نیست .147 بـنـابـرایـن دنـیـاى صنعتى امروز اگر قدرت اقتصادى نداشته باشد، قدرت سیاسى هم نـخـواهـد داشـت . دنـیـاى صـنعتى اگر پول نداشته باشد، اگر نفت نداشته باشد، اگر کارخانه نداشته باشد یک شیر بى یال و دم و اشکم خواهد بود. نفوذ و ابرقدرتى خود را از دست خواهد داد.148 در تعبیرات رایج در زبان عربى براى حاکم ، از عباراتى چون سـلطـان ، مـلک ، استفاده مى شود. کلمه سلطان در بطن خود متضمن مفهوم سلطه در حاکم است یـعـنـى آن کـسـى کـه حاکم هست از این بُعد سلطه گرى او مورد توجه است . دیگران نمى تـوانـنـد در شـعـور مـردم و امـور مـردم دخالت کنند، اما او مى تواند. ملک ، ملوکیت ، مالکیت ، متضمن مفهوم تملک مردم یا سرنوشت مردم است .149

انواع قدرت

مقام معظم رهبرى گونه هاى مختلفى از قدرت را نام مى برند، از جمله قدرت معنوى ،150 قدرت سیاسى ،151 قدرت دیپلماسى 152 قدرت اقتصادى ، قدرت انسانى ، قدرت ملى ، قـدرت نـظـامـى ،153 قـدرت فـرهـنـگـى 154 در مـورد قدرت نظام جمهورى اسلامى مى فـرمـایـنـد: ((مـا امـروز در منطقه یک قدرت عظیم هستیم ، هم یک قدرت معنوى ، هم یک قدرت انـسانى ، هم یک قدرت اقتصادى .))155 و در تعریف قدرت ملى مى فرمایند: ((قدرت ملى چـیـسـت ؟ قـدرت مـلى این است که انسانهایى در این کشور، در میان این ملت باشند که اراده ایستادگى و حرکت به سمت هدفهاى عالى را داشته باشند؛ از خطر نترسند.))156 علاوه بر اصطلاح قدرت از مفاهیم همسوى آن مانند ((اقتدار))،157 ((نفوذ))،158 ((ابهت ))،159 در اندیشه مقام معظم رهبرى استفاده شده است . بنابراین چون قدرت فى نفسه ارزش ذاتى ندارد، باید با نگاه ابزارى با آن برخورد کرد و ارزش گذارى آن وابسته به ((غایت )) آن اسـت . ((قـدرت فـى نفسه یک وسیله است ؛ نه مى شود گفت فى نفسه بد است ، نه مى شـود گـفـت فـى نـفـسـه خـوب است . بسته به آن است که در اختیار کى باشد؟ براى چه هدفى به کار برود؟))160

((بـعـضـى تـصـور مى کنند قدرت یا ثروت ذاتا شر است ، در حالى که این طور نیست ؛ قدرت و ثروت مثل بقیه مواهب زندگى ، زینت زندگى است ((زینة الحیاة الدنیا))161 ما از ایـن قـدرت چـگونه استفاده مى کنیم اگر استفاده خوب کردیم خیر است ؛ اگر در خدمت مردم قرار دادیم ، خیر است ، اگر در خدمت ترویج اخلاق و معنویت و صلاح و رستگارى انسانها قـرار دادیـم ، خـیـر اسـت . امـا اگـر در خـدمت مطامع شخصى و هواهاى نفسانى قرار دادیم و مـثـل حیوانهاى درنده ، علیه این و آن به کار گرفتیم ، مى شود شر. هرچه بیشتر باشد، شـرش هـم بـیـشتر است ، هرچه بالاتر باشد، شرش هم شدیدتر است .))162 بنابراین ایـشـان مـعـتـقـدنـد کـه ((قـدرت به خاطر قدرت نیست .))163 طبق تفکر و فلسفه سیاسى اسـلام ، آن وقـتـى احـکـام اسـلامـى درست در میان مردم پیاده خواهد شد که حکومتى بر مبناى اسـلام تـشـکـیـل بشود. اگر حکومتى برمبناى اسلام نباشد. اگر قدرت دست اسلام نباشد، اسـلام عـمـل نـخواهد شد. چون اسلام مى خواهد جامعه را، انسانها را سوق بدهد به طرف آن مـقـاصـد شـریـفـه اى کـه دارد بـه طـرف تـکـامـل ، بـه طـرف عدل ، به طرف معرفت ، به طرف قرب الى اللّه و لقاء اللّه . خوب ، انسانها را چگونه مـى شـود سـوق داد؟ انـسانها را با دانه دانه ، تک تک نشستن و در گوش این در گوش آن خواندن که سوق نمى شود داد. صدها میلیون انسان و گاهى میلیاردها انسان را چگونه مى شـود سـوق داد؟ در یـک کـشـور، در یـک جـامـعه میلیونها آدم را که نمى توانند معلمین اخلاق بـیـایـنـد دانـه دانـه دم گـوشـشـان بـگـویـنـد تـازه دم گـوشـشـان هـم گـفـتـنـد خـواستند عـمـل بـکـنـند نظم اجتماعى چه مى شود؟ نظام اجتماعى اگر براساس اسلام نباشد مانع از حرکت انسانها به سوى مقاصد اسلامى خواهد شد.))164

بـراسـاس ایـن مـنـطـق ایـشان برخلاف نظر کج اندیشان که مدعى اند اگر قدرت با دین هـمـراه بشود، دین فاسد مى شود. تصریح مى کنند که ((تا این قدرت پشتوانه تفکرات الهـى و اسـلامـى نباشد، نمى توان افکار الهى و احکام الهى و مفاهیم الهى را، آن چنان که شـایسته آن است و براى آن نازل شده است ، در زندگى مردم منتشر کرد و بسط داد؛ درست عـکـس نظر کج بینانه کسانى که مدعى اند اگر قدرت با دین همراه بشود، دین فاسد مى شود. نه ، عکس است قضیه . دین اگر با قدرت همراه بشود، خواهد توانست گسترش پیدا کند، بسط پیدا کند، اهداف و آرزوهاى دینى را تحقق ببخشد. آرمانهایى که دین ، شعار آنها را مـى داده اسـت ، آنـهـا را در جـامـعـه بـه وجـود بیاورد. اینها بدون قدرت امکان ندارد، با قـدرت مـمـکـن اسـت .))165 دربـاره اقـدام پـیـامـبـر اکـرم (ص ) در بـاب تـشـکـیـل حـکومت اسلامى مى فرمایند: ((پیغمبر مکرم اسلام (ص ) اولى که وارد مدینه شد، حـکومت اسلامى را برقرار کرد و خودش در راءس حکومت قرار گرفت اگر چنانچه اسلام ، بـدون قدرت اسلامى و بدون نظر به مسائل سیاسى کشور و جامعه مى توانست گسترش پـیـدا کـنـد، پـیـغـمـبـر حـکـومـت را مـى سـپـرد به همان کسانى که دنبالش بودند و خودش مـشغول تبلیغ دین مى شد.))166 بنابراین براساس منطق نبوى و علوى ، قدرت سیاسى در نـظـام اسـلامـى بـا جـهـت گـیـرى غـایـتـمـدارانـه ضـرورتـى غـیـر قابل چشم پوشى است . ((نظام جمهورى اسلامى برایش ((انسان )) اهمیّت دارد نه ((تهران ))؛ بـرایـش ((مـسـلمـان )) اهـمیّت دارد نه ((مرکز)). وظیفه مسئولان در نظام جمهورى اسلامى خـدمـت بـه مـردم اسـت .167 هـمچنانى که مولاى ما، امیرمؤ منان به ابن عباس فرمود که این حـکـومت ، این قدرت ، این سلطه سیاسى که در اختیار من است ـ که آن روز در اختیار امیرالمؤ مـنین یک کشورى بود که اگر امروز بخواهید حساب کنید، چندین کشور بزرگ امروز است ؛ از مـصر و شمال آفریقا بگیرید تا اقصاى مشرق تا خراسان و تا نزدیک ماوراء النهر، ایـن حـکومت آن روز امیرالمؤ منین است ـ امیرالمؤ منین آن روز به ابن عباس فرمود که ((براى مـن ایـن حـکـومـت بـه قدر این کفش بى ارزشِ وصله خورده ارزش ندارد؛ مگر این که بتوانم حـقـّى را احـقـاق کـنـم ، حـقّى را به صاحب حق برسانم یا باطلى را بمیرانم !)) این ، منطق امیرالمؤ منین است . یعنى سلطنت و حکومت و قدرت و حکمرانى و این چیزها براى امیرالمؤ منین ارزشى ندارد، اینها دنیاست . آنچه براى او ارزش دارد خدمت به آحاد مردم است .))168 و در جاى دیگر همین منطق را شرح مى دهند: ((یعنى ارزش این ابزار حکومت و ابزار قدرت براى مـن ، فـقـط خـدمـت بـه حـقـیـقـت ، خـدمـت بـه راسـتـى ، مـبـارزه بـا بـاطـل ، خـدمـت بـه سـرنـوشـت انسانها و خدمت به دین است ، ارزشش فقط این است ؛ از این روست ؛ فى نفسه این قدرت ارزشى براى امیرالمؤ منین ندارد. این ، ببینید چه منطق عجیبى است ؟169

((تـا ایـن نظام نباشد، تا این قدرت پشتوانه تفکرات الهى و اسلامى نباشد، نمى توان افـکـار الهـى و احـکـام الهـى و مـفـاهـیـم الهـى را، آن چـنـان کـه شایسته آن است و براى آن نـازل شـده اسـت ، در زنـدگـى مـردم مـنـتـشـر کرد و بسط داد؛ ... دین اگر با قدرت همراه بـشـود، خـواهد توانست گسترش پیدا کند، بسط پیدا کند، اهداف و آرزوهاى دینى را تحقق بـبخشد. آرمانهایى که دین ، شعار آنها را مى داده است ، آنها را در جامعه به وجود بیاورد. ایـنـهـا بـدون قـدرت امـکـان نـدارد، بـا قـدرت مـمـکـن است .))170 در واقع مساءله اساسى ارزیابى قدرت در جهت گیرى هاى آن است . ایشان معتقدند که مهم ترین جهت گیرى نجات انـسـان ، صلاح و فلاح انسان ؛ نجات انسان از مصائب مادى و معنوى ، نجات انسان از بى عـدالتـى ، نـجـات انـسـان از دشـمـنـى هـاى جـاهـلانـه مـیان دلهاى انسانها، نجات انسان از چـنـگـال قـدرت جـمـعـى غـافـلِ کورِ مستى که جز منیّت چیز دیگرى نمى فهمند؛ گرفتارى بـزرگ بـشـر همیشه این بوده است . بشر در بیشتر دوران عمر خود، گرفتار قدرتهایى بـوده اسـت کـه اینها مست منیّت و خودخواهى هستند. چیزى که برایشان اهمیت ندارد سرنوشت انسانهاست . قدرت معنوى مهم ترین کارى که دارد، نجات بشر از دست این منیت هاست ؛ مهار زدن بـه ایـن مـنـیـّت هـا و این غرورها و این قدرتهاى افسار گسیخته است ؛ این اساس است بـراى انسانها. نجات در زندگى مادیشان ، نجات از لحاظ زندگى انسانى شان ، نجات در زمـیـنـه هـاى مـعـنـوى ؛ ایـن هـدف قـدرت مـعـنـوى اسـت بـه فضل پروردگار نظام جمهورى اسلامى بر این پایه هاى قدرت بنا شد. متکى به قدرت معنوى است .))171
3. مسئله حکومت اسلامى

سـیـطـره مفهومى حکومت و تشکیلات اداره کننده در نظامهاى سیاسى ، به گونه اى است که در بین اندیشمندان سیاسى تعاریف متعددى بدان اختصاص یافته است و چالش هاى زیادى را نـیـز پـدیـد آورده اسـت . حـکـومـت جـزو مـفـاهیم سهل و ممتنعى است که به زعم اجماع نظر انـدیـشمندان بر ضرورت وجودى آن عده اى نیز فائده وجودى آن را مورد تردید قرار داده انـد، و آن را منشاء شرور و مشکلات و گرفتاریهاى اجتماعى تلقى کرده اند و آرمان زیست بـدون دولت و حـکومت در ادبیات سیاسى معاصر وجود دارد. ((اما در ادبیات سیاسى اسلام حـکـومت از حقوق الهى دانسته شده است که ضرورت آن هم سنگ هدایت و سعادت بشر تلقى گـردیـده اسـت . بـدیـن جـهـت اسـت که در اصل حکومت هیچ متفکر مسلمانى تردید نکرده است ، زیرا حقوق الهى قابل اغماض و اسقاط نیست . بر همه مسلمین واجب است که شرایط تحقق این حـکـومـت را بـه وجـود بـیاورند در اندیشه سیاسى مقام معظم رهبرى ((حق حکومت )) از ناحیه خـداونـد هـیـچ گـاه قـابـل تـفـویـض نـیـست . حتى به پیامبر(ص ) و امامان معصوم (ع ) نیز واگـذار نـشـده اسـت ؛ حـقـى اسـت الهـى کـه از مـجـارى خـاصـى بـا شـرایـط ویـژه اى اعـمـال مـى شـود و در هـمان حالى که انسانهایى متولى اداره و اجراى قدرت سیاسى هستند حـکـومـت مـتـعـلق بـه خـداوند است . در فقه سیاسى مشهور ما، واگذارى این حق با اصطلاح ((السـلطـنـة مـن قـبـل اللّه )) پـذیـرفـتـه شـده اسـت : ((الاصـل عـدم ثـبـوت الولایـة لاحـد بـشـى ء مـن الامـور المـذکـوره )) (التـصـرف فـى الاموال والانفس ) خرجنا عن هذا الاصل فى خصوص النبى والائمه صلوات اللّه علیهم اجمعین ... ان للامـام سـلطـنـة مـطـلقـة عـلى الرعـیـة مـن قـبـل اللّه ، ((اصل اولى آن است که هیچ کس حق حکومت بر دیگران را ندارد. پیامبر(ص ) و امامان معصوم (ع ) از ایـن اصل استثناء شده اند و امام از طرف خداوند داراى ولایت و سلطنت مطلق بر مردم اسـت .172 مـقـام مـعـظـم رهـبـرى مـى فـرمـایـنـد: ((سـرپـرسـتـى جـامـعـه مـتـعلق به خداى مـتـعال است ولایت یعنى حاکمیت و سرپرستى در جامعه اسلامى ، طبیعتاً چیزى جدا از ولایت و سـرپـرسـتـى و حـکـومـت در جـوامـع دیگر است در اسلام سرپرستى جامعه متعلق به خداى مـتـعال است هیچ انسانى این حق را ندارد که اداره امور انسانهاى دیگر را برعهده بگیرد این حـق مـخـصـوص خـداى مـتـعال است که خالق و منشى و عالم به مصالح و مالک امور انسانها، بلکه مالک امور همه ذرات عالم وجود است . خود این احساس در جامعه اسلامى چیز کم نظیرى است . هیچ قدرتى ، هیچ شمشیر برایى ، هیچ ثروتى ، حتى هیچ علم و تدبیرى به کسى ایـن حـق را نـمـى دهـد کـه مالک و تصمیم گیرنده درباره سرنوشت انسانهاى دیگر باشد اینها ارزش هستند. حق تولیت امور و زمامدارى مردم را به کسى اعطاء نمى کند این حق متعلق بـه خـداسـت . خـداى مـتـعـال ایـن ولایـت و حـاکـمـیـت را از مـجـارى خـاصـى اعـمـال مـى کـنـد یـعنى آن وقتى هم که حاکم اسلامى و ولى امور مسلمین چه براساس تعیین شـخص آن چنان که طبق عقیده ما در مورد امیرالمؤ منین و ائمه علیهم السلام تحقق پیدا کرد و چـه بـراساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتى این اختیار به او داده مى شود که امور مـردم را اداره بـکـند باز این ولایت ، ولایت خداست . این حق ، حق خداست و این قدرت و سلطان الهـى اسـت کـه بـر مردم اعمال مى شود.173 همان طور که از عبارت فوق پیداست ، تحقق حـکومت اسلامى مشروع تنها از طریق انتصاب الهى امکان پذیر است که مقام معظم رهبرى در هـمـه سـطـوح حـکومت از عنوان ((ولایت )) استفاده کرده اند و معتقدند که ایشان با اشاره به تـعـابـیـر مـخـتـلفـى کـه در مـورد حـکـومـت وجـود دارد، بـه دلایـل گـزیـنش ‍ عنوان ((ولایت )) اشاره مى کند. پیامبر اکرم (ص ) در این ماجراى تاریخى غـدیـر و در ایـن نصب بزرگ ، حکومت را با تعبیر ((ولایت )) بیان کرد. در زبان عربى و زبـان هـاى دیگر، براى این پدیده اى که اسمش حکومت و زمامدارى و حکمرانى است ، یعنى کـسى یا جماعتى که بر یک جامعه حکومت مى کند و فرمان مى راند، تعبیرات گوناگونى آورده شـده است که هر یک از این تعبیرات ، اشاره به جهت خاصى است ؛ مثلاً تعبیر حکومت ، اشـاره بـه ایـن دارد کـه آن کـسـى کـه در راءس قـدرت اسـت ، یـا آن جـماعتى که در راءس قدرتند، حکم مى کنند و جامعه و افراد مردم ، حکم و فرمان آنها را اطاعت مى کنند. یک تعبیر دیگر تعبیر سلطنت است که به معناى مسلط بودن و مقتدر بودن و امور را در سلطه خود در آوردن اسـت . در فـارسـى هـم هـمـین تعابیر وجود دارد مثلا زمامدارى ، اشاره به یک جنبه از حـکـومـت اسـت . یـا مـثـلا حـکـمرانى و فرماندهى ، هر کدام به یک جنبه اشاره دارد. در اسلام بیشتر از همه بر روى کلمه ((ولایت )) تکیه شده است .174
ولایت ، مدل آرمانى حکومت اسلامى

بـنـابـرایـن ایـشـان بـا اشـاره بـه مدل مطلوب حکومت اسلامى در قالب ((ولایت )) معتقدند: ((مساءله ولایت و حکومت در اسلام مساءله اساسى و مهمى است )). و در کالبد شکافى معناى ولایـت بـراى آن دو مـفـهـوم ذکـر مـى کـنند: یکى مفهوم عام که به معناى پیوستگى ، به هم جـوشـیـدگـى ، ارتـباط وثیق دو چیز یا دو کس است . وقتى دو چیز چنان به هم پیچیده شده بـاشـنـد کـه نـتوانیم از هم جدایشان بکنیم ، مى گوییم این دو ولایت دارند. من و شما ولایت داریـم ، یـعـنـى بـه هـمدیگر پیوسته ایم . اما معناى خاص ولایت عبارت است از پیوستگى مردم یک جامعه با رهبر و امام خود و این پیوستگى بیشتر در زمینه هاى اجرایى است .175

ایـشـان بـا عـنـایت به مفهوم خاص ولایت ، جامعه ولایى را داراى ارگانیسمى منسجم و در هم تـنـیـده مـعـرفـى مـى کـنـد کـه بر اساس مبانى اعتقاد توحیدى با جاذبه هاى درونى قوام یـافـتـه اسـت و شـرک گـریزى و کفر ستیزى از ویژگیهاى بارز آن است : ((ولایت یعنى پـیـونـد و ارتـبـاط تـنـگـاتـنـگ و مـسـتـحـکـم و غـیـر قـابـل انـفـصـال و انـفـکاک جامعه اسلامى که داراى ولایت است ، یعنى همه اجزاى آن به یکدیگر و بـه آن مـحـور و مـرکـز ایـن جـامـعـه یـعـنـى ((ولى )) مـتـصل است . لازمه همین ارتباط و اتصال است که جامعه اسلامى را در درون خود یکى است و مـتـحـد و مؤ تلف و متصل به هم است و در بیرون نیز اجزاى مساعد با خود را جذب مى کند و اجـزایـى را کـه بـا آن دشـمـن بـاشـند به شدت دفع مى کند و با آن معارضه مى نمایند یـعـنـى ((اشـداءُ عـلى الکـفـار رحماء بینهم )) لازمه ولایت و توحید جامعه اسلامى است . این مـبناى توحید و اعتقاد به وحدانیت حضرت حق (جل و اعلاء) در تمام شؤ ون فردى و اجتماعى جـامـعـه اسـلامـى تـاءثیر مى گذارد و جامعه را به صورت یک جامعه هماهنگ و مرتبط به یکدیگر و متصل و برخوردار از وحدت مى سازد.))176 در حکومت ولایى ، حاکم اسلامى با مـردم ارتـبـاطـات فـکـرى ، عقیدتى ، عاطفى ، انسانى و محبت آمیز دارد و مردم به او علاقه مـنـدند در بعضى از سخنرانى هاى مقام معظم رهبرى نوع رابطه مردم و ولى امر مسلمین به ریـسـمـان مـحـکـم و بـه هـم تابیده شده تشبیه شده است که جدا کردن آن به آسانى امکان پذیر نیست .))177

ایـشان ویژگى هایى که براى ((ولایت )) ذکر مى کنند، اصالتى را بدان مى بخشند که ویـژه خـداوند است . ((اساسى ترین مساءله دین مسئله ولایت است چون ولایت نشانه و سایه توحید است . ولایت یعنى حکومت چیزى که در جامعه اسلامى متعلق به خداست .))178

بـنـابـرایـن وقـتـى در نـظـامـى ، ولى اللّه ، کـسـى مثل پیغمبر اکرم (ص ) یا امیرالمؤ منین (ع ) در راءس نظام قرار دارد آن جامعه ، جامعه ولایى اسـت . نـظـام ، نـظـام ولایـت است . ولایت هم صفتى براى منصبى است که نبى اکرم (ص ) و جـانـشـینان او از سوى پروردگار حایز آن بوده اند و هم خصوصیتى است براى آن جامعه اسلامى که در سایه آن حکومت زندگى مى کند و از پرتو آن بهره مى گیرد.

مقام معظم رهبرى تاءکید مى کنند که ((آن کسى که این ولایت را از طرف خداوند عهده دار مى شـود بـایـد نـمـونـه ضـعیف و پرتو و سایه اى از آن ولایت الهى را تحقق بخشد و نشان بدهد خصوصیات ولایت الهى را داراست .))179

ایشان براى حاکم و ولایت چهار ویژگى اساسى ذکر مى کنند:

1. قدرت 2. عدالت 3. حکمت 4. رحمت .

آن شـخـصـى یا آن دستگاهى که اداره امور مردم را به عهده مى گیرد، باید مظهر قدرت و حـکـمـت و عدالت و رحمت باشد.180 در ((حدیث ولایت )) با ذکر برخى ویژگیها و شرایط ایجابى ولایت مى فرماید:

1. ولایـت در اسلام ناشى از ارزشهاست . ارزش هایى که وجود آنها هم آن سمت و هم مردم را مـصـونـیـت مـى بـخـشد؛ مثلا عدالت ... از جمله شرایط ولایت است اگر این شرط تاءمین شد ولایت یک چیز آسیب ناپذیر است .181

2. ولایـت یـک مـفـهـوم مـردمـى اسـت و متوجه به جهت حقوق مردم است و رعایت آنها و حفظ جانب انسانهاست و بلکه مردمى ترین نوع حکومت است .182

3. در حـکومت ولایى حاکم باید از متن مردم باشد، همان طورى که در مورد خود پیامبر(ص ) وجود دارد ((بُعِث من انفسهم )) یا ((بعث منهم )).183

4. ضمانت اجرایى این حکومت درونى است .184

5. حاکم و والى از نظر قانون با دیگران مساوى است .185

6. ولایـت یـعـنـى حـاکـمـیـت انـسانهاى پارسا، انسانهاى مخالف با شهوات نفس خودشان و انسانهاى عامل به صالحات .186

7. خیر انسانیت و مصلحت جامعه اسلامى در آن است .187
مفاهیم و شرایط سلبى ولایت

در کـنار شرایط ایجابىِ ولایت ، در اندیشه سیاسى مقام معظم رهبرى شرایط سلبى نیز وارد شده که بخشى از آن به شرح ذیل است :

1. ولایت به هیچ وجه سلطنت نیست و والى نیز سلطان نیست .188

2. هر حکومتى که ارتباط تنگاتنگ و محبت آمیز با مردم نداشته باشد ولایت نیست .189

3. اگـر رابـطـه حـاکـمـان و مردم بر اساس ترس و رعب و خوف باشد ولایت صادق نیست .190

4. اگر منشاء قدرت کودتا باشد. (ولایت صادق نیست .)191

5. اگر خاستگاه قدرت وراثت و جانشینى نسبى باشد. (ولایت صادق نیست .)192

6. اگر کسى ارتباط با مردم را بدون داشتن آن معیارهاى واقعى احراز بکند، باز هم ولایت صادق نیست .193

7. در مفهوم ولایت هیچ گونه امر زشتى وجود ندارد.194

8. ولایت براى والى و تشکیلات حکومتى طعمه نیست ، ابزار است .195

9. در عین وجود اقتدار و عزت و جزم و عزم و قاطعیت ، هیچ نشانه اى از استبداد و خودخواهى و خودراءیى و زیاده طلبى نیست .

10. معناى ولایت محجوریت مردم و قیومیت بر آنها نیست .196

مـقـام مـعـظـم رهـبـرى بـا تـاءکید بر اهمیت مفهوم ولایت مى فرماید: مفهومى که در ولایت هست بـسیار حایز اهمیت است . یعنى اسلام منهاى همین مفهوم ولایت که یک مفهوم مردمى و متوجه به جهت حقوق مردم و رعایت آنها و حفظ جان انسانها ست ، هیچ حاکمیتى را بر مردم نمى پذیرد و هیچ عنوان دیگرى را در باب حکومت قائل نیست .197

چـنـیـن رویـکـردى بـه ولایـت ، بـدان مـفـهـومـى عـام مـى بـخـشـد کـه تـاب تحمل معانى و برداشت هاى مختلف از حکومت را دارد، اما در اندیشه رهبرى تلاش بر آن است کـه قـلمـرو مفهومى و مرزهاى اعتقادى ولایت مشخص شود و آن را در حکومت اسلامى مطلوب که شامل سه سطح حکومت نبوى حکومت امامت و حکومت و ولایت فقیه است منحصر نماید و تمایز آن را با حکومت هاى سلطنتى 198، موروثى 199، استبدادى 200 و حکومت هاى کودتایى 201 و غیره بیان نماید که ذیلا به سطوح سه گانه ولایت اشاره مى شود.
الف . ولایت نبوى

در مـیـان مـتـفـکـران مـسـلمـان ، اتـفـاق نـظـر وجـود دارد کـه خـداونـد حـق اعـمـال حـکـومـت را به پیامبر(ص ) داده است و واقعیت تاریخى نیز مؤ ید آن است . مقام معظم رهبرى با اطلاق ولایت بر این مهم اشاره مى کنند:

اساسى ترین مساءله دین مساءله ولایت است . چون ولایت نشانه و سایه توحید است . ولایت یـعـنـى حـکـومـت ؛ چـیـزى اسـت کـه در جـامـعـه اسـلامـى مـتـعـلق بـه خـداسـت و از خـداى متعال به پیامبر و از او به ولى مؤ منین مى رسد.202

بـه نـظـر مـى رسـد در خـصـوص ولایت نبوى نیاز به مباحث نظرى نیست ، زیرا همه فرق اسـلامـى مـدل مـطـلوب و آرمـانـى حکومت صدر اسلام را پذیرفته اند. آنچه اشاره مى شود مـربـوط بـه تـلاش هـاى پـیـامـبـر اسـلام (ص ) در دوران مـکـه و مـدیـنـه بـراى تـشـکـیـل حـکـومـت است . در خصوص ‍ دوران مکه ، اکثر متفکران مسلمان بر آنند که گویا این دوران بـراى اسلام و مسلمین دورانِ دینِ فردى و اعتقادى و عبادى مطرح است و اسلام سیاسى در قـالب حـکـومـت در دسـتـور کـار نـبـوده اسـت . در مـقـابـل ، بـرخـى از مـتـفـکـران مـعـتـقـدنـد بـلافاصله بعد از بعثت ، نهضت انقلابى براى تـشـکـیـل نـظـام سیاسى و دولت اسلامى شکل گرفت ، ولى حاکمیت سران قریش و نداشتن قلمرو حکومت در مکه سبب شد که این آرمان در آنجا محقق نشود ولى با هجرت به مدینه و با به وجود آمدن این عنصر اساسى ، بلافاصله اعلام حکومت شد.203

مـقـام مـعـظـم رهـبـرى بـا ایـن اعـتـقـاد مـى فـرمـایـنـد: ((در دوران مـکـه سـیـزده سـال پـیـغمبر اسلام مبارزه کرد اما مهم آن است که بدانیم این مبارزه براى این بود که یک جـامـعـه اسـلامـى بـه وجـود بـیـایـد، پـیـغـمـبـر اسـلام دنـبـال یـک مـدیـنـه مـى گـشـت . آن طـورى کـه از ظـواهـر حـرکـات پـیـغـمـبـر اکـرم در طول دوران مکه مخصوصا سال هاى آخر این دوران بر مى آید، پیغمبر اکرم (ص ) دائما در صدد آن بود که بتواند یک گوشه اى از این دنیاى بزرگ را پیدا کند و در آن ، اندیشه و فـکـر خـود را بـه مـرحـله عـمـل در بیاورد. اسلام را و توحید را در جامعه پیاده کند. اگر سـراغ قـبـائل اطراف مکه مى رفت و اگر به شهر طائف مى رفت و اگر یاران خود را به حـبشه مى فرستاد و اگر خود او با اوس و خزرج در نزدیکى مکه به گفتگو و مذاکره مى نشست ، همه براى این بود که بتواند زمینه یک جامعه توحیدى را فراهم کند.))204

مـواجهه پیامبر(ص ) با حاکمیت شرک آلوده مکه ، بر مبناى آموزه هاى قرآنى عرصه نهضت و حرکت انقلابى را برحضرت و یارانش تنگ نمود. فشار سران قریش طاقت فرسا بود. در این میان ارائه تجربه سیاسى پیامبران گذشته نظیر تجربه حضرت موسى (ع ) و تـشـکـیـل حـکـومـت مـوسـوى شـد، تـجـربـه مـقـاومـت ابـراهـیـم خـلیـل و عـیـسـى بـن مـریـم و سـایـر انبیاء الگوى مقاومت و مبارزه براى رسیدن به اهداف مـتـعـالى اسـت . سـیـدنـا القـائد علاوه بر درک هوشمندانه فوق از دوران مبارزات مکه بر اسـاس واقعیت هاى تاریخى معتقدند تفکر سیاسى اسلام دو دوره معطوف به هم داشته است در دوره اول در قـالب یـک نـهـضـت و حـرکـت و مـبـارزه انـقـلابـى اسـت . پـیـامـبـر در سال هاى آخر دوران مکه با نیرو گرفتن از عناصر مؤ من ، این نهضت را سازمان دهى کرد و یـک مـبارزه بسیار هوشمندانه و قوى و پیشرو را در مکه به وجود آورد. این نهضت و مبارزه سـیـزده سـال به طول کشید بعد از آن در دوره دوم با تعلیمات پیامبر با شعارهایى که داد با سازمان دهى اى که کرد با فداکارى اى که شد با مجموع عواملى که وجود داشت این تـفـکـر، یـک حـکـومـت و یـک نـظـام شـد.... و اسـلام از شکل یک نهضت به شکل یک حکومت تبدیل شد.205
ب . ولایت سیاسى ائمه علیهم السلام

دومـیـن سـطـح نـظـام مـطـلوب ولایى در اندیشه مقام معظم رهبرى ، ولایت امامان معصوم علیهم السـلام اسـت کـه در جـامـعـه اسـلامـى بـعـد از رحـلت رسـول اکـرم (ص ) تـا آغـاز غـیـبـت کـبـرى حـدود 300 سال ، چالش اساسى در مسئله خلافت رهبرى بوده است .

ایـشـان در ((قـبـسـات النـور)) تـصـریـح دارنـد خـط جـهـاد و مـبـارزه 250 سـاله ائمـه در شـکـل هـاى گـونـاگـون استمرار داشته و هدف از آن اولا تبیین اسلام ناب و تفسیر صحیح قـرآن و ارائه تـصـویرى روشن از معرفت اسلامى است و ثانیا تبیین مساءله امامت و حاکمیت سـیـاسـى در جـامـعـه اسـلامـى اسـت و ثـالثـا کـوشـش بـراى تـشـکیل آن جامعه وتحقق بخشیدن به هدف پیامبر معظم اسلام (ص ) و همه پیامبران ، یعنى اقـامـه قـسـط و عـدل و زدودن انـداداللّه از صـحـنـه حـکومت و سپردن زمام اداره زندگى به خلفاء اللّه وبندگان صالح خداوند.206

امـام از نـظـر مـذهـب تـشـیـع و در فرهنگ تشیع ادامه دهنده راه پیغمبر است .... امامت در فرهنگ اسلام و در فرهنگ تشیع تداوم نبوت است و مسئله امامت در زبان ائمه (ع ) یعنى مسئله حکومت 207 یعنى پیشوایى جامعه و رهبرى است .208 اما این حکومت امر قرار دادى محض ‍ نیست که انـتـخـاب آن در دسـت مـردم باشد، بلکه همان طورى که گذشت ، امامت از مجارى اختصاصى اعـمـال حـق الهـى حـکـومـت اسـت که در اصطلاح قرآنى بدان ((اولوالامر)) اطلاق شده است و مـصـادیق آن انسانهاى فاضل پاک و معصومى هستند که منشور و فرمان خداوند به نام آنها صادر نشده است .209

امـا واقـعـیت تاریخى حکایت از آن دارد که این حق الهى در مجراى خود قرار نگرفت و جز در بـرهه خاصى در این دوران طولانى جامعه اسلامى از وجود ولایت اسلامى بى بهره بود و بزرگترین شخصیت مورد اتفاق همه فرق اسلامى که به اعتقاد شیعه ولایت او منصوص از نـاحـیـه خـداوند و منصوب از طرف رسول اکرم (ص ) بود از صحنه حکومت و رهبرى جامعه بـرکـنـار ماند. شما مى بینید که امیرالمؤ منین علیه السلام که مظهر ولایت اسلام و مصداق کـامـل ولى اى اسـت کـه بـراى مـردم مـشـخص شده است ... ولایت سیاسى که حق او بود از او گرفتند. البته ولایت معنوى آن چیز که در امامت تشیع فرض شده است و وجود دارد و در هر حـال هست و بسته به ولایت ظاهرى نیست جدا است .210 مقام معظم رهبرى با تبیین کار ویژه هـاى امـامـت معتقدند که امام داراى دو مسئولیت اساسى است ؛ یکى این که مسئولیت تشریح و تـبـیـیـن مـکتب و اصول و احکام اسلام را بر عهده دارد و دیگر وظیفه خطیر زمامدارى و رهبرى جامعه اسلامى است .211 و به رغم فشارهاى همه جانبه در این دوران ، ائمه علیهم السلام هـیـچ گـاه وظـیـفه نخست را ترک نکرده اند در مسئولیت سیاسى نیز آنها هیچ گاه نه از حق ولایـت خـویـش صـرف نـظر کرده اند و نه حکومت هاى موجود را به رسمیت شناخته اند. به هـمـیـن جـهت به جز امام مهدى عجل اللّه تعالى فرجه الشریف که با معجزه الهى زنده و در پـشـت پرده غیبت هستند، بقیه امامان شیعه هیچ کدام با مرگ طبیعى از دنیا نرفته اند. ائمه اهل بیت علیهم السلام مبارزه سیاسى خود را به شیوه اى متناسب با اوضاع و شرایط شدت بخشیدند. این مبارزه بزرگترین هدفش تشکیل نظام اسلامى و تاءسیس حکومتى بر پایه امـامـت بـود.212 بـنـابـرایـن آنـهـا بـه دنـبـال ایـن خـط و هـدف بـودنـد و هـمـواره بـراى تـشـکیل حکومت اسلامى تلاش مى کردند.213 اگر چه این ولایت تحقق نیافت ، اما به اعتقاد ما، ولى عصر صلوات اللّه علیه میراث بر همه پیامبران الهى است که مى آید و گام آخر را در ایجاد آن جامعه الهى بر مى دارد... در دوران ولى عصر(عج ) حکومت ، حکومت صالحان است به تمام معناى کلمه ، حکومت قرآن ، حکومت امام ... جامعه مهدوى یعنى آن دنیایى که امام زمـان عـلیـه السـلام مـى آیـد تـا آن دنیا را بسازد همان جامعه است که همه پیامبران براى تـاءمـیـن آن در عـالم ظـهـور کـردنـد، یـعـنـى هـمـه پیغمبران مقدمه بودند، تا آن جامعه ایده آل انـسـانـى کـه بـالاخـره بـوسـیله ولى عصر و مهدى موعود در این عالم پدید خواهد آمد و پایه گذارى خواهد شد به وجود بیاید.214
ج . ولایت فقیه

اگـر چـه اصـل حـکـومـت و ولایـت از اصـول ضـرورى دیـن و جـامـعـه اسـلامـى اسـت ، امـا مدل و نوع سطوح حکومت اسلامى در اعتقاد شیعى در فرآیند تاریخ تعیین مى شود؛ به این مـعـنـا کـه هـر سـطـحـى در یـک مـرحـله تـاریـخـى اسـت و بـا وجـود آن ، سـطـح مـتـاءخـر قـابـل تـحـقـق نـیـسـت . بـا وجـود حـکـومـت پـیـامـبـر(ص ) امـکـان تـشـکـیـل حـکـومت توسط امام (ع ) وجود ندارد، چون امام جانشین پیامبر است و با وجود حکومت مـعصوم حکومت و ولایت فقیه تشکیل نمى شود اما مفهوم ولایت که در اندیشه مقام معظم رهبرى ویژگى هاى خاصى دارد وجه مشترک همه سطوح مى باشد.

هـمـان طـورى کـه اصـطـلاح ((امـام )) را ایـشـان بـراى هـمـه سـطـوح اسـتـعـمال کرده اند با این تفاوت که ((امامت )) در سطوح ولایت فقیه با تعبیر ((امامت عامه ))215 یاد مى شود. مسئله امامت یعنى پیشوایى جامعه و رهبرى امت با معناى عام کلمه در همه زمان ها اگر جامعه اسلامى بخواهد متحول باشد، بخواهد پویا باشد، بخواهد مبارزه کند، بـخـواهد اسلامى بشود و اگر اسلامى هست اسلامى بماند، احتیاج به امامت دارد البته امامت کـه مـى گـویـم منهاى معصومیت . عصمت مخصوص ‍ ائمه (ع ) دوازده گانه است . در تعریف ولایـت فـقـیـه مـقـام مـعـظـم رهـبـرى آن را در ادامـه ولایـت ائمـه مـطـرح مـى کـنـنـد و اصـل ولایـت را بـه مـعـنـاى حـکـومت الهى مى دانند حکومتى که در آن اثرى از خودپرستى ، سلطنت و اقتدار خودخواهانه در آن وجود ندارد:216

((ولایـت فـقـیـه مـتشکل از دو کلمه است ولایت به مفهوم سرپرستى و اداره و فقیه به مفهوم ((دین شناس )). پس ولایت فقیه یعنى اداره کردن و سرپرستى دین شناسان در جامعه است .))217 ایـشـان با تاءکید بر این که ولایت فقیه نوع خاصى از حکومت است که متمایز از همه حکومت هاى موجود در دنیاست 218 و داورى در مورد آن صرفا با معیارها موجود غیر ممکن اسـت ، بـا تـوجـه بـه تـلقـى خـاصـى کـه از مـفـهـوم ولایـت دارنـد مـعـتـقـدنـد اصـل ولایـت فـقـیـه یـعـنـى ایـجـاد مـیـلیـونـهـا رابـطـه دیـنـى مـیـان دل هاى مردم با محور و مرکز نظام . بحث شخص در میان نیست بحث هویت و معنا و شخصیت در مـیـان است 219 همه راههاى اصلى نظام به مرکز ولایت نقطه درخشان نظام اسلامى ختم مى شـود.220 از جـمـله مـوضـوعـاتـى کـه در مـورد ولایـت فـقـیـه مـطـرح اسـت ، دلایـل وجـودى و ضـرورت و جـایـگـاه آن اسـت کـه از نظر مقام معظم رهبرى ولایت فقیه جزو فـروع دیـن اسـت ، زیـرا ولایـت به معناى نظام است و نظام خصوصیات آن جزء فروع دین اسـت نـه اصول دین که به حوزه اعتقادات مربوط مى شود. البته التزام عملى بدان لازم است و اگر کسى منکر آن باشد منکر ضرورى دین شده است .221

ایـشـان در جـواب سـؤ الى در رسـاله عـلمـیـه خـویش 222 مى فرمایند: و لا نرى الالتزام بـولایـة الفـقـیـه قابلا للفصل عن الالتزام بالاسلام و بولایة الائمة المعصومین علیهم السلام ؛ ما تفاوتى بین التزام به ولایت فقیه و التزام به اسلام و ولایت امامان معصوم (ع ) نـمـى بـیـنـیـم . بنابراین ایشان اصل ولایت فقیه را ((حکم شرعى )) مى دانند که که عـقـل نـیـز آن را تـاءیـیـد مـى کـند مشروعیت آن دینى و به واسطه امضاى شرع است . اما در انتخاب مصداق آن معتقد به طریق عقلایى هستند و به شیوه انتخابى که در قانون اساسى جـمهورى اسلامى ایران آمده است استناد مى کنند.223 مقام معظم رهبرى در یکى از خطبه هاى نماز جمعه در سال 1362 مى فرمایند: ((براى این که ولایت فقیه را یعنى حکومت فقیه در جـامـعـه اسـلامـى را ثـابـت بکنیم ، احتیاج به دلیل نقلى نداریم اگرچه ادله نقلیه یعنى قـرآن و حـدیـث هـم بـر حـکـومـت فـقـهـا و عـلمـاء الهـى صـادق و شـاهـد و دلیـل اسـت ، امـا اگـر هـیـچ دلیـل نـقـلى هـم مـا بـراى حـکومت دین شناسان در جامعه اسلامى نداشتیم عقل و اعتبار عقلى دلالت مى کند و کفایت مى کند بر این که ما بدانیم براى اجراى احکام الهى در جامعه ، کسانى مى توانند که کفایت و لیاقت لازم را داشته باشند.))224
4. مساءله مردم سالارى دینى
الف . مدل جمهورى اسلامى :

پـیـروزى انـقـلاب اسـلامـى در نـظـام دو قطبى پس از جنگ دوم جهانى ، طرح نوینى از یک حـکـومـت دیـنـى بـود کـه مردم در آن نقش اساسى در انتخاب نظام سیاسى یافتند. مدلى از سـاخـت قـدرت ارائه شـد کـه سـالهـا تـصـور مـى شـد کـه تـرکـیـبى ناهمگون از دو جزء ((جـمـهوریت )) و ((اسلامیت )) است به طورى که منتقدان آن همواره ناسازگارى و تضاد این دو حـوزه را بـهـانـه تـضـعـیـف آن قـرار مـى دادنـد و در ایـن میان عده اى که دلى در سوداى دمـوکـراسـى لیبرال داشتند، از جنبه هاى دینى نظام انتقاد مى کردند و عده اى نیز از خوف آن کـه مـبـادا اسـلام در تـعـامـل با دموکراسى قربانى شود به مقابله با آن برخاستند و خـواسـت و اراده مـردم را نـادیـده انـگـاشـتـنـد. بـرخـى از نـویـسـنـدگـان بـراى حل معما در درون مفاهیم گفتمانى به طرح فرضیه تئودموکراسى پرداخته اند و با پیش فـرض ایـن که در مدل جمهورى اسلامى که تئوکراسى و هم دموکراسى وجود دارد، اما هیچ کـدام بـه تـنـهـایى بر آن صادق نیست ، بنابراین بهتر است آن را نوعى تئودموکراسى بـدانـیـم .225 در نـقـد ایـن دیـدگـاه هـمـین کافى است که بدانیم هر سه مفهوم در فرآیند اندیشه سیاسى غرب شکل گرفته اند و داراى مفهوم خاص و پیش فرض هاى خاصى است کـه بـر مـفـاهـیـم مـعـادل آن در جـمهورى اسلامى صادق نیستند.226 مقام معظم رهبرى در این خصوص مى فرمایند:

((اولاً مردم سالارى دینى دو چیز نیست ، این طور نیست که ما دموکراسى را از غرب بگیریم و بـه دیـن سـنـجـاق بـکـنـیـم تـا بـتـوانـیـم یـک مـجـمـوعـه کامل داشته باشیم ! نه ، خود این مردم سالارى هم متعلق به دین است .))227 طرح گسترده بـحـث مـردم سالارى دینى در فاصله سال هاى 1380 ـ 1379 این تلقى را ایجاد کرد که گـویـا در انـدیـشـه سـیاسى مقام معظم رهبرى تحولى ایجاد شده است ؛ اما با مراجعه به نـظـرات و آراء گـذشـتـه ایـشان معلوم مى شود همین مباحث را در گذشته نیز داشته اند، اما مـتـناسب با شرایط فکرى جدید شرح نوینى از همان نظریه جمهورى اسلامى است ایشان در سـال هـاى آغـازیـن انـقـلاب اسـلامى در خطبه نماز جمعه مى گویند: ((این که گفته مى شـود، دمـوکـراسـى هـا و مـردم سالارى یک حکومت غیر دینى است و حکومت دین نمى تواند یک حـکـومـت مـردم سـالارى بـاشد، این یک مغالطه است . حکومت اسلامى مى تواند در عین این که حـکـومـت الهـى اسـت حـکـومـت مـردمـى نـیـز بـاشـد. نـمـونـه اش صـدر اسـلام زمـان رسول اکرم (ص ) و خلفا در اوایل و نمونه دیگرش حکومت جمهورى اسلامى که حکومت مردم است . حکومت عواطف مردم ، حکومت آراى مردم ، حکومت انتخاب مردم و حکومت عناصر مردمى در این حـکـومـت .))228 بـنـابـرایـن بـا ایـن فـرض کـه مردم سالارى دینى تبیین نوینى از همان مدل جمهورى اسلامى است بدان اکتفا مى کنیم .
ب . مدل مردم سالارى دینى

مـردم سـالارى دینى ، نظامى سیاسى است که در آن حاکمیت متعلق به خداوند مى باشد که با عقیده و ایمان و عواطف و آراى مردم پیوند خورده است .229 تعریف فوق بیانگر آن است که در اندیشه مقام معظم رهبرى ، مردم سالارى دینى مفهوم مرکبى از دو جزء ((مردم سالارى )) و ((دیـنـى )) نـیـسـت ، بـلکـه حـقـیـقـت واحـد درون دیـنـى اسـت کـه فـقـط در چـارچـوب مـسـائل دیـنـى قـابـل تـعـریـف اسـت . ایـشـان بـا تـمایز گذارى بین مردم سالارى دینى و دمـوکراسى غربى مى فرمایند: ((مردم سالارى دینى به معناى ترکیب دین و مردم سالارى نـیـسـت ، بـلکـه یـک حـقـیـقـت واحد و جارى در جوهره نظام اسلامى است ، چرا که اگر نظامى بـخواهد بر مبناى دین عمل کند بدون مردم نمى شود، ضمن آن که تحقق حکومت مردم سالارى واقـعـى هم بدون دین امکان پذیر نیست .))230 اگر چه این مفهوم حقیقت واحدى است ولى در تعیّن خارجى آن داراى اجزائى است که برخى داراى اولویت و اهمیت بیشترى است . یک جزء، ((دیـن )) و احـکـام دیـنـى اسـت و جـزء دیـگـر ((مـردم )) و خـواست عمومى آنهاست و جزء سوم ((حـکـومـت )) و نظام سیاسى است و جزء چهارم ((حاکمیت )) و قدرت برتر است . در این میان دو دیـدگـاه رسـمـى بـعـد از انـقـلاب اسـلامـى در ایـران شکل گرفته است :

1. دیـدگاهى که معتقد است حاکمیت از آن خداست ، اما خواست عمومى و انتخاب مردمى مقدم بر احـکـام دیـنـى اسـت . هـر نـوع سـاخـتـار و مدل حکومتى را که مردم مسلمان انتخاب بکنند مورد تاءیید دین است و عنوان مردم سالارى دینى بر آن صادق است .

2. دیـدگـاهـى کـه حـاکـمـیـت را از آن خـدا مـى دانـد و معتقد است خداوند که به همه نیازها و کـمـبودهاى انسان آگاه است از طریق احکام دینى انسانها را هدایت و بهترین قوانین فردى و اجـتماعى براى آنها وضع کرده است . بنابراین مردم مسلمان در سایه آموزه هاى دینى نوع حـکـومـت را انـتـخـاب مـى کـنـنـد و خـواسـت 231 عـمـومـى آنـهـا قابل انفکاک از باورهاى دینى آنها نیست . اندیشه مقام معظم رهبرى در چارچوب دیدگاه دوم قـابـل تـحـلیـل و ارزیـابى است ایشان مى فرمایند: ((در نظام اسلامى یعنى مردم سالارى دیـنـى ، مـردم انـتـخـاب مـى کـنند، تصمیم مى گیرند و سرنوشت اداره کشور را به وسیله منتخبان خودشان در اختیار دارند، اما این خواست و انتخاب و اراده در سایه هدایت الهى هرگز بـه بـیـرون جـاده صلاح و فلاح راه نمى برد و از صراط مستقیم خارج نمى شود. البته ((هـدایـت الهـى )) در عـبـارت فـوق بـه صـرف اعتقاد و باور داشت فارغ از قوانین و احکام دیـنـى نـیـسـت ، بـلکه در اندیشه ایشان هدایت الهى در حوزه قوانین و احکام الهى که از هر گـونـه عیب و نقص ‍ بدور هستند قابل تحقق است . در منطق اسلام اداره امور مردم و جامعه با هـدایـت قـرآنـى و احـکام الهى است در قوانین آسمانى و الهى قرآن براى مردم شاءن و ارج مـعـیـن شـده اسـت . مـردم هـسـتـنـد کـه انتخاب مى کنند و سرنوشت اداره کشور را به دست مى گـیـرنـد. این مردم سالارى ، راقى ترین (مترقى ترین ) نوع مردم سالارى است که امروز دنـیـا شـاهـد آن اسـت ، زیرا مردم سالارى در چارچوب احکام و هدایت الهى است ، انتخاب مردم اسـت . امـا انـتـخابى که با قوانین آسمانى و مبراى از هر گونه نقص و عیب توانسته است جـهـت و راه صـحـیـحـى را دنـبـال کـنـد. آنـچه که در دنیا به نام دموکراسى و مردم سالارى شـنـاخـتـه مـى شـود، در هـمـه آنـها چهارچوب وجود دارد. در دموکراسى هاى غربى چارچوب عبارت است از منافع وخواست صاحبان ثروت و سرمایه داران حاکم بر سرنوشت جامعه ! تنها در آن چارچوب است که راءى مردم اعتبار پیدا مى کند و نافذ است . اگر مردم چیزى را کـه بـر خـلاف مـنـافـع سـرمـایـه داران و صاحبان قدرت مالى و اقتصادى ـ و بر اثر آن قـدرت سـیـاسـى ـ اسـت بـخـواهـنـد هـیـچ تـضـمـینى وجود ندارد که این نظامها و رژیم هاى دموکراتیک تسلیم خواست مردم شوند. یک چارچوب محکم و ناشکننده بر همه این خواست ها و دمـوکـراسـى هـاى حـاکـم اسـت . در کـشـورهـاى سوسیالیستى سابق که آنها هم خودشان را کـشـورهـاى دمـوکـراتـیـک مـى نـامـیـدنـد ایـن چـارچوب حزب حاکم بود در خارج از چارچوب تمایلات و سیاست ها و انگیزه هاى حزب حاکم راءى مردم هیچ توانایى و کاربردى نداشت . بـه هـر حال این چارچوب وجود دارد. امتیاز نظام اسلامى در این است که این چارچوب احکام مـقـدس الهـى و قـوانـیـن قـرآنـى و نـور هـدایـت الهـى اسـت کـه بـر دل و عمل و ذهن مردم پرتو افشانى و آنها را هدایت مى کند.232

تـاءمـل در عـبـارات فـوق بـیـانـگـر ایـن حقیقت است که مردم سالارى دینى در نگاه مقام معظم رهـبـرى در راسـتـاى سـیـاست دینامیکى و پویاى اسلامى مطرح است ، زیرا سیاست اسلامى نـسـبـت بـه شـهـروندان ، خنثى و بى طرف نیست و تنها در مقام تاءمین نیازهاى مادّى و حفظ وضع موجود نیست بلکه در این رویکرد سیاسى هدایت مردم و به پیش بردن آنها بر مبناى آمـوزه هـاى دیـنـى یکى اصل اساسى است و معناى هدایت مردم این است که بر اثر تعلیم و تـربـیـت درست و راهنمایى مردم به سرچشمه هاى فضیلت کارى بشود که خواست مردم در جهت فضایل اخلاقى باشد و هوس هاى فاسد کننده اى که گاهى به نام آراء و خواست مردم مـطـرح مـى گـردد از افـق انتخاب مردم دور شود. امروز شما ملاحظه مى کنید در بسیارى از دموکراسى هاى غربى زشت ترین ، انحرافات به عنوان این که خواست مردم است ، صبغه قـانـونـى پـیـدا مـى کـنـد و رسمى مى شود و به اشاعه آن کمک مى گردد. این غیبت عنصر مـعـنـوى و هـدایت ایمانى را نشان مى دهد233 طبیعى است که نقش ‍ سازنده و هدایتگر حکومت اسـلامـى مـتکى به آراء مردم زمانى قابل تحقق است که حاکمان در اجراى احکام الهى کوشا بـاشـنـد و لازمـه آن ، ایـن اسـت کـه زمـام امـور هـمـواره در دسـت حـاکـمان شایسته و صالح بـاشـد.234 اگر چنین شد، بناى حکومت اسلامى این مى شود که مردم را از ظلمات به نور ببرد در کشاکش مسائل جهان و میان مردم هم ظلمت هاى فراوانى سر راه قرار مى گیرد. اراده دیـن اسـت کـه انـسـان را از ظـلمـات خـودخـواهـى ، خـودپرستى ، شهوت ، محصور بودن در مسائل شخصى ، بى تقوایى در برخورد با هر کس با هر چیز و با پدیده هاى عالم خارج کـنـد و بـه نـور مـعـنـویـت ، نور هدایت و نور همت بکند براى خدا. اگر این طور شد جامعه نورانى خواهد شد.235

در دیـدگـاهـهاى مقام معظم رهبرى ، مردم سالارى دینى به عنوان نظام آرمان ها معرفى شده اسـت .236 و در جـامـعـه اى قـابـل تـحقق است که ((هم در باطن مردم ، هم در مقررات و هم در باطن مجریان با اخلاص نورانیت وجود داشته باشد.))237 و با این اوصاف مردم سالارى دیـنـى جـامـعـه پـاک و فـاضـله دیـنـى اسـت کـه آرمـان قـابـل دسـترس متدینان مى باشد که ایشان الگوى مردم سالارى دینى را رفتار سیاسى امیرالمؤ منین (ع ) معرفى کرده اند.238 و در زمان غیبت نظام ولایت فقیه را مصداق این مردم سـالارى دیـنـى مـى دانـنـد.239 مـقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه تهران نسبت بین عـنـاصـر چهارگانه مردم سالارى دینى را چنین بیان کرده اند: ((یک روى مردم سالارى این اسـت که مردم مسئولان را انتخاب مى کنند. آن روى دیگر این است که وقتى مسئولان بر سر کـار آمـدنـد، هـمـه هـمـتشان رفع نیازهاى مردم و کار براى آنهاست ... اگر حاکمان و صاحب مـنـصـبـان اسـلامـى بخواهند این وظایف را انجام بدهند به یک نقطه دیگر احتیاج دارند و آن اخـلاص و بـراى خـدا کـار کـردن و بـا خـدا رابـطـه خـود را نـگـهـداشـتـن اسـت . مـسئول امور و صاحب منصب در نظام اسلامى مساءله اش فقط مواجهه با مردم نیست ، اگر با خدا متصل نباشد کار براى مردم و خدمت براى آنها لنگ خواهد ماند.))240
اصول مردم سالارى دینى

1. فـضـیـلت مـحـورى : مردم سالارى دینى نظام سیاسى است که در آن ، جامعه سرشار از فـضـایـل مـعـنـوى اسـت و از نـاپـاکـى هـا و زشـتـى هـا و رذایـل اخـلاقـى تـطهیر شده است . نکته اصلى در مردم سالارى دینى این است که این هدیه انـقـلاب اسـلامـى بـه مـلت ایـران اسـت . ایـن تـجـربـه جـدید و جوانى است ، اما تجربه قـابـل تـاءمـل و پـى گـیـرى و قـابـل تـقـلیـدى است براى همه کسانى که دلشان براى فـضـیـلت هـا و ((جـامـعـه پـاک )) و پـاکـیـزه انـسـانـى مـى تـپـد و از جـرایـم و رذایل اخلاقى و رواج زشتى هاى خلقیات بشرى رنج مى برند.241

2. هـدایـت محورى : از ویژگى هاى اساسى مردم سالارى دینى این است که همه جهت گیرى هـا بـرمـبـناى قوانین الهى تعیین مى شود و انتخاب مردمى نیز در همین چارچوب صورت مى گـیـرد و بـه هـمـین دلیل در اندیشه رهبرى به عنوان ((مترقى ترین )) نوع مردم سالارى تلقى شده است .242

3. حاکمیت الهى : در جامعه اى که برمبناى قوانین آسمانى پایه ریزى شده باشد حاکمیت مـتـعـلق به خداوند است . ((در نظام سیاسى اسلام و مردم سالارى دینى ، حاکمیت متعلق به خداوند مى باشد که با عقیده و ایمان و عواطف و آراى مردم پیوند خورده است .))243

4. ایـمـان دیـنـى : مـقـام مـعـظـم رهـبـرى بـیـن ایـمـان و بـاورهـاى دیـنـى مـردم در شـکـل گـیـرى مـردم سـالارى دیـنـى و وظیفه حکومت در حفظ ایمان دینى رابطه دو جانبه اى برقرار مى کنند و مى فرمایند:

((بـنـاى حـکـومـت اسـلامى این است که مردم را از ظلمات به نور ببرد... . اراده دین است که انـسـان را از ظـلمـات خـودخـواهـى ، خـودپـرسـتـى ، شـهـوت ، مـحـصـور بـودن در مـسـائل شـخـصـى ، بـى تقوایى در برخورد با هر کس ، با هر چیز و با پدیده هاى عالم خارج کند و به نور معنویت ، نور هدایت و نور همت بلند براى خدا برساند. اگر این طور شـد جـامـعـه نـورانـى خـواهـد شـد. اعـتـقـاد راسـخ بـنـده ایـن اسـت کـه یـکـى از عـلل بـسـیـار مـهـم و اسـاسـى اقـامـه بـنـاى جـمـهـورى اسـلامـى و دوام آن در مقابل مزاحمت ها و اذیت ها و خباثت هاى دائمى صاحبان زر و زور و نوکرها و دست نشانده هاى آنها، نورانیتى است که در باطن جمهورى اسلامى وجود دارد؛ هم در باطن مردم هم در مقررات ، هـم در بـاطن مجریان با اخلاص و مؤ منى که الحمد للّه هستند.))244 بنابراین وى معتقد است حکومتى که بر مبناى ایمان و نورانیت شکل گرفته است باید بتواند ایمان دینى مردم را حـفـظ کـرد تـا ایـن مـردم بتوانند مقاومت کنند و بایستند و از مسئولان پشتیبانى کنند و در مقابل خطرها سینه سپر نمایند.245

5. انـتـخـاب مـردمى : در جامعه اى که برمبناى قوانین الهى و معتقد به حاکمیت مطلق خداوند شکل گرفته است و باورهاى دینى مردم اساس همه جهت گیرى ها است ، نوع حکومت نیز با انـتخاب مردم سامان مى گیرد. ((مردم سالارى هم دو سر دارد... یک سر مردم سالارى عبارت است از این که تشکل نظام به وسیله ارائه و راءى مردم صورت بگیرد، یعنى مردم نظام را انتخاب مى کنند، دولت را انتخاب مى کنند نمایندگان را انتخاب مى کنند، مسئولان اساسى را بـه واسـطـه یـا بـى واسـطـه انـتخاب مى کنند.))246 بنابراین از نظر ایشان ((مردم سـالارى دیـنـى داراى دو وجـه اسـت کـه یـک وجـه آن نـقـش مـردم در تشکیل حکومت و انتخاب مسئولان و وجه دیگر آن رسیدگى به مشکلات مردم است .247

6. آرمان گرایى : در نظام مردم سالارى اسلامى که آموزه هاى دین و باورهاى دینى مردم دو رکـن اسـاسى آن را تشکیل مى دهند. ((نظام اسلامى نظام اشخاص و افراد نیست بلکه نظام آرمـان هـاسـت .))248 گـفـتمان اصلى ملت ، این است که همه ، راههایى را که براى تقویت نـظـام ، اصـلاح کـارهـا و روش هـا، گشودن گره ها، تبیین آرمانها و هدفها براى آحاد مردم اسـتـفـاده از نـیـروى عظیم ابتکار و حرکت و خواست و انگیزه و ایمان این مردم و راه به سمت آرمان هاى عالى این نظام که همه را به سعادت خواهد رساند، پیدا کنند.249

7. تـکـلیـف مـحـورى : در مـوارد زیادى مقام معظم رهبرى به دو وجهى و دو رکنى بودن مردم سـالارى دیـنـى اشـاره مـى کـنـنـد کـه یـک وجـه آن نـقـش مـردم در بـه وجـود آمـدن اصـل نـظـام سیاسى است و وجه دیگر آن جهت گیرى حکومت و مسئولان در تاءمین منافع مردم اسـت .250 جـالب اسـت در هـر دو مـورد ایـشـان مـعـتـقـدنـد اسـاس انـتـخـاب و عـمـل بـرمـبـنـاى وظـیـفـه و تـکـلیـف شـرعـى اسـت و البـتـه پـیـش نـیـاز ایـن وظـیـفـه تـحـصـیـل مـعـرفـت اسـت . ((در مـردم سـالارى دیـنـى مـردم بـایستى انتخاب کنند، بخواهند، بـشـنـاسـنـد و تصمیم بگیرند تا تکلیف شرعى درباره آنها منجز بشود. بدون شناختن و دانستن و خواستن تکلیفى نخواهند داشت .))251 بنابراین ویژگى مهم مردم سالارىِ دینى آن است که ابتدا آگاهى و شناخت براى مردم و مسئولان به وجود آید و سپس برمبناى آن همه رفتارها شکل بگیرد. در دیدار با مسئولان نظام جمهورى اسلامى مى فرمایند: ((هر کدام از شما تلاش ‍ بکنید براى این مسئولیت ها خودتان را با الگوى اسلامى منطبق بکنید، یعنى دیـنـتـان تقواتان ، رعایتتان نسبت به حال مردم ، رعایتتان نسبت به شرع ، رعایتتان نسبت به بیت المال ، اجتنابتان از خودخواهى ها و خودپرستى ها و رفیق بازى ها و قوم و خویش پرستى ها و اجتنابتان از تنبلى و بیکارگى و بى عملى و هوى و هوس و این چیزها مطابق بـا الگـوى اسـلام بـاشـد.))252 در خـطـبه هاى نماز جمعه فرموده اند: ((اگر حاکمان و صـاحـب مـنـصـبـان بخواهند این وظایف را انجام بدهند، به یک نقطه دیگر احتیاج دارند و آن اخلاص و براى خدا کار کردن و با خدا رابطه خود را نگه داشتن است .253

8. شـایـسـتـه سالارى : از ویژگى هاى حاکمیت الهى و دین محورى و ایمان مردمى و تکلیف گـرایـى ایـن نـتـیـجـه حاصل مى شود که از خصائص بارز مردم سالارى دینى آن است که رهـبـرى جـامـعه و مسئولیت هاى حکومتى در دست صالحان باید قرار گیرد و مردم مؤ من بر مبناى ملاک هاى دینى شایسته ترین انسانها را انتخاب مى کنند. در توصیف چنین نظامى مقام معظم رهبرى مى فرمایند: ((ما باید... نظامى مستقل ، نظامى متکى به احکام نورانى اسلام ، نـظـامـى مـبـتـنـى بـر شـایـسـتـه سالارى حقیقى ، نظامى که در آن مردم احساس دیندارى مى کنند.))254

9. قـانـون محورى : مردم سالارى دینى بر مبناى میثاق همگانى بنا نهاده شده است و در این نـظـام اعـتـقـاد بـر آن اسـت کـه دسـت یـابـى بـه اهـداف و آرمـانـهـا و تـحـقـق فـضـایـل و وظـایـف در سـایـه اسـتـقـرار قـانون امکان پذیر است . ((توسعه همه جانبه و پـیشرفت کشور بدون عدالت امکان پذیر نیست و عدالت تنها با استقرار قانون تحقق مى یـابـد.))255 بـنـابـرایـن در اندیشه رهبرى ((قانون اساسى میثاق بزرگ ملى و دینى و انـقـلابـى مـاسـت اسلامى که همه چیز ما اسلام است در قانون اساسى تجسم و تبلور پیدا کرده است .))256

10. رضـایـت مـنـدى : در نظام اسلامى مردم در نقش علت فاعلى و در جایگاه ((ولى نعمت )) قـرار دارنـد. در حـقـیقت مردم سالارى دینى برآیند اهداف ، آرمانها و شعارهاى آنهاست و به هـمـیـن جهت است که در این نوع نظام مردم با انگیزه دینى و احساس مسئولیت از همه ارکان و کلیت نظام حمایت مى کنند چون ((در نظام اسلامى ، کشور متعلق به مردم است ))257 نظامى اسـت کـه بـه راءى و فـکـر و اعـتـقـاد مـردم مـتـکـى اسـت ... نـمـى تـوانـنـد آن را انکار کنند اصل نظام را مردم انتخاب کردند.258

بـنـابـرایـن در چـنـیـن نظامى هم اولیاء نعمت و هم کارگزاران و مسئولان خدمتگزارى و خدمت پـذیـرى را بـا رضـایـت اخـلاص کـامـل انـجـام مـى دهـنـد.259 ((مـنـت نـگـذاشتن به مردم در قـبـال کـارهـاى انـجام شده ، مبالغه نکردن در گزارش عملکردها، پرهیز از وعده هاى بدون عمل ، خوددارى از خودمحورى و خودخواهى در قبال مردم و ندادن دستور و امر و نهى به مردم به واسطه برخوردارى از مقام و منصب ، تلاش براى کسب رضایت مردم و خوددارى از کسب رضایت صاحبان قدرت و ثروت از جمله وظایف مهم مسئولان نظام اسلامى است .))
نتیجه گیرى

مـراعـات تـنـاسـب بـیـن عنوان نوشتار با گستره موضوع ، نگارنده را بر آن برداشت تا مـشکل عدم امکان پردازش به همه مسائل را در قالب سه محور اساسى فلسفه سیاسى مقام مـعـظـم رهبرى مورد توجه قرار دهد و بر این باوریم که توجه به ((انسان )) به مثابه سـوژه اسـاسى فلسفه سیاسى در ((جامعه )) که مهم ترین ظرف همه پدیده هاى سیاسى اسـت ، از مـسـائل کـلان فـلسـفـه سـیـاسـى اسـت . هـمـچـنـیـن ، مـفـهـوم سیال و انتزاعى ((قدرت سیاسى )) در طول تاریخ مورد توجه فیلسوفان سیاسى قرار داشـتـه اسـت . و در پـایـان تـمرکز نوشتار بر مسئله محورى حوزه فلسفه سیاسى یعنى بـحـث ((نـظـام سـیـاسـى ))، ((حـکومت اسلامى )) و ((مردم سالارى دینى )) از منظر مقام معظم رهبرى قرار گرفت .
پی نوشتها:

82. مـقـام مـعـظـم رهـبـرى در مـورد منکران اندیشه فلسفى در اسلام مى فرمایند: یک عده اى البـتـه مـعـتـقـدنـد کـه اسـلام فـلسـفـه نـمـى خـواهـد. ایـن مـثـل ایـن اسـت کـه آدم بـگـوید که این دندان انسان مینا نمى خواهد. مینا که دندان نیست که ، اصل دندان است ؛ یعنى واقعاً مثل این است . فلسفه ، حفاظ است ؛ حفاظ اعتقادى است . (بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار هیاءت امناى مذاهب اسلامى . 21 / 12 / 1380)

83. بیانات در تاریخ 17 / 10 / 1360.

84. بیانات در آغاز درس خارج فقه ، 21 / 6 / 1372.

85. آنـتونى کوئینتن ، فلسفه سیاسى ، ترجمه مرتضى اسعدى (تهران : انتشارات به آور، 1374) ص 11.

86. فـارابـى ، التـنـبـیـه على سبیل السعادة ، (حیدرآباد دکن : دائرة المعارف العثمانیة ، 1346 ق ) ص 21.

87. اشـتـراوس مـعـتـقد است که هدف فلسفه سیاسى کشف حقیقت سیاست توسط اندیشمندان اسـت . فـلسـفه سیاسى را مى توان به بنیادهاى فکرى با شیوه انتزاعى که به مباحثى هـم چـون غـایـات حـکـومـت هـا و ابـزارهـاى آن هـا، عدالت ، قدرت و ارتباط فرد و دولت مى پردازد، تعریف نمود. فلسفه سیاسى برخلاف اندیشه سیاسى قصد نشاندن معرفت به جـاى گـمـان را دارد، بـه زمان و مکان محدود نمى شود، و اصولا کار اندیشمندان حرفه اى اسـت . در مـقـابـل ، انـدیـشـه سـیـاسـى مـمـکـن اسـت تـخـمـیـنـى یا کار افراد غیر حرفه اى (مثل شعرا) باشد و همواره با زندگى اجتماعى خاص ملازمت دارد.

((فـلسفه سیاسى چیست ؟)) اثر لئو اشتراوس ترجمه فرهنگ رجائى (تهران : انتشارات علمى و فرهنگى ،1373) ص 6 ـ 15.

ـ کتاب انوار ولایت ، ص 6.

88. در اصطلاح کلاسیک به این هشت چیز ((رؤ وس ثمانیة )) در هر دانش گفته مى شود.

89. بیانات مقام معظم رهبرى در دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام به مناسبت عید سعید غدیر، در تاریخ 6 / 2 / 1376.

90. 5 / 8 / 1382 رییس جمهور.

91. بیانات در برنامه تلویزیونى در مورد زندگى استاد مطهرى ، 12 / 2 / 1367.

92. در این نوشتار متعرض معناى عام فلسفه سیاسى و آموزه هاى سیاسى عقلى اسلام نمى شویم و تفصیل بحث را به مجالى دیگر وامى گذاریم .

93. در دیدار مسئولان و کارگزاران نظام در سالروز عید سعید مبعث ، 2 / 7 / 1382.

94. کتاب پیشواى صادق ، ص 15 ـ 16.

95. بیانات در خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 21 / 6 / 1362.

96. بیانات در دیدار با کارگزاران به مناسبت عید غدیر خم .

97. بیانات در دیدار عمومى ، 18 / 7 / 1375.

98. محسن عبداللهى آرن (مهاجرنیا) اصول تفکر سیاسى در قرآن ، قبسات ، ش 20 ـ 21.

99. در اجـتـمـاع مردم مشهد مقدس و زائران حضرت ثامن الحجج على بن موسى الرضا(ع )، 15 / 1 / 1371.

100. بیانات در خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 21 / 6 / 1362.

101. در دیدار با طلاب و فضلاء در مدرسه فیضیه قم ، 11 / 9 / 1366.

102. کتاب ولایت ، ص 11.

103. خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 12 / 9 / 1361.

104. خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 31 / 4 / 1367.

105. در دیدار اعضاى ستاد ارتحال حضرت امام (ره )، 12 / 3 / 1380.

106. 31 / 2 / 1363.

107. کتاب دیدگاهها، ص 212 ـ 214.

108. کتاب درسهایى از نهج البلاغه ، ص 48.

109. در دیدار با اعضاى شوراى مرکزى و مسئولان کمیته امداد امام خمینى .

110. خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 26 / 2 / 1365.

111. در دیدار پاسداران به مناسبت روز پاسدار، 17 / 7 / 1381.

112. خـطـبـه نـماز جمعه ، 10 / 11 / 1359 و 5 / 4 / 1360 و در دیدار با نویسندگان نشریات دانشجویى 4 / 12 / 1377.

113. بـیـانـات در خـطبه هاى نماز جمعه تهران ، 21 / 6 / 1362 و بیانات در صحن امام رضا(ع )، 3 / 1 / 1361.

114. بـیـانـات در جـمـع فـرمـانـدهـان لشـکـر 27 مـحـمـد رسول اللّه (ص )، 20 / 3 / 1375 و بیانات مقام معظم رهبرى در خطبه هاى نماز جمعه 10 / 10 / 1361. ((مـا اگـر بـخـواهیم موحد باشیم باید در جامعه اى زندگى کنیم که احکام خـدا در آن جـامـعـه اجـرا بـشـود و در راءس آن جـامـعـه هـم یـک فـقـیـه ، یـک دین شناس آن هم عـادل ، عـامـل ، فـقـیـه ، ذکـى ، عارف باللّه ، یک چنین کسى باشد. (بیانات در جمع علماى شیعه و سنى ایرانشهر، 9 / 2 / 1365)

115. بیانات در کانون توحید پیرامون مسئله نبوت ، 10 / 8 / 1365.

116. جلسه پرسش و پاسخ در دانشگاه تهران ، 13 / 9 / 1364 و در دیدار هیاءت دولت 3 / 6 / 1372 و در خـطـبـه هـاى نـماز جمعه تهران 31 / 4 / 1367 و 7 / 1 / 1360 و در دیـدار بـا مـسـئولان و کـارگـزاران نـظـام 9 / 11 / 1368 و در دیـدار دانشجویان 7 / 9 / 1381.

117. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم دیدار وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامى ، 4 / 9 / 1371.

118. بـیـانـات در دیـدار پـاسـداران به مناسبت روز پاسدار 17 / 7 / 1381 و در خطبه نماز جمعه 21 / 6 / 1362.

119. بیانات در خطبه هاى نماز جمعه تهران 9 / 9 / 1363.

120. پیام به حجاج بیت اللّه الحرام 26 / 3 / 1370.

121. بـیـانات در خطبه هاى نماز جمعه تهران 27 / 3 / 1362 و در خطبه هاى نماز جمعه 14 / 5 / 1362.

122. بیانات در خطبه هاى نماز جمعه تهران 10 / 10 / 1361.

123. مـصـاحـبـه با گروه ورزش و مردم تلویزیون 6 / 12 / 1360 و در خطبه هاى نماز جعمه تهران 6 / 8 / 1362.

124. بیانات در خطبه هاى نماز جمعه تهران 15 / 8 / 1366.

125. رسالت انقلابى نسل جوان روحانى ، ص 25.

126. بیانات در رابطه با پرتوى از قرآن 25 / 9 / 1362.

127. بیانات در خطبه هاى نماز جمعه تهران 6 / 8 / 1362.

128. بیانات در دیدار عمومى ، 18 / 7 / 1375.

129. سـخـنرانى در دیدار با جمع کثیرى از دانشگاهیان و طلاّ ب حوزه هاى علمیه 29 / 9 / 1368.

130. بیانات در خطبه هاى نماز جمعه تهران ، 10 / 10 / 1361.

131. بیانات در خطبه هاى نماز جمعه تهران 12 / 9 / 1361.

132. بـیـانـات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار طلاب و اساتید مدرسه علمیه آیة اللّه مجتهدى 22 / 3 / 1383.

133. بیانات در خطبه هاى نماز جمعه تهران 11 / 8 / 1363.

134. 12 / 11 / 1362.

135. بیانات در خطبه هاى نماز جمعه تهران 25 / 9 / 1367.

136. مصاحبه مجله شاهد بانوان 13 / 9 / 1367.

137. همان .

138. بـیـانـات در دیدار با گروهى از معلمان سراسر کشور بمناسبت روز معلم 11 / 2 / 1365.

139. بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دانشگاه امام حسین (ع ) 24 / 2 / 1377.

140. بیانات در خطبه هاى نماز جمعه تهران 25 / 9 / 1367.

141. همان .

142. خطبه هاى نماز جمعه تهران 10 / 1 / 1369.

143. خطبه هاى نماز جمعه تهران 12 / 9 / 1361.

144. سخنرانى رهبر معظم انقلاب اسلامى در اجتماع بزرگ اساتید، فضلا و طلاب حوزه علمیه 14 / 7 / 1379.

145. خطبه هاى نماز جمعه 28 / 11 / 1367.

146. بیانات در تاریخ 4 / 7 / 1363.

147. بیانات در تاریخ 23 / 7 / 1361.

148. خطبه هاى نماز جمعه ، تاریخ 12 / 12 / 1362.

149. تاریخ 31 / 2 / 1360.

150. از ایـن قـدرت مـعـنـوى گـاهـى بـا تـعـبـیـر قـدرت غـیـبـى یـاد کـرده انـد: ((از اول انقلاب گویى یک دست و یا قدرتى دارد این مردم و این انقلاب را هدایت مى کند، امروز هـم مـا احـسـاس مـى کـنـیـم کـه حـقیقتاً دست قدرت غیبى الهى است که به مردم اراده و نیرو و روحیه و نشاط حضور در صحنه مى دهد و آنها را نسبت به هدفهاى انقلاب دلگرم مى کند. 151. بـیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در مراسم گشایش هشتمین اجلاس سران کشورهاى اسلامى تاریخ 18 / 9 / 1376. 152. بیانات در جمع لشکر نجف اشرف تاریخ 24 / 5 / 1367. 153. هـمـان . 154. در مـورد قـدرت فرهنگى در ایران مى فرمایند: ((امروز به برکت نظام جمهورى اسلامى و به برکت قدرت فرهنگى که امروز ما در دنیا داریم و برد کـار فـرهـنـگـى مـا، اگـر کـسـى اهـل تـحـقـیـق بـاشـد، اهـل کـار بـاشـد، بـا وسـائل مـدرن ، بـا امـکـانـات کـامپیوترى ، امکان این را دارد که از تمام فرهنگ مدون موجود عـالم اسـتـفاده کند.)) بیانات در دیدار با طلاب و روحانیون مدرسه علمیه طالبیه تبریز تاریخ 28 / 4 / 1366. 155. بیانات در خطبه هاى نماز جمعه تاریخ 2 / 1 / 1359.

156. بـیـانـات رهـبـر مـعـظـم انـقلاب اسلامى در دیدار خانواده هاى شهدا در مسجد امام حسین بیرجند، 6 / 6 / 1378.

157. سخنرانى در 23 / 7 / 1361. 158. همان .

159. همان .

160. بـیـانـات رهـبـر مقام معظم انقلاب اسلامى در دیدار خبرگان رهبرى تاریخ 19 / 6 / 1381:

در جـاى دیـگـر مى فرماید مساءله اى اساسى در جهت گیرى آن قدرت است . جهت گیرى آن قـدرت چـیست ؟ نجات انسان ، صلاح و فلاح انسان ؛ نجات انسان از مصائب مادى و معنوى ، نـجـات انـسـان از بـى عـدالتـى ، نـجات انسان از دشمنى ها و بغضاء جاهلانه میان دلهاى انـسـانـهـا، نـجـات انـسـانـهـا، نـجـات انـسـان از چـنـگـال قـدرت جـمـعـى غافل کور مستى که جز منیت چیز دیگرى نمى فهمند... قدرت معنوى مهمترین کارى که دارد، نـجـات بـشر از دست این منیّت هاست ؛ مهار زدن به این منیت ها و این غرورها و این قدرتهاى افـسارگسیخته است ؛ این اساس است براى انسانها. نجات در زندگى مادیشان ، نجات از لحـاظ زنـدگـى انـسـانـیشان ، نجات در زمینه هاى معنوى ؛ این هدف قدرت معنوى است . به فضل پروردگار نظام جمهورى اسلامى بر این پایه هاى قدرت بنا شد. متکى به قدرت مـعـنـوى اسـت ؛)) بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامى در دیدار با فرماندهان و مسئولان سپاه پاسداران ، 22 / 8 / 1378.

161. کهف / 28 و 46.

162. در دیدار مسئولان نظام ، 15 / 5 / 1382.

163. در دیدار استادان و دانشجویان قزوین ، 26 / 9 / 1382.

164. بیانات به مناسبت شهادت امام باقر (علیه السلام ) 2 / 7 / 1361.

165. در دیدار کارگزاران به مناسبت روز بعثت 19 / 9 / 1375.

166. در دیـدار با اعضاى کمیته هماهنگى فعالیتهاى تبلیغاتى سازمان کنفرانس اسلامى 4 / 3 / 1377.

167. ((نـظـام به این منظور به وجود نیامد که قدرت را از دست عده اى بگیرد و به دست عـده دیـگـرى کـه مـن و شما باشیم ، بدهد؛ بدون این که این عده که قدرت را مى گیرند، تعهدى در قبال این حرکت عظیم مردم داشته باشند... جمهورى اسلامى شعارهاى مشخص دارد: اسـتـقـلال ، آزادى ، رشـد مـعنوى و تعالى مادى ، ایجاد محیط امن و با کرامت براى انسانها؛ باید این خواسته ها را دنبال کنیم و براى آنها حرکت کنیم .)) (در دیدار مسئولان نظام ، 15 / 5 / 1382)

168. تـاریـخ 6 / 5 / 1379. در جـاى دیـگـر مـى فرماید: ((هدف امیرالمؤ منین از ورود در مـیـدان قـدرت سـیـاسـت و زمـامـدارى و قـبـول مـسـئولیـت فـقـط عـبـارت اسـت از اقـامـه عدل در جامعه عدالت را برقرار کند. اصلاح بکند و فساد را از بین ببرد. دین را به همان شـکـلى کـه پیغمبر ارائه کرده برگرداند. انحرافها را و تحریفها را از بین ببرد و این بدون قدرت ممکن نیست .)) (21 رمضان المبارک 30 / 2 / 66)

169. بیانات در جمع اعضاى هیاءت دولت در ماه مبارک رمضان 30 / 9 / 1379.

170. بـیـانات در دیدار کارگزاران به مناسبت روز بعثت تاریخ 19 / 9 / 1375. 171. در دیدار با پاسداران انقلاب اسلامى 22 / 8 / 1378.

172. سخنرانى 13 / 2 / 1376.

173. شـیـخ انـصارى ، مکاسب ، ص 153. 174. سخنرانى ، 20 / 4 / 1369 و ر.ک به : روى توحید، نفى عبودیت غیر خدا، ص 37.

175. در دیدار با رهبر، عید غدیر، 6 / 2 / 1376.

ـ عید غدیر 20 / 4 / 1369. 176. درست فهمیدن اسلام ، ص 37.

177. سخنرانى 29 / 9 / 1368.

178. سخنرانى ، 6 / 2 / 1376.

179. سخنرانى ، 26 / 1 / 1370.

180. سخنرانى 20 / 4 / 1369.

181. همان .

182. حدیث ولایت ، ج 7، ص 188 ـ 186.

183. همان .

184. سخنرانى 6 / 2 / 1376.

185. سخنرانى 16 / 1 / 1378.

186. سخنرانى 6 / 1 / 1379.

187. همان .

188. همان .

189. سخنرانى 10 / 4 / 1370.

190. سخنرانى 6 / 2 / 1376.

191. سخنرانى 6 / 2 / 1376.

192. سخنرانى 6 / 2 / 1376.

193. همان .

194. سخنرانى 6 / 2 / 1376.

195. سخنرانى 10 / 4 / 1370.

196. سخنرانى 6 / 1 / 1379.

197. سخنرانى 6 / 1 / 1379. 198. سخنرانى 10 / 4 / 1370 حدیث ولایت ، ج 7.

199. سخنرانى 10 / 4 / 1370.

200. سخنرانى 6 / 2 / 1376.

201. سخنرانى 16 / 1 / 1378.

202. سخنرانى 6 / 2 / 1376.

203. سخنرانى 26 / 1 / 1370.

204. ر. ک به : مقاله نگارنده با عنوان ((اصول تفکر سیاسى در قرآن مکى در ترازوى نقد)) مجله قبسات شماره 22 ـ 21.

205. 107 در مکتب جمعه ، ج 5، ص 449.

206. قبسات النور، ص 89.

207. همان ، ص 94.

208. قبسات النور، ص 87.

209. سخنرانى به مناسبت عید غدیر، 6 / 2 / 1376.

210. قبسات النور، ص 91.

211. پیام به کنگره جهانى امام رضا علیه السلام ، ص 8.

212. پژوهشى در زندگى امام سجاد علیه السلام ، ص 11.

213. قبسات النور، ص 118 ـ 117.

214. قبسات النور، ص 94.

ـ همان ، ص 90.

215. سخنرانى 16 / 1 / 1378.

216. درسهایى از نهج البلاغه ، 139.

217. سخنرانى 20 / 4 / 1369.

218. سخنرانى 5 / 5 / 1379.

219. پیام 18 / 10 / 1368 و قبسات النور، ص 86.

220. درسهایى از نهج البلاغه ، 139.

221. اجوبة الاستفتائات ، ص 23؛ و درر الفوائد فى اجوبة القائد، ص 24.

222. اجوبة الاستفتائات ، ص 22.

223. در مکتب جمعه ، ج 6، ص 301.

224. ر. ک : مردم سالارى دینى ، جمهورى اسلامى ، دکتر منوچهر محمدى ، کتاب نقد، شماره 21 ـ 20.

225. ر. ک . به : اصول تفکر سیاسى در قرآن در ترازوى نقد اثر نگارنده ، (قبسات ، 21 ـ 20.)

226. روزنامه اطلاعات ، 15 / 9 / 1379.

227. در مکتب جمعه ، ج 6، ص 365.

228. سخنرانى 28 / 8 / 1379 در تفرش فیش 22. 229. روزنامه اطلاعات ، 14 / 10 / 1379 فیش 20.

230. روزنامه جمهورى اسلامى 23 / 5 / 1380.

231. روزنامه جمهورى اسلامى 23 / 5 / 1380.

232. سخنرانى 13 / 5 / 1380 فیش 3.

233. روزنـامـه اطـلاعـات ، 19، 28 / 8 / 1379؛ روزنـامـه جـمـهـورى اسلامى ، 16 / 8 / 1380.

234. روزنامه جمهورى اسلامى ، 42، 11 / 11 / 1379.

235. روزنامه انتخاب سخنرانى در اصفهان ، 35، 12 / 8 / 1380.

236. روزنامه جمهورى اسلامى ، 42، 11 / 11 / 1379.

237. روزنـامـه جـمـهـورى اسـلامـى ، 17 / 9 / 1380. 238. روزنـامـه جمهورى اسلامى ، 1380 / 313. 239. روزنامه اطلاعات ، 26 / 9 / 1379. 240. روزنامه جمهورى اسلامى ، 13 / 5 / 1380.

241. روزنـامـه جـمـهـورى اسـلامـى ، 13 / 5 / 1380. 242. روزنـامـه ایـران ، 28 / 8 / 1379. 243. روزنامه جمهورى اسلامى ، 11 / 11 / 1379.

244. روزنامه جمهورى اسلامى 13 / 5 / 1380.

245. روزنامه اطلاعات 15 / 9 / 1379.

246. روزنامه اطلاعات 1 / 9 / 1379 و 26 / 9 / 1379.

247. روزنامه انتخاب 12 / 8 / 1380.

248. نشریه شما، 23 / 4 / 1379.

249. روزنامه اطلاعات 1 / 9 / 1379.

250. روزنامه اطلاعات 15 / 9 / 1379.

251. روزنامه جمهورى اسلامى 15 / 9 / 1380.

252. روزنـامـه اطـلاعـات 26 / 9 / 1379. 253. در دیـدار بـا خـبرگان رهبرى 15 / 6 / 1380.

254. روزنامه کیهان 29 / 8 / 1379.

255. نشریه شما 23 / 4 / 1379.

256. روزنامه جمهورى اسلامى 1 / 9 / 1379.

257. در دیدار با خبرگان رهبرى 15 / 6 / 1380.

258. روزنامه کیهان 28 / 8 / 1379.

259. روزنامه جمهورى اسلامى 13 / 9 / 1379.

تبلیغات