زندگی نامه مقام معظم رهبری
آرشیو
چکیده
متن
آیـة ا... سید على خامنه اى ، جانشین رهبر کبیر و فقید انقلاب اسلامى که ((محبوبیتش پهلو بـه افـسانه مى زد))5 نفوذ و محبوبیّت فراوانى در میان امت خمینى داشته و از سوى آنان لقـب ((عـلى زمـانـه )) گـرفـتـه و در دیـدارهـاى رسـمى و عمومى با شعار یک پارچه ((ما اهـل کـوفـه نـیـسـتـیـم عـلى تـنـهـا بماند)) بدرقه مى شود. در میان خواص نیز از شاءن و جـایـگاهى بس رفیع برخوردار است تا آنجا که عارفى بزرگ ایشان را چنین مورد خطاب قرار داده و مى ستاید:
رهبر عظیم الشاءن کشور بزرگ جمهورى اسلامى ایران ، آیة ا... معظم جناب خامنه اى کبیر مـتـع اللّه الاسـلام والمـسـلمین بطول بقائه الشریف ، قائد، ولى ، وفى و رائد، سائس ، حـفـى ، مـصـداق بارز نرفع درجات من نشاء مى باشد. عزت و شوکت روز افزون آن قائد اسـوه زمـان را هـمـواره از حقیقة الحقایق مسئلت دارم و امیدوارم دادار عالم و آدم همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور دارد.6
او کـه فـقـیـهـى وارسـتـه نـیـز انـتخاب و جانشینى شان را براى رهبرى انقلاب از عنایات خـداونـدى بـر شـمـرده اسـت ،7 بـه سـال 1318 در مـشهد مقدس میان خانواده اى روحانى و پـرجـمـعـیـت دیـده بـه جـهـان گـشـود.8 از جـانـب پـدر و مـادر مـنـسـوب بـه عـلمـا و اهـل فـضـل و دانـش اسـت ، یـکـى از دیـار آذربـایـجـان و دیـگـرى از نجف آباد9 که در مشهد رحل اقامت افکنده اند. منزلى که در آن چشم به جهان گشود خانه اى کوچک در محله اى فقیر نشین بود:
دوران کـودکـى مـا بسیار در عسرت مى گذشت ... وضع خانواده به طورى بود که ما حتى هـمـیـشـه نـمـى تـوانـسـتیم نان گندم بخوریم و معمولا نان جو مى خوردیم . من شبهایى از کـودکـى را بـه یـاد مـى آورم کـه در مـنـزل شـام نـداشـتـیـم و مـادر بـا پـول خـردى کـه بـعـضى وقتها مادربزرگم به من یا یکى از برادران و خواهرانم مى داد قدرى کشمش یا شیر مى خرید تا با نان بخوریم ... .10
آغـوش گـرم پـدر و مـادر تـحـمـل سختى ها را راحت مى کرد و هدیه هاى لطیف معنوى و هنرى مـحـیـط خـانواده را سرشار از صمیمیت مى کرد و مادر آن ریحانه بهشتى ، با پخش صوت خوشقرآن فرزندان را به گلستان داستانهاى پیامبران مى برد.
وقـتـى مـا بـچـه بـودیـم همه مى نشستیم و مادر قرآن مى خواند. خیلى هم قرآن را شیرین و قـشـنـگ مـى خـواند ماها دورش جمع مى شدیم و براى ما به مناسبت آیه هایى را که در مورد زنـدگـى پـیـامـبـران هـسـت مى گفت . من خودم اولین بار زندگى حضرت موسى ، زندگى حضرت ابراهیم و بعضى پیامبران دیگر را از مادرم شنیدم . قرآن که مى خواند به این جا که مى رسید بنا مى کرد به شرح دادن .11
علاوه بر این گلستان ذوق مادر، میزبان بچه ها بود:
مـادرم یـک خـانـم بـسـیار فهمیده ، با سواد، کتابخوان ، داراى ذوق شعرى و هنرى ، حافظ شـنـاس بـه مـعـنـاى مـاءنـوس بـودن بـا دیوان حافظ و با قرآن کاملا آشنا بود و صداى خـوشـى هـم داشـت .... غـرض خـانـمـى بود خیلى مهربان ، خیلى فهمیده و فرزندانش را هم مـثـل هـمه مادران دوست مى داشت ... . برخلاف مادرم که خیلى گیرا و حراف و خوش برخورد بـود، پـدرم مـرد سـاکـت آرام و کـم حـرف بود که این تاءثیرات دوران طولانى طلبگى و تنهایى در گوشه حجره بود.12
ایام خوشه چینى دانش :
پدر که عالم دینى و ملاى بزرگى بود، براى تعلیم فرزند، در سن پنج سالگى او را بـه مکتب فرستاد که به علت خردى کودک چیزى دستگیر او نمى شود جز خاطره اى بد از ملا مکتبى ـ درست همان گونه که در قصه هاى قدیمى تصویر شده است ـ و مکتب تاریک و بدون پنجره و بدشو تنها خاطره خوشش اسکناسهاى پنج ریالى بود که ملا به سید مـى داد تـا بـه قـرآن بـمـالد بـلکـه بـرکـت پـیـدا کـنـد. در عـوض از روز اول دبـسـتـان بـه عـنـوان روزى پـر شـور و شـوق و خـوب و شـلوغ بـا خـاطره بازیهاى کـودکانه یاد مى کند. اهتمام پدر در تربیت دینى فرزند انتخاب یک مدرسه به اصطلاح غیر دولتى را در پى دارد با معلمین و مدیرانى بسیار متدین و برنامه هایى دینى تر از معمول در روزگارى که مدارس اصلا برنامه دینى درستى ندارند و کسى توجهى به دین ندارد.
مـادر که خود فرزند روحانى بود و برادرانى روحانى داشت ، عمامه پیچیدن را خوب بلد بـود و فـرزنـدان را عـمـامه به سر به مدرسه مى فرستاد گرچه اسباب زحمت بود که جـلوى بـچـه هـا و نـاهـمـاهـنـگ بـا آنها قبایى بلند و عمامه به سر داشته باشد، لکن با بازیها و رفاقت کودکانه جبران مى شد.
البته طلبگى و لباس طلبگى به هیچ وجه مانع از کارهاى کودکانه آن زمان نبود، یعنى هـم عـمـامـه سـرمـان مـى گـذاشـتیم ، هم وقتى مى خواستیم بازى کنیم عمامه را در خانه مى گذاشتیم به کوچه مى آمدیم و با همان قبا بازى مى کردیم ...13
انـتـخـاب ایـن لبـاس از طـرف پـدر، بـه دلیـل مـخـالفـت بـا طـرح مـتـحـد الشـکـل کـردن لبـاسـهـا از طـرف رضا خان بود. وى لباس معمولى خودش را که لباس طـلبـگـى بـود تـن پـوش فـرزنـدان قرار داده بود. نشان دادن علاقه و بروز استعداد از سـوى او و یـکـى دو نفر دیگر از همکلاسیهاى پایان دوره دبستان معلمشان را که خودش هم طـلبـه بـود بـر آن داشـت تـا پـیـشـنـهـاد تـدریـس کـتـاب جـامـع المـقـدمـات ـ کـتـاب اول دوره درسهاى طلبگى ـ را به آنها بدهد. از اینجا چشم انداز آینده و انتخاب مسیر آینده برایش روشن تر مى شود و مهمتر از آن جو خانواده بود که اولین گزینه انتخابى آینده اش را طلبگى قرار داده بود.
ایـن کـه در آیـنـده زنـدگـى خـودم بـنـا بـود چـه شـغـلى را انـتـخـاب بـکـنـم از اول بـراى خـود مـن و بـراى خـانـواده مـن مـعـلوم بـود. همه مى دانستند که من بناست طلبه و روحانى بشوم . این چیزى بود که پدرم مى خواست و مادرم به شدت دوست مى داشت . خود من هم علاقه مند بودم یعنى هیچ بى علاقه به این مساءله نبودم .
ورود رسمى به حوزه پس از پایان دبستان در سن دوازده سالگى تنها فرصتى شبانه در اختیار او مى گذاشت تا دروس دبیرستان را به پایان ببرد.
دوران نـوجـوانـى دوره ى طـلایى براى آموختن و ساخته شدن و ادب آموزى است که با هیچ دوره اى قـابـل مـقـایـسـه نـیـسـت . جـوانـه هـاى شخصیت و ریشه هاى معرفت در این دوران در دل و جـان انـسان رشد مى کنند و در همین ایام است که ایشان معرفت ایمانى را با ذکر و دعا به دل مى رساند.
مـن در دوره نوجوانى ... به دعا و توجه و مانند اینها خیلى اهتمام مى ورزیدم . آنچه آن وقت بـراى مـن مـطـرح بـود و عـمـلا وجـود داشـت ، ایـن بـود کـه اهل دعا و ذکر و دعاهاى ماءثور و اعمالى که وارد شده بود بودم ... .
مـعـرفـت ایـمـانـى بـا جـاذبـه فراوانش منشاءهاى متفاوتى دارد. گاهى یک حادثه و گاهى آشـنـایـى بـا بـزرگـى و گـاهـى هـم پـدر و مـادرنـد کـه چـراغ ایـمـان را در دل مـى افـروزنـد و بـرخـوردارى از پـدرى عـالم و مـادرى پـرورش یـافـتـه در دامن علم و سـرشـار از شـمـیـم مـعـرفـت بـذر مـعـرفـت ایـمـانـى را در دل او کاشته اند.
آن وقـت یـادم اسـت کـه بـا مـادرم ـ چـون مـادرم هـم خـیـلى اهـل دعـا و توجه و اعمال مستحبى و اینها بود ـ مى رفتیم یک گوشه حیاط که سایه بود ـ مـنـزل مـا حـیـاط کـوچـکـى داشـت ـ ... آن جـا فـرش پـهـن مـى کـردیـم .... سـاعـتـهـاى مـتمادى اعـمـال روز عـرفـه را انـجـام مـى دادیـم . هم دعا داشت هم ذکر و هم نماز... دوره نوجوانى من اینگونه بود دوره انس با معنویات و با دعا و اینها.14
امـا مـعـرفـت استدلالى را بعدها با مطالعه کتب استدلالى کسب مى کنند؛ یعنى در طى دوران تـحـصـیـل طـلبگى ، ایشان پس از طى دروس مقدماتى و ادبیات عرب در مدرسه اسلامى و سـلیمان خان ، تحصیل درس فقه را نزد پدر آغاز مى کنند و در مدرسه نواب دروس سطح را مدت پنج سال و نیم نزد اساتیدى چون میرزا احمد مدرس یزدى ، شیخ قاسم قزوینى ، به پایان مى رساند. فلسفه را نزد آیة ا... میرزا جواد آقاى تهرانى و شیخ رضا ایسى مـى خـوانـد و از شانزده سالگى دروس خارج را با شرکت در درس آیة ا... میلانى شروع مى کنند. سابقه و اشتهار نجف او را به عتبات عالیات مى کشاند، ولى با عدم موافقت پدر براى اقامت در عراق ، پس از بازگشت راهى قم مى شود:
در قـم تـصمیم گرفتم همه درسها را ببینم تا هر کدام را پسندیدم به همان درس بروم ؛ همین کار را کردم . از میان درسها یکى درس امام (ره ) و بعد درس آیة ا... مرتضى حاج شیخ و بـعـد هـم درس آیـة اللّه بـروجـردى را مـى رفـتـم . در درس فـقـه و اصـول حـضـرت امـام شـرکـت مـى کـردم و دروس فـلسـفـه و شـفـاهم مقدارى از محضر علامه طباطبایى استفاده کردم ... .15
2. دوران جوانى و مبارزه
جـوانـى از نـظـر ایـشـان ((یـک پـدیـده درخـشـان و یـک فـصـل بـى بـدیـل در زنـدگـانـى هـر انسانى است ))16 که دو تکلیف بر عهده انسان مى گذارد، یعنى ((جوان )) تکالیفى فردى و جمعى بر عهده دارد. مهم ترین تکلیف فردى او خـودسازى همه جانبه است .17 و تکلیف اجتماعى او دفاع از سرمایه هویت دینى و ملى است .18 در هـمین راستا دوران جوانى را که با دلى روشن از معرفت ایمانى و اندیشه اى قوام یافته از معارف الهى و مطالعات پر دامنه در حوزه آغاز کرده بود، فصلى هیجان انگیز در دفـتـر خـاطـراتـشـان بـه یـادگـار گـذاشـتـه اسـت . بـرگـهـایـى از ایـن فـصـل در جـلسـات نـقـد و شعر و شاعرى ورق خورد در زمانه اى که وضع بد و محیطهاى جوانى براى کسى مثل او دلنشین نبود.
مـن خـودم شـخـصـا جـوانـى پـرهـیـجـانـى داشـتـم ؛ هـم قـبـل از انـقـلاب بـه خـاطـر فـعـالیـتـهـاى ادبـى و هـنـرى و امثال اینها هیجانى در زندگى بود.
او که با شعر توسط مادر و صداى خوشش هنگام خواندن شعر آشنا شده بود، با تخلص امـیـن ، ابـیـاتـى را مـى سـرود گـرچـه خـودش را بیشتر اوقات راضى نمى کرد. در شعر کلاسیک ، امیرى فیروز کوهى و در شعر نو ـ که گرته بردارى شده از سبک شعر و جمله بندى انگلیسى است ـ اخوان را مى پسندید.
امـا برگهاى پر هیجان تر دوران جوانى اش در راستاى انجام تکلیف اجتماعى مربوط به مـبـارزات هـمـه جـانـبـه فـرهـنگى ، سیاسى و انقلابى سالهاى شروع نهضت تا پیروزى انقلاب اسلامى است :
مـبـارزات سـال 41 شـروع شـد کـه مـن در آن سـال 23 سـالم بـود طـبـعـا دیگر ما در قلب هـیـجـانـهـاى اسـاسـى کـشـور قـرار گـرفـتـیـم ... ایـن بـود کـه زنـدگـى بـراى امثال من که در این مقوله ها زندگى و فکر مى کردند خیلى پر هیجان بود.
اولیـن بـارقه هاى روح مبارزه را شهید نواب صفوى در وجودش روشن کرده بود و بعد از او امام خمینى شمع پروانه دلش بود:
آن کـسـى در دوره جـوانـى مـن خـیـلى روى مـن اثـر گـذاشـت در درجـه اول مرحوم نواب صفوى بود... من به شدت تحت تاءثیر شخصیت او قرار گرفتم .
مـن قـبـل از ایـنکه به قم بیایم و قبل از شروع مبارزات نام امام را شنیده بودم و بدون این که ایشان را دیده باشم به ایشان علاقه داشتم .... ایشان هم روى من خیلى اثر داشتند.19
در زمـانـه اى کـه جـوانـان بـه کـلى از مـسـائل سـیـاسـى غـافـل بـودنـد و بـیشترین سرگرمى شان کار سخت براى امرار معاش یا ولگردى و این طـور چـیـزهـا بـود، اولیـن تـجـربـه عـمـلى مـبـارزه را در سـال 41 و سـپـس سـال 42 مـى بـیـنـنـد. در حـقـیـقـت نـهـضـت عـظـیـم اسـلامـى کـه در ایـن سـال از حـوزه عـلمـیـه قم شروع شده بود جریان تند و پر جاذبه اى بود که همه را به خـود جـلب و در خـود حل مى کرد و ایشان را که از پیش اندیشه هاى نو انقلابى را در ذهن و دل خود جاى داده بود و به آنها به چشم آرمان و آرزو مى نگریست ، به طور طبیعى با خود بـرد. نـخـسـتـین ماءموریت ویژه اش ، بردن پیام امام براى آیة ا... میلانى و علماى خراسان دربـاره درگـیـرى مـحـرم 42 بـود. بـرنـامـه اى کـه در آن حـضـرت امام فاجعه فروردین فـیـضـیـه را که رژیم قصد داشت به فراموشى بسپارد کانون حرارت بخش مبارزه کرد. پـیامها و اعلامیه هاى امام ، محرم آن سال را شور عاشورایى دیگرى داد. روحانیون و وعاظ، کربلاى فیضیه و ظلم و جنایات رژیم را براى مردم در منبرها بازگو مى کردند. پیک امام نـیـز پـس از تـسلیم پیام به علماى مشهد، براى اجراى برنامه رسوا سازى رژیم ، عازم بیرجند شد. سخنرانیهاى پر شور و رسوا سازى رژیم باعث شد که مقارن روز 12 محرم در بیرجند دستگیر و پس از انتقال به مشهد در بازداشتگاه لشکر مشهد زندانى شود. پس از آزادى در مـاءمـوریـتـى مـشـابـه در زاهـدان دسـتـگـیـر و ایـن بـار بـه تـهـران و زنـدان قـزل قـلعـه مـنـتـقـل مـى شـونـد. شـور و هـیـجـان جـوانـى تحمل این سختیها را آسان مى کرد:
مـن در سـال 42 دو مرتبه زندان افتادم . بازداشت ، زندان ، بازجویى ؛ مى دانید که اینها بـه انـسـان هـیـجـان مـى دهـد. بـعـد کـه انـسـان بـیـرون مـى آیـد و خـیـل عـظـیـم مـردمـى کـه بـه ایـن چـیـزهـا عـلاقـه مـنـدنـد و رهـبـرى مـثـل امـام (ره ) کـه اینها را هدایت مى کرد و کارها و فکرها و راهها را تصحیح مى کرد مشاهده مى نمود، هیجانش بیشتر مى شد.20
سـرکـوب قـیـام 15 خـرداد و تـبـعـیـد امام خمینى ـ فضاى سنگینى را بر کشور حاکم کرد. شـرایـط فـکرى و فرهنگى و سیاسى جامعه در جهت حذف هویت دینى و ملى ایران پیش مى رفـت . سـلطـه بـلا مـنـازع امـریـکـا در ایـران و بـه تبع آن اجراى سیاستهاى امریکایى و تزریق فرهنگ بیگانه ، بزرگترین بلا براى یک ملت ، یعنى فراموشى فرهنگ خودى و وادادگى در مقابل فرهنگ بیگانه را بر سر آنان فرود مى آورد:
فرهنگ تحمیلى زورکى آن هم زورکى از نوع جدید را به خورد ما دادند.21
فرهنگى که خصوصیت بارز آن برنامه ریزى براى فساد انسان است :
فرهنگى است که ارزشهاى انسانى ، درخشندگى انسانى فضیلتهاى انسانى در آن فرهنگ مـورد دشـمـنـى و بـغض است ؛ فرهنگى است که در اختیار خداوندان زر و زور و امپراتوران قـدرت و ابـزارى در اخـتـیـار آنـهـاسـت . بـا ایـن فـرهـنـگ در صـددنـد نـسـل بـنـى آدم را از هـمـه فـضـایـل انـسـانـى تهى کرده و انسانها را به موجودات فاسد تـبـدیـل کـنـنـد. انـسـانـهـا را مـوجـودات مـطـیـع و تـسـلیـم تبدیل کنند انسانها را از یاد خدا و معنویت غافل کنند... .22
در ایـن راه سـعـى مـى کـردند که تنها مانع سر راه خویش یعنى روحانیت را با برنامه اى دقیق و فرهنگى بردارند:
سـالیـان مـتـمادى به صورت مستمر کار فرهنگى شده بود براى این که روحانیون را از چـشم مردم بیندازند و این مزاحم را از سر راه دور کنند. یک برنامه ریزى کاملا حساب شده و دقـیـق بـوده و هـدفـشان هم این بود که روحانیون که مانع پیشرفت سیاستهاى خارجى و استعمارى اعمال شده به وسیله پهلوى بودند از سر راه برداشته شوند.23
دشمنان مى دانستند که اگر بخواهند این کشور را در قبضه داشته باشند باید چیزى به نـام دیـن و ایـمـان دیـنـى در ایـن کشور نباشد و براى آن باید بساط روحانیت را برچینند. سنگین ترین تبلیغات و سخت گیرانه ترین فشارها بر علیه روحانیت به کار گرفته مـى شـد تـا از صـحـنـه خـارج شـونـد. اخـتـنـاق وحـشـت انگیزى پس از 15 خرداد با حمایت امریکاییها در کشور حاکم شده بود:
اخـتـنـاق آن قـدر زیـاد بود که اصلا تصور نمى کردیم ممکن است کسى بتواند به زبان صریح و روشن ، روزِ روشن جلوى چشم مردم حرف سیاسى به کسى یا به دوستى بزند یـا کـاغـذى را به او بدهد یا کاغذى را از او بگیرد. از بس فشار و خفقان بود، به کوچک تـریـن سـوءظـن افـراد را مـى گـرفـتـنـد و بـه خـانه ها مى ریختند... . زندگى از لحاظ سیاسى زندگى سختى بود یعنى زندگى سیاسى بسیار زندگى سختى بود.24
صداى هیچ کس شنیده نمى شد، سکوت مرگبارى حاکم شده بود، زمانه بوى مردگى داشت . روشـنـفـکـران مـعـروف هـمـانـهـا کـه شـعـر مـى گـفـتـنـد، قـصـه مـى نـوشـتـنـد تحلیل سیاسى مى کردند، آنها که داعیه رهبرى مردم را داشتند، آنها که عقیده داشتند در هر قضیه از قضایاى اجتماعى وقتى آنها در یک روزنامه یا یک مقاله اظهار نظرى مى کنند همه باید قبول کنند، به کلى سکوت کرده بودند، گویى هیچ رسالتى در حراست هویت ملى و دینى ندارند:
آل احـمـد در هـمـیـن کـتاب خدمت و خیانت روشنفکران مى گوید: ((روشنفکران ایرانى .... دست خـودشـان را بـا خون پانزده خرداد شستند)) یعنى لب تر نکردند... . بدترین کارى که مـمـکـن بـود یـک مجموعه روشنفکرى در ایران بکند کارهایى بود که روشنفکران ما در دوره پـانـزده سـاله نـهـضت اسلامى انجام دادند. به کل کنار رفتند. البته بعضى از اینها که بـه خـاطـر چیزى مختصرى به زندان مى افتادند تقریبا به فوریت به توبه نامه مى رسیدند... .25
فضا به قدرى یاءس آلود بود و خفقان به قدرى شدید بود که قشر عظیمى از روحانیت نـیـز نـاامـیـد شـده بـودنـد. پـس از سـرکـوب قـیـام 15 خـرداد بـخـش قـابـل تـوجـهـى از روحـانـیت به ناامیدى از ادامه نهضت رسیدند، حتى عالمى روشن ضمیر مثل علامه طباطبایى :
پـدرم بـا مـرحـوم عـلامـه طـبـاطـبـایـى خـیـلى دوسـت بـودنـد سـاعـتـهـا در مـنـزل پـدرم مـى نـشـسـتـند و با یکدیگر صحبت مى کردند... . من به عنوان یک طلبه جوان دربـاره مسایل مبارزه با ایشان صحبت مى کردم و مى گفتم شما چرا در این فضاى مبارزات وارد نمى شوید؟
ایـشـان مـى گفتند... ما علما در برهه اى از زمان مى توانستیم تاءثیر بگذاریم ـ مرادشان زمـان مشروطه و بدو ورود تمدن جدید بود ـ ولى گناه بزرگى واقع شد که آن وقت این کـار تـعـقـیـب نـشـد امـا دیگر حالا وقت گذشته است و فایده ندارد... و این نظامى که ما مى بینیم بر سر کار است با این حرفها و با این یک ذره و دو ذره ها از بین نخواهد رفت .26
البـتـه بـرخـى از روحـانیون اعتقادى به مبارزه نداشتند و سرگرم اختلافات جزئى بین خودشان بودند:
اگـر اعـتـراف نـکـنـیم ، از حقایق تلخى که وجود داشته سوءاستفاده خواهند کرد: همه علما و روحـانـیـون نبودند که به مبارزه معتقد باشند؛ همه فکر نمى کردند که براى آماده کردن مـردم بـه یـک جـهـاد فـکـرى و اخـلاقـى دراز مـدت و عـمـیـق احـتـیـاج اسـت ؛ هـمـه قبول نداشتند دشمن بزرگى به نام دستگاه حاکم جبار وجود دارد که به خاطر مبارزه با او بـایـد از مـبـارزه هـاى کـوچـک دسـت بـرداشـت ؛ هـمـه قـبـول نـداشـتـند که طلبه جوان حق دارد در کنار درس و مطالعه و مباحثه گاهى هم مظالم و فـجـایـعـى را کـه در جـامـعـه مـا مـى گـذرد بـر زبـان جـارى کـنـد و خـلاصـه هـمـه قـبـول نـداشتند که یک انسان موظف است در دوران اختناق با دستگاه حاکم جبار طاغوتى که فسادشان بر همه واضح بود مبارزه کند.27
تنها عده کمى از یاران امام و فضلاى جوان بودند که جراءت کردند به تاءسى از امام و مـقـتـداى خـویش اسیر جو نشوند و حرکت آن بزرگوار را ادامه دهند. نا امید نشده و مبارزه را به پیش ببرند. طلاب و فضلاى جوان بودند که در فضاى غم انگیز و غربت زده آن روز یـکـّه و تنها عَلَم مبارزه را بر پا داشتند، على رغم همه بى مهرى ها و نگاههاى سرد و یخ زده و عـلى رغـم سـیـلى کـه بر گونه زخم دیده شان نواخته مى شد پرچم دفاع از هویت دینى و ملى را برافراشته نگه داشتند:
یـک عـده فـضـلا و طـلاب جـوان خـیـلى زحـمـت کـشـیـدنـد، خـیـلى مـحـرومـیـتـهـا را تـحـمل کردند، خیلیها به خاطر این که توسط ساواک به زندان رفته بودند اسمشان از لیست حقوق قطع شد. آنهایى که سینه را سپر مى کردند و در خط مقدم مى ایستادند غالبا تـنـهـا گـذاشـتـه مـى شـدند و کسانى که باید به اینها کمک مى کردند به درد اینها مى خوردند و به داد اینها مى رسیدند، نمى رسیدند.28
اگر فهم و درک این عده از روحانیون نبود که در آن روز نیاز زمان را درک کردند و با همه سـخـتـیهایش به آن پاسخ گفتند و براى آن سرمایه گذارى نمودند، شعله نهضت خاموش مى گشت و انقلاب پیش نمى آمد و حتى از خود روحانیت هم اثرى باقى نمى ماند:
این گروهى که در آن روز مبارزه را انجام دادند روحانیت را نجات دادند.29
عـنـاصـر اصـلى مـبـارزه ، یـعـنـى طـلاّ ب و فـضـلاى جـوان پـس از سـرکـوبـهـاى سـال 42 و 43 دو اقـدام را سـرلوحـه کـارهـاى خـویـش قـرار دادنـد: یـکـى مـبـارزه مـخـفـى وتـشـکیلاتى و سازماندهى نیروهاى باقى مانده و دوم که مهمتر و اساسى تر بود کارى علمى بود. از اولین سازمانهاى مخفى ، هیئت مؤ تلفه بود که پس از ترور منصور توسط آنها، تعدادى از اعضا شهید و زندانى شدند:
یـکـى هـم هـمـیـن سـازمـانـى بود که ما در قم داشتیم طرح ریزى مى کردیم و به وجود مى آوردیم ... علاوه بر این که کارهاى بنیانى و فکرى هم انجام گرفت .30
ایـن تـشـکـیـلات مخفى و انقلابى که در سال 43 هسته اولیه آن توسط ایشان و جمعى از هـمـرزمـانـشان مثل آقاى هاشمى رفسنجانى ، آذرى قمى ، مصباح یزدى ، ربانى شیرازى ، قـدوسـى و... پـایـه گـذارى شـده بـود، بـا لو رفـتـن اسـاسـنـامـه آن در مـنـزل آقـاى آذرى قـمـى بـه دسـت سـاواک از هـم پـاشـیـده شـد. چـنـد نـفـر مـثـل آقـاى آذرى قـمـى ، مـنـتظرى و ربانى شیرازى دستگیر شدند و ایشان و آقاى هاشمى مجبور به زندگى مخفى شدند:
مـن و آقـاى هـاشـمـى هـر دو بـه تـهـران آمـدیـم ، خـانـه گـرفـتـیـم ، هـم مـنـزل شـدیـم و در حـالى کـه فـرارى بـودیـم بـه اصـطـلاح در داخل خانه اى حدود یک سال مخفى بودیم و با هم زندگى مى کردیم .31
پـس از مـدتها زندگى مخفى نهایتا در سال 46 سومین دستگیرى و بازداشت ایشان در همین رابطه به وقوع پیوست .
تحولات اجتماعى خصوصا انقلابها نیاز به یک مبناى فکرى دارند پایه و مبنایى که با آن بـتـوان هم شرایط کنونى را نقد کرد و هم تصویر روشنى از آینده به دست داد، علاوه بر اینکه مى بایست داراى عناصرى باشد که بتواند روح انقلابى را در جامعه بدمد و آن را شعله ور سازد تا نیروى لازم را جهت مقابله با حاکمیت و نظام مسلط فراهم نماید و اسلام آن مـکـتـب و مبناى فکرى بود که ظرفیت انگیزش و راهبرى مبارزان و مردمان را داشت . اسلام دیـن زنـدگـى و سـعـادت اسـت کـه بـا تـسـلیم در برابر دستورات آن انقلاب پیروز مى شود.32 اولین مسئولیت مبارزان این بود که اسلام انقلابى را زنده کنند. تحریفاتى که مـوجب شده بود این پویایى از آن گرفته شود باید روشن مى گشت تا راه براى همگان روشن شود:
پـانـزده خـرداد کـه گذشت یک مرحله از مبارزه سپرى شد، اما مرحله سخت تر مبارزه شروع گـردیـد، آن مرحله اى که خیلى ها راحت خط را گم مى کردند و از مبارزه منصرف مى شدند! مـردمى وجود داشتند که براى تحمل بار سنگین انقلاب محتاج آن بودند که زنگار اندیشه هـاى تـحـمیل شده تحریفى غلط از ذهنهاى آنان پاک بشود. مردمى وجود داشتند که سالیان دراز در طـول قـرنـهـا بـه آنـهـا تـلقین شده بود که با قدرتها نباید جنگید. و نمى شود جـنـگـیـد. مـردمـى بـودنـد کـه فـکـر نـمـى کـردنـد غـیـر از نـمـاز و نـمـاز مـستحبى و انفاق مـال جـزئى بـه فـقـرا عـبـادتى وجود داشته باشد که لازم باشد انسان برایش سرمایه گـذارى کـنـد! مـردمـى بـودنـد کـه جـهـاد و امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـکـر را قـبـول نـداشـتـنـد... قـبـول نـداشـتـنـد کـه بـایـد نـهـى از مـنـکـر بـشـود و در مقابل فساد و ظلم و طغیان باید مقاومت کرد.33
در ایـن مـسـیر ابتدا مى بایست اسلام را فرا گرفت ، گنجینه روح و اندیشه را باید غنى کـرد، زیـرا تـا انـسـان خـود را غـنى نکند نمى تواند بجوشد و راهبر دیگران باشد. لذا ایـشـان کـه هم در دروس سطوح عالى حوزه شرکت مى کردند و هم دروس سطح و تفسیر را براى دیگر فضلا تدریس مى کردند نظرشان این بود:
قـبـل از پیروزى انقلاب ... به طلبه هاى خودم در مشهد مى گفتم شما اگر بخواهید در راه مـبـارزه و مـؤ ثـر بـاشـیـد و یـک عـنـصـر کـار سـاز و و گـره گـشا به حساب بیایید، در صـورتـى ایـن تحقق پیدا خواهد کرد که اسلام را بشناسید. بدون فهم قرآن و حدیث نمى شود اسلام را شناخت ... چه کسى قرآن و حدیث را مى فهمد؟ آن کسى که در راه فهم قرآن و حـدیـث یـعـنـى هـمین فقاهت سالها کار کرده است ... به آنها مى گفتم بى مایه فطیر است . اگر مایه درست نکنید فایده ندارد... .34
پـس از دریـافـت و درک اسـلام مـى بـایـد آن را بـه جـامـعـه و عـامـه مـردم هـم انـتـقـال داد. بـنابراین مهم ترین اشتغال ایشان در مسیر مبارزه علاوه بر توشه گیرى از خـرمـن گـنـجـیـنـه هـاى حـیـات بـخـش اسـلام در حـوزه از سـالهاى 43 به بعد فعالیتهاى ایـدئولوژیـک و سـیـاسـى در سـطح حوزه و دانشگاه و به تدریج در سطح کلى جامعه در مـشـهـد بـود کـه سـرچـشـمـه بـیـشـتـر حـرکـتـهـاى تـنـد انـقـلابـى در هـمـان سـال و سـالهاى بعد محسوب مى گشت . حاصل این فعالیتها جلسات درسى بزرگ و پر جـمـعـیـت تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى به همراه ترجمه ها و تاءلیفات متعددى در زمینه انـدیـشه اسلامى بود.35 که دستگیرى و بازداشتهاى متوالى در سالهاى 46 و 49 و 50 را در پـى داشـت . کـانـون ایـن حـرکـتـهـا مـسـجـد بـود و اولین مسجد، مسجد امام حسن (ع ) در خیابانى خلوت و دور افتاده با فضایى کوچک و جمعیتى حدود 20 نفر مرکب از چند پیرمرد و آدمـهـایـى مـتـوسـط کـه بـا امـامـت ایـشـان و شـروع سـخـنـرانـیـهـا جـانـى تازه گرفت و محل جذب جوانان گشت :
در طـول مـدت خیلى کمى ، این مسجد از جمعى پر شد به طورى که دیگر جا تنگ شد... در مدت شاید دو سه ماه آوازه این مسجد در مشهد بخصوص در میان جوانها پیچید.36
هـمـیـن آوازه ، بـانـى و کـسـبـه مـسـجـد تـازه تاءسیس کرامت را بر آن داشت تا براى رونق مسجدشان پیشنمازى مسجد را به او بسپارند:
مـرا بردند آن مسجد و اجتماع زیادى در آنجا تشکیل شد... که واقعا یک حرکت فکرى در بین قشرهاى متوسط ایجاد شد.37
خـصوصیت مسجد این بود که مرکزى عمومى و مرکب از توده مردم و همه طبقات جامعه بود و هـمـین نکته امکان مى داد تا گستره مبارزه در میان نخبگان حوزوى و دانشگاهى محدود نماند و بـه مـیـان هـمـه اقـشـار رسـوخ پـیـدا کـنـد. مـردم عـادى نـیـز در جـریـان مسائل قرار گیرند و همراه شوند:
قـبـل از آن مـن بـا دانـشـجـویـان ارتـباطات زیادى داشتم . کلاسهاى متعددى براى جوانها و دانـشجویان و طلبه ها برقرار کردم ، لکن قشرهاى متوسط شهر و مردم کوچه و بازار از مـسـایـل انـقـالب بـخـصـوص مـسـائل بـنـیـانـى انـقـلاب چـنـدان اطـلاعـى نـداشـتـنـد. از سـال 42 وقـتـى مـسـائل هـمـه گـیـر شـد و چند سالى از مسجد کرامت گذشته بود با حفظ فضاى انقلاب یک تحولى در مشهد به وجود آوردند.38
سـاواک نـتـوانـسـت جـوشـش انـقـلابـى بـه وجـود آمـده در مـسـجـد را تحمل کند اخطار کردند، مانع رفت و آمد و تشکیل سخنرانى شدند، افراد مؤ ثر را دستگیر کـردنـد تـا اینکه :بالاخره ساواک آن جا را تعطیل کرد و برگشتم مجددا به مسجد امام حسن (ع ).39
در سـالهـاى مـیـانـه 50 تا 53 فعالیتهاى اسلامى و مبارزات پنهانى ، مبارزات فکرى و انقلابى در مشهد بر محور تلاشهایى دور مى زد که در سه مسجد کرامت ، امام حسن و میرزا جـعفر انجام مى یافت . مهم ترین کلاسهاى عمومى درسهاى تفسیر و ایدئولوژى ایشان در ایـن سـه مـسـجـد تشکیل مى شدند و هزاران نفر را در هفته با تفکر انقلابى اسلام آشنا مى کـرد و آنـهـا را نـسـبـت بـه فـداکـارى و مـبـارزه بـى قـرار مـى سـاخـت و بـه هـمـیـن دلیـل بـود کـه ایـن کـانـونـهـا بـا یـورشـهـاى وحـشـیـانـه سـاواک تـعـطـیل مى شدند و بسیارى به جرم شرکت در آنها یا کارگردانى جلسات آنها بازداشت یا بازجویى مى شدند. با تعطیلى این مراکز، جو نارضایتى عمومى به ایشان امکان مى داد تـا جـلسـات کـوچک و خصوصى را هر چه بیشتر گسترش دهد و در محیطهاى خصوصى تـر و امـن تـر آزادانـه تـر و بـى پـرواتر شود، انقلابى را در جوانها برانگیزد و به موازات آن دامنه فعالیتها را به دیگر شهرهاى خراسان بکشاند. علاوه بر این شاگردان و طـلاب و فـضـلاى جـوان حـوزه درس شـان هـم بـه شـهـرسـتـانـهـا گـسـیـل مـى شـدنـد و آتـش مـقـدس مـبـارزه را بـه حـوزهـاى وسـیـع تـر منتقل مى کردند. برگزارى جلسات بزرگى تحت نام درسهایى از نهج البلاغه در مسجد امـام حـسـن (ع ) فـضـاى گـرفـتـه شـهـر مـشـهـد را با گفتارهایى از على (ع ) با شرح و تـوضـیـح ایـشان که به صورت جزوه هایى پلى کپى شده دست به دست مى گشت روشن مـى سـاخـت . سـاواک مـشـهـد کـه نـمى توانست آن مرکز عظیم تبلیغاتى که محور تبلیغات اسـلامـى شـده را بـبیند و تحمل کند بارها ایشان را احضار و تهدید کرد. اطراف منزلشان جاسوس گمارد افراد بسیارى را بازداشت کرد تا بتواند ارتباطات ایشان و مبارزین را کـشـف کند و سرانجام در آذرماه 53 ناگزیر شد با یورش به منزلشان ایشان را دستگیر کـنـد. ایـن شـشـمـیـن و سـخـت تـریـن دسـتـگـیـرى ایـشـان بـود. بـا انـتـقـال بـه تـهران و زندان کمیته مشترک ضد خرابکارى شهربانى در سلولى با سخت تـریـن شـرایـط و هـمـراه بـا بـازجـویـى هـاى دشـوار نـگـهـدارى مـى شـدنـد.40 یـک سـال بـعد پس از آزادى از زندان و بازگشت به مشهد دوباره همان کارها و فعالیتها را از سـر مـى گـیـرنـد لکـن دیـگـر هـر گـز بـه او اجـازه و امـکـان تـشـکـیـل کـلاسـهـا و بـرنـامـه هـاى عـمـومـى داده نـشـد. لذا طـرح تشکیل سازمانى از روحانیون مبارز را مى ریزد که بعدها هسته مرکزى جامعه روحانیت مبارز و حـزب جـمـهـورى اسـلامـى مـى شـود. هـدف هـم این بود که به وسیله آن بتوانند با مردم ارتباط گسترده پیدا کنند:
البـتـه روحـانـیـت را کـه آن وقـت مـطـرح مـى کـردیـم بـراى ایـن بـود کـه اول یـک قـاعـده و پایه اى به صورت متشکل به وجود بیاید و بعد آن وسیله اى بشود تا بـتـوانـیـم سازماندهى و تشکل را در میان انبوه مردمى که در ارتباط با ما بودند گسترش دهیم ... . کاغذ و قلم برداشتیم و در همان جلسه بنا کردیم به اسم نوشتن که چه کسانى را دعـوت کـنـیـم . بـه ایـن تـرتـیـب کـارهـا شـروع شـد. در مـشـهـد تـشـکـیـل جلسه دادیم و از هم که جدا مى شدیم بنابراین شد که دنباله جلسات در تهران گـرفـته شود و من از مشهد براى شرکت کردن به تهران بیایم و بعضى از برادرها در قم بودند از قم به تهران بیایند. همین کار را مى کردیم . در آن شدت اختناق من از مشهد و برادران از قم راه مى افتادیم و به تهران مى آمدیم .41
هـدف اصـلى ایـن بـود کـه تشکیلات بتواند در آینده بخش عظیمى از مردم را در جهت مبارزه بـسـیـج کـنـد تـا ایـنـکـه بـا بـازداشـت نـاگـهـانـى بـسـیـارى از اعـضـاى تـشـکـل از جـمـله ایـشـان و تـبـعـیـد بـه ایـرانـشـهـر بـه مـدت سـه سـال ، سـازمـان از هـم پـاشـیـد. لکـن مـدتـى بـعـد بـقـیـه اعـضـاى سـازمـان بـا احـتـیـاط کـامـل سـعـى در راه انـدازى آن مـى کـنـنـد و لذا شـهـیـد بـا هـنـر مـاءمـور مى شود اساسنامه تـشـکـل را بـه تـبـعـیـد گاه ایشان آورده و نظرشان را جویا شود. با اوج گیرى مبارزات مـردمـى در سـال 57 و بـاز شـدن در زنـدان هـا و خـارج شـدن کـنـتـرل اوضاع از دست رژیم ، تبعیدى ها هم به تدریج بازگشتند ایشان نیز پس از یک سال به مشهد بازگشتند و مجددا جلسات تشکل ادامه پیدا کرد. قرار بر این گذاشتند که موجودیت تشکل را به طور رسمى اعلام کنند. ده نفر به عنوان هیئت مرکزى سازمان و ده نفر هـم اعـضاى مخفى آن تا در صورت دستگیرى اعضاى اصلى سازمان بصورت مخفى کار را ادامـه دهـد لکـن اعـلامـیـه امـام در آسـتانه محرم که به مبارزین دستور داده بودند مجالس را گـرم کـنـنـد اجـتـمـاعـات بـا شـکـوه تـرتـیـب دهـنـد بـاعـث تـعـویـق اعـلان مـوجـودیـت تشکل شد
وقـتـى ایـن اعـلامـیـه بـا ایـن همه دستورات زیاد و واقعا خونین رسید، ما احساس کردیم که وظـیفه مان تغییر کرد؛ یعنى باید کار ادامه این تشکیلات را براى بعد از محرم بگذاریم و فعلا تمام نیرویمان را در راه زنده کردن مضمون این اعلامیه به کار ببریم ... .42
بـراى انـجـام ایـن ماءموریت و بر پایى مجالس شور حسینى در دهه محرم به مشهد بازمى گـردنـد و مسجد کرامت دیگر بار کانون مبارزات مردم مشهد مى شود. ایشان و شهید هاشمى نـژاد، آقـاى طـبـسـى و چـنـد طـلبـه دیـگـر سـتـادى را جـهـت هـدایـت مـبـارزیـن در مـسـجـد تشکیل مى دهند.
مـا در ایـن مـسـجد روز را با امنیت مى گذراندیم و هیچ واهمه اى نداشتیم که بیایند مسجد را تصرف کنند یا ماها را بگیرند، لکن شبها را آهسته از تاریکى استفاده مى کردیم مى آمدیم بـیـرون و در یـک مـنـزلى غـیـر از مـنـازل خـودمان مى رفتیم و هر شب چند نفرى در مسجد مى مـانـدیـم خـیـلى شـب و روزهـاى پـرهـیـجـان و پـرشـورى بـود تـا ایـنـکـه مسائل آذرماه مشهد که مسائل سختى بود پیش آمد و ابتدا به بیمارستان حمله کردند که همان روز حمله ما رفتیم در بیمارستان متحصن شدیم ... این تحصن در مشهد و خارج آن اثر مهمى بخشید و از نقاط عطف مبارزات مشهد بود.43
اوج گـیـرى مـبـارزات و لزوم هدایت مبارزین ، تظاهرات فراوان و سازماندهى راهپیمایى ها بى سابقه چند صد هزار نفرى مشهد باعث شد که دیگر نتوانند به تهران برگردند و ارتـبـاطـشان با دیگر اعضاى تشکل کم شد، تا اینکه با انتخاب ایشان توسط امام براى عضویت در شوراى انقلاب در روزهاى پایانى مبارزه ناچار مى شوند به تهران بیایند.
مـرحـوم شـهـیـد مـطـهرى چند بار برایم پیغام فرستادند براى یک کار مهمى باید بیایم تـهـران و لذا دوسـتـان مـشـهـد را راضـى کـردم که بیایم تهران . آن کار مهم این بود که حـضـرت امـام مـن را بـه عنوان عضو شوراى انقلاب معین کرده بودند و من از این قضیه خبر نداشتم که آنها مى خواستند این مطلب را ابلاغ کنند. لهذا این انتصاب حضرت امام موجب شد بیایم تهران .44
از ایـن پس شوراى انقلاب کانون و محور هدایت حرکتهاى انقلابى و سازماندهى انقلابیون شـد. سـازمـانـدهـى راهـپـیـمـایـى هـا، بـرقـرارى ارتـبـاط مـیـان مـبـارزیـن ، بـررسـى و کنترل اوضاع داخلى ، تعیین چگونگى و استراتژیهاى برخورد با سران رژیم و نهادهاى وابسته به آن ، ایجاد پل ارتباطى داخل با رهبرى که در فرانسه اقامت داشت ، از جمله مهم تـریـن اقـدامـات و وظـایـف شـوراى انـقـلاب بـه شـمـار مـى رفـت . مـدرسـه رفـاه محل تشکیل جلسات و مقر فرماندهى مبارزات بود. روزهاى آخر عمر رژیم فرار شاه و نخست وزیـرى بـخـتـیـار و اعـلام بـازگـشـت امام به وطن پس از سالها دورى ، التهاب عجیبى در کـشـور بـه وجـود آورده بـود. خـبر بستن فرودگاهها و ممانعت از ورود امام به وطن و لزوم انـجـام اقداماتى از سوى مبارزین و رهبران آنها مدرسه رفاه مقر شورا را پر جنب و جوش کرده بود.
آن روز کـه قـرار بـود امـام بـیـایـنـد و نـیـامـدند، ما رفتیم بهشت زهرا یک سخنرانى شهید بـهـشـتـى کـردنـد بـعـد هـم قطعنامه اى که تهیه کرده بودیم خواندم و برگشتیم . وقتى بـرگـشـتـیـم ، صـحـبـت شد حالا باید قدم بعدى چه باشد؟ فکر تحصن در تهران (مسجد دانـشـگـاه ) بـى ارتـبـاط بـا تـحـصـن در مـشـهـد نـبـود.... مـا فـورا رفـتـیـم داخل مسجد و آن اطاقک بالاى مسجد را ستاد کارهایمان قرار دادیم .45
سـخـنـرانـى ، انتشار بولتن ، انتشار اعلامیه ، تبلیغات ، اعزام افراد به مراکز مختلف و حـجـم بـالاى کـارهـا پس از ورود امام به وطن ، دبیرستان علوى را نیز در خدمت شورا قرار داد. لحظات و روزهاى پر حادثه اى که مى بایست از این دو مکان کوچک مدیریت مى شدند.
آن روزهـا لحـظات آن قدر پر حادثه بود که قدرت ذهنى و حتى چشم انسان قادر نبود همه ایـن حـوادث را بـبـیـند و تمام مشکلات و فتوحات و حوادث و تازه هاى کشور در آن چند روز داشـت خـودش را نـشـان مـى داد و در ایـن مـحـدوده مـکـانـى کـوچـک و بـر یـک عـده مـعـدودى تحمیل مى شد که باید آنها را حل و فصل کنند... .46
روزهـاى فـجر انقلاب یکى پس از دیگرى سپرى مى شدند تا اینکه در روز 22 بهمن 57 پـس از سـالهـا تـلاش و مـبـارزه و نـثـار خـونـهـاى هـزاران شـهـیـد و تـحـمـل مـرارتـهـاى زنـدان و تـبـعـید، تلاش ملت و مبارزان به بار نشست و دیو استبداد و استعمار رفت .
روز 22 بـهـمـن مـن در آن کـارخـانه بودم که خبر حمله نیروهاى گارد به نیروى هوایى را شنیدم که به وسیله مردم شکست خوردند و تار و مار شدند. در راه بازگشت از آن کارخانه بـودم کـه نـاگـهـان رادیو گفت ((این جا صداى انقلاب اسلامى ایران است )) و من از ماشین پایین آمدم روى خیابان افتادم و سجده کردم .47
فـجـر انـقـلاب دمـیده بود. طلوع فجرى که کمتر کسى حتى از مبارزین آن را باور مى کرد کسى باور نمى کرد که آن فضاى یاءس آلود و ان تور نامرئى و کمند نامرئى فرهنگى اسـتـعـمـار پـاره شده باشد و ابرهاى تیره ظلم و فساد با تند باد انقلاب فرزندان ملت کنار رفته است و خورشید اسلام و انقلاب از سپیده دمان 22 بهمن طلوع کرده است .
ایـن اصـلا یـک چـیز باور نکردنى بود و خنده دار! این جانب که به شما بگویم شاید تا چند هفته دائما این فکر و این شک براى من پیش آمده بود که نکند من خواب باشم و لذا فکر مى کردم اگر خوابم از خواب بیدار شوم ، اما معلوم شد نخیر بیدارى است !48
آرى خـواب نـبـود واقـعا خورشید اسلام و انقلاب دمیده بود. شاید چنین به نظر برسد که پـس از پـیـروزى و شکستن استبداد خشن و وحشتناک پهلوى با آن دستگاههاى جهنمى شکنجه گـر دیـگـر مـوسـم راحـتـى و گـشـایش و آسودگى فرارسیده است و انقلابیون با فراغ بـال مـى تـوانـنـد افـکـار و انـدیـشـه هاى خود را که سالها براى آن مبارزه کرده زندان و شـکـنـجـه دیـده انـد تـبـعـیـدگـاهـهـا و مـرارتـهـا کـشـیـده انـد بـه راحـتـى جـامـه عـمـل بـپـوشـانـنـد، لکـن قـضیه به این سادگیها هم نبود، بلکه آغازِ تلاشى نو، سخت و توانفرسا بود که ایشان را تا مرز شهادت هم پیش برد.
3. دوران میانسالى (پس از انقلاب )
انـقـلاب اسـلامـى بـا خصوصیات ، اهداف و ارزشهاى جدید به پیروزى رسید و مرحله اى جـدیـد از زنـدگـى ایشان شروع شد، مرحله اى که در آن مهم ترین وظیفه اى که بر دوش رهـبـران انـقـلاب قـرار داشـت تـرسـیـم و تـاءسـیـس جامعه اى جدید بر ویرانه هاى جامعه گـذشـتـه اسـت . درپـى انـجام این رسالت ایشان در مقاطع مختلف و در کنار امام خمینى به ترسیم چشم انداز آینده پرداختند.
انـقـلاب بـزرگ ما خصوصیات مخصوص به خود داشت ... . تکیه بر اسلام ، هدف گیرى ایـجـاد حـکـومـت اسـلامـى ، تـجـدیـد نـظـر در مـفـاهـیـم سـیـاسـى عـالم مـثـل آزادى و استقلال و عدالت اجتماعى و چیزهاى دیگر و حرکت به سمت دنیا و جامعه اى که بر پایه ارزشهاى اسلامى بنا شده است .49
پس از فرو ریختن نظم و جامعه قبلى ، اکنون نوبت تاءسیس و ساختن جامعه و نظم جدیدى اسـت کـه از نـظرگاه ایشان براى تحقق آن و رسیدن به کمالش باید چهار مرحله را پشت سر گذاشت اولین قدم آن :
ترتیب نظام اسلامى مبتنى بر انقلاب اسلامى است .50
قدم بعدى که از آن دشوارتر است :
ایـجـاد دولت اسـلامـى اسـت ، دولت نـه به معنى هیئت وزیران ، یعنى مجموعه کارگزاران حکومت یعنى من و شما. این مشکل تراز مراحل قبلى است .51
بعد از این مرحله :
مـرحـله تـلا لو و تـشـعـشع نظام اسلامى است ، یعنى مرحله ایجاد کشور اسلامى . اگر این مـرحله به وجود آمد آن گاه براى مسلمانهاى عالم الگو و اسوه مى شویم : لتکون شهداء على الناس .52
و مرحله آخر:
اگر توانستیم این مرحله را به سلامت طى کنیم آن گاه مرحله بعدى ، ایجاد دنیاى اسلامى است .53
در انـجـام ایـن رسـالت خـطـیـر از هـمـان بـدو پـیـروزى و در ادامـه تـلاشـهـایـى کـه در قبل از نقلاب داشتند با انگیزه اى دو چندان کمر همت را مى بایست مى بستند. بنا به موقعیت و نـقـشـى کـه ایـشـان در قـبـل از انـقـلاب داشـتند، یعنى هم نقش هدایت فکرى داشتند هم نقش سازماندهى حرکتهاى انقلابى ، در مسندهایى قرار گرفتند که متناسب با ادامه همین در نقش بود، مثل عضویت در شوراى انقلاب و مسند امامت جمعه تهران ، در این راستا و...در پى تحقق مـرحـله اول یـعـنـى نظام سازى و تعیّن نوع رژیم و ساختارهاى آن مرارتها و زحمات توان فـرسـایـى را ایـشـان و دوسـتـانـشـان در شـوراى انـقـلاب متحمل شدند.
شـوراى انـقـلاب بـه عـنـوان نهاد سیاستگذارى در این زمان نقش بسزایى بر عهده داشت و طـبـعـا افـراد تـشکیل دهنده آن از جمله ایشان نقش عمده اى ایفا مى کنند، یعنى هم در راه جامعه سـازى و هـم در گـام دوم و تـعـیـن سـاخـتارهاى نظام و هم در تاءسیس نهادهاى نظام از جمله مـجـلس شـورا و نـهادهاى انقلابى مثل سپاه پاسداران نقش برجسته اى داشتند. سعى ما بر این است که از زبان خود ایشان شرایط زمانه و نقشى را که ایفا نمودند ترسیم نماییم .
مسئولیت تاءسیس جامعه اى جدید مبتنى بر آرمانهاى جدید و افکار نو، مسئولیت کمى نیست . جامعه اى که پس از استبداد، نیروهاى فوق العاده اى در آن آزاد شده اند و هرج و مرج و نا امـنـى در آن گـسترده مى شود، اداره جامعه فوق العاده دشوار مى شود و شوراى انقلاب در این زمان مسئول اداره جامعه است :
مـن بـا بـسـیـارى از شـهـداى نامدار با هم بودیم . کمتر ساعتى را ما چند نفر از هم جدا مى شـدیـم . چـنـد چـیـز مـا را بـه هـم مـتـصـل مـى کـرد: یـکـى شـوراى انـقـلاب بـود... تـمـام مسائل به این جمع مربوط مى شد که بایستى دائما با هم باشیم .54
گـام اول در راه جـامـعـه سازى ، تعیین نوع رژیم سیاسى است . بر سر تعیین نوع رژیم سـه تـفـکـر و نـمـایـندگان آنها رودرروى هم قرار گرفتند گروههاى چپ با اندیشه هاى مـارکـسـیـسـیـتـى و پـیـشـنـهـاد جـمـهـورى خـلق و گـروهـهـاى لیـبـرال بـا پـیـشـنـهـاد جـمـهورى دموکراتیک و گروههاى انقلابى و خط امامى با پیشنهاد جـمـهـورى اسـلامـى . هـر کـدام از ایـنـهـا خـواهـان ایـن بـودند که خود و اندیشه شان محور تـشـکـیـل نـظـام جـدیـد قـرار گـیـرد. ایـشـان و هـمـفـکـرانـشـان خـواهـان تـشـکـیـل جامعه اى الهى اسلامى با حکومتى اسلامى بودند. در نظرشان اسلام محور جامعه اسـلامـى باید قرار گیرد و بدون اسلام و با اندیشه هاى التقاطى نمى توان جامعه اى اسـلامى داشت . یکى از وظایفى که در این راستا مى بایست انجام مى گرفت ، تبیین درست ایـن مـوضـوع بود و لذا از مناسبتها و موقعیتهاى مختلف بهره بردند تا این نکته را براى جامعه روشن نمایند.
کـسـى کـه اسـلام را بـه عـنـوان بـرنـامـه زنـدگـى قبول ندارد، هر تفکر و اندیشه دیگر هم که داشته باشد... نمى تواند یک حکومت الهى را تشکیل بدهد. و قتى حکومت الهى نبود جامعه هم اسلامى نخواهد بود.55
بـنـابـرایـن دو گـروه در مـقـابـل تـفـکـر آنـها قرار داشت : گروهى که معتقد بودند اسلام قابل عمل نیست 56 و تاریخ مصرف آن گذشته است . گروههاى دیگرى هم بودند که به ایـن صـراحـت مـوضـع نـمى گرفتند. آنان یا اصولا اندیشه اى التقاطى داشتند یا اینکه چـون مـرجـعیت امام و اسلام را مى دیدند جراءت اظهار بى پرده نظرات خویش را نداشتند و هـمـواره ظاهرى اسلامى براى آن درست مى کردند. با ورود امام و اعلام ((جمهورى اسلامى ، نـه یـک کـلمـه کـم نـه یک کلمه زیاد)) براى رفراندوم ، نزاع به نفع نیروهاى انقلابى خاتمه پیدا کرد و با 2/98 درصد آراى مردم تاءیید گردید و تلاشهاى نیروهاى خط امام و ایشان به ثمر نشست
وقتى که جمهورى اسلامى مطرح شد و رفراندوم شد، بیش از 98 درصد مردم به جمهورى اسـلامـى راءى دادنـد در حـالى کـه شـاهـد و نـاظـر بودیم آن روز تلاشهاى زیاد صورت گـرفـت تـا عـنـوان جـمـهـورى اسـلامـى را بـه عـنـوانـهـاى دیـگـرى از قـبـیـل جـمـهـورى دمـوکـراتـیـک اسـلامـى ، جـمـهـورى دمـوکـراتـیـک خـلق و چـیـزهـاى دیـگـر تبدیل کنند.57
پـس از تـعـیـن نـوع رژیم اکنون نوبت تعیین ساختار سیاسى بود. مجلس خبرگان قانون اسـاسـى عـهـده دار ایـن کـار شـد. ترکیب مجلس که اکثر از علما و فقها بودند و نهایتا با طـرح بـحـث ولایـت فـقـیـه نـقـطـه چـالش بـزرگ در جـامـعـه بـه وجـود آمـد. لیـبـرال هـا کـه در دولت مـوقـت اکـثـریـت و در شـوراى انـقـلاب دسـتـى داشتند و در قضیه رفـرانـدوم هـم شـکـسـت خـورده بـودنـد، هـمـه تـلاش خـود را در مـخـالفـت بـا ایـن اصـل بـه کـار بـردنـد. عده زیادى از اعضاى دولت تصمیم گرفتند که مانع کار مجلس خبرگان شوند و خواستار انحلال آن شدند. ایشان و تنى چند از اعضاى شوراى انقلاب در مقابل آنها ایستادند:
از جـمله موارد اختلاف که خیلى روشن بود مسئله ولایت فقیه بود. آن شبى که در جلسه هیئت دولت نامه اى که امیر انتظام تهیه کرده بود و بعد 15 نفر یا 14 نفر از وزراى کابینه دولت مـوقـت از قـبـل امضاء گرفته بودند و قرار بر این بود که این نامه به اطلاع امام بـرسـد و این عده دسته جمعى استعفا بدهند یا انحلال مجلس خبرگان را بخواهند؛ آن شبى کـه ایـن نـامـه در هیئت وزیران مطرح بود، بنده بودم از کسانى بودم که از طرف شوراى انقلاب در آن مجلس حضور داشتم .58
دولت موقت و رئیس آن که توانسته بودند با تهدید به استعفا وزراى مورد دلخواه خویش را وارد کابینه کنند، این بار نیز تصور مى کردند مى توانند ایشان و نیروهاى انقلاب و امـام را وادار بـه عـقـب نشینى کنند. لکن با پاسخ قاطع امام مبنى بر پذیرش استعفایشان عقب نشینى کردند! پس از تصویب قانون اساسى توسط خبرگان و تاءیید آن با اکثریت مـطـلق آراى مـردم عـلى رغـم تـحـریـم انـتـخـابـات تـوسـط بـرخـى گـروهـهـا مـثـل مـجـاهـدیـن خـلق و لیـبـرالهـا نـوبـت تـاءسـیـس نـهـادهـاى نـظـام از قـبـیـل ریـاست جمهورى و مجلس براساس قانون اساسى بود. در جریان این وقایع ، صف بـنـدیـهـاى فـکرى آرام آرام شدیدتر مى شد. یک طرف ایشان و کسانى بودند که موسوم بـه خـط امام بودند و یک طرف دیگر لیبرالها و تفکرات مارکسیستى . خط امامى که اینان مـعـرفـى مـى کـردند خصوصیات ویژه اى داشت در بعد اعتقادى معتقد به تفسیر خاصى از اسـلام بـود مـى بایست این تفکر ابتدا به مردم معرفى و سپس ویژگیهاى آن ترسیم مى شـد. در این زمان عمده ترین مشغله ایشان نیز همین بود. در انجام این رسالت از تریبونها و مـوقـعـیـتـهاى مختلف بهره بردند. از جمله ایشان از تریبون نماز جمعه خط امام اینگونه تصویر مى کنند:
خـط امـام ، خط احترام به شعائر مذهبى است ؛ خط امام خط احترام به ظواهر است ؛ خط احترام بـه عـالم دیـن اسـت ؛ خط احترام به احکام دینى است ؛ خط امام ، خط لازم شمردن اجراى همه احکام و حدود است .59
خط امام خط پایبندى به اندیشه و فلسفه و تفکر اسلامى است ، امام مُرّ اسلام را مرّ کتاب و سـنـت را کـه بـه تـشـخـیـص مـتـخـصـصـان و آگـاهـان رسـیـده بـاشـد مشعل و پیشواى این قافله اى که نامش اسلامى است مى شناسد.60
در بـیـانى روشن تر آنان معتقد به تفسیر فقاهتى از اسلام بودند، یعنى اسلامى که با متد فقاهت از متون اصلى مثل قرآن و حدیث به دست آمده باشد.
اسـلام با تفسیر خط امام اسلام فقاهت است اسلامى که از متون قرآن و حدیث و با شیوه هاى فـقـهـا کـه در حـوزه هاى علمیه درسش را خوانده اند و شیوه اش را یاد گرفتند استنباط مى شود.61
در مـقـابـل ایـن تفسیر و این ویژگى از اسلام ، اسلامى قرار دارد که معتقد به متد خاصى براى برداشت از متون دینى نبود، به اصطلاح برداشت آزاد از متون دینى مى کنند:
آن کسانى که فقه اسلامى را قبول ندارند، آن کسانى که حاضر نیستند احکام قاطع اسلام را در مـسـائل سـیـاسـى و در مـسـائل اجـتـمـاعـى و در مـسـائل اقـتـصـادى قـبـول بـکـنـنـد، خـیـلى راحت اسلام را تعبیر مى کنند، نامش را اسلام مى گذراند. کیفیت استفاده آنان از قرآن و حدیث کیفیت درستى نیست کیفیت مکتبى و علمى فقها نیست .62
اما در بعد سیاست خارجى عمده ترین خصوصیت خط امام عبارت بود از:
طـرفـدارى از مـلتـهـا و مـقـابله با ابرقدرتها خط امام در سیاست خارجى نه شرقى و نه غربى است ... امام با هر قدرت فائقه که بخواهد ملتها را به اسارت و به زنجیر بکشد مبارزه و مقابله مى کند.63
امـریـکا در نظر نیروهاى خط امام سمبل قدرتى بود که ملت ایران را به اسارت گرفته بـود. هـم پـیـمـان حـکـومـت پـهـلوى بـود و لذا بـا هـر تـفـکـر گـروهـى کـه انـدکـى تمایل به امریکا داشت مخالف بودند:
هـر حـرکـتـى عـلیه رژیم انجام مى دادیم احساس مى کردیم داریم بر ضد امریکا انجام مى دهیم و چنین تصورى در انقلاب جا افتاده و قطعى بود تا این که انقلاب پیروز شد و بعد از پیروزى انقلاب هم طبعا این روند وجود داشت . لذا با هر گرایش و انگیزه اى که اندکى جانبدارى امریکا در آن تصور مى شد به شدت مخالفت مى کردیم 64
تـسـخـیـر لانه جاسوسى توسط دانشجویان پیرو خط امام این دو جبهه را در باب سیاست خـارجـى نـیـز در مـقـابـل یـکـدیـگـر قـرار داد. ایـن اقـدام بـه عـنـوان سـمـبل مبارزه با سلطه طلبى امریکا و اقدامى که دخالتهاى آنها را در ایران قطع مى کند مـورد حـمـایـت خـط امام قرار گرفت . شهید بهشتى به عنوان نایب رئیس مجلس خبرگان از تـریـبـون مـجـلس آن را تـاءیـیـد کـرد. اعـضـاى مبارز شوراى انقلاب از جمله ایشان هم به تـاءیـیـد ایـن حـرکـت پرداختند و در جمع دانشجویان حاضر شدند و به سخنرانى در جمع آنها پرداختند:
طبعا مساءله را از دیدگاه آن کسانى مى دیدیم که به مبارزه با امریکا به صورت واقعى و حـقـیـقى معتقد هستند. لذا در شوراى انقلاب از حرکت این بچه ها دفاع مى کردیم و من همان وقت یک سخنرانى هم در لانه جاسوسى کردم .65
در طـرف دیـگـر دولت موقت و برخى از اعضاى شوراى انقلاب قرار گرفتند. کسانى در دولت مـوقـت بـودنـد کـه آشـکـارا از مـنـافـع امریکا دفاع مى کردند و بسیارى دیگر نیز حـساسیتى نسبت به حضور امریکائیها در ایران نداشتند66 و در شوراى انقلاب هم کسانى بـودنـد کـه بـه شـدّت مـخـالف ایـن حـرکـت بـودنـد و خـواسـتـار حـل و فـصـل و آزادى بى قید و شرط و هر چه سریع تر گروگانهاى امریکایى بودند. روشـنـگـرى هـاى ایـشـان و تـاءیـید دانشجویان نقش بسزایى در جا افتادن این حرکت ضد استعمارى نزد رهبران نظام و افکار عمومى داشت :
مـخـالفـیـن عـمـده ، بـنـى صدر و بازرگان و قطب زاده بودند که بنى صدر طبعا با این چـیـزهـا خـیـلى مـخـالف بود و بازرگان هم سیاستش سیاست مخالف با این جریان و اصلا شکست خورده این جریان بود. قطب زاده هم که وزیر خارجه با آن روحیات بود و با آن دید سیاسى طبیعى بود با این جریان موافقت نمى کرد... حتى چندین بار قطب زاده در شوراى انـقـلاب ادعـا کـرد کـه ایـنها تحت تاءثیر توده اى ها هستند و من چون اینها را مى شناختم و تـنـهـا کـسـى بـودم که در آن جمع با رئوس این بچه ها آشنایى داشتم .... از اینها دفاع شـدیـد مـى کـردم و مـى گـفـتم اینها بچه هاى مسلمانى هستند و به هیچ وجه با توده اى ها ارتباطى ندارند.67
حـمایت خط امام و تاءیید امام خمینى از این حرکت باعث انزواى لیبرالها و در نتیجه استعفاى دولت موقت شد. مخالفین خط امام با توجه به پشتوانه و عقبه اى که در دیگر نقاط جهان و غـرب داشـتـند داراى تشکیلات منسجمى از قبل از انقلاب بودند، ولى نیروهاى خط اما به دلیل عدم سابقه و کم تجربگى فاقد تشکیلات و حزب بودند. این درگیریها ضرورت یـک تـشـکـل فـراگـیر را نمایان ساخت . آنان در جریان مبارزه گردهماییهایى را به وجود آوردنـد ولى بـه عـلت سـرکـوب رژیـم هـیچ گاه پا نگرفتند. پس از پیروزى ضرورت وجـود حزب آنان را واداشت تا به آن سمت بروند. حزب جمهورى اسلامى بر پایه اساس نامه و تشکلى که ایشان و چند نفر از دوستانشان به وجود آورده بودند تاءسیس شد و با حـمـایت امام در اسفند 58 موجودیت خویش را با دبیر کلى شهید بهشتى اعلان کرد. حزب از ایـن پـس مـرکـزى بـراى سـازمـان دهـى نـیـروهـاى خـط امـام گـردیـد. مـسـئله شـکـل گـیـرى نـهـادهـاى سـیـاسـى بـر پـایـه قـانـون اسـاسـى مـحـل چـالش حـزب با دیگر نیروها گردید گرچه حزب نتوانست نامزد خویش را وارد نهاد ریاست جمهورى کند و بنى صدر ـ یکى از لیبرالها و از اعضاى دولت موقت ـ رئیس جمهور شـد، امـا حزب توانست طرفداران خط امام را به اکثریت مجلس برساند و منازعه اى که از زمان دولت موقت و تقابل آن با شوراى انقلاب بر سر تعیین وزرا و مدیران اجرایى پیدا شده بود وارد مرحله اى جدید نماید. برخلاف لیبرالها و بازرگان در زمان دولت موقت ، خـط امـام مـعـتـقـد بـود کـه وزرا بـایـد انـقـلابى باشند و ایشان به عنوان یکى از رهبران انقلابى و مورد تاءیید امام و با استفاده از تریبونهاى مختلف به روشنگرى در این زمینه مى پرداختند:
مـا مـى گـفـتـیـم وزرا باید افرادى انقلابى باشند صد در صد اسلامى .... باید کسانى باشند که هم انقلابى ، ضد امپریالیسم باشند و عمیقا معتقد به اسلام باشند.68
فـصـلى تـازه از درگـیـریـهـا شـروع شـد. خـط امـام را مـتهم مى کردند که متخصصین را و تـخصص آنها را نادیده مى گیرد و آنها نیز جواب مى دادند که تخصص تنها کافى نیست متعهد انقلابى لازم است :
آیـا مـا حق داریم به قیمت احراز تخصص و در اختیار گرفتن افراد متخصص از ارزش والاى ایـمـان و تـقـوى صـرف نـظـر کـنـیـم ؟ آیـا مـا حق داریم کسى را فقط به عنوان اینکه این مـتـخـصـص اسـت کـار آمـد اسـت ، بـلد است ، این اداره را این وزارتخانه را این دستگاه را این کـارگـاه را بگرداند، او را اختیار دار این ارگان کنیم ؟ نگاه نکنیم که آیا این انسان ایمان به خدا و ایمان به انقلاب اسلامى دارد یا نه ؟ حق داریم ؟ به نظر من ما چنین حقى نداریم .69
بنى صدر ناچار شد شهید رجایى را براى اخذ راءى اعتماد به مجلس معرفى کند اما علاوه بـر ایـنـکـه او و کـابـینه اش متهم به عدم تخصص مى شدند، روحانیت و حزب هم متهم به انـحـصـارطـلبـى و تـمـامـیـت خـواهـى شـدنـد. سـعـى مـخـالفـیـن خـط امـام حـول دو مـحـور قـرار داشـت : ابتدا مخدوش کردن چهره هاى اصلى و ارکان جریان خط امام و سپس کوتاه کردن دست آنها از مصادر کشور:
در حقیقت همه جریانهاى معارض یک جا جمع مى شدند بر ضد خط امام و نیروهاى اصیلى که در مـسـیـر ایـن خـط تـلاش مـى کردند. کارهاى تبلیغاتى و سیاسى و دولتى گوناگون شـروع شـد و مـهـم تـرین کارشان عبارت بود از دو مساءله ، یکى مخدوش کردن چهره هاى اصلى و ارکان جریان خط امام که به نظر ما در پیشاپیش همه مرحوم شهید بهشتى بود و دوم حـتـى المقدور کوتاه کردن دست این عناصر از کارهاى اصلى اداره کشور براى این که همه امکانات موجود کشور را در انحصار خودشان قرار دهند.70
آنـهـا کـه تـاب تـحـمـل اسـلام و حاکمیت اسلام را نداشتند روحانیت و نیروهاى خط امام را با انواع و اقسام روشها از جمله جنگ روانى از صحنه حذف مى کردند. تهمت استبداد هم در همین راسـتـا بـود تـا آنجا که تعبیر زشتِ ((استبداد نعلین )) را به قرینه ((استبداد پوتین )) رضـاخـانـى بـه کـار مـى بـردند. خط امام نیز مظلومانه تنها چاره اى که داشت روشنگرى اذهـان عـمـومـى بـود و تـحـمـل و صـبـر. بـرپـایـى سخنرانیهاى مختلف و حضور در مجامع گـونـاگـون و پـاسخ به سؤ الات و شبهات یکى از اقداماتى که بود که ایشان در این زمینه انجام مى دادند.
ایـن حـرف هـم مثل بسیار حرفهایى که در اوایل انقلاب مطرح شده بود، گروههایى که از جـهـت گـیـرى اسلامى انقلاب راضى نبودند چون در آن جهت گیرى تعدادى از روحانیون هم سـهـیـم بـودنـد آن افـراد ایـن گـونـه تـعـبیرات را رایج کردند... و این استبداد نعلین از تـعـبـیـراتـى بـود کـه در بـعـضـى از روزنـامـه هـا کـه تـحـقـیـقـا غـیـر مسئول بودند نوشته شد و عده اى هم تکرار کردند.71
آنچه در قانون اساسى هست ولایت فقیه است و ما مکرر گفته ایم کسانى که ولایت فقیه را نـمـى فهمند با حکومت روحانیون اشتباه مى گیرند در صورتى که این دو موضوع متفاوت است .72
آغـاز جـنـگ و تـهـاجـم نـظـامـى عـراق در شـهـریـور 59 شوک عظیمى بر جامعه وارد کرد و انـقـلابـیـون را مـضـطـرب کرد. آنان را واداشت که دست از همه اختلافات بردارند و براى دفـاع از انـقـلاب راهى جبهه ها شوند. ایشان نیز که عضو شوراى عالى دفاع بودند به همراه شهید چمران در روزهاى آغازین جنگ رهسپار جبهه ها شدند تا جلوى تجاوزات دشمن را سد کنند:
اول جنگ وقتى هفت هشت ده روزى گذشت دیدم که هر چه خبر مى آید یاءس آور است ... البته مـن نـمـایـنـده امـام در شـوراى عـالى دفاع و سخنگوى آن شورا بودم . دیدم که از من کارى بـرنـمـى آیـد دلم هـم مـى جـوشـد و اصـلا نـمـى تـوانـم صـبـر کـنـم بـا دغـدغـه کـامـل خـدمـت امـام رفـتـم ... مـن بـه امـام گـفـتـم خـواهش مى کنم اجازه بدهید من به اهواز و یا دزفـول بـروم شـایـد کـارى بـتوانم بکنم . بلافاصله گفتند شما بروید. من به قدرى خـوشـحـال شـدم کـه گـویـى بـال در آوردم ... هـمـان شـب اول کـه رفـتـیـم گـروه کـوچـکـى درسـت شـد قرار شد که اینها بروند آرپى جى و تفنگ بردارند و به صفوف دشمن شبیخون بزنند... ما در شب عملیات مى رفتیم .73
بـنا به مسئولیتى که داشتند محل مراجعه رزمندگان قرار مى گرفتند نیروهاى مردمى که خـود جـوش آمـده بـودنـد در سـتـاد جـنگهاى نامنظم سازماندهى مى شدند. سپاه نیز بنا به ضـرورت وارد عـرصـه دفـاع شـد و طـبـعـا چون تازه تاءسیس بود و نیازمند تجهیزات و مـهـمـات بـه ارتـش مـراجـعـه مـى کـردنـد کـه در راءس آن بـنـى صـدر به عنوان فرمانده کـل قـوا قـرار داشـت . اما گویى آتش جنگ هم نتوانسته بود ذره اى از اختلاف او با خط امام بکاهد و دائما به آنها بى اعتنایى مى کرد و امکانات لازم را در اختیارشان قرار نمى داد:
دو جـور کار وجود داشت در آن ستادى که ما بودیم : یک جور کار، کارهاى خود اهواز بود از جـمـله عـملیات چریکى و تنظیم گروههاى کوچک براى کار در صحنه عملیات بود که به اصـطـلاح آن روزهـا بـراى شـکـار تـانـک مـى رفتند... . نوع دوم کار، کارهاى مربوط به بـیـرون اهـواز بود از جمله پشتیبانى خرمشهر و آبادان ... کمک به اینها بایستى از ارتش بـه زور مـى گـرفـتـیـم البـتـه خـود ارتـشـیـهـا هـیـچ حـرفـى نـداشـتـنـد بـا کمال میل مى دادند منتها آن روز بالاى سر ارتش فرماندهى وجود داشت که به شدت مانع از این بود که چیزى جابه جا شود و ما با مشکلات زیاد گاهى چیزى براى برادرهاى سپاهى مى گرفتیم ... .74
اخـتـلاف بـر سـر تـاکـتـیـکهاى جنگ هم یکى دیگر از موارد نزاع بود. بنى صدر که ابدا ورودى به مسایل نظامى نداشت و حتى نام تجهیزات نظامى را هم نمى دانست تحت تاءثیر بـرخـى اطـرافیان اعتقاد داشت در قضیه اشغال خرمشهر نباید جلوى ارتش بعث را گرفت . بـا ایـن اسـتـراتـژى کـه ((زمـین را مى دهیم و زمان مى گیریم )). اما نیروهاى خط امام معتقد بـودنـد کـه مـا هـم زمـین را از دست مى دهیم و هم زمان را، زیرا در صورت استقرار دشمن هر روز مواضع دفاعى خود را قوى تر مى کند:
خـاطـرات زیـادى از آن روزها دارم . یکى از آنها استمدادهاى پى در پى آقاى دکتر شیبانى (در خرمشهر) بود... مرتب با تلفن و تلفنگرام از این گوشه آن گوشه استمداد مى کرد و حـق هـم داشـت . مـا هـم فـشار مى آوردیم به بنى صدر براى این که همه امکانات در دست بـنـى صدر بود، در حالى که بنى صدر اصلا غمش نبود... ! یک وقتى اگر یکى دو تا خمپاره انداز به سپاه داده مى شد یک حادثه به شمار مى رفت !75
نـیروهاى خط امام بنا به فرمان امام ، مکلف به سکوت شده بودند تا فضاى جامعه دچار التـهاب نگردد. التهاب جنگ ، محاصره اقتصادى نظام سلطه ، انواع توطئه هاى ضربه خوردگان از انقلاب ، اختلافات قومى ، و دهها مسئله دیگر وجود داشت و اگر اداره کنندگان جـامـعـه و مـسـئولان هـم مـى خـواسـتـنـد درگـیـر بـا یـکـدیـگـر شـونـد کـنترل اوضاع به کلى از دست خارج مى شد اما بنى صدر به چیزى جز قدرت فکر نمى کرد.
او بـراى هـر کـلمـه کـوچـکـى جـنـجـال بـه پـا مـى کـرد و آن را در روزنـامه مى آورد یا در سـخـنرانى مى گفت و غوغا به پا مى کرد ما هم که غوغا را بر خلاف مصلحت مى دانستیم و امـام هـم دائمـا تـوصـیه مى کردند غوغا راه نیفتد و لذا ما در شوراى عالى دفاع کوتاه مى آمدیم براى اینکه مبادا او غوغا راه بیندازد.76
صـف بـنـدى نـیـروهـاى خـط امام با مرکزیت حزب جمهورى و افراد شاخص آن چون ایشان و شـهـیـد بـهـشـتـى ، بـا هـمـه گـروهـهـا و جـریـانـهـاى مـعـارض اعـم از لیـبـرال و مـارکـسـیـسـت بـا مـرکـزیـت دفـتـر ریـاسـت جمهورى و شخص بنى صدر در همه مـسائل کشور به اوج خود رسیده بود. على رغم دعوت امام به سکوت ، سخنرانیها، متینگها و نـهـایـتـا غـائله 14 اسـفـنـد تـوسـط بـنـى صـدر فـضـاى جـامـعـه را بـه سـوى تـشنج کـامـل سـوق داد و امـام کـه تـا خـرداد سـال 60 مـدارا کرده بود و همه را به وحدت فرا مى خـوانـد و هـمـه را بـه تـحـمـل دعـوت مـى کـرد روز 20 خـرداد بـنى صدر را از فرماندهى کـل قـوا عـزل کـردنـد و مجلس نیز در 31 خرداد طرح عدم کفایت سیاسى رئیس جمهور را در دستور کار قرار داد که با یکى از مؤ ثرترین انتقادات از سوى ایشان طرح تصویب شد و فـرداى آن روز مـورد تـنـفـیـذ امـام قـرار گـرفـت و بـنـى صـدر از ریـاسـت جـمـهـورى عزل شد که با حمایت گسترده مردمى نیز روبرو شد. مخالفین و منافقین که همه نقشه ها و طرحهاى خود را حذف نیروهاى خط امام نقش بر آب مى دیدند حذف فیزیکى و ترور آنها را در دستور کار خود قرار داده و اعلان جنگ مسلحانه کردند. رهبران و تاءثیرگذاران خط امام هدف تیر نفاق و خشونت قرار گرفتند.
اولیـن هدف نماینده امام در شوراى عالى دفاع ، امام جمعه تهران ، نماینده مجلس سید على خـامـنـه اى را در مـسـجد ابوذر روز 6 تیر با بمب ترور کردند. روز بعد با انفجار دفتر حزب جمهورى 72 تن از مسئولین و در راءس آنها رئیس قوه قضائیه شهید مظلوم بهشتى و دو مـاه بعد روز 8 شهریور رئیس جمهور (شهید رجایى ) و نخست وزیر (شهید باهنر) هدف بـغـض و کـیـنـه مـنافقین قرار گرفتند و به شهادت رسیدند. حذف و ترور افراد مؤ ثر نـظـام و حـکـومـت شـرایط سختى را در میانه سال 60 بر کشور حاکم کرده بود. لزوم پر کـردن خـلا هـا و بـا مـوافـقـت امام که تاکنون مخالف ریاست جمهورى روحانیون بودند.77 ایشان على رغم نقاهت ناشى از ترور، با اصرار دوستان نامزد ریاست جمهورى مى شوند و بـا راءى بـالاى مـلت در 10 مـهـرماه به ریاست جمهورى انتخاب مى شوند و برگى از زنـدگـى پـرفـراز و نـشیب ایشان ورق مى خورد. با دستگیرى گسترده منافقان و همکارى مردم موج ترورها آرام و تا پایان سال به کلى رفع مى شود و از این پس آرامش نسبى در فـضـاى کـشـور حـاکـم مـى شـود جـنـگ و پـیـش بـرد آن و دفـع مـتـجـاوز بـه عنوان اولویت اول کـشـور در دسـتـور کـار قـرار گـرفـت که نتایج خود را در عملیات فتح المبین و سپس آزادسازى خرمشهر نمایان کرد.
تا به اینجا مرحله ایجاد دولت اسلامى با همه فراز و نشیبهایش پشت سر گذاشته شد و اکـنـون نـوبـت تـحـقق مرحله بعدى در راه جامعه سازى ، یعنى مرحله ایجاد کشور اسلامى و الگوسازى فرامى رسد؛ مرحله اى که در آن وظیفه حکومت و ایشان به عنوان رئیس جمهور:
ایـجـاد یـک مـحـیـط انـسـانـى و عـادلانه تواءم با صلح و آرامش براى مردم خود و ایجاد یک روابـط مـنـطـقـى و مـعـقـول و دور از هـرگـونـه سـتـیـزه گـرى بـى جـا و دور از قبول هرگونه سلطه و تحمیل در رابطه با مردم جهان است .78
باید جامعه اى ساخت که هم نیازهاى مادى و هم نیازهاى معنوى انسان به خوبى پاسخ داده شوند و هم زندگى اى ساخت در شاءن و مقام انسان .
جـمـهـورى اسـلامـى به معناى یک زندگى در شاءن انسان و باب انسان هم از لحاظ تاءمین نیازهاى فردى و مادى انسان و هم از لحاظ تاءمین نیازهاى معنوى و باطنى انسان است .79
در ایـن راه مـشکلات زیادى بر سر راه خودنمایى مى کند. مهم ترین آنها مسئله جنگ بود که اکـنـون بـا پـیـروزیهاى رزمندگان ابعاد منطقه اى و فرامنطقه اى نیز پیدا کرده بود. از نـظـر داخـلى نـیـز مـشـکـلات اقـتـصـادى و اقـتـصـاد بـیـمـار بـر جـاى مـانـده از رژیـم قـبـل ، بـروز اخـتـلاف نـظـرهـا در میان نیروهاى انقلاب و قواى سه گانه ، پیمودن راه را بسى دشوار مى نمود. جامعه پس از سالیان دراز اختناق اکنون فرصت پیدا کرده بود که بـیـندیشد و همین امر اختلاف نظرهاى وسیع و عمیقى را به وجود مى آورد که روند حرکت را فـوق العـاده کـنـد مـى کـرد. البـتـه چـاره اى نـبـود، ایـن راهـى اسـت کـه بـه هـر حـال مـى بـایست پیموده مى شد تا در این مسیر ملت به پختگى برسد گرچه نظام را در رسیدن به هدفهاى والایش متوقف مى نمود.
مـنـشـاء و زمـیـنـه اخـتـلاف بـرمـى گـردد بـه حـالت عـمـومـى مـلت ایـران قـبـل از پـیـروزى انـقـلاب . مـا پس از یک اختناق طولانى که آثار نامبارک آن زیاد است به پـیـروزى رسـیـدیـم و از جـمـله ایـن آثـار ناهماهنگى و عدم التقاى اذهان و اندیشه هاست ... اخـتـلاف مـیـان مـردمـى کـه پـس از سالها اختناق به چنین آزادى و پیروزى مى رسند یک امر طبیعى است .80
دلیـل دیـگـر اخـتـلافـات حـتـى در مـیـان آنـهـا کـه در اصول با یکدیگر اشتراک نظر دارند تفاوت تاکتیکها و روشها در راه رسیدن به آرمانها و ارزشـهـاسـت و مهمتر این است که نظام نوپاست و تجربه قبلى ندارد. نظامى اکنون بر پـا شده است که هیچ نمونه اى در گذشته نزدیک تاریخى در جهان نداشته است و طبیعى اسـت کـه هـم اخـتـلاف در آن زیاد است و هم حرکت کند است و هم احتیاط فراوانى لازم است تا خطاهاى کمترى صورت گیرد.
مـا بـایـد بـبـیـنیم آن عناصر درست کدامند و آنچه با قرآن و حدیث منطبق نیست کدام . پس ما بـایـد آن شـیوه اسلامى را که تاکنون در دنیا عمل نشده است انتخاب کنیم ، زیرا آنچه به آن عـمـل شـده شـیـوه هـاى غـیراسلامى بوده ... با توجه به این که تجربه اى در این راه وجـود ندارد... ما ناگزیر هستیم از به کار بردن دقت ، و چاره نداریم ، چون تعهد کردیم پـیـشـنـهـادهـاى اسـلامـى را در ایـنـجـا پـیـاده کـنـیـم . چنانچه این تعهد وجود نداشت به هر حال تاکنون کارى شده بود.81
مـدیـریـت بـحـرانـهـا و شکافهاى فکرى و سلیقه اى و پیشبرد جامعه به سوى اهداف مهم تـریـن وظـیـفـه ایـشـان بـه عـنـوان رئیـس جـمـهـور بـود. پـیـشـرفـت در جـنـگ و حـل و فـصـل اخـتـلافات نیروهاى سیاسى و اجتماعى که به درون قواى سه گانه ودیگر نـهـادهـا و جـریـانـهـا حـتـى نیروهاى رزمنده کشیده شده بود و نیز تنظیم و پیشبرد سیاست خـارجـى عـمـده تـریـن دغـدغـه هـا و دلمـشـغـولى هـایـى بـودنـد کـه دوره اول ریـاست جمهورى ایشان را به پایان بردند. تکلیف امام مبنى بر نامزدى ایشان براى دوره دوم ریـاسـت جـمـهـورى ، بـاعـث شـرکت در این دوره و انتخاب از سوى مردم براى چهار سال دیگر شد.
مـبارزه با فساد در زمینه اجتماعى ، تحول ادارى و حرکت به سوى روابط سالم و اسلامى و در زمـیـنـه اقـتـصادى قطع وابستگى به نفت مبارزه با رکود، بیکارى و تورم به عنوان اولویتهاى کارى چهار ساله دوم در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهورى معرفى شدند.
سـال 65 کـه سـال تـعیین سرنوشت جنگ معین شده بود، با عملیات کربلاى 5 به پایان رسـیـد مـتـعـاقب آن فشارهاى بین المللى براى پایان جنگ افزایش فوق العاده اى یافت و قـطـعـنـامـه 598 کـه تاحدودى متضمن خواسته هاى ایران بود از سوى شوراى امنیت صادر شـد. عـراق آن را پـذیـرفـت و ایـران پـیش شرط گذاشت . کاهش بهاى نفت تا زیر 8 دلار وضـع اقـتـصـادى را تـا آسـتـانـه بـحران پیش برد و امریکاییها مستقیماً وارد جنگ شدند. ناوچه هاى جنگى ، سکوهاى نفتى و هواپیماى مسافربرى ایران را مورد هدف قرار دادند و در آخـر، شـرایـط را بـه سـمـتـى پـیـش بـرد کـه امـام در سـال 67 قـطـعـنـامـه 598 را پـذیـرفـتـنـد و جـنـگ خـاتـمـه یـافـت . عـزل آقـاى مـنـتـظـرى از قـائم مـقـامـى رهـبـرى تـوسـط امـام ، تـشـکـیـل مـجـلس بـازنـگرى قانون اساسى و نهایتاً بیمارى امام و بسترى شدن ایشان در بـیـمـارسـتـان در آغـاز سـال 68 طـلیعه تحولات بعدى بود. روز پس از رحلت آن یگانه دوران در 15 خـرداد 68 مـجـلس خـبـرگـان بـا اکـثـریـت آراء عـلى رغـم میل باطنى و اصرار بر عدم پذیرش ، آیة ا... سید على خامنه اى را به عنوان رهبر انقلاب و جانشین امام خمینى معرفى کرد و سکان هدایت جامعه را به دست ایشان سپرد و برگى از اوراق زندگى ایشان با مسئولیتى عظیم تر براى ساختن جامعه اى نمونه ورق خورد که تاکنون ادامه دارد.
فهرست منابع
1. خـامـنـه اى ، سـیـد عـلى ، خـاطـرات و حـکـایـتـها، تهران ، مؤ سسه فرهنگى قدر ولایت ، 1383.
2. ـــــــــــــــــــــ ، حوزه و روحانیت ، 2 جلد، تهران سازمان تبلیغات اسلامى ، 1375.
3. حـزب جـمـهـورى اسـلامـى ، سوابق مبارزاتى دکتر بهشتى و استاد سید على خامنه اى ، تهران ، دفتر حزب جمهورى اسلامى ، بى تا.
4. ـــــــــــــــــــــــــــــ ، گفتارى درباره حکومت علوى ، تهران ، دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى ، 1360.
5. خامنه اى ، سید على ، مصاحبه ها در سال 60، تهران ، انتشارات ، سروش ، 1366.
6. ــــــــــــــــــــ ، مصاحبه ها در سال 62 ـ 61، تهران ، انتشارت سروش ، 1366.
7. ـــــــــــــــــــــــــــــ ، مصاحبه ها در سال 64 ـ 63، تهران ، سازمان چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ، 1368.
8. ـــــــــــــــــــــــ ، چهار سال با مردم ، تران ، دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى ، بى تا.
9. ـــــــــــــــــــــ ، چهار ساله دوم ، تهران ، انتشارات اطلاعات ، 1368.
10. ـــــــــــــــــــــــــــ ، حدیث شکوفایى ، جلد اول و دوم ، قم ، مؤ سسه فرهنگى انتشارات ظفر، 1381.
11. مرکز بقیة اللّه الاعظم ، الامام الخامنئى ، بیروت ، مرکز بقیة اللّه الاعظم ، چاپ دوم ، 1420 ه . ق .
12. خامنه اى ، سید على ، حدیث ولایت ، جلد دوم ، تهران ، سازمان تبلیغات اسلامى ، چاپ سوم ، 1377.
13. مـؤ سـسـه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ، آب ، آینه آفتاب ، قم ، مرکز انتشارات مؤ سسه امام خمینى ، چاپ هشتم ، 1382.
14. کرامتى ، محمدتقى ، روایت دلواپسى ، قم ، هماى غدیر، 1384.
15. قطبى ، هادى ، در سایه خورشید، قم ، انتشارات احمدیه ، 1381.
16. هاشمى رفسنجانى ، على اکبر، عبور از بحران ، تهران ، دفتر نشر معارف انقلاب ، 1378.
17. شیرازى ، على ، پرتوى از خورشید، قم ، بوستان کتاب ، 1384.
18. جمعى از نویسندگان انقلاب اسلامى ایران ، قم ، دفتر نشر معارف ، 1384.
19. خامنه اى ، سید على ، فرهنگ تهاجم و تهاجم فرهنگى ، تهران .
پی نوشتها:
5. جـمـعـى از نـویـسـندگان انقلاب اسلامى ایران ، قم ، دفتر نشر معارف 1384 ص 44 بنقل از میشل فوکو.
6. شـیـرازى عـلى ، پـرتـوى از خـورشـید، قم ، بوستان کتاب 1384، ص 34، سخن آیت اللّه حسن زاده آملى .
7. همان ، ص 35، بنقل از آیة ا... احمدى میانجى .
8. 14 / 11 / 76، سخنان رهبر انقلاب در دیدار با جوانان .
9. 10 / 8 / 1380 سخنرانى در نجف آباد.
10. قطبى ـ هادى ، در سایه خورشید، قم ، انتشارات احمدیه ، 1381، ص 13.
11. مقام معظم رهبرى ، 14 / 11 / 76، سخنرانى .
12. همان .
13. همان .
14. مقام معظم رهبرى ، 14 / 11 / 76.
15. قطبى ـ هادى ، همان ، ص 22.
16. سخنرانى 1 / 2 / 79. 17. سخنرانى ، 12 / 8 / 80.
18. سخنرانى ، 3 / 11 / 77.
19. سخنرانى ، 3 / 11 / 77.
20. سخنان در دیدار با جوانان 7 / 2 / 77.
21. خـامـنـه اى سـیـد عـلى ، فـرهـنـگ و تـهاجم فرهنگى ، تهران ، سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى ، ص 107.
22. همان ، ص 210.
23. سازمان تبلیغات اسلامى ، حوزه و روحانیت در آینه رهنمودهاى رهبرى ، جلد 1، ص 12 و 13، سخنرانى در دیدار علماى هرمزگان ، 11 / 10 / 1363.
24. گفت و گو با جوانان 14 / 11 / 76. 25. سخنرانى در دانشگاه تهران 22 / 2 / 77.
26. سخنرانى در جمع روحانیون همدان 11 / 9 / 64.
27. سخنرانى در مدرسه فیضیه 27 / 2 / 63.
28. سخنرانى در جمع طلاب مشهد 11 / 4 / 64.
29. سخنرانى در جمع طلاب رزمنده ، 29 / 11 / 67.
30. مصاحبه با روزنامه جمهورى اسلامى ، 14 / 3 / 62.
31. همان .
32. خطبه هاى نماز جمعه 9 / 3 / 59.
33. سخنرانى در فیضیه 2 / 2 / 63.
34. سخنرانى در جمع طلاب مدرسه ملا جعفر مشهد، 29 / 9 / 60.
35. تـرجـمـه هـا و تـاءلیـفاتى مانند صلح امام حسن ، آینده در قلمرو اسلام ، ادعا نامه اى علیه تمدن غرب و تاءلیفاتى مانند از ژرفاى نماز، گفتارى در باب صبر و... .
36. مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما 11 / 11 / 63.
37. همان .
38. همان .
39. همان .
40. مصاحبه با نشریه نهضت زنان ، 1 / 3 / 61.
41. مصاحبه با روزنامه جمهورى اسلامى ، 29 / 11 / 60.
42. مصاحبه با خبرنگار و روزنامه جمهورى اسلامى 29 / 11 / 60.
43. مصاحبه با خبرنگار صداو و سیما، 11 / 11 / 63.
44. همان .
45. مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما 11 / 11 / 63.
46. همان .
47. همان .
48. مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما 11 / 11 / 63.
49. سخنرانى ، 14 / 3 / 69.
50. کرامتى ، محمد تقى ، روایت دلواپسى قم هماى غدیر 1384 ص 21 سخنرانى 13/ 9 / 80
51. همان ص 23 سخنرانى 21 / 9 / 80.
52. همان ، ص 24، همان .
53. همان ، ص 25، همان .
54. مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما، 11 / 11 / 63.
55. سخنرانى در مسجد دارالسلام تهران ، 5 / 5 / 59.
56. خـامـنـه اى ، سـیـد عـلى ، گـفتارى درباره حکومت علوى ، تهران حزب جمهورى اسلامى 1360، ص 65.
57. خامنه اى سید على ، مصاحبه ها، تهران ، انتشارات سروش 1366، ص 93.
58. سخنرانى در صحن امام رضا مرداد 59.
59. خطبه هاى نماز جمعه 3 / 5 / 59.
60. خطبه هاى نماز جمعه 12 / 11 / 58.
61. سخنرانى در جمع مردم اصفهان 6 / 4 / 63.
62. سخنرانى در اصفهان 6 / 4 / 63.
63. خطبه هاى نماز جمعه 12 / 11 / 58.
64. مصاحبه با شاخه دانشجویى حزب جمهورى اسلامى 7 / 8 / 63.
65. همان .
66. همان .
67. همان .
68. سخنرانى در صحن حرم امام رضا(ع )، مرداد 59.
69. خطبه هاى نماز جمعه 23 / 3 / 59.
70. خـامنه اى سید على ، مصاحبه ها، تهران ، انتشارات سروش 1366، مصاحبه با گروه همگام 8 / 3 / 61.
71. حزب جمهورى اسلامى سوابق مبارزاتى شهید دکتر بهشتى ، استاد سید على خامنه اى ، ص 102.
72. همان ، ص 111.
73. حـوزه و روحانیت در آینه کلام رهبرى ، ص 97 و ص 98؛ سخنرانى در جمع روحانیون استان تهران 10 / 9 / 67.
74. مصاحبه با روایت فتح 11 / 6 / 72.
75. مصاحبه با شبکه دو سیما، 28 / 6 / 63.
76. مصاحبه با نهضت زنان ، 1 / 3 / 61.
77. هاشمى رفسنجانى ، على اکبر، عبور از بحران ، تهران : دفتر نشر معارف انقلاب ، چاپ هشتم ، 1378، ص 277.
78. سخنرانى ، 15 / 11 / 60.
79. مصاحبه با روزنامه یومیورى ژاپن ، 18 / 11 / 60.
80. مصاحبه با روزنامه اطلاعات ، 2 / 10 / 60.
81. همان .
رهبر عظیم الشاءن کشور بزرگ جمهورى اسلامى ایران ، آیة ا... معظم جناب خامنه اى کبیر مـتـع اللّه الاسـلام والمـسـلمین بطول بقائه الشریف ، قائد، ولى ، وفى و رائد، سائس ، حـفـى ، مـصـداق بارز نرفع درجات من نشاء مى باشد. عزت و شوکت روز افزون آن قائد اسـوه زمـان را هـمـواره از حقیقة الحقایق مسئلت دارم و امیدوارم دادار عالم و آدم همواره سالار و سرورم را سالم و مسرور دارد.6
او کـه فـقـیـهـى وارسـتـه نـیـز انـتخاب و جانشینى شان را براى رهبرى انقلاب از عنایات خـداونـدى بـر شـمـرده اسـت ،7 بـه سـال 1318 در مـشهد مقدس میان خانواده اى روحانى و پـرجـمـعـیـت دیـده بـه جـهـان گـشـود.8 از جـانـب پـدر و مـادر مـنـسـوب بـه عـلمـا و اهـل فـضـل و دانـش اسـت ، یـکـى از دیـار آذربـایـجـان و دیـگـرى از نجف آباد9 که در مشهد رحل اقامت افکنده اند. منزلى که در آن چشم به جهان گشود خانه اى کوچک در محله اى فقیر نشین بود:
دوران کـودکـى مـا بسیار در عسرت مى گذشت ... وضع خانواده به طورى بود که ما حتى هـمـیـشـه نـمـى تـوانـسـتیم نان گندم بخوریم و معمولا نان جو مى خوردیم . من شبهایى از کـودکـى را بـه یـاد مـى آورم کـه در مـنـزل شـام نـداشـتـیـم و مـادر بـا پـول خـردى کـه بـعـضى وقتها مادربزرگم به من یا یکى از برادران و خواهرانم مى داد قدرى کشمش یا شیر مى خرید تا با نان بخوریم ... .10
آغـوش گـرم پـدر و مـادر تـحـمـل سختى ها را راحت مى کرد و هدیه هاى لطیف معنوى و هنرى مـحـیـط خـانواده را سرشار از صمیمیت مى کرد و مادر آن ریحانه بهشتى ، با پخش صوت خوشقرآن فرزندان را به گلستان داستانهاى پیامبران مى برد.
وقـتـى مـا بـچـه بـودیـم همه مى نشستیم و مادر قرآن مى خواند. خیلى هم قرآن را شیرین و قـشـنـگ مـى خـواند ماها دورش جمع مى شدیم و براى ما به مناسبت آیه هایى را که در مورد زنـدگـى پـیـامـبـران هـسـت مى گفت . من خودم اولین بار زندگى حضرت موسى ، زندگى حضرت ابراهیم و بعضى پیامبران دیگر را از مادرم شنیدم . قرآن که مى خواند به این جا که مى رسید بنا مى کرد به شرح دادن .11
علاوه بر این گلستان ذوق مادر، میزبان بچه ها بود:
مـادرم یـک خـانـم بـسـیار فهمیده ، با سواد، کتابخوان ، داراى ذوق شعرى و هنرى ، حافظ شـنـاس بـه مـعـنـاى مـاءنـوس بـودن بـا دیوان حافظ و با قرآن کاملا آشنا بود و صداى خـوشـى هـم داشـت .... غـرض خـانـمـى بود خیلى مهربان ، خیلى فهمیده و فرزندانش را هم مـثـل هـمه مادران دوست مى داشت ... . برخلاف مادرم که خیلى گیرا و حراف و خوش برخورد بـود، پـدرم مـرد سـاکـت آرام و کـم حـرف بود که این تاءثیرات دوران طولانى طلبگى و تنهایى در گوشه حجره بود.12
ایام خوشه چینى دانش :
پدر که عالم دینى و ملاى بزرگى بود، براى تعلیم فرزند، در سن پنج سالگى او را بـه مکتب فرستاد که به علت خردى کودک چیزى دستگیر او نمى شود جز خاطره اى بد از ملا مکتبى ـ درست همان گونه که در قصه هاى قدیمى تصویر شده است ـ و مکتب تاریک و بدون پنجره و بدشو تنها خاطره خوشش اسکناسهاى پنج ریالى بود که ملا به سید مـى داد تـا بـه قـرآن بـمـالد بـلکـه بـرکـت پـیـدا کـنـد. در عـوض از روز اول دبـسـتـان بـه عـنـوان روزى پـر شـور و شـوق و خـوب و شـلوغ بـا خـاطره بازیهاى کـودکانه یاد مى کند. اهتمام پدر در تربیت دینى فرزند انتخاب یک مدرسه به اصطلاح غیر دولتى را در پى دارد با معلمین و مدیرانى بسیار متدین و برنامه هایى دینى تر از معمول در روزگارى که مدارس اصلا برنامه دینى درستى ندارند و کسى توجهى به دین ندارد.
مـادر که خود فرزند روحانى بود و برادرانى روحانى داشت ، عمامه پیچیدن را خوب بلد بـود و فـرزنـدان را عـمـامه به سر به مدرسه مى فرستاد گرچه اسباب زحمت بود که جـلوى بـچـه هـا و نـاهـمـاهـنـگ بـا آنها قبایى بلند و عمامه به سر داشته باشد، لکن با بازیها و رفاقت کودکانه جبران مى شد.
البته طلبگى و لباس طلبگى به هیچ وجه مانع از کارهاى کودکانه آن زمان نبود، یعنى هـم عـمـامـه سـرمـان مـى گـذاشـتیم ، هم وقتى مى خواستیم بازى کنیم عمامه را در خانه مى گذاشتیم به کوچه مى آمدیم و با همان قبا بازى مى کردیم ...13
انـتـخـاب ایـن لبـاس از طـرف پـدر، بـه دلیـل مـخـالفـت بـا طـرح مـتـحـد الشـکـل کـردن لبـاسـهـا از طـرف رضا خان بود. وى لباس معمولى خودش را که لباس طـلبـگـى بـود تـن پـوش فـرزنـدان قرار داده بود. نشان دادن علاقه و بروز استعداد از سـوى او و یـکـى دو نفر دیگر از همکلاسیهاى پایان دوره دبستان معلمشان را که خودش هم طـلبـه بـود بـر آن داشـت تـا پـیـشـنـهـاد تـدریـس کـتـاب جـامـع المـقـدمـات ـ کـتـاب اول دوره درسهاى طلبگى ـ را به آنها بدهد. از اینجا چشم انداز آینده و انتخاب مسیر آینده برایش روشن تر مى شود و مهمتر از آن جو خانواده بود که اولین گزینه انتخابى آینده اش را طلبگى قرار داده بود.
ایـن کـه در آیـنـده زنـدگـى خـودم بـنـا بـود چـه شـغـلى را انـتـخـاب بـکـنـم از اول بـراى خـود مـن و بـراى خـانـواده مـن مـعـلوم بـود. همه مى دانستند که من بناست طلبه و روحانى بشوم . این چیزى بود که پدرم مى خواست و مادرم به شدت دوست مى داشت . خود من هم علاقه مند بودم یعنى هیچ بى علاقه به این مساءله نبودم .
ورود رسمى به حوزه پس از پایان دبستان در سن دوازده سالگى تنها فرصتى شبانه در اختیار او مى گذاشت تا دروس دبیرستان را به پایان ببرد.
دوران نـوجـوانـى دوره ى طـلایى براى آموختن و ساخته شدن و ادب آموزى است که با هیچ دوره اى قـابـل مـقـایـسـه نـیـسـت . جـوانـه هـاى شخصیت و ریشه هاى معرفت در این دوران در دل و جـان انـسان رشد مى کنند و در همین ایام است که ایشان معرفت ایمانى را با ذکر و دعا به دل مى رساند.
مـن در دوره نوجوانى ... به دعا و توجه و مانند اینها خیلى اهتمام مى ورزیدم . آنچه آن وقت بـراى مـن مـطـرح بـود و عـمـلا وجـود داشـت ، ایـن بـود کـه اهل دعا و ذکر و دعاهاى ماءثور و اعمالى که وارد شده بود بودم ... .
مـعـرفـت ایـمـانـى بـا جـاذبـه فراوانش منشاءهاى متفاوتى دارد. گاهى یک حادثه و گاهى آشـنـایـى بـا بـزرگـى و گـاهـى هـم پـدر و مـادرنـد کـه چـراغ ایـمـان را در دل مـى افـروزنـد و بـرخـوردارى از پـدرى عـالم و مـادرى پـرورش یـافـتـه در دامن علم و سـرشـار از شـمـیـم مـعـرفـت بـذر مـعـرفـت ایـمـانـى را در دل او کاشته اند.
آن وقـت یـادم اسـت کـه بـا مـادرم ـ چـون مـادرم هـم خـیـلى اهـل دعـا و توجه و اعمال مستحبى و اینها بود ـ مى رفتیم یک گوشه حیاط که سایه بود ـ مـنـزل مـا حـیـاط کـوچـکـى داشـت ـ ... آن جـا فـرش پـهـن مـى کـردیـم .... سـاعـتـهـاى مـتمادى اعـمـال روز عـرفـه را انـجـام مـى دادیـم . هم دعا داشت هم ذکر و هم نماز... دوره نوجوانى من اینگونه بود دوره انس با معنویات و با دعا و اینها.14
امـا مـعـرفـت استدلالى را بعدها با مطالعه کتب استدلالى کسب مى کنند؛ یعنى در طى دوران تـحـصـیـل طـلبگى ، ایشان پس از طى دروس مقدماتى و ادبیات عرب در مدرسه اسلامى و سـلیمان خان ، تحصیل درس فقه را نزد پدر آغاز مى کنند و در مدرسه نواب دروس سطح را مدت پنج سال و نیم نزد اساتیدى چون میرزا احمد مدرس یزدى ، شیخ قاسم قزوینى ، به پایان مى رساند. فلسفه را نزد آیة ا... میرزا جواد آقاى تهرانى و شیخ رضا ایسى مـى خـوانـد و از شانزده سالگى دروس خارج را با شرکت در درس آیة ا... میلانى شروع مى کنند. سابقه و اشتهار نجف او را به عتبات عالیات مى کشاند، ولى با عدم موافقت پدر براى اقامت در عراق ، پس از بازگشت راهى قم مى شود:
در قـم تـصمیم گرفتم همه درسها را ببینم تا هر کدام را پسندیدم به همان درس بروم ؛ همین کار را کردم . از میان درسها یکى درس امام (ره ) و بعد درس آیة ا... مرتضى حاج شیخ و بـعـد هـم درس آیـة اللّه بـروجـردى را مـى رفـتـم . در درس فـقـه و اصـول حـضـرت امـام شـرکـت مـى کـردم و دروس فـلسـفـه و شـفـاهم مقدارى از محضر علامه طباطبایى استفاده کردم ... .15
2. دوران جوانى و مبارزه
جـوانـى از نـظـر ایـشـان ((یـک پـدیـده درخـشـان و یـک فـصـل بـى بـدیـل در زنـدگـانـى هـر انسانى است ))16 که دو تکلیف بر عهده انسان مى گذارد، یعنى ((جوان )) تکالیفى فردى و جمعى بر عهده دارد. مهم ترین تکلیف فردى او خـودسازى همه جانبه است .17 و تکلیف اجتماعى او دفاع از سرمایه هویت دینى و ملى است .18 در هـمین راستا دوران جوانى را که با دلى روشن از معرفت ایمانى و اندیشه اى قوام یافته از معارف الهى و مطالعات پر دامنه در حوزه آغاز کرده بود، فصلى هیجان انگیز در دفـتـر خـاطـراتـشـان بـه یـادگـار گـذاشـتـه اسـت . بـرگـهـایـى از ایـن فـصـل در جـلسـات نـقـد و شعر و شاعرى ورق خورد در زمانه اى که وضع بد و محیطهاى جوانى براى کسى مثل او دلنشین نبود.
مـن خـودم شـخـصـا جـوانـى پـرهـیـجـانـى داشـتـم ؛ هـم قـبـل از انـقـلاب بـه خـاطـر فـعـالیـتـهـاى ادبـى و هـنـرى و امثال اینها هیجانى در زندگى بود.
او که با شعر توسط مادر و صداى خوشش هنگام خواندن شعر آشنا شده بود، با تخلص امـیـن ، ابـیـاتـى را مـى سـرود گـرچـه خـودش را بیشتر اوقات راضى نمى کرد. در شعر کلاسیک ، امیرى فیروز کوهى و در شعر نو ـ که گرته بردارى شده از سبک شعر و جمله بندى انگلیسى است ـ اخوان را مى پسندید.
امـا برگهاى پر هیجان تر دوران جوانى اش در راستاى انجام تکلیف اجتماعى مربوط به مـبـارزات هـمـه جـانـبـه فـرهـنگى ، سیاسى و انقلابى سالهاى شروع نهضت تا پیروزى انقلاب اسلامى است :
مـبـارزات سـال 41 شـروع شـد کـه مـن در آن سـال 23 سـالم بـود طـبـعـا دیگر ما در قلب هـیـجـانـهـاى اسـاسـى کـشـور قـرار گـرفـتـیـم ... ایـن بـود کـه زنـدگـى بـراى امثال من که در این مقوله ها زندگى و فکر مى کردند خیلى پر هیجان بود.
اولیـن بـارقه هاى روح مبارزه را شهید نواب صفوى در وجودش روشن کرده بود و بعد از او امام خمینى شمع پروانه دلش بود:
آن کـسـى در دوره جـوانـى مـن خـیـلى روى مـن اثـر گـذاشـت در درجـه اول مرحوم نواب صفوى بود... من به شدت تحت تاءثیر شخصیت او قرار گرفتم .
مـن قـبـل از ایـنکه به قم بیایم و قبل از شروع مبارزات نام امام را شنیده بودم و بدون این که ایشان را دیده باشم به ایشان علاقه داشتم .... ایشان هم روى من خیلى اثر داشتند.19
در زمـانـه اى کـه جـوانـان بـه کـلى از مـسـائل سـیـاسـى غـافـل بـودنـد و بـیشترین سرگرمى شان کار سخت براى امرار معاش یا ولگردى و این طـور چـیـزهـا بـود، اولیـن تـجـربـه عـمـلى مـبـارزه را در سـال 41 و سـپـس سـال 42 مـى بـیـنـنـد. در حـقـیـقـت نـهـضـت عـظـیـم اسـلامـى کـه در ایـن سـال از حـوزه عـلمـیـه قم شروع شده بود جریان تند و پر جاذبه اى بود که همه را به خـود جـلب و در خـود حل مى کرد و ایشان را که از پیش اندیشه هاى نو انقلابى را در ذهن و دل خود جاى داده بود و به آنها به چشم آرمان و آرزو مى نگریست ، به طور طبیعى با خود بـرد. نـخـسـتـین ماءموریت ویژه اش ، بردن پیام امام براى آیة ا... میلانى و علماى خراسان دربـاره درگـیـرى مـحـرم 42 بـود. بـرنـامـه اى کـه در آن حـضـرت امام فاجعه فروردین فـیـضـیـه را که رژیم قصد داشت به فراموشى بسپارد کانون حرارت بخش مبارزه کرد. پـیامها و اعلامیه هاى امام ، محرم آن سال را شور عاشورایى دیگرى داد. روحانیون و وعاظ، کربلاى فیضیه و ظلم و جنایات رژیم را براى مردم در منبرها بازگو مى کردند. پیک امام نـیـز پـس از تـسلیم پیام به علماى مشهد، براى اجراى برنامه رسوا سازى رژیم ، عازم بیرجند شد. سخنرانیهاى پر شور و رسوا سازى رژیم باعث شد که مقارن روز 12 محرم در بیرجند دستگیر و پس از انتقال به مشهد در بازداشتگاه لشکر مشهد زندانى شود. پس از آزادى در مـاءمـوریـتـى مـشـابـه در زاهـدان دسـتـگـیـر و ایـن بـار بـه تـهـران و زنـدان قـزل قـلعـه مـنـتـقـل مـى شـونـد. شـور و هـیـجـان جـوانـى تحمل این سختیها را آسان مى کرد:
مـن در سـال 42 دو مرتبه زندان افتادم . بازداشت ، زندان ، بازجویى ؛ مى دانید که اینها بـه انـسـان هـیـجـان مـى دهـد. بـعـد کـه انـسـان بـیـرون مـى آیـد و خـیـل عـظـیـم مـردمـى کـه بـه ایـن چـیـزهـا عـلاقـه مـنـدنـد و رهـبـرى مـثـل امـام (ره ) کـه اینها را هدایت مى کرد و کارها و فکرها و راهها را تصحیح مى کرد مشاهده مى نمود، هیجانش بیشتر مى شد.20
سـرکـوب قـیـام 15 خـرداد و تـبـعـیـد امام خمینى ـ فضاى سنگینى را بر کشور حاکم کرد. شـرایـط فـکرى و فرهنگى و سیاسى جامعه در جهت حذف هویت دینى و ملى ایران پیش مى رفـت . سـلطـه بـلا مـنـازع امـریـکـا در ایـران و بـه تبع آن اجراى سیاستهاى امریکایى و تزریق فرهنگ بیگانه ، بزرگترین بلا براى یک ملت ، یعنى فراموشى فرهنگ خودى و وادادگى در مقابل فرهنگ بیگانه را بر سر آنان فرود مى آورد:
فرهنگ تحمیلى زورکى آن هم زورکى از نوع جدید را به خورد ما دادند.21
فرهنگى که خصوصیت بارز آن برنامه ریزى براى فساد انسان است :
فرهنگى است که ارزشهاى انسانى ، درخشندگى انسانى فضیلتهاى انسانى در آن فرهنگ مـورد دشـمـنـى و بـغض است ؛ فرهنگى است که در اختیار خداوندان زر و زور و امپراتوران قـدرت و ابـزارى در اخـتـیـار آنـهـاسـت . بـا ایـن فـرهـنـگ در صـددنـد نـسـل بـنـى آدم را از هـمـه فـضـایـل انـسـانـى تهى کرده و انسانها را به موجودات فاسد تـبـدیـل کـنـنـد. انـسـانـهـا را مـوجـودات مـطـیـع و تـسـلیـم تبدیل کنند انسانها را از یاد خدا و معنویت غافل کنند... .22
در ایـن راه سـعـى مـى کـردند که تنها مانع سر راه خویش یعنى روحانیت را با برنامه اى دقیق و فرهنگى بردارند:
سـالیـان مـتـمادى به صورت مستمر کار فرهنگى شده بود براى این که روحانیون را از چـشم مردم بیندازند و این مزاحم را از سر راه دور کنند. یک برنامه ریزى کاملا حساب شده و دقـیـق بـوده و هـدفـشان هم این بود که روحانیون که مانع پیشرفت سیاستهاى خارجى و استعمارى اعمال شده به وسیله پهلوى بودند از سر راه برداشته شوند.23
دشمنان مى دانستند که اگر بخواهند این کشور را در قبضه داشته باشند باید چیزى به نـام دیـن و ایـمـان دیـنـى در ایـن کشور نباشد و براى آن باید بساط روحانیت را برچینند. سنگین ترین تبلیغات و سخت گیرانه ترین فشارها بر علیه روحانیت به کار گرفته مـى شـد تـا از صـحـنـه خـارج شـونـد. اخـتـنـاق وحـشـت انگیزى پس از 15 خرداد با حمایت امریکاییها در کشور حاکم شده بود:
اخـتـنـاق آن قـدر زیـاد بود که اصلا تصور نمى کردیم ممکن است کسى بتواند به زبان صریح و روشن ، روزِ روشن جلوى چشم مردم حرف سیاسى به کسى یا به دوستى بزند یـا کـاغـذى را به او بدهد یا کاغذى را از او بگیرد. از بس فشار و خفقان بود، به کوچک تـریـن سـوءظـن افـراد را مـى گـرفـتـنـد و بـه خـانه ها مى ریختند... . زندگى از لحاظ سیاسى زندگى سختى بود یعنى زندگى سیاسى بسیار زندگى سختى بود.24
صداى هیچ کس شنیده نمى شد، سکوت مرگبارى حاکم شده بود، زمانه بوى مردگى داشت . روشـنـفـکـران مـعـروف هـمـانـهـا کـه شـعـر مـى گـفـتـنـد، قـصـه مـى نـوشـتـنـد تحلیل سیاسى مى کردند، آنها که داعیه رهبرى مردم را داشتند، آنها که عقیده داشتند در هر قضیه از قضایاى اجتماعى وقتى آنها در یک روزنامه یا یک مقاله اظهار نظرى مى کنند همه باید قبول کنند، به کلى سکوت کرده بودند، گویى هیچ رسالتى در حراست هویت ملى و دینى ندارند:
آل احـمـد در هـمـیـن کـتاب خدمت و خیانت روشنفکران مى گوید: ((روشنفکران ایرانى .... دست خـودشـان را بـا خون پانزده خرداد شستند)) یعنى لب تر نکردند... . بدترین کارى که مـمـکـن بـود یـک مجموعه روشنفکرى در ایران بکند کارهایى بود که روشنفکران ما در دوره پـانـزده سـاله نـهـضت اسلامى انجام دادند. به کل کنار رفتند. البته بعضى از اینها که بـه خـاطـر چیزى مختصرى به زندان مى افتادند تقریبا به فوریت به توبه نامه مى رسیدند... .25
فضا به قدرى یاءس آلود بود و خفقان به قدرى شدید بود که قشر عظیمى از روحانیت نـیـز نـاامـیـد شـده بـودنـد. پـس از سـرکـوب قـیـام 15 خـرداد بـخـش قـابـل تـوجـهـى از روحـانـیت به ناامیدى از ادامه نهضت رسیدند، حتى عالمى روشن ضمیر مثل علامه طباطبایى :
پـدرم بـا مـرحـوم عـلامـه طـبـاطـبـایـى خـیـلى دوسـت بـودنـد سـاعـتـهـا در مـنـزل پـدرم مـى نـشـسـتـند و با یکدیگر صحبت مى کردند... . من به عنوان یک طلبه جوان دربـاره مسایل مبارزه با ایشان صحبت مى کردم و مى گفتم شما چرا در این فضاى مبارزات وارد نمى شوید؟
ایـشـان مـى گفتند... ما علما در برهه اى از زمان مى توانستیم تاءثیر بگذاریم ـ مرادشان زمـان مشروطه و بدو ورود تمدن جدید بود ـ ولى گناه بزرگى واقع شد که آن وقت این کـار تـعـقـیـب نـشـد امـا دیگر حالا وقت گذشته است و فایده ندارد... و این نظامى که ما مى بینیم بر سر کار است با این حرفها و با این یک ذره و دو ذره ها از بین نخواهد رفت .26
البـتـه بـرخـى از روحـانیون اعتقادى به مبارزه نداشتند و سرگرم اختلافات جزئى بین خودشان بودند:
اگـر اعـتـراف نـکـنـیم ، از حقایق تلخى که وجود داشته سوءاستفاده خواهند کرد: همه علما و روحـانـیـون نبودند که به مبارزه معتقد باشند؛ همه فکر نمى کردند که براى آماده کردن مـردم بـه یـک جـهـاد فـکـرى و اخـلاقـى دراز مـدت و عـمـیـق احـتـیـاج اسـت ؛ هـمـه قبول نداشتند دشمن بزرگى به نام دستگاه حاکم جبار وجود دارد که به خاطر مبارزه با او بـایـد از مـبـارزه هـاى کـوچـک دسـت بـرداشـت ؛ هـمـه قـبـول نـداشـتـند که طلبه جوان حق دارد در کنار درس و مطالعه و مباحثه گاهى هم مظالم و فـجـایـعـى را کـه در جـامـعـه مـا مـى گـذرد بـر زبـان جـارى کـنـد و خـلاصـه هـمـه قـبـول نـداشتند که یک انسان موظف است در دوران اختناق با دستگاه حاکم جبار طاغوتى که فسادشان بر همه واضح بود مبارزه کند.27
تنها عده کمى از یاران امام و فضلاى جوان بودند که جراءت کردند به تاءسى از امام و مـقـتـداى خـویش اسیر جو نشوند و حرکت آن بزرگوار را ادامه دهند. نا امید نشده و مبارزه را به پیش ببرند. طلاب و فضلاى جوان بودند که در فضاى غم انگیز و غربت زده آن روز یـکـّه و تنها عَلَم مبارزه را بر پا داشتند، على رغم همه بى مهرى ها و نگاههاى سرد و یخ زده و عـلى رغـم سـیـلى کـه بر گونه زخم دیده شان نواخته مى شد پرچم دفاع از هویت دینى و ملى را برافراشته نگه داشتند:
یـک عـده فـضـلا و طـلاب جـوان خـیـلى زحـمـت کـشـیـدنـد، خـیـلى مـحـرومـیـتـهـا را تـحـمل کردند، خیلیها به خاطر این که توسط ساواک به زندان رفته بودند اسمشان از لیست حقوق قطع شد. آنهایى که سینه را سپر مى کردند و در خط مقدم مى ایستادند غالبا تـنـهـا گـذاشـتـه مـى شـدند و کسانى که باید به اینها کمک مى کردند به درد اینها مى خوردند و به داد اینها مى رسیدند، نمى رسیدند.28
اگر فهم و درک این عده از روحانیون نبود که در آن روز نیاز زمان را درک کردند و با همه سـخـتـیهایش به آن پاسخ گفتند و براى آن سرمایه گذارى نمودند، شعله نهضت خاموش مى گشت و انقلاب پیش نمى آمد و حتى از خود روحانیت هم اثرى باقى نمى ماند:
این گروهى که در آن روز مبارزه را انجام دادند روحانیت را نجات دادند.29
عـنـاصـر اصـلى مـبـارزه ، یـعـنـى طـلاّ ب و فـضـلاى جـوان پـس از سـرکـوبـهـاى سـال 42 و 43 دو اقـدام را سـرلوحـه کـارهـاى خـویـش قـرار دادنـد: یـکـى مـبـارزه مـخـفـى وتـشـکیلاتى و سازماندهى نیروهاى باقى مانده و دوم که مهمتر و اساسى تر بود کارى علمى بود. از اولین سازمانهاى مخفى ، هیئت مؤ تلفه بود که پس از ترور منصور توسط آنها، تعدادى از اعضا شهید و زندانى شدند:
یـکـى هـم هـمـیـن سـازمـانـى بود که ما در قم داشتیم طرح ریزى مى کردیم و به وجود مى آوردیم ... علاوه بر این که کارهاى بنیانى و فکرى هم انجام گرفت .30
ایـن تـشـکـیـلات مخفى و انقلابى که در سال 43 هسته اولیه آن توسط ایشان و جمعى از هـمـرزمـانـشان مثل آقاى هاشمى رفسنجانى ، آذرى قمى ، مصباح یزدى ، ربانى شیرازى ، قـدوسـى و... پـایـه گـذارى شـده بـود، بـا لو رفـتـن اسـاسـنـامـه آن در مـنـزل آقـاى آذرى قـمـى بـه دسـت سـاواک از هـم پـاشـیـده شـد. چـنـد نـفـر مـثـل آقـاى آذرى قـمـى ، مـنـتظرى و ربانى شیرازى دستگیر شدند و ایشان و آقاى هاشمى مجبور به زندگى مخفى شدند:
مـن و آقـاى هـاشـمـى هـر دو بـه تـهـران آمـدیـم ، خـانـه گـرفـتـیـم ، هـم مـنـزل شـدیـم و در حـالى کـه فـرارى بـودیـم بـه اصـطـلاح در داخل خانه اى حدود یک سال مخفى بودیم و با هم زندگى مى کردیم .31
پـس از مـدتها زندگى مخفى نهایتا در سال 46 سومین دستگیرى و بازداشت ایشان در همین رابطه به وقوع پیوست .
تحولات اجتماعى خصوصا انقلابها نیاز به یک مبناى فکرى دارند پایه و مبنایى که با آن بـتـوان هم شرایط کنونى را نقد کرد و هم تصویر روشنى از آینده به دست داد، علاوه بر اینکه مى بایست داراى عناصرى باشد که بتواند روح انقلابى را در جامعه بدمد و آن را شعله ور سازد تا نیروى لازم را جهت مقابله با حاکمیت و نظام مسلط فراهم نماید و اسلام آن مـکـتـب و مبناى فکرى بود که ظرفیت انگیزش و راهبرى مبارزان و مردمان را داشت . اسلام دیـن زنـدگـى و سـعـادت اسـت کـه بـا تـسـلیم در برابر دستورات آن انقلاب پیروز مى شود.32 اولین مسئولیت مبارزان این بود که اسلام انقلابى را زنده کنند. تحریفاتى که مـوجب شده بود این پویایى از آن گرفته شود باید روشن مى گشت تا راه براى همگان روشن شود:
پـانـزده خـرداد کـه گذشت یک مرحله از مبارزه سپرى شد، اما مرحله سخت تر مبارزه شروع گـردیـد، آن مرحله اى که خیلى ها راحت خط را گم مى کردند و از مبارزه منصرف مى شدند! مـردمى وجود داشتند که براى تحمل بار سنگین انقلاب محتاج آن بودند که زنگار اندیشه هـاى تـحـمیل شده تحریفى غلط از ذهنهاى آنان پاک بشود. مردمى وجود داشتند که سالیان دراز در طـول قـرنـهـا بـه آنـهـا تـلقین شده بود که با قدرتها نباید جنگید. و نمى شود جـنـگـیـد. مـردمـى بـودنـد کـه فـکـر نـمـى کـردنـد غـیـر از نـمـاز و نـمـاز مـستحبى و انفاق مـال جـزئى بـه فـقـرا عـبـادتى وجود داشته باشد که لازم باشد انسان برایش سرمایه گـذارى کـنـد! مـردمـى بـودنـد کـه جـهـاد و امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـکـر را قـبـول نـداشـتـنـد... قـبـول نـداشـتـنـد کـه بـایـد نـهـى از مـنـکـر بـشـود و در مقابل فساد و ظلم و طغیان باید مقاومت کرد.33
در ایـن مـسـیر ابتدا مى بایست اسلام را فرا گرفت ، گنجینه روح و اندیشه را باید غنى کـرد، زیـرا تـا انـسـان خـود را غـنى نکند نمى تواند بجوشد و راهبر دیگران باشد. لذا ایـشـان کـه هم در دروس سطوح عالى حوزه شرکت مى کردند و هم دروس سطح و تفسیر را براى دیگر فضلا تدریس مى کردند نظرشان این بود:
قـبـل از پیروزى انقلاب ... به طلبه هاى خودم در مشهد مى گفتم شما اگر بخواهید در راه مـبـارزه و مـؤ ثـر بـاشـیـد و یـک عـنـصـر کـار سـاز و و گـره گـشا به حساب بیایید، در صـورتـى ایـن تحقق پیدا خواهد کرد که اسلام را بشناسید. بدون فهم قرآن و حدیث نمى شود اسلام را شناخت ... چه کسى قرآن و حدیث را مى فهمد؟ آن کسى که در راه فهم قرآن و حـدیـث یـعـنـى هـمین فقاهت سالها کار کرده است ... به آنها مى گفتم بى مایه فطیر است . اگر مایه درست نکنید فایده ندارد... .34
پـس از دریـافـت و درک اسـلام مـى بـایـد آن را بـه جـامـعـه و عـامـه مـردم هـم انـتـقـال داد. بـنابراین مهم ترین اشتغال ایشان در مسیر مبارزه علاوه بر توشه گیرى از خـرمـن گـنـجـیـنـه هـاى حـیـات بـخـش اسـلام در حـوزه از سـالهاى 43 به بعد فعالیتهاى ایـدئولوژیـک و سـیـاسـى در سـطح حوزه و دانشگاه و به تدریج در سطح کلى جامعه در مـشـهـد بـود کـه سـرچـشـمـه بـیـشـتـر حـرکـتـهـاى تـنـد انـقـلابـى در هـمـان سـال و سـالهاى بعد محسوب مى گشت . حاصل این فعالیتها جلسات درسى بزرگ و پر جـمـعـیـت تفسیر و حدیث و اندیشه اسلامى به همراه ترجمه ها و تاءلیفات متعددى در زمینه انـدیـشه اسلامى بود.35 که دستگیرى و بازداشتهاى متوالى در سالهاى 46 و 49 و 50 را در پـى داشـت . کـانـون ایـن حـرکـتـهـا مـسـجـد بـود و اولین مسجد، مسجد امام حسن (ع ) در خیابانى خلوت و دور افتاده با فضایى کوچک و جمعیتى حدود 20 نفر مرکب از چند پیرمرد و آدمـهـایـى مـتـوسـط کـه بـا امـامـت ایـشـان و شـروع سـخـنـرانـیـهـا جـانـى تازه گرفت و محل جذب جوانان گشت :
در طـول مـدت خیلى کمى ، این مسجد از جمعى پر شد به طورى که دیگر جا تنگ شد... در مدت شاید دو سه ماه آوازه این مسجد در مشهد بخصوص در میان جوانها پیچید.36
هـمـیـن آوازه ، بـانـى و کـسـبـه مـسـجـد تـازه تاءسیس کرامت را بر آن داشت تا براى رونق مسجدشان پیشنمازى مسجد را به او بسپارند:
مـرا بردند آن مسجد و اجتماع زیادى در آنجا تشکیل شد... که واقعا یک حرکت فکرى در بین قشرهاى متوسط ایجاد شد.37
خـصوصیت مسجد این بود که مرکزى عمومى و مرکب از توده مردم و همه طبقات جامعه بود و هـمـین نکته امکان مى داد تا گستره مبارزه در میان نخبگان حوزوى و دانشگاهى محدود نماند و بـه مـیـان هـمـه اقـشـار رسـوخ پـیـدا کـنـد. مـردم عـادى نـیـز در جـریـان مسائل قرار گیرند و همراه شوند:
قـبـل از آن مـن بـا دانـشـجـویـان ارتـباطات زیادى داشتم . کلاسهاى متعددى براى جوانها و دانـشجویان و طلبه ها برقرار کردم ، لکن قشرهاى متوسط شهر و مردم کوچه و بازار از مـسـایـل انـقـالب بـخـصـوص مـسـائل بـنـیـانـى انـقـلاب چـنـدان اطـلاعـى نـداشـتـنـد. از سـال 42 وقـتـى مـسـائل هـمـه گـیـر شـد و چند سالى از مسجد کرامت گذشته بود با حفظ فضاى انقلاب یک تحولى در مشهد به وجود آوردند.38
سـاواک نـتـوانـسـت جـوشـش انـقـلابـى بـه وجـود آمـده در مـسـجـد را تحمل کند اخطار کردند، مانع رفت و آمد و تشکیل سخنرانى شدند، افراد مؤ ثر را دستگیر کـردنـد تـا اینکه :بالاخره ساواک آن جا را تعطیل کرد و برگشتم مجددا به مسجد امام حسن (ع ).39
در سـالهـاى مـیـانـه 50 تا 53 فعالیتهاى اسلامى و مبارزات پنهانى ، مبارزات فکرى و انقلابى در مشهد بر محور تلاشهایى دور مى زد که در سه مسجد کرامت ، امام حسن و میرزا جـعفر انجام مى یافت . مهم ترین کلاسهاى عمومى درسهاى تفسیر و ایدئولوژى ایشان در ایـن سـه مـسـجـد تشکیل مى شدند و هزاران نفر را در هفته با تفکر انقلابى اسلام آشنا مى کـرد و آنـهـا را نـسـبـت بـه فـداکـارى و مـبـارزه بـى قـرار مـى سـاخـت و بـه هـمـیـن دلیـل بـود کـه ایـن کـانـونـهـا بـا یـورشـهـاى وحـشـیـانـه سـاواک تـعـطـیل مى شدند و بسیارى به جرم شرکت در آنها یا کارگردانى جلسات آنها بازداشت یا بازجویى مى شدند. با تعطیلى این مراکز، جو نارضایتى عمومى به ایشان امکان مى داد تـا جـلسـات کـوچک و خصوصى را هر چه بیشتر گسترش دهد و در محیطهاى خصوصى تـر و امـن تـر آزادانـه تـر و بـى پـرواتر شود، انقلابى را در جوانها برانگیزد و به موازات آن دامنه فعالیتها را به دیگر شهرهاى خراسان بکشاند. علاوه بر این شاگردان و طـلاب و فـضـلاى جـوان حـوزه درس شـان هـم بـه شـهـرسـتـانـهـا گـسـیـل مـى شـدنـد و آتـش مـقـدس مـبـارزه را بـه حـوزهـاى وسـیـع تـر منتقل مى کردند. برگزارى جلسات بزرگى تحت نام درسهایى از نهج البلاغه در مسجد امـام حـسـن (ع ) فـضـاى گـرفـتـه شـهـر مـشـهـد را با گفتارهایى از على (ع ) با شرح و تـوضـیـح ایـشان که به صورت جزوه هایى پلى کپى شده دست به دست مى گشت روشن مـى سـاخـت . سـاواک مـشـهـد کـه نـمى توانست آن مرکز عظیم تبلیغاتى که محور تبلیغات اسـلامـى شـده را بـبیند و تحمل کند بارها ایشان را احضار و تهدید کرد. اطراف منزلشان جاسوس گمارد افراد بسیارى را بازداشت کرد تا بتواند ارتباطات ایشان و مبارزین را کـشـف کند و سرانجام در آذرماه 53 ناگزیر شد با یورش به منزلشان ایشان را دستگیر کـنـد. ایـن شـشـمـیـن و سـخـت تـریـن دسـتـگـیـرى ایـشـان بـود. بـا انـتـقـال بـه تـهران و زندان کمیته مشترک ضد خرابکارى شهربانى در سلولى با سخت تـریـن شـرایـط و هـمـراه بـا بـازجـویـى هـاى دشـوار نـگـهـدارى مـى شـدنـد.40 یـک سـال بـعد پس از آزادى از زندان و بازگشت به مشهد دوباره همان کارها و فعالیتها را از سـر مـى گـیـرنـد لکـن دیـگـر هـر گـز بـه او اجـازه و امـکـان تـشـکـیـل کـلاسـهـا و بـرنـامـه هـاى عـمـومـى داده نـشـد. لذا طـرح تشکیل سازمانى از روحانیون مبارز را مى ریزد که بعدها هسته مرکزى جامعه روحانیت مبارز و حـزب جـمـهـورى اسـلامـى مـى شـود. هـدف هـم این بود که به وسیله آن بتوانند با مردم ارتباط گسترده پیدا کنند:
البـتـه روحـانـیـت را کـه آن وقـت مـطـرح مـى کـردیـم بـراى ایـن بـود کـه اول یـک قـاعـده و پایه اى به صورت متشکل به وجود بیاید و بعد آن وسیله اى بشود تا بـتـوانـیـم سازماندهى و تشکل را در میان انبوه مردمى که در ارتباط با ما بودند گسترش دهیم ... . کاغذ و قلم برداشتیم و در همان جلسه بنا کردیم به اسم نوشتن که چه کسانى را دعـوت کـنـیـم . بـه ایـن تـرتـیـب کـارهـا شـروع شـد. در مـشـهـد تـشـکـیـل جلسه دادیم و از هم که جدا مى شدیم بنابراین شد که دنباله جلسات در تهران گـرفـته شود و من از مشهد براى شرکت کردن به تهران بیایم و بعضى از برادرها در قم بودند از قم به تهران بیایند. همین کار را مى کردیم . در آن شدت اختناق من از مشهد و برادران از قم راه مى افتادیم و به تهران مى آمدیم .41
هـدف اصـلى ایـن بـود کـه تشکیلات بتواند در آینده بخش عظیمى از مردم را در جهت مبارزه بـسـیـج کـنـد تـا ایـنـکـه بـا بـازداشـت نـاگـهـانـى بـسـیـارى از اعـضـاى تـشـکـل از جـمـله ایـشـان و تـبـعـیـد بـه ایـرانـشـهـر بـه مـدت سـه سـال ، سـازمـان از هـم پـاشـیـد. لکـن مـدتـى بـعـد بـقـیـه اعـضـاى سـازمـان بـا احـتـیـاط کـامـل سـعـى در راه انـدازى آن مـى کـنـنـد و لذا شـهـیـد بـا هـنـر مـاءمـور مى شود اساسنامه تـشـکـل را بـه تـبـعـیـد گاه ایشان آورده و نظرشان را جویا شود. با اوج گیرى مبارزات مـردمـى در سـال 57 و بـاز شـدن در زنـدان هـا و خـارج شـدن کـنـتـرل اوضاع از دست رژیم ، تبعیدى ها هم به تدریج بازگشتند ایشان نیز پس از یک سال به مشهد بازگشتند و مجددا جلسات تشکل ادامه پیدا کرد. قرار بر این گذاشتند که موجودیت تشکل را به طور رسمى اعلام کنند. ده نفر به عنوان هیئت مرکزى سازمان و ده نفر هـم اعـضاى مخفى آن تا در صورت دستگیرى اعضاى اصلى سازمان بصورت مخفى کار را ادامـه دهـد لکـن اعـلامـیـه امـام در آسـتانه محرم که به مبارزین دستور داده بودند مجالس را گـرم کـنـنـد اجـتـمـاعـات بـا شـکـوه تـرتـیـب دهـنـد بـاعـث تـعـویـق اعـلان مـوجـودیـت تشکل شد
وقـتـى ایـن اعـلامـیـه بـا ایـن همه دستورات زیاد و واقعا خونین رسید، ما احساس کردیم که وظـیفه مان تغییر کرد؛ یعنى باید کار ادامه این تشکیلات را براى بعد از محرم بگذاریم و فعلا تمام نیرویمان را در راه زنده کردن مضمون این اعلامیه به کار ببریم ... .42
بـراى انـجـام ایـن ماءموریت و بر پایى مجالس شور حسینى در دهه محرم به مشهد بازمى گـردنـد و مسجد کرامت دیگر بار کانون مبارزات مردم مشهد مى شود. ایشان و شهید هاشمى نـژاد، آقـاى طـبـسـى و چـنـد طـلبـه دیـگـر سـتـادى را جـهـت هـدایـت مـبـارزیـن در مـسـجـد تشکیل مى دهند.
مـا در ایـن مـسـجد روز را با امنیت مى گذراندیم و هیچ واهمه اى نداشتیم که بیایند مسجد را تصرف کنند یا ماها را بگیرند، لکن شبها را آهسته از تاریکى استفاده مى کردیم مى آمدیم بـیـرون و در یـک مـنـزلى غـیـر از مـنـازل خـودمان مى رفتیم و هر شب چند نفرى در مسجد مى مـانـدیـم خـیـلى شـب و روزهـاى پـرهـیـجـان و پـرشـورى بـود تـا ایـنـکـه مسائل آذرماه مشهد که مسائل سختى بود پیش آمد و ابتدا به بیمارستان حمله کردند که همان روز حمله ما رفتیم در بیمارستان متحصن شدیم ... این تحصن در مشهد و خارج آن اثر مهمى بخشید و از نقاط عطف مبارزات مشهد بود.43
اوج گـیـرى مـبـارزات و لزوم هدایت مبارزین ، تظاهرات فراوان و سازماندهى راهپیمایى ها بى سابقه چند صد هزار نفرى مشهد باعث شد که دیگر نتوانند به تهران برگردند و ارتـبـاطـشان با دیگر اعضاى تشکل کم شد، تا اینکه با انتخاب ایشان توسط امام براى عضویت در شوراى انقلاب در روزهاى پایانى مبارزه ناچار مى شوند به تهران بیایند.
مـرحـوم شـهـیـد مـطـهرى چند بار برایم پیغام فرستادند براى یک کار مهمى باید بیایم تـهـران و لذا دوسـتـان مـشـهـد را راضـى کـردم که بیایم تهران . آن کار مهم این بود که حـضـرت امـام مـن را بـه عنوان عضو شوراى انقلاب معین کرده بودند و من از این قضیه خبر نداشتم که آنها مى خواستند این مطلب را ابلاغ کنند. لهذا این انتصاب حضرت امام موجب شد بیایم تهران .44
از ایـن پس شوراى انقلاب کانون و محور هدایت حرکتهاى انقلابى و سازماندهى انقلابیون شـد. سـازمـانـدهـى راهـپـیـمـایـى هـا، بـرقـرارى ارتـبـاط مـیـان مـبـارزیـن ، بـررسـى و کنترل اوضاع داخلى ، تعیین چگونگى و استراتژیهاى برخورد با سران رژیم و نهادهاى وابسته به آن ، ایجاد پل ارتباطى داخل با رهبرى که در فرانسه اقامت داشت ، از جمله مهم تـریـن اقـدامـات و وظـایـف شـوراى انـقـلاب بـه شـمـار مـى رفـت . مـدرسـه رفـاه محل تشکیل جلسات و مقر فرماندهى مبارزات بود. روزهاى آخر عمر رژیم فرار شاه و نخست وزیـرى بـخـتـیـار و اعـلام بـازگـشـت امام به وطن پس از سالها دورى ، التهاب عجیبى در کـشـور بـه وجـود آورده بـود. خـبر بستن فرودگاهها و ممانعت از ورود امام به وطن و لزوم انـجـام اقداماتى از سوى مبارزین و رهبران آنها مدرسه رفاه مقر شورا را پر جنب و جوش کرده بود.
آن روز کـه قـرار بـود امـام بـیـایـنـد و نـیـامـدند، ما رفتیم بهشت زهرا یک سخنرانى شهید بـهـشـتـى کـردنـد بـعـد هـم قطعنامه اى که تهیه کرده بودیم خواندم و برگشتیم . وقتى بـرگـشـتـیـم ، صـحـبـت شد حالا باید قدم بعدى چه باشد؟ فکر تحصن در تهران (مسجد دانـشـگـاه ) بـى ارتـبـاط بـا تـحـصـن در مـشـهـد نـبـود.... مـا فـورا رفـتـیـم داخل مسجد و آن اطاقک بالاى مسجد را ستاد کارهایمان قرار دادیم .45
سـخـنـرانـى ، انتشار بولتن ، انتشار اعلامیه ، تبلیغات ، اعزام افراد به مراکز مختلف و حـجـم بـالاى کـارهـا پس از ورود امام به وطن ، دبیرستان علوى را نیز در خدمت شورا قرار داد. لحظات و روزهاى پر حادثه اى که مى بایست از این دو مکان کوچک مدیریت مى شدند.
آن روزهـا لحـظات آن قدر پر حادثه بود که قدرت ذهنى و حتى چشم انسان قادر نبود همه ایـن حـوادث را بـبـیـند و تمام مشکلات و فتوحات و حوادث و تازه هاى کشور در آن چند روز داشـت خـودش را نـشـان مـى داد و در ایـن مـحـدوده مـکـانـى کـوچـک و بـر یـک عـده مـعـدودى تحمیل مى شد که باید آنها را حل و فصل کنند... .46
روزهـاى فـجر انقلاب یکى پس از دیگرى سپرى مى شدند تا اینکه در روز 22 بهمن 57 پـس از سـالهـا تـلاش و مـبـارزه و نـثـار خـونـهـاى هـزاران شـهـیـد و تـحـمـل مـرارتـهـاى زنـدان و تـبـعـید، تلاش ملت و مبارزان به بار نشست و دیو استبداد و استعمار رفت .
روز 22 بـهـمـن مـن در آن کـارخـانه بودم که خبر حمله نیروهاى گارد به نیروى هوایى را شنیدم که به وسیله مردم شکست خوردند و تار و مار شدند. در راه بازگشت از آن کارخانه بـودم کـه نـاگـهـان رادیو گفت ((این جا صداى انقلاب اسلامى ایران است )) و من از ماشین پایین آمدم روى خیابان افتادم و سجده کردم .47
فـجـر انـقـلاب دمـیده بود. طلوع فجرى که کمتر کسى حتى از مبارزین آن را باور مى کرد کسى باور نمى کرد که آن فضاى یاءس آلود و ان تور نامرئى و کمند نامرئى فرهنگى اسـتـعـمـار پـاره شده باشد و ابرهاى تیره ظلم و فساد با تند باد انقلاب فرزندان ملت کنار رفته است و خورشید اسلام و انقلاب از سپیده دمان 22 بهمن طلوع کرده است .
ایـن اصـلا یـک چـیز باور نکردنى بود و خنده دار! این جانب که به شما بگویم شاید تا چند هفته دائما این فکر و این شک براى من پیش آمده بود که نکند من خواب باشم و لذا فکر مى کردم اگر خوابم از خواب بیدار شوم ، اما معلوم شد نخیر بیدارى است !48
آرى خـواب نـبـود واقـعا خورشید اسلام و انقلاب دمیده بود. شاید چنین به نظر برسد که پـس از پـیـروزى و شکستن استبداد خشن و وحشتناک پهلوى با آن دستگاههاى جهنمى شکنجه گـر دیـگـر مـوسـم راحـتـى و گـشـایش و آسودگى فرارسیده است و انقلابیون با فراغ بـال مـى تـوانـنـد افـکـار و انـدیـشـه هاى خود را که سالها براى آن مبارزه کرده زندان و شـکـنـجـه دیـده انـد تـبـعـیـدگـاهـهـا و مـرارتـهـا کـشـیـده انـد بـه راحـتـى جـامـه عـمـل بـپـوشـانـنـد، لکـن قـضیه به این سادگیها هم نبود، بلکه آغازِ تلاشى نو، سخت و توانفرسا بود که ایشان را تا مرز شهادت هم پیش برد.
3. دوران میانسالى (پس از انقلاب )
انـقـلاب اسـلامـى بـا خصوصیات ، اهداف و ارزشهاى جدید به پیروزى رسید و مرحله اى جـدیـد از زنـدگـى ایشان شروع شد، مرحله اى که در آن مهم ترین وظیفه اى که بر دوش رهـبـران انـقـلاب قـرار داشـت تـرسـیـم و تـاءسـیـس جامعه اى جدید بر ویرانه هاى جامعه گـذشـتـه اسـت . درپـى انـجام این رسالت ایشان در مقاطع مختلف و در کنار امام خمینى به ترسیم چشم انداز آینده پرداختند.
انـقـلاب بـزرگ ما خصوصیات مخصوص به خود داشت ... . تکیه بر اسلام ، هدف گیرى ایـجـاد حـکـومـت اسـلامـى ، تـجـدیـد نـظـر در مـفـاهـیـم سـیـاسـى عـالم مـثـل آزادى و استقلال و عدالت اجتماعى و چیزهاى دیگر و حرکت به سمت دنیا و جامعه اى که بر پایه ارزشهاى اسلامى بنا شده است .49
پس از فرو ریختن نظم و جامعه قبلى ، اکنون نوبت تاءسیس و ساختن جامعه و نظم جدیدى اسـت کـه از نـظرگاه ایشان براى تحقق آن و رسیدن به کمالش باید چهار مرحله را پشت سر گذاشت اولین قدم آن :
ترتیب نظام اسلامى مبتنى بر انقلاب اسلامى است .50
قدم بعدى که از آن دشوارتر است :
ایـجـاد دولت اسـلامـى اسـت ، دولت نـه به معنى هیئت وزیران ، یعنى مجموعه کارگزاران حکومت یعنى من و شما. این مشکل تراز مراحل قبلى است .51
بعد از این مرحله :
مـرحـله تـلا لو و تـشـعـشع نظام اسلامى است ، یعنى مرحله ایجاد کشور اسلامى . اگر این مـرحله به وجود آمد آن گاه براى مسلمانهاى عالم الگو و اسوه مى شویم : لتکون شهداء على الناس .52
و مرحله آخر:
اگر توانستیم این مرحله را به سلامت طى کنیم آن گاه مرحله بعدى ، ایجاد دنیاى اسلامى است .53
در انـجـام ایـن رسـالت خـطـیـر از هـمـان بـدو پـیـروزى و در ادامـه تـلاشـهـایـى کـه در قبل از نقلاب داشتند با انگیزه اى دو چندان کمر همت را مى بایست مى بستند. بنا به موقعیت و نـقـشـى کـه ایـشـان در قـبـل از انـقـلاب داشـتند، یعنى هم نقش هدایت فکرى داشتند هم نقش سازماندهى حرکتهاى انقلابى ، در مسندهایى قرار گرفتند که متناسب با ادامه همین در نقش بود، مثل عضویت در شوراى انقلاب و مسند امامت جمعه تهران ، در این راستا و...در پى تحقق مـرحـله اول یـعـنـى نظام سازى و تعیّن نوع رژیم و ساختارهاى آن مرارتها و زحمات توان فـرسـایـى را ایـشـان و دوسـتـانـشـان در شـوراى انـقـلاب متحمل شدند.
شـوراى انـقـلاب بـه عـنـوان نهاد سیاستگذارى در این زمان نقش بسزایى بر عهده داشت و طـبـعـا افـراد تـشکیل دهنده آن از جمله ایشان نقش عمده اى ایفا مى کنند، یعنى هم در راه جامعه سـازى و هـم در گـام دوم و تـعـیـن سـاخـتارهاى نظام و هم در تاءسیس نهادهاى نظام از جمله مـجـلس شـورا و نـهادهاى انقلابى مثل سپاه پاسداران نقش برجسته اى داشتند. سعى ما بر این است که از زبان خود ایشان شرایط زمانه و نقشى را که ایفا نمودند ترسیم نماییم .
مسئولیت تاءسیس جامعه اى جدید مبتنى بر آرمانهاى جدید و افکار نو، مسئولیت کمى نیست . جامعه اى که پس از استبداد، نیروهاى فوق العاده اى در آن آزاد شده اند و هرج و مرج و نا امـنـى در آن گـسترده مى شود، اداره جامعه فوق العاده دشوار مى شود و شوراى انقلاب در این زمان مسئول اداره جامعه است :
مـن بـا بـسـیـارى از شـهـداى نامدار با هم بودیم . کمتر ساعتى را ما چند نفر از هم جدا مى شـدیـم . چـنـد چـیـز مـا را بـه هـم مـتـصـل مـى کـرد: یـکـى شـوراى انـقـلاب بـود... تـمـام مسائل به این جمع مربوط مى شد که بایستى دائما با هم باشیم .54
گـام اول در راه جـامـعـه سازى ، تعیین نوع رژیم سیاسى است . بر سر تعیین نوع رژیم سـه تـفـکـر و نـمـایـندگان آنها رودرروى هم قرار گرفتند گروههاى چپ با اندیشه هاى مـارکـسـیـسـیـتـى و پـیـشـنـهـاد جـمـهـورى خـلق و گـروهـهـاى لیـبـرال بـا پـیـشـنـهـاد جـمـهورى دموکراتیک و گروههاى انقلابى و خط امامى با پیشنهاد جـمـهـورى اسـلامـى . هـر کـدام از ایـنـهـا خـواهـان ایـن بـودند که خود و اندیشه شان محور تـشـکـیـل نـظـام جـدیـد قـرار گـیـرد. ایـشـان و هـمـفـکـرانـشـان خـواهـان تـشـکـیـل جامعه اى الهى اسلامى با حکومتى اسلامى بودند. در نظرشان اسلام محور جامعه اسـلامـى باید قرار گیرد و بدون اسلام و با اندیشه هاى التقاطى نمى توان جامعه اى اسـلامى داشت . یکى از وظایفى که در این راستا مى بایست انجام مى گرفت ، تبیین درست ایـن مـوضـوع بود و لذا از مناسبتها و موقعیتهاى مختلف بهره بردند تا این نکته را براى جامعه روشن نمایند.
کـسـى کـه اسـلام را بـه عـنـوان بـرنـامـه زنـدگـى قبول ندارد، هر تفکر و اندیشه دیگر هم که داشته باشد... نمى تواند یک حکومت الهى را تشکیل بدهد. و قتى حکومت الهى نبود جامعه هم اسلامى نخواهد بود.55
بـنـابـرایـن دو گـروه در مـقـابـل تـفـکـر آنـها قرار داشت : گروهى که معتقد بودند اسلام قابل عمل نیست 56 و تاریخ مصرف آن گذشته است . گروههاى دیگرى هم بودند که به ایـن صـراحـت مـوضـع نـمى گرفتند. آنان یا اصولا اندیشه اى التقاطى داشتند یا اینکه چـون مـرجـعیت امام و اسلام را مى دیدند جراءت اظهار بى پرده نظرات خویش را نداشتند و هـمـواره ظاهرى اسلامى براى آن درست مى کردند. با ورود امام و اعلام ((جمهورى اسلامى ، نـه یـک کـلمـه کـم نـه یک کلمه زیاد)) براى رفراندوم ، نزاع به نفع نیروهاى انقلابى خاتمه پیدا کرد و با 2/98 درصد آراى مردم تاءیید گردید و تلاشهاى نیروهاى خط امام و ایشان به ثمر نشست
وقتى که جمهورى اسلامى مطرح شد و رفراندوم شد، بیش از 98 درصد مردم به جمهورى اسـلامـى راءى دادنـد در حـالى کـه شـاهـد و نـاظـر بودیم آن روز تلاشهاى زیاد صورت گـرفـت تـا عـنـوان جـمـهـورى اسـلامـى را بـه عـنـوانـهـاى دیـگـرى از قـبـیـل جـمـهـورى دمـوکـراتـیـک اسـلامـى ، جـمـهـورى دمـوکـراتـیـک خـلق و چـیـزهـاى دیـگـر تبدیل کنند.57
پـس از تـعـیـن نـوع رژیم اکنون نوبت تعیین ساختار سیاسى بود. مجلس خبرگان قانون اسـاسـى عـهـده دار ایـن کـار شـد. ترکیب مجلس که اکثر از علما و فقها بودند و نهایتا با طـرح بـحـث ولایـت فـقـیـه نـقـطـه چـالش بـزرگ در جـامـعـه بـه وجـود آمـد. لیـبـرال هـا کـه در دولت مـوقـت اکـثـریـت و در شـوراى انـقـلاب دسـتـى داشتند و در قضیه رفـرانـدوم هـم شـکـسـت خـورده بـودنـد، هـمـه تـلاش خـود را در مـخـالفـت بـا ایـن اصـل بـه کـار بـردنـد. عده زیادى از اعضاى دولت تصمیم گرفتند که مانع کار مجلس خبرگان شوند و خواستار انحلال آن شدند. ایشان و تنى چند از اعضاى شوراى انقلاب در مقابل آنها ایستادند:
از جـمله موارد اختلاف که خیلى روشن بود مسئله ولایت فقیه بود. آن شبى که در جلسه هیئت دولت نامه اى که امیر انتظام تهیه کرده بود و بعد 15 نفر یا 14 نفر از وزراى کابینه دولت مـوقـت از قـبـل امضاء گرفته بودند و قرار بر این بود که این نامه به اطلاع امام بـرسـد و این عده دسته جمعى استعفا بدهند یا انحلال مجلس خبرگان را بخواهند؛ آن شبى کـه ایـن نـامـه در هیئت وزیران مطرح بود، بنده بودم از کسانى بودم که از طرف شوراى انقلاب در آن مجلس حضور داشتم .58
دولت موقت و رئیس آن که توانسته بودند با تهدید به استعفا وزراى مورد دلخواه خویش را وارد کابینه کنند، این بار نیز تصور مى کردند مى توانند ایشان و نیروهاى انقلاب و امـام را وادار بـه عـقـب نشینى کنند. لکن با پاسخ قاطع امام مبنى بر پذیرش استعفایشان عقب نشینى کردند! پس از تصویب قانون اساسى توسط خبرگان و تاءیید آن با اکثریت مـطـلق آراى مـردم عـلى رغـم تـحـریـم انـتـخـابـات تـوسـط بـرخـى گـروهـهـا مـثـل مـجـاهـدیـن خـلق و لیـبـرالهـا نـوبـت تـاءسـیـس نـهـادهـاى نـظـام از قـبـیـل ریـاست جمهورى و مجلس براساس قانون اساسى بود. در جریان این وقایع ، صف بـنـدیـهـاى فـکرى آرام آرام شدیدتر مى شد. یک طرف ایشان و کسانى بودند که موسوم بـه خـط امام بودند و یک طرف دیگر لیبرالها و تفکرات مارکسیستى . خط امامى که اینان مـعـرفـى مـى کـردند خصوصیات ویژه اى داشت در بعد اعتقادى معتقد به تفسیر خاصى از اسـلام بـود مـى بایست این تفکر ابتدا به مردم معرفى و سپس ویژگیهاى آن ترسیم مى شـد. در این زمان عمده ترین مشغله ایشان نیز همین بود. در انجام این رسالت از تریبونها و مـوقـعـیـتـهاى مختلف بهره بردند. از جمله ایشان از تریبون نماز جمعه خط امام اینگونه تصویر مى کنند:
خـط امـام ، خط احترام به شعائر مذهبى است ؛ خط امام خط احترام به ظواهر است ؛ خط احترام بـه عـالم دیـن اسـت ؛ خط احترام به احکام دینى است ؛ خط امام ، خط لازم شمردن اجراى همه احکام و حدود است .59
خط امام خط پایبندى به اندیشه و فلسفه و تفکر اسلامى است ، امام مُرّ اسلام را مرّ کتاب و سـنـت را کـه بـه تـشـخـیـص مـتـخـصـصـان و آگـاهـان رسـیـده بـاشـد مشعل و پیشواى این قافله اى که نامش اسلامى است مى شناسد.60
در بـیـانى روشن تر آنان معتقد به تفسیر فقاهتى از اسلام بودند، یعنى اسلامى که با متد فقاهت از متون اصلى مثل قرآن و حدیث به دست آمده باشد.
اسـلام با تفسیر خط امام اسلام فقاهت است اسلامى که از متون قرآن و حدیث و با شیوه هاى فـقـهـا کـه در حـوزه هاى علمیه درسش را خوانده اند و شیوه اش را یاد گرفتند استنباط مى شود.61
در مـقـابـل ایـن تفسیر و این ویژگى از اسلام ، اسلامى قرار دارد که معتقد به متد خاصى براى برداشت از متون دینى نبود، به اصطلاح برداشت آزاد از متون دینى مى کنند:
آن کسانى که فقه اسلامى را قبول ندارند، آن کسانى که حاضر نیستند احکام قاطع اسلام را در مـسـائل سـیـاسـى و در مـسـائل اجـتـمـاعـى و در مـسـائل اقـتـصـادى قـبـول بـکـنـنـد، خـیـلى راحت اسلام را تعبیر مى کنند، نامش را اسلام مى گذراند. کیفیت استفاده آنان از قرآن و حدیث کیفیت درستى نیست کیفیت مکتبى و علمى فقها نیست .62
اما در بعد سیاست خارجى عمده ترین خصوصیت خط امام عبارت بود از:
طـرفـدارى از مـلتـهـا و مـقـابله با ابرقدرتها خط امام در سیاست خارجى نه شرقى و نه غربى است ... امام با هر قدرت فائقه که بخواهد ملتها را به اسارت و به زنجیر بکشد مبارزه و مقابله مى کند.63
امـریـکا در نظر نیروهاى خط امام سمبل قدرتى بود که ملت ایران را به اسارت گرفته بـود. هـم پـیـمـان حـکـومـت پـهـلوى بـود و لذا بـا هـر تـفـکـر گـروهـى کـه انـدکـى تمایل به امریکا داشت مخالف بودند:
هـر حـرکـتـى عـلیه رژیم انجام مى دادیم احساس مى کردیم داریم بر ضد امریکا انجام مى دهیم و چنین تصورى در انقلاب جا افتاده و قطعى بود تا این که انقلاب پیروز شد و بعد از پیروزى انقلاب هم طبعا این روند وجود داشت . لذا با هر گرایش و انگیزه اى که اندکى جانبدارى امریکا در آن تصور مى شد به شدت مخالفت مى کردیم 64
تـسـخـیـر لانه جاسوسى توسط دانشجویان پیرو خط امام این دو جبهه را در باب سیاست خـارجـى نـیـز در مـقـابـل یـکـدیـگـر قـرار داد. ایـن اقـدام بـه عـنـوان سـمـبل مبارزه با سلطه طلبى امریکا و اقدامى که دخالتهاى آنها را در ایران قطع مى کند مـورد حـمـایـت خـط امام قرار گرفت . شهید بهشتى به عنوان نایب رئیس مجلس خبرگان از تـریـبـون مـجـلس آن را تـاءیـیـد کـرد. اعـضـاى مبارز شوراى انقلاب از جمله ایشان هم به تـاءیـیـد ایـن حـرکـت پرداختند و در جمع دانشجویان حاضر شدند و به سخنرانى در جمع آنها پرداختند:
طبعا مساءله را از دیدگاه آن کسانى مى دیدیم که به مبارزه با امریکا به صورت واقعى و حـقـیـقى معتقد هستند. لذا در شوراى انقلاب از حرکت این بچه ها دفاع مى کردیم و من همان وقت یک سخنرانى هم در لانه جاسوسى کردم .65
در طـرف دیـگـر دولت موقت و برخى از اعضاى شوراى انقلاب قرار گرفتند. کسانى در دولت مـوقـت بـودنـد کـه آشـکـارا از مـنـافـع امریکا دفاع مى کردند و بسیارى دیگر نیز حـساسیتى نسبت به حضور امریکائیها در ایران نداشتند66 و در شوراى انقلاب هم کسانى بـودنـد کـه بـه شـدّت مـخـالف ایـن حـرکـت بـودنـد و خـواسـتـار حـل و فـصـل و آزادى بى قید و شرط و هر چه سریع تر گروگانهاى امریکایى بودند. روشـنـگـرى هـاى ایـشـان و تـاءیـید دانشجویان نقش بسزایى در جا افتادن این حرکت ضد استعمارى نزد رهبران نظام و افکار عمومى داشت :
مـخـالفـیـن عـمـده ، بـنـى صدر و بازرگان و قطب زاده بودند که بنى صدر طبعا با این چـیـزهـا خـیـلى مـخـالف بود و بازرگان هم سیاستش سیاست مخالف با این جریان و اصلا شکست خورده این جریان بود. قطب زاده هم که وزیر خارجه با آن روحیات بود و با آن دید سیاسى طبیعى بود با این جریان موافقت نمى کرد... حتى چندین بار قطب زاده در شوراى انـقـلاب ادعـا کـرد کـه ایـنها تحت تاءثیر توده اى ها هستند و من چون اینها را مى شناختم و تـنـهـا کـسـى بـودم که در آن جمع با رئوس این بچه ها آشنایى داشتم .... از اینها دفاع شـدیـد مـى کـردم و مـى گـفـتم اینها بچه هاى مسلمانى هستند و به هیچ وجه با توده اى ها ارتباطى ندارند.67
حـمایت خط امام و تاءیید امام خمینى از این حرکت باعث انزواى لیبرالها و در نتیجه استعفاى دولت موقت شد. مخالفین خط امام با توجه به پشتوانه و عقبه اى که در دیگر نقاط جهان و غـرب داشـتـند داراى تشکیلات منسجمى از قبل از انقلاب بودند، ولى نیروهاى خط اما به دلیل عدم سابقه و کم تجربگى فاقد تشکیلات و حزب بودند. این درگیریها ضرورت یـک تـشـکـل فـراگـیر را نمایان ساخت . آنان در جریان مبارزه گردهماییهایى را به وجود آوردنـد ولى بـه عـلت سـرکـوب رژیـم هـیچ گاه پا نگرفتند. پس از پیروزى ضرورت وجـود حزب آنان را واداشت تا به آن سمت بروند. حزب جمهورى اسلامى بر پایه اساس نامه و تشکلى که ایشان و چند نفر از دوستانشان به وجود آورده بودند تاءسیس شد و با حـمـایت امام در اسفند 58 موجودیت خویش را با دبیر کلى شهید بهشتى اعلان کرد. حزب از ایـن پـس مـرکـزى بـراى سـازمـان دهـى نـیـروهـاى خـط امـام گـردیـد. مـسـئله شـکـل گـیـرى نـهـادهـاى سـیـاسـى بـر پـایـه قـانـون اسـاسـى مـحـل چـالش حـزب با دیگر نیروها گردید گرچه حزب نتوانست نامزد خویش را وارد نهاد ریاست جمهورى کند و بنى صدر ـ یکى از لیبرالها و از اعضاى دولت موقت ـ رئیس جمهور شـد، امـا حزب توانست طرفداران خط امام را به اکثریت مجلس برساند و منازعه اى که از زمان دولت موقت و تقابل آن با شوراى انقلاب بر سر تعیین وزرا و مدیران اجرایى پیدا شده بود وارد مرحله اى جدید نماید. برخلاف لیبرالها و بازرگان در زمان دولت موقت ، خـط امـام مـعـتـقـد بـود کـه وزرا بـایـد انـقـلابى باشند و ایشان به عنوان یکى از رهبران انقلابى و مورد تاءیید امام و با استفاده از تریبونهاى مختلف به روشنگرى در این زمینه مى پرداختند:
مـا مـى گـفـتـیـم وزرا باید افرادى انقلابى باشند صد در صد اسلامى .... باید کسانى باشند که هم انقلابى ، ضد امپریالیسم باشند و عمیقا معتقد به اسلام باشند.68
فـصـلى تـازه از درگـیـریـهـا شـروع شـد. خـط امـام را مـتهم مى کردند که متخصصین را و تـخصص آنها را نادیده مى گیرد و آنها نیز جواب مى دادند که تخصص تنها کافى نیست متعهد انقلابى لازم است :
آیـا مـا حق داریم به قیمت احراز تخصص و در اختیار گرفتن افراد متخصص از ارزش والاى ایـمـان و تـقـوى صـرف نـظـر کـنـیـم ؟ آیـا مـا حق داریم کسى را فقط به عنوان اینکه این مـتـخـصـص اسـت کـار آمـد اسـت ، بـلد است ، این اداره را این وزارتخانه را این دستگاه را این کـارگـاه را بگرداند، او را اختیار دار این ارگان کنیم ؟ نگاه نکنیم که آیا این انسان ایمان به خدا و ایمان به انقلاب اسلامى دارد یا نه ؟ حق داریم ؟ به نظر من ما چنین حقى نداریم .69
بنى صدر ناچار شد شهید رجایى را براى اخذ راءى اعتماد به مجلس معرفى کند اما علاوه بـر ایـنـکـه او و کـابـینه اش متهم به عدم تخصص مى شدند، روحانیت و حزب هم متهم به انـحـصـارطـلبـى و تـمـامـیـت خـواهـى شـدنـد. سـعـى مـخـالفـیـن خـط امـام حـول دو مـحـور قـرار داشـت : ابتدا مخدوش کردن چهره هاى اصلى و ارکان جریان خط امام و سپس کوتاه کردن دست آنها از مصادر کشور:
در حقیقت همه جریانهاى معارض یک جا جمع مى شدند بر ضد خط امام و نیروهاى اصیلى که در مـسـیـر ایـن خـط تـلاش مـى کردند. کارهاى تبلیغاتى و سیاسى و دولتى گوناگون شـروع شـد و مـهـم تـرین کارشان عبارت بود از دو مساءله ، یکى مخدوش کردن چهره هاى اصلى و ارکان جریان خط امام که به نظر ما در پیشاپیش همه مرحوم شهید بهشتى بود و دوم حـتـى المقدور کوتاه کردن دست این عناصر از کارهاى اصلى اداره کشور براى این که همه امکانات موجود کشور را در انحصار خودشان قرار دهند.70
آنـهـا کـه تـاب تـحـمـل اسـلام و حاکمیت اسلام را نداشتند روحانیت و نیروهاى خط امام را با انواع و اقسام روشها از جمله جنگ روانى از صحنه حذف مى کردند. تهمت استبداد هم در همین راسـتـا بـود تـا آنجا که تعبیر زشتِ ((استبداد نعلین )) را به قرینه ((استبداد پوتین )) رضـاخـانـى بـه کـار مـى بـردند. خط امام نیز مظلومانه تنها چاره اى که داشت روشنگرى اذهـان عـمـومـى بـود و تـحـمـل و صـبـر. بـرپـایـى سخنرانیهاى مختلف و حضور در مجامع گـونـاگـون و پـاسخ به سؤ الات و شبهات یکى از اقداماتى که بود که ایشان در این زمینه انجام مى دادند.
ایـن حـرف هـم مثل بسیار حرفهایى که در اوایل انقلاب مطرح شده بود، گروههایى که از جـهـت گـیـرى اسلامى انقلاب راضى نبودند چون در آن جهت گیرى تعدادى از روحانیون هم سـهـیـم بـودنـد آن افـراد ایـن گـونـه تـعـبیرات را رایج کردند... و این استبداد نعلین از تـعـبـیـراتـى بـود کـه در بـعـضـى از روزنـامـه هـا کـه تـحـقـیـقـا غـیـر مسئول بودند نوشته شد و عده اى هم تکرار کردند.71
آنچه در قانون اساسى هست ولایت فقیه است و ما مکرر گفته ایم کسانى که ولایت فقیه را نـمـى فهمند با حکومت روحانیون اشتباه مى گیرند در صورتى که این دو موضوع متفاوت است .72
آغـاز جـنـگ و تـهـاجـم نـظـامـى عـراق در شـهـریـور 59 شوک عظیمى بر جامعه وارد کرد و انـقـلابـیـون را مـضـطـرب کرد. آنان را واداشت که دست از همه اختلافات بردارند و براى دفـاع از انـقـلاب راهى جبهه ها شوند. ایشان نیز که عضو شوراى عالى دفاع بودند به همراه شهید چمران در روزهاى آغازین جنگ رهسپار جبهه ها شدند تا جلوى تجاوزات دشمن را سد کنند:
اول جنگ وقتى هفت هشت ده روزى گذشت دیدم که هر چه خبر مى آید یاءس آور است ... البته مـن نـمـایـنـده امـام در شـوراى عـالى دفاع و سخنگوى آن شورا بودم . دیدم که از من کارى بـرنـمـى آیـد دلم هـم مـى جـوشـد و اصـلا نـمـى تـوانـم صـبـر کـنـم بـا دغـدغـه کـامـل خـدمـت امـام رفـتـم ... مـن بـه امـام گـفـتـم خـواهش مى کنم اجازه بدهید من به اهواز و یا دزفـول بـروم شـایـد کـارى بـتوانم بکنم . بلافاصله گفتند شما بروید. من به قدرى خـوشـحـال شـدم کـه گـویـى بـال در آوردم ... هـمـان شـب اول کـه رفـتـیـم گـروه کـوچـکـى درسـت شـد قرار شد که اینها بروند آرپى جى و تفنگ بردارند و به صفوف دشمن شبیخون بزنند... ما در شب عملیات مى رفتیم .73
بـنا به مسئولیتى که داشتند محل مراجعه رزمندگان قرار مى گرفتند نیروهاى مردمى که خـود جـوش آمـده بـودنـد در سـتـاد جـنگهاى نامنظم سازماندهى مى شدند. سپاه نیز بنا به ضـرورت وارد عـرصـه دفـاع شـد و طـبـعـا چون تازه تاءسیس بود و نیازمند تجهیزات و مـهـمـات بـه ارتـش مـراجـعـه مـى کـردنـد کـه در راءس آن بـنـى صـدر به عنوان فرمانده کـل قـوا قـرار داشـت . اما گویى آتش جنگ هم نتوانسته بود ذره اى از اختلاف او با خط امام بکاهد و دائما به آنها بى اعتنایى مى کرد و امکانات لازم را در اختیارشان قرار نمى داد:
دو جـور کار وجود داشت در آن ستادى که ما بودیم : یک جور کار، کارهاى خود اهواز بود از جـمـله عـملیات چریکى و تنظیم گروههاى کوچک براى کار در صحنه عملیات بود که به اصـطـلاح آن روزهـا بـراى شـکـار تـانـک مـى رفتند... . نوع دوم کار، کارهاى مربوط به بـیـرون اهـواز بود از جمله پشتیبانى خرمشهر و آبادان ... کمک به اینها بایستى از ارتش بـه زور مـى گـرفـتـیـم البـتـه خـود ارتـشـیـهـا هـیـچ حـرفـى نـداشـتـنـد بـا کمال میل مى دادند منتها آن روز بالاى سر ارتش فرماندهى وجود داشت که به شدت مانع از این بود که چیزى جابه جا شود و ما با مشکلات زیاد گاهى چیزى براى برادرهاى سپاهى مى گرفتیم ... .74
اخـتـلاف بـر سـر تـاکـتـیـکهاى جنگ هم یکى دیگر از موارد نزاع بود. بنى صدر که ابدا ورودى به مسایل نظامى نداشت و حتى نام تجهیزات نظامى را هم نمى دانست تحت تاءثیر بـرخـى اطـرافیان اعتقاد داشت در قضیه اشغال خرمشهر نباید جلوى ارتش بعث را گرفت . بـا ایـن اسـتـراتـژى کـه ((زمـین را مى دهیم و زمان مى گیریم )). اما نیروهاى خط امام معتقد بـودنـد کـه مـا هـم زمـین را از دست مى دهیم و هم زمان را، زیرا در صورت استقرار دشمن هر روز مواضع دفاعى خود را قوى تر مى کند:
خـاطـرات زیـادى از آن روزها دارم . یکى از آنها استمدادهاى پى در پى آقاى دکتر شیبانى (در خرمشهر) بود... مرتب با تلفن و تلفنگرام از این گوشه آن گوشه استمداد مى کرد و حـق هـم داشـت . مـا هـم فـشار مى آوردیم به بنى صدر براى این که همه امکانات در دست بـنـى صدر بود، در حالى که بنى صدر اصلا غمش نبود... ! یک وقتى اگر یکى دو تا خمپاره انداز به سپاه داده مى شد یک حادثه به شمار مى رفت !75
نـیروهاى خط امام بنا به فرمان امام ، مکلف به سکوت شده بودند تا فضاى جامعه دچار التـهاب نگردد. التهاب جنگ ، محاصره اقتصادى نظام سلطه ، انواع توطئه هاى ضربه خوردگان از انقلاب ، اختلافات قومى ، و دهها مسئله دیگر وجود داشت و اگر اداره کنندگان جـامـعـه و مـسـئولان هـم مـى خـواسـتـنـد درگـیـر بـا یـکـدیـگـر شـونـد کـنترل اوضاع به کلى از دست خارج مى شد اما بنى صدر به چیزى جز قدرت فکر نمى کرد.
او بـراى هـر کـلمـه کـوچـکـى جـنـجـال بـه پـا مـى کـرد و آن را در روزنـامه مى آورد یا در سـخـنرانى مى گفت و غوغا به پا مى کرد ما هم که غوغا را بر خلاف مصلحت مى دانستیم و امـام هـم دائمـا تـوصـیه مى کردند غوغا راه نیفتد و لذا ما در شوراى عالى دفاع کوتاه مى آمدیم براى اینکه مبادا او غوغا راه بیندازد.76
صـف بـنـدى نـیـروهـاى خـط امام با مرکزیت حزب جمهورى و افراد شاخص آن چون ایشان و شـهـیـد بـهـشـتـى ، بـا هـمـه گـروهـهـا و جـریـانـهـاى مـعـارض اعـم از لیـبـرال و مـارکـسـیـسـت بـا مـرکـزیـت دفـتـر ریـاسـت جمهورى و شخص بنى صدر در همه مـسائل کشور به اوج خود رسیده بود. على رغم دعوت امام به سکوت ، سخنرانیها، متینگها و نـهـایـتـا غـائله 14 اسـفـنـد تـوسـط بـنـى صـدر فـضـاى جـامـعـه را بـه سـوى تـشنج کـامـل سـوق داد و امـام کـه تـا خـرداد سـال 60 مـدارا کرده بود و همه را به وحدت فرا مى خـوانـد و هـمـه را بـه تـحـمـل دعـوت مـى کـرد روز 20 خـرداد بـنى صدر را از فرماندهى کـل قـوا عـزل کـردنـد و مجلس نیز در 31 خرداد طرح عدم کفایت سیاسى رئیس جمهور را در دستور کار قرار داد که با یکى از مؤ ثرترین انتقادات از سوى ایشان طرح تصویب شد و فـرداى آن روز مـورد تـنـفـیـذ امـام قـرار گـرفـت و بـنـى صـدر از ریـاسـت جـمـهـورى عزل شد که با حمایت گسترده مردمى نیز روبرو شد. مخالفین و منافقین که همه نقشه ها و طرحهاى خود را حذف نیروهاى خط امام نقش بر آب مى دیدند حذف فیزیکى و ترور آنها را در دستور کار خود قرار داده و اعلان جنگ مسلحانه کردند. رهبران و تاءثیرگذاران خط امام هدف تیر نفاق و خشونت قرار گرفتند.
اولیـن هدف نماینده امام در شوراى عالى دفاع ، امام جمعه تهران ، نماینده مجلس سید على خـامـنـه اى را در مـسـجد ابوذر روز 6 تیر با بمب ترور کردند. روز بعد با انفجار دفتر حزب جمهورى 72 تن از مسئولین و در راءس آنها رئیس قوه قضائیه شهید مظلوم بهشتى و دو مـاه بعد روز 8 شهریور رئیس جمهور (شهید رجایى ) و نخست وزیر (شهید باهنر) هدف بـغـض و کـیـنـه مـنافقین قرار گرفتند و به شهادت رسیدند. حذف و ترور افراد مؤ ثر نـظـام و حـکـومـت شـرایط سختى را در میانه سال 60 بر کشور حاکم کرده بود. لزوم پر کـردن خـلا هـا و بـا مـوافـقـت امام که تاکنون مخالف ریاست جمهورى روحانیون بودند.77 ایشان على رغم نقاهت ناشى از ترور، با اصرار دوستان نامزد ریاست جمهورى مى شوند و بـا راءى بـالاى مـلت در 10 مـهـرماه به ریاست جمهورى انتخاب مى شوند و برگى از زنـدگـى پـرفـراز و نـشیب ایشان ورق مى خورد. با دستگیرى گسترده منافقان و همکارى مردم موج ترورها آرام و تا پایان سال به کلى رفع مى شود و از این پس آرامش نسبى در فـضـاى کـشـور حـاکـم مـى شـود جـنـگ و پـیـش بـرد آن و دفـع مـتـجـاوز بـه عنوان اولویت اول کـشـور در دسـتـور کـار قـرار گـرفـت که نتایج خود را در عملیات فتح المبین و سپس آزادسازى خرمشهر نمایان کرد.
تا به اینجا مرحله ایجاد دولت اسلامى با همه فراز و نشیبهایش پشت سر گذاشته شد و اکـنـون نـوبـت تـحـقق مرحله بعدى در راه جامعه سازى ، یعنى مرحله ایجاد کشور اسلامى و الگوسازى فرامى رسد؛ مرحله اى که در آن وظیفه حکومت و ایشان به عنوان رئیس جمهور:
ایـجـاد یـک مـحـیـط انـسـانـى و عـادلانه تواءم با صلح و آرامش براى مردم خود و ایجاد یک روابـط مـنـطـقـى و مـعـقـول و دور از هـرگـونـه سـتـیـزه گـرى بـى جـا و دور از قبول هرگونه سلطه و تحمیل در رابطه با مردم جهان است .78
باید جامعه اى ساخت که هم نیازهاى مادى و هم نیازهاى معنوى انسان به خوبى پاسخ داده شوند و هم زندگى اى ساخت در شاءن و مقام انسان .
جـمـهـورى اسـلامـى به معناى یک زندگى در شاءن انسان و باب انسان هم از لحاظ تاءمین نیازهاى فردى و مادى انسان و هم از لحاظ تاءمین نیازهاى معنوى و باطنى انسان است .79
در ایـن راه مـشکلات زیادى بر سر راه خودنمایى مى کند. مهم ترین آنها مسئله جنگ بود که اکـنـون بـا پـیـروزیهاى رزمندگان ابعاد منطقه اى و فرامنطقه اى نیز پیدا کرده بود. از نـظـر داخـلى نـیـز مـشـکـلات اقـتـصـادى و اقـتـصـاد بـیـمـار بـر جـاى مـانـده از رژیـم قـبـل ، بـروز اخـتـلاف نـظـرهـا در میان نیروهاى انقلاب و قواى سه گانه ، پیمودن راه را بسى دشوار مى نمود. جامعه پس از سالیان دراز اختناق اکنون فرصت پیدا کرده بود که بـیـندیشد و همین امر اختلاف نظرهاى وسیع و عمیقى را به وجود مى آورد که روند حرکت را فـوق العـاده کـنـد مـى کـرد. البـتـه چـاره اى نـبـود، ایـن راهـى اسـت کـه بـه هـر حـال مـى بـایست پیموده مى شد تا در این مسیر ملت به پختگى برسد گرچه نظام را در رسیدن به هدفهاى والایش متوقف مى نمود.
مـنـشـاء و زمـیـنـه اخـتـلاف بـرمـى گـردد بـه حـالت عـمـومـى مـلت ایـران قـبـل از پـیـروزى انـقـلاب . مـا پس از یک اختناق طولانى که آثار نامبارک آن زیاد است به پـیـروزى رسـیـدیـم و از جـمـله ایـن آثـار ناهماهنگى و عدم التقاى اذهان و اندیشه هاست ... اخـتـلاف مـیـان مـردمـى کـه پـس از سالها اختناق به چنین آزادى و پیروزى مى رسند یک امر طبیعى است .80
دلیـل دیـگـر اخـتـلافـات حـتـى در مـیـان آنـهـا کـه در اصول با یکدیگر اشتراک نظر دارند تفاوت تاکتیکها و روشها در راه رسیدن به آرمانها و ارزشـهـاسـت و مهمتر این است که نظام نوپاست و تجربه قبلى ندارد. نظامى اکنون بر پـا شده است که هیچ نمونه اى در گذشته نزدیک تاریخى در جهان نداشته است و طبیعى اسـت کـه هـم اخـتـلاف در آن زیاد است و هم حرکت کند است و هم احتیاط فراوانى لازم است تا خطاهاى کمترى صورت گیرد.
مـا بـایـد بـبـیـنیم آن عناصر درست کدامند و آنچه با قرآن و حدیث منطبق نیست کدام . پس ما بـایـد آن شـیوه اسلامى را که تاکنون در دنیا عمل نشده است انتخاب کنیم ، زیرا آنچه به آن عـمـل شـده شـیـوه هـاى غـیراسلامى بوده ... با توجه به این که تجربه اى در این راه وجـود ندارد... ما ناگزیر هستیم از به کار بردن دقت ، و چاره نداریم ، چون تعهد کردیم پـیـشـنـهـادهـاى اسـلامـى را در ایـنـجـا پـیـاده کـنـیـم . چنانچه این تعهد وجود نداشت به هر حال تاکنون کارى شده بود.81
مـدیـریـت بـحـرانـهـا و شکافهاى فکرى و سلیقه اى و پیشبرد جامعه به سوى اهداف مهم تـریـن وظـیـفـه ایـشـان بـه عـنـوان رئیـس جـمـهـور بـود. پـیـشـرفـت در جـنـگ و حـل و فـصـل اخـتـلافات نیروهاى سیاسى و اجتماعى که به درون قواى سه گانه ودیگر نـهـادهـا و جـریـانـهـا حـتـى نیروهاى رزمنده کشیده شده بود و نیز تنظیم و پیشبرد سیاست خـارجـى عـمـده تـریـن دغـدغـه هـا و دلمـشـغـولى هـایـى بـودنـد کـه دوره اول ریـاست جمهورى ایشان را به پایان بردند. تکلیف امام مبنى بر نامزدى ایشان براى دوره دوم ریـاسـت جـمـهـورى ، بـاعـث شـرکت در این دوره و انتخاب از سوى مردم براى چهار سال دیگر شد.
مـبارزه با فساد در زمینه اجتماعى ، تحول ادارى و حرکت به سوى روابط سالم و اسلامى و در زمـیـنـه اقـتـصادى قطع وابستگى به نفت مبارزه با رکود، بیکارى و تورم به عنوان اولویتهاى کارى چهار ساله دوم در مراسم تنفیذ حکم ریاست جمهورى معرفى شدند.
سـال 65 کـه سـال تـعیین سرنوشت جنگ معین شده بود، با عملیات کربلاى 5 به پایان رسـیـد مـتـعـاقب آن فشارهاى بین المللى براى پایان جنگ افزایش فوق العاده اى یافت و قـطـعـنـامـه 598 کـه تاحدودى متضمن خواسته هاى ایران بود از سوى شوراى امنیت صادر شـد. عـراق آن را پـذیـرفـت و ایـران پـیش شرط گذاشت . کاهش بهاى نفت تا زیر 8 دلار وضـع اقـتـصـادى را تـا آسـتـانـه بـحران پیش برد و امریکاییها مستقیماً وارد جنگ شدند. ناوچه هاى جنگى ، سکوهاى نفتى و هواپیماى مسافربرى ایران را مورد هدف قرار دادند و در آخـر، شـرایـط را بـه سـمـتـى پـیـش بـرد کـه امـام در سـال 67 قـطـعـنـامـه 598 را پـذیـرفـتـنـد و جـنـگ خـاتـمـه یـافـت . عـزل آقـاى مـنـتـظـرى از قـائم مـقـامـى رهـبـرى تـوسـط امـام ، تـشـکـیـل مـجـلس بـازنـگرى قانون اساسى و نهایتاً بیمارى امام و بسترى شدن ایشان در بـیـمـارسـتـان در آغـاز سـال 68 طـلیعه تحولات بعدى بود. روز پس از رحلت آن یگانه دوران در 15 خـرداد 68 مـجـلس خـبـرگـان بـا اکـثـریـت آراء عـلى رغـم میل باطنى و اصرار بر عدم پذیرش ، آیة ا... سید على خامنه اى را به عنوان رهبر انقلاب و جانشین امام خمینى معرفى کرد و سکان هدایت جامعه را به دست ایشان سپرد و برگى از اوراق زندگى ایشان با مسئولیتى عظیم تر براى ساختن جامعه اى نمونه ورق خورد که تاکنون ادامه دارد.
فهرست منابع
1. خـامـنـه اى ، سـیـد عـلى ، خـاطـرات و حـکـایـتـها، تهران ، مؤ سسه فرهنگى قدر ولایت ، 1383.
2. ـــــــــــــــــــــ ، حوزه و روحانیت ، 2 جلد، تهران سازمان تبلیغات اسلامى ، 1375.
3. حـزب جـمـهـورى اسـلامـى ، سوابق مبارزاتى دکتر بهشتى و استاد سید على خامنه اى ، تهران ، دفتر حزب جمهورى اسلامى ، بى تا.
4. ـــــــــــــــــــــــــــــ ، گفتارى درباره حکومت علوى ، تهران ، دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى ، 1360.
5. خامنه اى ، سید على ، مصاحبه ها در سال 60، تهران ، انتشارات ، سروش ، 1366.
6. ــــــــــــــــــــ ، مصاحبه ها در سال 62 ـ 61، تهران ، انتشارت سروش ، 1366.
7. ـــــــــــــــــــــــــــــ ، مصاحبه ها در سال 64 ـ 63، تهران ، سازمان چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى ، 1368.
8. ـــــــــــــــــــــــ ، چهار سال با مردم ، تران ، دفتر مرکزى حزب جمهورى اسلامى ، بى تا.
9. ـــــــــــــــــــــ ، چهار ساله دوم ، تهران ، انتشارات اطلاعات ، 1368.
10. ـــــــــــــــــــــــــــ ، حدیث شکوفایى ، جلد اول و دوم ، قم ، مؤ سسه فرهنگى انتشارات ظفر، 1381.
11. مرکز بقیة اللّه الاعظم ، الامام الخامنئى ، بیروت ، مرکز بقیة اللّه الاعظم ، چاپ دوم ، 1420 ه . ق .
12. خامنه اى ، سید على ، حدیث ولایت ، جلد دوم ، تهران ، سازمان تبلیغات اسلامى ، چاپ سوم ، 1377.
13. مـؤ سـسـه آموزشى و پژوهشى امام خمینى ، آب ، آینه آفتاب ، قم ، مرکز انتشارات مؤ سسه امام خمینى ، چاپ هشتم ، 1382.
14. کرامتى ، محمدتقى ، روایت دلواپسى ، قم ، هماى غدیر، 1384.
15. قطبى ، هادى ، در سایه خورشید، قم ، انتشارات احمدیه ، 1381.
16. هاشمى رفسنجانى ، على اکبر، عبور از بحران ، تهران ، دفتر نشر معارف انقلاب ، 1378.
17. شیرازى ، على ، پرتوى از خورشید، قم ، بوستان کتاب ، 1384.
18. جمعى از نویسندگان انقلاب اسلامى ایران ، قم ، دفتر نشر معارف ، 1384.
19. خامنه اى ، سید على ، فرهنگ تهاجم و تهاجم فرهنگى ، تهران .
پی نوشتها:
5. جـمـعـى از نـویـسـندگان انقلاب اسلامى ایران ، قم ، دفتر نشر معارف 1384 ص 44 بنقل از میشل فوکو.
6. شـیـرازى عـلى ، پـرتـوى از خـورشـید، قم ، بوستان کتاب 1384، ص 34، سخن آیت اللّه حسن زاده آملى .
7. همان ، ص 35، بنقل از آیة ا... احمدى میانجى .
8. 14 / 11 / 76، سخنان رهبر انقلاب در دیدار با جوانان .
9. 10 / 8 / 1380 سخنرانى در نجف آباد.
10. قطبى ـ هادى ، در سایه خورشید، قم ، انتشارات احمدیه ، 1381، ص 13.
11. مقام معظم رهبرى ، 14 / 11 / 76، سخنرانى .
12. همان .
13. همان .
14. مقام معظم رهبرى ، 14 / 11 / 76.
15. قطبى ـ هادى ، همان ، ص 22.
16. سخنرانى 1 / 2 / 79. 17. سخنرانى ، 12 / 8 / 80.
18. سخنرانى ، 3 / 11 / 77.
19. سخنرانى ، 3 / 11 / 77.
20. سخنان در دیدار با جوانان 7 / 2 / 77.
21. خـامـنـه اى سـیـد عـلى ، فـرهـنـگ و تـهاجم فرهنگى ، تهران ، سازمان مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى ، ص 107.
22. همان ، ص 210.
23. سازمان تبلیغات اسلامى ، حوزه و روحانیت در آینه رهنمودهاى رهبرى ، جلد 1، ص 12 و 13، سخنرانى در دیدار علماى هرمزگان ، 11 / 10 / 1363.
24. گفت و گو با جوانان 14 / 11 / 76. 25. سخنرانى در دانشگاه تهران 22 / 2 / 77.
26. سخنرانى در جمع روحانیون همدان 11 / 9 / 64.
27. سخنرانى در مدرسه فیضیه 27 / 2 / 63.
28. سخنرانى در جمع طلاب مشهد 11 / 4 / 64.
29. سخنرانى در جمع طلاب رزمنده ، 29 / 11 / 67.
30. مصاحبه با روزنامه جمهورى اسلامى ، 14 / 3 / 62.
31. همان .
32. خطبه هاى نماز جمعه 9 / 3 / 59.
33. سخنرانى در فیضیه 2 / 2 / 63.
34. سخنرانى در جمع طلاب مدرسه ملا جعفر مشهد، 29 / 9 / 60.
35. تـرجـمـه هـا و تـاءلیـفاتى مانند صلح امام حسن ، آینده در قلمرو اسلام ، ادعا نامه اى علیه تمدن غرب و تاءلیفاتى مانند از ژرفاى نماز، گفتارى در باب صبر و... .
36. مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما 11 / 11 / 63.
37. همان .
38. همان .
39. همان .
40. مصاحبه با نشریه نهضت زنان ، 1 / 3 / 61.
41. مصاحبه با روزنامه جمهورى اسلامى ، 29 / 11 / 60.
42. مصاحبه با خبرنگار و روزنامه جمهورى اسلامى 29 / 11 / 60.
43. مصاحبه با خبرنگار صداو و سیما، 11 / 11 / 63.
44. همان .
45. مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما 11 / 11 / 63.
46. همان .
47. همان .
48. مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما 11 / 11 / 63.
49. سخنرانى ، 14 / 3 / 69.
50. کرامتى ، محمد تقى ، روایت دلواپسى قم هماى غدیر 1384 ص 21 سخنرانى 13/ 9 / 80
51. همان ص 23 سخنرانى 21 / 9 / 80.
52. همان ، ص 24، همان .
53. همان ، ص 25، همان .
54. مصاحبه با خبرنگار صدا و سیما، 11 / 11 / 63.
55. سخنرانى در مسجد دارالسلام تهران ، 5 / 5 / 59.
56. خـامـنـه اى ، سـیـد عـلى ، گـفتارى درباره حکومت علوى ، تهران حزب جمهورى اسلامى 1360، ص 65.
57. خامنه اى سید على ، مصاحبه ها، تهران ، انتشارات سروش 1366، ص 93.
58. سخنرانى در صحن امام رضا مرداد 59.
59. خطبه هاى نماز جمعه 3 / 5 / 59.
60. خطبه هاى نماز جمعه 12 / 11 / 58.
61. سخنرانى در جمع مردم اصفهان 6 / 4 / 63.
62. سخنرانى در اصفهان 6 / 4 / 63.
63. خطبه هاى نماز جمعه 12 / 11 / 58.
64. مصاحبه با شاخه دانشجویى حزب جمهورى اسلامى 7 / 8 / 63.
65. همان .
66. همان .
67. همان .
68. سخنرانى در صحن حرم امام رضا(ع )، مرداد 59.
69. خطبه هاى نماز جمعه 23 / 3 / 59.
70. خـامنه اى سید على ، مصاحبه ها، تهران ، انتشارات سروش 1366، مصاحبه با گروه همگام 8 / 3 / 61.
71. حزب جمهورى اسلامى سوابق مبارزاتى شهید دکتر بهشتى ، استاد سید على خامنه اى ، ص 102.
72. همان ، ص 111.
73. حـوزه و روحانیت در آینه کلام رهبرى ، ص 97 و ص 98؛ سخنرانى در جمع روحانیون استان تهران 10 / 9 / 67.
74. مصاحبه با روایت فتح 11 / 6 / 72.
75. مصاحبه با شبکه دو سیما، 28 / 6 / 63.
76. مصاحبه با نهضت زنان ، 1 / 3 / 61.
77. هاشمى رفسنجانى ، على اکبر، عبور از بحران ، تهران : دفتر نشر معارف انقلاب ، چاپ هشتم ، 1378، ص 277.
78. سخنرانى ، 15 / 11 / 60.
79. مصاحبه با روزنامه یومیورى ژاپن ، 18 / 11 / 60.
80. مصاحبه با روزنامه اطلاعات ، 2 / 10 / 60.
81. همان .