چکیده

فلسفه رسالت رسول اعظم (ص )، ابلاغ پیام وحى به همه مخاطبان دین ، دعوت آنان به پـذیـرش این پیام و تربیت و هدایت ایشان براساس ارزشهاى وحیانى در جهت رسیدن به ((حیاة طیبه )) بوده است . در ایـن مـسـیـر، سـیـره مـدیـریـتـى آن حـضـرت در دو جـنـبـه کـامـلاً مـجـزا و مـتـفـاوت قـابـل بررسى و الگوبردارى است : الف ـ جنبه تطبیقى ، که موظف و مکلف بوده اوامر و نواهى خداى متعال را بى کم و کاست ابلاغ نماید و خود نیز با دقت و تعهد تمام بر اقامه ((حـدود الله )) وفـادار بـاشـد. ب جـنـبـه تـدبـیـرى ، کـه به تناسب شرایط و مقتضیات وبـراسـاس مـبـانـى عـلمـى ، عقلى و منطقى و با ملاحظه مصالح کلى جامعه و امت اسلامى در چارچوب شریعت اسلام به تنظیم و ساماندهى امور جامعه بپردازد. در ایـن رابـطـه ، در تـمـام وظایف اساسى مدیریت که در فرایند عقلایى آن وجود دارد، در سیره مدیریتى پیامبر اعظم نکات ارزشمندى وجود دارد که در این مقاله به فراخور هر یک از مـحـورهـاى آن مـواردى اسـتـخـراج شـده و مـورد تـجـزیـه و تحلیل قرار گرفته است .

متن

مـقـام مـعـظـم رهـبـرى (مـد ظـله العـالى )، در پـیـام نـوروزى خـود سـال 1385 را سـال پیامبر اعظم (ص ) اعلام و تاءکید کرد که ((ملت ما درس هاى پیغمبر را بـایـد مـرور کـنـد و آنـهـا را بـه درس هـاى زنـدگـى و بـرنـامـه هـاى جـارى خـود تـبـدیل کند.)) این سفارش و تاءکید رهبرى اشاره به این نص صریح قرآنى دارد که مى فرماید: ((لقد کان لکم فى رسول الله اءسوةٌ حسنةٌ لمن کان یرجو الله والیوم الا خر)) (احـزاب / 21) و خـود آن حضرت نیز یادآور مى شود که ؛ ((الشریعة اءقوالى والطریقه اءفـعـالى والحـقـیـقـة اءحـوالى ...)). بـنـابـراین باید براى رهـیـافـت هـاى نـظـرى و مـعـرفـت شـنـاخـتـى خـود، بـه ((اقـوال )) پـیـامـبـر و بـراى جـنـبـه هـاى کـارکـردى بـه ((افـعـال )) پـیـامـبـر روى آورد تـا بـا حـقـایـقـى کـه آن بـزرگـوار کـمـال مـعـنـوى آن را ادراک نـمـود، آشـنـا شـد، زنـدگـى کـرد و بـه کمال حقیقى نائل گردید.
سیره پیامبر منشاء الهى و ربانى داشت و از هر نوع شائبه نفسانى و تمنّیات و اغراض ‍ غـیـرصـحـیـح مبرّا بود. ساده ، بى پیرایه و کاملاً کاربردى و عملیاتى ، و از هر نوع تشریفات زائد و ظـاهـرى و غـیـر ضـرور بـه دور بـود. نـوع مـحـل کـار، مـنـزل ، معاشرت با زیردستان و دوستان و خانواده ، نوع لباس ، غذا، شیوه فرماندهى و مدیریت پیامبر(ص ) هیچ نوع تکلف و شائبه اى نداشت . روش هاى مدیریتى و زندگى او صـادقـانـه و تـواءم با اخلاص ، خیرخواهى و دوراندیشى بود. روش و منش آن حضرت منطقى ، عقلایى ، عالمانه ، صالحانه و مدبرانه بـود و مهم تر از همه موجب عسر و حرج ، ضرر و زیـان و تـکـلف زیـردسـتـان و مـاءمـوران خـود نـمـى شـد و در هر شرایطى گفتار و کردارش بر پایه عدل و انصاف قرار داشت .
امـروز، در شـرایـطـى که رویکردهاى اصول گرایانه در ابعاد گوناگون مدیریت کلان نظام اسلامى مورد توجه و اقبال عمومى مردم مسلمان ، متدین و انقلابى ایران است ، انطباق کـارکـردهـاى مـختلف مدیریتى نظام با سیره نظرى و عملى پیامبر عظیم الشاءن اسلام در حوزه مدیریت و خط مشى گذارى امرى لازم و ضرورى است . این مقاله در حد بضاعت مزجات خود، در پى بررسى همین موضوع است و با استفاده از روش قیاسى ـ استنباطى و مطالعه اسـناد و مدارک موجود در زمینه سیره شناسى و مقوله بندى محتواى آنها، در دو بخش اصلى تـقـدیم خوانندگان گرامى مى شود. بخش اول تاءملى کوتاه بر مبانى مدیریت دینى با تـکـیـه بـر سـیـره نـبـوى دارد و در بـخـش دوم نـیـز سـیره نظرى و عملى نبى اکرم (ص ) بـراساس فرایند عقلایى و منطقى مدیریت و وظایف اساسى آن به اختصار مورد بررسى و تحلیل قرار گرفته است .
پـرواضـح اسـت که یک مقاله گنجایش پرداختن عمیق و مستوفى به این موضوع را ندارد و عـلى القـاعـده جـامـعـیـت و گـسـتـردگـى آن را نـیـز بـه طـور کامل پوشش نخواهد داد. و این عذر تقصیرى است به پیشگاه آن گرامى ؛ با این امید که با تـلاش هـمـه صـاحـبـان ذوق و نـظـر و پـیـروان راسـتـیـن آن بـزرگـوار بـه کمال خود نزدیک تر شود. ان شاءا...
مفهوم شناسى
ـ سـیـره : در لغت به مفهوم ((مشى )) و در اصطلاح ، به معنى شیوه یا حالت نهادینه شده رفتار و روش تدبیر و اداره امور و هدایت مردم براساس ارزش ها و آموزه هاى دینى است .
ـ سیره نبوى : از مفهوم سیره اخذ شده و به آن ، تاریخ غزوات و جنگها و وقایعى که به نـحـوى بـا زنـدگـانـى رسـول اعـظـم (ص ) مـرتـبـط بـوده اضافه شده است .
مهم ترین منابع قابل رجوع و معتبر براى شناخت سیره نبوى عبارت است از قرآن کریم ، ا حـادیـث مـعـتـبـر روایـت شـده از آن حـضرت و یا امامان معصوم علیهم السلام ، شرح مغازى و جـنـگـهـایـى که آن حضرت فرماندهى یا مدیریت کرده ، اسناد و مدارک معتبر تاریخى و یا منابع معتبر دیگرى که به توصیف معجزه ها، ویژگى ها و حالات آن بزرگوار پرداخته است .
ـ مـدیـریـت : از اصـطـلاحـات نـسـبـتـاً نـوظـهـور اسـت و براى آن در زبان انگلیسى دو واژه معادل وجود دارد.
الف ـ Administeration به معناى اداره کردن و کمک کردن ، یارى رساندن .
ب ـ Management بـه مـعـنـاى تـرتـیب دادن ، گرداندن ، سامان دادن ، از عهده چیزى یا کارى برآمدن ، درست به کار بردن ، تربیت کردن ، درست کردن ، نگهدارى کردن ، موفق شدن ، تدبیر کردن و مانند آن .
امـّا در مـنـابـع و مـتـون اسـلامـى و ادبـیـات عـرب از ریـشـه فـعـل ((ادارَ، یـدیـر، ادارةً)) گرفته شده و علاوه بر آن ، مفاهیم و واژگان چندى نیز وجود دارد که به نوعى با ابعاد مختلف مفهوم عام مدیریت مرتبط مى باشند. از جمله این مفاهیم و واژگان به موارد زیر مى توان اشاره کرد:
1. دائرة : بـه مـعـنـاى پـیـشـامـد، واقـعـه ، که به نوعى مفهوم ساختار و سـازمـان امـروزى از آن قـابل استفاده مى باشد.
2. تـدبـیـر: بـه معنى در فرجام امور اندیشه کردن ، آینده نگرى ، عاقبت اندیشى .
3. إ مـرة : از ریـشه اءمر که امیر (فرمانده ) و ماءمور (فرمانبر) نیز از همین ماده است ، به مـفهوم دستور دادن به چیزى یا کارى و یا بازداشتن از چیزى و کارى است و با مفهوم عموم مـدیـریـت به صراحت مرتبط مى باشد. و در بیانات اولیاى دین و منابع اسلامى نیز با همین معنا وجود دارد.
4. قـدرت : مـفـهـوم کـلى قـدرت داراى مؤ لفه هاى گوناگونى مانند سیاسى ، اجتماعى ، فرهنگى ، اقتصادى ، نظامى و... است . شیوه کاربست منابع قدرت و چگونگى سازماندهى و رهـبـرى نـیـز یـکـى از مـؤ لفـه هـاى اسـاسـى قـدرت اسـت و بـه ایـن معنا در بیانات و رهنمودهاى اولیاى دین به ویژه پیامبر اعظم (ص ) و امیرالمؤ منین على (ع ) به کار رفته است .
5. سیادت : به معناى سرورى کردن و برخوردارى از حقِ دستور دادن و امر و نهى کردن ، از جـمـله مـفـاهـیـم مـرتـبـط بـا مـعـنـاى عـمـومـى مـدیـریـت اسـت .
6. سـیـاسـت : به معناى گروهى از مردم و یا بخشى از امور را براى تحقق هدفى مشخص ‍ هـدایـت کـردن ، و امـور جامعه را بر مبنایى مشخص تدبیر نمودن .
7. راعـى : از مـفـهـوم راعـى یـا سرپرست ، معناى مراقبت از خویش یا دیگرى اخذ شده و در قـرآن کریم و بیانات پیامبر اکرم (ص ) و سایر اولیاى دین هم به همین معنا مورد توجه بوده و به کار رفته است .
ـ مدیریت از نظر دانش مدیریتى : در یک تعریف جامع مى توان گفت مدیریت عبارت است از: فـرایـنـد مـنـطـقـىِ بـه کـارگـیـرى منابع و امکانات براى تحقق اهداف از پیش تعیین شده بـراسـاس ‍ یـک نـظـام ارزشـى خـاص ، کـه شـامـل بـرنـامه ریزى ، سازماندهى ، هدایت و کنترل مى شود.
ـ سـیـره مـدیریتى پیامبر اعظم (ص ): با توجه به مفهوم لغوى و اصطلاحى ((سیره )) و ((مـدیریت ))، مراد از سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص )، روش هایى است که آن حضرت در فـرایـنـدهـاى انـجـام رسـالت الهـى خـویـش ، بـراى ساماندهى امور جامعه اسلامى و هدایت مـسـلمـانـان در ابـعـاد مـختلف دینى ، فرهنگى ، آموزشى ، تربیتى ، سیاسى ، اقتصادى ، اجـتـمـاعـى ، نـظـامـى ، حقوقى و... به کار مى برده و یا توصیه مى فرموده است . و این روش ها در آیات قرآن کریم ، روایات معتبر و ماءثور از معصوم ـ علیه السلام ـ و اصحاب آن بزرگوار و کتاب هاى مربوط به مغازى وتاریخ زندگى آن حضرت و سایر اسناد و مدارک معتبر اسلامى منعکس گردیده است .
بخش اوّل ؛ تاءملى در مبانى مدیریت دینى
1. جنبه هاى دوگانه در مدیریت دینى
اساس شریعت اسلامى متکى بر وحى است و وحى نیز ثابت و لایتغیر است . و این در حالى اسـت که شرایط و مقتضیات امورى که مدیران باید براى مواجهه با آنها خود را آماده کنند و نـیـز در یافتن راهکارها و اتخاذ خط مشى ها و تصمیمات گوناگون مدیریتى ، با آن ها روبرو مى شوند، دائماً در حال تغییر و تحول و دگرگونى اند. بنابراین ، مدیریت به مـفـهـوم بـخشى از مسئولیت هاى مدنى مدیر که باید به اداره امور عمومى بپردازد، روشى اسـت کـاربـردى بـا جـنـبـه هـاى مـنـحـصـراً تـدبـیـرى کـه اقـتـضـاى مـاهیت آن نیز تغییر و تـبـدیـل است ؛ از این نکته مى توان نتیجه گرفت که مدیریت از جهت اخیر، موضوع فقه و اسـتـنـبـاط احکام شرعى نیست ، ولى از جهت تجربه عملى و کاربرد مشروع منابع قدرت و گـزینش رهیافت ها و اتخاذ تصمیمات ، بر اصول و مبانى تشریعى ثابت متّکى است که بـا تـغـییر شرایط و احوال دچار تغییر و تبدیل نمى شود. از هـمـیـن رو، مـدیریت دینى موضوع فقه بوده ، استنباط احکام شرعى از مبادى آن است .
به عبارت دیگر، احکام شرعى (چه به صورت نص فقهى و یا فتواى اجتهادى ) و چه به صورت حکم تکلیفى یا وضعى و یا چه به صورت واجب کفایى یا عینى و یا تعیینى یا تخییرى ، جزء مبانى ثابت و لا یتغیر مدیریت دینى است و مدیر مسلمان و متدین نمى تواند بـراى اداره امـور تـحـت سـرپـرسـتـى و مـدیـریـت خـود در آنـهـا دخل و تصرف نماید.
در نتیجه باید گفت : مدیریت دینى داراى دو جنبه اساسى است :
الف ـ ((جنبه تدبیرى ))که تابع شرایط و مقتضیات زمانى و مکانى امورى است که مدیر بـاید با فراست ، دانش ، تجربه و مهارت خویش براى آنها رهیافت ها و راهکارهاى مناسب پیدا کند.
ب ـ ((جـنـبـه تـطـبـیـقى ))، که تابع احکام ثابت و لایتغیر شرعى است و مدیر باید تمام رهیافت ها، راهکارها، دستورالعمل ها، رویه هاى جارى ، راهبردها و سیاست هاى خود را با این مـسـلمـات شـرعـى کـه ((حدود الله )) نام مى گیرد هماهنگ و منطبق سازد و حق ندارد تحت هیچ شرایطى کمترین تخطى از آنها را داشته باشد.
در سـیـره مـدیـریـتـى پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) نـیـز رعـایـت دقـیـق ایـن دو جـنـبـه بـه طـور کامل و با صراحت تمام قابل مشاهده است : آنجا که ابلاغ پیام الهى و مراعات حدود الهى در کـار اسـت ، کـمـتـریـن مـلاحـظـه کارى و مماشات و تاءخیر و تاءنّى ، به معناى عدم ابلاغ رسـالت و عـدم انـجـام تـکـلیـف شـنـاخـتـه مـى شـود و خـداى مـتـعـال بـا قـاطـعـیـت تـمـام نـسـبـت بـه آن هـشـدار مـى دهـد. آن بزرگوار خود نیز حتى در برابر این که ماه را در یک دست و خورشید را در دست دیگرش قرار دهند حاضر نیست کمترین تخطى و کوتاهى یا تغییر در این زمینه را بپذیرد.
و از جهت دیگر تمام اقوال و احوال و تدابیرى که آن حضرت اتخاذ فرموده ، تجلى روشن و کـامـل احـکـام شـرعـى و اوامـر الهـى در عـیـنـیـت اداره امـور و مـواجـهـه بـا مـسـائل و شـرایـط گـونـاگـون اسـت . بـه هـمـیـن دلیـل اسـت کـه خـداى مـتـعـال بـا صـراحـت اعـلام مـى کند: ((و ما آتاکم الرسول فخذوه و ما نهاکم عنه فانتهوا)) (النـجـم / 4) چـرا کـه ((و مـا یـنـطـق عـن الهوى إ ن هو إ لا وحى یوحى )) (النجم / 4) خداى متعال به او فرمان مى دهد که ((قل انما اتبع ما یوحى إ لىّ من ربّى )) (اعراف / 203) و او نـیز با کمال خشوع و خضوع بیان مى دارد که ؛ ((إ ن اتبع إ لاّ ما یوحى إ لىّ و ما اءنا إ لاّ نذیر مبین .)) (احقاف / 9)
2. موضوع سلطه ادارى
آن چنان که از تعریف مدیریت قابل برداشت است ، موضوع سلطه ادارى دو چیز است :
الف . منابع و امکانات مادى و معنوى .
ب . عـامـل انـسـانـى کـه سـایر عوامل و منابع را در فرایندهاى منطقى ترکیب نموده کالا یا خدمات مورد نظر را تولید و عرضه مى کند.
اعـمـال سـلطـه ادارى بـر انـسـان ، بـه شـکـل اوامـر و نـواهـى ، دسـتـورالعـمـل هـا، بـخـشـنـامـه هـا رویـه هاى جارى ادارى یا هر دستور الزام آور و تدبیر سازمانى خاص آشکار مى شود که آزادى و اختیار کارکنان را در فعالیت هاى مباح و مشروع ، محدود کند. سلطه بر امکانات مادى (طبیعت ) نیز در انواع تصرف ها و کاربردها و تغییر و تبدیل ها و فراورى هایى که آدمى براى تاءمین خواسته ها و نیازهاى خود انجام مى دهد، مـتـجـلى مـى گـردد. در ایـنـجـا ایـن سـؤ ال اسـاسـى مـطـرح اسـت که مبناى جواز و مشروعیت اعمال این سلطه از سوى مدیران و سازمانها بر روى انسان (کارمندان ) و طبیعت چیست ؟
قـاعـده اولى عـقلى و نقلى در خصوص اعمال سلطه انسان بر انسان ، این است که از ناحیه هـر کـس کـه بـاشـد نـامـشـروع اسـت ؛ هـیـچ فـردى بـر فـرد دیـگـر ولایـت و حـق اعـمـال سـلطـه نـدارد. بـه حـکـم عـقـل و نـقـل ، ولایـت مـطـلقـه فـقـط و فـقـط بـراى خـداى متعال است : ((إ ن الحکم إ لاّ لِلّه ))
(یوسف / 40) ((الله ولى الذین امنوا)) (بقره / 257) ولایت الله نیز هم تکوینى است و هم تـشـریعى و موضوع آن هم مجموعه هستى و کائنات است و هیچ پدیده ، شیئى یا شخصیتى نـیز از این قاعده کلى مستثنى نیست ؛ به تعبیر امیر المؤ منین على (ع ): ((و لا یمکن الفرار مـن حـکـومـتـک )). بـنـابـرایـن ، خـروج از ایـن اصـل اولى و اسـاسـى فـراگـیـر، جـز بـا دلیل قطعى شرعى جایز نمى باشد. بر این اسـاس اعمال سلطه ادارى انسان بر انسان جز بر مدار احکام شرعى مشروع و جایز نیست و براى اعمال آن حتماً باید ادله قطعیه شرعیه اقامه نمود.
امـّا در مـورد سـلطـه انسان بر منابع طبیعى و امکان تصرف در آن از جانب انسان ، به حکم عقل و نقل ، اصل اساسى ((اصالة الا باحه )) جارى و سارى است .
قرآن کریم در این باره با صراحت تمام اعلام مى کند که :
سخر لکم ما فى السموات و ما فى الا رض جمیعاً (جاثیه / 12)
الم تروا اءن الله سخر لکم ما فى السموات و ما فى الا رض و اءسبغ علیکم نِعَمَهُ ظاهرةً و باطنةً (لقمان / 20)
والا رض وضعها لِلاْ نام (الرحمن / 10)
بنابراین ، انسان ـ بما هو انسان ـ اولاً و اصالةً حق تصرف و بهره گیرى از طبیعت و مواهب گوناگون آن دارد مگر آنکه شرع مقدس دستور خاصى در محدود سازى آن داشته باشد.
با توجه به این دو اصل اساسى که در خصوص مشروعیت سلطه ادارى بر انسان و طبیعت گـفـتـه شـد، بـه نص صریح قرآن کریم ، اعمال سلطه بر انسانها از جانب پیامبر اعظم (ص ) مشروع و در راستاى حاکمیت و سلطه الهى است ؛
یا ایها الذین امنوا اطیعوا الله و اطیعوا الرسول (نساء / 59)
النبى اءولى بالمؤ منین من اءنفسهم (احزاب / 33)
و مـا کـان لِمـؤ مـنٍ و لا مـؤ منةٍ إ ذا قضى الله و رسولُه اءمراً اءن یکون لهم الخیرة من اءمرهم (احزاب / 36)
بـنـابـرایـن ، هنگامى که پیامبر اعظم (ص ) بر انسانها ولایت دارد و ولایت او نیز دقیقاً در جـهـت ولایت خداى متعال است ، به طریق اولى بر طبیعت و سایر ارکان هستى نیز ولایت و حق تصرف خواهد داشت .
3. ماهیت سلطه ادارى
حق سلطه و تصرف در اشخاص و اشیاء ـ آن گونه که قبلاً هم اشاره شد ـ به یکى از دو صورت زیر قابل تصور است :
الف ـ سلطه از باب ولایت ذاتى و یا جعلى
ب ـ سلطه از باب نیابت از جانب کسى که خود یا ولایت ذاتى دارد و یا ولایت جعلى
اگر ولایت شخصى ولایت ذاتى یا جعلى باشد، ((ولى )) نامیده مى شود، امّا اگر ولایت او بـه نـیـابـت از جـانب ولىّ باشد، ولایت او ((تولیت )) و خود او ((متولى )) نامیده مى شود. مـثال براى ولى به ولایت ذاتى ـ براساس اصول مسلم شرعى ـ ولایت پیامبر اعظم (ص ) و امام معصوم (ع ) و ولایت فرد واثق بر خود یا ولایت پدر و جد بر فرد قاصر است .
مـثـال بـراى ولى بـه ولایـت مجعول ـ براساس اصول مسلم شرعى ـ ولایت فقیه جامع الشرایط در عصر غیبت ، و یا ولى وقف به هنگامى است که واقف او را با اختیار تام متولى وقف کرده باشد.
از تـفـاوت مـیـان ((ولایـت )) و ((تـولیـت )) مـى تـوان دریافت که ماهیت سلطه ادارى براى پیامبر اعظم (ص ) از نوع سلطه ولایت است ، ولى در مورد سایر کارگزاران نظام اسلامى ـ در صدر اول ـ از نوع سلطه ((تولیت )) مى باشد. از این رو باید گفت امروز هم مدیران و کـارمـنـدان ادارى ، مـتـولى امور هستند نه اولیاى امور! آنها براساس دو جنبه تدبیرى و تـطـبـیـقـى کـه قـبلاً یادآورى شد، هر جا قوانین و مقررات موضوعه مشروعه و احکام قطعى شرعى و دستورالعمل ها و رویه هاى سازمانى ابلاغى مشروع وجود داشته باشد، صرفاً مجرى قوانین ، دستورالعمل ها و احکام شرعى اند و در مقام تدبیر هم مکلف اند همه تدابیر و رهـیـافـت هـاى خـود را بـا احـکـام و مـسـلمـات شـرعـى و قـوانـین موضوعه مشروعه مطابقت دهند.
بـنـابراین باید گفت مدیریت عمومى (بخش دولتى ) به هیچ عنوان جنبه شخصى ندارد و سیره رسول خدا(ص ) نیز به روشنى بیانگر این حقیقت است .
از آن بزرگوار، روایت هاى متعددى نقل شده که فرموده است :
ـ سـوگـند به خدا، ما به آن کس که به دنبال پست و مقام بوده ، براى به دست آوردن آن حریص ‍ باشد، مسئولیت واگذار نمى کنیم !
ـ خـیـانـت کارترین شما نزد ما کسى است که در پى کسب پست و مقام باشد!
4. مدیریت و نظام ارزشى
مـدیـریـت کـلاسیک در مفهوم رایج و عمومى خود (از جهت تدبیرى ) ماهیّتى علمى ، مهارتى ، فـنـى و تـنـظـیـمـى مـحـض دارد؛ یـعـنـى امـور مـشـخـّصـى را بـراسـاس فـرایـنـدهـاى مـعـقـول و مـنـطـقـى و عـلمـى خـاصـى سـازمـانـدهـى و رابـطـه مـیـان آنـهـا را تـنـظـیـم و کـنـتـرل مى کند تا اهداف خاصى را محقق سازد. از این نظر، مدیریت امرى روبنایى تلقى مـى شـود کـه بـه مـسـائل اعـتـقـادى و مـعـنـوى ، کـه بـه واقـع زیـربـنـاى اصـلى و عـامـل بـنـیـادین تکوین رفتار کارکنان است ، بى اعتنا و بى توجه بوده ، فضاى حاکم ، فضاى سکولاریسم رفتارى است .
امـّا در سـیـره مـدیـریـتـى پـیامبر اعظم (ص )، مدیران باید نسبت به این ارزشها در حیطه مـسـئولیـت و مـدیـریـت خـود کـامـلاً مـسـئول و مـتـعهد باشند؛ به عبارت دیگر، مدیران باید قـبـل از هـر چـیـز توجه کنند که انسانهاى تحت سرپرستى آنها تکویناً داراى کرامت اند و بـالقـوه شـایـسـتـه پـوشیدن کسوت خلیفة الهى ، و او باید در نقش یک مربى دلسوز و مـهـربـان و خـیـرخـواه و مـتـعـهد، به جنبه هاى تربیتىِ روش هاى مدیریتى خود نیز توجه نـمـایـد و بـیـنـدیـشـد کـه در جـهـت تـربیت ، تزکیه ، ارتقاء و پرورش استعدادهاى ذاتى کـارکنان تحت امر خود چه نقشى برعهده دارد و این نقش را چگونه ایفا مى کند؛ آن چنان که پیامبر عظیم الشاءن اسلام و همه انبیاء سلف ـ علیهم السلام ـ نیز این گونه بوده اند؛
یتلوا علیهم آیاته و یزکیهم و یعلمهم الکتاب والحکمة (جمعه / 2)
5. جایگاه تخصص و تعهد در مدیریت دینى
قـرآن کـریـم بـا صـراحت تمام اعلام مى کند که ((و لا تقف ما لیس لک به علم )) (اسراء / 36) و هـرگـز کـسانى را که داراى دانش و تخصص اند با کسانى که از دانش و تخصص بى بهره اند یکسان و برابر نمى داند. (زمر / 9) امّا، آنجا که دانش و تخصص تواءم با ایمان و تعهد باشد، قطعاً و یقیناً
ایـن تـفـاوت بیشتر مى شود. آنجا که خشیت الهى و مراعات ((حدود الله )) لازم است ، ((انّما یخشى الله من عباده العلماء)) (فاطر / 28)، و از این جاست که مؤ منان دانشمند و متخصص در درگـاه الهى به مراتب محبوب تر و مقرب ترند. (مجادله / 11) بنابر آنچه گفته شد و با توجه به جنبه هاى دوگانه تطبیقى و تدبیرى در مدیریت دینى ، پرواضح است که هـم ایـمـان و تـعـهـد دیـنـى در مـدیریت نظام اسلامى مهم است و هم دانش ، تخصص و مهارت تنظیمى (برنامه ریزى و سازماندهى ).
بـر ایـن اسـاس اصـل اولى در سـیـره مـدیریتى پیامبر اعظم (ص )، براى انتخاب مدیران داشـتـن تـعـهـد و تـخـصـص بـا هـم بـوده اسـت . امـّا سـؤ ال ایـنـجـاسـت کـه در جـایـى کـه بـه دلایلى تحقق تواءمانِ دو شرط تعهد و تخصص ممکن نـباشد، چاره چیست ؟ سیره عملى پیامبر اعظم (ص ) در این زمینه ، چنین بوده که پاره اى از مـسـئولیـت هـاى مـالى و عـمومى و والیان شهرهاى نومسلمان ، به مسلمانان نوپا سپرده مى شـد، مـانـند آنچه به گروندگان زمان فتح مکه سپرده شد، در حالى که پیامبر(ص ) مى توانسته از بین مهاجر و انصار و سابقون در اسلام در مسئولیت هاى یاد شده استفاده کند.
جلال الدین سیوطى در ((تاریخ الخلفا)) نقل مى کند که ((پیامبر(ص ) مردى را بر قومى بـه امـیـرى مـنصوب مى فرمود در حالى که در میان آن قوم افراد بهتر از او وجود داشتند. امـّا، آن مـرد بـه لحاظ ذهنى و آگاهى به فنون رزم نسبت به افراد آن قوم برتر و آگاه تـر بـود.))
بـهـتـریـن تـوجـیـه در ایـن رویـه مـدیـریـتـى ، ایـن اسـت کـه بـگـویـیـم بـه دلیـل مـحـدودیـت در وجـود افـراد مـتخصص و کارشناس در امور مدیریت و مملکت دارى در میان مـهـاجـر و انـصـار و سـابـقـون در اسـلام از یـک سـو و اهـمـیـت فـوق العـاده مـسائل مدیریت کلان نظام نوپاى اسلامى در مرکزیت آن یعنى مدینه ، در سایر بلادى که بـه تـدریـج در حـوزه حـاکـمـیـت اسـلامـى قرار مى گرفتند، بناچار از وجود متخصصان و کـارشـنـاسـان تـازه مـسـلمـان اسـتـفـاده مـى شـده ، ولى در عـیـن حـال بـا مـراقبت و نظارت دقیق و شدید مانع از آن مى شدند که احیاناً براساس عادت ها و رویـه هـاى جـاهـلى خـود بـا مـردم رفتار کنند.
بـراسـاس ایـن سیره نبوى ، یک اصل فقهى بنا شده که تخصص بر تعهد مقدم است و تا زمـانـى که فرد متخصص متعهد با تقوا یافت نشود، مى توان براى حفظ شیرازه امور کار را بـه افـراد مـتـخـصـص کاردانى سپرد که برخى ویژگى هاى ارزشى لازم را ـ احیاناً ـ نداشته باشند.
مساءله مهم دیگر جواز یا عدم جواز بهره گیرى از متخصصان و کارشناسان غیر مسلمان در پست هاى مهم و حساس مدیریتى در حکومت اسلامى است ؛ زیرا مدیریت ـ ماهیتاً ـ مستلزم سلطه و اقتدار مدیر غیر مسلمان بر کارمندان مسلمان و بخشى از حوزه حاکمیتى اسلام است .
بـه عـقـیـده علامه سید محمدمهدى شمس الدین ، در این رابطه برداشت کلى فقهاى شیعه از سـیره پیامبر اعظم (ص ) و نص صریح قرآن کریم عدم جواز است ، امّا برخى از فقهاى مسلمان وزارت (مدیریت ) را به دو قسم تقسیم نموده اند: 1. وزارت تفویض که با اختیارات تام منصوب مى شود تا در جنبه هاى تدبیرى طبق تـشـخـیـص خـود عمل کند. 2. وزارت تنفیذ که بدون اختیار تام منصوب مى شود و براى هر تـصـمـیـمـى بـایـد از مـافـوق مـسلمان خود دستور بگیرد. براساس این تقسیم ، ـ در مورد اضـطـرار ـ تـنـهـا انـتـصـاب مـدیـر تـنـفـیـذ غـیـر مـسـلمـان جـایـز اسـت .
امـّا در مـورد کـارفـرمـایى غیر مسلمان بر مسلمان ، سیره نبى اکرم و ائمه معصومین ـ علیهم السـلام ـ بـر صـحـت عـقـود اجـاره ، مـزارعـه و مـضـاربه و مانند آن بوده است . در احوالات امـیرالمؤ منین على (ع ) نیز آمده که از آبیارى باغ فردى یهودى اجرت گرفته است . نص صـریـح آیاتى مانند ((تجارةٍ عن تراض )) (نساء / 29) یا ((اوفوا بعهد الله اذا عاهدتم )) (نـحـل / 91) و آیـه ((اوفوا بالعقود)) (مائده / 1) و مانند آن نیز دلالت بر این دارد که اسـتـخدام مسلمانان در شرکت هاى بازرگانى ، صنعتى ، کشاورزى و خدماتى غیر مسلمانان در صورتى که عزت و حرمت اسلامى مؤ منان را مخدوش نکند، صحیح و بلامانع است .
بخش دوم ؛ فرایند منطقى مدیریت و سیره نبوى
1. برنامه ریزى
اگـر برنامه ریزى را فرایندى بدانیم شامل هدفگذارى ، بررسى شرایط و مقتضیات ، انـتـخـاب راهـبـردهـا و سـیـاسـت هـاى کـلى ، تـعیین طرح ها و برنامه هاى اجرایى جهت تحقق هـدفـهـاى مورد نظر، با مراجعه به سیره نظرى و عملى پیامبر اعظم (ص ) به این نتیجه مى رسیم که این اصل به شدت مورد توجه آن حضرت بوده و براى جزئى ترین امر، با نـظـم و تـرتیب و دقت فوق العاده اى به برنامه ریزى مى پرداخته است . آن حضرت در راسـتـاى انـجـام رسـالت سـنـگـیـن و طـاقـت فـرسـاى تـبـلیـغ دیـن مـبـیـن اسـلام و تـشـکـیـل و اداره جـامـعـه اسـلامـى و مـهم تر از همه ، تربیت انسانهاى مؤ من و ربّانى ، این اصل را از آغاز نزول وحى تا پایان عمر پربرکت خود با دقت مراعات نموده است . شروع تـبـلیـغ از خـانواده خود، بستگان و نزدیکان و هدایت جمع کوچک و بى بضاعت گروه اندک مـسـلمانان به صورت پنهانى ، برنامه ریزى براى مهاجرت مسلمانان به حبشه و سپس ‍ هـجـرت تـاریـخـى خود به مدینه را با برنامه اى دقیق رهبرى و اجرا نمود و پس از آنکه وارد مـدیـنه شد و شرایط را براى تشکیل جامعه اسلامى مساعد یافت اقدامات اساسى زیر را پى ریزى نمود:
اول . تشکیل هسته اولیه ادارى و تعیین نُقبا:
اوس و خـزرج ، ایـن سـاکـنـان عـمـده مـدیـنـه کـه سـالیـان سـال بـا هـم در نـزاع و جـنـگ بـودنـد، در ذى حـجـه سال 13 بعثت براى بار دوم با رسول خدا بیعت کردند. در این بیعت پیامبر فرمود دوازده نـقـیـب از بـیـن خـود انتخاب نمایند تا مسئولیت ادارى ، سیاسى ، فرهنگى و نشر اسلام در شهر یثرب و زمینه سازى براى هجرت پیامبر به مدینه را برعهده گیرند.
دوم . پیمان برادرى (عقد مؤ اخات ):
یـکـى دیگر از اقدامات اساسى و حساب شده در مدیریت نبوى ، این بود که آن حضرت یک بـار پـیـش از هجرت و در مکه ، میان اصحاب قریشى خود و بردگان آزاد شده آنان پیمان بـرادرى بـرقرار کرد و یک بار نیز در ماه هشتم پس از هجرت براى تحکیم این پیمان آن را میان مهاجر و انصار تجدید نمود.
سوم . تاءسیس مسجد:
تـاءسـیـس مـسجد به عنوان کانون اصلى و مرکزیت ادارى ، سیاسى ، اجتماعى ، قضایى ، فرهنگى و نظامى جامعه اسلامى ، از جمله برنامه هاى موفق و حسابگرانه اى بود که همه امـور جـامـعـه نوبنیاد اسلامى در آن ساماندهى شده و تدابیر گوناگون پیامبر به مورد اجرا گذاشته مى شد.
چهارم . صدور عهدنامه :
پیمان نامه اى که پیامبر در آغاز ورود خود به مدینه صادر کرد و علاوه بر اوس و خزرج یـهـودیان مدینه هم آن را امضا کردند، طرح کلى تشکیلات ادارى و سیاست هاى اصلى حاکم بر اداره جامعه نوپاى مدینه را ترسیم نموده است .
برخى از مهم ترین پیش بینى هاى به عمل آمده در این پیمان نامه به شرح زیر است :
1) اعـلام تـشـکـیـل امـت اسـلامـى مـبـتـنـى بـر اخـوت و ایـمـان بـه خـدا و رسـول خـدا. و الغاى سایر ملاکها و معیارهاى جاهلى و غیر منطقى در قشربندى و ارتباطات اجتماعى .
2) تـاءکـیـد بـر مـحـوریـت رسول خدا در مرجعیت و زعامت جامعه نوپاى مدینه و امت نوظهور اسلامى ، به گونه اى که بجز اختلافات جزئى که براساس تفاهم و روش هاى مرضى الطـرفین حل و فصل مى شد تدبیر همه شئون و امور جامعه به شخص آن حضرت واگذار شده است .
3) پـیـش بـیـنـى ساز و کارهاى امنیت داخلى از طریق تعیین ((عَریف )) براى هر قبیله اى به مـنـظـور کـنـتـرل ورود و خـروج و رفـتار افراد غریب . هر قومى عریف خاص خود را داشت و کـسـانـى کـه وارد مـدیـنـه مـى شـدند بر عریف وارد مى شدند و آنها که عریف نداشتند در ((صُفّه )) منزل مى کردند. ماءمورانى هم وظیفه کسب اطلاعات از تحرکات و تهدیدهاى غیر مسلمانان را برعهده داشتند.
4) تعیین حقوق شهروندى پیروان سایر ادیان مانند یهودیان ؛ یعنى ضمن وحدت سیاسى و اجتماعى ، حالت چند مذهبى و چند فرهنگى را به رسمیت شناخته است .
5) تـعـیـین محدوده جغرافیایى حاکمیت نوپاى اسلامى و گستره اى که احکام و ضوابط این جامعه در آن نفوذ خواهد داشت .
6) تـعـیـیـن مـسـئولیـت مـدنـى شـهـرونـدان در مـقـابل جرائم و کیفر جرائم ؛ اسلام با اعلام اصـل ((و لا تـزر وازرةٌ وزر اءخـرى )) (انـعام / 164) و ((کلُّ نفسٍ بما کسبت رهینةٌ)) (مدثر / 38) اصل جاهلى ((مسئولیت کل عشیره در برابر جرائم کیفرى یکى از اعضاى آن )) را ملغى کرد.
پنجم . تاءسیس قضاء مظالم :
قـضـاء مـظـالم کـه بـعـدهـا به دیوان مظالم معروف شد، براى رسیدگى به تخلفات و اجحافهاى مسئولان حکومتى و کارمندان و کارگزاران نظام اسلامى نسبت به رعایا تاءسیس شده بود و در سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص ) بدان اشاره شده و برخى نیز با شواهد و قـرائن مـوجـود اسـتـدلال کرده اند که در این دیوان شخص پیامبر(ص ) حکم مى کرده است .
ششم . برنامه ریزى آموزشى :
پیامبر اعظم (ص ) از همان روزهاى نخستین ورود به مدینه و تاءسیس جامعه نخستین اسلامى ، اهـتـمـام ویـژه اى بـه امـر آمـوزش مـعـارف دیـنى ، مهارت آموزى ، تعلیم خط، فراگیرى زبـانـهـاى بـیـگـانـه براى پاسخ به مکاتبات و ارتباطات بین المللى ، آموزش حِرف و مشاغل و امثال آن داشته است .
در سـیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص ) آموزش و تعلیم و تربیت از جایگاه بسیار رفیع و از اهمیت فوق العاده اى برخوردار بود تا جایى که مى فرمود: ((طالب العلم رکن الا سلام و یـعـطـى اءجـرُه مع النبیّین )) و تاءکید مى کرد که ((طلب العلم فریضة على کلِ مسلم )) و معتقد بود که ((الحکمة ضالة المـؤ من یاءخذُها اءینما وجدها)) و سفارش مى کرد که ((اطلبوا العـلم ولو بـالصـیـن )) و زمـانـى بـراى فـراغـت از تحصیل قائل نبود و اصل ((آموزش همه به وسیله همه براى همه چیز در همه جا و همه عمر)) را تـشـویـق و تـرویـج مـى نـمود.
بـراى آزادى اسـیـران جـنـگـى شـرط گـذاشـت کـه براى آزادى خود به مسلمانان خواندن و نـوشـتن بیاموزند. هر کس قرآن بلد بود موظف بود به دیگران آموزش دهد، همسایه ها به آموزش خانواده هاى همجوار خود توصیه شده بودند و زکات دانایى و آگاهى در هر زمینه اى را در انـتقال آن به دیگران قرار داده بود و به معنى واقعى نهضت فراگیر آموزش را برنامه ریزى و اجرا مى کرد.
هـفـتـم . هـدف گـذارى دقـیـق ؛ تـعـقـیـب هـدف تـا تـحـقـق کامل :
یکى از ویژگى هاى برجسته پیامبر اعظم (ص ) در مساءله برنامه ریزى ، هدف گذارى دقـیق بود. روزمرّگى و بارى به هر جهت کار کردن در روش و منش رفتارى آن بزرگوار راه نداشت و هنگامى که هدف خاصى با دقت انتخاب مى شد، از پرداختن به امور حاشیه اى کـه تـحـقـق هـدف مـزبـور را تحت الشعاع قرار دهد و یا آن را با تاءخیر مواجه سازد به شدت پرهیز مى کرد. به عنوان مثال ، در صلح حدیبیه ، هدف اصلى مورد نظر آن حضرت تـاءثـیـرگـذارى بـر روحـیـّه قـریـش بـدون درگـیـرى نـظـامـى بـود. بـه هـمـیـن دلیـل ، تـمـام تـمـهـیدات و مقدمات لازم را متناسب با این هدفگذارى فراهم ساخت و تحت هیچ شرایطى اجازه بروز درگیرى را نداد و هدف اصلى را با جدیت و قاطعیت تمام تعقیب نمود تـا سـرانـجـام صـلح حـدیـبـیـه بـا شـرایـطـى کـه مـورد نـظـر مـبـارکـش بـود، بـرقرار شد.
هشتم . اعزام سفیر:
اعـزام سـفـرا بـه دربار پادشاهان و امپراتورى هاى بزرگ ، آخرین برنامه براى تعقیب هدف رسالت جهانشمول آن حضرت بود که وقتى شرایط و زمینه هاى مساعد آن فراهم شد به مورد اجرا گذاشته شد.
2. سازماندهى
مـدیریتِ امور گسترده ، متعدد، متنوع و پیچیده و نیز دستیابى به هدف هاى والا و بزرگ ، بـدون سـازمـاندهى دقیق ، تعیین وظایف ، تقسیم کار، تعیین مسئولیت ها و اختیارات و تنظیم روابط طولى و عرضى سازمان و ایجاد هماهنگى و انسجام درونى و بیرونى میان عناصر سازمانى ، به هیچ وجه امکان پذیر نخواهد بود.
سـازمـان و سـاخـتـار ادارى جـامـعـه اسـلامـى در زمـان رسـول خـدا داراى سـه چـهـره مـشـخـص و مـتـفـاوت بـوده اسـت : 1. از آغـاز هـجـرت تـا سـال چـهارم هجرى (جنگ احزاب و شکست اتحاد مشرکان و یهودیان بر علیه اسلام ) 2. پس از جنگ احزاب تا فتح مکه در سال نهم هجرى 3. پس از فتح مکه تا رحلت آن حضرت .
در مـرحـله نـخـسـت ، کـه جـامـعـه اسـلامى کوچک و محدود بود، همه امور و شئون ادارى جامعه بـرعهده شخص پیامبر بوده است . در سفرها و جنگ ها هم برخى از اصحاب و یاران خود را به عنوان جانشین خویش معیّن و حدود وظایف و اختیارات وى را تعیین مى کرده است . مسجد نیز مرکزیت ادارى ، سیاسى ، فرهنگى و نظامى جامعه را داشته است .
در مـرحـله دوم ، بـا پـذیـرش اسـلام از سـوى بـرخـى قبایل خارج از مدینه ، اسلام به جغرافیاى بیرون مدینه گسترش یافت و اقتدار نظامى ، سـیـاسـى و اقتصادى نظام نوپاى اسلامى را به همراه آورد. در این مرحله برخى رؤ ساى قـبـایـل تـازه مسلمان مجدداً امور مربوط به قبیله خود را عهده دار مى شدند، امّا این بار به نیابت از پیامبر(ص ) و با نظارت و مراقبت دقیق و شدید آن حضرت .
بـایـد تـوجه داشت که بسیارى از احکام و شرایع دینى تا این زمان تشریع نشده بود و طبعاً مقررات و دستورالعمل خاصى هم از جانب پیامبر(ص ) وضع نگردید. بسیارى از احکام مالى ، تجارى ، اقتصادى و اجتماعى نیز هنوز مشخص نبود.
مـرحـله سـوم کـه بـا فـتـح مـکـه شـروع مـى شـود، بـا چـنـدیـن تحول بزرگ مواجه است :
1. گستره جغرافیایى حاکمیت اسلامى همه شبه جزیره را در برمى گیرد.
2. جمعیت مسلمانان در مقایسه با دو مرحله قبل به شدت افزایش مى یابد و در نتیجه ابعاد روابـط مـخـتـلف مـیان آنان هم بیشتر و پیچیده تر مى شود و ما دیگر با یک جامعه بسته ، کـوچـک و مـحـدود کـه هـنـوز بـسـیـارى از روابـط در آن شـکـل نگرفته و یا در بسیارى از زمینه ها و ابعاد اجتماعى ، شریعت اسلامى حکم مشخصى را براى آنان بیان نکرده مواجه نیستیم .
3. اکـثـر احـکـام و مـعـارف اسـلامـى نـازل شـده و شـریـعـت اسـلامـى در حال تکمیل و تمیم بوده است و بسیارى از موانع ، فشارها، مزاحمت ها و محدودیت هایى که از جـانـب دشـمنان و مخالفان اسلام براى جامعه نوپاى اسلامى فراهم مى کردند دیگر وجود نداشته است .
بـنـابـرایـن ، چـهـره سـاخـتـارى و سـازمـانـى جامعه اسلامى اولاً به تدریج و با زعامت و تـدابـیـر شـخـص پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) نـمـایـان مـى شـد و مـرحـله بـه مـرحـله کـامل تر مى گردید، ثانیاً نوع سازماندهى و ضریب پیچیدگى و تنوع روابط طولى و عرضى عناصر تشکیل دهنده این جامعه نوپا و نوظهور که از جمیع جهات با جوامع پیش از خـود و هـم عـصـر خـود مـتـفـاوت بـود، در هـر مـرحـله بـا مراحل دیگر تفاوت داشت .
در ایـن مـرحـله ، مـشـاهده مى شود که تقسیم کارها جزئى تر و دقیق تر و سازمانهاى ادارى نیز متنوع تر و تخصصى تر شده است . به عنوان نمونه به برخى از این موارد اشاره مى شود:
1. نهاد آموزش عمومى ؛ این نهاد، وظایف زیر را برعهده داشت : آموزش قرآن و معارف دینى ، آمـوزش خـوانـدن و نوشتن ، آموزش مهارت ها و فنون رزم و دفاع ، آموزش فنون و مهارت هـاى تـبـلیـغ و تـرویـج اسـلام ، آمـوزش مـهـارت هـا، فـنـون و حـِرَف و مشاغل مورد نیاز در امور بازرگانى ، خدماتى ، صنعتى ، کشاورزى و... و آموزش زبانهاى بـیگانه بویژه عبرى ، سریانى ، فارسى ، رومى و... هر کس علم ، هنر یا مهارتى داشت مـى بـایـسـت آن را بـه دیـگـران آمـوزش دهد.
2. کـتـابـت وحـى : مـسـئولان اصلى کتابت وحى امام على بن ابیطالب (ع ) و عثمان بن عفّان بودند و در غیاب ایشان زید بن ثابت به این کار مى پرداخت و عدد کُتّاب وحى را تا 42 نفر هم ثبت کرده اند.
3. بیت المال (نهاد امور مالى و اقتصادى ): به تدریج که گستره حاکمیتى اسلام توسعه مـى یـافـت و آیـات الا حکام در زمینه هاى مختلف نازل مى شد و منابع درآمدى و موارد هزینه هـاى عـمـومـى دولت اسـلامى هم بیشتر و متنوع تر مى شد، ضرورت تاءسیس نهاد مالى و اقتصادى آشکارتر مى گردید.
در ایـن دوره ، منابع مالى دولت اسلامى عبارت بود از زکات ، خمس ، جزیه ، غنایم جنگى و خـراج . سـازمـان مـالى نـیـز بـه گونه اى بود که کارها به صورت کاملاً تخصصى تـقسیم و سازماندهى شده بودند. این سازمان یک مدیر اصلى داشت که گفته اند ابوعبیدة بن الجراح بوده . کارگزاران و کارمندان مالى را ((جاءبى )) و حسابداران را ((کُتّاب )) و کـارشـنـاسـان و مـتـخـصـصـان امـور زکـات را ((خـارِص )) یـا مـُخـَمِّن (تـخـمـیـن زننده ) و مسئول اصلى زکات را ((مستوفى )) مى گفته اند.
4. امـور دفـاعـى ـ امـنـیـتـى : بـراى ارتـش و دفـاع نـظـامـى ، سـازمـان مستقل و دائمى وجود نداشته و بیشتر از طریق بسیج عمومى و سازماندهى حین عملیات انجام مـى گـرفـتـه ولى بـراى آمـادگـى هـاى رزمى ، آموزش فنون نظامى ، انبارهاى توشه ، اصطبل و حتى قُرُق چهارپایان دولتى تمهیدات مشخصى اندیشیده شده بود.
در امـر سـازمـانـدهـى ، در سـیـره مـدیـریتى پیامبر اعظم (ص ) به دو نکته اساسى باید تـوجـه نـمـود. نـخـسـت آنـکـه ایـشـان تـاءکـیـد داشـتـنـد کـه هـر کـارى بـه اهـل و مـتـخـصـص مـربـوط واگـذار شـود و هـیـچ حـوزه اى از حـوزه هـاى عـمـومـى بـدون مـسـئول و بـلاتـکـلیـف نـبـاشـد؛ لذا بـراى زمـانهایى که خود آن حضرت در مرکزیت حکومت اسـلامـى ـ ولو بـه فـاصـله زمانى یا مکانى کوتاهى ـ حضور نداشت ، براى خود جانشین تـعـیـیـن مى فرمود، مانند جنگ احد، غزوه بنى قریظه یا خندق که در نزدیکى مدینه اتفاق افتاده بود ولى باز هم پیامبر براى خود در مدینه جانشین تعیین فرمود.
دوم آنکه در امور خصوصى و شئون مختلف زندگى مردم تا جایى که در شرع مقدس بدان تـوجـه و تـصـریـح نشده بود، دخالت نمى کرد و مردم آزاد بودند بر حسب آداب و رسوم خود ـ که با مسلمات اسلامى تضادى نداشت ـ زندگى کنند.
ایـشـان در این زمینه هیچ گونه تخطى و افراط و تفریط را نمى پذیرفت و به والیان خـود در شـهـرهـاى نـومسلمان و عاملان زکات و فرماندهان سرایا سفارش هاى اکیدى در این زمینه داشت .
در مـورد خـود آن بـزرگـوار نـیز قرآن کریم با صراحت فرمان مى دهد که ((فاستقم کما اءُمـرت )) (هـود / 112) و ((فـاصـدع بما تؤ مر)) (الحجر / 94) ولذا زمانى که قیمت هاى بـازار بـه شـدت در نـوسـان بـود، بـه آن حـضرت عرض شد: اى کاش براى ما کالاهاى بـازار را قـیمت گذارى مى کردى ! پیامبر در پاسخ به این درخواست فرمود: من خداوند را مـلاقـات نـمى کنم با بدعتى که راجع به آن چیزى به من نگفته است دستورى نداده است . بـنـدگـان خـدا را بگذارید تا از یکدیگر روزى بخورند.
3. هدایت و رهبرى
پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) بـراى مـدیـران و رهـبـران اجـتـمـاعـى و بـه طـور کـلى اصـل رهـبرى و هدایت اهمیت فوق العاده اى قائل بودند و اصلاح تباهى امور را به صالح بـودن یـا فـاسـد بـودن مـدیـران و دانـشـمـنـدان و فـرهـیـخـتـگـان یـک جـامـعـه مـربوط مى دانـسـتـنـد. براساس رسالت مقدسى که بر دوش داشـتـنـد و بـه پـیـروى از دسـتـورات صـریـح و اکـیـدى کـه خـداى متعال در این زمینه در قرآن کریم آورده است ، در مقام رهبرى و هدایت مردم هرگز از هواى نفس خـود پـیروى نمى کرد و مردم را به خود دعوت نمى کرد، محور دعوت او توحید و عبادت و بـنـدگـى خـدا بـود. هر جا دستورى از جانب خداوند تشریع نشده بود از خود چیزى ابداع نمى کرد.
در پـى کـشـف انـسـانـیـت انـسـانـهـا، اسـتـخـراج ((دفـائن العـقـول )) و تـربـیـت اسـتـعـدادهـا و ارتـقـاى کـمـالات آنـهـا بـود. برخلاف سیاست ها و رویه هاى استکبارى و فـرعـونـى در کـمـال تـواضـع و فـروتـنـى ، شـخـصـیـت انسانها را تکریم مى کرد و حتى با دشمنان و مخالفان لجوج و کینه توز خود با مهربانى و عطوفت و رفق و مدارا برخورد مى نمود.
اصل مشاوره و مشارکت را با تمام ابعاد و جوانب آن در مورد یاران و اصحاب خود مراعات مى کـرد و آنـچنان به نظرات آنان گوش مى داد کـه برخى به طعنه آن گرامى را به اءُذن متهم مى کـردنـد. امـّا، خـداونـد در جـواب ایـن طـعـنـه جـاهـلان و بـدخـواهـان فـرمـود: ((قل اذن خیر لکم )) (توبه / 61) چرا که پیامبر با این کار خود، آبروى شما را حفظ مى کند، شخصیتتان را خرد نمى کند، عواطف واحساسات شما را جریحه دار نمى سازد، موجبات حـفظ رابطه و دوستى با شما را فراهم مى کند، بلافاصله اسرار شما را افشا نمى کند (پـرده در و هتاک نیست ) راه توبه ، بازگشت و اصلاح و جبران تخلفات و کوتاهى ها را بـراى شـمـا بـازمـى گذارد. و براى سخنان و نظرات همه شما (مخالف و موافق ، مؤ من و کـافـر، کـوچـک و بـزرگ ) تـوجـه مـى کـنـد و اهـمـیـت قـائل مـى شـود. امّا در مقام تصمیم و عمل ، به سخنان افراد مؤ من و ذى صلاح ترتیب اثر مـى دهـد.
بـر تـکـلیـف گـرایـى ، قـانـونـمدارى ، خدامحورى ، عدالت گسترى ، تـلاش و جـدیـت و تعهد و مسئولیت پذیرى تاءکید مى کرد. در بیان وظایف ، صراحت و روشنى ، نظم و سامان یافتگى امور، وحدت فرماندهى و رهبرى ، تـخـصـص و تـوانـایـى کـارکـنـان ، شـایـسـتـگـى و تـنـاسـب شـغـل و شـاغـل ، تجارب و مهارت ها (فـنـاورى بـهـیـنـه )، هـمـکـارى و کـار گـروهـى و مـهـمـتـر از هـمـه ، وحـدت هـدف در عمل و سازمان را مورد توجه و تاءکید قرار مى داد. دوراندیشى ، همت بلند، عزت و اقتدار اسلامى ، نفى ظلم و تبعیض ، اسـتـکبارستیزى ، صداقت و راستى ، سعه صـدر، حـق جـویـى ، حـق گـویـى و بـاطـل گـریـزى از جمله ویژگى هاى بارز و برجسته شیوه رهبرى و هدایت آن بزرگوار بود.
مساءله توانمندسازى همکاران و همراهان که امروزه در مدیریت نوین و پیشرفته به شدت مـورد تـوجـه اسـت ، از اصـولى بـود کـه آن بـزرگـوار هـمـواره وجـهـه همت خود قرار مى داد.
در امـر هـدایـت امـور گـروهـى ، رعـایـت سـلسـله مـراتـب بـه شـدت مـورد تـوجه و عنایت آن بـزرگـوار بـود و مى فرمود: ((اسمعوا و اطیعوا ولو ولّى علیکم عبد حبشى )) و نیز: ((اذا خـرج ثـلاثـة فى سفر فلیؤ مّروا علیهم اءحدُهم )) و خود آن حضرت اگر گروهى را به مـاءمـوریـت مـى فـرستاد براى آنان امیر و براى امیر جانشین و حتى در پاره اى موارد ـ به دلیـل حـساسیت هاى موجود ـ براى جانشینِ جانشین هم ، جانشین دیگرى معین مى کرد.
4. تصمیم گیرى
بـرخى بزرگان و صاحب نظران دانش مدیریت ، تصمیم گیرى را مترادف مدیریت دانسته و بـر آن انـد کـه کـانـون اصـلى و شـالوده اسـاسـى مـدیـریـت را هـمـان تـصـمـیم گیرى تـشـکـیـل مـى دهـد و سـایـر وظـایـف مـدیریتى ، تحت الشعاع تصمیم گیرى است . اگر در تـصـمـیم سازى ها و تصمیم گیرى ها به دو اصل اثربخشى و کارآمدى توجه نشود، چه بـسـا مـدیـران بـا خـسـارت هـا و شـکـسـت هـاى بـزرگ و نـاکـامـى هـاى غـیـر قابل جبران روبرو شوند.
پـیـامـبـر عـظـیـم الشـاءن اسـلام تحت تاءثیر تربیت الهى و هدایت ها و حمایت ها و الطاف خداوند، از هرگونه خطا و اشتباه مصون بود و در هر موقعیتى ، تصمیمى را که مى بایست ، اتـخـاذ مـى فرمود. ویژگى هاى برجسته تصمیم گیرى آن حضرت به گونه اى بود که در آن ،
عـقـلانـیـت و تدبیر، علم گرایى و منطق ، قاطعیت و هوشیارى ، بررسى شرایط اوضاع و مـقـتـضـیـات ، کـسـب آمـار و اطـلاعـات لازم ، مـشـاوره بـا اهـل فـن و تـحـلیـل و بـررسـى کـامـل ابـعـاد مـوضـوع و در نـهـایـت تـوکـل و اعـتـمـاد بـه هـدایت ها و الطاف خداوندى به وضوح آشکار و نمایان بود. پیامبر اکـرم (ص ) عـلاوه بـر رعـایت دقیق و کامل حدود شرعى و فرامین الهى ، دو نکته اساسى را مـراعـات مـى فـرمـود: الف ـ مـشاوره با اهل فن و کارشناسان مربوط و فراهم ساختن زمینه مـشـارکـت واقـعـى اصـحـاب و یـاران خود. ب ـ اتخاذ تصمیمات نهایى راهبردى و تاکتیکى تـوسـط شـخـص خـود؛ ((و شـاورهـم فـى الا مـر فـاذا عـزمـت فـتـوکـل عـلى الله )) (ال عـمران / 159) چنان که در جنگ بدر به راءى ((صاحب بن منذر)) بـراى خـروج از مـدیـنه ، در جنگ احد به راءى موافقین خروج از مدینه و در غزوه خندق به راءى ((سلمان فارسى )) عمل نمود.
آن حـضـرت در تـصمیم گیرى ها اعتماد متقابل میان خود و اصحاب خود را فراهم مى ساخت ؛ پـذیـرش صـلح حـدیـبـیـه بـا شـرایـطـى کـه در تـاریـخ نـقـل شـده ، نـشـانـه اعـتـمـاد اصـحـاب بـه آن حـضـرت و گـسـیـل عـده انـدک مـسلمانان به پیکار ارتش مجهز و قدرتمند قریش در بدر و احد، نشانه اعـتـمـاد کـامـل پـیـامـبـر بـه یـاران بـا وفـاى خـود بـود. عـلاوه بـر اعـتـمـاد مـتـقـابـل ، مـحـبـت و دوسـتـى دوسـویـه مـیـان پـیـامـبـر و اصـحـاب گـرامـیـش نـیـز یـک اصـل اصـیـل در مـقـام تـصـمـیـم سـازى و تـصـمـیـم گـیـرى بـود.
در تـصـمـیـم گـیـرى ، بـراى لحـظـه اى هـراس و تـردیـد بـه دل راه نـمـى داد و بـه گـونـه اى عـمـل مـى کـرد کـه هـمـواره ابـتـکـار عمل در دست مسلمانان باشد. و از طریق ایجاد إ شراف اطلاعاتى ، هرگز اجازه نمى داد که مسلمانان تحت تاءثیر ابتکار عمل دشمن دچار انفعال و سرگشتگى شوند.
پـیـامـبـر بـزرگوار اسلام در تصمیم گیرى هاى خود، همواره به ایجاد هماهنگى و انسجام کـامـل مـیـان یـاران و هـمـراهـان خـود مـى انـدیـشـیـد و بـه گـونـه اى عـمـل کـرد کـه اعـراب بـدوى جـاهـلى بـى فـرهـنـگ ـ کـه دائمـاً در حـال جـنـگ و نـزاع بـودنـد ـ بـه بـرادران مـتـحـد، وفـادار و صـدیـق یـکـدیـگـر تـبـدیل شدند.
5. نظارت و کنترل
بـازرسـى ، نظارت ، ارزشیابى ، کنترل و اصلاح روزآمد و مستمر فرایندها و رویه هاى کـارى از شـاخـص هاى اصلى مدیریت دینى است .
در روایات اسلامى تاءکید شده است که ؛ ((مَنْ ساوا یَوْماهُ فَهُوَ مَغبونٌ)) قرآن کریم نیز در مورد خداى متعال مى فرماید ((کلّ یومٍ هو فى شاءن )) (الرحمن / 29) همچنین در مورد اهمیت و جایگاه نظارت و کنترل در سیره مدیریتى انبیاء عظام ـ علیهم السلام ـ قرآن کریم نمونه اى از رفـتـار نـظـارتى حضرت سلیمان بن داود(ع ) را یادآور مى شود که وقتى در هنگام سان و کنترل لشکریان خود متوجه غیبت هدهد شد، با جدیت و قاطعیت تمام فرمود: ((لاَُعذبنّه عـذابـاً شـدیـداً اءو لاََذبـحـنـّه اءولیـاءتـیـنـّنـى بـسـلطـان مـبـیـن )) (نـمـل / 21 ـ 20) و در مـورد بـقـیـه زیـردسـتـانش مى فرمود: ((سننظر اءصدقت اءم کنت من الکـاذبـیـن )) (نـمـل / 27). در سـیـره مـدیـریـتـى پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) نـیـز بـه دو دلیـل اسـاسـى مـسـاءله بـازرسى ، نظارت و کنترل از اهمیت و جایگاه ویژه اى برخوردار بـوده اسـت : الف ـ بـه دلیـل تـقـید آن حضرت به عدم تجاوز از حریم احکام شرع و حدود الهـى و لزوم حـرکـت بـر مـدار قـسـط و عـدل . ب ـ ضـرورت اسـتـفـاده از کـارشـنـاسـان و مـتـخـصـصـانـى کـه بـه تـازگـى اسـلام آورده بـودنـد و تـعـهـد ایـمـانـى آنـان هـنـوز قابل اعتماد نبود.
در تاءیید این نکته ، امام رضا ـ علیه السلام ـ فرموده است : ((هرگاه پیامبر(ص ) سپاهى را بـه مـاءمـوریـتـى مـى فـرسـتـاد و فـرمـانـده آن را مـظـنـون مـى دانـسـت (اعـتـمـاد کامل به تعهد ایمانى او نداشت ) از معتمدان خود شخصى را همراه او مى کرد تا عملکرد وى را به آن حضرت گزارش کند.
عـلاوه بـر آن ، گـاه کـه ضـرورت پـیـدا مـى کـرد، شـخـصـاً آن حـضرت مساءله نظارت و بـازرسـى را بـرعـهـده مـى گرفت . به عنوان نمونه ، در بازار بر کیفیت عرضه کالا و خـدمـات نـظـارت و بـر تـخـلفات بازاریان و پیشه وران رسیدگى مى فرمود.
در مـورد ارزیـابـى عـمـلکـرد نـیـز هـمـواره تـاءکـیـد مـى فـرمـود کـه : ((حـاسـبـوا انـفسکم قبل اءن تحاسَبوا؛ وَزِنوها قبل اءن توزنوا و تجهّزوا لِلعَرَض الا کبر)).
در ایـن حـدیـث شـریف سه نکته اساسى در زمینه ارزشیابى و مدیریت عملکرد را مى توان مـلاحـظـه کـرد: اول ـ لزوم ایـجـاد حـالت خـود ارزیابى و خود کنترلى کارکنان دوم ـ لزوم ارزیـابـى و مـدیـریـت عـمـلکرد کارکنان از سوى سازمان . سوم ـ ضرورت آمادگى براى پـاسـخـگـویـى و ارائه عـمـلکـرد در بـرابـر مـقـامـات مسئول .
در سـیـره مـدیـریـتـى پـیـامـبـر اعظم (ص ) نکاتى وجود دارد که پس از انجام بازرسى و کـنـتـرل ، در ارزشـیـابـى و مـدیـریت عملکرد و انجام اقدامات عملى تنبیهى یا اصلاحى مى تـوانـد فـوق العـاده مـهـم و کـارگـشـا تـلقـى شـود. در این زمینه ، روایتى از آن حضرت نقل شده که مى فرماید: ((رُفِعَ عن اءمّتى تسعةٌ: الخطاء والنسیان و ما اءُکرِهوا علیه و ما لا یعلمون و ما لا یطیقون و ما اضطُرّوا إ لیه و...)) بنابراین ، باید در نتیجه بازرسى به دقت روشن ساخت که آیا علت دقیق عملکرد غلط و فاصله آن از عملکرد استاندارد چیست ؟ اشتباه ، فـرامـوشـى ، اکـراه و اجـبـار فـرد بـه چـیـزى کـه مایل نبوده ، جهل به موضوع یا مقررات ، عدم توانایى بر انجام ماءموریت و رعایت نکردن تناسب شغل و شاغل از سوى مافوق و یا احیاناً شرایط اضطرار و غیر عادى و نظایر آن ، و سپس براى تصمیم گیرى معقول ، منطقى و مشروع اقدام نمود.
در مـقـام اقـدام نـیـز بـایـد بـه ابـعـاد دوگـانـه مـدیـریـت دیـنـى کـه در بـخـش اول بـه تـفـصـیـل تـوضـیـح داده شـده تـوجه نمود. یعنى در حوزه تطبیق باید رفتارها و فـرایـنـدهـا و تـصـمـیـمـات و عـمـلکـردهـا بـا احـکـام قـطـعـى شرعى و نصوص قانونى و دسـتـورالعـمـل هـاى مصوب و رسمى و عمل دقیق به احکام قطعى شرعى و مراعات بى کم و کـاسـت ((حـدود الله )) مـورد تـوجه باشد؛ چرا که این نص ‍ صریح قرآن است که : ((و لا تـاءخـذکم بهما راءفةٌ فى دین الله )). (نور / 2) امّا در بعد تدبیرى ، که از حوزه ((امر الله )) و ((حـدود الله )) خـارج اسـت و بـه امـور تـنـظـیـمـى ، سـازمانى و مدیریتى محض ‍ مـربـوط مـى شـود، سـیره آن حضرت بر صرف نظر کردن ، پرهیز از مؤ اخذه و سرزنش بـى جـا، عـیـب پـوشى و دادن فرصت جبران خطا و اصلاح عملکرد و اکتفا به حدود عرفى بوده است :
ـ و إ ن تعفوا و تصفحوا و تغفروا فإ نّ الله غفورٌ رحیم (تغابن / 14)
ـ فـبـمـا رحـمـةٍ مـن الله لنـت لهـم و لو کـنـت فـظـّاً غـلیـظ القـلب لاَ نـفـضـّوا مـن حـولک (ال عمران / 59)
ـ خذ العفو واءمر بالعرف و اءعرض عن الجاهلین (اعراف / 199)
امـیـرالمـؤ مـنـیـن عـلى (ع ) نـیـز تـحـت تـربـیـت الهـى رسول گرامى اسلام ، به کارگزار بزرگ و قدرتمند خود ((مالک اشتر نخعى )) تاءکید مـى کـنـد کـه : ((وارفق ما کان الرفق اءرفق واعتزم بالشّدّة حین لا تغنى عنک إ لاّ الشّدّة ... واخلُطِ الشّدةَ بِضِغثٍ من اللین )) یعنى بجز آنجایى که نـاچـار هـسـتـى ، شـدت به خرج نده و حتى در موارد اضطرار هم شدت را با کمى نرمى و ملاطفت همراه ساز.
نتیجه
بـا تـوجـه بـه آنـچـه کـه در ایـن مـقـاله و بـا رعـایـت اصـل اجـمـال و اختصار از سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص ) به بحث و بررسى گذاشته شـد، مـى تـوان نـتـیـجـه گـرفـت کـه مـدیـریـت اسـلامـى از دو جـنـبـه تطبیقى و تدبیرى قابل مطالعه و بررسى است .
در جـنـبـه تـطـبیقى ، مبنا و اساس عمل مدیران ، همانا احکام ثابت و لایتغیر شرعى ، قوانین مـوضـوعـه مـشروعه و دستورالعمل هایى است که از مبادى ذى صلاح صادر مى شود. امّا در جنبه تدبیرى ، دانش و دانایى ، عقلانیت و منطق ، مهارت و کاردانى ، ساز و کارهاى مناسب و فناورى روزآمد و نهایتاً ملاحظه شرایط و مقتضیات و مصالح عمومى و حرکت بر مدار نظام ارزشـى اسـلام ، تـعـیـیـن کـنـنـده مـنـش و روش رفـتـارى مـدیـران مـتـدیـّن مـى بـاشـد. اصـل اوّلى وجـود هـر دو ویـژگـى فـوق بـه صـورت هـمـزمان و تواءمان در مدیران نظام اسـلامـى اسـت ، ولى در شرایط اضطرار، تقدم تخصص بر تعهد امرى مسلم و پذیرفته شـده اسـت مـنـتـهى در چنین شرایطى ، نظارت دقیق و همه جانبه شرعى و ارزشى نیز امرى گریزناپذیر خواهد بود.
بـنـابـرایـن ، تـوصیه و پیشنهاد مى شود که با این دو رویکرد کلى ، پژوهشگران دانش مـدیـریت به مطالعه عمیق و همه جانبه سیره مدیریتى پیامبر اعظم (ص ) و اوصیاى حقیقى آن حـضـرت ، ائمـه مـعـصـومـیـن (ع )، بـپـردازنـد تـا ایـده اسـاسـى تحول به ساختارها و رفتارهاى مدیریت دینى در دولت اسلامى محقق شود ـ ان شاء الله ـ .

تبلیغات