چکیده

مـقـاله حـاضـر بر آن است که اسوه حسنه بودن پیامبر اعظم صلى اللّه علیه و آله را به بحث بگذارد. از این رو پس از مقدمه اى کوتاه درباره الگوهاى قرآنى ، حضرت محمد(ص ) بـه عـنـوان اسـوه برتر معرفى شده است . پس از آن ، به چرایى این برترى و جهان شـمـول بودن الگودهى آن حضرت پرداخته است . سیماى اسوه حسنه ، عنوان دیگرى است کـه بـه اجـمال ، سیماى پیامبر اعظم را ترسیم کرده است و در بخش پایانى ، پاسداشت بهترین اسوه مورد بحث قرار گرفته است .

متن

آدمى همواره در جستجوى قهرمان و اسوه اى است که او را سرمشق زندگى خویش قرار دهد و در مـوضـوعـى خـاص یـا بـه طـور مـطـلق از او پـیـروى کـنـد تـا بـه سـر مـنـزل مـقـصـود بـرسـد. در مـبـاحث تعلیم و تربیت ، یادگیرى ، روان شناسى ، عرفان و مـدیـریـت ، الگـوهـا از جـایـگـاه بـلنـدى بـرخـوردارنـد و تـاءثـیـر گـذارى آنـها هرگز قـابـل انـکـار نـیـسـت . اسـلام ، ایـن مـکـتب در صدد تربیت نیز از این موضوع غفلت نکرده و الگوهاى مفید را در سطوح مختلف ارائه داده است .


ابـتـدا از مـؤ مـنان وارسته و از عقاید و اخلاق و اعمال آنان به نیکى یاد مى کند و به طور مستقیم یا غیر مستقیم پیروان خود را به الگوگیرى از آنان فرا مى خواند؛ مانند این آیه ؛

یـَا اءَیُّهـَا الَّذِیـنَ آمـَنـُوا کـُونـُوا اءَنـصـَارَ اللَّهِ کـَمـَا قـَالَ عـِیسَى ابْنُ مَرْیَمَ لِلْحَوَارِیِّینَ مَنْ اءَنصَارِی إِلَى اللَّهِ قَالَ الْحَوَارِیُّونَ نَحْنُ أَنصَارُ اللَّهِ (صف : 14)

اى کـسـانـى کـه ایـمـان آورده ایـد، یـاران خدا باشید، همان گونه که عیسى بن مریم به حواریون گفت : یاران من در راه خدا چه کسانى اند؟ حواریون گفتند: ما یاران خداییم .

همین طور از شهید قهرمانى یاد مى کند که یک تنه به حمایت از پیامبران الهى برخاست و در شرایطى سخت و بحرانى بر عقیده و ایمان خویش استوار ماند تا در این راه جان باخت و به جایگاه ارجمند شهادت دست یافت تا جایى که ؛

قِیلَ ادْخُلِ الْجَنَّةَ قَالَ یَالَیْتَ قَوْمِی یَعْلَمُونَ بِمَا غَفَرَلِی رَبِّی وَجَعَلَنِی مِنَالْمُکْرَمِینَ (یس : 26 ـ27)

بـدو گـفـتـه شـد به بهشت برین درآى گفت : اى کاش قوم من مى دانستند که پروردگارم چگونه مرا آمرزید و در زمره عزیزانم قرار داد!

در مـرحـله بـعد، کسانى را به عنوان مثل و نمونه معرفى مى کند که از بینش و بصیرت و ایـمـان و تـقـواى بـسـیـار بالایى برخوردار بودند و جا دارد که مؤ منان در هر زمانى همت خـویـش را بـه کـار گـیـرنـد تـا بـه چـنـان مـنـزلتـى نایل آیند. آسیه ـ همسر فرعون ـ یکى از آن نمونه هاست که قرآن در باره اش فرموده است :

وَضـَرَبَ اللَّهُ مـَثـَلاً لِلَّذِیـنَ اَّمـَنـُوا امـْرَاءَةَ فِرْعَوْنَ إِذْ قَالَتْ رَبِّ ابْنِ لِی عِندَکَ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ وَنَجِّنِی مِن فِرْعَوْنَ وَعَمَلِهِ وَنَجِّنِی مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِینَ (تحریم : 11)

و بـراى کـسـانـى کـه ایـمـان آورده انـد خـدا هـمـسـر فـرعـون را مـثـل آورده ، آنـگـاه کـه گـفـت : پـروردگارا پیشخود در بهشت برایم خانه اى بساز و از فرعون و کردارش نجات ده و مرا از دست مردم ستمگر برهان .

آن بـانـوى قـهـرمـان بـا نـادیـده گـرفـتـن مـوقعیت ممتاز اجتماعى خود و گرویدن به آیین یـکـتـاپـرسـتـى حـضـرت مـوسـى (ع ) هـر گـونـه شـکـنـجـه و در نـهـایـت قـتـل را با جان و دل پذیرا شد و به منزلت شهادت بار یافت و به طور مستقیم با خداى خـویـش بـه راز و نـیـاز پـرداخـت و در بـرتـریـن جـایـگـاه بـهـشـتـى منزل گرفت و از سوى خداوند به عنوان اسوه مقاومت در میدان توحید معرفى شد.

هـمـچـنـیـن در آیه بعد، قهرمان میدان تقوا و معنویت و پاکدامنى معرفى شده ، و او کسى جز مریم صدیقه ـ مادر ارجمند حضرت مسیح (ع ) ـ نیست :

وَ مـَرْیـَمَ ابـْنـَتَ عـِمـْرَانَ الَّتـِی اءَحـْصـَنـَتْ فـَرْجـَهـَا فـَنَفَخْنَا فِیهِ مِن رُوحِنَا وَصَدَّقَتْ بِکَلِمَاتِ رَبِّهَا وَکُتُبِهِ وَکَانَتْ مِنَ الْقَانِتِینَ (تحریم : 12)

و مـریـم دخـت عـمران را ـ همان کسى که خود را پاکدامن نگاه داشت و در او روح خود دمیدیم و سخنان پروردگار خود و کتابهاى او را تصدیق کرد و از فرمانبرداران بود.

در گـروه دیـگـرى از آیـات قـرآن ، خـداونـد نـسـبت به کسانى که کار برجسته و در خور تقدیر انجام داده اند اظهار محبت مى کند و از این رهگذر، دیگران را نیز به الگو پذیرى از آنـان فـرا مـى خواند؛ مانند ((إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُـحْسِنِینَ (بقره : 195))) ((إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ التَّوَّابـِیـنَ وَیـُحـِبُّ الْمـُتـَطـَهِّرِیـنَ (بـقـره : 222))) ((وَاللّهُ یـُحـِبُّ الصَّابـِرِیـنـَ (آل عـمـران : 146))) ((إِنَّ اللّهَ یـُحـِبُّ الْمُقْسِطِینَ (مائده : 42))) ((إِنَّ اللّهَ یُحِبُّ الْمُتَّقِینَ (توبه : 4))) و مانند آن .

امـا عـمـوم پـیـام آوران الهـى در عالى ترین سطح به عنوان الگوهاى معصوم و ممتاز مورد عـنـایـت الهـى قـرار دارنـد خـداونـد مـتـعـال آنـان را در مـیـدان اعـتـقـاد، عـمـل و اخـلاق نـیـکـو و مـعتدل ، الگوهاى نخبه اى به آدمیان معرفى فرموده که پیروى از آنان به طور قطع انسان را به سر منزل سعادت خواهد رساند.

أُولئِکَ الَّذِینَ هَدَى اللّهُ فَبِهُدَاهُمُ اقْتَدِهْ... (انعام : 90)

اینان کسانى هستند که خدا هدایتشان کرده است ، پس به هدایت آنان اقتدا کن .
طرح اسوه برتر

به حسن و خلق و وفا کس به یار ما نرسد

تو را در این سخن انکار کار ما نرسد

اگر چه حُسن فروشان به جلوه آمده اند

کسى به حسن و ملاحت به یار ما نرسد

به حق صحبت دیرین که هیچ محرم راز

به یارِ یک جهتِ حقگزار ما نرسد

هزار نقش بر آید ز کلک صنع و یکى

به دلپذیرى نقش نگار ما نرسد

و ایـن نـگـار دلپـذیـرى کـه در حـسـن و مـلاحـت ، گـوى سـبـقت را از همگان ربود و چنان حق بـنـدگـى و آدمـیـت را گـزارد که محرم راز نهفته آفرینش گشت و در حریم ((قابَ قَوْسَیْنِ اَوْاَدْنـى )) سـدره نـشـیـن آسـتـان کـبریایى شد، کسى جز شخصیت عظیم و بى نظیر عالم آفرینش ،خاتم الانبیا حضرت محمد مصطفى علیه و على آله افـضل الصلوات و الثناء نیست که به عنوان ((اسوه برتر)) براى همه بشریت معرفى شده است :

لَقَدْ کَانَ لَکُمْ فِی رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ لِمَن کَانَ یَرْجُوا اللَّهَ وَالْیَوْمَ الْاَّخِرَ وَذَکَرَ اللَّهَ کَثِیراً

(احزاب : 21)

قطعا براى شما در (اقتداء) رسول خدا سرمشقى نیکوست : براى آن کس که به خدا و روز بازپسین امید دارد و خدا را فراوان یاد مى کند.
نکات آیه ؛

1. ترکیب ((لقد کان لکم )) علاوه بر تاءکید، بر استقرار و استمرار دلالت دارد و اشاره مى کند به اینکه اسوه بودن رسول اکرم (ص ) یک تکلیف ثابت و مستمر است .

2. واژه ((رسـول اللّه )) بـه طـور مطلق درباره حضرت محمد(ص ) به کار رفته که به طور کنایى بر عمومیت رسالت ایشان نسبت به جهانیان دلالت مى کند.

3. آیه در سخت ترین مقطع رسالت ـ یعنى پیرامون جهاد (آن هم جنگ احزاب که در شرایط بـسـیـار سـخـت انجام شد) نازل شده و این پیام را دارد که اسوه بودن پیامبر(ص ) در همه ابعاد و در اوج قرار دارد و به بخشى از شخصیت او محدود نمى شود.

4. کـسـانـى شـایـسـتـگـى و تـوفـیق تاءسى به پیامبر را دارند که از سه ویژگى مهم برخوردار باشند: ایمان به خدا، اعتقاد و امید به رستاخیز و ذکر فراوان خدا.

5. ایـمـان بـه مـبـداء و مـعاد، انگیزه تاءسى به پیامبر را فراهم مى سازد، چنان که ذکر فـراوان آن را تـداوم مـى بـخـشد و هر سه پیوند نبوت با توحید را نیز اثبات مى کند و بـر ایـن نـکـتـه زیـر بـنـایـى تـاءکـیـد دارد کـه رسـالت و شـخـصـیـت مـمـتـاز رسـول اعـظـم و اسـوه بـودن او بـسـتـگـى تـام بـه عـبـودیـت او در پـیـشـگـاه خـداونـد متعال دارد تا توهم استقلال آن حضرت رخ ننماید.

6. از عـمومیت خطاب آیه نسبت به همه مسلمانان در هر زمان و مکان چنین برداشت مى شود که تـاءسـى به شخصیت بى نظیر پیامبر محدود به مقطع زمانى یا منطقه خاصى نیست و آن وجـود نـازنـیـن بـراى هـمـه کـس و در همه جا و هر زمان الگوى منحصر به فرد است و این عـمـومیت استثناپذیر نیست . علامه طباطبایى نیز آیه را چنین تفسیر مى کند: ((معناى آیه این اسـت کـه یـکـى از احـکـام رسـالت رسـول خـدا(ص ) و ایمان آوردن شما این است که به او تـاءسـى کـنـید، هم در گفتارش و هم در رفتارش و شما مى بینید که او در راه خدا چه مشقت هایى را تحمل مى کند!))
چرایى اسوه بودن پیامبر

مى توان گفت رمز پاسخ به این پرسش ، در ((جامعیت )) شخصیت پیامبر صلى اللّه علیه و آله نـهـفـتـه اسـت کـه ایـشـان را در مـسـنـد ((عـبـودیـت )) و ((انـسـان کامل )) نشانده و به مقام ((خاتمیت )) رسانده است . توضیح اینکه ؛

1. هدف نمایى آفرینش انسان ، بندگى محض آفریدگار یکتاست ، چنان که خود فرمود:

وَمَا خَلَقْتُ الْجِنَّ وَالْإِنسَ إِلا لِیَعْبُدُونِ (ذاریات : 56)

و جن و انس را نیافریدیم جز براى اینکه مرا بپرستند.

بـنـابـرایـن ، هـدف آفـریـنـش هنگامى تاءمین مى شود که انسان و پرى ، بنده خاص خداى خـویـششـونـد، جـز بـه خـدا نـیـنـدیـشـنـد، جـز بـراى خـدا عـمـل نـکـنـنـد و جـز رنـگ خـدایـى نـپـذیـرنـد. بـه عـبـارت دیـگـر در انـدیـشـه و عمل و اخلاق ، خدایى شوند و از رنگ تعلق به غیرخدا آزاد گردند؛

غلام همت آنم که زیر چرخ کبود

ز هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است

چـنـیـن انـسانى شایستگى ((خلافت )) الهى مى یابد و به نیابت از خدا طلایه دار خلایق و مـسـجـود مـلایـک مـى گـردد. از ایـن رو شـیـخ صدوق به نکته بدیعى تصریح کرده و مى فرماید:

((در اسـاس آفـریـنـش ، خـلیـفـه مـقـدم بـر خـلیـقـه اسـت )) چه اینکه خداوند پیش از خلقت آدمى ، موضوع خلافت را با فرشتگان در میان گذاشت ؛

وَإِذْ قَالَ رَبُّکَ لِلْمَلاَئِکَةِ إِنِّی جَاعِلٌ فِی الاَرْضِ خَلِیفَةً... (بقره : 30).

و چون پروردگار تو به فرشتگان گفت : من گمارنده جانشینى در زمینم .

بدین ترتیب ، خلیفه الهى ، همان انسان واقعى است که آفرینش را با عبودیت ـ به معناى واقـعـى کـلمـه ـ هـدفـمـنـد مـى کـنـد و خـواسـت و اراده الهـى را جـامـه عـمـل مـى پـوشـانـد و قـدر مـتـقـیـن آن هـم انـبـیـاى الهـى و اولیـاى مـعـصـوم او هـسـتـنـد کـه رسول اعظم (ص ) سر آمد ایشان است ؛

یکى خط است ز اول تا به آخر

بر او خلق جهان گشته مسافر

در این ره اولیا چون ساربانند

دلیل و راهنماى کاروانند

و زایشان سید ما گشته سالار

هم او اول هم او آخر در این کار

بر او ختم آمده پایان این راه

بدو منزل شده ادعو الى الله

مقام دلگشایش جمع جمع است

جمال دلفزایش شمع جمع است

2. قرآن مجید از دین اسلام با وصف ((تمام و کمال )) یاد کرده ، مى فرماید:

الْیَوْمَ اءَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَاءَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَرَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلاَمَ دِیناً (مائده : 3)

امروز دین شما را برایتان کامل و نعمت خود را بر شما تمام گردانیدم و اسلام را آیین (جاودان ) شما برگزیدم .

بـه هـمـیـن دلیـل ، آورنـده ایـن دیـن نـیـز، شـخـصـیـتـى تـام و کـامـل است و کمترین نقص و عیب و آلودگى به حریم مقدسش راه نمى یابد. او انسان کاملى اسـت کـه در هـمـه کـمـالات بـه نـقـطـه اوج رسـیـده و جـامـع و کـامـل کـنـنـده همه خوبیها شده است ، چنان که سخن نغز آن حضرت : ((اُعْطیتُ جَوامِعَ الْکَلِمَ)) بدان اشارت ، بلکه تصریح دارد.

این جامعیت در سه بخش عقائد، اعمال و اخلاق به منصه ظهور رسیده است ؛

الف ـ در بـخـش عـقـاید، رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله ، معارفى را به بشر عرضه کـرد کـه مانند آن پیش از اسلام سابقه نداشته است و مرحوم علامه طباطبایى ایـن مـوضـوع را یـکـى از دلایل افضلیت پیامبر بر همه انبیا دانسته است و چون پیامبرى پس از او نیز مبعوث نخواهد شد، آنچه را که آن حضرت پیرامون مبداء و معاد و توحید الهى و صفات و اسماى حسناى او و عـالم غـیـب و شـهادت و ملکوت و فرشتگان و لوح و قلم و عرش و کرسى و بیت المعمور و... بـیـان نـمـوده ، آخـریـن کـلام اسـت و بـرتـر از آن قابل تصور هم نخواهد بود. این موضوع اساسى در قرآن مجید چنین بیان شده است ؛

وَاءَنـْزَلْنـَا إِلَیـْکَ الْکـِتـَابَ بـِالْحـَقِّ مـُصـَدِّقـاً لِمَا بَیْنَ یَدَیْهِ مِنَ الْکِتَابِ وَمُهَیْمِناً عَلَیْهِ فَاحْکُم بَیْنَهُم بِمَا اءَنْزَلَ اللّهُ (مائده : 48)

و ما این کتاب (قرآن ) را به حق به سوى تو فرو فرستادیم در حالى که تصدیق کننده کـتـابـهـاى پـیـشـیـن و حـاکـم بـر آنـهـاسـت . پـس مـیـان آنـان بـر وفـق آنـچـه خـدا نازل کرده حکم کن .

پـیـامـهـاى آیـه ایـن هـا اسـت ؛ الف ـ قـرآن بـه طـور کامل حق است و از سوى خدا نازل شده و هیچ تردیدى در حقانیت و خدایى بودن آن نیست . ب ـ ایـن کـتـاب آسـمـانـى در پـى کـتـب دیـگـر آسـمـانى آمده و آنها را به عنوان شرایع پیشین قـبـول دارد. ج ـ قرآن ، کتاب نهایى خداست که ((مهیمن )) بر دیگر کتب آسمانى است ؛ به ایـن مـعنا که اصول ثابت و غیر قابل تغییر آنها را حفظ مى کند و در واقع مراقب و محافظ آنـهـاسـت ، ولى فـروع را بـه گـونـه اى تـغـیـیـر مـى دهـد کـه مـنـاسـب سـیـر و سـلوک و تکامل انسان در هر زمان باشد.

پـس قـیـد ((مـهـیـمـنـا عـلیـه )) متمم و مکمل ((مصدّقا)) هست تا توهم نشود که قرآن هر چه از شـرایـع و احکام در تورات و انجیل و سایر کتابهاى آسمانى است به طور درست و بدون تغییر و تبدیل ابقا مى کند، بلکه ضمن اینکه فى الجمله اى از محتواى آنها را تصدیق مى کـنـد کـه مـعارف و شرایع حق و از جانب خداست ، ولى این حق نیز براى خدا محفوظ است که آنـچـه را بـخـواهـد نسخ یا تکمیل نماید. بدین ترتیب ، قرآن مجید بـه عـنـوان ((بـرنـامـه نـهایى )) خدا فرود مى آید که استوارترین منهج تکاملى بشر را ترسیم کند:

إِنَّ هذَا الْقُرْاَّنَ یَهْدِی لِلَّتی هِیَ اءَقْوَمُ وَیُبَشِّرُ الْمُؤْمِنِینَ الَّذِینَ یَعْمَلُونَ الصَّالِحَاتِ اءَنَّ لَهُمْ اءَجْراً کَبِیراً (اسراء: 9)

قطعا این قرآن به آن (آیینى ) که خود پایدارتر است راه مى نماید و به آن مؤ منانى که کارهاى شایسته مى کنند، مژده مى دهد که پاداشى بزرگ برایشان خواهد بود.

3. رسـول اعـظـم صـلى اللّه عـلیـه و آله با برخوردارى از بهترین داشته هاى نفسانى و دریـافـت عـالى تـریـن داده هـاى قـرآنـى بـه نـهـایـى تـریـن مـرتـبـت انـسـانـى نایل گشت ، نخست در بعد عقیده و اندیشه به توحید ناب رسید و همه هستى را پرتوى از وجـود حـق تـعـالى دید که در آفرینش و اداره آن هیچ گونه شرکتى را بر نمى تابد. از این رو از سوى خدا به نشان ((اولین مسلمان )) مفتخر شد؛

لاَ شَرِیکَ لَهُ وِبِذلِکَ أُمِرْتُ وَاءَنَا اءَوَّلُ الْمُسْلِمِینَ (انعام : 163)

او را شریکى نیست و بر این (کار) دستور یافته ام و من نخستین مسلمانم .

و با کسب این مرتبت ، نزدیکترین آفریده در ساحت قدس ربوبى شد؛

ثُمَّ دَنَا فَتَدَلَّى فَکَانَ قَابَ قَوْسَیْنِ اءَوْ اءَدْنَى (نجم : 8 و 9)

سپس نزدیک و نزدیک تر شد تا به قدر دو کمان یا نزدیکتر شد.

آنـگـاه اجـازه یـافـت کـه خدا را آن گونه که دیده براى مردم توصیف کند، چرا که خداوند برتر از آن است که دیگران به وصفش بپردازند؛

سُبْحَانَ اللَّهِ عَمَّا یَصِفُونَ إِلا عِبَادَ اللَّهِ الْمُـخْلَصِینَ (صافات : 159 و 160)

خـدا مـنـزه اسـت از آنـچـه در وصـف مـى آورنـد، بـه اسـتـثـنـاى بـنـدگـان مـخـلَص (و پاکدل ) خدا.

و او سـرآمـد گـروه مـخـلصـان اسـت کـه در مـیـدان عـمـل ، یـک لحـظـه از خـدا غافل نشد و

هیچ کارى را جز به دستور خدا و براى جلب رضایت او انجام نداد؛ چنان که خداوند به

او فرمان داد:

قُلْ إِنَّ صَلاَتِی وَنُسُکِی وَمَحْیَایَ وَمَمَاتِی لِلّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ (انعام : 162)

بگو؛ در حقیقت نماز من و عبادات من و زندگى و مرگ من براى خدا، پروردگار عالمیان است .

اینکه خداوند، به پیامبر(ص ) فرمود: بگو من چنین هستم ، بدین معناست که ایشان به چنین مـنـزلتـى رسـیـده و تـمـام وجـود او چـه هـنـگـام حـضـور در دنـیـا یـا ارتـحـال بـه سـراى جـاویـد از آغـاز تـا انـجـام بـه هـمـه عـقـایـد و اعـمـال و اخـلاق ، خـدایـى مـحـض شـده و جـز اراده و عشق و رضاى الهى به وجود نازنین آن دردانـه آفـرینش راه ندارد؛ او جز به خدا نمى اندیشد، فقط براى او اقدام مى کند و تمام خصلت هاى خود را رنگ خدایى زده ، چرا که ؛

صِبْغَةَ اللّهِ وَمَنْ اءَحْسَنُ مِنَ اللّهِ صِبْغَةً وَنَحْنُ لَهُ عَابِدُونَ (بقره : 138)

نگارگرى الهى و چه کسى نیکوتر از خدا نگارگرى مى کند و ما تنها پرستنده اوییم .

از این رو خداوند اخلاق او را نیز عظیم شمرد و فرمود:

وَإِنَّکَ لَعَلَى خُلُقٍ عَظِیمٍ (قلم : 4)

و راستى که تو را خویهایى والاست !

بـدیـن تـرتـیـب آن شـخـصـیـت بـى نـظـیـر در هـمـه کـمـالات و فضایل در اوج قرار گرفت و ((اشرف مخلوقات )) شد، به گونه اى که برتر از آن ـ جـز در مـورد خـداونـد کـه کـمـال مـطـلق و مـعـطـى کـمـالات اسـت ـ کـمـالى قـابـل تـصـور نـیـسـت . علامه طباطبایى در پاسخ به این پرسش که ((آیا صلوات ، بر پـیـامـبـر و دودمـانـش ، براى ترفیع درجه ماست یا درجات آنان را رفعت مى بخشد؟)) چنین پـاسـخ مـى دهد: ((براى ترفیع درجه ماست ، چرا که پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله وسـلم ، اشـرف موجودات است ، پس باید یک کمال وجودى اى را داشته باشد که ((لا کَمالَ فـَوْقـَهُ بـرابـر هـیـچ کـمـالى بـالاتـر از آن نـبـاشـد.)) بـنـابـر ایـن اعـطـاى کـمـال جـدیـدى بـه ایـشـان که داراى آن نباشد، تصور نمى شود. پس صلوات ما یک نوع تـعـظـیـم و تـکـریم است که در اثر آن به کمال و مرتبه آن بزرگوار هیچ اضافه نمى شـود و مـثـل ایـن مـى مـانـد کـه یـک دانه سیب از باغى بچینند و جهت تعظیم و تکریم ، به صـاحـب بـاغ هـدیـه بـدهـنـد، زیـرا هـر مـزیـت دیـنـى و دنـیـایـى از بـرکـات رسـول اکـرم (ص ) است و آن حضرت ، صاحب همه خیرات و مبرّات مى باشد.))

امـام صـادق عـلیـه السـلام بـا کـنـار هـم نـهادن آیه یاد شده و آیه اى دیگر به نتیجه اى بسیار عالى مى رسد که اصل حدیث و ترجمه آن چنین است ؛

اِنَّ اللّه عـَزَّوَجـَلَّ اَدَّبَ نـَبـِیَّهَ فـَاَحـْسـَنَ اَدَبـَهُ فـَلَمّا اَکْمَلَ لَهُ الْاَدَبَ قالَ ((اِنَّکَ لَعَلى خُلُقٍ عَظیمٍ)) ثُمَّ فَوَّضَ اِلَیْهِ اَمْرَ الدّینِ وَالْاُمَّةِ لِیَسُوسَ عِبادَهُ فَقالَ عَزَّوَجَلَّ: ((ما اتیکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهیَکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا)) وَ اِنَّ رَسُولَ اللّه صَلَّى اللّهُ عَلَیْهِ وَ آلِه کانَ مُسدَّدا مُرَفَّقا مُؤَیَّدا بِروحِ الْقُدُسِ لایَزِلُّ وَ لا یُخْطِى ءُ فى شَىْءٍ مِمّا یَسوُسُ بِهِ الْخَلْقَ فَتَاَدَّبَ بِآدابِ اللّهِ...

هـمـانـا خـداونـد بـزرگ ، پـیـامـبـرش را تـربـیـت کـرد و چـون تـربـیـتـش کـامل شد فرمود: تو داراى اخلاق بزرگى هستى . آنگاه سامان دهى دین و ملت را به او وا گـذاشـت تـا بـنـدگـانـش را راهـبـرى کـنـد. از ایـن رو بـه مـردم دسـتور داد. هر چه پیامبر فرمانتان داد انجام دهید و از هر چه بازتان داشت ، خوددارى کنید.

رسـول گـرامـى (ص ) اسـتوار، موفق و مؤ ید به روح القدس بود و هرگز در اداره امور مردم ، خطا و اشتباه نمى کرد، چرا که پرورش یافته به آداب الهى بود.

راز ((اسـوه حـسـنـه )) بـودن پیامبر اعظم (ص ) در همین نکته نهفته است که او مستقیما تحت تربیت پروردگارش قرار گرفت ، به گونه اى که علاوه بر تغذیه روحى ، تغذیه جـسمى او بدون واسطه و به دست خداوند متعال انجام گرفت تا سراسر وجودش آنگونه که خدا مى خواهد

پـرورش یـابـد؛ خـود فـرمـود: ((اَبـیتُ عِنْدَ رَبى یُطْعِمُنى وَ یَسْقینى )) نزد پروردگارم بیتوته مى کنم و او مرا آب و غذا مى دهد.

امیر مؤ منان علیه السلام نیز فرمود:

فـَاِنـّا صـَنـائِعُ رَبِّنا وَالنّاسُ بَعْدُ صَنائِعُ لَن

ما دست پروردگان پروردگارمان هستیم ، پس از آن ، مردم ، دست پروردگان ما هستند.
جهان شمولى پیامبر

بـنـابر آنچه یاد شد دانستیم که وجود نازنین پیامبر اعظم صلى اللّه علیه و آله در عالم آفـریـنـش بـى نـظـیـر اسـت و مـنزلت و معنویت و کمالات او همه هستى را پر کرده و جایى براى دیگران فرو نگذاشته است . در دعایى که از سوى ناحیه مقدسه حضرت بقیة اللّه ارواحنا له الفداء به دست سفیر خاص ایشان ـ محمد بن عثمان ـ رسید، آمده است :

... فَبِهِمْ مَلاَْتَ سَمائَکَ وَ اَرضَکَ حَتّى ظَهَرَ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اَنْتَ

پـس بـدانـان (اهـل بیت معصوم ) آسمان و زمینت را پر کردى تا عیان شد که جز تو خدایى وجود ندارد.

پـس مـجـمـوعه معنوى الهى ـ که پیامبر و اهل بیت او هستند ـ بسان مجموعه هاى طبیعى و مادى هـمـچـون خـورشـیـد و دریـا و مـنـابع زمینى و زیر زمینى ، هیچ گاه پایان نمى پذیرند و ظـرفـیـت سـیـراب و ارضـا کـردن هـمـگـان را دارا مـى بـاشـنـد. از ایـن رو خـداونـد متعال به رسول اکرم (ص ) چنین فرمان داد:

قـُلْ یَا اءَیُّهَا النَّاسُ إِنِّی رَسُولُ اللّهِ إِلَیْکُمْ جَمِیعاً الَّذِی لَهُ مُلْکُ السَّماوَاتِ وَالْأَرْضِ لاَ إِلهَ إِلا هـُوَ یـُحـْیـِی وَیـُمـِیتُ فَاَّمِنُوا بِاللّهِ وَرَسُولِهِ النَّبِیِّ الْأُمِّیِّ الَّذِی یُؤْمِنُ بِاللّهِ وَکَلِمَاتِهِ وَاتَّبِعُوهُ لَعَلَّکُمْ تَهْتَدُونَ (اعراف : 158)

بـگـو: اى مـردم ، من پیامبر خدا به سوى همه شما هستم ، همان که فرمانروایى آسمانها و زمـیـن از آن اوسـت . هـیـچ مـعـبـودى جـز او نیست ، که زنده مى کند و مى میراند. پس به خدا و فرستاده او ـ که پیامبر درس نخوانده اى است که به خدا و کلمات او ایمان دارد ـ بگروید و او را پیروى کنید، امید که هدایت شوید.

صـریـح آیـه ایـن اسـت کـه ((رسـول اللّه )) بـه مـعـنـاى مـطـلق ، شـخـصـیـت بـى بـدیـل مـحـمـد بن عبداللّه صلى اللّه علیه و آله است که با ویژگى هاى یاد شده ، توان راهنمایى همگان به سوى خدا را دارد و مردم اگر به خدا و پیامبرش ایمان بیاورند و از او پـیـروى کـنـنـد قطعا هدایت یارشان و سعادت فرجامشان خواهد شد، ولى آیا اگر خورشید نـور افـشـانـى نـکـنـد، کسى به سوى او راه خواهد برد و از پرتو نور و گرمایش سود خـواهـد جـسـت ؟ بـایـد گفت رسول خدا(ص ) همان گونه که در مقام نبوت و منزلت دریافت کمالات و نگاهداشت آن تا ابد برترین اسوه است ، در مقام اثبات و پرداخت آن کمالات به دیـگران نیز برترین است ؛ به عبارت دیگر آن حضرت همانطور که در اسوه بودن بى نظیر است در اسوه دهى به دیگران و جذب و راهنمایى همگان به سوى حقیقت و معنویت خود نیز نمونه و اسوه است درباره موضوع نخست خداوند فرمود:

فَاءَوْحَى إِلَى عَبْدِهِ مَا اءَوْحَى مَا کَذَبَ الْفُؤَادُ مَا رَاءَى (نجم : 10 و 11)

آنـگـاه بـه بـنـده اش آنـچـه را بـایـد وحـى کـنـد وحـى کـرد و آنـچـه را دل دید، دیده انکارش نکرد.

بدینسان آن یگانه آفرینش ، گام بر بام عالم شهود نهاد و عالم غیب را درنوردید و بر همه اسرار آفرینش آگاه شد و همه حقیقت وجود یعنى خداى معبود را به نظاره ایستاد.

از او پرسیدند: ((آیا پروردگارت را دیدى ؟)) پاسخ فرمود: ((لَمْ اَرَهُ بِعَیْنى وَ رَاءَیتُهُ بـِفـُؤ ادى مـَرَّتـَیـنِ)) خـدا را بـا چـشـم سـر نـدیـدم ، ولى او را دوبـار بـا دل مشاهده کردم . آنگاه آیه ((ثُمَّ دَنى فَتَدَلّى )) (نجم : 8) را تلاوت فرمود.

و در مورد نکته دوم نیز خداوند فرمود:

وَلَقَدْ رَاَّهُ بِالْأُفُقِ الْمُبِینِ وَمَا هُوَ عَلَى الْغَیْبِ بِضَنِینٍ (تکویر: 23 و 24)

قـطـعـا (پـیـامـبـر) فـرشـتـه وحـى را در افـق درخـشـان دیـد و او در امـر غـیـب بخیل نیست .

بـسـیـارى از مردم وقتى به حقیقت مهمى دست مى یابند اصرار در کتمان آن دارند و از بیان آن بـخـل مـى ورزنـد و چـه بـسـا آن را بـا خـود بـه گـور مـى بـرنـد امـا پـیـامـبـر بـخـیـل نـیـسـت ، او آنـچه را از طریق وحى دریافت کرده ، با سخاوت تمام در اختیار همگان گـذارد و ((هـرگـز بـدانـچـه بـه او وحـى شـده بـود بـخـل نـورزیـد، آن را کـتـمـان و مـحـبـوس نـکـرد و هـرگـز در جـزء و کـل آن دگـرگـونى ایجاد ننمود، بلکه آنگونه که خدا تعلیمش داده بود به مردم آموخت و آنـچـه را بـه تبلیغش فرمان یافته بود تبلیغ کرد.)) و در این راه تا آنجا اهتمام ورزید که خداوند از او چنین دلجویى و سپاسگزارى کرد؛

فَلَعَلَّکَ بَاخِعٌ نَّفْسَکَ عَلَى اَّثَارِهِم إِن لَّمْ یُؤْمِنُوا بِهذَا الْحَدِیثِ اءَسَفاً (کهف : 6)

شـایـد اگـر بـه ایـن سـخـن (قرآن ) ایمان نیاورند، تو جان خود را از اندوه ، در پیگیرى (کار) شان تباه سازى !

مـوفـقـیـت پـیامبر اعظم (ص ) در طراحى و مهندسى اسلام در چشم انداز جاودانه منحصر به فـرد است ؛ او در کمتر از ربع قرن ، مکتب خویش را بنیان نهاد و چنان ماهرانه معمارى کرد که خداوند پیروزى او را پذیرفت و اعلام کرد:

إِذَا جـَاءَ نـَصـْرُ اللَّهِ وَالْفـَتـْحُ وَرَاءَیـْتَ النَّاسَ یـَدْخـُلُونَ فِی دِینِ اللَّهِ اءَفْوَاجاً فَسَبِّحْ بِحَمْدِ رَبِّکَ وَاسْتَغْفِرْهُ إِنَّهُ کَانَ تَوَّاباً (نصر: 1 ـ 3)

چـون یـارى خـدا و پـیروزى فرا رسد و ببینى که مردم ، دسته ، دسته در دین خدا در آیند پس به ستایش پروردگارت نیایشگر باش .
سیماى اسوه حسنه

در مقام ارائه اسوه برتر، تاءسى و الگوگیرى از اهمیت فوق العاده اى برخوردار است و بـایـسـتـى اخـلاق و رفـتـار و مـعـنـویـت و عـرفـان ، عـلم و عـمـل و هـمـه حـرکـات و سـکـنـات اسـوه ، سـرمشق قرار گیرد و به صورت برنامه جارى زنـدگـى درآیـد از ایـن رو جـا دارد به اجمال تصویرى از سیماى پیامبر اعظم صلى اللّه علیه و آله ارائه دهیم .

1. او براى خود سازى و تقویت روح و اراده و سیر و سلوک به سوى خدا برنامه اى مداوم داشت ، امیر مؤ منان علیه السلام مى فرماید:

... وَ لَقـَدْ کـانَ یـُجاوِرُ فى کُلِّ سَنَةٍ بِحِراءَ فَاَراهُ وَ لا یَراهُ غَیْرى

رسول خدا(ص ) هر سالى ، مدتى را در غار حرا، معتکف مى شد و جز من کسى او را نمى دید.

ایـن بـرنـامـه ، پـیـش از بـعثت و تا اوایل بعثت ادامه داشته است . پس از هجرت پیامبر به مـدیـنـه بـرنـامـه اعـتـکاف سالانه ایشان در مسجد اجرا مى شده ، چنان که امام صادق علیه السـلام فـرمـود: ((پیامبر در یک مدت ، دهه اول ماه رمضان در مسجد معتکف مى شد و در مرحله بـعـد، در دهـه دوم آن مـاه ، سـپـس تـا آخـر عـمـر در دهـه آخـر مـاه رمـضـان اعـتـکـاف مـى کرد.))

2. در عـرفـان حقیقى به اوج رسید و لحظه اى بدون خدا زندگى نکرد و هرگز از یاد و نـام او غـافل نشد خود فرمود: ((اِنَّ عَیْنى تَنامُ وَ قَلْبى لا یَنامُ)) چشمم به خواب مى رود، ولى دلم نمى خسبد. بدین ترتیب ایشان از قید و بـنـد دنـیـاى مادى رهایى یافته و گام بر بام دنیا نهاده بود، حضرت على علیه السلام درباره آن حضرت فرمود:

کانَ قَلْبُهُ فِى الْجِنانِ وَ جَسَدَه فِى الْعَمَلِ

دل پـیـامـبـر در بـهـشـت بـود، ولى جـسـمـش در ایـن دنـیـا مشغول عمل .

3. پـیـامـبـر بـه هـمـه ظـواهـر مـادى دنـیـا بـه دیـده حـقـارت نـگـریـسـت و هـرگـز دل بـر دنـیـا نبست و با هزینه کمترین توشه ، بیشترین ره توشه آخرت را برگرفت ؛ بـه فـرمـوده امیر مؤ منان (ع ): ((پیامبر بى آنکه بهره اى از دنیا ببرد آن را ترک کرد و پاک و بى آلایش رهسپار سراى آخرت شد. در زندگى سنگى روى سنگ ننهاد و هنگامى که رحـلت کـرد و بـه نـداى پروردگارش پاسخ گفت ، هیچ چیز نداشت .))

4. سـاده زیـسـتى پیامبر نیز حکایت از طبع بلند و منبع ایشان داشت ، باز از زبان امیر مؤ مـنـان بـشـنـویـم : ((پـیـامـبـر بر روى زمین (بدون فرش ) مى نشست و غذا مى خورد و چون بندگان با فروتنى تمام جلوس مى کرد، با دست خویش کفش و لباسش را وصله مى زد، بـر مـرکـب بـرهنه سوار مى شد و کسى را نیز پشت سر خویش مى نشاند. روزى پرده اى بـر سـراى خـویـش دیـد. بـه همسرش فرمود: این را از جلو چشمم دور ساز که مرا به یاد زرق و بـرق دنیا مى اندازد. ایشان با تمام قلب خویش از دنیا رویگردان بود.))

5. در مـحیط خانواده نیز به عنوان بهترین فرزند، بهترین همسر و بهترین پدر و مربى شناخته شد و عنوان بهترین مرد دنیا را به نام خود کرد؛ چرا که با دانش و اخلاق زیبایى که داشت به همه بستگان و خویشان و اطرافیان خود بر اساس عدالت و راءفت سلوک مى کـرد، حقوق همگان را پرداخت مى کرد و با هر کسى آن گونه که خدا مى خواست رفتار مى کـرد و در یـک مـعیار کلى نیز فرمود: ((خَیْرُکُمْ خَیْرُکُمْ لاَِهْلِهِ وَ اَنَا خَیْرُکُمْ لاَِهْلى ))

بهترین شما بهترینان براى خانواده اش مى باشد و من در این بعد، بهترین شمایم !

6. رسول اعظم (ص ) نسبت به ارزشها غیرتى وصف ناشدنى داشت و مى فرمود:

کـانَ اِبـْراهیمُ غَیُورا وَ اَنَا اَغْیَرُ مِنْهُ وَ اَرْغَمَ اللّهُ مَنْ لا یَغارُ مِنَ الْمُؤ مِنینَ

پـدرم ابـراهـیـم (ع ) غـیرتمند بود و من بیش از او غیرت مى ورزم . خداوند، بینى هر مؤ من بى غیرت را به خاک بمالد!

7. دلسـوزى پـیـامـبـر(ص ) نـسـبـت بـه هـمـگـان نـیـز زبـانـزد خـاص و عـام بـود و دل مـهـربـان او بـه هـمـه تعلق داشت . این خصلت پیامبر، نخست از سوى خدا در آیه 128 سـوره تـوبـه مـورد تـمـجـیـد قـرار گـرفـت ، آنگاه همه کسانى که به نحوى با ایشان مـعـاشـرت داشـتـنـد از آن بـرخـوردار شـدنـد. آن حـضـرت پـیـوسـتـه جـویـاى احوال یاران خود بود و از آنان دلجویى مى کرد، اگر سه روز کسى را نمى دید، احوالش را از دیگران مى پرسید؛ اگر به سفر رفته بود، برایش دعا مى کرد و اگر در منزلش حـضـور داشـت بـه دیـدنـش مى رفت . حتى دشمنان نیز از دریاى رحمت و راءفت پیامبر اعظم بهره مند بودند. در پیکار بدر، مسلمانان بـه فرمان پیامبر، چاههاى آب منطقه را در اختیار گرفتند و حوضى ساختند و آب را در آن آماده کردند، وقتى دشمنان براى استفاده از آب به آن حوض نزدیک شدند، پیامبر فرمود: مانع استفاده آنان نشوید!

8. عـزت ، مـنـاعـت طـبـع و اسـتـقـلال شـخـصـیـت پـیـامـبـر نـیـز از اصول مسلم اخلاقى ایشان است به تعبیر قرآن :

فَلِلّهِ الْعِزَّةُ وَلِرَسُولِهِ وَلِلْمُؤْمِنِینَ (منافقون : 8)

عزت ، از آن خدا و پیامبرش و مؤ منان است .

رسـول اکـرم (ص ) در آغـاز رسـالت ، از سـوى مشرکان ، آماج انواع تهدیدها و توطئه ها قـرار گـرفـت و در بـرابـر هـمـه آنها استقامت کرد و سرافرازى نشان داد. زمانى که این گـونـه تهدیدها به اوج رسید، ولى به نتیجه اى نینجامید، از راه تطمیع وارد شدند. در ایـن زمان پیامبر توسط عمویش ابوطالب براى مشرکان چنین پیغام داد: ((اى عمو! به خدا سـوگند اگر خورشید را در دست راست و ماه را در دست چپ من قرار دهند تا از تبلیغ اسلام دست بکشم ، هرگز چنین نخواهم کرد تا اینکه خدا یا این دین را بر همه پیروز گرداند یا مـن در ایـن راه فـدا شـوم .

رسـول خـدا(ص ) در کـارهـاى فردى و در میان یاران و خویشان نیز تا آنجا که امکان داشت به خود متکى بود و سعى داشت نیازهاى خویش را خود برآورده سازد و به هیچ کس وابسته نباشد:

در یکى از سفرها کاروان پیامبر و یارانش فرود آمدند و جملگى به سوى آب روان شدند تا مقدمات برپایى نماز را تدارک ببینند. اصحاب پس از چند قدم متوجه شدند که پیامبر به سوى مرکب خود بازگشت و زانوى آن رابست و دوباره به سوى آنان آمد، عده اى اظهار داشـتـنـد: اى پـیـامـبـر خـدا چرا فرمان ندادى تا ما این کار را انجام دهیم ؟ ایشان در پاسخ فرمود: ((هرگز در کارهایتان از دیگران کمک نخواهید و به دیگران اتکا نکنید، هر چند در حد یک چوب مسواک باشد!))

9. ایثار و فداکارى نیز از خصایل نیکوى پیامبر بود که هرگز از او دور نشد، آن حضرت تا تثبیت موقعیت اسلام و فراگیر شدن آن در جزیرة العرب از هیچ گونه کوششى دریغ نکرد و هر گونه آزار و اذیت و جنگ و هجرت و بى مهرى را با جان خریدار شد تا رسالت عظیم خویش ‍ را به فرجام رساند. امیرمؤ منان علیه السلام ، فداکارى و از جان گذشتگى پـیـامـبـر(ص ) را چـنـیـن مـى سـتـایـد: ((هـر گـاه جـنـگ شـدت مـى یـافـت ، مـا بـه رسول خدا پناه مى بردیم و او از همه ما به دشمن نزدیکتر بود.)) حضرت صادق علیه السلام نیز مى فرماید:

((رسـول خـدا(ص ) را هـر قـدر اذیـت و آزار رسـانـدنـد، تـحـمل کرد، تا اینکه مشرکان تعرض ‍ خویش را متوجه خدا کردند! در این هنگام پیامبر خدا فـرمـود: ((مـن دربـاره جـان و خـانـدان و آبـروى خـویـش تـحمل کردم ، ولى نسبت به تعرض به خدا دیگر تاب نمى آورم .)) آنگاه خداوند با آیه اى از قرآن او را دلدارى داد.))

10. بـهـداشـت و آراسـتـگـى نـیـز از اصـول زنـدگـى رسـول خـدا(ص ) بـود؛ امـام صـادق فـرمـود: ((رسـول خـدا(ص ) دنـدانـهـاى خـود را خلال مى کردند و این کار، دهان را پاکیزه مى کند.)) ایشان در ظـرف هـاى بـلوریـنـى که از شام مى آوردند و نیز از ظروف سفالین و پوستین آب مى نـوشـیـد و اگـر ظرف پاکیزه یافت نمى شد، از دست خویش استفاده مى کرد. آن حـضـرت هیچ گاه تا حد سیر شدن غذا نمى خورد. در غـذا نـمـى دمـیـد و بـازدم خـود را در ظـرف آب رهـا نـمـى کـرد. نقل شده که هزینه عطر رسول اکرم (ص ) بیش از هزینه خوراک او بود. امـام صـادق فـرمـود: ((رسـول اکـرم سه بار در چشم راست و دو بار در چشم چـپـش سرمه مى کشید، در آینه نگاه مى کرد و موهاى سرش را مرتب مى کرد و سر و رویش را شـانـه مـى زد و خـود را بـراى زیارت دوستان و خانواده اش زینت مى کرد و مى فرمود: خـداونـد دوسـت دارد کـه بـنـده اش هـر گـاه بـه دیـدار بـرادرانـش مـى رود خـود را آراسته کند.

11. پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) در هـمـه مـسـائل اجـتـمـاعـى ، مـرد اول اسـت و آنـچـه خـوبـان هـمـه دارنـد او تـنـهـا دارد؛ اگـر افـلاطـون در خـیـال خـوش خـویـش ((مـدیـنـه فـاضـله )) اى سـاخـت کـه بـایـد بـشـر بـدان دسـت یـابد، رسـول اکـرم (ص ) چـنـین مدینه اى را روى اطلس جغرافیایى جهان تحقق بخشید و خود نیز بـر آن ریـاسـت کـرد، اگـر فـارابـى ، سـتـون فـقـرات جـامـعـه انـسـانـى را عـدالت و اعـتـدال مـى دانـد کـه تـنـهـا روى کـاغـذ نـمـود پـیـدا کـرد، رسـول خـدا(ص ) لحـظـه لحـظـه عـمـرش و خرد و کلان تصمیماتش جملگى عدالت بود و اعتدال و اصولا شخصیت عظیم آن حضرت ، شاخص و معیار عدالت در همه امور زندگى بود و هـمـگـان بـایـد اعـتـدال و عـدالت را از او بـیـامـوزنـد؛ چـنـان کـه روزى مـشـغـول تـقـسـیـم اموالى بود؛ مردى از قبیله تمیم به آن حضرت گفت : عدالت پیشه کن ! پیامبر فرمود: ((وَیْحَکَ وَ مَنْ یَعْدِلُ اِذا لَمْ اَعْدِلْ)) اى بـیـچـاره ! چـه کـسـى عدالت مى ورزد اگر من چنین نباشم ؟! مفهوم سخن پیامبر این است که اول و آخـر و اصـل و فرع عدالت و اعتدال ایشان است و همگان باید در عدالت و میانه روى از او اسـوه بـگیرند و شاخص هاى شخصیتى آن یگانه جهان را معیار قرار دهند و اوست که بـا حـکـومـت و قـانـون و جـنـگ و صلح و رفتار خویش ، واژه عدالت را به مفهوم واقعى آن ، بـراى جـهـانـیـان تفسیر کرد و اعتدال و میانه روى را براى آدمیان بیان نمود. بنابراین ؛ پیامبر عظیم الشاءن ؛

ـ بهترین رهبر مذهبى ، حکومتى و مدیریتى در همه سطوح است .

ـ عـادل تـریـن رهبر دنیا در همه زمینه هاى اجرایى ، قانون گذارى ، اخلاقى و فکرى است بـه گونه اى که در کوچک ترین حرکت و اجرا حتى در نگاه کردن به افراد کمترین ستم روا نداشت . اما صادق علیه السلام فرمود: ((کانَ رَسُولُ اللّهِ(ص ) یَقْسِمُ لَحظاتِهِ بَیْنَ اَصـحـابـِهِ فـَیـَنـْظُرُ اِلى ذا وَ یَنْظُرُ اِلى ذا بِالسَّوِیَّةِ)) رسـول خـدا(ص ) نـگاه هایش را نیز میان یارانش ‍ تقسیم مى کرد؛ و به این و آن با عدالت نگاه مى کرد.

12. بـه تـصـریـح خـداونـد مـتـعـال ، رسـول اعـظـم (ص ) جـز رحـمـت بـراى کل عالم نیست ؛

وَمَا اءَرْسَلْنَاکَ إِلا رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ (انبیاء: 107)

و تو را جز رحمت براى عالمیان نفرستادیم .

رحـمـت بـودن پیامبر شامل همه وجود او و آنچه به ایشان منسوب است ، مى شود؛ بنابراین تـمـام قوانین و مقررات و اخلاق و سنت و گفتار و توصیه هاى پیامبر براى همگان ـ بدون استثنا ـ رحمت است ، حتى بحث حدود اسلامى ، حقوق جزایى و کیفرى و جنگ و کشتار و اعدام و سـنگسار و تبعید و تخریب و... جملگى چون در قالب عدالت محمدى طراحى شده و انگیزه رحمت احمدى دارد، براى همه عالم خیر و برکت است .

هـمـچـنـین از آیه بالا برداشت مى شود که مدیریت باید بر اساس محبت و رحمت واقعى بنا شـود ـ نه بر پایه هاى تصنعى و ظاهرى ، و پیامبر اکرم (ص ) نیز عالى ترین مصداق و بـهـتـرین الگوى مدیریت عاطفى است که امروزه جایش در مسندهاى مدیریت بشرى بسیار خـالى اسـت ، چـه ایـنـکـه حاضرند براى دستمالى ، قیصریه را به آتش بکشند و براى سیر کردن شکم خویش شکمها بدرند و براى آباد کردن کاخ آرزوها و هواهاى خود همه دنیا را ویران سازند ولى پیامبر اعظم را خدا چنین مى ستاید؛

لَقـَدْ جـَاءَکـُمْ رَسـُولٌ مِنْ اءَنْفُسِکُمْ عَزِیزٌ عَلَیْهِ مَاعَنِتُّمْ حَرِیصٌ عَلَیْکُم بِالْمُؤْمِنِینَ رَؤُوفٌ رَحِیمٌ

(توبه : 128)

قـطـعـا بـراى شـما پیامبرى از خودتان آمد که بر او دشوار است شما در رنج بیفتید، به (سعادت ) شما حریص و نسبت به مؤ منان ؛ دلسوز مهربان است .

پـیـامـبـر اعـظـم در عـیـن ایـنـکه در مسند عالى ترین مقام اجرایى وطن اسلامى نشسته بود و شـبـانـه روز بـه امـت خـویـش خـدمت مى کرد، ولى حتى از کمترین غذاى موجود یعنى نان جو هـرگـز سیر نخورد. شخصیت دوم اسلام ـ امیر مؤ منان علیه السـلام ـ نـیـز چـنـیـن روشـى داشـت و مـى فـرمـود: ((اگـر مـى خـواسـتـم مـى تـوانـستم از عـسل مصفا و مغز گندم و بافته هاى ابریشمى براى خود خوراک و پوشاک تهیه کنم ، اما هیهات که هوا و هوس بر من غلبه کند و حرص و طمع مرا وادارد تا غذاهاى لذیذ برگزینم در حالى که ممکن است در سرزمین (فرمانروایى من چون ) حجاز و یمامه کسى باشد که امید بـه دسـت آوردن حـتى یک قرص نان نداشته باشد و شکمى سیر نخورده باشد. آیا من با شـکـم سـیـر بـخـوابـم در حـالى که در اطراف من شکمهاى گرسنه و جگرهاى تشنه وجود دارد؟))

13. حـضـرت محمد صلى اللّه علیه و آله در تبلیغ پیام الهى نیز سرآمد دعوتگران شد. خداوند به او فرمود:

یـَااءَیُّهـَا النَّبـِیُّ إِنَّا اءَرْسـَلْنـَاکَ شـَاهِداً وَمُبَشِّراً وَنَذِیراً وَدَاعِیاً إِلَى اللَّهِ بِإِذْنِهِ وَسِرَاجاً مُّنِیراً

(احزاب : 45 ـ 46)

اى پـیـامبر! ما تو را گواه و بشارتگر و هشدار دهنده فرستادیم و دعوتگر به سوى خدا به فرمان او و چراغى تابناک .

آن حـضـرت در دعـوت بـه سـوى خـدا نیز نیکوترین اسوه است ؛ چرا که با تمام فنون و آداب دعـوت آشـنـا بود و بیشترین توفیق را نیز در این راه به دست آورد و به گونه اى کـه امـروزه امـت اسـلامـى ، بـزرگـتـریـن مـجـمـوعـه مـذهـبـى دنـیـا را تـشـکـیـل مـى دهند و هیچ آیینى مانند اسلام با صلابت و کمیت و کیفیت این چنین بالا اجرا نمى شود و هیچ شعارى چون شعائر اسلامى در جهان نمود ندارد، همانطور که هیچ کتابى چون قـرآن محمد در میان مردم و مراکز علمى مطرح نیست وهیچ مکانى چون مکه و مدینه زایر مذهبى نـدارد و هـیـچ مـراسـم روزانـه ، هـفـتـگـى و سـالانـه اى چون نماز یومیه و جمعه و حج آیین محمد(ص ) پر جمعیت نیست ؛ چنان که هیچ گروهى چون مسلمانان راستین ، امروزه در برابر سـتم و جنایات جباران و زورمداران ، ایستادگى نمى کند و.... این نیست جز موفقیت چشمگیر پیامبر اعظم در رساندن پیام روح بخش و ستم ستیز الهى به گوش جهانیان .

ـ نـفـوذ پـیـامـبـر اعـظـم در دلهـاى مـردم نـیـز مـثـال زدنـى اسـت . نقل شده وقتى نماینده کفار قریش ‍ براى مذاکره به محضر پیامبر شرفیاب شد، ملاحظه کـرد کـه مـسـلمانان به آب وضوى پیامبر ـ که از صورت و دستهایش مى چکید ـ تبرک مى جـسـتند و از آن روز تا کنون نیز پیروان محمد(ص ) با نام و یاد مقدس او عاشقى و جوانى مى کنند؛

سعدى اگر عاشقى کنى و جوانى

عشق محمد بس است و آل محمد

در روحـبـخـش تـریـن سـرود هـسـتـى یـعـنى ((اذان )) نام او را پس از نام خدا مى برند و در زیـبـاتـریـن لحـظه سلوک ـ یعنى تشهد نماز بر او درود مى فرستند و نام بى مثالش را بر فرزندان خود مى نهند.
پاسداشت بهترین اسوه

بـا تـوجـه بـه آیه 21 سوره احزاب ـ که بیان شد ـ تردیدى باقى نمى ماند که عالى ترین اسوه زندگى سعادتمند، شخصیت بى نظیر نبى مکرم صلى اللّه علیه و آله است ، همانطور که امیر مؤ منان علیه السلام نیز تاءکید مى کند:

وَ لَقـَدْ کـانَ فـى رَسُولِ اللّهِ صَلَّى اللّه عَلَیْهِ وَ آلِهِ کافٍ لَکَ فِى الاُْسْوَةِ

... کافى است که روش پیامبر(ص ) را سرمشق خویش قرار دهى .

بنابراین جا دارد که هر خردمند دوراندیشى ، این سفارش امام متقیان علیه السلام را براى همه عمر آویزه گوش کند؛

... فـَتـَاءَسَّ بـِنـَبـِیـّکَ الاَطـْیـَبِ الاَْطـْهـَرِ صـَلَّى اللّهُ عَلَیهِ وَ آلِه ، فَاِنَّ فیه اُسْوَةً لِمَنْ تـَاءَسـّى وَ عـَزاءً لِمـَنْ تـَعـَزّى وَ اَحـَبُّ الْعـِبـادِ اِلَى اللّهِ الْمـُتـَاءَسّى بِنَبِیِّهِ وَالْمُقتَصُّ لاَِثَرِهِ

از پـیـامبر پاک و پاکیزه ات پیروى کن ، زیرا راه و رسمش سرمشقى است براى کسى که بخواهد الگویى داشته باشد و انتسابى است براى کسى که بخواهد (بدو) منتسب گردد و مـحـبوب ترین بندگان نزد خداوند کسى است که از پیامبرش سرمشق بگیرد و گام بر جاى گام او بگذارد.

و بزرگترین افتخار کسانى که به قله هاى شرف و آزادگى و عرفان و دلدادگى دست یـازیـدنـد الگـوگـیـرى از پـیـامـبـر اعـظـم (ص ) اسـت . اهل بیت معصوم آن حضرت نیز در این راه پیشگام بودند و حضرت سیدالشهدا علیه السلام در کربلا به حضرت زینب فرمود:

لى وَ لِکُلِّ مُسْلِمٍ بِرَسُولِ اللّهِ اُسْوَةٌ

سرمشق من و هر مسلمان دیگر، رسول خدا(ص ) است .

و خط مشى انقلابى خود را نیز همان اسوه گیرى از پیامبر دانسته ، فرمود:

وَ اَسیرَ بِسیرَةِ جَدّى

امـام سـجـاد عـلیـه السـلام نـیز در سخنرانى خود بر این نکته کلیدى تصریح و تاءکید فرموده :

فَاِنَّ لَنا فى رَسُولِ اللّهِ اُسْوَةً حَسَنَةً

قطعا پیامبر خدا(ص ) سرمشق نیکوى ماست .

پـاسـداشـت شـایـسـتـه ایـن اسـوه مـنـحـصـر به فرد الهى آن است که همه آدمیان به ویژه مـسـلمـانـان ، بـه شـکـلى کـاربـردى ، بـدان اقـتـدا کـنـنـد و آن را بـه عـنـوان بـهـتـریـن مـدل زنـدگى بر سراسر همه برنامه هاى فردى و اجتماعى خویش جارى سازند. خدا نیز همین را از آنان خواسته است و هدف نهایى فرستادن هر پیامبرى چنین بوده است ؛

وَمَا اءَرْسَلْنَا مِن رَسُولٍ إِلا لِیُطَاعَ بِإِذْنِ اللّهِ (نساء: 64)

و هیچ پیامبرى را نفرستادیم جز اینکه با اذن خدا اطاعت شود.

اینک ما مسلمانان هستیم و بهترین اسوه بشرى که باید قدرش بدانیم ؛

1. در بـعـد اعـتـقادى و عرفانى ، لحظه اى از دریافت اندیشه هاى ناب توحیدى و سیر و سـلوک بـه سـوى مـقـام قـرب الهـى بـاز نـایـستیم و با همنوایى با پیامبر عظیم الشاءن تـلاش کـنـیـم کـه بـا او هـمگام شویم تا چون یاران راستین صدر اسلام به همراهى قائد بزرگ مفتخر گردیم که ؛

مُحَمَّدٌ رَّسُولُ اللَّهِ وَالَّذِینَ مَعَهُ... (فتح : 29)

2. تـمـسـک بـه قـرآن و عـتـرت ، نـخستین و ضرورى ترین گام براى اثبات وابستگى و گـرایـش بـه مـکـتـب مـحـمـدى اسـت و همراهى و پیروى از آن دو در همه زمینه ها ضامن سلامت اعـتـقـادى و عـملى مسلمانان است و هر رویکردى جز آن ، به واگرایى و دور افتادن از مسیر صحیح پیامبر مى انجامد، همانطور که عقل و تجربه آن را اثبات کرده است . بهترین روش نـیـز در ایـن بـسـتـر، اسـوه گـرفـتـن از رسـول اعـظـم اسـت و هـیـچ نیازى نیز به بحث و جدل و کشمکش هاى کهنه و نو نیست ؛ اگر همه فرقه ها سنت پیامبر را در رابطه با قرآن و عترت پیش بگیرند؛ هم نزاع بر مى خیزد و هم فتنه مى خوابد و عزت و اتحاد و اقتدار به جامعه اسلامى باز مى گردد.

بـحـث پیرامون قرآن ، نیاز به توضیح ندارد، ولى درباره عترت باید گفت ؛ بخشى از سـیـره و سـنـت پـیـامبر(ص ) اصولا بدون عترت ، سامان نمى یابد و دست کشیدن از دامان عـتـرت بـه مـفـهـوم بى اعتنایى به نیمه مکمل قرآن است که پیامبر بر آن تاءکید ورزیده است .

3. پیامبر اکرم براى ماندگارى اسلام ، برنامه اى اساسى داشته و آن ، تعیین جانشینان خویش ‍ تا آخر دنیاست . این مهندسى زیرکانه و مدبرانه از چشمان اسلام شناسان واقعى و مـنـصـف و بـدور از تـعـصـب حزبى و قبیله اى به دور نمانده است و با امعان نظر در مکتب نـظـام مـنـد پـیـامـبـر، بـه خـوبى جایگاه بى بدیل ((ولایت )) بسان خورشید نیمروز خود نمایى مى کند و مى توان ادعا کرد که اگر موضوع جز این بود در معمارى پیامبر کاستى وجود داشت ! آیا هیچ خردمندى باغ پرگل و گیاه خود را که زحمت فراوانى براى بارورى آن کـشـیـده بـدون برنامه و باغبان براى همیشه یا مدت کوتاهى رها مى کند؟ پیامبر اکرم رئیـس خـردمـنـدان عـالم است و مکتب او نیز ارزنده ترین مجموعه علمى است که بشر تاکنون بـه خـود دیـده ، بـنـابـراین معقول نیست که آن جناب ، اسلام را بدون سرپرست رها کرده باشد. حدیث ثقلین هم ـ که مورد اتفاق همه فرقه هاى اسلامى است ـ نشان دهنده اسوه حسنه بـودن پـیـامـبر در این میدان است . باید گفت : مدیریت کلان پیامبر(ص ) براى اداره جامعه بزرگ اسلامى در پهناى زمین و درازاى زمان در نوع خود بى نظیر است و هیچ مدیرى چنین طـرح نـوى را تـا کـنون در نینداخته است . از این رو، همه مسلمانان موظفند در اجراى ((طرح رهـبـرى )) پـیامبر بکوشند و کسى را که او شایسته رهبرى و جانشینى خود دانسته و او را در حدیث ثقلین معرفى کرده ، به پیشواى خود برگزینند.

4. در بـعـد عـمـلى نـیز باید همه کارهاى ریز و درشت خود را با معیارهاى نبوى بسنجند و هـیـچ عـمـلى را خـارج از چـارچـوب اسـلام انـجام ندهند. امام صادق علیه السلام در این باره فرمود:

حَلالُ مُحَمَّدٍ حَلالٌ اَبَدا اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ وَ حَرامُهُ حَرامٌ اَبَدا اِلى یَوْمِ الْقِیامَةِ لایَکُونُ غَیْرُهُ وَلا یَجیى ءُ غَیْرُهُ

حـلال حـضـرت مـحـمـد(ص ) تا روز بازپسین ابدى است ؛ چنانکه حرام او نیز تا رستاخیز نارواست ؛ غیر از آن نیز وجود ندارد و نخواهد آمد.

آن حضرت به تصریح قرآن مجید در صراط مستقیم الهى حرکت کرد و هیچ کارى را جز در راستاى اراده و رضاى خدا انجام نداد؛ إِنَّکَ لَمِنَ الْمُرْسَلِینَ عَلَى صِرَاطٍ مُّسْتَقِیمٍ (یس : 3 و 2) یعنى تو قطعا از فرستادگان در راه مستقیم هستى .

و کمترین انحراف از راه آن حضرت ، لغزیدن از صراط مستقیم الهى است .

5. در بـعـد اخـلاقى نیز باید بکوشند تا خلق و خوى خویش را همرنگ اخلاق عظیم پیامبر سـازنـد، عـدالت ، سـخـاوت ، خـوش خـلقـى ، ایـثـار و فداکارى ، خدمت رسانى به مردم ، مهربانى ، عفت و پاکدامنى ، مناعت ، شجاعت ، استقلال فکرى و سیاسى ، آزادگى ، عزت و کرامت و... بخشى از مکارم اخلاقى پیامبر(ص ) است ، همانطور که صداقت ، یکتاپرستى ، احـتـرام بـه هـمـنوعان ، غمخوارى و دلسوزى و زندگى مسالمت آمیز بخش دیگر آن است که ایشان براى تکمیل آن مبعوث شد و انسانها بایستى خود را بدان متعلق سازند.

تبلیغات