جریان شناسی عصر رسول خدا (ص)
آرشیو
چکیده
جـریـان هـاى فـکـرى و سـیـاسـى نـقش به سزایى در تحولات جامعه و نظام هاى سیاسى دارنـد. از هـمـیـن رو بـراى درس آمـوزى و عـبـرت پـذیـرى از جریان هاى مختلف در گستره تـاریـخ ، شـنـاخـت مـاهـیـت ، اهـداف و عـمـلکـرد آنها امرى ضرورى است . اما نظر به الگو پذیرى انقلاب اسلامى ایران از سیره نظرى و عملى پیامبر اعظم (ص )، ماهیت و ضرورت این مطلب را دو چندان مى کند. هـدف ایـن نـوشـتـار آشـنـایـى اجـمـالى بـا جـریـان هـاى دوران رسـالت رسول خداست اجمالا به بررسى عملکرد مؤ منین به عنوان جریان حق و طرفدار پیامبر در قـالب دو گـروه مهاجر و انصار و نیز جریان هاى مخالف در قالب شرک ، کفر و نفاق مى پردازد و ویژگیها و عملکرد هر یک را بیان مى کند.متن
در کـالبد شکافى انسان ، به سه لایه وجودى در هم تنیده بر مى خوریم : لایه زیرین و بـنـیـادیـن انـسان که در برگیرنده اندیشه ، افکار و اعتقادات اوست ؛ لایه میانى که از عـواطـف و احـسـاسـات و کـشـش هاى درونى اش تشکیل مى شود و لایه بیرونى و ظاهرى که رفتارهایش آشکارا از آن سر مى زند.
ایـن سـه لایـه بـه تـرتـیـب بـیانگر بینش ، گرایش و کنش انسان است ، که به صورت مـنـطـقى بر هم مترتب اند؛ یعنى انسان با اندیشیدن درباره مسئله اى ، به صحت و سقم آن بـاورمـنـد مـى شود. سپس با حکم به اینکه انجام یا ترک آن به مصلحت اوست ، گرایش و کشش به فعل یا ترک آن پیدا کرده ، درباره آن تصمیم مى گیرد. آنگاه با استفاده از قوا و ابزار در دسترس به اقدام عملى مبادرت مى ورزد.
بـا تـوجـه بـه ایـن مـراتـب است که وقتى بعضى رهبران و اندیشمندان ، اندیشه ها را در حـوزه فـردى و اجـتـمـاعى ، طرح و تبیین مى نمایند، مقبولیت اجتماعى یافته ، طرفدارانى پـیـدا مـى کـنـد. بـا تـجـلى عـیـنـى آن افـکـار و انـدیـشه ها در بستر اجتماع ، گروه هایى شـکـل مـى گـیـرنـد که ضمن برخوردارى از فرهنگ مشترک ، در جهت دستیابى به اهداف از پـیـش تـعـیـیـن شـده تـلاشى مشترک را آغاز مى کنند و موجبات تحولات گوناگونى را در زنـدگـى جمعى فراهم مى سازند. به این دسته از تفکرات با توجه به حوزه عملکرد و تاءثیر گذارى شان ، جریان فکرى ، سیاسى ، اجتماعى و... گفته مى شود.
بـنـابـرایـن مـنـظـور از جـریـان فـکـرى ـ سـیـاسـى ، حـرکـت اعـتـقـادى است با جهت گیرى تـشـکـیـل حـکـومـت یـا کـسـب قـدرت در جـامـعـه بـراى تـحـقـق اهـدافـى از قـبـیـل استقرار ارزش ها و نظام سیاسى مورد نظر خود. بدیهى است در یک جریان فکرى ـ سیاسى گروه هاى متعددى مى تواند وجود داشته باشد.
جـریان هاى فکرى ـ سیاسى با نظر به اهداف متنوع و گاه متضاد خود، تحولات گسترده اى را در جـامـعـه و حـتـى نـظـام هـاى سـیـاسى موجب مى شوند. اقدامات رهبران آنها نیز به صـورت آشـکـار و نـهـان چـونـان رودهـاى خروشان به حرکت در آمده ، نیروهاى اجتماعى را مـتـاءثـر مى سازد و گاه با تموج اقیانوس انسانى ، پى آمدهاى تلخ و شیرین را براى جامعه به ارمغان مى آورند.
بـا ایـن رویـکـرد اسـت کـه کـارکـرد جریان فکرى ـ سیاسى در امورى نظیر: شناسایى و معرفى رهبر، کادرسازى ، بسیج مردم ، تشکیل حکومت یا دولت ، مشروعیت بخشى به نظام حاکم ، کارگردانى قدرت در جامعه ، حمایت و پشتیبانى از نظام حاکم ، جهت دهى به افکار عـمـومـى و فرهنگ سازى ، حمایت از نهادها و نیروهاى خودى و مقابله با جریان رقیب سامان مـى یـابـد.
بـدیـهـى اسـت هـر جـریـانـى ، مـبـداء و مـسـیـر و مـقـصـدى دارد و حاملان آنها نیز سرنوشت گـونـاگـونى را براى جامعه رقم مى زنند که آشنایى با آنها، قدرت انتخاب صحیح را بـراى انـسـان فـراهـم مـى سازد. با توجه به این رویکرد، تبیین اجمالى و فشرده اى از جـریـانـات فـکـرى ـ سیاسى دوران رسالت پیامبر اعظم (ص ) مقصود و هدف این نوشتار قرار گرفته است .
حق و باطل
در تـاریـخ زنـدگـى و تـفـکـرات بـشـر، در یـک نـگـاه کـلان دو جـریـان ((حـق )) و ((بـاطـل )) را مـشـاهـده مـى کـنـیم که در قالب توحید و شرک ، ایمان و کفر و یا مستضعف و مستکبر تجلى کرده اند، و انبیاى الهى و پیروان آنها همیشه در جبهه حق و مخالفان آنان در گروه باطل جاى داشته اند.
هـر یـک از ایـن دو جریان ویژگیهاى خاص خود را دارند. با توجه به آیه 17 سوره رعد که تمثیل جریان هاى حق و باطل است ، مى توان ویژگیهاى زیر را بر شمرد:
1 ـ حق همانند آب زلال که مایه حیات و زندگى است ، همیشه مفید و سودمند است در حالى که باطل ، مثل کف روى آب نه سیراب کننده است و نه رویاننده .
2 ـ بـاطـل هـمـواره مـسـتـکـبـر، بـالا نـشـیـن ، پـر سـرو صـدا، پـر قال و غوغا و در عین حال تو خالى و بى محتواست . اما حق همیشه متواضع ، کم سر و صدا، اهـل عـمل ، پر محتوا و سنگین وزن است ؛ چنان که امیرالمؤ منین على (ع ) در مقایسه جبهه خود با دشمنانش مى فرماید:
قـد ارعـدوا و ابـرقـوا و مـع هـذیـن الامـریـن الفـشـل و لسـنـا نـرعـد حـتـى نـوقـع و لانسیل حتى نمطر
آنها رعد و برقى نشان دادند، اما پایانش جز سستى و ناتوانى نبود، ولى ما به عکس تا کـارى انـجـام نـدهـیـم رعد و برقى نداریم و یا تا نباریم ، سیلاب خروشان به راه نمى اندازیم .
3 ـ حق همیشه متکى به خویش است ، اما باطل از آبروى حق مدد مى گیرد و سعى مى کند خود را به لباس او در آورد و از حیثیت او بهره گیرد، آن گونه که هر دروغى از راست فروغ مـى گیرد. علاوه بر این ، باطل هر لمحه به شکلى و هر لحظه به لباسى درمى آید تا در صورت شناخته شدن بتواند خود را در لباس دیگر پنهان سازد.
4 ـ حـق در نـزاع هـمـیشگى با باطل است ، مگر زمانى که بر سراسر هستى حکمفرما شده و بـاطـل بـه کـلى زایـل گـردد. از ایـن روسـت کـه در طول تاریخ بشریت مستکبران ، در برابر پیامبران الهى صف آرایى کرده اند و نیز مبارزه با ستم و ستمگران و حمایت از مظلومان یکى از اهداف انبیا بوده و نفى هرگونه استکبار و اسـتـعـمـار، روح دعـوت آنان را تشکیل داده است . بدیهى است در این نزاع مداوم ، اراده الهى بـر ایـن اسـت کـه فـرجـام کـار پیروزى نهایى با جبهه حق باشد.
5 ـ آیـه 257 سـوره بـقـره ، رهـبـر گـروه حـق را کـه مـؤ مـنـیـن انـد، خدا مى داند، چنان که سردمداران گروه باطل را طواغیت معرفى مى کند.
6 ـ همان آیه کارکرد جریان حق را خروج انسان ها از ظلمت به نور برمى شمارد و کارکرد جـریـان بـاطـل را گـمـراه نـمـودن انـسـان هـا از نور و رها کردنشان در ظلمت و تاریکى مى شناساند.
با توجه به این ویژگیها است که دستاورد نظام سیاسى و دولت بر آمده از جریان حق ، عـدالت ، مـعـنـویـت ، رشـد، تعالى ، آزادى ، استقلال ، آسایش ، امنیت و در نهایت حیات طیبه خـواهـد بـود، چـنـان کـه جـریـان بـاطـل ، پـیامدى جز فقر، فساد، ظلم ، تبعیض ، استکبار، دنیاطلبى و استیصال نخواهد داشت .
احزاب حق و باطل
برابر رهنمود قرآن طبق آیه 56 سوره مائده و آیات 22 ـ 14 سوره مجادله ، حق مداران به حـزب اللّه شـنـاخـتـه مـى شـونـد و باطل گرایان در حزب شیطان گرد آمده اند که هر یک داراى اوصـاف و ویـژگـى هـایـى هـسـتـنـد. بـرخـى از ویـژگیهاى حزب اللّه و جریان حق عبارتند از:
دیـن مـدارى : رهـبـران و رهـروان جـریـان حـق ، بـه خـدا، پـیـامـبـران الهـى ، رسول خدا و آخرت و عدالت خدا ایمان دارند.
قـدرتـمندى : اینان به جهت ارتباط، اعتماد و اتکایشان به مبداء قدرت یعنى خداوند و نیز بـرخـوردارى از امـداد و نـصرت الهى از قدرت برتر برخوردارند که در صورت بهره گیرى از آن جبهه باطل را به شکست مى کشانند.
دشـمـن سـتـیـزى : حـق بـاوران بـا شـیـاطـیـن و دشـمـنـان خـدا و رسول دوستى نکرده ، با آنان به ستیز بر مى خیزند، حتى اگر از خویشان ، بستگان و نزدیکانشان باشند.
رضـایتمندى : یاوران حق از خدا و تقدیرات او خشنود و خرسندند و خدا نیز از عملکرد آنان راضى است .
پیروزمندى : جریان حق بر اساس سنت الهى پیروزمندان قطعى تاریخ اند.
رستگارى : حزب خدا، رستگان و رستگاران واقعى اند.
بـا نـظـر بـه آیـات یـاد شـده ، ویـژگـى هـاى عـمـده جـریـان باطل که شیطان را به رهبرى برگزیده اند از این قرارند:
شـیطان پرستى : گروه باطل شیطان را بر فکر، احساسات و رفتار خود حاکم ساخته و از وسوسه هاى انحرافى و اغوا کننده او پیروى مى کنند.
دیـن سـتـیـزى : بـاطـل گرایان دشمن دین و دین دارانند گرچه به ظاهر شاید مدعى پیرو مخلص دین هم باشند.
کـردار نـاشایست : عملکرد پیروان شیطان بسیار زشت و ناپسند است و ضمن دروغگویى ، سدّ راه خدایند و دیگران را از عمل خیر باز مى دارند.
دوسـتـى بـا دشـمـنـان خـدا: ایـنـان بـا دشـمـنـان خـدا، رسول و ائمه ارتباطگیرى کرده و آنها را به دوستى بر مى گزینند.
ذلیل بودن : آنان در بین خلق خدا جزء ذلیل ترین افرادند.
زیـانـکـارى : نـظـر بـه اینکه اعمال و رفتار آنان بر اساس قوانین و احکام خدا و رضایت الهى نیست ، در دنیا و آخرت از زیانکارانند.
بد فرجامى : عاقبت رهبران و پیروان جریان باطل ، چیزى جز نکبت و خوارى و عذاب تحقیر کننده الهى نخواهد بود.
جریان هاى دوران پیامبر(ص )
وقـتـى پیامبر عظیم الشاءن اسلام به عنوان آخرین پیامبر الهى به رسالت مبعوث شد و بـه امـر خداوند دعوتش را آشکار نمود، در ابتدا اندکى از انسان هاى آزاده و منصف و گروه قـلیـلى از انـسـان هـاى مـظـلوم و در عـیـن حـال آرزومـند و امیدوار با بهره گیرى از وجدان و عـقـل سلیم دعوت او را لبیک گفتند و به حمایت و هوادارى او برخاستند و آشکار و نهان او را هـمـراهـى کـرده و ضـمـن اعـتـقـاد و بـاور بـه تـعـالیـم حیات بخش اسلام به تبلیغ آن پرداختند.
از سـوى دیـگر گروه کثیرى از انسان هاى هواپرست ، خود خواه و دنیا طلب که شوکت خود ساخته شان را در تضاد با دعوت پیامبر مى دیدند، مانع گسترش و نفوذ کلام او شدند و در بـرابـرش صـف آرایـى کردند. از این رو بود که دو جریان موافق و مخالف که مصداق جبهه حق و باطل بودند، شکل گرفت و تقابل بین آنها آغاز گردید و هر یک رفتارهایى را از خود بروز دادند. برخى از ویژگى ها و رفتار جریان موافق عبارت بود از:
1 ـ ایمان به خدا، غیب ، آخرت ، ملائکه ، رسولان الهى به ویژه پیامبر خدا و کتب آسمانى .
2 ـ ولایت مدارى و اطاعت پذیرى از پیامبر(ص ).
3 ـ تحمل مشقت ها و مصائب فراوان و نیز صبر و استقامت دربرابر اذیت و آزار مخالفان .
4 ـ هجرت به حبشه و قبایل اطراف براى معرفى اسلام برابر دستور پیامبر.
5 ـ تبلیغ دین خدا و انجام عبادات و تعظیم شعائر الهى .
6 ـ غیرتمندى ، عزتمندى و نفوذ ناپذیرى در برابر القائات انحرافى مخالفین .
در مـقـابـل جـریـان مـخـالف مـثـل هـمـه جـریـان هـاى مـخـالف در بـرابر انبیاى سلف که از شـکـل گـیـرى و گسترش جبهه حق نگران و هراسناک بود و در خود خواهى ها و غرور و خود بـرتـر بـیـنـى هاى کاذب غوطه ور بود و جهل و تعصب جاهلى تمام تار و پود وجودش را فـرا گـرفـتـه بـود، تـمـام تـلاشـهـاى خـود را بـراى پـیـشـگـیـرى از شـکل گیرى جبهه حق و نیز مانع تراشى و اقدام در جهت نابودى پیامبر و یارانش به کار گرفت . برخى از ویژگیها و عملکرد کلى جریان مخالف از این قرار بود:
1 ـ بـرخـوردارى از قـدرت سیاسى ، مالى و نظامى 2 ـ مخالفت با هر مذهب و آیینى که از آنـان سلب قدرت نماید3 ـ مبارزه و مخالفت با پیامبر اکرم (ص ) از راه هاى زیر با هدف دست برداشتن آن حضرت از دعوت خود:
1) تحقیر، استهزاء، توهین و تمسخر پیامبر و یارانش .
2) افـتـرا و نـسـبـتـهـاى نـاروا نـسـبـت بـه پـیـامـبـر(ص )، از قبیل سفیه ، مجنون ، ساحر، افسون و اساطیر و افسانه بودن تعالیم او.
3) مجادله ، مغالطه ، بهانه جویى ، مانع تراشى ، لجاجت و در نهایت انکار پیامبرى او.
4) تطمیع پیامبر و پیشنهاد معامله بر سر اصل دعوت .
5) خشونت ، آزار و اذیت ، تهدید به قتل خود آن حضرت و یارانش .
6) مـبـارزه و جـنـگ افـروزى در بـرابـر جـریـان مـوافـق .
گرچه هر یک از جریان هاى موافق و مخالف داراى هدف و مقصد شخصى بودند، لکن گروه هایى در زیر مجموعه آنها وجود دارند که گاهى در اهداف جزئى تر با هم تفاوت دارند و شناخت اهداف آنها و عملکردشان بسى درس آموز و عبرت انگیز و راهگشا خواهد بود.
1. جریان موافق (مؤ منین )
هـمـه کـسـانـى که صادقانه دعوت پیامبر را پذیرفتند و بندگى خداوند را تاج افتخار خود قرار دادند، به عنوان موافقین و همراهان پیامبر شناخته مى شوند و صفت ایمان علامت و نشانه روشن آنهاست .
مؤ منینى که در جبهه حق قرار داشتند، به وجود آورنده اولین جریانى بودند که با لبیک بـه نـداى آسـمـانـى پـیـامبر شکل گرفت و گسترش یافت . ویژگى و ماهیت این جریان و خصوصیات افراد آن از منظر قرآن کریم چنین است :
مـؤ مـنـیـن نـخـسـتـیـن گـام هـاى هـدایـت را خـود بـرداشـتـه و عـقـل و خـرد و فـطرت را در این راه به کار مى گیرند. سپس خداوند طبق وعده اش مبنى بر هدایت بیشتر مجاهدان راهش ، نور ایمان را به قلب آنها مى افکند و از شرح صدر و روشن بـیـنـى بـهـره مـنـدشـان مـى سـازد و نیز از نظر عملى روح تقوى را در آنها زنده مى کند. آنـچـنـان کـه از گناه متنفر مى شوند و به طاعت و نیکى عشق مى ورزند.
اینان خداوند را به عنوان ولى و سرپرست خود برگزیده ، خداوند نیز ولایت خودش بر آنـان را مـقـرر فـرمـوده اسـت . بـدیـهى است کسانى که تحت ولایت ذات پاک او باشند، در مـشـکـلات ثـبـات قـدم دارنـد و بـا کـمـک خـداونـد، سـرانـجـام بـه مـقـصـود خـود نائل مى شوند.
مؤ منان هم داراى آرامش فکرند و هم پیروزى در برنامه هاى عملى دارند؛ و چه نعمتى از این بـالاتـر کـه انـسـان روحـى آرام و قـلبـى مـطـمـئن و ضـمـیـرى امـیـدوار بـه فضل الهى و برنامه هاى مفید و سازنده داشته باشد.
یـکـى از مـواهـب بزرگ الهى براى افراد پیرو جریان ایمان ، آن است که خداوند ایمان را محبوب آنان قرار داده و در دلهایشان زینت بخشیده است .
بارزترین نشانه این جریان ، عدم تردید و شک و دودلى در مسیر اسلام است و نشانه دوم ، جـهـاد بـا امـوال و نـشـانـه سـوم کـه از همه برتر است جهاد با نفس است . بنابراین هم ایـسـتـادگـى و ثـبـات قـدم دارنـد و شـک و تـردیـد بـه خـود راه نـمـى دهـنـد و هـم ایـثـار مـال و جـان در برنامه زندگى آنهاست که معیار روشنى براى جداسازى مؤ منان راستین از مدعیان دروغین در هر عصر و زمان است .
مـؤ مـنـیـن در بـرابـر مـشـکـلات ، صـبـر و اسـتقامت به خرج مى دهند و بر پروردگارشان توکل مى کنند در مواقع لزوم از زن ، فرزند، دوستان ، بستگان ، خانه و کاشانه خود جدا مى شوند، مرارتهاى غربت و سختى هاى آوارگى از وطن را مى چشند و شکیبا هستند. براى حـفظ ایمان خود آزار دشمنان را به جان مى خرند و در راه جهاد با نفس که جهاد اکبر است و نـیـز مـبـارزه بـا دشـمـنـان سـرسـخـت کـه جـهـاد اصـغـر اسـت ، از انـواع مـشـکـلات اسـتـقبال و در برابر آن صبر مى کنند. تکیه گاهشان تنها خداوند است و به ذات پاک او توکل مى کنند.
پـیروان این جریان با آرامش و بى تکبر روى زمین راه مى روند، متواضع اند که تواضع کـلیـد ایـمـان اسـت ، حـلیـم و بـردبـارنـد و در بـرابـر جـهـل و جـدال و سـخـنـان زشـت جاهلانى که آنان را مورد خطاب قرار مى دهند چیزى جز سلام نـمـى گـویـنـد؛ سـلامـى که نشانه بى اعتنایى تواءم با بزرگوارى است نه ناشى از ضـعـف و ذلت . شـبـانـگـاهان عبادت خالصانه و بى شائبه براى خدا دارند، از مجازات و کـیـفـر الهـى خـائف و بـیـمـناکند. توحید خالص آنها را از هرگونه شرک و دوگانه و چند گانه پرستى باز مى دارد. دستشان از آلوده شدن به خون بى گناهان پاک است و دامان عفتشان را هرگز آلوده نمى سازند.
در پـرتـو تـکـامل ایمان ، احساس مسئولیت مى کنند و ضمن ارتباط با خداوند، با خلق خدا پـیـونـد بـرقـرار مى کنند و صدیق و شهیدند.
آیـات قـرآن مـجـیـد، صفات برجسته ذیل را براى جریان مؤ منین برمى شمارند:
ـ به خداوند و دستورات او ایمان دارند.
ـ نسبت به خداوند شرک نمى ورزند.
ـ طاعت و عبادت و بندگى خداوند، جزو برنامه جارى زندگى آنهاست .
ـ در برابر خداوند، خوف و خشیت دارند و از مجازات او بیمناکند.
ـ در خیرات از یکدیگر سبقت مى گیرند.
ـ مردم را به نیکى ها دعوت مى کنند و از زشتى ها و منکرات باز مى دارند.
ـ به یاد خدا هستند و دل را روشن و عقل را بیدار و آگاه مى سازند.
ـ نـمـاز را بـه پـا داشـتـه و آن را حـفـظ مـى کـنـنـد و نیز خضوع و خشوع همه وجودشان را فراگرفته است .
ـ مطیع فرمان خدا و پیامبرند.
ـ زکات را پرداخت و در راه خدا انفاق مى کنند.
ـ عفیف و پاکدامن هستند و احساس مسئولیت مى کنند.
ـ امانت دار هستند و در امانت خیانت نمى کنند.
ـ از بیهوده گویى و سخن لغو به شدت مى پرهیزند.
ـ وارثان بهشت جاودانند.
و در مـجـمـوع ، آنـان تـوبـه کـاران ، عـبـادت کاران ، سپاسگزاران ، خودسازان در پرتو عبادت ، رکوع گذاران ، سجده کنندگان ، آمران به معروف ، ناهیان از منکر و حافظان حدود الهى اند.
بـا هـجـرت تـاریـخـى و سـرنـوشت ساز پیامبر عظیم الشاءن به مدینه که مبداء تاریخ مـسـلمـانـان قـرار داده شـد، بـه طـور طـبـیـعـى دو گـروه عـمـده مـهـاجـریـن و انـصـار شکل گرفت که طرفداران جبهه حق و در زیر مجموعه جریان مؤ منین بودند.
1 ـ 1. مهاجرین :
خـداونـد مـتـعـال بـراى مـسـلمانانى که پس از هجرت پیامبر(ص ) به مدینه از نقاط مختلف حجاز، از خانه و کاشانه و موقعیت هاى خویش چشم پوشیدند و به آن شهر عزیمت کردند و دور شـمـع وجود پیامبر خدا گرد آمدند، سه صفت برجسته ((اخلاص ))، ((جهاد)) و ((صدق )) را بـیـان مـى فـرمـایـد: نـخـسـت مـسـاءله ابـتـغـاء فـضـل خدا و رضاى او را ذکر مى کند که بیانگر این واقعیت است که هجرت آنها نه براى دنـیـا و هـواى نـفـس ، بـلکـه بـراى جلب خشنودى پروردگار و ثواب او بوده است . دیگر ایـنـکـه آنـها پیوسته در خدمت آیین حق و یارى رسول او هستند و لحظه اى از جهاد در این راه کـوتـاهـى نـکـرده و دسـت بـر نـمى دارند. به عبارت دیگر اینان ایمان خود را در عرصه عمل با جهاد مستمر ثابت کردند. در صفت سوم آنها را به صدق و راستى توصیف مى کند، یـعـنـى هـم در دعـوى ایـمـان صـادقـنـد و هـم در ادعـاى مـحـبـت بـه رسول خدا و هم در زمینه طرفدارى از آئین حق .
بـدیـهـى اسـت ایـن اوصـاف کـه در قـرآن آمـده اسـت بـراى یـاران پـیـامـبـر در زمـان نزول است ولى مسلم است که در میان آنان افرادى بودند که بعدها تغییر مسیر دادند و خود را از افتخارات بزرگ مطرح در این آیه محروم ساختند.
2 ـ 1. انصار:
بسیارى از مهاجرین که به مدینه آمده بودند، به جهت فشار و اختناق کفر و شرک ، ناچار بـودنـد مـخـفـیـانـه و بـدون هـیـچ گونه اسباب و لوازم معیشت به آنجا بیایند. بنابراین زندگى در مدینه بر آنان بسیار سخت و طاقت فرسا بود.
مسلمانان اهل مدینه که پیشاپیش زمینه هجرت پیامبر را فراهم ساخته بودند با مشاهده چنین وضـعـیـتى ، تحمل آن را براى برادران ایمانى خود برنتافتند و با پناه دادن به آنان و حـتـى تـقـسـیـم دارایى خویش با مهاجرین ، به یارى آنان شتافتند. این گروه به انصار مـعـروف شدند. بنابراین انصار به مسلمانان ساکن مدینه اطلاق مى شود که ضمن فراهم سـازى زمـنـیـه هـجرت پیامبر و دعوت از او، شایستگى خود را در میزبانى از میهمانان به منصه ظهور رساندند.
قـرآن کـریـم ضـمـن بـیـان ایـن روحـیـه ، سه صفت برجسته ((محبت ))، ((بلند نظرى )) و ((ایثار)) را براى آنان برمى شمارد: در توصیف محبت آنان مى فرماید: آنها چنان بودند که به هر مسلمانى به سوى آنان هجرت کند، محبت مى ورزیدند و در ایـن زمـیـنـه مـیـان افـراد مسلمان براى آنها تفاوتى وجود نداشت ، بلکه مهم نزد آنان مـسـاءله ایـمـان و هـجـرت بود. دیگر اینکه آنها در درون سینه هاى خود نیازى به آنچه از غـنـائم بـه مـهاجران داده شد احساس نکردند؛ یعنى نه چشم داشتى به غنائمى داشتند که بـه آنـهـا داده شـد و نـه نـسـبـت بـه آنـهـا حـسـد ورزیدند؛ به گونه اى که این امور به خـیـال آنـهـا نـیـز نـگذشت ، که بیانگر نهایت بلند نظرى و بزرگوارى انصار است . در صـفـت سوم بیان مى کند که آنها مهاجران را بر خود مقدم داشتند، هر چند بعضى از آنها در شدت فقر بودند.
عملکرد جریان مؤ منین
مـؤ مـنـان راسـتـیـن کـه دعـوت آسـمـانـى پـیـامـبـر خـدا را پذیرفتند، ایمان خویش را قرین عـمـل صـالح سـاخـتند و در تمام مراحل ، خالصانه با تبعیت از پیامبر در تحقق و گسترش دیـن خـدا کـوشیدند. عمده کارکرد جریان مؤ منین در دوران رسالت پیامبر اعظم (ص ) را مى تـوان ایـن گـونه برشمرد:
ـ اظهار وفادارى مخلصانه به پیامبر ضمن ایمان و اعتقاد راسخ به تعالیم او.
ـ اعلان برائت و بیزارى از کفر و شرک .
ـ شکیبایى بر آزار و اذیت مخالفان ، به ویژه قریش تا مرز شهادت .
ـ هـجـرت بـه حـبـشه و مدینه و قبایل اطراف براى خلاصى از فشار و ایذاء قریش و نیز دستیابى به محیطى آرام براى پرستش خدا و احیا و اقامه شعائر دینى .
ـ اظـهـار ایمان به عنوان تاج افتخار در برابر مشرکین علیرغم وجود خوف و خطر، از راه اعلام شهادتین و قرائت دسته جمعى قرآن در کنار کعبه .
ـ تحمل رنج ها و مصائب دوران محاصره اقتصادى .
ـ بیعت و پیمان بستن با پیامبر و تعهد دفاع و حمایت از او به ویژه در عرصه هاى خطر.
ـ تبلیغ و دعوت دیگران به هدایت در فرصتهاى مناسب ، به ویژه موسم حج .
ـ عقد اخوت و برادرى براى ایجاد اتحاد و همدلى و همیارى .
ـ صلح طلبى و گسترش راءفت و رحمت اسلامى نسبت به مخالفان .
ـ هوشیارى در برابر طرح ها و نقشه هاى مخالفان و جاسوسى و تفرقه افکنى آنها.
ـ انـجـام مـانـورهـا و تـظـاهـرات نـظـامـى بـراى تـحـقـق اصل بازدارندگى .
ـ مبارزه و نبرد و استقامت در راه هدف و شرکت در غزوه ها و سریه ها با امید به پیروزى .
ـ مقابله با جنگ روانى مخالفان .
ـ مبارزه با خرافات و آداب و رسوم جاهلى .
ـ مشاوره و هم راءیى در کارها و تبعیت و اطاعت بى چون و چرا از پیامبر.
ـ اقدام درجهت تبلیغ دین خدا و گسترش فرهنگ توحیدى در قالب هیاءت هاى مختلف .
ـ برخورد قاطع و بى مسامحه با کفر و شرک و نفاق پس از اتمام حجت در قالب غزوات و سرایا.
ـ بهره گیرى از دیپلماسى فعال و فراخوانى جهان به پذیرش دین خدا.
ـ عبادت خالصانه و تعظیم شعائر و جهاد با نفس .
ـ نابود ساختن نشانه هاى کفر و شرک و بت پرستى و نفاق .
ـ تـلاش در جهت علم جویى و آشنایى با پیشرفت هاى علمى به ویژه علوم و فنون دفاعى در راستاى تقویت قوا براى دفاع از کیان اسلام و نظام اسلامى .
ـ آینده نگرى همراه با تدبیر و عقلانیت و پى ریزى پایه هاى اساسى تمدن اسلامى .
2. جریان مخالف
وقـتـى رسـول خـدا بـه عـنـوان آخرین پیام آور الهى به رسالت مبعوث گردید و به امر خداوند دعوت خویش را آشکار نمود، مخالفت ، کارشکنى و دشمنى از سوى قدرت طلبان و دنـیـا خـواهـان ستمگر از یک سو و جاهلان متعصب و بدعت گذاران در شرایع پیشین از سوى دیگر هم شروع شد. هر چه بر نفوذ کلمه پیامبر افزوده مى شد و افراد بیشترى دعوت او را لبـیـک مـى گـفـتند، لجاجت و عصبانیت مخالفان نیز فزونى مى گرفت . به مرور زمان گروه هاى مختلف و پراکنده مخالفان پیامبر به صورت کلى در سه دسته شرک و کفر و نفاق جاى گرفتند که به معرفى آنها مى پردازیم .
1 ـ 2. مشرکین :
مـشـرکـیـن بـه کـسـانـى اطـلاق مـى شـود که در زمان بعثت ختم المرسلین براى خدا شریک قائل بودند و امورى مثل ستاره و ماه و بت هاى قبیلگى و خانگى را مى پرستیدند. گرچه آنـان بـت هـا را واسطه هاى بین خود و خدا مى دانستند، ولى افراط در این عقیده آنان را به پـرسـتـش بـت هـا کـشـانـده بـود. تـا آنـجا که حاضر به روى آوردن به توحید خالص و یکتاپرستى نبودند، حتى به مخالفت صریح و خشونت بار با منادى توحید برخاستند.
مـجـمـوعـه مـشـرکـیـن شـامـل دو گـروه عـمـده مـى شـد: اشـراف مـکـه و قبایل پراکنده در شبه جزیره .
الف ـ اشـراف مـکه : نبودن رهبرى و فرهنگ صحیح از یک سو و شیوع خرافات فراوان از سوى دیگر، زندگانى اعراب را به صورت یک زندگى حیوانى در آورده بود. وجود بى نـظـمـى و هـرج و مـرج و نـبـودن یـک حـکـومـت مـقتدر که بر اوضاع مسلط باشد و یاغیان را سـرکـوب کـنـد، سـبـب خـانـه بـه دوشـى اعـراب شـده بـود. در عـیـن حـال یـک گـروه اشـراف مـتـکـبـر قدرتمند و با نفوذ، بر مکه تسلط داشتند. این گروه که بـیـشـتـر از قـریـش بـودنـد از هـمـان آغـاز رسـالت تـا فـتـح مـکـه در سـال هـشـتـم هـجـرى ، یـعنى حدود بیست و یک سال با پیامبر و یاران او در ستیز بودند و انـواع تـوطـئه هـا و تـرفـنـدها را براى پیشگیرى از گسترش و حاکمیت اسلام و در نهایت خـشـکـاندن نهال نو پاى اسلام به کار گرفتند تا با تحمیق توده ها و تسلط بر جان و مـال آنـان هـمـچـنان عزت و شوکت کاذب و خود ساخته را براى خویش حفظ کنند. عمده ترین کار کرد این گروه عبارت بود از:
ـ تکذیب و انکار نبوت پیامبر و آیات الهى .
ـ استهزاء و تمسخر پیامبر و یاران او.
ـ زدن تهمت هاى ناروا به پیامبر از قبیل ساحر، سفیه ، مجنون و شاعر بودن ایشان .
ـ استکبار و لجاجت مبتنى بر جهل و تعصب جاهلى در برابر پیامبر.
ـ شکنجه و آزار و اذیت پیامبر و طرفداران او.
ـ تحریم اقتصادى و مقاومت منفى در برابر پیامبر و اطرافیان او.
ـ جنجال آفرینى و اغواگرى جهت پیشگیرى از نفوذ کلمه پیامبر.
ـ تطمیع و تهدید پیامبر به منظور دست کشیدن از دعوت .
ـ بهانه جویى و انتظارات بى جا از پیامبر.
ـ طراحى نقشه ترور و قتل پیامبر.
ـ تفرقه افکنى و القاى یاءس در میان پیروان پیامبر.
ـ اقدام به جنگ هاى متعدد براى نابودى حکومت اسلامى نظیر بدر و احد و احزاب و... .
بـا وجـود هـمـه تـلاش هـاى فـراوانى که این گروه انجام دادند، در پرتو نصرت و امداد الهى و نیز ایمان و مقاومت و استقامت مؤ منین مجبور به شکست شدند و در نهایت با فتح مکه ، دشمنى آشکار آنها پایان پذیرفت .
ب ـ قـبـایـل پـراکـنـده در شبه جزیره : در نقاط مختلف شبه جزیره به ویژه اطراف مدینه قـبـایـل نـیـمـه وحـشـى بـودنـد کـه تـمـام زنـدگـى آنـهـا جـنـگ و قـتـل و غارت و دزدى و فساد بود. بنى لحیان ، بنى سلیم ، بنى ثعلبه ، غطفان ، بنى مـصـطلق ، قضاعه ، هوازن و ثقیف قبایلى از این دست بودند. کارکرد این گروه بیشتر در جنبه خشونت طلبى و سختگیرانه با رفتار قریش شباهت دارد. آنان افزون بر همکارى با قریش و یهود در جنگ ها، همزمان جبهه اى علیه پیامبر گشودند و با گردآورى نیرو، قصد تهاجم به مدینه را داشتند و به کسانى که مردم را به اسلام دعوت مى کردند، یورش مى بـردنـد و آنـان را بـه قـتـل مـى رسـانـدنـد. نـبـردهـاى ذات السلاسل و غزوه هاى حنین و طائف در مقابل این گروه رخ داد و به پیروزى لشکر اسلام و شکست آنان انجامید.
2 ـ 2. کافران :
کـفـار اهـل کـتـاب جـریـان دیـگـرى بـودنـد کـه در بـرابـر دعوت پیامبر به ویژه پس از تـشـکیل حکومت اسلامى در مدینه سرسختى نشان مى دادند و با رفتارهاى گوناگون ، مى کـوشـیـدنـد مـانـع مسلمان شدن مردم شوند و در نتیجه از نفوذ و گسترش اسلام جلوگیرى کنند. دو گروه یهود و مسیحیت تشکیل دهنده این جریان بودند.
الف ـ یهود: یهودیان از نقاط مختلف به ویژه شام و فلسطین به حجاز کوچ کرده بودند و در آنجا زندگى مى کردند. آنها به جهت اینکه از تورات ، هر چند که تحریف شده بود، بهره مند بودند، از نظر فرهنگ و حتى اقتصاد بر اعراب برترى داشتند. آنان با توجه بـه بـشارتهاى موجود در تورات نسبت به پیامبر، نقش مهمى در آگاه سازى اعراب مدینه داشـتـنـد، زیـرا بـر ایـن پـنـدار بـودنـد کـه آن پـیـامـبـر بـشـارت داده شـده از مـیان بنى اسـرائیـل و یـهـود خـواهد بود که به واسطه او بر اعراب مسلط مى شوند. اما چون دیدند رسـول خـدا قـریـشـى اسـت و اسـلام را بـر آنـان عـرضـه مـى دارد، بـه دلیـل روحـیـه نـژاد پـرسـتـانه و استکبارطلبى که داشتند و تعالیم پیامبر را با منافع دنـیـوى و اهـداف سـلطـه طـلبـانـه خـود در تـضـاد مـى دیدند، از سر حسد و تکبر ابتدا از پذیرش اسلام خود دارى کردند سپس به مخالفت برخاستند.
این بیگانگان نامطمئن که در قدم اول حاضر به پیمان عدم تعرض و نیز کمک نکردن به دشـمـنـان اسلام شدند، در نهایت موذیگرى و اخلالگرى و نیت درونى خود را آشکار کرده ، از هیچ توطئه و خیانتى علیه مسلمین دریغ نورزیدند.
یـهـودیـان در واقع دشمنان سازمان یافته اى بودند که به جهت آگاهى هایى که داشتند، بـا کـار فـرهـنگى و حتى جنگ روانى علیه مسلمانان ضعیف الایمان ، بر فکر و عقاید آنان تـاءثـیر مى گذاشتند و ضمن ناامید ساختنشان ، به تفرقه افکنى پرداخته ، آنها را به جان هم مى انداختند. سه قبیله بزرگ بنى قینقاع و بنى نضیر و بنى قریظه یهودیانى بـودنـد کـه پـیـمـان شـکنى کرده و به دشمنى با پیامبر برخاستند که پیامبر به همراه یارانش در غزوه هایى با نام قبایل آنها و نیز جنگ خیبر، به کینه توزى آنان پایان دادند. عمده ترین عملکرد خائنانه این گروه عبارت بود از:
ـ جاسوسى از مسلمانان براى هم پیمانان خود در خارج از مدینه ، به ویژه مشرکان .
ـ کتمان حق و تبلیغات و جنگ روانى علیه اسلام و مسلمانان .
ـ اختلاف افکنى بین مسلمانان از طریق احیاى کینه هاى فراموش شده دوران جاهلیت .
ـ القاى شک و تردید در حقانیت اسلام و به استهزاء و تمسخر گرفتن مسلمانان .
ـ پیمان شکنى و خیانت در امانت .
ـ کـمـک و مـشـارکت با مشرکان در نبرد آنان با پیامبر، در زمینه هاى اطلاعاتى ، اقتصادى ، جنگ افزار و حتى نیروى انسانى .
ـ تـوطـئه هـاى نـظـامـى از جـمـله طـراحـى و تـصـمـیـم بـه قتل پیامبر و نیز نبرد رویاروى با مسلمانان .
ب ـ مـسـیـحـیت : منطقه نجران که در نقطه مرزى یمن و حجاز قرار داشت ، تنها منطقه مسیحى نـشـین حجاز بود. پیامبر(ص ) به موازات مکاتبه با سران دولت ها و مراکز مذهبى جهان ، نـامه اى به ابوحارثه ، اسقف نجران نوشت و آنان را به آیین اسلام دعوت نمود. مسیحیان پـس از مـشورت به اعزام هیاءت نمایندگى مبادرت ورزیدند. گروه اعزامى به مذاکره با مسلمانان پرداختند ولى در نهایت مدعى شدند که گفتگوهاى شما ما را قانع نمى کند و راه چاره این است که در وقت معینى با یکدیگر مباهله کنیم ، یعنى بر دروغگو نفرین بفرستیم و از خـداونـد بـخـواهـیـم دروغـگـو را هـلاک و نـابـود کـنـد. در ایـن زمـان آیـه نازل شداز:آل عمران (3)، آیه 61. و بر سر زمان مباهله توافق شد.
وقـتـى هـیـاءت نـمـایندگى مسیحیان صحنه حضور پیامبر به همراه على و فاطمه و حسن و حـسـیـن عـلیـهـم السـلام را مشاهده کردند، به پیشنهاد اسقف نجران از مباهله منصرف شدند و تعهد کردند به مسلمانان جزیه پرداخت کنند و به عنوان کافر ذمّى در پناه حکومت اسلامى زنـدگـى کـنـنـد. بدینسان از دشمنى یا مخالفت آشکار و هرگونه اقدام مسیحیان نسبت به مسلمین جلوگیرى شد گرچه آنان به کار فرهنگى و تبلیغ آیین خود ادامه مى دادند.
3 ـ 2. منافقین :
جـریـان مـرمـوز و مـعـانـد دیـگرى که براى اسلام و مسلمین خطر ساز بود، منافقین بودند. مـنـافـقـین ، کسانى بودند که در باطن ایمان نیاورده بودند، اما به زبان اظهار اسلام مى کـردنـد و از هـر فـرصـتى براى ضربه زدن به اسلام بهره مى بردند. اینان مردمانى پـست ، معاند و تنگ نظر بودند که سازمان جدى نداشتند ولى آماده همکارى با دشمنان به ویژه یهودیان و مشرکین بودند.
پـیـروان جـریـان نـفـاق مـثـل جریان هاى دیگر اوصاف و ویژگى هایى دارند. آیات قرآن کریم به ویژگیهاى زیر براى منافقان اشاره مى کند:
ـ بـا بـیـگـانـگـان ارتـباط دوستى برقرار مى کنند، در حالى که برخورد شیطنت آمیز با خودى ها دارند و با عیب جویى از آنان ، پیوسته مسخره و تحقیرشان مى کنند.
ـ بـا ولایـت و حـاکـمـیـت جریان حق سر ستیز دارند و از پذیرش حکومت دینى و حاکمیت نظام اسـلامـى امـتـنـاع مـى ورزند و ضمن مخالفت با دستورات حاکم دینى ، کارشکنى کرده ، از شکستن حریم ولایت ابایى ندارند.
ـ نظر به اینکه منافقین فقط به منافع و مقاصد خود مى اندیشند، بسیار فرصت طلب اند و از هر فرصتى براى دستیابى به مقاصد خود بهره مى جویند.
ـ بـراى تضعیف حاکمیت دینى و آسیب پذیر ساختن آن ، تا حد ممکن از اختلافات درونى خود دسـت مـى کـشـنـد و در بـرابـر مـعـتقدان و وفاداران به نظام اسلامى ، خود را در قالب یک تشکل سازمان مى دهند.
ـ ایـن گـروه بقاى خود را در فتنه گرى و ایجاد اختلاف بین جبهه حق مى جویند بنابراین در جهت تضعیف باور و روحیه ایمانى و ایجاد شکاف در صف مؤ منین تلاش مى کند.
ـ با دروغگویى ، ریاکارى ، قسم هاى باطل ، ظاهر سازى و وعده هاى دروغین ، خود را خودى جلوه مى دهند و در عین حال ، با شبهه افکنى به تضعیف باورهاى دینى مردم مى پردازند.
ـ یـکـى از ویـژگـیـهـاى پـیـروان جـریـان نـفـاق ، ایـجـاد جنگ روانى است که مؤ لفه هاى تـشـکـیـل دهـنـده آن ، ایـجـاد اضـطراب و تزلزل ، حاکم کردن جو ناامنى ، شایعه سازى و انتشار آن ، و آکنده ساختن جامعه از اتهامات گوناگون است .
ـ خـود بزرگ بینى ، ترس ، دلهره و اضطراب ، لجاجت ، هوا پرستى و سستى در معنویت از ویژگیهاى آشکار جریان نفاق است .
ـ شـعـار اصـلاح و ایـمـان آنـان گـوش فـلک را کـر کـرده در حالى که مردم را به منکرات تـشـویـق و از نـیـکـى هـا باز مى دارند. درست برعکس برنامه مؤ منان که از طریق امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـکردر اصلاح جامعه و پیراستن آن از آلودگى و فساد کوشش دارند، مـنـافـقـان سعى مى کنند فساد همه جا را فراگیرد و نیکى از جامعه برچیده شود تا بهتر بتوانند در چنان محیط آلوده اى به اهداف شومشان برسند.
ـ بخل و تنگدستى ، استهزاء و عیب جویى از مؤ منین و شماتت آنان و در نهایت کینه توزى ، دیـگـر ویـژگى هاى منافقین است . آنان دستِ دهنده ندارند، بلکه دستهایشان را مى بندند. نـه در راه خـدا انـفاق مى کنند و نه به کمک محرومان مى شتابند و نه خویشاوند و آشنا از کـمـک مـالى آنـهـا بـهـره مـى گیرند. آنها به جهت عدم ایمان به آخرت و پاداش انفاق ، در بـذل امـوال بـخـیـل انـد گـرچـه بـراى رسـیـدن بـه اغـراض شـوم خـود، امـوال فـراوانـى خـرج مـى کـنـنـد یـا از روى ریـاکـارى بـذل و بـخشش مى کنند.
ـ از آنجا که منافقان خدا را فراموش کرده اند، خدا هم آنها را از برکات و توفیقات و مواهب خـود فراموش نمود. یعنى با آنها معامله فراموشى کرده است بنابراین منافقان فاسق اند و از دایـره اطـاعـت فرمان خدا بیرون هستند. به همین جهت خداوند به آنان وعده جهنم و آتش سوزان داده که در آن جاودان اند.
مـساءله نفاق بیشتر بعد از پیروزى اسلام و ظهور قدرت و سلطه آن در مدینه بود، زیرا عـامـل اسـاسـى جـریـان اجـتماعى نفاق ، حاکمیت حق است . بنابراین از آغاز ورود پیامبر به مـدینه و قدرت یافتن اسلام ، شاهد حرکات حساب شده و مرموز منافقین هستیم که این حرکت هاى خائنانه در جنگ هاى پیامبر بیشتر ملموس مى شود. نظر به اینکه ریشه این نوع نفاق بیشتر ترس از قدرت مسلمانان بود به نفاق خوفى شهرت دارد.
بدیهى است ترس از قدرت حاکم تنها عامل نفاق نیست ، بلکه گاهى ممکن است طمع رسیدن بـه قـدرت و سـهـم خـواهـى از حـاکـمـیت عاملى براى نفاق باشد که به آن نفاق طمعى مى گـویـنـد. بـنـابـرایـن مـى تـوان گـفـت خـاسـتـگـاه نـفـاق خـوفـى بـه صـورت تـشـکـل نیمه سازمان یافته در مدینه بود، در حالى که خاستگاه نفاق طمعى را، آن هم به صورت فردى و نه سازمانى ، بیشتر باید در مکه جستجو کرد.
تـردیـدى نـیـسـت کـه عـملکرد و شیوه این دو نوع نفاق نیز متفاوت از یکدیگر باشد. نفاق خوفى که به صورت آشکاراست ، پیوسته با کارشکنى ، تخریب ، ضربه زدن و آزار و اذیـت طـرف مـقـابـل هـمـراه است ، ولى نفاق طمعى که پنهانى است ، ابتدا از سرشوق یا اکراه براى موفقیت یک جریان تلاش مى کند مگر اینکه منافع اساسى او به خطر بیفتد و پس از موفقیت آن جریان و حاکم شدنش ، با قرار گرفتن در مسئولیت هاى مناسب ، مقاصد و نـیـات خـود را به صورت آشکارا تعقیب مى کند. با توجه به این مطلب مى توان جریان نفاق در دوران پیامبر را در دو گروه آشکار و پنهان بررسى نمود.
الف ـ نـفاق آشکار: منظور از نفاق آشکار نفاقى است که در زمان حیات پیامبر نفاقشان بر مسلمین روشن شد و باعث موضعگیرى در برابر آن گردید. کسانى که با ورود پیامبر به مـدیـنـه سـیادت و ریاست خود را از دست رفته دیدند، کینه بیشترى نسبت به پیامبر اکرم پـیـدا کـردنـد. عـبـداللّه ابـن ابـى از ایـن دسـتـه اسـت . وى کـه قـرار بـود قـبـل از هـجرت پیامبر، فرمانرواى دو قبیله نیرومند مدینه به نام هاى اوس و خزرج شود و با ورود پیامبر این مقام را بر باد رفته دید، بناى ناسازگارى با پیامبر و مسلمانان را گـذاشـت و بـه هـمـراه عـده اى از افـراد مـدیـنـه تـلاشهاى مضاعفى را براى جلوگیرى از تشکیل حکومت اسلامى انجام داد.
قـرآن کریم به صراحت توطئه منافقین در جنگ هاى بدر، احد، بنى نضیر، احزاب ، تبوک و نـیـز سـاخـت مـسـجـد ضـرار را افـشـا نـمـوده اسـت .
ایـن گـروه در بـرابر مسلمین اقدامات و رفتارهایى به شرح زیر داشتند:
ـ ایـجـاد رعـب و وحـشـت در دل مـسـلمین نسبت به قدرت ارتش روم براى بازداشتن آنها از جنگ تبوک .
ـ ساختن مسجد ضرار براى ایجاد پایگاه در مدینه جهت جاسوسى و تبلیغ علیه اسلام .
ـ تلاش براى ایجاد شک و دو دلى در دل تازه مسلمانها و ایجاد تفرقه بین آنها.
ـ جاسوسى از مسلمانان و گزارش اطلاعات آنان به مشرکین .
ـ تحریک مشرکین و رومیان براى حمله به مسلمانان .
ـشایعه پراکنى و اقدام در جهت تضعیف روحیه مؤ منین .
ـ کارشکنى در برابر دستورات پیامبر براى جلوگیرى از عملى شدن دستورات او.
ـ بهانه جویى براى فرار از میدان جنگ .
ـ طراحى ترور پیامبر و اقدام در جهت کشتن او.
پـیامبر گرامى با تدبیر و درایت و نیز حلم و مدارا و حتى گاهى با برخورد جدى و بى مـسـامحه ، چهره واقعى این گروه را برملا ساخت و با آگاهى بخشى به مسلمانان ،منافقین را بـه انـزواى اجـتـمـاعـى کـشـاند، به گونه اى که هرگز نتوانستند در صحنه جامعه و حاکمیت نفوذ کنند.
ب ـ نـفـاق پـنـهـان : بـرخـى از مـشـرکـین در اوایل بعثت و گروهى بعد از هجرت در هنگامه نـاکـامـى در رویارویى با حرکت پیامبر، به جهت طمع در حاکمیت و قدرت راه چاره را در آن دیـدنـد که به ظاهر اسلام آورده و خود را در صف مؤ منین قرار دهند و منتظر فرصت باشند تا در زمان مناسب اهداف و مقاصد خویش را عملى سازند. این گروه به ظاهر مسلمان ولى در بـاطـن بـى ایـمان ، چون در زمان حیات پیامبر امکان عملى ساختن نقشه هاى خود را مهیا نمى دیـدنـد، نفاق و دو رویى خود را پوشاندند، اما بعد از رحلت پیامبر، در دوران حیات ائمه نقشه هاى خود را عملى ساختند و اسلام را ابزارى براى قدرت خویش قرار دادند.
امـیـرالمـؤ مـنـیـن على (ع ) در یکى از نامه هایش به این گروه اشاره دارد که پیامبر به من فرمود:
مـن بر امتم نه از مؤ من مى ترسم و نه از مشرک ، چرا که ایمان مؤ من او را از خیانت بازمى دارد و مشرک را خداوند به وسیله شرکش نابود مى سازد. تنها کسانى که از شر آنها بر شـمـا مـى تـرسم ، آنهایى هستند که در دل منافق اند و در زبان دانا. سخنانى مى گویند کـه شـمـا مـى پذیرید اما اعمالى دارند که مورد انکار شماست .
نتیجه
پـیامبر اعظم (ص ) پس از مبعوث شدن به رسالت پنج مرحله اساسى ؛ تبلیغ و دعوت ، کـادرسـازى ، شـالوده ریـزى نـظـام اسـلامـى ، حـراسـت از حـکـومـت دیـنـى و در نـهـایـت تـکـمـیـل و سازندگى نظام دینى را یکى پس از دیگرى طى نمود. در این مسیر جریان هاى متعددى شکل گرفت که هر یک کارکرد ویژه اى داشت .
از یـک طـرف ((جـریـان مـؤ مـنـیـن )) با طرفدارى از حق ، دعوت پیامبر را پذیرفتند و به هـمـراهـى ، حـمـایـت ، پـشـتـیـبـانـى و دفـاع از او هـمـت گـمـاشـتـنـد و در ایـن راه بـا تحمل مصائب و رنج هاى فراوان ، هرگز از بذل مـال و جـان دریـغ نـورزیـدند تا اینکه با نصرت و امداد الهى ، حاکمیت دین حق در عرصه زنـدگـى را تـحـقق بخشیدند و با تشکیل حکومت اسلامى ، مهندسى دین در حیات اجتماعى را بـه مـنـصـه ظـهـور رسـانـده و زیـرسـاخـت هـاى اسـاسـى بـراى شکل گیرى تمدن اسلامى را بنیان نهادند.
از سـوى دیـگـر جـریـان هـاى مـخالف به کار شکنى در برابر پیامبر پرداختند و از هیچ کوششى براى جلوگیرى از دست یابى مسلمانان به اهدافشان فروگذار نکردند.
یکى از این جریان ها، مشرکین بودند که با انواع توطئه ها و ترفندها در برابر پیامبر مـوضـع گـیـرى کـردنـد ولى در نـهـایـت بـا فـتـح مـکـه و شـکـسـت آنـان ، تـشـکـل و سـازمـان اجـتـمـاعـى آنـهـا فـرو پاشید و به ناچار اسلام را پذیرفتند، گرچه گروهى از آنان بعد از رحلت پیامبر(ص ) اهداف و نیات شوم خود را تعقیب کردند.
جـریـان دیـگر کفار اهل کتاب بودند. در این میان مسیحیان با پرهیز از رویارویى نظامى ، تـقـابـل فـرهـنـگى را پیش گرفتند و عاقبت در جریان مباهله تسلیم شدند و در پناه حکومت اسـلامـى بـه زنـدگـى مـسـالمـت آمـیـز ادامـه دادنـد. در مقابل یهودیان با سرسختى لجوجانه در برابر پیامبر ایستادند و با رفتارهاى نامناسب عـرصـه را بـر مسلمانان تنگ کردند تا اینکه مسلمین از ظلم و ستم آنان به ستوه آمده و با وقوع نبردهاى متعدد، مجبور به شکست شدند و سر تسلیم فرود آوردند.
جریان سوم هم منافقین بودند که در باطن اسلام را نپذیرفتند ولى به ظاهر ادعاى اسلام و ایـمـان کـردنـد. گـروهـى از آنـهـا کـه دورویـى و نـفاقشان بر مسلمین بر ملا شد، یا در انـزواى اجـتـمـاعى قرار گرفتند و یا اینکه به جهت سرسختى و توطئه گرى با قهر و غـضب مسلمین مواجه شده و نابود گشتند. گروه دیگرى که نفاق خود را پنهان کردند، بعد از رحـلت پـیـامـبـر(ص ) بـه عـمـلى سـاخـتـن نقشه هاى خود روى آوردند که خسارات جبران ناپذیرى را به اسلام و مسلمین تحمیل کردند.
تـوجـه بـه ویـژگـیـهاى بیان شده از جریانات گوناگون دوران پیامبر اعظم (ص ) مى تواند به پاسداران انقلاب اسلامى و نظام مقدس جمهورى اسلامى کمک کند تا ضمن درس آموزى از آنها با بصیرت و هوشیارى به تحلیل و ارزیابى جریانات فکرى و سیاسى موجود در داخل و خارج کشور بپردازند. و ضمن مشخص ساختن موضع خود نسبت به هر یک از آنـهـا، نحوه مواجهه با آنها را به نیکى بیاموزند و بدین ترتیب رسالت و نقش خویش را در حـفـاظـت و پاسدارى از این انقلاب و نظام مقدس به خوبى ایفا نموده ، از تکرار حوادث تاءسف بار زمان پیامبر(ص ) و بعد از وجود ایشان ، جلوگیرى کنند.
ایـن سـه لایـه بـه تـرتـیـب بـیانگر بینش ، گرایش و کنش انسان است ، که به صورت مـنـطـقى بر هم مترتب اند؛ یعنى انسان با اندیشیدن درباره مسئله اى ، به صحت و سقم آن بـاورمـنـد مـى شود. سپس با حکم به اینکه انجام یا ترک آن به مصلحت اوست ، گرایش و کشش به فعل یا ترک آن پیدا کرده ، درباره آن تصمیم مى گیرد. آنگاه با استفاده از قوا و ابزار در دسترس به اقدام عملى مبادرت مى ورزد.
بـا تـوجـه بـه ایـن مـراتـب است که وقتى بعضى رهبران و اندیشمندان ، اندیشه ها را در حـوزه فـردى و اجـتـمـاعى ، طرح و تبیین مى نمایند، مقبولیت اجتماعى یافته ، طرفدارانى پـیـدا مـى کـنـد. بـا تـجـلى عـیـنـى آن افـکـار و انـدیـشه ها در بستر اجتماع ، گروه هایى شـکـل مـى گـیـرنـد که ضمن برخوردارى از فرهنگ مشترک ، در جهت دستیابى به اهداف از پـیـش تـعـیـیـن شـده تـلاشى مشترک را آغاز مى کنند و موجبات تحولات گوناگونى را در زنـدگـى جمعى فراهم مى سازند. به این دسته از تفکرات با توجه به حوزه عملکرد و تاءثیر گذارى شان ، جریان فکرى ، سیاسى ، اجتماعى و... گفته مى شود.
بـنـابـرایـن مـنـظـور از جـریـان فـکـرى ـ سـیـاسـى ، حـرکـت اعـتـقـادى است با جهت گیرى تـشـکـیـل حـکـومـت یـا کـسـب قـدرت در جـامـعـه بـراى تـحـقـق اهـدافـى از قـبـیـل استقرار ارزش ها و نظام سیاسى مورد نظر خود. بدیهى است در یک جریان فکرى ـ سیاسى گروه هاى متعددى مى تواند وجود داشته باشد.
جـریان هاى فکرى ـ سیاسى با نظر به اهداف متنوع و گاه متضاد خود، تحولات گسترده اى را در جـامـعـه و حـتـى نـظـام هـاى سـیـاسى موجب مى شوند. اقدامات رهبران آنها نیز به صـورت آشـکـار و نـهـان چـونـان رودهـاى خروشان به حرکت در آمده ، نیروهاى اجتماعى را مـتـاءثـر مى سازد و گاه با تموج اقیانوس انسانى ، پى آمدهاى تلخ و شیرین را براى جامعه به ارمغان مى آورند.
بـا ایـن رویـکـرد اسـت کـه کـارکـرد جریان فکرى ـ سیاسى در امورى نظیر: شناسایى و معرفى رهبر، کادرسازى ، بسیج مردم ، تشکیل حکومت یا دولت ، مشروعیت بخشى به نظام حاکم ، کارگردانى قدرت در جامعه ، حمایت و پشتیبانى از نظام حاکم ، جهت دهى به افکار عـمـومـى و فرهنگ سازى ، حمایت از نهادها و نیروهاى خودى و مقابله با جریان رقیب سامان مـى یـابـد.
بـدیـهـى اسـت هـر جـریـانـى ، مـبـداء و مـسـیـر و مـقـصـدى دارد و حاملان آنها نیز سرنوشت گـونـاگـونى را براى جامعه رقم مى زنند که آشنایى با آنها، قدرت انتخاب صحیح را بـراى انـسـان فـراهـم مـى سازد. با توجه به این رویکرد، تبیین اجمالى و فشرده اى از جـریـانـات فـکـرى ـ سیاسى دوران رسالت پیامبر اعظم (ص ) مقصود و هدف این نوشتار قرار گرفته است .
حق و باطل
در تـاریـخ زنـدگـى و تـفـکـرات بـشـر، در یـک نـگـاه کـلان دو جـریـان ((حـق )) و ((بـاطـل )) را مـشـاهـده مـى کـنـیم که در قالب توحید و شرک ، ایمان و کفر و یا مستضعف و مستکبر تجلى کرده اند، و انبیاى الهى و پیروان آنها همیشه در جبهه حق و مخالفان آنان در گروه باطل جاى داشته اند.
هـر یـک از ایـن دو جریان ویژگیهاى خاص خود را دارند. با توجه به آیه 17 سوره رعد که تمثیل جریان هاى حق و باطل است ، مى توان ویژگیهاى زیر را بر شمرد:
1 ـ حق همانند آب زلال که مایه حیات و زندگى است ، همیشه مفید و سودمند است در حالى که باطل ، مثل کف روى آب نه سیراب کننده است و نه رویاننده .
2 ـ بـاطـل هـمـواره مـسـتـکـبـر، بـالا نـشـیـن ، پـر سـرو صـدا، پـر قال و غوغا و در عین حال تو خالى و بى محتواست . اما حق همیشه متواضع ، کم سر و صدا، اهـل عـمل ، پر محتوا و سنگین وزن است ؛ چنان که امیرالمؤ منین على (ع ) در مقایسه جبهه خود با دشمنانش مى فرماید:
قـد ارعـدوا و ابـرقـوا و مـع هـذیـن الامـریـن الفـشـل و لسـنـا نـرعـد حـتـى نـوقـع و لانسیل حتى نمطر
آنها رعد و برقى نشان دادند، اما پایانش جز سستى و ناتوانى نبود، ولى ما به عکس تا کـارى انـجـام نـدهـیـم رعد و برقى نداریم و یا تا نباریم ، سیلاب خروشان به راه نمى اندازیم .
3 ـ حق همیشه متکى به خویش است ، اما باطل از آبروى حق مدد مى گیرد و سعى مى کند خود را به لباس او در آورد و از حیثیت او بهره گیرد، آن گونه که هر دروغى از راست فروغ مـى گیرد. علاوه بر این ، باطل هر لمحه به شکلى و هر لحظه به لباسى درمى آید تا در صورت شناخته شدن بتواند خود را در لباس دیگر پنهان سازد.
4 ـ حـق در نـزاع هـمـیشگى با باطل است ، مگر زمانى که بر سراسر هستى حکمفرما شده و بـاطـل بـه کـلى زایـل گـردد. از ایـن روسـت کـه در طول تاریخ بشریت مستکبران ، در برابر پیامبران الهى صف آرایى کرده اند و نیز مبارزه با ستم و ستمگران و حمایت از مظلومان یکى از اهداف انبیا بوده و نفى هرگونه استکبار و اسـتـعـمـار، روح دعـوت آنان را تشکیل داده است . بدیهى است در این نزاع مداوم ، اراده الهى بـر ایـن اسـت کـه فـرجـام کـار پیروزى نهایى با جبهه حق باشد.
5 ـ آیـه 257 سـوره بـقـره ، رهـبـر گـروه حـق را کـه مـؤ مـنـیـن انـد، خدا مى داند، چنان که سردمداران گروه باطل را طواغیت معرفى مى کند.
6 ـ همان آیه کارکرد جریان حق را خروج انسان ها از ظلمت به نور برمى شمارد و کارکرد جـریـان بـاطـل را گـمـراه نـمـودن انـسـان هـا از نور و رها کردنشان در ظلمت و تاریکى مى شناساند.
با توجه به این ویژگیها است که دستاورد نظام سیاسى و دولت بر آمده از جریان حق ، عـدالت ، مـعـنـویـت ، رشـد، تعالى ، آزادى ، استقلال ، آسایش ، امنیت و در نهایت حیات طیبه خـواهـد بـود، چـنـان کـه جـریـان بـاطـل ، پـیامدى جز فقر، فساد، ظلم ، تبعیض ، استکبار، دنیاطلبى و استیصال نخواهد داشت .
احزاب حق و باطل
برابر رهنمود قرآن طبق آیه 56 سوره مائده و آیات 22 ـ 14 سوره مجادله ، حق مداران به حـزب اللّه شـنـاخـتـه مـى شـونـد و باطل گرایان در حزب شیطان گرد آمده اند که هر یک داراى اوصـاف و ویـژگـى هـایـى هـسـتـنـد. بـرخـى از ویـژگیهاى حزب اللّه و جریان حق عبارتند از:
دیـن مـدارى : رهـبـران و رهـروان جـریـان حـق ، بـه خـدا، پـیـامـبـران الهـى ، رسول خدا و آخرت و عدالت خدا ایمان دارند.
قـدرتـمندى : اینان به جهت ارتباط، اعتماد و اتکایشان به مبداء قدرت یعنى خداوند و نیز بـرخـوردارى از امـداد و نـصرت الهى از قدرت برتر برخوردارند که در صورت بهره گیرى از آن جبهه باطل را به شکست مى کشانند.
دشـمـن سـتـیـزى : حـق بـاوران بـا شـیـاطـیـن و دشـمـنـان خـدا و رسول دوستى نکرده ، با آنان به ستیز بر مى خیزند، حتى اگر از خویشان ، بستگان و نزدیکانشان باشند.
رضـایتمندى : یاوران حق از خدا و تقدیرات او خشنود و خرسندند و خدا نیز از عملکرد آنان راضى است .
پیروزمندى : جریان حق بر اساس سنت الهى پیروزمندان قطعى تاریخ اند.
رستگارى : حزب خدا، رستگان و رستگاران واقعى اند.
بـا نـظـر بـه آیـات یـاد شـده ، ویـژگـى هـاى عـمـده جـریـان باطل که شیطان را به رهبرى برگزیده اند از این قرارند:
شـیطان پرستى : گروه باطل شیطان را بر فکر، احساسات و رفتار خود حاکم ساخته و از وسوسه هاى انحرافى و اغوا کننده او پیروى مى کنند.
دیـن سـتـیـزى : بـاطـل گرایان دشمن دین و دین دارانند گرچه به ظاهر شاید مدعى پیرو مخلص دین هم باشند.
کـردار نـاشایست : عملکرد پیروان شیطان بسیار زشت و ناپسند است و ضمن دروغگویى ، سدّ راه خدایند و دیگران را از عمل خیر باز مى دارند.
دوسـتـى بـا دشـمـنـان خـدا: ایـنـان بـا دشـمـنـان خـدا، رسول و ائمه ارتباطگیرى کرده و آنها را به دوستى بر مى گزینند.
ذلیل بودن : آنان در بین خلق خدا جزء ذلیل ترین افرادند.
زیـانـکـارى : نـظـر بـه اینکه اعمال و رفتار آنان بر اساس قوانین و احکام خدا و رضایت الهى نیست ، در دنیا و آخرت از زیانکارانند.
بد فرجامى : عاقبت رهبران و پیروان جریان باطل ، چیزى جز نکبت و خوارى و عذاب تحقیر کننده الهى نخواهد بود.
جریان هاى دوران پیامبر(ص )
وقـتـى پیامبر عظیم الشاءن اسلام به عنوان آخرین پیامبر الهى به رسالت مبعوث شد و بـه امـر خداوند دعوتش را آشکار نمود، در ابتدا اندکى از انسان هاى آزاده و منصف و گروه قـلیـلى از انـسـان هـاى مـظـلوم و در عـیـن حـال آرزومـند و امیدوار با بهره گیرى از وجدان و عـقـل سلیم دعوت او را لبیک گفتند و به حمایت و هوادارى او برخاستند و آشکار و نهان او را هـمـراهـى کـرده و ضـمـن اعـتـقـاد و بـاور بـه تـعـالیـم حیات بخش اسلام به تبلیغ آن پرداختند.
از سـوى دیـگر گروه کثیرى از انسان هاى هواپرست ، خود خواه و دنیا طلب که شوکت خود ساخته شان را در تضاد با دعوت پیامبر مى دیدند، مانع گسترش و نفوذ کلام او شدند و در بـرابـرش صـف آرایـى کردند. از این رو بود که دو جریان موافق و مخالف که مصداق جبهه حق و باطل بودند، شکل گرفت و تقابل بین آنها آغاز گردید و هر یک رفتارهایى را از خود بروز دادند. برخى از ویژگى ها و رفتار جریان موافق عبارت بود از:
1 ـ ایمان به خدا، غیب ، آخرت ، ملائکه ، رسولان الهى به ویژه پیامبر خدا و کتب آسمانى .
2 ـ ولایت مدارى و اطاعت پذیرى از پیامبر(ص ).
3 ـ تحمل مشقت ها و مصائب فراوان و نیز صبر و استقامت دربرابر اذیت و آزار مخالفان .
4 ـ هجرت به حبشه و قبایل اطراف براى معرفى اسلام برابر دستور پیامبر.
5 ـ تبلیغ دین خدا و انجام عبادات و تعظیم شعائر الهى .
6 ـ غیرتمندى ، عزتمندى و نفوذ ناپذیرى در برابر القائات انحرافى مخالفین .
در مـقـابـل جـریـان مـخـالف مـثـل هـمـه جـریـان هـاى مـخـالف در بـرابر انبیاى سلف که از شـکـل گـیـرى و گسترش جبهه حق نگران و هراسناک بود و در خود خواهى ها و غرور و خود بـرتـر بـیـنـى هاى کاذب غوطه ور بود و جهل و تعصب جاهلى تمام تار و پود وجودش را فـرا گـرفـتـه بـود، تـمـام تـلاشـهـاى خـود را بـراى پـیـشـگـیـرى از شـکل گیرى جبهه حق و نیز مانع تراشى و اقدام در جهت نابودى پیامبر و یارانش به کار گرفت . برخى از ویژگیها و عملکرد کلى جریان مخالف از این قرار بود:
1 ـ بـرخـوردارى از قـدرت سیاسى ، مالى و نظامى 2 ـ مخالفت با هر مذهب و آیینى که از آنـان سلب قدرت نماید3 ـ مبارزه و مخالفت با پیامبر اکرم (ص ) از راه هاى زیر با هدف دست برداشتن آن حضرت از دعوت خود:
1) تحقیر، استهزاء، توهین و تمسخر پیامبر و یارانش .
2) افـتـرا و نـسـبـتـهـاى نـاروا نـسـبـت بـه پـیـامـبـر(ص )، از قبیل سفیه ، مجنون ، ساحر، افسون و اساطیر و افسانه بودن تعالیم او.
3) مجادله ، مغالطه ، بهانه جویى ، مانع تراشى ، لجاجت و در نهایت انکار پیامبرى او.
4) تطمیع پیامبر و پیشنهاد معامله بر سر اصل دعوت .
5) خشونت ، آزار و اذیت ، تهدید به قتل خود آن حضرت و یارانش .
6) مـبـارزه و جـنـگ افـروزى در بـرابـر جـریـان مـوافـق .
گرچه هر یک از جریان هاى موافق و مخالف داراى هدف و مقصد شخصى بودند، لکن گروه هایى در زیر مجموعه آنها وجود دارند که گاهى در اهداف جزئى تر با هم تفاوت دارند و شناخت اهداف آنها و عملکردشان بسى درس آموز و عبرت انگیز و راهگشا خواهد بود.
1. جریان موافق (مؤ منین )
هـمـه کـسـانـى که صادقانه دعوت پیامبر را پذیرفتند و بندگى خداوند را تاج افتخار خود قرار دادند، به عنوان موافقین و همراهان پیامبر شناخته مى شوند و صفت ایمان علامت و نشانه روشن آنهاست .
مؤ منینى که در جبهه حق قرار داشتند، به وجود آورنده اولین جریانى بودند که با لبیک بـه نـداى آسـمـانـى پـیـامبر شکل گرفت و گسترش یافت . ویژگى و ماهیت این جریان و خصوصیات افراد آن از منظر قرآن کریم چنین است :
مـؤ مـنـیـن نـخـسـتـیـن گـام هـاى هـدایـت را خـود بـرداشـتـه و عـقـل و خـرد و فـطرت را در این راه به کار مى گیرند. سپس خداوند طبق وعده اش مبنى بر هدایت بیشتر مجاهدان راهش ، نور ایمان را به قلب آنها مى افکند و از شرح صدر و روشن بـیـنـى بـهـره مـنـدشـان مـى سـازد و نیز از نظر عملى روح تقوى را در آنها زنده مى کند. آنـچـنـان کـه از گناه متنفر مى شوند و به طاعت و نیکى عشق مى ورزند.
اینان خداوند را به عنوان ولى و سرپرست خود برگزیده ، خداوند نیز ولایت خودش بر آنـان را مـقـرر فـرمـوده اسـت . بـدیـهى است کسانى که تحت ولایت ذات پاک او باشند، در مـشـکـلات ثـبـات قـدم دارنـد و بـا کـمـک خـداونـد، سـرانـجـام بـه مـقـصـود خـود نائل مى شوند.
مؤ منان هم داراى آرامش فکرند و هم پیروزى در برنامه هاى عملى دارند؛ و چه نعمتى از این بـالاتـر کـه انـسـان روحـى آرام و قـلبـى مـطـمـئن و ضـمـیـرى امـیـدوار بـه فضل الهى و برنامه هاى مفید و سازنده داشته باشد.
یـکـى از مـواهـب بزرگ الهى براى افراد پیرو جریان ایمان ، آن است که خداوند ایمان را محبوب آنان قرار داده و در دلهایشان زینت بخشیده است .
بارزترین نشانه این جریان ، عدم تردید و شک و دودلى در مسیر اسلام است و نشانه دوم ، جـهـاد بـا امـوال و نـشـانـه سـوم کـه از همه برتر است جهاد با نفس است . بنابراین هم ایـسـتـادگـى و ثـبـات قـدم دارنـد و شـک و تـردیـد بـه خـود راه نـمـى دهـنـد و هـم ایـثـار مـال و جـان در برنامه زندگى آنهاست که معیار روشنى براى جداسازى مؤ منان راستین از مدعیان دروغین در هر عصر و زمان است .
مـؤ مـنـیـن در بـرابـر مـشـکـلات ، صـبـر و اسـتقامت به خرج مى دهند و بر پروردگارشان توکل مى کنند در مواقع لزوم از زن ، فرزند، دوستان ، بستگان ، خانه و کاشانه خود جدا مى شوند، مرارتهاى غربت و سختى هاى آوارگى از وطن را مى چشند و شکیبا هستند. براى حـفظ ایمان خود آزار دشمنان را به جان مى خرند و در راه جهاد با نفس که جهاد اکبر است و نـیـز مـبـارزه بـا دشـمـنـان سـرسـخـت کـه جـهـاد اصـغـر اسـت ، از انـواع مـشـکـلات اسـتـقبال و در برابر آن صبر مى کنند. تکیه گاهشان تنها خداوند است و به ذات پاک او توکل مى کنند.
پـیروان این جریان با آرامش و بى تکبر روى زمین راه مى روند، متواضع اند که تواضع کـلیـد ایـمـان اسـت ، حـلیـم و بـردبـارنـد و در بـرابـر جـهـل و جـدال و سـخـنـان زشـت جاهلانى که آنان را مورد خطاب قرار مى دهند چیزى جز سلام نـمـى گـویـنـد؛ سـلامـى که نشانه بى اعتنایى تواءم با بزرگوارى است نه ناشى از ضـعـف و ذلت . شـبـانـگـاهان عبادت خالصانه و بى شائبه براى خدا دارند، از مجازات و کـیـفـر الهـى خـائف و بـیـمـناکند. توحید خالص آنها را از هرگونه شرک و دوگانه و چند گانه پرستى باز مى دارد. دستشان از آلوده شدن به خون بى گناهان پاک است و دامان عفتشان را هرگز آلوده نمى سازند.
در پـرتـو تـکـامل ایمان ، احساس مسئولیت مى کنند و ضمن ارتباط با خداوند، با خلق خدا پـیـونـد بـرقـرار مى کنند و صدیق و شهیدند.
آیـات قـرآن مـجـیـد، صفات برجسته ذیل را براى جریان مؤ منین برمى شمارند:
ـ به خداوند و دستورات او ایمان دارند.
ـ نسبت به خداوند شرک نمى ورزند.
ـ طاعت و عبادت و بندگى خداوند، جزو برنامه جارى زندگى آنهاست .
ـ در برابر خداوند، خوف و خشیت دارند و از مجازات او بیمناکند.
ـ در خیرات از یکدیگر سبقت مى گیرند.
ـ مردم را به نیکى ها دعوت مى کنند و از زشتى ها و منکرات باز مى دارند.
ـ به یاد خدا هستند و دل را روشن و عقل را بیدار و آگاه مى سازند.
ـ نـمـاز را بـه پـا داشـتـه و آن را حـفـظ مـى کـنـنـد و نیز خضوع و خشوع همه وجودشان را فراگرفته است .
ـ مطیع فرمان خدا و پیامبرند.
ـ زکات را پرداخت و در راه خدا انفاق مى کنند.
ـ عفیف و پاکدامن هستند و احساس مسئولیت مى کنند.
ـ امانت دار هستند و در امانت خیانت نمى کنند.
ـ از بیهوده گویى و سخن لغو به شدت مى پرهیزند.
ـ وارثان بهشت جاودانند.
و در مـجـمـوع ، آنـان تـوبـه کـاران ، عـبـادت کاران ، سپاسگزاران ، خودسازان در پرتو عبادت ، رکوع گذاران ، سجده کنندگان ، آمران به معروف ، ناهیان از منکر و حافظان حدود الهى اند.
بـا هـجـرت تـاریـخـى و سـرنـوشت ساز پیامبر عظیم الشاءن به مدینه که مبداء تاریخ مـسـلمـانـان قـرار داده شـد، بـه طـور طـبـیـعـى دو گـروه عـمـده مـهـاجـریـن و انـصـار شکل گرفت که طرفداران جبهه حق و در زیر مجموعه جریان مؤ منین بودند.
1 ـ 1. مهاجرین :
خـداونـد مـتـعـال بـراى مـسـلمانانى که پس از هجرت پیامبر(ص ) به مدینه از نقاط مختلف حجاز، از خانه و کاشانه و موقعیت هاى خویش چشم پوشیدند و به آن شهر عزیمت کردند و دور شـمـع وجود پیامبر خدا گرد آمدند، سه صفت برجسته ((اخلاص ))، ((جهاد)) و ((صدق )) را بـیـان مـى فـرمـایـد: نـخـسـت مـسـاءله ابـتـغـاء فـضـل خدا و رضاى او را ذکر مى کند که بیانگر این واقعیت است که هجرت آنها نه براى دنـیـا و هـواى نـفـس ، بـلکـه بـراى جلب خشنودى پروردگار و ثواب او بوده است . دیگر ایـنـکـه آنـها پیوسته در خدمت آیین حق و یارى رسول او هستند و لحظه اى از جهاد در این راه کـوتـاهـى نـکـرده و دسـت بـر نـمى دارند. به عبارت دیگر اینان ایمان خود را در عرصه عمل با جهاد مستمر ثابت کردند. در صفت سوم آنها را به صدق و راستى توصیف مى کند، یـعـنـى هـم در دعـوى ایـمـان صـادقـنـد و هـم در ادعـاى مـحـبـت بـه رسول خدا و هم در زمینه طرفدارى از آئین حق .
بـدیـهـى اسـت ایـن اوصـاف کـه در قـرآن آمـده اسـت بـراى یـاران پـیـامـبـر در زمـان نزول است ولى مسلم است که در میان آنان افرادى بودند که بعدها تغییر مسیر دادند و خود را از افتخارات بزرگ مطرح در این آیه محروم ساختند.
2 ـ 1. انصار:
بسیارى از مهاجرین که به مدینه آمده بودند، به جهت فشار و اختناق کفر و شرک ، ناچار بـودنـد مـخـفـیـانـه و بـدون هـیـچ گونه اسباب و لوازم معیشت به آنجا بیایند. بنابراین زندگى در مدینه بر آنان بسیار سخت و طاقت فرسا بود.
مسلمانان اهل مدینه که پیشاپیش زمینه هجرت پیامبر را فراهم ساخته بودند با مشاهده چنین وضـعـیـتى ، تحمل آن را براى برادران ایمانى خود برنتافتند و با پناه دادن به آنان و حـتـى تـقـسـیـم دارایى خویش با مهاجرین ، به یارى آنان شتافتند. این گروه به انصار مـعـروف شدند. بنابراین انصار به مسلمانان ساکن مدینه اطلاق مى شود که ضمن فراهم سـازى زمـنـیـه هـجرت پیامبر و دعوت از او، شایستگى خود را در میزبانى از میهمانان به منصه ظهور رساندند.
قـرآن کـریـم ضـمـن بـیـان ایـن روحـیـه ، سه صفت برجسته ((محبت ))، ((بلند نظرى )) و ((ایثار)) را براى آنان برمى شمارد: در توصیف محبت آنان مى فرماید: آنها چنان بودند که به هر مسلمانى به سوى آنان هجرت کند، محبت مى ورزیدند و در ایـن زمـیـنـه مـیـان افـراد مسلمان براى آنها تفاوتى وجود نداشت ، بلکه مهم نزد آنان مـسـاءله ایـمـان و هـجـرت بود. دیگر اینکه آنها در درون سینه هاى خود نیازى به آنچه از غـنـائم بـه مـهاجران داده شد احساس نکردند؛ یعنى نه چشم داشتى به غنائمى داشتند که بـه آنـهـا داده شـد و نـه نـسـبـت بـه آنـهـا حـسـد ورزیدند؛ به گونه اى که این امور به خـیـال آنـهـا نـیـز نـگذشت ، که بیانگر نهایت بلند نظرى و بزرگوارى انصار است . در صـفـت سوم بیان مى کند که آنها مهاجران را بر خود مقدم داشتند، هر چند بعضى از آنها در شدت فقر بودند.
عملکرد جریان مؤ منین
مـؤ مـنـان راسـتـیـن کـه دعـوت آسـمـانـى پـیـامـبـر خـدا را پذیرفتند، ایمان خویش را قرین عـمـل صـالح سـاخـتند و در تمام مراحل ، خالصانه با تبعیت از پیامبر در تحقق و گسترش دیـن خـدا کـوشیدند. عمده کارکرد جریان مؤ منین در دوران رسالت پیامبر اعظم (ص ) را مى تـوان ایـن گـونه برشمرد:
ـ اظهار وفادارى مخلصانه به پیامبر ضمن ایمان و اعتقاد راسخ به تعالیم او.
ـ اعلان برائت و بیزارى از کفر و شرک .
ـ شکیبایى بر آزار و اذیت مخالفان ، به ویژه قریش تا مرز شهادت .
ـ هـجـرت بـه حـبـشه و مدینه و قبایل اطراف براى خلاصى از فشار و ایذاء قریش و نیز دستیابى به محیطى آرام براى پرستش خدا و احیا و اقامه شعائر دینى .
ـ اظـهـار ایمان به عنوان تاج افتخار در برابر مشرکین علیرغم وجود خوف و خطر، از راه اعلام شهادتین و قرائت دسته جمعى قرآن در کنار کعبه .
ـ تحمل رنج ها و مصائب دوران محاصره اقتصادى .
ـ بیعت و پیمان بستن با پیامبر و تعهد دفاع و حمایت از او به ویژه در عرصه هاى خطر.
ـ تبلیغ و دعوت دیگران به هدایت در فرصتهاى مناسب ، به ویژه موسم حج .
ـ عقد اخوت و برادرى براى ایجاد اتحاد و همدلى و همیارى .
ـ صلح طلبى و گسترش راءفت و رحمت اسلامى نسبت به مخالفان .
ـ هوشیارى در برابر طرح ها و نقشه هاى مخالفان و جاسوسى و تفرقه افکنى آنها.
ـ انـجـام مـانـورهـا و تـظـاهـرات نـظـامـى بـراى تـحـقـق اصل بازدارندگى .
ـ مبارزه و نبرد و استقامت در راه هدف و شرکت در غزوه ها و سریه ها با امید به پیروزى .
ـ مقابله با جنگ روانى مخالفان .
ـ مبارزه با خرافات و آداب و رسوم جاهلى .
ـ مشاوره و هم راءیى در کارها و تبعیت و اطاعت بى چون و چرا از پیامبر.
ـ اقدام درجهت تبلیغ دین خدا و گسترش فرهنگ توحیدى در قالب هیاءت هاى مختلف .
ـ برخورد قاطع و بى مسامحه با کفر و شرک و نفاق پس از اتمام حجت در قالب غزوات و سرایا.
ـ بهره گیرى از دیپلماسى فعال و فراخوانى جهان به پذیرش دین خدا.
ـ عبادت خالصانه و تعظیم شعائر و جهاد با نفس .
ـ نابود ساختن نشانه هاى کفر و شرک و بت پرستى و نفاق .
ـ تـلاش در جهت علم جویى و آشنایى با پیشرفت هاى علمى به ویژه علوم و فنون دفاعى در راستاى تقویت قوا براى دفاع از کیان اسلام و نظام اسلامى .
ـ آینده نگرى همراه با تدبیر و عقلانیت و پى ریزى پایه هاى اساسى تمدن اسلامى .
2. جریان مخالف
وقـتـى رسـول خـدا بـه عـنـوان آخرین پیام آور الهى به رسالت مبعوث گردید و به امر خداوند دعوت خویش را آشکار نمود، مخالفت ، کارشکنى و دشمنى از سوى قدرت طلبان و دنـیـا خـواهـان ستمگر از یک سو و جاهلان متعصب و بدعت گذاران در شرایع پیشین از سوى دیگر هم شروع شد. هر چه بر نفوذ کلمه پیامبر افزوده مى شد و افراد بیشترى دعوت او را لبـیـک مـى گـفـتند، لجاجت و عصبانیت مخالفان نیز فزونى مى گرفت . به مرور زمان گروه هاى مختلف و پراکنده مخالفان پیامبر به صورت کلى در سه دسته شرک و کفر و نفاق جاى گرفتند که به معرفى آنها مى پردازیم .
1 ـ 2. مشرکین :
مـشـرکـیـن بـه کـسـانـى اطـلاق مـى شـود که در زمان بعثت ختم المرسلین براى خدا شریک قائل بودند و امورى مثل ستاره و ماه و بت هاى قبیلگى و خانگى را مى پرستیدند. گرچه آنـان بـت هـا را واسطه هاى بین خود و خدا مى دانستند، ولى افراط در این عقیده آنان را به پـرسـتـش بـت هـا کـشـانـده بـود. تـا آنـجا که حاضر به روى آوردن به توحید خالص و یکتاپرستى نبودند، حتى به مخالفت صریح و خشونت بار با منادى توحید برخاستند.
مـجـمـوعـه مـشـرکـیـن شـامـل دو گـروه عـمـده مـى شـد: اشـراف مـکـه و قبایل پراکنده در شبه جزیره .
الف ـ اشـراف مـکه : نبودن رهبرى و فرهنگ صحیح از یک سو و شیوع خرافات فراوان از سوى دیگر، زندگانى اعراب را به صورت یک زندگى حیوانى در آورده بود. وجود بى نـظـمـى و هـرج و مـرج و نـبـودن یـک حـکـومـت مـقتدر که بر اوضاع مسلط باشد و یاغیان را سـرکـوب کـنـد، سـبـب خـانـه بـه دوشـى اعـراب شـده بـود. در عـیـن حـال یـک گـروه اشـراف مـتـکـبـر قدرتمند و با نفوذ، بر مکه تسلط داشتند. این گروه که بـیـشـتـر از قـریـش بـودنـد از هـمـان آغـاز رسـالت تـا فـتـح مـکـه در سـال هـشـتـم هـجـرى ، یـعنى حدود بیست و یک سال با پیامبر و یاران او در ستیز بودند و انـواع تـوطـئه هـا و تـرفـنـدها را براى پیشگیرى از گسترش و حاکمیت اسلام و در نهایت خـشـکـاندن نهال نو پاى اسلام به کار گرفتند تا با تحمیق توده ها و تسلط بر جان و مـال آنـان هـمـچـنان عزت و شوکت کاذب و خود ساخته را براى خویش حفظ کنند. عمده ترین کار کرد این گروه عبارت بود از:
ـ تکذیب و انکار نبوت پیامبر و آیات الهى .
ـ استهزاء و تمسخر پیامبر و یاران او.
ـ زدن تهمت هاى ناروا به پیامبر از قبیل ساحر، سفیه ، مجنون و شاعر بودن ایشان .
ـ استکبار و لجاجت مبتنى بر جهل و تعصب جاهلى در برابر پیامبر.
ـ شکنجه و آزار و اذیت پیامبر و طرفداران او.
ـ تحریم اقتصادى و مقاومت منفى در برابر پیامبر و اطرافیان او.
ـ جنجال آفرینى و اغواگرى جهت پیشگیرى از نفوذ کلمه پیامبر.
ـ تطمیع و تهدید پیامبر به منظور دست کشیدن از دعوت .
ـ بهانه جویى و انتظارات بى جا از پیامبر.
ـ طراحى نقشه ترور و قتل پیامبر.
ـ تفرقه افکنى و القاى یاءس در میان پیروان پیامبر.
ـ اقدام به جنگ هاى متعدد براى نابودى حکومت اسلامى نظیر بدر و احد و احزاب و... .
بـا وجـود هـمـه تـلاش هـاى فـراوانى که این گروه انجام دادند، در پرتو نصرت و امداد الهى و نیز ایمان و مقاومت و استقامت مؤ منین مجبور به شکست شدند و در نهایت با فتح مکه ، دشمنى آشکار آنها پایان پذیرفت .
ب ـ قـبـایـل پـراکـنـده در شبه جزیره : در نقاط مختلف شبه جزیره به ویژه اطراف مدینه قـبـایـل نـیـمـه وحـشـى بـودنـد کـه تـمـام زنـدگـى آنـهـا جـنـگ و قـتـل و غارت و دزدى و فساد بود. بنى لحیان ، بنى سلیم ، بنى ثعلبه ، غطفان ، بنى مـصـطلق ، قضاعه ، هوازن و ثقیف قبایلى از این دست بودند. کارکرد این گروه بیشتر در جنبه خشونت طلبى و سختگیرانه با رفتار قریش شباهت دارد. آنان افزون بر همکارى با قریش و یهود در جنگ ها، همزمان جبهه اى علیه پیامبر گشودند و با گردآورى نیرو، قصد تهاجم به مدینه را داشتند و به کسانى که مردم را به اسلام دعوت مى کردند، یورش مى بـردنـد و آنـان را بـه قـتـل مـى رسـانـدنـد. نـبـردهـاى ذات السلاسل و غزوه هاى حنین و طائف در مقابل این گروه رخ داد و به پیروزى لشکر اسلام و شکست آنان انجامید.
2 ـ 2. کافران :
کـفـار اهـل کـتـاب جـریـان دیـگـرى بـودنـد کـه در بـرابـر دعوت پیامبر به ویژه پس از تـشـکیل حکومت اسلامى در مدینه سرسختى نشان مى دادند و با رفتارهاى گوناگون ، مى کـوشـیـدنـد مـانـع مسلمان شدن مردم شوند و در نتیجه از نفوذ و گسترش اسلام جلوگیرى کنند. دو گروه یهود و مسیحیت تشکیل دهنده این جریان بودند.
الف ـ یهود: یهودیان از نقاط مختلف به ویژه شام و فلسطین به حجاز کوچ کرده بودند و در آنجا زندگى مى کردند. آنها به جهت اینکه از تورات ، هر چند که تحریف شده بود، بهره مند بودند، از نظر فرهنگ و حتى اقتصاد بر اعراب برترى داشتند. آنان با توجه بـه بـشارتهاى موجود در تورات نسبت به پیامبر، نقش مهمى در آگاه سازى اعراب مدینه داشـتـنـد، زیـرا بـر ایـن پـنـدار بـودنـد کـه آن پـیـامـبـر بـشـارت داده شـده از مـیان بنى اسـرائیـل و یـهـود خـواهد بود که به واسطه او بر اعراب مسلط مى شوند. اما چون دیدند رسـول خـدا قـریـشـى اسـت و اسـلام را بـر آنـان عـرضـه مـى دارد، بـه دلیـل روحـیـه نـژاد پـرسـتـانه و استکبارطلبى که داشتند و تعالیم پیامبر را با منافع دنـیـوى و اهـداف سـلطـه طـلبـانـه خـود در تـضـاد مـى دیدند، از سر حسد و تکبر ابتدا از پذیرش اسلام خود دارى کردند سپس به مخالفت برخاستند.
این بیگانگان نامطمئن که در قدم اول حاضر به پیمان عدم تعرض و نیز کمک نکردن به دشـمـنـان اسلام شدند، در نهایت موذیگرى و اخلالگرى و نیت درونى خود را آشکار کرده ، از هیچ توطئه و خیانتى علیه مسلمین دریغ نورزیدند.
یـهـودیـان در واقع دشمنان سازمان یافته اى بودند که به جهت آگاهى هایى که داشتند، بـا کـار فـرهـنگى و حتى جنگ روانى علیه مسلمانان ضعیف الایمان ، بر فکر و عقاید آنان تـاءثـیر مى گذاشتند و ضمن ناامید ساختنشان ، به تفرقه افکنى پرداخته ، آنها را به جان هم مى انداختند. سه قبیله بزرگ بنى قینقاع و بنى نضیر و بنى قریظه یهودیانى بـودنـد کـه پـیـمـان شـکنى کرده و به دشمنى با پیامبر برخاستند که پیامبر به همراه یارانش در غزوه هایى با نام قبایل آنها و نیز جنگ خیبر، به کینه توزى آنان پایان دادند. عمده ترین عملکرد خائنانه این گروه عبارت بود از:
ـ جاسوسى از مسلمانان براى هم پیمانان خود در خارج از مدینه ، به ویژه مشرکان .
ـ کتمان حق و تبلیغات و جنگ روانى علیه اسلام و مسلمانان .
ـ اختلاف افکنى بین مسلمانان از طریق احیاى کینه هاى فراموش شده دوران جاهلیت .
ـ القاى شک و تردید در حقانیت اسلام و به استهزاء و تمسخر گرفتن مسلمانان .
ـ پیمان شکنى و خیانت در امانت .
ـ کـمـک و مـشـارکت با مشرکان در نبرد آنان با پیامبر، در زمینه هاى اطلاعاتى ، اقتصادى ، جنگ افزار و حتى نیروى انسانى .
ـ تـوطـئه هـاى نـظـامـى از جـمـله طـراحـى و تـصـمـیـم بـه قتل پیامبر و نیز نبرد رویاروى با مسلمانان .
ب ـ مـسـیـحـیت : منطقه نجران که در نقطه مرزى یمن و حجاز قرار داشت ، تنها منطقه مسیحى نـشـین حجاز بود. پیامبر(ص ) به موازات مکاتبه با سران دولت ها و مراکز مذهبى جهان ، نـامه اى به ابوحارثه ، اسقف نجران نوشت و آنان را به آیین اسلام دعوت نمود. مسیحیان پـس از مـشورت به اعزام هیاءت نمایندگى مبادرت ورزیدند. گروه اعزامى به مذاکره با مسلمانان پرداختند ولى در نهایت مدعى شدند که گفتگوهاى شما ما را قانع نمى کند و راه چاره این است که در وقت معینى با یکدیگر مباهله کنیم ، یعنى بر دروغگو نفرین بفرستیم و از خـداونـد بـخـواهـیـم دروغـگـو را هـلاک و نـابـود کـنـد. در ایـن زمـان آیـه نازل شداز:آل عمران (3)، آیه 61. و بر سر زمان مباهله توافق شد.
وقـتـى هـیـاءت نـمـایندگى مسیحیان صحنه حضور پیامبر به همراه على و فاطمه و حسن و حـسـیـن عـلیـهـم السـلام را مشاهده کردند، به پیشنهاد اسقف نجران از مباهله منصرف شدند و تعهد کردند به مسلمانان جزیه پرداخت کنند و به عنوان کافر ذمّى در پناه حکومت اسلامى زنـدگـى کـنـنـد. بدینسان از دشمنى یا مخالفت آشکار و هرگونه اقدام مسیحیان نسبت به مسلمین جلوگیرى شد گرچه آنان به کار فرهنگى و تبلیغ آیین خود ادامه مى دادند.
3 ـ 2. منافقین :
جـریـان مـرمـوز و مـعـانـد دیـگرى که براى اسلام و مسلمین خطر ساز بود، منافقین بودند. مـنـافـقـین ، کسانى بودند که در باطن ایمان نیاورده بودند، اما به زبان اظهار اسلام مى کـردنـد و از هـر فـرصـتى براى ضربه زدن به اسلام بهره مى بردند. اینان مردمانى پـست ، معاند و تنگ نظر بودند که سازمان جدى نداشتند ولى آماده همکارى با دشمنان به ویژه یهودیان و مشرکین بودند.
پـیـروان جـریـان نـفـاق مـثـل جریان هاى دیگر اوصاف و ویژگى هایى دارند. آیات قرآن کریم به ویژگیهاى زیر براى منافقان اشاره مى کند:
ـ بـا بـیـگـانـگـان ارتـباط دوستى برقرار مى کنند، در حالى که برخورد شیطنت آمیز با خودى ها دارند و با عیب جویى از آنان ، پیوسته مسخره و تحقیرشان مى کنند.
ـ بـا ولایـت و حـاکـمـیـت جریان حق سر ستیز دارند و از پذیرش حکومت دینى و حاکمیت نظام اسـلامـى امـتـنـاع مـى ورزند و ضمن مخالفت با دستورات حاکم دینى ، کارشکنى کرده ، از شکستن حریم ولایت ابایى ندارند.
ـ نظر به اینکه منافقین فقط به منافع و مقاصد خود مى اندیشند، بسیار فرصت طلب اند و از هر فرصتى براى دستیابى به مقاصد خود بهره مى جویند.
ـ بـراى تضعیف حاکمیت دینى و آسیب پذیر ساختن آن ، تا حد ممکن از اختلافات درونى خود دسـت مـى کـشـنـد و در بـرابـر مـعـتقدان و وفاداران به نظام اسلامى ، خود را در قالب یک تشکل سازمان مى دهند.
ـ ایـن گـروه بقاى خود را در فتنه گرى و ایجاد اختلاف بین جبهه حق مى جویند بنابراین در جهت تضعیف باور و روحیه ایمانى و ایجاد شکاف در صف مؤ منین تلاش مى کند.
ـ با دروغگویى ، ریاکارى ، قسم هاى باطل ، ظاهر سازى و وعده هاى دروغین ، خود را خودى جلوه مى دهند و در عین حال ، با شبهه افکنى به تضعیف باورهاى دینى مردم مى پردازند.
ـ یـکـى از ویـژگـیـهـاى پـیـروان جـریـان نـفـاق ، ایـجـاد جنگ روانى است که مؤ لفه هاى تـشـکـیـل دهـنـده آن ، ایـجـاد اضـطراب و تزلزل ، حاکم کردن جو ناامنى ، شایعه سازى و انتشار آن ، و آکنده ساختن جامعه از اتهامات گوناگون است .
ـ خـود بزرگ بینى ، ترس ، دلهره و اضطراب ، لجاجت ، هوا پرستى و سستى در معنویت از ویژگیهاى آشکار جریان نفاق است .
ـ شـعـار اصـلاح و ایـمـان آنـان گـوش فـلک را کـر کـرده در حالى که مردم را به منکرات تـشـویـق و از نـیـکـى هـا باز مى دارند. درست برعکس برنامه مؤ منان که از طریق امر به مـعـروف و نـهـى از مـنـکردر اصلاح جامعه و پیراستن آن از آلودگى و فساد کوشش دارند، مـنـافـقـان سعى مى کنند فساد همه جا را فراگیرد و نیکى از جامعه برچیده شود تا بهتر بتوانند در چنان محیط آلوده اى به اهداف شومشان برسند.
ـ بخل و تنگدستى ، استهزاء و عیب جویى از مؤ منین و شماتت آنان و در نهایت کینه توزى ، دیـگـر ویـژگى هاى منافقین است . آنان دستِ دهنده ندارند، بلکه دستهایشان را مى بندند. نـه در راه خـدا انـفاق مى کنند و نه به کمک محرومان مى شتابند و نه خویشاوند و آشنا از کـمـک مـالى آنـهـا بـهـره مـى گیرند. آنها به جهت عدم ایمان به آخرت و پاداش انفاق ، در بـذل امـوال بـخـیـل انـد گـرچـه بـراى رسـیـدن بـه اغـراض شـوم خـود، امـوال فـراوانـى خـرج مـى کـنـنـد یـا از روى ریـاکـارى بـذل و بـخشش مى کنند.
ـ از آنجا که منافقان خدا را فراموش کرده اند، خدا هم آنها را از برکات و توفیقات و مواهب خـود فراموش نمود. یعنى با آنها معامله فراموشى کرده است بنابراین منافقان فاسق اند و از دایـره اطـاعـت فرمان خدا بیرون هستند. به همین جهت خداوند به آنان وعده جهنم و آتش سوزان داده که در آن جاودان اند.
مـساءله نفاق بیشتر بعد از پیروزى اسلام و ظهور قدرت و سلطه آن در مدینه بود، زیرا عـامـل اسـاسـى جـریـان اجـتماعى نفاق ، حاکمیت حق است . بنابراین از آغاز ورود پیامبر به مـدینه و قدرت یافتن اسلام ، شاهد حرکات حساب شده و مرموز منافقین هستیم که این حرکت هاى خائنانه در جنگ هاى پیامبر بیشتر ملموس مى شود. نظر به اینکه ریشه این نوع نفاق بیشتر ترس از قدرت مسلمانان بود به نفاق خوفى شهرت دارد.
بدیهى است ترس از قدرت حاکم تنها عامل نفاق نیست ، بلکه گاهى ممکن است طمع رسیدن بـه قـدرت و سـهـم خـواهـى از حـاکـمـیت عاملى براى نفاق باشد که به آن نفاق طمعى مى گـویـنـد. بـنـابـرایـن مـى تـوان گـفـت خـاسـتـگـاه نـفـاق خـوفـى بـه صـورت تـشـکـل نیمه سازمان یافته در مدینه بود، در حالى که خاستگاه نفاق طمعى را، آن هم به صورت فردى و نه سازمانى ، بیشتر باید در مکه جستجو کرد.
تـردیـدى نـیـسـت کـه عـملکرد و شیوه این دو نوع نفاق نیز متفاوت از یکدیگر باشد. نفاق خوفى که به صورت آشکاراست ، پیوسته با کارشکنى ، تخریب ، ضربه زدن و آزار و اذیـت طـرف مـقـابـل هـمـراه است ، ولى نفاق طمعى که پنهانى است ، ابتدا از سرشوق یا اکراه براى موفقیت یک جریان تلاش مى کند مگر اینکه منافع اساسى او به خطر بیفتد و پس از موفقیت آن جریان و حاکم شدنش ، با قرار گرفتن در مسئولیت هاى مناسب ، مقاصد و نـیـات خـود را به صورت آشکارا تعقیب مى کند. با توجه به این مطلب مى توان جریان نفاق در دوران پیامبر را در دو گروه آشکار و پنهان بررسى نمود.
الف ـ نـفاق آشکار: منظور از نفاق آشکار نفاقى است که در زمان حیات پیامبر نفاقشان بر مسلمین روشن شد و باعث موضعگیرى در برابر آن گردید. کسانى که با ورود پیامبر به مـدیـنـه سـیادت و ریاست خود را از دست رفته دیدند، کینه بیشترى نسبت به پیامبر اکرم پـیـدا کـردنـد. عـبـداللّه ابـن ابـى از ایـن دسـتـه اسـت . وى کـه قـرار بـود قـبـل از هـجرت پیامبر، فرمانرواى دو قبیله نیرومند مدینه به نام هاى اوس و خزرج شود و با ورود پیامبر این مقام را بر باد رفته دید، بناى ناسازگارى با پیامبر و مسلمانان را گـذاشـت و بـه هـمـراه عـده اى از افـراد مـدیـنـه تـلاشهاى مضاعفى را براى جلوگیرى از تشکیل حکومت اسلامى انجام داد.
قـرآن کریم به صراحت توطئه منافقین در جنگ هاى بدر، احد، بنى نضیر، احزاب ، تبوک و نـیـز سـاخـت مـسـجـد ضـرار را افـشـا نـمـوده اسـت .
ایـن گـروه در بـرابر مسلمین اقدامات و رفتارهایى به شرح زیر داشتند:
ـ ایـجـاد رعـب و وحـشـت در دل مـسـلمین نسبت به قدرت ارتش روم براى بازداشتن آنها از جنگ تبوک .
ـ ساختن مسجد ضرار براى ایجاد پایگاه در مدینه جهت جاسوسى و تبلیغ علیه اسلام .
ـ تلاش براى ایجاد شک و دو دلى در دل تازه مسلمانها و ایجاد تفرقه بین آنها.
ـ جاسوسى از مسلمانان و گزارش اطلاعات آنان به مشرکین .
ـ تحریک مشرکین و رومیان براى حمله به مسلمانان .
ـشایعه پراکنى و اقدام در جهت تضعیف روحیه مؤ منین .
ـ کارشکنى در برابر دستورات پیامبر براى جلوگیرى از عملى شدن دستورات او.
ـ بهانه جویى براى فرار از میدان جنگ .
ـ طراحى ترور پیامبر و اقدام در جهت کشتن او.
پـیامبر گرامى با تدبیر و درایت و نیز حلم و مدارا و حتى گاهى با برخورد جدى و بى مـسـامحه ، چهره واقعى این گروه را برملا ساخت و با آگاهى بخشى به مسلمانان ،منافقین را بـه انـزواى اجـتـمـاعـى کـشـاند، به گونه اى که هرگز نتوانستند در صحنه جامعه و حاکمیت نفوذ کنند.
ب ـ نـفـاق پـنـهـان : بـرخـى از مـشـرکـین در اوایل بعثت و گروهى بعد از هجرت در هنگامه نـاکـامـى در رویارویى با حرکت پیامبر، به جهت طمع در حاکمیت و قدرت راه چاره را در آن دیـدنـد که به ظاهر اسلام آورده و خود را در صف مؤ منین قرار دهند و منتظر فرصت باشند تا در زمان مناسب اهداف و مقاصد خویش را عملى سازند. این گروه به ظاهر مسلمان ولى در بـاطـن بـى ایـمان ، چون در زمان حیات پیامبر امکان عملى ساختن نقشه هاى خود را مهیا نمى دیـدنـد، نفاق و دو رویى خود را پوشاندند، اما بعد از رحلت پیامبر، در دوران حیات ائمه نقشه هاى خود را عملى ساختند و اسلام را ابزارى براى قدرت خویش قرار دادند.
امـیـرالمـؤ مـنـیـن على (ع ) در یکى از نامه هایش به این گروه اشاره دارد که پیامبر به من فرمود:
مـن بر امتم نه از مؤ من مى ترسم و نه از مشرک ، چرا که ایمان مؤ من او را از خیانت بازمى دارد و مشرک را خداوند به وسیله شرکش نابود مى سازد. تنها کسانى که از شر آنها بر شـمـا مـى تـرسم ، آنهایى هستند که در دل منافق اند و در زبان دانا. سخنانى مى گویند کـه شـمـا مـى پذیرید اما اعمالى دارند که مورد انکار شماست .
نتیجه
پـیامبر اعظم (ص ) پس از مبعوث شدن به رسالت پنج مرحله اساسى ؛ تبلیغ و دعوت ، کـادرسـازى ، شـالوده ریـزى نـظـام اسـلامـى ، حـراسـت از حـکـومـت دیـنـى و در نـهـایـت تـکـمـیـل و سازندگى نظام دینى را یکى پس از دیگرى طى نمود. در این مسیر جریان هاى متعددى شکل گرفت که هر یک کارکرد ویژه اى داشت .
از یـک طـرف ((جـریـان مـؤ مـنـیـن )) با طرفدارى از حق ، دعوت پیامبر را پذیرفتند و به هـمـراهـى ، حـمـایـت ، پـشـتـیـبـانـى و دفـاع از او هـمـت گـمـاشـتـنـد و در ایـن راه بـا تحمل مصائب و رنج هاى فراوان ، هرگز از بذل مـال و جـان دریـغ نـورزیـدند تا اینکه با نصرت و امداد الهى ، حاکمیت دین حق در عرصه زنـدگـى را تـحـقق بخشیدند و با تشکیل حکومت اسلامى ، مهندسى دین در حیات اجتماعى را بـه مـنـصـه ظـهـور رسـانـده و زیـرسـاخـت هـاى اسـاسـى بـراى شکل گیرى تمدن اسلامى را بنیان نهادند.
از سـوى دیـگـر جـریـان هـاى مـخالف به کار شکنى در برابر پیامبر پرداختند و از هیچ کوششى براى جلوگیرى از دست یابى مسلمانان به اهدافشان فروگذار نکردند.
یکى از این جریان ها، مشرکین بودند که با انواع توطئه ها و ترفندها در برابر پیامبر مـوضـع گـیـرى کـردنـد ولى در نـهـایـت بـا فـتـح مـکـه و شـکـسـت آنـان ، تـشـکـل و سـازمـان اجـتـمـاعـى آنـهـا فـرو پاشید و به ناچار اسلام را پذیرفتند، گرچه گروهى از آنان بعد از رحلت پیامبر(ص ) اهداف و نیات شوم خود را تعقیب کردند.
جـریـان دیـگر کفار اهل کتاب بودند. در این میان مسیحیان با پرهیز از رویارویى نظامى ، تـقـابـل فـرهـنـگى را پیش گرفتند و عاقبت در جریان مباهله تسلیم شدند و در پناه حکومت اسـلامـى بـه زنـدگـى مـسـالمـت آمـیـز ادامـه دادنـد. در مقابل یهودیان با سرسختى لجوجانه در برابر پیامبر ایستادند و با رفتارهاى نامناسب عـرصـه را بـر مسلمانان تنگ کردند تا اینکه مسلمین از ظلم و ستم آنان به ستوه آمده و با وقوع نبردهاى متعدد، مجبور به شکست شدند و سر تسلیم فرود آوردند.
جریان سوم هم منافقین بودند که در باطن اسلام را نپذیرفتند ولى به ظاهر ادعاى اسلام و ایـمـان کـردنـد. گـروهـى از آنـهـا کـه دورویـى و نـفاقشان بر مسلمین بر ملا شد، یا در انـزواى اجـتـمـاعى قرار گرفتند و یا اینکه به جهت سرسختى و توطئه گرى با قهر و غـضب مسلمین مواجه شده و نابود گشتند. گروه دیگرى که نفاق خود را پنهان کردند، بعد از رحـلت پـیـامـبـر(ص ) بـه عـمـلى سـاخـتـن نقشه هاى خود روى آوردند که خسارات جبران ناپذیرى را به اسلام و مسلمین تحمیل کردند.
تـوجـه بـه ویـژگـیـهاى بیان شده از جریانات گوناگون دوران پیامبر اعظم (ص ) مى تواند به پاسداران انقلاب اسلامى و نظام مقدس جمهورى اسلامى کمک کند تا ضمن درس آموزى از آنها با بصیرت و هوشیارى به تحلیل و ارزیابى جریانات فکرى و سیاسى موجود در داخل و خارج کشور بپردازند. و ضمن مشخص ساختن موضع خود نسبت به هر یک از آنـهـا، نحوه مواجهه با آنها را به نیکى بیاموزند و بدین ترتیب رسالت و نقش خویش را در حـفـاظـت و پاسدارى از این انقلاب و نظام مقدس به خوبى ایفا نموده ، از تکرار حوادث تاءسف بار زمان پیامبر(ص ) و بعد از وجود ایشان ، جلوگیرى کنند.