چکیده

آیا انسان نزد رسول اعظم (ص )، از ارزش و کرامت برخوردار است ؟ اگر جواب مثبت است ، کـرامـت انـسـان بـه چـیـسـت ؟ ایـن مـقـاله نگاه رسول خدا محمد مصطفى (ص ) را در این زمینه بـررسـى مـى کـنـد و بـا الهـام از کـلام وحـى و کـلام رسول الله (ص )، پس از پاسخگویى به پرسش ها، به شیوه عقلى و نقلى هفده نکته در این باره بیان مى کند و در پایان پنج نتیجه ارائه مى دهد.

متن

در ادبـیـات دیـنـى مـا، آدمـى طـُرفـه مـعـجـونـى اسـت کـز فرشته سرشته است و از حیوان . او را حـیوان ناطق ، متفکّر، اجتماعى و مانند آن تعریف کرده اند. آورده اند کـه مـوجـودى نـیـمـه خـاکـى و نـیـمـه آسـمانى است و خلیفه خدا در زمین . اسـاسـش انـدیشه است و مابقى استخوان و ریشه . موجودى است ناشناخته و عالم اصغرى کـه عـالم اکبرى در خود نهفته دارد. او را مرغ باغ ملکوت نـامیده اند و در کمال جویى اش به مقامى رسانده اند که ((آنچه اندر وهم نـایـد آن شـود)) و ((جـز خـدا نـبـیـند)). از این منظر انسان صـاحـب کـرامت است یعنى ارجمند، بزرگوار، سرافراز، عزیز و بزرگ .

از دیگر نظر او را از اوج عزّت به حضیض ذلّت مى رسانند و از قلّه رفیع منزلت و کرامت بـه دره پـسـتـى و رذیـلت مـى کـشانند تا آنجا که او را طغیانگر، ناسپاس ، شهوتران و لجـوج ، فـاسـد و خـونـریـز، حـریـص و مـریض و مانند آن لقب مى دهند. در این سوى آدمى آنـچـنـان حـقـیـر مـى شـود کـه از چـارپـایـان نـیـز گـمـراه تـر مـى گـردد و بـه اسفل السافلین سقوط مى کند.

راسـتـى انسان چگونه موجودى است ؟! ارجمند است یا خوار؟ در اوج است یا حضیض ، صاحب کرامت است یا حقیر؟

ایـن مـقـاله پـس از پـاسـخ بـه پـرسـش یـاد شـده ، نـگـاه رسـول اعـظـم (ص ) را دربـاره کـرامـت انـسـان مـى جـویـد. پـرسـش ایـن اسـت : آیـا نـزد رسول خدا(ص ) انسان کرامت دارد یا نه ؟ و اگر جواب مثبت است کرامت او به چیست ؟

بـر پـایـه ایـن اصـل کـه نـگاه پیامبر خدا(ص ) به انسان همان نگاه قرآنى است به حکم کریمه ((و ما ینطق عن الهوى ، اِنْ هو الاّ وحىٌ یوحى ))، (نجم / 3 و 4) و با بهره گیرى از سخنان ارزشمند آن حضرت به فراخور یک مقاله به موضوع بحث مى پردازیم .
انسان در نگاه قرآن

در کـتـاب وحى که در آن جاى هیچ گمان نیست ، انسان موجودى است خاکى و خدایى . خداوند او را از خـاک بـیـافـریـده اسـت و هم از روح خود در او دمیده است . از سویى خلافت انسان ، کـرامـت او و فـضـیـلتـش بـر بسیارى از موجودات را مشاهده مى کنیم و از جهت دیگر حرص ، نـاسـپـاسـى ، ضـعـف و نـادانـى او جـلوه مـى کـنـد. آیـات زیـر نـشـانـگـر جمال اوست : اسراء /

70، تین / 5، مؤ منون / 14، لقمان / 20 و بقره / 29. و این آیات بیانگر انحطاط او:

نساء / 28، معارج / 19، ابراهیم / 34، احزاب / 34، اعراف / 179 و تین / 6.
از تـعـریـف هـسـتـى بـخـش انسان درباره آدمى ، این بهره را مى توان گرفت که انسان را بـودى اسـت و نـمـودى ، ذاتـى و صـفـاتـى . از دو اسـتـعـداد و دو فعلیت برخوردار است ؛ کـمـال و زوال . کـمـال بـالقـوه (ذاتـى ) و بـالفـعـل (اکـتـسـابـى ) و زوال بـالقـوه و بالفعل و از آنجا که موجودى مختار و صاحب اراده است هر قوه را بخواهد تحقق مى بخشد و همان مى شود. قله کرامت را فتح مى کند یا در دره رذالت سقوط مى کند.
منظور از قوه و استعداد یعنى اینکه خداوند امکانات اولیه مورد نیاز شدن و صیرورت آدمى را در مـسـیـر کـمـال یـا زوال در وجـودش فراهم کرده است و فعلیت یا تحقق هر استعداد نیز مـشـروط بـه سـعـى و تـلاش انسان و جهت گیرى آن است . بنابراین مى توان گفت که در نـگـاه وحـى هـمه انسان ها در استعداد کمال و زوال ، کرامت و دنائت یکسان اند، امّا بسته به تلاش و نوع راه و مکتسبات خود اوج مى گیرند یا به حضیض ذلت مى افتند.
ـ پستى بالقوه و بالفعل انسان

بـا بـهـره گـیـرى از زلال وحـى ، آیـات زیـر را مى توان حاکى از پستى بالقوه انسان برشمرد:

1 ـ اِنَّ الاِْنْسانَ خُلِقَ هَلُوعاً. (معارج / 19)

انسان حریص آفریده شده است .

2 ـ اِنَّ الانسانَ لَظَلُومٌ کَفّارٌ. (ابراهیم / 34)

انسان ستمگر و ناسپاس است .

و شاهد پستى بالفعل انسان مى تواند آیات زیر باشد:

1 ـ و لقـد ذراءنـا لجـهـنـّم کـثـیـراً مـن الجـِنِّ والانـسِ لهـم قـلوب لا یفقهون بها و لهم اعین لا یـبـصـرون بـهـا و لهـم اذان لا یـسـمـعـون بـهـا. اولئک کـالانـعـام بل هم اضلُّ اولئک هم الغافلون . (اعراف / 179)

و مـحـقـقـاً بسیارى از جن و انس را براى جهنم واگذاردیم . چه آنکه آنها را دلهایى است که بـه وسـیـله آنها درک نمى کنند و چشم هایى است که با آنها نمى بینند و گوش هایى است کـه به وسیله آنها نمى شنوند. آنان چون چهارپایانند بلکه گمراه تر! آنان از غافلان اند!

2 ـ اِنَّ شـرّ الدّوابّ عـنـد الله الصُّمُّ البـُکـْمُ الذیـن لا یـعـقـلون . (انفال / 22)

بـدتـریـن جـنـبـنـده هـا در نـزد خـدا، کـر و لالانـى هـسـتـنـد کـه تعقل نمى کنند.

پـسـتـىِ اخـتـیـارى عـواقـب زیـانـبـارى همچون نفهمى ، کورى ، کرى ، بى خردى ، آزمندى ، خـدانـشـنـاسـى ، بـدانـدیـشـى ، بـدزبانى ، پیمان شکنى ، فرومایگى ، سفله پرورى ، خودکامگى ، استکبار، فریب ، نادانى ، ناسپاسى ، کینه توزى ، ناراستى ، دروغگویى ، نـفاق ، ستمگرى و هواپرستى و مانند آن را در پى دارد و این کسان را چون کفار و منافقان و مشرکان و مستبدان و مستکبران جایگاهى جز آتش نیست .
ـ کرامت بالقوه و بالفعل انسان

کـرامـت بـالقـوه انـسـان کـه از آن بـه کـرامـت ذاتـى یـاد مـى کـنـیـم از آیـات زیـر قابل برداشت است :

1 ـ و لقد کرّمنا بنى آدم و حملناهم فى البرّ والبحر و رزقناهم من الطیّباتِ و فضّلناهُمْ على کثیرٍ ممن خلقنا تفضیلاً. (اسراء / 70)

و محققاً ما به فرزندان آدم کرامت دادیم و آنها را به مرکب برّ و بحر سوار کردیم و از هر غذاى پاکیزه روزیشان کردیم و آنان را بر بسیارى از مخلوقات خود برترى بخشیدیم .

2 ـ و نفخت فیه من روحى . (ص / 72)

و از روح خود در او دمیدم .

3 ـ ثُمَّ انشاءناهُ خلقاً آخَرَ فتبارک اللّه احسن الخالقین . (مؤ منون / 14)

پس در او خلقتى دیگر ایجاد کردیم ، پس آفرین بر بهترین آفرینندگان .

مـقـصـود از کـرامـت بـالفـعـل ، اکـتـسـابـى یـا اخـتـیـارى دسـتـیـابـى بـه کـمـال هـایـى اسـت کـه انـسـان در پـرتـو ایـمـان و عـمـل صـالح اخـتیارى خود به دست مى آورد.

ایـن کـرامـت کـه بـه واقـع انـتـخـابـى اسـت ، مـشـروط بـه کـسب ایمان ، علم ، تقوا، جهاد و عمل صالح است . آیات قرآنى زیر به روشنى گویاى این نوع از کرامت است :

1 ـ یرفع الله الذین آمنوا منکم والذین اوتوا العلم درجات . (مجادله / 11)

خداوند مقام اهل ایمان و صاحبان علم را به درجات بالا مى برد.

2 ـ اِنَّ اکرمکم عندالله اتقاکم . (حجرات / 13)

همانا گرامى ترین شما نزد خدا با تقواترین شماست .

3 ـ فَضّل الله المجاهدین على القاعدین اجراً عظیماً. (نساء / 95 ـ 96)

خداوند مجاهدان را بر قاعدان برترى و پاداش بزرگ داده است .

4 ـ اِنّ الله اشـتـرى مـن المـؤ مـنـیـن انـفـسـهـم و امـوالهـم بـاَنَّ لهـم الجـنـّةَ یـقـاتـلون فـى سـبـیـل الله فـَیـَقـْتـُلون و یـُقـْتَلُونَ وعداً علیه حقّاً فى التوراةِ والانجیلِ والقرآنِ و من اَوْفـى بـعـهـده مـن اللهِ فـاسـتـبـشـروا ببیعکم الذى بایعتم به و ذلک هو الفوز العظیم . (توبه / 111)

خدا جان و مال اهل ایمان را به بهاى بهشت خریدارى کرده ، آنها در راه خدا جهاد مى کنند که دشـمنان دین را به قتل رسانند و یا خود کشته شوند. این وعده قطعى خداوند، حقى است در تـورات و انـجـیـل و قـرآن و از خـدا بـاوفـاتـر بـه عـهـد کـیـسـت ؟! اى اهل ایمان شما به خود در این معامله بشارت دهید که آن همان پیروزى بزرگ است .

تـاءکـیـد فـراوان قـرآن کـریـم بـر عـمـل صـالح و اهـمـیـت والاى آن در جـاى جـاى کـتـاب آسـمـانـى رسول اعظم (ص ) مشهود است .

در پرتو این عمل صالح و انتخاب درست راه فضیلت و کرامت است که انسان به اوج عزّت رسـیـده ، شکوفا مى شود، از کمال معنوى و رفعت اخلاقى برخوردار مى گردد، از ظلمتکده نفسانیات رهایى یافته به دنیاى نور و پاکى ها راه مى یابد.

دل از مـهـر دنـیـا مـى شـویـد خـدا خـواه ، پـاک راءى ، پـارسا، بى آزار، بخشنده ، خردمند، دادگر، دانا، توانا، شجاع ، فروتن ، خدمتگزار، راست راى ، آزاده ، آزاد و انسان دوست مى گـردد. تـرک هوى مى کند، خدایى مى شود، حیات طیّبه پیدا مى کند و حقیقتاً خلیفه خدا در روى زمین مى گردد.

تا اینجاى بحث روشن شد که انسان موجودى دو بعدى است و ارجمندى یا خوارى ، و کرامت و یـا حـقارت را بالقوه داراست و هموست که با اختیار، خود را به اوج عزت یا نهایت پستى مـى رسـانـد. البـتـه خـداونـد او را بـراى رسـیـدن بـه کمال تا آنجا که ممکن است راهنمایى و کمک مى کند.
ـ کرامت انسان در نزد پیامبر اکرم (ص )

بـى گـمـان خـدا و رسـول کـریـم هـیـچ گـاه خـواهـان فـرومـایـگـى بـالفـعـل کـسـى نـیـستند و جز خیر و برکت و عظمت و کرامت براى انسان ها نمى خواهند. در والایـى جـایـگـاه کـرامـت هـمـیـن بـس کـه در اولیـن سـوره نازل شده بر پیامبر(ص ) خداوند از کرامت خود سخن مى گوید: اقراء و ربّک الاکرم (علق / 3) خـداونـد پـیـامـبرانش را براى تحقق کرامت انسان فرستاده است و در میان انبیاء عظام ، رسول اعظم محمد مصطفى (ص ) از همه به این نکته سزاوارتر است :

لقـد جـائکـم رسول من انفسکم عزیز علیه ما عنتم حریصٌ علیکم و بالمؤ منین رئوف رحیم . (توبه / 128)

هـمـانا رسولى از جنس شما براى هدایت خلق آمد که از فرط محبّت و نوع پرورى ، فقر و پـریـشـانـى و جـهـل و فـلاکـت شـمـا بر او سخت مى آید و بر آسایش و نجات شما بسیار حریص و به مؤ منان رئوف و مهربانست .

و یـُحـِلُّ لهـم الطـیـّبـات و یـُحـَرِّمُ عـلیـهـم الخـبـائث و یـَضـَعُ عـنـهـم اصـرهـم والاغلال التى کانت علیهم . (اعراف / 157)

و بـر آنـان هر طعام پاکیزه را حلال و هر پلید منفور را حرام مى گرداند و بارهاى گران را از دوش ‍ مردم وامى نهد و زنجیرهاى بسته بر دست و گردنهایشان را برمى دارد.

آرى انـسـان در نـزد نبى اعظم (ص ) صاحب کرامت است و از منظر آن حضرت هیچ موجودى در پـیـشگاه خداوند چون انسان از کرامت برخوردار نیست . این امتیاز ویژه را حتى ملائکه مقرّب نیز ندارند، آنجا که فرمود:

مـا شـى ءٌ اَکـْرَمَ عـلى اللّه مـن ابـن آدم . قـیـل یـا رسـول اللّه و لا المـلائکـةُ؟! قـال : الملائکةُ مجبورون بمنزلة الشمس والقمر.

هیچ چیز نزد خدا گرامى تر از فرزند آدم نیست . عرض شد اى پیامبر خدا حتى فرشتگان ؟ فرمود: فرشتگان بسان مهر و ماه ، مجبورند.

درباره برترى انسان بر ملائکه امام باقر(ع ) در ضمن حدیثى مى فرماید:

لاَِنَّ الملائکةَ خُدّام المؤ منین .

رسول خدا همچنین مى فرماید:

اِنّ اللّه کریمٌ یُحبُّ الکرمَ.

همانا خداى متعال بزرگوار است و کرامت را دوست دارد.

و بالاتر اینکه فرمود:

مَنْ اَکْرَمَ اَخاهُ فاِنّما یُکرم اللّه .

کسى که برادرش را اکرام کند، خداى را گرامى داشته است .

بـا بـهره گیرى از آیات وحى و احادیث نبوى (ص ) به این نتیجه مى رسیم که انسان در نـزد خدا و پیامبر اعظم (ص ) از کرامت بالقوه برخوردار است و با کوشش خود مى تواند از عـالى تـریـن مـراتـب کـرامـت بـالفـعـل نـیـز بـرخـوردار شـود. حال پرسش این است که کرامت انسان به چیست ؟ چه ویژگى هایى است که انسان کریم را پـیـوسـتـه در سـایـه رحـمـت خـداونـد قـرار مـى دهـد، آنـجـا کـه رسول خدا(ص ) فرمود:

مـن اکـرم اخـاه المـسـلم بـکـلمـةٍ یـُلْطـِفـُهُ بـهـا وَ مـجـلسٍ یـُکـْرِمـُهُ بـه لم یـزل فـى ظِلّ الله عزّوجلَّ ممدوداً علیه بالرحمةِ ما کان فى ذلک .

هر کس به برادر مسلمان خود با سخن مهرآمیزى اکرام کند و او را در مجلسى گرامى بدارد تا زمانى که چنین کند پیوسته در سایه رحمت خداوند قرار دارد.
ـ ملاک هاى کرامت در نزد خدا و پیامبر(ص )

مقاله را در پاسخ به این پرسش ادامه مى دهیم :
1. جانشینى خدا:

به تعبیر استاد جوادى آملى :

خلافت انسان کامل نه به معناى خالى شدن صحنه وجود از خداوند است و نه واگذارى مقام الوهـیـت خـداونـد بـه او؛ زیـرا نـه غـیـبـت و مـحـدودیـت خـداونـد قـابـل تـصـوّر صـحـیـح اسـت و نـه اسـتـقـلال انـسـان در تـدبـیـر امـور قـابـل قـبـول مـى بـاشـد. چون موجود ممکن و فقیر از اداره امور خود عاجز است چه رسد به تـدبـیـر کار دیگران ... باید توجه داشت که حاضر محض استخلاف نمى پذیرد و اگر کـسـى را بـه عـنـوان خـلیـفه معرفى کرد، یعنى آن شخص دست اوست که ظهور مى کند چه ایـنـکـه فـرمـود: یـُعَذّبُهُمُ الله بایدیکم (توبه / 14) و نیز فرمود: ما رمیت اذ رمیت و لکنّ الله رمـى (انـفال / 17). در همه این موارد قدرت خداست که از آستین بنده خاص وى بیرون مـى آیـد و در او ظهور مى کند.

بـنابراین جانشینى انسان براى خدا، یعنى تجلّى ظهور قدرت خداوند در وجود انسان ، در حـاکـمـیـت بـر طـبـیـعـت و سـایـر مـوجـودات ، نـه اصـالت بـخـشـى بـه انـسـان در مقابل هستى بخش و هستى نواز انسان .
2. پیشوایى به حقّ مردم :

از جـمـله دعـاهـاى انـسـان هـاى شـایسته ، رسیدن به مقام پیشوایى و امامت پارسایان است . فـضیلت انسان و بزرگوارى او آن است که به این جایگاه رفیع برسد و هدایت انسان ها به امر خداوند را عهده دار شود:

و جعلنا منهم ائمةً یهدون بامرنا لمّا صبروا و کانوا بایاتنا یوقنون . (سجده / 24)

و از بین آنان امامانى قرار دادیم که به امر ما هدایت مى کنند، زیرا که صبر کردند و به آیات ما یقین داشتند.

رسول خدا(ص ) مى فرماید:

لیس شى ءٌ خیراً من الفٍ مِثْلِهِ اِلاّ الانسان .

هیچ چیز برتر از هزار تا مثل خود نیست ، مگر انسان .

و البـتـه کـسـانـى بـه مـقـام امـامـت مـى رسـنـد کـه هـم در عـقـل نـظـرى کـامـل بـاشـنـد و هـم در عـقـل عـمـلى . یـعـنـى هـم در اراده و نـیـّت کامل باشند، هم در دریافت معارف و فهمیدن آنها. مهم ترین ویژگى هاى امامت همانا صبر و یقین است . یقین کمال عقل نظرى است و صبر کمال عـقـل عـمـلى کـه پـیـامبران از آن بهره مند بودند. گـفـتـنـى اسـت کـه در مـقـابـل امـامـت بـه حـق ، امـامـت بـه باطل (کفر و شرک و نفاق ) یا ((امامتِ نار)) قرار دارد که مردم را به آتش دعوت مى کند:

و جعلناهم ائمةً یدعون الى النّار. (قصص / 41)

این درجه با سقوط انسانیت حاصل مى شود و حاکى از رذیلت و دنائت فرد است .
3. رسیدن به مقام ولى اللهى و اسم اعظم :

کـرامـت انسان به علّو مکانت اوست و این ممکن نمى شود مگر با ارتباط با مقام عالى ، تا از سوى او رفعت یابد: و رفعناهُ مکاناً علیّاً. (مریم / 57)

در پرتو این اتصال و دوستى با خداست که فرد توانایى تاءثیرگذارى در تکوین را پـیـدا مـى کـنـد و کـلمـه او بـا پیوستن به هستى بخش ، کلمة الله و علیا مى شود.

قـرآن کـریـم دربـاره حضرت نوح و طوفان عصرش از آغاز و انجام کار کشتى با ((بسم الله )) سخن مى گوید، کشتى نوح (ع ) با بسم الله به راه مى افتد و با بسم الله آرام مى گیرد:

قال ارکبوا فیها بسم اللّهِ مجریها و مرسیها اِنّ ربّى لغفورٌ رحیم . (هود / 41)

در پرتو اتصال به خداوند اراده انسان آنچنان تقویت مى شود که با سخن او حرکت آغاز مـى شـود و یا تحولى انجام مى یابد، یعنى ولایت تکوینى پیدا مى کند که نیازمند علم و معرفت و عمل صالح است رُوىَ اَنّ اللّه تعالى یَقُولُ فى بَعْضِ کُتُبِهِ:

یـَابـنَ آدمَ، انـا حـَىُّ لا اَمـُوتُ، اَطـِعْنى فیما اَمَرتُکَ حتّى اَجْعَلَکَ حَیّاً لا تَمُوتُ. یَابنَ آدمَ، اَنا اَقـُولُ لِلشـّى ءِ: کـُنْ فـَیـَکـُونُ، اَطـِعـْنـى فـیـمـا اَمـَرْتـُکَ اَجـْعـَلکَ تـَقـُولُ لِلشّى ءِ: کُنْ فَیَکُونُ.میزان الحکمة ، ج 7، ص 3414، حدیث 11618.

روایـت شـده کـه خداى تعالى در بعضى از کتابهایش مى فرماید: اى فرزند آدم ! من زنده اى هـسـتـم کـه هـرگز نمى میرم . از فرمان هاى من اطاعت کن تا تو را زنده اى قرار دهم که هـرگـز نـمـیرى . اى فرزند آدم ! من به هر چه بگویم : هست شو، هست مى شود. از فرمان هاى من اطاعت کن تا تو را چنان قرار دهم که به هر چه بگویى : هست شو، هست شود.

به تعبیر استاد جوادى آملى :

هـمـان گـونـه کـه بـا صـدور لفـظ ((کـُن )) و اراده تـکـویـنـى خـداونـد در مـقـام فـعـل ، هـر امـرى مـحـقـق مـى شـود، بـا بـسـم اللهـى کـه بـنـده صـالح و سـالک و اهـل مى گوید، هر امرى تحقق مى یابد و گفته اند اسم اعظم به بسم الله آنچنان نزدیک اسـت کـه سـیـاهـى چشم به سفیدى آن و همچنین گفته اند اسم اعظم از بزرگترین اسمهاى خـداسـت و بـا آن مـى تـوان هـر کـارى را در جهان انجام داد؛ و اسم اعظم لفظ نیست تا به تـلفـظ درآیـد و مـفـهـوم هم نیست تا به عنوان یک وجود ذهنى و علم حصولى تصور بشود، بـلکـه اسـم اعظم همانا مقام است و هر کس به این مقام برسد، مى تواند کارى خارق العاده انجام دهد. اسم اعظم یعنى عالى ترین درجه وجودى در جهان تاءثیر که به اذن الله اثر مى کند. اگر ولى الله به مقامى رسید که مظهر اسمى از اسماى حُسناى حق قرار گرفت ، قـادر اسـت بـه هـمان اندازه کارى را انجام دهد؛ در غیر این صورت قا در به انجام کارى نخواهد بود.

آرى کرامات تنها با جمع کرامت حاصل مى شود.
4. عبودیت الله و اجتناب از طاغوت :

در راءس ماءموریت الهى پیامبر خدا محمد مصطفى (ص )، دعوت به توحید، عبادت خداوند و دورى و مخالفت با طاغوت قرار داشته است و اساساً این رسالت همه انبیاء الهى است :

و لقـد بـعـثـنـا فـى کـُلِّ امـةٍ رسـولاً اَنْ اعـبـدوا اللّه واجـتـنـبـوا الطـاغـوت . (نحل / 36)

فضیلت آن است که انسان از پرستش هر موجودى به جز خدا سر باز زند و هر نوع نظام اربابى جز پرستش خالق هستى را به کنارى نهد. سر در برابر هیچ انسانى ، جمادى ، نباتى و شهوتى فرود نیاورد. بندگى خالص خود را نثار بنده نواز اصلى کند. حاکمان طـاغـوتـى و غـیـر خدایى را نفى کند، در مقابل هیچ استبداد و استکبارى سر فرود نیاورد و هـمـانـگـونـه کـه رسول اعظم فرمود هر نوع نظام خدایگانى ـ بندگى جز براى اللّه را برنتابد:

وَ لا یـَتَّخـِذَ بـَعـضـُنـا بـَعـضـاً اربـابـاً مـن دون اللّه . (آل عمران / 64)

کرامت انسان به آن است که خود را وقف فلسفه خلقت انسان کند آنجا که فرمود:

و ما خلقت الجنَّ والانسَ الاّ لیعبدونَ. (ذاریات / 56)

و ما جنّ و انس را جز براى عبادت نیافریدیم .

چـنـیـن انـسـانـى آنـگـاه درجـات کرامتش به نهایت مى رسد که در مقام عبودیت الهى به یقین برسد:

واعبد ربّک حتى یاءتیک الیقین . (حجر / 99)

پروردگارت را عبادت کن تا به مقام یقین برسى .

کرامت انسان به پذیرش ولایت حق است نه ولایت طاغوت ، چون اولى حضور در وادى نور و دومى سقوط به گرداب ظلمت است .
5. خودشناسى :

انـسـان نـبـوى ، هـمـتش خودشناسى است . چه اینکه معرفت نفس والاترین معرفتهاست ، چون نتیجه آن خداشناسى است . رسول خدا(ص ) فرمود:

من عرف نفسه فقد عرف رَبَّهُ.

هر کس خود را بشناسد به تحقیق خدایش را شناخته است .

شهید مرتضى مطهرى در تفسیر ((خود))ِ یاد شده مى نویسد:

آن ((خـود)) هـمـان چـیزى است که ((روح الهى )) نامیده مى شود و با شناختن آن ((خود)) است کـه انـسـان احـساس شرافت و کرامت و تعالى مى کند و خویشتن را از تن دادن به پستى ها برتر مى شمارد. به قداست خویش پى مى برد، مقدسات اخلاقى و اجتماعى برایش معنى و ارزش پیدا مى کند.
6. انسانیّت :

انـسـان کـریـم در مـهـرورزى و نوع دوستى به مقام انسانیّت رسیده است . تنها دغدغه خود نـدارد، بـراى جـامـعـه و مـردم نـیـز انـدیـشـنـاک اسـت ، دل مـشـغـولى او اکرام و احترام به همه انسانها است . مشکلات و دردهاى اجتماعى و مردم او را بـى تـاب مـى کند، سر در گریبان غفلت و انزوا فرو نبرده است ، خود را حقیقتاً عضو یک جـامـعـه مـى داند و نگران آینده و مشکلات مردم است . محنت و رنج مردم و بیمارى اجتماع او را نیز تب دار مى کند، رسول خدا(ص ) فرمود:

مـثـل المـُؤ مـنـیـنَ فـى تـوا ددهـم و تـراجُمِهِم کَمَثَلِ الجسد اذا اشتکى بعضٌ تداعى له سائر اعـضـائِهِ بـالحـُمِّى والسِّهـرِ.

مـثـل مـؤ مـنان در دوستى و رحمت به یکدیگر مثل یک اندام است که اگر عضوى از آن به درد آید با تب و بى خوابى با او همدردى مى کنند.

سعدى از پیامبر(ص ) اقتباس کرده است که سروده است :

بنى آدم اعضاى یک پیکرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوى به درد آورد روزگار

دگر عضوها را نماند قرار

تو کز محنت دیگران بى غمى

نـشـایـد کـه نـامـت نـهـنـد آدمـى

انـسـانـیت حکم مى کند که آدمى پرتو مهرش را براى همه بگستراند و شک نیست که انسان بـه انـسـانـیـت رسـیـده ، نـسـبـت بـه هـمـه انـسـان هـا بـلکـه نـسـبـت بـه همه اشیاء مهر مى ورزد. انسان کریم مرزى بین دیـانـت و انـسانیت قائل نیست ، چه اینکه اگر کسى چنین کند نه دین را شناخته است و نه از انسانیت بویى برده است !

چـنـیـن انـسـانـى در سلوک عرفانى اش نیز پس از سفر از خلق به حق ، در معراج حق متوقف نـمـى شـود، بـلکـه دوبـاره بـراى هـدایـت مـردم بـه حـق بـه جـهـان نـاسـوتـى بـازمـى گـردد. بـا درد و رنـج مـردم شـریـک مـى شـود تـا آنـجـا کـه چـون رسول خدا(ص ) به شهادت قرآن ، از غم ایمان مردم تا سر حد جان دادن پیش ‍ مى رود:

فلعَلّک باخع نفسک على آثارهم اِنْ لم یؤ منوا بهذا الحدیث اسفاً. (کهف / 6)

اى رسـول گویا نزدیک است که اگر امت به قرآن ایمان نیاورند، خود را از شدت حزن و تاءسف براى آنان هلاک سازى !
7. آزادگى :

انـسـان آزاده اسـارت نـدارد، زنـجـیـرهـاى هـوا و هـوس را از گـردنـش بـرداشـتـه اسـت ، عـقـل و انـدیـشـه اش در بـنـد وهـم و گـمـان هـاى نـابـجـا گـرفـتـار نـیـسـت . عـنـان عـقـل را از دسـت شـهوت ربوده است . عقال عقل را بر گردن و پاى نفسانیّت بسته است . او حـقـیـقـتـاً خـود را آزاد کـرده و بـه آزادى رسـیـده اسـت ، آزادى انـسـانـى و معقول ، آزادى خدایى .

در مـنظر انسان آزاده ، آزادى حیوانى و ولنگارى اخلاقى که بعضى بر آن نام آزادى نهاده اند، مترادف با اسارت انسان است که نتیجه آن پذیرش استبداد و استعمار و استکبار و سر نهادن در آستان طاغوتیان است .

کـرامـت انـسـان بـه آن اسـت کـه در پـرتـو نـور وحـى و عـقـل کـه حـجـت بـیـرونـى و درونـى خـداونـد هـسـتـنـد، نـفـس خـود را قـدم بـه قـدم بـه قـله کمال رهنمون سازد و در فضاى نورانى آزادى انسانى از حیات طیّبه برخوردار شود.
8. عدالت خواهى :

رسول خدا(ص ) مى فرماید:

مـَنْ صـاحـب النـاس بـالذى یـحـبُّ اَنْ یـصـاحـبـوه کـان عـدلاً.

هـر کـس بـا مـردم چـنـان رفـتـار کـنـد کـه دوسـت دارد آنـان بـا او رفـتـار کـنـنـد، عادل است .

انـسان کریم آنچه را که بر خود نمى پسندد بر دیگران نیز نمى پسندد. او به فرموده پـیامبر گرامى اسلام (ص ) از کسانى است که به مردم ستم نمى کند، دروغ نمى گوید، بـه وعـده خـود عـمل مى کند، مروّتش کامل و عدالتش آشکار است . کـرامـت انـسان به آن است که حق هر صاحب حقّى را ادا کند، هر چیز را در جایگاه خودش قرار دهـد، مـحرومان و مستضعفان را دریابد و خود را در پیروى از انبیاء الهى بویژه خاتم آنان بر پا دارنده قسط و عدل سازد:

ولقـد ارسـلنـا رسلنا بالبیّنات وانزلنا معهم الکتاب والمیزان لیقوم الناسُ بالقسط. (حدید/25)

و هـمـانـا مـا پـیـامـبـران خـود را بـا ادلّه و مـعـجـزات فـرسـتادیم و برایشان کتاب و میزان عدل نازل کردیم تا مردم قسط را بر پا دارند.
9. مقام صفوة اللهى :

انـسـان ایـن لیـاقـت را دارد کـه بـه مـقام خلوص ، تعبد محض خداوند، صاف و ناب شدن و عصاره همه انسان ها درآید. صفوه و مجتباى الهى شود؛ چنان که انبیاء بزرگ چنین بودند:

اِنّ اللّه اصـطـفـى آدَمَ و نـوحـاً و آلَ ابـراهـیـمَ و آل عـمـرانَ عـلى العـالمـیـن . (آل عمران / 33)

خداوند آدم و نوح و خاندان ابراهیم و خاندان عمران را در میان جهانیان برگزید.

صـفـوه بـودن یـعـنـى چـه ؟ و خـداوند از چه نظر اینها را انتخاب کرده و از چه نظر اینها صـاف شـده و مـنـزّه از تـیـرگـى و تـاریـکى اند؟ نقص هواپرستى و عیب هوامدارى ، مایه تـیـرگـى اسـت و کـسـى کـه منزه از آن نقص و این عیب باشد، مبرّا از لوث تیرگى است و مـصـطفى خواهد بود. بر همین اساس است که پیامبر اعظم (ص )، محمد بن عبداللّه صفوة الله و مصطفاى الهى است .
10. دریافت سلام الهى و مقام دارالسّلامى :

خـداونـد انـسـان هـا را به دارالسلام دعوت مى کند: واللّهُ یدعوا الى دار السَّلام . (یونس / 25)

انـسـان مـؤ مـن و صابر شایستگى آن را دارد که سلام خداوند و ملائکه را نصیب خود کند و به مقام بزرگ سلامت و امن برسد. از جمله این شایستگان بزرگ حضرت نوح است :

سلامٌ على نوحٍ فى العالمین . (صافات / 79)

خـداوند همچنین بر بسیارى از انبیاء خود در قرآن سلام مى کند، ابراهیم (ع )، موسى (ع )، هارون (ع ) و اِل یاسین .

و البته در این میان جایگاه نبى اعظم (ص )، بسیار برجسته است :

خـدا و فـرشـتـگـانـش بـر پـیـامـبـر صـلوات و درود مـى فـرسـتـنـد. شـمـا هـم اى اهـل ایـمـان بـر او صـلوات و درود بـفـرسـتـیـد و بـا تـعـظـیـم و اجلال بر او سلام گویید.

شایسته بیان است که سلام و صلوات الهى اختصاص به انبیاء ندارد بلکه همه صاحبان عقل (اولوا الالباب ) و مؤ منان به حق را شامل است .

خـردمـندانى که به عهد خدا وفا مى کنند، پیمان حق را نمى شکنند. آنچه خداوند امر به آن کـرده اطـاعـت مـى کـنند، خدا ترسند، از سختى حساب اندیشناکند، در طلب رضاى خدا صبر پیشه مى کنند، نماز بر پاى مى دارند، پنهان و آشکار انفاق مى کنند، بدى را با خوبى جواب مى دهند، این خوش عاقبتان را در بهشت هاى عَدْن ، فرشتگان از هر درى وارد مى شوند و بر آنان سلام و تهنیت مى فرستند.

شاید پرسیده شود که اثر و فائده سلام و صلوات خدا و ملائکه بر انسان کریم چیست ؟ قرآن کریم به زیبایى چنین پاسخ مى دهد:

هـُو الّذى یـُصـلّى عـلیـکـم و مـلائکـتـُهُ لِیُخْرِجَکُمْ مِنَ الظّلماتِ الى النّورِ و کان بالمؤ منینَ رحیماً. (احزاب / 43)

اوست خدایى که هم خود و هم فرشتگانش بر شما درود مى فرستند تا شما را از تاریکى هـا بـیـرون آورده بـه عـالم نـور بـرسـانـنـد و او بـر اهل ایمان مهربان است .

در میان انسان هاى شایسته از جمله کسانى که به مقام سلام الهى و دارالسّلامى رسیده اند، شهداء هستند، رسول خدا(ص ) در آغاز هر سال کنار قبور شهداى مدینه و شهداى اُحُد حضور مى یافتند و خطاب به آنان مى فرمودند:

اَلسَّلامُ علیکم بِما صَبَرْتُمْ.
11. برنتافتن خویشتن مالکى :

چنین انسان شایسته اى ، از آنجا که خداوند را مالک خود مى داند، خود را مجاز نمى داند که هر نوع تصرفى در ملک وجود خویش داشته باشد. او خودخواه نیست ، خداخواه است ، خدایش هـستى بخش جهان است نه هوا و هوسش . هر نوع تصرف در وجود خود را در چارچوب شرع به انجام مى رساند.
12. دین محورى :

او سخت دین باور و دین یاور است ، دینش تشریفاتى ، سلیقه اى و محدود به مناسک نیست . او دیـن را بـه رابـطـه اى شـخـصى و دلخواهانه با خدا، فرونمى کاهد، دین او فردى ، اجـتـمـاعى ، سیاسى ، اقتصادى ، فرهنگى ، نظامى و جامع الاطراف و ابعاد است . او از دین عـبـور نـمى کند با دین عبور مى کند، با دین خود را در مکانتى والا و مکانى بالا مى یابد، عـبـور از دیـن بـرایش هراس انگیز است . چون نتیجه اش سقوط از قله افتخار نزدیکى به خدا به دره وحشتناک بى خدایى است .
13. در پى دین ناب بودن :

انـسـان صـاحـب کـرامـت ، در پـى خـلوص اسـت ، التـقـاط، انفعال و تحجر را نمى پسندد، خرافات در دین او راه ندارد.
14. اصلاح گرى :

انسان صاحب کرامت ، مصلح و اصلاح گر است . اصلاح طلبى او اصولى است نه سطحى و شکلى . اصلاح طلبى او بر اساس دستور شرع است نه افکار ناقص بشرى . الگوى اصـلاح چـنـیـن انـسـانـى رسـول اعـظـم (ص ) اسـت چـون : لقـد کـان لکـم فـى رسول اللّه اسوة حسنةٌ. (احزاب / 21)

سـالار شهیدان ، امام حسین (ع ) که کرامت او به هیچ وجه ذره اى اجازه ذلّت پذیرى نمى داد فـلسـفـه قـیـام خـود را اصـلاح طـلبـى یـعـنـى امـر بـه مـعـروف و نـهـى از مـنـکـر و عمل به سیره پیامبر(ص ) و امام على (ع ) معرفى مى کند.
15. عقلانى ـ غریزى بودن

انـسـان صـاحـب کـرامـت یـک مـوجـود عـقـلانـى ـ غـریـزى اسـت . نـه بـه عـقـل تـنـهـا تـعـریـف مـى شـود، و نـه بـه غـریـزه تـنـهـا. هـم عـقل او فعّال است و هم غریزه اش ، و البته هیچ یک را منقطع از وحى نمى خواهد. در نگاه او عـقـل بـى وحـى نـاقـص است و غریزه بدون کنترل عقلانى و شرعى اسبى است سرکش که صـاحـبـش را بـه سـقـوط مى کشاند. فضیلت انسان در آن است که عنان غریزه اش ‍ در دست عـقل و وحى باشد. وحى و عقل در وجودش حضورى حداکثرى داشته باشند و غریزه و عاطفه وجـودى ضـرورى و اعـتـدالى . او زنـدانى سراى طبیعت نیست تا توان گذر به کوى حقیقت نـداشـتـه بـاشـد، اسـیـر پـوسته نیست تا نتواند هسته را درک کند، تفسیر او از شریعت ، طریقت ، حقیقت ، فضیلت ، عدالت و کرامت صرفاً مادى و غریزى نیست .
16. برنتافتنِ نسبیت اخلاقى :

انـسـان صـاحـب کـرامـت نـسـبـیـّت اخـلاقـى را بـرنـمـى تـابـد. فـضـایـل و رذایـل اخـلاقـى بـراى او مـعـنـاى روشـنـى دارنـد نـه ایـنـکـه تـابـع تـاءویـل هـا، قـرائت هـا و تـفـسـیـرهـاى بـرخـاسـتـه از نـفـس امـاره بـاشـنـد. نـزد او حـق و بـاطـل و حـسـن و قـبـح داراى مـعـیـار و مـلاک انـد و چـنـیـن نـیـسـت کـه تـابـع تـفـسـیـرهـا و تاءویل ها و قرائت ها باشند.
17. حسابگرى :

انسان صاحب کرامت ، حسابگر است . حسابگرى او البته تنها به حوزه مادیات محدود نیست ، مـاده و مـعـنـا و دنـیـا و عُقبى را شامل است . جامع نگر است ، در هر موضوعى هر دو سود را محاسبه مى کند و پس آنگاه تصمیم به عمل مى گیرد. به حس و لذّت و سودى که در مادیت مـنـحـصـر اسـت ، اصالت نمى دهد. روشن است او در حسابگرى اش لذت و سود و احساس را تعطیل نکرده ، از آن ها در چارچوب شرع بهره مى گیرد.

کـوتـاه سـخـن ایـنکه کرامت انسان به برخوردارى از تقوا و اخلاق عظیم است . آن چنان که خـداونـد دربـاره رسـول اعـظـم (ص ) شـهـادت مـى دهـد، امـام صـادق (ع ) دربـاره رسول خدا مى فرماید:

اِنّ الله عـزّوجـلّ ادّب نـبـیَّهُ فـَاَحـْسـَنَ اَدَبـَهُ فـَلَمـّا اَکـْمـَلَ له الادبَ قـالَ ((اِنـّکَ لَعـلى خـُلُقـٍ عـظـیـمٍ.)) ثـم فـَوضَّ الیـه امـر الدیـن والامـّةِ لیـسـوسَ عـبـادَهـُ فـقـال عـزّوجـلّ ((مـا آتـاکـم الرسـولُ فـخذوهُ و ما نهاکم عَنْهُ فانتهوا.)) و اِنَّ رسـول اللّه صـلى اللّه علیه و آله کان مسَّدداً موفّقاً مُؤ یّداً بروح القدس لا یـَزِلُّ و لا یـُخـطـِىُ فـى شـى ءٍ مـِمـّا یـسـوسُ بـه الْخـَلْقَ فـَتـَاءدّب بـآداب اللّه .

هـمـانـا خـداى بـزرگ پـیـامـبـرش را تـربـیت کرد. پس ادبش را نیکو نمود و چون تربیتش کـامل شد، فرمود: ((تو صاحب اخلاق بزرگى هستى )). سپس سرپرستى دین و امت را به او تفویض کرد تا بندگانش ‍ را اداره کند. بر این اساس خداوند به مردم دستور داد: ((هر آنچه پیامبر(ص ) شما را بدان امر کرد انجام دهید و از هر چه نهى فرمود خوددارى کنید.)) هـمـانـا رسـول خـدا استوار، موفق و مؤ ید به روح القدس بود و هرگز در هیچ بخشى از اداره امور مردم خطا و اشتباه نمى کرد چون پرورش یافته به آداب الهى بود.

بـراى حسن ختام ، زیباتر، رساتر و خوش تر از سخن خدا که بر زبان مبارک رسولش ‍ جارى شد، چه مى توان گفت ، آنجا که فرمود:

اِنَّ اَکْرَمَکُمْ عنداللّهِ اتقاکم . (حجرات / 13)

همانا گرامى ترین شما نزد خدا باتقواترین شماست .
نتیجه گیرى

در ایـن مـقـاله پـرسـش ما معطوف به نگاه رسول اعظم (ص ) درباره کرامت انسان بود. در پـى آن بـودیـم تـا بـبـیـنـیـم کـه آیـا انـسـان در مـنـظـر رسـول خدا صاحب کرامت است یا نه ؟ و اگر جواب مثبت است کرامت او به چیست ؟ با الهام از آیات قرآن کریم و روایات محمدى (ص ) به نتایج زیر دست یافتیم :

1. انـسـان در نـزد خـدا و رسـول از کـرامـت بـالقـوه و بالفعل برخوردار است .

2. در نگاه نبى اعظم (ص )، هیچ موجودى در نزد خدا چون انسان از کرامت برخوردار نیست . این امتیاز ویژه را حتى ملائکه مقرّب نیز ندارند.

3. کـرامـت انـسـان ، البـتـه کـرامتى مشروط است . چنین نیست که هر بشرى با هر اندیشه ، گـرایـش و عملى صاحب کرامت باشد. انسان هواپرست نه تنها کرامت ندارد بلکه از حیوان هم گمراه تر است .

4. کرامت انسان در منظر رسول خدا(ص )، به جانشینى خدا، پیشوایى به حق مردم ، رسیدن بـه مقام ولى اللهى و اسم اعظم ، توحید، عبودیت الله و اجتناب از طاغوت ، خودشناسى ، انسانیّت ، آزادگى ، عدالت خواهى ، صفوة اللهى ، دریافت سلام الهى و مقام دارالسّلامى ، خـدا مـالکى ، دین محورى ، خلوص دینى ، اصلاح گرى ، عقلانیت ، نفى نسبیّت اخلاقى ، حـسـابـگـرى تـواءمـان مادى و معنوى و بالاخره برخوردارى از ادب ، تربیت الهى و اخلاق عظیم است .

5. بـا تـوجـه بـه حـرمـت و کـرامـت والاى انـسـان نـزد خـداونـد و رسـول اعـظـم (ص )، بـا اطاعت از آنان ، جان و مال و حیثیت و حرمت همه انسان ها اعم از زن و مـرد را پـاس داریـم و حـقـوق هـمـه انسان ها از هر قوم ، نژاد، رنگ ، زبان دین و مذهب را در ابـعـاد مـختلف انسانى ، سیاسى ، اجتماعى ، فرهنگى و اقتصادى در چارچوب خواست خدا و براساس عدالت به رسمیت بشناسیم و در عمل براى ارتقاى کرامت انسان ها بکوشیم .

تبلیغات