چکیده

از امتیازات مکتب سیاسى اسلام، مبانى نظرى و فلسفه سیاسى آن مکتب است که زیر ساز همه ابعاد حکومت و نهادهاى آن است و بدان جهت مى دهد. بى تردید بدون توجه به این مبانى و اصول زیر بنایى نمى توان به نوع نگرش مکتب آسمانى اسلام به حکومت آگاهى کامل پیدا کرد. اسلام شناس برجسته و فقیه فرزانه حضرت آیة اللّه خامنه اى (دام ظله العالى) بیش از سى سال است که در مباحث علمى و هدایت هاى دینى به تبیین مبانى فلسفه سیاسى اسلام پرداخته اند. در این مقاله به دیدگاههاى معظم له در بیان حاکمیت اندیشه بر عمل و نیز چهار اصل مهم از اصول فلسفه سیاسى اسلام مى پردازیم. چهار اصلى که مقام معظم رهبرى تأکید فراوانى روى آنها دارند عبارتند از: 1 ـ جامعیت دین و قلمرو آن و وجود سیاست و حکومت در این قلمرو. 2 ـ جهان بینى توحیدى و آثار آن در نظام سیاسى اسلام. 3 ـ نیاز بشر به هدایت آسمانى. 4 ـ انسان شناسى دینى.

متن

 حاکمیت اندیشه بر عمل
سخن از مبانى نظرى و اصول اعتقادى سیاست متوقف است بر پذیرش و ارتباط رفتار و اعمال سیاسى با اندیشه ها و باورها. لذا با تردید در این ارتباط، بحث از مبانى و اصول فکرى و اعتقادى سیاست معنى ندارد.
گر چه برخى فیلسوف نماها به تقلید از یکى از دانشمندان حس گرا بین جهان بینى و ایدئولوژى (و بین حکمت نظرى و حکمت عملى) هیچ گونه ارتباطى قائل نبوده و حوزه عقل نظرى و فلسفه را از حوزه عقل عملى و رفتار و اعمال انسانى، مستقل و جدا معرفى کرده اند، لکن اکثر دانشمندان غربى و همینطور علماى اسلامى پیوند این دو را امرى بدیهى و مسلم دانسته، حاکمیت اندیشه بر عمل و اتکاء و ابتناء هر ایدئولوژى بر جهان بینى خاص و متناسب با آن را امرى مسلم و هماهنگ با آفرینش و فطرت انسان مى دانند.
در فرهنگ اسلامى همه مباحث فکرى و اعتقادى با تمام ابعاد عملى و رفتارى و از جمله اندیشه و مبانى سیاسى (فلسفه سیاست) با موضع گیرى و اعمال سیاسى و شکل کلى حکومت (نظام سیاسى) ارتباط و پیوند داشته و تفکیک آنها از یکدیگر غیر ممکن و خروج از تفکر و عمل دینى مى باشد و لذا پذیرش بخشى و انکار بخشى دیگر از اندیشه ها یا دستور العمل هاى اسلامى پشت کردن و کفر به کلیت و تمام دین است.
دین اسلام مجموعه اى به هم پیوسته از باورها و اندیشه ها و دستورالعمل ها و باید و نبایدهاى برگرفته از وحى الهى درباره جهان، انسان و آینده مى باشد که هدف آن هدایت انسان به سوى کمال حقیقى و به فعلیت رساندن استعدادها و توانایى هایى است که در او وجود دارد. اعتقاد و ایمان قلبى تنها مورد قبول قرآن و اسلام نبوده بلکه ایمان حقیقى از نظر اسلام ایمانى است که توأم با رفتار و التزام عملى به احکام و مقررات دینى باشد و به همین جهت در آیات زیادى از قرآن ایمان و عمل صالح مقرون به هم موجب رستگارى و سعادت معرفى شده است.
حضرت آیة اللّه خامنه اى به عنوان یک اسلام شناس و متفکر و فقیه فرزانه، نه تنها حاکمیت اندیشه بر عمل را پذیرفته اند، بلکه مباحث نظرى و جهان بینى را داراى ابعاد رفتارى و آثار عملى دانسته و اساسا معتقدند که اصول اعتقادى و جهان بینى اسلام علاوه بر سامان دهى اندیشه و باورها، رفتار و اعمال پیروان خود را هدایت و جهت دهى مى کند. ایشان عقب افتادگى و انحطاط جامعه اسلامى بعد از پیامبر را محدود شدن خداپرستى و توحید به فرضیه و باورى ذهنى دانسته، مى فرماید:
باچنین نگرشى است که به درستى مى توان راز نفوذ و گسترش و اعتلاى اسلام نخستین و عقب گرد و انحطاط و خصلت انفعالى اسلام دوره هاى بعد را شناخت، اسلام پیامبر(ص) توحید را مانند راهى جلوى پاى مردم مى گذاشت و اسلام دوره هاى بعد آن را چون نظریه اى در محافل بحث و مجادله مطرح مى ساخت. آنجا سخن از بینش تازه اى درباره جهان و تئورى تازه اى براى حرکت و تلاش زندگى بود و اینجا بحث از ریزه کارى هاى کلامى باب اوقات تفنن و فراغت. آنجا، توحید، استخوان بندى نظام موجود و محور همه روابط اجتماعى، اقتصادى و سیاسى به شمار مى رفت.
در بیانى دیگر خطاب به مسؤلان و کارگزاران نظام جمهورى اسلامى مى فرماید: یک وظایفى به طور کلى بر عهده ماست، هم ما به عنوان دولت و حکومت هم به عنوان یک فرد مسلمان. اما این وظایف یک مبناى فکرى دارد. خصوصیت تفکر اسلامى و مکتب اسلامى و دینى این است. اگر بحث مى کنیم از این که باید آزادى باشد یا انتخاب و اختیار در جامعه براى مردم ـ وجود داشته باشد... یک َسر این برنامه هاى اصلى وصل است به آبشخور اندیشه اسلامى، جهان بینى اسلامى، تلقى و برداشت اسلام که این ایمان ماست، اعتقاد ماست، دین ماست بر اساس آن برداشت و آن تلقى است که وظایف خودمان را مشخص مى کنیم و آنها را مى خواهیم عمل کنیم. حالا آن مبناى فکرى چیست؟ به طور کوتاه و خلاصه از آنجا باید شروع کنیم یعنى خطوط اصلى تلقى و بینش اسلامى از کائنات، از عالم انسان...
براى شناخت دیدگاه معظم له درباره سیاستِ اسلامى و حکومت دینى، قبل از هر چیز باید مبانى و اصول زیرسازِ سیاست و حکومت را از نظر ایشان مورد توجه و تأمل قرار داد. مبانى و اصولى که جهت گیرى و مواضع سیاسى معظم له بر آنها بنا گردیده در واقع همان اصول و جهان بینى است که اسلام آنها را زیربنا و مبناى نظام سیاسى و سایر نظام هاى خود قرار داده است؛ اصول و مبانى زیرسازى که مهم ترین وجه تمایز سیاست اسلامى از سیاست هاى دیگر و به ویژه سکولاریستى است. این مقاله مى خواهد به میزان آگاهى و بضاعت نویسنده، مبانى و اصول سیاست اسلامى را از نگاه حضرت آیة اللّه خامنه اى تبیین کند.
اصل اول: جامعیت دین
اولین گام در ارائه یک فلسفه و نظام سیاسى مبتنى بر تعالیم و معارف دینى آن است که اثبات کنیم و بپذیریم که سیاست و حکومت در حوزه و قلمرو دین جاى دارد. نخستین و حساس ترین خاکریز و جبهه دین داران در مقابل فرهنگ ها و سیاست هاى دیگر که بر سکولاریسم بنا شده است، بحث از قلمرو دین و رابطه سیاست با دیانت است.
در تبیین نسبت سیاست با دیانت دانشمندان فرزانه و سنگر نشینان اسلام ناب عمدتا با دو جریان انحرافى و دو نظریه رقیب مواجه بودند: متحجّران و سکولاریست ها؟
الف: متحجران و طرفداران تضاد دین و سیاست
گروهى از به ظاهر دین داران و مقدس مآبان، لازمه دین دارى و تعبّد به احکام آسمانى را پشت کردن به سیاست و وارد نشدن به امور دنیوى دانسته و با توجه به عملکرد حاکمان ستمگر و سیاست بازان دغل باز، هرگونه دخالت در سیاست و حکومت را مستلزم دروغ، نیرنگ، ظلم و تجاوز به حقوق دیگران و آن را در تضاد با دین و دین و سیاست را مانعة الجمع مى دانند و در اندیشه و عمل، هرگونه ورود به سیاست را خروج از دیانت و لازمه ایمان و پایبندى به دین را وارد نشدن به سیاست معرفى مى کنند. از نظر اینان براى حفظ دین و شریعت اسلامى باید مردم را از موضع گیرى و دخالت در امور دنیوى و سیاسى منع نمود تا مبادا اعتقادات و تعبد آنها آسیب ببیند.
این تفکر متحجّرانه بدترین تفسیر را از اسلام ارائه کرده و بزرگ ترین انحراف را به وجود آورده و حقیقت دین را به تحریف کشانده و آن را از حرکت آفرینى و اصلاح نمودن زندگى مردم انداخته و ایمان و دین دارى را به یک سلسله امور عبادى و فردى و اعتقادات صرفا ذهنى محدود ساخته اند و لذا همواره مورد حمایت و پشتیبان حاکمان مستبد و استعمارگران سلطه طلب قرار داشته اند؛ چرا که چنین دینى نه تنها هیچ گونه خطر و تهدیدى براى آنها نداشته و ندارد، بلکه بهترین فرصت را براى سلطه و تداوم حاکمیت آنان فراهم مى آورد.
متحجّرین یکى از گروههایى بودند که همواره در برابر همه نهضتهاى بیدارگر اسلامى و از جمله انقلاب اسلامى و نهضت حضرت امام (ره) قرار داشتند و با زبان دین و از موضع طرفدارى از اسلام به تحریف معارف و محتواى دین مى پرداختند و بارها مورد انتقاد شدید حضرت امام و شاگردان او قرار گرفتند. آن بزرگوار در دوران تبعید و در فرصتى که براى تبیین اسلام ناب و حقیقت دین الهى یافته بود دردمندانه مى فرماید:
مبلغینى که در حوزه هاى روحانیت درست کردند وعُمّالى که در دانشگاهها و مؤسسات تبلیغات دولتى یا بنگاههاى انتشاراتى داشتند و مستشرقینى که در خدمت دولتهاى استعمارگر هستند، همه دست به دست هم داده در تحریف حقایق اسلام کار کردند، به طورى که بسیارى از مردم و افراد تحصیل کرده نسبت به اسلام، گمراه و دچار اشتباه شده اند. اسلام دین افراد مجاهدى است که به دنبال حق و عدالت اند و دین کسانى است که آزادى و استقلال مى خواهند. مکتب مبارزان و مردم ضداستعمار است اما اینها اسلام را طور دیگرى معرفى کرده اند و مى کنند. تصور نادرستى در اذهان عامه به وجود آورده، و شکل ناقصى که در حوزه هاى علمیه عرضه مى شود براى این است که خاصیت انقلابى و حیاتى اسلام را از آن بگیرند و نگذارند مسلمانان در کوشش و جنبش و نهضت باشند...
بعد از پیروزى انقلاب نیز بارها این اندیشه و تفکر را مورد نقد و اعتراض قرار داده اند، از جمله:
مسئله جدا بودن دین از سیاست مسئله اى (است) که با کمال تزویر و خدعه طرح کردند، حتى ما را هم مشتبه کردند، حتى کلمه آخوند سیاسى یک کلمه فحش است در محیط ما.... از بس تزریق شده است از بس اشتباه کارى شده است ما خودمان هم باورمان آمده است که دین از سیاست جدا است آخوند در محراب برود و شاه هم مشغول دزدى اش باشد.
خلف صالح امام و شاگرد برجسته ایشان حضرت آیة اللّه خامنه اى نیز مى فرماید:
... مگر اسلام و احکام نورانى آن براى اداره و هدایت زندگى مادى و معنوى انسانها نیست؟ و مگر دیانت در اسلام با سیاست آمیخته نیست؟ این از جمله ى دردهاى بزرگ عالم اسلام است که تحجر و کوته بینى و دنیاطلبى جمعى همواره در خدمت غرض ورزى و حسابگرى هاى خباثت آلود جمعى دیگر قرار گیرد و قلمها و زبانهایى که باید در خدمت به اسلام و در جهت تبیین حقایق آن به کار مى افتاد، ابزارى در دست دشمنان هوشیار و توطئه گر اسلام گردد. این همان مصیبتى است که امام راحل (رضوان اللّه تعالى علیه) بارها به تلخى از آن سخن گفته و نالیده اند و جاى آن است که هوشمندان امت، عامه مردم را با آن آشنا ساخته، مرز میان علماى صادق و دین به دنیا فروشان مزدور را براى آنان مشخص سازند.
و با اشاره به احساس امنیت و رضایت دشمنان از اسلامى که به وسیله متحجرین تبلیغ مى شود مى فرماید:
... از جمله ى پدیده هاى پر معنى آن است که در تمام مدت مبارزات و نیز سالهاى پس از پیروزى علماى متحجر و بى خبر از حوادث کشور و دور از جریانهاى سیاسى، هیچ گاه در معرض تهاجم دشمنان قرار نگرفتند؛ بلکه حتى گاه مورد ستایش و تمجید نیز واقع شدند و حملات جسمى و تبلیغى و حتى نهضت ارتجاع و واپسگرایى از سوى روشنفکر نمایان عامل بیگانه، تنها متوجه علما و روحانیونى شد که از لحاظ اندیشه ى سیاسى و نو آورى هاى عرصه علم و عمل، درخشیده و به عنوان قشرى پیشرو و مترقى و آگاه شناخته شده اند.
معظم له در معرفى اسلام ناب مى فرماید:
اسلام ناب اسلامى است که باید ابوجهل ها از آن بترسند؛ اگر اسلامى بود که ابوجهل ها و ابوسفیان ها از آن نترسیدند و با آن دشمن نبودند باید در اسلام بودنش شک کنیم! آن اسلامى هم که طبقات مستضعف و محروم به آن امیدوار نشوند و دل ندهند اسلام نیست! اسلامى که نتواند آرزوهاى خفته و فرو کشته قشرهاى مظلوم را در سطح دنیا (نه فقط در سطح کشور خودمان) زنده و احیا کند شک کنید در این که این دین اسلام باشد.
ب: روشنفکران سکولار:
گروه دیگرى جدایى دین از سیاست را از منظرى دیگر دنبال کرده و مى کنند. اینان با تأثیرپذیرى و انفعال در برابر فرهنگ غرب و نسخه بردارى از آنچه بعد از رنسانس در رابطه با مسیحیت و سیاست و علم در غرب اتفاق افتاد بر این باور بوده وهستند که گرچه دین و سیاست تقابل و ضدیت ندارند، اما تلازم و پیوندى هم ندارند و مادامى که در حوزه و قلمرو دیگرى دخالت نکنند، مى توانند کنار هم باشند و ادامه حیات بدهند. روشنفکران معتقد به سکولاریسم گر چه از نظر فکرى و پایبندى به دین در نقطه مقابل متحجرین و مقدس مابان قرار دارند لکن در جدایى دین از سیاست وحدت نظر دارند با این تفاوت که اینان دین و سیاست را مانعة الجمع نمى دانند لکن قلمرو آنها را متمایز و جداى از هم مى شناسند.
سکولاریسم به معناى تدبیر زندگى انسان (به ویژه اداره حکومت و سیاست) بدون دخالت دین، عکس العمل عملکرد فکرى و عملى کلیسا در دوران قرون وسطى ونتیجه تقابل روحانیت و مدعیان مسیحیت با علم و نوآورى بود و به عنوان دست آورد بزرگ نهضت رنسانس و تولد دوباره غرب شمرده مى شود و در فرایند رشد تدریجى مورد استقبال و تمسک بسیارى از دانشمندان و روشنفکران و حتى مبلغان دین قرار گرفت و توانست در اکثر کشورها به حاکمیت کامل برسد. دور از واقع نیست اگر بگوییم تا قبل از پیروزى انقلاب اسلامى، اندیشه حاکم و مبنایى همه حکومت ها و نظام هاى سیاسى، سکولاریسم و عدم دخالت دین در حاکمیت و اداره حکومت ها بود و یکى از بزرگ ترین دست آوردهاى انقلاب اسلامى ایران و شکل گیرى نظامى با ماهیت دینى، به چالش کشاندن سکولاریسم در تمام نقاط دنیا و افول و سرنگونى آن در ایران بود. دست آوردى که نه تنها استکبار جهانى بلکه حاکمان ستمگر و دست نشاندگان مستبد را به هراس انداخت.
گرچه شکل گیرى سکولاریسم در غرب به حسب ظاهر داراى فرایندى طبیعى و محصول موضع گیرى هاى انحرافى و اشتباه کلیسا مى باشد و به زعم طرفدارانش توجیه منطقى و علمى دارد، لکن طرح آن در کشورهاى اسلامى و امت هاى مسلمان به ویژه شیعیان، انحرافى بس بزرگ و مستلزم دورى از حقیقت دین اسلام است. اسلامى که علم و خرد ورزى را از امتیازات انسان و از فضائل اکتسابى و تکلیف همگانى دانسته و براى آن محدودیت زمانى و مکانى قائل نیست و نه تنها پیشرفت علوم و عالم شدن انسان ها را تهدید دین دارى نمى داند بلکه اساس و بنیان همه معارف و تعالیم خود رابر علم و تعقل قرار داده است و هیچ یک از دستورات و احکامش غیر علمى و غیر عقلانى نمى باشد، این اسلام کجا و مسیحیت و کلیساى دشمن علم و خردورزى کجا؟!
در غرب وقتى جریان تقابل علم و دین شکل گرفت و تمدن و آزادى و بها دادن به شخصیت انسان با تعالیم کلیساى قرون وسطایى در تضاد قرار گرفت، روشنفکران دین دار را به سوى این راه حل سوق دادکه زندگى انسان را به دو بخش دنیوى و اخروى و به تعبیر دیگر طبیعت و ماوراء طبیعت تقسیم نمایند و آبادانى دنیا و طبیعت را در حوزه علم، و سامان دهى به آخرت و ماوراء طبیعت را در قلمرو دین قرار دهند و بدین وسیله دین و علم را با هم، لکن هر کدام را در جاى خودبه کارگیرند و این یعنى سکولاریسم. اما در اسلام چنین تقابل و تضادى جایى ندارد. اسلام هم علم، هم شخصیت الهى انسان و آزادى و خردورزى و حاکمیت او بر جهان آفرینش را به بهترین شکل تبیین کرده و خیلى بیشتر از اومانیسم و لیبرالیسم انسان را تحویل گرفته است. لذا در بین پیروان چنین دینى سکولاریسم زمینه و فرصت نفوذ ندارد مگر آنکه اسلام را هم مانند مسیحیت به انحراف کشانند. و مردم را از حقیقت معارف قرآنى دور سازند و با حفظ ظواهر باطن حرکت آفرین و سازنده اش را از آن بگیرند، و این همان راه کارى بود که دشمنان اسلام ناب در کشورهاى اسلامى انجام دادند و روشنفکران منفعل در برابر زرق برق غرب و علم زده و بى خبر از حقیقت اسلام، نقش نیروهاى خط مقدم دشمن را ایفا کردند و با یکسان دیدنِ همه ادیان و تسرى دادن افکار مسیحى به عالم اسلام، و برخى از آنها با خود باختگى و خود فروختگى در برابر قدرت هاى استکبارى زمینه و راه را براى نفوذ سکولاریسم در کشورهاى اسلامى و مجامع دانشگاهى مسلمانان فراهم ساختند؛ و تا حدود زیادى هم موفق شدند و البته از جریانى که بیمار و مسئله دار متولد شد و شکل گرفت جز این نباید انتظار داشت. مقام معظم رهبرى در تحلیلى تفصیلى از شکل گیرى روشنفکرى و مشخصات آن در ایران افشاگرى هاى مهمى دارند که به گزیده هایى از آن اشاره مى کنیم:
من بارها گفته ام که روشنفکرى در ایران بیمار متولد شد... چرا، چون کسانى که روشنفکران اول تاریخ ما هستند آدمهاى ناسالمى اند... . میرزا ملکم خان ارمنى، میرزا فتحعلى آخوند زاده، حاج سیاح محلاتى.... طبقات بعدى روشنفکرى هم در ایران طبقات مطمئنى نبودند بیشتر شاهزاده ها و اشراف و اعیان زاده ها بودند... . حالا این بیمارى چه بود، یعنى کجا بروز مى کرد؟ این را از زبان آل احمد براى شما ذکر مى کنم. آل احمد در مشخصات روشنفکر مى گوید این خصوصیات سه تاست اول مخالفت با مذهب و دین، یعنى روشنفکر لزوما بایستى با دین مخالف باشد. دوم علاقمندى به سنن غربى واروپا رفتگى و این طور چیزها، سوم هم درسخواندگى... . بعد مى گوید این سه خصوصیتى که برداشت عامیانه و خصوصیات عامیانه روشنفکرى است. در حقیقت ساده شده دو خصوصیت دیگرى است که با زبان عالمانه یا زبان روشنفکرى مى شود آنها را بیان کرد یکى از آن دو خصوصیت عبارت است از بى اعتنایى به سنتهاى بومى و فرهنگ خودى... دیگرى اعتقاد به جهان بینى علمى... .
و در ادامه همین بحث و در پاسخ این سؤال که چرا باید یک روشنفکر حتما به سنتهاى بومى اش بى اعتنا باشد، علت چیست، مى فرماید:
علت این است که آن روزى که مقوله روشنفکرى ـ مقوله انتلکتوئل ـ اول بار در فرانسه به وجود آمد اوقاتى بود که ملت فرانسه و اروپا از قرون وسطى خارج شده بودند؛ مذهب کلیسایى سیاه خشن خرافى مسیحیت را پشت سر انداخته و طرد کرده بودند؛ (مذهبى که) دانشمند را مى کشد، مکتشف و مخترع را محاکمه مى کند، تبعید مى کند، نابود مى کند، کتاب علمى را از بین مى برد! این بدیهى است که یک عده ـ انسانهاى فرزانه پیدا شوند و آن مذهبى که این خصوصیات را داشت و از خرافات و حرفهایى که هیچ انسان خرد پسندى آن را قبول نمى کند، پر بود، به کنارى بیندازد و به کارهاى جدیدى رو بیاورند... . بدیهى است که اینها طبیعت کارشان پشت کردن به آن مذهب بود. آن وقت روشنفکران مقلد ایرانى در دوره قاجار، که اول بار مقوله انتلکتوئل را وارد کشور کرد و اسم منور الفکر به آن داد و بعد به روشنفکر ـ با همان خصوصیات ضد مذهبش ـ تبدیل شد، آن را در مقابل اسلام آورد؛ اسلامى که منطقى ترین تفکرات، روشن ترین معارف، محکم ترین استدلالها و شفاف ترین اخلاقیات را داشت. اسلامى که همان وقت در ایران همان کارى را مى کرد که روشنفکران غربى مى خواستند در غرب انجام دهند... بنابراین یکى از خصوصیات روشنفکر این شد که با اسلام دشمن و مخالف باشد...
روشنفکرى الهام گرفته از غرب، دخالت و حضور دین در تمام صحنه هاى زندگى بویژه در سیاست و مدیریت کلان جامعه را بر نمى تابد و بنابراین از نظر آنان حکومت دینى و نظام سیاسى با ماهیت اسلامى به معناى ارتجاع و بازگشت به قرون وسطى قلمداد مى شود بدون اینکه بین اسلام و سایر ادیان تفاوت قائل شوند.
تفکر سکولاریستى نیز مانند تحجر مورد انتقاد و ایراد شدید و قاطع عالمان اسلام شناس و هشیار قرار گرفته و در عمل هم شکل گیرى انقلابى باماهیت دینى و تشکیل نظامى با مبانى دینى و موفقیت آن در برابر تمام توطئه هاى جهانى، بطلان سکولاریسم را اثبات کرد.
تلازم اسلام و سیاست
در برابر این دو اندیشه انحرافى، اسلام، این مکتب هدایت بخش و تضمین کننده سعادت دنیوى و اخروى مدعى آن است که همه صحنه هاى زندگى انسان و تمام نیازهاى فردى، اجتماعى او را پوشش مى دهد و از آنجا که مدیریت کلان جامعه اسلامى و نظام سیاسى ـ که جهت گیرى هاى فراگیر امت اسلامى را تعیین مى کند ـ در هدایت عمومى و سامان یافتن همه نهادهاى اجتماعى بیشترین نقش را دارد، اسلام به حکومت و رهبرى و مدیریت جامعه اسلامى بیش از سایر بخش ها توجه و اهتمام دارد. به دیگر سخن اسلام سیاست را بخش عظیم و تعیین کننده اى از هدایت کلى مى داند که دین متکفل آن شده است و علماى اسلامى به ویژه حضرت امام (رضوان اللّه تعالى علیه) و مقام معظم رهبرى دام ظله العالى به جامعیت و حضور و دخالت دین در سیاست و اثبات آن با الهام از آیات قرآن، سنت و سیره تأکید و اصرار فراوان دارند و اولین و اساسى ترین مبنا و اصل براى حاکمیت دین همین است. از نظر این بزرگوارانِ سنگر نشین اسلام ناب، سیاست اگر از متن دین گرفته شود، تقدس یافته و بعنوان مهم ترین عامل هدایت امت اسلامى قلمداد مى گردد.
اسلام شناس درد آشنا، آیت اللّه خامنه اى بارها به بحث تفکیک ناپذیرى سیاست از دین پرداخته که به نمونه هایى از آنها اشاره مى کنیم. ایشان در اولین پیام مهم خود در زمان رهبرى به حجاج بیت اللّه الحرام و جهان اسلام مى فرماید:
از بزرگ ترین مظاهر شرک در عصر حاضر، تفکیک دنیا از آخرت و زندگى مادى از عبادت و دین از سیاست است... . این همان شرکى است که امروز مسلمانان باید با اعلام برائت، دامن خود و اسلام را از آن تطهیر کنند... در حالى که قرآن اقامه قسط را هدف از ارسال رسل مى داند: «لقد ارسلنا رسلنابالبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط» و در حالى که با خطاب «کونوا قوامین بالقسط شهداء للّه » همه مومنین را موظف به تلاش براى اقامه قسط مى کند. در حالى که آیات کریمه قرآن اعتماد به ستمگران را ممنوع مى سازد و به پیروان خود مى فرماید «و لا ترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار» و گردن نهادن به ظلم طاغوت را، منافى با ایمان مى شمرد و مى گوید «الم ترالى الذین یزعمون انهم امنو بما انزل الیک و ما انزل من قبلک یریدون ان یتحاکموا الى الطاغوت و قد امروا ان یکفروا به» و کفر به طاغوت را در کنار ایمان به خدا قرار مى دهد «فمن یکفر بالطاغوت و یؤمن باللّه فقد استمسک بالعروة الوثقى» و در حالى که نخستین شعار اسلام توحید یعنى نفى همه قدرت هاى مادى و سیاسى و همه بت هاى بى جان و باجان بود و در حالى که اولین اقدام پیامبر(ص) پس از هجرت تشکیل حکومت و اداره سیاسى جامعه بود و با دلیل و شواهد فراوان دیگرى که بر پیوند دین و سیاست حکم مى کند، باز کسانى پیدا مى شوند که بگویند دین از سیاست جداست و کسانى هم پیدا شوند که این سخن ضد اسلامى را از آنها بپذیرند!
سیاستمدارانى که دائما دَم از جدایى دین و سیاست مى زنند و کسانى از مدعیان دیندارى که به کمک آنان شتافته و همین سخن را تکرار مى کنند، آیا هرگز در آیات قرآن و تاریخ اسلام و احکام شریعت اندیشیده اند؟ آیا فکر کرده اند که اگر دین جدا از سیاست است، پس چرا همه امور سیاسى را یعنى حکومت را، قانون را، صف بندى هاى زندگى را، جنگ و صلح را، تعیین دوست و دشمن را و دیگر مظاهر سیاست را، همه و همه را به خدا و دین خدا و اولیاى خدا مرتبط مى کند... بدیهى است که نغمه شوم جدایى دین از سیاست، ساخته دشمنان پلیدى است که از اسلام زنده و در صحنه، سیلى خورده و با این ترفند خواسته اند صحنه زندگى را از حضور دین فارغ کرده و خود زمام امور دنیاى مردم را به دست گیرند و بى دغدغه بر سرنوشت انسان ها تسلط یابند. اما تلخ و تأسف انگیز آن است که کسانى به نام دین و در کسوت علماى دین همین سخن را تکرار کنند و در ترویج آن سعى و تلاش کنند...
این جاست که سخن امام فقید ما، آن داعى الى اللّه و فانى فى اللّه آشکار مى شود که اسلام را به اسلام ناب محمدى(ص) و اسلام آمریکایى تقسیم مى کرد. اسلام ناب محمدى(ص) اسلام عدل و قسط است اسلام عزت و اسلام حمایت از ضعفا و پا برهنگان و محرومان است، دفاع از حقوق مظلومان و مستضعفان است، اسلام جهاد با دشمنان و سازش ناپذیرى با زور گویان و فتنه گران است، اسلام اخلاق و فضیلت و معنویت است.
اسلام آمریکایى چیزى به نام اسلام است که در خدمت منافع قدرت هاى استکبارى و توجیه کننده اعمال آنهاست.... اسلام آمریکایى اسلام انسانهایى بى درد و بى سوزى است که جز به خود و به رفاه حیوانى خود نمى اندیشند. خدا و دین را همچون سرمایه تجار وسیله اى براى زراندوزى یا قدرت طلبى مى دانند و همه آیات و روایاتى را که برخلاف میل و منفعتشان باشد بى محابا به زاویه فراموشى مى افکنند و یا وقیحانه تأویل مى کنند...
آرى این اسلام آمریکایى است که مردم را به دورى از سیاست و فهم و بحث و عمل سیاسى مى خواند، ولى اسلام ناب محمدى(ص) سیاست را بخشى از دین و غیر قابل جدایى از آن مى داند و همه مسلمین را به درک و عمل سیاسى دعوت مى کند واین چیزى است که ملتهاى مسلمان باید همواره از امام فقید خود و زبان گویاى اسلام به یاد داشته باشند.
معظم له در یکى از خطبه هاى نماز جمعه نیز مى فرماید:
مسئله حکومت در نظام اسلامى اگر نگوییم اساسى ترین و مهم ترین [مسئله از] مسائل اسلامى است، حداقل در ردیف چند مسئله درجه اول اهمیت در اسلام است اگر مسئله حکومت را، مسئله ولایت را از دین بگیرند دین یک مجموعه احکام متفرق و متشتتى خواهد شد که یقینا نخواهد توانست رسالت اصل خودش را که هدایت انسانها و ایجاد بهشت در این دنیا و به کمال رساندن انسانهاست به انجام برساند.
و یکى از دست آوردهاى نهضت حضرت امام خمینى را چنین تبیین مى کنند:
امام بزرگوار ما با ارائه مکتب سیاسى اسلام خط بطلان بر همه تلاش هاى فرهنگى و سیاسى دشمنان اسلام در طول یک قرن و نیم گذشته کشید که سعى کرده بودند اسلام را به کلى از عرصه زندگى جامعه بیرون رانده و با طرح نظریه جدایى دین از سیاست، دیندارى را فقط پرداختن به عبادت و اعمال شخصى قلمداد کنند و با حذف اسلام از صحنه سیاست جهان، کشورهاى اسلامى را عرصه غارتگرى ها و تاخت و تازهاى سیاسى خود نمایند.
اصل دوم: جهان بینى توحیدى
دومین اصل از مبانى سیاست اسلامى که حضرت آیة اللّه خامنه اى نسبت به آن تأکید و اصرار زیادى دارند، اساسى ترین اصل و محور همه معارف اسلامى یعنى توحید و یکتایى خدا است. نخستین دعوت همه انبیاء و هدف واحد همه آنها و سنگ بنا و محور همه اعتقادات الهى و بلکه عصاره همه اصول و آرمان ها و هدایت هاى آسمانى که همه معارف دینى و احکام الهى و نظام ها (مانند نظام اخلاقى، نظام سیاسى و...) باید به آن منتهى شوند والا دینى نخواهد بود، توحید و نفى شریک براى خدا است. البته باطن و حقیقت توحید جز با تدبّر و تعقّل درک نمى شود؛ توحید فقط این نیست که بگوییم خدایى هست، آن هم یکى است و دو نیست. این صورت توحید است باطن توحید، اقیانوس بیکرانه یى است که اولیاى خدا در آن غرق مى شوند. توحید وادىِ بسیار با عظمتى است، اما در چنین وادى با عظمتى، باز از مؤمنین و مسلمین و موحدین خواسته اند که با تکیه بر تفکر و تدبّر و تعقّل پیش بروند.
توحید تنها یک نگرش و بینش فلسفى و ذهنى صرف نیست که فقط به دنبال آموزش و سامان دهى اندوخته هاى ذهنى باشد، بلکه توحید رفتار و اعمال فردى و اجتماعى و روابط انسان با دیگران را نیز اصلاح کرده و آنها را سامان و جهت مى دهد. دانشمندان و اسلام شناسان واقعى و پاسداران اسلام ناب همواره با الهام از معارف قرآنى و تعالیم پیامبر اکرم(ص) و ائمه معصومین علیهم السلام به ابعاد کاربردى و رفتارى و جنبه هاى سازنده آن عنایت ویژه اى داشته اند و آیة اللّه خامنه اى که در حال حاضر سکان دار انقلاب اسلامى مى باشد بارها تأکید و اصرار داشته اند که توحید را جهت دهنده و ترسیم کننده همه صحنه هاى زندگى اسلامى به ویژه نظام سیاسى اسلامى معرفى کنند که به برخى از تعابیر ایشان اشاره مى کنیم:
توحید قرآن تنها نگرش بى تفاوت و غیر مسئول نیست. شناختى متعهد و بینش فعال و سازنده است که در بناى جامعه و اداره آن و ترسیم خط سیر آن و (استراتژى) و تعیین هدف آن و تأمین عناصر حفظ و ادامه آن داراى تأثیر اساسى و تعیین کننده است و اصطلاحا توحید از ارکان (ایدئولوژى) اسلام بلکه رکن اصلى آن نیز هست.
توحید غیر از آنکه یک بینش فلسفى است، یک شناخت علم زا و زندگى ساز نیز هست، یعنى عقیدتى است که بناى زندگى اجتماعى و فردى انسان ها باید بر پایه آن نهاده شود.
معظم له در همان دوران طاغوت مقاله اى درباره روح و نفى سلطه غیر خدا تألیف کردند و با انتقاد شدید و فاجعه خواندن تحریف مفهوم توحید در روزگار ما و بیان فهرستى از جوانب گوناگون توحید، اینگونه جمع بندى مى کنند:
آنچه گفته شد تنها بخشى از محتواى بسیار غنى و عمیق و چندین جانبه توحید است... و با همین اشارت هاى کوتاه به روشنى مى توان تشخیص داد که توحید تنها نظریه اى فلسفى و ذهنى و غیر عملى نیست که به هیچ وجه کار به سیاه و سفید زندگى نداشته باشد و دست به ترکیب گله هاى بشرى نزند و در تعیین جهت گیرى هاى انسان و تلاش و عمل بایسته او دخالت نکند و فقط به این اکتفا نماید که باورى رااز مردم بازگیرد و باورى دیگر به جاى آن بنشاند، بلکه از سویى یک جهان بینى است... و از سویى دیگر یک دکترین اجتماعى است طرحى و ترسیمى است از شکل محیط متناسب انسان، محیطى که وى مى تواند در آن به سهولت و سرعت رشد کند و به تعالى و کمال ویژه خود نایل آید پیشنهاد قواره و قالبى مخصوص است براى جامعه با تعیین خطوط اصلى و اصول بنیانى آن و بنابراین هر آنگاه که در جامعه اى جاهلى و طاغوتى (جامعه هایى که بر مبناى نا آگاهى از حال انسان یا تعدى بر ارزش هاى راستین وى بنیاد گردیده) مطرح گردد یک دگرگون سازى است، بعثتى است در دل هاى فروخفته و جان هاى بیمار، و طوفانى است در مرداب راکد اجتماع، سامان و هنجارى است براى آن اجتماعِ ناساز و بى قواره، تبدیل و تغییرى است در نهادهاى روانى و بنیادهاى روانى و بنیادهاى اقتصادى و اجتماعى و در ارزشهاى اخلاقى و انسانى... پس توحید تنها پاسخى تازه نیست در مسئله اى صرفا نظرى و یا داراى قلمرو عملى محدود، راهى تازه در برابر انسان نیز هست که اگر چه بر تحلیلى ذهنى و نظرى تکیه دارد، ولى مقصود از طرح آن ارایه شیوه اى دیگر است براى عمل کردن و زیستن. با چنین برداشتى است که معتقدیم توحید ریشه و مایه اصلى دین و سنگ زاویه اى است که همه پایه هاى دین بر آن قرار گرفته است.
ایشان در ادامه توحید نظرىِ صرف را همانند خداپرستى مکه قبل از بعثت، توحید صلح کل، توحیدى که با همه انداد و رقیبان خدا بسازد، توحیدى که فقط فرضیه پذیرفته شده اى در ذهن باشد توصیف مى کند که چیزى فراتر از یک نقش بدلى از توحید انبیاء نیست. معظم له آنگاه انحطاط جامعه اسلامى بعد از پیامبر اکرم(ص) را نیز عدول از توحید اصلى و توحید پیامبر(ص) دانسته و مى گوید:
با چنین نگرشى است که به درستى مى توان راز نفوذ و گسترش و اعتلاى اسلام نخستین و عقب گرد و انحطاط و خصلت انفعالى اسلام دوره هاى بعد را شناخت. اسلام پیامبر(ص) توحید را مانند راهى جلوى پاى مردم مى گذاشت و اسلام دوره هاى بعد آن را چون نظریه اى در محافل بحث و مجادله مطرح مى ساخت. آنجا سخن از بینش تازه اى درباره جهان و تئورى تازه اى براى حرکت و تلاش زندگى بود و اینجا بحث از ریزه کاریهاى کلامى باب اوقات تفنن و فراغت. آنجا توحید استخوان بندى نظام موجود و محور همه روابط اجتماعى، اقتصادى و سیاسى به شمار مى رفت. نخستین ستیزه گیرى ها با شعار توحید از سوى قدرتمندان و سران و سردمداران اجتماع بود و این نشانه آن است که ضربه این شعار بیشتر و بیشتر از همه متوجه طبقه مسلط و مقتدر اجتماع (به تعبیر قرآن طبقه مستکبر) است... .
1 ـ 2. آثار و لوازم توحید در نظام سیاسى
اعتقاد و پایبندى به یگانگى خدا در شکل گیرى فلسفه و نظام سیاسى اسلام داراى پیام و آثار فراوانى است که به برخى از آنها از نظر مقام معظم رهبرى دام ظله العالى اشاره مى کنیم.
1 ـ 1 ـ 2. انحصار حاکمیت به خدا:
آفریدگار و مالک و صاحب اختیار انسان و همه آفرینش خدا است و لذا سلطه حقیقى و فرمانروایى مختص او مى باشد و تن دادن به حاکمیت و سلطه و ولایت دیگران (اگر به امر الهى و در راستاى ولایت و حاکمیت الهى نباشد) شرک و غیر سازگار با توحید ربوبى است. لذا قرآن اطاعت از غیر خدا را شرک معرفى مى کند و ان اطعتموهم انکم لمشرکون. (انعام / 121).
آیة اللّه خامنه اى با استناد به این آیه مى فرماید:
در فرهنگ قرآن در مواردى بر اطاعت و دنباله روى نام عبادت نهاده شده و اطاعت کنندگان غیر خدا مشرک معرفى شده اند. با این بیان عبادت خدا را ـ که روح و معناى توحید است ـ مى توان با تعبیر عبودیت و اطاعت انحصارى خدا معرفى کرد و عبودیت و اطاعت غیر خدا را شرک دانست چه در فرمان هاى شخصى، چه در قوانین عمومى و چه در شکل و قواره نظام اجتماعى.
و در جایى دیگر مى فرماید:
بنابر اصل توحید انسان ها حق ندارند هیچ کس و هیچ چیز جز خدا را عبودیت و اطاعت کنند و تحکمات و تحمیلاتى که از طرف قدرت گونه هاى تاریخ بشریت رفته غلط و برخلاف حق بوده است.
قرآن به توحید ربوبى و عبادتى که داراى تأثیر عملى و پیام کاربردى فردى و اجتماعى بیشترى است به مراتب زیادتر از توحید ذاتى و صفاتى تأکید نموده و مى توان با قاطعیت گفت در فرهنگ قرآن ولایت و سرپرستى جامعه اسلامى از هرکس به جز خدا یا جانشین و تجلى بخشان حاکمیت الهى، سلب شده است. و اقتضاء توحید ربوبى آن است که حاکمیت و فرمانروایى غیر او را شرک بدانیم.
به تعبیر زیباى آیة اللّه خامنه اى:
در اسلام سرپرستى جامعه متعلق به خداى متعال است هیچ انسانى این حق را ندارد که اداره امور انسانهاى دیگر را بر عهده بگیرد این حق مخصوص خداى متعال است که خالق و منشى ء و عالم به مصالح و مالک امور انسانها، بلکه مالک امور همه ذرات عالم وجود است. خود این احساس در جامعه اسلامى چیز کم نظیرى است. هیچ قدرتى، هیچ شمشیر برایى، هیچ ثروتى حتى هیچ قدرت علم و تدبیرى به کسى این حق را نمى دهد که مالک و تصمیم گیرنده درباره سرنوشت انسانهاى دیگرباشد اینها... حق تولیت امور و زمامدارى مردم را به کسى اعطاء نمى کند این حق متعلق به خداست.
2 ـ 1 ـ 2. مشروعیت الهى:
مشروعیت گرچه از ریشه شرع است، لکن یک اصطلاح دینى صرف نیست بلکه به عنوان یک اصطلاح سیاسى، به معناى توجیه عقلانى حاکمیت و یا بیان کننده حق آمریت و حاکمیت به کار مى رود. درباره مشروعیت و مبناى حقانیت حکومت تئورى هاى مختلفى بیان شده و هر فلسفه سیاسى متناسب با مبانى خود، دیدگاه ویژه اى را ارائه کرده است، اما در جهان بینى توحیدى هیچ حکومت و حاکمیت و سلطه اى مشروعیت و حقانیت نمى یابد مگر آنکه منصوب و مأذون از طرف خدا و در راستاى ولایت و حاکمیت الهى باشد. آیة اللّه خامنه اى پس از بیان انحصار ولایت و حاکمیت به خدا مى فرماید:
... خداى متعال این ولایت و حاکمیت را از مجارى خاصى اعمال مى کند، یعنى آن وقتى هم که حاکم اسلامى و ولى امر مسلمین چه بر اساس تعیین شخص (آن چنان که طبق عقیده ما در مورد امیرالمؤمنین و ائمه علیهم السلام تحقق پیدا کرد) و چه بر اساس معیارها و ضوابط انتخاب شد، وقتى این اختیار به او داده مى شود که امور مردم را اداره بکند باز این ولایت خدا است این حق، حق خداست و این قدرت و سلطان الهى است که بر مردم اعمال مى شود. آن انسان ـ هر که و هر چه باشد ـ منهاى ولایت الهى و قدرت پروردگار هیچ گونه حقى نسبت به انسانها و مردم دیگر ندارد. خود این یک نکته بسیار مهم و تعیین کننده در سرنوشت جامعه اسلامى است.
و در بیانى دیگر مى فرماید:
عبودیتِ یکسانِ همه موجودات در برابر خدا مستلزم آن است که هیچ یک از بندگان خدا خود سر و مستقل حق تحکم و فرمانروایى بر بندگان دیگر نداشته باشد (نفى طاغوت) و زمامدار و مدیر و مدبر امور زندگى انسان ها فقط کسى باشد که خدا خود به حکومت برگزیده است یا به شخص مانند امامان معصوم(ع) و یا به علائم و ملاک ها مانند حاکم اسلامى در زمان غیبت امام معصوم(ع).
و در تفسیر توحید از دیدگاه خط مشى اجتماعى مى گوید:
حق ولایت و سرپرستى جامعه و زمامدارى زندگى انسان را نیز از هر کسى به جز خدا نفى مى کند... حکومت و زمامدارى انسان حق ویژه ى خدا است که به وسیله منصوبان خدا ـ آنان که بامعیارها و الگوهاى تعیین شده در ایدئولوژى الهى از همه کس منطبق ترند ـ به مرحله تحقق در مى آید و به وسیله آنان نظام الهى پاسدارى و مقررات الهى اجرا مى گردد.
3 ـ 1 ـ 2. انحصار قانون گذارى به خدا:
یکى از لوازم مهم جهان بینى توحیدى اختصاص و انحصار جعل قانون به خداست. توحید صلاحیت طراحى و کارگردانى و قانونگذارى را مختص خدا و بخشى از حاکمیت الهى دانسته و متابعت احکام و قوانین دیگران را ممنوع و شرک مى داند. در این رابطه نیز آیة اللّه خامنه اى در بیانى کوتاه و گویا با استناد به آیات قرآن مى فرماید:
آفریدگارى و سیطره تکوینى خدا مستلزم آن است که زمام قانونگذارى و تشریع نیز در قبضه اقتدار و اختیار او باشد و همگان (همه موجودات داراى شعور که مى توان براى آنان قانون و شرع وضع کرد) ملزم به تبعیت از قانون خدا باشند (الوهیت انحصارى) دانش بى پایان خدا، مستلزم آن است که صلاحیت تنظیم مقررات بشرى (که ناگزیر تابع نیازها و مصالح انسانهاست) در انحصار او باشد.
و در توضیح و تفسیر توحید از دیدگاه خط مشى اجتماعى (اقتصادى، سیاسى،...) مى گوید:
(توحید) صلاحیت هر گونه طراحى و کارگردانى مستقل و خود سرانه در امور جهان و انسان از هر کس جز خدا (را) سلب مى کند. به حکم آنکه آفریننده انسان آفریننده گیتى و طراح نظام پیوسته آن است به امکانات و نیازها نیز هم او واقف است، ذخائر و استعدادها و انرژیهاى نهفته در جسم و جان آدمى را و نیز گنجینه ها و قابلیت هاى بیشمارِ پهنه گیتى را و میزان کاربرد و مورد مصرف و چگونگى التقاء این همه را او مى داند و به نیکى مى شناسد پس فقط او است که مى تواند شیوه زندگى و برنامه ارتباطات انسان را که همان خط مشى حرکت وى در چرخ و بر این نظام تکوین است طرح ریزى کند و سیستم قانونى زندگى و قواره و نظام اجتماعى او را ترسیم نماید. ویژگى این حق به خدا، نتیجه طبیعى و منطقى آفریدگارى و خداوندى اوست پس هرگونه دخالتى از سوى دیگران در تعیین مسیر و خط مشى عملى انسانها، دست اندازى به قلمرو خدایى و ادعاى الوهیت و موجب شرک است.
حداقل شروط لازم براى قانون گذارى و ارائه برنامه شایسته نسبت به زندگى فردى، خانوادگى و اجتماعى انسان سه شرط است: اول اینکه احاطه علمى کامل و جامعى به همه ابعاد و نیازهاى انسان داشته باشد و کمال حقیقى و موقعیت انسان در جهان آفرینش و ارتباطات وى را به خوبى بشناسد و در معرض خطاو نسیان نباشد. دوم اینکه در قانون گذارى تنها مصالح و منافع انسان ها را مبنا و ملاک قرار دهد و تحت تأثیر عوامل دیگر قرار نگیرد و بینش ها و گرایش هاى داخلى و عوامل خارجى مانند محیط، جهت گیرى هاى سیاسى ـ گروههاى فشار و... در تصمیم گیرى ها و ابلاغ دستور العمل ها دخالت نداشته باشند. سوم اینکه قوانین و احکام او الزام آور باشد و عموم افراد نسبت به آن انقیاد و تعبد داشته باشند و آیا چه کسى جز خدا داراى این شرائط و ویژگى ها مى باشد؟
4 ـ 1 ـ 2. توحید محور وحدت حقیقى:
استقرار و تداوم همراه با رشد و پویایى حکومت و نظام سیاسىِ قدرتمند، نیازمند انسجام و وحدت همگانى است، چنان که تشتت و تفرقه، بزرگترین آفتِ تهدید کننده یک حکومت، درهم شکننده قدرت سیاسى و اقتدار ملى و زمینه ساز نفوذ اندیشه هاى انحرافى و سلطه قدرت هاى استعمارى است. اما وحدت و انسجام جامعه نیاز به محور و عامل هماهنگ کننده دارد و در نظام سیاسى اسلام نه منافع مشترک و نه دشمن واحد و نه حتى خاک نمى توانند ملاک وحدت حقیقى باشند، زیرا اینها موقت مى باشند بلکه پشتوانه وحدت امت اسلامى، اعتقاد و ایمان به خداى بى همتا و مدبر عالم آفرینش است. توحید حبل المتینى است که افزون بر دستها و کارها، دلهاو اندیشه ها را با هم هماهنگ و همراه مى سازد و اعتصموا بحبل اللّه جمیعا و لاتفرقوا. (آل عمران / 103)
وحدت و انسجام در برنامه هاى اجتماعى هماهنگى تشریع باتکوین و حرکت به اقتضاء طبیعت و آفرینش است. چه زیبا مقام معظم رهبرى توحید را از دیدگاه یک جهان بینى عمومى تفسیر مى کند:
به معناى وحدت و یکپارچگى همه جهان و خویشاوندى تمام اجزاء و عناصر آن است چون سلسله جنبان آفرینش یکى است و همگان از یک مبدأ و منشأاند و خدایان و آفرینندگان مختلف دست اندرکار آفرینش و گردش جهان نبوده اند. پس این همه اجزاء یک مجموعه اند و کل جهان یک واحد است و داراى یک جهت گیرى... با این بینش جهانِ پویا کاروانى است که همه راهروان آن همانند حلقه هاى زنجیر بهم متصل اند و همچون اجزاء ریز و درشت یک دستگاه براى هم و در جهت واحد در کار و تلاش اند هر چیز با ملاحظه موضعش در کل این ارگانیسم است که معناى خود را مى دهد و وظیفه اش روشن مى شود. پس همه در این سیر تکامل پوى، کمک کار و تکمیل کننده دیگرانند و هر یک ابزارِ لازمى است در این مجموعه، هر گونه توقف و تباهى و رکود و انحراف در هر یک از این اجزاء موجب کندى و ناهنجارى و انحراف همه دستگاه است و بدینگونه پیوندى عمیق همه این ذرات را به یکدیگر متصل مى سازد.
5 ـ 1 ـ 2. توحید، ضمانت اجراى قوانین و عامل استقامت:
بهترین نظام سیاسى و حقوقى و کامل ترین برنامه بدون تمکین مردم و پشتوانه اى که ضمانت اجرایى قوانین باشد، کارایى نخواهد یافت. چنان که تحمل مشکلات و مقاومت در برابر سختیها و موانع نیازمند انگیزه اى فعال و شوق انگیز و تقویت کنند اراده همگانى مى باشد و چه عامل و انگیزه اى قوى تر و شوق آورتر از اعتقاد به خدایى که مبدأ و مقصد انسان بوده و تدبیر زندگى او را داراست و بر تمام صحنه هاى زندگى و اعمال وى احاطه داشته و براى تمام آنچه انسان انجام مى دهد نتیجه و عنایتى قرار داده است. قرآن ضمن آنکه مؤمنین را امر به استقامت مى کند، آن را امید به آینده درخشان معرفى کرده مى فرماید: و لا تهنوا فى ابتغاء القوم ان تکونوا تألمون فانهم یألمون کما تألمون و ترجون من اللّه مالا یرجون و کان اللّه علیما حکیما. (نساء / 104)
آیة اللّه خامنه اى با اشاره به یکى از مهم ترین تفاوت هاى حکومت دینى و توحیدى با حکومت هاى دیگر مى فرماید:
فرق بین حکومت الهى و ضمانتهاى الهى با غیر الهى این است که در ضمانتهاى الهى، ضمانت درونى است... این خیلى امر مهمى است، بناى ولایت الهى بر هضم شدن در امر و نهى پروردگار است؛ درست نقطه مقابل سلاطین مادى، نقطه مقابل حکومتهاى مردمى حکومتهاى بشرى.
خدا باورى به دلها آرامش و طمأنینه، به قدم ها استوارى، به مبارزه و جهاد انگیزه، به اندیشه ها بصیرت، به حرکت و نهضت عدالت خواهانه شور و هیجان، به پیوندها و ارتباطات استحکام، در برابرمشکلات وسختى ها قدرت مقاومت، به اعمال و رفتار جهت، به زندگى معنى و عشق، در برابر توطئه ها هوشیارى، در برابر وسوسه هاى شیطانى مصونیت، به آینده خوش بینى، به نیت ها اخلاص، نسبت به دیگران احساس مسئولیت، به نفس عزّت و خود باورى، به رابطه امت با رهبرى پشتوانه اعتقادى، و بالاخره به آنچه از دوست رسد شیرینى و لذت مى دهد.
6 ـ 1 ـ 2. برابرى همه انسان ها:
اقتضاء ربوبیت و الوهیت انحصارى خداوند آن است که اراده و خواست هیچ انسانى مافوق و برتر از اراده دیگران نباشد. انسان ها از حقوق و فرصت و امکانات یکسان برخوردار بوده و هر کس به میزان سعى و عمل تلاش خود بهره مند خواهد شد. هیچ گروه و طبقه ویژه اى وجود ندارد و هیچ کس در نظام آفرینش امتیازى ندارد و برخى ارباب و فرمانده و برخى برده و فرمانبر آفریده نشده اند. امتیازات و فضائل همگى اکتسابى اند. تفاوت ها لازمه نظام آفرینش احسن و بخاطر تعامل و شکل گیرى زندگى اجتماعى است نه عوامل تبعیض و طبقه بندى جامعه.
اسلام شناس و روشنفکر واقعى حضرت آیة اللّه خامنه اى یکى از ابعاد دیدگاه اجتماعى توحید را چنین تبیین مى کند:
انسان ها را در رابطه با نعیم جهان داراى حق برابر مى شناسد. امکانات و فرصت ها به طور مساوى در اختیار و از آن همگان است تا از این بساط گسترده هر کس به قدر نیاز و در شعاع سعى و عمل خود بهره گیرد، در این پهنه بیکرانه هیچ منطقه اختصاصى و محصور وجود ندارد. همگان مى توانند همت و اراده ى خود را در دستیابى به گوناگون بهره این جهان بیازمایند این فرصت ویژه هیچ تیره نژادى، جغرافیایى، تاریخى، و حتى ایدئولوژیکى نیست.
ایشان در ادامه به آیاتى براى مدعاى خود استناد کرده اند مثل هو الذى خلق لکم ما فى الارض جمیعا. (بقره / 29) و در معناى آیه مى فرماید اوست آنکه همه موجودى زمین را براى شما (انسانها و نه دسته و تیره یى خاص) آفرید.
این برابرى و تساوى در حرکت استکمالى و پیمودن صراط مستقیم و رسیدن به درجات عالیه کمال نیز لحاظ شده است. معظم له در این رابطه یکى از ابعاد توحید از دیدگاه یک جهان بینى عمومى را چنین ترسیم مى کند.
[توحید] به معناى یکسانى و برابرى انسان ها در امکان تعالى و تکامل نیز هست. چون گوهر و سرشت انسانى در همه یکسان است... پس هیچ کس نیست که در ذات و سرشت از پیمودن صراط مستقیم تعالى و تکامل ناتوان باشد. از این رو دعوت خدا، دعوتى عام است، ویژه کسانى یا ملتى یا طبقه اى نیست... و ما ارسلناک الا کافة للناس ـ ما تو را جز براى انسانها به طور عموم ـ و نه براى جمعى خاص نفرستادیم...
7 ـ 1 ـ 2. آزادى حقیقى انسان:
روح عبودیت خدا حریت و آزادگى و رهایى از بندگى و سلطه دیگران است . به دیگر سخن تنها راه خلاصى از محدودیت ها و بندگى هاىِ بدلى و دروغین و ذلت آفرین، تن دادن به بندگى حقیقى و عزت بخشِ خداى واحد است:
بنابر اصل توحید انسان ها حق ندارند هیچ کس و هیچ چیز جز خدا را عبودیت و اطاعت کنند و همه تحکّمات و تحمیلاتى که از طرف قدرت گونه هاى تاریخ بشریت رفته، غلط و برخلاف حق بوده است.
ایشان توحید را به معناى تکریم و ارزش دادن به انسان مى دانند:
عنصر فاخر و ارجمند انسان بسى ارزنده تر از آن است که اسیر و مقهور و ذلیل در برابر هر کسى بجز خدا باشد. تنها آن هستى مطلق و کمال زیبایى مطلق است که مى شاید انسان، شیفته و ستایشگر و نیایشگر او شود... که این والاگرایى، خود مرتبه اى از والایى است و بجز آن ذات متعال هیچ کس و هیچ چیز در رتبتى نیست که انسان را بنده و ستایشگر خود سازد. همه بت هاى جامد و جان دارى که خود را بر مغز و دل و تن انسان تحمیل کرده و قلمرو خدا را در پهنه زندگى انسان، غاصبانه به تصرف در آورده اند پلیدى ها و پلیدهایى هستند که آدمى را از طهارت و صفاى فطرى اش ساقط کرده و بدو خفت و ذلت داده اند و انسان براى آنکه رتبه والاى خود را بازیابد، باید از آنها روى بگرداند و ننگ آلودگى به عبودیت آنان را از خود بزداید. هیچ بینش انسان گراى مادى نتوانسته است برترى و گزیدگى و اصالت انسان را با این ظرافت و عمق مطرح سازد.
بنابراین اساسى ترین اصل در همه نظام ها و معارف و دستور العمل هاى اسلامى توحید است و حضرت آیة اللّه خامنه اى بیش از دیگران به این اصل توجه و عنایت داشته و دارند و این بخش را با این جمله ایشان جمع بندى مى کنیم و به پایان مى بریم که:
توحید برخلاف برداشت عامیانه رایج که آن را صرفا یک نظریه فلسفى و ذهنى تلقى مى کند، یک نظریه زیر بنایى در مورد انسان و جهان و نیز یک دکترین اجتماعى و اقتصادى و سیاسى است. در میان واژه هاى مذهبى و غیر مذهبى، کمتر واژه اى را مى توان یافت که تا این حد پر بار از مفاهیم انقلابى و سازنده و ناظر به ابعاد گوناگون زندگى اجتماعى و تاریخى انسان باشد. تصادفى نبوده است که همه دعوت ها و نهضت هاى الهى در طول تاریخ با اعلان یگانگى خدا و ربوبیت و الوهیت انحصارى او آغاز مى گردیده است.
اصل سوم: نیاز بشر به وحى و هدایت آسمانى
از برجسته ترین مبانى و اصول فلسفه سیاسى اسلام و سنگر نشینان اسلام ناب آن است که گر چه انسان با قوه خرد و عقل هم در ادراک و معرفت، هم در گرایش ها و خواسته ها و هم در توانایى و قدرت، سرشتى ممتاز و فراتر از سایر پدیدها و موجودات یافته است و همین قوه عاقله فصل ممّیز و ترسیم کننده شخصیت بى نظیر انسان مى باشد، لکن بر خلاف راسیونالیسمِ غربى تعقل و خردوزى و رسول باطنى هرگز او را از هدایت هاى آسمانى و حمایت و پشتیبانى نیرویى بیرونى و رسولان الهى بى نیاز نمى سازد، بلکه آنها را مکمل یکدیگر و متلازم با هم مى باشند و هرگز عقلانیت با وحى گرایى و تعبد به شریعت الهى منافات ندارند.
حضرت آیة ا... خامنه اى در تبیین فلسفه نبوت و نیاز به وحى مى فرماید:
حواس ظاهرى و غرائز نهانى و برتر از آن،دانش و معرفت بشر براى هدایت وى به سر منزل سعادت بسنده نیست، و آدمى را به هدایتى فراتر از هدایت خرد ـ که راهبر و دستگیر و نیرو بخش خرد باشد ـ نیاز ـ هست و این هدایت وحى است. وحى از سوى خداوندى که آفریننده آدمى و بیناى نقیصه ها و نیازها و دردها و درمان هاى او است این منطق همه ادیان عالم و فلسفه نبوت است.
نبى به موجب این نیاز مبعوث مى گردد و برنامه یى را که بر آورنده این نیاز است اجراء مى کند.
کار انبیاء آن است که به کمک و حمایت از عقل، جامعه انسانى را به سوى حق و سعادت سوق داده و زندگى و جامعه اى هم سنگ و هماهنگ با فطرت و آفرینش وحى بوجود آوردند و زمینه و فرصت شکوفایى و رشد و به فعلیت رسیدن استعدادها و توانمندى هاى تمام افراد بشر را فراهم سازند.
نبى در وضع نابسامان و منحرف اجتماعى ظهور مى کند تا به نظام انسانى سامان دهد و آن را به فطرت خود بازگرداند. بشر که سرشتى همساز و هماهنگ با سرشت جهان دارد آنگاه به مسیر طبیعى و فطرى خود که راه تکامل او است در مى آید که در مجراى نظامى فطرى و الهام یافته از فطرت جهان و انسان قرار گیرد و با مقرراتى که با ساختمان روحى و جسمى اش متناسب باشد (حق) اداره شود. در این صورت است که با شتاب طبیعى به سوى تعالى و تکامل مقدر خویش پیش مى رود.
دست جهالت و غرض، در طول تاریخ، راه انسانیت را بر گردانیده و با تحمیل نظام هاى غیر انسانى، او را از این مسیر فطرى برون برده است (باطل) و انبیاء بر سر آنند که او را بدین مسیر باز گردانند. از این بیان مى توان دانست که:
نبى در جامعه جاهلى و انحرافى معاصر خود دگرگونى بنیانى و همه جانبه اى باید پدید آورد و نظام اجتماعى غلط را به نظامى صحیح و حق بدل کند. و این است آن رستاخیزى که پس از بعثت نبى، در متن جامعه پدید مى آید.
در بین نعمتهاى نامحدود و پایان ناپذیر الهى، نعمت ارسال رسل و انزال کتب، از همه نعمت ها برجسته تر و در تأمین هدایت و تقویت قدرت عقلانى بشر در مواجهه با تمایلات و گرایشات غیر انسانى مؤثرتر است. لذا قرآن بر آن منت نهاده، مى فرماید.
لقد منّ الله على المؤمنین اذبعث فیهم رسولاًمِن اَنْفُسِهم َیْتُلوا علیهم آیاته و یزکیهم و ُیعلمهم الکتاب و الحکمة و ان کانوا مِن قبلُ لفى ضَلال مبین
(آل عمران / 164)
انسان در پرتو تعالیم انبیاء هم شخصیت فردى خود را ساخته و آن را به کمال مى رساند و هم جامعه و نظام اجتماعى را به بهترین شکل و بر محور عدالت و حقّانیت و نفى حاکمیت ها و سلطه هاى دروغین و استثمارگر و در جهت نجات و احیاء مستضعفین سامان مى دهد.
آیة اللّه خامنه اى در تشریح اهداف نبوت، تعالى و تکامل و رسیدن انسان به سر منزل مقصود و معهود را هدف برتر و اصلى دانسته و ایجاد جامعه اى توحیدى و الهى و عدالت محور را زمینه ساز و شرط لازم آن هدف معرفى کرده است:
برترین و عالى ترین هدف انبیاء آن است که انسانها را از آب و گل پستى ها و پلیدى ها رها ساخته و با جارى نمودن سرچشمه هاى استعداد در آنان ایشان را به عالى ترین مدارج ترقى و تعالى انسانى برسانند. ... هدف از فرستادن پیامبران در نهایت انجام همین تربیت و سازندگى است که قرآن با تعبیرات تزکیه و تعلیم بدان اشاره نموده است. انسان با تربیت صحیح انبیاء به پیراستگى و آراستگى مى رسد و مقصود غایى از آفرینشش تامین مى گردد. ولى براى اینکه بشر بتواند ازمواهب طبیعى که در وجودش نهاده شده بهره مند شود و به تعالى برسد، چه راهى را باید در پیش گرفت؟ در میان پاسخ هاى گوناگون، پاسخ انبیاء آن است که باید محیطى سالم و مساعد و متناسب با ساختمان طبیعى برایش فراهم آورد این محیط همان «جامعه عادلانه الهى توحیدى» است. با قرار گرفتن در این جامعه و نظام متناسب با آن است که سیر آدمى به سوى سرانجام و مقصد فطرى اش، تسهیل و تسریع مى گردد و انسان با شتابى طبیعى در راه درست و تعالى بخش گام مى زند. پس پیامبران و مبعوثان وحى در نیمه راه آن مقصد نهایى هدف و مقصد نزدیکترى دارند که همانا تشکیل جامعه و نظام توحیدى و اسلامى است؛ جامعه اى بر اساس عدالت، توحید، تکریم انسان و پیراسته از ظلم، شرک، خرافه و جهل و هر چیزى که انسان را خوار و پست سازد.
ایشان در ادامه به آیاتى مانند آیه 25 سوره حدید و آیات 155 و 156 سوره اعراف استناد نموده اند.
اصل چهارم: انسان شناسى دینى
سیاست یکى از شاخه هاى علوم انسانى است و علوم انسانى از دو جهت به انسان شناسى وابسته اند، یکى در اصل موجودیت و دیگرى در جهت گیرى و سمت و سوى.
فلسفه و نظام سیاسى اسلام در خدمت انسان و براى تعالى و رشد و سعادت او و فراهم کننده زمینه به فعالیت رسیدن استعدادها و توانمندیهاى وى مى باشد و مبتنى بر شناخت و تعریفى است که از انسان ارائه مى کند. لذا انسان شناسى اسلامى یکى از مبانى و از ارکان فلسفه نظام سیاسى اسلام و اسلام شناسان مى باشد. مقام معظم رهبرى در درسهاى قرآنى خود مى فرماید:
شناسایى انسان، زیر بناى هر مکتبى است، هر مکتب اجتماعى یا غیر اجتماعى؛ یعنى یکى از موادجهان بینى هر مکتب، شناخت انسان است ... . لذا براى شناختن هر مکتب و براى شناختن ایدئولوژى هر مکتب یعنى اصول فکر هر مکتب و اصول فکرى اجتماعى و براى تشخیص دادن مقررات صحیح آن مکتب از ناصحیحش احتیاج است بشناختن انسان... .
زندگى اجتماعى و مدیریت کلان جامعه براى انسان و در خدمت او معنى پیدا مى کند و باید در جهت تأمین نیازها و خواسته هاى انسان ها طراحى و اجراء شود و این نیازمند آن است که ابعاد وجودى و نیازها و خواسته هاى انسانى به خوبى شناخته شده باشد. ادعاى بزرگ و همراه با استدلال اسلام آن است که جهان بینى هاى دیگر چون به انسان و توانمندى ها و نیازهاى او به طور کامل احاطه علمى ندارند، نمى توانند برنامه اى جامع و فراگیر و سازنده و در برگیرنده همه ابعاد انسان ارائه دهند و او را مدیریت و رهبرى کنند.
آیة اللّه خامنه اى رسالت نظام اسلامى را تکریم انسان مى داند و لذا شناخت و نوع نگرش به انسان را مبنا و اساسى ترین وظیفه مى کند:
بایستى فرهنگ اسلامى را دانست و عمده ترین یا بیت الغزل این فرهنگ نگرش این فرهنگ، این مکتب و این اندیشه، این مجموعه و نظام فکرى، به انسان و مسائل انسانى است. ما اگر مى بینیم که قرآن مى فرماید که ولقد کرمنا بنى آدم این تکریم فقط یک تعارف زبانى نیست، نظام اسلامى بایستى به انسان کرامت ببخشدیا بهتر بگوییم کرامت واقعى و حقیقى انسان را کشف کند و آن را مبنا قرار بدهد... .
معظم له پس از آنکه مدیریت و رهبرى غیر خدا و جانشینان او را، ولایت و سلطه شیطان و طاغوت معرفى مى کند، یکى از مهم ترین اشکالات و نواقص بزرگ حکومت غیر خدا و طاغوت را چنین ترسیم مى نماید:
اساسا به نیازهاى انسانى و امکانات وى در طبیعت واقف نیست، رهبریش براى جامعه انسانى منشأ زیان و خسارت و بر باد رفتن بسى از انرژیهاى ارزنده او است، بر اثر همین بى اطلاعى و بى اعتنایى است که در جامعه و جهان تحت ولایت طاغوت انسانها از نور معرفت و انسانیت و از فروغ زندگى آفرین آیین خدا محروم مانده و در ظلمات جهل و هوس و شهوت و غرور و طغیان محبوس و اسیر مى گردند.
در جهان شناسى و انسان شناسى اسلام، انسان موجودى ابدى، فناناپذیر و دو ساحتى و دوبعدى است که حکومت، هم در برنامه و هم در هدایت و مدیریت باید جاودانگى و نیازهاى هر دو بُعد او را مورد توجه و اهتمام قرار دهد و بدیهى است که جز آفریدگار محیط بر انسان، کسى نمى تواند چنین برنامه و مدیریتى را ابلاغ و اعمال کند.
در نظام اسلامى یک انسان فقط با پر شدن شکم خوشبخت نمى شود، باید زندگى مادى و رفاه و امنیت داشته باشد. همچنین اصرار دارد که روح و دل انسان مى باید از یک صفا و تلألؤ و نورانیت و برادرى و فداکارى نسبت به انسانهاى دیگر و عبودیت و بندگى و اخلاص نسبت به خداى متعال برخوردار باشد.
اسلام و سایر ادیان الهى این را براى مردم مى خواهند.... اسلام مى خواهد انسانها را آنچنان بالا ببرد، دلها را آنچنان نورانى کند، بدیها را آن چنان از سینه من و شما بیرون بکند و دور بیندازد که ما آن حالت لذت معنوى را در همه آنات زندگیمان نه فقط در محراب عبادت بلکه حتى در محیط کار، در حال درس، در میدان جنگ، در هنگام تعلیم و تعلم و در زمان سازندگى احساس کنیم.
شریعت و مجموعه معارف و دستورات اسلامى تضمین کننده سعادت انسان و پاسخگوى همه نیازها و خواسته هاى او است و هم فرد را عزت و کمال مى بخشد و هم جامعه را و به قول آیة اللّه خامنه اى:
آن چیزى که یک انسان و یک مجموعه را عزیز مى کند اسلام واقعى است
اسلام امروز چیز کمى نیست. اسلام امروز زیباترین و پر معناترین پیام ها را براى انسان دارد این یک واقعیت است.
البته اسلام علاوه بر تأمین نیازهاى طبیعى و خواسته هاى انسان، براى او آرمان و تعالى فوق مادیت و جهان حیوانى قائل است و او را محصور و محدود به طبیعت و غرائز نمى کند.
اسلام به نیازها و خواهش ها و طبایع بشرى و غیر بشرى اهتمام ورزیده، به آنها نظر کرده و حکم الهى را داده است. اما به معناى آن نیست که آرمانى براى انسانها ندارد. ما محکوم و اسیر زندان طبیعتیم و در چارچوب قوانین طبیعت حرکت مى کنیم، اما آیا در این چارچوب که ما حرکت مى کنیم، هدفى در مقابل ما نگذاشته اند که بگویند باید به این سمت حرکت بکنید؟ آرمانگرایى در اسلام و گرایش به سمت قله ها و اوجها و آرمانها یک چیز قطعى و حتمى است.
در جهان بینى توحیدى، محوریت خدا در قانون و ولایت و رهبرى هرگز نفى کننده نقش و اراده انسانى نیست، بلکه اهداف و مقاصد بزرگ حکومت دینى مانند عدالت اجتماعى جز با پذیرش و مشارکت و تلاش همراه با اراده عموم مردم، تحقق پیدا نمى کند. از این بالاتر، در فرهنگ قرآن ارسال رسل و انزال کتب آسمانى مقدمه قیام مردمى براى ایجاد عدالت اجتماعى و قسط است.
لقد ارسلنا رسلنا با لبینات و انزلنا معهم الکتاب و المیزان لیقوم الناس بالقسط.
(حدید / 25)
آیة اللّه خامنه اى با اذعان به نقش انسان بر اساس اعتقادات اسلامى و اعتماد و تکیه رهبرى به اراده انسان ها با قاطعیت مى فرماید:
من به نقش انسان و اراده و قدرت انسانى، ایمان زیادى دارم. این جزو اصول فکرى ماست که در طول دوران انقلاب و در بررسى مسایل اسلامى به آن رسیده ایم و آن را در عمل اجرا کرده ایم و آثار و نتایجش را هم دیده ایم. ایمان به اراده انسانى و در کنار آن اعتقاد و ایمان و اطمینان به کمک الهى باعث مى شود که بزرگ ترین مشکلات به آسانى حل شوند. با این دید من نسبت به آینده انقلاب و کشور و نظام خوش بین ام و این خوشبینى را با قوت تمام حفظ کرده ام و امروز به اندازه یک ذره احساس بد بینى و ضعف نمى کنم... .
و در بیان کوتاه و در عین حال گویایى مى فرماید:
اراده انسان مؤمن بر هرگونه سلاح و تجهیزاتى تفوق دارد.
و در افقى بزرگتر و فراگیرتر مى فرماید:
براى یک کشور نیروى انسانى همه چیز است ما اگر نیروى انسانى نداشته باشیم هیچ چیزى نداریم.
انسان به اقتضاء روح الهى که در او دمیده شده داراى روح و حقیقتى نامتناهى است و همواره کمال مطلق را مى طلبد و در بینش و گرایش مطلق خواه است و حرکت و جهت گیرى زندگى خویش رادر هر جهت قرار دهد هرگز متوقف نمى گردد و بدیهى است که جز با پیوند و ارتباط با وجود نامتناهى و منبع و سرچشمه همه کمالات آرام نمى گیرد و دل او جز با خدا اشباع و پر نمى گردد: الا بذکر اللّه تطمئن القلوب (رعد / 28): خداى خالقى که همه پدیده ها و مخلوقات را براى او و تحت تسخیر و فرمان او در آورده تا در رسیدن به مقصد حقیقى و ارتباط با مبدأ و مقصود نامتناهى و سیر و سلوک دشوار الى اللّه از آنها بهره گیرد و این حرکت و سلوک در فطرت و آفرینش او قرار گرفته است.
یا ایها الانسان انک کادح الى ربک کدحا فملقیه (انشقاق / 6)
انسان یک موجودى است بى نهایت و متصل به خدا و داراى دل خداشناس، یعنى همانى که در حیوان نیست همانى که در جماد نیست و داراى توانایى بى پایان در دگرگون کردن جهان و افکندن طرحى نو براى زندگى انسان و رفتن تا اعماق امکانات مادى عالم است. انسان هیچ محدود نیست طبق بینش اسلامى.
در جهان بینى اسلامى انسان منزوى و منفرد از دیگران دیده نشده و استعدادها و توانمندیهایش جز در پیوند و ارتباط با دیگر همنوعانش شکوفایى و فعلیت نمى یابند. لذا یکى از بهترین و مؤثرترین راه هاى ارتباط با خدا و تقرب به کمال مطلق و خلیفة اللّه شدن، احساس همدردى و ارتباط سازنده برقرار کردن با انسان هاى دیگر و تلاش براى کمک اصلاح امور اجتماعى و همگانى، معرفى شده است؛ چرا که اسلام خدا و مردم را در مقابل هم تعریف نمى کند و خشنودى و خدمت به بندگان را موجب جلب رضایت و عنایت الهى مى داند تا جایى که خدا وقتى مى خواهد رهبر و ولّى و سرپرست امت اسلامى را معرفى و تکلیف مسلمانان بعد از پیامبر اکرم(ص) را روشن کند، از بین همه امتیازات و ویژگى هاى مختص به على(ع) دست روى انفاق آن حضرت در حال نماز گذاشته است؛ یعنى قائم مقام خدا و سکان دار امت اسلامى باید کسى باشد که در اوج خلوت و ارتباط با خدا از خلق خدا و نیاز بندگان غافل نباشد و هرگز عبادت و عرفان او را از مسائل اجتماعى و اهتمام به امور دیگران غافل نسازد.
احساس مسئولیت و وظیفه در برابر خدا، رهبران و کارگزاران را در برابر مردم موظف و مکلف ساخته و خدمت به آنان را فلسفه حکومت و محور همه اقدامات را فراهم نمودن شکوفایى استعدادهاى انسانى و رسیدن او به کمال قرار مى دهد فلسفه حکومت در اسلام و آن پایه و اساسى که حکومت اسلامى بر آن قرار مى گیرد عبارت است از وظیفه الهى که عبارت از وظیفه خدمت به مردم است... حکومت در بینش الهى یک وسیله یى، است یک مسئولیتى است که کسانى آن را قبول مى کنند تا به مردم خدمت کنند و خدمت به مردم فقط خدمت به شکم مردم و زندگى حیوانى مردم نیست این جزوى از خدماتى است که حکومت باید به مردم تحویل بدهد و در اختیار مردم بگذارد مهمتر از مسائل زندگى مادى مردم، معنویات مردم، استعدادهاى مردم، رشد فکرى مردم و خلاصه انسان ابتدایى را به صورت یک انسان کامل خواستن و مقدمات این حرکت بلند مدت را براى افراد جامعه فراهم کردن است.
آنچه ذکر شد برخى از مهم ترین اصول زیرساز سیاست در اندیشه هاى متفکر فرزانه و بزرگ عالم اسلام حضرت آیة اللّه خامنه اى دام ظله العالى مى باشد و بخاطر جلوگیرى از طولانى شدن، از بیان سایر اصول مانند اهداف و فلسفه وجودى سیاست و حکومت و جایگاه مردم در نظام سیاسى اسلام (مردم سالارى دینى) و... اجتناب شد.

تبلیغات