آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

ملا محمد تقى مجلسى چندى پیش که براى حضور در همایشى روحانى به بابل رفته بودم، این توفیق نصیبم شد که نسخه‏هاى خطى کتابخانه حوزه علمیه آنجا را از نزدیک زیارت کنم.در میان نسخه‏ها چند اثر نفیس نظرم را جل نمود:
1-رجال استر ابادى(ظ رجال کبیر، نه وسیط)که حواشى به خط صاحب«ریاض العلماء»دارد.این نسخه، براى عزیزانى که در صدد چاپ رجال استر آبادى(منهج المقال)هستند، مى‏تواند بسیار سودمند باشد.
2-«جوامع الجامع»امین الاسلام طبرسى در دو جلد.تحریر 970 و 996، با یادداشتى از علم الهدى فرزند ملا محسن فیض کاشانى.
3-همین رساله که با لطف مدیر محترم آن مدرسه نسخه عکسى آن در اختیارم قرار گرفت.
بالاى صفحه اوّل این رساله هشت صفحه‏اى، نوشته است: «هذه الرسالة لمولانا الکامل محمد تقى المجلسى»
از مرحوم ملا محمد تقى مجلسى متوفاى 1070 چند اثر به چاپ رسیده است:
1-لوامع صاحبقرانى:شرح کتاب«من لا یحضره الفقیه»به زبان فارسى.این شرح به آخر نرسیده است.
2-روضة المتقین:شرح کتاب«من لا یحضره الفقیه»به زبان عربى.
3-حدیقة المتقین.رساله عملیه فارسى است به سبکى ویژه.
در دو شرح فارسى و عربى«من لا یحضره الفقیه»مطالبى عرفانى، اخلاقى، با عباراتى شبیه عبارات این رساله آمده است که با مقایسه آنها با هم، به استناد این رساله، به مرحوم ملا محمد تقى مجلسى اطمینان حاصل مى‏شود.(بخشى از عبارات آن دو کتاب در طرائق الحقائق، ج 1، ص 268 به بعد نقل شده است.)
از آنجا که ملا محمد تقى مجلسى(رضوان اللّه تعالى علیه)در دو شرح فقیه خود، مانند این رساله مطالبى براى سیر و سلوک و وصول به معنویات ذکر کرده و نیز از ریاضت‏هاى اربعینى خود یاد نموده، برخى ناآگاهان این محدّث خبیر و فقیه بزرگوار را متهم به صوفیگرى کرده‏اند و این اتهام حتّى در زمان فرزندش، علامه مجلسى(رضوان اللّه تعالى علیه)مطرح بوده است.
این بى‏خبران از یک نکته مهم غفلت ورزیده‏اند و آن این است که ریاضت، در کلام این عارف واصل، با تصریح یا قرینه به «مشروعه»مقید شده است و هیچ ربطى به طریقه غیر مرضیه صوفیه اصطلاحى ندارد.
در رساله‏اى که علامه محمد باقر مجلسى در پاسخ سؤالات ملا خلیل قزوینى(ظ)نوشته آمده است:
بسیارى از علماء، این طریقه مرضیه صوفیه حق را داشتند و اطوار و اخلاق ایشان مباین این جماعت(صوفیه غیر مرضیه)بود.
مانند شیخ بهاء الدین محمد(رضوان اللّه علیه)که کتب او مشحون است به تحقیقات صوفیه، و والد مرحوم حقیر از او تعلم ذکر نموده بود و هر سال یک اربعین به عمل مى‏آورد و جمع کثیرى از تابعان شریعت مقدسه موافق قانون شریعت، ریاضت مى‏داشتند و فقیر نیز، مکرر اربعینات به سر آوردم.و در احادیث معتبره وارد شده که: هر که چهل صباح اعمال خود را براى خدا خالص کند، حق تعالى چشمه‏هاى حکمت از دل او به زبان او جارى مى‏گرداند.پس از این شواهد و دلائل(که قبل از این کلام در رساله مزبور یاد شده)باید که بر شما ظاهر باشد که این سلسله عالیه را که مروجان دین مبین و هادیان مسالک یقینند، با سایر سلسله‏هاى صوفیه که سالک مسالک اهل ظلالند، ربطى نیست....
و نیز در رساله«اعتقادات»خود گوید:بپرهیزید از آنکه گمان بد کنید در شأن والد علامه(آخوند ملا محمد تقى مجلسى)، که او از جمله صوفیه بوده، یا آنکه اعتقاد به خوبى مسالک و مذاهب ایشان داشته.حاشا که چنین باشد و چگونه چنین مى‏بود؟و حال آنکه او آشناترین اهل عصر خود بود به اخبار اهل بیت اطهار، و عالم‏ترین ایشان بود به آنها؛بلکه مسلکش زهد و ورع و تقوى بود؛ و در ابتداى امر، اسم تصوّف را بر خود نهاد، تا صوفیان به او رغبت کنند و از او وحشت ننمایند، و به این وسیله آنها را هدایت کند، و از اقوال فاسده و اعمال مبتدعه برگرداند، و به این تقریب جمع کثیرى از ایشان را هدایت نمود به مجادلات حسنه.و چون در آخر عمر دید که این مصلحت چندان فائده ندارد و به کار نمى‏آید، و بلند شد علم‏هاى ضلالت و طغیان، و غالب شدند لشکرهاى شیطان، دانست که یشان صریحا دشمن خدایند، تبرّى نمود از ایشان و اظهار کفر ایشان فرمود.و من داناترم به اعتقاد پدرم، و خطوط او در این باب نزد من بسیار است.(این ترجمه فارسى، از کتاب«خیراتیه»آقا محمد على کرمانشاهى است.)
حقیقت این است که براى رسیدن به کمالات انسانى، مجاهده لازم است و تعدادى از علماى بزرگ ما در این راه گام مى‏زده، و سالک مسالک مرضیه مشروعه بوده‏اند.در این مسیر چون برخى عبارات و گفته‏هایشان، شباهتى به گفته دیگران دارد، احیانا متّهم به انحراف از طریقه حقّه مى‏شوند.حال آنکه اینان از قرآن و روایات(لا غیر)الهام گرفته و مخلص و مرید کامل اهل بیت طهارت مى‏باشند و به زبان حال و قال گفته و مى‏گویند:معکم معکم لامع غیرکم.
در این رساله جملاتى در سودمند نبودن، بلکه زیانبار بودن کلام و فلسفه آمده است.لازم است در این باره توضیحى داده شود:
برخى مى‏گویند براى اهل علم و حوزویان، آشنایى با کلام و فلسفه و بحث‏هاى عقیدتى، در حدّ وجوب است.زیرا تعلیم اصول عقاید به صورت استدلالى و برهانى، و نیز پاسخ به شبهاتى که مطرح شده و مى‏شود بدون آشنایى با علم کلام و فلسفه میسّر نیست.
برخى دیگر مى‏گویند:در تحصیل علم کلام و فلسفه الهى، باید متوجه باشید که چیزى خلاف قرآن و روایات صادره از معصومان به شما تزریق نشود.زیرا در سر دو راهى وحى و مسائل نظرى کلام و فلسفه، وحى مقدم است بالبداهة.
و نیز گفته مى‏شود:ایمان و باور و عقد القلب و اعتقاد، فرع عمل صالح و مجاهدات است.و براهین در این مسیر خیلى کارساز نیست.از طرفى، شبهاتى که پیرامون بحث‏هاى کلامى، فلسفى و برهانى بازگو مى‏شود، در متزلزل ساختن اعتقادات بعضى از محصّلان بسى بیشتر از تحکیم برهان اثر دارد.از این رو طالبان باور قلبى، باید از راه عمل به دستورات الهى به این خواسته خود برسند و مورد هدایت الهى قرار گیرند.همانگونه که مسلمانان صدر اسلام، ابوذرها، سلمان‏ها(سلام اللّه علیهم)همین راه را پیمودند.
این سه مطلب که سومین آن در این رساله مطرح شده، هر سه صحیح است و باید گفت:
عباراتنا شتى و حسنک واحد
و کل الى ذاک الجمال یشیر
امّا گروهى هستند که مطلب غیر مقبول بلکه غیر معقولى را عنوان مى‏کنند و آن مخالفت برهان و استدلال و نیز مضر بودن کلام و فلسفه براى همگان، حتى آنانکه که باید شبهات دشمنان را پاسخ دهند مى‏باشد.فکر نمى‏کنم افرادى مانند علاّمه مجلسى و پدر بزرگوار ایشان از این گروه باشند.
امام خمینى(رضوان اللّه تعالى علیه)در کتاب«سرّ الصلاة» مى‏نویسد:
«فرضا اگر از عرفا کسى را نمى‏شناسى، از علماى بزرگ معرفت و اخلاق، آنها را که پیش همه علما مسلّم‏اند پیروى کن.مثل جناب عارف باللّه و مجاهد فى سبیل اللّه، مولانا سید ابن طاووس(رضى اللّه عنه)و مثل مولانا عارف باللّه، سالک الى اللّه، شیخ جلیل بهائى(قدّس سرّه)و شیخ ارباب معرفت، مولانا محمد تقى مجلسى(رضوان اللّه تعالى علیه)و شیخ محدثین فرزند بزرگوار او مولانا مجلسى(رحمه اللّه).کتاب«شرح فقیه»مولانا مجلسى اول که یکى از کتابهاى نفیس جلیل القدر است و فارسى است، مطالعه نما و اگر نفهمیدى از اهلش سؤال کن که در آن کنزهایى از معرفت است....»
این بخش از کلام امام خمینى(ره)نقل شد تا گواهى باشد بر ارزشمند بودن مطالب عرفانى آخوند ملا محمد تقى مجلسى(ره)و رساله حاضر.
اگر از نگارنده این سطور(که توفیق مجاهده با نفس و انجام سیر و سلوک را نداشته و حتّى به این حدیث:«من احدث و لم یتوضّأ فقد جفانى، و من احدث و توضّأ و لم یصلّ، فقد جفانى، و من احدث و توضّأو صلّى و لم یدعنى، فقد جفانى، و من احدث و توضّأو صلّى و دعانى و لم اجبه فقد جفیته.»که بخشى از مفاد آن، مطلبوبیت دوام طهارت ظاهرى است و این دائم الوضوء بودن، گام اول سیر و سلوک مى‏باشد، نتوانسته عمل کند)بپرسید که چرا اقدام به نشر این رساله سیر و سلوک نمودى؟پاسخ این است:شاید کسانى در اثر آشنایى با این رساله، به راه خدا و قرب خدا برسند و این فقیر جاهل مشمول ادعیه زاکیه آنان گردد.
مرحوم آیة اللّه شیخ مرتضى مظاهرى، صاحب تألیفات عدیده، در فکر بود که پنج رساله پیرامون پنج موضوعى که در این شعر آمده:
صمت وجوع و سهر و عزلت و ذکر به دوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
تألیف کند که اوّلى آن به نام«مقبس الیاقوت فى فضل السکوت»به قطع جیبى و چاپ سنگى چاپ شد، اما ظاهرا تألیف چهار رساله دیگر انجام نشد.
آنان که مى‏خواهند در این وادى‏ها قدم بگذارند، نباید این طور فکر کنند که وظایف اجتماعى-سیاسى از عهده ایشان برداشته شده، و همین که در یک گوشه‏اى دور از خلق و جامعه به عبادت بپردازند کافى است.زیرا آموزگاران سیر و سلوک(رسول خدا صلى اللّه علیه و آله و امامان معصوم علیهم السلام)و نیز سالکان حقیقى راه آنها، در میان مردم بودند و در عین حال به یاد خدا بودند.سخن لازم را مى‏گفتند و در عین حال اهل صمت و سکوت بودند.و همچنین در موارد دیگر.
خلاصه کلام اینکه:
نابرده رنج گنج میسّر نمى‏شود
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد
ناز پرورد تنعّم نبرد راه به دوست
عاشقى شیوه رندان بلاکش باشد
امّا زبان حال نگارنده:
گر پارسانیم امّا نوشته‏ام
بر لوح دل، محبّت مردان پارسا
احبّ الصالحین و لست منهم
لعلّ اللّه یرزقنى صلاحا
بسم اللّه الرحمن الرحیم
الحمد للّه ربّ العالمین، و الصلاة على أفضل الهادین ألى الصراط المستقیم، محمّد و عترته الأمجاد الهماهیم. (*) و بعد چون بناء ایمان و ایقان به ریاضات و مجاهدات است، کما قال اللّه تعالى:«والذین جاهدوا فینا لنهدینّهم سبلنا و أنّ اللّه لمع المحسنین»[عنکبوت/69]و شکّى نیست در آنکه مراد از این مجاهده، مجاهده اکبر است که سبب هدایت طرق الهى است.و این آیه به این اختصار متضمّن معانى بسیار است.
اوّلا مجاهده، و آن شمشیر زدن است نفس را، که أعدى عدوّ است، که الفت نموده است به مشتهیات جسمانى؛و لشگرهاى او بسیار است.و هر قوّه‏اى که در بدن است، همگى اقتضاى شهوتى مى‏کنند از مألوفات جسمانى؛ و جامع همه، شهوت و غضب است.چنانکه حقّ سبحانه و تعالى فرموده است که:«امّا من خاف مقام ربّه و نهى النفس عن الهوى» [النازعات/40]و چنانکه شهوت از هوا است، غضب نیز از هوا است؛و اگر آدمى خواهد که با شهوات نفسانى مجاهده کند، مشقّت او بسیار است، و همیشه مغلوب است.پس ناچار است که به گرسنگى (*) ...کند، تا بعضى از قواى او ضعیف شود و آسان شود مجاهده.و جوع‏[ گرسنگى‏]نیز آدمى را از قوّت عبادت و اذکار مى‏اندازد؛پس ناچار است از آنکه مرتبه مرتبه کم کند خوردن را، تا قوّت جسم کم شود و آرزوهایش تخفیف یافته، مجاهده آسان شود.
و دیگر الفت معاشرت است که همیشه نشسته (*)الهمهام:السیّد الشجاع السخىّ، هماهیم، جمع آن است.
(*)در اینجا دو کلمه است که درست خوانده نمى‏شود.
مقصود این است که به گرسنگى عادت کند. (نشستن ظ)است با جمیع‏[جمعى که ظ]او را ممانعت مى‏کنند از این مجاهده و اگر نکنند اصل معاشرت مانع است. (*)
و دیگر الفت با کلام، و دفع آن به صمّت [ سکوت‏]است از ما لا یعنى، و رفع آن به الفت با ذکر و فکر است.
دیگر از موانع، الفت با خواب است که جوع، آن را کم مى‏کند.
و جامع همه آن است که هر چه نفس خواهد مخالفت کند در ابتداء و مشغول شود به ذکر الهى.
و غرض او در همه اینها مى‏باید قرب باشد، چنانچه لفظ«فینا»دلالت بر آن دارد؛یعنى جمعى که مجاهده مى‏کنند با نفس و شیطان از جهت «قرب فى للّه»، و«قرب فى اللّه»بعد از«قرب اللّه» است؛زیرا که در«قرب اللّه»منظور رضاى الهى است و در«قرب فى اللّه»رضا است در ضمن ارتباط و سیر الى اللّه.
و از لفظ«جاهدوا»ظاهر مى‏شود مطلق قرب، و از«فینا»این نوع از قرب، که در همه مجاهد است، خواه در ترک مشتهیات، و خواه در فعل مأمورات، در همه اینها منظورش ربط باشد به ذات و صفات، و تخلّق باخلاق اللّه؛و آن در ضمن اکل و شرب و جماع حاصل نمى‏شود، به خلاف قرب اللّه، که جمع مى‏شود. (*)
و تصحیح نیّت نیز از اعظم مجاهدات است، و راهش آن است که این معنى منظور دارد که هر چند مطلب (*) عظیم‏تر است، کمال بیشتر است.و کمال بنده اتّصاف است به صفات بارى تعالى؛به آن مرتبه که به حسب اخبار صحیحه، (1) برسد به اینکه گفته‏اش گفته خدا باشد، و دیدنش دیدن خدا باشد، و شنیدنش شنیدن خدا باشد، که«بى یسمع و بى ینطق و بى ینظر و بى یمشى.» (*)
و این رتبه را تصوّر صحیح نمى‏توان کردن ابتداءا، ولى مجملا مى‏توان تصوّر کردن، که چنان شود که همه کارهاى او خالص شود.
و در ابتدا با آنکه (2) اگر خواهد نمازى خالص کند، نمى‏تواند کرد و هر چند مى‏کوشد.چون نیکو تأمل مى‏نماید، یا ریا است یا از جهت خلاصى از جهنم، یا رسیدن نعمت‏هاى بهشت است؛ (*) و در همه مراد نفس مطلوب است، و او مأمور است به آننکه عبادت را خالص به جا آورد، و هر عملى که مى‏کند، همه ضایع است و او را اصلا به جناب قدس راهى به هم نمى‏رسد.و در آخر چنین شود که همه افعال او... (3) باشد، و آنا فآنا ذوق و شوق و محبّتش در تزاید بیند، و کمال بندگى مشاهده نماید که همه کارهاى او خالص شود«و من کان للّه کان اللّه له» (4) شود، که هر چه در خاطرش خطور کند، چنان شود، و همه کمالات، او را حاصل گردد، تا برسد به کمالى که فوق همه کمالات است، و از مرتبه«ان هم الاّ کالانعام بل هم اضلّ»[فرقان/44] خلاصى یافته، به درجه‏اى رسد که بهتر از ملائکه مقرّبین باشد؛چنانکه احادیث صحیحه (5) بر آن دلالت مى‏کند و علومش همه، علوم حقیقیّه لدنیه شود، و از مرتبه«اسفل السافلین» طبیعت خلاص شده، و بهتر از مقرّبانى شود (*)در این عبارت ممکن است تصحیفى رخ داده باشد.
(*)به اینکه این کارها را به قصد قربت انجام دهد.
(*)این کلمه شاید تصحیف شده باشد.
(*)اشاره به حدیث معروف لایزال عبدى یتقرّب الىّ بالنوافل...است.
(*)البته عبادت به نیت خلاصى از جهنم و رسیدن به بهشت هم صحیح است.اما اینجا صحبت از خلوص کامل‏ترى است.به شرح فقیه فارسى، ج 2، ص 13، چاپ سنگى رجوع شود. که چندین هزار سال بندگى کرده‏اند که اصلا غبار عصیان بر دامن عصمت ایشان ننشسته باشد.و به مرتبه«علماء امتى کانبیاء بنى اسرائیل» (6) رسد، هر چند هیچ نخوانده باشد؛ و آنچه علما در هفتاد سال زیادت(به ریاضت خ) کسب کرده باشند، او را در آنى حاصل شود، به دلیل«لنهدینّهم سبلنا»که قسم است به ذات مقدّس خود که معنى آن این است که:
و اللّه البته او را هدایت کنم به راه‏هاى قرب خود، که در هر ساعتى کشف حجابى شود؛و راهى به دست او دهند که:اگر خواهى از این راه به نزد ما بیا و اگر خواهى از آن راه.
و بعد از آن قسمى دیگر یاد مى‏فرماید که:و اللّه حقّ سبحانه و تعالى با محسنان است.و در این تتمّه اشاره‏[است‏]به مقصودى که اعظم مقاصد انسانى در راه مقاصد عظیمه غیر متناهى است که همیشه حقّ سبحانه و تعالى با او است و او را به قرب خود فائز مى‏گرداند.
چون پرسیدند از حضرت سیّد انبیا(صلى اللّه علیه و آله)که احسان کدام است؟حضرت فرمودند که:احسان آن است که عبادت کنى خداوند خود را چنانچه او را در حال عبادت ببینى. (7)
چنانکه از حضرت سیّد الاوصیاء(علیه التحیّة و الثناء)پرسیدند که آیا خداوند خود را دیده‏اى؟ حضرت فرمودند که:هرگز چنین نبوده‏ام و نخواهم بود که خداوند ندیده عبادت کنم. (8)
و بعد از آن حضرت سید انبیا(صلى اللّه علیه و آله)فرموده‏اند که:اگر به این رتبه نرسیده باشى که خداوند خود را ببینى، به این مرتبه مى‏رس اوّل«مرتبه که خود را منظور او ببینى. (9)
این مرتبه چنان است که چون بنده بدین مرتبه رسد، محال است که مخالفت الهى کند و چنانکه اشاره به مطلوب هست، اشاره به این راه هست که راه سپار را به قرب عظیم مى‏رساند که آن رتبه«لى مع اللّه» (10) که حضرت سیّد المرسلین فرموده است که:مرا با خداوند وقتى هست که در آنجا راه ندارد ملک مقربى و نه نبىّ مرسلى؛و اشعار مى‏دارد به آنکه اگر چنین عبادت بکنى، نیکى به خود کرده‏اى، و جناب اقدس الهى از آن ارفع است که از این عبادت نفعى به او عاید گردد.
پس، از این آیه کریمه ظاهر شد اصول خمسه ریاضت که آن صمت و جوع و سهر عزلت و ذکر به دوام است، با رعایت مراقبت.
هر که حقّ سبحانه و تعالى را بر خود مطّلع داند و جلال و عظمت او را مشاهده نماید، که اله با آن عظمت او را مشاهده نماید، که اله با آن عظمت حاضر و ناظر و بر ضمائر و اسرار او مطّلع است، پس مشغول اربعینات شود.چنانکه وارد شده است که: هر که چهل روز خالص از جهت حقّ سبحانه و تعالى باشد، حقّ سبحانه و تعالى چشمه‏هاى حکمت را از دل به زبان او جارى گرداند. (11) پس باید عزلت و انقطاع تمام داشته، شب و روز مشغول ذکر باشد از نماز تا نماز، با حضور قلب، و همیشه رعایت کند تا در خاطرش چیزى درنیاید و اگر درآید به تضرّع و ابتهال رفع آن را از خداى خود طلب نماید.و باز مشغول شود، و گاهى مشغول دعا باشد، مثل دعاى پانزده مناجات، (12) و گاهى متوجه«ذکر یا اللّه»شود و مى‏باید ملاحظه نماید که بداند که حقّ سبحانه و تعالى همه جا حاضر است، نه به عنوان اینکه جسمى تصوّر کند خداوند خود را خواه جسم لطیف و خواه کثیف؛نه بزرگش داند به بزرگى جسمانى و نه کوچکش داند به کوچکى جسمانى.
نه حاضرش داند به حضور جسمانى، نه غایبش داند به غیبت جسمانى که اعظم و اعجب (*) اعتقادات فاسده است و از لوازم بشریّت است که آدمى خداوند خود را جسم داند.
چنانکه روح نه در بدن است و نه در خارج از بدن؛ و نه بزر است و نه کوچک؛و نه سیاه است و نه سفید.چنانکه علومى که آدمى تصوّر مى‏کند با آنکه در قوّه حافظه جا دارد، تصوّر نمى‏تواند کرد حافظه در کجا است؟هر چند حکما جاها از جهت قوا و حواسّ باطنه مقرّر ساخته‏اند که حسّ مشترک در مقدم دماغ جا دارد، و بعد از آن متخیّله و امثال اینها؛اما خیالى (*) است، برهانى تمام ندارد.و بنابراین است که یک جا راه اینها را بسته‏اند، بقوله تعالى شانه:«و ما اوتیتم من العلم الا قلیلا».[اسراء/85]بلکه حواسّ ظاهره را تصوّر نمى‏توان کرد که در قوّه باصره صد هزاران چیز در آید؛نه بزرگ شود و نه کوچک، و قوه تکلّم، خصوصا وقتى که ینابیع حکمت ازو جوشان شود، چه ربط است دل را به آن و دل از کجا مى‏یابد.
پس مى‏باید که ذات اقدس مقدس خداوند خود را حاضر داند، نه از قبیل حضور جسمانى، و روحیّات (*) ...و با این تنزّه که حقّ سبحانه و تعالى دارد، نهایت قرب به بندگان دارد، و «اقرب من حبل الورید»است، و مدبّر و مربّى است انواع مکوّنات را، و با این نحو ذکر کردن، و خداوند خود را حاضر دانستن، و در هر ذکرى او را یاد کردن، و دل را متوجه ذکر او ساختن، و ذکر را از دل کردن، به اندک زمانى ترقّیات عظیم حاصل شود.و آنچه این فقیر تجربه کرده‏ام، فتح ابواب در ده روز شده است و در اربعین تمام چیزها ظاهر شده است که وصف نمى‏توانم کرد.
و لکن شیاطین جنّ و انس، ممانعت‏هاى عظیم [مى‏کنند]چون هر چند راه نزدیک‏تر است، ممانعت ایشان عظیم‏تر است.و لهذا شیاطین در مباحثات متعارفه، هرگز ممانعت نمى‏کنند، بلکه معاونت مى‏نمایند، و اگر متوجه این راه شد[به‏] هزار وجه مى‏گویند:این خوب نیست، و تحصیل علوم واجب است و اوقاف ضایع مى‏شود؛چنانکه اگر خواهد تصدّقى از جهت خدا کند به هزار وجه از ممانعت در... (*) او مى‏گویند و مجاهده چنین معنى دارد که بر نفس دشوار است و بر شیاطین دشوارتر است.پس مى‏باید که مبتدى هر چند ایشان معارضه مى‏نمایند، او نیز به سهام«لا حول و لا قوّة الا باللّه العلىّ العظیم»از خود دور گرداند تا اینکه به مرتبه محبّت فائز شود که معارضه کم مى‏شود؛امّا محال است که برطرف شود، تا بشریّت هست، معارضه هست.
و در اوقاف صلوات، مى‏باید که سعى نماید که همه با حضور قلب باشد، و معانى آیات و اذکار و دعوات را بفهمد، و دل را با خداوند داشته باشد؛ که مطلب عظیم از این مجاهدات آن است که نمازهاى او همه با حضور قلب باشد و لمحه‏اى که شیاطین خاطر را به جایى دیگر برند، باید تدارک کند و خود را متوجه سازد و متوسّل به جناب اقدس، تا به مرتبه محبّت رسد، و بعد از آن مشقّت نماز بالکلّیة برطرف مى‏شود و چنانکه سیّد الواصلین مى‏فرموده‏اند که«ارحنا یا بلال» (13) و «قرّة عینى فى الصلاة». (*)
مجملا تا کسى به مرتبه محبّت فائز نشود، نه اسلام دارد، و نه ایمان، و نه نمازش قبول است و (*)کذا.
(*)این کلمه شاید تصحیف شده باشد.
(*)کلمه روحیات شاید تصحیف باشد، و بعد از آن هم این جمله است:«چون هر چند اقوى...هست»و احتمال مى‏رود در اینجا چیزى سقط شده باشد.
(*)یک کلمه درست خوانده نمى‏شود.
(*)در حدیث نبوى است:حبّب الىّ من دنیاکم ثلاث:الطیب و النساء و قرّة عینى فى الصلاة. نه سایر عبادات.
و نه تصوّر کنى که کسب (*) حکمت خواندن، منافات ندارد با راه خدا؛بلکه از حجب ظلمانیه [است‏]که ضدّ صریح این راه است؛و همچنین کتب کلامیّه و معارضات و مجادلات.لهذا مبالغات عظیمه در نهى از همه، وارد شده است. (14) و اصلا از دلائل، ایمان زیادت نمى‏شود، بلکه اغلب آن است که ایمان فطرى که حقّ تعالى به او عطا فرموده است، زائل مى‏شود؛و یک شبهه در نفس، تأثیرش بیشتر از هزار برهان است، و زیادتى ایمان و ایقان به ریاضت مى‏شود، به قانون شریعت مقدّسه، و به نصوص قرآنیّه و حدیثیّه.
پس اگر معارضات نفس و شیطانى به کثرت دعوات و تضرّعات کم نشود، استعانت جوید به تضرّعات و توجّهات مقرّبانى که در این راهند، و غالب آن است که مخفى مى‏باشند.
همان بهتر که هر چند اینها معارضه کنند، متوسّل به جناب اقدس خداوند خود شود؛تضرع و زارى کند، تا حقّ سبحانه و تعالى عنایت فرماید و این ضعیف، مکرّر به خدمت جمعى رسیده‏ام که تقرّب از جبین ایشان ظاهر بود و استمداد و استعانت از ایشان جسته‏ام.ولیکن اطّلاع ایشان از احوال، سبب بعد شده است.و این جماعت، البوم مفقودند به حسب ظاهر؛اگر چه این جماعت سبب وجود سماوات و ارضین‏اند؛امّا به موجب«اولیائى تحت قبابى لا یعرفهم غیرى» (15) مستورند؛تا کسى مثل ایشان نشود، ایشان را ادراک نمى‏تواند کرد و شناخت.
و الحمد للّه ربّ العالمین و الصلاة على اشرف الواصلین و المحسنین و العارفین، محمّد و عترته الأنجبین. (*)
یادداشتها
 (*)درس حکمت ظ.
(*)در اوائل این رساله، آنجا که مؤلف گوید:«مرتبه مرتبه کم کند خوردن را»روایتى در حاشیه رساله آمده که نمى‏دانیم از مؤلف است یا کاتب؟«قال النبى:من اکل فى نهاره مرّة، لا یقولنّ انا جائع، و من اکل مرّتین لا یقولنّ انا عابد، و من اکل ثلاث مرّات فى نهاره، فربطوه(کذا)مع البهائم»صدق صدق.انتهى.
اگر روایت باشد(نه از گفته‏هاى برخى علماء اخلاق)توضیح لازم دارد.
(1)-به شرح فقیه فارسى، ج 2، ص 11، چاپ سنگى رجوع شو.د
(2)-در اصل:به آنکه.
(3)-یک کلمه درست خوانده نمى‏شود.
(4)-فروزانفر، احادیث مثنوى، ص 19.
(5)-به بحار الانوار، باب فضل الانسان و تفضیله على الملک رجوع شود.
(6)-در کتاب مصابیح الانوار مرحوم شبّر، پیرامون این حدیث بحث شده است.
(7)-به شرح فقیه فارسى، ج 2، ص 3 چاپ سنگى.
(8)-به سفینة البحار واژه ذعلب رجوع شود.
(9)-شرح فقیه فارسى، ج 2، ص 3.
(10)-روضة المتقین، ج 13، ص 8.
(11)-عدة الداعى، ابن فهد حلّى، ص 170؛بحار، ج 70، ص 242؛الجامع الصغیر 2/257.
(12)-مناجات خمسة عشر در مفاتیح الجنان مرحوم محدث قمى نقل شده است.
(13)-مسند احمد، 5/364.
(14)-به بحار الانوار، ج 2، ص 124، ماورد فى اصحاب المخاصمات و الکلام رجوع شود.
(15)-احیاء العلوم، 4/256.

تبلیغات