آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

اشاره
به منظور بزرگداشت مقام شاعر و حکیم گرانقدر ایرانی، حزین لاهیجی(1180-1103 ه)در تاریخ 16-15 شهریور، در شهر لاهیجان، کنگره‏ای برگزار می‏شود و در آن جنبه‏های گوناگون زندگی این شاعر دانشمند مورد بررسی قرار می‏گیرد.کیهان اندیشه نیز برای سهیم شدن در این حرکت مفید فرهنگی، مقاله ذیل را به محضر ادیبان و ادب دوستان تقدیم می‏کند.
یکی از هنرهای شاعرانه، در دوران هزار ساله شعر پارسی پیروی از سروده‏های شاعران دیگر به خصوص در قالب‏های قصیده و غزل است.
این هنر که به نامهای متعدد نامیده شده و آن را: تقلید، پیروی، تتبّع، استقبال، اقتفا و جواب نامیده‏اند، با آنکه همه نامها حکایت از تقلید شاعر از مضامین و قالب و وزن و قافیه شاعر دیگر ارد، اما از آنگونه تقلیدها که خالی از ابتکار و نوآوری و تبحّر و مهارت باشد، نیست.
اصولا منشأ آموختن هر علم و هنری تقلید است.هر نوآموزی را آموزنده و معلّم خود تقلید می‏کند؛هر فرزندی رفتار مادر و پدر خود را سرمشق کردار خود قرار می‏دهد.همانطور که می‏دانیم چه بسیار شاگردان که از معلم خود داناتر می‏شوند، چرا که همه دانشمندان و فضلای عالم روزی نوآموز و شاگرد بوده‏اند و زمانی دیگر بر همگان سبقت گرفته‏اند.
تتبع شاعران از شاعران متقدم، امری معمول‏ و متداول و حتی ضروری و لازم بوده و هست، اما شاعران مبدع و مفلق، پس از طی دوران کسب هنر و وقوف بر رمزها و رازهای شاعری، خود نیز آموزنده این فن به آیندگان خود شده‏اند.کسانی هم که در این هنر نامبردار گشته‏اند، آنانند که صاحب نیرو و توانی در این هنر و فضیلت شده و توانسته‏اند در باربر شاعران بزرگ پیش از خویش، اظهار وجود کنند و شعر آنان را با شعر خود «جواب»گویند.
استعمال کلمه«جواب»در این موارد نشانگر آن است که تتبع و اقتفای شاعران از پیشینیان خویش، فقط تقلیدی ساده و بی‏ارزش و بی‏محتوا نیست؛ بلکه شاعر قصیده یا غزل شاعر دیگر را«جواب» می‏گوید.یعنی مثلا غزلی در برابر غزل او می‏سازد که از نظر ارزش ادبی و هنری می‏تواند جوابگوی شاعر باشد.می‏دانیم که استعمال کلمه«جواب»در شعر با معنای این کلمه در نثر کاملا متفاوت است.
جواب در شعر به معنی ردّ شعر شاعر قبلی نیست، بلکه طبع آزمایی و به رقابت ایستادن است.
اکنون وقت آن است که به سراغ دیوان حزین برویم و تتبع و جواب را در دیوان او بنگریم.
نخست ذکر این نکته لازم است که«حزین»از شعرای سبک هندی به شمار است؛چرا که در عهد سبک هندی می‏زیسته است.سبکی که بعضی آن را «هندی»و بعضی«اصفهانی»خوانده‏اند و هر دو نام حکایت از محل اجتماع شاعران آن دوران دارد.
نامگذاری بر اساس اقلیم و جغرافیا، در سه سبک خراسانی و عراقی و هندی، خود بیانگر این نکته است که اقلیم و سرزمین در شعر شاعران و کیفیت آن بسیار مؤثر بوده است.چنانکه سبک هندی از رمز و رازها و عجایب سرزمنی هند، تأثیر پذیرفته و نازک خیالی‏هایی که گاه به معماّ و معضل مبدل می‏شود نیز خاصیت نشو و نمای شعر در آن اقلیم است که سرزمین عجایبش نام داده‏اند.شاید اطلاق سبک اصفهانی به سبک هندی مناسبت نداشته باشد، بخصوص که اگر سبکها را به مناسبت اجتماع شاعران در اقلیمی نام‏گذاری کرده باشد.در عهد صوفیه، اصفهان مجمع شاعران بنوده است، ولی به احترام صائب که در اصفهان زیسته و وفات یافته، عنوان سبک اصفهانی هم به سبک مزبور اطلاق شدهاست.زیرا صائب تبریزی بزرگترین نماینده سبک هندی در ایران به شمار می‏رود، همانگونه که بیدل دهلوی هم برجسته‏ترین شاخص این سبک در خارج از قلمرو ایران، مثل هند و افغانستان و تاجیکستان محسوب است.
باری، حزین لاهیجی شاعر ارزشمند قرن دوازدهم(متولد 1103 متوفی 1180)با آنکه در اصفهان متولد شده است و با آنکه جزو شعرای سبک هندی است، مدتی از زندگانی را در هندوستان بسر برده.اما اشعار و بخصوص غزلهایش، گرایش فراوان به سبک عراقی و به اشعار سعد یو حافظ دارد و اگر نگوییم طعم شعر او، طعم شعرا یسبک عراقی است، دست کم می‏توان گفت او مسملا در زمره شعرایی است که از غوامض شعری بعضی از شاعران سبک هندی برکنار است و در هر حال می‏توان شعر او را از اشعار روشن سبک هندی نامید.مسلّماست که اقامت چند ساله حزین در شیراز و توجه و لاقه خاص او به حافظ و سعدی، د راین روانی و روشنی غزل او عاملی مؤثر بوده است.
وی بسیاری از غزلهای حافظ و سعدی را اقتفا کرده و به همان اصطلاح مشهور جواب گفته است و با آنکه پیوری از وزن و قافیه، همیشه مستلزم تتبع از محتوی و شیوه شاعری نیست، -چنانکه در غزل دیگر شاعران سبک هندی و مشهورترین آنان صائب می‏بینمی-لکن پیروی حزین منحصر به‏ اختیار قالبهای شعری آنان نیست، بلکه تمایل او به آن شاعران نامدار و ابتکارات و ابداعات و ذوق و سلیقه خود شاعر، به شعر او لطفی خاص بخشیده و شعر او را مصداق مفهوم«جواب»کرده است نه نام «تقلید».
صائب شاعر نامدار سبک هندی، اکثر غزلهای حافظ را چند بار تتبع کرده است، اما تفاوت آشکار زبان و شیوه صائب با حافظ، موجب ناهماهنگی محتوایی او با شعر حافظ است.در حالی که حزین که اشعاری پر شور دارد و حکایت از نام با مسمّایش می‏کند، با اشعار دلنشین خود هم از نظر قالب و لفظ و هم معنا، توانایی خود را در این شیوه جلوه‏گر ساخته است.
جلوه ناز تو ای سر روان ما را بس
دولت وصل تو از هر دو جهان ما را بس
در اسیری شکنِ زلف تو ما را دلدار
در غریبی غم تو مونس جان ما را بس
نه دلِ سَیْرِ چمن نه سرِ صحرا داریم
در جهان کنج خراباتِ مغان ما را بس
هوس بوسه ز لعل لب او بی‏شرمیست
گلِ پیغامی ا زان غنچه دهان ما را بس
روح حافظ بُوَد از کِلکِ تو خشنود، حزین!
از تو این تازه غزل ورد زبان ما را بس
چنانکه می‏بینیم«حزین»توانایی خود را در تتبع، نسبت به بسیاری از شاعران همعصر خویش به حدّ کمال نمایان ساخته؛چرا که در تتبع اگر شاعر، توانا نباشد، با توجه به اینکه به هر حال شنونده و خواننده، آگاه و ناخودآگاه شعر شاعر نخست را بیشتر ارج می‏نهد، شاعر متتبّع اگر ضعیف باشد ضعیفتر از آنچه هست جلوه خواهد کرد.
حزین غزلهای عارفانه خویش را به پیروی از حافظ و غزلهای موجز خود را با الهام از سعدی به نحوی بسیار دلنشین سروده که فهرست‏وار به تعدادی از هر کدام اشاره می‏کنیم:
1-د رمجلس ما خون دل است اینکه به جام است(ص 260 چاپ ترقی)
2-عهد پیرانه سرم عشق جوان افتاده است (ص 262 همان)
3-بر سر خود دهدم جا، خم پاکیزه سرشت (ص 265)
4-کون و مکان به زیر نگین قناعت است (ص 266)
5-عشق اگر یار شود سود و زیاد اینهمه نیست (ص 285)
6-ساقی به حریفان خط جامی نفرستاد(ص 309)
7-همّت ما مدد پیر و جوان خواهد بود(ص 312)
8-بود آیا که ره مهر و وفا بگشایند؟(ص 217)
9-عذر این بنده پذیرای دل و هوشش باد (ص 321)
10-سحر ز هاتف میخانه‏ام سروش آمد (ص 323)
11-خفته بودم به سرم دولت بیدار رسید (ص 329)
12-لب لعلت به پیامی دل ما شاد نکرد(ص 331)
13-نه هر که طبل و علم ساخت سروری داند (ص 342)
14-زاهد از حلقه ما چون دگران برخیزد (ص 342)
15-با یاد نرگست چو می ناب می‏زدم(ص 392)
16-زاهد از پای خم باده چسان برخیزم (ص 415)
17-زهد ما با می گلفام چه خواهد بودن! (ص 433)
18-در دل سخت تو هر چند که جا نتوان کرد (ص 299) و غزلهای دیگر...
«ایجاز»در غزلهای حزین
حزین در ایجاز به میدان سعدی رفته است، شاعری که به قول مشهور ایجاز را به حدّ اعجاز رسانده.در اینجاز، سعدی آن چنان مقامی دارد که حتی حافظ در این شیوه به مقابله سعدی نرفته است.بعضی غزلهای کوتاه سعدی موجب شده است که سخنوران پس از او گرد این میدان نگردند.غزلهایی چون:
دیدار تو حل مشکلاتست
صبر از تو خلاف ممکناتست
بر کوزه آب نه دهانت
بردار که کوزه نباتست
(کلیات سعدی با مقدمه ابو القاسم حالت، ص 778)
و یا:
رفتی و نمی‏شوی فراموش
می‏آیی و می‏روم من از هوش
سحرست کمان ابروانت
پیوشته کشیده تا بناگوش
پایت بگذار تا ببوسم
چون دست نمی‏رسد به آغوش
(ص 864، همان)
و اینک غزل موجز حزین را بنگریم:
شادیم که شد جهان فراموش
جانانه نشد ز جان فراموش
شیون نرود به وصلم از یاد
بلبل نکند فغان فراموش
در دَوْر نگاه فتن خیزت
آشو بکند جهان فراموش
گر یاد کند شکنج زلف
بلبل کند آشیان فراموش
ای دشمنِ جان که هرگزت نیست
از کنیه دوستان فراموش
چون تیغ به عاشقان کشیدی
ما را مکن از میان فراموش
گر نام حزین به خاطرت نیست
نامت نشد از زبان فراموش
تعداد غزلهای موجز و کوتاه حزین، کم نیست.
مطلع بعضی از آنها را یاد می‏کنیم:
1-ای نام تو زینت زبانها(ص 202 چاپ ترقی)
2-تیغت به سرم خمار نگذاشت(ص 255)
3-تا عشق تو دلرباست ما را(ص 207)
4-شور دلها بود ترانه ما(ص 243)
5-اشک چشم من و شراب یکی است(ص 270)
6-خورشید به حسن یار من نیست(ص 289)
7-طرب ای دل که یار می‏آید(ص 333)
8-شب زلف تو در خیالم آمد(ص 337)
9-صبح از اثر چغانه برخیز(ص 369)
10-عشق عالی مقام را نازم(ص 403)
11-ما دامن وصل یار داریم(ص 399)
12-من صیدم و دامْ زندگانی(ص 465)
و غزلهای دیگر...
حزین لاهیجی اشعار مشهور شاعران بزرگ دیگر را نیز، تتبع کرده است.پس از سعدی و حافظ تأثیر مولانا در اشعا راو و توجه او به مولانا نمایان است.
تلقین حجّت از لب جانانم آرزوست
من کافر محبتم ایمانم آرزوست
دل را ز مهر تازه جوانان بریده‏ام
با پیر دیر بستن پیمانم آرزوست
چون بهله خاطر از کف بی حاصلم گرفت
دستی حریف چاک گریبانم آروزست
......
ناید سرم به سدره و طوبی فرو«حزین»
ظلّ لوای شاه خراسانم آروزست
به عنوان نمونه، مقطع چند غزل را که به مولانا جلال الدین اشارت و اقتفا کرده است، یاد می‏کنیم:
انوار مرشد روم شد راهبر«حزین»را
جانا قبول گردان، این جستجوی ما را
(ص 230)
«حزین»از عارف رومی صلای عشرتی در ده
که ساقی هر چه دریابد تمام آورد مستان را
(ص 204)
از دم«مولوی»«حزین»آذر من بهار شد
در مگشا و کم نما گلشن نو رسیده را
(ص 248)
از غزل مشهور عراقی:
نخستین باده کاندر جام کردند
ز چشم مست ساقی وام کردند
این چنین تتبع کرده است:
سر زلفی به عالم دام کردند
دل رم خوردگان را رام کردند
چه جانها سوختند از داغ حسرت
که تیغ غمزه خون آشام کردند
......
حزین یک رشحه از فیض عراقی است
«نخستین باده کاندر جام کردند»
(ص 319)
در جواب عزلی ازشاه قاسم انوار چنین سروده است:
این آن غزل قاسم انوار که فرمود:
«با عشق ز تسبیح و مصلاّ نتوان گفت»
(ص 274)
در جواب و تضمین غزل نظیری نیشابوری، شاعر مشهور سبک هندی آورده:
غوغای«حزین»است ز فریاد«نظیری»
«بانگی که نباشد نکند کوه صدا هیچ»
(ص 290)
«حزین»در قصیده نیز تواناست و با سرودن قصیده‏ها مطوّل و با آوردن قافیه‏های دشوار، مهارت و استادی خود را در قصیده نیز به ظهور رسانده است.
تعداد قصاید او به چهل می‏رسد که نیمی از آنها، یعنی بیست قصیده در مدح مولای متقیان علی و جز چهار قصیده متفرقه، بقیّه قصاید او در مدح پروردگار و پیامبر و دیگر بزرگان و پیشوایان دین است.
در قصیده‏یی 63 بیتی که عددش معادل سنین عمر شریف حضرت علی علیه السلام است ردیفی مشکل انتخاب کرده و به خوبی از عهده بر آمده است:
آنجا که خامه، شکّر گفتار بشکند
طوطی، سخن به غنچه منقار بشکند
در عالمی که خبرت و انصاف جوهری است
نظم بهای گوهر شهوار بشکند
دریا دلان به حیرت ذات تو غرقه‏اند
کشتی بسی به قلزم زَخّار بشکند
در قصیده‏یی که در ستایش پیامبر اکرم سروده، تأثیر خاقانی در بیانش مشهود است:
از چاک سینه چون جرس، آور بر آورم
تا شهریان عقل به صحرا بر آورم
کشتی، دلِ فسرده به خشکی فکنده است
این قطره را فشرده و دریا بر آورم
اِحرام کوی دوست به پاکان میسّرست
غسلی به خون دل، شفق آسا برآورم
رُهبان‏نیم، به سر چه کشم طیلسان شب؟
چون صبح سر ز دلق مطرّا بر آورم
جان را ز چار میخ طبایع کنم رها
جبریل را به عرش معلاّ بر آورم
چون آفتاب، تیغ به فرقم اگر کشی
گردن نهم زبان به اطعنا بر آورم
گر دم زنم ز آتش جانسوزِ دوستی
آه از نهاد مؤمن و ترسا بر آورم
(ص 127)
نه فقط در قصیده‏های طولانی، از قوافی مشکل سود جسته، بلکه در غزل نیز قافیه‏هایی با حروف: ث، ص، ض، ط، ظ، ع، ق، که سبب نبودن لغات فراوان مختوم به این حروف کمیاب و دشوار است، به کار برده و غزلهایی به همه حروف الفبا دردیوان خود به یادگار گذاشته است.
غزل با قافیه ضاد:
هجرانرسیده کی بَرَد از روزگار فیض؟
شاخ بریده را نبود از بهار فیض
بی‏زخم ناوکی چه خوشی صید عشق را؟
دل می‏برد ز غمزه عاشق شکار فیض
با قافیه طاء:
ای قاب سنبلت زده بر مُشکِ ناب خط
حسنت کشیده بر ورق آفتاب خط
محرومیم ز رحم تو بسیار دور بود
جایی که شد ز لعل لبت کامیاب خط
با قافیه ظاء:
عشاق را ز سرو و گل و ارغوان چه حظ؟
بی جلوه جمال تو از گلستان چه حظ؟
دور از وصال یار چه لذّت ز روزگار؟
بی یوسف از مرافقت کاروان چه حظ؟
با قافیه ف:
زنگی در جمع سامان رفت، حیف!
صبح در خواب پریشان رفت، حیف!
و بالاخره ردیف«شکند»را که در قصیده‏یی طولانی به کار برده بود، در غزل نیز آورده که از غزلهای شیوای اوست و به ابیاتی از آن، سخن خود را خاتمه می‏دهیم.
خوش آنکه یاد، کُله گوشه وفا شکند
صف گرشمه نگه‏های آشنا شکند
بر دیر و کعبه نماند درست پیمانی
به دوش و بر اگر آن طرّه دو تا شکند
شکسته رنگی عشقم رسیده تا جایی
که شرم چهره من رنگ کهربا شکند
فلک به دُردکشان، سنگ فتنه می‏بارد
دنی چو مست وشد، کاسه گدا شکند
چنین که می‏نگرم خون عالمی است هدر
رواج ور تو بازار خونبها شکند

تبلیغات