نگاهی به مبادی علم اصول
آرشیو
چکیده
متن
*تعریف مبادی
مبادی در لغت جمع«مبدء»اسم زمان، مکان و مصدر میمی از«بدء»به معنی آغازیدن و پیش داشتن است و شاید مراد از مبدء، «ما یبدء»یا «ما یجب ان یبدء»یعنی آنچه که به آن آغاز میگردد و پیش داشته میشود، یا ان چه بدان آغازیده شود و به عنوان پیش درآمد، از آن سخن رود، باشد. (1)
در اصطلاح عبارت است از پارهای دانستنیها که آگاهی بر موضوع، اجزاء و جزئیات آن و نیز استدلال بر مسائل دانش، به آن وابسته است.
این آگاهی از مسائل و مباحث علم به شمار نمیرود.چه، این که اساسا از مسائل دیگر علوم بوده که به جهت نیاز، در آغاز دانش و از دیدگاهی دیگرگون مورد بررسی قرار میگیرند تا برای رساندن به هدفی ویژه کارساز گردند.
گفتنی است پارهای از دانشیان معاصر مبادی را علمی مستقل به شمار آورده و برای آن تعریف و موضوع و فایده قرار داده و گویند:«علم مبادی عبارت است از دانستن یک سلسله تصورات یا تصدیقاتی که دانستن آن برای درک مسائل علم دیگری ضروری است، و از مسائل اصلی آن دانش به شمار نمیرود تا در خود آن علم مستقیما از آنها بحث شود بلکه برای دانستن آنها باید به علم یا علوم دیگری رجوع کرد ولی چون مراجعه به علوم دیگر کار دشواری است و احیانا بعضی از آنها در علم دیگر نیامده است اغلب دانشمندان برای آسان کردن کار و نزدیک نمودن راه طردا للباب به ذکر آنها در خود علم مبادرت میورزیدهاند». (2)
«موضوع علم مبادی خود اصلاح علم است زیرا مسائل مورد بحث در آن محمولات برای موضوعاتی هستند که همه آن موضوعات، اصطلاحات علم شمرده میشوند». (3)
«درباره فایده علم مبادی همین قدر کافی است که بگوییم بدون دانستن مبادی علم موفقیتی و پیشرفتی در علم به دست نخواهد آمد». (4)
بنابراین، از آن چه گفته شد، روشن میگردد که مقصود از مبادی دستهای از دانستنیهاست که در دریافت و درک بهینه دانش سودمند میباشند، نه دانشهایی که نسبت به دانشی دیگر تقدم رتبهای دراند؛اگر چه از آن دانشها به مبادی یاد میکنند.همچون علمای منطق که آن را مبادی فلسفه دانسته و گویند:یک فیلسوف بدون دانستن منطق از فلسفه طرفی نمیبندد و از لغزش ایمن نخواهد ماند.
*انواع مبادی
برای علم اصول مبادی گونهگونی شمار گردیده که به آنها اشاره میشود:
1-مبادی عمومی، مبادی خصوصی
مبادی عمومی اصطلاحاتی هستند که در همه ابواب علم به کار میآیند و برای همه مباحث آن دانش سودمندند؛ولی مبادی خصوصی اصطلاحاتی است که در مواردی خاص از علم مورد بهرهبرداری قرار میگیرد. (5)
2-مبادی تصوری، مبادی تصدیقی
مبادی تصوری عبارت است از هر آن چه که موجب شناخت موضوعات و محمولات گزارههای علمی گردد و به دیگر سخن، این دسته از مبادی به حدود قضایای مسائل علم بر میگردند. *
مبادی تصدیقی عبارت است از ادلهای که موجب روی آوردن و پذیرش ثبوت محمولات قضایا برای موضوعات میگردند. (6) *
3-مبادی لغوی
مبادی لغوی عبارت است از مسائل لغوی و ادبی که درک موضوعات و محمولات و یا نسبتهای پارهای از مسائل علم اصول بر آن توقف دارد.
این مسائل از مسائل اصلی علم اصول نیست و تنها به علّت بیان شده در بالا، در علم اصول مورد بررسی قرار میگیردند. (7)
4-مبادی حکمی
مبادی حکمی یا احکامیه عبارت است از: مسائلی که در آن احوال احکام از آن جهت که احکام هستند مورد بررسی قرار میگیرد.همانند مجعول بودن یا انتزاعی بودن احکام وضعی، شروط عقل احکام و از جمله مقدمه واجب، بحث ضد، اجتماع امر و نهی و... (8)
اگر چه پارهای از دانشیان اصولی، مبادی بودن این مسائل را پذیرفتهاند، (9) ولی گروهی دیگر بر این باورند که تنها هنگامی میتوان مبادی بودن این مسائل را پذیرفت که نتوان این مسائل را از مسائل علم اصول به شمار آورد.چه، در غیر این صورت بدون شک این مسائل، از مسائل اصلی علم اصول میباشند نه از مبادی ان. (10)
5-مبادی منطقی
مبادی منطقی عبارت است از مسائل منطقی که (*)مانند اینکه خبر واحد اجماع منقول در علم اصول چیست؟ حجیت چیست؟و امثال اینها.
(*)مانند ادلهای که در علم اصول حجیت را برای خبر واحد ثابت میکند. به گونهای طرح مسائل اصولی به آنها وابسته است همچون ذاتی، عرض، جنس، فصل نوع، صنف، حد، برهان و...
6-مبادی کلامی
مبادی کلامی عبارت است از پارهای مسائل کلامی که تصدیق پارهای از مسائل اصولی بر آنها توقف دارد.همانند حجیّت کتاب و سنت، وجوب شکر منعم و... (11)
*چند نکته
الف-پارهای از اصولیان در طرح مبادی علم اصول مبادی لغوی و حکمی را چیزی غیر از مبادی تصوری و تصدیقی به شمار میآورند. (12)
ولی پارهای دیگر بر این باورند که مبادی تصوری و تصدیقی هر یک به گونههای لغوی و حکمی فرو کاسته میشوند.به دیگر سخن اینان مبادی لغوی و حکمی را گونههای مبادی تصوری و تصدیقی به شمار میآورند. (13) همچنین میتوان گفت که هر یک از مبادی تصوری و تصدیقی خود از گونههای مبادی عمومی علم اصول میباشند.
ب-اگر چه در میان مبادی علم اصول از مبادی منطقی نام برده شده و بسیاری از دانشیان اصولی، پارهای از مسائل کلامی را در کتب اصول خود آوردهاند و حتی برخی هم مبادی منطقی را جزئی از مبادی کلامی به شمار آوردهاند، (14) لیکن طرح مبادی منطقی و کلامی از ویژگی اصول اهل سنت میباشد و به عنوان نمونه میتوان به«المستصفی» «غزالی»اشاره داشت.پس از بررسی کتب اصولی شیعه به این نتیجه خواهیم رسید که هیچ یک از دانشیان اصولی شیعه، به طرح مبادی منطقی و کلامی نپرداختهاند و این تنها«شیخبهائی»است که در کتاب خود«زبدة الاصول»از آن سخن رانده است. (15) البته باید گفت اگر چه در اصول معاصر بحثی از مبادی منطقی و کلامی به میان نمیآید و استدلالات فلسفی جای آن دو را پر کرده است، لکن هنوز مسائل اصولی خود را تحت تأثیر آنها میبیند.
*پیدایش مبادی
روشن است که علم اصول در آغاز پیدایش خود چیزی جز پارهای گزارههای ساده برگرفته از مسائل لغوی و ادبی، عرفی و گاه عقلی نبوده است که در رابطه با استنباط احکام از آیات و روایات نبوی و یا به جهت دفاع از فتوی، مورد استفاده قرار میگرفته است.بنابراین بدیهی است که در آغاز پیدایش علم اصول و حتی پس از آن یعنی در آغاز دوره تصنیف کتب مستقل اصولی، چیزی تحت عنوان مبادی دیده نشود و آن چه که اکنون تحت عنوان مبادی شناخته میشود در آن هنگام جزء مسائل علم اصول دانسته میشد، لذا هنگامی که به کتاب«تذکرة باصول الفقه» نوشته«شیخ مفید»-بنابر آن چه که«کراجکی» نقل میکند-نظر میافکنیم بحث حقیقت و مجاز، و یا بحث اشتراک را در میانه کتاب مییابیم. (16) و یا هنگامی که به تورق کتاب«الذریعة»نوشته «سید مرتضی»و«عدة الاصول»نوشته»شیخ طوسی»میپردازیم اگر چه پارهای از مطالب لغوی و کلامی را در آن دو اثر گران سنگ مییابیم ولی چیزی که تحت عنوان مبادی قرار گیرد دیده نمیشود و گویا نویسندگان بزرگوار، آن دسته از مطالب لغوی و کلامی را جزء مطالب علم اصول دانسته و بدین جهت کتاب را به آنها آغازیدهاند.
این روند تنها اختصاص به کتب مستقل اصولی ندارد، بلکه در کتب فقهی که در آغاز مطالب اصولی را به توجه به کرابرد آن مسائل در فقه به عنوان مقدمه آوردهاند، جاری است.بررسی«غنیه»نوشته «ابن حمزه»خود گواه بر این سخن است.و از آن جا که مطالب اصولی را نباید تنها در کتب اصولی جستجو کرد، بلکه گذشته بر کتب فقهی باید به سراغ کتبی که بررسی قواعد مورد استفاده در فقه را عهدهدار هستند نییز رفت، لذا هنگام بررسی این دسته از کتب همچون«القواعد و الفوائد»نوشته «شهید اوّل»و«نضد القواعد الفقهیة»نوشته «فاضل مقداد»همان روند پیشین در آنها دیده میشود.
شاید نخستینبار توسط مرحوم«محقق حلی» و در کتاب«معارج الاصول»است که مبادی تشخّص یافته، مقدّمه علم اصول شمرده شد.اگر چه او واژه مقدمه را به کار برده است و پس از وی صاحب«معالم»از واژه مبادی نام برده است لکن گویا این«شیخ بهائی»است که بعدها به عنوان نخستین دانشور اصولی شیعه امتیاز کاربرد واژه مبادی را-به عنوان اصطلاحی ویژه برای پارهای از مسائل-از آن خود کرده است.
از آن چه گفته شد نادرستی گفته استاد «دکتر فیض»که طرح بحث مبادی را تا هنگام «سید مرتضی»و کتاب«الذریعة الی اصول الشریعة«خدمت بخشیده، هویدا میگردد؛چه این که ایشان گویند:«سید مرتضی پس از مقدمه، بحث از خطابات و مباحث الفاظ از قبیل حقیقت و مجاز را دو مقدمه تحت عنوان«بحث»مورد بررسی قرار میدهد و این میرساند که وی همه این مباحث را جزو مبادی علم اصول میشمرده است.سپس مسائل اصولی را در بابهای چندی مشتمل بر فصول چندی فراهم آورده است». (17)
و حال باید گفت که مرحوم«سید مرتضی»پس از بیان مقدمه سخن خویش را به عنوان«باب الکلام فی الخطاب و اقسامه و احکامه»ادامه میدهد، و در همین باب است که به تعریف اصول و خطاب و اقسام خطاب میپردازد و آن گاه در همین باب سخن خویش را با عنوان«البحث فی الحقیقة و المجاز»پس میگیرد که به نشانههای بازشناسی حقیقت و مجاز، و استعمال لفظ در بیش از یک معنی پرداخته و در پایان به سخن پیرامون علم، ظن و اماره روی آورده و آن گاه است که باب پایان میپذیرد و باب دیگر-یعنی باب امر-آغاز میگردد.
بنابراین«سید مرتضی»بحث خطابات مباحث الفاظ را باب نخست کتاب قرار داده است نه مقدمه و نمیتوان از آن استفاده مبادی بودن نمود و آن گاه آن را به سید مرتضی نسبت داد.
*مکاتب مبادی
از آن جا که علم اصول علمی است التقاطی که قریب به همه مسائل آن از دیگر علوم گرفته شده و نیز از آن جا که علم اصول در طول تاریخ خود تاکنون از دگرگونی و یا تأثیرپذیری از دیگر علوم مصون نمانده است، لذا مبادی آن نیز نمیتوانسته از این آمیختگی و تحولات و تأثرات بینصیب و برکنار بوده باشد، و این مسأله باعث میگردد که مبادی علم اصول دارای مکاتب متعددی گردد که در این جا به آنها اشاره میگردد:
*مکتب تلفیق
در این مکتب مبادی علم اصول از دو گونه لغوی و حکمی سامان مییابد که در مبادی لغوی نوعا از مباحث زیر بحث میشود:
1-احوال لغات و کلام.
2-تقسیم الفاظ.
3-ترادف و اشتراک.
4-حقیقت و مجاز.
5-تابعیت دلالت بر اراده.
6-استعمال لفظ در بیش از یک معنی.
7-تعارض احوال الفاظ.
8-تفسیر و احکام حروف.
9-مشتق.- 10-دلالت اقتضاء و التزام.
11-قیاس اولویّت.
12-مفهوم شرط و وصف.
و در مبادی حکمی این مباحث به چشم میخورد:
1-فعل.
2-تعریف حکم، متعلقات و اقسام آن.
3-عبادات(اجزاء، اداء، اعاده، قضاء).
4-حسن و قبح.
5-شکر و منعم.
6-اباحیّت اشیاء.
7-مقدمه واجب.
8-اجتماع امر و نهی.
9-اقسام واجب.
شاید بتوان به عنوان نخستین پیرو، و تألیف در این مکتب، مرحوم«علامه حلی»و کتاب او«مبادی الوصول الی علم الاصول»را به شمار آورد.این مکتب تا اواسط قرن سیزدهم هجری به حیات خود ادامه داد و نه تنها در میان اصولیان پیروانی یافت بلکه پارهای از اخباریان نیز آن را مورد توجه قرار دادند که به عنوان نمونه از میان اصولیان به«شیخ بهائی»در«زبدة الاصول»و از میان اخباریان به «شهاب الدین کرکی»در«هدایة الابرار»و«سید عبد الله شبّر»در«الاصول الاصلیه»میتوان اشاره داشت.
گفتنی است آن دسته از مسائلی که اصولیان نخستین شیعه به طور پرداکنده در کتب اصولی خود مطرح نموده و از مسائل علم اصول شمار میکردند که بعدها به دست«محقق حلی»در کتاب«معارج»به عنوان مقدمات علم اصول قرار داده شد، در این مکتب مورد نقد و بررسی قرار گرفت.
اینان پس از حذف پارهای از مسائل و جعل و طرح عناوین و مباحث نو به تنظیم آن مسائل پرداخته و در تحت دو گونه مبادی-لغوی و حکمی-قرار دادهاند.نخستینبار در این مکتب است که اجتماع امر و نهی و مقدمه واجب به عنوان مبادی دانسته شده و نیز در این مکتب است که پایههای نخستین پیراستن اصول از مباحث کلامی پایهریزی شد؛اگر چه پیروان این مکتب به گونهای گذرا به پارهای از مباحث کلامی که توسط پیشینیان اصول مطرح میگردید، در مبادی حکمی اشاره داشتهاند.
*مکتب لغت
این مکتب مبادی علم اصول را در مباحث لغوی محصور میداند و در نتیجه به حذف مباحث کلامی و پالایش مبادی حکمی روی میآورد.
بدینگونه که پارهای از مباحث آن همچون تقسیمات واجب، مقدمه واجب و اجتماع امر و نهی را جزو مسائل علم اصول دانسته و در مباحث الفاظ جای میدهد ونسبت به پاره دیگر روش حذف را در پیش میگیرد.با پیشرفت و تکامل علم اصول این مکتب در طول زمان به حذف و نقادی پارهای از مباحث لغوی مبادی پرداخته و مباحث نو را به بحث میگذارد، مثلا بحث تفسیر حروف را از مبادی حذف و بحث مفهوم را در مباحث الفاظ قرار میدهد و به تنقیح بحث حقیقت شرعیه(که تا بیش از این بحث جامعی پیرامون آن صورت نپذیرفته)روی میآورد و به طرح مباحثی نو همچون وضع و صحیح و اعم مینشیند.
شاید بتوان منشأ این مکتب را زمان مرحوم«محقق حلی»و کتاب«معارج الاصول»او دانست.این مکتب تاکنون به حیات خود ادامه داده است، و گفتنی است که مشهور از اصولیان پیروی از این مکتب را پذیرفتهاند؛بنابراین بیراه نخواهد بود اگر نام مکتب مشهور بر آن نهاده شود، به ویژه که بسیاری از مهمترین کتب اصولی نیز در این مکتب نگاشته شده است.مباحثی که نوعا به عنوان مبادی در این مکتب به بحث گذاشته میشوند عبارتند از:
1-تعریف علم اصول، موضوع و فایده آن.
2-تقسیمات الفاظ.
3-وضع و معانی حرفیه.
4-حقیقت و مجاز و نشانههای آن.
5-استعمال لفظ در شخص، نوع، صنف و مثل.
6-ترادف و اشتراک.
7-استعمال لفظ در بیش از یک معنی.
8-دلالت و اراده.
9-تعارض احوال الفاظ.
10-اصول لفظیه.
11-حقیقت شرعیه.
12-صحیح و اعم.
13-مشتق.
*مکتب شیخ محمد حسین اصفهانی
این مکتب توسط نابغه معاصر مرحوم«شیخ محمد حسین اصفهانی»(ره)بنا نهاده شد.وی مبادی را به دو گونه تصوری و تصدیقی فرو کاسته و هر یک را به لغوی و حکمی بخشپذیر میسازد.
مباحثی که در این مکتب به عنوان مبادی از آنها سخن میرود عبارتاند از:
أ)مبادی تصوری لغوی: 1-وضع
2-معانی حرفی
3-انشاء و اخبار
4-نشانههای بازشناسی حقیقت و مجاز.
ب)مبادی تصدیقی لغوی: 1-حقیقت شرعی
2-صحیح و اعم
3-اشتراک
4-استعمال لفظ در بیش از یک معنی.
ج)مبادی تصوری حکمی: 1-تقسیم حکم به تکلیفی و وضعی و گونههای وضع در احکام وضعی
2-تقسیمات واجب.
د)مبادی تصدیقی حکمی: 1-قصد قربت
2-مقدمیت ترک ضد و ترتب
3-تعلق امر به طبیعت یا فرد
4-ترکب و بساطت ایجاب و اینکه در صورت نسخ وجوب، شیای باقی خواهد ماند؟
این مکتب بر خلاف مکتب مشهور تعریف علم، موضوع، مسائل، تقسیم، غرض و فایده علم را تنها مقدمه شروع میشمارد.گفتنی است نخستین بار در این مکتب بود که مشتق از مباحث الفاظ دانسته شد و چنانکه از فهرست مباحث پیداست، این مکتب نه تنها به حذف پارهای مباحث از مبادی لغوی روی میآورد، بلکه آنها را از مباحث علم اصول نیز خارج میشمارد و آن چه که به عنوان مسائل مهم و اصلی اصول در نزد مشهور دانشیان اصولی شناخته میشود شایسته مبادی بودن میداند و این شیوه است که آن را به مکتب تلفیق نزدیک، و ذهن آدمی را برمیانگیزد تا عنوان مکتب بازگشت را بر آن نام نهد.
*مکتب حذف
این مکتب مکتبی است نو بنیاد که باید آن را سنّت پارهای از نویسندگان اصولی معاصر همچون «مغنیه»، «شهید صدر»و«علامه حیدری»دانست؛ اگر چه هر یک از اینان در تنظیم و طرح مطالب اصولی سبک ویژه خود را دارند.لیکن در این نکته، یعنی در حذف مبادی از اصول و قرار دادن پارهای از آن مسائل در جزو مطالب آغازین یا میانین علم اصول، اتفاقنظر دارند.لذاست که اینان از میان آن همه مسائل تنها به بحث پیرامون مسائل زیر و تحت عناوینی چون«مباحث اولیه»، «مباحث الفاظ»و یا«دلیل لفظی»پرداختهاند:
1-وضع.
2-معانی حرفی و اسمی و هیئت جمل.
3-حقیقت و مجاز.
4-حقیقت شرعیه.
5-صحیح و اعم.
6-مشتق.
اگر چه قضاوت پیرامون این مکتب نو ظهور و تعیین ویژگیهای آن نیازمند گذشت زمان است، لیکن نمیتوان جایگاه ویژه«شهید صدر» و کتاب گران سنگ وی«دروس فی علم الاصول» را در روند تکامل این مکتبنادیده گرفت و بدون نام بردن از آن سخن را به پایان آورد.
*مبادی علم اصول و علوم عقلی
از آن جا که مباحث اصول در طول تاریخ تطور خود از علوم عقلی متأثر شده مبادی آن نیز نمیتواند از این تأثیرپذیری بیبهره و مصون باقی مانده باشد، لذا در این تأثیرپذیری گذشته از طرح مباحث منطقی، کلامی فلسفی و اختصاص دو گونه از مبادی علم اصول به منطق و کلام، در موارد بیشماری استدلالات منطقی، کلامی و فلسفی در مبادی و علم اصول دیده میشود، گر چه اکنون نوعا مباحث منطقی، کلامی و فلسفی از مبادی علم اصول حذف گردیده است و یا از دیدگاه اصولی-نه کلامی و فلسفی-در آنها نگریسته میشود ولی کاربرد استدلالها همچنان به قوت خود باقی است لذا از هر یک به بیان یک مورد بسنده میشود:
*منطق
دانشیان اصول در اطلاق لفظ و اراده نوع یا صنف و یا مثل و یا شخص، صحت در اراده نوع، صنف و مثل را پذیرفته ولی در پذیرش صحت اطلاق و اراده شخص لفظ اختلاف نمودهاند؛لذا پارهای بدون تأویل، آن را جایز نمیشمارند؛اینان گویند در چنین اطلاقی اگر مقصود دلالت لفظ«زید»در مثال«زید لفظ» بر خود لفظ باشد اتحاد دال و عدلول را در پی خواهد داشت و در غیر این صورت قضیه لفظیه از دو جزء ترکیب خواهد یافت. (18)
امّا پارهای دیگر به پاسخ برآمده و بر روی وجود تعدد اعتبار، انگشت گذاشته و گفتهاند: واژه«زید»-در مثال یاد شده-که از گوینده صادر میگردد دال، و از آن جهت که خود آن واژه مقصود متکلم است مدلول میباشد؛پس اتحادی نخواهد بود.کما اینکه ادعای ترکب قضیه از دو جزء نیز نادرست است، چه این که هم در قضیه معقوله و هم در قضیه لفظیه، در هر دو اجزای سه گانه قضیه تمام میباشد، زیرا در مورد محمول و نسبت جای هیچ سخن نیست و تمام بحث بر روی موضوع قرار دارد و موضوع هم خود همین لفظی است که القاء شده نه این که این لفظ حاکی از موضوع باشد. (19)
*کلام
قدیم و حادث
پیروان وجوب اشتراک برای اثبات سخن خود از این مسأله سود جسته و گویند:بدیهی است که استعمال واژه موجود در قدیم و حادث به گونه حقیقی است و اگر اشتراک لفظی واقع نگردد معنی موجود در این دو، به گونه مشترک معنوی خواهد بود، و چنین چیزی نادرست است زیرا قدیم واجب و حادث ممکن است. (20)
*فلسفه
وجود ذهنی
در امتناع استعمال واژه در بیش از یک معنی گفته شده:استعمال لفظ در معنی به معنای ایجاد معنی به وسیله لفظ است؛لذا هر گاه متکلمی به جهت استعمال لفظ در معنی به ایجاد لفظ روی آورد، به همراه ایجاد واژه به ایجاد معنی نیز پرداخته است.چه، این که او معنی را به مخاطب القاء میکند.بنابراین کاربرد یک واژه در بیش از یک معنی امکانپذیر نیست چه این که استعمال استقلالی یک واژه در دو معنی لحاظ بالاصالة هر یک از آن دو معنی را میطلبد که در نتیجه لفظ واحد در آن واحد باید دوبار لحاظ گردیده و فانی در هر دو معنی، بشود، و چنین چیزی درست نیست.چه، این که معنای این گفته اجتماع دو لحاظ در آن واحد بر ملحوظ واحد است و از آن جا که لحاظ یعنی وجود ذهنی، اجتماع مثلین روی خواهد نمود و این پدیدهای است ناپذیرفتنی؛ زیرا همان گونه که ماهیت واحده شخصیهپذیرای دو وجود نمیگردد وجود واحد نیزپذیرای دو ماهیت نمیشود و به دیگر سخن شئ واحد در آن واحد جز یک وجود را پذیرا نیست. (21)
مبادی علم اصول و تأثیر آن بر فقه
تأثیر مبادی علم اصول بر فقه چیزی نیست که در این گفتار کوتاه بتوان موارد و چگونگی آن را مورد برشمرد.ولی به طور گذرا میتوان گفت که: طرح مباحث لغوی و ادبی در مبادی علم اصول و بعضا در مباحث الفاظ، باعث ایجاد مکتبی در فقه شده که از آن، به مکتب الفاظ یاد میشود.این مکتب در میان عامه تاکنون، و خاصه خصوصا فقهای نخستین شیعه شاگردان و پیروانی یافت کهب رای اثبات آراء و اندیشههای حقوقی و فقهی خود از آن مکتب سود میجستند. (22)
نمونه را میتوان به استدلال امامیه در وضوء، برای ابتداء غسل بدین از مرفق توجّه نمود؛چه این که از جمله استدلالهایی که برای این سخن حق به پا داشته شده استدلال به واژه«الی»در آیه شریفه6 از سوره مبارکه«مائده»میباشد که در نزد پارهای از فقها به معنی«مع»، (23) و در نزد پارهای دیگر به معنای ابتداء و نازل منزله«مِن» ابتدائیه گرفته شده است. (24)
و از این گونه است مسح بعض سر و پا که به «باء»«برؤسکم»در همین آیه شریفه استدلال شده که آن را به معنی تبعیض دانستهاند. (25)
این گونه مباحث در نزد بسیاری از دانشیان نخستین اصولی مبحثی را در مبادی لغوی علم اصول به خود اختصاص میداد که با عنوان«تفسیر و احکام حروف»شناخته میشد. (26)
نیز به استدلال اهل سنت در عقد تضامنی -ضم ذمه به ذمه-میتوان اشاره داشت.بیشتر اینان به یکی از دو دلیل لفظی ذیل متوسل شدهاند:
*یادداشتها
(1)-مبادی فقه واصول، ص 3.
(2)-مبادی فقه و اصول، ص 4-3.
(3)و(4)-مبادی فقه و اصول، ص 4.
(5)-مبادی فقه و اصول، ص 9.
(6)-الاصول علی النهج الحدیث، ص 17؛اجود التقریرات، ج 1، ص 8.
(7)-مقالات حقوقی، ج 2، ص 59.
(8)-اجود التقریرات، ج 1، ص 9-8؛مقالات حقوقی، ج 2، ص 60.
(9)-به عنوان نمونه ر.ک:هدایة الابرار و الاصول علی النهج الحدیث.
(10)-به عنوان نمونه ر.ک:مقالات حقوقی، ج 2، ص 60.
(11)-مقالات حقوقی، ج 2، ص 59.
(12)-اجود التقریرات، ج 1، ص 8.
(13)-الاصول علی النهج الحدیث، ص 17.
(14)-مقالات حقوقی، ج 2، ص 59.
(15)-زبدة الاصول(نسخه خطی)، ص 5.
(16)-ر.ک:التذکرة باصول الفقه، ص 35 و ص 42.
1-ضمان مشتق از«ضمن، یضمن»است، یعنی به موجب عقد ضمان ذمه مدیون اصلی در ضمن ذمه ضامن قرار میگیرد با وجود اینکه ذمه خود مدیون اصلی هم کما کان مشغول است.
2-ضمان مشتق از«ضمّ یضمّ»است یعنی ذمه ضامن ضمیمه ذمه مدیون اصلی میشود. (27)
گفتنی است شاید همین مکتب الفاظ بود که پایههای نخستین مکتب ظاهری-در اهل سنت-و اخباری-در نزد شیعه-را بنا نهاد و در شکلگیری و رونق آن مکاتب کمک شایانی به پیروان آن مکاتب کرد. (28)
(17)-مبادی فقه و اصول، ص 71.
(18)-فصول، ج 1، ص 23-22؛کفایة الاصول، ج 1، ص 20-19.
(19)-کفایة الاصول، ج 1، ص 21-20.
(20)-فصول، ج 1، ص 31.
(21)-الاصول علی النهج الحدیث، ص 42؛اصول الفقه، ج 1، ص 33- 32.
(22)-مکتبهای حقوقی در حقوق اسلام، ص 316.
(23)-تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 158؛جامع المقاصد، ج 1، ص 215؛ مدارک الاحکام، ج 1، ص 203.
(24)-الحدائق الناضرة، ج 2، ص 241؛وسایل الشیعه، ج 1، ص 286.
(25)-تذکرة الفقهاء، ج 1، ص 162؛الحدائق الناضرة، ج 2، ص 257؛ وسایل الشیعه، ج 1، ص 290، باب 23، حدیث 1.
(26)-معارج الاصول، ص 85؛مبادی الوصول، ص 81؛هدایة الابرار، ص 247.
(27)-مکتبهای حقوقی در حقوق اسلام، ص 318.
(28)-مکتبهای حقوقی در حقوق اسلام، ص 242، 244 و 319.