آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

مصاحبه کیهان اندیشه با استاد عابدى شاهرودى حاوى مطلب مهم و ارزنده‏اى بود و بنده به نوبه خود از آن استفاده کردم.اما در پاره‏اى موارد پرسشهایى براى نگارنده بوجود آمد.از این رو به جهت تکمیل مباحث، برخى از این موارد را مطرح مى‏کنم.
الف)در مصاحبه آمده بود:«کلام به عنوان یک علم نمى‏تواند مطرح باشد.گرچه به عنوان علم مطرح شده است، ولى به نظر ما کلام یک صناعت است نه یک علم.کلام صناعتى است که مى‏شود آن را به عنوان هنر دفاع بحثى تعریف کرد.نوعى فن و هنر، به اصطلاح یک دفاعیه است براى یک مجموعه مفروضاتى که داریم».
مقدمتا عرض مى‏شود که علوم را به دو صورت مى‏توان تعریف کرد.یکى اینکه قبل از مراجعه به تاریخ علوم و مباحث و محتواى آنها، به صورت پیشینى، تعاریفى از نزد خود بیان مى‏کنیم، آنگاه بر اساس آن، معارف موجود را تعریف و دسته‏بندى مى‏کنیم.در این روش ممکن است در عمل مجبور شویم اسامى علوم موجود را عوض کنیم، بخشهایى از یک علم را در علوم دیگرى مندرج سازیم و حتى علمى را به این دلیل که با تعاریفمان مطابقت نمى‏کند، بطور کلى علم ندانیم.
روش دیگر، تعریف علوم بر اساس واقعیت آنهاست؛به این معنا که ابتدا علوم موجود را با توجه به محتوا و مبادى و مسایل و سیر تاریخى آن بررسى مى‏کنیم، آنگاه بر این اساس علم را تعریف کرده، جایگاهش را مشخص مى‏کنیم.اگر کسى روش اول را به کار گیرد، نسبت به تعاریف او نمى‏توان اعتراضى کرد چون تنها کارى که انجام شده، ابداع اصطلاح و تعریف آن است.اما این شیوه در تعریف علوم، روش درست و پذیرفته شده‏اى نبوده و فایده‏اى بر آن مترتب نیست.اما اگر روش دوم مورد استفاده باشد، مى‏توان تعریف بیان شده را مورد بررسى و نقد قرار داد و بر اساس واقعیت یک علم، نسبت به جامعیت یا مانعیت تعریف، اشکالات و سؤالاتى را طرح نمود.
حال در مورد تعریف مذکور از علم کلام باید پرسید که کدام روش در آن به کار رفته است.اگر شیوه اول مراد بوده، در این صورت اشکال و سؤالى مطرح نیست؛اما اگر روش دوم منظور است در این صورت به نظر مى‏رسد این تعریف بر واقعیت علم کلام منطبق نیست.
1-اگر علم کلام«صناعت»بوده و تعریف آن«هنر دفاع بحثى» است، مطلب کتابهاى کلامى باید پیرامون هنر دفاع بحثى باشد و در آنها از روش دفاع، مقدمات و مبادى آنها و آداب مناظره و مسایلى از این قبیل بحث شود، در حالى که اینگونه نیست و این مباحث را مى‏توان در بخش صناعات خمس(قسمت جدل)از علم منطق یافت.بنابراین علم کلام را نمى‏توان به صناعت دفاع تعریف کرد.
2-مى‏توان گفت در علم کلام از صناعت دفاع استفاده مى‏شود.اما اگر همین مطلب به صورت تعریف جامع و مانع از علم کلام مطرح شود، باز بیانگر تمامیت علم کلام نیست.دفاع از عقاید دینى را مى‏توان بخشى از علم کلام دانست، نه همه آن. کارهاى متکلمین را مى‏توان در شش مرحله تقسیم و بیان کرد: استنباط، توضیح، تنظیم، اثبات، رد شبهات وارد شده بر دین، و رد عقاید و نظریات ضد دینى.
در مرحله استنباط، عقاید دینى از منابع آن(قرآن، احادیث و عقل)استخراج مى‏شود.در مقام توضیح، متکلم به ایضاح مفاهیم اعتقادى مانند رؤیت خدا، شافعت و غیبت مى‏پردازد.در مرحله بعد، مطالب دینى در قالبهایى که در علوم بشرى رایج است وارد مى‏شود.متکلم در این مرحله و مرحله قبل به دلیل ضرورتى که احساس مى‏کند، معاریف دینى را تنزل داده و آنها را با زبان و نظم بشرى توضیح مى‏دهد.در قسمت اثبات، مسایلى که قابل اثبات عقلى هستند به شیوه عقلى به اثبات مى‏رسد و اگر فراتر از اثبات و فهم عقل باشد، معقولیت و مخالف نبودن آنها با عقل نشان داده مى‏شود.این کار معمولا به وسیله رد شبهات عقلى که نسبت به عقاید دینى طرح شده، انجام مى‏پذیرد.
مرحله آخر یعنى رد عقاید ضد دینى نیز مانند مرحله قبل غالبا به عنوان مقدمه‏اى براى نشان دادن معقولیت عقاید دینى و یا اثبات آنها، انجام مى‏پذیرد.
متکلمان در مرحله اثبات با دو دسته مردم مواجه بودند:دسته اول غیرمسلمین بودند که در مواجه با آنها عمدتا از دلایل عقلى استفاده مى‏شد و دسته دوم مسلمانان بودند که در مورد آنها اکثرا ادله نقلى به کار مى‏رفت.بر این اساس کلام عقلى و کلام نقلى متولد گشت.
همان طور که مى‏بینیم اولین و مهمترین قسمت علم کلام، مرحله استنباط است.این مرحله را مى‏توان با علم فقه مقایسه کرد.در فقه احکام عملى از منابع قرآن، حدیث و عقل، با روش خاصى استنباط مى‏شود.در این مرحله از کلام نیز عقاید دینى از همین منابع و با روش خاصى که در پاره‏اى مبانى با روش فقه مشترک است و در پاره‏اى دیگر متفاوت، استنباط مى‏شود.البته در فقه نیز پس از آنکه فقیه احکام را استنباط کرد، آنها را توضیح داده و اثبات مى‏کند.گرچه میان اثبات فقهى و کلامى تفاوتهایى هست.
حال سؤال این است که بر اساس تعریف کلام به هنر دفاع بحثى، یا علمى که در آن از این هنر استفاده مى‏شود، این بخش مهم از کلام را چگونه مى‏توان توجیه کرد؟
3-صرف نظر از مطالب بالا، اصولا دفاع از عقاید دینى هدف علم کلام است نه ماهیت یا روش آن.البته هدف کلام گذشته از دفاع، استنباط و توضیح معارف دینى نیز هست، اما گذشته از این، انگیزه و هدف نمى‏تواند بیانگر تعریف کامل یک علم باشد. ممکن است هدف عالمان علم تجربى کشف واقعیت جهان باشد، اما علم تجربى را نمى‏توان به علمى که کاشف از واقعیت جهان است تعریف کرد.اصولا حساب انگیزه از انگیخته جداست. گذشته از اینکه عالمان یک علم ممکن است انگیزه‏هاى مختلفى از پرداختن به آن علم داشته باشند، حتى اگر هدف واحدى در نظر آنها باشد باز هم آن هدف نمى‏تواند تعریف جامع و مانع علم را بیان کند، زیرا ممکن است علوم مختلف با انگیزه واحدى تأسیس شده باشند.مثلا احتمال دارد هدف همه فیلسوفان و متکلمان مسلمان از فلسفه و کلام، دفاع از عقاید دینى باشد و در عین حال ماهیت این دو علم با هم متفاوتند.به نظر مى‏رسد علم را باید بر اساس همه خصوصیات آن، خصوصا موضوع، روش و مبادى آن، تعریف کرد.
4-اگر مراد از علم، معرفت ناظر به واقع باشد، کلام را نیز مى‏توان علم دانست.زیرا در آن از معارف دینى بحث مى‏شود که ناظر به واقع‏اند.متکلمین ابتدا این معارف را از منابع دینى و عقلى استخراج مى‏کنند، سپس به توضیح و دفاع از آنها مى‏پردازند.از این جهت تفاوت میان فلسفه و علم تجربى با کلام، در ناظر به واقع بودن نیست بلکه در مبادى و روشهاى این سه علم در رسیدن به واقع است.
5-به نظر مى‏رسد در مورد مطالب بالا فرق جوهرى میان کلام اسلامى و غیر اسلامى(یهودى و مسیحى)نیست و همه اینها ناظر به واقع‏اند گرچه منابع دینى آنها با هم متفاوت است.
ب)در مورد تعریف فلسفه و جایگاه آن نیز مطالبى بیان شده است که ظاهرا بر واقعیت فلسفه منطبق نیست.از جمله جواز بکارگیرى آیات و احادیث در مقدمات استدلالهاى فلسفى و نامیدن این فلسفه، به فلسفه اخص.در مصاحبه آمده است: «استناد فیلسوف به اصل عدم تناقض فرقى با استنادش به قرآن یا به قول پیغمبر(ص)و ائمه اطهار(ع)ندارد چون هر دو به یک امر کاشف از واقع استناد مى‏ورزند.»
1-همانگونه که بیان شد استنباط از آیات و احادیث، بخشى از علم کلام است و در کتابهاى فلسفى در مقام بحث و استدلال فلسفى به اینگونه استنباطات از منابع دینى برنمى‏خوریم. بنابراین جدا ساختن بخش مهمى از کلام و نامگذارى آن به فلسفه اخص جز با روش اول تعریف که در ابتدا بیان شد، قابل توجیه نیست.
2-آنچه در کتب منطقى و فلسفى درباره ویژگیهاى فلسفه بیان شده و روش فیلسوفان از ابتدا تاکنون بر آن مستقر بوده، این است که روش فلسفه برهانى است و در آن تنها از مبادى شش گانه صناعت برهان استفاده مى‏شود.گرچه پاره‏اى از فیلسوفان این مبادى را محدودتر بیان کرده‏اند و براى مثال تنها به کارگیرى اولیات را در فلسفه جایز مى‏دانند، اما تاکنون کسى نگفته است که آیات و روایات نیز از مبادى برهان فلسفى است. توجه داریم که فیلسوفان اسلامى در مقام ثبوت بسیارى از مطالب را از دین اخذ کرده‏اند.اما این مطلب ارتباطى با مقام اثبات که علم را بر طبق آن باید تعریف کرد، ندارد.تفکیک مقام ثبوت و اثبات(یا به اصطلاح جدیدتر مقام داورى و شکار)در اینجا بسیار سودمند است.عالم هر علمى در مقام ثبوت یا شکار،

تبلیغات