آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

در این مقاله عناوین زیر بگونه خلاصه و فشرده مورد بررسى قرار مى‏گیرد:
الف-مقصود از تقریب
ب-تاریخچه تقریب
ج-پیشگامان تقریب
د-اهمیت مسأله تقریب
ه-عناصر تقریب
و-عوامل و اسباب تحقق تقریب
ز-فوائد تقریب
1)مقصود از تقریب
مقصود از تقریب بین مذاهب اسلامى، تقریب بین آنها از راه بحثهاى علمى، کلامى، تفسیرى، حدیثى، اصولى و فقهى و...است و تحقق این پدیده منوط است به اجتماع عالمان و دانشیان مذاهب اسلامى در مکان واحد و مطرح کردن مسایل نظرى اجتهادى در جوّى سالم و آرام و صمیمى براى دستیابى به حقایق و واقعیتهاى اسلام و نشر نتیجه بحثها از راه مجله و یا غیر آن بین پیروان آنها.
2)تاریخچه تقریب
تاریخچه تقریب در بعد علمى و فرهنگى و عقایدى به اواخر قرن سوم و بعد از آن بازگشت دارد.عالمان در آن زمان اهمیت این مسأله را درک کرده و بر آن تأکید زیاد داشته‏اند و در پدیدار شدن این امر با موانع زیادى که در بین بود، از هیچ کوششى دریغ نکرده‏اند.
3)پیشگامان مسأله تقریب
پیشگامان مسأله تقریب فقها و اندیشه‏مندان‏ بسیارى بوده‏اند که بجا است اسامى برخى از آنان را در اینجا یادآور شویم.
عالمان و فقیهان شیعه
شیخ مفید، سید مرتضى، شیخ طوسى، علامه حلى، شهید اول، شهید دوم، سید جمال الدین اسدآبادى، سید محسن امین، سید عبد الحسین شرف الدین، حاج آقا حسین بروجردى، امام خمینى و غیر اینها که نیازى به ذکر نام همه آنها نیست، زیرا نگارنده در مقاله«فقه تطبیقى و پیشگامان آن» بگونه‏اى مشروح از آنان یاد کرده‏ام. (1)
عالمان و فقیهان اهل سنت
عالم بزرگ مفتى دیار مصر، محمد عبده و استادش، سید جمال الدین اسدآبادى آنچه در توان داشتند، در زمینه تحقق تقریب از راه بحثها و مناظره‏هاى علمى به کار گرفتند و مجله «عروة الوثقى»را بدین منظور راه انداختند.
مصطفى عبد الرزاق، رئیس دانشگاه الازهر؛ مصطفى مراغى؛محمدعلى علوبه، متفکر و مصلح معروف؛مفتى اعظم فلسطین، حاج امین حسینى؛شیخ حسن البنا، رهبر بزرگ اخوان المسلمین؛محى الدین قلیبى، دانشمند تونسى؛شیخ عبد الفتاح مرغینانى، پیشواى مذهب مالکیه؛على بن اسماعیل، نماینده زیدیهاى یمن؛علامه کواکبى؛استاد شیخ محمد فهام؛علامه محمد مدنى؛استاد محمود فیاض؛ شیخ محمد عبد الله دراز؛شیخ الازهر عبد المجید سلیم؛عبد الحلیم محمود و شیخ محمود شلتوت متفکر برجسته دانشگاه الازهر و نیز غیر اینها که بیان آنها از حوصله این نوشتار خارج است.
4)اهمیت مسأله تقریب
اهمیت مسأله تقریب بر کسى پوشیده نیست و همه از آن آگاهى دارند و بدین جهت عالمان پیشین از شیعه و سنى در تحقق آن از راه بررسى مبانى فقهى، تفسیرى و کلامى و بحثهاى علمى و مناظرها از هیچ کوششى دریغ نکردند و بسیار فعالیت آنها چشمگیر بود و آنان با تلاش خود درباره مسأله یاد شده یکى از پر شکوه‏ترین حماسه‏هاى تاریخ اسلام را در بعد سیاسى، دینى و مذهبى و...پدید آوردند، تلاش و کوشش آنها بر تحقق این امر بدین جهت بود که درک عمیقى از این مسأله داشتند.
یکى از راههاى مهم در تقریب بین مذاهب، بررسى منابع و مبانى فقه تطبیقى است.چرا که در بازگویى نظریات پیشوایان مذاهب گوناگون، روشن مى‏شود که میان آنان اختلاف زیادى وجود ندارد.بى شک کشف این واقعیت، نقش مهمى در تقریب بین مذاهب ایفا مى‏کند.بنده با بررسى منابع و مبانى مذاهب اسلامى، چه آنهائى که مشهورند و اکنون نیز مورد عمل مى‏باشند و چه مذاهبى که غیر مشهورند و منقرض گشته‏اند، دریافتم که این گونه پژوهشها در این امر مهم، بسیار کارساز است.زیرا با این تحقیقات درمى‏یابیم که در بسیارى از مسایل فقهى- اجتهادى بین حنفیها و مالکیها و امامیها و شافعیها و حنبلیها اختلاف نظر وجود ندارد.در برخى از مسایل گرچه بین این مذاهب اختلاف وجود دارد، ولى این اختلاف اختصاص به مذهب امامیه در یکسو و مذاهب اهل تسنن در سوى دیگر ندارد، بلکه اختلافات اجتهادى بین کلیه مذاهب وجود دارد.در برخى دیگر از مسائل میان مالکیها و شافعیها و حنبلیها تفاوت بسیارى وجود دارد، ولى بین حنفیها و امامیها در آن مسایل اختلافى نیست.در مواردى میان امامیها و حنبلیها و شافعیها ناسازگارى در فتوا دیده مى‏شود، لکن بین حنفیها و مالکیها توافق وجود دارد؛و در پاره‏اى موارد میان مذاهب غیر مشهور و یکى از مذاهب مشهور یا بیشتر، اختلاف فتوایى یافت مى‏شود.پژوهشگران مى‏توانند با رجوع به مآخذ و منابع بر این گونه موارد دست یابند. (2)
5-عناصر تقریب
أهم عناصر تقریب عبارتند از:
1-اعتقاد به اینکه پیروان همه مذاهب داراى دین واحدند و بین آنها در اصول اختلافى وجود ندارد، بلکه اختلاف در برخى از مسایل نظرى فرعى است که این نیز طبیعى است در اسلام اگر نظر مجتهد با واقع امر مطابق باشد، داراى دو پاداش و اگر نبود، داراى یک پاداش، تجویز شده است.سپس باید در اولین مرحله و پیش از هر چیز بدانیم که ما همه مسلمان مى‏باشیم پیش از آنکه شیعه و یا سنى باشیم.
2-اذعان به اینکه پیروان همه مذاهب محب اهل بیت مى‏باشند و بین آنان در این جهت اختلافى وجود ندارد.بلى اهل سنت اگرچه آنان را منصوصا رهبر مسلمانان نمى‏دانند و شیعه آنان را بر اساس نصّ، رهبر مى‏دانند، ولى اهل سنت مقامات علمى و تقوى و مرجعیت علمى را براى آنان قائل‏اند.دلیل این مدعا کتابهایى است که درباره فضائل اهل بیت(ع) نوشته‏اند، و نیز اگرچه آنان سنت صحابه را بعد از رحلت رسول خدا بر اساس وثاقت، تداوم بخش سنت رسول الله دانسته‏اند و شیعه سنت اهل بیت را بر اساس نص ولى در هدف که وصول به سنت رسول خداست، همه مشترک مى‏باشند.
اشتراک در منابع و مبانى اجتهادى که در زمان رسول خدا بود(کتاب و سنت)و از آنها احکام شرعى حوادث واقعه استخراج مى‏شد.اما اختلاف آنها در اعتبار برخى از مبانى و ادله‏اى است که بعد از رحلت رسول خدا پدید آمد؛مانند اسحسان، قیاس، مصالح مرسله و مذهب صحابى و...اما على رغم این اختلاف در بیشتر آنها تقریب امکان‏پذیر است (3) اما اختلاف در مسایل فرعى نظرى که سبب آن اجتهادى است چنین اختلافى بین پیروان مذاهب شرعا مانعى ندارد و این اختلاف در پیروان یک مذهب نیز وجود دارد و اختصاص به عالمان مذاهب ندارد و باید هر یک دیگرى را در مخالفت معذور دارد و باعث صف آرائى و نزاع و کینه نشود.زیرا اختلاف در مسائل نظرى فرعى یک امر طبیعى است که رهایى از آن امکان ندارد و این اختلاف در زمان صحابه و تابعین و تابعان تابعین نیز بوده است.فرق است بین اختلافى که تعصب مذهبى آن را به وجود آورده باشد و بین اختلافى که دلیل و یا برداشت و استظهار از دلیل، آن را به وجود آورده است.
اختلافى که مورد مذمت و نکوهش است، چه آنکه در یک مذهب واحد و چه آنکه در مذاهب باشد، اختلاف در نوع اول است نه اختلاف در نوع دوم.زیرا آن بر اساس اجتهاد از مصادر و مبانى اسلام است که طبیعى است، بلکه این اختلاف ممدوح است، زیرا باعث رشد و تکامل مسایل مورد بحث مى‏شود و موجب گسترش مصادیق فقه مى‏گردد.پس اختلاف بین شیعه و سنى همان گونه که علامه بزرگ سید عبد الحسین شرف الدین موسوى نویسنده المراجعات فرمود:اختلاف میان دو مجتهد از یک مذهب در استنباط یک حکم از منبع اجتهادى است، بر این اساس پیرو هر مذهبى نمى‏تواند بدون دلیل قطعى اجتهاد پیرو مذهب دیگر را باطل بداند، بلى احتمال خطا و خلاف واقع در استظهارات مجتهدان از مبانى وجود دارد.
سخنان پیشوایان اهل سنت
و از پیشوایان مذاهب اهل سنت بدلیل اینکه خود را معصوم نمى‏دانستند آراء و نظرات خود را صد در صد مطابق واقع نمى‏دانستند.
در این باره از امام ابو حنیفه نقل شد که در مقام فتوا مى‏گفت:«هذا رأیى و هو أحسن ما قدرنا علیه فمن جاء بأحسن منه فهو أولى بالصواب» (4) ؛این رأى من است و بهترین نظرى است که بر آن دست یافته‏ام (و آن را گزیده‏ام)و اگر کسى بهتر از آن را بیاورد او اولى به صواب و مورد پذیرش است.
و نیز از او نقل است:«لا ینبغى لمن لم یعرف دلیلى ان یفتى بکلامى»؛سزاوار نیست کسى دلیل من را نشناخته مطابق کلام من فتوا دهد. (5)
امام مالک بن انس اصبحى رئیس مدرسه حدیث در حجاز گفته است:«انا بشر اصیب و اخطى فاعرضوا قولى على الکتاب و السنة»؛من بشرم لذا صواب و خطا در نظراتم وجود دارد پس فتواى من را بر کتاب و سنت عرضه کنید. (6)
خلیفه وقت منصور دوانیقى از او تقاضا مى‏کند که کتاب فقهیش را رسمى کند و پیروى از آن را به همه ملل اسلامى بخشنامه کند ولى او تقاضاى خلیفه را نمى‏پذیرد و مى‏گوید:«دع الناس یا امیرالمؤمنین و ما اختاروا لأنفسهم»؛مردم را در آنچه که براى خویش برمى‏گزینند، آزاد بگذار. (7)
امام محمد بن ادریس شافعى مى‏گوید:«مذهبى صواب یحتمل الخطاء و مذهب غیرى خطاء یحتمل الصواب؛مذهب من صواب و درست ولى خطاء در آن محتمل است و مذهب غیر من خطا ولى احتمال صواب و درستى در آن راه دارد.
همو گفت:«اذا صح الحدیث فهو مذهبى»؛هرگاه صحت سند احراز شد، مفاد آن مذهب من است. (8)
و فرمود هرگاه حدیثى برخلاف نظر من یافتید، نظر من را به دیوار بزنید (9) در هر حال محمد بن ادریس اعتراف دارد که آنچه فتوا مى‏دهد در حکم یک نظریه است و هرگز راضى نیست که کسى بدون تحقیق و بررسى سند و دلیل، نظراتش را بپذیرد و از او تقلید نماید و نقل شد که بیکى از شاگردانش گفت:«یا ابراهیم لا تقلدنى فى کل ما اقول و انظر فى ذلک لنفسک فانه دین الله» (10) ؛اى ابراهیم از هر چه مى‏گویم از من نباید تقلید کنى بلکه باید در آن اندیشه نمایى و بگونه مستقل در آن اجتهاد نمایى زیرا آن دین است.
امام احمد بن حنبل شیبانى مى‏گوید:«لا ترد آیة و لا حدیث بقول الصحابى او بقول عالم مذهب و من عمل کذلک فهو ضال و خارج عن دین الله» (11) هیچ آیه و یا حدیثى را نباید به گفتار صحابى و یا به قول عالم مذهبى رد کرد.اگر کسى این گونه عمل کند، او گمراه و خارج از دین خداست.
و نیز از او نقل شد که به شخصى گفت:«لا تقلدنى و لا تقلد مالکا و لا الاوزاعى و لا النخعى و لا غیرهم و خذ الاحکام من حیث أخذوا من اللکتاب و السنة» (12) . نه از من تقلید کنید و نه از مالک و نه از اوزاعى و نه از نخعى و نه از هیچ شخص دیگرى؛تنها احکام را از کتاب خدا و سنت رسول دریافت کن. (13) و فرمود: «لیس لاحد مع الله و رسوله کلام»هیچ کس در برابر کلام خدا و رسول وى کلامى ندارد.
نظر عالمان بزرگ در این باره
شارح کتاب«مسلم الثبوت»مى‏نویسد:خداوند و رسول وى بر هیچ یک از انسانها، مورد پذیرش قرار دادن مذهب یکى از پیشوایان را بگونه معین واجب نکرده و ایجاب این گونه، تشریع و حرام است.
ابو شامه مى‏گوید:بر کسى که اشتغال به فقه دارد سزاوار است بر مذهب پیشواى مذهب خاصى بسنده نکند، بلکه لازم است در حکم هر مسأله‏اى به آنچه کتاب و سنت دلالت دارد، معتقد شود.و این امر براى کسى که مجهز به ابزار و وسایل اجتهاد است، آسان مى‏کند که از تعصب و از اظهار نظر مطابق راههایى که متأخران پیموده‏اند، بپرهیزد.
عز بن عبد السلام مى‏گوید:مردم دایما از عالمانى که بر عدم لزوم تقید به مذهب خاصى، داراى نظر واحدى بوده‏اند پرسش مى‏کردند و بر آنان هیچ کس انکار نمى‏کرد و این پرسش مردم از عالمان تا زمانى که مذاهب معروف به میان آمد استمرار داشت.ولى بعد از پدیدارى آنها برخى از پیروان آنها که داراى تعصب بوده‏اند همانند پیروى مردم از پیامبران مرسل از پیشوایان خود پیروى مى‏کردند و این دور از حق و صواب است هیچ کس از دارندگان عقل به این امر راضى نمى‏باشند. (14)
این بود شیوه پیشوایان مذاهب باید پیروان آنها هم داراى همین شیوه باشند نه آنکه خیال کنند هر چه را که از مبانى و منابع برداشت کردند، حکم واقعى الهى است.هیچ یک از آنان بر این بینش و اعتقاد نبوده‏اند که آنچه آورده‏اند، صحیح و درست و مطابق واقع است و بر مردم است که بدون قید و شرط از آنها پیروى نمایند.گذشته از این، گاه همین پیشوایان مذاهب اهل سنت پیشوایى دیگر را بر خود ترجیح مى‏دادند و خود را در فهم احکام شاگرد آنان معرفى مى‏کردند.
اعتراف ابو حنیفه به برترى امام صادق در فقه
ابو حنیفه امام صادق را اعلم از همه مى‏دانست.
علامه ذهبى در تذکرة الحفاظ از قول ابو حنیفه نقل مى‏کند:«ما رأیت افقه من جعفر بن محمد»، (15) من از جعفر بن محمد فقیه‏تر ندیدم.و مى‏گوید منصور مرا خواست و گفت:«ان الناس قد فتنوا بجعفر فهیئى له من المسائل الشداد فهیّأت له اربعین مسأله ثم بعث الىّ ابو جعفر(المنصور)و هو بالحیرة فأتیته فد خلت علیه و جعفر ابن محمد جالس عن یمینه فلما ابصرت به دلختنى من الهیبة لجعفر بن محمد مالم یدخلنى لابى جعفر فسلمت علیه و او مأالىّ فجلست، ثم التفت الى، فقال یا ابا عبدالله هنا ابو حنیفه قال جعفر نعم ثم اتبعها قد اتانا کأنه کره ما یقول فیه قوم انه اذا رأى الرجل عرفه، ثم التفت الى المنصور فقال یا ابا حنیفه ألق على ابى عبداللّه من مسائلک فجعلت القى علیه فیجبنى فیقول انتم تقولون کذا و اهل المدینه یقولون کذا و نحن نقول کذا فربما تابعهم و ربما خالقنا جمیعا حتى أتیت على الأربعین مسألة ثم قال ابو حنیفه:ألسنا روینا ان اعلم الناس اعلمهم باختلاف الناس»؛مردم مفتون و شیفته جعفر (صادق)شدند، سمائل سخت و مشکلى را مهیا کن و من چهل مسأله را براى او آماده کردم.منصور که در آن وقت در حیره بود، بدنبال من شخصى را فرستاد و من بحیره رفته و بر او وارد شدم، دیدم جعفر بن محمد در طرف راست او نشسته و چون چشمان من بر او افتاد تحت تأثیر هیبت و عظمت او قرار گرفتم که این تأثیر براى من از دیدن ابو جعفر نبوده به او سلام کردم و با اشاره وى نشستم.سپس منصور رو به من کرد و گفت این‏خابو حنیفه است.جعفر(صادق)گفت بلى ولى به دنبال آن گفت پیش ما آمده است و این بدین جهت بود که منصور از آنچه را که مردم مى‏گویند که وى هر که را که ببیند مى‏شناسد، کراهت داشت.سپس منصور رو به ابو حنیفه کرد و گفت:مسائل را مطرح کن و من مسائل را یکى یکى مطرح کردم و او مطابق نظر ما و مطابق نظر اهل حدیث(اهل مدینه)و مطابق نظر خودشان(مکتب اهل البیت)پاسخ مى‏داد و در برخى از مسایل موافق و در برخى دیگر مخالف بود تا اینکه چهل مسأله تمام شد.سپس ابو حنیفه رو به منصور کرد و گفت آیا براى ما روایت نشده است که داناترین مردم، آن کسى است که داناتر در اختلاف مردم باشد؟
در تاریخ علویین آمده است:«سأل رجل ابا حنیفه عن رجل وقف ماله للامام فمن یکون المستحق؟فاجاب ابو حنیفه:المستحق هو جعفر بن محمد»؛مردى از ابو حنیفه درباره مالى که براى امام وقف شده بود، سؤال کرد، به این که مستحق آن چه کسى است؟در پاسخ گفت:مستحق آن جعفر بن محمد است.
اعتراف مالک
مالک بن انس اصبحى، پیشواى مذهب مالکى و تلمیذ امام صادق مى‏گوید:«مارأت عین و لا سمعت اذن و لا خطر هل قلب بشر افضل من جعفر بن محمد علما و عبادة و ورعا.اختلفت الیه زمانا فما کنت اراه الاّ على احدى ثلاث خصال اما مصل و اما صائم و اما یقرأ القرآن».و از وى به عبارات دیگر نقل شد که گفت: «مارأت عینى افضل من جعفر(بن محمد)فضلا و علما و ورعا و کان لا یخلو من احدى ثلاث خصال اما صائما و اما قائما و اما ذاکرا و کان من عظماء العباد و اکابر الزهاد الذین یخشون ربهم و کان کثیر الحدیث طیب المجالسة و کثیر الغائدة»؛هیچ چشمى ندیده و گوشى نشنیده و به قلب هیچ انسانى خطور نکرده است که از حیث علم و عبادت و تقوى برتر از امام صادق باشد.من مدت زمانى را با او مراوده داشته و خدمت ایشان مى‏رسیدم ندیدم او را مگر در یکى از سه خصلت:یا نماز و یا روزه و یا قرائت قرآن.
4-ادراک به اینکه تقریب بین مذاهب اسلامى در این مقطع حساس که دشمن از هر طرف ما را احاطه کرده است، بر اساس آنچه را که اتفاق دارند و معذور داشتن هر یک دیگرى را در آنچه که اختلاف دارند، یک امر ضررى است.زیرا در عصر کنونى تلاش و کوشش سیاست جهانى و حرکتهاى ضد استعمارى و موضعگیریهاى بنگاههاى استکبارى و صلیبى و صهیونى و نیز عاملان مزدور آنها در بلاد اسلامى، مى‏بینیم که از راه عنوان شیعه و سنى بین مسلمانان ایجاد اختلاف مى‏نمایند و صفوف پیروان دین واحد را براى رسیدن به مقاصد شوم خود بر هم مى‏زنند.پس برماست که هوشیار باشیم و تحت تأثیر تبلیغات آنها قرار نگیریم.
5-باید پیروان مذاهب شیوه‏هاى حکیمانه و روشهاى پسندیده مذاهب را در برخوردها و بحثها و مناظره‏ها برگزینند.
امام على(علیه السلام)خود پیوشاى گذشت و مدارا و تقریب بوده و روش عالمان بزرگ نیز به همین منوال بوده است.پس باید گفت و شنود و طرح مسائل خلاقى و ارائه ادله در جوّى سالم و آرام و احترام متقابل و به دور از تعصب باشد و نیز باید هر نظریه‏اى را که داراى دلیل قوى است، از هر مذهبى که باشد، پذیرفت.
اگر ما به دیده دقیق بنگریم، مى‏بینیم که سبب بخش مهمى از اختلافات خودخواهى و برخوردهاى احساساتى و غیرمنطقى و تعصبات کور است.ولى این شیوه ناپسند در زمان تشریع و زمان صحابه و زمان تابعین و تابعان آنها نبوده است.روند علم در آن زمانها در جوامع اسلامى حاکى از دامنه‏اى گسترده و فضاى باز و جوّهاى سالم و صمیمى و برخورد منطقى آرا و نظرات، بر اساس تفاهم بوده است.
«علم الخلاف»نمایانگر فضاى باز در تاریخ الام به شمار مى‏آید و همواره براى فقه اسلامى سازنده بود و مسلمانان را در طول تاریخ پرفراز و نشیب خود على رغم عوامل و اسباب تفرقه به تفاهم و تقارب نزدیکت مى‏کرده است.تردیدى نیست در اینکه یکى از عوامل مهم در تأثیر تقریب تحقق تفاهم بین عالمان و دانشیان مذاهب بر اساس بحثهاى واقعى بوده است.
الزامى وجود ندارد که فردى بدون دلیل و برهان از مذهبى پیروى و به فتواى کسى عمل کند و مى‏دانید که تقلید از شخصى یا پیروى از مذهبى اگر دلیلش هم تقلید باشد، ملازمت با دور و یا تسلسل دارد که اجماع بر بطلان آن قائم است، تقلید باید مبناى عقلى و منطقى داشته باشد. غرض از مناظره باید رسیدن به حق و قول احسن باشد نه چیز دیگر.بر این اساس موفقیت یک گفت و شنود در مسائل نظرى اجتهادى منوط به پاک بودن نیت طرفین بحث و خالى بودن آن از شائبه و هرگونه مقاصد انحرافى و اعتقاد به نتایج گفت و شنود و صرف نشدن وقت به حرفهاى بیهوده و دست یابى به هدف که نیل به نظر ارجح و بهتر است از راه دلیل و منطق علمى، مى‏باشد بجاست که به نمونه‏هایى از این برخوردهاى دوستانه و منصفانه که با اندیشمندان اهل سنت داشته‏ام، بپردازم.
1-حدود پنج سال پیش هیأتى از فقهاى اهل تسنن که از کشورهاى اسلامى به ایران آمده بودند، بنا به دعوت شوراى سرپرستى طلاب غیرایرانى به قم نیز آمدند.بعضى از مسئولان سازمان تبلیغات از بنده نیز براى گفتگو با آنان دعوت به عمل آوردند.در آن جلسه حدود یک ساعت و نیم در زمینه تقریب و علل تفرقه و تشتت، که ناشى از اختلاف در مسایل غیرضرورى است، سخن گفتم.یکى از میهمانان که دکترا در علوم شریعت داشت، پرسید:«در بررسیهاى خود از منابع و مبانى چند مذهب آگاهى دارید؟ پاسخ دادم:اغلب مذاهب و گفتم:بنده نه تنها از منابع و مبانى اغلب اصولیان اهل سنت اطلاع دارم، بلکه از منابع و مبانى اخباریان آنان نیز مطلع هستم.
سؤال شد:«آیا فرقى میان این دو گروه وجود دارد؟»
گفت:«بلى، همچنان که شیوه اخباریها با عالمان اصولى در جهان تشیع متفاوت است، همان طور در نزد اهل تسنن نیز چنین است».
وى پرسید:«از فتاواى آنان نیز آگاهید؟».
پاسخ دادم:«از بیشترین آرا و فتاواى ایشان مطلع هستم».
سپس پرسید:«چرا محمد بن عبد الرحمن بن ابى لیلا که از او به عنوان بنیان گذار یکى از مذاهب یاد مى‏شود، نوعا با آرا و نظریات دیگر پیشوایان مذاهب مخالف است.بنده این مطلب را با برخى از علماى مصر در میان نهادم، ولى جوابى قانع کننده، دریافت ننمودم».
عرض کردم:«موضعگیرى ابن ابى لیلا چه بوده است؟»
گفت:«در بیشتر احکام.به عنوان مثال خطبه را پیش از خواستگارى واجب مى‏داند، استنشاق و مضمضه را هنگام وضو واجب مى‏داند.در حالى که چنین فتاوایى در هیچ یک از دیگر مذاهب اسلامى وجود ندارد.»
براى او توضیح دادم که ابن ابى لیلا در فقه اجتهادى مبانى خاص خود را دارد که سایرین آن را قبول ندارند.یکى از منابع فقه و مستندات احکام فقهى در نزد همه عالمان مذاهب، سنت رسول خداست، که شامل قول و فعل و تقریر پیامبر مى‏باشد.این مطلب مورد اتفاق همه علماست.علت اصلى اختلافات ابن ابى لیلا با دیگران به دو مبناى خاص وى در اصول فقه باز مى‏گردد:
اولا:ابى لیلا معتقد است که فعل پیامبر همانند قول(امر)او حمل بر وجوب مى‏شود، مگر دلیلى بر خلاف آن یافت شود.این مبنا مختص ابن ابى لیلاست.ولى دیگران آن را قبول ندارند.زیرا بعضى از آنان فعل نبى را حمل بر استحباب و برخى بر اباحه به معنى خاص(رجحان نداشتن انجام فعل بر ترک آن) و عده‏اى حمل بر اباحه به معناى عام که شامل واجب و مستحب و مباح مى‏شود.نموده‏اند.از این رو میان نظریات ابن ابى لیلا و دیگران اختلافات فراوانى مشاهده مى‏شود.بر این اساس ابن ابى لیلا خواندن خطبه را پیش از خواستگارى واجب مى‏داند.چون پیامبر(ص)قبل از خواستگارى خطبه خوانده‏اند، و نیز مضمضه را در وضو واجب مى‏داند، چون رسول اللّه(ص)این عمل را در وضوى خویش انجام داده‏اند.
ثانیا:یکى دیگر از مبانى ادله وى، به مبحث تعادل و ترجیح که سخن از تعارض است، مربوط مى‏شود. بسیارى از پیشوایان مذاهب و علما در تعارض یک نص و ظاهر معتقدند که باید ظاهر را حمل بر نص کرد.ولى ابن ابى لیلا این حمل را قبول ندارد.از همین جاست که ابن ابى لیلا در وضو حکم به وجوب استنشاق کرده است.وى براى این نظریه خویش به ظاهر این روایت تمسک جسته است:«اذا ارادان یتوضأ احدکم فلیجعل فى انفه ماء ثم لینثر و من استجمر فلیوتر».ولى پیشوایان مذاهب دیگر، حکم به وجوب استنشاق نکرده‏اند، زیرا ظاهر روایت مذکور را بر دیگر ادله که نص در عدم وجوب استشمامهاست، حمل کرده‏اند.لذا از ظاهر آن رفع ید کرده، و حکم به استحباب استنشاق کرده‏اند.
همچنین ایشان سئوال کرد که آیا شما باب اجتهاد را در زمان ائمه معصومین، مفتوح مى‏دانید؟
جواب دادم:«بله».
سپس پرسید:«آیا این سخن را هم قبول دارید: لا مساغ للاجتهاد فى مقابل النص؛در مقابل نص، اجتهاد نمى‏توان کرد».
جواب مثبت دادم.
آنگاه پرسید:«چگونه مى‏توان بین این دو واقعیت جمع کرد؟»
در پاسخ گفتم:اجتهاد داراى دو معنا و مفهوم است:
نخست آن اجتهادى است که از راه رأى و تفکر شخص باشد که این نوع در نظر امامیه غیرقابل قبول و مطرود است.
دیگر آن اجتهادى است که از راه ادله معتبر شرعى است، که امامیه آن را صحیح و معتبر مى‏داند. اجتهادى که امامیه آن را مردود مى‏داند، اجتهاد در مقابل نص است.اما اجتهادى که از راه اصول احکام و قوانین کلى آن باشد، که به وسیله آن فروع مستحدثه به اصول پایه، و قوانین کلى بر مصادیق خارجى آن منطبق مى‏گردد، کاملا صحیح است و مورد قبول امامى مذهبان مى‏باشد.چرا که این نوع از اجتهاد در عرض نص قرار ندارد، بلکه در چارچوب و در طول آن است.
کوتاه سخن اینکه مقصود از اجتهاد در مقابل نص آن اجتهادى است که از راه نظر و رأى است، نه اجتهادى که از طریق اصول احکام و قوانین کلى آن باشد، و امامیه که اجتهاد را حتى در زمان امام معصوم(ع)جایز مى‏داند، اجتهاد نوع اول را در نظر دارد.
در این گفتگو با میهمانان، یکى از آنان گفت این جلسه علمى بنده را با انصاف و مکانت علمى مذهب تشیع آشنا ساخت و کلیه ذهنیتهاى غلط را، که نتیجه بدگمانى پیروان مذاهب نسبت به یکدیگر است، از وجودم زدود.لذا باید با تشکیل مجامع علمى به بحث و تبادل نظر در این موضوع پرداخت تا با آگاهى از نظریات یکدیگر، ریشه بدبینیها و سوء تفاهمات خشکانده شود.
نظریه شلتوت
شیخ محمود شلتوت در مقدمه تفسیرش مى‏گوید بر هر مجتهد واجب است که تقواى الهى را رعایت کند و در مقام بیان دلیل نظریه، تعصب او را تحت تأثیر قرار ندهد و حرام است دلیل قوى را تنها به دلیل اینکه ارتباطى به مذهب او ندارد، نپذیرد.زیرا خداوند از آن نهى کرد.در قرآن آمده:و کذلک ما ارسلنا من قبلک فى قریة من نذیر الاقال مترفوها انا وجدنا آبائنا على امة و انا على آثارهم مقتدون. (16)
بیان کلام مغنیه
مناسب است در اینجا قصه‏اى را که از قول محمدجواد مغنیه بیان کنم:
وى مى‏گوید:در یکى از سفرهایم به مصر از علامه شلتوت دیدار کردم در حالى که جمعى از بزرگان دانشگاه الازهر نیز نزد او حضور داشتند.از سبب فتواى او بر جواز تعبد به مذهب جعفرى جویا شدم و گفتم چه عاملى باعث شد که شما فتواى یاد شده را صادر کردید؟او در پاسخ گفت:خدا مى‏داند در صدور این فتوا عوامل سیاسى، خارجى، اجتماعى، و جز اینها داراى نقشى نبوده‏اند تنها تأثیر و نقش براى دلایل بعضى مسایلى بود که در مذهب شیعه وجود داشت و من در مقام استنباط، هنگامى که برخى از ادله مسایل را مورد دقت و نظر عمیق قرار دادم، دیدم دلایل آنها از قوت و متانت و ظرافت خاصى برخوردارند و این باعث شد که من آن فتوا را صادر نمایم و اضافه کرد من در بعضى مسایل فقهى بر اساس مذهب جعفرى فتوا دادم.محمدجواد مغنیه مى‏گوید او سپس اشاره به حاضران در جلسه کرد و گفت بر شماست که کتابهاى شیعه را با دقت مورد مطالعه قرار دهید.
روزى که در مصر قانون نظام خانوادگى را بر اساس مذهب امامیه و بر خلاف مذاهب اهل سنت اعلام کردند، که سه طلاق در مجلس واحد یک طلاق محسوب مى‏شود، سر و صدا و نغمه‏هاى مخالفین از هر سو بلند شد، ولى با عالمان و دانشیان واقع‏نگر دیرى نپایید که قانون یاد شده مورد تصویب و عمل قرار گرفت و مخالفین سکوت را برگزیدند.این بدین جهت بود که دلیل فتواى یاد شده از امامیه قوى بوده است.
ابن تیمیه حنبلى و ابن قیم جوزى صاحب «اعلام المواقعین عن رب العالمین»که از بزرگان اهل سنت مى‏باشند نیز در این زمینه مى‏گوید:با سه طلاق در مجلس واحد جدایى کامل حاصل نمى‏شود و یک طلاق محسوب مى‏شود (17)
6-اذعان به اینکه در شرع بدون دلیل قاطع و روشن، پیرو هیچ مذهبى را نمى‏توان تکفیر کرد، چون همه ایمان به خدا دارند و اسلام همه را شامل‏ است و این گفته مورد پذیرش همه پیشوایان مذاهب اسلامى است.
ابو حنیفه پیشواى مذهب حنفى و محمد بن ادریس شافعى پیشواى مذهب شافعى و سفیان بن سعید ثورى پیشواى مذهب ثورى و داود بن على ظاهرى اصفهانى پیشواى مذهب ظاهرى و اسحاق بن راهوى نیشابورى پیشواى مذهب راهوى و جز اینها این نظریه را برگزیده‏اند.
محمد بن ادریس شافعى در رساله خود مى‏گوید:
من هیچ فردى از اهل قبله را به سبب گناهى که کرده تکفیر نمى‏کنم.
ابن حزم ظاهرى پیشواى دوم مذهب ظاهرى مى‏گوید:من هیچگاه فرد مسلمانى که از راه اعتقاد و یا فتوا چیزى را بگوید تکفیر و تفسیق نکرده و نمى‏کنم و در ادامه مى‏گوید:در این نظر خلافى را از عالمان و فقیهان ندیدیم.
ابو الحسن اشعرى که از پیشوایان بزرگ اهل سنت است در اصول عقاید خویش مى‏گوید:گواه باشید بر اینکه من هیچ کس از اهل قبله را بواسطه گناهى که کرده تکفیر نمى‏کنم.زیرا همه آنها به معبود واحد و یکتا توجه دارند و اسلام همه را در بر مى‏گیرد.
7-گردآورى روایاتى را که از نظر سند مورد پذیرش مى‏باشد.
مى‏دانیم سند مقبول، در نزد عموم مسلمانان کتاب و سنت است.اما این مهم است که کتاب هر چند قطعى الصدور و از نظر سند تمام است، ولى آیات متشابه آن از نظر دلالت ظنى مى‏باشند و احتیاج به مبین و ارجاع به آیات محکم دارند.چنان که سنت هر چند ممکن است قطعى الدلالة باشد ولى در جهت نقل، ظنى الصدور است و حجیت آن ایجاب مى‏کند که از نظر سند باید متواتر باشد یا آحاد آن موثق و مورد قبول عقل باشند.منطق نیز حکم مى‏کند که دین خدا را نباید بازیچه نقلهاى مشکوک و نامعلوم قرار داد.
اسناد دینى باید دست کم از سوى خود آن مذهب مورد صحه و قبول قرار گرفته باشد.قرآن با صراحت مى‏گوید:«لا تقف ما لیس لک به علم ان السمع و البصر و الفؤاد کل اولئک کان عنه مسئولا». (18)
از گمان و احتمال و حدس نباید پیروى کرد، براى نمونه، تنها صحابى پیامبر(ص)بودن کافى نیست که هر چه نقل کند بدون در نظر گرفتن وثاقت مورد قبول قرار گیرد.اگر صحابه پیامبر همه عدول و منزه از خطا بودند، مى‏توانستیم به همه اقوال آنها اعتماد کنیم.ولى چه باید کرد که اصحاب پیامبر مانند مردم دیگر داراى مراتب مختلف از عدالت و زهد و روع و یا فسق بوده‏اند و در بین آنها منافق و فاسق وجود داشته تا جایى که قرآن مى‏گوید:«و من اهل المدینة مردوا على النفاق لا تعلمهم نحن نعلمهم»:برخى از مردم مدینه تا جایى نفاق خود را نهان کرده‏اند که حتى تو اى پیامبر آنها را نمى‏شناسى ما از آنها با خبریم.
پیغمبر اکرم(ص)خود خبر مى‏دهد که دروغگویان بسیارى بر من دروغ مى‏بندند؛هر کسى به من دروغ نسبت دهد جایگاهش در آتش خواهد بود(و من کذب على متعمدا فیتبوء مقعده من النار).
محمد ابوریه از ابو بکر الصیرفى به نقل از«اختصار علوم الحدیث»آورده است که«روایت کسى که به پیامبر دروغ نسبت دهد، هر چند بعد از آن توبه کند، مورد قبول نیست» (19) و حتى علماى اسلام نسبت دروغ در حدیث پیامبر را با تغلیظ و شدت بیشتر محکوم مى‏کنند در این حال چرا باید روایات کسى مسند احکام و اجتهاد واقع شود که در رد سخنان منقول او کتابها نوشته و با تحقیقات روشنى خلافگوییهاى او را عقلا و نقلا به اثبات رسانده‏اند. (20)
بر این اساس باید روایاتى که غلاة روایت کردند، و عالمان رجالى شیعه آنها را در کتابهاى حدیثى خودشان معین و مشخص نموده‏اند، زدوده شود و پیوشوایان اهل بیت بر حرمت روایت از آنان اتفاق نظر دارند.امام صادق(ع)فرمود جوانانتان را از غلاة بر حذر دارید زیرا آنان بدترین خلق خدایند.عظمت خدا را کوچک شمرده و براى بندگان خدا ادعاى‏ ربوبیت مى‏کنند.در ادامه مى‏فرماید قسم به خدا غلاة بدتر از یهود و نصارى و مجوس و آنان که براى خدا شریک قرار مى‏دهند، مى‏باشند. (21)
و نیز روایاتى را که نواصب روایت کردند و در کتابهاى حدیثى اهل سنت وجود دارد و عالمان رجالى اهل سنت آنها را در کتابهاى رجالى خود معین کردند، باید از آنها زدوده شود و آنان بر حرمت نصب و عدم اعتبار آنها داراى نظر واحدى مى‏باشند.
ابن حجر عسقلانى در کتاب گرانقدرش، بسیارى از راویان را به عنوان ناصبى معرفى مى‏کند و مى‏گوید: فلانى ناصبى یا داراى عداوت و دشمنى زیاد نسبت به على(رضه الله عنه)مى‏باشد و همین طور ذهبى در کتابش. (22)
زدودن روایاتى که غلاة و نواصب روایت کردند، در مصادر حدیثى مسلمین وجود دارد، نقش بزرگى در محو اختلافات دارد، زیرا با این کار مى‏توان موسوعه حدیثى معتبر و مقبولى نزد همه عالمان مذاهب به جامعه عرض نمود و با اجتهاد پویا و متطور همه مشکلات زندگى و دینى را حل کرد.
8-گردآورى روایاتى که در الفاظ و یا مضمون اشتراک دارند و در مبانى و مصادر همه مذاهب وجود دارد.
فقه شیعه مشحون از روایات اهل سنت است و فقهاى شیعه به روایتى که اهل سنت نقل کرده و راوى آن ثقه است، عمل مى‏کنند و حجیت آن رامعتبر مى‏دانند.در رده‏بندى احادیث شیعه این حدیث را موثق نام نهاده است محقق کرکى، نور الدین على بن الحسین عبد العالى عاملى(متوفى 940)پس از تقسیم روایات به متواتر و آحاد، یکى از اقسام روایت آحاد را موثق نام مى‏برد و در تعریف آن مى‏گوید:«و هو مارواه العدل الغیر المرضى فى دینه المأمون عن تعمد الکذب او کان فى طریق من هو کذلک». (23)
و نیز شیخ بهایى پس از تقسیم اخبار به صحیح، حسن، موثق، قوى و ضعیف همه این روایات را قابل استناد مى‏داند.مگر ضعیف را که از آنها در سنن یعنى مستحبات فقط بهره مى‏گیرد و در توضیح خبر موثق مى‏فرماید:«سلسله سند اگر کلاّ یا بعضا»غیر امامى باشد، به شرط موثق بودن و عادل بودن افراد، این خبر را موثق مى‏نامند.» (24) بدین ترتیب در اعتبار اخبال اهل سنت نزد شیعیان، جاى هیچ گونه تزدید و انکار نیست.از آن سو عینا همین رفتار از مشایخ و بزرگان اهل سنت نسبت به اسناد روایى شیعه مشاهده مى‏شود، محدثان شیعه از دیرباز در مآخذ و مبانى فقهى اهل سنت مورد استناد قرار گرفته‏اند.
علامه مجاهد سید شرف الدین عاملى یکصدنفر از رجال شیعه را که در مأخذ اهل سنت مورد استناد قرار گرفته‏اند، نام مى‏برد، در حالى که رقم دقیق آن چند برابر این است.وى بعد از توضیح کافى در مورد این صد نفر مى‏گوید:«اگر بخواهیم شیعیانى را که مورد احتجاج اهل سنت از سلف صالح و در مسانیدشان قرار گرفته‏اند نام ببریم، چندین برابر این صد نفر خواهد شد.»
مسلما اگر هر کدام از شیعه و سنى از اسناد هم استفاده کنند، در بسیارى از موارد نه شیعیان دچار فقد دلیل و ارجاع به اصول عملیه شده و نه اهل سنت نیاز به استفاده از مبانى ظنى و غیر مستند، مانند قیاس و اظهار رأى و استحسان پیدا مى‏کنند و با بصیرت بیشتر مى‏توانند روایات طرفین را در موضوعات فقهى مختلف بررسى و مستند قرار دهند.
9-شناسائى راویان ضعیف و جاعلان حدیث در مذاهب و نقد و زدودن آنها.
10-حذف تهمت‏ها و افتراهایى که هر یک به دیگرى روا داشته است و در کتابهاى مذاهب وجود دارد و نگارنده حدود صد مورد از آنها را در خاطر دارد که بیان آنها از حوصله این مقاله خارج است.
11-جمع بین روایاتى که در الفاظ و یا مضمون اختلاف دارند از طرق زیر:
الف)از راه بررسى زمان صدور آنها.
ب)از راه روایات دیگرى که مى‏توان آنها را به عنوان شاهد جمع بین روایات متعارض و متنافى ذکر کرد.
ب)از راه روایات دیگرى که مى‏توان آنها را به عنوان شاهد جمع بین روایات متعارض و متنافى ذکر کرد.
ج)از راه اطلاق و تقیید عام و خاص، مجمل و مبین که از آن تعبیر به جمع موضوعى و عرفى مى‏شود و مورد پذیرش همه مذاهب است.
د)از راه حمل ظاهر بر نص که مورد قبول است و از آن تعبیر به جمع حکمى مى‏گردد.
12-مورد نقد قرار دادن روایات، مطابق موازین علمى و شرایطى که در کتابهاى رجالى آمده است.
13-عرضه داشتن روایات متعارض بر کتاب خدا و اصول مسلم شریعت.
14-تأسیس مدارسى براى تدریس فقه، اصول و کلام مقارن، در مراکز علمى که براى از بین بردن اختلافات پیروان مذاهب نقش اساسى دارد.
البته در صورتى که مدرسین آنها از آرا و نظرات در مذهب خود و مذاهب دیگر کاملا آگاهى داشته باشند.
15-تألیف کتابهایى در زمینه علومى که مربوط به تقریب است.این کار در ایجاد تقریب بین پیروان مذاهب اسلامى بسیار مؤثر است.البته در صورتى که آنها داراى ویژگیهاى زیر باشند:
الف)تعیین زمان پیدایش اختلاف در مسایلى که در آنها مطرح مى‏شود.
ب)بیان سبب اختلاف در آنها.
ج)تعیین زمان پیدایش پدیده مذاهب.
د)بیان سبب پیدایش مذاهب در اواخر ایام تابعین و عدم پیدایش آن در زمان تشریع و زمان صحابه و در اوایل ایام تابعان.
ه)بیان تقریب در موارد خلاف در مواردى که تقریب امکان دارد و بیان ادله در مواردى که تقریب بین آنها امکان ندارد.
و)بیان آراء و فتاوى که اعمال پیرو هر مذهبى فعلا بر آن است.
ز)تحریر مقدمه‏اى در ابتداى کتاب در بیان اینکه چرا در زمان تشریع، اختلاف بین قاریان در مسایل نظرى فرعى نبوده و در زمان صحابه بین عالمان اختلاف کمى و در زمان تابعین بیشتر و در زمان تابعان تابعین خیلى زیاد شد و نیز بیان ویژگیها و تفاوت مکتب رأى که در زمان صحابه توسط ابن مسعود و مکتب حدیث که توسط عبداللّه بن عمر و زید بن ثابت تأسیس شد و بیان تفاوت آنها با مکتب اهل بیت(ع).
ح)مقدمه خاص مناسب با هر کتابى به زبانى که امروز بین مردم متداول است.
16-اهتمام بر طرح بحثهاى عمومى و مشترک قرآنى میان مسلمانان در ابعاد گوناگون و مختلف اخلاقى، اجتماعى، اقتصادى و سیاسى و نقد آنچه مخالف با سیاق کتاب خداست و مدرک قطعى ندارد و پرهیز از خلط بین تأویل و تفسیر و عدم استنا دبه تأویلات، جهت اثبات عقیده خاص.
17-نشریه جامع و مفید، و این در صورتى فایده دارد که داراى ویژگیها و شرایط ذیل باشد:
-طرح عناصر تقریب بین مذاهب.
-طرح فوائد تقریب.
-طرح شرایط موفقیت تقریب.
-طرح ابحاث مهم تاریخى.
-طرح بحثهاى ضد استعمارى.
-دارا بودن بحثهاى مهم فقهى و کلامى.
-طرح مناظره‏ها در علومى که مربوط به تقریب است.
-پخش اخبار و گزارشهاى مربوط به تقریب در جهان.
-پخش خبراى مهم براى جهان و بررسى دقیق آنها.
-بیان خطرهایى که جهان اسلام را تهدید مى‏کند و ارائه راه‏حلها.
-ارائه پیشنهاد براى حل مشکلات جهان اسلام و پر کردن خلأها و برطرف کردن نارساییهاى آن.
-شناخت امکانات جهان اسلام در بعد مادى و معنوى.
-آگاهى از کتابهائى که دشمنان اسلام درباره آراء و نظرات شیعه و سنى در بعد عقاید و فروع علمى نوشته‏اند.این آگاهى‏ها نقش مهمى را در تقریب دارد.یکى از عواملى که نقش بسیارى در دور کردن پیروان مذاهب از یکدیگر دارد، همین نسبتهاى دروغینى است که نویسندگان مغرض و دشمن به پیروان مذاهب داده‏اند. واقعا اگر در مجالس بحثى و مناظره‏اى، عقاید پیروان هر مذهبى را از خود آنها بشنویم، بسیارى از اختلافات و مشکلات حل مى‏شود و براى همگان آنچه را که تهمت و افتراست، ثابت مى‏شود. در ملاقاتهاى زیادى که با برخى از عالمان مذاهب داشته‏ام، دیدم آنان بر این اعتقادند که ما قایل به تحریف قرآن و خیانت جبرئیل در ابلاغ رسالت و دانستن رجعت را از اصول دین و انکار خاتمیت رسول الله و...مى‏باشیم!به آنها گفتم از عالمان شیعه شنیدید که داراى این عقایدند؟پاسخ گفتند:خیر.گفتم پس با چه سندى این عقاید را به آنان نسبت مى‏دهید؟گفتند:سند ما فلان کتاب و یا فلان شخص است!با اینکه آنها از دشمنان سرسخت شیعه محسوب مى‏شوند.
6-عوامل و اسباب تحقق تقریب
عوامل و اسبابى که در تحقق تقریب دخالت دارند، عبارتند از:
1)اعتبار قضیه به عنوان یک مسأله جدى نه تشریفاتى و شکلى.
2)پیروى از سیره عملیه پیشوایان مذاهب و پیروان آنها.زیرا آنان با هم مراوده داشته و اجتماع مى‏کردند و مسایل خلافى را در جوّى سالم و آرام مطرح و مورد بحث قرار مى‏دادند و در زمینه آنها بحثهاى طولانى داشته‏اند.
3)مراجعه به مبانى اسلامى که بر اقامه اجتماعات بر اساس برادرى و رأفت و مهربانى تأکید دارند.
در قرآن کریم آمده:انما المؤمنون اخوة:اهل ایمان با هم برادرند و از رسول خدا نقل شد که فرمود: «ذمة المسلمین واحدة یسعى بها ادناهم و هم ید على من سواهم»؛مسلمانان داراى ذمه واحد مى‏باشند که پایین‏ترین آنها مى‏تواند آن را عهده‏دار شود و آنان نیرویى بر غیر خودشان هستند.و فرمود:«المسلم اخو المسلم لا یظلمه و لا یاخذله و لا یخدعه»؛مسلمان برادر مسلمان است و به او ظلم و ستم نمى‏کند و به خود واگذار نمى‏نماید و او را فریب نمى‏دهد.
امام صادق علیه السلام فرمود:«المسلم اخو المسلم و هو عینه و مرآته و دلیله و...»؛مسلمان برادر مسلمان و نیز چشم و آینه و رهنماى اوست.
4)ارتباط مستمر و همیشگى بین عالمان مذاهب و مطرح کردن مسایل علمى، اعتقادى، فقهى، اصولى، تفسیرى و حدیثى و بررسى و تحقیق در آنها و تسلیم در برابر منطق صحیح و دلیل قوى از هر مذهبى که باشد و نشر نتیجه بحثها در مجله خاص و رساندن آن به پیروان مذاهب براى آگاهى از آنها.
5)طرح مسایل در جوّى سالم و آرام که باعث پدید آمدن وثوق و اطمینان براى اعضا و رفع بدگمانى آنها از یکدیگر مى‏شود.
6)دادن فرصت به پیرو هر مذهبى براى طرح آراء و نظراتش در غیر این صورت تفاهم و تبادل اندیشه حاصل نمى‏شود و باعث بدگمانى مى‏گردد که با این وصف نشستها و بحثها مثمر ثمر و مفید نخواهد بود.
7)دورى عالمان مذاهب از جمود و تحجر و ضیق فکرى و نظر محدود در مقام استظهار و برداشت از دلایلى که مطرح مى‏شود، و توجه آنان به تحول زمان و مکان و احوال و عرف و شرایط آنها.زیرا این تحول باعث تحول ویژگیهاى داخلى و یا خارجى موضوعات احکام مى‏شوند که در نتیجه این تحول احکام، آنها نیز بر اساس منابع شرعى متحول مى‏شوند.پس تحول زمان و شرایط آن اگر چه باعث تحول احکام شریعت نمى‏شوند، ولى باعث تحول اجتهاد بر اساس منابع شرعى مى‏گردند.
8)برخوردارى از حسن نیت و دارا بودن سعه صدر و بردبارى و رعایت ادب در مقام تخاطب و تفاهم و تبادل آرا و نظرات و رعایت انصاف در نقد آراء و نظرات و نیز دورى از تعصب در مقام بحث و مناظره.تعصب، پیامدهاى بسیارى دارد.از جمله:عدم رعایت و توجه به موازین و معیارهاى علمى، و فراموشى مطلوب اصلى که اثبات حق است، نه اثبات مدعا. (25)
9)نصب العین قرار دادن تقریب مسایل مشترک در بعد فقهى، اعتقادى، حدیثى، تفسیر و اصولى، و چشم پورشى از مسایل خلافى و نظرى که تقریب بین آنها امکان ندارد.زیرا سبب آنها اجتهاد است که بر اساس اسلام تجویز شده است و لذا باید هر یک دیگرى را معذور بدارد.
10)آگاهى کامل عالمان مذاهب از علومى که مربوط به تقریب است مانند علم فقه، اصول، تفسیر کلام و...زیرا اگر داراى آگاهى نباشند، مقصود و هدف بگونه مطلوب حاصل نخواهد شد.
7 فوائد تقریب
فوائد و ثمرات تقریب بگونه گذرا به شرح زیر بیان مى‏شود.
1-فراهم شدن شناخت مبانى و منابع اجتهادى (مانند استحسان، قیاس، مصالح مرسله و قاعده استصلاح...)که بعد از عصر تشریع پدید آمد و باعث اختلاف آرا و نظرات شد و در نتیجه در اواخر ایام تابعین و اوایل ایام تابعان تابعین باعث پیدایش مذاهب و مکتبهاى گوناگون گردید.
2-روشن شدن انگیزه تأسیس آنها.
3-فراهم شدن زمینه از طریق تبادل افکار و اندیشه‏هاى مختلف عالمان و دانشیان مذاهب اسلامى براى دستیابى به حقایق و واقعیتهاى اسلامى در ابعاد گوناگون آن.
4-تکمیل و تتمیم پژوهشهاى اسلامى همه جانبه که این در غنى‏سازى فقه اسلامى بسیار نقش دارد.
5-نزدیک شدن آراء و نظرات عالمان مذاهب اسلامى در بیشتر مسائل نظرى و اختلافى در ابعاد گوناگون علمى و فرهنگى، فقهى، اصولى، تفسیرى، حدیثى و کلامى، و محدود شدن عواملى که باعث اختلاف در مسایل فقه اجتهادى مى‏شود.
6-آشنایى دانش پژوهان به نسبتهاى دروغینى که دشمنان و تفرقه‏افکان به برخى از پیشوایان مذاهب اسلامى داده‏اند و از بین رفتن عوامل تفرقه که سبب پیدایش آنها نوعا جهل و افتراى بعضى از پیروان مذاهب بر بعضى دیگر است.این یکى از فواید مهم تقریب است، زیرا جهل و عدم آگاهى از نظرات یکدیگر عامل بزرگى براى اختلافات است و با از میان رفتن آن بسیارى از اختلافات حل مى‏گردد و باعث تبدیل شدن خیلى از دشمنیها به دوستى و از میان رفتن کشش‏هاى عاطفى و انگیزه‏هاى غیرعلمى و دور شدن آنها در مقام تحقیق و کنکاشهاى علمى مى‏گردد.
7-پیدایش اطلاعات و آگاهیهاى صحیح براى عالمان در مورد مذاهب از راه مناظره‏ها و مطالعه در مصادر آنها و آگاهى از نقاط قوت و ضعف خود و دیگران.
على(علیه السلام)در این زمینه مى‏فرماید:«کسى که به استقبال آرا و نظرات مختلف برود، به آسانى مى‏تواند به نقطه ضعفهاى خود و دیگران آگاهى پیدا نماید.»نیز امام صادق علیه السلام مى‏فرماید:«آن کس که آگاه از زمانش باشد، هرگز در گردباد حوادث دامن به گمراهى نیالاید.»یکى از معانى آگاه بودن از زمان، آگاهى از اندیشه‏ها و آرا و نظرات مشابه در مسایل علمى است که آرا و نظرات فقهى از عمده‏ترین آنهاست.
8-روشن شدن اینکه فتاوى در هر مذهبى بدون دلیل و مدرک صادر نشده است، گرچه آن دلایل از نظر کلیه مذاهب قابل قبول نباشد.و آشکار شدن دلیل قوى در هر مذهبى براى پیروان مذاهب دیگر و این عامل مهمى است در راهنمایى انسانها در انتخاب مذهبى که از اتقان و استحکام بیشترى برخوردار است و نیز پدیدار شدن دید وسیع و بینش صحیح براى پیروان مذاهب و بازیابى هر مذهبى جایگاهى را که سزاوارش باشد.
یادداشتها
(1)-کیهان اندیشه، شماره 59.
(2)-مراجعه شود به کتاب دروس فى الفقه المقارن از نگارنده که بیانگر این مدعا است.
(3)-ما مساله تقریب را در شماره 1 مجله تقریب بگونه مفصل بیان نموده‏ایم.
(4)-حیاة الامام الصادق، ج 1، ص 175.
(5)-ابو العلاء مودودى، قانون اساسى اسلام، ص 73.
(6)-حیاة الامام الصادق، ج 1، ص 175.
(7)-مجله رسالة الاسلام، سال 2، ش 3، 269.
(8)-رسالة التقریب، ج 1، ص 186.
(9)-حیاة الامام الصادق، ج 1، ص 175.
(10)-رسالة التقریب، 1/185.
(11)-رسالة الاسلام، سال 8، ص 187.
(12)و(13)-رسالة الاسلام، سال 8، ص 187.
(14)-مجله تقریب، ج 6، ص 183.
(15)-تذکرة الحفاظ، ج 1، ص 157.
(16)-سوره زخرف، آیه 22.
(17)-رسالة الاسلام، سال 8، شماره 2، ص 182-1383.
(18)-سوره اسراء، آیه 36.
(19)-محمود ابوریه، ابو هریره، ص 155.
(20)-کتاب شیخ مضر از ابوریه و ابو هریره از علامه شرف الدین.
(21)-تقریب تهذیب، ج 1، ص 47.
(22)-میزان الاعتدال، ج 1، ص 173.
(23)-طریق استنباط الاحکام محقق کرکى، ص 10
(24)-الوجیز فى الدرایة شیخ بهائى، ص 130.
(25)-در این زمینه مى‏توانید به کتاب تاریخ تشریع اسلام، اثر محمد خضرى، ص 341 و احیاء العلوم، ج 1، ص 45، مراجعه کنید.

تبلیغات