ابو مسلم اصفهانی، چهره برجسته اعتزال
آرشیو
چکیده
متن
محمد بن بحر مشهور به«ابو مسلم اصفهانی»یکی از مفسران برجستهای است که در نیمه دوم قرن سوم و نیمه اول قرن چهارم میزیسته است.وی در سال 254 هجری قمری متولد گشته و پس از هفتاد سال تلاش در عرصههای مختلف علمی و دینی و سیاسی در سال 322 در گذشته است.
وی از سوی«مقتدر»خلیفه عباسی به عنوان حاکم اصفهان و ولایت فارس منصوب گشت، ولی به دلائل نا معلومی از این سمت عزل گردید.
وی از بزرگان مکتب اعتزال و شخصیت مورد اعتماد و موجب افتخار آنان بود که با تفسیر ارجمند خویش به نام«جامع التأویل لمحکم التنزیل»نام خود را در جهان تفسیر به عنوان یک چهره بر جسته اعتزالی جاودان ساخته است.
آراء و نظرات تفسیری ابو مسلم به قدری قابل توجه است که شخصیتی چون شیخ طوسی را به تحسین واداشته است، تا جایی که او را مانند علیبن عیسی رمانی بهترین مفسر و تفسیرش را زیباترین تفسیر مینامد. (1)
متأسفانه از تفسیر چهارده جلدی ابو مسلم اثری در دست نیست.، جز آنکه برخی از مفسرین که تفسیر وی را در اختیار داشتهاند.به صورت پراکنده آراء او را نقل نمودهاند. * لازم به ذکر است که در میان مفسران قرن سوم و چهارم و پنجم هجری، سه شخصیت مهم زندگی میکردهاند که با یکدیگر شباهتهای فراوانی داشتهاند و همین شباهتها موجب اشتباه برخی از محققین درباره آنها گردیده است.
(*)بررسی آراء و نظرات تفسیری ابو مسلم عنوان پایان نامه اینجانب بوده که امیدوارم بزودی چاپ و در دسترس علاقمندان قرار گیرد. این سه نفر عبارتند از:
1-ابومسلم محمدبن بحر اصفهانی(254- 322)شخصیت مورد بحث.
2-ابو الحسین محمدبن بحر رهنی کرمانی (350).
3-ابو مسلم محمد بن علی بن محمد بن الحسین بن مهریزد(366-459).
شخصیت اول همان فرد مورد بحث در این مقاله است که کتاب تفسیری او«جامع التأویل لمحکم التنزیل»نام دارد که در چهارده جلد و موافق مذهب اعتزال نوشته شده است.
شخصیت دوم یکی از علما و دانشمندان بر جسته کرمان و از اهل غلو و افراط در مذهب تشیع و مؤلف کتب زیادی در علوم مختلف بوده، وی در قریهای از قراء کرمان به نام«نرماشیر»ساکن و عالم به انساب و اخبار مردم و دارای تألیفاتی در همین زمینه از قبیل «نحل العرب»و«الدلائل علی نحل القبائل»بوده است.
مرحوم نجاشی میگوید:ابو حسین شیبانی ساکن کرمان(نرماشیر)دارای تألیفاتی از قبیل:البدع، البقاع، التقوی، الاتباع و ترک المراء، فی القرآن، البرهان، الاول و العشره، المتعه و القلائد، است. (2)
و اما شخصیت سوم نیز یکی از مفسران بزرگ و معاصر با مرحوم شیخ طوسی و مؤلف تفسیر «جامع التأویل لمحکم التنزیل»در بیست جلد طبق مذهب اعتزال است و اتفاقا از اهالی اصفهان و مشهور به ابو مسلم اصفهانی است.
مرحوم آغاز بزرگ طهرانی در الذریعه در مورد تفسیر این شخص میگوید:«تفسیر کهن ابو مسلم اصفهانی همانگونه که در کشف الظنون آمده است، نوشته محمدبن علیبن محمد بن الحسین بن مهریزد اصفهانی معتزلی مذهب و متوفای جمادی الثانی سال 459 در سن 93 سالگی است که در 20 جلد نوشته شده است، چنانکه در شذرات آمده است. بغیة الوعاة نیز او را چنین توصیف کرده که عالم به عالم نحو و تندرو در مذهب اعتزال بوده است...»
و آنگاه درباره تشابه میان این دو ابو مسلم میگوید:«هر دو منسوب به اعتزال هستند و احتمالا نمیخواستند مذهب خود را(تشیع)آشکار کنند و لذا خود را معتزلی معرفی میکردند.» (3)
نظر دانشمندان و محققان در مورد ابو مسلم محمد بن بحر اصفهانی
مرحوم شیخ آغابزرگ طهرانی در مورد ابو مسلم و تفسیرش چنین میگوید:
«جامع التأویل لمحکم التنزیل»تفسیری بزرگ بر قرآن کریم بر طبق عقاید معتزله است.
ابن ندیم در صفحه 196 فهرست خویش، او را این گونه توصیف کرده است.و در جلد 18 معجم الادباء صفحه 36 به جای(بزرگ)کلمهفی اربعة عشر مجلدیعنی در 14 جلد آمده است.سپس از حمزه در تاریخ اصفهان نقل میکند که او نام این کتاب را شرح التأویل گذارده است.به هر تقدیر، این کتاب تألیف ابو مسلم محمدبن بحر اصفهانی کاتب مترسل، بلیغ و متکلم و نیز شاعر به زبان فارسی است که سال 254 بدنیا آمده و در سال 322 از دنیا رفته است.»
«وی کاتب و نویسنده داعی صغیر، محمدبن زید الحسینی، متوفای 287 بود که بعد از برادرش حسن داعی کبیر، یعنی در سال 270 طبق نقل عمدة الطالب، چاپ هند، ص 72 و معجم الادباء، جلد18، ص 36، به نقل از قاضی تنوخی متولی امر گردید.و هکذا از او نقل شده که عامل اصفهان و فارس از ناحیه مقتدر عباسی متوفای 320 بوده است.نام او محمدبن بحر بود.که غیر از محمدبن بحر رهنی غالی در تشیع و متوفای 340 و غیر از ابو مسلم اصفهانی معاصر شیخ طوسی و متوفای 459 صاحب تفسیری(که تحت عنوان تفسیر ابیمسلم ذکر گردید)میباشد.»
«این کتاب همان متابی است که شیخ طوسی (385-460)در اول تفسیر تبیان از آن تمجید نموده است.مرحوم شیخ طوسی پس از انتقاد از کتابهای تفسیری که تا عصر او تألیف شده است، میفرماید: بهترین کسانی که در مسیر تفسیر بهترین و زیباترین و میانهترین راه را پیمودهاند ابومسلم محمدبن بحر و علیبن عیسی رمانی هستند که تفسیر این دو نفر بهترین کتابهایی است که در این زمینه تصنیف گردیده است، ولی این اشکال را هم دارند که اطاله کلام و زوائد غیر لازم هم در کتابهایشان یافت میشود.»
«این دو ابومسلم منسوب به اعتزال هستند و ممکن است که به خاطر پنهان کردن تشیع، خویش را معتزلی معرفی کردهاند...». (4)
زرکلی، در مورد او میگوید:«محمدبن بحر اصفهانی«ابومسلم»حاکمی از اهالی اصفهان معتزلی مذهب از بزرگان کتّاب و عالم به تفسیر و علوم دیگر من جمله شعر بود.»
«وی از سوی مقتدر عباسی حاکم اصفهان و فارس بود، تا وقتی که ابنبویه در سال 321 هجری وارد اصفهان گردید و او را معزول نمود.»
«از کتابهای وی«جامع التأویل لمحکم التنزیل»در تفسیر قرآن کریم در چهارده جلد بود.سعید انصاری هندی آنچه را که فخر رازی از ابومسلم در تفسیر کبیر خویش به نام مفاتیح الغیب نقل کرده، جمعآوری نموده و اسم آن را«ملتقط جامع التأویل لمحکم التنزیل»نام نهاده که در یک کتاب کوچک به چاپ رسیده است.نام کتاب دیگر او«الناسخ و المنسوخ»و کتابی دیگر در نحو بالاخره مجموع رسائل ابیمسلم میباشد». (5)
داوودی درباره او میگوید:«محمدبن بحر اصفهانی ابوسلمه صاحب تفسیر قرآن است. ابوالحسینبن بابویه در تاریخ ری نام او را برده و این گونه توصیف نموده است:وی بر طبق مذهب معتزله، عقیده داشت و از بزرگان و افراد معتبر این مذهب محسوب میگردید و تفسیری را بر طبق همین عقیده اعتزالی برای آنان تصنیف نمود.وی در سال 322 از دنیا رفت، در حالی که 70 سال داشت». (6)
سیدمرتضی در امالی و شیخ طوسی در تفسیر تبیان به او اعتماد فراوانی ابراز نمودهاند، هر چند که او را به دلیل اطاله کلام مذمت کردهاند.همچنین به عنوان قاضی و حاکم نیز از او نقل کردهاند و بعدها فخر رازی در کتاب خویش از وی، فراوان نقل کرده و به نقد مطالب آن پرداخته است.
تفسیر ابیمسلم به آن درجه از اعتبار و شهرت رسید که«قاضی»آن را چنین تعریف نموده است:از آنان(طبقه هشتم)ابومسلم محمد بن بحر صاحب تفسیر و علم کثیر است.شخصی آراء ابومسلم را که در تفسیر فخر رازی آمده است جمعآوری نمود و آن را در 103 صفحه به نام«ملتقط جامع التأویل لحکم النتزیل»به چاپ رسانیده است، ولی ما به هیچ بخش از کتاب ابو مسلم دست نیافتیم، علیرغم اینکه سیوطی در«معترک الاقران فی اعجاز القرآن»مطلب طولانی و مهمی را از او در مورد وجوه اعجاز قرآن نقل نموده است، معلوم نیست که آیا سیوطی کتاب مذکور را در اختیار داشته است که میگوید:«قال الاصفهانی فی تفسیره»یا اینکه او نیز به طور غیرمستقیم از افراد دیگر، سخنان او را نقل کرده است. (7)
دکتر مصطفی زید در مورد او میگوید«اسم او محمد بن بحر مشهور به ابومسلم اصفهانی، نویسنده، بلیغ، متکلم معتزلی مذهب، عالم به تفسیر و علوم دیگر، آگاه به نحو و شاعر بود.همه کسانی که به زندگینامه او پرداختهاند اتفاق دارند که او حاکم اصفهان و فارس، از سوی مقتدر عباسی و کاتب و متولی امر او بوده است.همچنین توافق دارند که وزیر وقت ابوالحسن علی بن عیسی بن داوود بن جراح، علاقه وافری به وی داشت ابوالحسن خود عالمی ادیب و مؤلف کتاب جامع الدعاء و معانی القرآن و یک تفسیر بر قرآن بود و دو مرثیه وزیر مقتدر عباسی گشته است.همه متفقند که محمد بن بحر در سال 254 متولد گشته و در سال 322 از دنیا رفته و کنیه او ابومسلم میباشد...» (8)
احمد عزالدین خلف الله درباره او میگوید:«مفسر، متکلم، ادیب معتزلی مذهب، ابومسلم محمد بن بحر اصفهانی(254-322)دارای کتاب عجیبی در تفسیر به نام«جامع التأویل لمحکم التنزیل»در 14 جلد است، (گفته شده که بیشتر است.)وی امیر اصفهان و فارس از سوی خلیفه عباسی، مقتدر بود. کرمانی صاحب کتاب«البرهان»بر تفسیر او دست یافته ولی این تفسیر بدست ما نرسیده است.هر چند که قطعاتی از آن که بوسیله بزرگان تفسیر من جمله فخررازی، اقتباس شده بدست ما رسیده است. کرمانی هر گاه مه اشاره به او میکند با جمله«ابن بحر» است و هرگاه منظورش ابو مسلم متوفای 459 است فقط به گفتن ابومسلم اکتفا میکند تا بین این دو فرق باشد. (9) (*)
تفسیر در عصر ابومسلم اصفهانی
در این بخش از بحث میکوشیم تا دورنمایی از روزگاری را که ابومسلم میزیسته از لحاظ تفسیر قرآن و پیشرفت آن علم و مناهج تفسیری و زندگینامه مختصری از مفسران آن عصر را، نشان بدهیم.البته منظور از عصر ابومسلم، دو قرن سوم وچهارم، یعنی از 200 تا 400 هجری است.قرن سوم در مقایسه با دو قرن اول و دوم، از بالندگی و شکوفایی خاصی در رابطه با تفسیر قرآن مجید برخوردار است و در این قرن است که مفسران نامدار شیعی و سنی با صبغههای مختلف و مباحث کلامی، تفاسیر خود را رنگآمیزی کردهاند.
در این قرن، مباحث مختلف کلامی از قبیل حدوث و قدم قرآن مجید، مخلوق بودن یا نبودن قرآن کریم، پذیرش توبه نادم از گناهان کبیره و...مطرح گشته و مورد تضارب آراء دانشمندان قرار میگیرد.خلفای عباسی نیز خواسته یا ناخواسته در مسیر این سیل عظیم قرار گرفته و پای مباحث قرآنی به کاخهای حکومتی کشیده شده و آنان نیز دست به اقدامات فرهنگی و تأسیس مراکز علمی زده و احیانا بر اقتدار و استمرار سلطه خویش از همین رهگذر افزودهاند.
و اما قرن چهارم از نظر علم و دانش موقعیت ممتازی دارد و مفسران بزرگی در این قرن درخسیدهاند.حدود جغرافیایی اسلام نیز از توسعه چشمگیری برخوردار گشته و سرزمینهای وسیعی از دورترین نقطه ترکستان در شرق تا دورترین نقطه اندلس درغرب، تحت لوای اسلام قرار میگیرد. مروانیه در اندلس و آلبویه در عراق و فارس و غزنویان در هندوستان و سامانیان در ماوراءالنهر و خراسان و حمدانیان در بینالنهرین و حلب و فاطمیان در مصر و آفریقا در حال ربودن گوی سبقت از یکدیگر و رقابت با رقیبان خویش بودند.
نقطه اوج هرم پیشرفت علوم اسلامی در قرن چهارم است که این قرن را به نام قرن حاکمیت شیعه نامیدهاند.زیرا شیعه در تمام نقاط جهان به جز در شرق که خوارزمیان تسلط داشتند جای پا و حضور جدی داشت.
قرن چهارم عصر تجدد و عصر کلام است زیرا معزالدوله دیلمی در سال 334 وارد بغداد شده و به حکومت استیلای ترکان خاتمه داد و دانشمندان از گمنامی به صحنه علم قدم گذارده و به مجامع وزرا و امرا و ملوک قدم نهادند. (10)
(*)درباره ابومسلم محمد بن بحر برای مزید اطلاع میتوان به کتابهای ذیل مراجعه نمود:1-معجم المفسرین، ج 2، ص 498 نوشته عادل نوبهض.2-مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 135، نوشته گلدزیهر، مستشرق، با ترجمه دکتر عبدالحلیم النجار.3-تاریخ التراث العربی، ص 99، نوشته فؤاد سزگین، ترجمه محمود فهمی حجازی. 4-لسان المیزان، ص 212.البته کشف الظنون و لسان المیزان در مورد او مرتکب مختصر اشتباهی شدهاند. در این عصر عالمان و مفسرانی چون شیخ طوسی (385-460)صاحب تفسیر التبیان، قاضی عبدالجبار(359-451)صاحب تفسیر تنزیه القرآن عن المطاعن، ابوالجسن علی بن عیسی رمانی (296-384)صاحب تفسیر الجامع الکبیر فی التفسیرات، ابوبکر جصاص(305-370)صاحب احکام القرآن، سلمی نیشابوری(330-410) صاحب تفسیر حقائق التفسیر، ابومنصور ماتریدی (248-333)صاحب تفسیر تأویلات القرآن، سید شریف مرتضی(355-436)صاحب تفسیر غررالفرائد و دررالقلائد، سید شریف رضی (359-406)صاحب تفسیر حقائق التأویل فی متشابه التنزیل، ابوالفتوح مراغی(متوفای 373) صاحب ذکر المجاز من القرآن، ابونصر عیاشی (متوفای 320)صاحب تفسیر عیاشی، علی بن ابراهیم قمی(متوفای 307)صاحب تفسیر قمی، ابوعبدالله حبری(متوفای 286)صاحب تفسیر ما نزل من القرآن فی اهل البیت و دهها مفسر بزرگ و عظیم الشأن درخشیده و هر کدام یادگارهای عظیمی از خود بر ژای گذاردهاند. (11)
چگ.نگی پیدایش مکتب اعتزال
به دنبال طرح برخی مباحث عقیدتی و شرعی از سوی خوارج، مکتب اعتزال، تأسیس شد.خوارج کسی را که مرتکب گناه کبیره میشد، کافر میدانستند در حالی که سایر مسلمانان آنها را مسلمان عاصی(فاسق)میشمردند و عقیده داشتند که استحقاق مغفرت دارند و برای همیشه در آتش جهنم نمیسوزند.
در حلقه درس«حسن بصری»یکی از شاگردان فاضل وی، نظری بین این دو نظریه مذکور ابراز نمود و گفت:مرتکب گناه کبیره نه کافر است آنگونه که خوارج میگویند و نه مسلمان آنگونه که دیگران میپندارند بلکه منزلتی بینالمنزلین دارد.نام این شاگرد، و اصل بن عطا بود که با بیان این مطلب با استادش حسن بصری به درگیری و مشاجره پرداخت و سرانجام تاوان این جسارت خود را پرداخت و با فرمان حسن بصری که گفت:اعتزال عنا از حلقه درس وی خارج شد و بدنبال او شاگرد دیگرش یعنی عمرو بن عبید نیز از او جدا شد و به«واصل»واصل گردید.جماعتی دیگر نیز به گرد آنان جمع شدند و در همان گوشه مسجد به تدریس پرداخت و طولی نکشید که این گروه نام مذهب خود را اعتزال که گویا از همان فرمان خشونتآمیز حسن بصری الهام گرفته بود، برگزیدند و اصول و قواعد و طریقه جدایی در نحوه اندیشه و تفکر، و روش خاصی را در تحلیل مسائل شرعی ابداع نمودند.
معتزله در امت اسلامی گسترش یافت و مهمترین عامل پیشرفت آنان اولا:پیوستن متفکران برجسته و ادیبان نامدار به آنان، و ثانیا:حمایت برخی از خلفای عباسی و همت آنان در نشر آن بود.
فراز و نشیبهای مکتب اعتزال
معتزله از آغاز پیدایش یعنی سال 131 هجری، فراز و نشیبهای فکری و سیاسی بسیاری را سپری نموده است.در زمان مأمون عباسی به شکوفایی و توانمندی رسید، بگونهای که برخی از سران معتزله، پستهای حساس دولتی از قبیل قضاوت را در اختیار داشتند، ولی در زمان متوکل به سردی گرایید و حتی علیه آنان دست به تبلیغات زده شد و از نظر درون گروهی نیز انشعابات و تقسیماتی پیدا کردند و مکتب اشعری تأسیس گردید.
در عصر بویهیان، نیز خلفای عباسی که پیروان اهل سنت (*) بودند به خاطر ناتوانی، مانع فعالیت شیعه و (*)مراد از اهل سنت اشاعره هستند که خود را مانند اخباریون، ملتزم به ظواهر اخبار میدانستند و در مقابل معتزله به اهل سنت مشهور شدند. معتزله نگردیدند و آنان با یکدیگر به مناظرههای کلامی میپرداختند و مناظره شیخ مفید(ره)با سران آنان جالب و شنیدنی است.
در اواخر عمر حکومت دیالمه(حدود سال 420) قادر عباسی، کتابی در رد معتزله و به طرفداری از اشاعره نوشت و منتشر ساخت و از آنها تبری جست. ولی با ورود عبدالملک وزیر معتزلی مذهب طغرل به بغداد، دستگیری اشاعره شروع شد و عدهای چون امام الحرمین جوینی و بیهقی به حجاز و عراق گریختند و هر کس گوشهای را برای ادامه زندگی برگزید.
مبانی پایههای عقیدتی معتزله
از آنجایی که اسلام به سرعت رو به گسترش بود ضرورت داشت که اصول و معیارهای روشنی برای تبیین تعالیم و اصول عقاید اسلامی ارائه گردد و لذا ضرورت استفاده از علم کلام احساس شد و بدنبال آن بهرهگیری از آن آغاز گردید.مقصود اصلی آنان این بود که برای رویارویی با مشکلات پیشقدم شده و عقاید خود را در مورد توحید و عدل الهی مطرح نموده تا صفات خدا را از تفکر اقنومی و ثنویت برهانند.
پس معتزله، به عنوان یک حرکت منظم فکری پدید آمد و هدفش طرح اسلام بر اساس استدلال و تعقل بود و لذا روش فلسفی و افکار یونانیان را مورد مطالعه دقیق قرار داده و سپس بر اصول و عقاید اسلامی منطبق ساختند.
ناگفته نماند که معتزله با اینکه در بیشتر مسائل اعتقادی، از قبیل حسن و قبح و عدم ارتکاب ظلم و عمل قبیح، از سوی خداوند و عدم اضلال بندگان با شیعه، کاملا هماهنگ است و عدل الهی را نیز مانند شیعه دومین اصل اعتقادی خود میداند، ولی با شیعه فرسنگها فاصله دارد.اشتراکات بیت شیعه و اعتزال باعث گمراهی برخی شده گمان کردهاند که تشیع و مذهب اعتزال، یکی هستند.
معتزله، مانند امامیه خداوند را از ارتکاب هر گونه قبیحی منزه دانستهاند، ولی در جنبه حاکمیت عقل، راه افراط را پیمودهاند و به تعبیر صدرالمتألهین، در رفع ظواهر قرآن، اسراف کردهاند.
و اما پایههای عقیدتی مکتب اعتزال عبارتند از: 1-توحید:به این معنی که شعار لاقدیم معالله، هر قدیمی غیر از خداوند را نفی نموده و اغلب مباحث کلامی معتزله در توحید، پیرامون صفات ازلی و خارج نبودن صفات از ذات است. (12)
2-عدل:یعنی خداوند متعال، افعال بندگان را خلق نمیکند، و سزاوار هم نیست که خداوند، خالق افعال مردم باشد و سپس آنها را بر کارهای زشت و ناپسندشان مؤاخذه کند.
عدل از دیدگاه معتزله، آن است که خداوند برای هیچکس خیر و شر نخواهد و در نتیجه هیچکس را به خیر هدایت نکند تا به بهشت برود و هیچ کس را هم به شر نکشاند تا به جهنم برود.افعال بندگان خواه زیبا و خواه زشت از خود آنان ناشی میگردد.
فعل زیبا آن است که عقل آن را تحسین کند و امر شارع همواره موافق با عقل است.و کار ناپسند آن است که عقل آن را تقبیح و نکوهش کرده باشد و نهی شارع هم بر اساس همین موافقت با عقل است، و اینطور نیست که امر و نهی شارع، موجب حسن و قبح افعال گردد.زیرا اگر فعل بواسطه امر الهی زیبا و بواسطه نهی الهی قبیح و ناپسند میگشت، میبایست هیچ کار زیبایی از خداوند سر نزند، چون هیچکس به خداوند امر نمیکند، همان گونه که از خداوند کار قبیحی سر نمیزند، زیرا او را کسی از کاری نهی نمیکند.و همچنین اگر امر، موجب حسن و نهی، موجب قبح میگردید در صورتی که فرضا خداوند نهی از عدل و انصاف نموده باشد، باید زشت و ناپسند باشند و اگر به ظلم و کذب فرمان داده باشد، باید زیبا و پسندیده باشند در حالی که مطمئنا چنین نیست.
دلیل اینکه معتزله خلق اعمال را به آدمیان نسبت میدهند این است که ما انساها بین افراد نیکوکار و تبهکار از یکسو و انسانهای خوش قیافه و بدقیافه از سوی دیگر، تفاوت قائل هستیم.نیکوکار را بر کار نیکویش مدح و تبهکار را بر کار ناپسندش مذمت میکنیم، در حالی که هرگز خوش قیافه را مدح و بدقیافه را مذمت نمیکنیم، و اگر بین این دو تفاوتی نبود میبایست به هیچوجه صالح و طالح مورد مدح و مذمت قرار نگیرند، چه اینکه خوش چهره و بدچهره هرگز مورد ستایش و نکوهش نیستند.
3-وعد و وعید:معتزله میگویند:خداوند به واجبات امر و از محرمات نهی فرموده و اهل طاعت را به نعیم و بهشت وعده و اهل عصیان را به آتش و دوزخ وعید داده است و هرگز خلف وعده یا وعید نمیکند. زیرا عاصی مستحق عقوبت است مگر آنکه توبه کند و مطیع مستحق بهشت است مگر آنکه کافر و عاصی گردد.اما استحقاق نعمت و عذاب باعث نمیشود که مؤمن از ایمان و کافر از کفر خارج گردند.پس عاصی با اینکه مسلمان است در آتش مخلد میباشد و برخی از ایشان گفتهاند:طلحه و زبیر با اینکه کافر بودند در بهشت هستند، زیرا آنان اهل بدر بودند و خداوند تمام اهل بدر را با سوابق و لواحق آمرزیده است، ولی بواسطه جنگ با علی(ع)کافر گشتند، و خداوند وعده بهشت به اهل بدر به زبان پیامبرش داده است و هرگز از وعده خویش تخلف نمیکند.پس این دو کافر ولی اهل بهشت هستند. (13)
4-المنزلة بین المنزلتین:مراد آن است که مسلمان اگر مرتکب گناه کبیرهای گشت از اهل اسلام محسوب نمیشود، ولی در زمره کافران هم نیست، بلکه اسمی بین الاسمین و منزلتی بین المنزلتین خواهد داشت و احکام مؤمن و کافر بر او بار نمیشود. همین عقیده به منزلت بین المنزلتین، موجب خروج آنان از حلقه درس حسن بصری و انعقاد نطفه اعتزال گردید.
5-امر به معروف و نهی از منکر:از دیدگاه معتزله مانند مسلمانان دیگر، امر به معروف و نهی از منکر واجب است و لذا در مورد سیاست و حاکمان و صفات آنها، رأی مشخصی ارائه دادهاند، زیرا حاکمان و سیاستمداران در حقیقت آمران به معروف و ناهیان از منکر هستند بنابراین در مورد خلافت خلفای سهگانه و حضرت امیر علیهالسلام و افضل اصحاب و شروط خلافت وارد بحث شدند. (14)
میتوان گفت که مغتزله در اصول، با مسلمانان دیگر فرقی ندارند، ولی در تفسیر این اصول با اهل سنت و جماعت تفاوت دارند.
معتزله و حدوث قرآن مجید
معتزله قرآن را مخلوق و طبعا حادث و غیر ازلی دانسته و معتقدند که کلام خدا قدیم، ولی قرآن موجود، مخلوق و حادث میباشد که مقارن با نبوت پیامبر اسلام(ص)بوجود آمده است.
آنان بر حدوث قرآن مجید چنین استدلال نمودهاند که:
1-اگر کلام الله، قدیم بود میبایست ناسخ و منسوخ هم قدیم باشند، چون در قرآن آمده است که:ما ننسخ من آیة او ننسهانأت بخیر منها او مثلها؛و این امر محال است، زیرا ناسخ باید متأخر از منسوخ باشد و متأخر از شیء محال است که قدیم باشد.و منسوخ نیز چون باید زائل و مرتفع گردد و هر چه که زوال و ارتفاع بپذیرد محال است که قدیم باشد.
2-این آیه دلالت دارد که برخی از قرآن بر برخی دیگر از قسمتهای آن رجحان دارد و هر چه که چنین باشد نمیتواند قدیم باشد.
3-خداوند میفرماید:الم تعلم ان الله علی کل شیء قدیردلالت بر قدرت پروردگار، بر نسخ قسمتی از قرآن و اتیان به چیزی بهتر و بدل از اول دارد و هر چه که تحت قدرت داخل گردد و فعل محسوب گردد، لامحاله حادث است نه قدیم. (15)
معتزله و تفسیر قرآن مجید
در تفسیر قرآن به مأثور، انشقاقی غیر محسوس و غیر عمدی پدید آمد که این پدیده، مخالفتی علیه نقل و روایت محسوب میگردید.نام این گروه انشعابی، معتزله بود که برای دفاع از خویش و نفی ادله خصم مذهب خود را بر اساس نصوص قرآنی استوار ساخته و به تأویل قرآن پرداختند.فتنهها انگیخته شد و در سال 317 هجری فتنهای در بغداد پدید آمد که باعث آن تفسیر آیه 79 سوره اسراءو من اللیل فتهجد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودابود که حنابله میگفتند: خداوند، پیامبر(ص)را روی عرش کنار خود مینشاند و به این وسیله پاداش شب زندهداری او را میدهد و معتزله و آنانکه از تفکر آنان متأثر بودند این تفسیر را در شأن مقام الوهیت که دارای مکان معینی نیست، ندانسته و گفتند:خداوند مرتبه شفاعت را به آن حضرت به عنوان پاداش تجهد و شب زندهداری خواهد داد.این اختلاف در فهم و تفسیر آیه سوره اسراء موجب گردید که جنگی به پا شود و کشتههایی نیز در بر داشت، تا اینکه ارتش دخالت کرد و غائله ختم گردید. (16)
البته این اولین بار نبود که در مورد تفسیر قرآن چنین نزاعی در گرفت، و این اولین بار نبود که عدهای تفسیر حنابله را رد میکردند، بلکه طبری نیز قبل از آن با طرح همین نظریه و خواندن این شعر:
سبحان من لیس له انیس
و لا له فی عرشه جلیسS} خود را به دردسر بزرگی افکند و حنبلیهای متعصب، خانهاش را سنگباران کردند، بگونهای که پشت منزلش تلی عظیم، از سنگ پدید آمد. (17)
نزاع ادراک الوهیت، بر اساس تشبیه حسی و عدم آن از سالیان دراز کم و بیش بوده است و از عمیقترین مسائل مورد اختلاف بین معتزله و اهل سنت، ادراک معنای دو آیه 22 و 23 سوره قیامتوجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظرةبود.زیرا اهل سنت میگفتند: متقیان سعادتمند، خدا را به عیان میبینند و روایت بخاری در کتاب توحید، باب قول الله تعالی:وجوه یومئذ ناضرة، شاهد بر این معنی است و امام شافعی هم استدلال به آیه 15 سوره مطففین نموده:کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبونکه تکذیب کنندگان، خدا را هرگز نمیبینند و نقیض آن این است که مؤمنان و تصدیق کنندگان حتما خدا را خواهند دید. (18) اما معتزله با تمسک به آیه 103 سوره انعام: لاتدرکه الابصار، و توجه به آیه«لن ترانی یا موسی»و نظر به معنای لفظی آن، آیه الی ربها ناظرة، را تعبیر مجازی دانستند.
این مسأله همچنان از اشهر مسائل اختلافی بین اهل سنت و اهل اعتزالی باقی ماند و حکیم الوالقاسم فردوسی نیز از توابع آن بینصیب نماند.زیرا سلطان محمود سبکتکین غزنوی که حاکمی اشعری بود، در یک شعر فردوسی، شک در رؤیت خداوند را ملاحظه کرد و چون با معتزله مخالف بود نسبت به فردوسی غضب کرد و او را از صله محروم ساخت. (19)
اما باید متذکر شد که معتزله اول کسانی نیستند که قائل به تعبیرات مجازی در مورد عبارات دال بر تشبیه باشند، بلکه«مجاهد»پرچمدار این قافله بود که مثلا در تفسیر خبر مشهوران العرش تهتز لموت سعدگفته بود:چوبهای تابوت سعد از هم گسیخت. (20) اما با این تفاوت که معتزله، این دایره را توسعه داده و به عبارات قرآنی دال بر تشبیه نیز سرایت دادند.آنان هر صفت جسمانی الهی را مانند سمع و بصر، غضب و رضا و نزول و صعود را نیز تأویل نمودند.
چنانکه قبلا اشاره شد، هدف معتزله این بود که قرآن را از طعن اهل تشکیک که قرآن را مطابق عقل نمیدانستند، تقدیس نمایند و دهان بدگویانی را که قرآن را متهم به تناقضگویی میکردند، ببندند.
به عنوان مثال وقتی که به آیه 112 سوره انعام ...جعلنا لکل نبی عدوا...میرسند نمیپذیرند که خداوند عادل رحیم کاری بکند که رسولان در تنگنا قرار گیرند و در ادای وظیفه شکست بخورند و لذا اقدام به حل این معضل میکنند.ابوعلی جبایی نخستین کسی بود که از اشعار عربی استعانت جست و گفت:«جعل»همیشه به معنای «صنع»نیست، بلکه گاهی به معنای«وضح»و«بیّن»و «عرف»نیز میآید.پس معنای آیه این است که خداوند به هر پیامبری خبر داد که دشمن دارد تا بتوانند در موقع مناسب عکسالعمل، نشان دهند و این در حالی بود که بنابر قرائت مشهور، «عدوّا»را (عدوّه)میخواندند. (21) معتزله به نبردی بیامان علیه سخنانی میپردازند که چه بسا در مذهب اهل سنت موجه و بیرون از دائره خرافات میباشند.مثلا داستان احضار تخت برای سلیمان(ع)کمتر از یک چشم به هم زدن، از یمن(پایتخت حکومت ملکه سبا) به فلسطین و شام(مرکز حکومت حضرت سلیمان) که فاصله بین آن دو مرکز، حدود 2 ماه راه بوده است، نیز قابل توجه است.
ابومسلم و نسخ در قرآن کریم
نسخ، در لغت به معنای ازاله و نقل است و استنساخ هم به معنای نقل یک کتاب است.و اما در اصطلاح به معنای آمدن یک دلیل شرعی بعد از دلیل شرعی دیگر است که بر خلاف آن باشد، به طوری که گمان شود حکم تبدیل یافته است، در حالی که از نظر پروردگار بیان مدت حکم قبل است.ابومسلم، معتقد است که در قرآن کریم نسخ واقع نشده است و کتابی هم تحت عنوان«الناسخ و المنسوخ»نوشته و هر آیهای را که به ظاهر منسوخ بنظر میآمده است توجیه کرده که این آیه نسخ نشده است، بلکه تخصیص عموم جکم یا بیان توقیف آن است.
ابومسلم، با جمهور در وقوع لفظ نسخ در قرآن اتفاق نظر دارد ولی لفظ وارد در قرآن را بر نسخ شرایع پیشین، به صورت کلی یا جزئی جمل کرده است.
وی بر عدم وقوع نسخ در قرآن بهلایأتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه تنزیل من حکیم حمید، استدلال نموده که احکام قرآن هرگز باطل نمیشوند و نسخ چیزی جز ابطال حکم سابق نیست. وی در مقابل جمهور که مدعی نسخ هستند، مقاومت کرده و به استدلالهای آنها پاسخ داده است.
جمهور گفتهاند که آیه:ما ننسخ من آیة او ننسها... دلالت بر نسخ دارد.
ابومسلم میگوید:مراد از آیات منسوخه، شرائع موجود در کتب قدیمی یعنی انجیل و تورات است، مانند حرمت ماهیگیری در روز شنبه و نماز به سمت مشرق و مغرب که خداوند آنها را برای ما مجاز دانسته و به چیزهای دیگر متعبد ساخته است.در ثانی این آیه، دلالتی بر نسخ ندارد، بلکه میفرماید:اگر نسخی واقع میشد به بهتر از آن نسخ میشد.
جمهور گفتهاند:خداوند به زن شوهر مرده امر میکند که یکسال عده نگه دارد، ولی بعدا آن را به چهار ماه و ده روز نسخ نموده است.
ابومسلم در پاسخ گفته است:نگهداری عده به مدت یکسال بطور کلی نسخ نشده است، زیرا اگر زن حامله باشد و مدت حمل او یک سال باشد، باید صبر کند.پس این حکم در برخی از صور باقی است و در حقیقت تخصیص است نه نسخ.
جمهور گفتهاند:خداوند امر به پرداخت صدقه در صورت نجوای با پیامبر(ص)کرده ولی سپس آن حکم را نسخ فرموده است.
ابومسلم پاسخ داده است:این حکم به سبب زوال علت آن زائل شده است، زیرا تعبد به آن حکم، برای شناسایی منافقین بود که صدقه نمیدادند تا از مؤمنین متمایز گردند و چون این غرض حاصل شد، تعبد بدان نیز ساقط گشت.
جمهور گفتهاند:خداوند امر به صبر و بردباری یک رزمنده در مقابل ده جنگجوی کافر نموده است ولی با گفتن:الان خفف الله عنکم آن را نسخ نموده است. ابومسلم جواب داده است:مقاتله 20 نفر با 200 نفر مشروط به توانایی بر صبر آن 20 نفر در مقابل 200 نفر بوده است و چون شرط صبر حاصل نبود، حکم نیز زائل گشت.
جکهور گفتهاند:آیه سیقول السفهاء...بوسیله آیه:فول وجهک شطر المسجد الحرام نسخ شده است.
ابومسلم گفته است:حکم قبله، به طور کلی زائل نشده چون در صورت عذر یا اشکال، جایز است که به آن سمت نیز نماز خوانده شود. (22)
برخی از آراء تفسیری ابومسلم
حروف مقطعه در قرآن کریم ابومسلم در ذیل اولین آیه سوره بقره، یعنی حروف مقطعه«الم»میگوید:مراد به این حروف آن است که این قرآنی که نمیتوانید با آن معارضه کنید و نمیتوانید مانند آن را بیاورید از جنس همین حروفی است که روزانه در سخنهایتان بکار میبرید و با آنها کلمات و جملات میسازید.پس وقتی که نمیتوانید مانند قرآن بیاورید در حالی که عناصر آن را در اختیار دارید، بدانید که از جانب پروردگار است، و اینکه در صور برخی از سورهها تکرار شده است، در حقیقت تکرار در اتمام حجت است. (23)
زنده بودن شهیدان ابومسلم در ذیل آیه 154 بقره«ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لاتشعرون» میگوید:مشرکین میگفتند:اصحاب پیامبر(ص) خود را به کشتن میدهند و زندگی دنیا را از دست میدهند پس از دنیا بدون فائده خارج میشوند و بیجهت آبادانی خود را به خرابی، تبدیل میکنند. گوینده این سخنان شاید منکران معاد و شاید منکران رسالت پیامبر(ص)بودهاند و لذا خداوند به مؤمنین فرمود:شما مانند آنان چنین سخنی را نگویید که شهیدان مردگانند و زنده نخواهند شد و سودی از رنجهای دنیوی خود نخواهند برد، بلکه بدانید که آنها زندهاند، یعنی در قیامت زنده خواهند شد و به ثواب و نعمت بهشتی خواهند رسید و معنای«احیاء»در این آیه«سیحیون غیر بعید»است؛یعنی بزودی زنده خواهند شد.و لذا در مورد ابرار و فجار فرمود: «ان الابرار لفی نعیم و ان الفجار لفی جحیم»و یا در باره برخی از افراد فرمود:«احاطت بهم سرادقها»و امثال اینها که از آینده به زبان حال خبر داده است.
وی برای اثبات عقیده خود در این باره به آیه:«بل احیاء عند ربهم یرزقون»، استشهاد میکند و میگوید: این عندیت مکانی نیست، بلکه با بودن در بهشت است و واضح است که اهل ثواب در قیامت داخل بهشت میشوند.پس شهیدان اکنون زنده نیستند، بلکه در قیامت زنده خواهند شد. (24)
سیاهی و سفیدی چهرهها در قیامت ابو مسلم در ذیل آیه 106 آل عمران«یوم تبیض وجوه و تسود وجوه...»میگوید:بیاض و سفیدی کنایه از فرح و سرور، و سواد و سیاهی کنایه از غم و اندوه است و این گونه مجاز مورد استفاده قرار میگیرد، لذا میفرماید:«و اذا بشر احدهم بالانثی ظل وجهه مسودا و هو کظیم»، وقتی که به یکی از اعراب جاهلی خبر میدادند که دختردار شده است، صورتش سیاه میشد و خشم خود را نهان میکرد.و یا گفته میشود:«لفلان عندی ید بیضاء»، یعنی در نزد فلانی دستی تواناست... و یا یکی از شعرا درباره پیری چنین سروده است:
یا بیاض القرون سودت وجهی
عند بیض الوجوه سود القرون
فلعمری لاخفینک جهدی
عن عیانی و عن عیان العیون
بسواد فیه بیاض لوجهی
و سواد لوجهک الملعون
و عرب به کسی که به آرزوی خود رسیده باشد میگوید:ابیض وجهه؛و معنای این سخن استبشار است.و باز هنگام تهنیت میگویند:الحمد لله الذی بیض وجهک و یا به کسی که به اندوهی مبتلا شده است میگویند:اربد وجهه و اغبر لونه و تبدلت صورته.
بنابراین معنای آیه شریفه این است که مؤمن در قیامت به آنچه از عالم دنیا فرستاده است مینگرد و چون حسنات و خیرات هستند، صورتش سفید میشود، یعنی به نعمتهای الهی و فضل خداوندی بشارت مییابد، برخلاف آنان کافران که وقتی به اعمال دنیوی خود مینگرند، جز تباهی نمیبینند و لذا صورتشان سیاه میشود، یعنی به شدت محزون و مغموم میگردند. (25)
عرض بهشت
ابو مسلم در ذیل آیه 133 سوره آل عمرانو سارعوا الی مغفرة من ربکم و جنة عرضها السموات و الارضمیگوید:یعنی بهای بهشت را اگر میفروختند به اندازه آسمانها و زمین بود. همان گونه که میگویند:عرضت عذا المتاع للبیع.و مراد از این آیه عظمت مقدار و جلالت شأن بهشت است که مساوی با هیچ چیز، هر چند که بزرگ باشد، نیست. (26)
خلقت حضرت آدم(ع)و حوا(ع)
ابو مسلم در ذیل آیه 1 سوره نساءیا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجهامیگوید:مراد از این زوج حضرت حواست و مراد از«و خلق منها زوجها»این است که از جنس حضرت آدم(ع)، حوا نیز آفریده شده است.درست مثل سخن خداوند که میفرماید:«و الله جعل لکم من انفسکم ازواجا»و یا میفرماید:«اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم»و یا میفرماید:«لقد جائکم رسول من انفسکم»، که منظور از جنس واحد است. (27)
قربانی فرزندان آدم(ع)
ابومسلم در ذیل آیه 27 سوره مائدهو اتل علیهم نبأ ابنی آدم اذ قربّا قربانا...میگوید:این دو نفر از بنیاسرائیل بودند که قربانی به درگاه خداوند آوردند، زیرا علامت قبول قربانی قبل از آنان مرسوم نبوده است، و سبب قبول قربانی یکی از آنها و رد دیگری دو چیز ممکن است باشد:
1-قربانی قابیل رد شد چون فاجر و فاسق بود و قربانی هابیل پذیرفته شد چون مطیع و منقاد بود و لذا فرمود:«انما یتقبل الله من المتقین».
2-قابیل از پستترین اموال خود هدیه و قربانی آورد و هابیل از بهترین و بالاترین و لذا پست رد شد و عالی مقبول. (28)
عهد الست
ابو مسلم در ذیل آیه 172 سوره اعراف(و اذ اخذ ربک من بنیآدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی...)میگوید:مراد آن است که خدای سبحان بنیآدم را از اصلاب پدرانشان به ارحام مادرانشان منتقل ساخت و مراحل مختلف علقه و مضغه و تکمیل صورت بشری و حیات و تکلیف را قدم به قدم عطا نمود و سپس آثار صنع خود را به آنان نشان داد و معرفت دلائل وجود خویش را به آنها عنایت کرد، بگونهای که گویا آنها را شاهد گرفت و گفت:آیا من پروردگار شما نیستم و آنها گفتند: آری.پس اشهاد بر نفس به منظور اثبات توحید، بواسطه خلقت آنان است، چون در عقل آنان این معرفت را قرار داد که خداوند واحد است و عجائب خلقت و غرایب صنعت خویش را نیز در آنها قرار داد و آنان بگونهای واضح و آشکار مشاهده کردند که گویا اعتراف و اقرار نمودند.هر چند که نه بر حسب ظاهر، اشهادی در کار بوده است و نه حقیقتا از کسی شهادت گرفته شده است.و این درست مانند همان فرمایش خداوند به زمین و آسمان است که:«فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین»به زمین و آسمان گفتیم که خواه ناخواه بیایید، گفتند: ما از روی رغبت میآییم در اینجا نیز گفتگویی صورت نگرفته است و این یک مثال است.و باز در قرآن آمده است:شاهدین علی انفسهم بالکفر آنان بر کفر خویش شاهد هستند و معلوم است که کافران هرگز اعتراف زبانی به کفر خود نمیکنند ولی چون از آنان کفر بگونهای ظاهر است که قابل انکار نیست گویا مثل اعتراف است.
شاعر هم میگوید:
و قالت له العینان سمعا و طاعة
و حدّرتا کالدّر لمّا یثقّب
و همانطور که گویندهای میگوید که جوارح من شهادت به نعمت تو میدهند.از برخی از خطبا نقل شده که«سل الارض من شقّ انهارک و غرس اشجارک...؟فان لم یجبک حوارا اجابتک اعتبارا»، از زمین بپرس که چه کسی نهرهای آب تو را جاری ساخت و درختان تو را غرس کرد و...؟اگر با زبان قال پاسخ نداد حتما با زبان حال پاسخ تو را خواهد داد.و نظیر اینگونه تمثیلها در زبان عربی فراوان است. (29)
کوچ بمنظور تفقه
ابو مسلم در ذیل آیه 122 سوره توبه(...فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین...) میگوید:تفقه و انذار به گروه کوچ کننده بر میگردد و خداوند آنها را تشویق نمود که به تفقه بپردازند و به قوم خود برگردند و آنها را بترسانند.و آنگاه معنای «لیتفقهوا فی الدین»را چنین گفته است:صبر کنند و پیروزی لشکریان اسلام بر لشکریان کفر را که به لطف خدا صورت میگیرد ببینند و وقتی که به سوی کفار از جبهههای نبرد بر میگردند آنان را از نصرت پیامبر(ص)و مؤمنان خبر بدهند و بگویند که تاب مقاومت در مقابل پیامبر(ص)و اسلام را ندارند شاید بترسند و به فکر جنگ با پیامبر نیفتند و از سر نوشت کافران دیگر عبرت بگیرند.
برای این گروه کوچ کننده، سه ثواب جمع شده است:
1-جهاد فی سبیل الله.
2-تفقه فیالدین.
3-انذارقوم. (30)
استواء خداوند بر عرش
ابومسلم در ذیل آیه 3 سوره یونس(ان ربکم الذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام ثم استوای علی العرش...)میگوید:مراد از«ثم استوی علی العرش» این است که وقتی که خداوند آسمان و زمین را خلق کرد زمین را تسطیح نمود و آسمانها را بر افراشت.
هر ساختمانی را عرش و سازنده آن را عارش میگویند که خداوند نیز میفرماید:«و من الشجر و مما یعرشون»؛یعنی بنا میکنند.و در صفت قریه فرموده است:«و هی خاویة علی عروشها»، مراد آن است که آن از ساکنانش خالی شد در حالی که ساختمانهای آن سالم و سقفهای آن همچنان پا بر جا بوده است.و باز میفرماید:و کان عرشه علی الماء یعنی بنا آن بر آب است و ذکر این مطلب برای شگفتی بیشتر در قدرت است.زیرا هر بنّایی میکوشد که بنای خود را از آب دورتر سازد و بر روی زمین محکم بنا کند تا خراب نشود ولی خداوند متعال آسمان و زمین را بر روی آب ساخته است اهل اندیشه قدرت و کمال جلالت او را ببینند-و استوای بر عرش نیز استعلای بر آن بوسیله قهر و قدرت است. و لذا فرمود:«و جعل لکم من الفلک و الانعام ما ترکبون لتسسووا علی ظهوره ثم تذکروا نعمة ربکم اذا استویتم علیه».
پس ثابت شد که لفظ تحمل این معنایی را که ذکر کردیم دارد پس واجب است که بر همین معنی حمل کنیم و حق نداریم که بر عرشی که در آسمان است حمل نماییم.زیرا استدلال بر وجود صانع تعالی باید با یک شیء معلوم و قابل مشاهده و محسوس باشد و عرش درون آسمانها، چنین نیست.و اما اجرام آسمانی و زمین قابل رؤیت و مشاهده هستند پس میتوان به احوال آنها بر وجود صانع استدلال نمود.
پس«خلق السموات و الارض فی ستة ایام»اشاره به اصل خاقت آنهاست و«ثم استوی علی العرش» اشاره به تسطیح و تسویه آنهاست.و این تفسیر موافق با«ءانتم اشد خلقا ام السّماء بناها رفع سمکها فسوّیها» خواهد بود که ابتدا خلقت آنها و سپس تسویه آنها را ذکر میفرماید.
پس قسمت اول آیه اشاره به ساختن ذات آنها و قسمت دوم اشاره به تسطیح و تعریش و تشکیل آنها به اشکال مختلفه است. (31)
برهان رب
ابومسلم در ذیل آیه 24 سوره یوسف(...لولا ان رأی برهان ربه...)میگوید:برهانی را که حضرت یوسف(ع)دید عبارت از همان آداب انبیا و اخلاق اصفیا در باب عفاف و صیانت نفس از ادناس، بود که خداوند به وی عطا فرمود. (32)
هفت باب جهنم
ابومسلم در ذیل آیه 44 سوره حجر(لها سبعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم)میگوید:جهنم دارای در کات 7 گانه است که به صورت طبقه طبقه است.طبقه بالا مخصوص اهل توحید است که به اندازه اعمال ناشایست خویش عذاب میشوند و سپس خارج میشوند.طبقه بعدی متعلق به یهودیان و طبقه بعدی به نصاری و طبقه بعدی به صابئان و طبقه بعدی به مجوسیان و طبقه بعدی به مشرکین عرب و طبقه هفتم به منافقین اختصاص دارد، و لذا فرمود:«ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار». (33)
سامری و موسی(ع)
ابو مسلم در ذیل آیه 96 سوره طاهر(قال بصرت بما لم یبصروا به فقبضت قبضة من اثر الرسول...) میگوید:مراد از رسول، حضرت موسی(ع)و منظور از اثر، سنت و رسوم آن حضرت است که در جامعه رایج گردیده بود.گفته میشود:«فلان یفقوا اثر فلان و یقبض اثره»، در صورتی که از رسوم وی اطاعت و امتثال کند.تقدیر آن است که موسی(علیه السلام) وقتی که به سمت سامری غضبناک و ملامت کنان آمد که چرا مردم را گمراه کردی؟در پاسخ گفت:«بصرت بما لم یبصروا به»؛یعنی دانستم چیزی که شما بر آن هستید، حق نیست و لذا ای رسول، من مقداری از سنت و دین تو را گرفتم و آن را دور افکندم.و آنگاه حضرت موسی(ع)او را از عذاب دردناک الهی با خبر ساخت.و اینکه حضرت موسی(ع)را با لفظ غایب نام برد با اینکه در حضور آن حضرت بوده امری شایع است همانگونه که انسان به مافوق خود میگوید:«ما یقول الامیر؟»در حالی که در حضور اوست.و اما با اینکه سامری آن حضرت را به عنوان رسول قبول نداشت ولی او را رسول نامید، مانند قول کافران به پیامبر(ص)است که میگفتند:«یا ایها الذی نزل علیه الذکر»با اینکه قبول نداشتند که چیزی بر آن حضرت نازل گشته است. (34)
عرض امانت بر آسمان و زمین و کوه و انسان
ابو مسلم در ذیل آیه 72 سوره احزاب (انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملها و اشفقن منها فحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا)، میگوید:معنای عرضنا«عارضنا» است زیرا عرض یک چیز بر چیز دیگر به معنای معارضه و در عرض یکدیگر گذاردن است و امانت عبارت از آن عهد الهی است که بندگان درباره امر و نهی و انزال کتاب و ارسال رسل نموده و پیمان از همگان گرفته است.پس معنا این است که این امانت اگر با آسمانها و زمین و کوهها مقایسه گردد و در عرض هم قرار گیرند ارجح و اثقل از آنها خواهد بود.و معنای«اباء»و«اشفاق»آنها به معنای ضعف آنها از حمل آن است، این امانتی که اعظم از همه اینهاست به انسان سپرده شد و او نیز حفظ نکرد و به خاطر ظلم بر نفس و جهل به ثواب و عقاب، آن را ضایع نمود. (35)
خواب ابراهیم(ع)در مورد ذبح اسماعیل(ع) ابو مسلم در ذیل آیه 102 سوره صافات(...قال انی اری فی المنام انی اذبحک...)میگوید:با اینکه خوابهای انبیا(ع)به طور کلی صادق و صحیح هستند، مع الوصف بر دو بخشند.
1-درست همان چیزی که در خواب دیدهاند در بیداری واقع میشود مثل قول خداوند:
«لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتد خلن المسجد الحرام»که عینا واقع شد.
2-غیر مطابق با ظاهر، واقع میشود.مثل خواب حضرت یوسف(ع)که دید 11 ستاره و ماه و خورشید او را سجده میکنند، در حالی که چنین نشد.بلکه پدر و مادر(خاله)و برادرانش او را سجده کردند.و خواب حضرت ابراهیم(ع)هم از همین قبیل بود که آن حضرت یقین نداشت که آیا درست باید همین عمل را انجام دهد یا خیر.و راه دیگری هم برای تشخیص آن نداشت و لذا آماده برای انجام آن گردید و به مجرد آمادگی، ندا آمد که رؤیای خود را به مرحله صدق رساندی. (36)
کل یوم هوفی شأن
ابو مسلم در ذیل آیه 39 سوره رحمن(...کل یوم هو فی شأن)میگوید:روزگار و دهر دو روز است:
1-مدت ایام دنیا، 2-روز قیامت.پس شأن خداوند در دنیا آن است که امتحان و آزمایش کند، بوسیله امر و نهی و احیاء و اماته و اعطا و منع و شأنش در قیامت آن است که جزا بدهد و محاسبه کند ثواب و عقاب بدهد. (37)
کوثر و صلوة
ابومسلم در ذیل آیه 2 سوره کوثر(فصل لربک وانحر)میگوید:منظور از نماز جنس نماز است زیرا مردم در آن روزگار نماز برای غیر خدا میخواندند و قربانی برای غیر خدا میکردند.پس فرمان داد که نماز و نحر را جز برای خداوند ننمایند.و منظور نماز واجب پنجگانه است و اینکه کیفیت آن را ذکر نکرده، به این علت است که از قبل معلوم بوده است. (38)
یادداشتها
(1)-ر ک:مقدمه تفسیر التبیان.
(2)-برای تحقیق بیشتر درباره شخصیت ابوالحسن کرمانی میتوان به کتابهای ذیل مراجعه نمود:
معجم رجال الحدیث، جلد 15، ص 122.فهرست رجال کشی، - قص 240.الوافی بالوفیات، ج 2، ص 244.الذریعه، ج 5، ص 44، شماره 178.معجم الادباء، ج 6، ص 417.
(3)-درباره شخصیت این ابو مسلم میتوان به کتابهای ذیل مراجعه نمود:الذریعه، ج 5، ص 44، شماره 178.طبقات المفسرین، سیوطی، ص 85، شماره 95.طبقات المفسرین، داوودی، ج 2، ص 213، شماره 543.معجم المفسرین، عادل نوبهض، ج 2، ص 579.الاعلام، ج 6، ص 276.
(4)-الذریعه، ج 5، ص 44، شماره 178.
(5)-الاعلام، ج 6، ص 50.
(6)-طبقات المفسرین، ج 2، ص 109.اینکه داوودی کنیه او را ابو سلمه گفته است، شاید اشتباه چاپی باشد.
(7)-الحاکم الجشمی و منهجه فی التفسیر، ص 135 و ص 136.
(8)-النسخ فی القرآن الکریم، ص 267.
(9)-البرهان فی متشابه القرآن، ص 37.
(10)-طبقات مفسران شیعه، ج 1، ص از 453 تا 561.
(11)-برای مزید اطلاع از نامبردگان و شخصیتهای دیگر میتوان به کتابهای ذیل مراجعه نمود. الف:مناهج المفسرین، دکتر آلجعفر، ص 196، 147، 209، 231 و 242. ب:طبقات مفسران شیعه، ج 1، ص 530، 567 و 582 و ج 2، ص 27، 34 و 61. ج:انباه الرواة، ج 2، ص 294.
(12)-شرح الاصول الخمسه، قاضی عبد الجبار، ص 182. مناهج المفسرین، آلجعفر، ص 200.
(13)-الملل و النحل، ابن حزم، ج 2، ص 68.
(14)-شرح الاصول الخمسه، ص 182، 302، 332، 695 و 739.مناهج المفسرین، ص 200 و 201.
(15)-مفاتیح الغیب معروف به تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 3، ص 233.
(16)-ابن اثیر، ج 8، ص 73.
(17)-مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 101 و یاقوت، ج 6، ص 426.
(18)-طبقات الشافعیه، ج 1، ص 151.
(19)-الملل ابن حزم، ج 4، ص 215.مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 104، چهار مقاله نظامی عروضی، ص 49.
(20)-اسد الغابة، ج 2، ص 298.طبقات ابن سعد، ج 3، ص 12، قسم 2.
(21)-فرض تمثیل در قرآن مجید نیز در منهج تفسیری معتزله اهمیت خاصی دارد.برای مزید اطلاع به کشاف، ج 2، ص 326 در ذیل آیه:انا عرضنا الامانة...مراجعه فرمایید.
(22)-برای مزید اطلاع درباره آیات ناسخ و منسوخ و انکار ابو مسلم، به منابع ذیل میتوان مراجعه نمود: الف:تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 3، ص 229 و ج 4، ص 53 و ج 5، ص 22 و 88.ج 6، ص 42 و ص 135 و ج 10، ص 69 و ج 29، ص 237. ب:شرح الناسخ و المنسوخ، ابن متوجه، ص 138.
(23)-تبیان، شیخ طوسی، ج 1، ص 49.مجمع البیان، طبرسی، ج 1، ص 114.
(24)-تفسیر کبیر، ج 4، ص 146.
(25)-تفسیر کبیر، ج 8، ص 170.
(26)-مجمع البیان، ج 1، ص 836.حقائق التأویل، سید مرتضی، ج 5، 243.تفسیر کبیر، ج 9، ص 6.
(27)-تفسیر کبیر، ج 9، ص 161.
(28)-تفسیر تبیان، ج 3، ص 491.
(29)-مجمع البیان، ج 3، ص 766.
(30)-مجمع البیان، ج 5، ص 126.
(31)-تفسیر کبیر، ج 17، ص 14.
(32)-مجمع البیان، ج 5، ص 343.
(33)-مجمع البیان، ج 5، ص 533.
(34)-المیزان، ج 4، ص 2.تفسیر کبیر، ج 22، ص 111.
(35)-مجمع البیان، ج 7، ص 586.الحاکم الجشمی و منهجه فی التفسیر، ص 288.
(36)-مجمع البیان، ج 7، ص 707.
(37)-الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، ذیل آیه 29، سوره الرحمن.
(38)-تفسیر کبیر، ج 32، ص 130.