آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

محمد بن بحر مشهور به«ابو مسلم اصفهانی»یکی از مفسران برجسته‏ای است که در نیمه دوم قرن سوم و نیمه اول قرن چهارم می‏زیسته است.وی در سال 254 هجری قمری متولد گشته و پس از هفتاد سال تلاش در عرصه‏های مختلف علمی و دینی و سیاسی در سال 322 در گذشته است.
وی از سوی«مقتدر»خلیفه عباسی به عنوان حاکم اصفهان و ولایت فارس منصوب گشت، ولی به دلائل نا معلومی از این سمت عزل گردید.
وی از بزرگان مکتب اعتزال و شخصیت مورد اعتماد و موجب افتخار آنان بود که با تفسیر ارجمند خویش به نام‏«جامع التأویل لمحکم التنزیل»نام خود را در جهان تفسیر به عنوان یک چهره بر جسته اعتزالی جاودان ساخته است.
آراء و نظرات تفسیری ابو مسلم به قدری قابل توجه است که شخصیتی چون شیخ طوسی را به تحسین واداشته است، تا جایی که او را مانند علی‏بن عیسی رمانی بهترین مفسر و تفسیرش را زیباترین تفسیر می‏نامد. (1)
متأسفانه از تفسیر چهارده جلدی ابو مسلم اثری در دست نیست.، جز آنکه برخی از مفسرین که تفسیر وی را در اختیار داشته‏اند.به صورت پراکنده آراء او را نقل نموده‏اند. * لازم به ذکر است که در میان مفسران قرن سوم و چهارم و پنجم هجری، سه شخصیت مهم زندگی می‏کرده‏اند که با یکدیگر شباهتهای فراوانی داشته‏اند و همین شباهتها موجب اشتباه برخی از محققین درباره آنها گردیده است.
(*)بررسی آراء و نظرات تفسیری ابو مسلم عنوان پایان نامه اینجانب بوده که امیدوارم بزودی چاپ و در دسترس علاقمندان قرار گیرد. این سه نفر عبارتند از:
1-ابومسلم محمدبن بحر اصفهانی(254- 322)شخصیت مورد بحث.
2-ابو الحسین محمدبن بحر رهنی کرمانی (350).
3-ابو مسلم محمد بن علی بن محمد بن الحسین بن مهریزد(366-459).
شخصیت اول همان فرد مورد بحث در این مقاله است که کتاب تفسیری او«جامع التأویل لمحکم التنزیل»نام دارد که در چهارده جلد و موافق مذهب اعتزال نوشته شده است.
شخصیت دوم یکی از علما و دانشمندان بر جسته کرمان و از اهل غلو و افراط در مذهب تشیع و مؤلف کتب زیادی در علوم مختلف بوده، وی در قریه‏ای از قراء کرمان به نام«نرماشیر»ساکن و عالم به انساب و اخبار مردم و دارای تألیفاتی در همین زمینه از قبیل «نحل العرب»و«الدلائل علی نحل القبائل»بوده است.
مرحوم نجاشی می‏گوید:ابو حسین شیبانی ساکن کرمان(نرماشیر)دارای تألیفاتی از قبیل:البدع، البقاع، التقوی، الاتباع و ترک المراء، فی القرآن، البرهان، الاول و العشره، المتعه و القلائد، است. (2)
و اما شخصیت سوم نیز یکی از مفسران بزرگ و معاصر با مرحوم شیخ طوسی و مؤلف تفسیر «جامع التأویل لمحکم التنزیل»در بیست جلد طبق مذهب اعتزال است و اتفاقا از اهالی اصفهان و مشهور به ابو مسلم اصفهانی است.
مرحوم آغاز بزرگ طهرانی در الذریعه در مورد تفسیر این شخص می‏گوید:«تفسیر کهن ابو مسلم اصفهانی همان‏گونه که در کشف الظنون آمده است، نوشته محمدبن علی‏بن محمد بن الحسین بن مهریزد اصفهانی معتزلی مذهب و متوفای جمادی الثانی سال 459 در سن 93 سالگی است که در 20 جلد نوشته شده است، چنانکه در شذرات آمده است. بغیة الوعاة نیز او را چنین توصیف کرده که عالم به عالم نحو و تندرو در مذهب اعتزال بوده است...»
و آنگاه درباره تشابه میان این دو ابو مسلم می‏گوید:«هر دو منسوب به اعتزال هستند و احتمالا نمی‏خواستند مذهب خود را(تشیع)آشکار کنند و لذا خود را معتزلی معرفی می‏کردند.» (3)
نظر دانشمندان و محققان در مورد ابو مسلم محمد بن بحر اصفهانی
مرحوم شیخ آغابزرگ طهرانی در مورد ابو مسلم و تفسیرش چنین می‏گوید:
«جامع التأویل لمحکم التنزیل»تفسیری بزرگ بر قرآن کریم بر طبق عقاید معتزله است.
ابن ندیم در صفحه 196 فهرست خویش، او را این گونه توصیف کرده است.و در جلد 18 معجم الادباء صفحه 36 به جای(بزرگ)کلمه‏فی اربعة عشر مجلدیعنی در 14 جلد آمده است.سپس از حمزه در تاریخ اصفهان نقل می‏کند که او نام این کتاب را شرح التأویل گذارده است.به هر تقدیر، این کتاب تألیف ابو مسلم محمدبن بحر اصفهانی کاتب مترسل، بلیغ و متکلم و نیز شاعر به زبان فارسی است که سال 254 بدنیا آمده و در سال 322 از دنیا رفته است.»
«وی کاتب و نویسنده داعی صغیر، محمدبن زید الحسینی، متوفای 287 بود که بعد از برادرش حسن داعی کبیر، یعنی در سال 270 طبق نقل عمدة الطالب، چاپ هند، ص 72 و معجم الادباء، جلد18، ص 36، به نقل از قاضی تنوخی متولی امر گردید.و هکذا از او نقل شده که عامل اصفهان و فارس از ناحیه مقتدر عباسی متوفای 320 بوده است.نام او محمدبن بحر بود.که غیر از محمدبن بحر رهنی غالی در تشیع و متوفای 340 و غیر از ابو مسلم اصفهانی معاصر شیخ طوسی و متوفای 459 صاحب تفسیری(که تحت عنوان تفسیر ابی‏مسلم ذکر گردید)میباشد.»
«این کتاب همان متابی است که شیخ طوسی (385-460)در اول تفسیر تبیان از آن تمجید نموده است.مرحوم شیخ طوسی پس از انتقاد از کتابهای تفسیری که تا عصر او تألیف شده است، می‏فرماید: بهترین کسانی که در مسیر تفسیر بهترین و زیباترین و میانه‏ترین راه را پیموده‏اند ابومسلم محمدبن بحر و علی‏بن عیسی رمانی هستند که تفسیر این دو نفر بهترین کتابهایی است که در این زمینه تصنیف گردیده است، ولی این اشکال را هم دارند که اطاله کلام و زوائد غیر لازم هم در کتابهایشان یافت می‏شود.»
«این دو ابومسلم منسوب به اعتزال هستند و ممکن است که به خاطر پنهان کردن تشیع، خویش را معتزلی معرفی کرده‏اند...». (4)
زرکلی، در مورد او می‏گوید:«محمدبن بحر اصفهانی«ابومسلم»حاکمی از اهالی اصفهان معتزلی مذهب از بزرگان کتّاب و عالم به تفسیر و علوم دیگر من جمله شعر بود.»
«وی از سوی مقتدر عباسی حاکم اصفهان و فارس بود، تا وقتی که ابن‏بویه در سال 321 هجری وارد اصفهان گردید و او را معزول نمود.»
«از کتابهای وی«جامع التأویل لمحکم التنزیل»در تفسیر قرآن کریم در چهارده جلد بود.سعید انصاری هندی آنچه را که فخر رازی از ابومسلم در تفسیر کبیر خویش به نام مفاتیح الغیب نقل کرده، جمع‏آوری نموده و اسم آن را«ملتقط جامع التأویل لمحکم التنزیل»نام نهاده که در یک کتاب کوچک به چاپ رسیده است.نام کتاب دیگر او«الناسخ و المنسوخ»و کتابی دیگر در نحو بالاخره مجموع رسائل ابی‏مسلم می‏باشد». (5)
داوودی درباره او می‏گوید:«محمدبن بحر اصفهانی ابوسلمه صاحب تفسیر قرآن است. ابوالحسین‏بن بابویه در تاریخ ری نام او را برده و این گونه توصیف نموده است:وی بر طبق مذهب معتزله، عقیده داشت و از بزرگان و افراد معتبر این مذهب محسوب می‏گردید و تفسیری را بر طبق همین عقیده اعتزالی برای آنان تصنیف نمود.وی در سال 322 از دنیا رفت، در حالی که 70 سال داشت». (6)
سیدمرتضی در امالی و شیخ طوسی در تفسیر تبیان به او اعتماد فراوانی ابراز نموده‏اند، هر چند که او را به دلیل اطاله کلام مذمت کرده‏اند.همچنین به عنوان قاضی و حاکم نیز از او نقل کرده‏اند و بعدها فخر رازی در کتاب خویش از وی، فراوان نقل کرده و به نقد مطالب آن پرداخته است.
تفسیر ابی‏مسلم به آن درجه از اعتبار و شهرت رسید که«قاضی»آن را چنین تعریف نموده است:از آنان(طبقه هشتم)ابومسلم محمد بن بحر صاحب تفسیر و علم کثیر است.شخصی آراء ابومسلم را که در تفسیر فخر رازی آمده است جمع‏آوری نمود و آن را در 103 صفحه به نام«ملتقط جامع التأویل لحکم النتزیل»به چاپ رسانیده است، ولی ما به هیچ بخش از کتاب ابو مسلم دست نیافتیم، علی‏رغم اینکه سیوطی در«معترک الاقران فی اعجاز القرآن»مطلب طولانی و مهمی را از او در مورد وجوه اعجاز قرآن نقل نموده است، معلوم نیست که آیا سیوطی کتاب مذکور را در اختیار داشته است که می‏گوید:«قال الاصفهانی فی تفسیره»یا اینکه او نیز به طور غیرمستقیم از افراد دیگر، سخنان او را نقل کرده است. (7)
دکتر مصطفی زید در مورد او می‏گوید«اسم او محمد بن بحر مشهور به ابومسلم اصفهانی، نویسنده، بلیغ، متکلم معتزلی مذهب، عالم به تفسیر و علوم دیگر، آگاه به نحو و شاعر بود.همه کسانی که به زندگینامه او پرداخته‏اند اتفاق دارند که او حاکم اصفهان و فارس، از سوی مقتدر عباسی و کاتب و متولی امر او بوده است.همچنین توافق دارند که وزیر وقت ابوالحسن علی بن عیسی بن داوود بن جراح، علاقه وافری به وی داشت ابوالحسن خود عالمی ادیب و مؤلف کتاب جامع الدعاء و معانی القرآن و یک تفسیر بر قرآن بود و دو مرثیه وزیر مقتدر عباسی گشته‏ است.همه متفقند که محمد بن بحر در سال 254 متولد گشته و در سال 322 از دنیا رفته و کنیه او ابومسلم می‏باشد...» (8)
احمد عزالدین خلف الله درباره او می‏گوید:«مفسر، متکلم، ادیب معتزلی مذهب، ابومسلم محمد بن بحر اصفهانی(254-322)دارای کتاب عجیبی در تفسیر به نام«جامع التأویل لمحکم التنزیل»در 14 جلد است، (گفته شده که بیشتر است.)وی امیر اصفهان و فارس از سوی خلیفه عباسی، مقتدر بود. کرمانی صاحب کتاب«البرهان»بر تفسیر او دست یافته ولی این تفسیر بدست ما نرسیده است.هر چند که قطعاتی از آن که بوسیله بزرگان تفسیر من جمله فخررازی، اقتباس شده بدست ما رسیده است. کرمانی هر گاه مه اشاره به او می‏کند با جمله«ابن بحر» است و هرگاه منظورش ابو مسلم متوفای 459 است فقط به گفتن ابومسلم اکتفا می‏کند تا بین این دو فرق باشد. (9) (*)
تفسیر در عصر ابومسلم اصفهانی
در این بخش از بحث می‏کوشیم تا دورنمایی از روزگاری را که ابومسلم می‏زیسته از لحاظ تفسیر قرآن و پیشرفت آن علم و مناهج تفسیری و زندگی‏نامه مختصری از مفسران آن عصر را، نشان بدهیم.البته منظور از عصر ابومسلم، دو قرن سوم وچهارم، یعنی از 200 تا 400 هجری است.قرن سوم در مقایسه با دو قرن اول و دوم، از بالندگی و شکوفایی خاصی در رابطه با تفسیر قرآن مجید برخوردار است و در این قرن است که مفسران نامدار شیعی و سنی با صبغه‏های مختلف و مباحث کلامی، تفاسیر خود را رنگ‏آمیزی کرده‏اند.
در این قرن، مباحث مختلف کلامی از قبیل حدوث و قدم قرآن مجید، مخلوق بودن یا نبودن قرآن کریم، پذیرش توبه نادم از گناهان کبیره و...مطرح گشته و مورد تضارب آراء دانشمندان قرار می‏گیرد.خلفای عباسی نیز خواسته یا ناخواسته در مسیر این سیل عظیم قرار گرفته و پای مباحث قرآنی به کاخهای حکومتی کشیده شده و آنان نیز دست به اقدامات فرهنگی و تأسیس مراکز علمی زده و احیانا بر اقتدار و استمرار سلطه خویش از همین رهگذر افزوده‏اند.
و اما قرن چهارم از نظر علم و دانش موقعیت ممتازی دارد و مفسران بزرگی در این قرن درخسیده‏اند.حدود جغرافیایی اسلام نیز از توسعه چشمگیری برخوردار گشته و سرزمینهای وسیعی از دورترین نقطه ترکستان در شرق تا دورترین نقطه اندلس درغرب، تحت لوای اسلام قرار می‏گیرد. مروانیه در اندلس و آل‏بویه در عراق و فارس و غزنویان در هندوستان و سامانیان در ماوراءالنهر و خراسان و حمدانیان در بین‏النهرین و حلب و فاطمیان در مصر و آفریقا در حال ربودن گوی سبقت از یکدیگر و رقابت با رقیبان خویش بودند.
نقطه اوج هرم پیشرفت علوم اسلامی در قرن چهارم است که این قرن را به نام قرن حاکمیت شیعه نامیده‏اند.زیرا شیعه در تمام نقاط جهان به جز در شرق که خوارزمیان تسلط داشتند جای پا و حضور جدی داشت.
قرن چهارم عصر تجدد و عصر کلام است زیرا معزالدوله دیلمی در سال 334 وارد بغداد شده و به حکومت استیلای ترکان خاتمه داد و دانشمندان از گمنامی به صحنه علم قدم گذارده و به مجامع وزرا و امرا و ملوک قدم نهادند. (10)
(*)درباره ابومسلم محمد بن بحر برای مزید اطلاع می‏توان به کتابهای ذیل مراجعه نمود:1-معجم المفسرین، ج 2، ص 498 نوشته عادل نوبهض.2-مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 135، نوشته گلدزیهر، مستشرق، با ترجمه دکتر عبدالحلیم النجار.3-تاریخ التراث العربی، ص 99، نوشته فؤاد سزگین، ترجمه محمود فهمی حجازی. 4-لسان المیزان، ص 212.البته کشف الظنون و لسان المیزان در مورد او مرتکب مختصر اشتباهی شده‏اند. در این عصر عالمان و مفسرانی چون شیخ طوسی (385-460)صاحب تفسیر التبیان، قاضی عبدالجبار(359-451)صاحب تفسیر تنزیه القرآن عن المطاعن، ابوالجسن علی بن عیسی رمانی (296-384)صاحب تفسیر الجامع الکبیر فی التفسیرات، ابوبکر جصاص(305-370)صاحب احکام القرآن، سلمی نیشابوری(330-410) صاحب تفسیر حقائق التفسیر، ابومنصور ماتریدی (248-333)صاحب تفسیر تأویلات القرآن، سید شریف مرتضی(355-436)صاحب تفسیر غررالفرائد و دررالقلائد، سید شریف رضی (359-406)صاحب تفسیر حقائق التأویل فی متشابه التنزیل، ابوالفتوح مراغی(متوفای 373) صاحب ذکر المجاز من القرآن، ابونصر عیاشی (متوفای 320)صاحب تفسیر عیاشی، علی بن ابراهیم قمی(متوفای 307)صاحب تفسیر قمی، ابوعبدالله حبری(متوفای 286)صاحب تفسیر ما نزل من القرآن فی اهل البیت و دهها مفسر بزرگ و عظیم الشأن درخشیده و هر کدام یادگارهای عظیمی از خود بر ژای گذارده‏اند. (11)
چگ.نگی پیدایش مکتب اعتزال
به دنبال طرح برخی مباحث عقیدتی و شرعی از سوی خوارج، مکتب اعتزال، تأسیس شد.خوارج کسی را که مرتکب گناه کبیره می‏شد، کافر می‏دانستند در حالی که سایر مسلمانان آنها را مسلمان عاصی(فاسق)می‏شمردند و عقیده داشتند که استحقاق مغفرت دارند و برای همیشه در آتش جهنم نمی‏سوزند.
در حلقه درس«حسن بصری»یکی از شاگردان فاضل وی، نظری بین این دو نظریه مذکور ابراز نمود و گفت:مرتکب گناه کبیره نه کافر است آنگونه که خوارج می‏گویند و نه مسلمان آنگونه که دیگران می‏پندارند بلکه منزلتی بین‏المنزلین دارد.نام این شاگرد، و اصل بن عطا بود که با بیان این مطلب با استادش حسن بصری به درگیری و مشاجره پرداخت و سرانجام تاوان این جسارت خود را پرداخت و با فرمان حسن بصری که گفت:اعتزال عنا از حلقه درس وی خارج شد و بدنبال او شاگرد دیگرش یعنی عمرو بن عبید نیز از او جدا شد و به«واصل»واصل گردید.جماعتی دیگر نیز به گرد آنان جمع شدند و در همان گوشه مسجد به تدریس پرداخت و طولی نکشید که این گروه نام مذهب خود را اعتزال که گویا از همان فرمان خشونت‏آمیز حسن بصری الهام گرفته بود، برگزیدند و اصول و قواعد و طریقه جدایی در نحوه اندیشه و تفکر، و روش خاصی را در تحلیل مسائل شرعی ابداع نمودند.
معتزله در امت اسلامی گسترش یافت و مهمترین عامل پیشرفت آنان اولا:پیوستن متفکران برجسته و ادیبان نامدار به آنان، و ثانیا:حمایت برخی از خلفای عباسی و همت آنان در نشر آن بود.
فراز و نشیبهای مکتب اعتزال
معتزله از آغاز پیدایش یعنی سال 131 هجری، فراز و نشیبهای فکری و سیاسی بسیاری را سپری نموده است.در زمان مأمون عباسی به شکوفایی و توانمندی رسید، بگونه‏ای که برخی از سران معتزله، پستهای حساس دولتی از قبیل قضاوت را در اختیار داشتند، ولی در زمان متوکل به سردی گرایید و حتی علیه آنان دست به تبلیغات زده شد و از نظر درون گروهی نیز انشعابات و تقسیماتی پیدا کردند و مکتب اشعری تأسیس گردید.
در عصر بویهیان، نیز خلفای عباسی که پیروان اهل سنت (*) بودند به خاطر ناتوانی، مانع فعالیت شیعه و (*)مراد از اهل سنت اشاعره هستند که خود را مانند اخباریون، ملتزم به ظواهر اخبار می‏دانستند و در مقابل معتزله به اهل سنت مشهور شدند. معتزله نگردیدند و آنان با یکدیگر به مناظره‏های کلامی می‏پرداختند و مناظره شیخ مفید(ره)با سران آنان جالب و شنیدنی است.
در اواخر عمر حکومت دیالمه(حدود سال 420) قادر عباسی، کتابی در رد معتزله و به طرفداری از اشاعره نوشت و منتشر ساخت و از آنها تبری جست. ولی با ورود عبدالملک وزیر معتزلی مذهب طغرل به بغداد، دستگیری اشاعره شروع شد و عده‏ای چون امام الحرمین جوینی و بیهقی به حجاز و عراق گریختند و هر کس گوشه‏ای را برای ادامه زندگی برگزید.
مبانی پایه‏های عقیدتی معتزله
از آنجایی که اسلام به سرعت رو به گسترش بود ضرورت داشت که اصول و معیارهای روشنی برای تبیین تعالیم و اصول عقاید اسلامی ارائه گردد و لذا ضرورت استفاده از علم کلام احساس شد و بدنبال آن بهره‏گیری از آن آغاز گردید.مقصود اصلی آنان این بود که برای رویارویی با مشکلات پیشقدم شده و عقاید خود را در مورد توحید و عدل الهی مطرح نموده تا صفات خدا را از تفکر اقنومی و ثنویت برهانند.
پس معتزله، به عنوان یک حرکت منظم فکری پدید آمد و هدفش طرح اسلام بر اساس استدلال و تعقل بود و لذا روش فلسفی و افکار یونانیان را مورد مطالعه دقیق قرار داده و سپس بر اصول و عقاید اسلامی منطبق ساختند.
ناگفته نماند که معتزله با اینکه در بیشتر مسائل اعتقادی، از قبیل حسن و قبح و عدم ارتکاب ظلم و عمل قبیح، از سوی خداوند و عدم اضلال بندگان با شیعه، کاملا هماهنگ است و عدل الهی را نیز مانند شیعه دومین اصل اعتقادی خود می‏داند، ولی با شیعه فرسنگها فاصله دارد.اشتراکات بیت شیعه و اعتزال باعث گمراهی برخی شده گمان کرده‏اند که تشیع و مذهب اعتزال، یکی هستند.
معتزله، مانند امامیه خداوند را از ارتکاب هر گونه قبیحی منزه دانسته‏اند، ولی در جنبه حاکمیت عقل، راه افراط را پیموده‏اند و به تعبیر صدرالمتألهین، در رفع ظواهر قرآن، اسراف کرده‏اند.
و اما پایه‏های عقیدتی مکتب اعتزال عبارتند از: 1-توحید:به این معنی که شعار لاقدیم مع‏الله، هر قدیمی غیر از خداوند را نفی نموده و اغلب مباحث کلامی معتزله در توحید، پیرامون صفات ازلی و خارج نبودن صفات از ذات است. (12)
2-عدل:یعنی خداوند متعال، افعال بندگان را خلق نمی‏کند، و سزاوار هم نیست که خداوند، خالق افعال مردم باشد و سپس آنها را بر کارهای زشت و ناپسندشان مؤاخذه کند.
عدل از دیدگاه معتزله، آن است که خداوند برای هیچ‏کس خیر و شر نخواهد و در نتیجه هیچ‏کس را به خیر هدایت نکند تا به بهشت برود و هیچ کس را هم به شر نکشاند تا به جهنم برود.افعال بندگان خواه زیبا و خواه زشت از خود آنان ناشی می‏گردد.
فعل زیبا آن است که عقل آن را تحسین کند و امر شارع همواره موافق با عقل است.و کار ناپسند آن است که عقل آن را تقبیح و نکوهش کرده باشد و نهی شارع هم بر اساس همین موافقت با عقل است، و اینطور نیست که امر و نهی شارع، موجب حسن و قبح افعال گردد.زیرا اگر فعل بواسطه امر الهی زیبا و بواسطه نهی الهی قبیح و ناپسند می‏گشت، می‏بایست هیچ کار زیبایی از خداوند سر نزند، چون هیچ‏کس به خداوند امر نمی‏کند، همان گونه که از خداوند کار قبیحی سر نمی‏زند، زیرا او را کسی از کاری نهی نمی‏کند.و هم‏چنین اگر امر، موجب حسن و نهی، موجب قبح می‏گردید در صورتی که فرضا خداوند نهی از عدل و انصاف نموده باشد، باید زشت و ناپسند باشند و اگر به ظلم و کذب فرمان داده باشد، باید زیبا و پسندیده باشند در حالی که مطمئنا چنین نیست.
دلیل اینکه معتزله خلق اعمال را به آدمیان نسبت میدهند این است که ما انساها بین افراد نیکوکار و تبهکار از یکسو و انسانهای خوش قیافه و بدقیافه از سوی دیگر، تفاوت قائل هستیم.نیکوکار را بر کار نیکویش مدح و تبهکار را بر کار ناپسندش مذمت می‏کنیم، در حالی که هرگز خوش قیافه را مدح و بدقیافه را مذمت نمی‏کنیم، و اگر بین این دو تفاوتی نبود می‏بایست به هیچ‏وجه صالح و طالح مورد مدح و مذمت قرار نگیرند، چه اینکه خوش چهره و بدچهره هرگز مورد ستایش و نکوهش نیستند.
3-وعد و وعید:معتزله می‏گویند:خداوند به واجبات امر و از محرمات نهی فرموده و اهل طاعت را به نعیم و بهشت وعده و اهل عصیان را به آتش و دوزخ وعید داده است و هرگز خلف وعده یا وعید نمی‏کند. زیرا عاصی مستحق عقوبت است مگر آنکه توبه کند و مطیع مستحق بهشت است مگر آنکه کافر و عاصی گردد.اما استحقاق نعمت و عذاب باعث نمی‏شود که مؤمن از ایمان و کافر از کفر خارج گردند.پس عاصی با اینکه مسلمان است در آتش مخلد می‏باشد و برخی از ایشان گفته‏اند:طلحه و زبیر با اینکه کافر بودند در بهشت هستند، زیرا آنان اهل بدر بودند و خداوند تمام اهل بدر را با سوابق و لواحق آمرزیده است، ولی بواسطه جنگ با علی(ع)کافر گشتند، و خداوند وعده بهشت به اهل بدر به زبان پیامبرش داده است و هرگز از وعده خویش تخلف نمی‏کند.پس این دو کافر ولی اهل بهشت هستند. (13)
4-المنزلة بین المنزلتین:مراد آن است که مسلمان اگر مرتکب گناه کبیره‏ای گشت از اهل اسلام محسوب نمی‏شود، ولی در زمره کافران هم نیست، بلکه اسمی بین الاسمین و منزلتی بین المنزلتین خواهد داشت و احکام مؤمن و کافر بر او بار نمی‏شود. همین عقیده به منزلت بین المنزلتین، موجب خروج آنان از حلقه درس حسن بصری و انعقاد نطفه اعتزال گردید.
5-امر به معروف و نهی از منکر:از دیدگاه معتزله مانند مسلمانان دیگر، امر به معروف و نهی از منکر واجب است و لذا در مورد سیاست و حاکمان و صفات آنها، رأی مشخصی ارائه داده‏اند، زیرا حاکمان و سیاستمداران در حقیقت آمران به معروف و ناهیان از منکر هستند بنابراین در مورد خلافت خلفای سه‏گانه و حضرت امیر علیه‏السلام و افضل اصحاب و شروط خلافت وارد بحث شدند. (14)
می‏توان گفت که مغتزله در اصول، با مسلمانان دیگر فرقی ندارند، ولی در تفسیر این اصول با اهل سنت و جماعت تفاوت دارند.
معتزله و حدوث قرآن مجید
معتزله قرآن را مخلوق و طبعا حادث و غیر ازلی دانسته و معتقدند که کلام خدا قدیم، ولی قرآن موجود، مخلوق و حادث می‏باشد که مقارن با نبوت پیامبر اسلام(ص)بوجود آمده است.
آنان بر حدوث قرآن مجید چنین استدلال نموده‏اند که:
1-اگر کلام الله، قدیم بود می‏بایست ناسخ و منسوخ هم قدیم باشند، چون در قرآن آمده است که:ما ننسخ من آیة او ننسهانأت بخیر منها او مثلها؛و این امر محال است، زیرا ناسخ باید متأخر از منسوخ باشد و متأخر از شی‏ء محال است که قدیم باشد.و منسوخ نیز چون باید زائل و مرتفع گردد و هر چه که زوال و ارتفاع بپذیرد محال است که قدیم باشد.
2-این آیه دلالت دارد که برخی از قرآن بر برخی دیگر از قسمتهای آن رجحان دارد و هر چه که چنین باشد نمی‏تواند قدیم باشد.
3-خداوند می‏فرماید:الم تعلم ان الله علی کل شی‏ء قدیردلالت بر قدرت پروردگار، بر نسخ قسمتی‏ از قرآن و اتیان به چیزی بهتر و بدل از اول دارد و هر چه که تحت قدرت داخل گردد و فعل محسوب گردد، لامحاله حادث است نه قدیم. (15)
معتزله و تفسیر قرآن مجید
در تفسیر قرآن به مأثور، انشقاقی غیر محسوس و غیر عمدی پدید آمد که این پدیده، مخالفتی علیه نقل و روایت محسوب می‏گردید.نام این گروه انشعابی، معتزله بود که برای دفاع از خویش و نفی ادله خصم مذهب خود را بر اساس نصوص قرآنی استوار ساخته و به تأویل قرآن پرداختند.فتنه‏ها انگیخته شد و در سال 317 هجری فتنه‏ای در بغداد پدید آمد که باعث آن تفسیر آیه 79 سوره اسراءو من اللیل فتهجد به نافلة لک عسی ان یبعثک ربک مقاما محمودابود که حنابله می‏گفتند: خداوند، پیامبر(ص)را روی عرش کنار خود می‏نشاند و به این وسیله پاداش شب زنده‏داری او را می‏دهد و معتزله و آنانکه از تفکر آنان متأثر بودند این تفسیر را در شأن مقام الوهیت که دارای مکان معینی نیست، ندانسته و گفتند:خداوند مرتبه شفاعت را به آن حضرت به عنوان پاداش تجهد و شب زنده‏داری خواهد داد.این اختلاف در فهم و تفسیر آیه سوره اسراء موجب گردید که جنگی به پا شود و کشته‏هایی نیز در بر داشت، تا اینکه ارتش دخالت کرد و غائله ختم گردید. (16)
البته این اولین بار نبود که در مورد تفسیر قرآن چنین نزاعی در گرفت، و این اولین بار نبود که عده‏ای تفسیر حنابله را رد می‏کردند، بلکه طبری نیز قبل از آن با طرح همین نظریه و خواندن این شعر:
سبحان من لیس له انیس
و لا له فی عرشه جلیس‏S} خود را به دردسر بزرگی افکند و حنبلی‏های متعصب، خانه‏اش را سنگباران کردند، بگونه‏ای که پشت منزلش تلی عظیم، از سنگ پدید آمد. (17)
نزاع ادراک الوهیت، بر اساس تشبیه حسی و عدم آن از سالیان دراز کم و بیش بوده است و از عمیقترین مسائل مورد اختلاف بین معتزله و اهل سنت، ادراک معنای دو آیه 22 و 23 سوره قیامت‏وجوه یومئذ ناضرة الی ربها ناظرةبود.زیرا اهل سنت می‏گفتند: متقیان سعادتمند، خدا را به عیان می‏بینند و روایت بخاری در کتاب توحید، باب قول الله تعالی:وجوه یومئذ ناضرة، شاهد بر این معنی است و امام شافعی هم استدلال به آیه 15 سوره مطففین نموده:کلا انهم عن ربهم یومئذ لمحجوبونکه تکذیب کنندگان، خدا را هرگز نمی‏بینند و نقیض آن این است که مؤمنان و تصدیق کنندگان حتما خدا را خواهند دید. (18) اما معتزله با تمسک به آیه 103 سوره انعام: لاتدرکه الابصار، و توجه به آیه«لن ترانی یا موسی»و نظر به معنای لفظی آن، آیه الی ربها ناظرة، را تعبیر مجازی دانستند.
این مسأله همچنان از اشهر مسائل اختلافی بین اهل سنت و اهل اعتزالی باقی ماند و حکیم الوالقاسم فردوسی نیز از توابع آن بی‏نصیب نماند.زیرا سلطان محمود سبکتکین غزنوی که حاکمی اشعری بود، در یک شعر فردوسی، شک در رؤیت خداوند را ملاحظه کرد و چون با معتزله مخالف بود نسبت به فردوسی غضب کرد و او را از صله محروم ساخت. (19)
اما باید متذکر شد که معتزله اول کسانی نیستند که قائل به تعبیرات مجازی در مورد عبارات دال بر تشبیه باشند، بلکه«مجاهد»پرچمدار این قافله بود که مثلا در تفسیر خبر مشهوران العرش تهتز لموت سعدگفته بود:چوبهای تابوت سعد از هم گسیخت. (20) اما با این تفاوت که معتزله، این دایره را توسعه داده و به عبارات قرآنی دال بر تشبیه نیز سرایت دادند.آنان هر صفت جسمانی الهی را مانند سمع و بصر، غضب و رضا و نزول و صعود را نیز تأویل نمودند.
چنانکه قبلا اشاره شد، هدف معتزله این بود که قرآن را از طعن اهل تشکیک که قرآن را مطابق عقل‏ نمی‏دانستند، تقدیس نمایند و دهان بدگویانی را که قرآن را متهم به تناقض‏گویی می‏کردند، ببندند.
به عنوان مثال وقتی که به آیه 112 سوره انعام ...جعلنا لکل نبی عدوا...می‏رسند نمی‏پذیرند که خداوند عادل رحیم کاری بکند که رسولان در تنگنا قرار گیرند و در ادای وظیفه شکست بخورند و لذا اقدام به حل این معضل می‏کنند.ابوعلی جبایی نخستین کسی بود که از اشعار عربی استعانت جست و گفت:«جعل»همیشه به معنای «صنع»نیست، بلکه گاهی به معنای«وضح»و«بیّن»و «عرف»نیز می‏آید.پس معنای آیه این است که خداوند به هر پیامبری خبر داد که دشمن دارد تا بتوانند در موقع مناسب عکس‏العمل، نشان دهند و این در حالی بود که بنابر قرائت مشهور، «عدوّا»را (عدوّه)می‏خواندند. (21) معتزله به نبردی بی‏امان علیه سخنانی می‏پردازند که چه بسا در مذهب اهل سنت موجه و بیرون از دائره خرافات می‏باشند.مثلا داستان احضار تخت برای سلیمان(ع)کمتر از یک چشم به هم زدن، از یمن(پایتخت حکومت ملکه سبا) به فلسطین و شام(مرکز حکومت حضرت سلیمان) که فاصله بین آن دو مرکز، حدود 2 ماه راه بوده است، نیز قابل توجه است.
ابومسلم و نسخ در قرآن کریم
نسخ، در لغت به معنای ازاله و نقل است و استنساخ هم به معنای نقل یک کتاب است.و اما در اصطلاح به معنای آمدن یک دلیل شرعی بعد از دلیل شرعی دیگر است که بر خلاف آن باشد، به طوری که گمان شود حکم تبدیل یافته است، در حالی که از نظر پروردگار بیان مدت حکم قبل است.ابومسلم، معتقد است که در قرآن کریم نسخ واقع نشده است و کتابی هم تحت عنوان«الناسخ و المنسوخ»نوشته و هر آیه‏ای را که به ظاهر منسوخ بنظر می‏آمده است توجیه کرده که این آیه نسخ نشده است، بلکه تخصیص عموم جکم یا بیان توقیف آن است.
ابومسلم، با جمهور در وقوع لفظ نسخ در قرآن اتفاق نظر دارد ولی لفظ وارد در قرآن را بر نسخ شرایع پیشین، به صورت کلی یا جزئی جمل کرده است.
وی بر عدم وقوع نسخ در قرآن به‏لایأتیه الباطل من بین یدیه و لامن خلفه تنزیل من حکیم حمید، استدلال نموده که احکام قرآن هرگز باطل نمی‏شوند و نسخ چیزی جز ابطال حکم سابق نیست. وی در مقابل جمهور که مدعی نسخ هستند، مقاومت کرده و به استدلالهای آنها پاسخ داده است.
جمهور گفته‏اند که آیه:ما ننسخ من آیة او ننسها... دلالت بر نسخ دارد.
ابومسلم می‏گوید:مراد از آیات منسوخه، شرائع موجود در کتب قدیمی یعنی انجیل و تورات است، مانند حرمت ماهیگیری در روز شنبه و نماز به سمت مشرق و مغرب که خداوند آنها را برای ما مجاز دانسته و به چیزهای دیگر متعبد ساخته است.در ثانی این آیه، دلالتی بر نسخ ندارد، بلکه می‏فرماید:اگر نسخی واقع می‏شد به بهتر از آن نسخ می‏شد.
جمهور گفته‏اند:خداوند به زن شوهر مرده امر می‏کند که یکسال عده نگه دارد، ولی بعدا آن را به چهار ماه و ده روز نسخ نموده است.
ابومسلم در پاسخ گفته است:نگهداری عده به مدت یک‏سال بطور کلی نسخ نشده است، زیرا اگر زن حامله باشد و مدت حمل او یک سال باشد، باید صبر کند.پس این حکم در برخی از صور باقی است و در حقیقت تخصیص است نه نسخ.
جمهور گفته‏اند:خداوند امر به پرداخت صدقه در صورت نجوای با پیامبر(ص)کرده ولی سپس آن حکم را نسخ فرموده است.
ابومسلم پاسخ داده است:این حکم به سبب زوال علت آن زائل شده است، زیرا تعبد به آن حکم، برای شناسایی منافقین بود که صدقه نمی‏دادند تا از مؤمنین متمایز گردند و چون این غرض حاصل شد، تعبد بدان نیز ساقط گشت.
جمهور گفته‏اند:خداوند امر به صبر و بردباری یک رزمنده در مقابل ده جنگجوی کافر نموده است ولی با گفتن:الان خفف الله عنکم آن را نسخ نموده است. ابومسلم جواب داده است:مقاتله 20 نفر با 200 نفر مشروط به توانایی بر صبر آن 20 نفر در مقابل 200 نفر بوده است و چون شرط صبر حاصل نبود، حکم نیز زائل گشت.
جکهور گفته‏اند:آیه سیقول السفهاء...بوسیله آیه:فول وجهک شطر المسجد الحرام نسخ شده است.
ابومسلم گفته است:حکم قبله، به طور کلی زائل نشده چون در صورت عذر یا اشکال، جایز است که به آن سمت نیز نماز خوانده شود. (22)
برخی از آراء تفسیری ابومسلم
حروف مقطعه در قرآن کریم ابومسلم در ذیل اولین آیه سوره بقره، یعنی حروف مقطعه«الم»می‏گوید:مراد به این حروف آن است که این قرآنی که نمی‏توانید با آن معارضه کنید و نمی‏توانید مانند آن را بیاورید از جنس همین حروفی است که روزانه در سخنهایتان بکار می‏برید و با آنها کلمات و جملات می‏سازید.پس وقتی که نمی‏توانید مانند قرآن بیاورید در حالی که عناصر آن را در اختیار دارید، بدانید که از جانب پروردگار است، و اینکه در صور برخی از سوره‏ها تکرار شده است، در حقیقت تکرار در اتمام حجت است. (23)
زنده بودن شهیدان ابومسلم در ذیل آیه 154 بقره‏«ولا تقولوا لمن یقتل فی سبیل الله اموات بل احیاء ولکن لاتشعرون» می‏گوید:مشرکین می‏گفتند:اصحاب پیامبر(ص) خود را به کشتن می‏دهند و زندگی دنیا را از دست می‏دهند پس از دنیا بدون فائده خارج می‏شوند و بی‏جهت آبادانی خود را به خرابی، تبدیل می‏کنند. گوینده این سخنان شاید منکران معاد و شاید منکران رسالت پیامبر(ص)بوده‏اند و لذا خداوند به مؤمنین فرمود:شما مانند آنان چنین سخنی را نگویید که شهیدان مردگانند و زنده نخواهند شد و سودی از رنجهای دنیوی خود نخواهند برد، بلکه بدانید که آنها زنده‏اند، یعنی در قیامت زنده خواهند شد و به ثواب و نعمت بهشتی خواهند رسید و معنای«احیاء»در این آیه«سیحیون غیر بعید»است؛یعنی بزودی زنده خواهند شد.و لذا در مورد ابرار و فجار فرمود: «ان الابرار لفی نعیم و ان الفجار لفی جحیم»و یا در باره برخی از افراد فرمود:«احاطت بهم سرادقها»و امثال اینها که از آینده به زبان حال خبر داده است.
وی برای اثبات عقیده خود در این باره به آیه:«بل احیاء عند ربهم یرزقون»، استشهاد می‏کند و می‏گوید: این عندیت مکانی نیست، بلکه با بودن در بهشت است و واضح است که اهل ثواب در قیامت داخل بهشت می‏شوند.پس شهیدان اکنون زنده نیستند، بلکه در قیامت زنده خواهند شد. (24)
سیاهی و سفیدی چهره‏ها در قیامت ابو مسلم در ذیل آیه 106 آل عمران‏«یوم تبیض وجوه و تسود وجوه...»می‏گوید:بیاض و سفیدی کنایه از فرح و سرور، و سواد و سیاهی کنایه از غم و اندوه است و این گونه مجاز مورد استفاده قرار می‏گیرد، لذا می‏فرماید:«و اذا بشر احدهم بالانثی ظل وجهه مسودا و هو کظیم»، وقتی که به یکی از اعراب جاهلی خبر می‏دادند که دختردار شده است، صورتش سیاه می‏شد و خشم خود را نهان می‏کرد.و یا گفته می‏شود:«لفلان عندی ید بیضاء»، یعنی در نزد فلانی دستی تواناست... و یا یکی از شعرا درباره پیری چنین سروده است:
یا بیاض القرون سودت وجهی
عند بیض الوجوه سود القرون
فلعمری لاخفینک جهدی
عن عیانی و عن عیان العیون
بسواد فیه بیاض لوجهی
و سواد لوجهک الملعون
و عرب به کسی که به آرزوی خود رسیده باشد می‏گوید:ابیض وجهه؛و معنای این سخن استبشار است.و باز هنگام تهنیت می‏گویند:الحمد لله الذی بیض وجهک و یا به کسی که به اندوهی مبتلا شده است می‏گویند:اربد وجهه و اغبر لونه و تبدلت صورته.
بنابراین معنای آیه شریفه این است که مؤمن در قیامت به آنچه از عالم دنیا فرستاده است می‏نگرد و چون حسنات و خیرات هستند، صورتش سفید میشود، یعنی به نعمتهای الهی و فضل خداوندی بشارت می‏یابد، برخلاف آنان کافران که وقتی به اعمال دنیوی خود می‏نگرند، جز تباهی نمی‏بینند و لذا صورتشان سیاه میشود، یعنی به شدت محزون و مغموم می‏گردند. (25)
عرض بهشت
ابو مسلم در ذیل آیه 133 سوره آل عمران‏و سارعوا الی مغفرة من ربکم و جنة عرضها السموات و الارضمی‏گوید:یعنی بهای بهشت را اگر می‏فروختند به اندازه آسمانها و زمین بود. همان گونه که می‏گویند:عرضت عذا المتاع للبیع.و مراد از این آیه عظمت مقدار و جلالت شأن بهشت است که مساوی با هیچ چیز، هر چند که بزرگ باشد، نیست. (26)
خلقت حضرت آدم(ع)و حوا(ع)
ابو مسلم در ذیل آیه 1 سوره نساءیا ایها الناس اتقوا ربکم الذی خلقکم من نفس واحده و خلق منها زوجهامی‏گوید:مراد از این زوج حضرت حواست و مراد از«و خلق منها زوجها»این است که از جنس حضرت آدم(ع)، حوا نیز آفریده شده است.درست مثل سخن خداوند که می‏فرماید:«و الله جعل لکم من انفسکم ازواجا»و یا می‏فرماید:«اذ بعث فیهم رسولا من انفسهم»و یا می‏فرماید:«لقد جائکم رسول من انفسکم»، که منظور از جنس واحد است. (27)
قربانی فرزندان آدم(ع)
ابومسلم در ذیل آیه 27 سوره مائده‏و اتل علیهم نبأ ابنی آدم اذ قربّا قربانا...می‏گوید:این دو نفر از بنی‏اسرائیل بودند که قربانی به درگاه خداوند آوردند، زیرا علامت قبول قربانی قبل از آنان مرسوم نبوده است، و سبب قبول قربانی یکی از آنها و رد دیگری دو چیز ممکن است باشد:
1-قربانی قابیل رد شد چون فاجر و فاسق بود و قربانی هابیل پذیرفته شد چون مطیع و منقاد بود و لذا فرمود:«انما یتقبل الله من المتقین».
2-قابیل از پست‏ترین اموال خود هدیه و قربانی آورد و هابیل از بهترین و بالاترین و لذا پست رد شد و عالی مقبول. (28)
عهد الست
ابو مسلم در ذیل آیه 172 سوره اعراف‏(و اذ اخذ ربک من بنی‏آدم من ظهورهم ذریتهم و اشهدهم علی انفسهم الست بربکم قالوا بلی...)می‏گوید:مراد آن است که خدای سبحان بنی‏آدم را از اصلاب پدرانشان به ارحام مادرانشان منتقل ساخت و مراحل مختلف علقه و مضغه و تکمیل صورت بشری و حیات و تکلیف را قدم به قدم عطا نمود و سپس آثار صنع خود را به آنان نشان داد و معرفت دلائل وجود خویش را به آنها عنایت کرد، بگونه‏ای که گویا آنها را شاهد گرفت‏ و گفت:آیا من پروردگار شما نیستم و آنها گفتند: آری.پس اشهاد بر نفس به منظور اثبات توحید، بواسطه خلقت آنان است، چون در عقل آنان این معرفت را قرار داد که خداوند واحد است و عجائب خلقت و غرایب صنعت خویش را نیز در آنها قرار داد و آنان بگونه‏ای واضح و آشکار مشاهده کردند که گویا اعتراف و اقرار نمودند.هر چند که نه بر حسب ظاهر، اشهادی در کار بوده است و نه حقیقتا از کسی شهادت گرفته شده است.و این درست مانند همان فرمایش خداوند به زمین و آسمان است که:«فقال لها و للارض ائتیا طوعا او کرها قالتا اتینا طائعین»به زمین و آسمان گفتیم که خواه ناخواه بیایید، گفتند: ما از روی رغبت می‏آییم در اینجا نیز گفتگویی صورت نگرفته است و این یک مثال است.و باز در قرآن آمده است:شاهدین علی انفسهم بالکفر آنان بر کفر خویش شاهد هستند و معلوم است که کافران هرگز اعتراف زبانی به کفر خود نمی‏کنند ولی چون از آنان کفر بگونه‏ای ظاهر است که قابل انکار نیست گویا مثل اعتراف است.
شاعر هم می‏گوید:
و قالت له العینان سمعا و طاعة
و حدّرتا کالدّر لمّا یثقّب
و همانطور که گوینده‏ای می‏گوید که جوارح من شهادت به نعمت تو می‏دهند.از برخی از خطبا نقل شده که‏«سل الارض من شقّ انهارک و غرس اشجارک...؟فان لم یجبک حوارا اجابتک اعتبارا»، از زمین بپرس که چه کسی نهرهای آب تو را جاری ساخت و درختان تو را غرس کرد و...؟اگر با زبان قال پاسخ نداد حتما با زبان حال پاسخ تو را خواهد داد.و نظیر اینگونه تمثیلها در زبان عربی فراوان است. (29)
کوچ بمنظور تفقه
ابو مسلم در ذیل آیه 122 سوره توبه‏(...فلولا نفر من کل فرقة منهم طائفة لیتفقهوا فی الدین...) می‏گوید:تفقه و انذار به گروه کوچ کننده بر می‏گردد و خداوند آنها را تشویق نمود که به تفقه بپردازند و به قوم خود برگردند و آنها را بترسانند.و آنگاه معنای «لیتفقهوا فی الدین»را چنین گفته است:صبر کنند و پیروزی لشکریان اسلام بر لشکریان کفر را که به لطف خدا صورت می‏گیرد ببینند و وقتی که به سوی کفار از جبهه‏های نبرد بر می‏گردند آنان را از نصرت پیامبر(ص)و مؤمنان خبر بدهند و بگویند که تاب مقاومت در مقابل پیامبر(ص)و اسلام را ندارند شاید بترسند و به فکر جنگ با پیامبر نیفتند و از سر نوشت کافران دیگر عبرت بگیرند.
برای این گروه کوچ کننده، سه ثواب جمع شده است:
1-جهاد فی سبیل الله.
2-تفقه فی‏الدین.
3-انذارقوم. (30)
استواء خداوند بر عرش
ابومسلم در ذیل آیه 3 سوره یونس‏(ان ربکم الذی خلق السموات و الارض فی ستة ایام ثم استوای علی العرش...)می‏گوید:مراد از«ثم استوی علی العرش» این است که وقتی که خداوند آسمان و زمین را خلق کرد زمین را تسطیح نمود و آسمانها را بر افراشت.
هر ساختمانی را عرش و سازنده آن را عارش می‏گویند که خداوند نیز می‏فرماید:«و من الشجر و مما یعرشون»؛یعنی بنا می‏کنند.و در صفت قریه فرموده است:«و هی خاویة علی عروشها»، مراد آن است که آن از ساکنانش خالی شد در حالی که ساختمانهای آن سالم و سقفهای آن همچنان پا بر جا بوده است.و باز می‏فرماید:و کان عرشه علی الماء یعنی بنا آن بر آب است و ذکر این مطلب برای شگفتی بیشتر در قدرت است.زیرا هر بنّایی می‏کوشد که بنای خود را از آب دورتر سازد و بر روی زمین محکم بنا کند تا خراب نشود ولی خداوند متعال آسمان و زمین را بر روی آب ساخته است اهل اندیشه قدرت و کمال جلالت او را ببینند-و استوای بر عرش نیز استعلای بر آن بوسیله قهر و قدرت است. و لذا فرمود:«و جعل لکم من الفلک و الانعام ما ترکبون لتسسووا علی ظهوره ثم تذکروا نعمة ربکم اذا استویتم علیه».
پس ثابت شد که لفظ تحمل این معنایی را که ذکر کردیم دارد پس واجب است که بر همین معنی حمل کنیم و حق نداریم که بر عرشی که در آسمان است حمل نماییم.زیرا استدلال بر وجود صانع تعالی باید با یک شی‏ء معلوم و قابل مشاهده و محسوس باشد و عرش درون آسمانها، چنین نیست.و اما اجرام آسمانی و زمین قابل رؤیت و مشاهده هستند پس می‏توان به احوال آنها بر وجود صانع استدلال نمود.
پس‏«خلق السموات و الارض فی ستة ایام»اشاره به اصل خاقت آنهاست و«ثم استوی علی العرش» اشاره به تسطیح و تسویه آنهاست.و این تفسیر موافق با«ءانتم اشد خلقا ام السّماء بناها رفع سمکها فسوّیها» خواهد بود که ابتدا خلقت آنها و سپس تسویه آنها را ذکر می‏فرماید.
پس قسمت اول آیه اشاره به ساختن ذات آنها و قسمت دوم اشاره به تسطیح و تعریش و تشکیل آنها به اشکال مختلفه است. (31)
برهان رب
ابومسلم در ذیل آیه 24 سوره یوسف‏(...لولا ان رأی برهان ربه...)می‏گوید:برهانی را که حضرت یوسف(ع)دید عبارت از همان آداب انبیا و اخلاق اصفیا در باب عفاف و صیانت نفس از ادناس، بود که خداوند به وی عطا فرمود. (32)
هفت باب جهنم
ابومسلم در ذیل آیه 44 سوره حجر(لها سبعة ابواب لکل باب منهم جزء مقسوم)می‏گوید:جهنم دارای در کات 7 گانه است که به صورت طبقه طبقه است.طبقه بالا مخصوص اهل توحید است که به اندازه اعمال ناشایست خویش عذاب می‏شوند و سپس خارج می‏شوند.طبقه بعدی متعلق به یهودیان و طبقه بعدی به نصاری و طبقه بعدی به صابئان و طبقه بعدی به مجوسیان و طبقه بعدی به مشرکین عرب و طبقه هفتم به منافقین اختصاص دارد، و لذا فرمود:«ان المنافقین فی الدرک الاسفل من النار». (33)
سامری و موسی(ع)
ابو مسلم در ذیل آیه 96 سوره طاهر(قال بصرت بما لم یبصروا به فقبضت قبضة من اثر الرسول...) می‏گوید:مراد از رسول، حضرت موسی(ع)و منظور از اثر، سنت و رسوم آن حضرت است که در جامعه رایج گردیده بود.گفته می‏شود:«فلان یفقوا اثر فلان و یقبض اثره»، در صورتی که از رسوم وی اطاعت و امتثال کند.تقدیر آن است که موسی(علیه السلام) وقتی که به سمت سامری غضبناک و ملامت کنان آمد که چرا مردم را گمراه کردی؟در پاسخ گفت:«بصرت بما لم یبصروا به»؛یعنی دانستم چیزی که شما بر آن هستید، حق نیست و لذا ای رسول، من مقداری از سنت و دین تو را گرفتم و آن را دور افکندم.و آنگاه حضرت موسی(ع)او را از عذاب دردناک الهی با خبر ساخت.و اینکه حضرت موسی(ع)را با لفظ غایب نام برد با اینکه در حضور آن حضرت بوده امری شایع است همان‏گونه که انسان به مافوق خود می‏گوید:«ما یقول الامیر؟»در حالی که در حضور اوست.و اما با اینکه سامری آن حضرت را به عنوان رسول قبول نداشت ولی او را رسول نامید، مانند قول کافران به پیامبر(ص)است که می‏گفتند:«یا ایها الذی نزل علیه الذکر»با اینکه قبول نداشتند که چیزی بر آن حضرت نازل گشته است. (34)
عرض امانت بر آسمان و زمین و کوه و انسان
ابو مسلم در ذیل آیه 72 سوره احزاب (انا عرضنا الامانة علی السموات و الارض و الجبال فابین ان یحملها و اشفقن منها فحملها الانسان انه کان ظلوما جهولا)، می‏گوید:معنای عرضنا«عارضنا» است زیرا عرض یک چیز بر چیز دیگر به معنای معارضه و در عرض یکدیگر گذاردن است و امانت عبارت از آن عهد الهی است که بندگان درباره امر و نهی و انزال کتاب و ارسال رسل نموده و پیمان از همگان گرفته است.پس معنا این است که این امانت اگر با آسمانها و زمین و کوهها مقایسه گردد و در عرض هم قرار گیرند ارجح و اثقل از آنها خواهد بود.و معنای«اباء»و«اشفاق»آنها به معنای ضعف آنها از حمل آن است، این امانتی که اعظم از همه اینهاست به انسان سپرده شد و او نیز حفظ نکرد و به خاطر ظلم بر نفس و جهل به ثواب و عقاب، آن را ضایع نمود. (35)
خواب ابراهیم(ع)در مورد ذبح اسماعیل(ع) ابو مسلم در ذیل آیه 102 سوره صافات‏(...قال انی اری فی المنام انی اذبحک...)می‏گوید:با اینکه خوابهای انبیا(ع)به طور کلی صادق و صحیح هستند، مع الوصف بر دو بخشند.
1-درست همان چیزی که در خواب دیده‏اند در بیداری واقع می‏شود مثل قول خداوند:
«لقد صدق الله رسوله الرؤیا بالحق لتد خلن المسجد الحرام»که عینا واقع شد.
2-غیر مطابق با ظاهر، واقع می‏شود.مثل خواب حضرت یوسف(ع)که دید 11 ستاره و ماه و خورشید او را سجده می‏کنند، در حالی که چنین نشد.بلکه پدر و مادر(خاله)و برادرانش او را سجده کردند.و خواب حضرت ابراهیم(ع)هم از همین قبیل بود که آن حضرت یقین نداشت که آیا درست باید همین عمل را انجام دهد یا خیر.و راه دیگری هم برای تشخیص آن نداشت و لذا آماده برای انجام آن گردید و به مجرد آمادگی، ندا آمد که رؤیای خود را به مرحله صدق رساندی. (36)
کل یوم هوفی شأن
ابو مسلم در ذیل آیه 39 سوره رحمن‏(...کل یوم هو فی شأن)می‏گوید:روزگار و دهر دو روز است:
1-مدت ایام دنیا، 2-روز قیامت.پس شأن خداوند در دنیا آن است که امتحان و آزمایش کند، بوسیله امر و نهی و احیاء و اماته و اعطا و منع و شأنش در قیامت آن است که جزا بدهد و محاسبه کند ثواب و عقاب بدهد. (37)
کوثر و صلوة
ابومسلم در ذیل آیه 2 سوره کوثر(فصل لربک وانحر)می‏گوید:منظور از نماز جنس نماز است زیرا مردم در آن روزگار نماز برای غیر خدا می‏خواندند و قربانی برای غیر خدا می‏کردند.پس فرمان داد که نماز و نحر را جز برای خداوند ننمایند.و منظور نماز واجب پنج‏گانه است و اینکه کیفیت آن را ذکر نکرده، به این علت است که از قبل معلوم بوده است. (38)
یادداشتها
(1)-ر ک:مقدمه تفسیر التبیان.
(2)-برای تحقیق بیشتر درباره شخصیت ابوالحسن کرمانی می‏توان به کتابهای ذیل مراجعه نمود:
معجم رجال الحدیث، جلد 15، ص 122.فهرست رجال کشی، - قص 240.الوافی بالوفیات، ج 2، ص 244.الذریعه، ج 5، ص 44، شماره 178.معجم الادباء، ج 6، ص 417.
(3)-درباره شخصیت این ابو مسلم می‏توان به کتابهای ذیل مراجعه نمود:الذریعه، ج 5، ص 44، شماره 178.طبقات المفسرین، سیوطی، ص 85، شماره 95.طبقات المفسرین، داوودی، ج 2، ص 213، شماره 543.معجم المفسرین، عادل نوبهض، ج 2، ص 579.الاعلام، ج 6، ص 276.
(4)-الذریعه، ج 5، ص 44، شماره 178.
(5)-الاعلام، ج 6، ص 50.
(6)-طبقات المفسرین، ج 2، ص 109.اینکه داوودی کنیه او را ابو سلمه گفته است، شاید اشتباه چاپی باشد.
(7)-الحاکم الجشمی و منهجه فی التفسیر، ص 135 و ص 136.
(8)-النسخ فی القرآن الکریم، ص 267.
(9)-البرهان فی متشابه القرآن، ص 37.
(10)-طبقات مفسران شیعه، ج 1، ص از 453 تا 561.
(11)-برای مزید اطلاع از نامبردگان و شخصیتهای دیگر می‏توان به کتابهای ذیل مراجعه نمود. الف:مناهج المفسرین، دکتر آل‏جعفر، ص 196، 147، 209، 231 و 242. ب:طبقات مفسران شیعه، ج 1، ص 530، 567 و 582 و ج 2، ص 27، 34 و 61. ج:انباه الرواة، ج 2، ص 294.
(12)-شرح الاصول الخمسه، قاضی عبد الجبار، ص 182. مناهج المفسرین، آل‏جعفر، ص 200.
(13)-الملل و النحل، ابن حزم، ج 2، ص 68.
(14)-شرح الاصول الخمسه، ص 182، 302، 332، 695 و 739.مناهج المفسرین، ص 200 و 201.
(15)-مفاتیح الغیب معروف به تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 3، ص 233.
(16)-ابن اثیر، ج 8، ص 73.
(17)-مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 101 و یاقوت، ج 6، ص 426.
(18)-طبقات الشافعیه، ج 1، ص 151.
(19)-الملل ابن حزم، ج 4، ص 215.مذاهب التفسیر الاسلامی، ص 104، چهار مقاله نظامی عروضی، ص 49.
(20)-اسد الغابة، ج 2، ص 298.طبقات ابن سعد، ج 3، ص 12، قسم 2.
(21)-فرض تمثیل در قرآن مجید نیز در منهج تفسیری معتزله اهمیت خاصی دارد.برای مزید اطلاع به کشاف، ج 2، ص 326 در ذیل آیه:انا عرضنا الامانة...مراجعه فرمایید.
(22)-برای مزید اطلاع درباره آیات ناسخ و منسوخ و انکار ابو مسلم، به منابع ذیل می‏توان مراجعه نمود: الف:تفسیر کبیر، فخر رازی، ج 3، ص 229 و ج 4، ص 53 و ج 5، ص 22 و 88.ج 6، ص 42 و ص 135 و ج 10، ص 69 و ج 29، ص 237. ب:شرح الناسخ و المنسوخ، ابن متوجه، ص 138.
(23)-تبیان، شیخ طوسی، ج 1، ص 49.مجمع البیان، طبرسی، ج 1، ص 114.
(24)-تفسیر کبیر، ج 4، ص 146.
(25)-تفسیر کبیر، ج 8، ص 170.
(26)-مجمع البیان، ج 1، ص 836.حقائق التأویل، سید مرتضی، ج 5، 243.تفسیر کبیر، ج 9، ص 6.
(27)-تفسیر کبیر، ج 9، ص 161.
(28)-تفسیر تبیان، ج 3، ص 491.
(29)-مجمع البیان، ج 3، ص 766.
(30)-مجمع البیان، ج 5، ص 126.
(31)-تفسیر کبیر، ج 17، ص 14.
(32)-مجمع البیان، ج 5، ص 343.
(33)-مجمع البیان، ج 5، ص 533.
(34)-المیزان، ج 4، ص 2.تفسیر کبیر، ج 22، ص 111.
(35)-مجمع البیان، ج 7، ص 586.الحاکم الجشمی و منهجه فی التفسیر، ص 288.
(36)-مجمع البیان، ج 7، ص 707.
(37)-الجامع لاحکام القرآن، قرطبی، ذیل آیه 29، سوره الرحمن.
(38)-تفسیر کبیر، ج 32، ص 130.

تبلیغات