هوسرل و واپس تافتن به فلسفه استعلایی
آرشیو
چکیده
متن
فصاحت و بلاغت قرآن کریم در حدی قرار دارد که دسترسی به تمام ابعاد آن برای هیچ کس امکانپذیر نیست.فصاحت یعنی شیوایی و روانی سخن از جنبه لفظی و ساخت جملات آن (1) و بلاغت، رسایی معنا و وضوح مقصود را گویند که با مقتضای حال شنوندگان سازگار آید بی آن که گرهی در مفاهیم یافت گردد، یا ترکیب عبارات، دریافت معنی کلام را دچار اختلال کرده باشد. (2)
«قرآن علاوه بر انتشار در میان مسلمانان، بین دشمنان اسلام، مشرکان و دوگانه پرستانی که تعصب با خونشان ممزوج شده بود رواج یافت.آنان که نوابغی از شاعران و ادیبان را در دامان خود پرورانده بودند، شیوه بیانی قرآن را دور از فهم و احساس نپنداشتند، بلکه در عوض اعتراف کردند که قرآن نظم و ساختاری دارد که آنان از آوردن مانند آن عاجزند.بلاغت کتاب محمد(ص)چنان تأثیری شگرف در جان آنان بر جای نهاد که ناچار شدند آن را سحر و جادو بنامند.» (3)
این گواهی که خود دلیلی استوار بر بلاغت بلند این کتاب آسمانی بشمار میرود، نشان میدهد که در نزد اعراب بادیه و حجاز که کاملا از طبیعت اصیل زبان تازی برخوردار بودهاند، بلاغت قرآن تا چه پایه مقبول افتاده است.
با این وجود دیده میشود که برخی از دانشمندان مسلمان و اغلب مستشرقان«قرآن را در مقایسه با کتابهای معمولی به صورت مجموعهای از مطالب و جنگ مانند تلقی میکنند و محتوای آن را گسیخته و فاقد ارتباط برمیشمردند که از سر تصادف در کنار هم جمعآوری شدهاند.» (4) حال آنکه سخن به انسجام و«تناسب»گفتن یکی از وجوه زیباسازی کلام است و طبعا در متن قرآن باید به نیکوترین شکل، قابل رؤیت باشد.
استاد مکارم شیرازی در این باره معتقد است قرآن کتابی است که:
«در طول 23 سال در شرایط و حالات گوناگون و کاملا متفاوت شکل گرفته.کتابی که یک زمان، زبان یک اقلیت محروم و ستمدیده و تحت فشار و محاصره اجتماعی بودن و زمان دیگری نماینده افکار یک اکثریت فشرده و پیروز و قدرتمند محسوب میشده و در طی این مدت از لابلای هزاران حادثه تلخ و شیرین گذشته است...و از همه بالاتر کتابی است که درباره موضوعات کاملا متنوع سخن میگوید و مانند کتابهای معمولی که تنها یک بحث اجتماعی یا سیاسی یا فلسفی یا حقوقی یا تاریخی را تعقیب کند نیست». (5) سورههای قرآن«همچون فصول منظم یک کتاب نیست که حتما رابطه با هم داشته باشند، بلکه هر چند آیه به مناسبتی در یک واقعه و بر طبق نیازمندی و احتیاج خاصی نازل گردیده.بدین ترتیب که هر حادثهای اعم از:صلح، جنگ، ارتباطهای خاص اجتماعی، مسائل اخلاقی و تربیتی پیش میآمد، در همان مورد آیاتی مربوط به آن نازل میگردید.»
ایشان همآهنگی قرآن را تنها در زمینه محتوا و عدم تعارض بخشهای گوناگون آن با هم لحاظ کرده است. (6)
به هر حال، شماری از خاورشناسان آنچه را خود پریشانی و گسیختگی مطالب نام نهاده چنین توجیه کردهاند که این تنوع و پراکندگی بدین خاطر است که باعث کاهش ملال گردد و از پدید آمدن دلزدگی جلوگیری کند.اینان، وحدت ادبی هر سوره را که قابل برگردان به هیچ ترجمهای نیست.صرفا برای تدارک و جبران تقص معنا برآورد نمودهاند.گروهی نیز ریشه این به اصطلاح عیب و نقص را در طرز کار صحابه جستجو کرده و معتقد شدهاند که پس از ترتیب یافتن آیات در قالب سورهها توسط صحابه، این خلط و پراکندگی به قرآن کریم راه یافته است. (7)
البته نباید فراموش کرد که قرآن کریم به مانند کتابهای بشری خود را وظیفهمند ندانسته است که در ضمن هر سوره صرفا به گفتگو راجع به موضوعی واحد بپردازد و دیگر مباحث را بطور کلی فروگذاری نماید، مثلا سورهای را به بیان مسائل توحید اختصاص دهد و کلیه نکات مربوط به توحید را در آن دستگاه، بررسی کند.
یکی از اشتباهات این است که وحدت موضوع سوره را بدین گونه تفسیر و تحلیل کنیم که سوره بسان یک موضوع مستقل و یا به مانند فصلی از یک باب یا به منزله بحث خاصی از یک کتاب میباشد.» (8)
قرآن، کتاب هدایت است و هدف کلی آن، راهنمایی نوع بشر به راه فلاح و رستگاری و هر یک از سورهها با پیش کشیدن موضوعات مختلف، گوشهای از این هدف کلی را محقق ساختهاند، موضوعاتی که در برآوردن هدف سوره، هماهنگی و اتفاق کامل دارند.در این نظریه، در واقع راهی در پیش گرفته شده است که برخی از بزرگان اصولیان در زمینه وحدت بخشی به مسائل علمی یک باب و تمایز آن از دیگر ابواب، بر طبق آن رفتهاند.اینان معتقدند آنچه عامل اتحاد مسائل یک باب علمی میشود صرفا غرض و هدفی است که در جهت تحقق آن، علم مزبور تدوین یافته است.گوناگونی موضوعات مطروحه در آن علم نیز آنجا وجه صحیحی پیدا میکند و همگی آنها در پی تأمین هدف مشخصی برآمده باشند که آن دانش مد نظر گرفته است.» (9)
به هر تقدیر، باید دانست که علتهای گوناگونی در کار بودهاند که گاه ارتباط اجزاء قرآن را دچار ابهام و تردید ساختهاند و در اثر آنها این تصور باطل جان گرفته است که مطالب این کتاب، گسسته و نامربوط هستند، چنان که«نمیتوان از مجموع آیات یک سوره، پیام و نتیجهای متشکل و سازمان یافته به دست آورد و اگر بخواهیم از این آیات پراکنده چیزی بدست آورد و اگر بخواهیم از این آیات پراکنده چیزی بدست آوریم هم میتوان با جمع کردن، آیاتی از این سوره و آن سوره چیزی به نفع اسلام ساخت و هم...بر ضد اسلام». (10)
مجموع این علتها را میتوان در چارچوب عناوینی خلاصه نمود که اهم آنها در ادامه، همراه با شرح و توضیحی کوتاه از نظر خواهند گذشت:
1-روش مزجی در بیانات قرآنی
شاید نخستین عامل پراکنده به نظر آمدن مفاهیم قرآن، روش خاصی باشد که این کتاب مقدس برای بیان حقایق و مطالب خود در پیش گرفته است.این روش را که روش مزجیاش نام مینهیم، یکی از اسباب حفظ و بقای قرآن از دخل و تصرفهای بشری نیز محسوب میگردد.بر طبق این شیوه، در بسیاری مواقع با جملههای معترضه به بیان مطلوب پرداخته و از برجسته شدن برخی مطالب حساسیتزا جلوگیری شده است.
برای نمونه، موضوع خلافت و امامت که سخت مورد توجه افراد و قبایل، واقع بوده به این علت در یک جا و یک سوره نیامده است که مبادا جلب نظر کند و چه بسا موجب انگیزش و هیجان گردد.در عوض دیده میشود که این موضوع غالبا بطور جمله معترضه مذکور افتاده است. (11)
در اینجا کلام امام جعفر صادق(ع)بخوبی دریافتنی است که فرمود:
قرآن به روش ایاک اعنی و اسمعی یا جاره فرو آمده است. (12) منظور این است که سبک کلام قرآن در بعضی جایها نه چندان صریح و بیپرده که بیانی اشاری و ایمائی است خطاب به بزرگانی که مخاطبان اصلی قرآنند و آنانکه دنبال حقیقت هستند خود تکلیفشان را خواهند فهمید و مقاصد و معانی حقیقی را در خواهند یافت.در این طریق، گاه اعمالی که از دیگران سرزده است، به پیامبر(ص)نسبت داده شده و مورد نکوهش و طعن واقع شدهاند.بر همین مبناست که در حدیثی از امام رضا(ع)میخوانیم مسأله شرک پیامبر(ص)در آیه مبارک«لئن اشرکت لیحبطن عملک» (13) از باب«ایاک اعنی و اسمعی یا جاره»عنوان شده است. (14) یعنی امت بشنوند و بدانند که حتی بر فرض محال اگر مثل پیغمبری هم با شرک آلوده شد، تمام اعمال و خدمات دوره نبوتش از بین میرود تا چه رسد به دیگران.
گذشته از این، مواردی هم هست که در میان آیات مربوط به یک موضوع خاص ناگهان مسأله دیگری ظاهر گشته سپس موضوع قبلی ادامه پیدا کرده است.در این جهت، برای نمونه میتوان از آیات 238، 239 سوره بقره یاد نمود که در میان احکام مربوط به زنان قرار دارند و خود درباره نماز احکامی را بیان داشتهاند *
همچنین در سوره قیامت، پس از گفتگو پیرامون روز رستاخیز، به ناگاه جدای از مطلب اصلی «قیامت»، از آیه 16 تا آیه 19 مطالبی درباره جمع و قرائت قرآن خطاب به حضرت رسول(ص)ظاهر گشتهاند، آنگاه مجددا سخن راجع به قیامت و روز بازپسین از سر گرفته شده و به همین ترتیب تا پایان سوره ادامه یافته است. *
این عقیده اکثریت قریب به اتفاق مفسران است.
اعتقاد دیگری نیز در این باره وجود دارد که در اینجا مجال پرداختن بدان نیست.
چنین ویژگیهایی که در متن تقدس آمیز قرآنی آشکارا قابل رویتاند و یکی از موجبات امتیاز سبک بیانی قرآن از کتابهای نوشته شده توسط بشر بشمار میآیند، این توهم را در برخی اذهان نشاندهاند که قرآن در بیانات خود دچار پراکنده گویی شده و بدین گونه در هر سوره از هر دری سخنی رفته است.
بدیهی است که چنین پنداری-همانطور که پیشتر گفته آمد-با واقعیت امر ناسازگار است، زیرا هر کدام از سورهها گر چه از موضوعات بظاهر متفاوتی سخن گفته باشند در درون خود، محوری مخصوص شکل دادهاند که کلیه موضوعات طرح شده، در ارتباط با محور اساسی بحث، معنایی ویژه افاده میکنند.
بر همین اساس، موضوع تکرار در قرآن میتواند این گونه توجیه شود که آیات تکراری، در هر موضوع، وظیفه خاصی بر عهده گرفتهاند غیر از رسالتی که در دیگر جایها دارند و در عین حال، در بلندای بلاغت معنای مشخصی به ذهن انتقال میدهند.
با این طرز تلقی بوده است که در میان دانشمندان اسلامی، کسانی کوشیدهاند سورهها را بصورت (*)متن این آیات بدین قرار است:«حافظوا علی الصلوات و الصلوة الوسطی و قوموا لله قانتین، فان خفتم فرجالا ااو رکبانا فاذا امنتم فاذکروا الله کما علمکم ما لم تکونوا تعلمون».
(*)متن این آیات بدین قرار است:«لا تحرک به لسانک لتعجل به.
ان علینا جمعه و قرآنه.فاذا قراناه فاتبع قرآنه.ثم ان علینا بیانه». مجموعی و رویهمرفته مورد بررسی و تحقیق قرار دهند.اینان با نگاه تازهای که از این دریچه مبارک به حقایق قرآنی دوختهاند، توانستهاند به نتایج و آثار گرانباری دست یابند. *
2-نادیده گرفتن حذفها و ایصالها در جملهبندیهای قرآن
دومین عامل از مجموع عواملی که موجب شدهاند مفاهیم قرآن گسیخته و بیربط جلوه کنند، نادیده انگاشتن حذف و ایصال در عبارت پردازیهای قرآن است.این حذفها و ایصالها که بر طبق قواعد دقیق و باریک ادبی صورت گرفتهاند صورتهای مختلفی دارند.
«از جمله در قرینهبندیهای قرآن است که میان دو جمله تقابل برقرار میشود و قسمتی از دو جمله متقابل حذف میشود و قسمت دیگر بجا میماند و قسمت بجا مانده در یک طرف به حذف آن طرف دیگر گواهی میدهد.این گونه قرینهبندی در علم بیان، به نام صنعت احتباک، خوانده میشود و به کثرت در قرآن دیده میشود و اغلب از دید مفسرین و مترجمین بدور مانده است.مثلا«کما»حرف تشبیه است.و میان دو جمله همسان قرار میگیرد ولی فراوان دیده میشود که در قرآن میان دو جمله همسان قرار ندارد.گاهی یک جمله همسان بکلی حذف میشوند.مانند آیه 5 از سوره انفال که میگوید:«کما اخرجک ربک من بیتک بالحق و ان فریقا من المؤمنین لکارهون»که مربوط به جنگ احد است و قسمت همسان و متقابل آن بکلی حذف شده است که مربوط به جنگ بدر است و ترجمه آیه چنین خواهد بود:آن سان که خداوندت در جنگ بدر با حق و حقیقت از خانه برون برد تا مشرکان را سرکوب سازی با همان حق و حقیقت در جنگ احد از خانه برونت برد تا در خارج شهر با مشرکان به جهاد بپردازی...
و گاهی هست که قسمتی از هر دو طرف حذف میشود و قسمتی دیگر بر جا میماند مانند آیه 26 از سوره اعراف که میگوید:(یا بنی آدم لا یفتننکم الشیطان کما اخرج ابویکم من الجنة ینزع عنهما لباسهاکه ظاهرا میان دو جمله همسان قرار ندارند، ولی با توجه به قانون مقابلهبندی معلوم میشود که باید هر دو جمله را به قرینه هم تکمیل نمائیم و در نتیجه ترجمه آیه چنین خواهد بود:ای فرزندان آدم به هوش باشید.مبادا شیطانتان با وسوسههای خود بفریبد که جامه خود را بر زمین نهید و در برابر هم عریان شوید و صلاحیت بهشت را از دست بدهید آن چنانکه پدرتان آدم و مادرتان حوا را فریفت و صلاحیت حضور در بهشت را از آنان سلب کرد و به این صورت که لباس را از تنشان برآورد و عریانشان کرد.
از نمونههای بارز حذف و ایصال، حذف معطوف علیه است که در قرآن به کثرت دیده میشود.مثلا به وضوح میبینیم که در پنج مورد قرآن مجید میگوید:
«الم یروا»که حرف عطف ندارد و بیش از ده مورد میگوید:«او لم یروا»که حرف عطف دارد.جمله«او لم یروا»در اصل:«و الم یروا»بوده است و همزه استفهام به خاطر اینکه صدارت طلب است هماره بر حرف عطف مقدم میشود.پس باید توجه کنیم که جمله «و الم یروا»با حرف عطفی که دارد بر جملهای مشابه خود عطف شده است و اگر در متن قرآن دیده نمیشود باید به قرینه سابق و لاحق و یا مراجعه به موارد مشابه، متن معطوف علیه را که گاهی چند (*)برای اطلاع از چگونگی این آثار، برای نمونه بنگرید به:الی القرآن الکریم، شیخ محمود شلتوت، (منظمة الاعلام الاسلامی، طهران، 1405 ه.ق)اهداف و مقاصد سورههای قرآن کریم، ترجمه محمد باقر حجتی.تفسیر کاشف، عبد الکریم بیآزار شیرازی و محمد باقر حجتی(دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1363 ه.ش)، خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنت، محمد تقی شریعتی.الوحدة الموضوعیة فی سورة یوسف(ع)، الدکتور حسن محمد باجوده.(دار الکتب الحدیثه، مصر، 1393ه.ق). جمله طولانی است استخراج و در تفسیر و ترجمه اضافه نمائیم.از همین قبیل است فرق میان«ارأیت» با«افرأیت»و فرق میان«ارأیتم»با«افرأیتم»که اولی حرف عطف ندارد و دومی فاء تفریع دارد و باید بر مسائل قبلی متفرع گردد.و هکذا فرق میان «او لا یرون»با«افلا یرون»که اولی و او عطف دارد و دومی فاء تفریع دارد و در ظاهر قرآن از معطوف علیه آن خبری نست و از این قبیل است«ام»که باید معادل همزه استفهام باشد، ولی در موارد بسیاری معادل آن محذوف است و باید به قرینه سابق و لاحق معادل آن را بیابیم و بر ترجمه و تفسیر قرآن بیفزائیم و گرنه رابطه آیات و پیوند مطالب را از دست میدهیم.
از جمله مواردی که حرف عطف را دیدهان و معطوف علیه آن را جستجو نکردهاند آیه 60 سوره مائده است که میگوید:«قل هل انبئکم بشر من ذلک مثوبة عند الله من لعنه الله و غضب علیه و جعل منهم الفردة و الخنازیر و عبد الطاغوت».
در این آیه، «عبد الطاغوت»به منزله تعلیل است برای غضب و لعنت و مسخ شدن به صورت بوزینه و خوک و با آنکه حرف عطف دارد معطوف علیه آن دیده نمیشود و باید با توجه به شواهد قرآنی و ردیابی آن اعمالی که موجب لعنت و خشم و مسخ آنان شده است، معطوف علیه آن را بیابیم و بر ترجمه و تفسیر قرآن بیفزائیم.ترجمه درست آیه چنین خواهد بود: آیا میل دارید که رسواترین اعمال را افشا کنیم که در پیشگاه خدا بدترین سزاها را دربرداشته است؟به آن کسانی بنگرید که خدایشان لعنت کرد و بر آنان خشم گرفت تا آن حد که برخی را به صورت بوزینه و خوک درآورد از آنرو که انبیاء را کشتند و کتابهای آسمانی را تکذیب کردند و تعطیل روز شنبه را شکستند و شیطان بت را پرستش کردند.
تنها با توجه به این حذف و ایصال است که مصداق «شر من ذلک مثوبة»روشن میشود.نمونه این گونه حذف و ایصال فراوان است و سادهترین موردی که حرف عطف خودنمائی میکند و کسی به جستجوی معطوف علیه آن برنیامده است، آیه 75 از سوره انعام است که میگوید:«و کذلک نری ابراهیم ملکوت السماوات و الارض و لیکون من الموقنین».در اینجا«لیکون»تعطیل است ولی معطوف علیه آن محذوف است و باید به قرینه سابق و لاحق و سایر آیات مشابه معطوف علیه آن را بیابیم و بر ترجمه و تفسیر قرآن بیفزائیم.نمونه این حذف و ایصال به صدها مورد میرسد که در همه موارد بدان بیتوجهی کردهاند.
یک نمونه دیگر صلههای طولانی قرآن است که بدان توجه نکردهاند.مثلا در سوره و الشمس که میگوید:«و نفس ما سویها فالهمها فورها و تقویها، قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها، کذبت ثمود بطغویها اذ انبعث اشقیها»از آغاز این سوره که بیش از ده قسم وجود دارد، آخرین قسم در این آیه است که میگوید:«و نفس و ما سویها»و سه آیه بعد آن با قسمتهای قبلی بیارتباط است و هر سه آیه صله همین قسم آخرین است که طردا للباب و به تناسب اینکه هدف اصلی از نزول قرآن تزکیه نفس و دوری از پلیدیهاست به آن پرداخته است.و بعد از این صله طولانی یکجا به جواب قسمها میپردازد که محکومیت جمع است و به خاطر محکومیت یک فرد، در صورتی که جبههبندی آنان متحد باشد.یعنی همان موقعی که شقیترین فرد قوم ثمود به راه افتاد که ناقه را پی کند، همه قوم ثمود محکوم شدند که با عذاب الهی یکسر هلاک شوند، از آن رو که با خبر شدند و ساکت ماندند.
با توجه به این نکته روشن میشود که بر خلاف نظر مفسرین«قد افلح من زکیها...»جواب قسم نیست و از این قبیل است آیه 83 تا آیه 87 از سوره واقعه که میگوید:«فلولا اذا بلغت الحلقوم.و انتم لا تبصرون.
فلولا ان کنتم غیر مدینین.ترجعونها ان کنتم صادقین».در این جا آیه 84 و 85 صله شرط است و به خاطر طولانی شدن صله، جواب شرط ر وانهاده و به عنوان تجدید مطلع دوباره گفته است:«فلولا ان کنتم غیر مدینین»تا جمله«غیر مدینین»با جمله«اذا بلغت الحلقوم»پیوند بخورد و به صورت شرط واحد در آیه و جمله«ترجعونها ان کنتم صادقین»جواب آن بوده باشد.» (15)
آنچه در اینجا درباره حذف و ایصال گفته آمد، بر ما آشکار میسازد که اگر بر مبنای نکات دقیق ادبی و معارف اصیل قرآنی کوشش کنیم قسمتهایی را که به قرینههای لفظیه و حالیه حذف شدهاند یافته در ترجمهها و تفسیرها داخل نمائیم، در آن صورت، موفق شدهایم ارتباط معانی بخشهای مختلف یک سوره یا یک گروه آیات را کشف کنیم.
بدین روش، هر پاره از آیات، بصورت مجموعهای به هم پیوسته و یکپارچه برجسته میگردند که جز در حالتی آنگونه نمیتوانند در نظر گرفته شوند.
بنابراین، دور از واقع نخواهد بود اگر بگوییم اصلیترین عاملی که امروزه حاجتمندمان کرده است قسمتهای محذوف، جلوهای روشنتر داشته باشند، فاصله چهارده قرنهای است که از عصر نزول گرفته و در نتیجه، بخشی از زمینههای نزول آیات را از کف دادهایم.بدون تردید، آشنایی کامل با این زمینهها بوده که در فهم بیابهام آیات و نیز در شناخت وجه ارتباط سابق بالاحق آنها نقشی تعیین کننده و قاطع ایفاء میکرده است.
در هر صورت، اگر در بعضی جایها پارههایی از کتاب مقدس، غیر مرتبط با قبل و بعد به نظر میآیند، چه بسا به نظر آمدن این عدم اتحاد از بیدقتی در درک ارتباط ادبیای ناشی شده باشد که چونان کادری سراسر سوره را در بر گرفته است.بدیهی است که در این حالت، برای دریافت دقیق معنی آیات و فهم چگونگی پیوستگی آنها با هم، لازم است نقص مذکور تدارک گردد.
3-نزول تدریجی آیات
نزول تدریجی قرآن کریم از مسلمات تاریخ و حدیث است (16) که آیاتی از خود قرآن نیز بر این معنا دلالت دارند.
بسیاری از آیات و سور قرآن کریم ابتداء و بدون اینکه مسبوق به موجب و انگیزه خاصی باشند نازل شدهاند و به هیچ حادثه و واقعه و یا سئوال و پرسشی که همزمان با نزول وحی روی داده باشند مربوط نیستند...بلکه فقط میتوان سبب و انگیزه عام و کلی برای آنها جستجو کرد و آن عبارت از نیاز همه انسانها به رهنمودهای الهی و جبران نارسائی اندیشههای بشری به وسیله وحی میباشد تا از این رهگذر، حق را از باطل در سراسر شؤون حیاتی خویش تشخیص دهد.این نوع آیات و سور که فاقد اسباب النزول خاصی میباشند، شامل بخشی از قرآن میگردند که ما در زیر از آنها یاد میکنیم:
الف-آیات و سوری که تاریخ زندگانی و حوادث و رویدادهای مربوط به امتهای گذشته در طی آنها مطرح است.البته باید یادآور شد که بخشی از قصص و تاریخ زندگانی امتهای گذشته احیانا دارای سبب خاصی از لحاظ نزول میباشند، از قبیل تاریخ زندگانی ذوالقرنین که از پی سؤال مردم در قرآن کریم بازگو شده است...
ب-آیات و سور دیگری نیز در قرآن کریم به چشم میخورد که شامل بسیاری از اخبار غیبی و ترسیم دورنمای عالم برزخ و بهشت و دوزخ و حالات روز قیامت و گزارش احوال بهشتیان و دوزخیان و امثال آنها میباشد که سبب نزول خاصی را نمیتوان برای آنها جستجو کرد. (17)
در قرآن کریم آیات و سوری هم هستند که سبب نزول خاصی دارند و این آیات و سور در پی آن سبب نازل شدهاند و آن سبب و علت نیز همزمان با نزول وحی روی داده است.
این سبب نزول مشخص گاه حادثهای است جالب یا سخت خطرناک و گاهی سئوالاتی که مردم با رسول خدا(ص)در میان مینهادند.زمانی هم اوضاع و شرایطی برای مسلمانان پدید میآمد که لازم بود چگونگی عمل و موضعگیری آنها در برابر این اوضاع و مسائل، مشخص گردد.در این احوال، آیات و سوری فرو میآمدند و وضعیت مسلمانان را روشن میکردند. (18) از این نمونه میتوان از آیات لعان (19) و ظهار (20) یاد نمود که داستان آنها در کتب تفسیر و روایت مشهورند.در بین آیاتی که بر نازل شدن تدریجی قرآن دلالت دارند از جمله میتوان از دو ایه ذیل یاد کرد:
آیه 106 سوره بنی اسرائیل که میگوید:
«و قرآنا»فرقناه لتقرأه علی الناس علی مکث»
و آیه 32 سوره فرقان که میگوید:
«و قال الذین کفروا لو لا نزل علیه القرآن جملة واحدة کذلک لنثبت به فؤادک».
اساسیترین انگیزهای هم که قرآن کریم برای نزول تدریجی آیات، خود بدان تفوه کرده است در متن آیه اخیر قرار دارد که عبارت از آرامش بخشیدن به حضرت رسول(ص)در سایه ارتباط پیوسته فرشته وحی با اوست.
در هر صورت، در کنار اعتقاد به نزول تدریجی آیات، این تصور متولد شده است که آیات قرآن بعد از وفات حضرت رسول(ص)توسط صحابیان تنظیم شدهاند و از آنجا که بنا بر عوامل گوناگون و در وقایع مختلف فرود آمده که فاقد هر گونه ارتباط بودهاند هیچ وحدتی در سورهها وجود ندارد. (21) در این گمان رویهم رفته اشتباهاتی که اصحاب در فصلبندی کتاب محمد(ص)مرتکب شدهاند، موجب شده که تسلسل آیات برهم خورده، نهایتا قرآن بشکل مجموعهای پراکنده و بیربط نمایان گردد.
رژی بلاشر در این باره معتقد است که جابجاییهای بعمل آمده توسط اصحاب بسیار متعددند، او بدون اینکه بر سخن خود دلیلی اقامه کند، مینویسد:
«غالب اوقات، جابجایی در همان سوره بوده... بعضی از اوقات نیز جابجایی ممکن است از سورهای به سوره دیگر باشد...مع ذلک بایستی از این که در این باره به روش انتقادی خود اعتماد کامل بکنیم بر حذر باشیم.در بسیاری از موارد که به نظر ما تسلسل مطلب خوب رعایت نشده، ممکن است مسأله فقط به علت نحوه بیان مطلب باشد که با منطق نو و غربی سازگار نیست.» (22)
دکتر محمد عبد الله درّاز در بیان موضع خود نسبت بر این رأی و نظر خیالی و سست مینویسد:
«این تفسیرها و تحلیلهای سطحی و پندارگونه را نباید در خور اعتناء دانست، زیرا بر طبق حدیث صحیح، سورههای قرآن کریم همزمان با حیات رسول اکرم(ص)تنظیم شدهاند و چنین هیأت و ترکیبی در زمان زندگانی آن حضرت وجود داشته است.بنابراین بیهیچ تردیدی، روشن است که یک طرح و نقشه پردازی واقعی جهت تعیین حد و مرز سوره موجود بوده و این طرح و برنامه برای هر یک از سورهها بروشنی دیباچه، موضوع و خاتمهای شکل داده است.» (23)
باری، دلایلی که بر جمع قرآن تحت نظارت مقام رسالت و دستورهایی که ایشان در زمینه جای دادن آیات از فرشته وحی دریافت میکردهاند چنان انکار نشدنی و وافی به مدعایند که هیچ جای تردیدی در این باب باقی نمیگذارند. *
در اینجا باید توجه داشت سخنانی که درباره شکستن تسلسل مطالب قرآن به نقل آمدند از آنجا سرچشمه گرفتهاند که مدعیان با معیار نظم و ترتیب مطالب در کتب نوشته شده انسانها و با اندیشه انسان غربی به سراغ مفاهیم قرآنی رفتهاند و آنها را به سنجش و ارزیابی کشاندهاند.نیز بر همین اساس بوده است که صاحبان این نظرات به خود اجازه دادهاند تا در زمینه تعیین جایگاه واقعی آیات به اظهار نظر بپردازند.به هر حال:
«بلاشر خود تا حدودی جواب داده که اعتماد مطلق به روش انتقادی و استنتاج این که تسلسل مطلب خوب رعایت شده یا نه، با منطق غربی سازگار نیست(تا چه رسد با منطق انسانی).» (24)
همگان قرار گرفتهاند.راست است که:
«ترجمه کلام الهی و گنجانیدن آن در قالب کلام بشری، همچون گنجانیدن آب اقیانوس در کاسه و سنجیدن نور خورشید با پیمانه است. (25)
اما باید دانست از قرنها پیش با شروع کار ترجمه قرآن، مترجمان و مفسران نخستین که سخت پایبند متن تقدسآمیز قرآنی مینمایانند، در برگردان آیات، دقتی توأم با وسواس از خود نشان دادند و به دام ترجمههای لفظ به لفظ و استقلالی آنها در افتادند.اینچنین بود که الفاظ و تعابیر قرآن در ترجمههایی که اینان ارائه دادند گاه رنگ و بویی دیگر جدا از آنچه در متن اصلی احساس میشود، به خود گرفتند.این ترجمهها وقتی در دسترس عموم قرار گرفتند، ملاحظه شد که در آنها اغلب رشته مطلب پاره شده و ابهامی اعجابانگیز بر قرآن چیره گشته است.افزون بر این، التهاب و شور متن مبدأ نیز در متن مقصد به سردی رکودزایی تبدیل شده است.
لازم به تذکر است که درترجمههای فرنگی قرآن که طبعا از غالب ویژگیهای ادبی و زبانی این کتاب گرانسنگ تهیاند، مترجمان تنها توانستهاند دورنمایی از متن تقدس بار قرآن عرضه کنند و اثری کمرنگ از تأثیر ژرفی که متن اصلی در جان و احساس عرب زبانها به جای میگذارد، پدید آورند.
در این گونه ترجمهها عناصر معنایی و نقش آفرین کلام خدا تا حدود زیادی به دست فراموشی سپرده شده است، تا آنجا که خوانندگان فرنگی با بهره گرفتن از آنها جذابیت و کششی برای دنبال کردن معانی قرآن در خود احساس نمیکنند.
گفتگو درمورد نقایص و اشتباهاتی که به ترجمهها رخنه کردهاند، بحث مستقل و دامنهداری را می طلبد که در جای خود باید پیگیری شود، اما آنچه در این جا به بحث ما مربوط میشود همان نقشی است که ترجمههای قرآن در پراکنده (*)برای آگاهی از پارهای از این دلیلها ر.ک:دراسات قرآنیه، تاریخ القرآن، فصل«جمع القرآن». به نظر رسیدن مفاهیم کتاب مسلمانان، بازی کردهاند.ناگفته خود روشن است که بخشی از این نقایص، اجتناب ناپذیرند ولی آنچه اهمیت دارد تکیه بر عوامل تأثیرآفرینی است که ترجمهها میتوانند برای زنده و یکپارچه جلوه دادن متن ایفای نقش کنند.
5-طولانی شدن مطالب تفسیری در متون تفسیر
مسأله تفصیل نویسی در کتب تفسیر چیزی نیست که نیازمند شرح و توضیح باشد.
مطلبی که در این ارتباط واقعیت دارد این است که تفصیلهای بیجا و بحثهای استقلالی فراوانی که تفاسیر بر سر بیان معنی آیات به چشم میخورند، رشته مطالب قرآنی را چنان از هم گسسته که خواننده ممکن است احساس کند هیچ وجه جامعی میان معانی قرآنی وجود ندارد، هر کدام از آیات در درون سورهها، در پی گفتگو راجع به مطلبی هستند بیگانه از مطلب قبلی.در این جا سخن این نیست که توضیح تفصیلی کلام خدا اصالتا و بالذات ناپسند و مردود است، بلکه منظور آن است که درازگوئیها در تفاسیر، خودبخود به چنین عارضهای منجر شدهاند.
به نظر میرسد اغلب تفاسیر با عرصه بازی که برای سخنان و نظرات مفسران گشودهاند در بعضی موارد هدف اساسی تفسیر را که همانا تبیین و پرده برگفتن از آیاتی است که مبهم مینمایند از یاد بردهاند.
مباحث لغوی-هر چند در جای خود بسیار سودمند توانند بود-از دیرباز کتابهای تفسیر را چون چتری در تحت پوشش خود گرفتهاند.مفسران در نوشتههای خود گاه چنان در پیچ و خم نظرات لغت شناسان و ادیبان گرفتار آمدهاند که بمثل ادیبان واژهشناسانی هستند که در حال نگاشتن کتابهایی ادبیاند.
بعلاوه، مشاهده میشود که معمول کتب تفسیر، مجموعهگری را به کناری نهاده و به تفسیر گسسته آیات روی آوردهاند.این گرایش، گرایشی است که عملا طرفداران زیادی یافته است.
آثار فراهم آمده توسط مفسران متأخر، به دائرة المعارفهایی میمانند که کلیه نظرات تفسیرگران متقدم را به نقل آوردهاند، همراه با برداشتها و احیانا خیالپردازیهای نگارندگان خود آنها.نظریات تفسیرنویسان کهن که بعضی اوقات با معنی درست آیات فاصلههای دوری دارند همچنان جایگاه خود را در این تفسیرها نگه داشتهاند.
حال، بنا بر آنچه ذکرش رفت میتوان گفت یکی از نتایج ثانویهای که از مطالعه تفاسیر تفصیلی عاید شده این است که عدهای گمان بردهاند تسلسل و ارتباط مفاهیم قرآنی خوب رعایت نشده است.
6-غفلت از زمینهها و اسباب النزول
آیات قرآن اغلب مفهومی کلی دارند و به موارد مشابه قابل تعمیماند. *
با این وجود، زمینهها و اسبابی برای نزول آیات بودهاند که دانستن آنها میتواند مفسران را در فهم بهتر مطالب قرآن یاری رساند.
طبعا در این موارد باید بهوش بود که تنها احادیثی مدّ نظر قرار گیرند که اولا:صحت انتساب آنها به معصوم(ع)به ثبوت رسیده باشد و ثانیا با محتوای قرآن، ناسازگار و ناهماهنگ نباشند.
در بعضی مواقع، عدم توجه و نادیده گرفتن زمینهها و اسبب نزول، موجب پدید آمدن مشکلاتی در فهم چگونگی ارتباط و یکنواختی بخشهای قرآن شدهاند.
این مشکلات، گاه در شناخت معنی دقیق یک آیه رخ داده است، زیرا برخی گمان بردهاند که میان صدر و (*)برای آگاهی بیشتر از چگونگی موضوع، برای نمونه ر.ک:علوم القرآن الکریم، عبد المنعم النمر، دار الکتاب اللبنانی، بیروت، 1403 ه.ق، ص 100 و 101 و نیز:مباحث فی علوم القرآن، صبحی صالح، انتشارات الشریف الرضی، قم، 1368 ه.ش، ص 159. ذیل آیه تناسب معنایی وجود ندارد.
بر همین اساس، محدث نوری درباره آیه مبارک «و ان خفتم الا تقسطوا فی التیامی فانکحوا ما طاب لکم من النساء» (26) ، بنا بر روایتی که در این زمینه منقول است، گفته است:
«و لیس یشبه القسط فی الیتامی نکاح النساء و لاکل النساء یتامی فهومما قدمت ذکره من إسقاط المنافقین من القرآن، بین قوله تعالی فی الیتامی و بین نکاح النساء من الخطاب و انقصص اکثر من ثلث القرآن». (27) .
ایرادی که بر آیه گرفته شده، این است که رعایت عدالت درباره یتیمان به ازدواج با زنان، شباهتی ندارد تا بجا باشد میان آنها تقارن ایجاد نمود و در یک آیه در کنار هم مذکر بیفتند.با این وجود، این دو موضوع کاملا بیربط، در آیه سوره نساء، پهلوی هم نهاده شده و با«فاء»نتیجه به هم اتصال یافتهاند.این وضعیت، نشان میدهد که حتما دست تحریفی دخالت داشته که آیه را اینگونه ظاهر ساخته است.
اما با توجه به آیه قبل که میگوید:
«و اتو الیتامی اموالهم»، باید دانست مسأله مورد بحث در آیه(و ان خفتم) موضوع ستم بر دختران یتیمی است که پس از کشته شدن پدرانشان در جنگها بنحوی تحت تکفل دیگران قرار گرفتهاند.منظور این است که اگر نتوانستید نسبت بر دختران یتیمی که تحت کفالت شما قرار دارند به عدالت رفتار کنید و در صورت زناشویی با آنها مهرشان را به خودشان بپردازید، زنان دیگری را به همسری اختیار کنید که دیگر ستمی بر آنها نرود و مردانی آنها را به همسری برگزینند که مهریهشان را به آنها پرداخت نمایند. (28)
در کتاب فصل الخطاب چون ربط«الا تقسطوا فی الیتامی»با«فانکحوا ما طاب لکم من النساء»فهمیده نشده است.در اعتراض به آن آمده که میان این دو بخش آیه، احکام و معارفی بالغ بر یک سوم قرآن مطرح بودهاند که عارضه تحریف آنها را حذف کرده است.بنابراین عدم درک مفهوم درست آیه و بیتوجهی به زمینه نزول آن باعث شده به تناسب صدر و ذیل آیه اعتراض شود و پندار حذف فرازهایی از قرآن برود.
در نمونه بعدی که به نقل میآید، نادیده انگاشتن زمینه نزول آیه موجب شده است تا در دریافت معنی صحیح آیه که به تناسب صدور ذیل آن مربوط است اشتباه پیش آید.
نقل است که کسانی از مسلمانان صدر اسلام، شرب خمر را مباح دانستند و برای اثبات سخن خویش به آیه:«لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا اذا ما اتقوا و آمنوا...» (29) استشهاد کردند.
میبدی در این باره مینویسد:
«در روزگار عمر، قدامة بن مظعون میخورد.عمر خواست که وی را حد زند، قدامه گفت، شما را نیست که مرا حد زنید که الله میگوید:«لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح فیما طعموا»و من از جمله مؤمنانم و در بدر بودهام.عمر گفت:راه غلط کردی و گمانت خطاست که رب العالمین گفت:«اذا ما اتقوا و آمنوا»و تقوی آن اس که آنچه خدا حرام کرد از آن بپرهیزی و گرد آن نگردی.علی بن ابی طالب گفت:یا عمر من از نزول این آیت خبر دارم:چون رب العالمین خمر حرام کرد، جماعتی از مهاجر و انصار بیامدند و گفتند:یا رسول الله برادران ما و پدران ما-که در بدر بودند و در احد کشته شدند-ایشان در آن حال می همی خوردند، چه گویی در ایشان؟و چه حکم کنی از بهر ایشان؟رسول خدا توقف کرد تا جبرئیل آمد و آیت آورد:«لیس علی الذین آمنوا و عملوا الصالحات جناح...»پس عمر بفرمود، و قدامه را حد مفتری بزدند و گفتند:«ان شارب الخمر اذا شرب انتشی و اذا انتشی هذی و اذا هذی افتری فیقم علیه حد المفتری ثمانین جلدة» (30) ، یعنی شرابخوار وقتی مست شد یاوه میگوید، وقتی یاوهگویی آغاز نمود افتراء و تهمت میزند و وقتی بدین کار دست زد حد مفتری-صد ضربه تازیانه-در موارد او جاری میگردد.
آنچه در این مقال گفته آمد مهمترین علتهایی بودند که در اذهان برخی مایه رشد اعتقاد به پراکنده گویی و گسیختگی مطالب قرآن شدهاند.برخی از این علتها، روش مزجی در بیانات قرآنی-نادیده گرفتن حذفها و ایصالها در جمله بندیهای قرآن و نزول تدریجی آیات-درونیاند و به خود قرآن برمیگردند و برخی دیگر خارجیاند و از بیرون پدیدار شدن این توهم را موجب شدهاند:ترجمههای لفظ به لفظ، طولانی شدن مطالب تفسیری در متون تفسیر و غفلت از زمینهها و اسباب النزول.بدیهی است هر کدام از این علل در سطحی خاص کارایی یافتهاند و شاید در سطوح دیگر خالی از تأثیر باشند.
اکنون با عنایت به نکاتی که یاد شدند، بروشنی این ضرورت نمایان میشود که مفسران و مترجمان بکوشند تا در ترجمهها و متون تفسیر، جلوههای نظم و هماهنگی آیات را هر چه بیشتر نمودار کنند و اینگونه اعجاز قرآن را در صحنههایی جذابتر و دلپذیرتر آشکار سازند و هم به یاوهسراییهای مخالفان قرآن که چشمان تاریک بینشان، تابناکی حقیقت را برنمیتابند، پاسخی کوبنده دهند.
یادداشتها
(1)-شرح المختصر، سعد الدین التفتازانی، دار الحکمه، قم، 1369، ه.ش، ص 12.
(2)-جواهر البلاغه، احمد الهاشمی، دار احیاء التراث العربی، بیروت، ص 35-32.
(3)-اعجاز القرآن البیانی، بین النظریة و التطبیق، محمد شرف حنفی، المجلس الاعلی للشؤون الاسلامیة الجمهوریة العربیة المتحدة، 1390 ه.ق، ص 356 و 357.
(4)-میثاق در قرآن، عبد الکریم بیآزار شیرازی و محمد باقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1364 ه.ش، ص 8)(مقدمه).
(5)-قرآن و آخرین پیامبر، ناصر مکارم شیرازی، دار الکتب الاسلامیة، تهران، ص 308 و 309، و نیز رک:پیام قرآن، ناصر مکارم شیرازی، انتشارات نسل جوان، قم، 1369 ه. ش، ج 4، ص 13(مقدمه).
(6)-قرآن و آخرین پیامبر، ص 307.
(7)-مدخل الی القرآن الکریم، محمد عبد اللّه درّاز، دار القلم، الکویت، 1400 ه.ق، ص 118.
(8)-اهداف و مقاصد سورههای قرآن کریم، عبد اللّه محمود شحاته، ترجمه محمد باقر حجتی، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1369 ه.ش، ص 29(مقدمه).
(9)-کفایة الاصول، محمد کاظم الخراسانی، موسسة النشر الاسلامی، قم، 1412 ه.ق، ص 21 و 22.و نیز ر.ک: محاضرات فی اصول الفقه، محمد اسحاق الفیاض، تقریرات درس آیة اللّه سید ابو القاسم خویی، دار الهادی للمطبوعات، قم، ج 1، ص 29.
(10)-میثاق در قرآن، ص 8 مقدمه.
(11)-رک:خلافت و ولایت از نظر قرآن و سنت محمد تقی شریعتی، از انتشارات حسینیه ارشاد، تهران، 1351 ه.ش، ص 15، 17 و 18.
(12)-میزان الحکمة، محمد محمدی الری شهری، مکتب الاعلام الاسلامی، طهران، 1367 ه.ش، ج 8، ص 101، حدیث 16925.
(13)-سوره زمر، آیه 65.
(14)-میزان الحکمه، محمد باقر بهبودی، خانه آفتاب، تهران، 1369 ه.ش، ص 5-7 مقدمه.
(16)-برای نمونه ر.ک:مروج الذهب فی معادن الجوهر، المسعودی، دار الفکر بیروت، 1409 ه.ق، ج 2، ص 282، و نیز:تاریخ جمع قرآن کریم، محمد رضا جلالی نائینی، نشر نقره، تهران، 1365 ه.ش، ص 193 و نیز:دراسات قرآنیه، تاریخ القرآن، محمد حسین علی الصغیر، مرکز النشر، مکتبة الاعلام الاسلامی، قم، 1413 ه.ق، ص 37.
(17)-اسباب النزول، محمد باقر حجتی، وزارت ارشاد اسلامی، تهران، 1365 ه.ش، ص 19 و 20.
(18)-ر.ک:نمونه بینات در شأن نزول آیات، محمد باقر محقق، انتشارات اسلامی، تهران 1359 ه.ش، ص«و»مقدمه و نیز:اسباب النزول، ص 20.
(19)-سوره نور، آیات 9-6(برای اطلاع از سبب نزول این آیات، ر.ک المیزان فی تفسیر القرآن، محمد حسین الطباطبائی، مؤسسه اسماعیلیان، قم، 1413 ه.ق، ج 15، ص 85 و 86).
(20)-سوره مجادله، آیات 2 و 3(برای آگاهی از سبب نزول این آیات، ر.ک:المیزان فی تفسیر القرآن، ج 18، ص 181 و 182).
(21)-نظم الدرر فی تناسب الایات و السور، البقاعی، مجلس دائرة المعارف العثمانیة، حیدر آباد هند، 1369 ه.ق، ج 1، ص 7، و الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین عبد الرحمن السیوطی، دار و مکتبة الهلال، بیروت، ج 2، ص 108.
و البرهان فی علوم القرآن، بدر الدین الزرکشی، دار الفکر، بیروت، 1408 ه.ق، ج 1، ص 63.
(22)-در آستانه قرآن، رژی بلاشر، ترجمه محمود رامیار، دفتر نشر فرهنگ اسلامی، تهران، 1365 ه.ش، ص 217.
(23)-مدخل القرآن الکریم، ص 119.
(24)-در آستانه قرآن، ص 218(زیرنویس آقای رامیار).
(25)-تفسیر کاشف، ج 1، ص 9، مقدمه.
(26)-سوره نساء آیه 3.
(27)-فصل الخطاب فی اثبات تحریف الکتاب، میرزای نوری، آغاز بحث درباره سوره نساء.
(28)-مجمع البیان فی تفسیر القرآن، ابو علی بن الحسن الطبرسی، دار المعرفة، بیروت، 1408 ه.ق، ج 3، ص 10 و 11.
و الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، الزمخشری، دار الکتاب العربی، بیروت، 1407 ه.ق، ج 1، ص 497.
و المیزان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 166.و پرتوی از قرآن، سید محمود طالقانی، شرکت سهامی انتشار، تهران، 1360 ه.ش، ج 4، قسمت 6، ص 17.و تفسیر نمونه، جمعی از نویسندگان، دار الکتاب الاسلامیه، تهران، 1361 ه-ش، ج 3، ج 3، ص 253.و آلاء الرحمن فی تفسیر القرآن، محمد ج.واد البلاغی، کتابفروشی وجدانی، قم، ج 1، ص 7، و التفسیر الکاشف، محمد جواد مغنیه، دار العلم للملابین، بیروت، 1981 م، ج 2، ص 248.
(29)-سوره مائده، آیه 93.
(30)-کشف الاسرار و عدة الابرار، ابو الفضل رشید الدین المیبدی، انتشارات امیر کبیر، تهران، 1361 ه-ش، ج 3، ص 227.