ارتداد از دیدگاه مذاهب اسلامی
آرشیو
چکیده
متن
مسأله ارتداد، به عنوان مشکل اعتقادى سیاسى و اجتماعى از دیر باز در محافل دینى مورد بحث و بررسى بوده است.اما رخدادهاى بحران خیز کنونى در صحنه جهانى و پیدایش شگردها و جریانهاى جدید در صحنه بین المللى از طرف دشمنان اسلام و بىدینان براى مقابله با دین و مقدسات اسلامى سبب شده است که مسأله ارتداد و حکم آن از زوایاى مختلف و با حساسیت بیشترى مورد نقد و بررسى محافل مختلف علمى، فرهنگى و سیاسى قرار گیرد.
مطرح شدن این مقوله در سطح محافل و فرهنگى و سیاسى و نیز موضعگیرى منفى بنگاههاى استکبارى و صلیبى و صهیونى در قبال آن مىطلبد که عالمان و اندیشمندان به مقابله با تبلیغات و القائات شیطانى این جریان تبلیغاتى-استکبارى برخیزند و هر یک به تناسب تخصص و رسالت خویش با تبیین و روشنگرى، غبار ابهام و ناشناختگى از چهر احکام مترقى اسلام بزدایند و تلاشها و شیطنتهاى بدخواهان اسلام را با شکست مواجه سازند!
موضوع ارتداد، جنبههاى سیاسى، اجتماعى و فقهى، کلامى دارد که هر یک باید به گونه مستقل مورد بررسى قرار گیرد.
اما در این نگاه بیشتر همت خود را متوجه حکم فقهى ارتداد خواهیم داشت و بر ما و اهل اندیشه و قلم است که سایر ابعاد را نیز به تحقیق بنشینیم.
معناى واژه«ارتداد»از نظر اهل لغت
لغتشناسان واژه«ارتداد»را به معناى«بازگشت و رجوع از چیزى به غیر آن»دانستهاند.سخن خداوند در قرآن کریم«و لا ترتدوا على ادبارکم فتنقلبوا خاسرین» (1) بر معناى یاد شده دلالت دارد.
در فقه اسلامى«مرتد»به کسى گفته شده است که پس از اقرار به اسلام و حقانیت آن و پس از قبول مسلمانى، دست از اسلام بر دارد و دین و مسلک دیگرى براى خود بر گزیند. تصریح به بازگشت از اسلام، ارتداد آشکار و خدشهناپذیر است، اما فقهاى اسلام موارد دیگرى را نیز باعث ارتداد دانستهاند که عبارت است از اینکه فردى علىرغم قبول مسلمانى و عدم انکار حقانیت اصل دیانت اسلام، مقدسات و ضروریات دین را مورد مسخره و اهانت قرار دهد و یا رسالت پیامبر اکرم(ص) را تکذیب کند و یا از سر غرضورزى به اشکال و ایجاد شبهه در حقایق مسلم دین بپردازد.فقیه بزرگ مرحوم شیخ محمد حسن نجفى در کتاب گرانسنگ جواهر (2) و حضرت امام خمینى در کتاب گرانقدر تحریر الوسیله (3) و علامه نسفى در کتاب مشهور عقاید نسفى، ص 248 به معناى اخیر تصریح کردهاند.
قبل از پرداختن به حکم ارتداد از نظر فقهاى امامیه و اهل سنت، نخست نگاهى به آیاتى چند از قرآن خواهیم داشت تا هم دیرینه این حرکت منفى و بازتاب آن در کتاب آسمانى مورد توجه قرار گیرد و هم برخى زوایاى مطرح شده در آیات را مورد تدقیق قرار دهیم.
نظر قرآن
قرآن در مقاطع مختلف و به مناسبتهاى متفاوت، از جریان انحرافى ارتداد و نقش عوامل مرموز و کافر در بازگرداندن اهل ایمان از ارزشهاى دینى و وادار ساختن ایشان به ارتجاع یاد کرده است، از آن جمله:«ود کثیر من اهل الکتاب لو یردونکم من بعد ایمانکم کفارا» (4) یعنى بسیارى از اهل کتاب-یهودیان و مسیحیان-دوست دارند و آرزومندند که در صورت امکان شما مسلمانان را پس از اقرار به ایمان، به کفر برگردانند.
خداوند در این آیه به نقش پنهان عناصر ضد اسلام براى کشاندن مسلمانان به ارتداد، اشاره فرموده و در آیهاى دیگر چگونگى این نقش را با بیانى روشنتر توضیح داده و فرموده است:
«ان تطیعوا فریقا من الذین اوتوا الکتاب یردوکم بعد ایمانکم کافرین» (5) یعنى(هان اى ایمانآوردگان) اگر از برخى گروههاى برخوردار از کتاب آسمانى (یهود و نصارا)اطاعت کنید، شما را از ایمان بازگردانده و به کفر گرایش خواهند داد.
از این آیه جریانآفرینى و خطدهى کافران به مسلمانان براى وا داشتن ایشان به ارتداد استفاده مىشود و البته این جریان خائنانه و مزورانه محدود به اهل کتاب(یهود و نصارا)دانسته نشده، بلکه در آیاتى دیگر به نقش سایر کافران در انحرافانگیزى میان مسلمانان تصریح شده است.
«ان تطیعوا الذین کفروا یردوکم على اعقابکم». (6)
یعنى، اگر از کافران(چه یهود و نصارا و چه دیگران)پیروى کنید و خط بگیرید، شما را به بنیادهاى شرک و کفر بازگشت مىدهند.
پس از این هشدارهاى مکرر به هر حال خداوند آخرین اعلام خطر را کرده و فرموده است: «...و لا یزالون یقاتلونکم حتى یردوکم عن دینکم ان استطاعوا و من یرتدد منکم عن دینه فیمت و هو کافر فاولئک حبطت اعمالهم فى الدنیا و الاخرة و اولئک اصحاب النار هم فیها خالدون». (7)
یعنى، دشمنان همواره با شما در ستیزو نبرد خواهند بود تا اگر بتوانند شما را از دینتان باز دارند.و چنانچه کسى از دینش باز گردد و به همان حال ارتداد بمیرد و با کفر جان دهد، تمامى اعمالش در دنیا و آخرت حبط و فاقد ارزش خواهد شد و چنین کسانى براى همیشه به آتش دوزخ مبتلا خواهند بود.
چنانکه از این آیه به روشنى پیداست، مرتد مستحق آتش دوزخ است، آن هم آتشى جاودان و همیشگى!
اما چند نکته در آیه نیازمند بررسى فزونتر است.
الف:عوامل تحقق ارتداد.
ب:پذیرش و عدمپذیرش توبه مرتد.
ج:حکم فقهى ارتداد و مجازات اسلام درباره مرتد.
در آیه فوق سخن به گونهاى طرح شده که گویى اگر مرتد، قبل از فرا رسیدن مرگش به توبه رو آورد، از حبط عمل و ابتلا به آتش دوزخ رهایى خواهد یافت.
ولى این نکته مشخص نشده است که این توبه فقط در مترتب نشدن آثار اخروى ارتداد تأثیر دارد یا حتى آثار دنیوى ارتداد(که در فقه بیان شده)را نیز برطرف مىکند؟
گذشته از این، روشن نشده است که آیا مرتد علاوه بر حبط عمل و آتش دوزخ، از نظر قوانین اسلامى، مجازات دنیوى نیز دارد یا خیر؟
این دو نکته، چیزى است که مىبایست پاسخ داده شود و براى این منظور یادآور مىشویم که فقهاى شیعه، ارتداد را دو گونه دانستهاند و به تبع آن مرتد را به دو قسم تقسیم کردهاند و حکم هر یک را متمایز از دیگرى دانستهاند.
مرتد فطرى و مرتد ملى
اگر فردى در خانواده مسلمان تولد یافته باشد و پدر و مادرش و یا یکى از آن دو مسلمان باشند و پس از مسلمانى دست از اسلام برداشته و اظهار کفر کرده باشد، به چنین کسى مرتد فطرى مىگویند.زیرا محیط اسلامى و پدر و مادر مسلمان، ایمانى فطرى را در او تدارک دیده و او مىبایست از ایمانى راسخ برخوردار باشد.
چنین کسى با دست برداشتن از اسلام، در حقیقت به فطرت خود پشتپا زده و علیه قویترین و نیرومندترین بنیادهاى روحى و درونى خود به گونه منفى اقدام کرده است.
اما اگر فردى در خانواده کافر تولد یافته و در آغاز در ملت کفر رشد یافته و سپس اسلام را پذیرفته باشد، چنین کسى اگر دست از اسلام بر دارد و دوباره به ملت کفر باز گردد به او«مرتد ملى»مىگویند.لازم به یادآورى است که فقهاى مذاهب حنبلى، شافعى، مالکى و حنفى میان مرتد ملى و مرتد فطرى فرقى قایل نشدهاند. (8)
شرایط تحقق ارتداد
فقهاى مذاهب اسلامى براى تحقق ارتداد و مترتب شدن احکام ارتداد بر شخص مرتد شرایطى را یاد کردهاند.
1-بلوغ
2-عقل
3-اختیار
هر گاه یکى از این سه شرط وجود نداشته باشد، عنوان ارتداد از نظر فقهى تحقق نمىیابد.البته در مورد بلوغ و عقل موضوع قدرى روشن است زیرا بلوغ فرد و نیز عقل او قابل شناخت است.اما مسأله اختیار، گاه به آسانى قابل تشخیص نیست، زیرا چه بسا مرتد براى فرار از لوازم ارتداد، مدعى شود که از روى اختیار سخن کفر بر زبان نرانده است.در چنین صورتى اصل اختیار است و اظهارات کفرآمیز فرد بر صورت اختیار وى حمل مىشود مگر این که قرینه و دلیلى قانعکننده بر عدماختیار خود اقامه نماید.
در این که شخص نابالغ و دیوانه و فاقد اختیار، اگر مرتد شد، احکام فقهى ارتداد نسبت به وى اعمال نمىشود.فقهاى امامى، شافعى، حنفى، حنبلى و مالکى اتفاق نظر دارند (9) آرى حنفیان و حنبلیان معتقدند که اگر نابالغ مرتد شود باید حبس گردد و مورد تأدیب قرار گیرد تا توبه کند.
همچنین اگر نابالغ مرتد شود و در حال ارتداد بالغ گردد، به نظر حنفیان و حنبلیان باید حبس و تأدیب شود (10) ولى به نظر شافعیان و مالکیان چنین فردى با ورود به مرحله بلوغ حکم مرتد بالغ را پیدا مىکند و حکم مرتد بر او جارى مىشود (11) و اما اگر شخص در حال مستى مرتد شود آیا احکام فقهى ارتداد بر او مترتب مىشود یا خیر، حنفیان معتقدند که بر او مترتب نمىشود زیرا او همانند دیوانه و نائم محسوب داشته و لذا او را داراى تکلیف نمىبینند (12) ولى شافعیان و حنبلیان او را مرتد دانستهاند، منتهى گفتهاند در حال مستى او را نمىکشند و بعد از زوال مستى طلب توبه از او مىکنند، اگر پذیرفت رها مىشود وگرنه کشته مىشود. (13)
حکم مرتد و دلایل آن
همه فقهاى مذاهب اسلامى، بدون کمترین اختلافنظر، معتقدند که هر گاه ارتداد با تمامى شرایطش صورت گرفت، حکم آن قتل است و واجب است مرتد کشته شود.
فقها در دلیل وجوب قتل مرتد به این موارد استناد جستهاند:
1-اجماع
2-صریح قول خدا به حبط اعمال مرتد در دنیا و آخرت و استحقاق حتمى و ابدى عذاب دوزخ (14)
3-سخن رسول خدا که فرموده است:«من بدل دینه فاقتلوه (15) یعنى، هر کس دینش را تغییر داد (از اسلام رویگردان شد)پس او را بکشید».
4-همچنین سخن پیامبر(ص)که فرمود:«من غیّر دینه فاضربوا عنقه» (16) یعنى، کسى که دینش را تغییر داد(از مسلمانى دست برداشت و به سایر مسلکها روى آورد)گردنش را بزنید.
5-بیانى دیگر از پیامبر گرامى اسلام که فرمود:«لا یحل دم رجل یشهدان لا اله الا الله و انى رسول اللّه الا احد ثلاث نفر، النفس بالنفس و الثیب الزانى و التارک لدینه المفارق للجماعة». (17)
یعنى، هر کس که به یگانگى خدا و رسالت من گواهى دهد، ریختن خونش جایز و حلال نیست مگر در سه صورت:الف-کسى که شخص دیگرى را بدون حق کشته باشد و باید به حکم قصاص کشته شود، ب-کسى که مرتکب زناى محصنه شده است، ج- فردى که از دین اسلام جدا شده و جمعیت مسلمان را ترک گفته است.
6-حدیثى که مىگوید:«لا یحل دم امرء مسلم الا باحدى ثلاث زنا بعد احصان، او ارتداد بعد اسلام او قتل نفس بغیر حق یقتل به» (18)
یعنى، ریختن خون مسلمان حلال نیست مگر در سه صورت:«الف-در صورت مرتکب شدن زناى محصنه، ب-بازگشت از اسلام پس از پذیرش آن، ج- کسى که مسلمانى را بدون اینکه مستحق قتل باشد، به قتل رسانده باشد.
تفاوت انظار میان مذاهب
هر چند فقهاى مذاهب اسلامى در اصل حکم مرتد اتفاق نظر دارند، اما در برخى شرایط و خصوصیات آن نظریات متفاوتى دارند که به اجمال یادآور مىشویم.
چنانکه یادآور شدیم، فقهاى اهل سنت فرقى میان مرتد فطرى و مرتد ملى ننهادهاند.و در هر صورت شخص مرتد را محکوم به مرگ دانستهاند.ولى به این نکته تصریح کردهاند که هر گاه ارتداد فردى ناشى از شبهه معقولى باشد شخص مرتد کشته نمىشود، بلکه صاحبنظران در رفع شبهه او تلاش کرده و به او کمک خواهند نمود تا مشکل عقیدتى او برطرف مىشود.
اما اگر مرتد شبههاى معقول را ارائه نکند، محکوم به قتل است.مگر این که از قاضى مهلت بخواهد.که در این صورت بر قاضى مستحب است سه روز او را در زندان نگاهدارد، اگر توبه کرد رها مىشود و اگر توبه نکرد کشته خواهد شد. (19)
مولوى حافظ محمد عبد الحى نویسنده کتاب «شرح الوقایة»مىنویسد:«اگر مسلمانى مرتد شد باید از او خواست تا به اسلام باز گردد، و در صورتى که شبههاى داشته باشد باید شبهه او برطرف گردد، چه این که ممکن است ارتداد او ناشى از مشکل عقیدتى باشد که در این حال باید در حل مشکل او کوشید و این روش به مراتب مفسده و دشواریهایش کمتر از کشتن فرد است.مگر این که گفته شود برطرف ساختن شبهه چنین شخصى واجب نیست، زیرا دعوت و پیام اسلام به او رسیده است.بنابراین باید سه روز او را در زندان نگاهداشت اگر توبه کرد رها مىشود و اگر توبه نکرد پس از سه روز به قتل مىرسد». (20)
دیدگاه امامیه درباره مرتد
فقهاى شیعه میان انواع مرتدان فرق گذاردهاند و گفتهاند کسانى که از اسلام رویگردان مىشوند، بر دو گونهاند یا مرتد فطرى هستند و یا مرتد ملى (21) حکم مرتد فطرى سنگینتر از مرتد ملى است.
حکم مرتد فطرى
اگر فردى مرتد فطرى به حساب آید این احکام بر او جارى مىشود:
الف:بدون قید و شرط و بدون این که از او بخواهند توبه کند و به او مهلت دهند باید کشته شود.
ب:مرت فطرى باید از همسر مسلمانش جدا شود.
ح:زن مسلمانى که همسرش مرتد شده باید عده وفات نگاه دارد.
د:اموال مرتد فطرى بین ورثهاش تقسیم مىشود.
نظر امامیه در این زمینه مستند به سخن امام صادق(ع)مىباشد.عمار ساباطى از امام صادق(ع) نقل کرده است:
«کل مسلم بین المسلمین، ارتد عن الاسلام و جحد محمدا نبوته و کذبه، فان دمه مباح لمن سمع ذلک منه، و امرئته بائنة منه یوم ارتد، و تقسم امواله على ورثته، و تعتد امرأته عدة المتوفى عنها زوجها، و على الامام عن یقتله و لا یستتیبه» (22)
یعنى، هر مسلمانى که در جامعه اسلامى، از اسلام باز گردد و نبوت پیامبر را انکار کند و پیامبر(ص)را تکذیب نماید، هر کس این سخنان کفرآمیز را از او بشنود مىتواند او را بکشد و خونش بر او مباح است، همسرش باید از همان لحظه ارتداد، از او جدا شود، اموالش میان وارثانش تقسیم مىگردد، همسرش عده وفات نگاه مىدارد-مثل زنى که شوهرش مرده است-و بر امام لازم است که چنین فرد مرتدى را بکشد و از او توبه نخواهد.
توبه او از دیدگاه امامیه در تخفیف و یا از بین رفتن احکام یاد شده هیچ گونه اثرى را نخواهد داشت، ولى نسبت به غیر آنها داراى فائده و اثر مىباشد و لذا جائز مىدانند که زن خود را بعد از انقضاء عده و یا زن دیگر به عقد خود در آورد و نیز با کار، مالک مالى شود و...
حکم مرتد ملى
کسى که ابتدا مسلمان نبوده و پدر و مادرش مسلمان نبودهاند، هر گاه اسلام را بپذیرد و سپس از اسلام باز گردد، مرتد ملى نامیده مىشود و حکم وى از نظر فقه شیعه چنین است:
1-باید از او بخواهند تا توبه کند، سه روز به او مهلت دهند تا توبه نماید، اگر در این سه روز توبه کرد رها خواهد شد و اگر توبه نگرد، حکم قتل دربارهاش پیاده مىگردد.
2-از آغاز ارتداد، همسر مسلمانش از او جدا مىشود.
بنابراین اموال مرتد ملى به صرف ارتداد، میان وارثانش تقسیم نمىشود.
آراى شافعیان درباره مرتد
چنانکه قبلا متذکر شدیم، مذاهب چهارگانه اهل سنت(حنفیه، مالکیه، شافعیه، حنبلیه)فرقى میان مرتد فطرى و ملى نگذاشتهاند و همه اقسام مرتد را محکوم به قتل دانستهاند.ولى در برخى خصوصیات دیگر، این مذاهب با یکدیگر قدرى اختلاف نظر دارند که به آنها اشاره مىکنیم. شافعیان معتقدند که شخص حاکم اسلامى که کار قضاوت را بر عهده دارد باید مدتى به مرتد مهلت دهد تا مرتد بتواند در آن مدت به حق و باطل بیندیشد و راه خود را آگاهانه انتخاب نماید. شافعیان دادن چنین مهلتى را به مرتد واجب دانستهاند، چه شخص مرتد چنین مهلتى را طلب کرده باشد و یا نکرده باشد. (23)
در مورد اموال مرتد، شافعیان معتقدند که به بیت المال سپرده مىشود و هیچ وارثى از او ارث نمىبرد.و این حکم نسبت به تمامى اموال او جارى مىشود چه اموالى که در دوران ارتداد به دست آورده و چه اموالى که قبل از ارتداد کسب کرده است. (24)
ولى علامه نووى شافعى در کتاب المنهاج و محمد زهرى شافعى در کتاب السراج الوهاج بر این اعتقادند که اگر مرتد در حال ارتدادش بمیرد کشف مىشود که اموالش از ملک او خارج شده بود و اگر نمیرد و توبه کند کشف مىشود که از ملک او خارج نشده است.
آراى مالکیان درباره مرتد
مالکیان با آراى شافعیان توافق دارند، ولى تصریح کردهاند که سه روز مهلتى که به مرتد اعطا مىشود از زمان ارتداد محسوب مىگردد و نه از زمان داورى.
و نیز درباره مصارف مرتد نظر خاصى ابراز داشته و گفتهاند:
مصارف و مخارج مرتد در مدتى که زندانى است باید از مال خودش تأمین گردد و نه از بیت المال، ولى مصارف زن و فرزندانش از مال او پرداخت نخواهد شد.در این حکم فرقى نمىکند که مرتد وعده توبه بدهد یا خیر.
مالکیان یادآور شدهاند که مرتد در دورانى که زندانى است نباید مورد ضرب قرار گیرد و صرفا اسلام بر او عرضه مىشود تا شاید دست از کفر بر دارد. (25)
آراى حنبلیان درباره مرتد
از حنبلیان درباره مرتد دو قول نقل شده است:یکى از آن دو قول با مالکیان و شافعیان موافق است که مهلت دادن سه روز را به مرتد واجب دانستهاند که اگر توبه کند از فتلش صرفنظر مىشود وگرنه کشته مىشود، ولى در قول دیگر چنین روایت کردهاند که باید اسلام را در همان ابتدا به مرتد عرضه کرد، اگر پذیرفت از قتلش صرفنظر مىشود و اگر نپذیرفت، همان دم کشته مىشود. (26)
آراى حنفیان
از حنفیان درباره مرتد نقل شده که باید اسلام بر او عرضه گردد، پس اگر پذیرفت و ارتدادش را مستند به شبههاى کرد، از قتلش صرفنظر مىشود.ولى عرضه داشتن اسلام را بر او مستحب دانستهاند بدلیل اینکه اسلام پیش از ارتدادش به او ابلاغ شده و اگر مهلتى خواست درباره پذیرش اسلام مستحب این است که قاضى او را تا سه روز مهلت دهد و او را در ظرف سه روز در حبس قرار دهد اگر اسلام را پذیرفت از کشتن او صرفنظر مىشود وگرنه کشته مىشود. (27)
عوامل ارتدا و آنچه در حکم ارتداد مىباشد
آنچه تاکنون متذکر شدیم، مربوط به مواردى بود که مسلمانى پس از پذیرش اسلام، از اصل اسلام روى گردانده و به اسلام و رسالت پیامبر(ص)کافر شده باشد.و اما در فقه اسلامى موارد دیگرى بعنوان ارتداد یا در حکم ارتداد مطرح گشته با مورد مذکور متفاوت و از حیث حکم شدیدتر است.از آن جمله گفتهاند:
1-ساحر، مگر در صورتى که از پیش خود توبه کند و مبلغى را که از مردم دریافت کرده به ایشان باز گرداند.
2-زندیق(یعنى آنکه اسلام را ظاهر مىکند، ولى کفر را پنهان مىنماید)، مگر در صورتى که اعتراف به زندیق بودن بکند و پیش از استتابه توبه را اعلان نماید.
3-دشنامدهنده به پیامبر یا عیبگیرنده و یا نسبتدهنده زنا و یا استخفافکننده به حق پیامبر، حتى اگر توبه کند زیرا حکم در اینجا بعنوان حد است نه ارتداد. (28)
آراء عالمان مذاهب در زمینه ساحر
علامه عبد القادر عوده مىگوید: (29) حرمت تعلم سحر مورد اتفاق است و اعتقاد به آن کفر است و لیکن در حکم ساحر اختلاف نمودهاند.مالک بن انس اصبحى پیشواى مذهب مالکى و ابو حنیفه و احمد ابن حنبل شیبانى پیشواى مذهب حنبلى بر این بینش و عقیدهاند که ساحر به تعلم سحر و به فعل آن کافر مىشود.اعم از اینکه به حرمت آن اعتقاد داشته باشد یا آنکه معتقد به حرمت آن نباشد و بدین جهت کشته مىشود بدون اینکه در معرض استتابه قرار گیرد و تمسک شده است براى این حکم به روایتى که جندب از رسول خدا نقل کرده است:«حد الساحر ضربه بالسیف»یعنى، مجازات ساحر این است که با شمشیر کشته شود.بدین جهت برخى از حنفیان بر این بینش و عقیدهاند که زن ساحره باید کشته شود با اینکه آنان به کشتن زن مرتد فتوا ندادهاند و این بدان جهت است که ساحر حدا کشته مىشود نه بعنون ارتداد و استتابه در ارتداد است نه در حد.پس در جایى استتابه است که نصى در میان باشد نه در آنجایى که نصى در میان نباشد و در این مورد نصى وجود ندارد. (30) اگر چه روایتى از پیشواى مذهب حنبلى احمد ابن حنبل شیبانى نقل شده که او بر این بینش و عقیده است به اینکه ساحر به تعلم سحر و فعل آن کافر نمىشود و او عاصى است و باید ادب شود و طلب توبه از او گردد. (31) ولى شافعیان و ظاهریان این را قبول ندارند و حدیث جندب را ضعیف و غیرقابل اعتماد دانستهاند. (32)
نظر زیدیه در زمینه ساحر
زیدیه نیز حکم ساحر را حکم مرتد مىدانند، ولى حکم او را اگر چه قتل مىدانند، ولى بعد از استتابه مانند مرتد که اگر توبه کرد از قتل او صرفنظر مىشود و اگر توبه نکرد کشته مىشود. (33)
آراء عالمان مذاهب درباره زندیق
مالکیان و حنبلیان بر این عقیدهاند که باید زندیق بدون طلب توبه از او، کشته شود و این کیفر از باب حد است نه از باب ارتداد، مگر در صورتى که خودش بدون طلب، اعتراف به نفاقش بنماید و اعلان توبه کند که در این صورت توبهاش قبول مىشود. (34) اما شافعیان و حنفیان و زیدیان بر این نظر هستند که استتابه مىشود و در صورتى که توبه کند توبه او قبول مىگردد و از فتلش صرفنظر مىشود و براى این نظریه خود تمسک جستهاند به قول خداوند(قل للذین کفروا یغفر لهم ما قد سلف). (35)
حکم دشنام دهنده به پیامبر(ص)
عالمان مالکى و حنبلى و حنفى و شافعى بر این عقیدهاند که باید دشنامدهنده نبى کشته شود نه عذرى از او پذیرفته مىشود و نه توبه او.حتى اگر پیش از آگاهى دیگران، اقدام به توبه کرده باشد نیز کشته مىشود، زیرا در این مورد حد خاصى است و مسألهاش با ارتداد فرق مىکند هر چندد تحت عنوان ارتداد قرار گیرد (36) ولى بعضى توبه او را نیز قابل پذیرش دانستهاند. (37)
ابن تیمیه در صفحه 298 کتاب«الصارم المسلول على شاتم الرسول»که درباره حکم ساب النبى تألیف کرده از احمد بن حنبل نقل مىکند که گفت:«کل من شتم النبى او تنقصه مسلما او کافرا فعلیه القتل»: هر کس به پیامبر فحش و ناسزا گوید یا او را مورد عیبجویى قرار دهد، باید کشته شود، چه آنکه مسلمان باشد و چه کافر.
او در بخش دیگرى از کتابش مىگوید:3ان الساب ان کان مسلما فانه یکفر و یقتل بغیر خلاف و هو مذهب الائمة الاربعة و غیرهم...»آنکه ناسزا و فحش (به رسول خدا)مىگوید اگر مسلمان باشد کافر مىگردد و باید کشته شود. و این حکم، نظریه پیشوایان مذاهب چهارگانه اهل سنت و غیر آنها است.در حدیث حصین از ابن عمر نقل شده است:«من شتم النبى قتل»:هر کس به رسول خدا فحش و ناسزا گوید کشته مىشود. در بخش سوم از کتاب مذکور، گناه ناسزا گفتن به رسول خدا را از حیث جرم و گناه بزرگتر از ارتداد بحساب آورده و در این باره گفته است:«سب الرسول اعظم جرما من الرده»و سپس مىگوید:«تطهیر الارض من سب الرسول واجب على المسلمین بقدر الامکان»پاک کردن زمین از کسانى که به پیامبر ناسزا و دشنام مىدهند و به قدر امکان بر مسلمانان واجب است.
نظر امامیه در مورد دشنامدهنده به پیامبر(ص)
فقها و عالمان امامیه بر این عقیدهاند که هر کسى فحش به رسول خدا را شنید فحشدهنده را باید بکشد مادامى که از ضرر بر نفس و یا عرض خود نترسد.
امامیه به روایاتى تمسک کردهاند از آن جمله است: صحیح هشام ابن سالم«انه سئل عن من شتم رسول الله فقال یقتله الادنا فالادنا قبل ان یرفع الى الامام.» (38) هشام بن سالم مىگوید از امام درباره دشنامدهنده به پیامبر(ص)سؤال شد.امام در پاسخ فرمود هر کس به او نزدیکتر است و بهتر دستش به او مىرسد او را بکشد، قبل از اینکه جرم او به دادگاه و داورى قاضى کشیده شود.(یعنى باید در کشتن چنین شخصى سرعت به خرج داد و منتظر حکم دادگاه نماند).
صحیح محمد ابن مسلم«قال ان رجلا من هزیل کان یسب رسول الله...الى ان قال فقلت لابى جعفر ارأیت لو ان رجلا سب النبى(ص)ایقتل؟قال ان لم تخف على نفسک فاقتله». (39)
محمد بن مسلم مىگوید:شخصى از قبایل هزیل همیشه پیامبر را مورد ناسزا قرار مىداد...به امام باقر(ع)عرض کردم آیا شما اجازه مىدهید و صحیح مىدانید که اگر کسى دشنامدهنده به پیامبر را دید او را بکشد؟امام فرمود:اگر بر جان خود نمىترسى او را بکش.
و فى حدیث قال رسول الله من سب نبیا یقتل. (40)
یعنى، کسى که پیامبرى از پیامبران را دشنام دهد کشته مىشود.
حکم زن مرتد
شافعیان و مالکیان و حنبلیان گفتهاند حکم زن مرتد حکم مرد مرتد است در صورت توبه کشته نمىشود و در صورت عدم توبه کشته مىشود و تنها مالکیان گفتهاند اگر زن مرتد مرضعه باشد(بچه شیر دهد)کشتن وى باید به تأخیر افتد تا این که زمان رضاع تمام شود و در صورتى که مرضعه نباشد و یا اگر باشد مادر بچه را قبول نکند باید کشته شود، ولى حنفیان گفتهاند کشتن وى واجب نیست و تنها باید بر رفع ارتداد وى کوشید. (41) اما دلیل شافعیان و مالکیان و حنبلیان بر اینکه حکم زن مرتده حکم مرد مرتد است، روایاتى است، از آن جمله نقل شده زنى که ام مروان نامیده مىشد از اسلام برگشت(ارتدت) خبر ارتداد و بازگشت او از اسلام به پیامبر رسید حضرت امر کرد که از او توبه نخواهند که اگرتوبه را پذیرفت رهایش کنند و اگر نپذیرفت او را بکشند (42) و نیز از رسول خدا روایت شده که فرمود هر زنى که مرتد شود او را به خود واگذارید اگر عود نکرد، از او صرفنظر شود و اگر عود کرد گردنش را بزنید (43) و اما دلیل ابى حنیفه بر نبودن حکم زن مرتده در حکم مرد مرتد نیز روایاتى است، از آن جمله روایت شده از رسول خدا که فرمود زن را نکشید. (44) و در حدیثى نقل شده که پیامبر از کشتن زنان نهى کرد. (45)
امامیه نیز مىگویند زن مرتد کشته نمىشود، از او مىخواهند توبه کند، اگر توبه کرد آزاد شود و اگر توبه نکرد براى همیشه در حبس قرار مىگیرد و در اوقات نماز مورد کتک قرار مىگیرد و از طعام و خوراک آن کم و لباسهاى خشن بر او پوشانده مىشود.
امام صادق فرمود:«فى المرتدة»عن الاسلام قال لا تقتل و تستخدم خدمة شدیدة و تمنع الطعام و الشراب الا ما یمسک نفسها و تلبس خشن الثیاب و تضرب على الصلوات. (46) یعنى، از امام صادق(ع) درباره زن مرتد سؤال شد، امام فرمود:زن مرتد کشته نمىشود، بلکه به کارهاى سخت گمارده مىشود و صرفا به اندازهاى که زنده بماند به او غذا و آب مىدهند و لباس خشن بر او مىپوشانند و هنگام نمازها مورد ضرب قرار مىگیرد.
و نیز فرمود:«لمرأة اذا ارتدت عن الاسلام استتیب فان تابت و الاخلدت فى السجن و ضیق علیها فى المطعم». (47)
یعنى، زن هر گاه از اسلام باز گردد و مرتد شود، از او مىخواهند توبه کند.پس اگر توبه کرد رها مىشود و اگر توبه نکرد براى همیشه زندانى خواهد شد و در زندان بر او از بابت طعام سخت خواهند گرفت.
تذکر
بر اثر نبودن فرصت کافى براى مراجعه به منابع و مصادر و ادله فقه اجتهادى و ادله فقاهتى در زمینه این مسأله براى اینجانب لذا تنها به نقل آراء و نظرات عالمان و فقیهان مذاهب اسلامى بسنده شد.این مسأله دارى ابعاد گوناگونى است که به عقیده من نیاز به بررسى مفصلى دارد.
ابعادى که لازم است در مسأله ارتداد بگونه کامل و دقیق مورد بررسى قرار گیرد عبارتند از:
1-نسبت بین ادلهاى که براى اقوال یاد شده بیان گردید با ادله دیگر مانند:لا اکراه فى الدین و امثال آن آیا آنها با این ادله تنافى دارند یا خیر؟
2-نسبت بین روایات یاد شده و ادله قصاص در صورت عدم اتیان به بینه.
3-مقایسه بین این ادله با آزادى عقیده در حقوق غرب.
4-بیان شروط تنجیز حکم مجازات بگونه کامل.
5-کسى که این گونه مسائل را بطور علمى نفى مىکند آیا مشمول احکام ارتداد هست یا خیر.
امیدواریم در آینده نزدیک توفیق پیدا کنم آنطور که بجا و شایسته است، ابعاد آن را مورد بررسى قرار داده نظر و رأى قطعى خود را بیان نمایم، لازم بیادآورى است آنچه که در این مقاله از فتاواى عالمان مذاهب اسلامى آمده در پاسخ پرسشى است که در چند سال گذشته مطرح شده بود.
یادداشتها
(1)-سوره مائدة، آیه 21.
(2)-جواهر الکلام، ج 41، ص 600.
(3)-تحریر الوسیلة، ج 1، ص 218.
(4)-سوره بقرة، آیه 109.
(5)-سوره آل عمران، آیه 100.
(6)-سوره آل عمران، آیه 149.
(7)-سوره بقرة، آیه 217.
(8)-رجوع شود به کتاب الفقه على المذاهب الاربعه، ج 5، ص 422، و کفایة الاخبار، ج 2، ص 223، و القوانین الفقهیة ابن جزى، ص 239.
(9)-منهاج نووى و السراج الوهاج زهرى، و الفقه على المذاهب الاربعة، ج 5، ص 434.
(10)-الفقه على المذاهب الاربعة، ج 5، ص 435.
(11)-همان، ص 435.
(12)-بدایع، ج 7، ص 134، الدر المختار، ج 3، ص 311.
(13)-مغنى المحتاج، ج 4، ص 137، المغنى، ج 7، ص 147.
(14)-سوره بقرة، آیه 217.
(15)-سنن ابن ماجه، ج 2ص 848-سنن دار قطنى، ج 3، ص 113.
(16)-موطأ مالک، ج 2، ص 763، والام شافعى در مبحث مرتد.
(17)-سنن الدارمى، ج 2، ص 172 و رواه البخارى و مسلم عن ابى مسعود(سبل السلام، ج 3، ص 231، والالمام، ص 443).
(18)-مستدرک حاکم، ج 4، ص 350 و سنن ترمذى، ج 2، ص 171 والام شافعى، ج 1، ص 257 و سنن دارمى مبحث مرتد.
(19)-الام الشافعى، ج 1، ص 257، و الفقه على المذاهب الاربعة، ج 5، ص 423.
(20)-شرح الوقایة مع حاشیة عمدة الرعایة، ص 383 و کنز الدقائق، ج 1، ص 123.
(21)-جواهر الکلام، ج 41، ص 605 و مبسوط شیخ طوسى، ج 8، بحث مرتد و تحریر الوسیله، ج 2، ص 494.
(22)-وسائل، ج 28، باب 1 من ابواب حد المرتد، حدیث 3، چاپ مؤسسه آل البیت لاحیاء التراث.
(23)-الفقه على المذاهب الاربعة، ج 5، ص 427.
(24)همان، ص 424.
(25)-همان، ص 423.
(26)-المقنع ابن قدامة مقدسى شارح فتاواى احمد بن حنبل، و الفقه على المذاهب الاربعة، ج 5، ص 428. ب (27)-الفقه على المذاهب الاربعه، ج 5، ص 423.
(28)-مواهب الجلیل، ج 6، ص 285، و شرح الزرقانى، ج 8، ص 70، القوانین الفقهیه، ص 264، و غایة المنتهى، ج 3، ص 359.
(29)-التشریع الجنائى، ج 2، ص 711.
(30)-حاشیه ابن عابدین، ج 3، ص 408، شرح فتح القدیر، ج 4 ص 408 و المغنى، ج 10، ص 113.
(31)-مواهب الجلیل، ج 3، ص 279.
(32)-التشریع الجنائى، ج 2، ص 711.
(33)-شرح الازهار، ج 4، ص 379.
(34)-مواهب الجلیل، ج 6، ص 282.
(35)-أسنى المطالب، ج 4، ص 122، المهذب، ج 2، ص 229 و الفقه على المذاهب الاربعة، ج 5، ص 328.
(36)-مواهب الجلیل، ج 6، ص 285.
(37)-حاشیه ابن عابدین، ج 3، ص 401.
(38، 39 و 40)-وسائل الشیعه، ج 28، باب 7 از ابواب مرتد.
و براى آگاهى بیشتر از احادیث مىتوان به بحار الانوار، ج 97، ص 221 و مستدرک الوسائل، ج 3، ص 221 مراجعه کرد.
(41)-نیل الاوطار، ج 7، ص 192 و نصب الرایة، ج 3، ص 458 و تلخیص الحبیر، ج 4، ص 49.
(42)-نیل الاوطار، ج 7، ص 193 و نصب الرایة، ج 3، ص 457.
(43 و 44)-المبسوط، ج 10، ص 98، فتح القدیر، ج 4، ص 385، البدایع، ج 7، ص 134، تبین الحقائق، ج 3، ص 384.و الدار المختار و رد المختار، ج 3، ص 312 و 326.
(45)-بدایة المجتهد، ج 2، ص 459.
(46 و 47)-وسائل الشیعة، ج 38، باب 4 از ابواب حد مرتد، حدیث 1 و 2.