آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

*نوشتار حاضر نقدی است بر برخی مطالب مندرج در مقاله«نسبت سلسله‏های صوفیه با ائمه آل البیت(ع)»که در شماره 49 کیهان اندیشه به چاپ رسیده بود. «کیهان اندیشه» و جیزه حاضر، نه معنای دفاع از سلسله‏ای و فرقه‏ای و نه در رد نظرات محقق معاصر جناب صدوقی سها، بل آنچه در پی می‏آید، بیان وقایع از جنبه تاریخی و بویژه تاریخ ادبیات است و دفاع از حق و حقیقت در جهت دستیابی به نکات مبهم و تاریک در تاریخ تحریف شده این سرزمین.
هر چند روزگاری که ما درآنیم خالی از انواع شرور نمی‏باشد، ولی خالی از خوبیها هم نمی‏بوده است.
بر اساس کلیه مندرجات کتب متصوفه و هم صوفیه، نه تنها سلاسل اهل تشیع که اکثر سلاسل اهل سنت نیز خود را منتسب به حضرت امیر(ع) دانسته‏اند و این سخن را استاد صدوقی سها در ارجاعات خود بر کتاب«دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران» (1) آورده و اذعان داشته‏اند.
حکم کلی در تصوف، مبتنی بر رابطه معنوی با حضرت علی(ع)می‏باشد، تحت عنوان اعتقاد به «ولایت»(از سوی تمامی سلاسل چه تشیع و چه سنت).
کلیه سلاسل موجود معاصر(چه در ایران و چه در خارج از منطقه جغرافیایی ایران)احترام و تابعیت از مولای متقیان را افتخاری برای خود دانسته و ادامه معنویت نبوت را در مقام ولایت او می‏دانند.صرف‏نظر از اینکه در کتابی درج شده باشد یا اینکه مضبوط نباشد.
اصرار بر عدم انتساب سلاسل صوفیه به خاندان عصمت و طهارت ائمه هدی علیهم السلام، موضوع عجیبی است و حقیر نمی‏داند علت اثبات آن چیست که علی‏رغم ضعف وجود کتب تاریخی و عدم ضبط و ثبت مسائل جاری در ازمنه ماضی به صورت مدون و مکتوب، چرا بر آن تأکید می‏شود. *
پژوهش عادلانه و تحقیق منصفانه و اصیل معاصر، بیانگر صحیح وقایع اتفاقیه در ازمنه گذشته می‏باشد. و تلاش و غور و بررسی دانشمندان گرانقدر معاصر، بسیاری از مبهمات تاریخی را واضح نموده و به بسیاری از پرسش‏ها پاسخ صحیح خواهد داد.
حسن و زیبایی پژوهشهای معاصر، به یقین یکی از همین پاسخ‏گوییهای صریح و بدور از گمان به مجهولات امروزه در عرصه ادبیات، تاریخ، عرفان و تصوف و بطور کلی تاریخ ادبیات این سرزمین برخوردار از سرمایه‏های معنوی می‏باشد.و نیز تعیین ارزش آثار و اعتبار متون(میزان اعتبار تاریخی و ادبی متون) از دیگر تبعات پژوهش و تحقیق معاصر می‏باشد.
محققان گرانقدر بارها به تردید در اعتبار و ارزش وقایع(وقایع تاریخی و ادبی)اشاره نموده و صلا در داده و به همان حلقه مفقوده در ارزش وقایع تاریخی اذعان نموده‏اند.از جمله استاد سعید نفیسی در مقدمه فاضلانه خود بر«کلیات آثار فخر الدین ابراهیم عراقی»(در باب تذکرة الشعرای دولتشاه سمرقندی)، استاد نجیب مایل هروی در مقدمه خود بر کتاب«نزهت الارواح»امیر حسینی هروی، و علامه جلال الدین همایی در مقدمه پژوهشگرانه و روشنگرانه خویش بر کتاب«مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه» عزالدین کاشانی و این حقیر در مقاله«رساله لمعات و فخرالدین عراقی» (2) منتشره در نشریه وزین و علمی کیهان اندیشه به این مورد تأکید داشته و بررسی انتقادی و غیرتکراری و بعضا تحقیق غیرتقلیدی را خواستار گردیده و این خدمتی است که نشریه گرانسنگ کیهان اندیشه به تاریخ و ادبیات و فلسفه و عرفان این مملکت روحانی می‏تواند ارائه و عرضه نماید.به هر حال تلاش مسئولین کیهان اندیشه را جز «سپاس»پاداشی نیست.
1
کل مطلب استاد صدوقی سها، در مقاله«نسبت سلسله‏های صوفیه با ائمه آل البیت(ع)»بر یک اصل دور می‏زند و آن عدم انتساب سلسله‏های صوفیه به خاندان اهل البیت علیهم السلام است به دلایل زیر:
الف-موضوع معروف کرخی و دربانی مقام مقدس حضرت امام رضا(ع)و استناد به یک مجهول تاریخی و سپس قضاوت کردن و اعلام نمودن حکم قاطع درباره عدم انتساب صوفیه به اهل البیت علیهم السلام.
ب-تردید در مورد نام پدر او(معروف کرخی)در تذکره‏ها و به اقوال مختلف.
ج-اثبات شیعه نبودن معروف کرخی و بطور کلی اثبات اینکه صوفیه صدر اسلام بر مذهب سنت و جماعت بوده‏اند(بر خلاف اقوال معتبر علامه حلی و سید حیدر آملی).
د-تأکید بر اینکه تصوف، برآمده و بالیده محیط اهل سنت بوده است.
حال به بررسی اجمالی موارد مذکور که مورد تأکید قرار گرفته پرداخته می‏شود و شرح تفصیلی آن را به فرصتی و مقالتی دیگر حوالت می‏دهیم.
گفتنی است که مقاله کوتاه نسبت سلسله‏های صوفیه با ائمه آل البیت(ع)تقریبا چکیده و خلاصه بخشی از کتاب«دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران»می‏باشد که رساله اول از استاد منوچهر صدوقی سها و رساله دوم از استاد کیوان سمیعی درباره شرح احوال کیوان قزوینی می‏باشد.
البته علامه جلال الدین همایی در مقدمه محققانه و فاضلانه خویش بر کتاب«مصباح الهدایه و مفتاح (*)امروزه روشن نمودن و نقد و بررسی آراء متفکران مسلمان(چه معاصر و چه متقدم)وظیفه محققین مسئول می‏باشد، چنانچه علامه مرتضی مطهری فرموده‏اند:«پیراستن غبار از تاریخ اسلام و نقد و تحلیل مسائل اسلامی و بررسی مکاتب موجود در آن، مستلزم بی‏غرضی و روشن نمودن حقایق مبهم در روند سیر زمانه و عیان نمودن تاریخ ناب در جهان‏بینی کلی توحیدی در میان مسلمانان معاصر می‏باشد»(نقل به معنی از مقدمه جهان‏بینی اسلامی و تماشاگه راز و جزوه دفاع از حقیقت).اینک استاد صدوقی سها با طرح نظریه«عدم انتساب سلاسل صوفیه به ائمه اهل البیت(ع)»گامی به پس نهاده‏اند تا در آینده چگونه پا پیش بنهند. الکفایه»به عدم صحت موضوع انتقال منصب قطبیت از حضرت رضا(ع)به معروف کرخی اشاره نموده بودند:
«محققان صوفیه درباره معروف معتقد به خلافت و جانشینی از حضرت رضا(ع)نیستند، زیرا که وفات معروف کرخی به اصح اقوال در سنه 200 یا 201 هجری در زمان حضرت رضا(ع)اتفاق افتاد، چه رحلت آن حضرت به اصح و اشهر اقوال در سال 203 هجری اتفاق افتاده است».
آیا ثبت یک اشتباه تاریخی در یک کتاب، می‏تواند ارزشهای معنوی عرفان اسلامی را و علاقه اولیاءالله را بر خاندان عصمت(ع)منکر گردد؟
چه معروف کرخی حاجب و دربان حضرت رضا(ع) بوده باشد و یا نه، مسأله‏ای در مورد علاقه وافر صوفیه و عرفا به ائمه هدی پیش نخواهد آورد، و موردی از عدم انتساب سلسله‏های صوفیه با ائمه آل البیت(ع)را اثبات نخواهد کرد و بلکه بالعکس اعتقاد صوفیه به مقام ولایت و احترام عمیق و ادب تام و تمام آنها به خاندان گرامی عصمت(ع)و مقدس بودن آل عبا و ائمه هدی در نزد صوفیه، همه حاکی از ایمان و ایقان آنان می‏باشد و بس.
در هر یک از مجالس صوفیه، پس از خواندن توحیدیه و منقبت حضرت رسول اکرم(ص)، به مدح حضرت علی(ع)می‏پردازند و سپس مراسم عرفانی را شروع می‏نمایند که کیفیت و ماهیت مجالس صوفیه دقیقا بیانگر انتساب آنان با آل البیت(ع)می‏باشد.
ضمنا مدد خواستن جمع درویشان از مولا علی(ع) و خاندان رسول(ص)از نکات پر اهمیت سلاسل صوفیه می‏باشد و تنها حضور در مجالس ذکر و سماع آنان کافی است تا بتوان واقعیتها را از نزدیک درک نمود.
2
تصوف، تفسیر عشق است و سینه آدمی، کانون آن. حضرت محمد مصطفی(ص)، معنوی‏ترین و روحانی‏ترین پیامهای الهی را ارائه داشت و بنیان‏گذار مکتبی گردید که ظاهر آن اطاعت از دستورات شریعت و باطن آن سراسر عشق و محبت بوده است.
علی بن ابی‏طالب(ع)پسر عم و داماد و وصی پیامبر اکرم(ص)که از کودکی به حضرتش علاقمند بود و به ایشان عشق می‏ورزید، تحت تربیت و پرورش حضرت ایشان رشد و نمو کرده و در تقوا و حکمت و روحانیت سرآمد دوران خود گردید.
تقریبا اکثر سلاسل صوفیه، حضرت علی(ع)را پس از پیامبر اکرم(ص)معلم و راهنما و مرشد و رهبر و مراد خود می‏دانند و او به راستی رهبر معنوی مؤمنان و عارفان می‏باشد.
واقعیت این است که اکثریت بزرگان خوشنام صدر اسلام، از پیروان حضرت علی(ع)بودند و ناگفته نماناد که اغلب صوفیان اولیه نیز ایرانی بوده‏اند.
ملخص کلام آنکه صوفیان، رسیدن به خدا را نه با تقلید که با محبت و عشق میسر می‏دانند و به عبارتی دیگر صوفیان، نتیجه کار(تحقیق و مداومت ذکر الله) و حال(عشق)را اصل اساسی تصوف می‏دانند(بحث کشش و کوشش)، و تحقیق را با تقلید تفاوتهاست.
شیخ فریدالدین عطار نیز فرموده:«سخن اهل طریقت نتیجه کار و حال است نه ثمره حفظ و قال، و از عیان است نه از بیان، و از اسرار است نه از تکرار، و...» بنابراین محبت و عشق به حق، از طریق ایمان به «ولایت»میسر می‏گردد و چون حضرت علی(ع)دارای مقام ولایت بود، صوفیه نیز حضرتش را مقتدای خویش نمودند«ولایت»رابط بین«روحانیت نبوت»و «معنویت امامت»می‏باشد. *
(*)برای صوفیه البته در ابتداء«تحقیق و تقلید»بر اساس اصول عالیه تصوف یعنی«علم«تقوی»توکل»انجام گرفته و لیکن «کار و حال»صوفیه فقط بر اثر«توکل»سامان می‏پذیرد. حضرت حافظ این ابرمرد میدان عرفان و خلوص چنین فرموده است:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است
راهرو گرد صد هنر دارد توکل بایدش.
3
عدم درک دیروز، واقعیتهایی را پنهان می‏دارد که قضاوت امروز را دچار خلل خواهد ساخت، و برداشتی نه بیطرفانه و مستند که احکامی غیر واقع‏بینانه صادر خواهد نمود.
موضوع تصوف، نه جدا از تمایل عرفا و صوفیه به جلوه‏های الهی، بلکه در جهت یافتن رشته‏های محبت حضرت حق به صورت دوست داشتن خاندان رسول اکرم(ص)و بویژه حب علی(ع)نمود یافته است.
و این مهم(نفی دوستی اهل بیت علیهم السلام)بر اثر عدم آگاهی از کلیت اعتقادات دینی و تاریخ تصوف و عرفان اسلامی بروز می‏نماید.
هر چند که ادعای یک مجهول تاریخی، دلیلی بر نفی ماهیت دوستی و حب آل البیت(ع)نمی‏تواند باشد، نفی تطابق تاریخی ملاقات معروف کرخی با حضرت امام رضا(ع)هم نمی‏تواند دلیلی بر عدم دوست داشتن اهل بیت علیهم السلام از سوی صوفیه تعبیر شود.
نکته مهم دیگری که توضیح آن ضروری می‏باشد درباره موضوع حب علی است.در ازمنه گذشته(از صدر اسلام تا قرون هشتم و نهم هجری قمری)بردن نام علی(ع)و پیروی کردن از خاندان علوی، جرم محسوب می‏شده و شیعیان خاندان علی(ع)را رافضی(خارج از دین)می‏شمردند.در چنین زمانه‏ای، تقیه رویه‏ای مناسب بود که پیروان مولا(ع)را از آسیب دور می‏ساخت.
حال بیان منفی مورد فوق، چقدر ساده و آسان و اثبات آن چه اندازه مشکل و سنگین و توضیح آن دشوار است، قضاوت آن به عهده صاحبدلان و اندیشمندان صافی ضمیر می‏باشد و بس، که ساحت متفکران مسلمان از جدل بدور است و مبرا از شائبه. *
4
در مقاله«نسبت سلسله‏های صوفیه با ائمه آل البیت(ع)»از سلسله نعمت اللهیه مطلبی عنوان شده است.بناچار به کتاب«دیوان اشعار»شاه نعمت الله ولی مراجعه نموده تا ببینیم ایشان درباره معروف کرخی چه گفته است.
باز شیخ سری بود معروف
چو سری سرّ او به او مکشوف
او از موسی(ع)جواز احسان یافت
شبهه بگذاشت نور ایمان یافت
یافت در خدمت امام، بحال
بود دربان درگهش ده سال. (3)
با توجه به اشعار شاه نعمت الله ولی متوجه می‏شویم که ایشان معروف کرخی را حاجب و دربان حضرت موسی کاظم(ع)(امام هفتم شیعیان)دانسته‏اند نه امام رضا(ع).
سؤال اینجاست که در اصل چه فرقی می‏کند که معروف کرخی مرید و دربان حضرت امام رضا(ع)بوده یا حضرت امام موسی کاظم(ع)؟مهم ارادت و اعتقاد و انتساب صوفیه به خاندان مرتضوی(ع)میباشد که این مهم هم حاصل بوده است. *
حال مشخص نیست که چرا در آن مقاله بر عدم تشیع صوفیه و یا عدم انتساب سلاسل صوفیه با ائمه آل البیت علیهم السلام اصرار شده است؟
شیخ فریدالدین عطار نیشابوری کتاب «تذکرة الاولیاء»خود را، ابتدا در ذکر اوصاف و احوال و افکار حضرت امام جعفر صادق(ع)شروع و در انتها با (*)انگار تاریخ به نوعی دیگر تکرار شده است، زیرا سالیان دور (حدود قرن هشتم و نهم هجری)شیخ عبدالرحمن جامی در جواب شیطنت طراران چنین پاسخ گفته است:
ای مغنچه دهر بده جام میم
کامد ز نزاع سی و شیعه قیم
گویند که«جامیا»چه مذهب داری
صد شکر که...سنی و...شیعه نیم
(*)حال اگر فرض کنیم معروف کرخی در زمام امام موسی کاظم(ع)یا امام علی بن موسی الرضا(ع)زندگی می‏کرده و به دربانی هر دو بزرگوار یا یک نفر از امامان معظم مفتخر شده بوده، این دلیلی بر منع کسب ولایت از آن دو بزرگوار نمی‏تواند باشد. ذکر اوصاف و سوانح افکار و احوال حضرت امام محمد باقر(ع)خاتمه داده است.
و این تیمن و تبرک نشانه چه هدفی و آرمانی می‏باشد؟آیا این روش نمی‏تواند دال بر انتساب به ائمه آل البیت(ع)باشد؟در این مورد حضرت مولانا فرماید:
هر کسی از ظن خود شد یار من
وز درون من نجست اسرار من
عشق‏هایی کر پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
هست بیرنگی اصول رنگها
صلح‏ها باشد اصول جنگها
چونکه بی‏رنگی اسیر رنگ شد
موسیئی با موسیئی در جنگ شد
رنگ را چون از میان برداشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
5
تصوف و عرفان اسلامی بر مدار«شریعت، طریقت، حقیقت»استوار می‏باشد.در عرفان و تصوف اسلامی کلیه سالکان و طالبان برای گذر از مسیر عبودیت در جهت وصال حضرت حق، می‏بایستی که طی طریق از شاهراه شریعت مصطفوی و طریقت مرتضوی به حقیقت خداوندی انجام پذیرد.
به راستی معانی ماهوی شریعت محمدی و طریقت مرتضوی یعنی چه؟شریعت محمدی در قبول دستورات آسمانی(صفت کشش)و طریقت مرتضوی در انجام دستورات الهی با خلوص و صدق و به اهتمام و سعی آدمی(صفت کوشش)تا در مرتبه جامع کون وارد و در حقیقت معشوقی واصل شدن است.پس شریعت، طریقت، حقیقت هر یک صفتی دارند و ذاتی.شریعت از این سو(حسن)، طریقت از آن سو (دل)و جمع شریعت و طریقت یعنی وصول به حقیقت.
حافظ در مرتبه و مقام پیرمغان(انسان کامل) گوید:
اینکه می‏گویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
صفت«طریقت مرتضوی»به مفهوم اعتقاد به ولایت مرتضی(ع)و ارادت به خاندان عصمت و طهارت بوده که در میان سلاسل صوفیه از اعتبار والا و بالایی برخوردار می‏باشد.
شرط اول قدم در تصوف و عرفان اسلامی، قبول ولایت علی ابن ابی‏طالب(ع)و احترام و اعتقاد به خاندان علوی می‏باشد و بس.پس چگونه است که اعتقاد به ولایت علی(ع)را نادیده انگاشته و مدعی عدم انتساب سلاسل صوفیه به مولای متقیان حضرت علی(ع)و خاندان اهل بیت(ع)می‏شویم؟!
مولانا در مرتبه معراج بشری و واقعه روز الست متحیر مانده و با بیان الکن در وصف مولای متقیان حضرت علی(ع)فرموده است:
تا صورت پیوند جهان بود، علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود
و در تفسیر موضوع مذکور، شمس تبریزی با زبان رمز و راز فقط مترنم و متذکر شده است:
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
6
تحلیل و بررسی تصوف و عرفان اسلامی را نمی‏توان صرفا با اظهارنظر افراد و شخصیتها رد یا قبول نمود و «حقیقت»مافوق اظهارات مثبت و منفی این با آن فرد می‏باشد.
بسیارند افرادی که از عقیده‏ای منصرف شده‏اند که هیچ دلیل خاصی دریافتن حقیقت از سوی آن فرد محرز نگردیده، بلکه مسائل غامض فکری همچنان حل نشدنی باقی مانده‏اند و اگر اعتقاد به موضوع فوق وجود داشته باشد چرا از محمد غزالی پیروی نمی‏کنیم که علم و کلام و منطق و فلسفه را برای رسیدن به حقیقت کافی ندانسته و سرانجام معترف به برتری عرفان اسلامی در طی طریق برای سالک گشته است.
حضرت مولانا فرماید:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بی‏تمکین بود
به راستی ملاک حقیقت یابی را در چه می‏دانیم آیا خورشید حقیقت را می‏توان منکر شد؟
در رابطه با علاقه وافر درویشان به مولایشان حضرت علی(ع)بی‏مناسبت نیست که به بیان شمه‏ای از اعتقادات شاه نعمت اللّه ولی بپردازیم:
دم به دم، دم از ولای مرتضی باید زدن
دست دل بر دامن آل عبا باید زدن
هر درختی کو ندارد میوه حب علی
اصل و فرعش چون قلم، سر تا به پا باید زدن
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
این نفس را از سر صدق و صفا باید زدن
7
استاد صدوقی سها معتقدند:«تصوف اساسا برآمده و بالیده محیط اهل سنت می‏بوده است». (4) و سپس در خاتمه با شک و تردید نتیجه‏گیری نموده‏اند که «صوفیان معاصر ائمه علیهم السالم، باطنا از اصحاب آن بزرگواران می‏بوده‏اند و عدم انتساب ظاهری آنان ناشی می‏بوده است از تقیه، و به متن واقع نیز این احتمال موجود است.و لکن این دلیل نیز علیه آن قائم است که در صورت سحت این معنی، لااقل به روزگاران لاحق، دست تحقیق، حجاب از چهره این راز بر کنار می‏زد». (5)
اما ایشان در مقاله دیگر خود، نظری دیگر داشته و اعتقاد دارند:«سلاسل اهل سنت نیز به نحوی که بعضا فضلاء آن جماعت خودنیز تنصیص کرده‏اند همچون ابن ابی‏الحدید معتزلی به مقدمه شرح نهج البلاغه، به امیر(ع)منتهی می‏گردد و فقط سلسله نقشبندیه است که برخی گفته‏اند که منتهی به خلیفه اول است و صحت آن نیز محل کلام است.» (6)
در پایان ضمن عرض پوزش از محضر استاد گرانقدر حضرت صدوقی سها لازم به ذکر است که ایشان هم اینک هبه نشر آثار گرانبهای عرفان اسلامی خدمت بزرگی به ادب پارسی نموده‏اند، و موارد مذکور در این مقاله به منزله نادیده گرفتن خدمات ایشان نیست.با تشکر از زحمات استاد، آرزومند سلامت و طول عمر و توفیق خدمات ایشان می‏باشم.
یادداشتها
(1)-ر ک:دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران، منوچهر صدوقی سها و کیوان سمیعی، انتشارات پاژنگ، تهران، چاپ اول، بهار 1370.
(2)-رک:کیهان اندیشه، شماره 37، مرداد و شهریور 1370.
(3)-کلیات دیوان شاه نعمت الله ولی، به اهتمام محمود علمی، تهران، 1336 شمسی.نقل شده در طرایق الحقایق، نایب الصدر شیرازی، تصحیح محمد جعفر محجوب، انتشارات کتابخانه سنایی، تهران، ج 2، ص 326.
(4)-کیهان اندیشه، شماره 49، مرداد و شهریور 1372 مقاله نسبت سلسله‏های صوفیه با ائمه آل البیت(ع)، ص 10.
(5)-همان مأخذ، ص 11.
(6)-دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران، ص 113.

تبلیغات