ارادت و اعتقاد صوفیه به خاندان علوی
آرشیو
چکیده
متن
*نوشتار حاضر نقدی است بر برخی مطالب مندرج در مقاله«نسبت سلسلههای صوفیه با ائمه آل البیت(ع)»که در شماره 49 کیهان اندیشه به چاپ رسیده بود. «کیهان اندیشه» و جیزه حاضر، نه معنای دفاع از سلسلهای و فرقهای و نه در رد نظرات محقق معاصر جناب صدوقی سها، بل آنچه در پی میآید، بیان وقایع از جنبه تاریخی و بویژه تاریخ ادبیات است و دفاع از حق و حقیقت در جهت دستیابی به نکات مبهم و تاریک در تاریخ تحریف شده این سرزمین.
هر چند روزگاری که ما درآنیم خالی از انواع شرور نمیباشد، ولی خالی از خوبیها هم نمیبوده است.
بر اساس کلیه مندرجات کتب متصوفه و هم صوفیه، نه تنها سلاسل اهل تشیع که اکثر سلاسل اهل سنت نیز خود را منتسب به حضرت امیر(ع) دانستهاند و این سخن را استاد صدوقی سها در ارجاعات خود بر کتاب«دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران» (1) آورده و اذعان داشتهاند.
حکم کلی در تصوف، مبتنی بر رابطه معنوی با حضرت علی(ع)میباشد، تحت عنوان اعتقاد به «ولایت»(از سوی تمامی سلاسل چه تشیع و چه سنت).
کلیه سلاسل موجود معاصر(چه در ایران و چه در خارج از منطقه جغرافیایی ایران)احترام و تابعیت از مولای متقیان را افتخاری برای خود دانسته و ادامه معنویت نبوت را در مقام ولایت او میدانند.صرفنظر از اینکه در کتابی درج شده باشد یا اینکه مضبوط نباشد.
اصرار بر عدم انتساب سلاسل صوفیه به خاندان عصمت و طهارت ائمه هدی علیهم السلام، موضوع عجیبی است و حقیر نمیداند علت اثبات آن چیست که علیرغم ضعف وجود کتب تاریخی و عدم ضبط و ثبت مسائل جاری در ازمنه ماضی به صورت مدون و مکتوب، چرا بر آن تأکید میشود. *
پژوهش عادلانه و تحقیق منصفانه و اصیل معاصر، بیانگر صحیح وقایع اتفاقیه در ازمنه گذشته میباشد. و تلاش و غور و بررسی دانشمندان گرانقدر معاصر، بسیاری از مبهمات تاریخی را واضح نموده و به بسیاری از پرسشها پاسخ صحیح خواهد داد.
حسن و زیبایی پژوهشهای معاصر، به یقین یکی از همین پاسخگوییهای صریح و بدور از گمان به مجهولات امروزه در عرصه ادبیات، تاریخ، عرفان و تصوف و بطور کلی تاریخ ادبیات این سرزمین برخوردار از سرمایههای معنوی میباشد.و نیز تعیین ارزش آثار و اعتبار متون(میزان اعتبار تاریخی و ادبی متون) از دیگر تبعات پژوهش و تحقیق معاصر میباشد.
محققان گرانقدر بارها به تردید در اعتبار و ارزش وقایع(وقایع تاریخی و ادبی)اشاره نموده و صلا در داده و به همان حلقه مفقوده در ارزش وقایع تاریخی اذعان نمودهاند.از جمله استاد سعید نفیسی در مقدمه فاضلانه خود بر«کلیات آثار فخر الدین ابراهیم عراقی»(در باب تذکرة الشعرای دولتشاه سمرقندی)، استاد نجیب مایل هروی در مقدمه خود بر کتاب«نزهت الارواح»امیر حسینی هروی، و علامه جلال الدین همایی در مقدمه پژوهشگرانه و روشنگرانه خویش بر کتاب«مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه» عزالدین کاشانی و این حقیر در مقاله«رساله لمعات و فخرالدین عراقی» (2) منتشره در نشریه وزین و علمی کیهان اندیشه به این مورد تأکید داشته و بررسی انتقادی و غیرتکراری و بعضا تحقیق غیرتقلیدی را خواستار گردیده و این خدمتی است که نشریه گرانسنگ کیهان اندیشه به تاریخ و ادبیات و فلسفه و عرفان این مملکت روحانی میتواند ارائه و عرضه نماید.به هر حال تلاش مسئولین کیهان اندیشه را جز «سپاس»پاداشی نیست.
1
کل مطلب استاد صدوقی سها، در مقاله«نسبت سلسلههای صوفیه با ائمه آل البیت(ع)»بر یک اصل دور میزند و آن عدم انتساب سلسلههای صوفیه به خاندان اهل البیت علیهم السلام است به دلایل زیر:
الف-موضوع معروف کرخی و دربانی مقام مقدس حضرت امام رضا(ع)و استناد به یک مجهول تاریخی و سپس قضاوت کردن و اعلام نمودن حکم قاطع درباره عدم انتساب صوفیه به اهل البیت علیهم السلام.
ب-تردید در مورد نام پدر او(معروف کرخی)در تذکرهها و به اقوال مختلف.
ج-اثبات شیعه نبودن معروف کرخی و بطور کلی اثبات اینکه صوفیه صدر اسلام بر مذهب سنت و جماعت بودهاند(بر خلاف اقوال معتبر علامه حلی و سید حیدر آملی).
د-تأکید بر اینکه تصوف، برآمده و بالیده محیط اهل سنت بوده است.
حال به بررسی اجمالی موارد مذکور که مورد تأکید قرار گرفته پرداخته میشود و شرح تفصیلی آن را به فرصتی و مقالتی دیگر حوالت میدهیم.
گفتنی است که مقاله کوتاه نسبت سلسلههای صوفیه با ائمه آل البیت(ع)تقریبا چکیده و خلاصه بخشی از کتاب«دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران»میباشد که رساله اول از استاد منوچهر صدوقی سها و رساله دوم از استاد کیوان سمیعی درباره شرح احوال کیوان قزوینی میباشد.
البته علامه جلال الدین همایی در مقدمه محققانه و فاضلانه خویش بر کتاب«مصباح الهدایه و مفتاح (*)امروزه روشن نمودن و نقد و بررسی آراء متفکران مسلمان(چه معاصر و چه متقدم)وظیفه محققین مسئول میباشد، چنانچه علامه مرتضی مطهری فرمودهاند:«پیراستن غبار از تاریخ اسلام و نقد و تحلیل مسائل اسلامی و بررسی مکاتب موجود در آن، مستلزم بیغرضی و روشن نمودن حقایق مبهم در روند سیر زمانه و عیان نمودن تاریخ ناب در جهانبینی کلی توحیدی در میان مسلمانان معاصر میباشد»(نقل به معنی از مقدمه جهانبینی اسلامی و تماشاگه راز و جزوه دفاع از حقیقت).اینک استاد صدوقی سها با طرح نظریه«عدم انتساب سلاسل صوفیه به ائمه اهل البیت(ع)»گامی به پس نهادهاند تا در آینده چگونه پا پیش بنهند. الکفایه»به عدم صحت موضوع انتقال منصب قطبیت از حضرت رضا(ع)به معروف کرخی اشاره نموده بودند:
«محققان صوفیه درباره معروف معتقد به خلافت و جانشینی از حضرت رضا(ع)نیستند، زیرا که وفات معروف کرخی به اصح اقوال در سنه 200 یا 201 هجری در زمان حضرت رضا(ع)اتفاق افتاد، چه رحلت آن حضرت به اصح و اشهر اقوال در سال 203 هجری اتفاق افتاده است».
آیا ثبت یک اشتباه تاریخی در یک کتاب، میتواند ارزشهای معنوی عرفان اسلامی را و علاقه اولیاءالله را بر خاندان عصمت(ع)منکر گردد؟
چه معروف کرخی حاجب و دربان حضرت رضا(ع) بوده باشد و یا نه، مسألهای در مورد علاقه وافر صوفیه و عرفا به ائمه هدی پیش نخواهد آورد، و موردی از عدم انتساب سلسلههای صوفیه با ائمه آل البیت(ع)را اثبات نخواهد کرد و بلکه بالعکس اعتقاد صوفیه به مقام ولایت و احترام عمیق و ادب تام و تمام آنها به خاندان گرامی عصمت(ع)و مقدس بودن آل عبا و ائمه هدی در نزد صوفیه، همه حاکی از ایمان و ایقان آنان میباشد و بس.
در هر یک از مجالس صوفیه، پس از خواندن توحیدیه و منقبت حضرت رسول اکرم(ص)، به مدح حضرت علی(ع)میپردازند و سپس مراسم عرفانی را شروع مینمایند که کیفیت و ماهیت مجالس صوفیه دقیقا بیانگر انتساب آنان با آل البیت(ع)میباشد.
ضمنا مدد خواستن جمع درویشان از مولا علی(ع) و خاندان رسول(ص)از نکات پر اهمیت سلاسل صوفیه میباشد و تنها حضور در مجالس ذکر و سماع آنان کافی است تا بتوان واقعیتها را از نزدیک درک نمود.
2
تصوف، تفسیر عشق است و سینه آدمی، کانون آن. حضرت محمد مصطفی(ص)، معنویترین و روحانیترین پیامهای الهی را ارائه داشت و بنیانگذار مکتبی گردید که ظاهر آن اطاعت از دستورات شریعت و باطن آن سراسر عشق و محبت بوده است.
علی بن ابیطالب(ع)پسر عم و داماد و وصی پیامبر اکرم(ص)که از کودکی به حضرتش علاقمند بود و به ایشان عشق میورزید، تحت تربیت و پرورش حضرت ایشان رشد و نمو کرده و در تقوا و حکمت و روحانیت سرآمد دوران خود گردید.
تقریبا اکثر سلاسل صوفیه، حضرت علی(ع)را پس از پیامبر اکرم(ص)معلم و راهنما و مرشد و رهبر و مراد خود میدانند و او به راستی رهبر معنوی مؤمنان و عارفان میباشد.
واقعیت این است که اکثریت بزرگان خوشنام صدر اسلام، از پیروان حضرت علی(ع)بودند و ناگفته نماناد که اغلب صوفیان اولیه نیز ایرانی بودهاند.
ملخص کلام آنکه صوفیان، رسیدن به خدا را نه با تقلید که با محبت و عشق میسر میدانند و به عبارتی دیگر صوفیان، نتیجه کار(تحقیق و مداومت ذکر الله) و حال(عشق)را اصل اساسی تصوف میدانند(بحث کشش و کوشش)، و تحقیق را با تقلید تفاوتهاست.
شیخ فریدالدین عطار نیز فرموده:«سخن اهل طریقت نتیجه کار و حال است نه ثمره حفظ و قال، و از عیان است نه از بیان، و از اسرار است نه از تکرار، و...» بنابراین محبت و عشق به حق، از طریق ایمان به «ولایت»میسر میگردد و چون حضرت علی(ع)دارای مقام ولایت بود، صوفیه نیز حضرتش را مقتدای خویش نمودند«ولایت»رابط بین«روحانیت نبوت»و «معنویت امامت»میباشد. *
(*)برای صوفیه البته در ابتداء«تحقیق و تقلید»بر اساس اصول عالیه تصوف یعنی«علم«تقوی»توکل»انجام گرفته و لیکن «کار و حال»صوفیه فقط بر اثر«توکل»سامان میپذیرد. حضرت حافظ این ابرمرد میدان عرفان و خلوص چنین فرموده است:
تکیه بر تقوا و دانش در طریقت کافری است
راهرو گرد صد هنر دارد توکل بایدش.
3
عدم درک دیروز، واقعیتهایی را پنهان میدارد که قضاوت امروز را دچار خلل خواهد ساخت، و برداشتی نه بیطرفانه و مستند که احکامی غیر واقعبینانه صادر خواهد نمود.
موضوع تصوف، نه جدا از تمایل عرفا و صوفیه به جلوههای الهی، بلکه در جهت یافتن رشتههای محبت حضرت حق به صورت دوست داشتن خاندان رسول اکرم(ص)و بویژه حب علی(ع)نمود یافته است.
و این مهم(نفی دوستی اهل بیت علیهم السلام)بر اثر عدم آگاهی از کلیت اعتقادات دینی و تاریخ تصوف و عرفان اسلامی بروز مینماید.
هر چند که ادعای یک مجهول تاریخی، دلیلی بر نفی ماهیت دوستی و حب آل البیت(ع)نمیتواند باشد، نفی تطابق تاریخی ملاقات معروف کرخی با حضرت امام رضا(ع)هم نمیتواند دلیلی بر عدم دوست داشتن اهل بیت علیهم السلام از سوی صوفیه تعبیر شود.
نکته مهم دیگری که توضیح آن ضروری میباشد درباره موضوع حب علی است.در ازمنه گذشته(از صدر اسلام تا قرون هشتم و نهم هجری قمری)بردن نام علی(ع)و پیروی کردن از خاندان علوی، جرم محسوب میشده و شیعیان خاندان علی(ع)را رافضی(خارج از دین)میشمردند.در چنین زمانهای، تقیه رویهای مناسب بود که پیروان مولا(ع)را از آسیب دور میساخت.
حال بیان منفی مورد فوق، چقدر ساده و آسان و اثبات آن چه اندازه مشکل و سنگین و توضیح آن دشوار است، قضاوت آن به عهده صاحبدلان و اندیشمندان صافی ضمیر میباشد و بس، که ساحت متفکران مسلمان از جدل بدور است و مبرا از شائبه. *
4
در مقاله«نسبت سلسلههای صوفیه با ائمه آل البیت(ع)»از سلسله نعمت اللهیه مطلبی عنوان شده است.بناچار به کتاب«دیوان اشعار»شاه نعمت الله ولی مراجعه نموده تا ببینیم ایشان درباره معروف کرخی چه گفته است.
باز شیخ سری بود معروف
چو سری سرّ او به او مکشوف
او از موسی(ع)جواز احسان یافت
شبهه بگذاشت نور ایمان یافت
یافت در خدمت امام، بحال
بود دربان درگهش ده سال. (3)
با توجه به اشعار شاه نعمت الله ولی متوجه میشویم که ایشان معروف کرخی را حاجب و دربان حضرت موسی کاظم(ع)(امام هفتم شیعیان)دانستهاند نه امام رضا(ع).
سؤال اینجاست که در اصل چه فرقی میکند که معروف کرخی مرید و دربان حضرت امام رضا(ع)بوده یا حضرت امام موسی کاظم(ع)؟مهم ارادت و اعتقاد و انتساب صوفیه به خاندان مرتضوی(ع)میباشد که این مهم هم حاصل بوده است. *
حال مشخص نیست که چرا در آن مقاله بر عدم تشیع صوفیه و یا عدم انتساب سلاسل صوفیه با ائمه آل البیت علیهم السلام اصرار شده است؟
شیخ فریدالدین عطار نیشابوری کتاب «تذکرة الاولیاء»خود را، ابتدا در ذکر اوصاف و احوال و افکار حضرت امام جعفر صادق(ع)شروع و در انتها با (*)انگار تاریخ به نوعی دیگر تکرار شده است، زیرا سالیان دور (حدود قرن هشتم و نهم هجری)شیخ عبدالرحمن جامی در جواب شیطنت طراران چنین پاسخ گفته است:
ای مغنچه دهر بده جام میم
کامد ز نزاع سی و شیعه قیم
گویند که«جامیا»چه مذهب داری
صد شکر که...سنی و...شیعه نیم
(*)حال اگر فرض کنیم معروف کرخی در زمام امام موسی کاظم(ع)یا امام علی بن موسی الرضا(ع)زندگی میکرده و به دربانی هر دو بزرگوار یا یک نفر از امامان معظم مفتخر شده بوده، این دلیلی بر منع کسب ولایت از آن دو بزرگوار نمیتواند باشد. ذکر اوصاف و سوانح افکار و احوال حضرت امام محمد باقر(ع)خاتمه داده است.
و این تیمن و تبرک نشانه چه هدفی و آرمانی میباشد؟آیا این روش نمیتواند دال بر انتساب به ائمه آل البیت(ع)باشد؟در این مورد حضرت مولانا فرماید:
هر کسی از ظن خود شد یار من
وز درون من نجست اسرار من
عشقهایی کر پی رنگی بود
عشق نبود عاقبت ننگی بود
هست بیرنگی اصول رنگها
صلحها باشد اصول جنگها
چونکه بیرنگی اسیر رنگ شد
موسیئی با موسیئی در جنگ شد
رنگ را چون از میان برداشتی
موسی و فرعون دارند آشتی
5
تصوف و عرفان اسلامی بر مدار«شریعت، طریقت، حقیقت»استوار میباشد.در عرفان و تصوف اسلامی کلیه سالکان و طالبان برای گذر از مسیر عبودیت در جهت وصال حضرت حق، میبایستی که طی طریق از شاهراه شریعت مصطفوی و طریقت مرتضوی به حقیقت خداوندی انجام پذیرد.
به راستی معانی ماهوی شریعت محمدی و طریقت مرتضوی یعنی چه؟شریعت محمدی در قبول دستورات آسمانی(صفت کشش)و طریقت مرتضوی در انجام دستورات الهی با خلوص و صدق و به اهتمام و سعی آدمی(صفت کوشش)تا در مرتبه جامع کون وارد و در حقیقت معشوقی واصل شدن است.پس شریعت، طریقت، حقیقت هر یک صفتی دارند و ذاتی.شریعت از این سو(حسن)، طریقت از آن سو (دل)و جمع شریعت و طریقت یعنی وصول به حقیقت.
حافظ در مرتبه و مقام پیرمغان(انسان کامل) گوید:
اینکه میگویند آن خوشتر ز حسن
یار ما این دارد و آن نیز هم
صفت«طریقت مرتضوی»به مفهوم اعتقاد به ولایت مرتضی(ع)و ارادت به خاندان عصمت و طهارت بوده که در میان سلاسل صوفیه از اعتبار والا و بالایی برخوردار میباشد.
شرط اول قدم در تصوف و عرفان اسلامی، قبول ولایت علی ابن ابیطالب(ع)و احترام و اعتقاد به خاندان علوی میباشد و بس.پس چگونه است که اعتقاد به ولایت علی(ع)را نادیده انگاشته و مدعی عدم انتساب سلاسل صوفیه به مولای متقیان حضرت علی(ع)و خاندان اهل بیت(ع)میشویم؟!
مولانا در مرتبه معراج بشری و واقعه روز الست متحیر مانده و با بیان الکن در وصف مولای متقیان حضرت علی(ع)فرموده است:
تا صورت پیوند جهان بود، علی بود
تا نقش زمین بود و زمان بود، علی بود
و در تفسیر موضوع مذکور، شمس تبریزی با زبان رمز و راز فقط مترنم و متذکر شده است:
من گنگ خواب دیده و عالم تمام کر
من عاجزم ز گفتن و خلق از شنیدنش
6
تحلیل و بررسی تصوف و عرفان اسلامی را نمیتوان صرفا با اظهارنظر افراد و شخصیتها رد یا قبول نمود و «حقیقت»مافوق اظهارات مثبت و منفی این با آن فرد میباشد.
بسیارند افرادی که از عقیدهای منصرف شدهاند که هیچ دلیل خاصی دریافتن حقیقت از سوی آن فرد محرز نگردیده، بلکه مسائل غامض فکری همچنان حل نشدنی باقی ماندهاند و اگر اعتقاد به موضوع فوق وجود داشته باشد چرا از محمد غزالی پیروی نمیکنیم که علم و کلام و منطق و فلسفه را برای رسیدن به حقیقت کافی ندانسته و سرانجام معترف به برتری عرفان اسلامی در طی طریق برای سالک گشته است.
حضرت مولانا فرماید:
پای استدلالیان چوبین بود
پای چوبین سخت بیتمکین بود
به راستی ملاک حقیقت یابی را در چه میدانیم آیا خورشید حقیقت را میتوان منکر شد؟
در رابطه با علاقه وافر درویشان به مولایشان حضرت علی(ع)بیمناسبت نیست که به بیان شمهای از اعتقادات شاه نعمت اللّه ولی بپردازیم:
دم به دم، دم از ولای مرتضی باید زدن
دست دل بر دامن آل عبا باید زدن
هر درختی کو ندارد میوه حب علی
اصل و فرعش چون قلم، سر تا به پا باید زدن
لا فتی الا علی لا سیف الا ذوالفقار
این نفس را از سر صدق و صفا باید زدن
7
استاد صدوقی سها معتقدند:«تصوف اساسا برآمده و بالیده محیط اهل سنت میبوده است». (4) و سپس در خاتمه با شک و تردید نتیجهگیری نمودهاند که «صوفیان معاصر ائمه علیهم السالم، باطنا از اصحاب آن بزرگواران میبودهاند و عدم انتساب ظاهری آنان ناشی میبوده است از تقیه، و به متن واقع نیز این احتمال موجود است.و لکن این دلیل نیز علیه آن قائم است که در صورت سحت این معنی، لااقل به روزگاران لاحق، دست تحقیق، حجاب از چهره این راز بر کنار میزد». (5)
اما ایشان در مقاله دیگر خود، نظری دیگر داشته و اعتقاد دارند:«سلاسل اهل سنت نیز به نحوی که بعضا فضلاء آن جماعت خودنیز تنصیص کردهاند همچون ابن ابیالحدید معتزلی به مقدمه شرح نهج البلاغه، به امیر(ع)منتهی میگردد و فقط سلسله نقشبندیه است که برخی گفتهاند که منتهی به خلیفه اول است و صحت آن نیز محل کلام است.» (6)
در پایان ضمن عرض پوزش از محضر استاد گرانقدر حضرت صدوقی سها لازم به ذکر است که ایشان هم اینک هبه نشر آثار گرانبهای عرفان اسلامی خدمت بزرگی به ادب پارسی نمودهاند، و موارد مذکور در این مقاله به منزله نادیده گرفتن خدمات ایشان نیست.با تشکر از زحمات استاد، آرزومند سلامت و طول عمر و توفیق خدمات ایشان میباشم.
یادداشتها
(1)-ر ک:دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران، منوچهر صدوقی سها و کیوان سمیعی، انتشارات پاژنگ، تهران، چاپ اول، بهار 1370.
(2)-رک:کیهان اندیشه، شماره 37، مرداد و شهریور 1370.
(3)-کلیات دیوان شاه نعمت الله ولی، به اهتمام محمود علمی، تهران، 1336 شمسی.نقل شده در طرایق الحقایق، نایب الصدر شیرازی، تصحیح محمد جعفر محجوب، انتشارات کتابخانه سنایی، تهران، ج 2، ص 326.
(4)-کیهان اندیشه، شماره 49، مرداد و شهریور 1372 مقاله نسبت سلسلههای صوفیه با ائمه آل البیت(ع)، ص 10.
(5)-همان مأخذ، ص 11.
(6)-دو رساله در تاریخ جدید تصوف ایران، ص 113.