آرشیو

آرشیو شماره ها:
۸۴

چکیده

متن

عباسیان، نوادگان عباس، عموی پیامبر اسلام(ص)، در دهه‏های آخر حکومت اموی سربرآورده و با تاکتیکهای ویژه‏ای از گروههای دیگری که علیه امویان مشغول فعالیت بودند جلو افتاده، رقبا را کنار زدند و خود رهبری نهضت ضد اموی را بدست گرفتند.نقشه‏ها و سیاستهای پیچ در پیچ عباسیان، حتی پیروان علی(ع)یعنی علویان را نیز پس زد. علویان نخستین گروه مبلغ علیه امویان بوده و در تلاش کنار زدن امویان بودند.
آل عباس پس از پیروزی، به حذف رقبا پرداختند. در مورد علویان شدت عمل را به حدی رسانیدند که «به مصداره اموال آنان، خراب کردن خانه‏ها و محدود نمودن کار و کسبشان روی آوردند، بقدری وضع زندگی مادیشان را به وخامت کشاندند که زنان علوی برای نماز گزاردن، لباسهای یکدیگر را از هم قرض می‏گرفتند.منصور هنگام بنای بغداد، علویانی را که می‏گرفت درون ستونها گذاشته و با آجر و گچ آنها را می‏پوشانید». (1)
همچنین وی موزه‏ای از سرهای بریده قربانیان خود که از علویان بودند ترتیب داده بود که آن را به عنوان مرده ریگ خود، به فرزندش مهدی منتقل نمود. بر فراز هر سری، تکه کاغذی نصب شده بود که مشخصات صاحبش را بازگو می‏کرد.این سرها به پیرمردان، جوانان و حتی کودکانی از علویان تعلق داشتند. (2)
نظیر این جنایات دهشت‏انگیز از سایر خلفای عباسی نیز نقل شده است. (3)
جنایات عباسیان، آنقدر بر مردم فشار آورد که جنایات بنی‏امیه را به فراموشی سپردند.
ابوعطاء افلج بن یسار السندی(م 180 ق)شاعری که عصر اموی و عباسی، هر دو را درک کرده بود در زمان سفاح چنین سرود:
فلیت جور بنی مروان عادلنا
و لیت عدل بنی عباس فی النار
ترجمه:ای کاش ظلم بنی‏مروان بر ما همچنان ادامه می‏یافت و ای کاش عدل بنی عباس در آتش می‏سوخت. (4)
بعد از پیروزی عباسیان، علویان و شیعیان دیگر تازه‏ متوجه شدند که ذریه رسول در میان بنی‏اعمام خود، یعنی خاندان بنی‏عباس، دشمنانی دارند که حتی در میان بنی‏امیه هم بی‏رحمتر از آنها دشمنانی نداشتند. (5)
«آل علی(بعد از روی کارآمدن عباسیان)از مخالفت خود با بنی‏امیه پشیمان شدند و به روزگار امویان، حسرت خورده بازگشت آن را آرزو کردند.می‏گویند هنگامی که محمد(نفس زکیه)بر منصور خروج می‏کرد، اشعار شاعری به گوشش رسید که بر مرگ و زوال بنی‏امیه مرثیه می‏گفت.محمد از آن اشعار به گریه افتاد و عمویش به وی گفت:چگونه است که بر امویان می‏گریی و با عباسیان می‏جنگی؟پاسخ داد عمو جان ما بر امویان تاختیم و عباسیان را کمک کردیم ولی افسوس که بنی‏امیه بیش از عباسیان خدا ترس بودند و دلایل ما بر ضد عباسیان محکمتر است، بنی‏امیه اخلاق و فضایلی داشتند که منصور فاقد آن است. (6)
شورشهای مکرر ضد بنی‏امیه در دوره تسلط آنان عاقبت به صورت انقلاب عظیم سیاه‏جامگان و ابومسلمیان به اوج خود رسید.خروج ابومسلم را باید قیام سراسری جامعه ستمدیده اسلامی آن روز شمرد که یک حرکت و جنبش عمومی برخاسته از بطن جامعه، و هدف آن از بین بردن آثار و نشانه‏های نظام فاسد اموی بود که سالها بر جامعه اسلامی حکمفرمایی داشت.تقریبا همه مسلمانان آن روز اتفاق‏نظر داشتند که باید رژیم مالامال از تبعیض و ستم بنی‏امیه بر چیده شود و شخص پرهیزگاری از خاندان پیامبر اسلام(ص)بر سر کار آید و خلافتی نظیر خلافت علی(ع)امور را بدست گیرد.
انگیزه قیام علیه بنی امیه
تلقی این نهضت به صورت یک شورش نظامی در حدی که مرد گمنامی چون ابومسلم بتواند بر پا کند، نوعی ساده‏اندیشی و سطحی انگاشتن یک حرکت ریشه‏دار و رستاخیز اجتمایع بزرگی است که از پشتوانه فکری و فرهنگی غنی و استوار و آرمان بلند و جهان‏بینی عمیق مایه گرفته و ریشه در وجدان مردم داشت.
این نهضت، پیش از شورش ابومسلم و ظهور بنی‏عباس و ابراهیم امام شکل گرفته و چهره‏اش را مشخص ساخته بود.از بزرگ بانوی اسلام، صدیقه کبری آغاز و همینسان در تاریخ ادامه داشته است. سادات حسنی و حسینی و موسوی و به طور کلی آل علی(ع)همیشه در رأس مخالفان حکومت جابرانه بنی‏امیه قرار داشتند.
استاد مطهری در این مورد می‏نویسد:«نهضت سیاه جامگان خراسان، علیه مظالم و تبعیضات اموی، به نام اسلام و عدل اسلامی آغاز گشت نه به نام دیگری. داعیان و نقیبان عباسی که مخفیانه به دعوت می‏پرداختند دم از عدل اسلامی می‏زدند و مردم را به «الرضی من آل محمد»می‏خواندند.رایتی که برای مردم خراسان از طرف صاحب دعوت-که نامش مخفی نگاه داشته می‏شد-رسید، سیاه بود و آیه مبارکه‏«اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا و ان اللّه علی نصر هم لقدیر»\}بر آن ثبت بود.
در آغاز نهضت، نه نام آل عباس در میان بود و نه نام ابو مسلم و نه نام قومیت ایرانی و نه نام دیگر.تنها نام اسلام و قرآن و اهل بیت و عدل و مساوات اسلامی مطرح بود و هیچ شعاری در بین نبود جز شعارهای مقدس اسلامی.ابو مسلم بعدها از طرف ابراهیم امام معرفی شد.در یکی از سفرها که داعیان عباسی مخفیانه به مکه آمدند و با ابراهیم امام ملاقات کردند، او ابومسلم را که هیچ معلوم نیست کیست؟اهل کجاست؟عرب است یا ایرانی (7) معرفی کرد و چون ابو مسلم در خراسان ظهور کرد، به نام ابو مسلم خراسانی معروف شد!برخی تاریخ‏نویسان ایرانی، اخیرا کوشش دارند که همه موفقیتهای قیام سیاه جامگان را مرهون شخصیت ابومسلم معرفی کنند. شک نیست که ابومسلم، سردار لایقی بوده است ولی آن چیزی که زمینه را فراهم کرد چیز دیگری بود. گویند ابومسلم در مجلس منصور، آنگاه که مورد عتاب‏ قرار گرفت، از خدمات خویش در راه استقرار خلافت عباسی سخن راند و کوشش کرد تا با یادآوری خدمات خود، منصور را رام کند، منصور پاسخ داد که اگر کنیزی بر این امر دعوت می‏کرد موفق می‏شد و اگر تو به نیروی خودت می‏خواستی قیام کنی از عهده یک نفر هم برنمی‏آمدی، هر چند در بیان منصور، اندکی مبالغه است اما حقیقت است و به همین دلیل، منصور توانست ابومسلم را در اوج عزت و قدرتش بکشد و آب هم از آب تکان نخورد.» (8)
ظلم و اجحاف بنی‏امیه به حدی رسیده بود که «هر طایفه در پی بهانه و منتظر قیام فردی بودند که هواخواه اهل بیت باشد، او را پشتیبانی کنند و قیام نمایند.»( (9) اما عباسیان فرصت‏طلب، گردش روزگار را به نفع خود گردانیدند.با نقل مواردی، فرصت‏طلبی این خاندان بیشتر روشن می‏شود:
عبداللّه بن معاویة بن عبد اللّه بن جعفر بن ابی‏طالب، در سال 137 قمری بر علیه امویان قیام نموده.فارس، کوفه، قومس، اصفهان، ری، همدان، قم، حلوان، اصطخر و راههای آبی کوفه و بصره را زیر سلطه خود کشانید.منصور عباسی از طرف این عبد اللّه، حاکم سرزمین ایزج می‏شود.سیاسمتداری و فرصت‏طلبی عباسیان از اینجا مشخص است که آنان از فعالیتهای علویان و مخصوصا از عبداللّه بن معاویه طرفداری می‏نمایند و علت این امر، همانا می‏تواند این باشد که اگر دعوت عباسیان، مستقلا به پیروزی رسید هیچ، وگرنه در صورت موفقیت عبد اللّه، آنها وجهه خود را به عنوان یاری‏دهندگان او حفظ کرده در مواضع قدرت همچنان باقی بمانند.علاوه بر همکاری با عبد اللّه، چندین بار با محمد بن عبد اللّه بن حسن بیعت کردند.جالب است که ابراهیم امام، در مجلسی که داشتند برای محمد بن عبد اللّه بن حسن تجدید بیعت می‏کردند حضور داشت و در همین مجلس مژده اخذ بیعت را برای خویشتن در خراسان می‏داد. (10)
گویند روزی خاندان عباس و خاندان علی(ع)در ابواء که بر سر راه مکه قرار داشت گرد هم آمدند.در آنجا صالح بن علی گفت:«شما گروهی هستید که چشم مردم به شما دوخته شده است.اکنون که خداوند شما را در این موضع گرد هم آورده بیایید با یک نفر از میان خود بیعت کرده، سپس در افقها پراکنده شوید.از خدا بخواهید تا مگر گشایشی در کارتان بیاورد و شما را پیروز بگرداند.»در اینجا ابوجعفر منصور دوانیقی، چنین گفت:«چرا خود را فریب می‏دهید؟به خدا سوگند خود می‏دانید که مردم از همه بیشتر به این جوان تمایل دارند و از همه سریعتر دعوتش را می‏پذیرند و منظورش محمد بن عبدالله(بن حسن مثنی بن حسن بن علی بن ابی‏طالب ملقب به نفس زکیه)علوی بود.دیگران او را تصدیق کرده و همه سدت بیعت به سویش گشودند. حتی ابراهیم امام، سفاح، منصور، صالح بن علی، بجز امام صادق(ع). (11)
مراحل قیام بنی‏عباس
قیام عباسیان مراحل چندی را پشت سر گذاشت. که می‏توان بدین قرار برشمرد:
مرحله اول، دعوت به نفع علویان، که آنان با این کار می‏خواستند دعوت خود را از ابتذال بیرون آورند.
مرحله دوم فراخوانی به سوی اهل بیت و عترت پیامبر(ص).
مرحله سوم، دعوت به جلب رضا و خشنودی آل محمد(ص).
مرحله چهارم، دعوی میراث خلافت برای خویشتن.
نقیبان عباسی در تبلیغات خود، نام فرد موردنظر را بازگو نمی‏کردند، این عدم ذکر عمدتا به دو دلیل بود:«هم از ترس فاش شدن اسرار دعوت، که در صورت وقوع ممکن بود زندگی امام عباسی در خطر افتد، هم از آن جهت که بیشتر شیعیان هنوز در وفاداری به خاندان علی(ع)اصرار می‏ورزیدند» (12) و با این شاگرد بود که«پیروان علی(ع)و خاندانش یعنی شیعیان بطور مطلق، به این نهضت جلب شدند.» (13) از طرف امام عباسی به این نقیبان سپرده شده بود که بعد از اینکه بر شخصی مطمئن شدند و پیمانهای استوار به رازداری از او گرفتند کار و هدف خود را بگویند. (14)
چه شگفت‏انگیز، این خاندان با دسیسه و نیرنگ، دیگر رقبا را عقب زده، با آشنا بودن به پیچ و خمهای سیاسی و فریبکاری، از اهل بیت که«در نظر مردم آل علی و ذریه فاطمه بودند»، (15) نام بنی‏العباس را بیرون آوردند و البته آنها نیز«پس از عبور از دریای خون، خلافت را در دست گرفتند.» (16)
دلایل پیشی جستن بنی عباس از دیگر رقیبان
چنانکه گذشت عباسیان رهبری نهضت ضد اموی را بدست گرفتند.برای پیش افتادن آنان از سایر رقبا (علویان، خوارج، موالی و...)عوامل و دلایلی را می‏توان برشمرد که به طور مختصر چنین است:
1-سیاستمداری و کارآزمودگی عباسیان.چنانکه می‏نویسند:«دعوت عباسیان به واسطه عقل و تدبیر رؤسای این سلسله، پیشرفت زیاد پیدا کرد و حتی بعد از کشته شدن زید بن علی، کم کم بنی عباس از علویان هم جلوتر افتادند.» (17)
2-فراهم نمودن امکانات مالی برای پیشبرد نهضت.در این مورد می‏توان از بازرگانان عباسی یاد کرد که تمامی ثروت خود را در راه دعوت خرج می‏کردند.از جمله این بازرگانان، بکیر بن ماهان بود که اموال بسیاری از سرزمین سند بدست آورده بود و زمانی که به بنی عباس پیوست.تمام اموال خود را که از سند به صورت خشت طلا و نقره آورده بود، به کوفه برد و به محمد امام بخشید و او هم این گنج باد آورده را صرف پیشرفت کار خود کرد. (18) همچنین از جمله این بازرگانان، سلیمان بن کثیر، لاهز بن قرط، مالک بن هیثم و قحطبة بن شبیب بودند که در هنگام حج، اموالی را که از شیعیان در خراسان گرد آورده بودند و بالغ بر بیست هزا ردینار و صد هزار درهم می‏شد به ابراهیم پسر محمد امام دادند. (19)
3-نظم و تدبیر در کارها«چنانکه برخی از مورخین به این عامل مهم اشاره کرده‏اند، از جمله چنین آمده است:»خانواده عباسی یعنی محمد بن علی و پسرش ابراهیم و منسوبین آنان، ب رخلاف مدعیان دیگر از بنی‏هاشم، با یک ترتیب و نظم و استمرار و تدبیر، به وسیله دعات مخصوص و تشکیلات مرتب در خراسان کار می‏کردند». (20)
4-وعده‏ها و نویدهای بنی‏عباس«عباسیان در ابتدای نهضت برای اینکه مردم را به خود متوجه کنند، وعده‏های فریبنده و نوید معافیت عمومی از پرداخت مالیاتها و خراجها و مانند آن را به مردم می‏دادند، تا جای پای خود را محکم نمایند و رقیبان زورمند خویش را یکی بعد از دیگری از بین ببرند.یکی از مورخان در این مورد می‏نویسد:«فرستادگان عباسیان به عامه مردم چنین تلقین می‏کردند که چون خلافت بدست عباسیان رسد، مسلمانان از خراج معاف خواهند شد و جزیه و خراج از غیر مسلمانان تا حد معتدلی تنزل خواهد کرد و همه روستاییان از کار اجباری و بیگاری معاف خواهند شد». (21)
5-وجود سرداری کارآمد و مقتدر چون ابومسلم در رأس قوات نظامی بنی‏عباس، چنانکه نوشته‏اند: «ابومسلم بزرگترین مبلّغ نهضت عباسی و شه‏ساز و تاج‏بخش و مبلّغی مدبر و هم سیاستمداری فعال» (22) و«مردی با همت و کاردان و توانا و نابغه سیاسی بود.» (23) امام عباسی ابومسلم را ساخته و پرداخته کرده برای تغییر رژیم، او را به خراسان گسیل داشت و برای اینکه کار او پیش رود اسمش را عوض و عبدالرحمن گذارد. (24)
6-مطابقت ظاهر قیام با برخی روایات.زیرا در احادیثی که راجع به قیام حضرت مهدی(ع)وارد شده، سخن از قیامی از شر قو خراسان با علمهای سیاه بمیان آمده است.(در مورد این موضوع، در ادامه بحث خواهد شد).
نگاهی گذرا به کارنامه ابو مسلم
مهره اصلی امام عباسی در بازی شطرنج سیاست روزگار، ابو مسلم بود.این شخص کارنامه سیاهی دارد که برای شناخت بیشتر چهره قیام عباسیان، ضروری است نگاهی به کارنامه او نماییم:
طبری می‏نویسد:«ابو مسلم در ایام سلطه خویش و در نبردها، ششصد هزار کس را دست بسته کشته بود.» (25)
ابوبکر خوارزمی در نامه‏ای به اهل نیشابور می‏نویسد:«ابو مسلم که خدا هرگز نظر رحمت بر او نیفکند، صلابت علویان و نرمش عباسیان را نگریست، آنگاه تقوایش را رها کرد و از هوای خود پیروی نمود و با کشتن عبد اللّه بن معاویة بن عبد اللّه بن جعفر بن ابی طالب، آخرت خویش را به دنیا فروخت.طاغیهای خراسان، کردهای اصفهان و خوارج سجستان را بر خاندان ابی طالب مسلط کرد.آنان را زیر هر سنگ و کلوخی و در هر دشت و کوهی که می‏یافت تعقیب می‏کرد.» (26) ابرهیم امام به ابو مسلم دستور داد:«به هر کس شک بردی او را به قتل برسان، اگر چه پنج وجب باشد و یک عرب زبان در خراسان باقی مگذار» * و ابو مسلم در اجرای این فرمان، نهایت کوشش را به خرج داد و«کاملا به آن عمل کرد». (27) تا آنجا که به تعبیر ذهنی و یافعی، حجاج زمان خود گردید. (28)
زمانی که ابو مسلم در چنگ منصور قرار داشت و عن قریب زیر تیغ دژخیمان قرار می‏گرفت، از او پرسید:«چرا شصت هزار تن را در زندان به قتل رساندی؟ابو مسلم بی‏آنکه منکر این قضیه شود، پاسخ داد اینها همه به منظور تحکیم حکومت شما بود.» (29)
ابو مسلم به قدری در خونریزی افراط نمود که می‏نویسد:«مردم از بیم ترور وی آرام نداشتند و هر کس را ابو مسلم احضار می‏کرد فوری کفن خود را آماده می‏ساخت و وصیت می‏کرد و نزد وی می‏رفت، چه امید بازگشت نداشت.» (30) او مخالفتهای با خلافت بنی‏عباس را اگر چه از طرف شیعه علی(ع)بود، به سختی درهم می‏شکست.نمونه آن، مقابله او با شریک بن شیخ المهری است که در بخارا مردی مبارز بود و مذهب شیعه داشت.به نوشته یعقوبی:«ابو مسلم، شریک بن مهری را که(به همراه 30 هزار تن)در بخارا خروج کرد و می‏گفت ما با آل محمد(عباسیان)بیعت نکردیم که خونها بریزیم و به غیر حق عمل کنیم، پس ابو مسلم، زیاد بن صالح خزای را بر وی فرستاد تا با او نبرد کرد و او را کشت. (31)
ادوارد براون نیز در مورد جنایات ابو مسلم می‏نویسد:
«حقیقت امر این است که با تمام لیاقت و شایستگی کم نظیر ابو مسلم، دل ما زیاد برای او نمی‏سوزد، زیرا به اقرار خودش، عده کسانی که به دستور وی به عمد و خونسرد کشتند بالغ بر یکصد هزار تن می‏شد و این عده، غیر از کشتگان جنگ است و حال آنکه دیگران عده مقتولین او را به ششصد هزار تن رسانده‏اند». (32)
ارقام و اخبار جنایات ابو مسلم، شاید مقداری مبالغه آمیز در نظر آید، اما نمی‏توان گفت که این اسناد و روایات، ساخته فکر و خامه مخالفان وی و نویسندگان، یا مورخان عرب است و به اصطلاح قلم در دست دشمن بوده است، گر چه در تاریخهای اسلامی، ابو مسلم مردی اهل ایمان و بر صواب و کوشا معرفی شده و نیز فضائلی برای وی شمرده‏اند، (33) و نمی‏توان گفت که همه به دشمنی از او یاد کرده‏اند.
ابو مسلم بعدها از این همه جنایت پشیمان شده، توبه نامه‏ای به منصور نوشت که عموما آن را مهمترین انگیزه قتل وی شمرده‏اند. (34) او رنج و اندوه خود را از ایمان نابجای خویش به عباسیان چنین بیان می‏کند:
«اما بعد، من مردی را اختیار کردم که پیشوا و راهنمای من باشد و مرا به فیض خداوند نسبت به خلق خود آشنا نماید، آن مرد در کوی دانش منزل (*)در اینکه آیا این نامه، ساخته تبلیغات امویان است، سخت تردید وجود دارد زیرا مروان دوم به موجب این نامه، ابراهیم امام را اعدام نمود.بعلاوه بعید است که در صورت مجعول بودن چنین نامه‏ای، شخصی چون طبری آن را در زمان سیادت عباسیان انتشار داده باشد.(تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، پاورقی ص 67). گرفته و با پیغمبر خدا خویش بوده، با همین حال مرا وادار کرد که جهل به قرآن کنم و چیزی از دین ندانم و قرآن را تحریف کنم و آنچه را خداوند برای خلق روا داشته و به آنها بخشیده از آنها باز ستانم و از روی غرور و خودپسندی به من امر داد که شمشیر را برهنه کنم و از رحمت او دور باشم و عذر کسی را نپذیرم و از لغزش کسی نگذرم.و من هر چه دستور داده بود کردم که راه را برای سلطنت و تحکم شما هموار کنم و خداوند مرا با شما آشنا کرد و شما دانستید که چه کسی بار شما را کشیده و به مقصد رسانیده است. اکنون خداوند مرا از آن پرتگاه نجات داده و من توبه کرده‏ام، اگر خداوند از من عفو کند که خداوند غفور است و اگر مرا عذاب دهد که مستوجب آن خواهم بود، زیرا ستم کرده‏ام و خداوند نسبت به ما بندگان ستم نخواهد کرد.» (35)
علل روی کار آمدن عباسیان از خراسان
اکنون مناسب است به این سؤال پاسخ داده شود که چرا شعله قیام عباسیان از خراسان زبانه کشید؟ علت این امر را می‏توان در سه قسمت مورد بحث و بررسی قرار داد:
الف-نارضایتی ایرانیان و موالی و شیعیان از امویان
از زمانی که اسلام توسط پیامبر گرامی(ص)به جهان معرفی گردید، بنیان آن بر برابری و دادگری استوار بود و همه مردم جهان، صرف نظر از نژاد و نسب و دیگر امتیازات، در برابر آئین جدید یکسان بودند.در روزگار خلفای راشدین نیز این اصول تا چندی پایدار و استوار بود. (36) اما از زمان انتقال خلافت به خاندان ننگین اموی، خلفا و کارگزاران آنان، از حقیقت اسلام منحرف شده اسلام را چنانکه خود می‏پسندیدند به مرحله عمل درآوردند و خلافت اسلامی به صورت سلطنت بلامنازع درآمد.
تاریخ خلفای بنی‏امیه پر است از جنایت، کشتار، هتک ناموس، بی‏رحمی، شقاوت و...از قبیل کشتار مردم عراق و شیعیان توسط عمال معاویه (37) شهادت جانگداز سید الشهداء(ع)، یورش وحشیانه سپاه یزید به مدینه منوره در حالی که هنوز بوی عطر رسول الله(ص)از آن شهر به مشام می‏رسید.«یزید در این یورش، سه روز خون و ناموس مدینه را بر لشکریان خویش مباح کرد». (38) طی این یورش وحشیانه، «هزار زن و دختر بی‏عصمت گشتند و به قول محدث فوزی، در مسجد نبوی زنا نمودند». (39) تجاوز و بی‏سیرتی به حدی رسید که از آن به بعد برای مدت درازی هرگاه مرد می‏خواست دخترش را به ازدواج کسی درآورد، تعهد بکارت دخترش را نمی‏کرد.تعداد قربانیان این فاجعه را از 6000 تا 16000 نوشته‏اند. (40)
از دیگر جنایات دوران سپاه بنی‏امیه می‏توان به فجایع ذیل اشاره نمود:به منجنیق بستن کعبه توسط عمال یزید، به شهادت رساندن زید بن علی و پسرش یحیی، ویران کردن مقبره امام حسین(ع)، کشتارهای هولناک قتیبة بن مسلم و حجاج بن یوسف و...
از اولین روزهای حکومت امویان، نژاد ایرانی مورد نفرت و انزجار آنان بود.معاویه بخشنامه سری و وحشتناکی به زیاد بن ابیه، حکمران عراق و ایران فرستاد و یاد آور شد که بعد از خواندن و به خاطر سپردن مفاد آن، نامه را پاراه کند و از بین ببرد، مبادا که به دست دشمنان افتد.اما دبیر زیاد که یکی از شیعیان بود نسخه‏ای از آن ناه را برداشت، لذا نامه مذکور در تاریخ ماندگار می‏شود.متن نامه به این شرح است:
«راجع به عجمها و غلامانی که تسلیم می‏شوند با آنان به این روش عمل کن که خواری و ذلت عجمها در این است:1-اعراب بتوانند از آنان ازدواج کنند ولی آنها حق ازدواج با عرب را نداشته باشند، 2-اعراب از آنها ارث برند ولی آنان حق ارث از اعراب را نداشته باشند، 3-از بخششها و روزیهایشان کم کن، 4-در جنگها آنها را پیش فرست تا سپر حمله نخست دشمن باشند، 5-در جنگها کارهای سخت را به آنان بده تا راه را آماده و درختها را از سر راه بردارند، 6-در نماز، کسی از آنان امام جماعت برای عربی نباشد، 7-هیچیک از آنان، مادامی که عربی هست در صف اول نماز جماعت نایستند، مگر برای کامل کردن صف، 8-حفاظت هیچیک از مرزهای مسلمین را به دست آنها نسپار، 9-آنها را فرماندار هیچ شهری نکن، 10-هیچیک از آنها نباید قضاوت و حمرانی مسلمین را در دست گیرد.وقتی نامه‏ام به تو رسید عجمها را ذلیل کن و به آنان اهانت کرده، تار و مار و آواره‏شان ساز، کمکی از آنها نگیر و هیچ حجتشان را انجام نده که آنها آفت دینند». (41)
طرز رفتار ناجوانمردانه و غیر اسلامی و انسانی حکومت بنی‏امیه با ایرانیان از مفاد نامه کاملا هویداست، اما اسلام واقعی و محمدی(ص)تبعیضی نسبت به عرب و عجم، سیاه و سفید و...در نظر نمی‏گرفت و ملاک فضیلت، تقوا بود.پیامبر اسلام به اندازه سرسوزنی عرب را بر عجم و عجم را بر عرب برتری نمی‏داد.
علاوه بر حس تعصب معاویه و بنی‏امیه نسبت به اعراب، شاید یکی از علل کینه شدید آنان به عجمها، اخباری باشد که مبنی بر نابودی خلافت اموی توسط عجمها که معاویه از این اخبار آگاه بود زیرا علی(ع)در نامه‏ای خطاب به وی می‏نویسد:«خداوند بزودی خلافت را به وسیله صاحبان پرچمهای سیاه که از سوی مشرق رو می‏آورند از نسل آنان خارج می‏کند و بوسیله آنان، خوارشان کرده زیر هر سنگی پنهان باشند آنان را می‏کشد، صاحبان پرچمهای سیاه که از خراسان رو می‏آروند همین عجمها هستند.آنها بر سلطنت بنی امیه غلبه می‏کنند و آنان را زیر هر ستاره‏ای باشند می‏کشند.» (42)
امام علی(ع)در خطبه‏های خویش نیز به روی کار آمدن بنی عباس اشاره نموده‏اند، از جمله می‏فرمایند:«آگاه باشید ترسناکترین فتنه‏ها بر شما به نظر من فتنه بنی‏امیه است.سوگند به خدا بعد از من، بنی‏امیه برای شما زمامداران بدی خواهند بود. همواره بر شما تسلط دارند تا از شما، کسی را روی زمین باقی نگذارند، مگر آنکه برای آنان سود داشته یا زیانی به ایشان وارد نیاورد.ما اهل بیت از گناه آن فتنه‏ها خواهیم رست و در آن اوقات، نمی‏توانیم (کسی را آشکار به راه حق)دعوت نماییم.سپس خداوند آن فتنه‏ها را از شما دور گرداند، مانند جدا کردن پوست از گوشت به وسیله کسی که (بنی عباس)به ایشان ذلت و خواری می‏رساند و به جبر آنها را(به اطراف)سوق داده و از جام پر(از بلا و مصیبت)آب می‏دهد، به جز زخم شمشیر چیزی به آنها نبخشد و به جز خوف و ترس چیزی نپوشاند.» (43)
طرز رفتار و معامله امویان با موالی، به نهضت شعوبیه منتهی شد که خود بحث جداگانه‏ای است. (44) خلاصه‏ای از رفتار امویان با موالی چنین است:
«به فرزند عربی که مادر ایرانی داشت هیچ شغلی نمی‏دادند.تشییع جنازه موالی را ننگ می‏شمردند. هر گاه در کوی و برزن، عربی باربر، با عجمی مصاف می‏شد، عجم مجبور بود که بار اعرابی را بدون اجرت تا منزل حمل کند.کار جنون نژادی اعراب به جایی رسید که یکی از موالی، دختری از عرب را به زنی گرفت، چون والی مدینه باخبر شد، بوسیله عمال خود، دستور جدایی آن دو را صادر و مرد را 200 تازیانه زدند و موی سر و رویش و ابروانش را تراشیدند.محمد بن بشیر، شاعر معاصر، آن واقعه را به شعر درآورد و از کردار والی مدینه ستایش نمود. ترجمه شعر او چنین است:ابو الولید شرافت دختران ما را حفظ کرد و آنان را از زناشویی با بندگان منع نمود و سر و سبیل و ریش و ابروان آن مرد بی‏ادب را تراشید و او را تازیانه زد، تا رفته و با دختران کسری ازدواج کند، زیرا بنده با بنده همسر گردد.» (45)
امویان، ملل دیگر را موالی می‏شمردند که به معنی اسیران و بردگان آزاد شده وابسته بود و نیمی از کار مزد روزانه آنان را تصرف و خواهران و مادران و دختران موالی را کنیز خود می‏شمردند. (46 یکی دیگر از تعصبات زشت امویان نسبت به عربها و پست و زبون شمردن سایر ملتها این بود که«هر کجا گشوده می‏شد، آن سرزمین و مردم آن و هر چه داشتند روزی پاک و پاکیزه فرمانروایان عرب بشمار می‏آمدند و دلیل آن گفته سعید بن عاص والی عراق است که می‏گوید سراسر عراق بوستان ما مردم قریش است، هر چه را بخواهیم می‏گیریم و هر چه بخواهیم وا می‏گذاریم.» (47)
عامل قوی دیگر نارضایتی ایرانیان از امویان، طرز رفتار جنایتکارانه آنان با آل علی(ع)و ائمه اطهار بود. زیرا که از مدتها قبل، محبتی الهی در دل ایرانیان نسبت به خاندان نبوت و امامت وجود داشت و رفتار زشت امویان با این خاندان شریف، بیش از پیش موجب نارضایتی ایرانیا را فراهم می‏نمود.
عامل دیگر، قتل و غارتهای سرداران عرب در جای جای کشور پهناور ایران بود.چنانکه حجاج عراق را، قتیبة بن مسلم خراسان * و یزید بن مهلب طبرستان را ویران نمودند.
قتیبة بن مسلم، خوارزم، سمرقند، بخارا، ماوراء النهر و فرغانه را گشود، (48) او در هجوم به شهر بیکند«خون و مال مردم آن را مباح کرد.هر که در بیکند بود، همه را بکشت و آنچه باقی مانده بود برده کرد، چنانکه اندر بیکند کسی نماند و بیکند خراب شد. از مردم سمرقند هزار اسب گرفت، ده هزار تن به قتل رسانید و هستی مردم را طعمه آتش کرد.در خوارزم هر که را خواندن و نوشتن می‏دانست بکشت.» (49)
یزید بن مهلب پس از قتیبه بن مسلم، به حکومت خراسان رسید.«او به جرجان(گرگان)حمله‏ور شد و با خدای خود عهد کرد که اگر پیروز شود از خون آنان آسیابی را به گردش درآورده گندم آرد کند و نان بپزد و از آن نان بخورد.هفت ماه مردم جرجان را در محاصره گرفت و بعد از فتح، جنگجویان آن شهر را بکشت، زنان و فرزندان را اسیر کرد و 12 هزار تن از آنان را به صحرای جرجان برد و بدست انتقامجویان سپرد تا همه را کشتار کردند.پس بر خونها آب ریختند تا آسیاب به چرخش آمده و او گندم آرد کرده نان پخت و بخورد.در این معامله، 40 هزار تن از مردم جرجان را کشتند.» (50)
در عصر حجاج، «اگر به کسی می‏گفتند کافر هستی، بهتر دوست می‏داشت تا اینکه بگویند شیعه هستی.» (51) «حجاج 20 سال بر مردم حکومت کرد و کسانی را که گردن زده بود جز آنها که در سپاهها و جنگهای وی کشته شده بودند 120 هزار کس به شمار آوردند.وقتی بمرد 50 هزار مرد و 30 هزار زن در محبس او بودند که 16 هزار کس از زنان، برهنه بودند.محبس زنان و مردان یکی بود و زندان محفاظی نداشت که مردم را از آفتاب تابستان و باران و سرمای زمستان محفوظ بدارد.» (52)
«حجاج به این زندانیان نانی می‏داد که از جو تهیه شده و مخلوط به خاکستر و نمک بود و هر زندانی چند بیشتر نمی‏ماند که به رنگ سیاهان زنگی در می‏آید.» (53)
همین کشتارها و رفتارها، بنی‏امیه را در ایران و مشرق، منفور و مقدمات سقوط آنان را فراهم ساخت. بنی‏عباس نیز از این مسأله، استفاده زیادی کرده و در تبلیغاتشان نوید می‏دادند که مردم را از ظلم و جور بنی‏امیه خلاص خواهند کرد.بنی‏عباس قسمت عمده تبلیغات و فعالیتهایشان را متوجه سرزمینی نمودند که بیشترین ظلم و جنایت در آنجا روی می‏داد تا درصد موفقیتشان افزایش یابد.البته این یک عامل بود.
ب-افزونی امکان پیروزی در خراسان
بنا به دلایلی، امکان پیروزی در شرق و خراسان، بیشتر از سایر نقاط امپراطوری اموی بوده است:
1-دور بودن خراسان از شام مرکز امویان.با توجه (*)خراسان در آن زمان به معنی عام تا جیحون و غرب کوهستانهای پارامیر و شمال هند و خراسان فعلی را شامل می‏شد بلکه گاهی به همه ممالک شرقی اسلامی تا اقصی حدود آن، خراسان اطلاق می‏شد.(از پرویز تا چنگیز، سید حسن تقی‏زاده ، ص 73). به اینکه«مرکز عمده دعوت عباسی، حمیمه در سوریه بود و امام عباسی خود در آنجا اقامت داشت». (54)
جالب است که آنها قیام خود را از شام آغاز نکردند، زیرا از نظر امام عباسی«اهل شام حامی و مطیع مروانیان و طرفداران خاندان سفیان بودند». (55)
سستی کار امویان از همه بیشتر در مشرق ظاهر بود، مخصوصا در خراسان که از مرکز خلافت دور بود، نهضتهای ضد اموی قوت گرفت.پس می‏توان یکی از دلایل موفقیت دعوت عباسی در خراسان را دور بودن آن خطه از شام و اختلافات آن دانست.
بدون تردید کنترل هر حکومتی بیش از همه ولایات در مرکز هویدا می‏شود و در آنجاست که استبداد ظهور بیشتری دارد و به هیچ مخالفی اجازه اظهار وجود و عقیده داده نمی‏شود، خصوصا اگر این مخالفان قصد سرنگونی و روی کار آوردن رژیم دیگری را داشته باشند.
2-در عراق، بنی‏امیه دستگاه جاسوسی قوی داشتند، لذا«امکان دعوت آشکا و نشر عقاید در آن ناحیه بسیار اندک بود» (56) و عباسیان اصولا اعتمادی به اهل عراق نداشتند، زیرا«بنی‏هاشم در عراق قویتر بودند.» (57) و نیز«کوفه از مدتها قبل، مرکز عمده دعوت شیعه در عراق بود و اهالی آن از دوستداران علی(ع)و فرزندان او به شمار می‏رفتند.در نظر امام عباسی، اهل کوفه هنوز طرفدار علویان، مردم بصره هواخواه عصمانیه و مردم جزیره طرفدار خوارج بودند». (58) اهل مکه و مدینه نیز تحت تأثیر ابوبکر و عمر قرار داشتند.
3-عباسیان پایه‏های قدرت خود را نه بر نیروی تازیان، بلکه بر قدرت عجم(ایرانیان)مستحکم نمودند و برای این منظور می‏بایست توجه زیادی به ایران می‏نمودند.در این مورد می‏نویسند:«عباسیان در دعوت خود، عمدتا بر موالی و مخصوصا ایرانیان متکی بودند و از آزردگی خاطر آنان استفاده می‏کردند.» (60)
4-اعرابی که در خراسان مستقر بودند، طی مدت مدیدی که با عنصر ایرانی حشر و نشر داشتند از صورت عرب بودن خارج شده بودند.»این اعراب کسانی بودند که در خراسان با موالی نشو و نما یافته و رنگ ایرانی گرفته بودند.بیشترشان مانند ایرانیان شلوار می‏پوشیدند و به فارسی سخن می‏گفتند.آنان همسر ایرانی داشته...نوروز و مهرگان را جشن می‏گرفتند.از اینرو امام عباسی به مبلغان خود دستور می‏داد که بیشتر متوجه خراسانیان باشند.به دنبال همین راهنماییهاست که می‏بینیم مأموران عباسی در خراسان، شهر به شهر و ده به ده می‏گشتند و به تدریج نواحی خراسان و ماوراء النهر مانند مرو، بخارا، سمرقند، کش، نسف، چغانیان، ختلان، مرورود، طالقان، هرات، پوشنگ و سیستان این دعوت پراکنده گشت و جمع کثیری به ایشان پیوستند.» (61)
مسأله دیگر در مورد این اعراب، این است که آنان همواره تحت ظلم و ستم عمال اموی قرار داشتند و همین ظلم و جورها، سبب طرفداری آنان از مخالفین رژیم اموری می‏گشت.در این مورد می‏نویسند:«شمار بسیاری از اهل قبایل عرب در آن ولایت ریشه گرفت و به زراعت و تجارت علاقمند شده بودند و تمایلی به شرکت در سفرهای جنگی پی در پی که ولات اموی دعوتشان می‏کردند نداشتند.از اینرو، آنها را از دفاتر سپاه حذف کرده و حکومت اموی، مجبورشان می‏کرد تا مانند اهل خراسان، مالیات ارضی دهند و نیز آنها را مانند زمینداران ایرانی، دهقان * می‏خواندند.اعراب (*)دهقان یا اشرافیت زمیندار عصر ساسانی، در تقسیمات اداری دوره اسلامی به عنوان نمایندگان دولت در مناطق روستایی، املاک و اراضی سابق خود را همچنان نگه داشتند.وظیفه دهقانان جمع و جبایت خراج از کشاورزان و تحویل آن به بیت المال مسلمانان بوده است.البته خراج زمین تنها از طبقات وابسته به زمین اخذ می‏گردید و برآورد میزان سهم هر یک از روستاییان بر عهده دهقان بود.بدین ترتیب در دوره اسلام نیز همانند عصر ساسانی کشاورزان موظف به کار در زمین و ادای مالیات به حکومت بودند.(تاریخ ایران از اسلام تا سلاحقه فرای، ترجمه انوشه، ص 43). خراسان نه تنها امتیاز عرب بودن را از دست داده بودند، بلکه حتی تا اندزه‏ای زیر فرمان غیر عرب‏ها قرار گرفته بودند.بنابراین، تنها تغییر حکومت، نه صرفا عوض شدن ولات، ممکن بود وضعشان را بهبود بخشد.» (62)
با توجه به این اجحافات و تعدیات بود که ابو مسلم، معمار ایرایی قیام عباسیان، در خراسان اهمیت طرفداران عرب نهضت عباسیان را منظور نظر داشت و در میان تازیان آن سامان نیز کسان بسیاری یافت که از تغییر کامل حکومت پشتیبانی می‏کردندپس اعراب خراسان در مخالفت با مروانیان، همان شور و حرارتی را داشتند که موالی و غلامان و ستمدیدگان در این مورد نشان می‏دادند.
از طرف دیگر، اعرابی که از سوی آنها بر علیه انقلاب عباسیان احساس خطر می‏شد، خود از مدتها قبل، اختلافات عمیقی با یکدیگر داشته و وجود همین اختلافات باعث شد که آنان نتوانند علیه دشمن قوی (سیاه جامگان)به وحدت رسیده و به حرکت واحدی دست بزنند.بخصوص در خراسان، مشکلات فراوانی وجود داشت که مانع موفقیت کارکشته‏ترین سرداران می‏شد.
آن مشکلات بدین قرار بود:
اول، اختلافات شدید بین اعراب.
دوم، وجود خوارج که مخالف خلیفه بودند، چه خلیفه اموی باشد یا عباسی یا حتی علوی.
سوم، ثروتمندان و زمینداران که برای حفظ موقعیت و ثروت خود، به یکی از قبایل عرب وابسته بوده و به هیچ‏وجه حاضر و مایل نبودند که کسی وضع موجود را از بین ببرد.
چهارم، علاوه بر وجود اختلافات کهن قبیله‏ای در میان اعراب، اختلافات نو و تازه مذهبی هم بین آنها ایجاد شده بود، یعنی آنانکه لازم می‏دانستند خلافت، مرکزی و اسلامی باشد نیز با هم اختلاف داشته و خود به سه دسته تقسیم می‏شدند:طرفداران امویان، عباسیان و علویان.
پنجم، ایرانیان غیر مسلمان همچون زرتشتیان، مزدکیا، مانویان و بودائیان که با هر چه به عرب بستگی داشت مخالف بودند.
ششم، جاسوسان خلفا و دستگاه اموی که با توجه به عدم تکیه‏گاه توده‏ای برای امویان و ستمگری بی‏حد آنان، اکثریت اعراب با آنها مخالف و دشمن بوده، لذا دستگاه جاسوسی بنی‏امیه بگونه روزافزون گسترش می‏یافت.تشکیلات جاسوسی امویان، می‏کوشیدند تا در خراسان، تبلیغات نهضت عباسی را با تفتیش، استنطاق، تعقیب، توفیق، شکنجه و قتل از بین ببرند.اما مبلغان عباسی که در لباس بازگانان انجام وظیفه می‏نمودند همیشه به خوبی می‏دانستند که چگونه خود را از دستگاه جاسوسی امویان رها سازند.
در باب مخاصمات اعراب و استفاده دعات عباسی از آن، می‏نویسند:«اعراب مخاصمات شدید در میان خود داشتند و قبای یمنی و عدنانی به کینه‏های دیرینه خود شدت داده، در تمام دوره اموی، مجادلات و جنگ و خونریزی و شدت عرب را در خراسان به غایت ضعیف نمود.وجود این اختلافات و عصبیتها بین قبایل و طوایف عرب، از اسبابی بود که نشر دعوتهای سری عباسیان در آن سامان را آسان می‏کرد.از جمله عوامل منتزع شدن خلافت از امویان، وجود همین اختلافات عرب و شدت تعصب آنها را ذکر کرده‏اند». (63)
شرح اوضاع خراسان آن روز به اختصار چنین است:
«در آنجا گروهی از تازیان که در فتح ایران شرکت کرده بودند سکونت داشتند و هر طایفه‏ای برای خود، آب و زمین و چراگاه و مزرعه‏ای بدست آورده بود.دستگاه خلافت هم از این طوایف هر وقت مصلحت می‏دید استفاده می‏کرد و کار خراسان را والی بصره زیر نظر داشت.در میان تازیان ساکن خراسان، بخصوص دو طایفه اهمیت و اعتبارشان بیشتر و خصومتشان با یکدیگر فراوان بود.بنی‏تمیم از نژاد نزاری چون هم عده‏شان زیاد و هم از هنگام فتح ایران بدست عرب‏ به خراسان آمده بودند اهمیت و نفوذشان بسیار بود و با طایفه ازد که یمانی(قحطانی)بودند نزاع داشتند.سابقه یمانیها در لشکرکشیها و پیروزیها کمتر بود.ولی در ریاست خراسان با نزاریها رقابت می‏نمودند، بخصوص که طایفه ربیعه هم مددکاریشان می‏نمودند.بدین ترتیب خراسان عرصه مبارزات نزاریها و یمانیها بود.بدیهی است حاکم خراسان از هر طایفه انتخاب می‏شد، پیوستگان خود را تقویت می‏کرد.مثلا تمیمی‏ها قتیبة بن مسلم باهلی والی خراسان را(که از طایفه باهله یمانی بود)کشتند(96 ه.ق)و بریمانیها چیره شدند و چون یزید بن مهلب، طایفه ازد را روی کار آورد تمیمی‏ها ضعیف شدند.این اوضاع ادامه داشت و هر چند گاهی قدرت در دست یکی از این دو طایفه بود و عصبیت آنان شدت می‏یافت.مقارن مأموریت ابو مسلم در خراسان و قیام او، نصر بن سیار از نزاریها، حکومت خراسان را بر عهده داشت و بالطبع بایمانیها بر سر بغض بود و با ربیعه هم.وی مردی با تجربه و در امر حکومت بصیر بود، چنانکه مسلمان شدگان را از جزیه معاف کرد و با واقع بینی خود، سقوط بنی‏امیه را پیش‏بینی می‏نمود.اما اوضاع خراسان چنان پریشان و عصبیت طوایف عرب چندان شدید بود که کاری از دست او برنمی‏آمد.از یک طرف دعوت بنی‏عباس رو به پیشرفت و امام ابراهیم با کمال دقت، مواظب اوضاع آنجا و منتظر فرصت بود، و از طرفی مشکلاتی دیگر وجود داشت.یکی از رؤسای بنی‏تمیم به نام حارث بن سریج در طغارستان دعوی خلافت کرده، مردم برخی از شهرهای ماوراء النهر به او گرویدند.
نصر بن سیار چندی گرفتار کار او بود، تا سرانجام حارث در ماه رجب سال 128 هجری کشته شد. دیری نگذشت که نصر با مشکلی دیگر روبرو گشت و آن خروج مردی بود به نام جدیع بن علی ازدی معروف به کرمانی از رؤسای یمانی که نصر را در فتنه حارث یاری کرده بود.میان نصر و کرمانی جنگ درگرفت که در حقیقت مبارزه‏ای میان نزاریها و یمانیها بود.در این هنگام، خراسان را دستخوش فتنه این دو طایفه می‏بینیم.امام عباسی هم به پیروان خود دستور داده بود به یمانیها اعتماد داشته باشند و مضریها(نزاریها) را در دل، دشمن بدارند و نسبت به قبیله ربیعه هوشیار و بدگمان بمانند.به دستور امام عباسی، ابو مسلم از این اوضاع آشفته با هوشمندی و تدبیر سود جسته و کارش را پیش برد، چندانکه این موضوع را از عوامل مهم موفقیت او به حساب آورده‏اند». (64)
در این میان، ابو مسلم خود نیز آتش جنگ میان نصر و کرمانی را دامن می‏زد، تا از این نزاع، در موفقیت قیام خویش سود جوید، چنانکه یعقوبی می‏نویسد:«بیشتر امر کرمانی بدست ابو مسلم خراسانی بود، جماعیت از بزرگان مرا خبر دادند که هر گاه کرمانی و نصر برای نبرد روبرو می‏شدند. ابو مسلم می‏گفت:خدایا هر دو را شکیبایی ده و هیچ کدام را پیروز نگردان». (65)
جالب است که خلفای اموی نیز آتش این تعصبات و عصبیتهای قومی اعراب را تیزتر می‏کردند و از این اختلافات، به نفع خود استفاده میبردند.
علاوه بر سیاست بکارگیری ملیتهای مختلف ناراضی مسلمان خراسان، از طرف ابو مسلم، اخباری وجود دارد که حکایت از بکارگیری این سیاست از طرف وی، در استفاده از نیروی نامسملمانان غیر عرب مقیم ممالک اسلامی و ایجاد ارتباط و دوستی با زرتشتیان خراسان و جذب و استفاده از آنها می‏کند.از جمله، طرز رفتار ابو مسلم با به‏آفرید فرزند ماه فردین بوده و در واپسین روزهای خلافت اموی، حدود سال 129 هجری قمی، در خواف نیشابور خروج و کتابی برای پیروانش آورد.«او در حقیقت در پی آن بود تا آئین مجوس را اصلاح کند و شاید می‏خواسته میان کیش زرتشتی و آیین اسلام آشتی و سازشی پدید آورد و تعالیم زرتشت را بپیراید.دعوی به‏آفرید باعث شد که در میان زرتشتیان تفرقه افتد، زیرا او در دین زرتشت اصلاحاتی را در نظر داشت.با توجه به اینکه اگر در میان پیروان زرتشت تفرقه می‏افتاد، اضمحلال این دین در برابر اسلام سریعتر می‏بود، مغان زرتشتی عقاید او را قبو نکرده ازابومسلم در مقابله با او استمداد طلبیدند و ابو مسلم، تا اندازه‏ای به تحریک موبدان زرتشتی، خیزش به‏آفرید و پیروان او را در خون فرو نشست، این نمونه‏ای از سازش ابو مسلم با رؤسای مجوس در ماجرای به‏آفرید را باید بخشی از سیاست او در بهره‏جویی از نیروهای گوناگون ضد عرب، جهت یاری دادن او در نبرد با امویان بشمار آورد». (66)
علاوه بر مسأله به‏آفرید، این مطلب که در میان یاران و طرفداران ابو مسلم، عده‏ای زرتشتی مانند سام، استاد سیس، اسپهبد فیروز معروف به سندباد، نیزک و اسحق ترک بودند، مؤید ارتباط و دوستی ابو مسلم با این طایفه است.این دوستی و ارتباط تا جایی بود که «مغان زرتشتی، خود را از ابو مسلم و مشی سیاسی دولت نوخاسته عباسی پشتیبانی می‏کردند، زیرا که هم ابو مسلم هم عباسیان، آنها را در سرکوبی اهل بدعت یاری داده بودند» (67)
دو حادثه دیگر نیز اقدام ابو مسلم در خراسان را سهلتر نمود:یکی محاربه عبد الله بن معاویه با محارب بن موسی در نواحی فارس و کرمان تا اصفهان و ری که عملا مغرب ایران را متشنج کرده بود و دیگری قیام خوارج که شعله‏های آتش آن در بین النهرین مشتعل شده و برای مدت مدیدی این منطقه را از حیطه نفوذ و قدرت مرکزی دمشق بیرون آورده بود و بدینوسیله، ایران را بیش از آن مقدار که تشنج خراسان به تنهایی می‏توانست، از اطراف خود جدا کرده بود. (68)
بنابر مطلب این قسمت، می‏توان به این نتیجه رسید که:«خراسانیان بیش از همه از بنی‏امیه متنفر بوده» (69) از اینرو«بهترین و مساعدترین زمینه برای تبلیغ امر عباسیان در خراسان و ماوراء النهر وجود داشت و مبلغین یا داعیان عباسی به آن صوب اعزام شدند». (70)
ج-موضوع دیگری که باید به عنوان عاملی مذهبی و آرمانی در پیشبرد نهضت سیاه جامگان به آن نگریست، اخبار و احادیثی است که امید به ظهور مهدی موعود(ع)از جانب شرق با بیرقهای سیاه برای برپایی عدالت و رفع ظلم از توده مردم در اواخر عمر حکومت اموی داده می‏شد تحت تأثیر این احادیث مردم منتظر ظهور و قیام امام بودند.بعضی مورخین نیز این انتظار عمومی مسلمین برای قیام یکی منجی، تحت عناوین قائم یا مهدی را یکی از موجبات سقوط بنی‏امیه دانسته‏اند. (71)
انتظار این ظهور تا آنجا مؤثر بود که سبب گردید گروهی از اعراب و موالی در خراسان گرد مردی به نام حارث بن سریج فراز آیند.وی در طخارستان به دعوی خلافت سربرآورد و به نشانه ظهور مهدی، علم سیاه آشکار کرد.اما به دست نصر بن سیار مقهور و مقتول گردید. (72)
پس، انتظار ظهور امام مهدی(ع)از شرق و خراسان، انتظار دور از ذهنی نبود، زیرا قبل از رستاخیز سیاه جامگاه، قامتی با چنان رنگ و ادعایی به وقوع پیوسته بود.
مناسب این متن احادیثی که به آمدن امام(ع)از شرق با بیرقهای سیاه، تصریح می‏کنند آورده شود:
«ابن ماجه، این حدیث حسن و صحیح را که ثقات محدثین نقل کرده‏اند در کتاب سنن(ج 2، ص 269) از عبد الله بن حارث بن جزء زبیدی روایت نموده که پیامبر(ص)فرمود مردمی از جانب شرق قیام نمایند و سلطنت را برای مهدی آماده سازند.
ثوبان از حضرت رسول اکرم(ص)روایت نموده که فرمود:نزد گنج شما سه نفر به قتل برسند که هر سه پسران خلیفه می‏باشند و پس از آن، دیگر هیچ یک از آنها خلیفه نمی‏شود، تا آنکه مردمی با پرچمهای سیاه سر رسند و طوری آنها را به قتل رسانند که هیچ قومی را بدان وضع نکشته باشند.سپس خلیفه خدا مهدی بیاید.چون بشنوید که ظهور نموده به سوی او رو آورید و با او بیعت کنید.زیرا او مهدی، خلیفه حقیقی خداوند است.
و هم ثوبان از آن حضرت روایت نموه که فرمود:
مردمی با پرچمهای سیاه از جانب شرق پدید آیند که دلهای آتشین دارند، هر کس از آنها مطلع گشت‏ به سوی آنها روآورد و با آنان بیعت نماید ولو با رفتن از روی برف باشد.
در حدیث عبد العزیز بن مختار از خالد خداء بدینگونه آورده:رسول اکرم(ص)فرمود:
پرچمهای سیاه از جانب شرق می‏آید که پرچمداران آن، دلهای آهنین دارند، هر کس قیام آنها را شنید به سوی آنها بشتابد، هر چند با راه رفتن از روی برف باشد.آنها به شهر دمشق می‏آیند و آن را منهدم می‏کنند و پیروان پادشاهان را در آنجا می‏کشند.
ثوبان از حضرت پیامبر(ص)روایت نمود که:چون پرچمهای سیاه را ببینید که از خراسان می‏آید به استقبال آن بشتابید، هر جند با رفتن از روی برف باشد چه در آن جماعت، مهدی خلیفه خدا است.
عبد الله بن عمر گفت:پیامبر فرمود:ما اهلبیتی هستیم که خداوند آخرت را برای ما بر دنیا ترجیح داده است.بعد از من اهل بیتم مصیبتها می‏بینند و از وطن آواره می‏گردند.تا آنگاه که مردمی از جانب مشرق با پرچمهای سیاه به طلب حق قیام کنند.این حق را به آنها نمی‏دهند تا جنگ کنند و پیروزی یابند و حق را بگیرند و آن را به فردی از اهل بیت من بسپارند که دنیا را پر از عدل کند، چونان که از ظلم پر باشد، هر کس آن زمان را درک کند، به آنها بپیوندد، اگر چه به رفتن از روی برف باشد». (73)
وجوهی جهت انتخاب رنگ سیاه برای جامه و بیرق از طرف سیاه جامگان آورده‏اند، که از جمله آنهاست:1-نشان دادن اینکه قصدشان بازگشت به دین پیغمبر است، 2-برای شباهت به علم پیامبر، 3-برای نشان دادن سوگ خود از کشتار فرزندان فاطمه، 4-جهت نشان دادن سوگواری خود از شهادت زید و پسرش یحیی، 5-برای افزودن بر ابهت قیام با انتخاب رنگ سیاه، 6-و شاید مهمترین دلیل انتخاب رنگ سیاه برای جامه و علم از طرف بومسلمیان را مطابقت دادن ظاهر قیام خود با این احادیث و استفاده از آن در پیشبرد نهضت خود دانست.
عباسیان نیرنگ باز بخوبی می‏توانستند با استفاده از این احادیث، قیامشان را به صورت قیامی مذهبی و آرمانی، بیشتر در ذهن مردم جا اندازند، لذا می‏توان وجود این قبیل احادیث را یکی دیگر از دلایل اقدام عباسیان در شروع قیام از خراسان و شرق و هم یکی از قویترین عوامل پیروزی آنان بر بنی‏امیه دانست.لازم به گفتن نیست که این اقدام، سوء استفاده‏ای آشکار از احادیث اسلامی توسط آل عباس و بومسلمیان بوده، بخصوص که آنان خود می‏توانستند حتی چنین حسن ختام، دو حدیث در مورد پیش‏بینی روی کار آمدن آل عباس و ظلم و جور آنها نسبت به فرزندان پیامبر، نقل می‏شود:
پیامبر(ص)نظری به عمویش افکنده فرمود:
ای عمو، آیا آنچه جبرئیل به من خبر داده به تو اطلاع بدهم؟عرض کرد یا رسول الله بفرمایید.فرمود:
جبرئیل به من گفت:و ای از آنچه اولاد تو از فرزندان عباس می‏بینند!عباس گفت:یا رسول الله بهتر نیست برای جلوگیری از این امر:دیگر با زنان همبستر نشوم؟فرمود:آنچه باید بشود، شده است. (74)
علی(ع)خطاب به ابن عباس فرمود:وقتی بنی‏امیه از بین برود اولین کسی که به ریاست می‏رسد، فرزندانت از بنی‏هاشمند و کارها خواهند کرد! (75)
یادداشتها
(1)-عیون اخبار الرضا، شیخ صدوق، ترجمه و شرح محمد تقی اصفهانی، انتشارات علمیه اسلامیه، بی‏تاریخ(دو جلد در یک، مجلد)، ج 1، ص 71.
(2)-النزاع و التخاصم، مقریزی، ترجمه سید جعفر غضبان، چاپ اول، انتشارات مرتضوی 1329، ص 52.
(3)-ر.ک:زندگی سیاسی هشمین امام، جعفر مرتضی حسینی، ترجمه سید خلیل خلیلیان، چاپ اول، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی 1359، ص 53-56.
(4 و 5)-تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، ترجمه علی پاشا صالح، چاپ سوم، تهران، انتشارات امیر کبیر، ج 1، ص 357.
(6)-تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ترجمه علی جواهر کلام، چاپ پنجم، تهران، انتشارات امیر کبیر(دوره پنج جلدی در یک مجلد)، ج 4، ص 754.
(7)-در مورد ابو مسلم و نژاد و تبار او، ر.ک:مروج الذهب، مسعودی، ترجمه ابو القاسم پاینده، چاپ سوم، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی 1365، ج 2، ص 243.تاریخ ابن خلدون، ترجمه عبد المحمد آیتی، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنی 1364، ج 2، ص 164 و 165.تاریخ ایران بعد از اسلام، عبد الحسین زرین کوب، چاپ چهارم، تهران انتشارات امیر کبیر 1363، ص 401 و 402.
(8)-خدمات متقابل اسلام و ایران، مرتضی مطهری، چاپ دوازدهم، تهران، انتشارات صدرا 1362، ص 404 و 405.
(9)-تاریخ مفصل اسلام و تاریخ ایران بعد از اسلام، عماد الدین حسنی اصفهانی، چاپ دوم، تهران، کتابفروشی اسلامیه 1327، ج 1، ص 372.تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ج 2، ص 239.
(10)-زندگی سیاسی هشمین امام، جعفر مرتضی حسنی، ص 17.
(11)-تجارب السلف، هندوشاه نخجوانی، تصحیح عباس اقبال، چاپ سوم، تهران، کتابخانه طهموری 1357، ص 108.
(12)-تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه ر.ن.فرای، ترجمه حسن انوشه، چاپ اول، تهران، انتشارات امیر کبیر 1363، ص 48.
(13)-تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، بر تولد اشپولر، ترجمه جواد فلاطوری، چاپ اول، تهران بنگاه ترجمه و نشر کتاب 1349، ص 76.
(14)اخبار الطول، ابو حنیفه دینوری، ترجمه محمود مهدوی دامغانی، چاپ اول، تهران، انتشارات نی 1364، ص 378
(15)-زندگی سیاسی هشتمین امام، ص 23.
(16)-تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، ج 1 ص 358.
(17)-از پرویز تا چنگیز، سید حسن تقی‏زاده، چاپ اول، تهران، انتشارات کتابخانه تهران 1309، ص 72.تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی.ص 68 و 69. (18)-اخبار الطوال، دینوری، ص 376.
(19)-همان مأخذ، ص 384 و 385 و فیات الاعیان، ابن خلکان، چاپ سنگی، بی‏جا، بی‏تا(دو جلدی)ج 1، ص 303. (20)-از پرویز تا چنگیز، ص 75، تاریخ سیاسی اسلام، حسین ابراهیم حسن، ترجمه ابو القاسم پاینده چاپ اول، تهران، کتابفروشی اسلامی 1338، ج 2، ص 19.
(21)-اسلام در ایران، ایلیا پاولویچ پطروشفسکی، ترجمه کریم کشاورز، چاپ چهارم، تهران، انتشارات پیام 1354، ص 68.
(22)-تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی، ص 60 و 80.
(23)-تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ج 1، ص 70.
(24)-و فیات الاعیان، ج 1، ص 303.
(25)-تاریخ طبری، محمد جریر طبری، ترجمه ابو القاسم پاینده، چاپ اول، تهران، بنیاد فرهنگ ایران 1352، ج 11، ص 4710.
(26)-نقل از زندگی سیاسی هشتمین امام، ص 63 و 64.
(27)-النزاع و التخاصم، مقریزی، ص 135.تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ج 4، ص 755.
(28 و 29)-العبر، ذهبی، ج 1، ص 186.مرآة الجنان، ج 1، ص 285، به نقل از زندگی سیاسی هشتمین امام، ص 77 و 78.
(30)-تاریخ تمدن اسلام.جرجی زیدان، ج 4، ص 756.
(31)-تاریخ یعقوبی، ابن واضح یعقوبی، ترجمه محمد ابراهیم آیتی، چاپ سوم، تهران، مرکز انتشارات علمی و فرهنگی 1362، ج 2، ص 336.
(32)-تاریخ ادبیات ایران، ادوارد براون، ج 1، ص 358.
(33)-ر.ک:ابو مسلم سردار خراسان، دکتر غلامحسین یوسفی، چاپ دوم، تهران، انتشارات کتابهای جیبی، فصل سوم.
(34)-النزاع و التخاصم، ص 153.
(35)-تاریخ طبری، ج 11، ص 4697 و 4698، الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ترجمه عباس خلیلی، چاپ اول، تهران، مؤسسه مطبوعاتی علمی بی‏تا، ج 9، ص 103 و 104.النزاع و التخاصم، ص 154.
(36)-در مورد شیوه رفتار و حکومت سه خلیفه اول، ر.ک:تاریخ ایران بعد از اسلام، زرین کوب، ص 270-277.
(37)-ر.ک:الغارات، ابو اسحاق ابراهیم بن محمد ثقفی کوفی، ترجمه محمد باقر کمره‏ای، نشر فرهنگ اسلام، تهران، بی‏تا.
(38)-اخبار الطوال، ص 311.
(39)-نقل از شیعه و زمامداران خودسر، محمد جواد مغنیه، ترجمه مصطفی زمانی، چاپ دوم، قم، انتشارات پیام اسلام، بی‏تا، ص 111.تاریخ سیاسی اسلام، حسین ابراهیم حسن، ص 330.
(40)-هزار ماه سیاه یا فجایع تاریخی امویان، ابوالفضل قاسمی، چاپ اول، تهران، انتشارات چاپخش، 1351، ص 181.
(41 و42)-اسرار آل محمد، سلیم بن قیس، ترجمه الف.ب.الف، قم، 1400 قمری، ص 150 و 153.
(43)-نهج البلاغه، ترجمه فیض الاسلام، انتشارات فقیه، تهران، بی‏تا، خطبه 91 و نیز ر.ک:خطبه‏های 102، 158، 165. الغارات، ص 6.
(44)-در مورد شعوبیه ر.ک:روند نهضتهای ملی و اسلامی در ایران، غلامرضا انصافپور، تهران، سازمان انتشارات و آموزش‏ انقلاب اسلامی 1359، ص 50-71.نهضت شعوبیه، حسینعلی ممتحن.
(45)-تاریخ اجتماعی ایران، مرتضی راوندی، تهران، انتشارات امیر کبیر 1354، ج 2، ص 120، تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ج 4، ص 731.
(46)-روند نهضتهای ملی و اسلامی در ایران، ص 51.
(47)-تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ج 2، ص 229-240.
(48)-وفیات الاعیان ج 1، ص 467.
(49)-تاریخ بخارا، ص 53، به نقل از هزار ماه سیاه یا...، ص 204.
(50)-تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 122.
(51)-شیعه و زمامداران خودسر، ص 118.
(52)-مروج الذهب، مسعودی، ج 2، ص 169.
(53)-تاریخ ابن جوزی، به نقل از شیعه و زمامداران خودسر، ص 122.
(54، 55 و 56)-تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ص 48 و 47.
(57)تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ج 4، ص 696.
(58)-تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ص 48.
(59)-ابو مسلم سردار خراسان، ص 54.
(60)-از پرویز تا چنگیز، ص 75.
(61)-تاریخ ایران بعد از اسلام، زرین کوب ص 392، ابومسلم سردار خراسان، ص 54.
(62)-تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ص 57.
(63)-از پرویز تا چنگیز، ص 73، تاریخ مفصل اسلام، ص 378. تاریخ اریان در قرون نخستین اسلامی، ص 63.
(64)-ابو مسلم سردار خراسان، ص 60 و 62.
(65)-تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 317.
(66 و 67)-تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ص 35.
(68)-تاریخ ایران در قرون نخستین اسلامی ص 65 و 66.
(69)-تاریخ تمدن اسلام، جرجی زیدان، ج 2، ص 240.
(70)-تاریخ ایران، از دوران باستان تا پایان سده هیجدهم میلادی، ن.و.پیکولوسکایا و دیگران، ترجمه کریم کشاورز، چاپ پنجم، تهران، انتشارات پیام 1363، ص 170.
(71)-از پرویز تا چنگیز، ص 75.
(72)-ر.ک:تاریخ ایران از اسلام تا سلاجقه، ص 49.
(73)-مهدی موعود(جلد 13 بحار الانوار)علامه مجلسی، ترجمه علی دوانی، تهران 1356، ص 296، 297، 305، 306.
(74)-همان مأخذ، ص 289.
(75)-اسرار آل محمد، ص 271.

تبلیغات