دیدگاه شهید مطهری و لایب نیتس در عدل
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد تاریخی عصر جدید دکارت تا کانت عقل باوری ( قرون 16 و 17)
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق فلسفه غرب رویکرد موضوعی فلسفه های مضاف فلسفه تطبیقی
- حوزههای تخصصی فلسفه و منطق گروه های ویژه اندیشه های فلسفی در ایران معاصر
- حوزههای تخصصی علوم اسلامی منطق، فلسفه و کلام اسلامی فلسفه اسلامی کلیات فلسفه تطبیقی
آرشیو
چکیده
متن
مقدمه:
مسأله عدل الهی، یکی از مسائل فلسفی، علی الخصوص کلامی مهم است.این مسأله دو وجه دارد:
1-وجه ایجابی که در آن به راههای اثبات عدل الهی پرداخته میشود و البته این کار مؤخر است از تعیین مفاد و مدلول عدل الهی، یعنی، نخست باید معلوم گردد که مراد از عدل الهی چیست؟تا سپس اثبات شود که خدای متعال به آن معنای موردنظر عادل است.
2-وجه سلبی که در آن شبهات و اشکالاتی که بر عادل دانستن خدای متعال وارد شده یا میتواند شد، بررسی و نقد شود، مهمترین این شبهات و اشکالات، ناظر است به«شرور».قبول وجود شر در جهان هستی، نظرا قول به عدل الهی را خدشهدار و غیر قابل دفاع میکند و عملا یکی از علل و اسباب گرایش الحاد میتواند باشد.
محور عمده این مقاله، ارتباط عدل الهی با مسأله شرور است.از آنجا که در فرهنگ غرب«لایب نیتس» کتاب مستقلی در این باب نگاشته است و از دیگر کسانی که به این امر پرداختهاند، نظیر«اوگوستین»و «ایرنائوس»باریکبینی بیشتری نشان داده است.و نیز از آن رو که در فرهنگ اسلامی، شهید مطهری در این باب تحقیق مستقل و جالب توجهی انجام داده است، مقایسه آراء این دو متفکر سود فراوان تواند داشت.کتاب عدل الهی شهید مطهری، رساله مهمی است که بحث اصلی آن عدل الهی و مسأله شر و توجیه فلسفی کلامی شر است، یعنی مبحثی که لایب نیتس آن را تئودیسه ( * ) اصطلاح کرده است.مشرب و ( * )Theodicy Theodice''eمرکب است از دو جزء:Theos ( خدا)وdike( عدل)این لفظ که مخترع آن لایب ننیتس است، بیانی است فنی برای کوششهایی که در جهت حل مشکل کلامی شر انجام میگیرد و در اصطلاح به معنای «اثبات عدالت خداوند»است.
نگرش کلی وی در این زمینه شبیه به نظر گاه حکمای الهی اسلام و متکلمان معتزله است.
ارتباط عدل الهی و مسأله شر
مسأله شر را در سادهترین صورتش میتوان در قالب یک قیاس بیان کرد:
1-اگر خداوند خیرخواه محض است، باید بخواهد که همه بدیها نابود شوند.
2-اگر خداوند قادر مطلق است، باید قادر باشد که بدیها را از بین ببرد.
3-با این حال شر وجود دارد.
بنابراین خداوند نمیتواند هم قادر مطلق باشد و هم خیرخواه مطلق (1) .
برای نشان دادن تناقص میان این سه قضیه، به مقدمات و یا بعضی قوتاعد شبه منطقی دیگر راجع به واژههای«خیر»و«قادر مطلق»احتیاج است.آن اصول و قواعد عبارت است از: (2)
الف:خیر نقطه مقابل شر است.به طوری که فرد خیرخواه حتیالمقدور شر را از میان برمیدارد.
ب:تواناییهای قادر مطلق را هیچ حد و مرزی نیست.
لازمه مقدمات مذکور این است که اگر کسی خیرخواه محض باشد و هم قادر مطلق، شر را بالکل از بین میبرد.از این روی سه قضیه شماره(1)و(2)و (3)متناقضاند.
پیشینه بحث عدل الهی و مسأله شر
سابقه این بحث در جامعه اسلامی را باید ابتدا در قرآن جستجو کرد.در قرآن مجید، عدل الهی و تنزیه خداوند از شر و ظلم به انحاء مختلف مطرح شده است (3) .بعد از آن معتزله نخستین گروه از متکلمان فلسفی مشرب وب رجسته قرون اولیه اسلامیاند که به این مسأله پرداخته (4) و آن را داخل در اصول اولیه اسلام کردند (5) .
اشاعره-پیروان ابوالحسن اشعری (260-324 ق)در برابر معتزله-برای صفت عدل الهی، اهمیت خاصی قائل نیستند و توجیهی برای شرور ندارند و آن را معارض با عدل الهی نمییابند (6) .
کلام شیعی در عدل الهی تا اندازهای مانند کلام معتزله * است.اما حکمای اسلامی آراء سنجیدهای در توجیه شرور ابراز داشتهاند، که از ساختاری منظم و فنی برخوردار است.در غرب سابقه این بحث به سقراط و افلاطون و ارسطو میرسد.ولی بحث جدیدتر آن در آثار افلوطین مطرح شده است.در کلام مسیحی سه جواب عمده به این مسأله از آن«قدیس آگوستین»«قدیس ایرنائوس»و«کلام پویشی جدید * » است (8) .اما لایب نیتس(1646-1716 م)بیش از همه در این باره بحث و تفحص کرده و رساله معروف تئودیسه را در این باب نگاشته است.پس از اوهیوم، و لتروشوپنهاور از نظرگاه مخالف بحث کردهاند. (9)
در عصر جدید، «اریک ارمسبی» (10) اسلامشناس آمریکایی کتاب مفصلی درباره قول غزالی در باب نظام احسن نوشته است.این کتاب عملا سیری است در اندیشه عدل الهی از روز نخست ظهور دین اسلام تا امروز، و نیز به نظرات فلاسفه غربی، چون:کانت، ولترو...نیز اشاره کرده است.
(*)کلام امامیه که مبادی آغازین آن از آیات قرآن و نصوص پیغمبر اکرم(ص)و ائمه اطهار(ع)برگرفته شده است، کلامی است که به تمامی خود متمایز از دیگر مکتبهای کلامی است و از دیدگاه تاریخی همواره بر آن مکتبها تأثیر داشته است. گذشته از این، پیشینه کلام امامی به عصر رسول خدا میرسد، اما دیگر مکتبهای کلامی، پس از عصر رسول خدا و در محیطهای ویژهای ساخته و پرداخته شدهاند، چنان که متون تاریخی بر این هر دو نظر گواهند.«کیهان اندیشه»
( * )Process philosophyفلسفه پویشی یا کلام پویشی از کوششهای آلفرد نورث وایتهد(1861-1847)ریاضیدان و فیلسوف انگلیسی است.(ر.ک:علم و دین، ترجمه بهاءالدین خرمشاهی، فصل سیزدهم).
نظر استاد مطهری درباره عدالت و شرور
عدل الهی رساله مهمی است که بحث اصلی آن رابطه عدل الهی و مسأله شر و توجیه فلسفی-کلامی شر است.استاد مظهری به این مسأله کلامی-فلسفی پرداخت تازهای داده است که از نظر تفصیل و عمق یادآور بحث مستوفای صدر المتألهین است.مؤلف خلاصه کتاب خود را در چند صفحه(ص 179- 175)ذکر کرده که خلاصه آن را نقل میکنیم:
1-حکیم بودن خداوند به این معنی است که موجودات را به کمالات لایقشان تا هر حدی که برای آنها ممکن باشد میرساند.حکیم بودن خدا به معنی این است که فعلش غایت دارد نه ذاتش.
2-فیض الهی، یعنی فیض هستی که سراسر جهان را در برگرفته، نظام خاصی دارد، یعنی تقدم و تأخر و سببیت و مسببیّت و علیّت و معلولیّت، میان آنها حکمفرماست و این نظام غیر قابل تخلف است.
3-صنع خدا، کلی است نه جزئی، ضروری است نه اتفاقی.
4-برای وجود یافتن یک چیز، تام الفاعلیه بودن خداوند کافی نیست، قابلیت قابل هم شرط است. عدم قابلیت قابلها منشأ بینصیب ماندن برخی موجودات از برخی مواهب است.
5-محال است که موجودی امکان وجود یا امکان کمال وجود پیدا کند و از طرف خداوند افاضه فیض و اعطای وجود نشود.
6-شرور، یا اعدامند، و یا وجوداتی که منشأ عدم در اشیاء دیگرند و از آن جهت شرند که منشأ عدمند.
7-شریّت شرور نوع دوم در وجود اضافی و نسبی آنهاست، نه در وجود فی نفسهشان.
8-آنچه واقعا وجود دارد و جعل و خلق و علیّت به آن تعلق میگیرد، وجود حقیقی است نه وجود اضافی.
9-شرور مطلقا مجعول و مخلوق بالتبع و بالعرضند، نه مجعول بالذات.
10-جهان یک واحد تجزیهناپذیر است، حذف بعضی اجزاء جهان و ابقاء بعضی، توهم محض است.
11-شرور و خیرات، دو صف و دو رده جدا نیستند، به هم آمیختهاند، عدمها از وجودها و وجودهای اضافی از وجودهای حقیقی تفکیکناپذیرند.
12-نه تنها عدمها از وجودها، و وجودهای اضافی از وجودهای حقیقی تفکیکناپذیرند، وجودهای حقیقی نیز به حکم اصل تجزیهناپذیری جهان پیوسته و جداناشدنی هستند.
13-موجودات به اعتبار انفراد و استقلال حکمی دارند و به اعتبار جزء بودن و عضویت در یک اندام، حکمی دیگر.
14-آنجا که اصل پیوستگی و انداموارگی حکمفرماست، وجود انفرادی و مستقل، اعتباری و انتزاعی است.
15-اگر شرّ و زشتی نبود، خیر و زیبایی معنی نداشت.
16-شرور و زشتیها، نمایانگر خیرات و زیباییها است.
17-شرور، منبع خیرات و مصائب، مادر خوشبختیها است.
دیدگاه لایب نیتس درباره عدالت و شرور
در میان حکمای الهی اروپا، ویلهم گوتفرید لایب نیتس، فیلسوف و ریاضیدان آلمانی(1647- 1716 م)بیشتر و بهتر ا زدیگران به این مسأله پرداخته و رساله مستقلی به نام«تئودیسه»درباره رابطه عدل الهی با مسأله شر و اختیار آدمی نوشته است. مشرب و نگرش کلی او در این زمینه بسیار شبیه به نظرگاه حکمای الهی اسلام و متکلمان معتزله است.
لایب نیتس در سراسر کتاب تئودیسه خداوند را حکیم و مهربان و افعال او را از روی کمال حکمت و مصلحت و انتخاب اصلح و معلل به اغراض میداند، چنانچه به نام او مشهور شده-و احتمالا متأثر از نظر غزالی است-جهان موجود را بهترین جهان ممکن میشمارد.
اینک خلاصهای از اندیشههای او را به صورت گزاره با گزارش از کتاب تئودیسه نقل میکنیم. (11)
1-هر جهانی که با قوانین منطق متناقض نباشد، ممکن است.
2-تعداد جهانهای ممکن متعدد است.
3-خداوند درباره آنها اندیشیده است.
4-خدا خوب است.
5-خدا خواست که بهترین جهان ممکن را خلق کند، 6-بهترین جهان ممکن، جهانی است که در آن خوبی بر بدی تفوق داشته باشد.
چ7-خدا میتوانست جهانی را خلق کند که حاوی بدی نباشد.
8-بدی خاص لازمه خوبی بزرگ است.
9-جهانی که در آن بدی نباشد، بدتر از جهانی است که در آن خوبی صرف باشد.
10-اختیار یکی از خوبیهای بزرگ است.
11-خداوند انسان را مختار آفرید.
12-خدا نمیتوانست انسان را مختار بیافریند ولی او را از گناه کردن باز دارد.
13-این بدی با خوبی خدا ناسازگار نیست.
تشابه دیدگاه شهید مطهری و لایب نیتس
دیدگاه این دو متفکر در این باره بسیار شبیه به هم میباشد.اگر پرسیده شود:منشأ و ریشه شر چیست؟هر دو پاسخ میدهند:شر عدمی است و امر عدمی فاعل ندارد. (12) بنابراین با این جواب توهم دو خدایی از بین میرود. (13)
اگر پرسیده شود:این شرور موجود چگونه توجیه میشوند؟جواب خواهیم شنید:این شرور مجعول بالذات خداوند نیستند، بلکه مجعول بالعرض و بالتبع خداوند هستند. (14) از انجا که این شرور لازمه وود خیرات بزرگتر هستند.خداوند به وجود آنها رضا داده است.خداوند شر را هرگز اراده نکرده است، ولی به وجود شر رضا داده است. (15) به علاوه آنکه هیچ شری، شر مطلق نیست، بسیاری از شرها منشأ خیرات واقع میشوند (16) ، و به تعبیری شرور نسبی هستند.
اگر بپرسند:آیا میشود به جای این فقدانات و شرور، وجودات و خیرها باشند؟پاسخ میشنویم: هرگز، زیرا:اولا این شرور لازمه وجود خیرات هستند. ثانیا، جهان یک واحد تجزیهناپذیر است و حذف یا تغییر بخشی از آن، موجب حذف یا تغییر کل جهان است.این دو فیلسوف نقص در عالم طبیعت را از ناحیه خود موجودات طبیعی دانسته و خداوند را بخشنده کمال در طبیعت میدانند.آنچه قصور و نقص است از ناحیه پذیرندگی و نقصان قابلیتهای ممکنه است. (17)
این دو فیلسوف به نکتهای اشاره میکنند و آن جنبه خیر بودن شرور است، آنها دو دلیل برای مدعای خود ذکر نمودهاند:اول آنکه گاه آنچه در موارد جزئی، نابسامان و شر، مینماید، با نظر به کل نظام، همانا، سامان است، یعنی یک چیز زیبا کل آن زیباست، و یک جزء آن لزوما زیبا نیست (18) دوم آنکه اگر این شرور نبودند هیچگاه به وجود خیرات تنبّه نمییافتیم.با وجود این مطالب خیرات کثیرند و شرور قلیل (19) و اگر خداوند جانب خیر مطلق و حتی خیر نسبی را نمیگرفت(یعنی برای شر قلیلی که آمیخته با خیر کثیر است، آفرینش را تعطیل میکرد) این خود شر بزرگترین بود.
اشکالات وارده (20) *
بر این نظریات اشکالاتی مطرح شده است که به (*)یکی از مبانی حل شرور این است که بین محال و غیر مقدور فرق گذارده شود، آنچه محال است یکسره از مبحث قدرت برکنار است، از اینرو غیر مقدور بر آن صدق نمیکند بدین جهت اگر مفروضی محال باشد با قدرت مطلقه خدا تناقض ندارد.با این بیان اشکال اول و پنجم وارد نمیشود.«کیهان اندیشه» 1-اشکال تمام این پاسخها در این است که در تمامی آنها در عین حفظ مفهوم«قدرت مطلق»برای خداوند حد و مرزق قائل میشوند.در حالی که پاسخها نباید به انکار«قضایای»اصلی مسأله شر منجر شود.
2-سخن حکیمان در مورد شرور جزئی معنای مشخصی ندارد.آیا شر جزئی واقعا شر نیست چرا که تنها اوصاف کلی واقعیت دارند و یا اینکه شر جزئی در واقع شر است اما فقط شر قلیل.
3-اگر خیر و شر نسبی باشد، دیگر آنچه را که خدا میآفریند خیر مطلق نیست، بلکه فقط بهتر است. زیرا نسبت به چیزی دیگر شر است.پس وجود مساوق با خیر نیست.
4-گفته میشود شرور معنی کننده خیرات هستند، حال میگوییم این اصلی است معرفت شناختی.بدین معنی که اگر خداوند همه چیز را خیر میآفرید تنها ما به خیر تنبیه نمییافتیم و خیر بودن همه چیز مستلزم محال منطقی نیست.
5-اگر شر به عنوان واسطهای برای خیر ضروری باشد، باید گفت خداوند مجبور است در آفرینش خیر، شر را به عنوان واسطه برگیرد و این مستلزم آن است که یکی از قضایای مقوم مسأله شر انکار شود و آن اینکه:«خداوند قادر مطلق است، و یا او هر آنچه بخواهد انجام میدهد.»
6-گفته میشود اختیار منشأ شر اخلاقی است و خداوند انسان را به گونهای خلق کرده است که در گزینشهای مختارانهاش گاهی خیر را برمیگزیند و گاهی شر را، و اگر به دلیل نقص ذاتی، بشر حداقل یک اشتباه انجام میدهد، پس اختیار بدین معنی، به معنای عدم تعیین است و در این صورت دیگر نه میتواند صفت اراده باشد و نه دیگر عمدهترین خیرهاست.
7-گفته میشود شرور لازمه وجود خیرات هستند و یا مقارن ضروری آنها، حال آیا این تقارن، تقارن دائمی است یا اکثری؟چگونه میتوان دائمی و یا اکثری بودن یک وصف شر را با خودش اثبات کرد؟
چه بسا چیزی را که ما امروز وصف شر میپنداشتیم و با او مقارن دیدهایم، در آینده مقارن نباشد و وصف آن محسوب نگردد.بنابراین اگر نتوان ذاتی بودن شرور را برای وجود خیر اثبات کرد، در این حال هنوز مشکلی باقی است که چرا خداوند شر را همزمان و همراه خیر میآفریند؟
8-گفته میشود خیرات عالم بیشتر از شرور آن هستند.حال اکثری بودن خیرات چگونه اثبات میگردد؟آیا استقراء همه شرور و همه خیرات و وقوف بر منافع یا ضررهای آنها در حد طاقت بشری میباشد؟
وجه افتراق دو دیدگاه درباره عدالت و شرور
با وجود شباهتهای بسیار این دو دیدگاه، به موارد افتراق در نحوه نگرش و روش نیز برمیخوریم:
1-تعریف عدل الهی:لا یب نیتس عدل الهی را صفتی مستقل از سایر صفات نمیداند بلکه آن را مجموعهای از دو صفت حکمت و خیرخواهی میداند.در نظر وی چون خداوند حکیم است به بهترین نظامهای ممکن یا جهانهای ممکن علم دارد و چون خیرخواه است آن را اراده میکند، بنابراین خداوند عادل است.
بحث عدل از دیدگاه لایب نیتس معطوف به مبحث نظام احسن است.اما شهید مطهری بحث نظام احسن را مربوط به صفت حکمت خداوند دانسته و معتقد است این معنی از عدل ناظر بر رعایت حق کل و مجموعه است. (21)
در حالی که عدل الهی و عدل تکوینی ناظر به رعایت حق جزء است.عدل الهی در نظر شهید مطهری ناظر بر صفت خیرخواهی و معادل جود و تفضل پروردگار است.از نظر ایشان عدل یعنی: رعایت استحقاقها در اضافه وجود و امتناع نکردن از افاضه و رحمت به آنچه امکان وجود یا کمال وجود دارد. (22)
با وجود تفاوت این دو معنی از عدل، شهید مطهری معتقد است اشکالات وارده بر هر دو یکسان است و آن همان بحث شرور میگردد و به بحث تبعیض که عدم رعایت حق جزء است، پرداخته نمیشود.
2-تقسیمبندی شرور:لایب نیتس شر را بر سه گونه تقسیم میکند:1)متافیزیکی که عبارت است از نقص، 2)طبیعی که عبارت است از درد و رنج 3)اخلاقی که عبارت است از گناه. (23) وی احکام هر یک را جداگانه بیان میکند.در نظر وی شر متافیزیکی لازمه مخلوق بودن است و علت بعید شر اخلاقی، شر اخلاقی نیز لازمه اختیار داشتن و علت شر طبیعی در نظر وی زنده بودن یعنی اختیار داشتن، و خداوند اگر برای آنکه انسانها از اختیار خود سوء استفاده نکنند، اختیار از آنان سلب کرده بود، همانا بایست آنها را نمیآفرید.همین است که خداوند با رضا دادن به وجود شر باعث خیر شده است.
شهید مطهری به این تقسیمبندی اشاره نکرده فقط در بحث از نظام علّی و معلولی گفتهاند که لازمه این نظام وجود تفاوت است. (24) ایشان به بحث شر اخلاقی نیز به اندازه لایب نیتس نپرداخته است.
3-میدأ شر:لایب نیتس میگوید:مبدأ شر، چنانکه قدما میانگاشتند در ماده نیست، در ماهیات ازلی اشیاء و وجود علمی آنهاست. (25)
وی از این ناحیه به عنوان ناحیه حقایق ازلی * نام میبرد.حقایق ازلی لایب نیتس را معالد ثابتات ازلیه معتزله گرفتهاند.
شهید مطهری نیز علت و مبذا نقص را در ذات خود اشیاء دانسته و به مسأله قابلیت ذاتی اشیاء اشاره میکنند (26) اما درباره منشأ این قابلیت ذاتی توضیحی نمیدهد که آیا منظور همان قابلیت ذاتی اشیاء در مرحله عین ثابت و اعیان ثابته است یا نه؟
4-ضرورت اخلاقی * :لایب نیتس معتقد است خداوند در خلق این جهان ضرورت اخلاقی داشته است.بدین معنی که چون خداوند حکیم است و به بهترین این نظامها علم دارد، ضرورتا این بهترین را اراده میکند و اگر نکند دلالت بر نقص او و حکیم نبودن اوست.روشن است کمترین شرط قائل شدن ضرورت اخلاقی نسبت به خداوند قول به ذاتیت حسن و قبح و عقلی بودن تحسین و تقبیح است.
اما شهید مطهری قول به حسن و قبح عقلی را از احکام اخلاقی و هم شأن امور اعتباری میداند و آنها را ابزارهایی معرفی مینماید که آدمیان برای تنظیم حیات فردی و اجتماعی ابداع کردهاند.از این رو ایشان این معنی را نمیپذیرند و میگویند:این مفاهیم جزء اندیشههای عملی اعتباری است و به هیچ وجه به عنوان معیار و مقیاس برای افعال باری تعالی پذیرفته نمیشود. (27)
5-قضا و قدر:لایب نیتس معتقد است خداوند نظام و روابط هستی را در این مرحله(بعد از خلق جهان)تغییر نمیدهد، چه همین نظم و نظام در علم او و قضای او گذشته است و او نه اشتباه کرده است، نه پشیمان است (28) اما همچنان در همین جهان هم معجزه میکند.زیرا معجزه نیز جزء مقدرات خداوند است. (29) وی کسانی را که مدعیاند در جهان جایی برای دعاها و نذر و...نیست، چون هر چه قرار است اتفاق بیفتد، میافتد، طرفدار قضا و قدری بسته میداند (30) و نام«سفسطه اهمال کاری * »به آن میدهد و میگوید این بدترین نوع قضا و قدر است که حتی در مشورت را بر روی انسان میبندد.لایب نیتس اینگونه قضا و قدر را به اسلام نسبت میدهد.علت این تصور این است که عقاید اشعری توسط ترکان عثمانی به اروپا راه پیدا کرده است و وسیله آشنایی وی با معارف اسلامی از این طریق بوده و در نتیجه وی )*(The eternal.verity
) *(Moral necessity
) * (Lazy Sophism
خیر اشعری را معادل قضا و قدر اسلامی دانسته است.
شهید مطهری میگوید:حکمای ما هیچگاه تشویق به تنبلی و دست روی دست گذاشتن نکردهاند، بلکه همواره بر اراده آزاد آدمی در تغییر سرنوشت تأکید کردهاند و اعمال اراده را نیز از موارد قضا و قدر الهی دانستهاند، و معجزه، نذر و دعا و...همگی از موارد قضا و قدر الهی هستند و بنابراین لازم. (31)
شهید مطهری و لایب نیتس در حل مشکل شرور و تبیین سازگاری وجود شرور با وجود خداوند، کوششهای مفیدی کردهاند، اما تا چه اندازه مشکل بشر راحل کردهاند نیا زبه بررسی عمیقتری دارد. اگر ما مشکل شرور را به متافیزیکی، اخلاقی، فیزیکی، عاطفی تقسیم کنیم، میتوانیم بر مشکل شرمتافیزیکی یا نقص ذاتی عالم خلقت تأکید بیشتری کنیم، زیرا در نزد حکما و لایب نیتس و شهید مطهری این شر از اهمیت بیشتری برخوردار است، چرا که علت و منشأ شرور دیگر است.
هر دو فیلسوف منشأ این شر، یعنی نقص ذاتی مخلوقات را در ذات خود مخلوقات میدانند و آن را به قابلیت ذاتی اشیاء برمیگردانند.با این طرح خداوند از انتساب به شر منزه میماند، اما هنوز مشکل عاطفی شر برقرار است، مخلوق میپرسد: چرا ذاتی من نقص است و ذاتی دیگری کمال.اگر گفته شود در اینجا دیگر چرا معنی ندارد، بنظر میرسد قبول این مسأله صرفا امری است شهودی و در این مقوله واپسین حجت بکار نمیرود. *
مطلب آخر اینکه:حل معظله شر بدون پرداختن فلسفهای قانع کننده در باب«محال»و«قدرت مطلقه الهی»و روشی جهت شناخت مصادیق(تعیین مصداق)آن قرین توفیق نیست و این چیزی است که باید بدان توجه بیشتری شود.
یادداشتها
(*)اگر چیزی ذاتی باشد ضروری میباشد و از اینرو رد و قبول شخصی در مورد آن فاقد مفهوم است، چنانکه پرسش از چرائی آن نیز چنین است و منطقی نیست.البته حل یک مشکل از دید عقلی هم ارز تسلیم عاطفه فردی در برابر آن نیست چون این تکلیف اخلاقی فرد است که بکوشد عاطفه فردی خود را با حقیقت کلی اخلاقی و واقع انطباق دهد. «کیهان اندیشه».
)1(-Hick,john:philosophy of Religion,ed,Third, E,E,E,The problem of Evill p.g 14.
(2)-شر و قدرت مطلق، جی.ال.مکی ترجمه محمد رضا صالحنژاد، مجله کیان، سال اول، شماره 3.
(3)آل عمران/182، انفال/51، حج/10، فصلت/46، ق/29 آل عمران/108 و....
(4)-شرح الاصول الخمسه، قاضی عبد الجبار همدانی، تحقیق و تعلیق دکتر عبدالکریم عثمان، قاهره مکتبة وهبه 1384 ق، ص 133.و المغنی فی ابواب العدل و التوحید ج 6، ص 127.
(5)تاریخ علم کلام، شبلی نعمانی، ترجمه سید محمد تقی فخر داعی، تهران 1328، ص 15.
(6)نگاه کنید به آراء فخر رازی، متکلم اشعری، در این باب: تلخیص المحصل معروف به نقد المحصل، به انضمام رسائل و قواعد کلامی از خواجه نصیر الدین طوسی، به اهتمام عبد الله نورانی، تهران، مؤسسه مطالعات اسلامی دانشگاه مک گیل، 1359، ص 343.الاقتصاد فی الاعتقاد، ابو حامد غزالی، تقدیم عادل العوا، بیروت دار الامانه، 1388 ق، ص 168.
(7)-ر.ک:الشفاء(الهیات)ابن سینا، جلد اول، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی 1404 ق.حکمة الاشراق، شهاب الدین سهروردی، ترجمه و شرح از دکتر سید جعفر سجادی، تهران، دانشگاه تهران 1355، ص 377.
)8(-)see(The problem of Evil,ch.4.
)9(-L.ormsby,Eric,Theodicy in Islamic Thought,Princeton university
(10)-همان مأخذ:
)11(-Leibriz,Gottfried wilhem.Theodicy,Edited, abridged.
(12)-عدل الهی، ص 130، و تئودیسه، فصل دوم، بند 20 و 32.
(13)-عدل الهی، ص 127، و تئودیسه، فصل دوم، بند 149.
(14)-عدل الهی، ص 130.
(15)-تئودیسه، فصل دم، بند 23-22.
(16)-عدل الهی، ص 145، و تئودیسه، فصل دوم.
(17)-عدل الهی، ص 178، و تئودیسه، فصل دم، بند 31.
(18)-عدل الهی و تئودیسه، فصل دوم، بند 242.
(19)-اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 39.تئودیسه، فصل دوم، بند 19.
(20)-اشکالات 1-6 از جی.ال.مکی است که از مقاله شر و قدرت مطلق نقل شد.
(21)-عدل الهی، ص 47.
(22)-عدل الهی، ص 50.
(23)-تئودیسه، فصل دوم، بند 21.
(24)-عدل الهی، ص 177.
(25)-تئودیسه، فصل دوم، بند 20.
(26)-عدل الهی، ص 100.
(27)-همان مأخذ، ص 43.
(28)-تئودیسه، فصل دوم، بند 53.
(29)-همان مأخذ، بند 54.
(30)-همان مأخذ، بند 55.
(31)-انسان و سرنوشت.