تاریخ و علل ظهور علم کلام
آرشیو
چکیده
متن
علم کلام به یکی از دو معنای زیر اطلاق میگردد: الف:مباحث و گفتگوهای اعتقادی به یکی از صورتهای سه گانه:1-آموزش و تعلیم، 2-پرسش و پاسخ، 3-مناظره و مجادله، بدون پدید آمدن عقاید و مذاهب کلامی.
ب:مباحث کلامی به گونههای یاد شده، باتوجه به ظهور عقاید و مذاهب مختلف کلامی.
در صورت نخست باید گفت:تاریخ پیدایش علم کلام اسلامی، مقارن با تاریخ ظهور اسلام است، زیرا با مراجعه به قرآن و تاریخ روشن میشود که در عصر رسالت، مباحث کلامی، به صورتهای سه گانه مزبور، در سطحی وسیع مطرح بوده است، و برای هر یک باز آنها نمونههای فراوانی در قرآن، روایات و منابع تاریخی یافت میشود که ذکر آنها در گنجایش و رسالت این بحث نیست.
بحثهای کلامی در شکلهای مختلف:تعلیم، مناظره، و پرسش و پاسخ، در دوره پس از رحلت پیامبر (ص) نیز تا شهخادت امام(ع)ادامه داشت، ولی از مذاهب کلامی خبری نبود زیرا موقعیت ممتاز علمی امام(ع)سبب شده بود که وی به عنوان مرجع رسمی پاسخگویی به سئوالات علمی و دینی شناخته شود، و هیچ رای و نظری مخالف با رأی او پذیرفته نگردد.و اصولا زبدگانی چون عبدالله بن عباس و عبدالله بن مسعود و دیگربخ دانشمندان صحابه، به برتری علمی امام(ع)اعتراف داشتند، چنانکه عبدالله بن عباس گفته است:«ما علمی و علم اصحاب محمد(ص)فی علم علی(ع)الاکقطرة فی سبعة ابحر» (1) :دانش من و اصحاب پیامبر در مقایسه با علم علی(ع)مانند قطرهای در مقایسه با هفت دریاست.
برتری علمی امام علی(ع)مورد قبول خلفا-که باوی در مسأله خلافت اختلاف داشتند-نیز بود، چنانکه از خلیفه دوم نقل شده که به طور مکرر میگفت:«لولا علی لهلک عمر»و نیز گفته است: «الله لا تبقنی لمعضلة لیس لها ابن ابیطالب». (2)
بنابراین بحثهای کلامی به صورتهای سه گانه: آموزش، مناظره و پرسش و پاسخ، مقارن با ظهور اسلام مطرح گردید و تا حدود نیمه قرن اول هجری ادامه یافت، ولی تا این زمان فرق و مذاهب کلامی در میان مسلمانان پدید نیامد و روش تدوین و نگارش نیز در این دوران متداول و مرسوم نبود، بلکه مباحث کلامی به صورت شفاهی و گفتاری انجام میگرفت.و بر این اساس میتوان این مقطع تاریخی را به عنوان دوره جداگانهای از تاریخ اسلامی بشمار آورد، که پس از آن علم کلام وارد مرحلهای جدیدی گردید، یعنی هم عقاید و مذاهب کلامی پدید آمد و هم روش تدوین و نوشتار در علم کلام رواج یافت.
نخستین فرقه کلامی که پدید آمد«قدریه»(نافیان قدر)میباشد.آنان به انگیزه دفاع از اصل عدل خداوند و اثبات اختیار انسان، اراده و قدر پیشین الهی را در مورد افعال اختیاری انکار نمودند.
نویسندگان ملل و نحل، معبد جهنی(م 80)را به عنوان پیشتاز این تفکر معرفی نموده، و پس از او از غیلان دمشقی(م 112)و جعد بن درهم یاد کردهاند.
البته اگر خوارج را به عنوان یک فرقه کلامی بشمار آوریم، تاریخ ظهور آنان مقدم بر قدریه است؛زیرا نخستین فرقه خوارج(محکّمه، حروریه)در جریان جنگ صفین(37 هجری)و در رابطه با ماجرای «حکمیت»ظاهر گردیدند، و اندیشه مشرک و کافر بودن مرتکب کبیره(فاسق)را مطرح نمودند.
این گروه که در آغاز دوازده هزار نفر بودند، پس از گفتگوی امام علی(ع)با آنان هشت هزار نفر توبه نموده و چهار هزار نفر دیگر به جز نه نفر، در جنگ نهروان محکومب به مرگ گردیدند.سپس در نیمه دوم قرن اول هجری، فرقههای دیگر خوارج مانندازارقه * ، نجدات * و..پدید آمدند.
پس از دو فرقه یاد شده، فرقه کلامی دیگری به نام «مرجئه»بوجود آمدند، و در اوایل قرن دوم هجری نیز مذهب کلامی معتزله توسط واصل بن عطاء(م 131) پدید آمد.
هر یک از فرق یاد شده در رابطه با موضوع و مسأله دینی و کلامی خاصی ظاهر شدند.موضوع مورد بحث«قدریه»قضاء و قدر بود، ومرجئه به خاطر نظریهای که در مورد«ایمان»و گنهکاران ابراز نمودند به این نام شهرت یافتند، زیرا آنان در حوزه دیانت، برای عمل نقشی قائل نبوده و ایمان و اعتقاد قلبی را یگانه معیار سعادت و رستگاری میدانستند، و میگفتند:با داشتن ایمان، گناهان زیانی نمیرسانند، همانگونه که طاعات، با کفر ورزیدن، ثمر بخش نمیباشند. (3)
معتزله نیز در رابطه با حکم مرتکبان کبایر، رأی اکثریت امت-که آنان را مؤمن فاسق میدانستند-و رأی خوارج-که آنان را کافر و مشرک میدانستند- را رها کرده و بر این عقیده شدند که آنان فاسقند، و فسق، حد فاصل میان ایمان و کفر است و در نتیجه مرتکبان کبایر، تنه مؤمن خوانده میشوند و نه کافر و مشرک. (4)
علل پیدایش علم کلام
اکنون که با تاریخ ظهور علم کلام آشنا شدیم، به بررسی علل پیدایش آن میپردازیم:
الف-عصر رسالت
در رابطه با علل طرح بحثهای کلامی در عصر رسالت مطالب ذیل را یادآور میشویم:
1-هدف از تعالیم و آموزشهای کلامی، دعوت به حق و ارشاد و راهنمایی افکار هدایت جو و حقیقت طلب بوده است، که از شئون و اهداف رسالت بشمار میرود.بنابراین در مورد این بخش از مباحث کلامی علت دیگری نمیتوان یافت.
2-پرسش گاهی بر سبیل«تفقه»و کسب آگاهی بر مجهولی است، و گاهی بر سبیل«تعنت»و (*)پیرون نافع بن ازرق(م/65).
(*)پیروان نجدة بن عامر حنفی(م/69).
()انهم کانوا یؤخرون العمل عن النیة و العقد...و کانوا یقولون: لاتضر مع الایمان معصیة، کمالا تنفع مع الکفر طاعة.(شهرستانی عبدالکریم، ملل و نحل، ج 1، ص 139).
اغراض نفسانی، مانند تحقیر نمودن سئوال شونده میباشد، و صورت نخست نیز در گونه است، گاهی مورد سئوال مجهول است، و گاهی مورد سئوال معلوم است ولی سئوال شونده مدعایی دارد که سئوال کننده با طرح سئوال، میخواهد صدق مدعای او را روشن سازد.این نوع سئوال را«امتحان»نیز میگویند.غالب پرسشهای کلامی که توسط یهود از پیامبر(ص)شده از دو گونه پرسشهای تفقهی است، چنانکه از ابن عباس روایت شده است که روزی فردی یهودی نزد رسول خدا(ص)آمد و گفت:سئوالاتی دارم که مدتها است در ذهنم خلجان میکنند، اگر پاسخ آنها را بگویی ایمان خواهم آورد، آنگاه پرسشهایی را پیرامون توحید مطرح نمود.یکی از آنها چنین بود:چگونه خداوند را بیهمتا میدانی، با آنکه همانگونه که او به صفت یگانگی وصف میشود، انسان نیز به این صفت وصف میگردد؟
پیامبر(ص)پاسخ داد:«انسان گر چه واحد است ولی ذات او بسیط نیست، لیکن خداوند بسیط و احدی المعنی است. (*)
وی سپس درباره تعداد و نام جانشینان پیامبر پرسید، که رسول خدا(ص)امامان دوازدهگانه را برای او نام برد.در این هنگام وی سخن پیامبر رب تصدیق کرده گفت:همه آنچه گفتی در کتابهای پیامبران پیشین موجود است. (5)
همانگونه که ملاحظه میفرمایید از ظاهر بخش او.ل سئوال بدست میآید که مورد سئوال، خود مجهول بوده است، ولی در مورد بخش اخیر، سائل نسبت به مورد سئوال آگاه بوده، و غرض او، آگاهی بر صدق دعوی پیامبری رسول اکرم(ص)بوده است. (6)
و اما مناظرات و مجادلاتی که توسط مخالفان اسلام با پیامبر(ص)صورت گرفته است، غالبا ناشی از انگیزههای نفسانی و تعصبات دور از منطق و حفظ امتیازات قومی و مذهبی بوده است، چنانکه طبرسی در کتاب احتجاج مناظره مشروحی از سران قریش با پیامبر(ص)را نقل نموده، و در آغاز آورده است:روزی پیامبر(ص)در کنار خانه کعبه، آیات الهی را بر جمعی از اصحاب خود تلاوت مینمود، در این حال گروهی از سران قریش که عبارت بودند از: ولید بن مغیره مخزومی، ابو البختری بن هشام ابوجهل، عاص بن وائل سهمی و عبد اللّه بن ابی امیه مخزومی گرد آمده و درباره پیامبر(ص)و پیشرفت برنامه او سخن میگفتند، و سرانجام تصمیم گرفتند تا با او به احتجاج پرداخته و(به زعم باطل خود)او را در جمع اصحابش تحقیر نمایند. (7)
اهل کتاب نیز با رسول اکرم(ص)مجادلات بسیاری داشتند که در قرآن ذکر گردیده و منشأ همه آنها اغراض و انگیزههای نفسانی بوده است.این نکته را نیز باید افزود که طرح مباحثات و مجادلات کلامی، علاوه بر اهداف و انگیزههای طراحان آنها، به زمینهها و شرایط مناسب نیز نیاز داشت.به عبارت دیگر، نخست از جانب پیامبر(ص)حکم یا موضوع جدیدی مطرح میشد که چون با عقاید دینی بتپرستان و اهل کتاب منافات داشت، تمایلات نفسانی، آنان را به مبارزه کلامی با پیامبر بر میانگیخت، مثلا هنگامی که حکم«تحویل قبله»از جانب خداوند صادر گردید، و قبله مسلمانان از بیتالمقدس به جانب کعبه تغییر داده شد، مخالفان پیامبر و به ویژه یهود، به مخالفت برخاسته و مسأله محال بودن نسخ را مطرح کردند، و بر پایه آن، تحویل قبله را مردود دانستند، و در نتیجه یک حکم جدید دینی و به دنبال آن یک حادثه اجتماعی در تاریخ اسلام، منشأ طرح یک بحث جدید کلامی گردید.
ب-از رحلت پیامبر(ص)تا شهادت علی(ع)
همانگونه که قبلا یادآور شدیم، موافقان و مخالفان امام علی(ع)در پاسخگویی به سئوالات علمی و (*)-اللّه واحد و احدی المعنی، و الانسان واحد و ثنوی المعنی، جسم و عرض، و بدن و روح... دینی به برتری او اعتراف داشتند، و بدین جهت وی در زمینه پاسخگویی به مسائل اعتقادی همان موقعیتی را داشت که قبل از او پیامبر(ص)واجد آن بود، و همین عامل نیز مانع پیدایش فرق و مذاهب کلامی در این دوره گردید.بدین سبب شایسته است آن را دوره خاصی از تاریخ کلام اسلامی بشمار آوریم.
علت مطرح شدن تعالیم و آموزشهای کلامی این دوره، همان است که در مورد دوره قبل بیان گردید.و در رابطه با پرسشهای کلامی نیز آنچه از جانب غیرمسلمانان(اهل کتاب)مطرح گردیده است غالبا آهنگامتحان داشته و غرض آنان کشف حقانیت آیین اسلام بوده است.بیشتر این پرسشها در نخستین روزهای پس از رحلت رسول گرامی مطرح میشده (8) ولی پرسشهایی که از طرف مسلمانان مطرح گردیده غالبا مربوط به مسأله قضاء و قدر و جبر و اختیارند، هر چند منحصر در آن نمیباشند.
این پرسشها نیز غالبا به انگیزه یافتن حقیقت و ز دودن جهل و ابهام بوده است، زیرا آنان از یک طرف با الهام از فطرت و خرد، انسان را فاعل مختار مییافتند، و نیز مجبور بودن او را مخالف با اصل عدل و حکمت خداوند میشناختند، و از طرفی دیگر، در تفسیر اصل قضاء و قدر الهی به خطا رفته و آن را مستلزم جبر میدانستند، بدین جهت از امام علی(ع)میخواستند تا آنان را در این جهت راهنمایی کند. (9)
پرسشهای کلامی مسمانان در این دوره، نسبت به دوره قبل افزایش چشمگیری دارد، و از جمله عوامل آن یکی این بود که با گذشت زمان مسلمانان فرصت بیشتری یافتند تا به تأمل در مفاهیم دینی بپردازند، عامل دیگر ارتباط و آمیزش آنان با ملتها و اقوام مختلف بود که در نتیجه فتوحات اسلامی تحقق مییافت.علامه طباطبائی در این باره گفته است: «و قد اتسع نطاق المباحث الکلامیة فی هذا العهد لما ان الفتوحات الوسیعة افضت بالطبع الی اختلاط المسلمین بغیرهم من الامم و ارباب الملل و النحل و فیهم العلماء و الاحبار و البطارقة الباحثون فی الادیان و المذاهب فارتفع منار الکلام...» (10) در این روزگار(عهد خلافت عمر)دامنه مباحث کلامی توسعه یافت؛زیرا فتوحات بسیار، موجب اختلاط مسلمانان با امتهای دیگر با فرهنگ ها و ادیان مختلف گردید، که در میان آنان دانشمندان عقاید و مذاهب وجود داشتند، و در نتیجه مباحث کلامی رواج یافت.
در بخش مناظرات کلامی این دوره، دو نمونه شاخص وجود دارد.یکی در نخستین روزهای آن دوره مطرح گردید که مربوط به مسأله خلافت و امامت است، و دیگری در آخرین روزهای آن که مربوط به ماجرای حکمیت میباشد.
لازم به یادآوری است که از نظر متکلمان امامیه، مسأله امامت از مسائل اعتقادی و کلامی است، ولی از نظر متکلمان اهل سنت از مسائل اعتقادی بشمار نمیرود.
ابنخلدون در این باره گفته است:«قصاری امر الامامة انها قضیة مصلحیة اجماعیة و لا تلحق بالعقائد» (11) :آخرین سخن در مورد امامت این است که میزان، رعایت مصلحبت اجتماع، و اجماع امت است، و از مسائل اعتقادی نیست، بدین جهت آن را از ملحقات مسائل علم کلام دانستهاند.
احمد امین مصری نیز آن را یک مسأله سیاسی محض دانسته که سیاستمداران جامعه اسلامی با توجه به مصالح عمومی در مورد آن تصمیم میگیرند، نامبرده اختلاف مهاجران و انصار را در مورد خلیفه پیامبر(ص)دلیل بر عدم صدور نص بر امامت از جانب رسول اکرم دانسته است. (12)
در پاسخ به نظریه متکلمان اهل سنت در این زمینه باید گفت:اینکه مسأله امامت جنبه سیاسی دارد شکی نیست، ولی این امر مانع از عقیدتی بودن آن نمیباشد، این نوع تفسیر متأثر از اندیشه استعماری جدایی دین از سیاست است و اگر با این معیار بخواهیم درباره مسائل دینی داوری نماییم، بسیاری از مسائل حقوقی و قضایی اسلام را نیز باید مسائل سیاسی محض دانسته، از حوزه مسائل دینی جدا نماییم.وانگهی، اختلاف مهاجران و انصار منحصر در دو گروه که در سقیفه اجتماع کرده بودند نبود، بلکه گروه سومی نیز بودند که با استناد به نصوص وارد از پیامبر(ص)امام علی(ع)را جانشین وی میدانستند. *
مهمترین عامل پیدایش ماجرای حکمیت و به دنبال آن ظهور فرقه خوارج، کج فکری و سادهاندیشی بود، خوارج در مرحله نخست فریب نیرنگ معاویه را خورده و با اصرار زیاد، امام(ع)را وادارن به قبول حکمیت نمودند، و در مورد نماینده سپاه امام نیز با افراد مورد قبول امام(عبدالله بن عباس و مالک اشتر)مخالفت نمودند، و پس از آشکار شدن مکر معاویه گرفتار خطای بدیگری شدند و اصل حکمیت را مخالف با قرآن و گناه بزرگ انگاشته و ارتکاب آن را مایه شرک پنداشتند.
آنان در این موضعگیریهای نادرست و افراطی، به دنبال کسب قدرت و حکومت نبودند، بلکه خواهان و طرفدار حق بودند، لیکن آنچه میخواستند در حقیقت چیزی جز باطل نبود که در نظر آنان به صورت حق جلوهگر شده بود چنانکه امام علی(ع) هر دو نکته را یادآور شده است و آنان را افرادی سبک عقل و کودن وصف نموده و فرموده است:«و انتم معاشر اخفاء الهام، سفهاء الاحلام». (13)
و نیز درباره اینکه آنان خواهان حق بودند، ولی در تشخیص آن دچار اشتباه شده بودند فرموده است: «لا تقاتلوا الخوارج بعدی، فلیس من طلب الحق فاخطأه، کمن طلب الباطل فادرکه» (14) :پس از من با خوارج مقاتله نکنید، زیرا کسی که حق را طلب کند و در آن گرفتار خطا شود، مانند کسی نیست که باطل را طلب نموده و بدان دست مییابد(مقصود معاویه و اصحاب او است).
ج-علم کلام در دوره سوم
تا اینجا به طور اختصار با علل طرح مباحث کلامی در دو دوره اول و دوم تاریخ کلام اسلامی آشنا شدیم. اینک به بررسی علل آن در دوره سوم میپردازیم. مقصود از دوره سوم، پس از شهادت امام علی(ع)تا عصر ترجمه است، و با توجه به اینکه ترجمه آثار یونانی و غیره به عربی در ایام خلافت منصور عباسی (137-158)آغاز گردید و در ایام خلافت مأمون (198-218)به اوج خود رسید و در نتیجه دوره سوم تاریخ کلام اسلامی معاصر با ایام خلافت امویان (41-132)میباشد، بدین جهت سومین دوره از تاریخ کلام اسلامی را به دروه یا عصر امویان مینامیم. در این دوره، فرقههای کلامی بسیاری مانند:قدریه، مرجئه، و معتزله پدید آمد و آراء و عقاید مختلف در زمینه عقاید دینی ابراز گردید.عامل مهم پیدایش این عقاید و مذاهب مختلف، سیاستهای خشن و عداوتآمیز حکام اموی در مورد اهل بیت پیامبر(ص) بود که آنان را حتی از صحنه فعالیتهای علمی و اعتقادی نیز ممنوع نموده و در انزوای کامل قرار دادند که در نتیجه رابطه امت اسلامی با آنان قطع گردید.و از طرفی پرسشها و شبهات کلامی همچنان مطرح بود، و میبایست کسانی به آنها پاسخ گویند، در نتیجه صاحب نظران، آراء و عقاید مختلفی را در زمینه مسائل کلامی ابراز نمودند.
آنچه گفته شد عامل مشترک در پیدایش فرق و آراء مختلف کلامی در این دوره بود.ولی ظهور هر یک از فرق یاد شده، خود عامل یا عوامل ویژهای داشت که بررسی آن از گنجایش این بحث بیرون است، ولی باید یادآور شویم که پیدایش این عقاید و مذاهب کلامی را نباید معلول نفوذ آراء فلسفی در جهان اسلام دانست؛زیرا در این زمان هنوز آراء فلسفی در فرهنگ اسلامی راه نیافته بود.از اینجا نادرستی فرضیه کسانی که پیدایش علم کلام را نتیجه نفوذ و رواج فلسفه در میان مسلمانان میدانند، روشن (*)شیخ صدوق نام دوازده تن از آنان را ذکر نموده است.(ر.ک: خصال، ج 2، ابواب دوازدهگانه، روایت 4). میگردد. (15)
از کسانی که این نکته را یادآور شده علامه طباطبائی است، چنانکه گفته است:«و لیس الامر علی ما ذکره بعضهم:ان التکلم ظهر اوانشعب فی الاسلام الی الاعتزال و الا شعریة بعد انتقال الفلسفه الی العرب، یدل علی ذلک وجود معظم مسائلهم و آرائهم فی الروایات قبل ذلک». (16)
تنها عامل خارجی که میتوانست در پیدایش یا تحول علم کلام مؤثر باشد، اختلاط و آمیزش مسلمانان با ملل و نحل مختلف بود که از دوره قبل آغاز شده و رو به گسترش بود.ولی با این حال مراجعه به قرآن و روایات از یک سو، و استدلالهای باحثان و نیز رخدادهای اجتماعی در دنیای اسلام از سوی دیگر، روشن میسازد که پیدایش و تحول علم کلام اسلامی بیش از هر چیز متأثر از عوامل داخلی بوده است، و ما در بحثهای مربوط به تاریخ و تطور علم کلام به تفصیل در این باره بحث نموده و نادرستی فرضیههای کسانی چون«ولفسن»که کلام اسلامی را متأثر از عوامل خارجی و بویژه کلام مسیحی دانستهاند را روشن نمودهایم. (17)
نکته دیگری که ذکر آن دراین جا لازم است، اینکه: علم کلام در دوره سوم از مرحله گفتار گذشت و وارد مرحله تدوین و نوشتار شد، گواه بر این مطلب سه رساله معروف کلامی است که در این عصر نگارش یافته است.یکی رساله منسوب به حسن بن محمد بن حنفیه(م حدود 100)که در سال 73 هجری تألیف گردیده، و دیگری رساله حسن بصری(م 110)و سوم رساله عمر بن عبدالعزیز(م 101)میباشد. (18) از کسانی که به این نکته توجه نموده محقق لاهیجی است، چنانکه پس از اشاره به مخالفت واصل بن عطاء با استادش حسن بصری درمورد حکم مرتکبان کبایر گفته است:«و بالجمله گفتگو در اصول توحید و سایر معارف دینیه نفیا و اثباتا متعارف شده از گفتن به نوشتن رسید و به تدوین و تصنیف انجامید و مدارسه و مباحثه کتب مؤلفه شایع شد...». (19)
نتایج بحث
از مطالبی که در این فصل بررسی گردید نتایج ذیل بدست آمد:
1-مباحث کلامی همزمان با ظهور آیین اسلام در جهان اسلام مطرح گردید.
2-در عصر رسالت و پس از آن تا شهادت امام علی(ع)از عقاید و مذاهب مختلف کلامی خبری نبود، زیرا رأی و نظر پیامبر(ص)و علی(ع)رأی فصل بود و در برابر آنان به رأی و نظر کسی اعتنا نمیشد.
3-عقاید و مذاهب کلامی از دوره سوم(عصر امویان)پدید آمد، زیرا در نتیجه مخالفتهای عداوتآمیز بنیامیه با اهل بیت پیامبر، رابطه مردم با آنان قطع گردید و رأی و نظر آنان به عنوان رأی فصل پذیرفته نمیشد.
4-علم کلام از آغاز تا اواخر قرن اول هجری(ظهور معتزله)شکل گفتاری داشت و از این دوره شکل تدوین و نوشتار به خود گرفت.
5-پرسشهای کلامی دوره دوم(از رحلت پیامبر تا شهادت امام علی)نسبت به دوره اول، افزایش چشمگیری را نشان میدهد که دو عامل عمده داشت:1-فراهم شدن زمینه تفکر و تأمل در مفاهیم دینی، 2-آمیزش و ارتباط مسلمانان با فرهنگها و عقاید مختلف در نتیجه فتوحات اسلامی.
6-فرضیه آنان که پیدایش علم کلام اسلامی را پس از عصر ترجمه و تحت تأثیر اندیشههای فلسفی میدانند نادرست است، زیرا علم کلام حتی به صورت عقاید و مذاهب کلامی قبل از آن پدید آمده بود.
7-مهمترین عوامل پیدایش کلام اسلامی، عوامل داخلی بوده، و از عوامل خارجی آنچه در پیدایش یاب تحول کلام اسلامی تأثیر داشته، همان ارتباط مسلمانان با ملل و نحل مختلف بوده است.
8-حوادث اجتماعی نقش مؤثری در پیدایش مباحث کلامی داشته، چنانکه تحویل قبله، موجب طرح بحث نسخ گردید، و ماجرای حکمیت، منشأ پیدایش فرقه خوارج و طرح اندیشه کفر فاسق شد.
یادداشتها
(1)-الغدیر، عبدالحسین امینی، چاپ دوم، 1366 ش، دارالکتب الاسلامیه، ج 2، ص 45.
(2)-همان مأخذ، ج 3، ص 79.
(3)-ملل و نحل، شهرستانی، دارالمعرفه، ج 1، ص 139.
(4)-ر.ک:اوائل المقالات، شیخ مفید، چاپ دوم، ط تبریز، 43 و 44.و نیز امالی، سید مرتضی، مکتبة آیة اللّه مرعشی، قم، 1403 ق، ج 1، ص 115 و 116.و نیز شرح الاصول الخمسه، چاپ قاهره، ص 138 و 139.
(5)-کفایة الاثر، الخراز القمی، انتشارات بیدار، قم، 1401 ق، ص 11-13.
(6)-ر.ک:توحید، شیخ صدوق، دارالمعرفه، بیروت، صفحات 93، 397، 311، 276، 277 و نیز امالی شیخ صدوق، مؤسسه الاعلمی، بیروت، 1400، چاپ پنجم، مجلس 35.
(7)-احتجاج، طبرسی، نشر المرتضی، مشهد، ص 28-35.
(8)-ر.ک:همان مأخذ، ص 205-226.
(9)-توحید صدوق، باب 60، روایت 28.احتجاج، ص 209.
(10)-المیزان، علامه سید محمد، حسین طباطبائی، مؤسسة الاعلمی، بیروت، ج 5، ص 276.
(11)-مقدمه، ابن خلدون، دارالقلم، بیروت، ص 465.
(12)-صحی الاسلام، احمد امین، دارالکتاب العربی، بیروت، ج 3، ص 4.
(13)-نهج البلاغه، چاپ صبحی صالح، خطبه 36.
(14)-همان مأخذ، خطبه 61.
(15)-فلسفه در ایران، مجموعه مقالات، انتشارات حکمت، مقاله پیدایش و بسط کلام، دکتر رضا داوری، ص 119.
(16)-المیزان، ج 5، ص 278.
(17)-ر.ک:کیهان اندیشه، شماره 44.
(18)-ر.ک:بحوث فی الملل و النحل، جعفر السبحانی، چاپ مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، ج 1، ص 255.
(19)-گوهر مراد، عبدالرزاق لاهیجی، چاپ وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، 1372 ه.ش، ص 46.
بهانه میآوری که من خود را به کارهای عالی صرف میکنم، علوم فقه و حکمت و منطق و نجوم و طب و غیره تحصیل میکنم.آخر، این همه برای توست.اگر فقه است، برای آن است تا کسی از دست تو نان نرباید و جامهات را نکند و تو را نکشد تا تو به سلامت باشی.و اگر نجوم است، احوال فلک و تأثیر آن در زمین-از ارزانی و گرانی، امن و خوف-همه تعلق به احوال تو دارد، هم برای توست.و اگر ستاره است-از سعد و نحس-به طالع تو تعلق دارد، هم برای توست. چون تأمل کنی، اصل تو باشی و اینها همه فرع تو چون فرع تو را چندین تفاصیل و عجایبها و احوالها و عالمهای بو العجب بینهایت باشد، بنگر که تو را که اصلی چه احوال باشد.(ص 15)
فیه ما فیه