تکامل اندیشه سیاسی در اسلام
آرشیو
چکیده
متن
مروان قبانی «الفکر السیاسی فی الاسلام-شخصیات و مذاهب، نویسندگان:دکتر محمد جلال شرف و دکتر علی عبدالمعطی.(کلیةالاداب، جامعه الاسکندریة)، دارالجماعات المصریة، الاسکندریة، 1978، 589
نویسندگان کتاب درصددند نادرستی این پندار اندیشمندان غربی را نشان دهند که میگویند:
سپاهیان مسلمان، پرچمدار اخلاق و اندیشه دینی بودهاند، و در زمینه اندیشه سیاسی و نظامهای سیاسی تجربهای نداشتند.بنابراین هدف کتاب اثبات این واقعیات است:
1-واقعیت اجتماعی و تاریخی و اقتصادی، پایه اندیشه و نظام سیاسی اسلام است.
2-بنیادهای اخلاقی و دینی با اندیشه سیاسی و نظامهای سیاسی موجود در میان مسلمانان، پیوند دارد.
3-مسلمانان، اندیشه سیاسی و نظامهای سیاسی پدید آوردند، به گونهای که هماهنگی و پیوستگی کامل بر آنها حکمفرما بود، و در همان زمان جهان غرب و پیروان مسیحیت در تاریکی محض به سر میبرد(ص 6).
نویسندگان، کتاب را به دو بخش تقسیم کردهاند:
بخش اول:اندیشه سیاسی و رژیمهای سیاسی پیش از نزول قرآن و پس از آن(ص 17-189)
بخش دوم:پیشگامان اندیشه سیاسی در اسلام (ص 191-581)
نویسندگان، مقدمهای درباره اوضاع سیاسی و اجتماعی دارند که در آن مطالعه اندیشه سیاسی *نوشتار حاضر، ترجمه مقالهای است که در مجله«الفکرالعربی»شماره 231-اکتبر و نوامبر 1981)درج گردیده و توسط جناب آقای عباسعلی براتی به فارسی برگردان شده است اسلامی و فلسفههای پدید آمده از آن و نظامهای سیاسی جوشیده از آن را کاری سخت و پیچیده میشمارند.
رژیمهای سیاسی در جهان عرب، ایران و روم شرقی پیش از اسلام
به نظر این دو نویسنده:«تاریخ انسانیت، دارای پیوستگی است و تأثیر گذشته در آینده، انکارناپذیر است».با بررسی وضع سیاسی در امپراطوری ساسانی، بر این نکته، تأکید میکنند که طبقه اجتماعی ویژهای بر تمدن ایرانی حاکم بود و بر سازمان دولت نیز آشکارا تأثیر نهاده بود، پیامد این مسأله، بینش خاصی بود که مرکز رهبری دولت را در هالهای از تقدس فرو میبرد، و آیینهای ویژهای برای آنان اجرا میشد، سیستم اقتصادی ایران، از منابع درآمد ویژهای چون«خراج»و«جزیه»برخوردار بود.
امپراطوری بیزانس(روم شرقی)، از ویژگیهای تمدن رومی بهرهمند بود، و قدت نظامی و سیاسی را از هم جدا کرده، و موجب شده بود که همواره میان مراکز قدرت، اختلاف و کشمکش باشد، و در استقلال دولت مرکزی، و مرکزیت آن نابسامانیهایی پدید آید، و در نتیجه، در بیشتر عمر این دولت، دیکتاتوری نظامی حکمفرما بود.
اعراب پیش از اسلام، از دید نویسندگان به سه دسته اصلی تقسیم میشدند:عرب بائده، عرب عاربه و عرب مستعربه، این دستهبندی در کشمکشهایی که بعدها پدید آمد، اثر گذاشت.از دید مؤلفان، عربها در آن زمان، بیشتر در حالت بیانانگردی و بدویت، میزیستند، و کشاورز نبودند که به زمین وابستگی داشته باشند، و پیشهور و صنعتگر نیز نبودند که قوانینی را برای حمایت از تولید و حقوق کارگران وضع کنند.بیشتر افراد آنها از راه داد و ستد در سرزمینهای فقیر زندگی میکردند، و روح فردگرایی بر آنان حاکم بود، ساختار اجتماعی آنان بیشتر برپایه خون و قبیله بود.آنان هیچگاه با اندیشه حکومت مرکزی آشنا نبودند، ولی بیشتر مانند یونانیان«دولت-شهر»پدید میآوردند.
بالاترین پیشرفت اعراب، در زمینه نظامهای سیاسی، به نظر مؤلفان، پیدایش چند شاهنشین مانند پادشاهی معین در جنوب عربستان، و سپس پادشاهی سبا، با الگوی ویژهای از تمدن، ساختمان و بازرگانی و سپس پادشاهی حمیر، جانشین دو پادشاهی پیشین بود که بیشتر در پی کشورگشایی بود، سپس پادشاهی حیره در شمال شرقی که به عنوان میانجی در کار انتقال تمدن ایرانی به سرزمین اعراب، عمل میکرد.و به این دلیل با برخی از اشکال ساده سازمان سیاسی دولت آشنا بود، پادشاهی غسان، پیشرفت و تمدن خیره کنندهای داشت، و آمیزش با رومیان(بیزانس)، به ویژه در زمینه سازماندهی نظامی بر آنان تاثیر نهاده بود.
پس از آن، حجاز قرار داشت، به ویژه مکه، که به دلیل جایگاه جغرافیایی و دینی خود به سران آن، آگاهی سیاسی ویژهای پیدا کرده بودند، و سازماندهی ویژهای در آن وجود داشت.پرچمداری، پذیرایی و آب دادن به حاجیان و پردهداری خانه کعبه، از جمله منصبهای تعیین شده در جامعه مکه به شمار میآمد.آنان انجمنی به نام«دارالندوة»پدید آورده بودند که جایی برای گردهمایی سران مکه بود. به این ترتیب، چنانکه نویسندگان یادآور شدهاند، جای شگفتی ندارد اگر میبینیم که بزرگان مکه، به دلیل خبرگی سیاسی خود، در دوره اسلامی نیز نقش مهمی در رهبری سیاسی جامعه دارند.
قرآن و دولت
فصل دوم کتاب، در زمینه ماهیت دولت در قرآن کریم است، به همین روی، به طور گسترده درباره قرآن در آغاز وحی، و هدف قرآن و تقسیم آیات آن به مکی و مدنی و ویژگیهای هر مرحله سخن میگوید، سپس به این مسأله پرداخته که پایههای قوانین اسلامی بر نفی هر گونه سختی یا تنگنا و نیز بر کم کردن وظایف و بیان تدریجی احکام به منظور رعایت حال جامعه اسلامی است و نیز اشاره میکند به اینکه قوانین اسلامی، بر پایه قرآن و سنت قرار دارد.
از آن پس به پیدایش دولت در یثرب و اقداماتی که زمینهساز آن بود، میپردازد، و متن عهدنامه و پیمان پیامبر(ص)در مدینه را به منزله زیربنای دولت و منبعی برای برقراری روابط میان شهروندان مهاجر و انصار و یهودی دانسته است.
نویسندگان، توضیح میدهند که نظام حکومت اسلامی در واقع، در مدینه تشکیل نشد.بلکه پیش از هجرت، هسته جامعه اسلامی در مکه بنیاد نهاده شد، و سپس در مدینه با همان صورت پیشبینی شده به اجرا درآمد.به دنبال آن، تأکید میشود که خلفای راشدین، پیرو راه و شیوه پیامبر بودند، به همین دلیل، دولت شکوفا شد و قدرت آن گسترش یافت.ولی در دورههای بعد، خلفای اموی و عباسی، اصول دولت را اندک اندک، منحرف ساختند، به گونهای که حکومت اسلامی، در اواخر دولت عباسی دگرگون شد و تنها ظواهر اسلامی را داشت و از اصول اسلامی تهی شده بود(ص 62).
ساختار حکومت در اسلام، از تمام نظامهای جهان، جداست، زیرا سرچشمه و اصول و گسترش آن، با دیگر نظامها تفاوت دارد.به همین دلیل نمیتوان آن را در هیچ یک از نظامهایی که اروپا در طول تاریخ خود دیده گنجانید، زیرا همه آن نظامها با تحولات فکری، سیاسی، اجتماعی و تاریخی آن منطقه ارتباط دارد. با توجه به این تفاوتها، میبینیم که نویسندگان، نظام اسلامی را رژیم خداسالاری یا تئوکراسی مینامند، زیرا منشأ قانون و حاکم راستین، خداست(ص 64، و ملاحظات پایانی همین بررسی)، در نتیجه پایههای این نظام الهی را روشن میسازند که زمینه حرکت به شکل«شورا»را در اختیار انسان میگذارد، و این ویژگی حکومت اسلامی است و از دیگر اصول آن، مسؤولیت فرد، برابری مردم و همبستگی میان همه گروهها و طبقات، مشارکت زنان، و پیوند سیاست با دین و اخلاق است.
دولت و مکتبهای سیاسی در دوره اموی و عباسی
در فصل سوم، از جنبشهای سیاسی و دینی پس از درگذشت پیامبر(ص)سخن رفته است.این جنبشها، سبب پیدایش مکتبهای گوناگون سیاسی و به ویژه بر محور مقام خلافت یا امامت گردید.زمامداری ابوبکر، و پیامدهای آن، سرآغازی برای یک کشمکش تند و طولانی شد.پس از آن خیزش«ردّه»و سپس فتنهای پیش آمد که به کشته شدن عثمان انجامید، از پی آن، داستان طلحه و زبیر و نبرد امام علی و معاویه و پیدایش خوارج بود.اینها همه، به آمیزش میان این اندیشههاو تأثیر هر یک بر از این گرایشها از دیگران، آغاز شد و هر گروه، مدعی بود که نماینده راستین اندیشه اسلامی است و از کتاب و سنت الهام میگیرد.
در فصل چهارم، از موروثی شدن خلافت در آغاز دوره جدید سخن به میان آمده است:«در این دوره، برای نخستین بار در تاریخ اسلام، مسلمانان از حقوق طبیعی خود که هم برای عرب آشنا بود و هم قرآن آن را آورده بود، یعنی اصل شورا، محروم شدند.»(ص 135)
به نظر نویسندگان، در دوره عباسی، دگرگونی ژرفی در ساختا حکومتی پدیدار شد و پس از آنکه امویان حکومت را در انحصار عرب تباران درآوردند، نژادهای غیرعربی نیز در دوره بنیعباس، در قدرت، سهیم شدند، و بر اندیشه و عمل مسلمانان تأثیر نهادند، تا آنجا که«حکومت عباسیان، همانند فرمانروایی ساسانیان در ایران گردید».(ص 167)
ولی عباسیان با توجه دینی بیشتری حق خود را در زمینه حکومت ناشی از آن میدانستند که از خاندان پیامبرند و وارث او به شمار میروند.آنان کوشیدند خلافت را در یک رژیم تئوکرات، نگه دارند که حاکمیت در آن، در اختیار رهبران دینی است، آنان میخواستند نشان دهند که حکومت عباسیان با حکومت امویان تفاوت دارد، به همین روی، نمیخواستند خود را پادشاه جلوه دهند، بلکه وانمود میکردند که فرمانروایان دینی هستند.(ص 171)
یکی از قوانین نظام سیاسی آنان، که به شکل نیرومندی پدیدار شد، مقام وزارت بود که از قدرت عمل سیاسی فراوانی به ویژه در ابتدای دوره عباسی برخوردار بود.
پیشاهنگان اندیشه سیاسی اسلامی
بخش دوم کتاب به بررسی نظریات هفت تن از رهبران اندیشه سیاسی در اسلام، اختصاص یافته است.این هفت تن در یک تسلسل تاریخی قرار دارند که آغاز آن ابن ابی الربیع و پایان آن ابن خلدون است. نویسندگان کتاب آرزو کردهاند که بتوانند این رشته را تا زمان حاضر نیز ادامه دهند.
1-ابن ابی الربیع، بخاطر تألیف کتاب سلوک المسالک فی تدبیر الممالک، نخستین پرچمدار اندیشه سیاسی اسلامی معرفی شده است.او در کتاب خود، درباره سیاست و اخلاق، به صورت درختی سخن گفته، و از اینجا آگاهی و دانش گسترده او در زمینه دانش سیاست و اخلاق روشن میشود و اطلاعات فراوان او در زمینه اندیشه سیاسی اسلامی در زمان شکوفایی آن و فراوانی نویسندگان در این دو رشته، پدیدار میگردد.
به همین سبب برخی از پژوهشگران، در درستی تاریخ مشهور زندگی نویسنده، یعنی زمان معتصم، خلیفه عباسی(م 227)، به تردید افتادهاند، و تأکید کردهاند که این نویسنده در زمان مستعصم خلیفه دیگر عباسی(م 656 ه)میزیسته است.این دو نویسنده هر چند، این مسأله را مطرح کردهاند، ولی با یک شیوه علمی به نقد آن نپرداخته، و از بحث درباره نظریات مختلف در این باره، چشمپوشی کردهاند. به ویژه آنکه آنان از چاپ جدید کتاب همراه با تحقیق دکتر ناجی تکریتی در سال 1978 م(دار عویدات-بیروت)آگاهی نداشتهاند.دکتر تکریتی، بر این سخن پافشاری میکند که ابن ابی الربیع، از نظریات فلاسفه اسلامی پیش از خود، اثر پذیرفته و نخستین کسی نیست که این مسأله را مطرح میکند، زیرا او سخنانی را از کتاب«تهذیب الاخلاق»نوشته یحیی بن عدی(م 365 ه)در کتابش نقل میکند.
هر چه که باشد، اندیشه سیاسی ابن ابی الربیع، پخته و پرورده است.او از پیدایش دولت یا مدینه سخن میگوید، و معتقد است:انسان باید نیازهای خود را بر طرف کند، و این نیازها، به گردآمدن انسانها و همیاری آنها میانجامد، و در پی آن، جامعه و دولت پدید میآید.این سخن، ابتکر ابن ابی الربیع یا دیگر علمای اسلامی نیست، بلکه در اندیشه یونانی، پیرامون آن سخن فراوان گفته شده است.ولی نقش ابن ابی الربیع و افرادی مانند او تطبیق دادن این مفاهیم با اندیشه اسلامی است.همین مسأله باعث شده که نویسندگان اظهار کنند«ابن ابی الربیع به نظریه سیاسی خود، رنگ الهی داده است»(ص 213)، زیرا ابن ابی الربیع گفته است:«خدای بزرگ انسان را به گونهای آفریده که گرایش درونی به اجتماع دارد...و برای آنان سنتها و واجباتی قرار داده که به آنها روی آورند و نسبت به آنها پایبند باشند و برای حفظ این سنتها فرمانروایانی معین ساخته است.»(ص 212)
به نظر نویسندگان در زمینه نوع حکومت، ابن ابی الربیع، شیوه سلطنتی را برگزیده، نه اشکال دیگر مانند اریستوکراسی یا الیگارشی یا دموکراسی یا دیماگوژی(!)(ص 214).ما نیز به نوبه خود، از آنان میپرسیم:آیا ابن ابی الربیع واقعا همه این رژیمها را میشناخته است؟و پس از بررسی یکی از آنها را برگزیده است؟آیا ما دلیل کافی در دست داریم که این نظر را تأیید کند؟به ویژه اینکه وی در کتابش، از هیچ یک از آنها نام نبرده است.
2-ابو نصر فارابی(م 339 ه)فیلسوفی بوده که به خوبی از فرهنگ یونانی اطلاع داشته، و این مسأله کاملا در اندیشههای او آشکار است.وی همچنین به زهد و گوشهگیری گرایش داشته و در آثار او نیز این مطلب نمودار است.
فارابی، به دانش سیاسی توجه داشته و آن را با فضائل در رابطه میبیند، وی از مکتب یونان به ویژه مکتب افلاطون پیروی میکند که گفته است:«به دست آوردن فضایل گوناگون، یعنی فضائل فکری و اخلاقی و نظری و صنعتهای علمی در میان ملتها، تنها از دو راه آموزش و پرورش، امکانپذیر است. آموزش پدید آوردن فضیلتهای نظری در ملتها و جامعهها است و پرورش، پدید آوردن فضائل اخلاقی و صنعتهای عملیدر ملتها است.این دو جز به دست آموزگار و مربی، صورت نمیگیرند.آموزگار و مربی، رئیس، یا رئیس شهر یا نماینده ویژه او در این رابطه است.(ص 251)
آن دو، با پیگیری جهتگیری اساسی در اندیشه فارابی، به این نتیجه میرسند که وی چندان در پی بررسی اوضاع سیاسی زمان خود، و بیان نظام سیاسی موجود در آن نبوده، بلکه بیشتر در پی بیان اندیشه سیاسی خالص و جدای از واقعیت موجود در زمان خود و جامعه خود بوده است، که در آن نظامهای سیاسی گوناگونی وجود داشته است.به گمان ما، این موضوع به تأثیر فرهنگ او، استادان او و گرایش اخلاقی او بر میگردد.
به نظر نویسندگان، ایدهآلیسم مفرط فارابی ناشی از واقعیت ناپایدار حاکم بر زمان وی بوده است، زیرا در آن زمان، فتنه و ناآرامی و اختلاف، بیش از هر زمان دیگر چهره مینمود، او خود انقلابها و فتنههای دینی و قومی و فرهنگی و سیاسی مختلفی را شاهد بود و میخواست از واقعیت موجود فراتر برود، و در آسمان ایدهآلیسم پرواز کند.
ایدهآلیسم فارابی، در نظریات او در زمینه چگونگی پیدایش دولت پدیدار میشود.او انسان را اجتماعی و مدنی بالطبع میداند، و برای جامعههایی که در مدینه فاضله ترسیم میکند، شکل ایدهآلیستی خاصی در نظر میگیرد.او همکاری میان ملتهای را راه به دست آوردن سعادت میداند، و جامعهها را بر چهار دسته تقسمی میکند:1-مدینه فاضله که به سعادت میرسد، 2-مدینه جاهلیه بر خلاف آن، 3-مدینه فاسقه، 4-مدینه ضاله، و مدینه متبدله را نیز بر آنها میافزاید.
فارابی اندیشههای خود را در کتابهای آراء اهل المدینه، تحصیل السعادة، السیاسات المدنیه گرد آورده است.این اندیشه، در اصل یونانی خاصل است واو به آنها رنگ اسلامی میدهد و میکوشد همانند بسیاری از علمای مسلمان، فلسفه و دین را با هم هماهنگ سازد.به عنوان نمونه، مدینه فاضله، چنانکه دو محقق کتاب یادآور شدهاند، جز در زمان ظهور اسلام، تحقق نمییابد، یعنی فقط در زمان نبوت اسلامی پدید میآید، همچنین اضداد آن را که چه بسا بتوان آنها را گرایشهای مختلف اسلامی، مانند معتزله و اخوان الصفا و غالیان شیعه و نیز اعراب بدوی، تطبیق کرد.(ص 382)
3-ابو الحسن ماوردی(م 450 ه)، نظریات او بر استواری حکومت عربی-اسلامی، اثر گذارده، زیرا او به عنوان یک عالم میبایست در اصلاح اوضاع نابسامان زمان خویش سهم داشته باشد.در زمان او هرزگی(فسق)و نیرنگ بازی(دسائس)فراوان شده بود، و ایرانیان و ترکان مقام رفیع خلافت اسلامی را در نظرها خوار و بیارزش کرده بودند، نوشتههای ماوردی، بازگو کننده زمانی است که او شاهد آن بوده و از سوی دیگر زمان او شاهد زایندگی فکری گستردهای در زمینه علوم و فنون و آداب بوده است. (ص 288)
شاید پستهای مهمی که ماوردی به ویژه در خلال سالهای 381 تا 422 به عهده داشته، مثلا به عنوان سفیر میان حکومت بغداد و آل بویه، خدمت میکرده، برای او فرصتی پدید آورد تا اندیشه و نظریات سیاسی خود را با واقعیت زمان خود تطبیق دهد و بر آن اثر بگذارد.
نویسندگان به ما نشان میدهند که ماوردی چه نقش مهمی را ایفا کرده، و خلافت اسلامی را با ویژگی عربی آن حفظ کرده است، زیرا او«نسب»و قریشی بودن را به عنوان اصلیترین شرط، برای امامت و حکومت ضروری میداند، و در وزارت تفویض نیز همین شرط را مطرح میکند.آنها میگویند:این شعار ماوردی، پاسخی است به شعارهایی که در زمان او پدیدار شده بود، و امکان تعیین خلیفه از نژادی غیر از عربی قریشی را مطرح میساخت.
البته این دو نویسنده از صاحبان آن شعارها نامی نمیبرند.(ص 288)
ماوردی، از موضع فرهنگ اسلامی خویش، به اندیشههای سیاسی خود، رنگ دینی میدهد، انسان از نظر او«مدنی بالطبع»است، زیرا خدای تعالی... ما را نیازمند آفرید و ناتوان خلق کرد، تا با قدرت خویش به ما بفهماند، و با بینیازی خود به ما بیاموزد که او روزی دهنده است، تا به فرمانبرداری او از روی میل و ترس گردن نهیم، و از روی ناتوانی و نیاز، به نقص و نارسایی خویش اعتراف کنیم.(ص 291)
نویسندگان در ادامه، نظریات ماوردی را در جنبههای مختلف و وظایف سیاسی یاد شده، در کتابهای«الاحکام السلطانیه»، و کتاب«نصیحة الملوک»و کتاب«تسهیل النظر و تعجیل الظفر» و کتاب«قوانین الوزارة و سیاسة الملک»را مورد بررسی قرار میدهند، تا ثابت کننده که ماوردی مانند فارابی، در آسمان افلاطونیگری پرواز نمیکند، و از واقعیت موجود فاصله نمیگیرد، بلکه میخواهد آن را اصلاح کند و به این معنی واقعگراست.(ص 296)
ما امیدوار بودیم که نویسندگان با توجه به این دیدگاه، به بررسی و تحلیل عقلی اندیشه ماوردی که آن را آینه تمام نمای زمان او میدانند، بپردازند، ولی فقط به شمردن آنها بسنده میکنند و شاید، فرصت کافی برای این کار تخصصی نداشتهاند.در اینجا بررسی ارزشمند علمی دکتر رضوان السید به ذهن خطور میکند به عنوان مقدمهای بر کتاب«قوانین الوزارة و سیاسة الملک»تألیف ماوردی نگاشته است (بیروت، دارالطلیعة، 1979)، که میتوانیم با آن به زمینهها و ریشههای تفکر ماوردی پی ببریم.
4-نظام الملک طوسی(م 408 ه)، به نظر این دو نویسنده، کتاب«سیاستنامه»او یکی از اصلیترین کتابهای روشنگر اندیشه سیاسی و قوانین حکومت در دولت اسلامی است که در ردیف«الاحکام السلطانیه» ماوردی و کتاب شرح الملوک تألیف ابو بکر طرطوسی (م 520 ه)از مهمترین منابع از رشتهاند.ارزش کتاب نظام الملک در درجه اول در آن است که دستاورد تجربه اداری و سیاسی مستقیم و طولانی اوست، زیرا وی وزیر آلب ارسلان سلجوقی و پسرش ملکشاه بود و اختیارات فراوان خود را در چارهاندیشی برای امور دولت و سیاست آن به کار میبرد، تا آنجا که درباره او گفتهاند:«او خود، شاه بود، ولی نام آن را نداشت»او ثابت کرد که مرد دولت و مرد جنگ است، و در همین حال، یک عالم دینی متعصب است.
با یک دقت زیبا، نویسندگان ما را به روش نظامالملک در نوشتههای سیاسیش توجه میدهند، و میگویند:«یکی از روشنترین ویژگیهای نظام الملک این بود که میکوشید حقانیت مبانی فکری خود را با شاهد آوردن از حقایق تاریخی و روایاتی از میراث باستان، ثابت کند.او پیرو روشی بود که یک اندیشه ساده را مطرح میکند و با آوردن یک رشته روایات تاریخی آن را ثابت میکند، و خود را از مشکل انتقال از خاص به عام میرهاند، زیرا مثالهایی که میآورد، فقط در میراث و تاریخ اسلامی نیست، بلکه دولتهای دیگر را نیز در برمیگیرد.(ص 342)
سپس آنها نتیجه میگیرند که نظام الملک، سیاست و مدیریت و اندیشه و عمل و تجربه و نظر را با هم آمیخته است.(ص 343)
5-امام محمد عزالی(م 505 ه)، به نظر نویسندگان او اندیشمند و مجدد بزرگ جهان سیاست است و به نظریات و حقایقی درباره هنر حکومت و اصول آن در یک زمان رسیده و در نوشتههای پیاپی خود، روح آن را حفظ کرده است، و همین او را دارای نظام فکری هماهنگی در زمینه سیاست ساخته اس و صاحب آن را میتوان فیلسوف سیاسی نامید(ص 410).
به نظر نویسندگان، غزالی گذشته از صوفی بودن، در زمینه سیاسی، از دانش و تجربه عمیق و کمیاب خود، سخن میگوید، زیرا او در دربار پادشاهان سلجوقی و وزیران آنها در نیشابور میزیسته و کتاب «التبر المسبوک فی نصیحة الملوک»تألیف او، برای سلطان محمد بن ملکشاه، نوشته شده، نتیجه همین تجربه است که در آن سیاست با دین واخلاق و قانون پیوند یافته و آن را مسئولیتی والا میشمارد که بلافاصله پس از پیامبری جای دارد.وی این نکته را در کتاب«فاتحة العلوم»روشن میسازد.
غزالی فقط از اینجا با سیاست ارتباط ندارد، بلکه او با یوسف بن تاشغین، رهبر دولت مرابطین از طریق نامه و فرستادن نصایح و رهنمودها، تماس داشته، و او را بر عدالت و نیکی در زمان قدرت و جنگ با فئودالهای اندلس، تشویق میکند، و از سوی دیگر با محمد بن تومرت، بنیانگذار دولت موحدین رابطه استاد و شاگردی دارد، زیرا وی مدت سه سال نزد غزالی درس خوانده و از اندیشه او بهرهمند شده است.
نویسندگان میکوشند، نشان دهند که انسان در نظر غزالی، همان انسان پیش از جامعه، نزد«هابز» است، زرا غزالی معتقد است که شهوت بر بیشتر مردم چیره شده است(ص 411).
غزالی همچنین«دنیا»را شرط اصلی«دین» میداند، و جنبههای مختلف فعالیت بشر را چنان به هم ربط میدهد که زندگی فرد، از جنبه شخصی و جنبه عمومی، به عنوان عضوی از جامعه، جز در چارجوب دولت عملی نمیگردد.(ص 412)
6-ابن تیمیه(م 728 ه)نظریات خود را در کتاب «السیاسیة الشرعیة فی اصلاح الراعی و الرعیة»تدوین کرده است.نویسندگان به این نکته توجه میکنند که هدف او تلاش برای اصلاح وضع اجتماعی و نابودی فساد در جامعهای است که از یکنواختی نژادی و هماهنگی در آداب و رسوم بیبهره میباشد.این در زمانی است که جمعیتهای مختلف ساکن شام در پی فرار از برابر مغولان مهاجم در هم آمیختند.به همین جهت، ابن تیمیه بر این نکته تأیید میورزد که فرمانروایی، امانتی است که خدای آن را نزد مسؤولان نهاده، سپس باید حق آن را ادا کنند.
ابن تیمیه، روش ویژهای در بررسی سیاست دارد، وی بر قرآن و سنت تأیید میورزد، و در این شگفتی نیست، زیرا او رهبر«سلفی»هاست.
محققان، به مقایسه نظریات سیاسی و دینی ابن تیمیه و نظریات فلاسفه سیاسی غرب، که دین را از این مسائل دور نگه میدارند، پرداختهاند، هر چند به نظر ما این مقایسهها سودی ندارد.
زیرا مبانی آن درست نیست و شباهتی میان شرایط فکری و تاریخی پیرامون این دو گروه، وجود ندارد.
7-آخرین فصل کتاب، که طولانیترین فصل آن نیز هست، به فلسفه سیاسی ابن خلدون(م 808 ه) اختصاص یافته است، و در آن، زندگی او و پستها و مسؤولیتها و گرایشهای سیاسی او بررسی شده تا روشن شود که او در مسائل سیاسی یک رهبر و مجدد بوده و نیز در زمینههای دیگری از علم و ادب میتوان او را رهبر و مجدد به شمار آورد.(ص 501)
محققان نشان دادهاند که ابن خلدون، از گرفتار کردن سیاست به مسائلی چون صفات پادشاه و درباریان او پا فراتر نهاده و اندیشههای سیاسی ارسطو را کم اهمیت شمرده و این به نظر محققان خوشایند نیست.ابن خلدون همچنین نظریات افلاطون و برخی اندیشمندان مسلمان را نیز نادیده گرفته است، آنها مینویسند:«به نظر میرسد ابن خلدون از این سخن میخواهد نتیجه بگیرد که اندیشههای سیاسی گذشته بیمایه و تهی بوده است تا راه را برای پذیرش نظریات خودش به عنوان نخستین پرچمدار دانش سیاست، باز کند».(ص 509) سپس آنها بر این نکته پای میفشارند که شیوه او درست نیست، زیرا بسیاری از اندیشههای او را اندیشمندان اسلامی و یونانی پیش از او نیز داشتهاند.(ص 512)
به عقیده ابن خلدون، گرد هم آمدن انسانها امری چارهناپذیر نیست و همکاری برای زنده ماندن جنس بشر لازم است.و این اجتماع ناگزیر رهبر یا پادشاهی میخواهد، و پادشاه باید پیامبر باشد تا سیاست او دینی و خدایی باشد، و یا عقلی و بشری و بر پایه خرد آدمی استوار گردد.(ص 517)
ابن خلدون، همچنین از تأثیر عوامل آب و هوایی بر طبیعت اجتماع انسانی سخن میگوید، دیگران نیز در این باره سخن گفته و در گذشته و حال، این نظریه مطرح بوده است.محققان درباره درستی این نظریه بحث میکنند و میگویند:ما نمیپذیریم که عامل جغرافیایی، از جوانب گوناگون تأثیر تام بر زندگی اجتماعی و سیاسی و دینی و اخلاقی داشته باشد... آری عامل جغرافیایی اثر دارد، ولی تنها عامل مؤثر نیست، یا بمعنای دقیقتر، یگانه عامل نیست.(ص 535)
شهرت نظریه ابن خلدون در مسأله«عصبیت» است.نویسندگان این موضوع را نیز بررسی میکنند و در پایان نتیجه میگیرند که ابن خلدون پیش از هر چیز یک فیلسوف سیاسی واقعی بوده و ایدهآلیست یا اسکولاستیک نبوده است، او بنیانگذار دانش اجتماعی سیاسی یا سیاست اجتماعی است و اندیشههای او در این زمینه، هنوز هم نیازمند بررسی بیشتری است تا ریشهدار بودن آنها ثابت شود، و بررسیهای گذشته کافی نیست و ما کشف دوباره زحمات این دانشمند بزرگ مسلمان را وامدار غرب هستیم.(ص 574)
چند نکته درباره روش بحث
این بود بخشی از کوششهای دو نویسنده درباره بررسی تاریخ سیاسی اسلام و نوشتههای اندیشمندان مسلمان، و این خود کاری است ارزشمند، در مورد روش بحث و بررسی آنها چند نکته قابل ذکر است که از ارزش کار آنان نمیکاهد، امیدواریم که دو نویسنده محترم با بزرگواری و شکیب آن را بپذیرند.از جمله این نکات را باید یادآوری کنیم:
1-در آغاز کتاب، خواننده چنین میپندارد که این کتاب در موضوع خود، تألیف تازهای است و برای نخستین بار عرضه میشود، زیرا دو نویسنده چنین آوردهاند:«این کتاب که با کمال سرافرازی آن را به شما تقدیم میکنیم به چند بخش تقسیم میشود...»(ص 1)و نیز در جای دیگر مینویسند: «آرزومندیم که خدای بزرگ ما را موفق گرداند که در چاپهای آینده آن را کاملتر کنیم...»(ص 8).
این امر طبیعی مینمود، اگر در پاورقی ص 421 نگفته بودند که:میتوان در این زمینه به کتاب «خصائص الفکر السیاسی فی الاسلام و اهم نظریاته»، نوشته همین دو مؤلف مراجعه کرد.تا با دولت اسلامی در آغاز تا زمان امویان و عباسیان و از آن پس تا فیلسوفان بزرگ سیاسی زمان حاضر به گونهای دقیقتر آشنا شوند.این ارجاع در صفحات 456 و 457 و 563 نیز تکرار شده است.ما به این رهنمود عمل کردیم و دریافتیم که آن کتاب در دارالجامعات المصریه، به سال 1975 م چاپ شده است و کتاب مورد نقد، چاپ دوم همان کتاب است، بیآنکه به این مطلب اشارهای بکنند.و حتی اشارهای نیز ندارند که برخی از موضوعات تکرار شده است، بلکه از آن ارجاعات پی در پی فهمیده میشود که این دو کتاب کاملا از یکدیگر جدا هستند.
با مقایسه این دو چاپ، بیشتر مطمئن میشویم که آنچه گفتیم درست است.یعنی مطالب نقل شده، موضوعات، ترتیب آنها و فهرستهای هر دو یکی است، حتی حجم کلمات هر صفحه نیز تغییر نکرده و نظریات ارائه شده نیز به جای خود باقی هستند، تنها در چاپ دوم، دو فصل افزوده شده که در یکی نظریات ابن تیمیه و در دیگری نظریات ابن خلدون بررسی شده است.
2-به هنگام سخن گفتن درباره ساختار نظام اسلامی، چند بار تکرار میشود که این نظام گاهی تئوکراسی است و گاه دموکراسی، ولی به جدایی و اختلاف موجود میان این دو مفهوم و نیز به جزئیات و مبانی آن دو نمیپردازند.ما میگوئیم:میان این دو نظام ناسازگاری برقرار است، یرا نه تئوکراسی میتواند دموکراسی باشد و نه دموکراسی تئوکراسی میشود.بنابراین اطلاق این دو وصف ناسازگار بر یک چیز با شیوه علمی سازگار نیست.
نظام اسلامی، نیز مانند دیگر نظامها، یک پیکره هماهنگ است که نمیتوان آن را تجزیه کرد.و اینکه از یک بعد دموکراسی باشد و از دیگر سوتئوکراسی، پیامد دید سطحینگرانه است، و با بریدن جزء از کل همراه است و آنگاه به آن حکمی جداگانه میدهد. این شیوه، از نظر منطقی، استوار و درست نیست.
از سوی دیگر، دو نویسنده محترم که بسیاری از منابع علم سیاست را بررسی کردهند و خود، استادان این رشتهاند، در تعبیر خود، و در نامگذاری ویژگیهای سیاسی نظام اسلامی، دقت لازم را مبذول نداشتند. تئوکراسی و دموکراسی هر یک، مجموعه مفاهیمی را دربردارند که هیچگاه نمیتوان آنها را بر نظام اسلامی تطبیق کرد، و اگر برخی شباهتها میان آنها باشد، باید آن شباهتها را یادآور شد، و تنها به ذکر صفتهایی که نظام اسلامی، به خود بخشیده، مانند شوری به جای دموکراسی بسنده کرد.
3-نویسندگان، به سخنپردازی روی آوردهاند، و درباره برخی مسائل که جزئیات آنها کاری به نظام اسلامی ندارد، به اندازهای نوشتهاند که خواننده را خسته میکند و نمیگذارند به نتیجه بحث برسد. هر یک از این جزئیات، خود، نیازمند مطالعات ویژهای است، در صورتی آنها میتوانستند تنها به ذکر نامشان اکتفا کنند.
4-همچنین، برخی از رویدادهای تاریخ، که نقل حوادث و تحلیل آنها، همواره مورد اختلاف علمای اسلامی بوده است، و موضعگیری درباره آنها، مجوز علمی، یا مقایسه و ارزیابی علمی برای ترجیح است، به همین دلیل، میتوانستند به نقش آن حوادث در شکلگیری اوضاع سیاسی اشاره کنند، مانند حادثه ولایت ابیبکر، ردّه و فتنه زمان عثمان و داستان طلحه و زبیر و معتزله و سبب نامگذاری آنان...
5-مناسب ود محققان، مسأله آزادی و اندازه آن را در جامعههای اسلامی و نیز موضوع استبداد در فرمانروایی و زورگویی در زندگی مردم، که شیوه بسیاری از فرمانروایان است و چگونگی حکومتها را با آن ارزیابی میکردند.
6-نویسندگان، چند مطلب را بیان داشتهاند که بر پایه علمی استوار نیست، از جمله:
-دوران زندگی ابی الربیع، که آنها، فقط به این بسنده کردهاند که برخی گفتهاند:او در حکومت مستعصم میزیسته است، بیآنکه دلیلی برای آن بیاورند، و نیز گفتهاند:«نظام سیاسی که مؤلف آن را تصویر کرده، کاملا با آنچه در دوران عباسی و اموی برقرار بود، برابری میکند».(ص 207)حال آنکه هیچگونه سند تاریخی بر این ادعا نشان نمیدهند.
-محققان توضیح ندادهاند دعوتی که در زمان ماوردی برای امکان نصب یک خلیفه غیر عربی میشد، چه دعوتی بوده؟و از سوی چه کسی؟و علل و انگیزههای آن چه بوده است.