رابطه کلام با علوم دیگر
آرشیو
چکیده
متن
در زمینه رابطه علوم با یکدیگر، دو اصل معرفت شناختی کهن مطرح است که یادآوری آنها در آغاز این بحث لازم است:
1-اختلاف و تمایز علوم.
2-اشتراک و تعاون علوم.
در متون معتبر منطقی، پیرامون این دو اصل به تفصیل بحث گردیده و معیارهای تمایز و تناسب علوم با یکدیگر بیان شده است.عمدهترین معیار تمایز و اختلاف علوم، موضوعات علوم، شناخته شده و احیانا از اختلاف اغراض و اهداف علوم نیز سخن به میان آمده است؛بر این اساس پارهای از علوم مباین با علوم دیگر و برخی نسبت به برخی دیگر در مرتبه مساوی بوده، و در میان برخی از آنها نیز نسبت عموم و خصوص برقرار میباشد. (1)
اصل تمایز و اختلاف علوم، مورد توجه معرفتشناسان و فیلسوفان جدید نیز میباشد، با این تفاوت که آنان عمدهترین ملاک تمایز علوم را متد و روش آنها دانسته و برای روششناسی یا منطق عملی (در مقابل منطق نظری یا صوری)ارزش ویژهای قائل شدهاند، ولی همانگونه که در بخش مربوط به موضوع علم کلام بیان گردید، تمایز روشی علوم مبتنی بر تمایز موضوعی آنها است، زیرا اسلوب و روش فکری هر علمی، نوع رابطه انسان با موضوع مورد بحث را بیان میکند، و در نتیجه معیار تمایز موضوعی علوم همچنان به عنوان نافذترین معیار پذیرفته شده است.
بر این اساس باید گفت:علم کلام از نظر موضوع با همه علوم دینی و غیر دینی متمایز است.*اکنون باید رابطه علم کلام را با علوم دیگر از جنبه تناسب و تعاون بررسی نماییم:
1-کلام و منطق
از آنجا که علم منطق، قوانین تفکر صحیح و روشهای استدلال را میآموزد و علم کلام نیز علمی *بنابر نظریه آنان که موضوع علم کلام را موجود بما هو موجود میدانند، موضوع آن دو متحد بوده و ملاک تمایز آنها مبادی و روش استدلال خواهد بود، چنانکه در بحثهای گذشته بیان گردید. است نظری و استدلالی، بنابراین منطق در خدمت کلام بوده و از مبادی ضروری آن بشمار میرود، بدین جهت اگر به متون کلامی مراجعه نمائیم خواهیم یافت که متکلمان، قبل از ورود به مباحث کلامی به مباحث منطقی پرداخته و به تفصیل یا اختصار قواعد و فرمولهای آنرا یادآور شدهاند.
2-کلام و معرفتشناسی
در معرفتشناسی(اپیستمولوژی)، خود علم و معرفت موضوع بحث واقع میشود.و مسائلی چون حقیقت شناخت، واقعنمایی علم، ابزار معرفت، توانایی انسان بر شناخت واقعیت و...مورد بررسی قرار میگیرد.گرچه این دانش، به عنوان شاخهای ممتاز از معرفت، در دو سه قرن اخیر ظاهر گردیده است، ولی تأمل در بحثهای فیلسوفان و متکلمان اسلامی نشان میدهد که آنان از این بحث مهم غافل نبوده و در مناسبتهای گوناگون پیرامون آن بحث و بررسی نمودهاند.
اگر به کتب کلامی مراجعه کنیم مییابیم که آنان قبل از ورود در مباحث کلامی، اموری را به عنوان مقدمه مورد بحث قرار دادهاند و از آن جمله بحثهایی پیرامون فکر و نظر میباشد که از مسائل معرفتشناسی بشمار میروند.
قدیمترین متن کلامی شیعه، کتاب«الیاقوت» تألیف ابو اسحاق ابراهیم بن نوبخت است.وی در آغاز کتاب خود به بحث پیرامون مسائل زیر پرداخته است: ماهیت فکر و نظر-تعریف و اقسام علم-آیا نظر مفید علم است؟-دلیل چیست؟-آیا دلیل سمعی مفید علم است؟
همچنین فخر الدین رازی، در کتاب«المحصل» مباحث گستردهای را پیرامون علم و فکر و نظر مطرح نموده است که بسیاری از آنها از مسائل خاص معرفتشناسی میباشد.*
3-کلام و فلسفه اولی
در بخشهای گذشته بیان گردید که کلام و فلسفه اولی در مسائل مربوط به مبدأ و معاد، اشتراک هدف و غایت دارند، هر چند شیوه بحث آنها متفاوت است. اکنون یادآور میشویم که بسیاری از مسائل فلسفی از مبادی استدلالهای کلامی بوده و نقش تعیین کنندهای در بحثهای کلامی ایفاء میکنند، این اصل در مورد حکمت متعالیه صدرایی عمیقتر و فراگیرتر است.
هر گاه متکلم نسبت به مباحثی مانند اصالت وجود، تشکیک در وجود، وجود رابط و مستقل، ویژگیهای هستی ممکن و واجب، وحدت و اقسام آن، علت و معلول، امتناع دور تسلسل، ویژگیهای هستی مادی و مجرد، اقسام سبق ولحوق و...آگاهی کافی نداشته باشد، از عهده تحقیق پیرامون مسائل خداشناسی و توحید بر نخواهد آمد، مثلا نخستین عبارت بخش کلام(مقصد سوم)تجرید العقاید محقق طوسی که بیانگر برهان اثبات وجود خداست، چنین است:«الموجود ان کان واجبا فهو المطلوب و الااستلزمه لاستحالة الدور و التسلسل»:اگر موجود که اصل واقعیت آن قابل انکار نیست، واجب(الوجود بالذات)باشد مطلوب الهیین ثابت است، در غیر این صورت مستلزم واجبالوجود است، زیرا دور و تسلسل محال است.
فهم صحیح این برهان مبتنی بر آگاهی از وجوب و امکان ذاتی و نیز براهین امتناع دور و تسلسل است که از مباحث فلسفه اولی میباشند.
همچنین محقق طوسی از اصل«وجوبالوجود بالذات»به عنوان یک قاعده مستحکم و فراگیر کلامی بهره گرفته و بسیاری از صفات جمال و جلال الهی را بر مبنای آن اثبات نموده است.
یکی از مباحث بسیار مهم کلامی، علم پیشین *طرح این دو بحث اختصاص به دو متکلم نامبرده ندارد، بلکه اکثر متکلمان آنها را در مقدمه کتب خود آوردهاند.(ر.ک:قواعد المرام، ابن میثم بحرانی، شرح مواقف، و شرح مقاصد) خداوند به موجودات است و در روایات تصریح شده است که هیچگونه تفاوتی میان علم خداوند به موجودات قبل از آفرینش و پس از آفرینش آنها نیست، (2) تبیین این اعتقاد دینی، جز بر پایه اصول و قواعد فلسفی ممکن نیست، اصولی مانند:تشکیک در حقیقت وجود، اتحاد عاقل و معقول، «بسیط الحقیقة کلالاشیاء و لیس بشی منها»و...
تبیین عمیق و دقیق صغرای برهان حدوث که از براهین مشهور متکلمان بر اثبات وجود آفریدگار است در گرو اصل حرکت جوهری است که از اندیشههای ابتکاری صدر المتألهین بشمار میرود.
اثبات توحید ذاتی(بساطت واحدیت ذات خداوند) و نیز توحید صفاتی(عینیت صفات با ذات و با یکدیگر)، مبتنی بر اصالت وجود و وحدت حقیقی حقه است.اصل احدیت و بساطت ذات در اصطلاح روایات به«احدی المعنی»بودن خداوند بیان شده است.چنانکه محمد بن مسلم از امام باقر(ع)روایت کرده که فرمود:«من صفة القدیم انه واحد احد صمد احدی المعنی، و لیس بمعان کثیرة مختلفة» (3) .از جمله صفات قدیم(خداوند)این است که او یگانه و یکتا و بینیاز، و«احدی المعنی»است و دارای معانی (صفات)متکثر و مختلف نیست، (مقصود، واقعیت صفات است نه مفاهیم آنها).
و دهها مسئله کلامی دیگر که فهم صحیح آنها بدون آگاهی از اصول و قواعد فلسفی ممکن نیست، و بر این اساس باید گفت:فلسفه(امور عامه)نیز- همانند منطق-از مبادی لازم عمل کلام بشمار میرود، و درست به همین دلیل است که میبینیم متکلمان، قبل از ورود به بحثهای کلامی(مباحث مبدأ و معاد)و پس از طرح مباحث منطقی، متعرض بحثهای فلسفی شده و پیرامون مسائلی چون:وجوب و امکان، علت و معلول، حدوث و قدم، جوهر و عرض و...بحث نمودهاند.اگر چه مشهور است که محقق طوسی اولین کسی است که مباحث فلسفی را در کلام وارد نمود، ولی باید گفت:این کار قرنها قبل از وی توسط اساتید علم کلام انجام گرفت، از آن جمله میتوان کتاب«یاقوت»تألیف ابراهیم بن نوبخت را نام برد، وی قبل از آنکه به اثبات صانع و توحید و صفات الهی بپردازد، پیرامون مسائلی چون:خواص قدیم و حادث، ممکن واجب، جوهر و عرض، امتناع تسلسل و...بحث نموده است.
از اینجا میتوان به ناآزمودگی نظریه برخی که احیانا از سر دلسوزی و اخلاص به دوستداران فلسفه توصیه میکنند که قبل از آموختن فلسفه، علم کلام را بیاموزند، پی برد.اینان در حقیقت تحت تأثیر شایعه بیاساس مخالفت فلسفه با دین و عقاید دینی که توسط اشاعره شیوع یافت، قرار گرفته و بدون اطلاع کافی از بحثهای فلسفی و کلامی و به انگیزه دفاع از حریم دیانت، یا آموختن فلسفه را تحریم نموده، و یا فرا گرفتن کلام را قبل از آن توصیه مینمایند!!
آری در اینکه آراء فلاسفه در مواردی با آراء متکلمان تعارض دارد، شکی نیست.ولی به کدام حجت علی و نقلی فهم متکلمان صواب بوده و گزارش صحیح شریعت است، تا اینکه رأی آنان معیار حق و باطل در عرصه دیانت دانسته شود؟!
از جمله مسائل مورد اختلاف فلاسفه و اکثر متکلمین، مسأله اعاده معدوم است که متکلمان آن را جایز میدانند و انگیزه مخالفت آنان این است که معاد را از باب اعاده معدوم دانستهاند، ولی چنانکه فیلسوف شهید مطهری یادآور شدهاند، آنان در این باره مرتکب دو اشتباه شدهاند:یکی اشتباه شرعی و دینی که موضوع حشر و قیامت را اعاده معدوم دانستهاند و یک اشتباه عقلی که اعاده معدوم را جایز میدانند، اما فلاسفه معتقدند که اولا:اعاده معدوم محال است و اگر چیزی نیست و معدوم شد، آنچه که دوباره بوجود میآید عین او نخواهد بود بلکه شبیه و همانند آن است و ثانیا:معاد به معنی اعاده معدوم نیست، و اشیاء-خصوصا انسانها-معدوم نمیشوند تا اینکه پس از انعدام مجددا مخلوق شوند، بلکه معدومیت، معدومیت نسبی است، مثلا انسانی که میمیرد از زندگیای که داشته است معدوم شده است، نه اینکه به کلی از صفحه وجود محو و نابود شده باشد. (4)
غالب مخالفتهای متکلمان، با فلاسفه بزرگ الهی از این قبیل است، که فعلا مجال بررسی آنها نیست، البته باید حساب فیلسوفان حقیقی را از متفلسفان جدا کرد.
4-کلام و فقه
علم فقه، از نظر موضوع، به علم کلام نیاز دارد، زیرا فقیه انواع تکالیف الهی و وظایف مکلفان را بیان مینماید و اصل تکلیف(حسن و لزوم آن)مسألهای است که علم کلام متکفل بررسی آن است.و در مورد منابع و مدارک فقه نیز، علم فقه، وابسته به علم کلام است؛زیرا مباحثی نظیر حقانیت قرآن، و حجیت سنت، از بحثهای علم کلام میباشد.
5-کلام و اصول فقه
در ابواب مختلف اصول فقه، مانند:حجیت ظواهر، تعارض و تزاحم احکام، حجیت اجماع، برائت عقلی، علم اجمالی، مستقلات و ملازمات عقلیه و...به قواعدی نظیر:حسن و قبح عقلی، قاعده لطف، قبح تکلیف مالایطاق، حکیمانه بودن افعال خداوند، استناد میشود که همگی از مسائل علم کلام میباشند.
سید مرتضی در ابواب مختلف کتاب«الذریعة» بحثهایی را مطرح نموده که همگی مبتنی بر قاعده حسن و قبح عقلی میباشند که فهرست برخی از آنها را یادآور میشویم:1-شرایط حسن فرامین الهی، 2-وجوب تقدم فرمان بر زمان انجام فعل، 3-جایز نبودن تأخیر بیان از وقت نیاز، 4-اباحه عقلی. (5)
شیخ الطائفه نیز در کتاب«عدة الاصول»اموری را در ارتباط با صفات خدا و پیامبر(ص)و ائمه معصومین که دانستن آنها برای بدست آوردن مقصود جدی آنان از خطابات و کلماتشان لازم است یادآور شده که از آن جمله امور سهگانه ذیل است:
1-خطابی که از آن هیچ معنایی اراده نشود، قبیح و نارواست.
2-در خطابات الهی(و نیز پیامبر و امامان)کذب راه ندارد.
3-اراده معنایی بر خلاف آنچه از ظاهر کلام بدست میآید بدون ذکر قرینه قبیح است. (6)
6-کلام و تفسیر
موضوع علم تفسیر، قرآن و کلام الهی است و مفسران با شیوههای مختلف و از جنبههای گوناگون، پیرامون آن بحث میکنند، بدیهی است اثبات اینکه قرآن کلام الهی و معجزه جاودان خاتم پیامبران(ص) است بر عهده علم کلام است، بنابراین علم تفسیر نیز در موضوع خود نیازمند به علم کلام میباشد.
7-کلام و اخلاق
مباحث کلامی در زمینه مبدأ و معاد، نقش تعیین کنندهای در علم اخلاق دارند، زیرا کوشش عالمان اخلاق بر این است که حس مسئولیت را در انسان تقویت نموده، او را بر اتصاف به صفات پسندیده و انجام کارهای شایسته تشویق، و از آلوده شدن به صفات ناپسند و ارتکاب کارهای ناشایست، برحذر دارند؛بدیهی است نیرومندترین عامل دست یافتن به این مقصود، اعتقاد به خدا و شناخت صفات جمال و جلال الهی و جهان پس از مرگ است.
قرآن کریم یکی از عوامل مهم طغیانگری انسان را اندیشه و روحیه خود بزرگبینی و احساس غنا و بینیازی از خدا میداند و میفرماید:«کلا ان الانسان لیطغی ان راه استغنی»(علق/6).و نیز خدا فراموشی را مایه خود فراموشی و از ریشههای فسق میشناسد، چنانکه میفرماید:«و لا تکونوا کالذین نسوا اللّه فانساهم انفسهم اولئک هم الفاسقون»(حشر/19).
بنابراین شناخت فقر و نیازمندی ذاتی انسان و غنا و بینیازی مطلق خداوند و ایمان به علم و قدرت گسترده او انسان را از بیماری خود بزرگبینی نجات داده و از دام خدافراموشی و در نتیجه خودفراموشی میرهاند و پیوسته این شعار قرآنی را آویزه گوش او قرار میدهد که«یا ایها الناس انتم الفقراء الی اللّه و اللّه هو الغنی الحمید»(فاطر/15).
همانگونه که اعتقاد به معاد و جهان پس از مرگ از مهمترین عوامل بازدارنده از گناه و پایبندی به ارزشهای اخلاقی است، بدین جهت قرآن، انگیزه منکران معاد را گشودن راه تبهکاری دانسته، میفرماید:«بل یرید الانسان لیفجر امامه، یسئل ایان یوم القیامة»(قیامت/5-6)و نیز توجه به زندگی پس از مرگ را پشتوانه نیرومندی برای تقوا دانسته، میفرماید:«یا ایها الذین آمنوا اتقوا اللّه و لتنظر نفس ما قدمت لغد»(حشر/18).
و بر این اساس است که محقق لاهیجی آنجا که غایات علم کلام را برشمرده، از آن جمله تقویت قوه عملی متکلم را یادآور شده و گفته است:«الخامس ایضا للطالب فی قوته العملیة و هو صحة النیة و اخلاصها فی الاعمال و صحة الاعتقاد و قوته فی الاحکام المتعلقة بالافعال، اذ بهذه الصحة فی النیة و الاعتقاد یرجی قبول الاعمال و ترتب الثواب علیه...» (7) پنجمین غایت علم کلام به طالب علم کلام باز میگردد و آن قوی شدن وی در عمل، و درستی و اخلاص نیت در انجام کارها و نیز قوت و درستی اعتقاد در احکام عملی میباشد، زیرا بر پایه این اعتقاد و نیت درست، امید قبولی اعمال و دریافت پاداش میرود...
8-کلام و علوم تجربی
مقصود از علوم تجربی، صرفا علوم طبیعی (زیستشناسی، فیزیولوژی، فیزیک، شیمی و...) نیست، بلکه همه دانشهایی است که شیوه بحث آنها بر پایه مشاهده تجربه و آزمایش استوار است، که در نتیجه پارهای از علوم انسانی از قبیل جامعهشناسی، روانشناسی و غیره را نیز در بر میگیرد، رابطه کلام با این نوع علوم را به دو گونه میتوان ترسیم کرد.
1-تعاون و تفاهم، 2-تعارض و تصادم.
گاهی متکلم، مسئلهای کلامی را گذشته بر این که میتواند با استفاده از مبادی مستقل عقلی، تحقیق و بررسی کند، از دانش تجربی نیز بهره میگیرد، مثلا یکی از راههایی که برای اثبات علم پیشین خداوند نسبت به موجودات پیشنهاد شده است«اتقان»و «احکام»افعال خداوند است، عالم آفرینش بر پایه اتقان و نظم دقیق و شگفتآوری استوار است.بخشی از این مطلب، اگر چه با مشاهده معمولی نیز به دست میآید، ولی شکی نیست که دانشهایی چون زیستشناسی، هیئت، فیزیولوژی و مانند آن نقش مؤثری در پردهبرداری از این واقعیت دارد و متکلم این اصل علمی را صغرای قیاس خود قرار داده و با انضمام یک اصل بدیهی عقلی(اتقان و نظم در فعل، بدون علم و آگاهی فاعل، معقول نیست)دلیل کلامی خود را استوار میسازد.
خواجه در تجرید الاعتقاد میفرماید:«و الاحکام والتجرد و استناد کل شییء الیه دلائل العلم» (8) : محکم و متقن بودن افعال خداوند و مجرد بودن ذات او و مستند بودن هستی همه موجودات به پروردگار دلائل علم خداوند به موجودات است.
یکی از براهین اثبات صانع نیز برهان نظم است که در قرآن و روایات اسلامی بدان توجه بسیار شده است، در این باره نیز علوم تجربی کارساز بوده کلام را یاری میدهند و متکلمان(اسلامی و غیر اسلامی)از این روش استفاده نمودهاند.کتابهایی نظیر«اثبات وجود خدا» (9) به قلم چهل تن از دانشمندان، «دو هزار دانشمند در جستجوی خدا» (10) ، «راز آفرینش» (11) ، «حیات و هدفداری» (12) گامهایی در این مسیر به شمار میروند.
در بخش دوم مباحث کلامی(فلسفه و راز احکام دینی)نیز علوم تجربی در بسیاری از قسمتها کلام را یاری نموده و پرده از حکیمانه و عالمانه و عادلانه بودن دستورات دینی(افعال الهی)برداشتهاند، از آن جمله:فریضه روزه را میتوان نام برد که یکی از اسرار تشریع آن آثار جسمانی و درمانی آن است.از پیامبر گرامی(ص)روایت شده است که فرمودهند«صوموا تصحوا» (13) :روزه بگیرید تا صحیح و سالم گردید.این واقعیت را دانش تجربی با صراحت و قاطعیت ابراز داشته و روزهداری(آن هم به شیوهای که اسلام مقرر داشته است)را در برخی موارد موفقترین و در پارهای موارد یگانه راه معالجه امراض خاصی میشناسد (14)
صور تعارض علم و دین
در عین حال گاهی علم و دانش تجربی، موضع مخالف گرفته و به گونهای با کلام و متکلم ماهماهنگی نشان میدهد، تعارض علم با دین و مدافع آن یعنی کلام، صورتهای گوناگونی دارد که باید از یکدیگر جدا نمود؛گاهی این تعارض میان علم با دین خاصی مانند مسیحیت است، خصومت مزبور که از رنسانس آغاز شد دو عامل عمده داشت:
الف-سختگیریهایی که از طرف کلیسا نسبت به دانشمندان اعمال میشد.
ب-نارسایی مفاهیم دینی مسیحیت.
البته ممکن است گاهی از طرف انسانهای ناآشنا، مفاهیم اسلامی نیز به طور ناصحیح تفسیر شود که با اصول مسلم عقلی و علمی ناسازگار باشد ولی نباید این نوع مخالفت عقل یا علم را مخالفت با اسلام به شمار آورد.ولی گاهی آراء دانشمندان و صاحبنظران علوم مخالف و معارض با قوانین اسلامی میباشد، توضیح اینکه:
اسلام دین کامل و جامعی است که همه شئون زندگی فردی و اجتماعی، مادی و معنوی انسان را زیر پوشش احکام و مقررات خود قرار داده و در نتیجه در زمینههای قضا، اقتصاد، روابط اجتماعی حقوق مدنی و غیره دستورات ویژهای دارد که گاهی از طرف دانشمندان در رشتههای یاد شده اعتراضاتی به سیستم قانونگذاری اسلام وارد میشود.
اسلام برای پارهای از جرائم، مانند سرقت، زنا، تهمت و غیره جریمهها و مجازاتهای خاصی را تعیین نموده است که احیانا از طرف برخی به عنوان مجازاتهای خشن و غیرانسانی مورد اعتراض قرار میگیرد.اسلام در عین این که اصل مالکیت را محترم میشمارد ولی محدودیتهای خاصی را در راه کسب ثروت و بکارگیری آن مقرر داشته است که با هیچ یک از دو سیستم اقتصادی شرق و غرب موافق نیست.
اسلام میان مرد و زن در زمینه وظائف و مسئولیتهای اجتماعی تفاوتهایی قائل است و برخی از مسئولیتهای اجتماعی را در صلاحیت زن نمیداند.و نیز در مسئله ارث، برای پسر دو سهم و برای دختر یک سهم در نظر گرفته است و...
در همه موارد یاد شده، برخی از غربیان و کارشناسان رشتههای یاد شده، موضع مخالف دارند ولی این نوع مخالفتها نیز در حقیقت به پای مخالفت یا عقل با اسلام و کلام اسلامی نیست، ریشه اصلی این اعتراضها دو چیز است:
الف-برداشت و تفسیر نادرست از قوانین اسلامی که آگاهانه و عمدی یا ناآگاهانه صورت میگیرد، مثلا دیدگاه اسلام را در مسئله بردگی، به گونهای نادرست تفسیر نموده، آنگاه آن را نقد مینمایند.همین گونه است مسئله تعدد زوجات، ازدواج موقت، صدقات در اسلام، که مخالفان اسلام این مفاهیم و قوانین دینی را تحریف کرده و به طور ناصحیح تفسیر نموده، آنگاه اسلام را به عادلانه و عالمانه نبودن متهم نمودهاندو نمونههایی از این اتهامات را«جان دیون پورت» انگلیسی در کتاب عذر تقصیر به پیشگاه محمد و قرآن یادآور شده است.
ب-برداشت و تلقی خاصی که غربیان از انسان دارند، در حقیقت انسانشناسی آنان با انسانشناسی قرآن متفاوت است، آنان انسان را تنها از دریچه بعد حیوانی او مطالعه کردهاند، و در نتیجه همه معیارهایی که در زمینه قوانین مربوط به انسان به دست میدهند، رنگ مادیت و ملکی دارد، در حالی که از دیدگاه اسلام و قرآن، غرائز و تمایلات مادی، تنها بخشی از واقعیت انسان را تشکیل میدهد و بخش اصیل واقعیت او بعد الهی و ملکوتی او است. حال اگر این دانشمندان تفکر خود را در مورد انسان اصلاح نمایند و در کنار«من»سفلی و حیوانی انسان، «من»علوی و ملکوتی او را نیز در نظر آورند، آنگاه به مطالعات علمی خود در رشتههای مربوطه بپردازند، بدون شک تغییر موضع داده و با آیین اسلام، هم صدا خواهند شد.
مناسب است در این جا جملهای را از مفسر عالیقدر قرآن، مرحوم علامه طباطبائی یادآور شویم:
نامبرده در بحث از اعجاز قرآن میفرماید:«قرآن کتابی است که هرگز منسوخ نگردیده و تحول و تکامل اجتماعی بشر بر جاودانی آن خدشهای وارد نمیسازد»، آنگاه اشکالی را یادآور شده و آن اینکه «جامعهشناسان و حقوق دانان امروز معتقدند باید قوانین اجتماعی پا به پای تحول و تکامل بشر در زمنیه تمدن و فرهنگ متحول و دگرگون گردد»سپس در پاسخ میگوید:«اساس تشریع قرآنی بر پایه توحید فطری و اخلاقی فاضله و ارزشهای جبلی انسان پایهگذاری شده و از نظر قرآن، تشریع، باید از تکوین منشأ بگیرد، ولی دانشمندان مزبور معارف توحید و ارزشهای اخلاقی را از دائره وجود انسان و جامعه بشری الغاء نموده و صرفا سیر تکامل اجتماعی و مادی انسان را مطمح نظر قرار دادهاند» (15) .
در هر حال همه این بحثها، میدانهای نبرد کلامی است که متکلم اسلامی باید پاسخگوی این اعتراضات باشد.
قلمرو بحثهای کلامی
از این جا معلوم میشود که علم کلام قلمروی گستردهتر از بحث پیرامون آنچه به عنوان اصول دین یا اصول عقاید از آن یاد میشود دارد، زیرا متکلم علاوه بر رسالت تبیین و اثبات اصول عقاید و دفاع از آنها، رسالت پاسخگویی به هر گونه سؤال یا اشکالی که در رابطه با مجموعه تعالیم و احکام دینی مطرح میشود را نیز بر عهده دارد.بنابراین علم کلام هم رسالت دفاع از اصول دین را دارد و هم رسالت دفاع از فروع دین را.
پرسش در زمینه احکام فرعی دین دو گونه است: گاهی هدف، دست یافتن به مدرک حکم است که در این صورت پاسخگویی به آن در رسالت علم فقه و فقیهان است.ولی گاهی هدف، شناخت فلسفه یا حکمت حکم است که پاسخگویی به آن بر عهده علم کلام و متکلمان میباشد.
این دوگونگی بحث در رابطه با قرآن نیز مطرح است، زیرا گاهی غرض پرسش کننده، یافتن معانی آیات و تعالیم قرآنی است که پاسخگویی به آن از وظایف مفسران میباشد و گاهی پرسش از این است که مثلا چرا قرآن به طور تدریجی نازل گردیده؟و یا شبهه وجود تناقض در قرآن مطرح میگردد، و یا بر اعجاز و فصاحت و بلاغت قرآن خردهگیری میشود و نظایر آن، که پاسخگویی به این گونه پرسشها و شبهات از رسالتهای متکلمان بشمار میرود.
این گونه بحثهای کلامی سابقهای ممتد دارد و همزمان با مباحث کلامی بخش نخست مطرح بوده است.جهت روشن شدن مطلب، نمونههایی را یادآور میشویم:
1-به نقل از شیخ صدوق در امالی، جمعی از یهودیان نزد پیامبر(ص)آمده و پرسشهای بسیاری در زمینه مسائل مختلف دینی مطرح نمودند، برخی از این پرسشهای او که مربوط به فلسفه احکام دینی میباشد عبارتند از:
الف:چرا نمازهای پنجگانه در پنج وقت مقرر گردیده است؟
ب:چرا هنگام وضو فقط چهار عضو شسته میشود؟
ج:چرا برای جنابت، غسل واجب گردیده ولی برای بول و غائط، غسل واجب نشده است؟
د:چرا خداوند روزه را به مدت سی روز(یک ماه) مقرر داشته است؟
ه:علت اینکه خداوند بعد از عصر به وقوف در عرفات امر کرده چیست؟ (16)
2-چرا سهم ارث مرد دو برابر زن است
مردی از شام نزد امیرالمؤمنین(ع)آمد و مسائلی را از او پرسید، از آن جمله:چرا میراث مرد دو برابر میراث زن مقرر گردیده است؟
امام(ع)پاسخ داد:«من قبل السنبلة کان علیها ثلاث حبات فبادرت الیها حواء فاکلت منها حبة واطعمت آم حبتین، فمن اجل ذلک ورث الذکر مثل حظ الانثیین» (17) علت این حکم این است که سنبله گندم دارای سه دانه بود، حوا پیش دستی نمود و یک دانه آن را خورد و دو دانه دیگر را به آدم خوراند، بدین جهت سهم ارث مرد دو برابر زن مقرر گردید.
مقصود از عبارت فوق این است که نیازمندیهای اقتصادی مرد نسبت به به زن بیشتر است، زیرا مخارجی مانند پرداخت مهریه، دادن نفقه زن، و تأمین احتیاجات زندگی خانوادگی و...بر عهده مرد است. بنابراین مقتضای عدالت این است که سهم ارث او افزایش داشته باشد.چنانکه وقتی همین مسأله از امام صادق(ع)سؤآل شد، در پاسخ فرمود:«ان لیس لها عاقلة و لا نفقة و لا جهاد و هذا علی الرجال، فلذلک جعل له سهمان و لها سهم» (18) :از آنجا که عاقله، * نفقه و جهاد بر زن واجب نیست ولی بر مرد واجب است، سهم ارث او دو برابر سهم ارث زن مقرر گردیده است.و نظیر این پاسخ از امام رضا(ع)نیز روایت شده است.
و امام صادق(ع)در مورد دیگر در پاسخ همین سؤال فرموده است:«لان الحبات التی اکلها آدم و حوا فی الجنة کانت ثمانیة عشر، اکل آدم منها اثنتی عشر حبة واکلت حواستا فلذلک صار المیراث للذکر مثل حظ الانثیین» (19) :مجموع دانههایی که آدم و حوا در بهشت خوردند هیجده عدد بود، آدم دوازده دانه و حوا شش دانه خورد، بدین جهت سهم ارث مرد دو برابر سهم ارث زن تعیین شد.
تفاوت شماره دانهها در روایت اول و سوم دلیل بر این است که رقمهای مذکور خصوصیت نداشته و کنایه از فزونی هزینههای اقتصادی مرد نسبت به زن است، چنانکه در حدیث دوم بدان تصریح گردیده است، و کلمات ائمه طاهرین-مانند آیات قرآن- یکدیگر را بیان و تفسیر مینمایند.
3-شبهه تعارض آیات قرآن
شیخ صدوق روایت نموده که فردی نزد امام علی(ع) آمد و گفت:من در حقانیت قرآن به شک افتادهام، امام(ع)با اظهار شگفتی، علت شک او را پرسید، وی گفت:چگونه در قرآن تردید ننمایم و حال آنکه میبینم، برخی از آیات آن برخی دیگر را تکذیب مینماید.
امام(ع)فرمود:«ان کتاب اللّه لیصدق بعضه بعضا و لا یکذب بعضه بعضا و لکنک لم ترزق عقلا تنتفع به»:آیات قرآن یکدیگر را تصدیق نموده و هرگز یکدیگر را تکذیب نمیکنند، ولی تو از عقل کافی بهرهمند نیستی تا در فهم آیات قرآن ترا سود بخشد. آنگاه از او خواست تا شبهات خود را مطرح نماید، و او دوازده مورد که آیات قرآن را معارض یکدیگر میپنداشت یادآور شد و امام(ع)به همه آنها پاسخ گفت و چون نقل همه آنها در گنجایش این مقال نیست به ذکر یک نمونه بسنده میکنیم:
در قرآن کریم در مورد گرفتن جانهای بندگان سه بیان مختلف آمده است:
1-خداوند گیرنده جهانهاست:«اللّه یتوفی الانفس حین موتها»(زمر/42).
2-ملک الموت گیرنده جانهاست:«قل یتوفاکم ملک الموت الذی و کل بکم»(سجده/11).
3-فرشتگان جانها را میگیرند:«الذین تتوفاهم الملائکة»(نحل/28 و 32).
امام(ع)در پاسخ فرمود:خداوند مدبر امور است و او هر گونه که بخواهد آفرینش را تدبیر مینماید و فرشتگان وسایط تدبیر الهی میباشند و بر این اساس *دیه جنایت یا قتل خطایی که توسط کودک واقع شود، بر عهده پدر و بستگان پدری او است.
کیهان اندیشه » شماره 49 (صفحه 114)
________________________________________
برخی از جانها را ملکالموت میگیرد و برخی را فرشتگان دیگر. (20)
پرسش ابن الکواء در این باره
عبداللّه بن الکواء از رؤسای خوارج است که در جنگ نهروان به هلاکت رسید، روزی امام علی(ع)از مردم خواست تا هر مسألهای که دارند از او بپرسند، از جمله سؤال کنندگان ابن الکواء بود که در زمینههای مختلف سؤالاتی مطرح نموه و از آن جمله در مورد اختلاف آیات قرآن درباره مشرق و مغرب سئوال کرد و گفت:قرآن در مورد مشرق و مغرب سه بیان مختلف دارد:
1-از یک مشرق و مغرب گزارش داده میگوید: «رب المشرق و المغرب»(شعرا/28).
2-درباره دو مشرق و مغرب سخن گفته است: «رب المشرقین و رب المغربین»(الرحمن/17).
3-به چند مشرق و مغرب معتقد بوده و میگوید: «رب المشارق و رب المغارب»(معارج/40).
حاصل پاسخ امام علی(ع)به این اشکال این است که آنجا که فقط از یک مشرق و مغرب سخن گفته ناظر به دو جهت مشرق و مغرب در مقابل دو جهت جنوب و شمال است و آنجا که از دو مشرق و مغرب خبر داده است، به تفاوت مشرق و مغرب خورشید در دو فصل تابستان و زمستان نظر داشته است، و بالأخره آنجا که از مشارق و مغارب سخن گفته به تفاوت مغرب و مشرق خورشید در هر روز اشاره دارد. (21)
بنابراین بحث و گفتگوی کلامی پیرامون فلسفه احکام دینی و حکیمانه و عادلانه بودن افعال تکوینی و تشریعی خداوند و نیز کلام الهی، از آغاز مورد توجه بوده و نباید چنین بحثهایی را از ویژگیهای کلام جدید دانست.اصولا باید گفت:قرآن کریم خود سهم بسزایی در تشویق افکار و اندیشهها به تدبر و تأمل در کتاب الهی و احکام دینی و جستجوی راز آنها داشته است، زیرا گذشته بر اینکه در آیات بسیاری، انسانها را به تفکر و تعقل و تدبیر فرا خوانده است، آنجا که از احکام و مقررات دینی یاد میکند، بلافاصله، فلسفه و حکمت آنها را یادآور میشود، چنانکه نماز را عامل ذکر خدا و بازدارنده از زشتیها میداند*و روزه را عامل تقوی میشناسد*و زکوة را مایه طهارت و پاکیزگی معنوی میداند و فلسفه جهاد با مشرکان را بر کندن ریشههای فتنه از زمین ذکر میکند؟و نمونههای بسیار دیگر که ذکر آنها در این مختصر نمیگنجد.
این منطق قویم قرآنی، مورد توجه آموزگاران معصوم کلام و عقاید نیز قرار گرفته و نه تنها در بخش پرسشها و پاسخهای کلامی، بلکه در بخش تعالیم دینی و اعتقادی نیز به بیان فلسفه و حکمت احکام الهی پرداختهاند.این مطلب نخست در خطبهها، نامهها، وصایا و کلمات قصار امام علی(ع)، و نیز در خطبه غرای فاطمه زهرا(ع)مطرح گردیده و پس از آن در احادیث سایر ائمه طاهرین ادامه یافت.قسمتهایی از آنها در نهج البلاغه و علل الشرایع شیخ صدوق نقل گردیده است.
و پس از آنان متکلمان نامدار امامیه نیز به پیروی از پیشوایان خود در هر دو قلمرو علم کلام(عقاید دینی و فلسفه احکام)دست به تألیف زدهاند، چنانکه شیخ صدوق همانگونه که کتابهایی درباره توحید، نبوت، امامت و...تألیف میکند و کتاب بسیار ارزشمندی مانند«التوحید»را به جهان اسلام عرضه مینماید، در بخش فلسفه و علل احکام نیز کتاب«علل الشرایع»را تألیف کرده است.
از جمله متکلمان صاحب نام شیعه در قرن سوم هجری، فضل به شاذان نیشابوری(م 160)است، وی کتابهای کلامی بسیاری پیرامون اصول اعتقادی تألیف نموده، و از جمله کتابهای او«کتاب العلل» (22) است که بیانگر فلسفه احکام فرعی و *اقم الصلوة لذکری(طه/14)و اقم الصلوة تنهی عن الفحشاء و المنکر... (عنکبوت/45)
*کتب علیکم الصیام...لعلکم تتقون.(بقره/183)
؟خذ من اموالهم صدقة تطهرهم و تزکیهم بها.(توبه/103).
؟و قاتلوهم حتی لا تکون فتنة.(انفال/39)
عملی اسلامی است و تمام یا بخشی از آن را صدوق در علل الشرایع(باب 182)نقل نموده است.
حاج ملاهادی سبزواری نیز در کتاب«اسرار الحکم» خود هر دو بخش مسائل کلامی را مورد بحث قرار داده است.
بنابراین میتوان گفت که قلمرو بحثهای کلامی به آنچه به عنوان«اصول عقاید»یاد میشود اختصاص ندارد، بلکه بیان و اثبات حکیمانه بودن تشریع الهی نیز بر عهده علم کلام و از وظایف خیر متکلمان میباشد، زیرا اشکالات و اعتراضاتی که بر دین اسلام وارد شده و میشود به بخش نخست اختصاص ندارد، و در قرآن و روایات نیز هر دو بخش مورد توجه قرار گرفته است.
(1)-نجات، بخش منطق، بوعلی سینا، ص 72.البصائر، ابن سهلان، ص 162.اساسالاقتباس، خواجه نصیر الدین طوسی، ص 400.
(2)-توحید صدوق، طبع دارالمعرفه، ص 137، باب العلم، روایت 9.
(3)-مدرک قبل، باب صفات الذات، ص 144، روایت 9.
(4)-شرح مختصر منظومه، ج 1، ص 176 و 177.
(5)-الذریعه، طبع دانشگاه تهران، ج 1، ص 161-172 و ص 361 و 362.
(6)-عدة الاصول، طبع مؤسسه آل البیت، ج 1، ص 174-200.
(7)-شوارق الالهام، عبدالرزاق لاهیجی، ص 12.
(8)-کشفالمراد، علامه حلی، طبع مصطفوی، ص 220.
(9)-تألیف جان کلورمونسما، ترجمه احمد آرام.
(10)-تألیف رایموند روایه، ترجمه فرامرز برزگر.
(11)-تألیف کریسی مورسین، ترجمه سید غلامرضا سعیدی.
(12)-تألیف روویر، ترجمه دکتر عباس شیبانی.
(13)-بحارالانوار، ج 96، ص 255.
(14)-ر.ک:اهمیت روز از نظر علم روز، دکتر احمد صبور اردوبادی.
(15)-المیزان، ج 1، ص 63، ونیز ر.ک:ج 2، ص 213 و ص 278-260 (حقوق زن در اسلام)و ج 4، ص 198-178(مسئله ازدواج در اسلام).
(16)-امالی صدوق، مجلس 35.بحارالانوار، ج 9، ص 294-302.
(17)-علل الشرایع صدوق، ص 571، باب 371، روایت 5.
(18)-مدرک قبل، روایت 3 و 1.در این روایات پاسخ دیگری نیز به اشکال داده شده است و آن اینکه در عقد ازدواج، زن گیرنده مهر و مرد دهنده آن است.
(19)-مدرک قبل، روایت 4.
(20)-توحید صدوق، باب 36، روایت 5.احتجاج طبرسی، ص 240- 258.
(21)-احتجاح طبرسی، ص 259.
(22)-الفهرست، شیخ الطائفه، ص 124.